Tip:
Highlight text to annotate it
X
بخش دوم -- دریای - آشپز
فصل 7
من به بریستول برو
این بود طولانی تر از تصور قبل از عنوانی مثل اقا
ما آماده برای دریا بودند ، و هیچ یک از ما
اولین طرح -- و نه حتی دکتر Livesey است ، از
نگه داشتن من در کنار او -- می تواند انجام شود
همانطور که ما در نظر گرفته شده.
دکتر برای رفتن به لندن برای حال
پزشک را به اتهام عمل او ؛
عنوانی مثل اقا سخت بود در محل کار در بریستول و
من در در سالن تحت مسئول زندگی
قدیمی Redruth ، شکاربان ، تقریبا
زندانی ، اما پر از دریا رویا ها و
جذاب ترین پیش بینی از عجیب
جزایر و ماجراهای.
من از ساعت brooded با هم بیش از
نقشه ، تمام جزئیات که من به خوبی
یاد می شود.
نشستن در کنار آتش سوزی در خانه دار است
اتاق ، من که جزیره در تصور من با نزدیک شدن
از هر جهت ممکن است ، من به کاوش
هر هکتار از سطح آن ، من بالا رفت
هزار بار به آن تپه بلند آنها تماس بگیرید
جاسوس - شیشه ای ، و از بالا لذت می برد
زیبا ترین و تغییر چشم انداز.
گاهی اوقات جزیره شد ضخیم با وحشیان ،
با آنها دعوا می کردیم ، گاهی پر از
حیوانات خطرناک است که ما را تعقیب و دنبال ، اما در
تمام من fancies چیزی رخ داده است به من تا
عجیب و غم انگیز به عنوان واقعی ما
ماجراهای.
بنابراین در هفته گذشت ، تا یک روز خوب
آمد نامه ای وجود دارد خطاب به دکتر
Livesey ، با این علاوه بر این ، "برای باز می شود ،
در صورت غیبت او ، توسط تام Redruth
یا هاوکینز جوان است. "
رعایت این ترتیب ، ما در بر داشت ، و یا به جای من
یافت -- برای شکاربان دست ضعیف بود
در خواندن هیچ چیز به جز نسخه قابل چاپ --
زیر اخبار مهم :
قدیمی لنگر مسافرخانه ، بریستول ، 1 مارس 17 --
عزیز Livesey -- در حالی که من نمی دانم که آیا شما
در سالن هستند یا هنوز در لندن ، ارسال کنم
در این دو مکان را به هر دو.
کشتی خریداری و نصب کرده باشد.
او نهفته در لنگر ، آماده برای دریا.
شما گاری روپوش دار شیرین هرگز تصور --
کودک ممکن است او را بادبان -- دویست تن ؛
نام ، HISPANIOLA.
من خود را از طریق دوست قدیمی من کردم ، Blandly ،
است که خود را در سراسر ثابت ترین
صدای شیپور تعجب آور.
همکار قابل تحسین به معنای واقعی کلمه در slaved من
بهره ، و بنابراین ، من می گویند ، آیا همه
در بریستول ، در اسرع وقت آنها به باد
پورت ما برای سمت -- گنج ، منظورم.
"Redruth ، گفت :" من ، قطع نامه ،
"دکتر Livesey نمی خواهد شبیه به آن.
عنوانی مثل اقا صحبت شده است ، بعد از همه. "
"خب ، who'sa بهتر درست است؟" growled
متصدی جانوران شکاری.
"خیلی عجیب و غریب بروید اگر ملاک عمده این است که حرف بزنم
برای Livesey دکتر ، من فکر می کنم باید. "
در آن چشم خودم رو دادم تا همه تلاش در
تفسیر و خواندن مستقیم در :
Blandly خود را در بر داشت HISPANIOLA ، و
توسط مدیریت بیشتر قابل تحسین کردم او را
برای merest چیز جزیی.
یک دسته از مردان در بریستول وجود دارد
monstrously علیه Blandly تعصب.
آنها به طول اعلام نشده است که این
موجودی صادق هر کاری برای انجام
پول ، که HISPANIOLA متعلق به او را ،
و او آن را به من فروخته شده absurdly بالا --
شفاف ترین calumnies.
هیچ یک از آنها جرات ، با این حال ، به انکار
محاسن کشتی.
تا کنون بود تکان دادن وجود ندارد.
طبقه کارگر ، به مطمئن شود -- riggers و
چه چیزی نیست -- بیشتر شد annoyingly کند ، اما
زمان درمان آن.
این خدمه که مرا آشفته بود.
من آرزو دور از نمره مردان -- در صورت
بومی ، buccaneers ، یا نفرت انگیز فرانسوی --
و من تا به حال نگران از جن خود را به
پیدا کردن زیاد که نیم دوجین ، تا ترین
سکته مغزی قابل توجهی از ثروت به ارمغان آورد به من
بسیار مرد که من لازم است.
من در حوض ایستاده بود ، در زمانی که توسط
merest حادثه ، من در صحبت با او سقوط کرد.
من متوجه شد که ملوان قدیمی بود ، نگه داشته
بخش های دولتی و خانه ، می دانستم که همه مردان در دریا نوردی
بریستول ، سلامت خود را از دست داده بود در ساحل ، و
می خواستم یک خواب خوب به عنوان آشپز برای رسیدن به دریا
دوباره.
او را به حال hobbled وجود دارد که آن روز صبح ، او
گفت ، برای گرفتن بوی نمک.
من monstrously لمس بود -- به طوری که شما
شده اند -- و از ترحم خالص ، من مشغول
او در نقطه ای به آشپز کشتی.
لانگ جان سیلور ، او نامیده می شود ، و تا به
از دست داده پا ، اما که من به عنوان یک در نظر گرفته
توصیه ، از او آن را از دست داده خود را در
خدمات کشور ، تحت جاویدان
هاک.
او هیچ بازنشستگی ، Livesey.
تصور کنید سن ناپسند ما در زندگی می کنند!
خب ، آقا ، من فکر کردم من فقط پیدا شده است
آشپز ، اما خدمه من تا به حال کشف شده است.
بین نقره ای و خودم ما داریم با هم
در روز چند شرکت از سخت ترین های قدیمی
نمک قابل تصور باشد -- نه خیلی برای نگاه کردن ،
اما همراهان ، با چهره خود را ، از مهم ترین
روح سرکش.
من اعلام می توان ناوچه مبارزه کنند.
لانگ جان حتی از دو نفر از خلاص کردم
شش یا هفت من در حال حاضر مشغول بود.
او به من در لحظه ای نشان داد که آنها
فقط نوع آب شیرین سواب ما تا به حال
به رعب و وحشت در ماجراجویی از اهمیت.
من در سلامت با شکوه ترین و قبل از ظهر
ارواح ، غذا خوردن مثل گاو نر ، مثل خواب
درخت ، با این حال من باید تا لحظه ای برخوردار نیستند
من می شنوم tarpaulins قدیمی من tramping دور
چرخ تسمه.
بسوی دریا ، هو!
چسبیدن به گنج!
این شکوه از دریا است که تبدیل شده است
سر من.
بنابراین در حال حاضر ، Livesey ، پست آمده است ؛ کار از دست دادن نیست
ساعت ، اگر من به شما احترام بگذارند.
اجازه رفتن هاوکینز جوان در یک بار برای دیدن او
مادر ، با Redruth برای نگهبانی و سپس
هر دو با تمام سرعت به بریستول آمده است.
جان Trelawney
ضمیمه -- من به شما بگویم که
Blandly ، بود ، که در راه است ، به ارسال
همسر پس از ما ، اگر ما را روشن نکنید تا توسط
پایان ماه اوت ، قابل تحسین پیدا کرده
همکار برای کارشناسی ارشد دریانوردی -- مرد سفت ،
که من حسرت است ، اما در تمام جهات دیگر
گنج.
لانگ جان سیلور کشف بسیار صالح
مرد برای همسر ، مردی به نام فیلم.
من یک افسر کشتی است که لوله ها ، Livesey ، پس
همه چیز باید انسان o' جنگ مد در هیئت مدیره برو
کشتی خوب HISPANIOLA.
من را فراموش کرده به شما بگویند که نقره ای است مرد
جوهر ، من از دانش خود من می دانم
که او تا به حساب بانکدار ، که تا به
هرگز تهی شده است.
او برگ همسر خود را به مدیریت مسافرخانه و
او به عنوان یک زن از رنگ ، یک جفت قدیمی
مجرد دوست دارید و من ممکن است برای معافیت
حدس زدن آن است که همسر ، کاملا به همان اندازه
به عنوان سلامت ، که او را می فرستد به
غربت.
JT
PPS -- هاوکینز ممکن است یک شب با اقامت خود
مادر.
JT
شما می توانید فانتزی هیجان را که
نامه ای را که من قرار داده است.
نیمی از من در کنار خودم با سرور و نشاط شد و اگر
من همیشه منفور مرد ، آن را تام قدیمی بود
Redruth ، که می تواند چیزی اما گله
و ضجه و زاری کردن.
هر یک از زیر gamekeepers را با خوشحالی می پذیریم
مکان را تغییر داده اند با او ، اما چنین بود
لذت نمی همراهی کردن ، و در عنوانی مثل اقا
لذت بخش بود مثل قانون در میان همه آنها را.
هیچ کس اما قدیمی Redruth جرأت می توانست تا
آنجا که حتی به غرغر کردن.
صبح روز بعد من و او از پا در مجموعه
برای Benbow دریاسالار ، و من در آنجا
مادر من در سلامتی و ارواح.
کاپیتان که از حد طولانی شده بود باعث
از ناراحتی بسیار ، رفته بود که در آن
ستمکار از بس نگران کننده.
عنوانی مثل اقا همه چیز را به حال به حال تعمیر و
اتاقهای عمومی و نشانه repainted ،
و برخی از مبلمان اضافه شده بود -- مهمتر از همه
مبل دسته دار زیبا برای مادر در نوار.
او پسر خود را به عنوان شاگرد پیدا کرده
همچنین به طوری که او باید به کمک در حالی که نمی خواهیم
من رفته بود.
این پسر که از دیدن این بود که من
، درک برای اولین بار ، من
وضعیت.
من تا آن لحظه از فکر به حال
ماجراهای قبل از من ، نه در همه
خانه بود که من می روم و در حال حاضر ، در نگاه
از این غریبه دست و پا چلفتی ، که قرار بود به ماندن بگیرید
در اینجا به جای من در کنار مادر من ، من تا به حال من
اولین حمله از اشک.
من می ترسم من منجر شد که پسر زندگی سگ ،
برای او به عنوان جدید به کار ، من تا به حال
صد فرصت های تنظیم حق او
و او را با قرار دادن کردن ، و من آهسته به
سود توسط آنها.
شب گذشت ، و روز بعد ، پس از
شام ، Redruth و من پیاده شد و دوباره
در جاده ها است.
من گفتم : خوب خداحافظی به مادر و پناهگاه ساحلی دامنه کوه
جایی که من از من متولد شد زندگی کرده بود ، و
عزیز قدیمی دریاسالار Benbow -- از او بود
repainted ، دیگر کاملا خیلی عزیز.
یکی از افکار گذشته من بود از کاپیتان ،
که تا به حال چند گاه strode که شد کنار ساحل
با کلاه cocked خود ، گونه اش تیز برش ،
تلسکوپ و برنج خود را قدیمی است.
لحظه ای بعد ما گوشه ای تبدیل شده بود و من
خانه دور از چشم بود.
پست الکترونیکی ما را برداشت تا در مورد در هوای گرگ و میش
جورج سلطنتی در سلامت.
