Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 8
اما حتی با این زمستان مرگبار جوانه امید از جوانه در نگه داشته شود
قلب آنها است. این فقط در این زمان بود که بزرگ
ماجراجویی فرود آمد Marija.
قربانی Tamoszius Kuszleika که بازی ویولن بود.
همه به آنها خندید ، برای Tamoszius ریزه اندام و نحیف بود ، و Marija می توانست
برداشت او را به اجرا درآمد و او را تحت یک بازو.
اما شاید همین دلیل است که او را مجذوب ، حجم گسترده از انرژی Marija
بسیار زیاد بود.
آن شب برای اولین بار در Tamoszius عروسی به حال به سختی چشم او خاموش او را گرفته و
بعدها ، هنگامی که او آمد که او تا به حال واقعا قلب نوزاد ، صدای او و
خشونت او متوقف شد او را وحشت زده کردن ، و او
عادت از آمدن به پرداخت بازدیدکننده داشته است او در بعد از ظهر یکشنبه.
اما هیچ جایی برای سرگرم شرکت به جز در آشپزخانه وجود دارد ، در میان
خانواده ، و Tamoszius وجود دارد که نشستن با کلاه خود را در بین زانوهای او ، گفت : هرگز
بیش از نیمی از ده کلمه در یک زمان ، و
تبدیل قرمز در صورت قبل از او می گویند کسانی ، تا سرانجام Jurgis که
صدای دست زدن او را بر پشت ، در راه دلچسب خود ، گریه ، "آمده اکنون برادر ، ما را
هماهنگ باشد. "
و سپس چهره Tamoszius 'روشن و او را از کمانچه او ، شیرینی مربا آن را تحت
چانه اش ، و بازی.
و فورا روح او را شعله بالا و تبدیل شدن به فصیح -- آن را تقریبا
بی مناسبتی ، برای همه در حالی که زل زل نگاه کردن خود را بر صورت Marija ثابت خواهد بود ، تا
او شروع به نوبه خود قرمز و پایین چشم او.
وجود ندارد مقاومت در برابر موسیقی Tamoszius ، با این حال ، حتی کودکان می
نشستن استقبال بهت زده شده و تعجب ، و اشک گونه Teta Elzbieta را پایین می دوند.
امتیاز فوق العاده آن بود که در نتیجه به روح انسان را از نبوغ پذیرفته ،
اجازه داده می شود برای به اشتراک گذاشتن ecstasies و agonies از زندگی درونی خود است.
از مزایای دیگر accruing به Marija از این دوستی وجود دارد -- مزایای یک
بیشتر ماهیت قابل توجهی کردند.
مردم پرداخت Tamoszius پول بزرگ می آیند و ایجاد موسیقی در موقعیت های دولتی و همچنین
آنها او را به احزاب و جشنواره دعوت ، شناخت و گفت که او خیلی
خوش مزاج بدون کمانچه او آمده ،
و که داشتن آن را آورده ، او می تواند به بازی در حالی که دیگران رقصید.
هنگامی که او ساخته شده جسورانه به سوال Marija به همراه او به چنین حزبی ، و Marija
، قابل قبول به لذت بزرگ خود را -- پس از آن ، او بدون او در هر جایی رفت ، در حالی که
اگر جشن توسط دوستان داده شد
خود ، او را به بقیه خانواده نیز دعوت.
در هر صورت Marija به عقب نشینی را بقدر یک جیب بزرگ از کیک و ساندویچ
کودکان ، و داستان تمام چیزهای خوب خودش موفق شده بود به مصرف است.
او در این احزاب مجبور شد ، به صرف بیشتر وقت خود را در رفع خستگی
جدول ، برای او نمی تواند با کسی به جز زنان و مردان بسیار قدیمی رقص ؛
Tamoszius بود از خلق و خوی تحریک ،
و با یک حسادت کوره در رفته مبتلا شده و هر مرد مجرد که اقدام به قرار دادن او
بازو در مورد دور کمر فراوان از Marija خاصی برای پرتاب ارکستر از
هماهنگ باشد.
این کمک بزرگی به یک فرد که به کار پر زحمت تمام هفته قادر به نگاه
به جلو به برخی از تمدد اعصاب مانند این شب های شنبه.
خانواده بیش از حد ضعیف و بیش از حد hardworked را به بسیاری از آشنایان بود ، در Packingtown ،
به عنوان یک قاعده ، مردم می دانند که تنها همسایگان نزدیک خود و shopmates و تا محل
مانند هزاران روستا های کشور کمی.
اما در حال حاضر یک عضو از خانواده که برای مسافرت و گشاد او اجازه داده شد وجود داشت
افق و به همین ترتیب در هر هفته خواهد بود شخصیت های جدید به بحث در مورد ، وجود دارد -- چگونه تا
و به همین ترتیب ، لباس پوشیده بود و جایی که او کار می کرد ،
و او ، و آنها او را در عشق با شد ؛ و چگونه این مرد دختر خود را jilted بود ،
و چگونه او با دختر دیگر اختلاف بود ، و آنچه بین آنها گذشته بود و
چگونه یک مرد دیگر به ضرب و شتم همسر خود ، و صرف
تمام درآمد خود را پس از نوشیدنی ، و pawned لباس های بسیار او.
بعضی از مردم به تکبر و این بحث به عنوان شایعات داشته باشند ، اما سپس به صحبت در مورد آنچه
کس نمی داند.
یک شنبه شب بود ، آنها آمدن به خانه از عروسی ، که Tamoszius
شجاعت در بر داشت ، و مجموعه ای پایین مورد ویولن خود را در خیابان و قلب او سخن گفت ؛ و سپس
Marija او را در آغوش او clasped.
او آنها را در مورد آن به خبرنگاران گفت : روز بعد ، و منصفانه با شادی گریه ، برای او
گفت که Tamoszius یک مرد دوست داشتنی بود.
پس از آن او دیگر عشق را با کمانچه خود را به او ساخته شده ، اما آنها برای نشستن
ساعت در آشپزخانه ، خوش شاد در آغوش یکدیگر ؛ آن نهان بود
کنوانسیون از خانواده به دانستن چیزی که قرار بود در آن گوشه.
برنامه ریزی برای آنها در بهار متاهل ، و دارای برج دیده بانی از خانه
ثابت کردن ، و زندگی می کنند وجود دارد.
Tamoszius دستمزد خوب و کم کم خانواده بودند پرداخت بازگشت خود را
بدهی به Marija ، بنابراین او به زودی باید به اندازه کافی برای شروع زندگی بر -- تنها ، با او
مهمل softheartedness ، او را
اصرار بر صرف بخش زیادی از پول خود را هر هفته برای چیزهایی که او را دیدم
آنها مورد نیاز است.
Marija واقعا سرمایه داری از این حزب بود ، برای او یک متخصص می تواند تبدیل شده بود
نقاش در این زمان -- او چهارده سنت برای هر صد و ده
قوطی ، و او می تواند بیشتر از دو قوطی در هر دقیقه رنگ.
Marija احساس ، پس به صحبت می کنند ، که او دست خود را بر روی دریچه گاز ، و محله
آوازی با rejoicings او بود.
با این وجود دوستان او سر خود را و لرزش او را به رفتن کند ، نمی تواند تعداد دفعات مشاهده
پس از بخت خوب برای همیشه لطفا برای -- حوادث که همیشه اتفاق افتاده است وجود دارد.
اما Marija بود به غالب بر نیست ، رفت و در برنامه ریزی و خواب از همه
گنجینه های او بود که برای خانه اش داشته ، و به همین ترتیب ، هنگام تصادف به وجود آمده ، او را
غم و اندوه دردناک بود برای دیدن.
را برای کارخانه کنسرو اش تعطیل! Marija مورد به زودی باید انتظار می رود
دیدن خورشید تعطیل -- ایجاد بزرگ به او یک چیزی شبیه شده بود
به سیارات و فصول.
اما در حال حاضر آن را بسته بود!
و آنها تا به حال داده نشده به او هیچ گونه توضیحی ، آنها تا به حال حتی نمی شده وی یک روز
هشدار ، آنها به سادگی نوشته شده بود متوجه یکی شنبه که همه دست پرداخت خواهد بود
دور آن بعد از ظهر ، و کار به مدت حداقل یک ماه باز نگردد!
و این همه بود که به آن وجود دارد -- شغل خود رفته بود!
این تعطیلات با عجله بود که بیش از این بود ، دختران ، در پاسخ به سوالات Marija گفت ؛
پس از آن بود که همیشه کساد است.
گاهی اوقات این کارخانه راه اندازی بر روی نیمی از اوقات پس از مدتی ، اما وجود ندارد
گفتن -- شناخته می شده است مجبور به ماندن بگیرید تا راه را به تابستان بسته است.
چشم انداز در حال حاضر بد بودند که از این تعداد ، برای truckmen که مشغول به کار در storerooms گفت :
که این تا سقف انباشت اشیاء بدست آمده بودند ، به طوری که شرکت می تواند یافت نمی شود اتاق
برای خروجی یک هفته دیگر از قوطی.
و آنها خاموش شده بود سه چهارم از این مردان ، که نشانه ای هنوز هم بدتر بود ،
از آن بدان معنی است که هیچ دستور به پر شود وجود دارد.
این همه بیشترکلاهبرداری بود ، می توانید نقاشی ، دختران گفت : -- شما با لذت دیوانه بودند
دلیل این که شما از دوازده یا چهارده دلار در هفته جاری و صرفه جویی در نیمی از آن ، اما
شما تا به حال به صرف آن همه نگه داشتن زنده در حالی که
شما ، و بنابراین حقوق شما واقعا فقط نیمی از آنچه شما فکر می کنید.
Marija به خانه آمد ، و چون او یک فرد را که نمی توانستند استراحت بدون خطر بود
انفجار ، آنها برای اولین بار به حال تمیز کردن خانه بزرگ ، و سپس او را برای جستجو
Packingtown برای کار به پر کردن شکاف.
همانطور که نزدیک به تمام موسسات کنسرو تعطیل شدند ، و تمام دختران شکار
کار ، آن خواهد بود به آسانی قابل درک است که Marija را پیدا کند.
سپس او در تلاش فروشگاه ها و سالن در زمان ، و در زمانی که این شکست خورده او حتی
بیش از سفر به مناطق دور های دور در نزدیکی جبهه دریاچه ، که در آن زندگی می کردند غنی
مردم در کاخ بزرگ و التماس وجود دارد
برای برخی از مرتب سازی بر اساس کار است که می تواند توسط یک شخص که انگلیسی می دانید انجام می شود.
مردان بر بستر کشتار احساس همچنین اثرات رکود که تا به حال تبدیل شده
خارج Marija ، اما آنها آن را در راه های مختلف احساس ، و راهی که Jurgis درک
تاریخ و زمان آخرین در همه تلخی خود را.
هکرها بزرگ دست خود را به نوبه خود نمی کردن و بستن ، مانند کنسرو کردن
کارخانه ها ، اما آنها شروع به اجرا برای ساعت کوتاه تر و کوتاهتر.
آنها همیشه ملزم شده بودند تا مردان را به بر روی بستر کشتار می شود و آماده برای کار در
هفت ساعت ، اگر چه تقریبا هرگز بود هر کار می شود تا خریداران انجام می شود وجود دارد
در حیاط به کار بدست کرده بود ، و برخی از گاوها بیش از ناودان فلزی آمده بود.
که اغلب به ده یا یازده ساعت ، که به اندازه کافی بد بود ، در تمام وجدان ؛
اما در حال حاضر ، در فصل کساد ، آنها شاید با تردید نیست که چیزی که برای مردان خود را به
انجام تا در اواخر بعد از ظهر.
و به طوری که آنها را به قرص نان را در اطراف ، در مکانی که در آن دماسنج ممکن است بیست
درجه زیر صفر!
در ابتدا یکی را دید که آنها در حال اجرا ، یا skylarking با یکدیگر ، تلاش برای
گرم نگه داشتن ، اما قبل از روز بیش از کاملا سرد شده و آنها را تبدیل به
خسته ، و ، وقتی گاو در نهایت
آمد ، در نزدیکی منجمد است که به حرکت در عذاب بود.
و سپس ناگهان محل را به فعالیت های بهار ، و بی رحم "سرعت
تا آغاز خواهد شد!
هفته در یک زمان وجود دارد که Jurgis خانه پس از یک روز به عنوان این با نه بیشتر رفت
کار از دو ساعت به اعتبار خود را -- که حدود سی و پنج سنت به معنای.
روز بسیاری وجود دارد که در کل کمتر از نیم ساعت بود ، و دیگران زمانی که
بود هیچ یک در همه وجود دارد.
به طور متوسط شش ساعت در روز ، که برای Jurgis حدود شش دلار به معنای بود
هفته و این شش ساعت از کار خواهد بود پس از ایستادن بر روی تخت کشتار تا انجام می شود
یکی ساعت ، یا شاید حتی سه یا چهار ساعت در بعد از ظهر.
مانند نه عجله گاو وجود دارد در پایان روز ، که
مردان را به دور از قبل از آنها به خانه رفت ، اغلب کار توسط الکتریکی
نور تا نه یا ده ، و یا حتی دوازده یا
یکی ساعت ، و بدون لحظه واحد را برای یک گزش شام.
مرد بودند در رحمت گاو است.
شاید خریداران خواهد بود برگزاری برای قیمت بهتر -- اگر آنها می توانند ترساندن
شرکت های باربری را به فکر که منظور آنها به خرید چیزی که در آن روز ، آنها می توانند خود را
خود اصطلاحات.
برای برخی از این دلیل هزینه علوفه برای دام ها در حیاط بود بسیار بالاتر از
بازار قیمت -- و شما اجازه نداشتند برای آوردن علوفه را آن گونه که مایلید تغییر دهید!
در آن زمان ، بیش از حد تعدادی از اتومبیل APT دیر می رسند در روز ، در حال حاضر که جاده ها
همراه با بارش برف مسدود شدند ، و هکرها که گاو خود را آن شب خرید ، برای به دست آوردن
آنها را ارزان تر ، و پس از آن که به بازی آمد
قاعده زره پوش خود را ، که تمام گاوها باید کشته شوند همان روز شد خریداری.
بدون استفاده از لگد زدن در این باره وجود دارد -- یک هیئت نمایندگی بوده است وجود داشته پس از دیگری به
هکرها در مورد آن ، تنها گفته شود که این یک قاعده بود و که بود
نه کوچکترین شانس خود را همیشه در حال تغییر است.
و بنابراین ، در شب کریسمس Jurgis تا نزدیک به یک ساعت در صبح کار می کرد ، و در
روز کریسمس ، او روی تخت کشتار در هفت ساعت بود.
تمام این بد بود ، و در عین حال از آن بود بدترین.
بعد از تمام کارهای سخت را به یک مرد ، او تنها بخشی از آن پرداخت شده است.
Jurgis یک بار در میان کسانی که در این ایده از این نگرانی های بزرگ تمسخر شده بود
تقلب ، و بنابراین در حال حاضر ، او می تواند طنز تلخ این واقعیت است که آن قدر
دقیقا به اندازه آنها را قادر ساخت که آنها را به آن را با معافیت از مجازات.
یکی از قوانین بر روی تخت کشتار بود که یک مرد که یک دقیقه بود به اواخر بود
لنگر انداخت یک ساعت ، و این مقرون به صرفه بود ، برای او به کار تعادل ساخته شد
ساعت -- به او اجازه ندادند ایستاده دور و منتظر.
و از طرف دیگر اگر او آمد پیش از زمان او بدون پرداخت هزینه برای آن -- هر چند اغلب
کارفرمایان به راه اندازی این باند را ده یا پانزده دقیقه قبل از سوت.
و این همان سفارشی به آنها انجام شده را به پایان روز ، آنها را پرداخت نمی
هر کسری از یک ساعت -- برای "هم شکسته است."
یک مرد ممکن است کامل پنجاه دقیقه ، کار ، اما اگر هیچ کار وجود دارد برای پر کردن ساعت ،
بدون پرداخت هزینه برای او وجود دارد.
بنابراین در پایان هر روز مرتب کردن بر اساس قرعه کشی -- مبارزه ، همه اما شکستن به
جنگ باز بین کارفرمایان و مردان ، سابق در تلاش برای عجله کار از طریق و
دومی تلاش به آن کشش.
Jurgis کارفرمایان برای این سرزنش می کردند ، هر چند حقیقت می شود گفت که همیشه
تقصیر خود را برای هکرها نگه داشته آنها را برای زندگی خود را وحشت زده -- و وقتی که یکی از
در معرض خطر افتادن در پشت
استاندارد ، چه راحت تر نسبت به گرفتن تا با ساخت این باند بود ، کار مدتی "برای
کلیسا "؟ این بذله گویی وحشیانه مردان بود ،
که Jurgis بود که به او توضیح داده است.
مرد جونز به سزایی بر روی ماموریت ها و چنین چیزهایی بود ، و بنابراین هر زمان که آنها بودند
انجام برخی کار به خصوص رسوایی های ، مردان در هر چشمک و می گویند ،
"در حال حاضر ما در حال کار برای کلیسا!"
یکی از پیامدهای همه این چیزها بود که Jurgis دیگر درمانده
زمانی که او به مردان در صحبت از مبارزه برای حقوق خود شنیده است.
او مانند مبارزه در حال حاضر خود را احساس ، و زمانی که نماینده ایرلندی از یاران قصاب '
اتحادیه برای بار دوم به او آمد ، او در یک روح بسیار متفاوت است.
یک ایده فوق العاده آن در حال حاضر به Jurgis ، این مردان نظر می رسید -- که با آنها ترکیب
ممکن است قادر به ایستادن و به تسخیر هکرها!
Jurgis تعجب که برای اولین بار از آن فکر کرده و زمانی که او گفته بود که به آن بود
چیز مشترک برای مردان در امریکا ، او اگاهی اول معنی کردم
عبارت "یک کشور آزاد است."
نماینده توضیح داد : به او چگونه آن را پس از خود را که قادر به دریافت هر بسته
انسان را به پیوستن و توسط این سازمان ایستاده ، و به همین ترتیب Jurgis معنی که او می خواست
که سهم خود را.
قبل از اینکه یک ماه دیگر ، تمام اعضای خانواده اش کار اتحادیه
کارت ، و دکمه های اتحادیه خود را آشکارا و با افتخار به تن.
به طور کامل برای یک هفته آنها بسیار خوش خوشحال است ، تفکر است که متعلق به یک اتحادیه
به معنی پایان دادن به همه مشکلات خود را.
اما تنها ده روز پس از آنکه او ملحق شده بود ، کارخانه کنسرو Marija تعطیل و
که ضربه کاملا آنها را مبهوت.
آنها نمی توانند درک چرا اتحادیه به حال آن را باز نداشته ، و اولین بار
او در جلسه Marija بلند حضور داشتند و سخنرانی در مورد آن ساخته شده است.
این جلسه کسب و کار بود و در انگلیسی معامله شد ، اما ساخته شده است که هیچ
تفاوت Marija ؛ او گفت : آنچه در او بود ، و همه تپش از رئیس
بهره غیر مجاز و همه داد و بیداد و سردرگمی در اتاق نمی تواند بود.
جدای از مشکلات خود را او جوش با یک حس عمومی
بی عدالتی آن ، و او گفت آنچه او از هکرها فکر ، و آنچه او
تصور از جهان که در آن چنین چیزهایی بودند
اجازه اتفاق می افتد و پس از آن ، در حالی که پژواک از سالن رنگ با شوک
صدای وحشتناک او ، او نشستم دوباره و خودش را دامن زد ، و جلسه گرد هم آمدند
خود را با یکدیگر و اقدام به بحث در مورد انتخاب دبیر ضبط.
Jurgis بیش از حد ماجراجویی اولین بار او در یک نشست اتحادیه حضور داشتند ، اما نبود
به دنبال خود.
Jurgis با میل رفته بودند را به گوشه نامریی کنید و ببینید که چه بود
انجام می شود ، اما این نگرش توجه ساکت و چشم باز او را برای مشخص شده بود
قربانی.
تامی Finnegan ایرلندی ، کمی با بزرگ چشم خیره و یک جنبه وحشی ،
"hoister" توسط تجارت ، و به شدت ترک خورده است.
جایی در گذشته دور دور تامی Finnegan عجیب و غریب داشته است
تجربه ، و بار آن بر او استراحت.
تعادل زندگی خود را به او هیچ چیز انجام داده بود اما سعی کنید آن را درک.
وقتی او صحبت کرد او قربانی خود را توسط مادگی گرفتار ، و چهره اش را نگه داشته آینده نزدیک
و نزدیک تر -- که در تلاش بود ، چرا که دندان خود را آنقدر بد بودند.
Jurgis که مهم نیست ، فقط او وحشت زده بود.
روش بهره برداری از هوش بالاتر تم تام Finnegan بود ، و
مورد نظر او برای پیدا کردن ، اگر Jurgis تا کنون در نظر گرفته بود که نمایندگی
چیزهایی در حال حاضر شباهت آنها ممکن است
در مجموع ناخوانا بر هواپیما افزایش بیشتر.
مطمئنا وجود دارد اسرار شگفت انگیز در مورد در حال توسعه از این چیزها و
پس از آن ، محرمانه تبدیل شدن به ، آقای Finnegan اقدام به برخی از کشفیات بگویید
خودش بود.
"اگر آنچه iver onything به حال به انجام shperrits WID" گفت که او و نگاه inquiringly
در Jurgis ، نگه داشته که در تکان دادن سر خود را.
"Niver ذهن ، ذهن niver ، ادامه داد :" از سوی دیگر ، "اما تاثیر آن ممکن است
operatin بر آنچه آن را shure من tellin 'نویسنده ، آن را به آنها است که
اشاره به immejit surroundin است که بیشترین قدرت.
این بود در من به من vouchsafed روز جوان با shperrits آشنا می شود "و غیره
تامی Finnegan در ادامه ، از تفسیر یک سیستم از فلسفه ، در حالی که عرق آمد
بر روی پیشانی Jurgis '، آنقدر بزرگ تحریک و خجالت او بود.
در یک سر مردان ، دیدن وضع اسفناک خود ، آمدند و نجات او ، اما آن
برخی از زمان قبل از او قادر به پیدا کردن هر یک برای توضیح چیزهایی به او بود ، و
در عین حال ترس خود را برای مبادا کمی عجیب و غریب
ایرلندی باید او را گوشه دوباره به اندازه کافی برای نگه داشتن او در مورد اتاق dodging
تمام شب. او جلسه را هرگز از دست رفته ، با این حال.
او چند کلمه ای از زبان انگلیسی در این زمان برداشت بود ، و دوستان او کمک خواهد کرد تا
را درک کنید.
آنها اغلب بسیار آشفته جلسات ، با نیم دوجین مرد declaiming در یک بار ،
به عنوان لهجه های بسیاری از زبان انگلیسی ، اما سخنرانان همه به شدت به صورت جدی ،
و Jurgis بود به صورت جدی بیش از حد ، برای او
قابل درک است که یک مبارزه بود ، و مبارزه با او بود.
از آنجا که زمان سرخوردگی خود ، Jurgis به هیچ مردی اعتماد ، سوگند یاد کرد به جز در
خانواده خود ؛ اما در اینجا او کشف کرد که او تا به حال برادر در ابتلاء ، و متحدان.
شانس خود را برای زندگی در اتحادیه بود ، و تا مبارزه نوعی از جنگ صلیبی شد.
Jurgis همیشه شده بود یکی از اعضای کلیسا ، به دلیل آن درست بود
باشد ، اما کلیسا او را لمس هرگز ، او که برای زنان چپ است.
در اینجا ، با این حال ، مذهب جدید -- که لمس او ، که در زمان برگزاری هر
فیبر از او و با تمام تعصب و غیرت و خشم تبدیل او را به عنوان یک رفت
مبلغ.
بسیاری از مردان عدم جوش خوردن در میان لیتوانیایی وجود دارد ، و او با این که کار
به گریبان در دعا ، تلاش به آنها حق نشان می دهد.
گاهی اوقات آنها را معاند و نمیخواهد به آن را ببینید ، و Jurgis ، افسوس ، نبود
همیشه بیمار!
او را فراموش کرده چگونه خود او کور شده بود ، زمان کوتاه پیش -- پس از مد از همه
صلیبیون از آنهایی اصلی ، که به گسترش انجیل برادری توسط مجموعه ای از
زور اسلحه.
>
فصل 9
یکی از اولین پیامدهای کشف اتحادیه بود که Jurgis
آرزومند یادگیری زبان انگلیسی شد.
او میخواست بداند که قرار بود در جلسات ، و قادر به شرکت در
آنها ، و بنابراین او شروع به درباره او نگاه کنید ، و سعی کنید انتخاب کنید تا کلمات.
کودکان ، که در مدرسه بودند ، و یادگیری سریع ، او چند آموزش و
دوست قرضی او را کتاب کوچک که برخی آن را به حال و Ona آنها را به او بخواند.
سپس Jurgis متاسفم که او می تواند خود را نمی خواند شد و بعد در زمستان ،
زمانی که برخی به او گفت که یک مدرسه شب که آزاد بود ، او رفت و
ثبت نام.
پس از آن ، هر شب که او از متری در زمان ، او را به
مدرسه ؛ او بروید حتی اگر او در زمان تنها برای نیم ساعت.
آنها او را تدریس هم به خواندن و صحبت به زبان انگلیسی -- و آنها را آموزش داده
او چیزهای دیگر ، اگر تنها او بودند زمان کمی است.
همچنین اتحادیه ساخته شده یکی دیگر از تفاوت های بزرگ با او -- از آن ساخته شده او شروع به
توجه به این کشور است. آغاز دموکراسی با او بود.
یک دولت کوچک ، اتحاد ، جمهوری مینیاتور بود و امور آن شد هر
امور انسان ، و هر مرد می گویند واقعی درباره آنها بود.
به عبارت دیگر ، در Jurgis اتحادیه به بحث سیاست آموخته است.
در جایی که او آمده بود به حال هر سیاست وجود ندارد -- در روسیه یکی
دولت به عنوان ابتلاء مانند رعد و برق و تگرگ در نظر گرفت.
"اردک ، برادر کوچک ، اردک ،" دانا دهقانان قدیمی را زمزمه "همه چیز عبور می کند
فاصله دارد. "و هنگامی که Jurgis به حال برای اولین بار به امریکا می آیند
او تصور می کردند که این همان بود.
او از مردم می گویند که آن کشور آزاد بود شنیده بود -- اما آنچه را که معنایی داشت؟
او متوجه شد که دقیقا در روسیه بودند ، مردان ثروتمند که صاحب همه چیز وجود دارد ؛
و اگر یک نفر می تواند هر کاری را پیدا کنید ، گرسنگی او شروع به مرتب کردن بر اساس همان احساس
از گرسنگی؟
هنگامی که Jurgis مشغول به کار بود حدود سه هفته در براون ، او را به یکی می آیند
نیم روز یک مرد که به عنوان یک نگهبان شب استخدام شده است و کسی که از او خواست اگر او نمی
را از مقالات تابعیت و تبدیل شدن به یک شهروند.
Jurgis دانستم چه به معنای ، اما مرد توضیح داد : مزیت.
در وهله اول ، آن را نه او هر چیزی هزینه ، و او نیمی از روز را دریافت کنید
خاموش ، با اخذ حقوق ذیحق او فقط همین ، و پس از آن زمانی که زمان انتخابات آمد او را قادر به
رای دادن -- و چیزی در آن وجود دارد.
Jurgis بود به طور طبیعی خوشحالم به پذیرش ، و بنابراین نگهبان شب گفت : چند کلمه به
رئیس ، و او برای بقیه روز معاف شد.
هنگامی که ، در سالهای بعد ، او می خواست یک روز تعطیل را به ازدواج او می تواند آن را دریافت کند و برای
تعطیلات با پرداخت فقط همین -- چیزی است که قدرت شکل دراورده شده بود که معجزه آسمان تنها می دانستند!
با این حال ، او با مرد ، که برداشت های متعدد دیگر مهاجران تازه فرود رفت ،
لهستانی ، لیتوانیایی ، و اسلوواکها ، و در زمان همه آنها را در خارج ، که در آن ایستاده بود بزرگ چهار
مربی اسب tallyho ، با پانزده یا بیست مرد در حال حاضر در آن.
این یک فرصت خوب برای دیدن مناظر از شهر بود ، و حزب به حال هم فراخ ،
با مقدار زیادی آبجو از داخل در اختیار شما است.
از همین رو آنها در مرکز شهر بیرون راندند و متوقف قبل از ساختمان گرانیت تحمیل ، که در آن
مصاحبه یک مقام رسمی ، که تا به حال مقالات همه آماده ، با تنها نام پر شود
وارد
بنابراین هر انسان به نوبه خود در زمان سوگند که او یک کلمه را درک نمی ، و در آن زمان بود
ارائه شده با یک سند خوش تیپ آراسته شده با مهر و موم قرمز بزرگ و سپر
ایالات متحده بر آن است ، و گفته شد
که او را به عنوان شهروند جمهوری تبدیل شده بود و برابر رئیس جمهور
خودش.
یک یا دو ماه بعد Jurgis یکی دیگر از مصاحبه با این مرد همان که به او گفت
به کجا بروید به "ثبت نام کنید."
و سپس در نهایت ، هنگامی که روز انتخابات آمد ، خانه بسته بندی شده متوجه است که مردان
که مورد نظر را به رای دور ممکن است باقی می ماند تا نه که آن روز صبح ، و همان شب
نگهبان زمان Jurgis و بقیه او
گله به اتاق پشت سالن ، و نشان داد هر یک از آنها را کجا و چگونه خود را به علامت
رای ، و سپس به هر یک از دو دلار ، و در زمان آنها را به محل رای دهی ، که در آن وجود دارد
یک پلیس وظیفه به خصوص که آنها را از طریق همه حق بود.
Jurgis کاملا احساس افتخار از این موفق باشید تا او خانه و ملاقات جوناس ، که تا به حال
رهبر کنار گذاشته و زمزمه به او پیشنهاد رای سه بار به مدت چهار
دلار ، که پیشنهاد پذیرفته شده بود.
و در حال حاضر در Jurgis اتحادیه ملاقات کرد مردانی که این همه رمز و راز را به او توضیح داد ، و او
آموخته است که امریکا از روسیه متفاوت در آن است که دولت آن تحت وجود داشت
شکلی از دموکراسی.
مقامات که به آن حکومت ، و تمام پیوند ، تا به حال به انتخاب می شوند برای اولین بار و به همین ترتیب
دو مجموعه رقیب grafters ، شناخته شده به عنوان احزاب سیاسی وجود دارد ، و یکی از رو
دفتر که بیشترین آرا را خریداری.
و پس از آن ، انتخابات بسیار نزدیک بود ، و آن زمان بود مرد فقیر آمد شوید.
در stockyards این تنها در انتخابات ملی و ایالتی بود ، در انتخابات محلی
حزب دموکرات همیشه همه چیز را به اجرا درآمد.
حاکم منطقه بود به همین دلیل رئیس حزب دموکرات ، به نام کمی ایرلندی
مایک اسکالی.
اسکالی برگزار شد دفتر حزب در ایالت مهم و برجسته حتی شهردار
شهرستان ، گفته شد ، آن را به رخ کشیدن او بود که او stockyards را در جیب خود به اجرا درآمد.
او مرد فوق العاده ثروتمند بود -- او را به دست در تمام پیوند بزرگ در
محله.
این اسکالی بود ، به عنوان مثال ، که صاحب آن روگرفت که Jurgis و Ona دیده بود.
روز اول ورود خود را.
نه تنها روگرفت او خود ، اما او صاحب کارخانه آجر نیز هست ، و برای اولین بار او
از خاک رس و آن را به آجر ساخته شده ، و سپس او این شهر را زباله به
پر کردن سوراخ ، به طوری که او می تواند خانه های برای فروش به مردم ساخت.
در آن زمان ، بیش از حد او به فروش آجر به شهر ، در قیمت خود را ، و این شهر آمدم و
آنها را در واگن های خاص خود را دارد.
و همچنین او صاحب سوراخ دیگر در نزدیکی ، که در آن آب راکد بود و هم او بود
که یخ را قطع و آن را فروخته و آنچه بود ، اگر مردان گفت : حقیقت ، او تا به حال نداشته
به پرداخت هر گونه مالیات برای آب ، و او به حال
ساخته شده از یخ خانه از الوار شهرستان ، و داشته به پرداخت هر چیزی برای آن.
روزنامه بود رو نگه دارید از این داستان ، و یک رسوایی وجود داشته است ، اما اسکالی
کسی به اعتراف و گرفتن تمام سرزنش ، و پس از آن جست و خیز کشور استخدام کرده بود.
که گفته شد ، بیش از حد ، که او آجر و کوره خود را در به همان شیوه ساخته شده بود ، و
کارگران بر روی حقوق و دستمزد شهر در حالی که آنها این کار را کرد ، با این حال ، یکی تا به حال به مطبوعات از نزدیک
برای دریافت این چیزها را از مردان ، برای آن
کسب و کار خود را نه ، و مایک اسکالی یک مرد خوب برای ایستادن در بود.
توجه داشته باشید امضا شده توسط او را در برابر هر زمان یک کار در خانه در بسته بندی و همچنین او
استخدام مردان خوب بسیاری از خود ، و کار آنها تنها هشت ساعت در روز ، و
پرداخت آنها را که بیشترین دستمزد.
به او بسیاری از دوستان -- که همه آنها با هم به فریاد جنگ "بدست کرده بود
لیگ "که محل باشگاه وانجمن شما ممکن است درست در خارج از کارگاههای.
این بزرگترین محل باشگاه وانجمن ، و بزرگترین باشگاه بود ، در تمام شیکاگو ؛ و آنها تا به حال
prizefights در هر حال حاضر و پس از آن ، و cockfights و حتی dogfights.
پلیس در این منطقه همه به لیگ تعلق دارد ، و به جای سرکوب
دعوا ، فروش بلیط برای آنها.
مردی که Jurgis گرفته شده تا به حال به تابعیت یکی از این بود "سرخپوستان" را به عنوان
آنها به نام شد و در روز انتخابات خواهد بود صدها نفر از آنها خارج وجود دارد ، و همه با
wads بزرگی از پول در جیب خود و نوشیدنی های رایگان در هر سالن در منطقه است.
این یک چیز دیگر بود ، مردان گفتند : -- تمام سالن نگهبانان به حال به "سرخپوستان" و
برای قرار دادن در تقاضا ، در غیر این صورت آنها می توانند کسب و کار در روزهای یکشنبه انجام نیست ، و نه هر گونه
قمار در همه.
در راه همان اسکالی همه مشاغل موجود در بخش آتش را در اختیار خود داشتند ، و
تمام بقیه از گرافت شهر در منطقه stockyards ؛ او ساختن
بلوک آپارتمانی یک جایی آن بالا در Ashland
خیابان و مرد بود که نظارت بر آن را برای او بود رسم پرداخت به عنوان بازرس شهر
از فاضلاب است.
بازرس شهر از لوله های آب مرده شده است و برای بیش از یک سال خاک سپرده شد ، اما
کسی هنوز هم رسم بود پرداخت کرد.
بازرس شهر از پیاده رو باده فروش را در قهوه خانه فریاد جنگ بود -- و شاید
او می تواند آن را برای هر گونه تجار و عمده فروشان که ننشست با اسکالی ناراحت کننده!
حتی هکرها در ترس از او ، بنابراین مردان گفت.
این به آنها لذت به این باور این ، برای اسکالی به عنوان مرد مردم ایستاده بود ، و
افتخار از آن جسورانه زمانی که روز انتخابات فرارسید.
هکرها یک پل در خیابان Ashland تحت تعقیب بود ، اما آنها تا به حال نشده است قادر به گرفتن
تا آنها اسکالی دیده بود ، و همین کار را با "نهر شامپانی" ، بود که
شهرستان را به هکرها تهدید کرده بود
پوشش بیش از ، تا اسکالی به کمک آنها آمده بودند.
"شامپانی نهر" یکی از شاخه های رودخانه شیکاگو است ، و تشکیل مرز جنوبی
حیاط : تمام زهکشی از یک مایل مربع از بسته بندی خانه های خالی را به آن ، بنابراین
آن است که واقعا بزرگ فاضلاب باز صد یا دو فوت عرض است.
یکی از بازو های طولانی از آن کور است ، و کثافت باقی می ماند برای همیشه و یک روز است.
گریس و مواد شیمیایی هستند که به درون آن ریخته می را تحت همه نوع از عجیب و غریب
تحولات ، که علت نام خود را به طور مداوم در حال حرکت ، و اگر
ماهی بزرگ تغذیه در آن بودند ، و یا بزرگ
leviathans disporting خود را در اعماق آن است.
حباب های گاز اسید کربنیک را به سطح و انفجار افزایش یابد ، و ایجاد حلقه های دو
یا سه فوت عرض است.
اینجا و آنجا گریس و کثافت جامد سفت ، و نهر به نظر می رسد مانند یک تخت خواب
از گدازه ، جوجه ها در مورد بر روی آن راه رفتن ، غذا خوردن ، و چند بار غریبه بدون تعجب و تشویش
شروع به قدم زدن در سراسر ، و به طور موقت از بین رفته است.
هکرها استفاده می شود را ترک نهر است که راه ، تا در هر حال حاضر و پس از آن سطح
گرفتن بر روی آتش و سوزاندن خشمگینانه ، و آتش نشانی می آیند و
آن را.
هنگامی که ، با این حال ، یک غریبه مبتکرانه آمد و شروع به جمع آوری این Filth در scows ،
به را گوشت خوک از ؛ و سپس هکرها نشانه گرفت ، و دستور به توقف
او را ، و پس از آن جمع آوری آن را خود.
بانک ها از "نهر شامپانی" دیوار ضخیم با موهای ، و این نیز هکرها
جمع آوری و تمیز می کند. چیز بسیار عجیب از وجود دارد
این ، با توجه به شایعات بی اساس از مردان است.
هکرها تا به حال برق مخفی ، که از طریق آن به سرقت برده میلیاردها گالن
آب شهر.
روزنامه ها پر از این رسوایی شده بودند -- که زمانی حتی به حال وجود داشته اند
تحقیقات و کشف واقعی از لوله ها ، اما هیچ کس مجازات شده بود ،
و چیزی که رفت حق در.
و سپس محکوم صنعت گوشت وجود دارد ، با وحشت بی پایان آن است.
مردم شیکاگو دیدم بازرسان دولت در Packingtown ، و همه آنها
در زمان که به این معنی است که آنها را از گوشت بیمار محافظت می شدند ، آنها را درک نمی کنند
که این صد و شصت و سه
هکرها در درخواست بازرسان شده بود منصوب شد ، که آنها
پرداخت شده توسط دولت ایالات متحده به گواهی است که تمام گوشت بیمار نگه داشته بود
در این ایالت است.
آنها تا به حال هیچ مقامی فراتر از آنچه که برای بازرسی گوشت در شهر به فروش می رسد
و دولت تمام نیروی در Packingtown شامل سه سرسپردگان محلی
دستگاه سیاسی *
(* قوانین و مقررات برای بازرسی از دام و محصولات خود را.
وزارت کشاورزی ایالات متحده ، دفتر صنایع دامی ، شماره سفارش
125 : --
بخش 1. صاحبان کشتارگاه ها ، کنسرو ، salting ، بسته بندی ، و ارائه هرگونه
موسسات درگیر در ذبح گاو ، گوسفند ، خوک ، و یا بسته بندی
هر یک از محصولات خود ، لاشه و یا
محصولاتی که برای تبدیل شدن به افراد میان ایالت ها یا تجارت خارجی ، نباید
وزیر کشاورزی برای بازرسی از برنامه به گفت و حیوانات و خود را
محصولات....
بخش 15. چنین رد یا محکوم حیوانات در یک بار باید توسط حذف
صاحبان قلم حاوی حیوانات که بازرسی شده است و یافت می شود
عاری از بیماری و مناسب برای مواد غذایی انسان ،
و باید مطابق با قوانین ، احکام و مقررات دفع
دولت و شهرداری است که در آن گفت : رد یا محکوم حیوانات
قرار دارد....
بخش 25. آزمایش میکروسکوپی برای trichinae باید از همه خوک ساخته شده
محصولات صادراتی به کشورهای نیاز به معاینه چنین.
هیچ آزمایش میکروسکوپی از خوک خود محافظت می ذبح برای تجارت بین ایالتی ساخته شده ، اما
این معاینه باید به کسانی که در نظر گرفته شده برای تجارت صادرات محدود شده است.)
و در مدت کوتاهی پس از آن یکی از این ، یک پزشک ، ساخته شده کشف می کند که
لاشه از هدایت که به عنوان مسلول محکوم شده است توسط دولت بود
بازرسان ، و که در نتیجه حاوی
ptomaines ، که سموم کشنده هستند ، بر اساس پلت فرم باز مانده بودند و carted دور
در این شهر به فروش می رسد و بنابراین او اصرار داشت که این لاشه ها می شود با درمان
تزریق نفت سفید -- و به استعفا در هفته همان دستور داده شد!
پس خشمگین شد هکرها که آنها رفت و دورتر ، و مجبور شهردار به
لغو اداره کل بازرسی ، به طوری که از آن زمان به بعد شده است وجود ندارد حتی یک
ادعای هرگونه دخالت را با گرافت.
به دو هزار دلار در هفته حق السکوت از هدایت مسلول گفته بود
به تنهایی و به اندازه دوباره آن را از خوک خود محافظت می بود که وبا در قطار فوت ،
و است که شما ممکن است هر روز در حال
لود شده را به boxcars دور برده و به یک مکان به نام گلوب ، در ایندیانا ، جایی که آنها
درجه فانتزی از گوشت خوک.
Jurgis شنیده از این چیزها کم کم ، در شایعات بی اساس از کسانی بودند که
موظف به مقصر بودن آنها را.
این به نظر می رسید که اگر هر بار که شما با یک فرد از یک بخش جدید ، شما را از جدید شنیده
swindles و جنایات جدید.
، به عنوان مثال وجود دارد ، لیتوانیایی که قصاب گاو برای گیاه بود که در آن
Marija ، کار کرده بود که گوشت را برای کنسرو کردن تنها به قتل رساندند و به شنیدن این مرد توصیف
حیوانات که به جای او می شده اند ارزشمند برای دانته و یا زولا.
این به نظر می رسید که آنها باید سازمان های سراسر کشور ، برای شکار قدیمی و
فلج و بیمار گاو کنسرو شده می شود.
گاو که در "ویسکی مالت ،" امتناع از breweries تغذیه شده بودند ، وجود دارد ،
و آنچه را که مردان به نام "steerly" تبدیل شده بود -- که به معنی تحت پوشش با جوش است.
این یک کار تند و زننده در کشتن این بود ، برای زمانی که شما چاقو خود را به آنها سقوط آنها
پشت سر هم و ترشح بدبو مسائل را به صورت خود و پس از آن که آستین مرد بودند
آغشته با خون ، و دست خود را ارگنکن
در آن است ، چگونه بود که او تا کنون برای از بین بردن چهره اش را ، و یا برای روشن شدن چشمان او به طوری که او می تواند دید؟
این چیزهای مانند ساخته شده است که "گوشت گاو embalmed" که چندین کشته است بود
برابر بسیاری از ایالات متحده سربازان به عنوان تمام گلوله از اسپانیایی ها ، تنها به ارتش
علاوه بر این ، گوشت گاو ، بود تازه نه کنسرو شده ، بود
چیزهای قدیمی که دروغ بود را برای سالها در زیرزمینهای.
سپس یک روز یکشنبه شب ، Jurgis شنبه puffing لوله خود را با اجاق گاز آشپزخانه ، و صحبت کردن
با همکار قدیمی آنها جوناس معرفی شده بود ، و چه کسی مشغول به کار در کنسرو
اتاق در دورهام ، و به همین ترتیب Jurgis آموخته
چند چیز در مورد کالاهای بزرگ و تنها دورهام کنسرو شده ، که ملی تبدیل شده بود
نهاد.
آنها کیمیاگران به طور منظم در دورهام بودند ، آنها آگهی قارچ ، سوس گوجه فرنگی و
مردانی که از آن ساخته شده نمی دانستند که آنچه قارچ شبیه است.
آنها آگهی "مرغ گلدان ،" -- و آن را مانند سوپ boardinghouse بود
مقالات کمیک ، که از طریق آن مرغ با لاستیک در راه می رفت بود.
شاید آنها تا به حال یک فرایند مخفی برای ساخت جوجه شیمیایی -- چه کسی می داند؟ گفت :
دوست Jurgis 'چیزهایی که رفت و به مخلوط سیرابی بودند ، و چربی
گوشت خوک ، و پیه گوشت گاو ، و قلب از گوشت گاو ،
و در نهایت ضایعات به پایان می رسد گوشت گوساله ، هنگامی که آنها تا به حال هیچکدام.
آنها این چند در درجه بالاتر قرار دهید ، و آنها را با قیمت های مختلف به فروش می رسد ، اما
محتویات قوطی ، همه از همان قیف آمد.
و سپس ، "بازی گلدان" و "باقرقره گلدان" ، "ژامبون گلدان وجود دارد" و "deviled
ژامبون "-- د vyled ، به عنوان مردان آن را به نام.
"د vyled ژامبون از زباله ساخته شده از گوشت گاو دودی که خیلی کوچک بودند به پایان می رسد
توسط دستگاه قطعه قطعه می شود ، و همچنین سیرابی ، رنگ شده با مواد شیمیایی طوری که آن را نمی
نشان دادن رنگ سفید و مواد باغچه خانهها از همسترینگ و
corned گوشت گاو و سیب زمینی ، پوست و همه و در نهایت gullets سخت غضروفی
گوشت گاو ، برش پس از زبان شده بود.
همه این مخلوط دارای قوه ابتکار زمین شد و با طعم ادویه جات ترشی جات را به آن طعم
مانند چیزی.
هر کسی که می تواند تقلید جدید اختراع مطمئن ثروت از دورهام قدیمی شده بود ،
گفت خبرچین Jurgis '؛ اما سخت بود به از هر چیز جدید فکر می کنم در جایی که تا
بسیاری از عقل تیز در محل کار را برای مدتی چنین بوده است
بلند ، که در آن مردان استقبال سل در گاو آنها تغذیه ، به دلیل آن
آنها را فربه کردن سریع تر و جایی که آنها خریداری تمام کره ترشیده قدیمی
در فروشگاه های مواد غذایی از سمت چپ
قاره ، و "اکسیده" آن را توسط یک فرایند هوای اجباری ، برای از میان بردن بوی ،
آن را با شیر کم چرب rechurned ، و آن را در آجر در شهرستانها فروخته!
تا یک یا دو سال پیش آن را سفارشی را به کشتن اسب در کارگاههای شده بود --
ظاهرا برای کود ، اما پس از تحریک طولانی قادر به روزنامه شده بود
مردم را متوجه است که اسب در حال کنسرو شده بودند.
در حال حاضر آن را خلاف قانون بود به کشتن اسب ها در Packingtown ، و قانون بود واقعا
پیروی با -- در حال حاضر ، در هر میزان است.
هر روز ، با این حال ، یکی ممکن است دیدن تیز موجودات شاخدار و کرک شده موهای در حال اجرا
با گوسفند و در عین حال کار شما را مجبور به عموم مردم به این باور است که
بخش زیادی از آنچه در آن گوشت بره و گوشت گوسفند را بخرد واقعا گوشت بز!
یکی دیگر از مجموعه ای جالب از آمار است که یک فرد ممکن است داشته وجود دارد
جمع آوری شده در Packingtown -- کسانی که از afflictions مختلف کارگران.
هنگامی که Jurgis به حال برای اولین بار از گیاهان بسته بندی با Szedvilas بازرسی ، او تا به حال شگفت زده
در حالی که او به داستان از تمام چیزهایی که از لاشه ساخته شده بودند گوش
حیوانات ، و از همه کمتر
صنایع که در آنجا نگهداری می شدند ، در حال حاضر او در بر داشت که هر یک از این کمتر
صنایع دوزخ جداگانه ، کمی در راه خود را به عنوان به عنوان بستر کشتار وحشتناک بود ،
منبع و چشمه همه آنها را.
کارگران در هر یک از آنها بیماری های عجیب و غریب خود را داشتند.
و بازدید کننده سرگردان ممکن است در مورد تمام swindles تردید است ، اما او
تردید در مورد این نمی تواند ، برای کارگر و شواهد از آنها را در روی مته سوراخ
شخص خود -- به طور کلی او تنها برای نگه داشتن دست خود را.
مردان در اتاق ترشی وجود دارد ، برای مثال ، که در آن Antanas قدیمی را بدست کرده بود
مرگ ؛ کمیاب یکی از این بود که برخی از نقطه از وحشت را در شخص او نیست.
مرد اجازه می دهد تا آنجا که خراش انگشت او هل دادن یک کامیون در اتاق ترشی و او
ممکن است یک زخم که او را از جهان قرار داده ، تمام مفاصل در انگشتان دست او
ممکن است توسط اسید ، یک به یک خورده می شوند.
floorsmen و قصابان ، گوشت گاو *** و trimmers ، و همه کسانی که مورد استفاده
چاقو ، شما به ندرت می تواند یک فرد که به استفاده از انگشت شست خود را پیدا و در وقت و زمان
دوباره پایه آن کاهش بوده است ، تا
این صرفا یک توده از گوشت که مرد در برابر فشار چاقو به آن برگزار شد.
دست از این مردان خواهد بود criss ، عبور با کاهش ، تا زمانی که شما می تواند بدون
دیگر آنها را شمارش و یا آنها را ردیابی وانمود.
آنها بدون ناخن ، داشته باشند -- آنها را خاموش کشیدن پنهان پوشیده بود و بند انگشتان خود را
ورم کرده به طوری که انگشتان دست خود را مانند یک فن گسترش است.
مردانی که مشغول به کار در اتاق پخت ، در میان بخار و مشمئز کننده وجود دارد
بو ، نور مصنوعی ، در این اتاق میکروب سل ممکن است برای زندگی
دو سال ، اما عرضه هر ساعت تمدید شد.
گوشت گاو luggers ، وجود دارد که دو صد پوند چهارم را به انجام
یخچال اتومبیل ؛ نوع ترس از کار ، که در چهار ساعت در صبح آغاز شد ،
و عینک قوی ترین مردان در چند سال.
کسانی که مشغول به کار در اتاق دلسرد کننده ای وجود دارد ، و بیماری های ویژه ای که بود
روماتیسم و محدودیت زمانی که یک مرد می تواند در اتاق دلسرد کننده ای کار می کنند را به توان گفت
پنج سال است.
pluckers پشم ، که دست رفت و به قطعات حتی زودتر از دست وجود دارد
مردان ترشی ، برای pelts از گوسفند با اسید رنگ برای نرم کردن
پشم ، و پس از آن pluckers بود به جلو و
این پشم با دست برهنه خود ، تا اسید انگشتان دست خود را خورده بود خاموش.
کسانی که ساخته شده از قوطی کنسرو گوشت وجود دارد و دست خود را ، بیش از حد ،
پیچ و خم از بریدگی ها ، و هر برش فرصتی برای مسمومیت خون است.
برخی از مشغول به کار در ماشین مهر زنی ، و آن بود بسیار به ندرت که یک نفر می تواند کار طولانی
در سرعت است که وجود دارد ، مجموعه ای بود و نمی دهد و فراموش خود و بخشی از
از دست خود را خاموش خرد شده است.
"بالابر ،" را به عنوان آنها نامیده می شود ، که وظیفه آن را به فشار وجود دارد
اهرم که گاو مرده را از روی زمین بلند.
آنها همراه بر لاپه زد ، مشابه را از طریق مرطوب و بخار ، و به عنوان قدیمی
معماران دورهام اتاق کشتن برای راحتی ساخته شده
بالابر ، در هر چند پا را
به خم شدن تحت پرتو ، چهار پا بالاتر از یکی از آنها فرار در می گویند که به آنها رو به
عادت دولا شدن ، به طوری که در چند سال آنها خواهد بود راه رفتن مانند
شامپانزه ها.
بدتر از هر گونه ، با این حال ، مردان کود بودند ، و کسانی که در خدمت پخت و پز
اتاق.
این افراد می تواند به بازدید کننده نشان داده شده است ، -- برای بوی انسان کود
هر بازدید کننده عادی در صد متری ، ترساندن و به عنوان برای مرد دیگر ،
که در اتاق مخزن پر از بخار کار می کردند ، و
در برخی از آن بودند vats باز نزدیک سطح کف ، عجیب و غریب آنها وجود دارد
مشکل این بود که آنها را به vats سقوط کرد و هنگامی که آنها را صید بودند ، وجود داشت
به اندازه کافی از آنها هرگز از چپ به ارزش
برگزاری نمایشگاه -- گاهی اوقات آنها را به مدت چند روز ، نادیده گرفته تا تمام اما استخوان
از آنها به عنوان گوشت خوک برگ خالص دورهام به جهان رفته بود!
>
فصل 10
در طول اوایل زمستان خانواده بودند پول کافی برای زندگی و
کمی بیش از پرداخت بدهی های خود را با ، اما هنگامی که درآمد از Jurgis کاهش یافت و از نه
یا ده دلار در هفته جاری به پنج یا شش ، وجود دارد
دیگر هر چیزی به فراغت.
زمستان رفت و بهار آمد ، و آنها هنوز هم زندگی می کنند در نتیجه از دست به
دهان ، حلق آویز در روز به روز ، به معنای واقعی کلمه دستمزد یک ماه بین آنها
و گرسنگی.
Marija در ناامیدی ، بود هنوز هم وجود دارد هیچ کلمه ای در مورد بازگشایی کنسرو
کارخانه ، و پس انداز خود را تقریبا کاملا از بین رفته بودند.
او مجبور به رها کردن همه ایده از ازدواج پس از آن ، خانواده می تواند در امتداد
بدون او -- هر چند که برای ماده او به احتمال زیاد به زودی برای تبدیل شدن به یک بار حتی بر
آنها برای زمانی که پول او رفته بود ، آنها
مجبور به پرداخت آنچه را که آنها او را در هیئت مدیره بدهکار است.
بنابراین Jurgis و Ona و Teta Elzbieta کنفرانس اضطراب را تا دیر وقت نگه دارید
شب ، تلاش برای کشف که چگونه آنها می توانند از این بیش از حد بدون گرسنه مدیریت.
چنین شرایط ظالمانه که بر اساس آن زندگی خود را ممکن بود ، که آنها ممکن است هرگز
داشته باشند و نه انتظار مهلت یک لحظه تنها از نگرانی ، یک لحظه تنها که در آن
فکر پول بودند خالی از سکنه است.
آنها زودتر فرار می کنند ، به عنوان یک معجزه ، از یکی از مشکلات ، از یک جدید
به نظر آمده است.
علاوه بر تمام سختی های فیزیکی خود بود ، در نتیجه یک گونه ثابت وجود دارد
بر ذهن خود ، آنها در تمام طول روز و تقریبا تمام شب با نگرانی و ترس Harried در شدند.
این در حقیقت زندگی نمی کند ، بلکه به ندرت حتی موجود بود ، و آنها احساس که
برای قیمت پرداخت شده توسط آنها خیلی کم بود.
آنها مایل به کار تمام وقت و زمانی که مردم نهایت تلاش خود را ، باید آنها نمی
قادر به زنده نگه داشتن؟
به نظر می رسید هرگز پایان دادن به چیزهایی را که تا به حال برای خرید و وجود دارد
احتمالات پیش بینی نشده.
هنگامی که لوله های آب خود را مسدود و ترکیدن و زمانی که در جهل خود ، آنها را آب
خارج ، آنها تا به حال سیل وحشتناک در خانه خود است.
این اتفاق افتاد در حالی که مردان دور بودند ، و فقیر Elzbieta را به خیابان عجله
فریاد برای کمک ، برای او حتی نمی دانند که آیا سیل می تواند متوقف شود ، و یا
که آیا آنها را برای زندگی خراب شد.
این تقریبا به عنوان به عنوان دومی بد بود ، آنها در پایان ، برای لوله کش باردار
آنها هفتاد و پنج سنت در ساعت ، و هفتاد و پنج سنت برای مرد دیگری که تا به حال
ایستاد و تماشا او را ، و شامل تمام
این دو شده بود و آینده ، و همچنین هزینه تمام انواع مواد و
اضافه استفاده کنید.
و سپس دوباره در زمانی که آنها رفت و به پرداخت قسط ژانویه خود را در خانه ،
با حضور عامل آنها را با درخواست از آنها در صورتی که تا به حال تا به حال بیمه وحشت زده به هنوز.
او در پاسخ به پرسش خود را به آنها نشان بند در سند ارائه شده است که آنها
قرار بود به نگه داشتن خانه ای برای یک هزار دلار بیمه شده ، به محض حال حاضر
سیاست فرار ، که در عرض چند روز اتفاق می افتد.
Elzbieta پور ، بر آنها دوباره سقوط کرد ضربه ، خواستار چه مقدار از آن آنها را هزینه کند.
هفت دلار ، مرد گفت : و آن شب آمد Jurgis ، ترسناک و مصمم ،
درخواست که عامل خواهد بود خوب به اندازه کافی به او اطلاع ، یک بار برای همه ، به عنوان
تمام هزینه های آنها مسئول بودند.
سند در حال حاضر ، او گفت ، امضا شده با طعنه زدن مناسب به شیوه جدید زندگی بود
آموخته بود -- سند امضا شد ، و بنابراین عامل طولانی هر چیزی به دست آوردن توسط
سکوت.
و Jurgis نگاه هموطنان مستقیما در چشم ، و بنابراین هموطنان هیچ زمانی تلف
در تظاهرات مرسوم است ، اما او سند به عنوان خوانده شده
آنها را بیمه برای تجدید هر سال ، آنها را مجبور به پرداخت
مالیات ، حدود ده دلار در سال ، آنها را به پرداخت مالیات بر آب ، حدود شش
دلار در سال است -- (Jurgis حل و فصل سکوت خاموش شیر آتش نشانی).
این ، علاوه بر بهره و اقساط ماهانه می شود -- مگر اینکه توسط
احتمال این شهر اتفاق می افتد به تصمیم گیری در فاضلاب قرار داده و یا به وضع پیاده رو.
بله ، گفت : عامل ، آنها باید این ، چه آنها را می خواستم و یا
، و نه اگر این شهر گفت.
فاضلاب آنها را در حدود بیست و دو دلار هزینه ، و پانزده پیاده رو اگر آن را
چوب ، بیست و پنج بود اگر آن را سیمان شدند.
بنابراین Jurgis رفت خانه و امداد رسانی به دانستن بدترین ، در هر صورت ، به طوری که او
می تواند نه بیشتر با خواسته های تازه شگفت زده است.
او را دیدم در حال حاضر چگونه آنها غارت شده بود ، اما آنها در آن بودند ، بدون عطف وجود دارد
بازگشت.
آنها فقط می تواند در رفتن و مبارزه و پیروزی -- شکست چیزی است که می تواند بود
حتی از تصور است.
وقتی بهار آمد ، آنها را از سرماخوردگی وحشتناک تحویل داده شدند ، و
یک معامله بزرگ بود ، اما علاوه بر آنها بر شمارش پول بود آنها نمی خواهد که به
پرداخت هزینه برای زغال سنگ -- و آن را فقط در این زمان بود که هیئت مدیره Marija شروع به شکست.
در آن زمان ، بیش از حد آب و هوای گرم به ارمغان آورد محاکمات خود را در هر فصل تا به حال محاکمه خود ، به عنوان
آنها در بر داشت.
در بهار باران سرد ، که خیابان ها را به کانال ها و bogs تبدیل وجود دارد ؛
گل خواهد بود تا عمیق که واگن را غرق به هاب ، به طوری که نیم دوجین
اسب می تواند آنها را حرکت نمی کند.
سپس ، البته ، این غیر ممکن است برای هر یک برای رسیدن به کار با پاهای خشک شد ؛ و این
بد بود برای مردانی که ضعیف مزین و کفش پوشیده ، و هنوز هم بدتر برای زنان بودند و
کودکان می باشد.
بعدها اواسط تابستان ، با گرما تنگ ، وقتی که تخت قتل تیره رنگ از
دورهام برزخ بسیار شد ، یک زمان ، در یک روز ، سه مرد مرده سقوط از
گرمازدگی.
تمام روز طولانی رودخانه ها از خون گرم ریخت جلو تا با خورشید ضرب و شتم پایین ،
و حرکت هوا ، دود یا بوی قوی به اندازه کافی به دست کشیدن یک مرد بیش از همه قدیمی
بوها از یک نسل بیرون کشیده شده خواهد بود
های این گرما -- برای شستن دیوارها و rafters وجود دارد و هرگز
ستون ، و آنها را سفت با کثافت از یک عمر بودند.
مردانی که در تخت کشتار کار می کرد که به بوی بد دادن با foulness آمده ، به طوری که
شما می توانید از یکی از آنها را در پنجاه فوت دور بوی به سادگی وجود دارد هیچ چیز مانند
مناسب و معقول نگه داشتن ، دقیق ترین مرد داد
آن را در پایان و در uncleanness wallowed.
حتی وجود ندارد که در آن یک مرد می تواند دست خود را بشویید ، و مردان خوردند به عنوان
بسیار خون خام به عنوان غذا در زمان شام.
هنگامی که آنها در محل کار آنها حتی نمی توانست پاک کردن چهره خود را -- آنها به عنوان درمانده بودند
به عنوان تازه متولد بررسی سوالات شده در آن احترام و ممکن است مانند یک ماده کوچک به نظر می رسد ، اما زمانی که
عرق شروع به اجرا کردن گردن خود و
غلغلک دادن آنها را ، یا پرواز به زحمت آنها را شکنجه مانند سوخته زنده شدن بود.
این که آیا این کشتارگاه و یا افسردگی ، که مسئول بود ، یک نفر می تواند
می گویند ، اما با آب و هوای گرم فرود بر Packingtown واقعی
طاعون مصر از مگس ها ، می تواند وجود ندارد
توصیف این -- خانه های سیاه و سفید با آنها خواهد بود.
هیچ فرار وجود دارد ، شما ممکن است تمام درها و پنجره ها را با صفحه نمایش ارائه ،
اما وز وز خود را بیرون می مانند swarming زنبورها می شود ، و هر زمان که شما افتتاح شد
درب آنها را در به عنوان اگر یک طوفان باد آنها را رانندگی با عجله.
شاید فصل تابستان نشان می دهد به شما افکار از کشور ، سند چشم انداز سبز
رشته ها و کوه ها و دریاچه های گازدار.
هیچ توصیه ای را برای مردم در حیاط بود.
زمین بزرگ ماشین بسته بندی در remorselessly ، بدون فکر سبز
زمینه و مردان و زنان و کودکان که بخشی از آن را داشتند و هر گونه سبز دید هرگز
چیز ، حتی یک گل.
چهار یا پنج مایل به شرق از آنها در وضع آبهای آبی دریاچه میشیگان ، اما برای
خوب از آنها ممکن است آن را به عنوان دور به عنوان اقیانوس آرام بوده است.
آنها فقط یکشنبه ها بود ، و پس از آن که بیش از حد خسته به راه رفتن.
آنها به ماشین بسته بندی بزرگ بسته بود ، و برای زندگی به آن گره خورده است.
مدیران و superintendents و کارمندان از Packingtown همه از استخدام
یکی دیگر از کلاس ، و هرگز از کارگران ، آنها تکبر و کارگران ، بسیار meanest
از آنها است.
شیطان ضعیف از یک حسابدار که مشغول به کار بود در دورهام برای بیست سال در
حقوق و دستمزد از شش دلار در هفته جاری ، و ممکن است کار وجود دارد برای بیست بیشتر و انجام ندارد
بهتر و در عین حال که خود را در نظر
آقایی ، تا آنجا که به قطب از ماهر ترین کارگر در قتل حذف
تخت ، و او متفاوت بود در آن لباس ، و در بخش دیگری از این شهر زندگی می کنند ، و آمدن به
کار در ساعت های مختلف روز ، و در
هر راه مطمئن شوید که او با یک مرد رنجبر آرنج هرگز مالیده است.
شاید این به دلیل به repulsiveness کار بود و در هر صورت ، مردم که
کار کرده با دست خود را در یک کلاس از هم جدا ، و به آن احساس ساخته شد.
در اواخر بهار کارخانه کنسرو شده دوباره ، و به همین ترتیب Marija یک بار دیگر
به آواز شنیده بود ، و عشق موسیقی از Tamoszius انجام گرفت در تن کمتر سودا.
آن را برای مدت طولانی نشده بود ، با این حال ، برای یک ماه یا دو بعد یک فاجعه وحشتناک سقوط بر
Marija.
او فقط یک سال و سه در روز بعد از کار به عنوان نقاش می تواند آغاز کرده بود ، او از دست رفته خویش
کار. این یک داستان طولانی شد.
Marija اصرار داشت که آن را به دلیل فعالیت های خود را در اتحادیه بود.
هکرها ، البته تا به حال جاسوس در تمام اتحادیه های صنفی ، و علاوه بر آنها ساخته شده
عمل از خرید تعداد معینی از مقامات اتحادیه ، به بسیاری از آنها به عنوان
آنها مورد نیاز است.
بنابراین هر هفته گزارش به عنوان به چه می گذرد ، و اغلب آنها می دانستند
چیزهایی قبل از اعضای اتحادیه های کارگری آنها را می دانستند.
هر که به توسط آنها خطرناک در نظر گرفته شد این بود که او نه یک
مورد علاقه با رئیس خود و Marija دست بزرگ برای رفتن پس از خارجی شده بود
مردم و موعظه به آنها می شود.
با این حال که ممکن است ، حقایق شناخته شده بودند که چند هفته قبل از کارخانه بسته
Marija فریب خوردن از پرداخت خود را برای سه صد قوطی بود.
دختران مشغول به کار در یک جدول طولانی ، و پشت سر آنها یک زن را با مداد راه می رفت و
نوت بوک ، نگه داشتن تعداد از تعداد آنها به پایان رسید.
البته این زن بود ، تنها انسان ، و گاهی اوقات مرتکب اشتباه شده است ؛ در زمانی که این
اتفاق افتاده است ، وجود ندارد جبران -- اگر در روز شنبه شما پول کمتر از شما تا به حال
به دست آورده ، شما تا به حال را به بهترین از آن است.
اما Marija این را درک نمی کنند ، ساخته شده و اختلال.
اختلالات Marija هیچ معنی نیست ، و در حالی که او فقط به حال شناخته شده
لیتوانی و لهستانی ، آنها هیچ آسیبی را انجام داده بود ، برای مردم تنها به او خندید و
فریاد او.
اما در حال حاضر Marija بود قادر به تماس نامها در زبان انگلیسی ، و غیره او زنی که ساخته شده
اشتباه او را disliking.
احتمالا ، به عنوان Marija ادعا کرد ، او مرتکب اشتباه شده بر روی هدف پس از آن ؛ در هر
نرخ ، او از آنها ساخته شده ، و بار سوم از آن اتفاق افتاد Marija رفت در تنگنا و
در زمان این موضوع برای اولین بار به forelady ، و
زمانی که وی بدون رضایت وجود دارد ، به سرپرست.
این بی سابقه از فرض ، اما سرپرست گفت او در مورد آن را ببینید ،
کدام Marija زمان به معنی که او بود که برای گرفتن پول خود ، پس از انتظار سه
روز را ، او رفت تا سرپرست دوباره مراجعه کنید.
این بار مرد دیده ، و گفت که او تا به حال هم برای شرکت به آن نداشته و زمانی که
Marija ، در برابر توصیه و هشدار دهنده از هر یک ، آن را سعی کردم یک بار دیگر ، او دستور داد
پشت خود را به کار خود را در شور.
چه چیزهایی اتفاق افتاد پس از آن Marija بود مطمئن نیست ، اما آن بعد از ظهر
forelady او گفت که خدمات خود را نمی خواهد دیگر مورد نیاز است.
پور Marija نمی توانست بیشتر dumfounded زن زدم به حال او را بیش از
سر ، در ابتدا او نمی تواند باور کنی که او چه شنیده ام ، و پس از آن او بزرگ خشمگین
و قسم می خورد که او به هر حال خواهد آمد ، که جای خود را متعلق به او است.
در پایان او را در وسط کف نشست و گریستم و wailed.
درس بی رحمانه بود ، اما پس از آن Marija شد لجباز -- او باید گوش به
کسانی که تجربه به حال بود.
دفعه بعد او را به جای او ، به عنوان forelady آن ابراز و به همین ترتیب Marija
رفت ، و خانواده مواجه مشکل وجود دوباره.
به خصوص سخت بود این زمان ، برای Ona شد و قبل از بلند محدود شود ، و Jurgis
تلاش برای صرفه جویی در پول برای این است.
او داستان های وحشتناک از ماماها ، که به عنوان ضخامت به عنوان کک رشد در شنیده بود
Packingtown و او ذهن او ساخته شده بود که Ona باید مرد ، دکتر داشته باشند.
Jurgis بسیار معاند می تواند زمانی که او می خواست ، و او در این مورد بود ، بسیار به
ترس از زنان ، که احساس کردند که یک مرد پزشک بی مناسبتی بود ، و
ماده واقعا به آنها تعلق دارد.
ارزانترین دکتر آنها می توانند آنها را پانزده دلار اتهام ، و شاید
بیشتر زمانی که این لایحه در آمد و در اینجا بود Jurgis اعلام کرد که او آن را پرداخت ،
حتی اگر او تا به حال برای جلوگیری از غذا خوردن در ضمن!
Marija به حال تنها حدود بیست و پنج دلار در سمت چپ است.
روز پس از روز او در مورد کارگاههای گدایی شغل سرگردان ، اما این بار بدون امید
پیدا کردن آن است.
Marija می تواند کار یک مرد تنومند ، هنگامی که او شاد شد انجام دهید ، اما
دلسردی او عینک به راحتی ، و او خواهد آمد در شب به خانه یک جسم رقت انگیز است.
او آموخته درس او این زمان ، موجودی ضعیف و او آن را آموخته ده برابر بیش از.
خانواده آموخته همراه با او -- که زمانی که شما یک بار یک کار در
Packingtown ، شما را به آن آویزان ، آمده چه خواهد شد.
چهار هفته Marija شکار ، و نیمی از هفته پنجم.
البته او و پرداخت بدهیهایش را به اتحادیه متوقف است.
او همه علاقه به این اتحادیه را از دست داد ، و خودش را برای یک احمق که او تا کنون به حال لعن و نفرین
به یکی کشیده شده است.
او در مورد ساخته شده بود تا ذهن خود را که او یک روح از دست رفته بود ، هنگامی که کسی او را گفت :
باز کردن ، و او رفت و یک مکان به عنوان "گوشت گاو ، صاف کننده است."
او در این به این دلیل رئیس را دیدم که او تا به حال عضلات انسان ، و به همین ترتیب او
مرخص و مرد قرار داده Marija به انجام کار خود را به او ، پرداخت کمی بیش از نیمی
آنچه که او پرداخت شده بود قبل از.
وقتی او برای اولین بار به Packingtown آمد ، Marija کار تکبر و مانند این را داشته باشد.
او در کارخانه کنسرو دیگر بود ، و کار او بود به قدم زدن گوشت از آن بیمار
گاو که Jurgis حدود نه مدتها قبل از شده بود گفت.
او در یکی از اتاق که در آن مردم به ندرت شاهد نور روز تعطیل شد ، در زیر
او اتاق سرد شدن ، که در آن گوشت یخ زده بود ، و بالاتر از او را به پخت و پز
اتاق و او بر روی یخ سرد ایستادند
کف ، در حالی که سر او اغلب چنان داغ است که او به ندرت می تواند نفس کشیدن است.
پیرایش گوشت گاو خاموش استخوان ها وزن صد ، در حالی که ایستاده تا از اوایل
صبح روز تا دیر وقت شب ، با چکمه های سنگین و طبقه همیشه مرطوب و پر
puddles ، موجب از کار انداخته
به طور نامحدود به دلیل slackening در تجارت ، مسئولیت دوباره به صورت اضافه کاری در نگه داشته
عجله فصل ، و به کار کرده تا او را در هر عصب لرزید و گرفتن دست او را از دست داد
چاقو لزج خود را ، و به خودش
مسموم زخم -- که زندگی جدید است که خود را قبل از Marija گشوده بود.
اما به دلیل Marija اسب انسان بود او صرفا خندید و در آن رفت و این امر می
فعال کردن او را هیئت مدیره خود را به پرداخت دوباره ، و حفظ خانواده رفتن.
و به عنوان برای Tamoszius -- خب ، آنها مدت طولانی صبر کرده بود ، و آنها می توانند کمی صبر کنید
خرد است.
آنها احتمالا می تواند نه همراه بر دستمزد خود را به تنهایی و خانواده نمی تواند زندگی
بدون مال انزن.
او می آیند و او را بازدید و در آشپزخانه نشسته و دست خود را نگه دارید ، و او باید
مدیریت محتوا با آن می شود.
اما روز به روز موسیقی ویولن Tamoszius 'پرشور تر شد و
دلخراش و Marija با دست هایش بنشیند و گونه او را مرطوب و clasped
تمام بدن او مرتعش شدن ، شنوایی در
ندبه ملودی صدای نسل متولد نشده که در او را برای گریه
زندگی است. درس Marija آمد تنها در زمان برای نجات
Ona از سرنوشت مشابه است.
Ona ، بیش از حد ، با جای او ناراضی بود ، و دلیل به مراتب بیشتر از Marija داشتند.
او نیمی از داستان خود را در خانه بگویید نیست ، چرا که او را دیدم آن عذاب به Jurgis ،
و او ترس از آنچه که او ممکن است انجام دهید.
برای یک مدت طولانی ، Ona به حال دیده می شود که خانم هندرسون ، forelady در بخش او ،
او را می خواهم.
در ابتدا او تصور آن را اشتباه قدیمی زمان او را در درخواست برای ساخته شده بود
تعطیلات به ازدواج است.
سپس او نتیجه گرفت باید آن را چون او نمی دهد forelady حاضر
گاهی اوقات -- او از آن نوع که ارائه از دختران در زمان بود ، Ona آموخته شده ، و
تمام انواع از تبعیض به نفع کسانی که آنها را سفارشی ساخته شده است.
در پایان ، با این حال ، Ona کشف کردند که حتی بدتر از آن بود.
خانم هندرسون تازه وارد بود ، و برخی از آن زمان بود ، قبل از شایعه او ساخته شده ، اما
در نهایت آن را بیرون که او یک زن نگهداری می شد ، معشوقه سابق
سرپرست گروه در همان ساختمان.
او را قرار داده بود در آنجا به او را آرام نگه دارید ، به نظر می رسید آن را -- و نه در مجموع با
موفقیت ، یک یا دو بار از آنها شنیده شده بود نزاع.
او تا به حال خلق و خوی از کفتار ، و به زودی جای او فرار پاتیل ساحره بود.
برخی از دختران بودند که از مرتب کردن بر اساس خود را ، که حاضر به مداهنه کردن به وجود دارد
او و او را تملق گفتن ، و این داستان در مورد بقیه حمل ، و به طوری furies
در محل بودند unchained.
بدتر از این ، زن را در مرکز شهر سخن زشت خانه زندگی می کردند ، با درشت ، قرمز
با آن روبرو ایرلندی به نام کانر ، که رئیس از خارج بارگذاری باند بود ، و
رایگان با دختران آنها و از کار خود رفت.
در فصل کساد برخی از آنها با خانم هندرسون را به خانه این مرکز شهر
در واقع ، آن را نمی خواهد بیش از حد می گویند که او مدیریت بخش خود را در براون
در ارتباط با آن است.
گاهی اوقات زنان از خانه خواهد بود مکان در کنار دختران مناسب و معقول داده می شود ، و
پس از سایر دختران شایسته رد شده بود به اتاق را برای آنها است.
هنگامی که شما در بخش این زن مشغول به کار در مرکز شهر خانه ای از خود را هرگز
افکار همه روز -- همیشه وجود دارد whiffs از آن گرفتار می شود ، مانند بوی
گیاهان Packingtown رندر کردن در شب ، هنگامی که باد منتقل شده به طور ناگهانی.
داستان در مورد آن رفتن دور خواهد بود و دختران در مقابل شما خواهد بود
به آنها بگویند و winking شما.
در چنین Ona جای یک روز در این شهر ماندند ، اما برای گرسنگی ، و ، به عنوان آن بود ،
او مطمئن بود که او می تواند باقی بماند روز بعد هرگز.
در حال حاضر او را درک است که دلیل واقعی بود که خانم هندرسون از اون متنفر بودم که او
دختر شایسته ازدواج کرده بود و او می دانست که talebearers و toadies متنفر
او را برای به همین دلیل ، و انجام بهترین خود را به زندگی خود را پر از بدبختی است.
اما هیچ یک دختر می تواند در Packingtown رفتن وجود دارد ، اگر او به ویژه در مورد
چیزهایی از این نوع ، هیچ جایی در آن وجود دارد که در آن یک فاحشه می تواند در امتداد
بهتر از یک دختر مناسب و معقول است.
در اینجا یک جمعیت ، کم طبقه و عمدتا خارجی ، حلق آویز همیشه در آستانه
گرسنگی ، و برای فرصت های زندگی خود را از وابسته بر اساس هوی و هوس مردان
هر بیت به عنوان خشن و بی پروا به عنوان
قدیمی برده رانندگان در زمان و تحت چنین شرایطی بی اخلاقی را دقیقا مطابق با
اجتناب ناپذیر است ، و به عنوان رواج دارد ، آن را به عنوان تحت سیستم برده داری اموال بود.
چیزهایی که کاملا غیر قابل بیان بودند بر در خانه در بسته بندی وجود دارد رفت و تمام وقت ،
و توسط هر کسی اعطا گرفته شد ، فقط آنها را نشان نداد ، به عنوان قدیمی
زمان محلی برده داری ، زیرا هیچ بود
تفاوت در رنگ بین استاد و برده.
یک روز صبح Ona ماند خانه ، و Jurgis مرد ، دکتر ، با توجه به هوی و هوس خود را ، و
او با خیال راحت از یک کودک زیبا تحویل داده بود.
این پسر بزرگ عظیم بود و Ona چنین موجودی کوچک خودش بود ، که آن را
به نظر می رسید کاملا باور نکردنی است.
Jurgis که ایستاده و در غریبه زل زل نگاه کردن توسط ساعت ، قادر به این باور است که آن را به حال
واقعا اتفاق افتاده است. آمدن این پسر یک رویداد تعیین کننده بود
با Jurgis.
او را به گونه ای جبران ناشدنی مرد خانواده آن به کشته شدن آخرین ضربه طولانی است که او
ممکن است به حال به بیرون رفتن در شب و نشستن و صحبت با مردان در
سالن.
هیچ چیز او را در حال حاضر مراقبت بسیار به نشستن و نگاه کودک وجود دارد.
این بسیار کنجکاو بود ، برای Jurgis در نوزادان بوده است هرگز علاقه مند قبل از.
اما پس از آن ، این یک نوع بسیار غیر معمول یک نوزاد بود.
او درخشان ترین کمی چشم سیاه و سفید ، و حلقه های باریک کمی سیاه و سفید بر سر او ، او
تصویر پدر خود زندگی می کنند ، همه گفت -- و Jurgis این
شرایط جذاب.
این به اندازه کافی گیج کننده بود که این کرم های کوچکی از زندگی را باید به داخل می آیند
جهان در همه شیوه ای که آن را به حال است که باید آن را با خنده دار
تقلید از بینی پدر خود به سادگی غیر طبیعی بود.
شاید ، Jurgis فکر کردم ، این برای مشخص است که آن کودک خود را در نظر گرفته شده بود ، که آن را
او بود و Ona ، برای مراقبت از تمام زندگی خود را.
Jurgis به حال هر چیزی یافت شده تقریبا بسیار جالب برخوردار هرگز است -- یک نوزاد بود ، هنگامی که شما آمد
در مورد آن فکر می کنم ، مطمئنا شگفت انگیزی در اختیار داشتن.
این رشد به یک مرد ، یک روح انسان ، با یک شخصیت خاص خود را دارد ، اراده
خاص خود را دارد!
افکار چنین فراموش نشدنی Jurgis ، پر نگه داشتن او را با تمام انواع عجیب و غریب و
تقریبا دردناک هیجانات.
او زیبا و افتخار Antanas کمی بود ، او در مورد تمام جزئیات کنجکاو
او را -- شستشو و پانسمان و غذا خوردن و خواب از او ، و پرسید :
همه انواع سؤالات پوچ.
آن زمان او را کاملا در حالی که به بیش از زنگ خطر خود را در تنگی باور نکردنی از
پاها کمی مخلوق.
Jurgis بود ، افسوس ، زمان بسیار کمی به کودک خود ، او زنجیر در مورد احساس هرگز
او بیش از فقط پس از آن است.
هنگامی که او در شب به خانه آمد ، کودک خواب خواهد بود ، و این امر می تواند merest
شانس اگر او بیدار قبل از Jurgis تا به حال برای رفتن به خواب خود.
سپس در صبح هیچ وقت به نگاه او وجود دارد ، تا واقعا تنها شانس
پدر در یکشنبه بود.
این بی رحمانه تر بود هنوز برای Ona ، که باید مانده اند خانه و nursed او را ،
دکتر ، برای سلامت خود را گفت و به عنوان کودک ، اما Ona تا به حال برای رفتن به محل کار ، و
ترک او را برای Teta Elzbieta تغذیه بر
سم رنگ پریده آبی که شیر در مواد غذایی گوشه نامیده می شد.
حبس Ona دستمزد او را تنها یک هفته از دست دادند -- او را به کارخانه
دوم دوشنبه ، و که Jurgis می تواند او را متقاعد کردن در ماشین سواری ،
و اجازه دهید او را به اجرا در امتداد پشت و کمک به او به قهوه ای که او alighted.
پس از آن ، این امر می تواند همه حق است ، گفت : Ona ، آن را بدون کرنش نشسته همسترینگ هنوز هم دوخت
در تمام طول روز ، و اگر او منتظر دیگر او ممکن است دریابید که forelady وحشتناک خود قرار داده بود
برخی از دیگری به جای او.
این یک فاجعه بیشتر از همیشه خواهد بود ، Ona ، در حساب از کودک ادامه داد.
همه آنها که به کار سخت تر در حال حاضر در حساب خود داشته باشد.
این چنین مسئولیت -- آنها نباید نوزاد رشد رنج می برند آنها به عنوان
کرده بود.
و این در واقع اولین چیزی که Jurgis از خود تصور کرده بود شده بود -- او تا به حال
گره دست خود و آماده خود را از نو برای مبارزه ، برای خاطر آن کوچک
کرم از امکان انسان.
و به این ترتیب Ona رفت و برگشت به براون و جای او را نجات داد و دستمزد یک هفته ، و بنابراین او
به خودش برخی از یکی از هزار بیماری که گروه زنان تحت عنوان
"مشکل رحم" شد و دیگر هرگز یک فرد و همچنین زمانی که او زندگی می کردند.
دشوار است ، در کلمات انتقال که این به معنای Ona ؛ چنین خفیف به نظر می رسید
جرم و مجازات بود تا از همه نسبت ، که نه او و نه هیچ
یکی از دیگری متصل شده تا کنون این دو است.
"مشکل رحم" به Ona به معنای تشخیص یک متخصص نیست ، و البته
درمان ، و شاید و یا دو عمل ، آن را به سادگی سردرد و درد در معنای
و افسردگی و heartsickness و
نورالژی هنگامی که او تا به حال برای رفتن به کار در باران.
اکثریت بزرگی از زنان که مشغول به کار در Packingtown رنج می برد را در همان راه ،
و از همین علت ، پس از آن چیز به پزشک مراجعه کنید در مورد نباشد ؛
به جای Ona که داروهای ثبت اختراع ، یکی را امتحان کنید
پس از دیگری ، به عنوان دوستان وی به آنها گفت.
به عنوان این الکل همه موجود ، و یا برخی از محرک دیگر ، او متوجه شد که همه آنها
خوب او در حالی که او آنها را در زمان ، و بنابراین او همیشه تعقیب فانتوم از خوب
بهداشت ، و از دست دادن آن چرا که او بیش از حد ضعیف برای ادامه بود.
>
فصل 11
در طول تابستان خانه های بسته بندی در فعالیت کامل دوباره ، و Jurgis ساخته شده
پول بیشتر.
بسیار او را ندارد ، با این حال ، او تا به حال در تابستان گذشته ، برای هکرها در زمان
روی دست بیشتر است.
مردان جدید وجود دارد ، هر هفته ، به نظر می رسید -- یک سیستم منظم بود ، و این عدد
آنها را به به فصل کساد بعدی ، به طوری که هر کس کمتری داشته
تر از همیشه.
دیر یا زود ، توسط این طرح ، آنها همه کار شناور شیکاگو
آموزش دیده را به انجام کار خود را. ترفند بسیار حیله گری که!
مرد بودند به تدریس دست جدید ، که روزی می آیند و شکستن اعتصاب خود را و
ضمن آنها به قدری فقیر نگه داشته بودند که آنها نمی توانند برای محاکمه آماده!
اما اجازه دهید هیچ کس فرض کنید که این افراط از کارکنان به معنای کار آسان تر
برای هر یک!
در مقابل ، سرعت ، به نظر می رسید به در حال رشد و وحشیانه تر در همه زمان ها ، آنها
به طور مستمر اختراع دستگاه های جدید به جمعیت کار بر روی -- آن را برای تمام جهان بود
مانند اشکلک شست از اتاق شکنجه قرون وسطی.
آنها ضربان ساز قلب و پرداخت آنها را بیشتر و آنها را مردان با جدید رانندگی
ماشین آلات -- گفته شد که در اتاق گراز قتل سرعت که در آن خوک خود محافظت می
نیرو توسط چرخ های ساعت تعیین شد ، که آن را کمی افزایش یافت و هر روز.
در کار از روی مقاطعه آنها به زمان ، کاهش نیاز به کار در زمان کوتاه ،
و پرداخت همان دستمزد ؛ و پس از آن ، پس از کارگران خود را به عادت کرده اند به حال
این سرعت جدید ، آنها را به نرخ را کاهش دهد
پرداخت متناظر با کاهش در زمان!
آنها این کار اغلب در موسسات کنسرو کردن انجام داده بود که دختر بودند نسبتا
ناامید و حقوق خود توسط یک سوم کامل در دو سال گذشته رفته بود ، و
طوفان نارضایتی دم بود که به احتمال زیاد برای شکستن هر روز بود.
تنها یک ماه پس از Marija گوشت گاو ، صاف کننده تبدیل شده بود کارخانه کنسرو که او
سمت چپ نوشته شده بود برش که درآمد دختران تقریبا مستقیما در نیمه تقسیم ؛
و آنقدر بزرگ خشم در این بود
که آنها را بدون حتی مذاکره درباره صلح موقت راهپیمایی ، و در خیابان سازمان
خارج.
یکی از دختران در جایی خوانده بودم که یک پرچم قرمز نماد مناسب برای
تحت ستم کارگران ، و به طوری که آنها نصب شده یکی از آنها ، و همه چیز در مورد کارگاههای رژه ، فریاد
با خشم.
اتحادیه های جدید ناشی از این انفجار شد ، اما اعتصاب بداهتا رفت و به
قطعه در سه روز ، به علت عجله کار جدید.
در پایان از آن دختری که پرچم قرمز انجام شده بود به مرکز شهر رفت و یک
موقعیت در یک فروشگاه بزرگ ، در حقوق و دستمزد از دو دلار و نیم در هفته.
Jurgis و Ona شنیده ام این داستان را با بی میلی ، بود وجود ندارد گفتن زمانی که خود را
در زمان خود ممکن است آمده است.
یک یا دو بار شایعاتی که یکی از خانه های بزرگ که قرار بود برای کاهش وجود داشته است آن
مردان غیر ماهر به پانزده سنت در ساعت ، و Jurgis می دانستند که اگر این انجام شد ، نوبت خود
به زودی خواهد آمد.
او در این زمان آموخته بود که Packingtown بود واقعا تعدادی از
شرکت در تمام ، اما یک شرکت بزرگ ، اعتماد گوشت گاو است.
و هر هفته از مدیران آن با یکدیگر و در مقایسه با یادداشت ، و در آنجا بود
یک مقیاس برای همه کارگران در حیاط و یک استاندارد بهره وری.
Jurgis گفته شد که آنها نیز ثابت قیمت آنها را برای گوشت گاو در سم پرداخت
و قیمت تمام گوشت لباس در کشور ، اما این چیزی او بود
درک در مورد مراقبت از.
تنها بود که ترس از یک برش Marija ، که خودش تبریک گفت ،
تا حدودی naively ، که یکی شده بود به جای او تنها مدت کوتاهی قبل از او
آمدند.
Marija به گوشت گاو ماهر ، صاف کننده ، و نصب به ارتفاع
دوباره.
در طول تابستان و پاییز Jurgis و Ona موفق به پرداخت خود را به عقب پنی تاریخ و زمان آخرین آنها
بدهکار او ، و او شروع به یک حساب بانکی است.
Tamoszius حساب بانکی را داشته و آنها فرار نژاد کردند ، و شروع به شکل بر
هزینه های خانه خود یک بار دیگر.
در اختیار داشتن ثروت وسیع مستلزم مراقبت و مسئولیت ، با این حال ، به عنوان فقیر
Marija در بر داشت.
او به توصیه یکی از دوستانش گرفته بود و پس انداز خود را در یک بانک در Ashland سرمایه گذاری
خیابان.
البته او می دانست هیچ چیز درباره آن ، به جز اینکه آن را بزرگ و تحمیل بود -- چه راههای ممکن
شانس فقیر خارجی کار دختر به درک کسب و کار بانکی ، آن را به عنوان
انجام شده در این سرزمین مالیه دیوانه وار؟
بنابراین Marija در ترس مداوم زندگی می کردند تا مبادا چیزی باید به بانک خود اتفاق می افتد ، و
از صبح راه خود را تا مطمئن شوید که آن را هنوز هم وجود دارد.
فکر اصلی او از آتش بود ، برای او تا به حال پول خود را در صورت حساب سپرده ، و
ترسند که در صورتی که آنان به آتش کشیده شدند بانک نمی خواهد او را هر دیگران به من بدهید.
Jurgis سرگرم کننده از او را برای این ساخته شده ، برای او یک مرد بود و برتر خود افتخار بود
دانش ، به او میگویند که بانک vaults نسوز داشتند ، و میلیون ها نفر خود را از
دلار های پنهان شده با خیال راحت دور در آنها است.
با این حال ، یک روز صبح Marija مسیر انحرافی را طی معمول خود را در زمان ، و به وحشت و بی میلی او را دیدم
جمعیت مردم در مقابل بانک و پر کردن جامد خیابان برای نیم بلوک.
تمام خون از چهره او را از ترور رفت.
او را به یک اجرا آغاز شد ، با فریاد به مردم برای پرسیدن آنچه مهم بود ، اما نه
توقف برای شنیدن آنچه آنها جواب دادند ، تا او که در آن ازدحام بود آمده بود
متراکم که او دیگر نمی تواند پیش.
بود "اجرا در بانک وجود دارد ،" آنها به او گفت پس از آن ، اما او نمی دانست چه که
شد ، و تبدیل از فردی به فرد دیگر ، سعی در عذاب ترس را از آنچه
آنها بنا شده است.
چیزی اشتباه بانک رفته؟ هیچ کس مطمئن بود ، اما پس از آنها فکر می کردند.
او نمی گرفتن پول او؟
بدون گفتن وجود دارد ؛ مردم بیم داشتند ، و همه آنها در تلاش بودند برای به دست آوردن
آن. خیلی زود بود هنوز چیزی برای گفتن --
بانک نمی خواهد باز به مدت نزدیک به سه ساعت است.
بنابراین در دیوانگی از ناامیدی Marija شروع به پنجه راه خود را به سمت درهای این
ساختمان ، از طریق ازدحام از مردان ، زنان ، و کودکان ، به عنوان به عنوان خودش هیجان زده است.
این صحنه سردرگمی وحشی بود ، زنان shrieking و wringing دست خود را و
غش کردن ، و مردان مبارزه و پایمال کردن همه چیز را در راه خود است.
در میان Marija غوغا recollected که او خود را ندارد
دفترچه بانکی ، و می تواند پول خود را دریافت نیست به هر حال ، پس او جنگیدند راه خود را و
در یک اجرا برای خانه آغاز شده است.
این برای او خوش شانس بود ، برای چند دقیقه بعد ذخایر پلیس وارد است.
در نیم ساعت Marija بود ، Elzbieta Teta با او ، هر دو از آنها تنگی نفس
در حال اجرا و بیمار با ترس.
جمعیت در حال حاضر در یک خط تشکیل شده بود ، گسترش برای چندین بلوک ، با نصف
صد پلیس از نگه داشتن گارد ، و غیره هیچ چیزی برای آنها را به انجام ، اما وجود دارد
مکان خود را در انتهای آن.
بانک در نه ساعت باز شده و شروع به پرداخت ازدحام انتظار ، اما پس از آن ، چه
خوب که Marija ، که سه هزار نفر قبل از او را دیدم -- به اندازه کافی را به
خارج آخرین پنی از بانک دوازده؟
برای بدتر باران نم نم باران آمد ، و آنها را به پوست خیس ، هنوز تمام
صبح آنها در آنجا ایستاده بود ، خزنده به آرامی به سمت هدف -- تمام بعد از ظهر
آنها در آنجا ایستاده بود ، ملول ، دیدن که
ساعت از بسته شدن بود ، و آنها را به سمت چپ می باشد.
Marija تشکیل ذهن او که هر چه ممکن است ، او در آنجا می ماند و نگه داشتن او
مکان است ، اما تقریبا همه یکسان ، همه از طریق ، شب سرد و طولانی ، او خیلی
کمی نزدیک تر به بانک برای آن است.
به سوی عصر Jurgis آمد ، او داستان را از کودکان شنیده بود ، و او به ارمغان آورد
برخی از مواد غذایی و پیچد خشک ، ساخته شده است که آن را کمی ساده تر.
صبح روز بعد ، قبل از سپیده دم ، جمعیت بزرگتر از همیشه ، و بیشتر پلیس آمد
از مرکز شهر است.
Marija در مانند مرگ ترسناک برگزار می شود ، و نسبت به بعد از ظهر او را به بانک و او
پول -- همه به دلار نقره ای بزرگ ، یک دستمال کامل.
وقتی که او تا به حال یک بار دست خود را بر روی آنها ، ترس از او ناپدید شد و او می خواست آنها را
دوباره ، اما انسان در پنجره وحشیانه و گفت که این بانک
دریافت بدون رسوب کردن بیشتر از کسانی که در اجرا گرفته بود.
بنابراین Marija را به خانه اش دلار با او ، تماشای به راست و چپ مجبور شد ،
انتظار هر لحظه که برخی سعی کنید به او راب و زمانی که وی به خانه او
خیلی بهتر خاموش نیست.
تا او می تواند یک بانک دیگر پیدا کردن چیزی برای انجام اما دوختن آنها را در او وجود دارد
لباس ، و به همین ترتیب Marija رفت و برای یک هفته یا بیشتر ، با شمش لود ، و
ترس عبور از خیابان در مقابل
خانه ، به دلیل Jurgis به او گفت او را غرق خارج از دید در گل.
وزن این راه او راه خود را به حیاط ، دوباره در ترس ، این بار برای دیدن خواهد شد
او جای خود را از دست داده بود ، اما خوشبختانه در مورد ده درصد از مردم کار
Packingtown سپرده گذاران آن شده است
های بانکی ، و آن را مناسب برای تخلیه است که بسیاری در یک بار بود.
علت وحشت ، تلاش پلیس برای دستگیری مرد مست در شده بود
درب سالن بعدی ، که یک جمعیت در ساعت رسم کرده بود مردم بودند در راه خود را به
کار ، و غیره شروع به اجرا شود. "
درباره این زمان Jurgis و Ona نیز شروع به یک حساب بانکی است.
علاوه بر داشتن پرداخت جوناس و Marija ، آنها تقریبا برای مبلمان خود را تا به حال پرداخت و
می توانست این مبلغ کمی به تعداد دفعات مشاهده است.
تا زمانی به عنوان هر یک از آنها می تواند به ارمغان بیاورد خانه نه یا ده دلار در هفته جاری ، آنها قادر بودند
به همراه ریز.
همچنین روز انتخابات آمد دور دوباره ، و Jurgis ساخته شده دستمزد نیم هفته
که ، همه سود خالص است.
این یک انتخابات بسیار نزدیک بود که در آن سال ، و پژواک از جنگ رسیده است حتی برای
Packingtown.
دو مجموعه رقیب از grafters استخدام سالن و با آتش بازی و سخنرانی های ساخته شده ، به
سعی کنید به مردم علاقمند در امر آن.
اگرچه Jurgis آن را درک نه همه ، او به اندازه کافی در این زمان می دانست که تا درک شود که
قرار نبود به سمت راست به فروش رای خود را.
با این حال ، به عنوان هر یک آن ، و امتناع خود را برای پیوستن به که ساخته نشده است
کوچکترین تفاوت در نتایج ، ایده امتناع پوچ به نظر می رسید ،
به حال آن را همیشه به سر او آمده است.
در حال حاضر باد سرما و کوتاه شدن روز شروع به آنها هشدار می دهند که در زمستان بود
دوباره.
این به نظر می رسید که اگر مهلت بیش از حد کوتاه شده بود -- آنها زمان کافی برای به دست آوردن نداشته
آماده برای آن ، اما هنوز هم آن آمد ، به طور اجتنابناپذیری ، و نگاه شکار شروع به
دوباره به داخل چشم Stanislovas کمی است.
این چشم انداز را لرزاند ترس به قلب Jurgis نیز ، برای او می دانست که Ona نبود
جا سرد و snowdrifts به صورت امسال.
و فرض کنید که برخی از روز وقتی بلیزارد زده آنها و اتومبیل های در حال اجرا نیست ،
Ona باید به رها کردن ، و باید روز بعد برای پیدا کردن که به جای او
شده است به برخی که زندگی نزدیکتر است و می تواند بر روی در گرو داده می شود؟
این هفته قبل از کریسمس بود که طوفان آمد ، و سپس روح
Jurgis تا درون او را مانند یک شیر خواب افزایش یافت.
چهار روز است که اتومبیل های Ashland خیابان متوقف شده بودند وجود دارد ، و در آن
روز ، برای اولین بار در زندگی خود ، Jurgis دانستم به چه چیزی بود که واقعا
مخالف است.
او مشکلات قبل از مواجه بود ، اما آنها بازی کودکان شده بود ، در حال حاضر وجود دارد
مبارزه مرگ ، و همه furies در درون او unchained شد.
صبح روز اول آنها مجموعه ای از دو ساعت قبل از طلوع آفتاب ، Ona در پتو پیچیده شده
و بر شانه او را مثل یک کیسه غذا پرتاب و یک پسر بچه کوچک همراه می شود ، نزدیک به
دور از چشم ، حلق آویز و دم خود را کت.
انفجار مواج ضرب و شتم در چهره اش وجود دارد ، و دماسنج ایستاد زیر صفر ؛
برف بود کوتاه از زانو های خود را هرگز ، و در برخی از منحرف شد تقریبا تا
زیر بغل خود را.
این پاهای خود و گرفتن سعی کنید به سفر او را ، آن خود را به یک دیوار ساخت
قبل از او را به او ضرب و شتم به عقب ، و او خود را به داخل آن پرت کردن ، غوطه وری مانند
زخمی بوفالو ، puffing و خرناس در خشم است.
بنابراین توسط پا پا او سوار راه او ، و هنگامی که در گذشته او به دورهام آمد او
متناوب و تقریبا کور است ، و در مقابل یک ستون تکیه ، نفس نفس زدن ، و سپاسگزار خدا
که گاو دیر به تخت کشتن آن روز.
در شب آن روز هم همین بود که باید انجام شود دوباره و چون Jurgis نمی توانست
بگویید چه ساعت از شب او را خاموش ، او سالن حافظ به Ona نشستن
و منتظر او در گوشه ای.
پس از آن یازده ساعت در شب و سیاه و سفید به عنوان گودال بود ، اما هنوز هم آنها به خانه است.
آن بلیزارد زدم بسیاری از انسان ، برای جمعیت در خارج از التماس برای کار بود
بیشتر هرگز ، و هکرها نمی صبر طولانی برای هر یک.
هنگامی که آن را بر این ، روح از Jurgis آهنگ بود ، برای او را به دشمن ملاقات کرده و
فتح و احساس خود استاد سرنوشت خود را.-- پس از آن ممکن است با برخی از پادشاه
از جنگل است که مغلوب دشمنان خود را
در مبارزه عادلانه ، و سپس به برخی از تله بزدلانه در زمان شب می افتد.
زمان خطر در بستر به قتل شد و زمانی که هدایت را شکست شل.
گاهی اوقات در عجله از سرعت بالا ، آنها را یکی از حیوانات روگرفت در
کف قبل از آن را به طور کامل مبهوت بود ، و آن را بر پای خود دریافت کنید و اجرا دیوانگی.
سپس فریاد زدن از هشدار وجود نخواهد داشت -- مردان همه چیز و خط تیره برای را رها
نزدیکترین ستون ، اینجا و آنجا روی زمین لیز و غلت بیش از یکدیگر است.
این به اندازه کافی بد بود در تابستان ، هنگامی که یک مرد می تواند ببیند ، در فصل زمستان آن را به اندازه کافی بود
به موی خود ایستادن ، برای اتاق پر از بخار می شود به طوری که شما می توانید از
را ندارد هر چیزی خارج از پنج فوت در مقابل از شما.
برای اطمینان ، هدایت به طور کلی کور و کوره در رفته بود ، و نه در خصوص خم
صدمه زدن به هر یک ، اما فکر می کنم از شانس های در حال اجرا بر چاقو ، در حالی که تقریبا هر
مرد یکی در دست او بود!
و سپس ، به کلاه اوج ، رئیس طبقه خواهد آمد عجله با تفنگ و
شروع دنباله دار به دور! در یکی از این melees بود که Jurgis
سقوط به دام او.
این کلمه فقط برای توصیف آن است ، به طوری بی رحمانه بود ، و بنابراین کاملا نمی شود
پیش بینی شده است.
در ابتدا او به سختی آن را متوجه شد ، این چنین یک تصادف جزئی بود -- به سادگی که در جهش
از راه او تبدیل مچ پا کرد. درد شدید و ناگهانی از درد وجود دارد ، اما Jurgis شد
استفاده می شود به درد ، و خود را بادقت زیاد بکاری دست زدن.
هنگامی که او آمد به راه رفتن به خانه ، با این حال ، او متوجه شد که در آن صدمه زدن به او را بزرگ
معامله و در صبح مچ پا او ورم کرده بود نزدیک به دو برابر اندازه آن ، و او
می تواند پای خود را به کفش خود را می کنید.
با این حال ، حتی پس از آن ، او چیزی بیشتر از سوگند کمی ، و پای خود را در قدیمی پیچیده
ژنده پوش ، و hobbled را به ماشین.
این chanced به روز عجله در دورهام است ، و تمام صبح طولانی او در مورد خمیده
با پا درد خود را ، توسط نیم روز درد آنقدر زیاد بود که از آن ساخته شده او را کم نور و
پس از دو ساعت در بعد از ظهر او
نسبتا مورد ضرب و شتم ، و تا به حال به توصیه رئیس.
آنها برای پزشک شرکت فرستاده می شود ، و او را مورد بررسی قرار پا و گفت : Jurgis برای رفتن
خانه به رختخواب ، و افزود که او احتمالا گذاشته بود خود را برای ماه توسط حماقت او.
صدمه بود که دورهام و شرکت می تواند مسئول و
به طوری که همه به آن وجود دارد ، تا کنون به عنوان پزشک نگران بود.
Jurgis کردم خانه به نحوی ، به ندرت قادر به درد ، و با ترور افتضاح
Elzbieta در روح خود ، او را به بستر کمک می کرد و پای زخمی خود را با سرد پانسمان
آب و تلاش سخت برای اجازه دهید او را به او
بی میلی ، زمانی که استراحت در شب به خانه آمد او آنها را ملاقات خارج و به آنها گفت ، و
آنها ، بیش از حد را در چهره شاد ، گفت : از آن فقط برای یک یا دو هفته می شود ، و
که آنها که او را از طریق کشیدن.
هنگامی که آنها او را به خواب بدست کرده بود ، با این حال ، آنها با آتش آشپزخانه نشسته و به آن صحبت
بیش از در زمزمه های وحشت زده. آنها در محاصره بودند ، بود که به سادگی
دیده می شود.
Jurgis تنها حدود شصت دلار در بانک بود ، و فصل کساد شد بر آنها.
جوناس و Marija هر دو به زودی ممکن است درآمد بیش از اندازه کافی به پرداخت هیئت مدیره خود و
علاوه بر این تنها دستمزد Ona و چندرقاز پسر کوچک وجود دارد.
برای پرداخت اجاره خانه وجود دارد ، و هنوز هم برخی بر روی مبلمان ، بیمه وجود دارد
فقط به علت ، و هر ماه گونی پس از گونی زغال سنگ وجود دارد.
ژانویه ، وسط زمستان ، از زمان افتضاح که به محرومیت مواجه شد.
بارشها عمیق دوباره خواهد آمد ، و که Ona به کار خود را ادامه می دهند؟
او ممکن است جای خود را از دست بدهند -- او تقریبا قطعی بود به آن را از دست.
و سپس Stanislovas کمی شروع به ناله و شکایت کردن -- که مراقبت از او را؟
این بسیار ناراحت کننده بود که حادثه از این نوع ، که هیچ مردی می تواند کمک کند ، باید
منظور از درد و رنج چنین است. تلخی از آن مواد غذایی روزانه و
نوشیدنی از Jurgis.
آن را عدم استفاده آنها را امتحان کنید به او را فریب بود ، او به همان اندازه در مورد شرایط را می دانستند
آنها انجام داد ، و او می دانست که خانواده به معنای واقعی کلمه ممکن است به مرگ از گرسنگی مردن.
نگرانی از آن نسبتا او را خوردند -- او شروع به نگاه چشمان فرو رفته دو یا سه روز اول
از آن است.
در حقیقت ، تقریبا دیوانه کننده بود برای یک مرد قوی مانند او ، جنگنده ، که باید به
دروغ وجود دارد درمانده در پشت او. آن را برای تمام جهان بود داستان قدیمی
پرومته محدود است.
به عنوان Jurgis در بستر ، ساعت خود را پس از یک ساعت یک غیر روحانی آمد به او احساساتی را که او تا به حال وجود دارد
شناخته شده پیش از این هرگز.
او پیش از این زندگی را با ملاقات کرده بود استقبال آن را به حال محاکمه است ، اما هیچ کدام که یک مرد
می تواند چهره.
اما در حال حاضر ، در شب ، وقتی که او ذخیره کردن جای خود غلت بزنید در مورد ، وجود دارد وسیله
به اتاق او وحشتناک فانتوم ، دید که حلقه گوشت او و او
مو به موی سیخ کردن.
آن را مانند دیدن جهان سقوط به دور از زیر پای او بود ، مانند غوطه وری پایین
به ته پرتگاه را به خمیازه کشیدن غار از ناامیدی.
این ممکن است درست باشد ، پس از آن ، بعد از همه ، آنچه که دیگران او را در مورد زندگی گفته بود ، که
بهترین قدرت انسان در برابر آن نه ممکن است!
این ممکن است درست باشد که ، به عنوان او را در تلاش ، کار پر زحمت او ، او ممکن است شکست ، و رفتن
و نابود شود!
فکر این بود مثل دست یخی در قلب او بود ، تصور می کردند که در اینجا ، در این
خانه مخوف از همه وحشت ، او و همه کسانی که که عزیز به او ممکن است دروغ و
هلاک از گرسنگی و سرما ، و وجود دارد
خواهد بود هیچ گوش شنیدن فریاد خود را بدون دست برای کمک به آنها را!
این درست بود ، آن درست باشد ، -- که در اینجا در این شهر بزرگ ، با فروشگاه های خود را از مشبع
تا ثروت ، موجودات انسانی ممکن است شکار کردن و قدرت جانور وحشی نابود
طبیعت ، به همان اندازه واقعا به عنوان افراد آنها در روز از مردان غار بودند.
Ona در حال حاضر ساخت حدود سی دلار در ماه ، و Stanislovas در مورد سیزده است.
برای اضافه کردن این بود که هیئت مدیره از جوناس و Marija وجود دارد ، در حدود چهل و پنج دلار است.
کسر از این اجاره ، بهره و اقساط در مبلمان ، آنها تا به حال
چپ شصت دلار و کسر زغال سنگ ، آنها تا به حال پنجاه.
آنها بدون همه چیز است که انسان می تواند بدون انجام آنها در قدیمی رفت
و لباس های پاره پاره ، که آنها را در رحمت از سرما سمت چپ ، و هنگامی که کودکان
کفش عینک ، آنها را گره خورده با رشته.
نیمه نامعتبر او بود ، Ona که خودش آسیب می رسانند با قدم زدن در باران و
سرد زمانی که او باید به سواری ، آنها خریداری به معنای واقعی کلمه چیزی جز غذا -- و
هنوز هم که آنها نمی توانند زنده نگه داشتن پنجاه دلار در ماه.
آنها ممکن است آن را انجام داده است ، اگر فقط آنها می توانند مواد غذایی خالص بدست ، و در قیمت عادلانه ؛
و یا اگر فقط آنها چه برای به دست آوردن شناخته شده بود -- در صورتی که تا به حال نشده pitifully نادان!
اما آنها به یک کشور جدید آمده بود ، که در آن همه چیز متفاوت بود ، از جمله
مواد غذایی است.
آنها همیشه عادت به خوردن مقدار زیادی از سوسیس دودی ، و چگونه می تواند
آنها می دانند که آنچه آنها در امریکا خریداری شد -- که رنگ آن ساخته شده بود
توسط مواد شیمیایی ، و طعم دودی آن توسط بیشتر
مواد شیمیایی ، و آن را پر از آرد سیب زمینی "در کنار؟
آرد سیب زمینی ضایعات سیب زمینی پس از نشاسته و الکل استخراج شده اند ؛
ارزش مواد غذایی بیشتر از چوب بسیار ، و به عنوان استفاده از آن به عنوان مایه تقلب و فساد مواد غذایی
یک جرم کیفری در اروپا ، هزاران نفر از
تن از آن به امریکا حمل می شود در هر سال است.
این شگفت انگیز بود چه مقدار از مواد غذایی مانند این در هر روز لازم بود ، توسط یازده
افراد گرسنه.
شصت و پنج دلار در روز بود به سادگی به اندازه کافی به آنها غذا نیست ، و بدون استفاده وجود دارد
تلاش ، و به همین ترتیب در هر هفته آنها تاخت و تاز بر حساب بانکی کمی رقت انگیز ساخته شده
که Ona آغاز شده بود.
از آنجا که این حساب به نام او بود ، ممکن بود او را به نگه داشتن این راز از
شوهر او ، و برای حفظ heartsickness از آن را برای خود او.
آن شده اند که بهتر است اگر Jurgis واقعا بد شده بود و اگر او تا به حال قادر نبوده است
فکر می کنم.
برای او تا به حال هیچ منابع مانند اکثر معلول اند ، او می تواند انجام دهید این بود دروغ
و پرت کردن از سمتی به سمت وجود دارد.
و سپس او را به لعن شکستن ، بدون در نظر گرفتن از همه چیز و در حال حاضر و پس از آن
بی صبری خود را بهتر از او ، دریافت و او سعی خواهد کرد به بلند شدن ، و فقیر Teta
Elzbieta را خواست که مسئله را با او در دیوانگی.
Elzbieta همه به تنهایی با او بخش بزرگی از آن زمان بود.
او را به نشستن و صاف و پیشانی خود را با ساعت و به او صحبت کنید و سعی کنید برای ساختن
او را فراموش کرده ام.
گاهی اوقات آن را بیش از حد سرد برای کودکان به مدرسه بروند ، و آنها
به بازی در آشپزخانه ، جایی که Jurgis بود ، به دلیل آن تنها اتاق بود که بود
نیمی از گرم.
این زمان ، بسیار ناراحت کننده برای Jurgis به عنوان متقابل به عنوان هر گونه خرس بودند ، او به ندرت
به عنوان علت شناخته شود ، برای او تا به حال به اندازه کافی برای او را نگران نباشید و از آن سخت بود زمانی که او در تلاش بود تا
نگاهی به چرت زدن به کودکان پر سر و صدا و کج خلق بیدار نگه داشته.
منابع تنها Elzbieta Antanas کمی در آن زمان بود ، در واقع ، دشوار خواهد بود به
می گویند که چگونه آنها می توانند همراه در همه بدست اگر آن را برای Antanas کمی بوده است.
دلداری یکی از حبس طولانی Jurgis بود که هم اکنون او هم به نگاه
در نوزاد خود.
Teta Elzbieta لباس سبد خرید که در آن کودک خوابیده در کنار او قرار داده
تشک ، Jurgis و پس از یکی آرنج دروغ و تماشای او یک ساعت یک ، تصور
چیزها می شود.
سپس Antanas کمی چشم خود را باز -- او شروع به اطلاع گرفتن از چیزهایی در حال حاضر ؛
و او لبخند -- چگونه او لبخند!
بنابراین Jurgis بود شروع به را فراموش کرده ام و خوشحال می شود زیرا او در جهان بود که در آن وجود دارد
یک چیز بسیار زیبا به عنوان لبخند Antanas کمی بود ، و به دلیل چنین جهان
می تواند اما نمی شود در قلب از آن خوب.
او نگاه بیشتر شبیه پدر خود را در هر ساعت ، Elzbieta می گویند ، و گفت که چند بار
یک روز ، چرا که او را دیدم که خوشحال Jurgis فقیر کمی وحشت زده
زن در برنامه ریزی در تمام طول روز و تمام شب به
تسکین غول زندانی که به مراقبت او intrusted می شد.
Jurgis ، که می دانستم هیچ چیزی در مورد ریاکاری سن طولانی و ابدی زن ،
گرفتن طعمه و پوزخند با لذت ، و سپس او به انگشت خود را در جلو نگه دارید
چشم Antanas کمی ، و حرکت که به این ترتیب
و ، و با خوشحالی به دیدن نوزاد آن را دنبال خنده.
هیچ حیوان خانگی تا کاملا به عنوان یک کودک جذاب وجود دارد ، او را به صورت Jurgis "با نگاه
چنین جدیت خارق العا د ه و Jurgis شروع و گریه : "Palauk!
نگاه کنید ، Muma پاپا او ، او می داند!
او می کند ، او می کند! توو مانو szirdele ، کمی حقه بازی! "
>
فصل 12
به مدت سه هفته پس از آسیب Jurgis خود را از تخت تا هرگز کردم.
این پیچ خوردگی بسیار معاند بود ، تورم پایین ، و درد
هنوز هم ادامه داد.
در پایان از آن زمان ، با این حال ، او می تواند خود را دیگر شامل ، و شروع به تلاش
به راه رفتن کمی هر روز ، کار خود را بهتر است که او متقاعد کردن.
بدون آرگومان می تواند او را متوقف و سه یا چهار روز بعد ، او اعلام کرد که او بود
بازگشت به کار.
او به اتومبیل های خمیده و رو به براون ، در جایی که او متوجه شد که رئیس به حال نگه داشته خود
-- است که ، حاضر به نوبه خود به برف شیطان ضعیف است که او به حال استخدام
در این میان.
در هر حال حاضر و پس از آن درد را مجبور خواهد Jurgis برای متوقف کردن کار است ، اما او آن را گیر کردن
تا نزدیک به یک ساعت قبل از بسته شدن است.
سپس او را به اذعان دارند که او نمی تواند بدون غش مجبور شد آن را تقریبا
قلب او را شکست آن را انجام دهید ، و او ایستاده تکیه بر علیه یکی از ارکان و فرآیند ترمیم کلاژن مانند
کودکان می باشد.
دو تن از مردان بود به او کمک کند به خودرو ، و زمانی که او او را به نشستن و
در برف صبر کنید تا برخی از کس آمد همراه است.
بنابراین آنها قرار داده او را به بستر دوباره ، و برای پزشک فرستاده شده ، که آنها باید در انجام
آغاز راه است.
آن بیرون آمده است که او تاندون خارج از محل پیچ خورده بود و می توانست هرگز بدست
به خوبی و بدون توجه.
سپس او گریبانگیر دو طرف تخت و بسته دندان خود را با هم ، و تبدیل سفید
با عذاب ، در حالی که پزشک کشیده و به دور مچ پا متورم خود را wrenched.
زمانی که در نهایت دکتر سمت چپ ، او گفت که او را مجبور به دروغ آرام برای دو
ماه ، و اگر او رفت تا قبل از آن زمان او ممکن است لنگ خود را برای زندگی کار می کنند.
سه روز بعد یکی دیگر از snowstorm سنگین ، و جوناس و Marija و Ona و آمد وجود دارد
Stanislovas کمی همه را از با هم ، یک ساعت قبل از سپیده دم ، سعی کنید برای این که به
حیاط.
حدود ظهر برگشتم ، دو پسر بچه جیغ همراه با درد است.
انگشتان او همه مات بودند ، به نظر می رسید.
