Tip:
Highlight text to annotate it
X
XXVI فصل در اطراف خم
توماس Lynde از زندگی بی سر و صدا و چون او آن زندگی می کردند بود پژمرده.
همسر او ، مناقصه ، بیمار ، پرستار با نشاط بود.
گاهی اوقات راشل کمی سخت توماس او در سلامت بوده است ، زمانی که کندی خود
حلم او را برانگیخته بود ، اما زمانی که او بیمار شد ، بدون صدا می تواند پایین تر ، هیچ دست
به آرامی ماهرانه تر ، هیچ مراسم احیاء بیشتر uncomplaining.
"شما بوده ام همسر خوبی برای من ، راشل ،" او یک بار گفت : به سادگی ، هنگامی که او نشسته بود توسط
او را در هوای گرگ و میش ، برگزاری نازک او ، blanched دست قدیمی در یکی از کار سخت شده اش.
"همسر خوب.
من با عرض پوزش من این است که شما را ترک نمی بهتر است ، اما بچه ها بعد از شما نگاه کنید.
آنها تمام هوشمند ، کودکان ، قادر به درست مانند مادر خود است.
مادر خوب... خوب زن...."
او در خواب پس از آن کاهش یافته بود ، و صبح روز بعد ، فقط به عنوان سپیده دم سفید بود
خزنده تا بیش از دپو اشاره در توخالی ، Marilla آرام به شرق رفت
شیروانی و wakened آن.
"آن ، توماس Lynde رفته است... پسر استخدام خود را فقط به کلمه آورده است.
من قصد دارم حق را به راشل. "
در روز پس از مراسم تشییع جنازه توماس Lynde Marilla در مورد Gables سبز رفت
عجیب و سرگرم هوا می باشد.
گاهی اوقات او را در آن نگاه ، به نظر می رسید در نقطه آورد که چیزی گفته باشد ، و سپس به لرزه در آورد
سر و دکمههای تا دهان او را.
بعد از چای او رفت به خانم راشل و زمانی که وی به بازگشت او به شرق رفت
شیروانی ، جایی که آن اصلاح تمرینات مدرسه.
"خانم Lynde امشب چگونه است؟" خواست دومی.
"او احساس آرامش و بیشتر تشکیل شده ،" پاسخ Marilla ، نشسته است آن
تخت... دادرسی ، که برخی از هیجان ذهنی ، غیر عادی است در Marilla betokened
کد اخلاق خانواده به نشستن روی تخت
پس از آن ساخته شده بود به جرم unpardonable بود.
"اما او در حال افول است.
الیزا تا به حال برای رفتن به خانه امروز... پسر خود را به خوبی و او احساس او می تواند هر گونه اقامت
خرد است. "
"وقتی که من به پایان رسید این تمرینات من پایین می دوند و چت مدتی با خانم Lynde ،"
گفت آن است. من به مطالعه برخی از لاتین در نظر گرفته شده بود
امشب ترکیب ، اما آن را می توانید صبر کنید. "
Marilla jerkily گفت : "گمان می کنم گیلبرت Blythe رفتن به کالج را در پاییز".
"چطور می خواهید برای رفتن بیش از حد ، آن؟" آن را در حیرت نگاه.
"من آن را ، مانند البته ، Marilla.
اما آن را امکان پذیر نیست. "" من حدس می زنم می توان آن را امکان پذیر ساخته است.
من همیشه احساس است که شما باید بروید. من هرگز احساس آسان به فکر کردن به شما بود
دادن آن در حساب من است. "
"اما Marilla ، من هرگز متاسفم برای لحظه ای که من خانه ماندند.
من خیلی خوشحال بوده ام... آه ، این دو سال گذشته فقط لذت بخش بوده است. "
"اوه ، بله ، من می دانم که رضایت شما بوده ام به اندازه کافی.
اما این سوال این است که دقیقا. باید با آموزش و پرورش خود را.