من در بین Redruth و چاق و چله wedged
آقای مسن ، و به رغم سریع
حرکت و هوا سرد شب ، من باید
مقدار زیادی از اولین بسیار dozed ، و
سپس آرام گرفت مانند ورود به سیستم تا تپه و پایین دیل
از مرحله بعد از مرحله ، برای زمانی که من در
بیدار در آخر توسط پانچ در بود
دنده ها ، و چشم گشودم که ما برای پیدا کردن
هنوز ایستاده بودند قبل از ساختمان بزرگ
در خیابان و شهرستان که روز به حال
در حال حاضر شکسته بلند مدت است.
"از کجا هستیم؟"
از او خواستم.
"بریستول ، گفت :" تام.
"دریافت کردن".
آقای Trelawney گرفته بود تا محل اقامت خود را در
مسافرخانه دور پایین اسکله به مباشرت کردن
کار بر گاری روپوش دار.
آنجا ما تا به حال در حال حاضر به پیاده روی ، و راه ما ، به
لذت بزرگ من ، غیر روحانی در کنار اسکله و
در کنار بسیاری از کشتی های بزرگ از همه
اندازه ها و سکوهای ها و ملت ها.
در یکی از ملوانان آواز در محل کار خود بودند ،
در یکی دیگر از مردان بودند در هوا وجود دارد ، بالا بیش از
سر من ، حلق آویز به موضوعات است که به نظر می رسید هیچ
ضخیم تر از عنکبوت است.
گرچه من زندگی کرده بود تمام ساحل من
زندگی ، من به نظر می رسید هرگز نزدیک شده است
دریا تا آن زمان.
بوی قیر و نمک چیزی بود
جدید.
من تو را دیدم figureheads زیبا ترین ، که
تا به حال تمام دور را اقیانوس بوده است.
من تو را دیدم ، علاوه بر این ، بسیاری از دریانوردان قدیمی ، با
حلقه در گوش خود ، و سبیل فر در
ringlets ، pigtails و درنگ ، و خود را
متکبر ، دریا دست و پا چلفتی ، راه رفتن ، و اگر من تا به حال
به عنوان شاهد بسیاری از پادشاهان یا archbishops من می توانم
ندارد خوشحال تر بوده است.
و من که قرار بود خودم را به دریا ، به دریا و در
گاری روپوش دار ، با افسر کشتی لوله کشی و خوک -
*** آواز خواندن دم ، به دریا ، عازم
جزیره ناشناخته ، و به دنبال به خاک سپرده شد
گنج!
در حالی که من هنوز در این رویا لذت بخش بود ،
ما به طور ناگهانی در مقابل مسافرخانه بزرگ آمد
و ملاقات ارباب Trelawney ، تمام لباس از
مثل دریا افسر ، چاق و چله را در پارچه آبی ،
بیرون آمدن از دم در با لبخندی بر خود
صورت و تقلید پایتخت در ملوان
قدم می زنم.
"در اینجا شما هستند ،" خواند ، "و دکتر
شب گذشته از لندن آمد.
براوو!
شرکت کشتی کامل شد! "
"آه ، آقا ،" من گریه ، "هنگامی که می خواهیم کشتی؟"
"دریانوردی!" او می گوید.
"ما بادبان فردا!"
فصل 8
در جاسوسی از شیشه ثبت نام
هنگامی که من breakfasting ملاک عمده انجام داده بود
به من توجه داشته باشید به جان نقره ای ، در خطاب
نشانه ای از جاسوس - شیشه ای ، و به من گفت من
باید به راحتی مکان های زیر را پیدا کنید
خط از اسکله و نگهداری روشن
مواظب برای میخانه کمی با بزرگ
تلسکوپ برنج برای امضا کنید.
تنظیم کنم خاموش ، overjoyed در این فرصت به
دیدن برخی بیشتر از کشتی ها و *** ، و
راه من در میان جمعیت زیادی از مردم برداشت
و چرخ دستی و bales ، برای حوض بود در حال حاضر
در شلوغ ترین آن ، تا زمانی که من پیدا کردم در میخانه
سوال.
این به اندازه کافی روشن و جای کمی از بود
سرگرمی.
نشانه تازه نقاشی شده بود ؛ پنجره بود
قرمز شسته و رفته پرده ؛ طبقه بود پاک
sanded.
یک خیابان در هر طرف وجود دارد و باز شد
درب در هر دو ، که ساخته شده ، بزرگ ، کم
اتاق کاملا روشن به در دیدن ، به رغم
ابرهایی از دود تنباکو.
مشتریان عمدتا دریا نوردی مرد بودند ،
صحبت کردیم و آنها با صدای بلند به طوری که من را گذاشت در
درب ، تقریبا ترس را وارد کنید.
درحالی که منتظر بودم ، مردی از کنار آمد
اتاق ، و در نگاه من مطمئن بود که او باید
لانگ جان.
پای چپ خود را خاموش نزدیک ران قطع شد ،
و زیر شانه چپ او به اجرا درآمد
دوشاخه زیر چیزی گذاشتن ، که او فوق العاده با مدیریت
مهارت ، در مورد رقص بر آن می خواهم
پرنده.
او بسیار بلند و قوی ، با صورت به عنوان
به عنوان بزرگ ژامبون -- ساده و کم رنگ ، اما
باهوش و با لبخند بر لب.
در واقع ، او در نظر می رسید بیشتر شاد
ارواح ، سوت زدن به او در مورد نقل مکان کرد در میان
جداول ، با یک کلمه یا شاد با کف دست زدن در
شانه برای بیشتر از مورد علاقه خود
مهمان.
در حال حاضر ، به راستش را بخواهید ، از بسیار
اولین اشاره از لانگ جان در عنوانی مثل اقا
نامه Trelawney کنم ترس در گرفته بود من
داشته باشید که او ممکن است به اثبات می شود بسیار
یک پا ملوان که من خیلی به تماشای حال
طولانی در Benbow قدیمی است.
اما یک نگاه به انسان قبل از من بود
به اندازه کافی.
من کاپیتان را دیده بود ، سگ سیاه ، و
مرد کور ، پیو ، و من فکر کردم من می دانستم که
چه دزد دریایی بود مانند -- بسیار متفاوت
موجود ، با توجه به من ، از این تمیز
و دلپذیر خو صاحبخانه.
من plucked تا شجاعت در یک بار ، عبور
آستانه ، راه می رفت و راست تا مرد
جایی که او ایستاده بود ، در دو شاخه خود را به لبه پنجره رساند ،
صحبت با یک مشتری می باشد.
"آقای نقره ای ، آقا؟ "
از او خواستم ، برگزاری از توجه داشته باشید.
"بله ، پسر بچه من ،" او گفت : "چنین است نام تو ،
تا مطمئن شوید.
و ممکن است که شما می شود؟ "
و سپس به عنوان او را دیدم نامه ای عنوانی مثل اقا ، او
به نظر می رسید به من به دادن چیزی تقریبا شبیه
شروع می شود.
"اوه!" گفت که او ، کاملا با صدای بلند ، و ارائه خود را
دست.
"من می بینم.
شما در حال جدید ما کابین - پسر است ، خوشحال هستم
تورو می بینم. "
و او دست من در شرکت بزرگ خود را در زمان
درک.
چند لحظه بعد یکی از مشتریان در دور
سمت گل رز به طور ناگهانی و ساخته شده برای درب.
این نزدیک او بود ، و او از در شد
خیابان در یک لحظه.
اما عجله خود را متوجه من را جذب کرده بود ، و
من او را در نگاه شناخته شده است.
پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکار میرود این مرد رو بود ، که مایل دو
انگشتان ، که برای اولین بار به دریاسالار آمده بود
Benbow.
"اوه ،" من گریه ، "به او ایست!
این سگ سیاه و سفید است! "
"من اهمیتی دو coppers که او نیست ،" گریه
نقره ای.
"اما او نمره خود را پرداخت نکرده است.
هری ، اجرا و گرفتن او را. "
یکی از دیگران بود که در نزدیک ترین درب
پریدم بالا و در تعقیب آغاز شده.
"اگر او بودند دریاسالار هاک او باید پرداخت خود را
نمره ، "گریه نقره ای و سپس ،
relinquishing دست من ، "چه کسی به شما می گویند او
بود؟ "از او پرسید.
"سیاه و سفید چی؟"
"سگ ، آقا ، گفت :" I.
"آیا آقای Trelawney نیست که شما از گفت
buccaneers؟
او یکی از آنها بود. "
"پس؟" گریه نقره ای.
"در خونه من!
بن ، اجرا و کمک به هری.
یکی از این سواب ، او بود؟
این بود که شما با او ، مورگان نوشی؟
اضافه کردن اینجا. "
مردی که او به نام مورگان -- قدیمی ،
با موهای خاکستری ، رنگ قهوهای مایل به قرمز رو ملوان -- آمد
رو به جلو بسیار sheepishly ، نورد خود را
نشخوار کردن.
"در حال حاضر ، مورگان ، گفت :" لانگ جان بسیار sternly ،
"تو چشمات رو روی clapped که هرگز سیاه
سیاه سگ قبل از شما انجام داد ، در حال حاضر؟ "
"نه من ، آقا ،" مورگان و با احترام گفت.
"شما بود نام خود را نمی دانم ، شما چه بود؟"
"نه ، آقا."
"با قدرت ، تام مورگان ، آن را به عنوان خوب
برای شما! "با خوشحالی گفت : صاحبخانه.
"اگر شما مخلوط شده است تا با به حال مانند
که ، شما می توانید به عبارت دیگر هرگز پا
در خانه من ، شما ممکن است به آن فراهم میکند.
و آنچه بود ، او به شما گفت؟ "
"من به درستی نمی دانند ، آقا ،" پاسخ داد
مورگان.
"آیا با شما تماس که سر بر روی شانه های خود ،
یا پر برکت مرده چشم؟ "گریه بلند جان.
"آیا به درستی نمی دانند ، آیا شما نیست!
شاید شما رخ نمی دانم به درستی
کسی که تو را به صحبت کردن بود ، شاید؟
بیا ، در حال حاضر ، آنچه که او jawing بود -- v'yages ،
cap'ns ، کشتی؟
لوله کردن!
آن چه بود؟ "
"ما جوری حرف میزنی -' از صفحات آهن ته کشتی ، تخلیه ، شد "
جواب داد : مورگان.
"دلسرد شدن ، تخلیه ، شما چه بود؟
و هیچ چیز توانا و مناسب ، بیش از حد ، و شما
ممکن است که نسبت دادن به.
برای بازگشت به جای خود برای ملوان تازه کار ، تام. "
و سپس ، به عنوان مورگان نورد به خود
صندلی نقره ای به من در محرمانه ارسال
زمزمه بود که خیلی چاپلوس ، که من
گفتم : "او کاملا مرد صادق ، تام
مورگان ، on'y احمق.
و اکنون ، "او در فرار دوباره ، با صدای بلند ،" بیایید
دیدن -- سگ سیاه و سفید؟
نه ، من نام نمی دانم ، نمی I.
با این حال من از نوع I've فکر می کنم -- بله ، من دیده ام
گرد و خاک گرفتن.
او عادت داشت به اینجا می آیند با کور گدا ،
او با استفاده از. "
"که او ، ممکن است از شما مطمئن ، گفت :" I.
"من می دانستم که مرد کور بیش از حد.
نام او پیو شد. "
"این بود!" گریه نقره ای ، در حال حاضر کاملا هیجان زده هستم.
"پیو!
که نام او برای برخی قرار گرفت.
آه ، او نگاه کوسه ، او!
اگر ما به اجرا کردن این سگ سیاه و سفید ، در حال حاضر ،
آنجا خواهم بود ، اخبار Cap'n Trelawney!
دونده Ben'sa خوب است ؛ *** چند اجرای بهتر
از بن.
او باید او را پایین اجرا شود ، دست بر دست ، توسط
قدرت!
