Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای شرلوک هلمز توسط سر آرتور کانن دویل
ماجراجویی III. یک مورد هویت
"هم میهنان عزیزم ، شرلوک هولمز گفت :« ما بر روی هر دو طرف از آتش در او نشسته
مسافرخانه در خیابان بیکر "، زندگی بی نهایت غریبه تر از هر چیزی که
ذهن انسان می تواند اختراع.
ما نمی جرأت به تصور چیزهایی که واقعا صرف پیشپاافتاده از
وجود.
اگر ما می تواند پرواز از دست پنجره ای که در دست ، شناور نوع دید بیش از این شهر بزرگ ، به آرامی
حذف سقف ، و جوانه زدن در چیزهای عجیب و غریب که می رویم ، عجیب و غریب
coincidences ، راهاندازیها ، صلیب
اهداف ، فوق العاده زنجیره ای از رویدادها ، کار از طریق نسل ، و منجر به
outré ترین نتایج ، آن را همه داستان conventionalities خود را ایجاد و
پیش بینی نتیجه گیری بیات ترین و بی ثمر است. "
"و در عین حال من از آن قانع نشده ،" من پاسخ داد.
از موارد که می آیند در روزنامه ها نور ، به عنوان یک قاعده ، به اندازه کافی طاس و
مبتذل به اندازه کافی.
ما در رئالیسم گزارش پلیس ما به محدودیت های شدید خود را تحت فشار قرار دادند ، و در عین حال
نتیجه این است ، باید آن را اعتراف ، نه جالب و نه هنری است. "
"انتخاب خاص و صلاحدید باید در تولید یک اثر واقع گرایانه استفاده می شود ،"
اظهار هولمز.
"این تمایل در گزارش پلیس ، که در آن استرس بیشتری گذاشته است ، شاید پس از
platitudes از دادرس نسبت به بر جزئیات ، که به یک ناظر شامل
جوهر حیاتی از کل ماده است.
بستگی دارد ، هیچ چیز تا به عنوان امری عادی غیر طبیعی وجود دارد. "
من لبخندی زد و سر من را تکان داد. "من کاملا می تواند تفکر خود را تا درک ،"
من گفتم.
"البته ، در موقعیت خود را از مشاور غیر رسمی و یاور به هر کسی که است
کاملا ، متعجب و متحیر در سراسر سه قاره ، شما در تماس با آورده
تمام است که عجیب است و عجیب و غریب.
اما در اینجا "-- کاغذ صبح از زمین برداشت --" اجازه دهید آن را قرار داده ما را به
آزمون عملی. در اینجا عنوان اول که بر اساس آن
آمده است.
"ظلم و ستم شوهر به همسرش است. نیم ستون چاپ وجود دارد ، اما من می دانم
بدون خواندن آن ، آن است که همه کاملا برای من آشنا است.
البته وجود دارد ، زن دیگر ، نوشیدنی ، فشار ، ضربه ، کبود ،
خواهر و یا زن مهمانخانه دار دلسوز. crudest از نویسندگان چیزی می تواند اختراع
بیشتر خام است. "
"در واقع ، به عنوان مثال شما یکی از تأسف برای استدلال خود را ، گفت :" هولمز ، مصرف
کاغذ و یک نظر اجمالی چشم خود را پایین آن.
"این مورد جدایی Dundas است ، و آن را به عنوان اتفاق می افتد ، من درگیر در پاکسازی شد
برخی نکات کوچک در رابطه با آن است.
شوهر یک طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی بود ، هیچ زن دیگر وجود دارد ، و رفتار گله و شکایت از
که او تا به حال به این عادت از سیم پیچ هر وعده غذا با گرفتن خود را زیرفشار بود
دندان نادرست و پرتاب آنها را در همسر خود ،
که ، شما به شما این امکان را می دهد ، اقدام به احتمال زیاد اتفاق می افتد به تصور نمی باشد.
به طور متوسط داستان را بگوید.
نگاهی به خرج کردن از انفیه زدن ، دکتر ، و قبول کرد که من آن را بر شما در گل
مثال خود را "او برگزار شد از قوطی انفیه خود را از طلا قدیمی ، با
بزرگ ارغوانی در مرکز درب.
شکوه و جلال آن در مقابل چنین راه هایی مثل خانه و زندگی ساده او بود که من می توانم
کمک کنند اظهار نظر بر آن است. "آه ، گفت :" او ، "من را فراموش کرده است که من تا به حال
دیده می شود شما را برای چند هفته.
سوغات کمی از پادشاه بوهمیا در عوض برای کمک من در
مورد مقالات ایرنه آدلر "و حلقه؟"
از او پرسیدم ، در یک نظر اجمالی درخشان قابل توجه که بر انگشت او برق زد.
"آن را از خانواده حاکم از هلند بود ، هر چند ماده است که در آن من
خدمت آنها را از ظرافت چنین بود که من می توانم آن اعتماد داشتن و نه حتی به شما ، که
به اندازه کافی خوب بوده است به شرح وقایع بترتیب تاریخ یک یا دو تا از مشکلات کوچک من. "
و شما هر کدام در دست فقط در حال حاضر؟ "من با علاقه پرسید.
"حدود ده یا دوازده ، اما هیچ کدام که این امر موجب ارائه هر گونه ویژگی های مورد علاقه.
آنها مهم هستند ، شما را در درک ، بدون که جالب است.
در واقع ، من پیدا کرده اند آن است که معمولا در مسائل بی اهمیت است که یک میدان وجود دارد
برای مشاهده و برای تجزیه و تحلیل سریع از علت و معلول است که می دهد
افسون به تحقیقات.
جنایات بزرگتر APT می شود ساده تر هستند ، برای جرم بزرگتر بیشتر
واضح است ، به عنوان یک قاعده ، انگیزه است.
در این موارد ، برای یک ماده و نه پیچیده شده است که به آن اشاره شد را ذخیره کنید
من از مارسی ، هیچ چیز وجود دارد که ارائه هر گونه ویژگی های مورد علاقه.
این امکان پذیر است ، با این حال ، که من ممکن است چیزی بهتر را قبل از دقیقه بسیار زیادی داشته باشند
بیش از این یکی از مشتریان من ، یا من خیلی اشتباه است. "
او از صندلی خود را افزایش یافته بود و ایستاده بین پرده تقسیم می زل زده بود
را به کسل کننده بی طرف خیابان لندن رنگی.
به دنبال بیش از شانه خود ، که در پیاده رو دیدم ایستاده بود در مقابل بزرگ وجود دارد
زن با یک مار بوا خز دور سنگین پشت گردن او ، و پر پیچش یا حلقه زنی بزرگ قرمز در و گسترده
کلاه brimmed که کج شد
دوشس طناز Devonshire مد بیش از گوش او.
از زیر این زره کامل بزرگ او در مد عصبی ، مردد در ما peeped
پنجره ها ، در حالی که بدن خود را عقب و جلو به نوسان ، و انگشتان خود را با fidgeted
دکمه دستکش او.
ناگهان با شیرجه رفتن ، به عنوان شناگر که بانک را ترک ، او در سراسر هول هولکی
جاده ، و شنیدیم صدای شیپور تیز از زنگ.
"من ها دیده می شود آن علائم را قبل از دارند ، گفت :" هولمز ، پرتاب سیگار خود را به
آتش است. "نوسان بر پیاده رو همیشه به معنی
امور د coeur.
او را مشاوره ، مانند ، اما مطمئن نیستید که این موضوع برای خیلی ظریف نیست
های ارتباطی است. و در عین حال حتی در اینجا ما ممکن است تبعیض قائل شود.
هنگامی که یک زن بوده است به طور جدی توسط یک مرد او دیگر نوسان ستم و
علائم معمول سیم زنگ خراب است.
در اینجا ممکن است ما آن است که یک ماده در عشق وجود دارد ، اما قبل از ازدواج بسیار نیست
به عنوان درمانده ، یا غم آنها شریک عصبانی. اما در اینجا او را در فرد می آید برای حل و فصل ما
شک و تردید است. "
همانطور که او صحبت کرد و یک شیر آب در درب وجود داشت ، و پسر در دکمه های وارد به اعلام
دوشیزه مری ساترلند ، در حالی که بانوی خودش loomed پشت سیاه کوچک خود را
شکل مانند تمام سمت تاجر مرد پشت یک قایق خلبان کوچک است.
شرلوک هلمز ، او را با حسن نیت ارائه میدهد آسان که برای او قابل توجه بود استقبال ، و ،
پس از بسته درب و او را به صندلی متمایل ، او را نگاه در
دقیقه و در عین حال مد انتزاعی که عجیب و غریب به او بود.
او گفت : "آیا شما را پیدا کند ،" ، "که با دید کوتاه مدت خود را کمی تلاش به انجام این کار است
بسیار typewriting؟ "
"من در ابتدا ،" او جواب داد : "اما حالا من می دانم که در آن نامه بدون
به دنبال. "
سپس ، به طور ناگهانی متوجه کامل از کلمات او ادعا ، وی در آن جا شروع به خشونت و
نگاه کردن ، با ترس و حیرت بر گسترده خود ، چهره خوب خو.
او گریه : "شما در مورد من ، آقای هولمز شنیده ایم" ، "دیگر چگونه می تواند همه که شما می دانید؟"
: "نباید از نظر دور ، گفت : هولمز ، خنده ،" کسب و کار من به دانستن چیزی.
شاید من خودم را آموزش می بینند تا ببینیم که چه چیزی دیگر نادیده می گیرند.
اگر نه ، چرا باید به شما بیاید و به من مشورت؟ "
"من برای شما آمد ، آقا ، چرا که من از شما از Etherege خانم ، که شوهر شما یافت شنیده
آسان زمانی که پلیس و همه او را برای مرده داده بود.
اوه ، آقای هولمز ، من آرزو می کنم شما می توانید انجام دهید به همان اندازه برای من.
من غنی نیست ، اما هنوز هم من از صد سال در حق خود من ، علاوه بر کمی
که من ماشین را ، و من آن را همه بدانند آنچه را که از آقای تبدیل
فرشته Hosmer. "
: : "چرا شما آمده دور به من مشاوره در چنین عجله می؟" شرلوک هلمز خواسته است ، با
او انگشت راهنمایی با هم و چشم خود را به سقف.
دوباره نگاه مبهوت آمد بیش از صورت تا حدودی تهی از خانم مری
ساترلند.
: : "بله ، من انفجار از خانه بیرون ،" او گفت ، "برای آن ساخته شده من عصبانی آسان
روشی که در آن آقای Windibank -- است که ، پدر من -- زمان از آن همه است.
او نمی خواهد به پلیس ، و او نمی توانست به شما ، و غیره در گذشته ، او را
کاری انجام ندادن نگه داشته و می گویند که هیچ آسیبی وجود دارد انجام می شود ، مرا از جا در رفته ، و من
با وسایل من آمد و حق دور به شما. "
«پدر شما ، گفت :" هولمز ، ناپدری خود ، قطعا از آنجا که نام
متفاوت است. "
"بله ، ناپدری من است. من او را پدر ، هر چند آن را برای تلفن های موبایل خنده دار ،
بیش از حد ، برای او تنها پنج سال است و دو ماه بزرگتر از خودم است. "
"و مادر شما زنده است؟"
"اوه ، بله ، مادر زنده و سالم است. بهترین نه خوشحال ، آقای هولمز ، زمانی که وی به
ازدواج دوباره به زودی پس از مرگ پدر ، و مردی که نزدیک به پانزده سال بود
جوانتر از خودش.
پدر یک لوله کش در جاده دادگاه تاتنهام بود ، و او را ترک کسب و کار مرتب پشت
او ، که مادر با آقای هاردی ، سرکارگر انجام شده ، اما زمانی که آقای Windibank
از ورودش به ایالات متحده ، کسب و کار فروش او ، برای او
بسیار برتر بود ، که یک مسافر در شراب است.
آنها 4700 پوند را برای حسن نیت و علاقه که نزدیکی نه به عنوان حد
پدر می کردم اگر او زنده شده بود. "
من به را ببینید شرلوک هولمز بی تاب انتظار می رود در زیر این درهم و برهم کرده بود و
روایت بی اهمیت ، اما در مقابل ، او با بزرگترین گوش بود
غلظت توجه قرار دارد.
"خود شما درآمد کمی او پرسید :" آن بیرون آمدن از کسب و کار؟ "
"اوه ، نه ، آقا. این کاملا جداگانه و توسط من گذاشته شد
NED دایی در اوکلند است.
در سهام نیوزیلند جدید است ، از پرداخت 4 1 / 2 درصد است.
دو هزار و پانصد پوند مقدار بود ، اما من فقط می تواند لمس بهره است. "
من مورد علاقه شما فوق العاده ، گفت : "هولمز.
"و از آنجایی که شما در قرعه کشی بزرگ مبلغ به عنوان یک صد سال ، با آنچه شما را به درآمد
معامله ، به شما بدون شک سفر و خود را در هر راه افراط.
من معتقدم که یک بانوی تنها می تواند بسیار ظریفانه بر درآمد از حدود 60
پوند است. "
"من می توانم با خیلی کمتر از آن ، آقای هولمز ، اما شما را در درک که به عنوان به عنوان طولانی
من به زندگی در خانه من نمی خواهید یک بار به آنها می شود ، و به طوری که آنها با استفاده از
پول تنها در حالی که من در کنار آنها.
البته ، که فقط فقط برای آن زمان است. آقای Windibank تساوی علاقه من هر
چهارم و آن را می پردازد را به مادر و پیدا کنم که من می توانم به خوبی با آنچه که من
کسب در typewriting.
این به ارمغان می آورد ورق مبلغ دو پنس من ، و من اغلب می تواند از پانزده تا بیست ورق در
روز "" شما را ساخته اند و موقعیت خود را بسیار روشن
من ، گفت : "هولمز.
"این دوست من ، دکتر واتسون ، قبل از آنها شما می توانید آزادانه تا قبل از خودم صحبت می کنند است.
لطفا به ما بگویید که در حال حاضر همه در مورد نحوه اتصال خود را با آقای Hosmer فرشته است. "
خیط و پیت به سرقت برده بیش از چهره دختر شایسته ساترلند ، و او با ناراحتی در حاشیه برداشت
ژاکت او. "من او را ملاقات نمود برای اولین بار در توپ gasfitters' ، "
او گفت.
"آنها مورد استفاده برای ارسال بلیط پدر زمانی که او زنده بود ، و سپس پس از آن آنها
به یاد ما و ارسال آنها را به مادر. آقای Windibank نمیخواستند ما را به رفتن.
او هرگز آرزو ما به همه جا بروم.
او کاملا دیوانه اگر من می خواستم تا آنجا که برای پیوستن به یک درمان یکشنبه مدرسه.
اما این زمان من در رفتن بود ، و من ، برای چه حقی به حال او برای جلوگیری از؟
او گفت : قوم بودند برای ما مناسب نیست را می دانید ، هنگامی که دوستان همه پدر می شود
وجود دارد.
و او گفت که من تا به حال هیچ چیز مناسب بپوشند ، وقتی که من تا به حال با شکوه بنفش من که من هرگز
تا آنجا که در خارج از کشو گرفته است.
در گذشته ، زمانی که هیچ چیز دیگری را انجام دهد ، او رفت و به فرانسه بر کسب و کار
شرکت است ، اما ما رفت ، مادر و من با آقای هاردی ، که استفاده می شود سرکارگر ما ، و آن را
آنجا بود آشنا شدم آقای فرشته Hosmer. "
"گمان می کنم ، گفت :" هولمز ، که هنگامی که آقای Windibank از فرانسه آمده بود بسیار
اذیت شما نیاز به توپ رفته است. "" آه ، خوب ، او در مورد آن بسیار خوب بود.
