Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 8
از این زمان کاپیتان Wentworth و الیوت آن بارها و بارها در همین دایره است.
آنها به زودی ناهار خوری در شرکت با هم در آقای Musgrove برای یک پسر بچه کوچک
دولت دیگر نمی تواند تامین عمه خود را با تظاهر برای absenting خودش ، و این
اما آغاز dinings و جلسات دیگر بود.
که آیا احساسات سابق بودند به تجدید باید به اثبات رسانده ، بار سابق
باید بدون شک به خاطراتی از هر به ارمغان آورده و آنها می توانند اما نمی شود
. بازگشته به سال از تعهدات خود را به
می تواند اما نمی شود توسط او نام برده شده ، در روایات و شرح کمی که
گفتگو به نام جلو.
حرفه خود را به او را واجد شرایط ، منش خود را به او منجر شود ، به صحبت ؛ و «That
در سال شش ؛ "" که در گذشته اتفاق افتاده من به دریا در سال شش رفت ، رخ داده است : "در
البته از اولین شب آنها را صرف
با هم : و اگر چه صدای او لکنت زبان پیدا نیست ، و هر چند او تا به حال هیچ دلیلی برای
فرض کنید چشم خود را به سوی او سرگردان در حالی که او سخن گفت ، آن احساس مطلق
عدم امکان ، از دانش خود او
ذهن ، که او می تواند با یاد unvisited بیشتر از خودش است.
باید ارتباط فوری همان اندیشه وجود دارد ، هر چند او بسیار
به دور از بارور شدن آن را به درد برابر.
آنها تا به حال بدون گفتگو با هم ، هیچ مقاربت اما آنچه شایع ترین تمدن
مورد نیاز است. هنگامی که به طوری به یکدیگر بسیار!
در حال حاضر هیچ چیز!
یک زمان وجود داشت ، زمانی که از همه حزب بزرگ در حال حاضر پر کردن نقاشی اتاق ،
Uppercross ، آنها آن را سخت ترین و بس به صحبت با یکدیگر پیدا کرده اند.
با به جز ، شاید ، دریاسالار و خانم باغچه ، که به نظر می رسید به خصوص متصل
و خوشحال می کند ، (آن می تواند بدون استثنا دیگر حتی در میان زوج های ازدواج کرده اجازه می دهد) ،
می توانست هیچ دو قلب تا
باز ، هیچ طعم بنابراین مشابه ، بدون احساسات هماهنگ countenances تا معشوق.
حالا آنها به عنوان غریبه بودند. نه ، بدتر از غریبه ها ، برای آنها هرگز می تواند تبدیل به
آشنا می شود.
این بیگانگی همیشگی بود. وقتی او صحبت کرد ، او همان صدا شنیده می شود ،
و تشخیص همان ذهن است.
جهل بسیار کلی از تمام امور دریایی در سراسر حزب وجود دارد و او
بسیار مورد سوال ، و به خصوص دو Musgroves خانم ، که به نظر می رسید به سختی
به هر چشم بلکه برای او ، به عنوان
شیوه زندگی در هیئت مدیره ، مقررات روزانه ، غذا ، ساعت ، و ج ، و
تعجب در حساب های خود را ، در یادگیری درجه مسکن و آرایش
که عملی شد ، از او جلب کرد برخی از
تمسخر دلپذیر ، که آن از روزهای اولیه زمانی که او بیش از حد شده بود ، به یاد
نادان ، و او بیش از حد فرض ملوانان به زندگی در هیئت مدیره شده بود متهم به
بدون هر چیزی برای خوردن ، و یا هر آشپز به
لباس آن را اگر آنجا بودند ، و یا هر بنده صبر کنید ، و یا هر چاقو و چنگال را به استفاده از.
از نتیجه گوش دادن و فکر ، او توسط نجوا خانم Musgrove که roused بود ،
غلبه بر تاسف علاقه ، نمی تواند کمک کند گفت : --
"آه!
آن خانم ، اگر آن را بهشت خوشحال بود یدکی پسر فقیر من ، من به جرات می گویند او را
چنین یکی دیگر از این زمان. "
آن لبخند را سرکوب ، و با مهربانی گوش ، در حالی که خانم Musgrove درد او
قلب کمی بیشتر و برای چند دقیقه ، بنابراین ، می تواند به سرعت با حفظ کند
مکالمه از دیگران.
