Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXVIII
امتناع او ، هر چند غیر منتظره ، به طور دائم رام کردن کلر.
تجربه او از زنان بزرگ به اندازه کافی برای او آگاه باشند که اغلب منفی
به معنای چیزی بیش از مقدمه به مثبت و از آن کمی به اندازه کافی برای
او را نمی دانند که در نحوه
منفی حال حاضر ذخیره کردن یک استثنا بزرگ به dallyings از فروتنی وجود دارد.
که او در حال حاضر مجاز به حال او را به عشق به او ، او به عنوان اضافی به عنوان خوانده شده
تضمین ، نه به طور کامل trowing که در مزارع و مراتع را به "آه رایگان"
به هیچ وجه ضایعات تلقی ، عشق ، گیری در حال
اینجا اغلب سرسری و به خاطر شیرین خود آن نسبت به پذیرفته شده
carking خانه ، اضطراب و بلند پروازانه است ، جایی که ولع مصرف برای ایجاد یک دختر
فلج فکر سالم خود را از شور به عنوان یک پایان است.
"تس ، چرا به شما می گویند" نه "در چنین راه مثبت؟" او را در این دوره پرسید :
چند روز است.
آغاز شده است. "آیا از من بپرسید.
من به شما گفت که چرا -- تا حدودی. من خوب نیست به اندازه کافی -- شایسته نیست به اندازه کافی ".
"چگونه؟
بانوی خوب به اندازه کافی "" بله -- چیزی شبیه به آن ، "او زمزمه.
"دوستان خود را به من خردانگاشتن" "در واقع ، شما از آنها اشتباه -- من و پدرم
مادر است.
همانطور که برای برادران من ، من اهمیتی -- "او انگشت خود را پشت سر او clasped نگه دارید
او را از لغزش دور. "-- شما آن معنی نیست ، شیرین -- من هستم
مطمئن هستید که نیست!
شما را ساخته اند من بی قرار که من قادر به خواندن ، و یا بازی کنند ، و یا انجام هر کاری است.
من در هیچ عجله ، تس هستم ، اما من می خواهم به دانستن از لب خود را گرم شما را بشنود -- که شما
روز معدن -- هر زمان که شما ممکن است انتخاب کنید؟ اما برخی از روز "
او تنها می تواند سر او و لرزش نگاه را از او دور است.
کلر او را به دقت در نظر گرفته ، conned حرف از صورت خود را به عنوان اگر آنها شده بود
هیروگلیف را اختراع کردند.
انکار واقعی به نظر می رسید. "پس من باید به شما در این راه نگه دارید --
باید من؟ من حق را به شما -- هیچ حق درخواست
از جایی که شما هستند ، و یا راه رفتن با شما!
راستش ، تس ، آیا شما عاشق هر انسان دیگر؟ "و" چگونه می تواند شما را بپرسم؟ "او ، با ادامه گفت :
خود سرکوب. "من تقریبا که شما نمی دانند.
اما پس از آن ، چرا شما به من دفع؟ "
"من می توانم شما را دفع نیست. من می خواهم به شما -- به من بگویید شما مرا دوست و شما
ممکن است همیشه به من بگویید به طوری که شما بروید در مورد با من -- و توهین هرگز من "
"اما شما مرا به عنوان یک شوهر را قبول نمی کند؟"
"آه -- که متفاوت است -- آن را برای خوب شما است ، در واقع ، عزیزترین من!
O ، باور من ، آن را فقط به خاطر شما است!
من دوست ندارم به خودم شادی بزرگ 'O امیدوار کننده برای شماست که در آن می دهد
راه -- چون -- چون من مطمئن باید این کار را انجام
"اما شما من را خوشحال!"
"آه -- شما فکر می کنم چنین است ، اما شما نمی دانید!"
در زمان های مانند این ، از بازداشت به دلیل امتناع خود را به متعادلش از
احساس بی کفایتی در مسائل اجتماعی و مودب ، او خواهد گفت که او بود
زیبا و به خوبی مطلع و همه کاره --
که کاملا درست بود ، سرعت طبیعی خود و تحسین او را برای او داشتن
به رهبری او را به بلند کردن واژگان او ، لهجه او ، و قطعاتی از دانش خود ، به
حد شگفت آور باشد.
او پس از این رقابت های مناقصه و پیروزی او دور که توسط خودش تحت
دور افتاده گاو ، اگر در زمان شیردوشی ، و یا به جگن و یا به اتاق او ، اگر در اوقات فراغت
فاصله ، سوگواری و سکوت ، پس از منفی ظاهرا بلغمی مزاج نه یک دقیقه.
مبارزه تا ترس بود و قلب خود را به شدت در کنار او بود -- دو
قلب سرسخت در برابر یکی فقیر کمی وجدان -- که او سعی در غنی سازی خود را
رزولوشن با هر وسیله در قدرت او است.