از ذخیره به اندازه کافی به شما از طریق یک سال را در ردموند قرار داده و پول سهام
را انجام خواهد داد برای یک سال دیگر به ارمغان آورد... و وجود دارد کمک هزینه تحصیلی و چیزهایی که شما ممکن است
برنده شوم. "
"بله ، اما من نمی تواند بروید ، Marilla. چشم شما بهتر است ، البته ، اما من
می تواند شما را ترک نه تنها با دوقلوها. آنها باید بسیار مراقبت از. "
"من به تنهایی با آنها نخواهد بود.
که آنچه با شما صحبت من به معنای. من تا به حال یک بحث طولانی با راشل امشب است.
آن ، او احساس بد وحشتناک بیش از بسیاری از چیزهای خوب است.
او را ترک نمی کند خیلی خوب کردن.
به نظر می رسد آنها مرتهن مزرعه هشت سال پیش به جوان ترین پسر شروع
زمانی که او غرب رفت و آنها هرگز قادر به پرداخت بسیار بیشتر از منافع
از.
و بعد البته بیماری توماس هزینه یک معامله خوب است ، یک راه یا دیگری.
مزرعه را مجبور به فروش و راشل فکر می کند وجود خواهد داشت به سختی هر چیزی را ترک
پس از قبض حل و فصل می شود.
او می گوید باید برای رفتن و زندگی با الیزا و آن شکستن قلب او را به فکر می کنم
ترک Avonlea. زن از سن او ، دوستان جدید را ندارد
و آسان منافع.
و ، آن ، به عنوان او در مورد آن صحبت کردیم فکر آمد به من گفت که من او را بپرسید
می آیند و با من زندگی می کنند ، اما من فکر می کردم باید به آن صحبت کرده و با شما برای اولین بار قبل از
من گفتم چیزی به او.
اگر من راشل زندگی با من بود شما می توانید به دانشگاه بروید.
چگونه می توانم شما را در مورد آن احساس؟ "
"من احساس می کنم... که اگر... کسی... به من تحویل داده بود... ماه... و من دیگر چنین نکردم
می دانم... دقیقا... چه باید بکنید... با آن ، گفت : "آن dazedly.
"اما همانطور که برای درخواست خانم Lynde به اینجا می آیند که برای شما تصمیم بگیرند ، Marilla.
آیا شما فکر می کنید... آیا شما مطمئن هستید... شما می توانید آن را مانند؟
خانم Lynde یک زن خوب و همسایه نوع است ، اما... اما... "
"اما او گسل او ، شما بگویم؟
خوب ، او ، البته ، اما من فکر می کنم جای من می خواهم قرار داده تا با گسل به مراتب بدتر از
ببینید که راشل به دور از Avonlea. من وحشتناک خود را از دست.
او تنها دوست نزدیک من و من می خواهم بدون او از دست داده است.
همسایگان ما در چهل و پنج سال بوده است و نزاع ایم هرگز... هر چند ما
و نه در نزدیکی آن زمان آمد که شما را در خانم راشل برای فراخوانی شما بد گل پرواز کرد و
redhaired.
آیا شما به یاد داشته باشید ، آن؟ "" من فکر می کنم من انجام می دهم ، گفت : "آن ruefully.
"مردم چیزهایی مانند آن را فراموش نکنید. چه کمکی از من فقیر خانم راشل در آن متنفر
لحظه! "
"و بعد که معذرت خواهی شما از او ساخته شده است. خوب ، شما تعداد انگشت شماری بودند ، در تمام
وجدان ، آن. من احساس گیج و سر در گم که چگونه به
مدیریت کنید.
متی شما را درک بهتر است. "" متی درک همه چیز ، گفت : "آن
نرمی ، او همواره از او صحبت کرد. "خب ، من فکر می کنم می تواند اداره می شود به طوری که
من راشل و نمی خواهد برخورد در تمام.