او صحبت کرده ای صفحات آهن ته کشتی ، تخلیه ، او؟
نیست من دلسرد شدن وی را حمل و نقل! "
تمام زمان او بود از این jerking
عبارت او stumping بالا و پایین
میخانه در دو شاخه خود را ، آن زمان که قطراتش با جداول
دست خود را ، و دادن چنین نشان می دهد از
هیجان را به عنوان را متقاعد قدیمی
قاضی بیلی و یا تعظیم دونده خیابان.
سوء ظن من به طور کامل شده بود
reawakened در پیدا کردن سگ سیاه در جاسوسی
شیشه ای ، و من به تماشای پختن دقت.
اما او خیلی عمیق ، و بیش از حد آماده است ، و بیش از حد
هوشمندانه برای من ، و با هم دو مرد
بازگشت از نفس آمده بود و اعتراف
که آهنگ در جمعیت از دست داده بود ،
شده است و مثل دزد scolded ، من می خواهم که
وثیقه رفته برای معصومیت از لانگ جان
نقره ای.
"در اینجا ببینید ، در حال حاضر ، هاوکینز ،" او گفت ، "در اینجا
چیزی که سخت پر برکت بر انسان مثل من ، در حال حاضر ،
اینطور نیست؟
'sCap'n Trelawney وجود دارد -- آنچه که او را به
فکر می کنید؟
در اینجا من این پسر از سر در گم
هلندی نشسته در خانه من آشامیدنی خود
عجیب و غریب از خود من!
در اینجا شما می آید و می گوید من از آن دشت ؛
و در اینجا من به او اجازه دهید ما به تمام لغزش
قبل از من deadlights مبارک!
در حال حاضر ، هاوکینز ، تو به من می توانم با عدالت
Cap'n.
تو پسر بچه ، به شما هستند ، اما شما به عنوان هوشمند
به عنوان رنگ.
می بینم که وقتی که شما اول بفرمایید تو.
در حال حاضر ، در اینجا آن است : چه می توانم بکنم ، با این
چوب قدیمی من داد و بیداد در؟
وقتی که من آب مارینر استاد بود من می خواهم که
آمده است تا در کنار او ، دست بر دست ،
مطرح و او را به در از قدیمی بریس
می لرزد ، من می خواهم ، اما در حال حاضر -- "
و سپس ، ناگهان ، او را متوقف کرده ، و
فک خود را کاهش یافته است به عنوان اینکه او تا به حال به یاد
چیزی.
"نمره" او نمان خاموش گریان شو.
"سه درجه می رود عجیب و غریب!
چرا ، لرز چوب من ، اگر من تا به حال نمی
فراموش کردن کلمه عبور نمره من! "
و افتادن در مسند قضاوت ، او می خندد تا
اشک زد پایین گونه اش.
من نمی توانستم کمک پیوستن به ، و ما خندید
با هم ، هیاهو و غوغا کردن بعد از هیاهو و غوغا کردن ، تا میخانه
دوباره زنگ زد.
"چرا ، چه با ارزش قدیمی دریا گوساله هستم!"
او در آخرین گفت ، پاک کردن گونه ها است.
"من و تو باید به خوبی در گرفتن ، هاوکینز ،
برای من دیوی من بگیر من باید دارای رتبه
پسر کشتی.
اما آمده در حال حاضر ، ایستاده به مورد توسط.
این امر نه انجام خواهد داد.
Dooty است dooty ، messmates.
من در کلاه جوجه خروس من قدیمی قرار دهید ، و گام
همراه شما را به Cap'n Trelawney ، و گزارش
این امر در اینجا.
برای ذهن شما ، آن را جدی ، هاوکینز جوان ؛
و نه تو و نه من است از آن آمده است
با آنچه که من باید خیلی ضخیم به عنوان تماس بگیرید
اعتباری.
و نه شما نه ، به شما می گوید ؛ هوشمند نیست -- هیچ کدام
از این جفت ارز از ما باهوش است.
اما فاصله دکمه های من!
که سازمان ملل متحد خوبی در مورد نمره من بود. "
و او شروع به خنده دوباره ، و به طوری که
صمیمانه ، که هر چند من نمی بینم
شوخی که او انجام داد ، من دوباره مجبور بود برای پیوستن به
او را در خود نشاط.
در کمی پیاده روی ما در کنار اسکله ، او ساخته شده
خود را همراه جالب ترین ،
به من گفتن در مورد کشتی های مختلف که
توسط ما ، خود را گول زدن ، تناژ گذشت ، و
ملیت ، توضیح کار بود که
رفتن به جلو -- چگونه یک تخلیه شد ،
یکی دیگر از مصرف را در باری ، و سوم ساخت
آماده برای دریا -- و در هر حال حاضر و پس از آن
به من گفتن برخی حکایت کمی از کشتی یا
*** یا تکرار یک عبارت تا دریایی
من آن را آموخته بود کاملا.
من شروع کردم به دیدن که در اینجا یکی از بود
بهترین shipmates امکان پذیر است.
هنگامی که ما به مسافرخانه ، عنوانی مثل اقا و دکتر کردم
Livesey با هم نشسته بودند ، به پایان رساندن
کوارت آل با نان تست را در آن ، قبل از
آنها باید روی گاری روپوش دار در رفتن
تعداد دفعات بازرسی.
لانگ جان داستان را از اول گفت که به
تاریخ و زمان آخرین ، با مقدار زیادی از روح و
کامل ترین حقیقت است.
"این بود که چگونه آن بودند ، در حال حاضر ، آن را نمی شد ،
هاوکینز؟ "او خواهد گفت ، در حال حاضر و دوباره ، و
من همیشه می تواند او را به طور کامل از خرس.
دو آقایان تأسف است که سگ سیاه
دور حال کردم ، اما همه ما توافق شده وجود داشت
چیزی که باید انجام شود ، و بعد از او تا به حال شده است
قدردانی ، لانگ جان گرفت تا خود را با چوب زیر بغل راه رفتن
و رفتگان.
"همه دست سرنشین توسط این چهار بعد از ظهر ،"
ارباب فریاد زد : بعد از او.
"بله ، بله ، آقا ،" گریه کوک ، در
"خب ، ارباب ، گفت :" دکتر Livesey ، "من نمی
قرار دادن ایمان زیادی را در اکتشافات خود را ، به عنوان
به طور کلی چیز ، اما من از این ، جان می گویند
نقره ای من مناسب است. "
"صدای شیپور man'sa کامل ،" اعلام کرد
عنوانی مثل اقا.
"و در حال حاضر ،" اضافه شده است دکتر ، "جیم ممکن است
در هیئت مدیره با ما ، ممکن است او که نه؟ "
"برای مطمئن شوید که او ممکن است ، می گوید :" همراهی کردن.
"نگاهی به کلاه خود ، هاوکینز ، و ما را مشاهده کنید
کشتی. "
فصل 9
پودر و اسلحه
HISPANIOLA ذخیره کردن برخی از راه ، و ما
رفت و تحت figureheads و دور
sterns از کشتی های بسیاری دیگر ، و خود را
کابل گاهی زیر رنده ما
صفحات آهن ته کشتی ، و گاهی چرخش در بالا به ما.
در گذشته ، با این حال ، ما در کنار ، و
و در جلسه مواجه شدند ادای احترام همانطور که ما پا روی
توسط همسر ، آقای فلش ، ملوان قهوه ای قدیمی
با گوشواره در گوش او و لوچ.
او و شد عنوانی مثل اقا بسیار ضخیم و
دوستانه ، اما من به زودی مشاهده شده که همه چیز
شد همان بین آقای Trelawney و نه
کاپیتان.
این آخرین مرد تیز بود که به دنبال
عصبانی با همه چیز در هیئت مدیره و به نظر می رسید
به زودی به ما می گویند به همین دلیل ، برای ما تا به حال به سختی
پایین را به کابین کردم وقتی که یک ملوان
به دنبال ما.
"کاپیتان Smollett ، آقا ، axing به صحبت با
شما ، "او گفت.
گفت : "من همیشه در دستور ناخدا.
نمایش او را در ، گفت : "همراهی کردن.
کاپیتان ، که نزدیک بود پشت سر خود را
رسول ، وارد در یک بار و بسته
درب را پشت سر گذاشت.
"خب ، کاپیتان Smollett ، آنچه که شما را به
می گویند؟
همه به خوبی ، من امیدوارم ، همه بطور تر و تمیز و
محکم برای دریا؟ "
"خب ، آقا ، گفت :" کاپیتان "بهتر
صحبت می کنند ساده ، به اعتقاد من ، حتی در خطر
جرم.
من این کار کروز را دوست ندارم ، من دوست ندارم
مرد ، و من نمی افسر را دوست ندارم.
این کوتاه و شیرین است. "
"شاید ، آقا ، شما کشتی را دوست ندارد؟"
پرسید : ملاک عمده ، بسیار عصبانی می شوم ، که من می تواند
را ببینید.
"من نمی توانم بگویم که به عنوان ، آقا ، نداشتن
دیده می شود او تلاش کرده اند ، گفت : "کاپیتان.
"او به نظر می رسد هنر و صنعت هوشمندانه ؛ بیشتر من نمی توانم
می گویند. "
"احتمالا ، آقا ، شما ممکن است دوست شما
کارفرما ، چه؟ می گوید : "همراهی کردن.
اما در اینجا دکتر Livesey قطع شوید.
"اقامت بیتی ،" او گفت ، "اقامت بیتی.
بدون استفاده از سوالات مانند که اما به
تولید احساس بدی است.
کاپیتان ، گفته است بیش از حد یا او
گفت : خیلی کم ، و من ملزم به می گویند که
من نیاز به توضیح از قول او.
شما این را دوست دارند کروز ، به شما می گویند ، نه.
در حال حاضر ، چرا؟ "
"من ، آقا مشغول بود ، در چیزی که ما آنرا مهر و موم شده
سفارشات ، به بادبان کشتی برای این که
نجیب زاده جایی که او باید به من پیشنهاد ، گفت : "
کاپیتان.
"تا کنون خیلی خوب است.
اما در حال حاضر پیدا کنم که هر انسان قبل از
دکل بیش از من می داند انجام دهد.
من را صدا نمی زنم که منصفانه ، در حال حاضر ، مگه نه؟ "
"نه ، گفت :" دکتر Livesey ، "من نمی کنند."
"بعد ، گفت :" کاپیتان ، "من یاد ما
پس از رفتن گنج -- شنیدن آن را از خود من
دست ها ، ذهن توست.
در حال حاضر ، گنج کار حساس است ، من نمی
مانند سفرهای گنج در هر حساب ، و من
آنها را دوست ندارند ، بالاتر از همه ، زمانی که آنها
راز و هنگامی که (التماس عفو شما ، آقای
Trelawney) مخفی شده است گفت :
طوطی. "
"طوطی نقره ای است؟" خواسته ارباب.
"راه It'sa از صحبت کردن ، گفت :" کاپیتان.
"Blabbed ، منظورم.
این اعتقاد من است نه از شما آقایان
می دانم آنچه شما می خواهید ، اما من به شما بگویم
راه من از آن -- زندگی یا مرگ ، و نزدیک
اجرا شود. "
"این همه روشن ، و من به جرات می گفت ، درست است
به اندازه کافی ، "پاسخ دکتر Livesey.
"ما را خطر است ، اما ما نه چندان
نادان که شما ما را باور.
بعد ، شما می گویند شما از خدمه را دوست ندارم.
آیا آنها *** خوب نیست؟ "
"من آنها را دوست ندارم ، آقا ،" بازگشت کاپیتان
Smollett.
"و من فکر می کنم من باید به حال انتخاب
از دست خود من ، اگر شما به آن بروید. "
"شاید شما باید ،" پاسخ دکتر.