او با ذهن ساخته شده تا به Talbothays آمده است.
به هیچ وجه می تواند او را به مرحله که پس از آن ممکن است باعث rueing تلخ به توافق برسند
به شوهرش برای کوری خود را در ازدواج خود را.
و او اعلام کرد که وجدان خود را برای او تصمیم گرفته بود و زمانی که ذهن خود را unbiassed شد
باید به overruled در حال حاضر نه. "چرا کسی نیست به او بگوید همه چیز در مورد من؟"
او گفت.
"این تنها چهل مایلی خاموش -- چرا نرسیده؟
کسی باید بداند "با این حال هیچ کس به نظر می رسید به دانستن ؛ هیچ کس به او گفت.
برای دو یا سه روز بیشتر گفته شد.
او از countenances غم انگیز از اصحاب اتاق خود که آنها در نظر گرفته حدس زده
او نه تنها به عنوان مورد علاقه ، بلکه به عنوان انتخاب شده ، اما آنها می توانند برای خود را ببینید
که او خودش را در راه او قرار داده.
تس به حال هرگز قبل از زمان است که در آن موضوع از زندگی او بود و مجزا شناخته شده
پیچ خورده از دو رشته ، لذت مثبت و درد مثبت.
در پنیر بعدی این جفت ارز را دوباره رها شدند و به تنهایی با هم.
لبنیات فروش خود بوده است وام دادن دست داشتند ، اما آقای کریک ، و همچنین به عنوان همسر او ،
به نظر می رسید latterly به سوء ظن مورد علاقه متقابل میان این دو به دست آورد
دو ، هر چند آنها راه می رفت تا circumspectly که سوء ظن بود ، اما از faintest.
به هر حال ، شیر فروش ، آنها را از چپ به خود است.
آنها شکستن توده کشک قبل از قرار دادن آنها را به vats.
این عمل شبیه عمل فاسد شده نان در مقیاس بزرگ و در میان
سفیدی کاملا تر و تمیز از دست تس Durbeyfield دلمه بسته ، خود را نشان داد از
pinkness از گل سرخ.
فرشته ، که پر کردن vats با تعداد انگشت شماری خود ، به طور ناگهانی متوقف شده است ، و گذاشته خود
دست مسطح بر مال انزن.
آستین او به مراتب بالاتر از آرنج نورد بودند ، و خم شدن پایین او را بوسید
به داخل رگ بازوی نرم او.
اگر چه اوایل آب و هوا سپتامبر بود شرجی ، بازوی خود را ، از dabbling خود را در
دلمه بسته بود ، به عنوان سرد و مرطوب را به دهان خود را به عنوان قارچ جدید جمع آوری ، و از طعم
آب پنیر است.
اما او چنین دسته یا بافه گندم از حساسیت است که نبض او بود
شتاب توسط لمس ، خون خود را ، به پایان می رسد او یاب رانده می شود ، و سلاح سرد
سرخ داغ.
سپس ، به عنوان اینکه قلب او گفته بود ، "فروتنی دیگر لازم است؟
حقیقت این است حقیقت بین زن و مرد ، به عنوان بین انسان و انسان ، او را بلند چشم او
و آنها فداکارانه به او مخابره شد ، به عنوان لب خود را در یک مناقصه نیمه لبخند افزایش یافت.
"آیا شما می دانید که چرا من که تس؟" او گفت.
"از آنجا که شما مرا دوست بسیار!" "بله ، و به عنوان مقدماتی به جدید
عجز است. "
"دوباره!" ترس ناگهانی او نگاه که او را
مقاومت ممکن است تحت تمایل خود را شکستن.
"O ، Tessy!" او در ادامه ، "من نمی توانم فکر می کنم که چرا شما تا وسوسه انگیزی هستند.
چرا من شما را نا امید؟
شما تقریبا مثل یک زن عشوه گر به نظر می رسد ، بر زندگی من می کنید؟ -- یک زن عشوه گر از اولین شهری
آب!
آنها ضربه داغ و ضربه سرد ، درست مثل شما ، و آن را مرتب کردن بر اساس آخرین چیزی است
انتظار برای پیدا کردن در یک عقب نشینی مانند Talbothays....
و در عین حال ، عزیزترین ، "او به سرعت افزود : در حال حاضر مشاهده این گفته او را قطع کرده بود ،" من
می دانم که تو صادق ترین ، مخلوق بی عیب است که تا کنون زندگی می شود.
پس چگونه می توانم فرض کنید شما یک حرکت تند و سبک؟
تس ، چرا شما نمی خواهم ایده که همسرم ، اگر شما به من دوست دارم که شما به نظر می رسد انجام دهید؟ "
: "من گفته اند که هرگز من این ایده را دوست ندارند ، و من آن را هرگز نتوانست بگویید ، چرا که -- آن نمی باشد.
درست است!
استرس در حال حاضر گرفتن فراتر از استقامت ، لب او quivered ، و او مجبور به رفتن شد
دور. کلر pained و درمانده بود که او
زد و بعد او را در گذرگاه گرفتار.
"به من بگو ، به من بگویید!" او گفت ، عاشقانه به او clasping ، در فراموشی از curdy خود
دست : "به من بگویید که شما متعلق به کسی اما من!"
من ، من به شما! بگویند : "او بانگ زد.
"و من به شما پاسخ کامل به من بدهید ، اگر شما اجازه بدهید من در حال حاضر بروید.
من به شما تجارب من بگویم -- در مورد خودم -- همه "!
"تجربه شما ، عزیز ، بله ، قطعا. هر عدد"
وی با بیان موافقت در طنز دوست داشتنی ، نگاه کردن به چهره اش می شود.
"تس من ، بدون شک ، تجارب تقریبا به اندازه تعداد عنوان که convolvulus وحشی خارج
در پرچین باغ ، وجود دارد که به خودی خود باز امروز صبح برای اولین بار.
من هر چیزی بگوید ، اما انجام این کار بیان رنجور استفاده بیشتر در مورد نمی
ارزش از من "" من سعی خواهد کرد -- نه!
و من شما را به دلایل من ، فردا به من بدهید -- در هفته آینده ".
"در روز یکشنبه می گویند؟" "بله ، در روز یکشنبه است."
در آخر به او دور ، و در حال عقب نشینی خود را متوقف نمی شود تا او در زاغه از بود
هرس کردن درختان بید در طرف پایین تر از بارتون ، که در آن او می تواند کاملا نامرئی.
در اینجا تس خودش را پرت پایین بر رست rustling از نیزه ، چمن ، به عنوان
پس از یک تخت خواب ، و باقی مانده خیزان در بدبختی تپنده شکسته توسط گذرا
شاخه های شادی ، که ترس خود را در مورد پایان دادن به در دسترس نباشد می تواند سرکوب.
در واقع ، او را به رضایت شناور بود.
هر را ببینید دید و نفس او ، هر موج خون او ، هر آواز نبض در گوش او ،
صوتی که با طبیعت »در شورش علیه او پشت کار ملحق شد.
، پذیرش از او بی پروا و بی ملاحظه و برای بستن با او را در محراب ، آشکار
هیچ چیز ، و chancing کشف ، قاپ زنی لذت رسیده قبل از آهن دندان درد
می تواند هم به بسته بر او را داشته باشید : که بود
چه عشق مشاوره و تقریبا در وحشت از تس اکستازی divined که
با وجود ماهها او را از عذاب خود تنهایی ، wrestlings ، communings ،
طرح های خود را برای رهبری آینده از انزوا تند و تلخ ، مشاوره عشق خواهد بود.
بعد از ظهر پیشرفته ، و هنوز هم او در میان درختان بید باقی ماند.
او شنیده تلق تلق کردن مصرف pails از غرفه چنگال مانند ؛ waow "
waow! "که همراه شدن با هم گاوها.
اما او از به دوشش نیست.
آنها را تحریک او و شیر فروش ، فکر اینکه علت به عشق
به تنهایی ، خوب naturedly او را اذیت و که آزار و اذیت به عهده نمی تواند.
عاشق او باید دولت تهیه شده از روی مهارت او را حدس زده و اختراع برخی از بهانه ای برای او
غیر ظاهر ، بدون هیچ سوالات و یا ساخته شده بودند و خواستار توجه به.
در نیمه گذشته شش خورشید بر سطح با جنبه ای از جعل بزرگ حل و فصل
در آسمانها و در حال حاضر هیولا کدو مانند ماه به وجود آمد از سوی دیگر است.
هرس کردن درختان بید ، از شکل طبیعی خود را توسط choppings پی در پی شکنجه ،
هیولا های خاردار ، موهای شد آنها را در برابر آن ایستادند.
او در طبقه بالا بدون نور رفت.
در حال حاضر چهارشنبه. پنجشنبه آمد ، و فرشته نگاه
متفکرانه در خود را از راه دور است ، اما به هیچ وجه بر او نفوذ.
milkmaids داخلی ، ماریان و بقیه ، به نظر می رسید حدس بزنید که چیزی قطعی شد
جریان ، برای آنها هیچ اظهارات بر او در شبستان زور نیست.
جمعه به تصویب رساند. شنبه.
به ، فردا روز ما بود.
"-- من باید بگویم بله -- من باید راه را من باید اجازه دهید با او ازدواج خودم -- من می توانید آن را کمک کند"
او حسد ، با چهره گرم خود را به بالش که شب panted ، بر روی شنوایی یکی از
دختر دیگر آه نام خود را در خواب خود را.
"من نمی توانم تحمل به اجازه کسی او را داشته باشند اما من!
با این حال ، اشتباه او است ، و ممکن است او را زمانی که او می داند کشتن!
O قلب من -- O -- O -- O "!