همیشه به من به نظر می رسید که به دلیل دو زن نمی تواند همراه در یک خانه است که
آنها سعی می کنند برای به اشتراک گذاشتن همان آشپزخانه و دریافت کنید در راه یکدیگر.
در حال حاضر ، اگر راشل به اینجا آمدند ، او می تواند شیروانی شمال برای اتاق خواب خود را و
اتاق یدکی برای آشپزخانه و همچنین ، برای ما واقعا نیاز به یک اتاق یدکی
تمام.
او می تواند اجاق گاز خود را در آنجا قرار داده و آنچه مبلمان از او می خواست برای حفظ و واقعی
راحت و مستقل است.
او شما به اندازه کافی البته زندگی می کنند... او children'll که ببینید...
همه من می خواهم به دادن او خواهد بود اتاق خانه است. بله ، آن ، تا جایی که من هستم نگران من می خواهم
آن است. "
"سپس او را بپرسید ، گفت :" آن بی درنگ. "من بسیار متاسفم کردم تا ببینم خانم
راشل برود. "" و اگر او می آید ، ادامه داد : "Marilla ،" شما
رفتن به کالج و همچنین.
او خواهید بود شرکت برای من و او خواهیم برای دوقلوها آنچه که من نمی تواند انجام دهد ، بنابراین وجود ندارد
دلیل در جهان به همین دلیل شما نباید. "آنه مدیتیشن طولانی در پنجره او را به حال
آن شب.
شادی و پشیمانی با هم در قلب خود تلاش کرد.
او در گذشته آمده بود... به طور ناگهانی و غیر منتظره... به خم در جاده ها و
کالج در اطراف آن بود ، با صد امید رنگین کمان و سند چشم انداز ، اما آن
متوجه شدم که زمانی که وی به گرد که
منحنی او باید بسیاری از چیزهای شیرین پشت سر ترک... همه وظایف کمی ساده و
منافع که عزیز به او در دو سال گذشته رشد کرده بود و که او بود
جلال را به زیبایی و لذت با شور و شوق او را به آنها قرار داده بود.
او باید به مدرسه اش... و او دوست داشت هر یک از دانش آموزان خود را ، حتی
آنهایی که احمق و شیطان.
فکر صرف پل ایروینگ تعجب او اگر ردموند چنین نام
التماس کردن با بعد از همه.
"من را از بسیاری از ریشه های کمی از این دو سال ، آن به ماه گفت :" و هنگامی که
من کشیده تا آنها به صدمه زدن به یک معامله بزرگ است.
اما برای رفتن ، من فکر می کنم ، و به عنوان Marilla می گوید ، بدون هیچ دلیل خوبی است چرا من وجود دارد
باید نیست. من باید از همه جاه طلبی و گرد و غبار من
آنان است. "
آن فرستاده شده در استعفای خود را روز بعد و خانم راشل ، پس از یک قلب به قلب
گفتگو با Marilla ، سپاسگزاری قبول پیشنهاد یک خانه در Gables سبز.
او انتخاب شد تا به در خانه خود او باقی می ماند برای تابستان ، با این حال ، مزرعه بود
فروخته شده تا از سقوط و مقدمات بسیاری می شود ساخته شده وجود دارد.
من قطعا زندگی هرگز تصور و دور جاده را به عنوان Gables سبز ، آهی کشید : "خانم
راشل را به خودش.
"اما در واقع ، Gables سبز به نظر می رسد نه به عنوان خارج از جهان آن را به عنوان استفاده می شود به انجام... آنه
بسیاری از شرکت ها و دوقلوها را به آن واقعی پر جنب و جوش است.
و به هر حال ، ترجیح می دهم در ته چاه زندگی می کنند نسبت به ترک Avonlea. "
این دو تصمیم اینکه noised در خارج از کشور به سرعت سرنگون ورود خانم
هریسون در شایعات محبوب.
سر سیج بیش از مرحله راش Marilla Cuthbert در خواست خانم راشل متزلزل شدند
برای زندگی با او. مردم opined که آنها نمی خواهد در
با هم.