"دوست من باید ، شاید ، که با شما گرفته شده است
همراه با او ، اما خفیف ، اگر وجود داشته باشد
یکی بود ، غیر عمدی.
و شما آقای فلش را دوست ندارد؟ "
"من ، نه آقا.
به اعتقاد من he'sa جاشو خوب است ، اما او بیش از حد
آزاد با خدمه به یک افسر خوب است.
باید همسر خود را به خود نگه --
باید نوشیدنی با مردان در برابر نیست
دکل! "
"آیا منظور شما می نوشد او؟" گریه همراهی کردن.
"نه ، آقا ،" پاسخ داد : کاپیتان ، "تنها که
او بیش از حد آشنا باشد. "
"خب ، در حال حاضر ، و کوتاه مدت و بلند از آن ،
کاپیتان؟ "خواسته دکتر.
"به ما بگویید چه شما می خواهید."
"خب ، آقایان ، آیا شما مصمم به رفتن
در این کروز؟ "
"مانند آهن ،" پاسخ داد : همراهی کردن.
"خیلی خوب ، گفت :" کاپیتان.
"سپس ، همانطور که شما من شنیده ام بسیار صبر و حوصله ،
گفتن چیزهایی که من نمی تواند ثابت کند ، گوش
من چند کلمه بیشتر.
آنها هستند ، قرار دادن پودر و اسلحه در
جلو نگه دارید.
در حال حاضر ، شما باید یک جای خوب زیر کابین ؛
چرا که نه قرار دادن آنها وجود دارد -- نقطه اول است.
سپس ، شما در حال آوردن چهار نفر از خود را
مردم با شما ، و آنها به من بگویید که بعضی از
آنها به berthed به جلو.
چرا به آنها را در اینجا ذکر نشده در کنار اسکله
کابین -- دوم نقطه "# :.
"هر بیشتر؟" خواسته آقای Trelawney.
"یکی دیگر ، گفت :" کاپیتان.
"بوده است وجود دارد بیش از حد blabbing در حال حاضر."
"بسیار زیاد" موافقت دکتر.
"من شما را از آنچه من خودم شنیده بگوید ،"
ادامه کاپیتان Smollett : "که شما
نقشه جزیره ، که وجود دارد این صلیب را در
نقشه نشان می دهد که در آن گنج است ، و آن
جزیره دروغ -- "و سپس او به نام
طول و عرض جغرافیایی دقیقا.
"من هیچ وقت نگفت که ،" گریه همراهی کردن "به
روح! "
"دست آن را می دانم ، آقا ،" بازگشت
کاپیتان.
"Livesey ، که باید به شما شده است یا
هاوکینز ، "گریه همراهی کردن.
"این کار خیلی مهم نیست که آن بود ،"
پاسخ داد : دکتر.
و من می توانم ببینم که نه او و نه
کاپیتان پرداخت بسیار نسبت به آقای Trelawney است
اعتراضات.
نه آیا من ، تا مطمئن شوید ، او خیلی گشاد
حرف مفت زن ؛ هنوز در این مورد من اعتقاد دارم که او
واقعا حق است و هیچ کس گفته بود
وضعیت جزیره.
"خب ، آقایان ،" ادامه داد : کاپیتان ،
"من نمی دانم که این نقشه ، اما من را
آن نقطه ، آن را باید مخفی نگه داشته حتی
از من و آقای فیلم.
در غیر این صورت من می خواهم شما به من اجازه بخواهید
استعفا. "
"من می بینم ، گفت :" دکتر.
"شما آرزوی ما برای حفظ این ماده ی تاریک و
به پادگان بخشی از استرن
کشتی ، سرنشین دار خود را با مردم دوست من ،
و با تمام اسلحه و پودر ارائه
در هیئت مدیره.
به عبارت دیگر ، شما از ترس شورش در کشتی. "
"آقا ، گفت :" کاپیتان Smollett ، "با هیچ
قصد را به جرم ، من انکار خود
سمت راست برای قرار دادن کلمات را به دهان من.
بدون کاپیتان ، آقا ، می شود در توجیه
رفتن به دریا و در همه اگر او تا به حال زمین به اندازه کافی
می گویند که.
همانطور که برای آقای فلش ، من او را کاملا باور
صادقانه ؛ برخی از مردان همان ؛ همه
ممکن است برای آنچه من می دانم.
اما من مسئول ایمنی کشتی
و زندگی هر انسان از روی جک
او.
من از آنچه فکر ، که من فکر می کنم ، نه کاملا
حق.
و من از شما درخواست اتخاذ اقدامات احتیاطی خاصی
یا خواب من اجازه استعفا من.
و این همه. "
"کاپیتان Smollett ،" دکتر با شروع
لبخند ، "آیا یک نفر از تو شنیدن افسانه از
کوه و موش؟
شما به من ، من به جرات می گفت ، اما شما بهانه
به یاد من که از افسانه.
هنگامی که شما در اینجا آمد ، من خطر کلاه گیس من
شما به معنای بیش از این. "
"دکتر ، گفت :" کاپیتان "شما هوشمند.
زمانی که من در آمد در اینجا من به معنای گرفتن
تخلیه می شود.
من هیچ فکر کرده بود که آقای Trelawney می
شنیدن کلمه ".
"نه بیشتر من خواهد بود ،" گریه همراهی کردن.
"اگر Livesey شده است در اینجا نیست من باید
شما را به شیطان دیده می شود.
به عنوان آن است ، من شنیده اید.
من انجام خواهد داد به عنوان مورد نظر شما ، اما من فکر می کنم
بدتر از شما خواهد شد. "
"این که شما لطفا ، آقا ، گفت :"
کاپیتان.
"شما پیدا کنید من انجام وظیفه کنم."
و با که او در زمان ترک کرد.
"Trelawney ، گفت :" دکتر ، "بر خلاف
همه اندیشه ام ، من معتقد بودم شما موفق شده اند
برای دریافت دو مرد صادق در هیئت مدیره با شما --
که انسان و جان نقره ای. "
"نقره ای ، اگر دوست دارید ،" گریه همراهی کردن ؛
"اما برای آن به عنوان فریب دادن غیر قابل تحمل ، من
اعلام من فکر می کنم خود را انجام unmanly ،
unsailorly ، و کاملا غیر انگلیسی ".
"خب ، می گوید :" دکتر ، "خواهیم دید".
هنگامی که ما در عرشه آمد ، مرد شروع شده بود
در حال حاضر به قبول اسلحه و پودر ،
یو هو - نشستند در محل کار خود ، در حالی که کاپیتان
و آقای فلش ایستاده بود توسط superintending.
تنظیم جدید بود کاملا به شهوت و میل من است.
گاری روپوش دار کل overhauled شده بود ؛ شش
اسکله ساخته شده بود از در عقب کشتی از آنچه بود
شده است پس از بخش اصلی از برگزاری و
این مجموعه ای از کابین بود که تنها به تاریخ عضویت
کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی و قسمت جلو عرشه کشتی توسط sparred عبور
در سمت بندر.
در اصل این بوده است که به معنای
کاپیتان ، آقای فلش ، شکارچی ، جویس ،
دکتر ، و ارباب بود به اشغال این
شش اسکله.
Redruth کن من و به دو نفر از آنها
و آقای فلش و کاپیتان شد به خواب
در عرشه در همراه ، که تا به حال شده است
بزرگ شده در هر طرف تا شما ممکن است تقریبا
باید آن را دور خانه.
خیلی کم بود هنوز ، البته ، اما وجود دارد
اتاق به نوسان دو hammocks بود ، و حتی
با همسر خوشحال به نظر می رسید
آرایش.
حتی او هم ، شاید ، شک شده بود به عنوان
خدمه ، اما این فقط حدس می زنم ، برای به عنوان
شما نباید بداند ، ما تا به حال به نفع طولانی نیست
از نظر او.
ما از همه سخت در حال کار ، در حال تغییر
پودر و اسکله ، زمانی که انسان گذشته و یا
دو ، و لانگ جان همراه با آنها ، در آمد
خاموش در ساحل ، قایق.
آشپز آمد جانبی مانند میمون برای
هوش و ذکاوت و در اسرع وقت او را دیدم چه بود
انجام : "پس هو ، آمپول! می گوید :" او.
"این چیست؟"
"ما در حال تغییر از پودر ، جک ،"
یک پاسخ.
"چرا ، توسط قدرت ،" گریه بلند جان "است ، اگر
کار می کنیم ، خواهیم جزر و مد صبح هنوز! "
"سفارشات من! گفت :" کاپیتان در مدت کوتاهی.
"شما ممکن است در زیر برو ، مرد من.
دست به شام. می خواهم "
"بله ، بله ، آقا" جواب داد : آشپزی ، و
دست زدن به موی پیشانی او ، او ناپدید شده در
یک بار در جهت از کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی بود.
"مرد That'sa خوب ، کاپیتان ، گفت :"
دکتر.
"به احتمال بسیار زیاد ، آقا ،" پاسخ داد : کاپیتان
Smollett.
"آسان با آن ، مردان -- آسان می کند ،" او در فرار ، به
همراهان بودند که انتقال پودر ؛
و سپس به طور ناگهانی مشاهده من بررسی
مفصل گردنده ما انجام amidships ، طولانی
برنج نه ، "در اینجا شما ، پسر کشتی ،" او
گریه کرد ، "از ای که!
خاموش با شما را به طبخ و گرفتن برخی از
کار می کنند. "
و بعد همانطور که من در عجله کرد خاموش من از او شنیده
می گویند ، کاملا با صدای بلند ، به دکتر ، "من
مورد علاقه های شما در هیچ کشتی من. "
به شما اطمینان دهم که من کاملا از من بود در همراهی کردن
راه و روش تفکر ، منفور و کاپیتان
عمیقا.
فصل 10
سفر
تمام آنچه که ما در شب شلوغی بزرگ بود
گرفتن stowed چیز در جای خود ، و
boatfuls از دوستان ارباب ، آقای
Blandly و مانند آن ، در آینده به آرزو کردن
او یک سفر خوب و بازگشت امن.
ما شب را در Benbow دریاسالار تا به حال هرگز
وقتی که من تا به حال نیمی از کار ؛ و من سگ
هنگامی که خسته ، کمی قبل از طلوع آفتاب ،
صدا لوله خود را افسر کشتی و خدمه
مرد شروع به چرخ لنگر دوار ، میله های زندان.
من می توانسته اند دو بار به عنوان خسته ، با این حال من
نمی توانست ترک عرشه ، تمام شد تا
جدید و جالب به من -- مختصر
دستورات ، توجه داشته باشید از جیغ کشیدن سوت ،
مردان شلوغ به جاهای خود را در
با روشنایی ضعیف تابیدن فانوس های کشتی.
"در حال حاضر ، کباب کردن ، نوک ما دفع ،" گریه یک
صدای.
"از اطلاعات قدیمی ،" گریه دیگری.
"بله ، بله ، آمپول ، گفت :" لانگ جان ، که شد
ایستاده ، با چوب زیر بغل خود را تحت بازوی خود را ،
و در یک بار در هوا و کلمات شکست
من می دانستم که خیلی خوب :
"پانزده مرد بر روی سینه مرد مرده --"
و سپس خدمه تمام کر با مته سوراخ : --
"یو هو هو ، و یک بطر عرق رم!"
و در سوم "هو!" سوار میله
قبل از اینکه آنها را با خواهد شد.
حتی در آن لحظه هیجان انگیز آن را به من انجام
برگشت به قدیمی دریاسالار Benbow در دوم ،
به نظر می رسید و من به شنیدن صدای
کاپیتان لوله کشی در کر.