وقتی که او می تواند توجه او را دوباره مسیر طبیعی خود ، او دوشیزه
Musgroves فقط دلربا لیست نیروی دریایی (لیست نیروی دریایی خود را ، که تا به حال
تا به حال در Uppercross بوده است) ، و نشستن
با هم به منافذ بیش از آن ، با نظر استادانی پیدا کردن کشتی
که Wentworth کاپیتان فرمان بود. "اول شما ASP ، من به یاد داشته باشید ؛
به دنبال ASP. "
"شما او را پیدا کند وجود دارد. کاملا فرسوده و شکسته.
من مردی که او را فرمان بود. سختی برای خدمات مناسب پس از آن.
مناسب برای خدمات در منزل برای یک یا دو سال گزارش شده است و بنابراین من به غرب فرستاده شد
هند "دختر نگاه همه شگفتی.
ادارهء نیروی دریایی "او ادامه داد :" خود را سرگرم در حال حاضر و پس از آن ، با ارسال چند
صد مردان به دریا ، در کشتی مناسب نیست استفاده شود.
اما بسیاری از آنها بسیار خوبی برای ارائه و در میان هزاران نفر که ممکن است فقط به عنوان
به خوبی به پایین بروید ، و نه از آن غیر ممکن است برای آنها به تشخیص بسیار
مجموعه ای که ممکن است دست کم از دست رفته است. "
"Phoo! phoo! "گریه دریاسالار" چه چیزهای این بحث همراهان جوان!
ارابه مخصوص حمل الوار بهتر از ASP در روز او را هرگز.
ارابه مخصوص حمل الوار های قدیمی ساخته شده ، شما را برابر او را نمی بینم.
همکار بخت و اقبال به او!
او می داند باید بیست مردان بهتر از خودش وجود داشته اند درخواست خود را در
همان زمان. همکار بخت و اقبال برای بدست آوردن هر چیزی تا به زودی ، با
هیچ علاقه ای نسبت به او. "
"من احساس من شانس ، دریاسالار ، من به شما اطمینان می دهم" پاسخ کاپیتان Wentworth ، به طور جدی.
"من نیز با انتصاب من راضی شد که شما می توانید میل.
این یک جسم بزرگ با من در آن زمان بود در دریا باشد یک شی بسیار بزرگ است ، من می خواستم
به انجام چیزی. "" برای اطمینان شما انجام است.
چه باید عضو جوانی مانند شما این کار در ساحل برای نیمی از سال با هم؟
اگر انسان تا به حال همسر ، او به زودی می خواهد به شناور دوباره. "
"اما ، کاپیتان Wentworth ،" گریه لوییزا ، "چگونه vexed شما باید هنگامی که شما آمد
ASP ، برای دیدن قدیمی چیزی که آنها به شما داده بود. "
"من می دانستم که به خوبی آنچه او قبل از آن روز بود ، گفت :" او خندان.
"من تا به حال هیچ اکتشاف ها ، نوآوری بیشتری را از شما به عنوان مد و قدرت
هیچ پوستین قدیمی که به شما تا به حال دیده می شود در میان نیمی از آشنایی خود را وام تا کنون
از شما می تواند به یاد داشته باشید ، که در
در گذشته ، در برخی از روز بسیار مرطوب است ، به خودتان وام.
آه! او ASP عزیز قدیمی بود به من. او که من می خواستم.
من می دانستم که او را.
من می دانستم که ما یا باید به انتهای با هم ، و یا که او خواهد بود
گیری از من و من تا به حال هرگز دو روز از آب و هوای ناپاک تمام وقت من در دریا بود
او و پس از مصرف privateer های به اندازه کافی برای
بسیار سرگرم کننده است ، من موفق باشید در منزل عبور من تا به حال پاییز آینده ، به سقوط
با ناوچه بسیار فرانسوی من می خواستم. من او را به پلیموت به ارمغان آورد و در اینجا
یکی دیگر از نمونه ای از شانس.
ما تا به حال شش ساعت در صدا نشده است ، هنگامی که طوفان آمد ، که چهار روز به طول انجامید
و شب ، و کدام را برای ASP قدیمی فقیر در نصف مدت زمان انجام می شود ، لمسی ما
با ملت بزرگ بسیار بهبود وضعیت ما.
چهار و بیست ساعت بعد ، و من باید فقط شده گالانت کاپیتان Wentworth ،
در یک پاراگراف کوچک در یک گوشه ای از روزنامه ها و تنها در ارابه مخصوص حمل الوار از دست داده ،
هیچ کس در مورد من فکر می کردم. "
shudderings آن بود به خودش به تنهایی ، اما Musgroves خانم می تواند به عنوان باز
آنها صادقانه ، در exclamations خود را از ترحم و وحشت.
و تا بعد ، گمان می کنم ، گفت : "خانم Musgrove ، در صدای کم ، که اگر فکر
با صدای بلند ، "تا بعد او رفت به Laconia ، و ملاقات او با فقیر ما وجود دارد
پسر.
چارلز ، عزیز من ، "(beckoning او را به او) ،" نپرسید کاپیتان Wentworth که در آن او
برای اولین بار ملاقات با برادر فقیر خود را. من همیشه را فراموش کرده است. "
"در جبل الطارق ، مادر شد ، من می دانم.
دیک چپ شده بیمار در جبل الطارق بود ، با یک پیشنهاد از کاپیتان سابق خود را به
کاپیتان Wentworth. "
"آه! اما ، چارلز ، ارسال کاپیتان Wentworth ، او نمی شود ترس از ذکر فقیر
دیک قبل از من ، برای این امر می تواند و نه لذت بخش به شنیدن او را از چنین سخن گفت
دوست خوب. "
چارلز ، که تا حدودی از احتمالات موجود در بروز مورد بیشتر فکر ، فقط در راننده سرشونو تکون دادن
پاسخ و پراکنده شدند.
دختران در حال حاضر شکار برای Laconia بودند و کاپیتان Wentworth نمی تواند انکار
خودش لذت بردن از مصرف حجم گرانبها را به دست خود آنها را ذخیره کنید
مشکل ، و یک بار دیگر با صدای بلند
بیانیه کمی از نام و ضربان او را ، و به سفارش کلاس غیر حاضر ، مشاهده
بیش از آن که او هم یکی از بهترین دوستان انسان تا کنون به حال شده بود.
"آه! آن روز لذت بخش وقتی که من تا به حال Laconia بودند.
با چه سرعتی من پول در او ساخته شده است. یکی از دوستان من و من چنین دوست داشتنی بود
کروز با هم خاموش جزایر غربی.
Harville پور ، خواهر! می دانید که چقدر او می خواست پول : بدتر
از خودم. او تا به حال همسر.
هموطنان عالی.
من باید شادی خود را را فراموش نخواهم کرد. او آن همه احساس ، آنقدر به خاطر او.
من برای او آرزو دوباره در تابستان بعد ، زمانی که من تا به حال هنوز موفق مشابه در
مدیترانه است. "
خانم Musgrove گفت : : : "و من مطمئن هستم ، سر ،" ، "آن روز خوش شانس برای ما بود ، هنگامی که شما
درج کاپیتان به آن کشتی است. ما هیچ وقت فراموش نمی آنچه شما انجام است. "
احساسات خود او صحبت می کنند کم ساخته شده و کاپیتان Wentworth ، شنوایی تنها در بخش ،
و احتمالا دیک Musgrove در تمام در نزدیکی افکار خود را نداشتن ، نگاه و نه در
در حال تعلیق ، و به عنوان اگر انتظار برای اطلاعات بیشتر.
"برادر من ، زمزمه یکی از دختران ؛" ماما فکر ریچارد فقیر است. "
"هموطنان عزیز پور" ادامه داد خانم Musgrove "او تا ثابت رشد کرده بود ، و چنین
عالی خبرنگار ، در حالی که او تحت مراقبت شما بود!
آه! آن شده اند که یک چیز شاد ، اگر او شما را ترک هرگز.
من به شما اطمینان می دهم ، کاپیتان Wentworth ، ما بسیار متاسفم او هرگز شما را ترک. "
بیان لحظه ای در مقابل کاپیتان Wentworth در این سخنرانی بود ، برخی از
نگاه چشم روشن او ، و از دهان خوش تیپ خود را ، که متقاعد آن ، که حلقه
به جای به اشتراک گذاری در نوع خانم Musgrove
خواسته ، به پسرش ، او احتمالا در برخی از درد برای خلاص شدن از او شده بود ، اما از آن بود
خیلی گذرا زیاده روی های تفریحی خود را به هر گونه که تشخیص داده
درک او را کمتر از خودش ، در
لحظه ای دیگر او کاملا جمع آوری شده بود و جدی است ، و تقریبا بلافاصله
پس از آمدن به مبل ، که در آن او و خانم Musgrove نشسته بودند ، در زمان
دومی ، و وارد
گفتگو با او ، در صدا کم ، در مورد پسرش ، انجام آن را با بسیار
همدردی و لطف طبیعی ، به عنوان shewed kindest در نظر گرفتن همه که واقعی
و در احساسات پدر و مادر unabsurd.
در واقع آنها بر روی همین مبل بودند ، برای خانم Musgrove به آسانی ساخته شده بود و اتاق را برای
او ، آنها فقط توسط خانم Musgrove تقسیم شدند.
هیچ مانع ناچیز بود ، در واقع.
خانم Musgrove ، اندازه راحت و قابل توجهی بود ، بی نهایت نصب شده توسط
طبیعت به بیان تشویق و طنز خوب خوب ، از حساسیت و احساسات و
در حالی که agitations بلند و باریک آن
فرم ، و چهره افسرده ، ممکن است در نظر گرفته شود بسیار به طور کامل به نمایش کاپیتان
Wentworth باید برخی از اعتبار خود فرمان که با آن او را به حضور اجازه
sighings چربی بیش از سرنوشت پسر بزرگ او ، که هیچ کس زنده برای مراقبت بود.
اندازه های شخصی و غم و اندوه ذهنی قطعا بدون تناسب لازم است.
رقم بزرگ بزرگ به خوبی حق در ابتلاء عمیق ، به عنوان بیشتر برازنده
مجموعه ای از اندام در جهان است.
اما منصفانه یا عادلانه نیست ، حرف ربط ناخوشایند ، که دلیل خواهد سرپرستی وجود دارد
بیهوده -- که مزه نمی تواند تحمل -- که تمسخر تصاحب خواهد کرد.
دریاسالار ، پس از مصرف دو یا سه نوبت طراوت در مورد اتاق با او
دست پشت سر او ، خواست تا سفارش توسط همسرش ، در حال حاضر آمد تا کاپیتان Wentworth ،
و بدون هر گونه مشاهده از آنچه که او
ممکن است وقفه ، تفکر تنها در افکار خود ، شروع با --
"اگر شما یک هفته بعد در لیسبون ، در بهار گذشته ، فردریک شده بود ، از شما می شده اند
خواسته شد تا به پاساژ به بانوی مری Grierson و دختر خود را. "
"من؟
من خوشحالم من یک هفته بعد پس از آن. "دریاسالار او را می خواهید خود را مورد آزار قرار گرفته
دلاوری.
او از خود دفاع کرد ، هر چند صداقت است که او به میل و علاقه هرگز اعتراف هر خانمها
در هیئت مدیره یک کشتی او ، مگر برای یک توپ ، و یا دیدار که چند ساعت ممکن است
درک.
"اما اگر من خودم می دانم ، گفت :" او ، "این است که از هیچ از رشادت به سمت آنها می خواهم.
است و نه از احساس چه غیر ممکن است آن را ، با تلاش همه کس و همه یکی از
فداکاری ، را به اقامت در هیئت مدیره از جمله زنان باید داشته باشند.
را می توان وجود ندارد دلاوری ، دریاسالار می خواهید ، در سنجش ادعای زنان به هر
آسایش شخصی بالا ، و این چیزی است که من باید انجام دهید.
من نفرت را از زنان بشنوند در هیئت مدیره ، و یا آنها را در هیئت مدیره و هیچ کشتی تحت فرمان من
همیشه باید انتقال خانواده از خانم ها در هر نقطه ، اگر من می توانید آن را کمک کند. "
این خواهر خود را بر او به ارمغان آورد.
"آه! فردریک!
اما من می توانم آن را از شما باور نمی.-- تمام پالایش بیکار -- زنان ممکن است به عنوان راحت
هیئت مدیره ، به عنوان بهترین خانه ای در انگلستان است.
من معتقدم که من زندگی می کردند به همان اندازه در هیئت مدیره به عنوان بسیاری از زنان ، و من می دانم که هیچ چیز برتر از
اقامت از یک مرد جنگ.
من اعلام می کنم من آسایش و یا زیاده روی در مورد من نیست ، حتی در Kellynch
هال ، "(با تعظیم به نوع آن) ،" فراتر از آنچه که من همیشه در بسیاری از کشتی های من
در زندگی ، و آنها شده اند در مجموع پنج ".
پاسخ داد : "هیچ چیز به هدف" ، برادرش.
"شما با شوهر خود زندگی می کرده اند ، و تنها زن در هیئت مدیره بودند."
اما شما به خودتان ، به ارمغان آورد Harville خانم ، خواهر او ، پسر عموی او ، و سه فرزند ،
دور از پورتسموث به پلیموت.
از کجا سپس این دانه های خیلی ریز ، مرتب کردن فوق العاده ای از دلاوری از مال شما بود؟ "
"همه در دوستی من ، سوفیا هم ادغام شدند.
من همسر هر افسر برادر که من می توانم ، کمک و من هیچ چیزی را از آوردن
Harville از پایان جهان است ، اگر او آن را می خواستم.
اما تصور نکنید که من احساس آن شر را در خود ندارد. "
"بستگی دارد ، آنها همه کاملا راحت است."
"من نمی ممکن است مانند آنها را بهتر است برای آن شاید.
چنین تعدادی از زنان و کودکان حق ندارد به راحتی در هیئت مدیره است. "
"عزیز من فردریک ، شما در حال صحبت کردن کاملا idly.
دعا کنید ، چه چیزی را از ما تبدیل شدن به همسران ملوانان فقیر ، که اغلب می خواهند به یکی منتقل
پورت و یا دیگری ، پس از شوهران ما ، اگر هر کسی تا به حال احساسات خود را؟ "
احساسات من ، که می بینید ، آیا گرفتن خانم Harville و همه خانواده خود را به جلوگیری نمی کند
پلیموت. "
"اما من از آنها بدم میاید به گوش شما را مانند یک نجیب زاده خوب صحبت کردن ، و اگر زنان همه
خانم ها ، خوب به جای موجودات عقلانی است. ما هیچ یک از ما انتظار می رود در آب صاف
همه روز ما است. "
"آه! عزیز من ، گفت : "دریاسالار" زمانی که او یک همسر ، او را متفاوت آواز
لحن.
هنگامی که او متاهل است ، اگر ما موفق باشید به زندگی خود را به دیگری جنگ ، ما باید دید
انجام او را به عنوان من و شما و دیگران بسیاری از بزرگ ، انجام داده اند.
ما باید او را به کسی سپاسگزار است که او را همسر خود به ارمغان بیاورد. "
AY ، که ما باید. "" حالا من انجام داده اند ، "گریه کاپیتان Wentworth.
"هنگامی که یک بار ازدواج کرده مردم شروع به حمله به من با -- اوه! خیلی از شما خواهد شد فکر می کنم
متفاوت ، هنگامی که شما ازدواج کرد. '
من فقط می توانم ، می گویند : "نه ، من نباید ؛' و پس از آن دوباره آنها می گویند ، 'بله ، شما ، و وجود دارد
پایان آن است. "او بلند شده و دور نقل مکان کرد.
"چه بزرگ مسافر شما باید ، چیه خانوم!" خانم Musgrove گفت : به خانم باغچه.
"بسیار خوب ، چیه خانوم در پانزده سال از ازدواج من ، هر چند که بسیاری از زنان انجام داده اند
بیشتر.
من چهار بار اقیانوس اطلس عبور و یک بار به هند در شرق بوده است ، و پشت
دوباره ، و تنها یک بار در کنار در مکان های مختلف در مورد خانه که : و گفتگوی هم میهن | Hammihan Forum ، و
لیسبون ، و جبل الطارق.
اما من فراتر از Streights رفت و هرگز ، و در هند غربی بود هرگز.
ما برمودا یا Bahama تماس بگیرید ، می دانید ، هند غربی است. "
خانم Musgrove به حال یک کلمه به این گفته ها مخالفت و او می تواند خودش را از متهم نیست
تا کنون نام آنها هر چیزی در کل دوره زندگی اش است.
"و من در اینجا این اطمینان را به شما ، خانم ، دنبال خانم باغچه" ، که هیچ چیز نمی تواند بیش از
تسهیلات یک مرد از جنگ ؛ من صحبت می کنند ، شما می دانید ، از نرخ بالاتر است.
هنگامی که شما به یک ناوچه می آیند ، البته ، شما بیشتر محدود ، هر چند هر معقول
زن ممکن است در یکی از آنها کاملا خوشحال و من با خیال راحت می توان گفت که
شادترین بخشی از زندگی من شده است در هیئت مدیره یک کشتی صرف شده است.
در حالی که ما با هم ، می دانید ، هیچ چیز به ترس از وجود دارد.
خدا را شکر!
من همواره با سلامت عالی پر برکت ، و هیچ آب و هوا با من مخالف است.
کمی بی نظم همیشه اولین بیست و چهار ساعت پس از رفتن به دریا ، اما
هرگز نمی دانستند چه پس از آن بیماری بود.
تنها زمانی که من تا کنون واقعا در بدن یا ذهن رنج می برد ، تنها زمانی که من تا کنون
خیالی خودم ناخوشی ، و یا تا به حال هیچکدام از ایده های خطر ، زمستان بود که من توسط گذشت
خودم را در معامله ، زمانی که دریاسالار (کاپیتان باغچه پس از آن) در دریاهای شمالی بود.
من در وحشت دائمی در آن زمان زندگی می کردند ، و تا به حال تمامی شیوه شکایت خیالی
از دانستن چه چیزی را باید با خودم ، یا وقتی که من باید از او آینده را بشنود ، اما به عنوان
زمانی که ما با هم می تواند ، هیچ چیز
ailed من ، و من با کوچکترین ناراحتی ملاقات کرد هرگز. "
"رای مثبت ، تا مطمئن شوید. بله ، در واقع ، آه بله!
بود : من کاملا از نظر شما ، خانم باغچه ، پاسخ Musgrove خانم دلچسب.
"هیچ چیز بد به عنوان یک جدایی وجود دارد. من کاملا از نظر شما.
من می دانم آنچه در آن است ، برای آقای Musgrove همیشه شرکت assizes است ، و خوشحالم که
آنها بیش هستند ، و او دوباره امن است. "شب با رقص به پایان رسید.
آن پیشنهاد شده ، آن است که خدمات او ، به طور معمول و هر چند چشم او
که گاهی با اشک پر او در این ساز نشسته ، او بسیار خوشحال بود
استخدام و مطلوب هیچ چیز در بازگشت ، اما به unobserved.
این حزب فراخ ، و شادی بود و هیچ کس در ارواح بالاتر از کاپیتان به نظر می رسید
Wentworth.
او احساس کردند که او تا به حال از هر چیز به او که توجه و احترام عمومی بالا ،
و به خصوص توجه تمام زنان جوان ، می تواند انجام دهد.
Hayters دوشیزه ، زن خانواده از پسرعموهای که قبلا ذکر شد ،
ظاهرا به افتخار بودن در عشق با او پذیرفته شده و برای هنریتا و
لوییزا ، آنها هر دو به نظر می رسید تا به طور کامل
اشغال شده توسط او ، که چیزی جز ظاهر ادامه کامل ترین
خوب بین خود می توانست آن را معتبر ساخته شده است که آنها تصمیم گرفته
رقبای.
اگر او کمی با چنین جهانی ، تحسین چنین مشتاق خراب شده است ، که می تواند
تعجب؟
این برخی از افکار که اشغال آن بودند ، در حالی که انگشتان او بودند
مکانیکی در محل کار ، اقدام برای نیم ساعت با هم ، به همان اندازه بدون خطا ،
و بدون آگاهی.
هنگامی که او احساس میکند که او در خودش بود ، مشاهده ویژگی های تغییر یافته اش ،
شاید تلاش برای در آنها را ردیابی خرابه از صورت است که یک بار مفتون او را ؛
یک بار او می دانست که او باید صحبت از
او را ، او به سختی از آن آگاه است است ، تا او شنیده پاسخ ؛ اما بعد از آن او مطمئن بود
داشتن او از شریک زندگی خود را خواست که الیوت دوشیزه رقصید هرگز؟
پاسخ این بود : "اوه ، نه ، هرگز ، او کاملا داده شده است تا رقص.
او به جای بازی بود. او هرگز از بازی کردن خسته می شوند. "
هنگامی که ، بیش از حد ، او را به او صحبت کرد.
او در رقص که بیش از ابزار را ترک کرده بودند ، و او نشست و سعی کنید به
را از هوا که او آرزو برای دادن Musgroves خانم ایده.
ناخواسته او است که بخشی از اتاق بازگشت ، او را دیدم ، و بلافاصله
در حال افزایش ، با ادب مورد مطالعه گفت : --
"من التماس عفو شما ، خانم ، این جای شما است" و هر چند او بلافاصله به عقب کشید
با منفی تصمیم گرفت ، او بود که ناشی از نشستن دوباره.
آن را بیشتر به نظر می رسد و سخنرانی بخواهند.
ادب سرد او ، پای بند تشریفات وتعارف فضل خود ، بیش از هر چیز بدتر بود.