آنها هر دو بیش از حد علاقه از راه و روش خود را ، "و بسیاری از پیش بینی مغموم ساخته شده بودند ،
هیچ یک از آن آشفته احزاب در سوال.
آنها به درک روشن و متمایز از وظایف مربوطه آمده بود و
حقوق ترتیبات جدید خود و به معنای به آنها رعایت کند.
"من نمی خواهد با شما و نه شما با من دخالت ،" خانم راشل گفته بود قطعا "و همانطور که برای
دوقلوها ، من خوشحالم که من می توانم برای آنها ، اما من نمی خواهد انجام به آنها پاسخ دهید
سوالات دیوی ، که چه چیزی است.
من یک دانشنامه نیست ، نه من یک وکیل فیلادلفیا.
شما آن را برای آن از دست. "
گاهی اوقات جواب آن به عنوان به عنوان سوالات دیوی عجیب و غریب بودند ، گفت : "Marilla
با خشگی.
"دوقلوها او و بدون اشتباه از دست ، اما آینده او را نمی توان قربانی
تشنگی دیوی برای اطلاعات.
وقتی او می پرسد سوالات من نمی توانم پاسخ من فقط می خواهید به او بگویید بچه ها دیده می شود و
شنیده نشد.
که چگونه من آورده شد ، و من نمی دانم ، اما آنچه در آن به همان اندازه خوب راه به عنوان
همه این مفاهیم جدید fangled برای کودکان آموزش. "
خانم Lynde گفت : "خب ، به نظر می رسد روش های آن نسبتا به خوبی کار کرده با دیوی"
smilingly. "او یک شخصیت اصلاح شده ، این چیزی است که است."
او هیچ روح بد کمی ، اذعان Marilla.
"من هرگز انتظار برای دریافت به علاقه از آن کودکان به عنوان من.
دیوی می شود دور شما را به نحوی... و دورا یک کودک دوست داشتنی است ، هر چند او است... نوع
... خوب ، مهربان و... "" خسته کننده؟
دقیقا ، عرضه شده : "خانم راشل.
"مثل یک کتاب که هر صفحه است ، این چیزی است که.
دورا زنی قابل اعتماد و خوب است ، اما او خواهیم حوضچه را به آتش کشیدند هرگز.
خوب ، که مرتب سازی بر اساس مردمی راحت به دور ، حتی اگر آنها را به عنوان نیستید
جالب توجه به عنوان نوع دیگر. "
Blythe گیلبرت احتمالا تنها کسی که به چه کسی خبر استعفای آن
آورده لذت خالص است. دانش آموزان او را بر آن به عنوان یک محض نگاه
فاجعه.
Annetta بل به حال حمله و تشنج هنگامی که او به خانه رفت.
آنتونی پای دو جنگ سخت تن به تن و ناوارد با پسران دیگر به راه می جنگیدند
تسکین احساسات خود را.
باربارا شاو تمام شب را گریه. پل ایروینگ ئی به مادر بزرگش گفت :
که او نیاز به انتظار او هر فرنی به مدت یک هفته به خوردن.
"من می توانم آن را انجام ندهید ، مادر بزرگ ،" او گفت.
"من نمی دانم اگر من می توانم هر چیزی را خوردن. من احساس می کنم که اگر توده بسیار ناراحت کننده در
گلو من. من می خواهم گریه آمدن از مدرسه به خانه در صورت
جیک Donnell نشده بود من تماشای است.
من معتقدم که من به گریه بعد از اینکه به رختخواب بروید. این نمایش بر روی چشمان من فردا ،
آن؟ و این امر می تواند چنین تسکین.
اما به هر حال ، من می توانم فرنی خوردن نیست.
من قصد دارم به نیاز به قدرت من از ذهن به تحمل در مقابل این ، مادر بزرگ ، و من
هر سمت چپ به دست و پنجه نرم کردن با فرنی ندارد.