اما به زودی لنگر کوتاه شد تا ؛ به زودی آن را
حلق آویز شد چکیدن در کمان ؛ به زودی
بادبان شروع به قرعه کشی ، و زمین و
حمل و نقل به شده توسط در دو طرف نقل مکان کردن و
من می توانم قبل از دراز کشیدن ساعت به ربودن
از خواب HISPANIOLA شروع شده بود او را
سفر به جزیره گنج.
من قصد ندارم که مربوط به سفر در
جزییات بالا است.
نسبتا مرفه بود.
کشتی نشان داد که این کشتی خوب است ، خدمه
*** قادر ، و کاپیتان شد
کاملا درک کسب و کار خود.
اما قبل از ما آمدند طول گنجینه
جزیره ، دو یا سه چیز اتفاق افتاده بود ،
که نیاز به شناخته می شوند.
آقای فلش ، اول از همه ، معلوم شد حتی
بدتر از کاپیتان به حال می ترسید.
او تا به حال هیچ فرمان در میان مردان است ، و مردم
آیا آنچه را که آنها با او راضی است.
اما بود که به هیچ بدتر از این معنی است که ،
برای بعد از یک یا دو روز در دریا او را به آغاز
به نظر می رسد در عرشه با چشم مبهم ، گونه ها قرمز ،
لکنت زبان ، و علائم دیگر
مستی.
زمان پس از زمان او زیر را در دستور داده شد
ننگ.
گاهی به زمین افتاد و خود را قطع ؛
گاهی اوقات او غیر روحانی در تمام طول روز در کوچک او
تختخواب سفری در یک طرف همراه ؛
گاهی اوقات برای یک یا دو روز او خواهد بود
تقریبا هوشیار و شرکت به کار خود را در
حداقل passably.
در ضمن ، ما هرگز می تواند خارج ساختن
جایی که او از آنجا می نوشند.
رمز و راز این کشتی شد.
سازمان دیده بان او را به عنوان ما خشنود است ، ما قادر به انجامش
هیچ چیز به آن را حل کند و هنگامی که ما از او خواست
به چهره اش ، او تنها اگر او بودند خنده
مست ، و اگر او بودند را تکذیب قاطعانه هوشیار
که او هرگز طعم هیچ چیز به جز آب.
او به عنوان افسر تنها فایده ای ندارند و
تاثیر بدی در میان مردان است ، اما از آن بود
ساده است که در این نرخ به زودی باید او را بکشند
خود را آشکار ، بنابراین هیچ کس به مراتب
شگفت زده کرد ، و نه خیلی متاسفم ، وقتی که یکی از تاریک
شب ، با دریا سر ، او ناپدید شد
به طور کامل و نه بیشتر دیده می شد.
"دریا" گفت : کاپیتان.
"خب ، آقایان ، که موجب صرفه جویی از مشکل
قرار دادن او را در آهن. "
اما ما ، وجود دارد و بدون همسر بودند و آن را
لازم بود ، البته ، برای پیشبرد یکی از
مردان است.
افسر کشتی ، شغل اندرسون ، بود
احتمالی مرد سرنشین ، و اگر چه او نگه داشته ،
عنوان قدیمی او ، او در راه به عنوان همسر خدمت کرده است.
آقای Trelawney دریا گرفته بود و خود را
دانش او را بسیار مفید می باشد ، برای او
اغلب دیده بان خود را در آب و هوای آسان انجام گرفته است.
و مباشر کشتی ، اسرائیل دست بود ،
مراقب باشید ، زیرک ، قدیمی ، جاشو با تجربه که
می تواند در خرج کردن با اعتماد تقریبا
هر چیزی.
او محرم اسرار بزرگ از لانگ جان بود
نقره ای ، و غیره اشاره ای به نام او
منجر به از من در آشپز کشتی ما صحبت می کنند ،
کباب کردن ، به عنوان مرد او را به نام.
تعداد سرنشین کشتی او با چوب زیر بغل راه رفتن خود را با انجام
تسمه یا طناب گردن خود را ، دور تا دور به هر دو دست
به صورت مجانی که ممکن است.
این بود چیزی برای دیدن او پا وج
از چوب زیر بغل در مقابل دیوار ، و
لبه پنجره رساند در برابر آن ، بازده به هر
حرکت کشتی ، آمدن با خود
پخت و پز مانند کسی که در ساحل امن.
هنوز که هنوز عجیب آن بود که او را ببیند در
سنگین ترین آب و هوای عبور از عرشه.
او تا به حال یک خط یا دو تقلب به او کمک کند
در وسیع ترین فضای -- بلند جان
گوشواره ، آنها نامیده می شدند و او را
دست خود را از یک مکان به مکان دیگر ، در حال حاضر
با استفاده از چوب زیر بغل ، در حال حاضر آن را کنار بگذارید
توسط تسمه یا طناب ، به سرعت به عنوان یک مرد
قادر به راه رفتن.
با این حال برخی از مردان که تا به حال با او سمت
قبل از ابراز تأسف خود را به او را ببیند تا
کاهش می یابد.
"او هیچ انسان معمولی ، کباب پز ، گفت :"
پیشکار کارکنان کشتی به من.
"او در مدرسه خوب روز جوان خود را به حال
و می تواند مانند یک کتاب وقتی اینهمه فکر صحبت می کنند ؛
و شجاع -- هیچ چیز در کنار شیر از
لانگ جان!
من دیده چهار دست و پنجه نرم او و دست کشیدن خود را
سر هم -- او را غیر مسلح ".
همه عوامل محترم و حتی او را اطاعت.
او روش صحبت کردن و به هر حال انجام
همه بعضی از خدمات خاص.
به نظر من او unweariedly نوع ، و همیشه
خوشحالم که برای دیدن من در کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی ، که او نگه داشته ،
را کاملا تمیز یک سنجاق جدید ، ظروف حلق آویز
تا burnished و طوطی خود را در قفس در
یک گوشه.
"بیا دور ، هاوکینز ،" او می گفت ؛ "آمده است
و نخ با جان.
هیچ کس بیشتر از خود خوش آمدید ، پسر من است.
نشستن شما را و شنیدن اخبار است.
در اینجا Cap'n سنگ چخماق -- من تماس طوطی من Cap'n
سنگ چخماق ، پس از دزد دریایی معروف -- در اینجا
Cap'n سنگ چخماق پیش بینی موفقیت به ما
v'yage.
شما نمی بود ، Cap'n؟ "
و طوطی می گویند ، با بزرگ
سرعت ، "قطعات از هشت!
قطعات از هشت!
قطعات از هشت! "تا شما تعجب است که آن را
بود از نفس ، و یا تا جان نمی انداخت
دستمال خود را بر قفس.
"در حال حاضر ، آن پرنده ،" او خواهد گفت ، "است ، شاید ،
دو هزار ساله ، هاوکینز -- چنان زندگی می کنند
برای همیشه لطفا برای بیشتر و اگر کسی را دیده بیشتر
شرارت ، باید خود را شیطان.
او با سمت انگلستان ، Cap'n بزرگ
انگلستان ، دزدان دریایی.
او در ماداگاسکار بوده است ، و در Malabar ،
و سورینام و پراویدنس ، و
Portobello.
او در ماهیگیری شد تا از غرق
کشتی بشقاب.
این وجود دارد که او یاد گرفته 'از قطعات هشت ،'
و کمی تعجب ؛ 350
اونا از هزار '، هاوکینز!
او در سوار شدن به هواپیما از نایب السلطنه بود از
خارج از هند گوا ، او بود و به نگاه
سرش تو فکر می کنم او babby شد.
اما تو پودر گداخته شدن -- didn't شما ، Cap'n "؟
"پایه های برای رفتن در مورد ،" طوطی می
فریاد.
"آه ، مهارت she'sa خوش تیپ ، به او این است"
طبخ می گویند ، و به شکر او را از خود
جیب ، و پس از آن در پرنده را با نوک سوراخ کردن
بارها و قسم می خورم راست در ، عبور باور
برای شرارت.
"، وجود دارد" جان را اضافه کنید ، "شما نمی توانید به لمس
زمین و نمی شود mucked ، پسر بچه.
در اینجا من این مستمندان درجه پرنده بی گناه 'به
آتش ادای سوگند آبی ، و هیچ عاقلانه تری را ، شما
ممکن است که نسبت دادن به.
او را همان ، قسم می خورم به شیوه ای از
صحبت کردن ، قبل از کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد. "
و جان می کاکل خود را با لمس
راه جدی او تا به حال ساخته شده است که من فکر می کنم او بود
بهترین از مردان است.
در همین حال ، همراهی کردن و کاپیتان
Smollett هنوز هم در شرایط بسیار دور بودند
با یکدیگر است.
عنوانی مثل اقا ساخته شده بدون استخوان ها در مورد این موضوع ؛
او خوار کاپیتان.
کاپیتان ، به نوبه خود ، سخن گفت ، اما هرگز
هنگامی که او به صحبت شد ، و پس از آن تیز و
کوتاه و خشک ، و نه یک کلمه هدر رفته.
متعلق به او ، زمانی که به گوشه ای رانده می شود ، که
به نظر میرسید او به غلط در مورد شده است
خدمه ، که برخی از آنها به عنوان با روح او به عنوان
می خواستم ببینم و همه حال رفتار نسبتا
خوب.
همانطور که برای کشتی ، او کاملا گرفته بود
علاقه داشتن به او.
"او خواهم نقطه نزدیکتر از باد دروغ
مرد حق دارد که انتظار از خود
همسر ازدواج ، آقا.
اما ، "او اضافه کنید ،" همه به من می گویند ، ما
نه دوباره به خانه ، و من دوست ندارم
کروز. "
ملاک عمده ، در این ، که به نوبه خود و به دور
راهپیمایی به بالا و پایین عرشه ، چانه در هوا می باشد.
"بیشتر چیز جزیی از آن مرد ،" او خواهد گفت ،
"و من باید منفجر شود."
ما تا به حال برخی از آب و هوا سنگین است ، که فقط
نشان کیفیت از HISPANIOLA.
هر انسان در هیئت مدیره به نظر می رسید و محتوا ، و
آنها باید به سختی لطفا در صورتی که
در غیر این صورت شده بود ، برای آن است که باور من
بود ، هرگز وجود دارد شرکت کشتی خیلی خراب
از نوح قرار داده است به دریا.
عرق خوردن دو گذرد ، در حداقل بهانه ای بود ؛
داف در روزهای عجیب و غریب وجود داشت ، به عنوان ، برای
به عنوان مثال ، اگر عنوانی مثل اقا شنیده بود هر
تولد انسان ، و همیشه یک بشکه
سیب ایستاده در کمر برای مطرح
هر کسی به خودش کمک کند که تا به حال تجملی.
"هیچوقت فکر نمی کردم خوب آمد از آن نشده است ،"
کاپیتان گفت : به دکتر Livesey.
"دست از بین بردن قسمت جلو عرشه کشتی ، ساخت شیاطین.
این اعتقاد من است. "
اما خوب از بشکه سیب آمد ، به عنوان
شما باید بشنوند ، و اگر آن را به حال شده است نه برای
که ، ما باید بدون توجه داشته باشید از هشدار به حال
و همه ممکن است توسط دست از جان را
خیانت.
این بود که چگونه در مورد آن آمد.
ما تا به حال اجرا معاملات به باد
جزیره بودیم بعد از -- به من اجازه نمی
می شود در ادامه دشت -- و در حال حاضر ما در حال اجرا
برای پایین آن را با روز مواظب روشن و
شب.
این اطلاعات مربوط به آخرین روز از بیرون ما بود
سفر توسط بزرگترین محاسبات و برخی از
هم در آن شب ، یا در آخرین پیش از ظهر
از فردا ، ما باید دید گنج
جزیره.
ما قرار بود با عنوان SSW و تا به حال ثابت
abeam نسیم و دریا آرام.