او خندید ، من به یاد داشته باشید و شانه خود را ، و گفت که بدون استفاده وجود دارد
انکار هر چیزی به یک زن ، برای او راه خود را داشته باشد. "
"من می بینم.
سپس در توپ gasfitters شما را ملاقات نمود ، من درک می کنم ، آقایی به نام آقای Hosmer
فرشته است. "" بله ، آقا.
ملاقات کردم او را در آن شب ، و او به نام روز بعد به درخواست اگر ما خانه کردم تا به حال همه ایمن ، و
پس از آن ، ما او را ملاقات نمود -- است که می گویند ، آقای هولمز ، من او را ملاقات نمود دو بار برای قدم زدن ، اما
پس از آن پدر آمد دوباره ، و آقای
Hosmer فرشته نمی تواند به خانه بیاید. "
"نه؟" "خب ، شما می دانید پدر چیزی را دوست ندارند
مرتب کردن بر اساس.
او هر بازدید کننده ندارد اگر او می تواند از آن کمک کند ، و او می گفت که یک زن
باید در دایره خانواده اش خوشحال است.
اما پس از آن ، به عنوان استفاده می شود می گویند به مادر ، یک زن می خواهد دایره خود را با آغاز ،
و من تا به حال معدن رو نشده است. "" اما در مورد آقای Hosmer فرشته؟
او را بدون تلاش به شما؟ "
"خب ، پدر که قرار بود به فرانسه دوباره در یک هفته ، و Hosmer نوشت و گفت که
این امر می تواند امن تر و بهتر به دیدن یکدیگر تا زمانی که تا به حال رفته.
ما می تواند در عین حال نوشتن ، و او هر روز مورد استفاده برای نوشتن.
من نامه را در صبح صورت گرفت ، بنابراین هیچ نیازی نیست برای پدر بدانند وجود دارد. "
"شما را به نجیب زاده را در این زمان درگیر؟"
"اوه ، بله ، آقای هولمز. ما پس از پیاده روی اولین بار است که مشغول شدند
ما در زمان.
Hosmer -- MR. فرشته -- صندوقدار در دفتری در خیابان Leadenhall بود -- و -- "
"چه دفتر؟" "که بدترین آن ، آقای هولمز ، من
نمی دانم. "
"جایی که او زندگی می کنند ، و سپس؟" "او در محل خواب است."
"و شما آدرس خود را نمی دانم؟" "-- این تفاوت که آن را Leadenhall خیابان بود".
"کجا نامه خود را به شما آدرس ، پس از آن؟"
"به اداره پست خیابان Leadenhall ، به سمت چپ تا برای نامیده می شود.
او گفت که اگر آنها را به دفتر فرستاده شد او خواهد بود توسط دیگر chaffed
کارمندان در مورد داشتن نامه از یک بانوی ، بنابراین من پیشنهاد کرد که آنها را با ماشین تحریر نوشتن ، مثل او
او ، اما او که ندارد ، به او گفت :
که وقتی من به آنها نوشت آنها به نظر می رسید از من آمده ، اما زمانی که آنها تایپ او
همیشه احساس است که دستگاه به میان ما آمده بودند.
این تنها به شما چه علاقه او از من بود ، آقای هولمز نشان می دهد ، و چیزهای کمی که
او فکر می کنم. "" بیشتر مطرح بود ، گفت : "هولمز.
"مدتهاست بدیهیات معدن است که چیزهای کمی بی نهایت بیشتر
مهم است. آیا می توانید به یاد داشته باشید هر چیز دیگر کمی
در مورد آقای Hosmer فرشته؟ "
"او مرد بسیار خجالتی ، آقای هولمز بود. او ترجیح می دهند که با من راه رفتن در شب
نسبت به نور روز ، به او گفت که او متنفر را به خود جلب.
بسیار کناره گیر و نجیبانه او بود.
حتی صدای او آرام بود. او می خواهم غدد quinsy و تورم
جوان بود ، او به من گفت ، و او را با یک گلو ضعیف را ترک کرده بودند ، و مردد ،
زمزمه مد بیان.
او بود که همیشه خوش لباس ، بسیار شسته و رفته و ساده است ، اما چشم های او ضعیف است ، و فقط به عنوان معدن
هستند ، و او را به تن شیشه های رنگی در برابر تابش خیره کننده است. "
"خوب ، و چه اتفاقی افتاده است که آقای Windibank ، ناپدری خود ، بازگشت به
فرانسه؟ "
"آقای Hosmer فرشته به خانه آمد دوباره و پیشنهاد کرد که ما باید قبل از ازدواج
پدر آمد.
او به صورت جدی بسیار ناراحت کننده بود و من قسم می خورم ، با دست من بر عهد که
هر چه اتفاق افتاده است من همیشه به او درست خواهد بود.
مادر گفت : او کاملا حق را به من قسم می خورم ، و آن را نشانه ای او بود
اشتیاق. مادر همه به نفع او از اول بود
و حتی fonder از او از من بود.
سپس ، هنگامی که از ازدواج در داخل هفته صحبت کردیم ، من شروع به در مورد پدر بپرسید ، اما
آنها هر دو در مورد پدر گفت : هرگز به ذهن است ، اما فقط به او بگویید پس از آن ، و مادر
گفت : او را از آن همه حق را با او.
من کاملا نمی خواهم که آقای هولمز.
این خنده دار به نظر می رسید که من باید مرخصی خود را را بپرسید ، او فقط چند سال بود
از من ، اما من نمی خواهم برای هیچ چیز را در حیله گر ، بنابراین من به پدر در نوشت
بوردو ، که در آن شرکت فرانسوی آن است.
ادارات ، اما نامه ای آمد به من در صبح بسیار از عروسی است. "
"که به او از دست رفته ، پس از آن؟" "بله ، آقا ، برای او به انگلستان آغاز شده بود
درست قبل از آن وارد شدند. "
"هکتار! بود که مایه تاسف است. عروسی خود را ، تنظیم شد و سپس ، برای
جمعه. آیا به در کلیسا؟ "
"بله ، آقا ، اما خیلی بی سر و صدا.
این بود که در خیابان را نجات دهنده ، در نزدیکی صلیب کینگ ، و ما برای صبحانه
پس از آن در هتل Pancras خیابان.
Hosmer برای ما در درشکه دو چرخه آمد ، اما به عنوان دو نفر از ما وجود دارد او به ما هر دو در آن قرار داده
و خود را به چهار چرخ که اتفاق افتاد به کابین تنها در پا
خیابان.
ما به کلیسا برای اولین بار ، و هنگامی که چهار چرخ راند تا ما برای او به منتظر
قدم تند کردن ، اما او هرگز ، و زمانی که راننده تاکسی را از جعبه و نگاه
در هیچ یکی وجود دارد وجود دارد!
راننده تاکسی گفت که او نمی تواند تصور آنچه از او تبدیل شده بود ، برای او او را دیده بود
با چشمان خود.
جمعه گذشته بود ، آقای هولمز ، و من را دیده اند یا شنیده هر چیز از
سپس به پرتاب هر نور را بر اساس آنچه از او شد. "
"به نظر من این به نظر می رسد که به شما شده است بسیار کشید درمان ، گفت :" هولمز.
"اوه ، نه ، آقا! او بیش از حد خوب و مهربان را ترک کنند من تا.
چرا ، تمام صبح او گفت به من که ، هر آنچه که اتفاق افتاده بود ، من درست باشد ؛
و حتی اگر چیزی کاملا پیش بینی نشده رخ داده است به ما از هم جدا ، من همیشه به
به یاد داشته باشید که من به او متعهد شده بود ، و
که او تعهد خود را دیر یا زود ادعا.
این بحث عجیب و غریب برای روز عروسی به نظر می رسید ، اما آنچه اتفاق افتاده است از سال می دهد
معنی به آن. "
"و قطعا آن را ندارد. نظر خود شما ، پس از آن ، که برخی از
فاجعه پیش بینی نشده است برای او رخ داده است؟ "
"بله ، آقا.
من معتقدم که او گیراندم برخی از خطر ، و یا دیگری او صحبت نمی شود به طوری است.
و بعد من فکر می کنم که آنچه که او گیراندم اتفاق افتاده است. "
"اما شما هیچ مفهوم به عنوان آن می توانست؟"
"هیچ کدام" یکی دیگر از سوال.
چگونه مادر شما را دارد؟ "
"او عصبانی شد و گفت که من به این موضوع صحبت می کنند دیگر هرگز."
و پدر خود را؟ آیا شما به او بگویید؟ "
"بله ، و او به نظر می رسید فکر می کنم ، با من ، که چیزی اتفاق افتاده است ، و که من باید
شنیدن از Hosmer دوباره.
همانطور که او گفت ، چه علاقه می تواند هر کسی را در آوردن من به درهای کلیسا ،
و پس از آن من می روم؟
در حال حاضر ، اگر او پول من قرض گرفته بود ، و یا اگر او به من ازدواج کرده بود و پول من حل و فصل در
او ، ممکن است برخی از این دلایل وجود دارد ، اما Hosmer بسیار مستقل در مورد پول و هرگز
نگاه شیلینگ از معدن.
و در عین حال ، چه می توانسته رخ داده؟ و به همین دلیل می تواند او نوشتن نیست؟
آه ، آن را به من درایوهای نیمه دیوانه به آن فکر می کنم ، و من می توانم یک چشمک در شب خواب ندارد. "
او یک دستمال کمی از خیط و پیت کردن خود را بیرون آورد و شروع به گریه و به شدت به آن را.
"من باید در مورد این پرونده را برای شما نگاه ، گفت :" هولمز ، در حال افزایش ، "و من هیچ شکی ندارم
که ما باید برخی از نتیجه قطعی برسد.
وزن بقیه ماده بر من در حال حاضر ، اجازه دهید و اجازه ندهید که ذهن خود را بر آن ساکن
بیشتر.
مهمتر از همه ، سعی کنید به اجازه آقای Hosmer فرشته ناپدید از حافظه خود را ، به عنوان او انجام داده است
از زندگی خود را. "" پس شما فکر نمی کنم من او را دوباره پس بگیرید؟ "
"من ترس است."
"پس آنچه را که به او اتفاق افتاده است؟" "شما قبول دارید که مسئله در دست من.
من باید توصیف دقیقی از او و هر نامه که خود شما می توانید را می خواهم
یدکی. "
"من برای او تبلیغ در کرونیکل روز شنبه گذشته ، گفت :" او.
"در اینجا است که لغزش و در اینجا چهار حرف را از او."
"متشکرم.
و آدرس خود را؟ "،" نه. 31 لیون محل ، Camberwell. "
"آقای آدرس فرشته هرگز ، من درک می کنم.
محل کسب و کار پدر خود را از کجاست؟ "
"او برای Westhouse و Marbank سفر ، وارد نوعی شراب قرمز بزرگ Fenchurch
خیابان. "با تشکر از شما.
بیانیه شما را ساخته اند و پر واضح است.
شما مقالات در اینجا را ترک کند ، و مشاوره را به یاد داشته باشید که من به شما داده می شود.
اجازه دهید تمام این حادثه یک کتاب مهر و موم شده ، و اجازه نمی دهد که آن زندگی شما را را تحت تاثیر قرار دهند. "
"شما بسیار مهربان هستند ، آقای هولمز ، اما من می توانم که نمی کنند.
من باید درست باشد به Hosmer. او باید مرا آماده زمانی که او می آید. "
برای همه کلاه مضحک و چهره بی معنی بود ، چیزی نجیب در وجود دارد
ایمان ساده از بازدید کنندگان ما که احترام ما را مجبور.
او بسته نرم افزاری کم کم به او از مقالات را بر اساس جدول را بنا نهاد و راه خود را رفت ، با یک وعده
دوباره هر زمان که او ممکن است احضار شود.
شرلوک هلمز برای چند دقیقه سکوت را با نوک انگشتان خود را هنوز هم فشرده نشسته
با هم ، پاهای خود را در مقابل او را کشیده و زل زل نگاه کردن او کارگردانی رو به بالا به
سقف.
سپس او را از قفسه در زمان قدیم و روغنی لوله رس ، که به او به عنوان یک بود
مشاور ، و روشن آن ، او در صندلی خود تکیه ، با آبی به ضخامت
ابر تاج های گل اهدا چرخش از او ، و نگاه از بی نهایت خستگی در چهره اش.
"کاملا یک مطالعه جالب است ، که قبل از ازدواج ،" او مشاهده است.
"من او را جالب تر از مشکل کم کم به او ، که ، توسط روش ،
و نه مبتذل.
شما موازی از موارد ، اگر فهرست شما مشورت ، در Andover در '77، و
چیزی از نوع در لاهه وجود دارد در سال گذشته بود.
قدیمی است ، با این حال ، این ایده یک یا دو جزئیات وجود دارد که برای من جدید بودند.
اما قبل از ازدواج خود آموزنده بود. "
"شما به نظر می رسد به خواندن یک معامله خوب است که بر او که کاملا نامرئی به من بود ،" من
اظهار. "نامرئی ، اما مورد توجه قرار نمیگیرد ، اما واتسون.
شما نمی دانم به کجا نگاه کنند و به همین ترتیب شما از دست رفته که مهم بود.
من هرگز نمی تواند شما را به تحقق بخشیدن به اهمیت آستین ، suggestiveness
انگشت شست ناخن ، و یا در مسائل بزرگ است که ممکن است از بوت - توری آویزان.
در حال حاضر ، آنچه شما را از ظاهر آن زن جمع آوری؟
شرح آن. "
"خوب ، او تا به حال یک تخته سنگ رنگی ، کلاه گسترده brimmed نی ، با پر از
brickish قرمز.
ژاکت او بود سیاه و سفید ، با مهره های سیاه و سفید دوخته شده بر آن ، و حاشیه جت سیاه کوچولو
بزک.
لباس او را به قهوه ای ، تا حدی تیره تر از رنگ قهوه بود ، با مخمل خواب دار کمی بنفش
در گردن و آستین. دستکش او بودند مایل به خاکستری و پوشیده بودند
را از طریق در انگشت شهادت راست است.
چکمه های او مشاهده نشد. او دور کوچک ، حلق آویز گوشواره طلا ،
و هوا به طور کلی از بودن در مبتذل ، راحت ، آسان و رفتن نسبتا به خوبی به انجام
راه. "
شرلوک هلمز کف دستان خود را به نرمی با هم و chuckled.
"' PON کلمه من ، اما واتسون ، شما می آیند همراه زیبا.
شما واقعا به خوبی انجام واقع است.
درست است که شما اهمیت همه چیز از دست رفته اند ، اما شما باید پس از ضربه
روش ، و شما باید چشم به رنگ سریع برای.
برداشت عمومی ، پسر من هرگز اعتماد ، اما تمرکز خود را بر جزئیات.
نگاه اول من این است که همیشه در آستین یک زن است.
در یک مرد آن است که شاید بهتر را به زانو شلوار.
همانطور که شما مشاهده ، این زن با شکوه را بر آستین او ، است که مفید ترین بود
مواد لازم برای نشان دادن آثار.
خط دو برابر کمی بالاتر از مچ دست ، که در آن پرس typewritist علیه
جدول ، به زیبایی تعریف شده بود.
ماشین دوخت ، از نوع دست ، برگ یک علامت مشابه ، اما فقط در سمت چپ
بازو ، و در کنار آن در فاصله دورتری از شست ، به جای بودن حق در سراسر
گسترده ترین بخش ، به عنوان این بود.
سپس صورت خود را نگاه ، و در هر دو طرف ، رعایت تو رفتگی عینک
بینی او ، پس از دید کوتاه مدت و typewriting ، که به نظر می رسید به من اظهار جرأت
تعجب او را. "
"این مرا شگفت زده کرد." "اما ، قطعا ، آشکار بود.