اوه مادر بزرگ ، من نمی دانم آنچه من انجام دهید وقتی که معلم زیبای من بین می رود.
Milty Boulter می گوید او شرط جین اندروز به مدرسه دریافت کنید.
گمان می کنم خانم اندروز بسیار خوبی است.
اما من می دانم که او چیزهایی مانند خانم شرلی را درک کنید. "
دیانا نیز در زمان بسیار بدبین از امور است.
"این خواهد بود به طرز وحشیانه ای تنها و بیکس در اینجا زمستان آینده ،" او سوگواری کردند ، یکی گرگ و میش
مهتاب بود باران "نقره روح" از طریق boughs گیلاس و پر از شرق
شیروانی با نرم رویای مانند درخشندگی در
که دو دختر نشست و صحبت کردیم ، آن را در چوب زیر گهواره کم خود را کنار پنجره ، دیانا نشسته
Turkfashion بر روی تخت. "شما و گیلبرت خواهد شد رفته... و
Allans بیش از حد.
آنها می خواهند به تماس آقای آلن به Charlottetown و البته او قبول است.
این بیش از حد متوسط.
خالی ما خواهید بود تمام زمستان را ، گمان می کنم ، و برای گوش دادن به یک رشته طولانی از
نامزدهای... و نیمی از آنها را نمی خواهد خوب است. "
"من امیدوارم که آنها را آقای باکستر از شرق Grafton تماس بگیرید در اینجا ذکر نشده ، به هر حال ، گفت :" آن
قطعا. "او می خواهد به تماس است اما او موعظه از جمله
موعظه های تیره.
آقای بل می گوید : وزیر he'sa از مدرسه های قدیمی ، اما خانم Lynde می گوید هیچ چیز وجود دارد
هر ماده با او ، اما سوء هاضمه.
هیچ همسر او آشپز بسیار خوب ، به نظر می رسد ، و خانم Lynde می گوید که هنگامی که یک مرد به
خوردن نان ترش دو هفته از سه الهیات او موظف است یک پیچ خوردگی به آن را دریافت کند
جایی.
خانم آلن احساس بسیار بد در مورد رفتن دور.
او می گوید همه خیلی مهربان به او بوده است از او در اینجا به عنوان عروس بود که او
احساس می کند که اگر او به ترک دوستان مادام العمر است.
و سپس ، قبر نوزاد وجود دارد ، شما می دانید.
او می گوید که او نمی بیند که چگونه او دور می توانید بروید و ترک که... چنین کمی بود
کرم از یک چیز و تنها سه ماه ، و او می گوید : او می ترسد آن را از دست آن
مادر ، اگر چه او می داند که بهتر و نه می گویند به آقای آلن برای هر چیزی است.
او می گوید : او از طریق پشت بیشه درخت غان از خانه کشیش تضعیف تقریبا هر شب
به گورستان و لالایی کمی به آن خوانده است.
او از من همه چیز در مورد آن گفت : شب گذشته هنگامی که من از قرار دادن بعضی از از کسانی که اوایل وحشی
گل سرخ بر روی قبر متی.
من به او قول داد که تا زمانی که من در Avonlea بود من که گل ها را در نوزاد قرار داده
قبر و وقتی که من دور شد من احساس اطمینان حاصل کنید که... "
"که من آن را انجام دهد ، عرضه شده :" دیانا صمیمانه.
"البته من خواهد شد. و من آنها را بر روی قبر متی قرار دادن بیش از حد ،
به خاطر شما ، آن. "
"اوه ، متشکرم. من به معنای به درخواست شما اگر می خواهید.
و در خاکستری هستر کمی بیش از حد است؟ لطفا... او را فراموش نکنید.
آیا می دانید ، من فکر و رویای بسیار کمی هستر گری که او تا به
به به من به طرز عجیبی واقعی.
من از او فکر می کنم ، پشت وجود دارد در باغچه خود را در که سرد است ، هنوز هم ، گوشه سبز ؛
و من علاقه داشتن که اگر من پشت می تواند سرقت برخی از شب بهار وجود دارد ، فقط در
زمان نور twixt سحر و جادو و تاریک ، و
با نوک پا راه رفتن ملایم تا تپه راش است که جای پای من می تواند او را بترساند نه ، من می
پیدا کردن باغ درست مثل آن استفاده می شود ، همه شیرین با نیلوفرهای ژوئن و گل سرخ اوایل ،
با خانه های کوچک فراتر از آن همه با آویزان
تاکها و کمی هستر گری وجود دارد خواهد بود ، با چشم های نرم او و باد
ruffling مو تیره او ، سرگردان در مورد قرار دادن نوک انگشتان خود را تحت chins
نیلوفرهای و زمزمه اسرار
گل سرخ و من را به جلو بروید ، OH ، تا نرمی و نگه دارید از دست من و می گویند
او ، «گری کوچک هستر ، به شما اجازه نمی دهید مرا همبازی خود را ، برای من عاشق گل سرخ
بیش از حد؟
و ما با نشستن بر روی نیمکت های قدیمی و کمی صحبت و کمی رویا ، یا فقط
زیبایی سکوت با هم.
و سپس ماه به بالا و من به اطرافم نگاه میکنم... و می شود وجود ندارد
هستر خاکستری و بدون کمی تاک آویزان خانه ، و هیچ گل سرخ... تنها باغ زباله قدیمی
با نیلوفرهای ژوئن در میان علف ها ستاره دار ،
و باد sighing ، OH ، sorrowfully در درختان گیلاس.
و من نمی دانم که آیا آن را واقعی شده بود و یا اگر من فقط تصور بود آن همه است. "
دیانا crawled شده و پشت خود را علیه بالین تخت.
هنگامی که همدم خود را از ساعت گرگ و میش گفت : چنین چیزهایی شبح وار آن را فقط به عنوان به خوبی نمی بود
برای اینکه قادر به علاقه داشتن به هر چیزی که پشت سر شما وجود دارد.
"من می ترسم جامعه بهبود خواهد رفت زمانی که شما و گیلبرت هر دو رفته ،"
او اظهار داشت dolefully.
"نه از ترس از آن ، کمی ، گفت :" آن سریع ، در آینده از سرزمین خواب وخیال به
امور زندگی عملی.
"این است که بیش از حد محکم است که برای تاسیس ، به خصوص از آنجا که افراد مسن
تبدیل شدن به چنان مشتاق در مورد آن است. به دنبال آنچه انجام می دهند در تابستان امسال
چمن و خطوط خود را را.
علاوه بر این ، من تماشای برای تذکرات در ردموند و من یک مقاله برای آن بنویسید بعدی
زمستان و ارسال آن از. انجام چنین دیدگاه غم انگیز از چیزهایی نیست ،
دیانا.
و کینه من یک ساعت یک کمی من از خوشحالی و شادمانی در حال حاضر نیست.
بعدها ، زمانی که من باید از بین برود ، من هیچ چیز به جز خوشحالم. احساس "
"این همه برای شما مناسب برای خوشحالم... شما با رفتن به کالج و شما با نشاط داشته باشند
زمان و heaps از دوستان دوست داشتنی جدید است. "" ، گفت : "من امیدوارم که من باید دوستان جدیدی را
آن متفکرانه.
"امکان پیدا کردن دوستان جدید کمک به زندگی را بسیار جذاب است.
اما مهم نیست که چگونه بسیاری از دوستان من را آنها هرگز به عنوان عزیز من به عنوان قدیمی
آنهایی که... به خصوص برخی از دختر با چشمان سیاه و سفید و فرورفتگی.
آیا می توانید حدس بزنید که او است ، دیانا؟ "
"اما وجود خواهد داشت بسیاری از دختران باهوش در ردموند ، آهی کشید دیانا ،" و من فقط
دختر احمق کشور کوچک را که می گوید "من" گاهی اوقات دیده... هر چند من واقعا می دانیم
بهتر است زمانی که من متوقف کردن فکر.