HISPANIOLA نورد به طور پیوسته ، او را فرو بردن
bowsprit در حال حاضر و پس از آن با دروغ در چیزی گفتن از
اسپری.
همه بود و در هوا رسم alow ؛ همه
در دلیرترین ارواح چون ما شد
اکنون به طوری که نزدیکی پایان بخش اول از ما
ماجراجویی.
در حال حاضر ، درست بعد از غروب آفتاب ، زمانی که همه کار من
به پایان رسیده و من در راه من به خواب من بود ،
آن را به من رخ داده است که من باید مثل
سیب.
من در عرشه دوید.
سازمان دیده بان رو به جلو بود و همه منتظر
جزیره.
مرد در اداره بود تماشای قسمت جلو باد کشتی
از بادبان و سوت زدن به آرامی به دور
خود را ، و این که صدا تنها بود
مگر صدای فش فش از دریا در برابر
تعظیم و اطراف طرف کشتی.
در بدن من به هر بشکه سیب کردم ، و
پیدا شد کمیاب سیب سمت چپ وجود دارد ، اما
نشسته در تاریکی وجود دارد ، چه با
صدای آب و تاب
حرکت کشتی ، یا من افتاده بود
خواب یا در نقطه از انجام این کار زمانی که
مرد با سنگین کردن و نه نشسته بود برخورد
نزدیک.
بشکه را تکان داد تا او خم شانه های او را
در برابر آن ، بود و من فقط در مورد پرش به بالا
زمانی که انسان شروع به صحبت می کنند.
این صدای نقره بود ، و قبل از من تا به حال
شنیده عبارت ده ، من می خواهم که نمایش داده نمی شود
خودم برای همه جهان است ، اما غیر روحانی وجود دارد ،
لرزان و گوش دادن ، در نهایت از
ترس و کنجکاوی ، برای از این دوازده
کلمات فهمیدم که زندگی از همه
صادق مردان سرنشین بر من وابسته
تنهایی.
فصل
چیزی که من شنیدم در بشکه اپل
"نه ، نه من ، گفت :" نقره ای.
"سنگ چخماق Cap'n بود ، من سر رشته دار بود ،
همراه از چوب پا من.
سطح پهن هرچیزی همان از دست دادم پای من ، قدیمی پیو
خود را از دست داده deadlights.
این جراح استاد ، او را که ampytated شد
من -- خارج از دانشگاه و همه -- توسط لاتین
سطل ، و چه چیزی نیست ، اما او به دار آویخته شد
مثل سگ و آفتاب خشک مثل بقیه ، در
Corso قلعه.
بود که مردان رابرتز ، که بود ، و comed
از تغییر نام به کشتی های خود را -- رویال
ثروت و غیره.
در حال حاضر ، چه یک کشتی بود تعمید ، بنابراین اجازه دهید او را
باقی بماند ، من می گوید.
پس آن را با کاساندرا بود ، به عنوان ما به ارمغان آورد
تمام خانه امن از Malabar ، پس از انگلستان
در زمان نایب السلطنه از هند ، پس از آن بود
با گراز دریایی قدیمی ، کشتی های قدیمی سنگ چخماق ، به عنوان
من با دیوانگی های قرمز خون و مناسب دیده می شود
تا باورم با طلا. "
"آه!" جیغ و صدای دیگری را ، که از
جوان دست در هیئت مدیره ، و آشکارا کامل
از تحسین.
"او از گل گله بود ،
سنگ چخماق! "
"دیویس مرد بیش از حد آنها ، در هر حساب ،"
گفت : نقره ای.
"من هرگز از او در امتداد سمت ، اول با
انگلستان ، سپس با سنگ چخماق ، این داستان من ؛
در اینجا و در حال حاضر در حساب خود من ، به شیوه ای
از صحبت کردن.
من از نهصد نهادیم ، از انگلستان ،
و دو هزار و پس از سنگ چخماق.
این بد است برای یک مرد قبل از دکل نیست --
همه امن در بانک.
'Tain't درآمد در حال حاضر ، آن را صرفه جویی در آن را ندارد ،
شما ممکن است به آن فراهم میکند.
از کجا مردان تمام انگلستان در حال حاضر؟
من dunno.
سنگ چخماق از کجا است؟
چرا ، بیشتر در اونا روی اینجا ، و خوشحالم که در
دریافت داف -- التماس قبل از آن شده است ،
در برخی از اونا.
قدیمی پیو ، به عنوان چشم خود را از دست داده بود ، و ممکن است
که شرم فکر ، خرج می کند 1،200
پوند در سال ، مانند ارباب در مجلس شورای اسلامی.
جایی که او در حال حاضر؟
خب ، او مرده و در حال حاضر تحت دریچه ای ، اما
به مدت دو سال قبل از آن ، من لرز
چوب ، انسان گرسنه!
او خواهش کرد ، و او به سرقت برده ، و او قطع
گلو ، و در آن ، گرسنگی توسط
قدرت! "
"خوب ، آن است که استفاده زیادی نیست ، بعد از همه ، گفت :"
ملوان جوان است.
Tain't "' استفاده زیادی برای احمق ها ، شما ممکن است نسبت دادن به
آن را -- که ، نه هیچ چیز ، "گریه نقره ای.
"اما اکنون ، شما در اینجا نگاه کنید : شما جوانان ، شما
هستند ، اما شما به عنوان هوشمند به عنوان رنگ.
می بینم که زمانی که من چشم من بر شما تعیین می کنند ، و
من به شما مثل یک مرد صحبت کنید. "
شما ممکن است تصور کنید که چگونه احساس کردم وقتی شنیدم
این پرداختن به شرور ناپسند قدیمی
در یکی دیگر از واژه ها از همان چاپلوسی
به عنوان او را به خودم استفاده کرده است.
من فکر می کنم ، اگر من قادر شده بود ، که من می
او را از طریق هر بشکه کشته شده اند.
در ضمن ، او در فرار ، کمی او فرض
overheard بود.
"در اینجا آن را در مورد آقایان از ثروت است.
آنها زندگی خشن ، و آنها خطر نوسانی ،
اما آنها غذا خوردن و مانند مبارزه با - *** نوشیدنی ،
و هنگامی که کروز انجام شده است ، به همین دلیل ، آن را
صدها پوند به جای صدها
farthings در جیب خود.
در حال حاضر ، بیشتر می رود و برای رم خوب
پرت کردن ، و به دریا باز هم در پیراهن خود را.
اما این دوره را بگذارم نیست.
من قرار می دهد که از بین بره ، برخی در اینجا ، برخی وجود دارد ،
و هیچ یک بیش از حد anywheres ، به خاطر
سوء ظن.
من پنجاه ، شما علامت ، پس از بازگشت از این
کروز ، راه اندازی نجیب زاده به صورت جدی.
زمان به اندازه کافی هم به شما می گوید.
آه ، ولی من ساده در عین حال زندگی می کردند ،
رد هرگز خودم قلب هیچ چیز ای
خواسته ها ، علاقه و slep 'نرم و خوش طعم همه خوردند
روز من ، اما وقتی در دریا.
و من چگونه آغاز شد؟
قبل از ماست سل ، مثل تو! "
"خوب ، گفت :" دیگر "، اما تمام دیگر
پول رفته در حال حاضر ، این طور نیست؟
شما daren't چهره نشان می دهد در بریستول پس از
این. "
"چرا ، که در آن ممکن است به شما فرض کنید آن چه بود؟"
خواسته نقره derisively.
"در بریستول ، در بانک ها و مکان ها ،" پاسخ داد
همنشین او.
"این شد ، گفت :" طبخ ؛ "آن بودند که ما
وزن لنگر.
اما missis قدیمی من این همه را در حال حاضر.
و جاسوس - شیشه فروخته شده است ، اجاره و
حسن نیت و تقلب و قدیمی دختر
کردن به من را تامین کند.
من می خواهم به شما که در آن ، برای شما اعتماد کنم بگویم ،
اما می خواهم حسادت در میان آمپول را. "
"و می تواند missis خود را به شما اعتماد کرد؟" پرسید :
دیگر.
"آقایان از ثروت ،" بازگشت طبخ ،
"معمولا کمی اعتماد در میان خود ،
و راست هستند ، شما ممکن است به آن را فراهم میکند.
اما من یک راه با من ، من.
هنگامی که همسر به ارمغان می آورد لغزش در کابل خود را -- یک
من به عنوان کسی می داند ، منظور من -- آن را نمی خواهد در
جهان با همان قدیمی جان.
بود بعضی ها که از ترس پیو بود ، و وجود دارد
بعضی ها که از سنگ چخماق ترس بود ، اما سنگ چخماق
نفس خود را از من می ترسید شد.
می ترسید او بود ، و افتخار.
آنها roughest خدمه شناور بود ،
سنگ چخماق است ؛ شیطان خود می شده اند
می ترسید برای رفتن به دریا را با آنها.
خوب در حال حاضر ، من به شما بگویم ، من لاف می زند نه
مرد ، و خود را به شما دیده می شود اینکه چگونه می توان نگه داشتن من
شرکت ، اما زمانی که من سر رشته دار بود ،
بره ها بود کلمه ای را برای سنگ چخماق در قدیم را نمی
buccaneers.
آه ، می توانید مطمئن باشید از خودتان در قدیمی
کشتی جان است ".
"خب ، من به شما بگویم در حال حاضر ،" پاسخ داد : پسر بچه ، "من
آیا مثل کار تا نیمی از من به یک چهارم نیست
حال این بحث با شما ، جان ، اما وجود دارد را
دست من بر روی آن در حال حاضر. "
"و پسر بچه شجاع بودی و هوشمند بیش از حد ،"
جواب داد : نقره ای ، دست دادن خیلی صمیمانه
که همه در هر بشکه را تکان داد "، و بهتری
برای دست نشانده نجیب زاده حادثه جو من
clapped هرگز چشمانم را مشاهده کنید. "
در این زمان من برای درک آغاز کرده بود
معنای واژه خود را.
توسط "نجیب زاده حادثه جو" آنها به سادگی
به معنای نه بیشتر و نه کمتر از معمول
دزدان دریایی ، و صحنه کوچک است که من تا به حال
overheard گذشته در عمل بود
فساد یکی از دست صادق --
شاید از یکی از آخرین سمت چپ روی.
اما در این مرحله من بود به زودی
از بین رفت ، برای دادن کمی نقره ای
سوت ، مرد سوم strolled بالا و نشست
از طرف حزب.
"دیک مربع است ، گفت :" نقره ای.
"آه ، من know'd دیک مربع بود ،" بازگشت
صدای پیشکار کارکنان کشتی ، اسرائیل دست.
"او هیچ احمق ، دیک است."
و او تبدیل نشخوار و تف کرد.
"اما نگاه اینجا ،" او در رفت ، "در اینجا چیزی است که من
می خواهند بدانند که ، کباب پز : چقدر طول ما -
رفتن به موضع روشن و خاموش مثل پر برکت
bumboat؟
من تا به حال a'most درجه به اندازه کافی 'Cap'n Smollett ؛
او به من hazed به اندازه کافی طولانی ، توسط رعد و برق!
من می خواهم که به کابین بروید ، من می توانم.
من می خواهم ترشی و شراب ، و آن ".
"اسرائیل ، گفت :" نقره ای "سر خود نمی باشد.
حساب زیاد است ، و نه همیشه.
اما شما قادر به شنیدن ، من روی چیزی حساب کردن ؛
اقلا ، گوش خود را به اندازه کافی بزرگ است.
در حال حاضر ، در اینجا چیزی است که من می گویند : شما خواب خواهم
رو به جلو ، و شما زندگی می کنند سخت است ، و شما
سخن نرم ، و شما را هوشیار تا من
کلمه را ، و شما ممکن است که به غیر روحانی ، من
پسر. "
"خب ، من نمی گویم نه ، من کاری انجام دهید؟" growled
پیشکار کارکنان کشتی.