من بسیار شگفت زده و علاقه مند در نظر اجمالی کردن به رعایت آن ، هر چند
چکمه که او پوشیده بود بر خلاف یکدیگر بودند ، آنها در واقع آنهایی که عجیب و غریب نیست ؛
داشتن کمی تزئین پا درپوش ، و از سوی دیگر یک دشت.
یکی از دکمههای فقط در دو دکمه پایین تر از پنج بود ، و از سوی دیگر در
اول ، سوم و پنجم.
در حال حاضر ، زمانی که می بینید که یک خانم جوان ، در غیر این صورت منظمی لباس ، دور آمده است
از خانه را با چکمه های عجیب و غریب ، نیم دکمههای ، بدون کسر بزرگ می گویند که او آمد
دور در عجله. "
"و چه چیز دیگری؟" من پرسیده می شود ، کاملا علاقه مند ، به عنوان من همیشه
، با استدلال قاطع دوست من بود.
"من ، در عبور اشاره کرد ، که او توجه داشته باشید قبل از ترک منزل و اما پس از این که نوشته بود
به طور کامل لباس.
شما مشاهده کرد که دستکش راست خود را در انگشت پاره شده بود ، اما این کار را نکرده
ظاهرا که هر دو انگشت دستکش و با جوهر بنفش رنگ آمیزی شده را ببینید.
او در عجله نوشته شده بود و آغشته قلم او بیش از حد عمیق است.
باید این صبح ، و یا علامت روشنی بر انگشت باقی خواهد ماند.
این همه سرگرم کننده است ، اگرچه نه ابتدایی ، اما من باید به کسب و کار ،
واتسون. آیا می خواهید ذهن خواندن آگهی
شرح از آقای Hosmer فرشته؟ "
برگزار شد چاپ شده کمی لغزش به نور است.
"گم شده است ،" آن گفت : "در صبح روز چهاردهم ، آقایی به نام Hosmer فرشته.
در حدود پنج فوت هفت شوید در ارتفاع ، به شدت ساخته شده ، رنگ زرد رنگ ، سیاه
مو ، طاس در مرکز ، پر پشت ، سیاه جانبی سبیل و سبیل ؛ رنگی
عینک ، نا توانی اندکی از سخنرانی است.
لباس بود که آخرین دیده می شود ، در کت نیم تنه دامن بلند سیاه و سفید ، در مواجهه با ابریشم ، سیاه و سفید
نیم تنه یا ژیلت زنجیره آلبرت ، طلا ، و شلوار خاکستری هریس پشم ونخ راه راه ، با gaiters قهوه ای
بیش از چکمه های الاستیک طرفه می باشد.
شناخته شده اند که در دفتری در خیابان Leadenhall به کار شده است.
هر کسی آوردن -- "این را انجام خواهد داد ، گفت :" هولمز.
"همانطور که به حروف" او ادامه داد ، از یک نظر اجمالی بر آنها ، آنها بسیار امری عادی است.
مطلقا هیچ سرنخ در آنها به آقای فرشته ، صرفه جویی است که او به نقل از بالزاک یک بار.
یک نکته قابل توجه ، با این حال ، که بدون شک اعتصاب شما وجود دارد. "
"آنها تایپ ، اظهار داشت." "نه تنها این ، بلکه امضا
تایپ.
نگاه کنید کمی شسته و رفته Hosmer فرشته "در پایین.
تاریخ ، می بینید ، اما هیچ عنوان روی پاکت به جز Leadenhall خیابان وجود دارد ،
که است و نه مبهم است.
نکته در مورد امضا بسیار مطرح است -- در واقع ، ممکن است ما آن را فراخوانی
قطعی است. "" از چه؟ "
هم میهنان عزیزم ، آیا می توان شما را نمی بینیم چگونه به شدت آن را بر صورت خرس؟ "
"من نمی توانم بگویم که من ، مگر آن که او آرزو می شود ، قادر به انکار امضا خود را
اگر اقدام به نقض وعده برقرار شد. "
"نه ، که نقطه نیست.
با این حال ، من هم باید دو حرف ، نوشتن که باید موضوع را حل و فصل.
یک به یک شرکت در شهر است ، دیگر این است که ناپدری بانوی جوان ، آقای
Windibank ، از او پرسیدن که آیا او می تواند ما را در اینجا در شش عصر فردا ساعت ملاقات.
نیز به همین خوبی که ما باید کسب و کار با بستگان مرد.
و اکنون ، پزشک ، ما می توانیم چیزی تا زمانی که پاسخ به آن نامه آمده انجام است ، بنابراین ما
ممکن است مشکل کوچک ما را بر قفسه برای این فاصله قرار داده است. "
من تا به حال دلایل بسیاری به این باور در قدرت ظریف دوست من از استدلال و
انرژی فوق العاده ای را در عمل است که احساس کردم که او باید به برخی از دلایل محکم برای
رفتار اطمینان خاطر داشته باشید و آسان با آن
او درمان رمز و راز مفرد که او بر شده بود نامیده می شود برای درک عمق.
هنگامی که فقط به من شناخته شده بود او را به شکست بخورند ، در مورد پادشاه بوهمیا و
عکس ایرنه آدلر ، اما زمانی که من نگاه به عقب به کسب و کار عجیب و غریب از نشانه
چهار ، و شرایط فوق العاده
در ارتباط با تحصیل در اسکارلت ، احساس کردم که این امر می تواند درهم و برهم عجیب و غریب در واقع
که او نمی تواند هم باز کردن.
من او را ترک و سپس ، هنوز هم puffing در لوله سیاه خاک رس او ، با اعتقاد راسخ ، که وقتی که من
در شب بعد دوباره آمد من او در دست او برگزار شد تمام سرنخ
که منجر به هویت
داماد ناپدید از خانم مری ساترلند.
صورت حرفه ای از جاذبه های بزرگ بود گیر توجه خود من در آن زمان ، و
تمام روز بعد من در بالین بیمار مشغول بود.
تا بسته نشده باشد پس از شش ساعت که من پیدا کردم خودم آزاد شد و قادر به
بهار به نیمه درشکه دو چرخه و درایو به خیابان بیکر ، ترس است که من هم ممکن است
اواخر به کمک در شرایطی به هیچ وجه از رمز و راز کوچک است.
شرلوک هلمز به تنهایی که من پیدا کردم ، با این حال ، نیمی از خواب ، با ، شکل بلند و نازک خود را
در recesses از صندلی راحتی خود را فر.
آرایه بسیار خوبی از بطری و لوله آزمایش ، با تند پاک از بو
اسید هیدروکلریک ، به من گفت که او روز خود را در کار شیمیایی گذرانده بود که
آنقدر به او عزیز بود.
"خب ، شما آن را حل؟" من پرسید که من وارد است.
"بله. این bisulphate باریتا بود. "" نه ، نه ، رمز و راز!
من گریه کرد.
"اوه ، که! من از نمک است که من شده اند در فکر
کار بر.
هر رمز و راز در ماده وجود دارد هرگز ، هر چند که من دیروز گفت ، برخی از
جزئیات علاقه دارند. تنها اشکال این است که هیچ قانونی وجود دارد ،
من از ترس است که می تواند رذل را لمس کند. "
"چه کسی بود ، پس از آن ، و چه جسم خود را در deserting دوشیزه ساترلند بود؟"
سوال مطرح شده ، به سختی از دهان من و هلمز به حال لب هایش را هنوز رتبهدهی نشده است باز
پاسخ ، وقتی شنیدیم footfall سنگین در گذرگاه و شیر در درب.
هولمز "، گفت :" این ناپدری دختر ، آقای جیمز Windibank.
"او به من نوشته شده است می گویند که او در اینجا خواهد بود در شش.
بیا در! "
مردی که وارد همکار محکم ، اندازه متوسط ، برخی از سی سال سن بود ،
تمیز و تراشیده و پوست درخت بید ، با شیوه ای شیرین و مطلوب ، حیله گر ، و یک جفت
زیبا و تیز و نافذ چشم خاکستری.
او به ضرب گلوله یک نگاه سوال در هر یک از ما ، بالا ، کلاه براق خود را بر اساس قرار داد
میز دم دستی ، و با تعظیم خفیف را به نزدیکترین صندلی اریب.
"خوب شب ، آقای جیمز Windibank ، گفت :" هولمز.
"من فکر می کنم که این نامه تایپ شده است از شما ، که در آن شما وقت ملاقات
با من برای شش ساعت؟ "
"بله ، آقا. من می ترسم که من کمی دیر ، اما من
نه کاملا ارباب خود من ، می دانید.
من متاسفم که خانم ساترلند شما در مورد این موضوع کمی مشکل است ، برای
من فکر می کنم خیلی بهتر است به شستن ملافه ها مرتب سازی بر اساس در ملاء عام.
آن را کاملا در مقابل خواسته های من این بود که او آمد ، اما او بسیار تحریک ،
دختر ضربه ، شما ممکن است متوجه شده اند ، و او است که به راحتی کنترل نمی شود زمانی که وی به
ساخته شده ذهن خود را بر روی یک نقطه است.
البته ، من شما ذهن نه آنقدر که شما با این مقام متصل نیست
پلیس ، اما از آن است که خوشایند نیست که یک بدبختی خانواده مثل این noised در خارج از کشور است.
علاوه بر این ، هزینه های غیر قابل استفاده شده است ، چگونه می تواند شما احتمالا پیدا کردن این فرشته Hosmer؟ "
"بر خلاف انتظار ، گفت :" هولمز بی سر و صدا "من هر دلیلی دارم به این باور که من
موفقیت در کشف آقای Hosmer فرشته است. "
آقای Windibank داد شروع به خشونت و دستکش خود را کاهش یافته است.
"من بسیار خوشحال آن را بشنود ،" او گفت.
اظهار هولمز : "این چیزی است که کنجکاو است ،" ، "که یک ماشین تحریر است واقعا کاملا به همان اندازه
فردیت به عنوان دست خط مرد. مگر در مواردی که آنها کاملا جدید است ، هیچ دو نفر از آنها
نوشتن دقیقا به طور یکسان.
برخی از نامه های دریافت فرسوده تر از دیگران ، و برخی فقط در یک طرف می پوشند.
در حال حاضر ، شما را در این توجه داشته باشید از شما ، آقای Windibank ، سخن گفتن است که در هر مورد وجود دارد برخی از
کمی بیش از slurring 'E ،' و نقص جزئی در دم از "ر."
چهارده ویژگی های دیگر وجود دارد ، اما آن ها بیشتر آشکار است. "
"ما تمام مکاتبات خود را با این ماشین را در دفتر ، و بدون شک از آن است که
کمی پوشیده ، "بازدید کننده های ما جواب داد ، نظر اجمالی کاملا در هولمز با روشن خود را
چشم کمی.
و در حال حاضر من به شما چیزی است که واقعا یک بررسی بسیار جالب ، آقای Windibank نشان می دهد ، "
هولمز ادامه داد.
"من از نوشتن یک رساله کوچک دیگر بعضی از این روزها فکر می کنم
ماشین تحریر و ارتباط آن به جرم و جنایت. این موضوع که من اختصاص داده شده است
برخی از توجه کم است.
من را در اینجا چهار حرف که ادعا به از مرد گم شده است.
در همه آنها تایپ.
در هر مورد ، نه تنها 'E' نامفهوم و بی دم 'R' ، اما شما
مشاهده خواهد شد ، اگر شما مراقبت برای استفاده از لنز بزرگنمایی من ، که چهارده دیگر
ویژگی های که من اشاره کرده اند نیز وجود دارد. "
آقای Windibank از صندلی خود را پیمود ، و کلاه خود را برداشت.
او گفت : "من می تواند هم بر این نوع از بحث فوق العاده ، آقای هولمز زباله نیست".
"اگر شما می تواند انسان را گرفتن ، او را دستگیر ، و اجازه دهید من می دانم زمانی که شما آن را انجام داده اند."
"بدیهی است ، گفت :" هولمز ، پله بر و تبدیل کلید را در درب.
"من به شما اجازه می دانیم ، پس ، که من او را گرفتار!"
"چه! کجا؟ فریاد زد : "آقای Windibank ، عطف سفید به لب هایش را و یک نظر اجمالی
در مورد او مانند یک موش در یک تله است. "آه ، آن را انجام خواهد داد -- واقعا آن را نمی خواهد ، گفت :"
هولمز suavely.
"هیچ امکان گرفتن از آن ، آقای Windibank وجود دارد.
این کاملا شفاف ، و این یک تعریف بسیار بد بود ، گفت که زمانی که شما آن را
غیر ممکن بود برای من برای حل یک سوال بسیار ساده است.
درست است!
بنشینید و اجازه دهید آن صحبت ما. "بازدید کننده های ما را به یک صندلی سقوط ، با
صورت رنگ پریده و زرق و برق از رطوبت بر روی پیشانی خود را.
"-- این عملی نیست ،" او stammered.
"من بسیار می ترسم که آن نمی باشد. اما بین خودمان ، Windibank ، آن را به عنوان بود
ظالمانه و خودخواهانه و قسی القلب ترفند در راه خرده به عنوان همیشه قبل از من آمدند.
در حال حاضر ، اجازه بدهید من کمی بیش از سیر حوادث اجرا می شود و شما به من اگر من برو تناقض
اشتباه است. "
مرد نشسته در صندلی خود نشسته اند ، با سر خود را بر سینه اش غرق شده ، مانند کسی است که
کاملا خرد شده است.
هولمز گیر پای خود را در گوشه ای از گچ بری دور بخاری و با تکیه با او
دست در جیب خود ، شروع به صحبت کردن ، و نه خود را ، به عنوان آن ، نسبت به ما به نظر می رسید.
"مرد یک زن بسیار مسن تر از خودش را برای پول خود ازدواج کرد ، گفت :" او ، "و
او لذت می برد استفاده از پول از دختر تا زمانی که او با آنها زندگی می کردند.
این مبلغ قابل توجهی بود ، برای افرادی که در موقعیت خود را ، و از دست دادن آن
تفاوت جدی را ساخته اند. این ارزش تلاش برای حفظ آن بود.
دختر از وضع خوب است ، مهربان بود ، اما مهربان و گرم
دل در راه او ، به طوری که آن را آشکار بود که با او مزایای عادلانه شخصی ، و
درآمد کم کم به او خواهد بود ، او اجازه داده نشده به مدت تنها باقی می ماند.
در حال حاضر ازدواج خود به معنی ، البته ، از دست دادن یک صد سال است ، بنابراین چه چیزی او را
ناپدری انجام به پیشگیری از آن؟
او طول می کشد البته آشکار نگه داشتن خود را در خانه و منع او را به دنبال
شرکت مردم از سن خودش را. اما به زودی نشان داد که که نمی
پاسخ برای همیشه لطفا برای.
او ناآرام شد ، اصرار بر حقوق خود ، و در نهایت به اعلام مثبت خود را
قصد رفتن به یک توپ خاص. چه ناپدری هوشمندانه خود را انجام و سپس؟
او conceives ایده معتبر به سر خود را نسبت به قلب او بود.
با چشم پوشی و کمک همسرش ، او خود را مبدل ، تحت پوشش آن
چشم مشتاق با شیشه های رنگی ، صورت را با سبیل و یک جفت از پر پشت نقاب
سبیل ، که با صدایی رسا و غرق شده را به
زمزمه حیله گر ، و مضاعف امنیت در حساب از دید کوتاه دختر ، او
به نظر می رسد به عنوان آقای Hosmer فرشته ، و خاموش نگه می دارد عاشقان دیگر با عشق خود. "
تشکر شده : این فقط یک شوخی در ابتدا ، "بازدید کننده ما است.
"ما هرگز فکر نمی کردم که او می شده اند به طوری انجام دور است."
"به احتمال بسیار زیاد نیست.
با این حال که ممکن است ، بانوی جوان بسیار قطعا انجام شد فاصله دارد ، و داشتن
کاملا ساخته ذهن او است که ناپدری او در فرانسه بود ، سوء ظن به خیانت
هرگز برای یک لحظه وارد ذهن او شده است.