خوب ، البته این دو سال گذشته واقعا بیش از حد لذت بخش به آخرین.
من می دانم کسی که می خواهید به ردموند به هر حال خوشحال است.
آن ، من قصد دارم به شما یک سوال... سوال جدی بپرسید.
آیا نمی شود vexed و پاسخ به طور جدی. آیا شما مراقبت از هر چیزی برای گیلبرت؟ "
"همیشه تا به عنوان یک دوست و نه یک کمی در راه را به شما معنای بسیار است ، گفت :" آن با آرامش و
قطعا او نیز در فکر او صحبت صادقانه.
دیانا آهی کشید.
او خواست ، به نحوی که آن متفاوت پاسخ داده بود.
"آیا منظور شما به ازدواج ، آن نیست؟"
"شاید... روزی... زمانی که من یکی از حق ملاقات ، گفت :« آن ، خندان dreamily تا در
مهتاب. اما چگونه می تواند شما را مطمئن باشید زمانی که شما ملاقات
حق؟ همچنان ادامه داشت : "دیانا.
"آه ، من باید او را... می دانم که چیزی به من بگویید.
شما می دانید آنچه که ایده آل من است ، دیانا. "" اما آرمان های مردم تغییر گاهی اوقات. "
"مال من نیست.
و من نمی توانستم مراقبت برای هر انسان که به آن عمل نکند. "
"آنچه شما از او اگر برآورده هرگز؟" : "پس من باید دمامه مرگ" بود
پاسخ شاد.
"من با جرات گفتن آن است که سخت ترین مرگ به هر وسیله نیست."
"آه ، من فرض کنید در حال مرگ به اندازه کافی آسان خواهد بود ، که آن زندگی دمامه من
نباید مانند ، گفت : "دیانا ، با به هیچ وجه قصد طنز آمیز بودن.
"اگر چه من نمی خواهد ذهن دمامه بسیار اگر من می تواند یکی مثل خانم
Lavendar. اما من هرگز نمی توان.
وقتی من چهل و پنج من به طرز وحشیانه ای چربی است.
و در حالی که ممکن است برای برخی عاشقانه در مورد یک خدمتکار نازک احتمالا می تواند وجود نمی شود
هر یک درباره در چربی است. اوه ، شما ذهن ، نلسون اتکینز پیشنهاد
روبی Gillis سه هفته پیش.
روبی من در مورد آن گفت.
او می گوید هر گونه قصد گرفتن او را به حال هرگز ، چون هر کسی است که او ازدواج کرد
مجبور خواهد بود که با مردمی قدیمی ، اما روبی می گوید که او چنین کاملا
پیشنهاد زیبا و عاشقانه است که آن را به سادگی او را جاروب کردن پا او.
اما او را نمی خواهم بثورات هر چیزی را به انجام این کار او برای یک هفته در نظر گرفتن خواسته ؛ و دو
روز بعد او در یک جلسه از دایره چرخ خیاطی مادرش بود و در آنجا بود
یک کتاب به نام : راهنمای کامل به آداب معاشرت ، دروغ گفتن روی میز سالن.
روبی گفت که او به سادگی می تواند احساسات خود را توصیف زمانی که در یک بخش از آن را در راس ،
"رفتار معاشقه و ازدواج او در بر داشت ،' پیشنهاد بسیار نلسون بود
ساخته شده ، کلمه به کلمه.
او به خانه رفت و او امتناع کاملا داغدار نوشت و او می گوید : پدرش
و مادر چرخش تماشای رشد او تا کنون از او به خاطر ترس خود را در غرق گرفته
رودخانه ، اما روبی می گوید آنها نیاز نمی شود
ترس در رفتار معاشقه و ازدواج چگونه عاشق را رد کرد و گفت
باید رفتار کند ، و هیچ چیزی در مورد غرق شدن در آن وجود دارد.