"چیزی که من بگویم این است ، چه موقع؟
این چیزی است که من می گویم. "
"وقتی!
با قدرت! "جیغ و نقره ای.
"خوب حال اگر شما می خواهید بدانید ، من بگویید
وقتی.
آخرین لحظه من می توانم در مدیریت ، و این
وقتی که.
Here'sa درجه اول ملوان ، Cap'n Smollett ،
بادبان کشتی پر برکت برای ما.
در اینجا این عنوانی مثل اقا و دکتر با یک نقشه
و از جمله -- من نمی دانم که در آن است ، می توانم؟
نه بیشتر شما ، شما می گوید.
خوب پس ، منظور من این عنوانی مثل اقا و دکتر
باید مسائل ، پیدا کردن و کمک به ما برای آن را دریافت کند
تعداد سرنشین ، با قدرت.
سپس خواهیم دید.
اگر مطمئن باشم از همه شما ، پسران دو برابر
Dutchmen ، من می خواهم که Cap'n Smollett حرکت
ما نیمه راه دوباره قبل از من رخ داد. "
"چرا ، ما همه *** روی اینجا ، من
باید فکر می کنم ، گفت : "پسر بچه دیک.
"ما همه دست قسمت جلو عرشه کشتی ، منظور شما"
جامعی نقره ای.
"ما می توانیم البته ، اما که هدایت را می توان
یکی؟
این چیزی است که همه شما آقایان در تقسیم ،
اولین و آخرین.
اگر من تا به حال راه من است ، من می خواهم Cap'n Smollett اند
کار ما دوباره به معاملات حداقل و پس از آن
ما می خواهم هیچ miscalculations پر برکت و اند
باندازه یک قاشق از آب در روز.
اما من می دانم مرتب کردن شما می شوند.
من با اونا 'در جزیره پایان ، به عنوان
به زودی در غیر نافذ در هیئت مدیره ، و ترحم آن
است.
اما تو هرگز خوشحال تا شما نمی آیند.
طرف تقسیم شده من ، من قلب بیمار را به بادبان
با امثال شما! "
"آسان همه ، لانگ جان ،" جیغ و اسرائیل است.
"crossin -' از شما چه کسی است؟ "
"چرا ، چگونه بسیاری از کشتی های بلند ، فکر می کنم شما ، در حال حاضر ،
به من دیده گذاشته روی؟
و چه بسیار lads سریع خشک شدن در آفتاب
در اجرای بارانداز؟ "گریه نقره ای.
"و همه برای این شتاب و عجله بسر می رسانید و همان
عجله بسر می رسانید.
تو به من می شنوید؟
من دیده یا دو چیز را در دریا ، به من بدهید.
اگر شما می on'y دوره خود ، وضع و
p'int به طرف باد ، شما را سوار در
واگن ، شما می توانید.
اما شما نمی!
من می دانید.
شما لقمه خود را از فردا عجیب و غریب داشته باشد ،
و رفتن چسبیدن به ".
"همه knowed شما نوع بود
chapling ، جان ، اما به دیگران وجود دارد می تواند به عنوان
دست و هدایت و همچنین شما ، گفت : "
اسرائیل.
"آنها دوست سرگرم کننده ای بیت' ، آنها انجام داد.
آنها خیلی بالا و خشک ، بهیچ وجه نیست ، اما
زمان خود را پرت کردن ، مانند اصحاب با نشاط
هر یک. "
"پس؟ می گوید :" نقره ای.
"خب ، و جایی که آنها در حال حاضر؟
پیو که مرتب بود ، و مرگ او گرفتار فقر و فاقه -
مرد.
سنگ چخماق بود ، و او از عجیب و غریب در ساوانا درگذشت.
آه ، آنها خدمه شیرین بود ، آنها بود!
On'y ، کجا هستند؟ "
"اما ،" دیک پرسید ، "هنگامی که ما اونا دراز'
از طرفی بطرف دیگر ، چه می کنیم تا با اونا انجام دهید ،
به هر حال؟ "
"این مرد برای من وجود دارد!" گریه آشپز
ضمن ستایش از شخصیت.
"این چیزی است که من اسمش کسب و کار.
خب ، چه شما فکر می کنید؟
اونا قرار دهید 'در ساحل مثل مارون؟
که می شده اند راه انگلستان.
اونا یا کاهش به پایین می خواهم که گوشت خوک زیاد؟
که می شده اند سنگ چخماق ، یا بیلی
استخوان است. "
"بیلی مرد برای آن بود ، گفت :" اسرائیل است.
"مردان مرده نروید ،' او می گوید.
خب ، او مرده hisself اکنون ، او می داند
کوتاه و بلند بر روی آن در حال حاضر ؛ و اگر تا به حال
خشن دست به درگاه آمد ، آن بیلی بوده است. "
"راست به شما هستند ، گفت :" نقره ای ؛ "خشن و
آماده شده است.
اما علامت شما در اینجا ، من مرد آسان -- I'm
کاملا آقا ، شما ، می گوید : اما این
زمان آن جدی است.
Dooty است dooty ، آمپول.
من به رای من -- مرگ.
زمانی که من در Parlyment هستم و در من سواری
مربی ، من هیچ یک از این دریا نمیخوام -
وکلا در کابین آمدن خانه ،
unlooked برای ، مانند شیطان در نماز.
صبر چیزی است که من می گویند ، اما وقتی که زمان
می آید ، به همین دلیل ، اجازه دهید او را پاره! "
"جان" است ، گریه می کند پیشکار کارکنان کشتی ، "تو مرد!"
"شما پس خواهم گفت ، اسرائیل زمانی که می بینید ، گفت :"
نقره ای.
"فقط یک چیز من ادعا -- من ادعا Trelawney.
من سر گوساله خود را خاموش جسد او را به زور گرفتن
با این دست ها ، دیک! "او اضافه کرد ، شکستن
خاموش است.
"شما فقط تا پرش ، مثل پسر بچه شیرین ، و
من یک سیب را دریافت کنید ، به لوله مرطوب من می خواهم. "
شما ممکن است تصور ترور من در!
من باید پریدم بیرون و برای اجرای آن اگر
من قدرت پیدا کرده ، اما اندام من و
قلب من به طور یکسان misgave.
من شنیده ام دیک شروع به افزایش است ، و پس از آن
کسی که به ظاهر او را متوقف ، و
صدای دست ها بانگ زد : "اوه ، پر کردن آن!
آیا نمی کنید که از مکیدن خن ، جان.
بیایید از رم برود. "
"دیک ، گفت :" نقره ای ، "من به او اعتماد دارید.
من یک ملاک و معیار در چیز قابل ، ذهن انسان است.
این کلید وجود دارد ، شما را پر کنید و لیوان کوچک
آورد آن را. "
وحشت زده به عنوان من بود ، من نمی توانستم کمک
خودم فکر می کنم که این باید شده اند
چگونه فلش کردم آقای آب های قوی است که
تخریب او.
دیک اما رفته بود در حالی که اندکی دارد ، و
در طول غیبت او راست در اسرائیل سخن گفت
در گوش طبخ است.
این بود ، اما دو کلمه که من می توانم
گرفتن ، و در عین حال من جمع برخی از مهم
اخبار ، برای یادداشت های دیگری که علاوه بر تمایل
به همین منظور ، این بند تمام شد
سمعی : "نه مرد دیگری از jine them'll."
از این رو هنوز وفادار مردان وجود دارد در
هیئت مدیره.
وقتی دیک بازگشت ، یکی پس از دیگری از
سه نفر را گرفت و نوشید فنجان فلزی -- یک
"برای شانس ،" دیگری با "در اینجا به پیر
سنگ چخماق ، "و نقره خود را گفت ، در
نوع آهنگ ، "در اینجا به خودمان ، و
قسمت جلو باد کشتی را نگه دارید ، مقدار زیادی از جوایز و مقدار زیادی
از سبزی های فاسد جنگل ".
و درست بعد از مرتب کردن بر اساس روشنایی بر من افتاد
در هر بشکه ، و به دنبال نام ، که من پیدا کردم
ماه و افزایش یافته بود silvering
واپسین بادبان کشتی دو دگلی بالا و سفید و درخشان در قسمت جلو باد کشتی از
واقع در جلو بادبان و تقریبا در همان زمان
صدای مواظب فریاد زد ، "سرزمین
هو! "
فصل 12
شورای جنگ
وجود دارد عجله بزرگ از فوت در سراسر بود
عرشه.
من می توانم گوش مردم آسیای گردان تا از
کابین و قسمت جلو عرشه کشتی ، و سرخوردن در
فوری در خارج از بشکه من ، من شیرجه
پشت فور - بادبان ، ساخته شده دو برابر نسبت به
استرن ، و از بر عرشه باز آمد
در زمان پیوستن به شکارچی و دکتر Livesey در
عجله برای تعظیم آب و هوا.
همه دست ها وجود داشت در حال حاضر congregated.
کمربند از مه تقریبا برداشته بود
همزمان با ظهور
ماه.
دور به جنوب غرب از ما دیدیم دو کم
تپه ها ، در حدود چند مایل از هم جدا ، و
افزایش پشت یکی از آنها یک سوم و
بالاتر تپه ، که هنوز در اوج بود به خاک سپرده شد
هوای مه آلود.
هر سه به نظر می رسید تیز و مخروطی در
شکل.
من خیلی زیاده ، تقریبا در خواب دیدم ، برای من تا به حال
از ترس نفرت انگیز من از هنوز بهبود
یا دو دقیقه قبل از.
و بعد شنیدم صدای کاپیتان
Smollett صدور احکام.
HISPANIOLA چند نقطه گذاشته شد
تر در باد و در حال حاضر سمت دوره
که فقط می خواهد در جزیره روشن
شرق.
"و اکنون ، مردان ، گفت :" کاپیتان ، زمانی که همه
ورقه ورقه خانه بود ، "هیچ یک از شما تا به حال
دیده می شود که زمین پیش رو؟ "
"من ، آقا ، گفت :" نقره ای.
"من در آنجا با یک تاجر من سیراب شد
آشپز شوید. "
"لنگرگاه در جنوب ، در پشت
جزائر ، علاقه داشتن به من؟ "پرسید کاپیتان.
"بله ، آقا ؛ اسکلت جزیره آن را فرا می خواند.
این مکان اصلی برای دزدان دریایی بودند یک بار ، و
دست ما در هیئت مدیره به حال knowed همه آنها
نامهای برای ایجاد آن بنویسید.
این تپه به nor'ard آنها تماس
فور افراشته هیل ؛ سه تپه وجود دارد در
ردیف در حال اجرا south'ard -- فور ، اصلی ، و
واپسین بادبان کشتی دو دگلی ، آقا.
اما اصلی -- که بزرگ سازمان ملل متحد ، با
ابر بر روی آن -- آنها معمولا تماس های جاسوسی
شیشه ، به دلیل مواظب نگهداری آنها
هنگامی که در حال تمیز کردن لنگرگاه بود ،
برای آن وجود دارد تمیز کردند کشتی های خود ،
آقا ، درخواست عفو کنید. "
"من یک جدول در اینجا ، می گوید :" کاپیتان
Smollett.
"را مشاهده کنید در صورتی که در محل".
چشم لانگ جان در سر خود را به عنوان او سوخته
زمان نمودار ، اما با نگاه تازه
مقاله من می دانستم که او را به محکوم به فنا بود
ناامیدی.
نقشه این بود که ما در بیلی یافت نشد
قفسه سینه استخوان است ، اما کپی دقیق ،
کامل در همه چیز -- نام ها و ارتفاعات
و soundings -- به جز تک
قرمز صلیب ها و یادداشت ها نوشته شده است.