او با توجه آقایی flattered بود ، و اثر افزایش یافت
تحسین با صدای بلند بیان مادرش.
سپس آقای فرشته شروع به تماس ، را برای آشکار بود که این موضوع باید به عنوان تحت فشار قرار دادند
تا آنجا که آن را اگر یک اثر واقعی تولید شدند.
جلسات ، و تعامل ، که در نهایت امن دختر وجود دارد
عواطف از عطف به سوی هر کس دیگری.
اما فریب را می تواند نگه داشته تا برای همیشه لطفا برای.
این سفرها وانمود به فرانسه و نه cumbrous بود.
چیزی برای انجام به وضوح را به کسب و کار را به پایان در چنین دراماتیک
شیوه ای که آن را تصور دائم بر ذهن بانوی جوان را ترک کرده و
بر هر خواستگار دیگر برای برخی از زمان های آینده به دنبال جلوگیری از او را از.
از این رو کسانی که عهد وفاداری تحمیل بر عهد ، و از این رو نیز اشارات به
احتمال از چیزی اتفاق می افتد در صبح بسیار از عروسی.
جیمز Windibank آرزو خانم ساترلند می شود تا به Hosmer فرشته محدود ، و غیره
نامشخص به سرنوشت او ، که به مدت ده سال ، در هر نرخ ، او نمی
گوش دادن به یک مرد دیگر.
تا آنجا که به درب کلیسا او را به ارمغان آورد ، و پس از آن ، به عنوان او می تواند به هیچ دورتر ، او
به راحتی دور توسط ترفند قدیمی از پله در یکی از درب از میان رفت چهار
ویلر و در سوی دیگر.
من فکر می کنم که زنجیره ای از رویدادها ، آقای Windibank بود! "
بازدید کننده ما چیزی از اطمینان از خود را بهبود بود در حالی که هولمز صحبت شده بود ،
و او را از صندلی خود بلند شد در حال حاضر با استهزاء سرد بر چهره رنگ پریده او.
آن ممکن است ، یا آن را ممکن است ، آقای هولمز ، گفت : "او ،" اما اگر شما بسیار تیز شما
باید به اندازه کافی تیز به دانستن آن است که شما که با شکستن قانون در حال حاضر ، و نه
من.
من هیچ عملی از اولین را انجام داده اند ، اما تا زمانی که شما در حفظ و درب
قفل شده است شما وضع خودتان را به اقدام به حمله و ضرب و محدودیت های غیر قانونی باز کردن. "
: "این قانون می تواند ، به عنوان شما می گویم ، نه شما را لمس ، گفت :" هولمز ، آنلاک و پرتاب باز
درها ، "هنوز مردی که مستحق مجازات بیشتر هرگز وجود داشت.
اگر بانوی جوان تا به یک برادر یا یک دوست ، او باید به وضع شلاق خود را در سراسر
شانه.
ستاره مشتری! "او ادامه داد : ، گرگرفتگی در نزد استهزاء تلخ بر مرد
صورت ، آن را بخشی از وظایف من به موکل من است ، اما محصول here'sa شکار دستی نمی باشد.
و من فکر می کنم من فقط باید خودم درمان -- "
او در زمان دو مرحله سریع به شلاق ، اما قبل از او می تواند آن را درک وجود دارد وحشی بود
جغ جغ یا تلق تلق کردن گام بر پله ، درب سالن سنگین ضرب دیده ، و از پنجره ما
آقای جیمز Windibank در حال اجرا در بالای سرعت خود را پایین جاده.
"There'sa خونسرد رذل! گفت :" هولمز ، خنده ، او خود را به زمین انداخت و
به صندلی خود را یک بار دیگر.
"آن همکار از جرم و جنایت به جرم و جنایت افزایش یابد تا زمانی که چیزی بسیار بد است ، و به پایان می رسد
بر روی چوبه دار است. پرونده ، در برخی موارد ، نشده است
به طور کامل فاقد منافع است. "
"من در حال حاضر نمی تواند به طور کامل دیدن همه مراحل استدلال خود را اظهار داشت ،" من است.
"خب ، البته واضح را از اول این بود که این آقای Hosmer فرشته باید
برخی از جسم قوی برای انجام کنجکاوی خود را ، و آن را به همان اندازه روشن بود که تنها مرد
که واقعا از این حادثه سود ، تا آنجا که ما می تواند ، ناپدری.
سپس این واقعیت شد که این دو نفر گروه با هم هرگز ، اما همیشه به نظر می رسد
هنگامی که دیگر به دور بود ، مطرح شد.
بودند عینک های رنگی و صدای کنجکاو ، که هر دو اشاره در
پنهان ، به عنوان سبیل پر پشت.
سوء ظن من به همه توسط عمل عجیب و غریب خود در typewriting او را مورد تأیید قرار گرفتند
امضا ، که ، البته ، حدس زد که دست خط او بود که او را با آن آشنا
او حتی کوچکترین نمونه از آن را تشخیص دهد.
ببینید تمام این حقایق ، جدا شده همراه با آنهایی که بسیاری از جزئی ، همه اشاره در
جهت یکسان. "
و چگونه شما آنها را تایید؟ "" بار خال خال مرد من ، آن را آسان به
دریافت اثبات. من می دانستم که این شرکت که این مرد مشغول به کار است.
پس از شرح چاپ گرفته است.
حذف همه چیز ، از آن است که می تواند ناشی از تغییر قیافه -- سبیل ،
عینک ، صدا ، و من آن را فرستاده شده به شرکت ، با یک درخواست که آنها
اطلاع به من چه آن را به شرح هر یک از مسافران خود را پاسخ داد.
من قبلا متوجه شده بود که مختصات از ماشین تحریر ، و من به آن مرد نوشت :
خود را در آدرس کسب و کار خود را از او خواست اگر او اینجا خواهد آمد.
همانطور که انتظار می رود ، پاسخ خود را و تایپ و بی اهمیت نشان داد همان بود اما
مشخصه نقص.
همان پست به ارمغان آورد به من نامه ای از Westhouse و Marbank ، خیابان Fenchurch ،
می گویند که توضیحات شمارش در هر احترام با آن از مستخدم خود را ،
جیمز Windibank.
Voilà مشتری جلب کردن! "" و خانم ساترلند؟ "
"اگر من به او می گویند او به من اعتقاد ندارند.
شما ممکن است ضرب المثل قدیمی ایرانی ، 'است خطر برای او که taketh وجود دارد را به یاد داشته باشید
توله ببر ، و خطر نیز برای هر کسی که snatches توهم از یک زن.
حس به عنوان های زیادی را در حافظ به عنوان در هوراس وجود ندارد ، و دانش به همان اندازه از
جهان است. "
>
ماجراهای شرلوک هلمز توسط سر آرتور کانن دویل
ماجراجویی IV. رمز و راز دره BOSCOMBE
ما در صبحانه نشسته شد و یک روز صبح ، من و همسرم ، زمانی که خدمتکار به ارمغان آورد
تلگراف. از شرلوک هلمز بود و در این فرار
راه :
"آیا شما زن و شوهر از روز یدکی؟ فقط برای از غرب سیمی شده
انگلستان در ارتباط با فاجعه دره Boscombe.
خوشحال خواهد بود اگر شما با من می آیند.
هوا و مناظر ایده آل است. ترک Paddington توسط 11:15.
"چه شما می گویید ، عزیز؟ گفت :" همسر من ، به دنبال در سراسر در من.
"آیا شما برود؟"
"من واقعا نمی دانم چه می گویند. من یک لیست نسبتا طولانی در حال حاضر است. "
"اوه ، Anstruther که کار خود را برای شما انجام دهد. شما شده اند به دنبال کمی رنگ پریده به تازگی.
من فکر می کنم که تغییر ممکن است شما را خوب انجام دهید ، و همیشه علاقه مند به آقای
موارد شرلوک هولمز. "
"من باید ناسپاس اگر من نبودند ، از دیدن آنچه که من از طریق یکی از آنها به دست اورد ،"
من پاسخ داده شد. "اما اگر من ، من باید بسته در یک بار ،
برای من تنها نیم ساعت است. "
تجربه من از زندگی اردوگاهی در افغانستان حداقل تا به حال اثر از من
سریع و آماده مسافر.
می خواهد من و چند ساده بودند ، به طوری که در کمتر از آن زمان اظهار داشت من در کابین بود
با کیف من ، جانانه را به ایستگاه Paddington.
شرلوک هلمز بود به قدم زدن به بالا و پایین پلت فرم ، شکل بلند و خود را لاغر ساخته شده حتی
gaunter و بلندتر توسط بلند خاکستری اش سفر ، پنهان سازی و پارچه چسبان
CAP.
"این واقعا خیلی خوب است از شما می آیند ، اما واتسون ، گفت :" او.
"این کار باعث یک تفاوت قابل توجهی را برای من ، داشتن کسی که با من در آنها من می توانم
کاملا تکیه می کنند.
کمک های محلی است که همیشه یا بی ارزش و یا به دیگری biassed است.
اگر شما دو صندلی گوشه نگه داشتن من باید بلیط را. "
ما تا به حال حمل به خودمان را برای یک بستر وسیع از مقالات را نجات که هولمز
با او به ارمغان آورد.
در این میان او rummaged و با فاصله از یادداشت برداری و از مدیتیشن به عنوان خوانده شده
تا زمانی که ما خواندن گذشته شد.
بعد از آن او به طور ناگهانی آنها را نورد همه را به یک توپ غول پیکر و پرتاب آنها را بر روی
دندانه دار کردن. "شنیده اید هر چیزی در مورد؟" او
پرسیده می شود.
"یک کلمه نیست. من یک مقاله برای برخی از روزها دیده می شود. "
"مطبوعات لندن حساب بسیار کامل نداشته است.
من فقط به دنبال از طریق تمام مقالات اخیر به منظور کارشناسی ارشد
خاص.
به نظر می رسد ، از آنچه که من جمع آوری ، به یکی از این موارد ساده که به شدت
دشوار است. "" که برای تلفن های موبایل کمی متناقض است. "
"اما آن را عمیقا درست است.
تکینگی در این نظریه تقریبا همواره سرنخ. امری عادی و سیما یا جنبه بخصوص
جرم است ، سخت تر از آن است که آن را خانه.
در این مورد ، با این حال ، آنها به تاسیس یک مورد بسیار جدی در برابر
پسر این مرد به قتل است. "" این یک قتل است ، پس از آن؟ "
"خوب ، آن است که حدس زده می شود تا.
من باید چیزی برای اهدا داده را تا زمانی که من این فرصت به دنبال شخصا
به آن است.
من دولت از مسائل را به شما توضیح داده خواهد شد ، تا آنجا که من قادر به درک شده اند
آن ، در کلمات بسیار کمی است. "Boscombe دره ولسوالی کشور نمی باشد.
بسیار دور از راس ، در Herefordshire.
بزرگترین مالک فرود آمد در آن قسمت آقای جان ترنر ، که پول خود را در
استرالیا و چند سال پیش به کشور قدیمی است.
یکی از مزارع که او برگزار شد ، که Hatherley ، اجازه دهید به آقای چارلز مک کارتی شد
بود که سابق استرالیا.
مردان به یکدیگر در مستعمرات شناخته شده بود ، به طوری که آن را غیر طبیعی که نیست
وقتی که آنها آمدند به حل و فصل کردن آنها به عنوان نزدیک یکدیگر تا حد امکان باید انجام دهید.
ترنر ظاهرا انسان غنی تر شد ، بنابراین مک کارتی مستاجر خود شد اما هنوز
، به نظر میرسد ، بر برابری کامل باقی ماند ، چرا که آنها اغلب با هم بودند.
مک کارتی به حال یک پسر ، LAD از هجده ، و ترنر به حال تنها یک دختر از همان
سن است ، اما هیچ یک از آنها را به حال همسر زندگی می کنند.
آنها به نظر می رسد اجتناب شود جامعه از خانواده همسایه انگلیسی و
منجر زندگی بازنشسته ، هر چند هر دو McCarthys ورزش علاقه مند بود و شد
که اغلب در جلسات نژاد از محله دیده می شود.
مک کارتی دو بندگان -- یک مرد و یک دختر را نگه داشته است.
ترنر یک خانواده قابل توجهی ، برخی از نیم دوجین از حداقل بود.
است که به عنوان حد توانسته اند به جمع آوری اطلاعات مربوط به خانواده است.
در حال حاضر برای حقایق.
"در ژوئن 3 ، است که ، در دوشنبه گذشته ، مک کارتی خانه خود را در Hatherley در مورد سمت چپ
سه بعد از ظهر راه می رفت و به استخر Boscombe ، که یک دریاچه کوچک
تشکیل شده از گسترش جریان اجرا می شود که پایین دره Boscombe.
او با خدمت به انسان در صبح در راس شده بود ، و او را به مرد گفته بود
که او باید عجله ، او تا به حال انتصاب به اهمیت حفظ در سه.
از آن انتصاب او هرگز بازنگشت زنده است.
"از Hatherley مزرعه خانه به استخر Boscombe یک چهارم از یک مایل است ، و دو نفر
دیدم او را که او بیش از این زمین به تصویب رساند.
یکی پیر زنی ، که نام آنها ذکر نشده بود ، و دیگر ویلیام بود
Crowder ، بازی حافظ در استخدام آقای ترنر.
هر دو این شاهدان را سرنگون می که آقای مک کارتی به تنهایی راه رفتن بود.
بازی و حافظ می افزاید که او در عرض چند دقیقه از دیدن او آقای مک کارتی عبور
پسر او ، آقای جیمز مک کارتی ، رفتن به روشی مشابه یک تفنگ را زیر بازوی او را دیده بود.
تا به باور او ، پدر در واقع در دید در آن زمان بود ، و پسر
بود او را زیر است.
او بیشتر از ماده تا زمانی که در شب فاجعه شنیده که
رخ داده بود.
"دو McCarthys پس از زمانی که ویلیام Crowder ، بازی ، حافظ ، از دست داده مشاهده شد
نزد آنها.
استخر Boscombe های انبوه پوشیده شده از درخت دور ، تنها با حاشیه چمن و نی
دور لبه.
دختر چهارده ، صبر مورن ، دختر تسلیم نگاهبان است
املاک و Boscombe دره ، در یکی از چیدن گل وودز بود.
او می گوید که در حالی که او وجود داشت او را در مرز چوب دیدم و نزدیک
دریاچه ، آقای مک کارتی و پسرش ، و آنها به داشتن یک خشونت
نزاع.
او شنیده آقای مک کارتی بزرگان با استفاده از زبان بسیار قوی به پسر او ، و او را دیدم
دوم بالا بردن دست خود را به عنوان اگر به اعتصاب پدرش.
او را با خشونت آنها بود وحشت زده شده که او به فرار و به مادرش گفت : زمانی که
او به خانه رسید که او دو McCarthys نزاع در نزدیکی Boscombe استخر را ترک کرده بودند ،
و که او نگران بود که آنها برای مبارزه با.
او به سختی گفت : تا به حال کلمات هنگامی که جوان آقای مک کارتی در حال اجرا آمد تا تسلیم
می گویند که او پدرش مرده را در چوب پیدا کرده بود ، و به درخواست برای کمک
تسلیم ، حافظ.
او بسیار هیجان زده و بدون یا تفنگ و یا کلاه خود او ، و دست راست و آستین او
با خون تازه می شود رنگ مشاهده شد.
پس از او آنها بدن مرده را بر چمن کنار کشیده
استخر. سر مورد ضرب و شتم قرار شده در توسط تکرار
ضربات از برخی از سلاح های سنگین و صریح است.
جراحات شدند مانند خیلی خوب ممکن است با ته قنداق تفنگ پایان او تحمیل شده
تفنگ پسر ، که در بر داشت دروغ گفتن در چمن را در عرض چند قدم از بدن.
تحت این شرایط ، مرد جوان فورا بازداشت شد و حکم
'قتل عمدی شده در جستار در روز سه شنبه بازگشت ، او در روز چهارشنبه بود
قبل از قضات دادگاه های بخش در راس ، که پرونده به Assizes بعدی ارجاع آورده شده است.
اینها حقایق اصلی پرونده به عنوان آنها را قبل از پزشکی قانونی آمد و
پلیس دادگاه. "
"من می تواند مورد damning تر تصور کنید به سختی اظهار داشت ،" من است.
"اگر تا کنون ضمنی شواهد با اشاره به یک جنایتکار آن را ندارد بنابراین در اینجا است."
"اماره است چیزی که بسیار پیچیده است ، پاسخ داد :" هولمز متفکرانه.
"این ممکن است به نظر می رسد به نقطه بسیار مستقیما به یک چیز است ، اما اگر نقطه را آن گونه که مایلید تغییر دهید از کلید های SHIFT
مشاهده یک کمی ، شما ممکن است پیدا کردن آن را در یک روش به همان اندازه غیر قابل انعطاف به اشاره
چیزی کاملا متفاوت.
باید اعتراف ، با این حال ، که این مورد به نظر می رسد بسیار در برابر قبر
مرد جوان ، و آن را بسیار امکان دارد که او در واقع مقصر است.
چند نفر در محله وجود دارد ، با این حال ، و در میان آنها از دست
ترنر ، دختر همسایه صاحب ملک ، که در بی گناهی خود را بر این باورند ،
و چه کسی را حفظ کرده اند Lestrade ، آنها شما را
ممکن است در بحر تفکر غوطهور شدن در ارتباط با تحصیل در اسکارلت ، به کار خود را در مورد
علاقه.
Lestrade ، در حال و نه متعجب و متحیر شده است ، مورد به من می گویند ، و از این رو از آن است
که دو میانسال آقایان در حال پرواز به سمت غرب در پنجاه مایل در ساعت به جای
بی سر و صدا هضم صبحانه خود را در خانه. "
"من می ترسم ، گفت :« من ، که حقایق به قدری واضح است که شما اعتبار کمی
از این مورد به دست آورد. "
او پاسخ داد : "هیچ چیز فریبنده تر از یک واقعیت آشکار وجود دارد ،" ، خنده.
"علاوه بر این ، ما ممکن است شانس ضربه بر برخی از حقایق دیگر آشکار است که ممکن است توسط شده است
به هیچ وجه به Lestrade آقای روشن.
من می دانم بیش از حد به خوبی فکر می کنم که من لاف می زند که من می گویم که من یا باید
نظریه او را تایید و یا نابود شده توسط بدان معنی است که او کاملا ناتوان از به کارگیری ،
و یا حتی درک است.
برای مثال اول را به دست شد ، من به وضوح درک که در اتاق خواب خود را
پنجره بر طرف دست راست ، و در عین حال من سوال که آیا آقای Lestrade
اشاره کرد ، با این حال بدیهی چیزی که به عنوان. "
"چگونه بر روی زمین --" "همکار عزیزم ، من شما را خوب می شناسند.
من می دانم neatness نظامی که شما مشخص.
ریش تراشی هر روز صبح ، و در این فصل شما را توسط نور خورشید ریش تراشی ، اما از
اصلاح کمتر و کمتر کامل همانطور که ما دورتر در سمت چپ ، تا زمانی که
مثبت ژولیده می شود که ما دور
زاویه فک ، آن است که قطعا بسیار روشن است که که طرف نورانی کمتر است
از دیگری است.
من نمی توانستم تصور انسان از عادات خود را نگاه خود را در برابر نور و
با چنین نتیجه راضی است. من فقط این به عنوان یک مثال پیش پا افتاده از نقل قول
مشاهده و استنتاج است.
من میلی آمپر © ردیف در آن نهفته است ، و آن را فقط امکان وجود دارد که ممکن است برخی از خدمات در
این تحقیقات که قبل از ما نهفته است.
یک یا دو نقطه جزئی وجود دارد که در جستار آورده بودند ، و
با توجه به ارزش است. "" چه هستند؟ "
"به نظر می رسد که دستگیری او برگزار نشد در یک بار ، اما پس از بازگشت به
Hatherley مزرعه.
در بازرس از پاسبانان زد و اطلاع داد که او زندانی بود ، او اظهار داشت
که او تعجب به شنیدن آن نیست ، و بیش از بیابانهای خود بود.
این مشاهده خود را تا به حال اثر طبیعی از بین بردن هر گونه اثری از شک
که ممکن است در ذهن حضور هیئت منصفه قانونی باقی مانده است. "
"این یک اعتراف بود ،" من انزال.
"نه ، برای آن اعتراض بی گناهی به دنبال داشت."
"که در بالا از یک سری damning از وقایع ، آن را به حداقل ترین
اظهار مشکوک. "
"بر خلاف انتظار ، گفت :" هولمز "، درخشان است که شکاف که من می توانم در حال حاضر را ببینید
در ابرها.
با این حال بی گناه او ممکن است ، او نمی تواند چنین ابله مطلق به عنوان نیست
که به شرایط بسیار سیاه و سفید علیه او بودند.
اگر او در بازداشت خود شگفت زده به نظر می رسد ، و یا به خشم در آن جعلی ، من
باید به آن به عنوان بسیار مشکوک نگاه کرد ، زیرا چنین جای تعجب و یا عصبانیت
طبیعی تحت نخواهد بود
شرایط ، و در عین حال ممکن است به نظر برسد بهترین سیاست برای یک انسان طرح ریزی می شود.
پذیرش فرانک او را از وضعیت او را نشانه به عنوان یا انسان بی گناه ، و یا دیگری به عنوان یک
مرد از ثبات و استحکام خود داری و قابل توجه است.
به اظهار او در مورد بیابانهای خود ، آن را نیز غیر طبیعی نیست اگر شما در نظر است که او
در کنار جسد پدر او ایستادند ، و شکی نیست که او این بود که وجود دارد
بسیار روز تا کنون فراموش وظیفه فرزندی اش
به عنوان رد و بدل کردن کلمات با او ، و حتی ، با توجه به دختر بچه که شواهد
بسیار مهم است ، به بالا بردن دست خود را به عنوان اگر به او حمله.
خود را سرزنش و ندامت که در سخن گفتن خود را نمایش داده ظاهر می شود به من می شود
نشانه هایی از یک ذهن سالم به جای یکی از گناه است. "
سر من را تکان داد.
بسیاری از مردها در شواهد دور slighter به دار آویخته شده اند اظهار داشت : "من است.
"بنابراین آنها. بسیاری از مردان به اشتباه به دار آویخته شده اند. "
حساب خود مرد جوان از این موضوع چیست؟ "
"این است ، من می ترسم ، نه چندان به حامیان خود را تشویق ، هر چند یک یا وجود دارد
دو نقطه در آن که مطرح.
شما آن را در اینجا پیدا کنید ، و ممکن است آن را برای خودتان بخوانید. "
او از بسته نرم افزاری خود انتخاب یک کپی از کاغذ های محلی Herefordshire ، و داشتن
رد ورق او با اشاره به بند که در آن جوان تاسف
مرد بیانیه خود را از آنچه اتفاق افتاده بود.
من خودم در گوشه ای از کالسکه حل و فصل کردن و خواندن آن را بسیار با دقت است.
از وجود آن در این راه می دادیم :
"آقای جیمز مک کارتی ، تنها پسر مرحوم ، پس از آن نامیده می شد و به شواهد
به شرح زیر است : "من به دور از خانه به مدت سه روز در بریستول شده بود ، و به حال فقط
بازگشت پس از صبح روز دوشنبه گذشته ، 3.
پدرم از خانه غایب در زمان ورود من بود و من اطلاع داده شد.
خدمتکار که او با جان کاب ، داماد به راس رانده بود.
مدت کوتاهی پس از بازگشت من شنیده ام چرخ از دام خود را در حیاط ، و ، به دنبال از
پنجره من ، من تو را دیدم او خارج و به سرعت در حال راه رفتن از حیاط ، هر چند من نبود
در جهت او را که قرار بود آگاه است.
من سپس تفنگ من گرفت و در جهت استخر Boscombe قدم ، با
قصد بازدید از خرگوش وارن است که بر طرف دیگر.
در راه با من من تو را دیدم ویلیام Crowder ، بازی ، حافظ ، به عنوان او در از شواهد خود را اظهار داشتند ؛
اما او در فکر بود که من پس از پدرم اشتباه شده است.
من تا به حال هیچ نظری ندارم که او در جلوی من بود.
هنگامی که حدود یک صد متری از استخر فریاد "Cooee!" من شنیده ام که معمول بود
سیگنال بین پدرم و خودم. سپس عجولانه به جلو ، و او را در بر داشت
ایستاده استخر.
او به نظر می رسد با دیدن من شگفت زده و از من خواست به جای تقریبا آنچه که من بود
انجام این کار وجود دارد.
گفتگو در گرفت که منجر به کلمات بالا و تقریبا به ضربات ، برای پدرم
مرد از خلق و خوی بسیار خشونت آمیز بود.
دیدن که اشتیاق خود را به تبدیل شدن غیر قابل کنترل ، من او را ترک کرد و بازگشت
به سمت مزرعه Hatherley.
من تا به حال بیش از 150 متری نرفته ، با این حال ، زمانی که من شنیده اعتراض شنیع
پشت سر من ، که ناشی از من برای اجرای دوباره.
که من پیدا کردم پدرم حال انقضای بر زمین ، با سر خود را وحشتناکی زخمی.
من اسلحه من کاهش یافته و او را در آغوش من برگزار شد ، اما او تقریبا بلافاصله منقضی شده است.
من برای چند دقیقه در کنار او زانو زد و پس از آن راه من به آقای ترنر را تسلیم
حافظ ، خانه اش که نزدیک ترین به درخواست برای کمک.
من تو را دیدم هیچ کس در نزدیکی پدرم وقتی که من بازگشت و من هیچ نظری ندارم که چگونه او آمده
جراحات وی.
او یک مرد محبوب نیست ، تا حدودی سرد و ممنوع در رفتار او ، اما او
بود ، تا آنجا که من اطلاع دارم ، هیچ دشمن فعال است. من می دانم که چیزی بیشتر از ماده است. "
پزشکی قانونی : پدر خود را هر گونه بیانیه ای خطاب به شما قبل از او فوت کرد؟
"شاهد : او mumbled چند کلمه است ، اما من فقط می تواند به گرفتن برخی از اشاره به یک موش.
پزشکی قانونی : شما را در درک توسط که؟
"شاهد : این هیچ معنی به من منتقل. من فکر کردم که او بود هذیانی.
پزشکی قانونی : نقطه ای که بر اساس آن شما و پدر شما این نزاع نهایی چه بود؟
"شاهد : من ترجیح می دهم به پاسخ. "پزشکی قانونی : من می ترسم که من باید فشار
آن.
"شاهد آن است که واقعا غیر ممکن است برای من که به شما بگوید.
می توانم به شما اطمینان می دهم که آن را تا به چیزی برای انجام با این تراژدی غم انگیز که به دنبال.
"پزشکی قانونی است که دادگاه تصمیم گیری است.
من نیاز به اشاره به شما نیست که امتناع خود را برای پاسخ دادن به پرونده خود را تعصب
بطور قابل توجهی در یک روند در آینده که ممکن است بوجود می آیند.
شاهد : من هنوز هم باید رد.
پزشکی قانونی : من درک می کنم که فریاد "Cooee' یک سیگنال مشترک بین شما و
پدر شما؟ "شاهد آن بود.
پزشکی قانونی : چگونه بود آن را پس از آن ، که او آن را زبان آمده قبل از او شما را دیدم ، و قبل از او
حتی می دانست که شما از بریستول برگشته بود؟
"شاهد (با سردرگمی قابل توجهی) : من نمی دانم.
"Juryman : آیا چیزی که تحریک سوء ظن خود را هنگامی که شما بازگردانده می بینید
شنیدن فریاد و پدر شما ضرب مجروح؟
"شاهد : هیچ چیز قطعی.
"پزشکی قانونی : به نظر شما چه معنی است؟ شاهد : من تا آشفته شد و هیجان زده به عنوان
من را به باز کردن عجله ، که من می تواند از هیچ چیز به جز پدر من فکر می کنم.
با این حال من تصور مبهم است که من فرار رو به جلو چیزی غیر روحانی بر زمین
در سمت چپ من است.
به نظر من این به نظر می رسید به چیزی خاکستری رنگ ، کت برخی از مرتب کردن بر اساس ، و یا پارچه پیچازی
شاید. هنگامی که من از پدر من گل رز من نگاه دور
برای آن ، اما از آن رفته بود.
"" آیا شما که ناپدید شد قبل از اینکه شما را برای کمک رفت چیست؟ '
"" بله ، آن رفته است. "' نمی توان گفت آنچه در آن بود؟ "
"نه ، من تا به حال چیزی احساس وجود دارد."
"تا چه حد از بدن؟" 'دوازده متری یا بیشتر.
"و چگونه به دور از لبه چوب است؟" در مورد مشابه.
"پس از آن اگر آن را حذف شد بود در حالی که شما در ده متری از آن بود؟"
"' بله ، اما با بازگشت من به سوی آن. "به این نتیجه رسیدند سؤال از
شاهد هستم. "
"من می بینم ، گفت :" من به عنوان نگاه کردن ستون "است که پزشکی قانونی در نتیجه گیری خود را
اظهارات بود نه شدید بر جوان مک کارتی.
او خواستار توجه ، و با دلیل ، به اختلاف در مورد پدرش داشتن
او را قبل از دیدن او را نشانه ، همچنین به خودداری او از دادن جزییات مربوط به خود
گفتگو با پدر خود ، و خود را
حساب مفرد کلمات مرگ پدرش.
آنها به همه ، به عنوان او سخنان ، بسیار در برابر پسر. "
هولمز خندید و آرام به خود و کشش خود را بر تشک بادی مجهزند
صندلی.
هم شما و هم پزشکی قانونی در برخی از دردها بوده است ، گفت : "او ،" تنها از بسیار
قوی ترین نقاط به نفع مرد جوان.
آیا شما ببینید که شما به طور متناوب به او اعتبار بدهد برای داشتن تخیل بیش از حد و
خیلی کم؟
خیلی کم ، اگر او می تواند علت نزاع را اختراع که به او بدهد
همدردی از هیئت منصفه ، خیلی زیاد است ، اگر او را از خود آگاهی درونی خود را متحول گردید و
هر چیزی تا outrà © به عنوان یک مرجع در حال مرگ به
موش صحرایی ، و این حادثه را از پارچه اضمحلال است.
نه آقا ، من باید این حالت از نقطه نظر به آن نزدیک شد که این مرد جوان
می گوید درست است ، و ما باید بکجا می دهد که فرضیه ما را منجر شود.
و اکنون در اینجا Petrarch جیب من است ، و یکی دیگر از کلمه نمی خواهد من در این مورد تا زمانی که می گویند
ما در صحنه عمل است. ما در Swindon ناهار ، و من می بینم که ما
وجود دارد باید در بیست دقیقه است. "
نزدیک به چهار ساعت بود که ما در گذشته ، پس از عبور از طریق Stroud زیبا
دره ، و بیش از Severn gleaming گسترده ، خودمان را در خیلی کمی در بر داشت
کشور شهر راس.
لاغر ، سر و گوش آب مانند مرد ، دزدکی و حیله گر به دنبال ، انتظار برای ما بر
پلت فرم.
به رغم dustcoat قهوه ای روشن و چرم ساق که او در احترام به تن
به محیط روستایی خود را ، من تا به حال هیچ مشکل در شناخت Lestrade ،
اسکاتلندیارد.
با او ما به اسلحه Hereford که در آن یک اتاق شده بودند درگیر راند
ما. گفت Lestrade : "من دستور داده اند که یک کالسکه"
ما نشسته بیش از یک فنجان چای.
"من می دانستم که طبیعت پر انرژی شما ، همین و شما خوشحال خواهد بود تا زمانی که شما بر روی شده است
صحنه جرم است. "" این خیلی خوب و افتخاری از
شما ، "هولمز پاسخ داد.
"این کاملا یک سوال از فشار هوا است."
Lestrade مبهوت نگاه. او گفت : "من کاملا نمی دنبال".
"چگونه شیشه ای است؟
بیست و نه ، من می بینم. بدون باد ، و ابر در آسمان نیست.
من یک caseful سیگار که نیاز به سیگار کشیدن ، و مبل بسیار
نسبت به عمل شنیع کشور هتل معمول است.
من فکر نمی کنم آن است که احتمال دارد که من باید کالسکه به شب استفاده کنید. "
Lestrade خندید indulgently. "شما داشته باشد ، بدون شک ، در حال حاضر تشکیل خود را
نتیجه گیری از روزنامه ، "او گفت.
"مورد است که به عنوان ساده به عنوان یک pikestaff ، و بیشتر می رود به آن plainer آن
تبدیل می شود. هنوز هم ، البته ، می توان بانوی امتناع نیست ،
و چنین یکی از بسیار مثبت است ، بیش از حد.
او از شما شنیده می شود ، و به نظر شما داشته باشند ، هر چند من بارها و بارها به او گفت که
چیزی که شما می توانید انجام دهید که من قبلا انجام داده است وجود دارد.
چرا روح من ، برکت دهد! در اینجا این است حمل خود را در درب. "
او به سختی سخن گفته بود قبل از عجله به را به یکی از اتاق از جوان ترین دوست داشتنی وجود دارد
زنان که من آن را تا به حال در زندگی ام دیده می شود.
چشم بنفش او درخشان ، لب های او جدا ، خیط و پیت صورتی بر گونه او ، همه فکر
ذخیره طبیعی خود را از دست داده در هیجان مسحور کننده و نگرانی او در.
"اوه ، آقای شرلوک هولمز!" او گریه ، نظر اجمالی از یک تا دیگر از ما ، و
در نهایت ، با شهود سریع یک زن ، چفت و بست بر همدم من ، "من خوشحالم
که شما آمده اند.
من رانده اند به شما بگویم تا. من می دانم که جیمز آن را ندارند.
من آن را می دانید ، و من می خواهم به شما به کار خود را شروع دانستن آن ، بیش از حد.
هرگز اجازه ندهید که خود را بر آن نقطه شک.
دانسته ایم که هر یک از دیگر از آنجایی که ما کودکان کوچک ، و من می دانم گسل خود را به عنوان
هیچ کس دیگر می کند ، اما او بیش از حد مهربان به صدمه زدن به پرواز است.
چنین به اتهام به هر کسی که واقعا او را می داند پوچ است. "
شرلوک هلمز "، گفت :" من امیدوارم که ممکن است ما او را خانم ترنر ، روشن است.
"شما ممکن است بر من که من می توانم تکیه می کنند."
"اما شما را خوانده شواهد. شما تشکیل داده اند برخی از نتیجه گیری؟
آیا شما نمی بینم برخی از سوراخ دیدهبانی ایجاد کردن ، برخی از نقص؟
آیا شما خودتان نمی فکر می کنم که او بی گناه است؟ "
"من فکر می کنم که آن را بسیار محتمل است." "وجود دارد ، در حال حاضر!" او گریه ، پرتاب به عقب او
سر و به دنبال ئی در Lestrade.
"می شنوید! او به من می دهد امیدوار است. "
Lestrade شانه او را shrugged.
"من می ترسم که همکار من کمی سریع در شکل گیری نتیجه گیری او شده است ،"
او گفت. اما او حق است.
آه!
من می دانم که او حق است. جیمز از آن هرگز انجام ندادند.
و در مورد نزاع خود را با پدر خود ، من مطمئن هستم که دلیل اینکه چرا او نمی توانست صحبت
در مورد آن را به پزشکی قانونی بود چرا که من در آن نگران بود. "
"در چه راه؟ پرسید :" هولمز.
"هیچ زمانی برای من به مخفی کردن هر چیزی است. جیمز و پدرش بسیاری از اختلاف نظر داشت ،
درباره من است. آقای مک کارتی بود خیلی مضطرب است که وجود دارد
باید ازدواج بین ما است.
من جیمز و همواره یکدیگر را به عنوان خواهر و برادر دوست داشتنی ، اما البته او
جوان و دیده است بسیار کمی از زندگی رتبهدهی نشده است ، و -- و -- خوب ، او به طور طبیعی نمیخواستند
برای انجام هر چیزی شبیه به آن نشده است.
بودند نزاع وجود دارد ، و این ، من مطمئن هستم ، یکی از آنها بود. "
"و پدر شما؟ پرسید :" هولمز. "او به نفع چنین اتحادی بود؟"
"نه ، او به آن مخالف بود نیز.
هیچ کس جز آقای مک کارتی به نفع آن. "
سرخ شدن سریع گذشت بیش از او چهره تازه و جوان به عنوان هولمز به ضرب گلوله یکی از مشتاق خود ،
سوال نگاهها به او.
"با تشکر از شما برای این اطلاعات ، گفت :" او. "من به پدر خود را اگر من اسمش به
فردا؟ "" من می ترسم پزشک آن را اجازه نمی دهد. "
"دکتر؟"
"بله ، شنیده اید نه؟ پدر ضعیف شده است هرگز قوی برای سال
، اما این امر او را شکسته به طور کامل.
او به رختخواب او برده و بید دکتر می گوید که او خراب است و او
سیستم عصبی از هم پاشیده شده است. آقای مک کارتی تنها انسان زنده که تا به حال بود
پدر شناخته شده در روزگاران قدیم در ویکتوریا است. "
"هکتار! در ویکتوریا!
این مهم است. "" بله ، در معادن است. "
"کاملا تا.. در معادن طلا ، که در آن ، به عنوان من درک می کنم ، آقای ترنر ساخته شده پول خود را"
"بله ، مطمئنا." با تشکر از شما ، خانم ترنر.
شما باید از کمک های مادی به من بوده است. "
"شما به من اگر شما هر گونه اخبار به - فردا بگویید.
بدون شک شما را به زندان برو به جیمز.
اوه ، اگر اینطور باشد ، آقای هولمز ، به او بگو که من می دانم او را به توان بی گناه. "
"من ، خانم ترنر."
"من باید به خانه در حال حاضر ، برای پدر است بسیار بد است ، و او نتواند به طوری که اگر او بگذارم.
خداحافظی ، و خدا به شما کمک کند در انجام خود را. "
او از اتاق به عنوان impulsively او بود ، وارد ، عجولانه و شنیدیم چرخ
کالسکه او تلق تلق کردن پایین خیابان.
"من از شما شرمنده هستم ، هولمز ،" گفت که Lestrade با شأن و منزلت بعد از چند دقیقه '
سکوت. "چرا باید به شما افزایش امید است که شما
ملزم به نا امید؟
من بیش از حد حساس به لمس قلب نیست ، اما من آن را بی رحمانه است. "
هولمز گفت : "من فکر می کنم که راه من را برای پاکسازی جیمز مک کارتی می بینم ،".
"آیا منظور او را در زندان؟"
"بله ، اما فقط برای من و شما است." "سپس من باید قطعنامه تجدید نظر
در مورد بیرون رفتن. ما هنوز زمان را به یک قطار به
Hereford و او را به شب؟ "
"کافی است." "و سپس اجازه دهید ما این کار را.
واتسون ، من از ترس که شما را پیدا خواهد کرد آن را بسیار کند ، اما من فقط باید یک زن و شوهر از دور
ساعت است. "
من راه می رفت به ایستگاه با آنها ، و سپس از طریق خیابان های سرگردان
شهر کوچک ، در نهایت به هتل ، در جایی که من بر مبل دراز بازگشت و سعی
به خودم علاقه ای به رمان مورد حمایت زرد.
پلات ضعیف خیلی داستان آنقدر نازک بود ، با این حال ، در مقایسه با زمانی که به رمز و راز عمیق
که از طریق آن ما groping ، و من در بر داشت توجه من سرگردان تا به طور مداوم از
اقدام به این واقعیت ، که من در آخرین پرت
در سراسر اتاق و داد خودم را به طور کامل به در نظر گرفتن حوادث
روز.
فرض که داستان این مرد جوان ناراضی بود کاملا درست است ، پس چه
چیز جهنمی ، چه کاملا پیش بینی نشده و فوق العاده فاجعه می توانست
بین زمانی که او جدا رخ داد
از پدرش ، و لحظه ای در زمانی که توسط جیغ خود را می نمایند ، او را به عجله
سبزه میان جنگل؟ این چیزی وحشتناک و کشنده بود.
چه کاری می تواند از آن باشد؟
ماهیت صدمات ممکن است آشکار است چیزی برای غرایز پزشکی من نیست؟
من زنگ زد زنگ و خواستار کاغذ بارگیری در این هفته شهرستان ، که حاوی کلمه به کلمه
حساب جستار.
در رسوب جراح آن اعلام شد که یک سوم خلفی چپ
استخوان جداری و نیمه چپ استخوان قمحدوه شده بود را درهم شکست
ضربه سنگین از سلاح بلانت.
من نقطه را بر سر خود من مشخص شده اند. واضح است چنین ضربه زده شده اند
از پشت.
که تا حدی به نفع متهم ، مانند زمانی که دیده می شود نزاع او
چهره به چهره با پدرش.
با وجود این ، بسیار نیست ، برای مرد مسن تر ممکن است پشت خود را پیش از
ضربه سقوط کرد. با وجود این ، ممکن است ارزش در حالی که به تماس
توجه هولمز "به آن.
سپس مرجع مرگ عجیب و غریب به یک موش وجود دارد.
چه چیزی می تواند که به معنای؟ آن نمی تواند باشد هذیان.
مرد در حال مرگ از یک ضربه ناگهانی معمولا تبدیل به هذیانی.
نه ، بیشتر احتمال دارد به تلاش برای توضیح که او چگونه با سرنوشت خود بود.
اما آنچه می تواند آن را نشان می دهد؟
من cudgelled مغز من برای پیدا کردن بعضی از دلایل ممکن.
و بعد از حادثه از پارچه خاکستری مک کارتی جوان دیده می شود.
در صورتی که درست بود ، قاتل باید برخی از بخشی از لباس خود را به کاهش ، احتمالا
پالتو خود را در پرواز خود ، و باید به حال جسارت به بازگشت و آن را حمل
دور در یک لحظه زمانی که پسر شد
زانو زدن با پشت خود را تبدیل یک دوازده قدم است.
چه بافت از رمز و راز و غیرمحتمل چیز تمام شد!
من در نظر Lestrade تعجب نیست ، و در عین حال من ایمان زیادی در شرلوک 'هولمز
بینش است که من نمی توانستم از دست دادن امید زمانی که هر حقیقت تازه به نظر می رسید برای تقویت
اعتقاد خود را از مک کارتی جوان بی گناهی.
این اواخر قبل از شرلوک هولمز بازگشت.
او آمد به تنهایی ، برای Lestrade اقامت در مسافرخانه در شهر بود.
"شیشه ای هنوز هم بسیار بالا نگه می دارد ،" او اظهار داشت که او نشستم.
این از اهمیت این است که آن را نمی باید باران قبل از ما می توانند به بیش از
زمین.
از سوی دیگر ، انسان باید در خود ، بهترین و keenest برای کار خوب به عنوان
که من مایل به انجام آن زمانی که به یک سفر طولانی مانده است.
جوان من را دیده اند مک کارتی. "
و آیا شما از او یاد بگیرند؟ "" هیچ چیز نیست. "
"می تواند او پرتاب هیچ نوری؟" "هیچ در تمام.
من به در یک زمان فکر می کنم که او می دانست که آن را انجام داده بود مایل شد و او را غربالگری
و یا او را ، اما من معتقد هستم در حال حاضر است که او به عنوان به عنوان هر کس دیگری متعجب و متحیر.
او یک جوان بسیار تیز هوش نمی باشد ، هر چند خوش منظر نگاه و ، من باید فکر می کنم ،
صدا در دل. "
"من می تواند سلیقه خود را تحسین کنید ،" من اظهار داشت ، "اگر آن را در واقع یک واقعیت است که او مخالف بود
به ازدواج با تا جذاب بانوی جوان به عنوان این خانم ترنر است. "
"آه ، در نتیجه آویزان داستان و نه دردناک.
این همکار دیوانه وار است ، insanely ، در عشق با او ، اما حدود دو سال پیش ، زمانی که او
تنها یک پسر ، و قبل از اینکه او واقعا او را می دانستند ، برای او دور شده بود و پنج سال در
مدرسه شبانه روزی ، چه ادم سفیه و احمق
به چنگال گارسون در بریستول و ازدواج خود را در اداره ثبت؟
هیچ کس نمی داند یک کلمه از ماده است ، اما شما می توانید تصور کنید چه دیوانه کننده آن را باید به او
upbraided برای انجام آنچه که او چشم خود را به انجام می دهد ، اما آنچه او می داند
کاملا غیر ممکن است.
این دیوانگی محض از این نوع ساخته شده است که دست خود را پرتاب او به هوا بود
پدرش ، در مصاحبه آخر خود ، او را goading به پیشنهاد خانم ترنر.
از سوی دیگر ، او به هیچ وجه حمایت از خود و پدرش ، بود که
تمام حساب های یک مرد بسیار سخت ، به او پرتاب بیش از کاملا او شناخته شده بود
حقیقت است.
با همسر گارسون او بود که او سه روز گذشته در بریستول به سر برده بود ، و
پدرش نمی دانستند که در آن بود. علامتگذاری آن نقطه.
این اهمیت است.
خوب تا به شرارت می آیند ، با این حال ، برای گارسون ، پیدا کردن از مقالات است که او
مشکل جدی است و به احتمال زیاد اجرا خواهد شد ، به او پرتاب بیش از کاملا و نوشته است
به او می گویند که او شوهر
در حال حاضر در کارخانه کشتیسازی برمودا ، به طوری که واقعا کراوات بین آنها وجود ندارد.
من فکر می کنم که کمی اخبار مک کارتی جوان برای همه است که او تا consoled
رنج می برد. "
"اما اگر او بی گناه است ، که آن را انجام داده؟" "آه! چه کسی؟
من توجه خود را به ویژه به دو نقطه تماس بگیرید.
در این است که مرد به قتل از قرار ملاقات با کسی در استخر بود ، و
که کسی نمی توانست پسرش را برای پسرش دور بود ، و او نبود
دانید که در زمانی که او باز خواهد گشت.
دوم این است که مرد به قتل به گریه Cooee! 'قبل از او می دانستند که شنیده شد
پسر او بازگشته است. اینها نکات بسیار مهم که بر اساس آن
مورد بستگی دارد.
و در حال حاضر ما در مورد جرج مردیت صحبت کنیم ، اگر شما لطفا ، و ما باید همه جزئی را ترک
مسائل تا به - فردا "هیچ باران وجود دارد ، به عنوان هولمز پیشگویی
و صبح روز روشن و بی ابر را شکست.
در نه ساعت Lestrade برای ما با حمل نامیده می شود ، و ما برای Hatherley تعیین
مزرعه و استخر Boscombe. خبر جدی وجود دارد صبح امروز ، "
Lestrade مشاهده است.
گفته شده است که آقای ترنر ، سالن ، بنابراین بیمار است که زندگی او از ناامید است. "
"یک مرد مسن ، من تصور؟ گفت :" هولمز.