و او می گوید : ویلبر بلر است که به معنای واقعی کلمه pining دور برای او ، اما او کاملا
درمانده در ماده است. "آن یک جنبش بی تاب ساخته شده است.
"من نفرت به آن می گویند... به نظر می رسد تا بی وفا... اما ، خوب ، من روبی را دوست ندارند
Gillis در حال حاضر.
من او را دوست داشت زمانی که ما به مدرسه و ملکه با هم رفت... هر چند نه چندان خوب
شما و جین البته. اما این در سال گذشته در Carmody او به نظر می رسد
های مختلف... تا... تا... "
دیانا راننده سرشونو تکون دادن : "من می دانم". این Gillis بیرون آمدن او در... او
می توانید آن را کمک کند.
خانم Lynde می گوید که اگر تا کنون یک دختر Gillis فکر در مورد هیچ چیز به جز پسران او
در راه رفتن و مکالمه او را هرگز نشان داد.
او در مورد چیزی جز پسران صحبت و از او پرداخت آنها ، و چگونه دیوانه
همه آنها در مورد او در Carmody هستند. و چیز عجیب و غریب است ، آنها ، بیش از حد
... "
دیانا اعتراف این تا حدودی resentfully. "شب گذشته وقتی که من او را در آقای بلر را دیدم
فروشگاه او به من زمزمه کرد که او فقط می خواهم جدید 'خمیر ساخته شده است."
من از او بخواهید که آن را ، زیرا من می دانستم که او در حال مرگ به خواسته می شود.
خب ، آن چیزی است که روبی همیشه می خواستم ، گمان می کنم.
شما را به یاد داشته باشید حتی هنگامی که او بود کمی او همیشه می گفت او به معنای به ده ها تن از
beaus هنگامی که او بزرگ شده است و زمان بسیار gayest او پیش از اینکه می تواند او را حل و فصل
پایین.
او خیلی متفاوت از جین ، او نمی؟ جین چنین خوب ، معقول ، بانوی مانند
دختر. "
موافقت آن : : "عزیز قدیمی جین جواهر" ، "اما ،" او اضافه کرد ، از خم شدن به جلو در اعطای
مناقصه پت گوشتالو ، دست کمی dimpled حلق آویز بیش از بالش او "وجود دارد
هیچ کس مثل دیانا خود من بعد از همه.
آیا شما به یاد داشته باشید که شب که برای اولین بار ملاقات کردند ، دیانا ، و "سوگند" دوستی ابدی در
باغ خود را؟ ما نگه داشته که سوگند ، من فکر می کنم... ایم
هرگز نزاع و نه حتی خنکی.
من باید هیجان رفت که بیش از من روز به من گفت شما مرا دوست را هرگز فراموش نمی کند.
من چنین تنهایی ، قلب گرسنگی در طول دوران کودکی من داشتند.
من تازه شروع به تحقق بخشیدن به گرسنگی و تنهایی واقعا.
هیچ کس هیچ چیز را برای من مراقبت و یا می خواست با من ناراحت شود.
من باید پر از بدبختی اگر آن را برای رویای که کمی عجیب و غریب زندگی بوده است
استخراج از معادن ، در جایی که من تصور همه دوستان و عشق من craved.
اما وقتی که من به Gables سبز آمد همه چیز را تغییر شد.
و سپس من شما را ملاقات کرد. شما نمی دانید که چه دوستی خود را به معنای
به من.
من می خواهم از شما تشکر کنم و در حال حاضر ، عزیزم ، برای محبت گرم و واقعی به شما همیشه
به من داده است. "" و همیشه ، همیشه خواهد شد ، "sobbed دیانا.
"من باید هر کسی... هر دختر... نصف عشق هرگز به عنوان من به شما را دوست دارم.
و اگر بتوانم ازدواج و دارای یک دختر کوچک خود من من قصد دارم به نام آن او است. "