شارپ شده اند باید به عنوان دلخوری او ،
نقره ای بود از قدرت ذهن به پنهان کردن آن.
"بله ، آقا ،" او گفت ، "این نقطه ، به
مطمئن شوید ، و بسیار prettily drawed بیرون.
چه کسی ممکن است انجام داده اند که ، من تعجب می کنم؟
دزدان دریایی بیش از حد نادان ، من روی چیزی حساب کردن.
بله ، در اینجا آن است : «سروان
Anchorage' کید را -- فقط به نام من
همقطار آن را به نام.
There'sa قوی جاری اجرا می شود در طول
در جنوب ، و سپس دور nor'ard تا غرب
ساحل.
حق شما بود ، آقا ، "او می گوید ،" برای مسافت های شما
باد و نگه داشتن آب و هوایی جزیره.
اقلا ، اگر چنین قصد خود را به عنوان به شد
را وارد کنید و کج شدن است ، و بهتر وجود ندارد
محل که در این آب. "
"با تشکر از شما ، مرد من ، می گوید :" کاپیتان Smollett.
"من شما را بعد از آنها بخواهید تا ما را در کمک به من بدهید.
شما ممکن است برود. "
من در خنکی که با آن متعجب شد
اعتراف جان دانش خود را از این جزیره ،
من و خود من بود نیمه وحشت زده وقتی دیدم
او را نزدیکتر به خودم طراحی میکنم.
او نمی دانست ، تا مطمئن شوید ، که من تا به حال
overheard شورا خود را از سیب
هر بشکه ، و در عین حال من از این هم گرفته بود
چنین وحشت خود را از ظلم و ستم ، دورویی ،
و قدرت است که من می توانم کمیاب پنهان
لرزیدن وقتی که او دست خود را بر بازوی من گذاشته.
"ه ،" او می گوید ، "این در اینجا این است لحظه ای شیرین ،
این جزیره -- شیرین نقطه برای یک پسر بچه به
در ساحل را مشاهده کنید.
شما حمام ، و شما بالا رفتن از درخت ، و
شما شکار بز ، شما ، و شما می
در هوا بر روی آنها تپه مانند بز خودتان.
چرا ، من آن را می سازد جوان دوباره.
من که قرار بود برای فراموش کردن چوب پا من ، من بود.
It'sa چیز لذت بخش می شود جوان و
ده پا ، و شما می توانید به آن فراهم میکند.
وقتی که شما میخواهید به یک بیت از کاوش ، شما
فقط قدیمی جان بپرسید ، و او به قرار دهید تا میان وعده
برای شما را به همراه داشت. "
و من کف زدن در راه بر صمیمی
شانه ، او hobbled کردن به جلو و
رفت زیر کلیک کنید.
کاپیتان Smollett ، همراهی کردن ، و دکتر
Livesey شد صحبت با هم در
یک چهارم عرشه ، و اضطراب به عنوان من بود برای گفتن
آنها داستان من ، من durst آنها را قطع نمی کند
آشکارا.
در حالی که من هنوز در مورد ریخته گری در من
افکار برای پیدا کردن بعضی بهانه احتمال ، دکتر
Livesey به نام من و به طرف او.
او خود را در زیر لوله را ترک کرده بودند ، و بودن
بنده به تنباکو ، که من باید به معنای به حال
واکشی آن ، اما به محض من به اندازه کافی نزدیک شد
به صحبت می کنند و نمی شود overheard ، من را شکست
بلافاصله ، "دکتر ، اجازه بدهید من صحبت می کنند.
دریافت کاپیتان و همراهی کردن به پایین
کابین ، و سپس برخی ادعا را به ارسال
برای من.
من یک خبر وحشتناک بود. "
دکتر تغییر چهره کم ،
اما لحظه ای بعد او استاد خود شد.
"با تشکر از شما ، جیم ، گفت :" او کاملا با صدای بلند ،
"که تمام شد من می خواستم بدانم ،" اگر او به عنوان
من یک سوال پرسیده بود.
و با است که او در پاشنه خود تبدیل شده و
دو دیگر بازگشت.
آنها با هم کمی صحبت کرد ، و
هر چند هیچ یک از آنها آغاز شده ، و یا خود را مطرح
صدا ، و یا تا آنجا که سوت کشید ، آن را ساده
که به اندازه کافی دکتر Livesey حال ابلاغ من
درخواست ، برای چیزی که بعد که من شنیده ام
کاپیتان دادن به منظور به کار شد
اندرسون ، و همه دست در عرشه لوله کشی شد.
"lads من ، گفت :" کاپیتان Smollett ، "من
کلمه به شما می گویند.
این سرزمین که در حال حاضر محل اندیش است
ما شده اند برای دریانوردی.
آقای Trelawney ، که بسیار گشاده دست
آقا ، همانطور که همه میدانیم ، به تازگی خواسته
من یک کلمه یا دو ، و به عنوان من قادر به ارسال
او را که هر انسان در هیئت مدیره تا به حال انجام خود را
وظیفه ، alow و در هوا ، که من هرگز از برای دیدن
بهتر است آن را انجام داده ، چرا من و او و
دکتر می رویم به زیر کابین
نوشیدنی سلامتی شما و آرزوی موفقیت ، و شما باید
عرق خوردن را برای شما خدمت کرده است برای نوشیدن سلامتی ما
و آرزوی موفقیت.
من شما را از آنچه من از این فکر می کنم می گویم : من فکر می کنم
آن را خوش تیپ.
و اگر شما فکر می کنید به عنوان من ، شما را
خوب دریا تشویق برای نجیب زاده که نمی تواند
آن. "
تشویق به دنبال -- که از ماده بود
البته ، اما آن ریگ بیرون تا کامل و دلچسب
که من اعتراف کنم به سختی می تواند این باور
مردان همان توطئه برای خون ما بودند.
"یک تشویق بیشتر برای Cap'n Smollett ،" گریه
لانگ جان زمانی که برای اولین بار بود فروکش کرد.
و این نیز با خواهد داده شد.
در بالای آن سه جنتلمن رفت
در زیر ، و نه طولانی پس از آن ، کلمه فرستاده شد
به جلو که جیم هاوکینز در خواست بود
کابین.
که من پیدا کردم همه آنها را دور سه نشسته
جدول ، یک بطری شراب اسپانیا و برخی از
کشمش قبل از آنها ، و سیگار دکتر
دور ، با کلاه گیس خود را در دامان او ، و از آن ، من
می دانستند ، نشانه آن است که او آشفته شد.
استرن پنجره باز بود ، برای آن بود
گرم و شب ، و شما می توانید ماه را ببینید
درخشان در پشت در از خواب بیدار کشتی.
"در حال حاضر ، هاوکینز ، گفت :" ارباب ، "شما
چیزی برای گفتن دارد.
صحبت کنید. "
من که من پیشنهاد شد ، و به عنوان کوتاه که من می تواند
آن را ، گفت : جزئیات کامل از نقره را
گفتگو.
هیچ کس به من قطع تا من انجام شد ، و نه
آیا هر یک از سه تن از آنها را تا
آنجا که جنبش ، اما آنها خود را نگه داشته
چشم بر چهره من از اول تا آخر.
"جیم ، گفت :" دکتر Livesey ، "نگاهی به صندلی."
و آنها به من نشستن در کنار میز
آنها ، به من ریخت از یک لیوان شراب ، پر
تو دست من با کشمش ، و هر سه ، یک
پس از دیگری ، و هر کدام با تعظیم ، نوشید
سلامت خوب من ، و خدمات خود را به من ،
برای خوشبختی من و شجاعت.
"در حال حاضر ، کاپیتان ، گفت :" ارباب ، "با تو بود
سمت راست ، و من اشتباه می کردم.
من خود خودم الاغ ، و من در انتظار شما
سفارشات. "
"دیگر نیازی به یک الاغ تر از من ، آقا ،" بازگشت
کاپیتان.
"من از خدمه که به معنای نشنیده
شورش در کشتی اما آنچه علائم قبل ، برای نشان داد
هر مردی که در سر و چشم خود را به حال برای دیدن
فساد و اقدامات بر اساس.
اما این خدمه ، "او افزود :" من می تپد. "
"کاپیتان ، گفت :" دکتر "با شما
اجازه ، که نقره ای است.
مرد بسیار جالب توجه است. "
"او می خواهم نگاه قابل ملاحظه ای نیز از حیاط و بازو ،
آقا ، "بازگشت کاپیتان.
"اما این بحث ، این کار منجر به
هر چیزی.
من سه یا چهار نقطه ، و با آقای
اجازه Trelawney است ، من آنها را نام "
"شما ، آقا ، کاپیتان هستند.
این برای شما مناسب است به صحبت می کنند ، می گوید : "آقای Trelawney
grandly.
"نقطه اول ،" آغاز شد آقای Smollett.
"ما باید در برود ، چون ما نمی توانیم به عقب بازگردیم.
اگر من به این کلمه را به رفتن در مورد ، آنها را
افزایش در یک بار.
نکته دوم ، ما هم قبل از ما -- در
حداقل تا زمانی که این گنج را در بر داشت.
نکته سوم ، دست وفادار هستند وجود دارد.
در حال حاضر ، آقا ، آن را کردم برای آمدن به ضربات زودتر
یا زود ، و آنچه را پیشنهاد می کنم این است که
زمان کاکل ، به عنوان گفت است ، و
رسیدن به برخی از ضربات روز خوب زمانی که آنها حداقل
انتظار آن است.
ما می توانیم مشاهده شده ، آن را به من ، در خانه خود
بندگان ، آقای Trelawney؟ "
"همانطور که بر خودم ،" اعلام همراهی کردن.
"سه" به شمار کاپیتان ؛ "خودمان
را هفت ، شمارش هاوکینز اینجا.
در حال حاضر ، در مورد دست صادق؟ "
"مردان خود را بیشتر Trelawney به احتمال زیاد است ، گفت :"
دکتر ؛ "کسانی که او برای خود برداشت تا به حال
قبل از او در لیتر نقره ای. "
"نه ،" پاسخ داد : همراهی کردن.
"دست یکی از مال من بود."
"من فکر می کنم من می تواند دست اعتماد داشته باشد ،"
ارسال کاپیتان.
"و فکر می کنم که آنها همه انگلیسی ها!"
شکست از همراهی کردن.
"آقا ، من می توانم آن را در قلب من پیدا کنید به ضربه
تا کشتی. "
"خب ، آقایان ، گفت :" کاپیتان "
بهتر است که من می توانم بگویم این است از حد نخورید.
ما باید به غیر روحانی ، لطفا اگر شما و نگهداری
مواظب روشن.
این تلاش در مرد ، من می دانم.
این امر می تواند pleasanter برای آمدن به ضربات.
اما هیچ کمک برای ایجاد آن بنویسید تا ما می دانیم که وجود دارد ما
مردان است.
نسبت دادن به ، و برای باد سوت ، که من
مشاهده. "
"جیم اینجا ، گفت :" دکتر "می تواند ما را کمک
بیش از هر کس.
مردان با او خجالتی نیست ، و جیم است
متوجه پسر بچه ".
"هاوکینز ، من ایمان شگرف در تو قرار داده است ،"
ارسال همراهی کردن.
من شروع به احساس خیلی ناامید در این ،
برای من احساس کاملا درمانده ؛ و در عین حال ، با
عجیب و غریب قطار از شرایط ، آن بود
در واقع از طریق من که ایمنی آمد.
در همین حال ، بحث ما به عنوان خشنود است ، وجود دارد
تنها هفت از بیست و شش تن را گرفت
که ما آنها را دانستم که می توانیم تکیه می کنند و از
این هفت نفر یک پسر بود ، به طوری که
مردان بزرگ در کنار ما بودند شش تا خود را
نوزده.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه