Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پانزدهم اخم و لبخند
چند روز گذشت بیش از هفت شیروانی، به شدت و drearily به اندازه کافی.
در واقع (به نسبت تمام دل تنگی آسمان و زمین به 1 شوم
شرایط عزیمت قمر)، شرق طوفان در راه بود، و
indefatigably خود را به درخواست کار
سیاه و سفید سقف و دیوارها را از خانه های قدیمی نگاه کنید غمگین تر از همیشه قبل از.
با این حال خارج بود 1/2 تا به عنوان فضای داخلی سیاه نیست.
پور کلیفورد، برش در یک بار، از تمام منابع اندک خود را از لذت بردن.
قمر وجود ندارد و نه سقوط و نور خورشید بر زمین.
باغ، با پیاده روی گل آلود و لرز، شاخ و برگ چکیدن خود را در تابستان
خانه، یک تصویر به shuddered در بود.
هیچ چیز رونق گرفت در فضای سرد و مرطوب، و بی رحم، شناور با
شور حرکت تند و سریع از دریا نسیم، به جز خزه در امتداد مفاصل سقف توفال چوبی یا سیمانی و غیره،
و این دسته از علف های هرز، که تا به حال
اخیرا از خشکسالی رنج می برند، در زاویه بین 2 شیروانی جلو.
همانطور که برای Hepzibah، او به نظر می رسید با باد شرق، نه تنها برخوردار است، اما می شود، در
فردی بسیار خود، تنها یک مرحله از این طلسم خاکستری و عبوس از آب و هوا؛ خاور
خود باد، ترسناک و پریشان، در
فرسوده لباس شب ابریشم سیاه و سفید، و با عمامه از تاج های گل اهدا ابر بر سر آن است.
سفارشی از مغازه سقوط کرد، چرا که یک داستان در خارج از کشور که او کوچک خود را soured
آبجو و دیگر کالاهای مخرب، scowling بر روی آنها است.
از آن است، شاید، درست است که مردم چیزی منطقی برای شکایت از او در
اخلاق، اما نسبت به او کلیفورد نه بد خلق و نه نامهربان بود، و نه احساس
گرما کمتر از قلب از همیشه بوده است ممکن است او را به رسیدن به آن.
ناسودمندی از تلاش های او، با این حال، متزلزل خانم فقیر ساله است.
او می توانست کمی دیگر از نشستن در سکوت، در گوشه ای از اتاق، انجام به هنگام مرطوب گلابی
شاخه درخت، گسترده در سراسر پنجره کوچک، غروب ظهر، که
Hepzibah ناخودآگاه با غصه، دور شو جنبه اش تیره شده اند.
هیچ گسل از Hepzibah بود.
همه چیز - حتی صندلی های قدیمی و جداول، که چه آب و هوا به مدت سه شناخته شده بود
یا چهار طول عمر از جمله خود او - نگاه به عنوان مرطوب و لرز در صورت حضور داشتند
بدترین خود را تجربه.
تصویری از سرهنگ پیورتین ها بر روی دیوار لرزیدند.
خانه خود را از هر اتاق زیر شیروانی از آن شیروانی 7 پایین به بزرگ لرزیدند
شومینه آشپزخانه، که بهتر است به عنوان علامت قلب عمارت بود،
، زیرا هر چند برای گرما ساخته شده، آن را در حال حاضر تا comfortless و خالی بود.
Hepzibah اقدام به روح بخشیدن به امور آتش در اطاق نشیمن.
اما دیو طوفان را تماشا بالا نگه داشته، و هر زمان شعله برافروخته شده بود، سوار
سیگار کشیدن دوباره، خفگی گلو دودهای دودکش با نفس خود را.
با این وجود، در طول چهار روز پس از این طوفان پر از بدبختی، کلیفورد خود wrapt در
عبا و اشغال صندلی مرسوم خود است.
در صبح روز پنجم، زمانی که به صبحانه احضار، او را تنها در یک پاسخ
سوفل دل شکسته است که، بیانگر عزم به ترک بستر خود.
خواهر او هیچ تلاشی برای تغییر هدف خود را.
در واقع، به طور کامل به عنوان او را دوست داشتم، Hepzibah به سختی می تواند به عهده دیگر
وظیفه رنجور - بیهوده توسط دانشکده کم و سفت و سخت خود را - به دنبال تفریح و سرگرمی
برای یک ذهن هنوز هم حساس است، اما خراب،
انتقادی و سخت گیر می شه، بدون اینکه به زور یا به اراده است.
این حداقل چیزی کوتاه ناامیدی مثبت بود، که به روز، او ممکن است نشستن
لرز به تنهایی و رنج می برند نیست به طور مداوم غم و اندوه و اضطراب سخت و ناگهانی غیر معقول از
ندامت در هر آه حملهای مبتلا به شخص او است.
اما کلیفورد، به نظر می رسید، هر چند او ظاهر خود را در زیر پله ها را ندارد، تا به حال،
بعد از همه، خود را در تلاش های تفریحی bestirred.
در دوره قبل از ظهر، Hepzibah توجه داشته باشید از موسیقی را شنید، که (وجود دارد که
هیچ تدبیر شیرین دیگر را در خانه شیروانی هفت،) او می دانست که باید ادامه
از هارپسیکورد آلیس Pyncheon است.
او آگاه بود که کلیفورد، در دوران جوانی خود، طعم کشت موسیقی برخوردار بود،
و میزان قابل توجهی از مهارت در عمل به آن.