"درباره شصت ، اما قانون اساسی خود را توسط عمر خود را در خارج از کشور از هم پاشیده شده است و او
شده است در عدم سلامت برای برخی از زمان است. این کسب و کار تا به حال اثری بسیار بد
بر او.
او یک دوست قدیمی از مک کارتی بود و من ممکن است اضافه کنید ، بانی خیر بزرگ به او ، برای من
آموخته اند که او به او اجاره مزرعه Hatherley رایگان. "
"در واقع!
هولمز گفت : "جالب است. "اوه ، بله!
در صد از راه های دیگر او به او کمک کرده است. همه در مورد در اینجا صحبت می کند از مهربانی او
به او. "
"واقعا!
آن را به شما به عنوان یک مفرد کمی به اعتصاب نیست که این مک کارتی ، که به نظر می رسد داشته
کمی از خود ، و تحت تعهدات از جمله به ترنر بوده است ، هنوز هم باید
صحبت از ازدواج پسر خود را ترنر
دختر ، که ، احتمالا ، اری برنده زن به املاک ، و در چنین بسیار
شیوه ای پر افاده ، که اگر آن را صرفا یک مورد پیشنهاد و همه چیز را
به دنبال؟
این بیشتر عجیب است ، از آنجایی که ما می دانیم که ترنر خودش به این ایده مخالف بود.
دختر به ما گفت به همان اندازه است. آیا شما استنباط نه چیزی از آن؟ "
"ما باید به کسر و استنتاج کردم ، گفت :" Lestrade ، winking من.
"برای من سخت به اندازه کافی برای مقابله با واقعیتها ، هولمز ، بدون پرواز به دور بعد از نظریه ها
و fancies. "
"شما درست می گویید ،" هولمز demurely گفت : "شما آن را بسیار سخت برای مقابله با حقایق است."
"به هر حال ، من درک یک حقیقت است که شما به نظر می رسد برای پیدا کردن آن دشوار است برای گرفتن برگزاری ،"
Lestrade با برخی از گرمی پاسخ داد.
"و --" "که مک کارتی ارشد ملاقات کرد مرگ او را از
تاریخ و مک کارتی و که همه ی نظریه ها به خلاف merest حرف پوچ. "
"خب ، حرف پوچ است یک چیز روشن تر از مه ، گفت :" هولمز ، خنده.
"اما من بسیار اشتباه در صورتی که این مزرعه Hatherley بر سمت چپ نیست."
"بله ، که در آن است."
این ساختمان گسترده ، به دنبال راحت ، دو طبقه ، تخته سنگ مسقف ، با
بزرگ blotches زرد پلان بر دیوار خاکستری.
پرده های کشیده شده و دود دودکش ها ، با این حال ، به آن نگاه زده
به عنوان اینکه وزن این وحشت هنوز هم وضع بر آن سنگین است.
ما در درب نامیده می شود ، زمانی که خدمتکار ، در درخواست هولمز '، به ما نشان داد که چکمه های که
استاد او در زمان مرگ خود را می پوشیدند ، و نیز یک جفت از پسر ، هر چند نه
جفت که او را داشته است.
پس از اندازه گیری این دقت از هفت یا هشت نقطه مختلف ، هولمز
مورد نظر منجر به دادگاه ، حیاط ، که از آن همه ما به دنبال مسیر پیچ در پیچ
که منجر به استخر Boscombe.
شرلوک هلمز زمانی که او گرم بر چنین عطر به عنوان این بود تبدیل شد.
مردان که فقط شناخته شده بود و متفکر آرام و منطق دان از خیابان بیکر
شکست خورده او را نشناختم.
چهره اش سرخ و تیره است. ابرو او را به دو سخت سیاه کشیده شده بودند
خطوط ، در حالی که چشمان او را از زیر آنها را با زرق و برق پولادین تاباند.
چهره اش را به سمت پایین خم شده بود ، شانه خود را متمایل ، لب هایش را فشرده ، و وریدهای
را مانند سر سخت در ، گردن بلند و نیرومند او ایستاد.
سوراخ های بینی او به نظر می رسید با شهوت حیوانی صرفا برای تعقیب را گشاد و ذهن او بود
کاملا بر اساس ماده قبل از او متمرکز شده است که به یک پرسش یا اظهار سقوط
بر گوش او ، و یا ، در بیشتر توجهی نشد ،
تنها برانگیخت ، دندان قروچه کردن سریع و بی تاب در پاسخ.
سریع و بی صدا او راه خود را در طول مسیر که از طریق علفزار فرار ساخته شده ،
و به همین ترتیب از طریق جنگل به استخر Boscombe.
این رطوبت ، زمین باتلاقی ، به تمام آن منطقه است ، و نشانه های بسیاری وجود دارد
پا ، هر دو بر مسیر و در میان علف کوتاه است که آن را در هر دو طرف محدود است.
گاهی اوقات هولمز را در عجله ، گاهی اوقات مرده را متوقف ، و یک بار او ساخته شده کاملا کمی
مسیر انحرافی را طی می به چمن زار.
Lestrade و من راه می رفت و پشت سر او ، پلیسی بی تفاوت و تحقیر ،
در حالی که من به دوستم با علاقه پیمود ، که از این اعتقاد بود که هر تماشا
یکی از اقدامات او نسبت به پایان قطعی شد.
استخر Boscombe است که کمی محاصره کردن ورق از نی در حدود پنجاه متری در آب
سراسر ، در مرز بین مزرعه Hatherley و پارک خصوصی واقع شده
آقای ترنر ثروتمند.
بالاتر از جنگل است که آن را بر دورتر طرف به انتظارنشسته بودند ، ما می تواند قرمز ، jutting
قلل مشخص شده اند که محل سکونت صاحب ملک غنی.
در سمت Hatherley استخر جنگل بزرگ شد ، بسیار ضخیم و باریک وجود دارد
کمربند چمن جوشانده بیست قدم در سراسر بین لبه درختان و نی
که دریاچه را به انتظارنشسته بودند.
Lestrade ما همان نقطهای که در آن بدن یافت شده بود نشان داد ، و ، در واقع ، به طوری
مرطوب زمین بود ، که من به سادگی می تواند آثار که توسط چپ شده بود را ببینید
سقوط مرد زده است.
هولمز ، که من می تواند توسط چهره مشتاق و چشم های مشابه خود را ببینید ، بسیار بسیاری از چیزهای دیگر
بر چمن پایمال خوانده شود. او دور زد ، مثل یک سگ که در برداشتن
عطر و پس از آن تبدیل شده بر همدم من است.
چه شما را به استخر برود؟ "او پرسید.
"من در مورد با چنگک جمع کردن صید. من فکر کردم ممکن است برخی از سلاح یا
ردیابی دیگر.
اما چگونه بر روی زمین -- "" اوه ، اوه ، اوه!
من هیچ وقت! که پای چپ از مال شما با به درون خود
پیچ و تاب است که همه جا است.
مول می تواند از آن ، ردیابی آن ناپدید و در میان شانه وجود دارد.
اوه ، چقدر ساده همه که شده به من شده بود قبل از آنها مثل یک گله آمد
بوفالو و wallowed بیش از آن است.
اینجا جایی است که حزب با تسلیم حافظ آمد ، و آنها را تحت پوشش تمام
آهنگ به مدت شش یا هشت فوت دور از بدن است.
اما در اینجا سه آهنگ های جداگانه ای از همان پا است. "
او جلب کرد یک لنز و پایین بر ضد آب خود را به دید بهتری دراز ، صحبت کردن
تمام زمان و نه خود را نسبت به ما.
"این پاها جوان ما با برزیل است. دو بار او راه رفتن ، و یک بار او زد
به سرعت ، به طوری که کف پاها عمیقا مشخص شده و پاشنه ها به سختی قابل رویت است.
این خرس از داستان او.
او زد وقتی که او پدر خود را بر روی زمین دیدم.
سپس در اینجا پای پدر را به عنوان او را گام به بالا و پایین.
این چیست ، و سپس؟
ته قنداق تفنگ پایان از تفنگ به عنوان پسر ایستاد گوش دادن است.
و این؟ در هکتار در هکتار!
چه ما در اینجا؟
Tiptoes! tiptoes! میدان ، بیش از حد ، کاملا غیر معمول چکمه!
آنها می آیند ، آنها بروید ، آنها دوباره -- البته که برای پنهان سازی.
در حال حاضر کجا امده باشد؟ "
او زد بالا و پایین ، گاهی اوقات از دست دادن ، گاهی اوقات پیدا کردن مسیر تا ما
و در درون لبه چوب و تحت سایه راش بزرگ ، بزرگترین
درخت در محله.
هلمز ترسیم راه خود را به سمت دورتر از این و وضع کردن یک بار دیگر بر او
مواجه با یک فریاد کمی از رضایت.
او برای مدت زمان طولانی باقی مانده وجود دارد ، عطف بر برگ ها و چوب های خشک شده ، جمع آوری
تا آنچه به نظر می رسید به من به گرد و غبار را به یک پاکت نامه و بررسی با لنز خود را نمی
تنها زمین ، بلکه حتی پوست درخت تا آنجا که او می تواند برسد.
سنگ های ناهموار ممکن میکند دروغ گفتن در میان خزه بود ، و این نیز او به دقت بررسی و
باقی می ماند.
سپس او را به مسیر از طریق چوب به دنبال او تا به highroad آمد ، که در آن تمام
آثار بودند از دست داده است.
وی بیان کرد : "مورد علاقه قابل توجهی شده است ،" ، بازگشت به خود
شیوه ای طبیعی. "من علاقه داشتن که این خانه خاکستری در سمت راست
باید تسلیم باشد.
من فکر می کنم که من در یک کلمه با مورن ، و شاید نوشتن کمی
توجه داشته باشید. پس از انجام داده است که ، ما ممکن است به ما رانندگی
ناهار.
شما ممکن است به داخل کابین راه رفتن ، و من در حال حاضر باید با شما باشد. "
حدود ده دقیقه قبل از ما به دست آورد کابین ما و پشت به راس ، هولمز راند
هنوز حمل با او سنگ که او در چوب را برداشت کرده بود.
نگه داشتن آن را "این ممکن است به شما ، علاقه Lestrade ، اظهار داشت.
"قتل با آن انجام شد." "من می بینم بدون هیچ نشانی."
"هیچ کدام وجود دارد."
"چگونه می دانید ، پس؟" "چمن در حال رشد تحت آن بود.
تنها lain بود چند روز وجود دارد. هیچ نشانه ای از چه رو محل آن را به حال وجود دارد
گرفته شده است.
آن را با آسیب های مربوط. هیچ نشانه ای از هر سلاح دیگر وجود دارد. "
و قاتل؟ "
"یک مرد قد بلند ، چپ دست است ، limps با پای راست ، تیراندازی ضخیم soled - چکمه را می پوشد
و پنهان سازی خاکستری سیگار ، سیگار برگ هند ، با استفاده از سیگار برگ ، نگهدارنده ، حمل و بلانت
قلم چاقو در جیب خود.
چند نشانه های دیگر وجود دارد ، اما این به اندازه کافی ممکن است به ما ما را در کمک
جستجو نام دارد. "Lestrade خندید.
او گفت : "من می ترسم که من هنوز مشکوک".
"نظریه همه خیلی خوب است ، اما ما باید برای مقابله با یک هیئت منصفه سخت سر بریتانیا است."
پاسخ : "verrons خرد" هلمز با آرامش.
"شما کار روش خود را ، و من باید به معدن کار.
من باید مشغول این بعد از ظهر ، و باید توسط شب احتمالا به لندن بازگشت
قطار است. "
"و ترک پرونده شما ناتمام است؟" "نه ، به پایان رسید."
اما رمز و راز؟ "" حل شده است. "
"چه کسی بود جنایی ، سپس؟"
"نجیب زاده من شرح است." "اما او چه کسی است؟"
"مسلما آن مشکل خواهد بود برای پیدا کردن.
این چنین محله پرجمعیت نیست. "
Lestrade شانه او را shrugged. او گفت : "من یک مرد هستم عملی ،" ، "و من
واقعا نمی توانید انجام در مورد این کشور به دنبال یک نجیب زاده چپ دست
با پا بازی.
من باید تبدیل به خنده سهام از اسکاتلندیارد ".
"بسیار خوب ، گفت :" هولمز بی سر و صدا. "من به شما شانس داده اند.
اینجا مسافرخانه خود را.
خداحافظی. من باید به شما یک خط قبل از من را ترک کند. "
داشتن Lestrade چپ در اتاق خود ، ما را به هتل ما را راند ، جایی که ما ناهار بر
جدول.
هولمز سکوت کرده بود و دفن شده در اندیشه را با بیان pained بر چهره اش ، به عنوان
که خود را می یابد در یک موقعیت پیچیدگیشان.
"در اینجا نگاه کنید ، اما واتسون ،" او گفت زمانی که پارچه پاک شد "تنها در این صندلی نشستن
و اجازه دهید من به شما برای کمی موعظه. من نمی دانم که کاملا به انجام ، و من باید
ارزش راهنمائی شما.
نور یک سیگار برگ و به من اجازه دهید به تفصیل شرح دادن است. "" دعا کنید این کار را. "
"خب ، در حال حاضر ، در نظر گرفتن این مورد دو نقطه در مورد مک کارتی جوان وجود دارد
روایت است که هر دو فورا ما را لرزاند ، اگر چه آنها به من به نفع خود تحت تاثیر قرار
و شما را در مقابل او.
یکی از این واقعیت است که پدر خود را باید ، با توجه به حساب او ، گریه شد Cooee! '
قبل از دیدن او. دیگر مفرد مرجع مرگ او بود
به یک موش.
او mumbled چند کلمه ، شما را در درک ، اما این بود که گرفتار گوش پسر.
در حال حاضر از این نقطه نظر دوگانه تحقیقات ما باید اغاز ، و ما آن را آغاز
با این فرض که آنچه LAD می گوید : کاملا درست است. "
"چه این" Cooee! '؟"
"خب ، بدیهی است که آن را می توانست نشده است منظور از پسر است.
پسر ، تا آنجا که او می دانست ، در بریستول بود. این فرصت صرف بود که او در درون بود
گوش رس.
'Cooee!' به جلب توجه هر کس از آن بود که او تا به حال بود
ملاقات با. اما Cooee 'گریه و مجزا استرالیا ،
و یکی که بین استرالیا مورد استفاده قرار می گیرد.
یک فرض قوی وجود دارد که شخص آنها مک کارتی انتظار می رود او را ملاقات
در استخر Boscombe بود ، کسی که در استرالیا شده است. "
"چه موش ، پس از آن؟"
شرلوک هولمز کاغذ تاشده را از جیب خود در زمان و مسطح آن را در
جدول. "این یک نقشه از مستعمره ویکتوریا"
او گفت.
"من برای آن به بریستول سیمی شب گذشته" او دست خود را بر بخشی از نقشه قرار داده است.
: "چه بخوانم؟" "ARAT ، خواندم."
و در حال حاضر؟ "
او دستش را بلند کرد. "BALLARAT."
"کاملا تا.
این کلمه انسان زبان آمده بود ، و از که پسرش را تنها گرفتار دو
هجا. او در تلاش بود تا نام او مطلق
قاتل.
چنین و چنین است ، Ballarat. "" این بسیار جالب است! "
من بانگ زد. وی می افزاید : "واضح است.
و در حال حاضر ، می بینید ، من میدان تنگ شده بود بطور قابل توجهی پایین است.
داشتن لباس خاکستری نکته سوم که بود ، از اعطای پسر
بیانیه ای خطاب به صحت ، به یقین شد.