این سخت بود، با این حال، تصور خود را از حفظ یک دستاورد
ورزش روزانه ضروری است، در اندازه گیری نشان داده شده توسط شیرین، روح، و
ظریف، هر چند فشار ترین سودا، که در حال حاضر بر گوش او را به سرقت برده است.
و نه از آن بود کمتر موجود شگفت انگیزی است که این ابزار در سکوت طولانی بنابراین باید قادر به
ملودی بسیار.
Hepzibah ناخواسته از هارمونی های شبح مانند، prelusive مرگ در فکر
خانواده، که به آلیس افسانه ای نسبت داده شد.
اما، شاید، اثبات آژانس از دیگر از انگشتان معنوی، که بعد از
لمس چند آکورد به نظر می رسید به چسبیدن جدا با ارتعاشات خود را، و
موسیقی متوقف شد.
اما صدا شدیدتر موفق به یادداشت های مرموز و نه روز شرق بود
بخت بدون رویداد به خودی خود کافی را مسموم عبور، برای Hepzibah و
کلیفورد، balmiest هوا است که تا کنون به ارمغان آورد و مبهم پرندگان همراه با آن.
پژواک نهایی از عملکرد آلیس Pyncheon (یا کلیفورد، اگر خود ما باید
در نظر آن را) دور کمتر مبتذل نا هنجاری از زنگ رانده شدند
فروشگاه زنگ.
پا تراشیدن خود را در آستانه شنیده شد، و از آنجا تا حدودی ponderously
پله روی زمین است.
Hepzibah به تعویق انداخت یک لحظه، در حالی که خودش را در شال پژمرده، که شده بود muffling
زره های دفاعی خود را در جنگ از چهل سال در برابر باد شرق.
صدا مشخصه، با این حال، - نه سرفه و نه سجاف، اما نوعی از غرش و
طنین انداز اسپاسم در عمق وسیع کسی از قفسه سینه - impelled او را به عجله بسر می رسانید
به جلو، با آن جنبه از ضعف شدید،
بنابراین نهادی مشترک به زنان در موارد اضطراری خطر ناک.
تعداد کمی از جنس او، در موارد مانند، که تا کنون بسیار وحشتناک به عنوان فقیر ما نگاه
scowling Hepzibah.
اما بازدید کننده بی سر و صدا فروشگاه درب را پشت سر او بسته است، ایستاده بود تا چتر خود را
در برابر ضد و تبدیل چهره مهربانی تشکیل شده، برای دیدار با زنگ و
خشم است که ظاهر خود را هیجان زده کرده بود.
عقیده قبلی نسبت بچیزی Hepzibah او را فریب نیست.
جز قاضی Pyncheon، که پس از بیهوده تلاش درب جلو،
در حال حاضر ورود به او را مغازه به اجرا درخواهد آمد.
"چگونه می توانم شما، Hepzibah پسرخاله - و چگونه این شدید ترین آب و هوا تاثیر می گذارد ما
ضعیف کلیفورد "آغاز شد قاضی و شگفت انگیز به نظر می رسید، در واقع،
طوفان شرق به شرم نیست، و یا، در
هر کمی mollified خیرخواهی خوش مشرب لبخند خود را.
"من نمی تواند بدون اینکه به درخواست استراحت، یک بار دیگر، چه می توانم در هر صورت
ترویج آسایش خود، یا خود را. "
"شما می توانید کاری بر نمی آید، گفت:« Hepzibah، کنترل تحریک او و همچنین او
می تواند. "من خودم را وقف کلیفورد.
هر راحتی که وضعیت او اذعان می کند از او. "
"اما به من اجازه می دهد نشان می دهد، پسر عموی عزیز، دوباره قاضی،" شما گمراه شوید، - در تمام
محبت و مهربانی، بدون شک، و با بهترین نیات، - اما شما گمراه،
با این حال، در حفظ برادر خود را به طوری منزوی.
چرا عایق او را در نتیجه از همه همدردی و محبت؟
کلیفورد، افسوس! تا به حال بیش از حد تنهایی.
جامعه، که است که می گویند، از دوستان قدیمی و قوم و خویشی - در حال حاضر جامعه، سعی کنید به او اجازه دهید.
اجازه بدهید، برای مثال، اما نگاه کنید به کلیفورد، و من اثر خوبی از پاسخ
مصاحبه. "" شما می توانید او را نمی بینم، "پاسخ داد: Hepzibah.
"کلیفورد تخت خود را از دیروز نگه داشته شود."
"چه! چگونه! او بد؟ "بانگ زد قاضی Pyncheon، با شروع با آنچه به نظر می رسید به
زنگ عصبانی برای اخم بسیار پیورتین قدیمی را از طریق اتاق او تاریک
سخن گفت.
"نه،] بلکه، پس من باید و او را ببیند! چه می شود اگر او باید مرد؟ "
"او در خطر مرگ است، گفت:« Hepzibah، - و تلخی که با اضافه شده
او می تواند به سرکوب دیگر، "هیچ، مگر اینکه او باید به مرگ مورد آزار و اذیت، در حال حاضر،
مرد همان کسی است که مدتها پیش از آن تلاش!
"پسرخاله Hepzibah، گفت:" قاضی با یک earnestness موثر از روش، که
رشد حتی به ترحم گریان که او شروع کرد: "ممکن است که شما نمی
درک چگونگی ناعادلانه، چگونه نامهربان، چگونه
غیر مسیحی، این ثابت، این تلخی طولانی ادامه در برابر من است، برای یک بخش
که من وظیفه و وجدان، محدود توسط نیروی قانون، و در من
خطر خود، عمل میکند؟
چی کار کردم، در ضرر به کلیفورد، که ممکن بود به ترک بازگشت؟
چگونه می تواند به شما، خواهر او، -، برای شما غم و اندوه بی پایانی، اگر تا آن را برای شده
من، شما را از آنچه من شناخته شده بود، -، حساسیت بیشتری نشان داده شده است؟
و آیا شما فکر می کنید، عموزاده، آن است که من هیچ پانگ هزینه - آن است که هیچ غم و اندوه در سمت چپ
آغوش من از آن روز به این، در میان همه رفاه است که با آن بهشت است
خجسته - و یا که من در حال حاضر نه شادی،
زمانی که آن را مطابق با حق عدالت عمومی و رفاه تلقی
جامعه ای که این خویشاوند گرامی، اوایل این دوست، این طبیعت با ظرافت و
زیبایی را تشکیل می، - به طوری تاسف،
به او اجازه دهید تلفظ کنید ما، و شکیبا باش که می گویند، خیلی گناه، - که خود کلیفورد ما، خوب در،
باید به زندگی، و امکانات خود را از لذت بردن؟
آه، کمی به من، می دانم که پسرخاله Hepzibah!
شما کمی می دانم این دل! در حال حاضر در فکر دیدار throbs
او!
انسان زندگی می کند وجود ندارد (به جز خود را، - و شما از من بیشتر نیست) است که
اشک های زیادی برای فاجعه کلیفورد. برخی از آنها ببینند شما در حال حاضر است.
هیچ کسی که لذت شادی خود را به ترویج وجود دارد!
سعی کنید به من، Hepzibah - سعی کنید به من، پسر عموی - سعی کنید مرد چه کسی به شما به عنوان دشمن خود را درمان می شوند و
کلیفورد - سعی کنید Pyncheon Jaffrey، و شما باید او درست باشد، به هسته قلب "!
"به نام بهشت، گریه Hepzibah، موجب تنها به خشم intenser توسط
این outgush از حساسیت فوق العاده از طبیعت استرن، - "به نام خدا، که
شما توهین و که قدرت من می توانستم تقریبا
سوال، از او می شنود و شما مطلق بسیاری از کلمات نادرست را بدون palsying زبان خود را، -
را بیش از من به شما التماس، این تظاهر نفرت انگیز از محبت برای قربانی خود را!
تو از او متنفرم!
چنین گفت، مثل یک مرد! شما گرامی، در این لحظه، برخی از سیاه و سفید
هدف علیه او در قلب شما!
صحبت می کنند، در یک بار - و یا اگر شما امیدواریم که برای ارتقاء آن بهتر است، پنهان کردن آن تا می توانید
پیروزی در موفقیت آن! صحبت می کنند اما هرگز دوباره از عشق تو برای من
برادر فقیر.
من می توانم آن را تحمل نمی کند! به من فراتر از نجابت زن رانندگی!
این منو دیوونه! خودداری کردن از!
کلمه ای دیگر نیست!
آن را به شما پشت پا زدن به من! "برای یک بار، خشم Hepzibah را او داده بود
شجاعت. او گفته شده است.
اما، بعد از همه، این بیاعتمادی شکست ناپذیر تمامیت قاضی Pyncheon بود، و
این انکار، ظاهرا، مطلق ادعای خود را برای ایستادن در حلقه ای از همدردی انسانی، -
شد و در هر برداشت فقط از تاسیس
شخصیت او، و یا صرفا فرزندان تعصب غیر معقول زن، استنباط
از هیچ؟ قاضی، فراتر از همه سوال، یک مرد بود
احترام برجسته.
کلیسا به آن اذعان کرد، دولت آن را تصدیق کرد.
توسط هیچ کس محروم شد.
در تمام حوزه بسیار گسترده ای از کسانی که او را می دانستند، چه در ملاء عام به خود و یا
ظرفیت های خصوصی یک فرد وجود دارد - باستثنأ Hepzibah، و برخی از
عارف بی قانون، مانند daguerreotypist،
و احتمالا چند مخالفان سیاسی - که از جدی خواب
بحث پیرامون ادعای خود را به جای بالا و محترم در مورد جهان.
نه (ما باید او را عدالت بیشتر برای گفتن) قاضی Pyncheon خود را، احتمالا،
سرگرم شک و تردید و یا بسیاری از بسیار مکرر، که شهرت دلخواهی خود را با به جای
بیابان او.
وجدان او، بنابراین، معمولا به عنوان مطمئن ترین شاهد برای مرد
صداقت، - وجدان خود را، مگر اینکه آن را ممکن است برای فضای کمی از پنج دقیقه باشد
بیست و چهار ساعت، و یا، در حال حاضر و پس از آن،
روزی سیاه و سفید در دایره سال تمام، - وجدان خود را با مته سوراخ شهادت مطابق
مربوط به تحسین وتمجید با صدای جهان است.
و در عین حال قوی تر از این شواهد ممکن است به نظر می رسد، ما باید به خطر خودمان دریغ
وجدان در ادعا که قاضی و رضایت حق داشتند، و
که Hepzibah فقیر با تعصب انفرادی خود را در اشتباه بودم.
پنهان از مردم - توسط خودش را فراموش کرده ام، یا که عمیقا تحت sculptured به خاک سپرده شده و
تزئین شمع از اعمال خود نما که زندگی روزانه خود می تواند بدون توجه داشته باشید از آن، -
ممکن است وجود داشته باقی مانده بودند برخی از چیز بد و ناخوشایند است.
نه، ما تقریبا می تواند برای گفتن سرمایه گذاری، علاوه بر این، که گناه روزانه ممکن است
عمل توسط او، به طور مداوم تجدید شده است، و قرمزی جلو نو، مثل معجزه
یک قتل، خون لکه، بدون او
لزوما و در هر لحظه از آن آگاه است.
مردان از ذهن قوی، نیروی زیادی از شخصیت، و بافت سخت
احساسات، قادر به افتادن به اشتباه از این نوع هستند.
آنها معمولا مردان به آنها اشکال از بالاترین اهمیت هستند.
رشته خود را از اقدام در میان پدیده های خارجی زندگی نهفته است.
آنها دارای توانایی گسترده بتواند، و تنظیم و مناسب به خود،
بزرگ، سنگین، unrealities، جامد از قبیل طلا، فرود آمد املاک، ادارات از اعتماد و
مواجب و افتخارات عمومی.
با این مواد، و با اعمال از جنبه نیکو، که در چشم های عمومی انجام شده،
فرد از این کلاس ساخته شده، آن را به عنوان یک بنای بلند و با شکوه، که در
از نظر افراد دیگر و در نهایت در
نظر خود را، نه دیگر از شخصیت انسان، و یا خود مرد است.
بنگر، بنابراین، یک کاخ!
سالن پر زرق و برق آن و سوئیت آپارتمان بزرگ با موزاییک کار floored
هزینه تیله، پنجره آن، ارتفاع کل هر اتاق، اعتراف آفتاب
از طریق شفاف از صفحة
شیشه ای، پیش امدگی لبه بام بالای آن طلاکاری شده، و سقف آن gorgeously رنگ آمیزی و
گنبد بلند - که از طریق آن، از آسفالت مرکزی، شما ممکن است زل زل نگاه کردن به آسمان، به عنوان
با هیچ وسیله مانع بین - surmounts کل.
با چه منصفانه تر و شرافتمندانه تر علامت می تواند هر گونه میل مرد به سایه چهارم خود را
شخصیت؟
آه! اما در برخی از گوشه پایین و مبهم، - برخی از گنجه های باریک طبقه بر روی زمین، بسته،
قفل شده و پیچ شده است، و کلید پرت دور، - و یا در زیر آسفالت سنگ مرمر، در
گودال آب راکد، با ثروتمند
الگوی موزائیک، کار بالا - ممکن است جسد دراز می کشید، نیمی از فرسایش، و هنوز هم پوسیده،
و انتشار آن بوی مرگ همه از طریق قصر!
ساکن نخواهد بود از آن آگاه است، برای آن به مدت طولانی است که نفس روزانه خود را!
نه بازدید کننده، برای آنها تنها بوی غنی بوی که استاد
sedulously پراکند از طریق قصر است، و بخور که آنها را، و لذت
قبل از او را بسوزان!
در حال حاضر و پس از آن، شاید، در یک پیغمبر می آید، قبل از که متاسفانه استعداد چشم کل
ساختار ذوب به هوای نازک، می روم تنها گوشه پنهان، گنجه پیچ شده است، با
گرفتاری festooned بیش فراموش شده خود را
درها، یا سوراخ مرگبار در زیر آسفالت، و جسد پوسیده در داخل است.
در اینجا، پس، ما به دنبال مظهر واقعی از شخصیت مرد، و عمل
است که به هر واقعیت آن را به عمر خود را صاحب است.
و، در زیر نشان می دهد کاخ مرمر، که استخر از آب راکد، ناپاک با بسیاری از
ناخالصی ها، و، شاید، آغشته به خون - عمل شنیع که محرمانه، بالاتر از
که، احتمالا، او ممکن است او از پروردگار می گویند،
بدون آن به خاطر سپردن، - روح این مرد بدبخت است!
برای اعمال این قطار از سخن گفتن تا حدودی نزدیک به Pyncheon قاضی.
ما ممکن است بگویند (بدون در حداقل جرم imputing را به یک شخصیت برجسته خود را
احترام) است که به اندازه کافی از زباله پر زرق و برق در زندگی خود را برای سرپوش گذاشتن بر وجود دارد
را فلج کرده و فعال تر و زیرک تر
وجدان از قاضی شده بود تا کنون با مشکل است.
خلوص شخصیت قضایی خود را، در حالی که روی نیمکت، وفاداری خود را
خدمات عمومی در ظرفیت های بعدی، تعبد خود را به حزب خود، و سفت و سخت
قوام که با آن او را به رعایت بود
اصول آن در تمام حوادث، همگام با جنبش های سازمان یافته خود را نگه داشته، خود را
تعصب قابل توجه به عنوان رئیس جمهور یک جامعه کتاب مقدس، صداقت غیر قابل سرزنش خود را به عنوان
خزانه دار صندوق بیوه و یتیم است؛
منافع خود را به باغداری، تولید دو رقم های بسیار محترم از گلابی و
به کشاورزی، از طریق آژانس از گاو Pyncheon معروف؛ پاکیزگی
رفتار او، اخلاقی برای بسیاری از بزرگ
سال گذشته، به شدت با آن او غضب، و در نهایت دور انداختن،
پسر های گران قیمت و از بین می رود، به تاخیر انداختن بخشش تا در یک چهارم نهایی
از یک ساعت از زندگی مرد جوان خود را
نماز در صبح و شامگاه، و زینت در زمان غذا، تلاش های خود را در پیشبرد
علت اعتدال محدود خود را خود، از آخرین حمله نقرس،
تا پنج لیوان روزانه از شراب شری قدیمی است.
برفی سپیدی کتانی اش، لهستانی از چکمه های خود را، خوش رویی
طلا سر عصا، مد مربع و جادار از کت خود، و ظرافت
مواد آن، و به طور کلی، مورد مطالعه قرار
قواعد متداو ل و مرسوم رفتار و اداب سخن از لباس و وسایل او را، پشت کار او که با پرداخت های عمومی
توجه کنید، در خیابان، تعظیم، بلند کردن اجسام از کلاه، اشاره، و یا یک حرکت دست،
به تمام و گوناگون از آشنایان او،
ثروتمند یا فقیر، لبخند خیرخواهی گسترده آنچه او آن را به نقطه
خرسند کردن تمام جهان، - چه اتاق احتمالا می تواند صفات تیره تر را در یافت می شود
پرتره از خطواره هایی از این دست؟
این صورت درست این بود آنچه که او در به دنبال شیشه ای مشهود است.
این زندگی ستودنی چیده شده بود آنچه او آگاهانه در پیشرفت هر
روز.
سپس ممکن است او نمی ادعا می کنند به نتیجه و جمع آن، و می گویند به خود و
جامعه، "بنگر Pyncheon قاضی" وجود دارد؟
و اجازه می دهد که بسیاری از افراد، چند سال پیش، جوانان زود هنگام و بی پروا خود را در او
متعهد برخی از عمل اشتباه 1 - یا این که، حتی در حال حاضر، نیروی اجتناب ناپذیر
شرایط گاهی باید او را
انجام یک عمل مشکوک میان تحسین هزار، و یا حداقل، منزه از گناه
آنهایی که، - قاضی را توصیف می کنید که سند لازم است، و نیمه
فراموش عمل می کنند، و اجازه دهید جنبه های عادلانه از طول عمر آن را تحت الشعاع قرار؟
چه سنگین در شر، وجود دارد که بزرگی انگشت شست از آن سنگین تر بودن از
جرم بد نیست که به مقیاس دیگر انباشته می شد!
این مقیاس و سیستم تعادل مورد علاقه با مردم قاضی Pyncheon،
برادری است.
، مرد سخت و سرد، در نتیجه متاسفانه واقع شده است، به ندرت یا هرگز به دنبال به سمت داخل،
و قاطعانه نظر خود را از خود از آنچه وانمود می شود تصویر خود را به عنوان
منعکس شده در آینه ای که از افکار عمومی،
به ندرت می تواند در دانش واقعی خود می رسند، به جز از طریق از دست دادن اموال و
شهرت. بیماری همیشه برای کمک به آن را انجام دهد او را؛
نه همیشه ساعت مرگ!
اما امر ما در حال حاضر با Pyncheon قاضی این است که او ایستاده بود به مقابله با شیوع شدید
از خشم Hepzibah.
بدون عمد، با تعجب خود را، و در واقع ترور، او دریچه داده بود، برای
یک بار، به ستیزگی از خشم او را، پاس در برابر این خویشاوند برای سی
سال است.
تا کنون سیما قاضی تحمل خفیف ابراز کرده است، - قبر و
بی میلی تقریبا ملایم خشونت ناخوشایند پسر عموی خود، - و مسیحی
مثل آمرزش اشتباه وارد با کلمات او.
اما هنگامی که این واژه ها به گونه ای جبران ناشدنی رواج داشت، نگاه خود را به عهده گرفت عبوسی،
احساس قدرت، و فرو ننشستنی حل و فصل و این کار را با خیلی طبیعی و غیر قابل مشاهده
یک تغییر، که به نظر می رسید که اگر مرد آهن
بودند از اول ایستاده بود، و آن مرد با حوصله در تمام نیست.
این اثر به عنوان زمانی که نور، بخارالود، ابرها، با رنگ نرم خود، به طور ناگهانی
از پیشانی سنگی از کوه عجول، محو و ترک وجود دارد که اخم که
شما در یک بار احساس ابدی باشد.
Hepzibah تقریبا به تصویب رسید این باور دیوانه که آن را قدیمی خود را جد پیورتین ها بود، و
نه قاضی مدرن، در از او شده است wreaking تلخی قلب او.
هرگز یک مرد را نشان اثبات قوی تر از اصل و نسب منسوب به او از قاضی
Pyncheon، در این بحران، با شباهت بی تردید خود را به تصویر در
اتاق داخلی.
"پسرخاله Hepzibah، گفت:" او بسیار به آرامی، "وقت آن است که با این انجام داده اند."
"با تمام قلب من!" او جواب داد. "پس چرا شما را آزار ما دیگر هیچ؟
ترک ضعیف کلیفورد و من در صلح و صفا.
هیچ کدام از ما بخواهد هر چیزی بهتر است! "" هدف من برای دیدن کلیفورد قبل از من
این خانه را ترک کنید، ادامه داد: "قاضی است. "آیا مانند madwoman عمل نیست، Hepzibah!
من تنها دوست او، و یکی از همه قدرتمند است.
آن را برای شما رخ نداده، - شما را کور را به عنوان دیده اند - که بدون
نه صرفا به رضایت من، اما تلاش من، بازنمایی من، اعمال کامل من
نفوذ، سیاسی، اداری، شخصی،
کلیفورد هرگز چه با شما تماس رایگان؟
آیا شما فکر می کنم آزادی او یک پیروزی؟
، پسر عموی خوب من نمی کنم، به هر وسیله!
دورتر از آن! نه، اما انجام یک بود
هدف طولانی در بخشی از من سرگرم شده است.
مجموعه ای او را آزاد! "" "جواب داد: Hepzibah.
من آن را هرگز باور! او بدهکار سیاه چال خود را به شما آزادی خود را به
مشیت خدا! "
مجموعه ای او را آزاد! "مورد تأکید مجدد قرار قاضی Pyncheon، با calmest خونسردی.
"و من اینجا در حال حاضر به تصمیم بگیرد که آیا او باید آزادی خود را حفظ آمد.
به خودش بستگی دارد.
برای این منظور، من باید او را ببینید. "
"هرگز - آن را رانندگی او را از جا در رفته!" بانگ زد Hepzibah، اما با irresoluteness،
به اندازه کافی محسوس به چشم مشتاق از قاضی، بدون کوچکترین ایمان
در نیات خوب خود، او می دانست
که آیا به بیم در بازده و یا مقاومت در برابر وجود دارد.
و چرا باید به شما مایل به دیدن این مرد رنجور، شکسته، که حفظ به سختی
کسری از عقل او، و مخفی است که از چشم است که عشق را در
آن؟ "
"او باید به دوست داشتن خود به اندازه کافی در معدن، در صورتی که همه گفت:" قاضی، با، مبتنی بر
اعتماد به نفس در مهربانی از جنبه های خود را. "اما، Hepzibah پسرخاله، شما اعتراف بزرگ
معامله، و بسیار به هدف.
در حال حاضر، گوش دادن، و من به صراحت توضیح خواهم داد که به دلایل من برای اصرار بر این مصاحبه.
در مرگ، سی سال از عمو Jaffrey ما، آن، وجود داشت - من می دانم که نیست
آیا شرایط جذب بسیاری از توجه شما، در میان غمگین
منافع است که خوشه از آن واقعه، دور -
اما از آن پیدا شد که قابل مشاهده املاک خود را، از هر نوع، بسیار کمتر از هر سقوط کرد
تخمین می زنند که از آن ساخته شده است. قرار بود او به فوق العاده غنی است.
هیچ کس شک است که او ایستاده بود در میان weightiest مرد روز خود را در.
این یکی از گریز از مرکز خود بود، با این حال، - و نه کاملا حماقت، نه، - به
پنهان کردن مقدار از اموال خود را با سرمایه گذاری دور و خارجی،
شاید تحت نام دیگری از خود را، و
با وسایل مختلف، آشنا به اندازه کافی برای سرمایه داران، اما غیر ضروری به
مشخص شده است.
به خواست آخرین در عمو Jaffrey و عهد، همانطور که شما آگاه هستند، تمام اموال او بود
میراث به من، با تنها استثنا در مورد علاقه زندگی خود را در این قدیمی
عمارت خانواده، و نوار
املاک و ارثی باقی مانده به آن متصل شده است. "
و آیا شما به دنبال ما را از آن محروم؟ "به خواسته Hepzibah، قادر به مهار او
اهانت تلخ.
"آیا این قیمت خود را برای متوقف کردن آزار ضعیف کلیفورد؟"
"بدیهی است، نه پسر عموی عزیزم!" قاضی پاسخ داد:، benevolently خندان.
"بر خلاف انتظار، شما باید عدالت را به خود، من دائما در بیان
آمادگی و علاقه من به دو یا سه برابر کردن منابع خود را، هر زمان که شما را تشکیل می دهند شما
ذهن هر مهربانی که طبیعت به در دست عشیره خود را قبول کنید.
نه، نه! اما در اینجا نهفته است که جان کلام و ماده است.
عموی من بدون شک بزرگ املاک و مستغلات است، که من گفته اند، حتی نصف - نه، نه یک
سوم، من کاملا متقاعد شده - پس از مرگ او آشکار بود.
در حال حاضر، من ممکن است بهترین دلیل برای باور که برادر کلیفورد
بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن به من را به بهبود باقی مانده است. "
"کلیفورد - کلیفورد می دانم که هیچ ثروت پنهان؟
کلیفورد آن را در قدرت خود شما را ثروتمند؟ گریه: "خانم، تحت تاثیر قرار
با احساس چیزی شبیه تمسخر در ایده.
"غیر ممکن!
خود را فریب می شما! این واقعا یک چیز شاد زندگی کنی و کمتر غصه در! "
"به عنوان برخی از عنوان که من اینجا ایستاده"! قاضی Pyncheon گفت: قابل توجه خود را به طلا
عصا روی زمین به رهبری، و در همان زمان ماشین پرس یا پای خود را، تا اگر به بیان
اعتقاد راسخ خود را بیشتر زور تاکید شخص قابل توجهی خود را.
"کلیفورد به من گفت تا خود را" "نه، نه!" بانگ زد Hepzibah incredulously.
"شما خواب، Jaffrey پسرخاله.
"من به کلاس خواب مردان تعلق ندارند، گفت:« قاضی بی سر و صدا.
"چند ماه قبل از مرگ عموی من، کلیفورد به من از داشتن سخن می
راز ثروت بی حساب است.
هدف او به طعنه زدن و تحریک حس کنجکاوی من.
من آن را خوب می شناسم.
اما، از خاطره بسیار متمایز خاص صحبت، من
کاملا متقاعد شده بود که حقیقت را در آنچه او گفت: وجود دارد.
کلیفورد، در این لحظه، اگر او را انتخاب، - و انتخاب او باید - می تواند به من که در آن برای اطلاع رسانی
پیدا کردن برنامه، اسناد، شواهد، در هر شکل آنها وجود دارد،
مقدار گسترده ای از اموال از دست رفته عمو Jaffrey.
او راز است. رخ کشیدن او هیچ کلمه ای بیکار بود.
صراحت، تاکید، خصوصیات، که ستون فقرات را نشان داد
معنای جامد در درون رمز و راز بیان خود. "
اما چه می توانست جسم کلیفورد "خواسته Hepzibah،" در مخفی کردن آن
تا زمانی؟
"این یکی از انگیزه های بد از طبیعت ما افتاده بود، پاسخ داد: قاضی، عطف
تا چشمان او. "او بر من به عنوان دشمن خود را نگاه کردم.
او به من به عنوان علت رسوایی قریب به اتفاق قربانیان خود را در نظر گرفته، خطر قریب الوقوع خود را
از مرگ، تباهی غیر قابل استرداد است.
هیچ احتمال بزرگ وجود دارد، بنابراین، از اطلاعات داوطلبانه خود را، از خود
سیاه چال، که باید بالا بردن من هنوز بر این نردبان سعادت بالاتر.
اما لحظه ای در حال حاضر زمانی که او باید به راز او آمده است. "
"و اگر او باید امتناع؟" نپرسید Hepzibah:.
"یا، - که من صبورانه بر این باورند، - چه می شود اگر او هیچ آگاهی از این ثروت؟"
"پسر عموی عزیزم، قاضی Pyncheon گفت، با سکون که او قدرت ساخت
نیرومند تر از هر گونه خشونت، "پس از بازگشت برادر خود را، من گرفته اند
احتیاط (بسیار مناسب در نزدیکی
خودی و نگهبان طبیعی یک فرد واقع شده) را به خود
رفتار و عادات به طور مداوم و با دقت نادیده گرفته شوند.
همسایگان خود از شاهدان عینی به آنچه در باغ منتقل شده است.
قصاب، نانوا، فروشنده ماهی، برخی از مشتریان از مغازه خود را، و
بسیاری از زن کاوشگر قدیمی، به من گفت که چند تا از اسرار داخلی خود است.
یک دایره بزرگتر - من خودم را در میان بقیه - می تواند به اسراف خود را در شهادت
پنجره قوسی.
هزاران نفر او مشهود، یک یا دو هفته قبل، در نقطه پرتاب خود را پس از ان به
خیابان.
من از این همه شهادت، منجر به دستگیری - اکراه و عمیق با
غم و اندوه - که بدبختیهای کلیفورد بر عقل او، بسیار قوی هرگز،
که او نمی تواند با خیال راحت بزرگ باقی می ماند.
جایگزین، شما باید آگاه باشند، - و تصویب آن را به طور کامل بستگی دارد
تصمیم گیری است که من در حال حاضر را، - جایگزین حبس است، احتمالا
برای باقی مانده از عمر خود را در عمومی
پناهندگی برای افراد در حالت تاسف خود را از ذهن است.
"شما می توانید به آن معنی نیست!" فریاد Hepzibah:.
"پسر عموی کلیفورد"، ادامه داد: قاضی Pyncheon، کاملا دست نخورده، "از
صرف کینه توزی، و نفرت از کسی که منافع باید به طور طبیعی به عزیز
او، - حالت شور و شوق است که، اغلب به عنوان
هر نوع دیگر، نشان می دهد بیماری روانی، - او به من اطلاعات تا رد
به خودم مهم است، و او مطمئنا دارای، من باید آن را به یکی
مورد نیاز ذره از شواهد برای ارضای ذهن من از جنون او است.
و یک بار مطمئن البته با وجدان اشاره، شما را من می دانم که خیلی خوب، عموزاده
Hepzibah، به سرگرم شک که من باید آن را دنبال. "
"O Jaffrey - Jaffrey پسرخاله،" گریه Hepzibah mournfully، نه عاشقانه "
که بیمار در ذهن، کلیفورد نیست!
شما فراموش کرده اند که یک زن، مادر خود را - که شما تا به حال خواهران،
برادران، فرزندان خود را - که همیشه محبت بین انسان و
مرد، حیف از یک مرد خود را به دیگری، در این دنیا پر از بدبختی!
دیگری، چگونه می تواند شما را از این خواب؟ شما جوان هستند، Jaffrey پسرخاله - نه، نه
میانسال، - اما در حال حاضر یک پیرمرد!
مو سفید بر سر شما! چند سال که شما برای زندگی؟
آیا شما به اندازه کافی ثروتمند نیست که زمان کمی است؟
باید شما را گرسنه باشد، - باید شما فاقد لباس، یا سقف پناهگاه شما، - بین
این نقطه و قبر؟
نه! اما، با نیمی از آنچه که شما در حال حاضر دارای، شما می توانید در مواد غذایی پر هزینه بگذرونم و
آب گوجه فرنگی، و ساخت یک خانه دو برابر پر زرق و برق که شما در حال حاضر ساکن، و بسیار بیشتر
نشان می دهد به جهان، - و در عین حال ترک ثروت را به
تنها پسر خود را، تا ساعت مرگ خود را به او برکت دهد!
سپس، چرا باید این چیز بی رحمانه و ظالمانه، شما باید انجام دهید - چیزی که خیلی عصبانیه که من می دانم
که آیا به تماس آن ستمکار!
افسوس، عموزاده Jaffrey، این روح سخت و بتواند در خون ما اجرای این
دو صد سال است.
شما هستند، اما انجام این کار را دوباره و دوباره در شکل دیگری، چه جد خود را قبل از شما،
و ارسال را به آیندگان خود لعنت به ارث برده از او!
"احساس صحبت می کنید، Hepzibah، به خاطر بهشت است!" بانگ زد: قاضی، با بی حوصلگی
طبیعی به انسان منطقی، در شنوایی به چیزی کاملا به عنوان فوق پوچ، در
بحث و گفتگو در مورد مسائل مربوط به کسب و کار.
"من گفت: تو اراده من. من APT برای تغییر نیست.
کلیفورد باید داد تا راز خود را، و یا گرفتن عواقب.
و به او اجازه دهید تصمیم گیری به سرعت برای من امور مختلفی برای حضور در این صبح،
و تعامل شام با بعضی از دوستان سیاسی. "
"کلیفورد هیچ راز! پاسخ داد:" Hepzibah.
«و خدا نمی خواهد به شما اجازه انجام این کار چیزی که شما تعمق!
"خواهیم دید، گفت:" قاضی بی حرکت است.
"در همین حال، انتخاب کنید که آیا شما کلیفورد احضار، و اجازه می دهد که این کسب و کار به
دوستانه مصاحبه بین دو بستگان حل و فصل شده است، و یا درایو به شدیدتر
اقدامات، که من باید خوشحال احساس خودم را در اجتناب از توجیه.
مسئولیت است و در مجموع در بخشی خود را. "
"شما قوی تر از من، گفت:" Hepzibah، پس از در نظر گرفتن کوتاه "و شما
هیچ ترحم در قدرت خود را!
کلیفورد است در حال حاضر نه مجنون است، اما مصاحبه که شما را بر اصرار به دور ممکن است
او را.
با این وجود، شناخت شما که من، من معتقدم که آن را به بهترین من البته اجازه می دهد تا
شما را به قضاوت خود را به عنوان استبعاد خود را هر داشتن
ارزشمند مخفی.
من به کلیفورد تماس بگیرید. در معاملات خود را با او مهربان باشید -
بسیار مهربان تر از این مناقصه قلب تو باشم - خدا به دنبال شما، Jaffrey
Pyncheon! "
قاضی پسر عموی خود را از مغازه، که در آن گفتگو مذکور به دنبال
به اطاق نشیمن منتقل و پرت خود را تا حد زیادی به صندلی بزرگ اجدادی.
دراز کشیدن در بسیاری از Pyncheon سابق در آغوش وسیع خود پیدا کرده بود: گلگون کودکان، پس از
ورزش خود، مردان جوان، با عشق رویایی رشد مردان، خسته با اهمیت است، مردان قدیمی،
بر دوش با زمستان، - بودند mused در و
slumbered، و به خواب هنوز profounder رفتگان.
این یک سنت طولانی مدت است، گرچه 1 مشکوک بود، که این صندلی بسیار بود.
نشسته که در آن اولین قاضی پدران انگلستان - او که تصویر
هنوز هم بر دیوار آویزان - مرده داده بود
مرد ساکت و استرن دریافت به ازدحام از میهمانان محترم.
از آن ساعت از فال بد تا حال حاضر، ممکن است آن را - اگر چه ما می دانیم که نیست
راز دل خود را، - اما ممکن است که هیچ مردی wearier و غمگین بود تا کنون به غرق
صندلی از این Pyncheon قاضی مشابه،
که ما آنها را فقط مشهود به طوری immitigably سخت و مصمم است.
مطمئنا، باید آن را بدون هیچ هزینه ای اندک بوده است که او تا به حال به این ترتیب روح خود را با غنی
آهن است.
آرامش چنین تلاش پیروز میشود از خشونت مردان ضعیف تر است.
و در عین حال وظیفه سنگین را برای او به انجام این کار وجود دارد.
ماده کمی - یک چیز جزیی می شود در یک لحظه واحد آماده بود، و به
استراحت از لحظه ای دیگر - که او در حال حاضر، پس از سی سال، روبرو می شوند
خودی را از قبر زنده افزایش یافته است، و
آچار راز از او، و یا دیگری او را سپردن دوباره به مقبره زنده؟
"آیا می توانید صحبت کنید" خواست Hepzibah، به دنبال در از آستانه در اطاق نشیمن، برای او
تصور که قاضی ادا برخی از صدا است که او مضطرب به تفسیر به عنوان
ضربه توبه پذیر.
"من فکر کردم شما رو صدا می کنم." "نه، نه" gruffly پاسخ داده Pyncheon قاضی
با اخم خشن، در حالی که پیشانی خود را در سایه رشد تقریبا بنفش سیاه و سفید،
اتاق.
"چرا باید به شما من تماس بگیرید؟ زمان پرواز میکند!
پیشنهاد کلیفورد به من! "
قاضی ساعت مچی خود را از جیب جلیقه اش گرفته بود و در حال حاضر آن را در دست خود را برگزار کرد.
اندازه گیری فاصله بود که به قبل از ظهور از Clifford امدن.