ما در حال حاضر از ابهام صرفا به مفهوم قطعی استرالیا می آیند
از Ballarat با شنل خاکستری "" حتما. "
"و کسی که در خانه در این ولسوالی بود ، به استخر را تنها می تواند توسط با نزدیک شدن
مزرعه و یا املاک ، که در آن غریبه ها به سختی می تواند سرگردان "
"کاملا تا."
"سپس می آید اکسپدیشن ما از به روز است. بررسی زمین به دست آورد
جزئیات بی ارزش که من به آن Lestrade ابله داد ، به عنوان شخصیت
جنایی است. "
اما چگونه آنها را به شما سود؟ "" شما می دانیم که روش من.
بر مشاهده چيز جزئي تاسیس شد. "
"قد او من می دانم که شما تقریبا ممکن است از طول گشاد گشاد راه رفتن او قضاوت.
چکمه های او ، بیش از حد ، ممکن است از آثار خود را گفت. "
"بله ، آنها چکمه های عجیب و غریب بودند."
اما لنگش خود را؟ "" تصور پای راست خود را بود
همواره کمتر مجزا از سمت چپ او. او وزن کمتر بر آن قرار داده است.
چرا؟
از آنجا که او خمیده -- او لنگ "" اما چپ دستی خود. "
"شما خود را به طبیعت صدمه زده که توسط جراح در ثبت
جستار.
ضربه از بلافاصله پشت سر زده بود ، و در عین حال بر سمت چپ بود.
در حال حاضر ، چگونه می تواند که شود ، مگر آن را توسط یک انسان چپ دست بود؟
او پشت آن درخت ایستاد تا به حال در طول مصاحبه بین پدر و پسر است.
او حتی سیگار کشیده بودند وجود دارد.
خاکستر یک سیگار برگ ، که دانش خاص من از خاکستر توتون و تنباکو به شما این امکان را می دهد که من پیدا کردم
من تلفظ به عنوان یک سیگار برگ هند.
من ، همانطور که می دانید ، برخی از توجه به این اختصاص داده شده ، و رساله کمی در نوشته
خاکستر از 140 انواع مختلف لوله ، سیگار و توتون سیگار.
پس از یافت خاکستر ، پس از آن نگاه دور و بیخ و بن در میان خزه کشف کرد
جایی که او آن را پرتاب کرده بود. این سیگار برگ سرخ پوست بود ، از تنوع
که در روتردام نورد شده است. "
و سیگار برگ دارنده؟ "" من می توانم ببینم که در پایان به حال نشده است
دهان او. بنابراین او با استفاده از دارنده.
نوک بریده شده بود خاموش ، گاز گرفته نمی کردن ، اما قطع شد نه یک تمیز ، بنابراین من
استنباط یک قلم ، چاقو بلانت. "
"هولمز" به من گفت : "شما باید کشیده دور خالص این مرد که از آن او نمی تواند فرار ،
و شما را نجات زندگی انسان بی گناه تا واقعا به عنوان اگر شما طناب که قطع شده بود
بود او را حلق آویز.
من می بینم جهت است که در آن تمام این نقاط است.
مقصر است -- "
"آقای جان ترنر ، "گریه خدمتکار هتل ، باز کردن درب اتاق ما نشسته و
طلوع بازدید کننده. مرد که وارد شد ، عجیب و غریب و
رقم چشمگیر.
آهسته او ، شلی به گام و شانه ها متمایل به ظاهر از حالت ضعف و ناتوانی ، و در عین حال
سخت خود را ، در اعماق پوشیده ، ویژگی های craggy ، و اندام های عظیم خود را نشان داد که او بود
برخوردار از قدرت غیر معمول از بدن و شخصیت است.
ریش درهم او ، مو grizzled ، و برجسته ، افتادگی ابروها را به ترکیب
دادن هوا از عزت و قدرت به ظاهر خود ، اما چهره اش شبیه خاکستر شد
سفید ، در حالی که لب هایش را و گوشه های
سوراخهای بینی خود را آمیخته با سایه آبی شد.
در یک نگاه برای من روشن بود که او در چنگال برخی از کشنده و مزمن بود
بیماری می شود.
"دعا کنید نشستن روی مبل ، گفت :" هولمز به آرامی.
"شما تا به حال توجه داشته باشید من؟" "بله ، تسلیم ، حافظ آن را آورده است.
شما گفته اید که شما خواست به من اینجا را ببینید برای جلوگیری از رسوایی است. "
"من فکر می کردم مردم صحبت اگر من به سالن رفت."
و چرا شما میخواهید به من؟ "
او سراسر در همراه من با ناامیدی در چشمان خسته اش نگاه کرد ، به عنوان اینکه او
سوال در حال حاضر پاسخ داده شد. "بله ، گفت :" هولمز ، پاسخ به نگاه
به جای کلمات.
"است. من می دانم همه چیز در مورد مک کارتی. "
پیر مرد چهره اش را در دست خود را غرق کرد. "خدا به من کمک کند!" او گریه.
"اما من که اجازه نمی مرد جوان به آسیبی نخواهد رسید.
من به شما سخن من است که من می خواهم که صحبت کردن در صورتی که آن را در مقابل او را در Assizes رفت به من بدهید. "
"، گفت :" من خوشحالم برای شنیدن به شما می گویند تا هولمز به شدت.
"من می خواهم که سخن گفته بود آن را برای دختر عزیزم نشده است.
این که قلب او را شکسته است -- آن را شکستن قلب او هنگامی که او می شنود که دستگیر شدم ".
ممکن است که آمده ، گفت : "هولمز. "چی؟"
"من هیچ نمایندگی رسمی است.
من درک می کنم که آن دختر خود را که نیاز به حضور من در اینجا بود ، و من عمل
در منافع خود است. جوان مک کارتی باید رو خاموش ، با این حال. "
قدیمی ترنر گفت : "من یک مرد در حال مرگ ،".
"من دیابت برای سال داشته اند. پزشک من می گوید این یک سوال در است که آیا من
باید یک ماه زندگی می کنند. این حال من ترجیح می دهند در زیر سقف خود من می میرند
از محبس. "
هولمز افزایش یافت و پایین سر میز نشسته با قلم خود را در دست خود و یک بسته نرم افزاری از کاغذ
قبل از او. "فقط به ما حقیقت را بگویید ،" او گفت.
"من باید ذره حقایق.
شما آن را امضا کرده و واتسون در اینجا می توانید آن را شاهد.
سپس من می توانم اعتراف خود را در اندام آخر برای نجات جوان مک کارتی.
من به شما قول می دهم که من باید از آن استفاده نمی کند مگر اینکه مطلقا ضروری است. "
"این نیز ، گفت :" پیر مرد "اتمام حجت سوال که آیا من باید به زندگی
Assizes ، پس از آن اهمیت چندانی به من ، اما من باید مایل به فراغت از آلیس شوک.
در حال حاضر من چیز روشن به شما ، آن را مدت طولانی در بازیگری شده است ، اما
نمی خواهد من برای گفتن. "شما این مرد مرده ، مک کارتی را نمی دانم.
او یک شیطان مجسم شد.
من به شما که به. خدا شما را از چنگال چنین
به عنوان او را از انسان. گرفتن دست او بر من شده این بیست
سال ، و او زندگی من است لعنتی.
من برای بار اول شما بگویید که چگونه من آمد به قدرت خود باشد.
در اوایل '60' در حفر شد.
من یک جوان اختتامیه جشنواره صنعت چاپ پس از آن ، خون گرم و بی پروا ، آماده به نوبه خود به دست من در
هر چیزی ، من در میان اصحاب بد کردم ، زمان برای نوشیدن ، هیچ شانس با ادعای من بود ، در زمان
به بوش ، و در یک کلام تبدیل شد ، آنچه شما می خواهد اینجا تماس بگیرید بیش از یک دزد بزرگراه.
شش نفر از ما وجود دارد ، و ما تا به حال وحشی ، زندگی که فارغ از آن ، چسباندن یک ایستگاه از
زمان به زمان ، یا توقف واگن در جاده ها به حفر.
جک بلک Ballarat نام رفتم زیر بود ، و حزب ما هنوز در یاد
مستعمره به عنوان باند Ballarat.
"یک روز یک کاروان طلا آمد پایین از Ballarat به ملبورن ، و ما در صبر دراز
برای ایجاد آن بنویسید و به آن حمله کردند.
به شش سربازان و شش نفر از ما وجود دارد ، بنابراین آن چیزی که نزدیک بود ، اما ما خالی چهار
از زین های خود را در اولین رگبار. سه نفر از پسران ما کشته شدند ، با این حال ،
قبل از ما تاب خوردن ، تلوتلو خوردن.
تپانچه به سر واگن راننده ، که این مرد بسیار مک کارتی.
من به پروردگار است که من او را به ضرب گلوله کشتند و سپس مایل است ، اما من او را بخشوده ، هر چند من تو را دیدم خود را
ستمکار چشم کمی در چهره من ثابت شده است ، به عنوان اینکه به یاد داشته باشید هر ویژگی است.
ما را با طلا ، مردان ثروتمند تبدیل شد ، و راه خود را نسبت به انگلستان
بدون اینکه مشکوک است.
من جدا از پالس (PALS) من وجود دارد و مصمم به حل و فصل کردن به محیطی آرام و
زندگی قابل احترام.
من خرید این املاک ، که chanced در بازار است ، و من خودم مجموعه را به انجام
کمی خوب با پول من را تشکیل می دهند برای راهی که در آن من آن را به دست آورده بود.
من ازدواج کرده ، بیش از حد ، و هر چند همسر من مرد جوان به او چپ من آلیس عزیز من کمی.
حتی زمانی که او فقط یک کودک بود دست لحظهای او به نظر می رسید به من منجر شود راه راست را به عنوان
هیچ چیز دیگری تا کنون انجام داده بود.
در یک کلام ، من بیش از یک برگ جدید تبدیل خواهد شد و بهترین من برای جبران گذشته است.
همه بود و زمانی که مک کارتی چنگال خود را بر من گذاشته است.
"من به شهر در مورد سرمایه گذاری رفته بودند ، و من او را در خیابان السلطنه با سختی ملاقات کرد
یک کت به پشت او و یا بوت به پا خود را.
در اینجا ما ، جک ، 'می گوید من به بازو ، لمس کردن ؛' ما خواهید بود به خوبی به عنوان یک خانواده
به شما. دو نفر از ما ، من و پسر من وجود دارد ، و شما
می تواند نگهداری از ما داشته باشد.
اگر شما don't -- اتمام حجت خوب ، مطیع قانون کشور انگلستان است ، و همیشه وجود دارد
پلیس درون تگرگ.
"خب ، پایین آنها به این کشور غرب آمد ، بدون وجود داشت با تکان دادن آنها ، و
آنها زندگی اجاره در سرزمین من زمان آزاد است.
هیچ بقیه برای من ، نه صلح ، نه فراموشی وجود دارد ، به نوبه خود آنجا بود که من ، وجود دارد
حیله گری ، چهره خود را grinning در آرنج من بود.
این رشد بدتر به عنوان آلیس بزرگ شده ، برای او به زودی شاهد من بیشتر ترس از دانستن او بود من
گذشته از پلیس.
هر چه او می خواست او باید داشته باشد ، و هر چه بود من او را داد و بدون
سوال ، زمین ، پول ، خانه ، تا در تاریخ و زمان آخرین او از یک چیز که من نمی توانست خواست
به من بدهید.
او برای آلیس پرسید.
"پسر او ، که می بینید ، تا رشد کرده بود ، و تا به حال دختر من ، و به عنوان من در ضعیف شناخته شده بود
بهداشت ، سکته مغزی خوب به نظر می رسید به او که LAD خود را باید به کل قدم
اموال.
اما من وجود داشت شرکت. من نمی خواهد که لعنت سهام خود را مخلوط
با معدن ، که نه من تا به حال هر دوست نداشتن به LAD ، اما خون او بود به او ، و
کافی بود.
من پابرجا ایستادهاند. مک کارتی تهدید.
من braved او را به بدترین او. ما در میدوی استخر بین دیدار خواهد کرد
خانه های ما را به آن صحبت.
"وقتی که من رفتم پایین وجود دارد که من پیدا کردم او را با پسرش صحبت ، بنابراین من دودی یک سیگار برگ و
منتظر پشت یک درخت تا زمانی که به تنهایی باید.
اما همانطور که من به صحبت او گوش همه که سیاه و تلخ در من بود به نظر می رسید
بالاترین.
او خواسته پسرش را به ازدواج با دختر من با توجه به کمی برای آنچه او ممکن است
فکر می کنم که اگر او شلخته از آن ها در خیابان ها بودند.
من دیوانه به فکر می کنم که من و همه آنچه من برگزار ترین عزیز باید در این راند
قدرت یک مرد را به عنوان این. می توانم پیوند ضربه محکم و ناگهانی نیست؟
من در حال حاضر در حال مرگ و یک مرد ناامید است.
گرچه روشن از ذهن و نسبتا قوی اندام ، من می دانستم که سرنوشت خود من بود مهر و موم شده است.
اما حافظه من و دختر من! هر دو می تواند نجات داد اگر من اما می تواند سکوت
که زبان ناپاک.
من این کار را کرد ، آقای هولمز. من دوباره آن را انجام دهد.
عمیق به عنوان گناه ، موجب شده اند تا زندگی از شهادت به کفاره دادن برای آن است.
اما دختر من باید گرفتار در مش همان است که من برگزار شد بیش از من بود
می تواند رنج می برند.
من به او زده بدون ندامت بیش از او شده بود ، برخی از موادی که بوی بد و سمی
وحش.
فریاد او به ارمغان آورد پسرش ، اما من پوشش از چوب به دست آورده بود ، هر چند که من بود
مجبور به عقب برگردید عبا که من در پرواز من کاهش یافته بود به واکشی.
این داستان واقعی ، آقایان ، از همه که رخ داده است. "
"خب ، آن را برای من نیست ، گفت :" برای شما قاضی هولمز به عنوان پیر مرد این بیانیه را امضا کرد
که کشیده شده بود.
"من دعا می کنم که ما ممکن است به چنین وسوسه هرگز در معرض".
"من دعا آقا ، نه. قصد دارید چه کاری انجام دهید؟ "
"در نظر بهداشت و سلامت ، هیچ چیز.
شما خودتان آگاه باشید که شما به زودی برای کردار خود را در قیمت بالاتر پاسخ
دادگاه نسبت به Assizes.
من اعتراف خود ، نگه داشتن و اگر مک کارتی محکوم است من باید مجبور به
استفاده از آن.
اگر نه ، آن را باید با چشم فانی هرگز دیده می شود ، و راز خود را ، خواه زنده
یا مرده ، باید با ما در امان است. "" وداع ، آنگاه "پیرمرد گفت :
رسما.
"deathbeds خود شما ، زمانی که آنها می آیند ، خواهد بود آسان تر برای فکر صلح
جایی که شما را به معدن داده می شود. "Tottering و تکان دادن در همه غول خود
قاب ، او به آرامی از اتاق تصادفا.
"خدا به ما کمک!" هولمز پس از یک سکوت طولانی گفت.
"چرا سرنوشت چنین بازی کلاهبرداری با کرم های فقیر ، درمانده؟
من از شنیدن چنین یک مورد را به عنوان این است که من از کلمات باکستر فکر نمی کنم هرگز ، و می گویند ،
، اما برای به لطف خدا وجود دارد ، می رود شرلوک هلمز. '"
جیمز مک کارتی در Assizes در قدرت تعدادی از اعتراض به تبرئه
که کشیده شده توسط هولمز بود و به وکیل مدافع را مشاهده کنید.
قدیمی ترنر به مدت هفت ماه پس از مصاحبه ما زندگی می کردند ، اما او در حال حاضر مرده است و وجود دارد
هر چشم انداز که پسر و دختر ممکن است به زندگی خوش و خرم با هم در آمده
جهل از ابر سیاه و سفید که بر گذشته خود استوار است.
>