آنها به تسلیم در تلاش برای رسیدن به حیاط داشته است ، و تقریبا در حال جان خود را از دست
بی اراده کار کردن.
بود که آنها می دانستند چه کاری انجام دهید برای نگه داشتن انگشتان یخ زده در نزدیکی آتش ، و غیره
صرف Stanislovas کمی بیشتر از روز رقص در عذاب وحشتناک ، تا
Jurgis پرواز را به شور خشم عصبی
و قسم می خورد مثل یک مرد دیوانه ، اعلام کرد که او به او اگر او را متوقف نمی را بکشند.
تمام آن روز و شب خانواده نیمه دیوانه با ترس که Ona و پسر بود
مکان خود را از دست دادند ، و در صبح که مجموعه ای را زودتر از هر زمان دیگری ، پس از کمی
های دیگر را با چوب مورد ضرب و شتم توسط Jurgis شده بود.
می تواند بی ارزش در مورد شبیه به این وجود ندارد ، آن را موضوع مرگ و زندگی بود ؛
Stanislovas کمی نمی تواند انتظار می رود که او ممکن است یک معامله بزرگ را بهتر به تحقق بخشیدن به
یخ در برف توده نسبت به از دست دادن شغل خود را در ماشین گوشت خوک.
Ona کاملا خاصی است که او را به جای او رفته بود ، و بود unnerved زمانی که
او در نهایت به براون کردم ، و متوجه شد که خودش forelady های آینده شکست خورده بود ،
و در نتیجه مجبور شد به ملایم است.
یکی از عواقب این قسمت بود که اولین مفصل از سه نفر از
انگشتان دست پسر بچه کوچک را به طور دائمی از کار افتاده بودند ، و دیگری که پس از آن او
همیشه تا به حال به ضرب و شتم قبل از او مجموعه ای از
به کار ، هر زمان که برف تازه بر روی زمین وجود دارد.
Jurgis خواسته بود به انجام ضرب و شتم ، و آن را به عنوان صدمه دیده پای خود او آن را با
انتقام ، اما تمایل به اضافه کردن شیرینی خلق و خوی خود را.
آنها می گویند که بهترین سگ به نوبه خود عبور اگر او نگهداری می شود زنجیر تمام وقت ، و آن را
همین کار را با انسان بود. او تا به حال یک چیز را به انجام تمام طول روز ، اما دروغ و لعن و نفرین خود را
سرنوشت ، و آن زمان رسید که او می خواست به نفرین همه چیز است.
هرگز برای مدت طولانی بود ، با این حال ، برای زمانی که Ona شروع به گریه Jurgis نمی توانست
اقامت عصبانی.
هموطنان فقیر شبیه شبح از افراد بی خانمان ، با گونه ها فرورفته در خود و خود
عقب افتاده طولانی موهای سیاه به چشم خود او هم دلسرد شد آن را قطع ، و یا به
فکر می کنم در مورد ظاهر او.
عضلات او دورتر به هدر رفتن بودند ، و آنچه شد سمت چپ نرم و شل و ول شد.
او تا به حال هیچ اشتها ، و آنها نمی توانند هزینه او را دچار وسوسه کردن با ظرافتهای.
بهتر بود ، او گفت ، که او نباید خوردن ، آن صرفه جویی بود.
او در مورد پایان ماه مارس تا به حال نگه دارید از دفترچه بانکی Ona ، و متوجه شدند که وجود داشت
تنها سه دلار به آنها در جهان باقی مانده است.
اما شاید بدترین پیامدهای این محاصره طولانی این بود که آنها از دست داد
یکی دیگر از اعضای خانواده شان ، جوناس برادر ناپدید شد.
یک شنبه شب به او نمی آیند خانه ، و پس از آن تمام تلاش خود را برای دریافت
اثری از او بیهوده است. توسط رئیس در دورهام گفته بود که او
هفته پول خود را بدست کرده بود و سمت چپ وجود دارد.
که ممکن است درست باشد ، البته ، گاهی اوقات آنها می گویند که زمانی که یک مرد
کشته شده اند ، این ساده ترین راه برون رفت از آن برای همه نگران بود.
زمانی که ، برای مثال ، یک مرد را به یکی از مخازن رندر کاهش یافته بود و به حال شده است
به گوشت خوک برگ خالص و کود بی همتا ساخته شده ، بدون استفاده از اجازه وجود دارد
حقیقت و خانواده اش ناراضی.
محتمل تر است ، با این حال ، تئوری که جوناس آنها را ترک کرده بود ، و در رفته بود
جاده ، به دنبال شادی است. او ناراضی برای یک مدت طولانی شده بود ،
و بدون علت نیست.
او پرداخت می شود هیئت مدیره خوب است ، و هنوز موظف بود در یک خانواده زندگی می کنند که در آن هیچ کس به حال به اندازه کافی
غذا خوردن باشد.
و Marija دادن به همه آنها پول خود را ، و البته او می تواند اما نه احساس
که او خواسته بود به انجام همان.
بعد از گریه brats ، و همه انواع بدبختی وجود دارد ، یک مرد داشته باشد
برخورد خوبی از یک قهرمان به آن ایستاده و بدون گله مند ، و جوناس در حداقل بود
قهرمان -- او به سادگی قدیمی weatherbeaten
همکار که دوست داشت شام خوب و نشستن در گوشه ای از آتش و دود او
لوله در صلح و آرامش قبل از او به رختخواب رفت.
در اینجا بود اتاق را توسط آتش وجود ندارد ، و از طریق زمستان آشپزخانه به حال به ندرت
برای راحتی گرم به اندازه کافی بوده است.
بنابراین ، با بهار ، چه بود که ایده های وحشی فرار احتمال بیشتری نسبت به
تا به حال به او می آیند؟
دو سال او را مانند یک اسب شده بود به یک کامیون نیمه تن در زیرزمینهای تاریک دورهام yoked ،
با هرگز استراحت ، در روزهای یکشنبه و چهار تعطیلات در سال صرفه جویی ، و هرگز کلمه
با تشکر ، -- تنها لگد و ضربات و curses ، مانند هیچ سگ مناسب و معقول را که ایستاده بود.
و اکنون زمستان به پایان رسید ، و باد بهار می وزد -- و با پیاده روی روز
مرد پشت سر او ، ممکن است دود Packingtown را قرار دهید برای همیشه می شود و که در آن چمن
سبز و گل همه رنگ از رنگین کمان!
اما در حال حاضر درآمد خانواده قطع شد بیش از یک سوم و مواد غذایی
تقاضا فقط یک یازدهم ، به طوری که آنها به بدتر شدن وضع از همیشه قطع شد.
آنها قرض گرفتن پول از Marija ، و غذا خوردن تا حساب بانکی خود را ، و
خراب کننده یک بار دیگر امید خود را از ازدواج و خوشبختی است.
و آنها حتی رفتن به بدهی به Tamoszius Kuszleika بودند و اجازه دادن به او
بی خاصیت کردن خود.
پور Tamoszius مرد بدون هیچ یک از بستگان بود و با استعداد فوق العاده
علاوه بر این ، و او باید به پول و رونق ، اما عشق او در آن سقوط کرده اند ،
و به همین ترتیب گروگان به ثروت داده می شود ، و به بیش از حد پایین کشیده محکوم به فنا بود.
بنابراین در نهایت تصمیم گرفته شد که دو از کودکان به مدرسه را ترک کرده است.
بعد از Stanislovas ، که در حال حاضر پانزده ، یک دختر ، کمی Kotrina بود که از وی وجود دارد
دو سال جوانتر ، و پس از آن دو پسر ، Vilimas ، که یازده بود و Nikalojus که
ده شد.
هر دو از این تاریخ و زمان آخرین پسران روشن شد و هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا خانواده خود را باید وجود دارد
گرسنگی زمانی که ده ها هزار نفر از کودکان بدون مسن تر به درآمد های ساکن خود را.
بنابراین یک روز صبح هر کدام آنها یک چهارم و یک رول با سوسیس در آن داده شد ،
، و با ذهن سنگین با مشاوره خوب خود ، فرستاده شدند تا راه خود را به
این شهر و یاد بگیرند که برای فروش روزنامه.
آنها آمدند در اواخر شب در اشک ، برای پنج یا شش مایل راه می رفت
گزارش می دهند که انسان به آنها را به محل جایی که آنها به فروش می رسد روزنامه پیشنهاد کرده بود ، و
پول خود را گرفته بود و رفته به فروشگاه آنها را دریافت ، و هرگز دیگر دیده شده است.
از همین رو آنها هر دو را دریافت شلاق ، و صبح روز بعد دوباره.
این بار که آنها پیدا کردند محل روزنامه و سهام خود را تهیه و پس از
پرسه تا نزدیک به نیم روز ، گفت : "مقاله" به هر یک را که دیدند ، آنها
تمام سهام خود را گرفته دور و دریافت
خرمن کوبی علاوه بر از یک خبرنگار بزرگ بر که قلمرو آنها تجاوز شده بود.
خوشبختانه ، با این حال ، آنها در حال حاضر فروخته بود برخی از مقالات ، و با تقریبا به آمد
آنجا که با آغاز شده است.
پس از یک هفته از اتفاقات ناگوار مانند این ، دو فلو کمی شروع به یادگیری روش های
تجارت -- اسامی مقالات مختلف ، و چه تعداد از هر را بگیرید ، و
چه نوع از مردم به آنها را ارائه دهد ، و به کجا بروید و جایی که به دور ماندن از.
پس از این ، با ترک خانه در چهار ساعت در صبح و در حال اجرا در مورد خیابان ها ،
برای اولین بار با مقالات صبح و پس از آن با شب ، آنها ممکن است به خانه برمی گردند در اواخر شب
با بیست یا سی سنت برای هر شخص -- احتمالا به عنوان چهل سنت.
از این که تا به حال به کسر کرایه اتوبوس خود را ، از آنجایی که فاصله آنقدر بزرگ بود ، اما پس از
در حالی که آنها دوستان ، و هنوز هم بیشتر یاد گرفته ، و سپس آنها را آنها را نجات دهد
کرایه ماشین.
آنها را بر روی یک ماشین وقتی هادی به دنبال ، و در میان جمعیت پنهان و
سه بار از چهار او نمی درخواست کرایه خود را ، چه آنها را از دیدن نیست ، و یا
تفکر آنها در حال حاضر را پرداخته بود و یا اگر او
آیا بپرسید ، آنها را از طریق جیب خود ، به شکار ، و سپس شروع به گریه و یا
کرایه های خود را توسط Lady نوعی پرداخت می شود ، و یا دیگری دوباره سعی کنید ترفند جدید
ماشین.
تمام این بازی منصفانه بود ، آنها احساس می شود. کسی گسل بود که در ساعت
کارگران قرار بود به کار خود و عقب ، خودرو به طوری شلوغ شد که
هادی می تواند تمام کرایه ها را جمع آوری کنید؟
و علاوه بر این ، شرکت های دزد بودند ، مردم می گفتند -- به سرقت برده بود همه خود را
franchises با کمک سیاستمداران scoundrelly!
حالا که زمستان بود ، و هیچ خطر بیشتری از برف وجود دارد ، و بدون زغال سنگ بیشتر به
خرید ، و یک اتاق دیگر گرم به اندازه کافی برای قرار دادن بچه ها را به هنگامی که آنها گریه و
پول کافی برای گرفتن همراه از هفته به هفته
با ، Jurgis کمتر وحشتناک بود نسبت به او شده بود.
انسان می تواند در این دوره از زمان به هر چیزی استفاده می شود ، و Jurgis بدست کرده بود
به دروغ گفتن در مورد خانه.
Ona این را دیدم ، و بسیار دقیق بود به نابود صلح خود را از ذهن نیست ، اجازه دادن به او
بدانید که چه بسیار درد بسیار او بود رنج می برد.
بود در حال حاضر هم از باران های بهاری و Ona اغلب به سوار شدن به کار خود ، در
علی رغم هزینه ، او paler هر روز ، و گاهی اوقات ، در وجود او
قطعنامه خوب است ، آن او را pained که Jurgis به آن توجهی نمی کنند.
او تعجب اگر او برای او تا آنجا که همیشه مراقبت ، اگر همه این بدبختی پوشیده بود
محبت خود را.
او به دور از او تمام وقت و تحمل مشکلات خود را در حالی که او بود
تحمل او و پس از آن ، هنگامی که او به خانه آمد ، او به طوری پوشیده بود و هر زمان که آنها
صحبت آنها تا به حال تنها نگرانی خود را به بحث
-- واقعا آن دشوار بود ، در یک چنین زندگی ، زنده نگه داشتن هر گونه احساسات است.
وای از این شعله خواهد تا در Ona گاهی اوقات -- در شب او به طور ناگهانی
قلاب بزرگ شوهر خود را در آغوش او و شکستن به فرآیند ترمیم کلاژن پرشور ، خواستار به دانستن
اگر او واقعا دوست داشت او را.
Jurgis پور ، که در حقیقت رشد ماده از واقع ، تحت فشار بی پایان
از تنگدستی ، نمی دانند که چه باید این چیزها را ، و می تواند تنها را امتحان کنید
مستغرق شدن در زمانی که او آخرین بوده است متقابل و
بنابراین Ona که باید او را ببخش و گریه خودش را به خواب.
بخش دوم آوریل Jurgis رفت به پزشک مراجعه کنید ، و پانسمان به توری داده شد
در مورد مچ پا او ، و گفت که او ممکن است رفتن به محل کار.
بیش از کسب اجازه از پزشک مورد نیاز ، با این حال ، زمانی که او نشان داد در
طبقه کشتار براون ، او توسط سرکارگر که آن را به حال شده است گفته شد
ممکن است برای حفظ شغل خود را برای او.
Jurgis دانستند که این بیان ساده تر تنها به معنی که سرکارگر یافت به حال برخی از کس دیگر به انجام
و همچنین کار و نمی خواستم به زحمت تغییر را.
او در راهرو ایستاده بود ، به دنبال mournfully ، دیدن دوستان و همراهان خود را در
کار ، و احساس رانده است. سپس او رفت و در زمان جای خود را با
اراذل و اوباش از بیکاران است.
این زمان ، با این حال ، Jurgis همان اعتماد به نفس خوب است ، و نه به همین دلیل ندارد
برای آن است.
او دیگر مرد بهترین ، به دنبال در ازدحام و کارفرمایان دیگر ساخته شده
برای او ، او لاغر و نحیف بود ، و لباس او از کار افتاده بودند ، و او نگاه
بدبختی می کنم.
و صدها نفر که نگاه و احساس درست مثل او وجود دارد ، که سرگردان شده بود
در مورد Packingtown ماه ها التماس برای کار.
این زمان بحرانی در زندگی Jurgis 'بود ، و اگر او یک مرد ضعیف تر شده بود او را
رفته اند راه استراحت بود.
کسانی که wretches خارج از کار را در مورد خانه های بسته بندی ایستاده هر روز صبح تا
پلیس آنها را راند دور ، و سپس آنها را پراکنده در میان سالن.
تعداد بسیار کمی از آنها تا به حال عصب به صورت rebuffs که آنها را با تلاش روبرو می شوند
برای دریافت به داخل ساختمان ها به مصاحبه با کارفرمایان ، در صورتی که شانس در نمی
صبح امروز ، وجود نخواهد داشت هیچ ربطی به اما
آویزان در مورد سالن استراحت از روز و شب است.
Jurgis از این همه ذخیره شد -- تا حدی ، تا مطمئن شوید ، به خاطر آب و هوای دلپذیر بود ،
و بدون نیاز به داخل خانه وجود دارد ، اما عمدتا به دلیل او با او انجام شده همیشه
صورت کمی رقت انگیز از همسرش.
او باید کار کنید ، او خودش را گفت ، مبارزه با نبرد با ناامیدی هر ساعت از
روز. او باید کار کنید!
او باید محل را دوباره داشته باشند و مقداری پول را نجات داد تا قبل از زمستان آینده آمد.
اما هیچ کاری برای او وجود دارد.
او به دنبال تمام اعضای خود اتحادیه - - Jurgis را از طریق همه به اتحادیه گیر
این -- و التماس آنها را به یک کلمه برای او صحبت می کنند.
او به هر یک او می دانست رفت و درخواست شانس ، وجود دارد یا هر جای.
او در تمام طول روز را از طریق ساختمان سرگردان و در یک یا دو هفته ، هنگامی که او تا به حال شده است تمام
بیش از حیاط ، و به هر اتاق که او دسترسی داشتند و متوجه شدند که وجود دارد
یک کار در هر نقطه ، او را متقاعد
خود را که ممکن است وجود دارد یک تغییر در مکان های او برای نخستین بار به ملاقاتش رفته بودند ، و
شروع دور بیش از همه ؛ تا در نهایت مراقبان و "spotters"
شرکت آمد او را دید می دانم و به او سفارش با تهدیدات.
سپس هیچ چیز بیشتر برای او را به انجام اما با جمعیت در صبح وجود دارد ، و
را در ردیف جلو و نگاه مشتاق ، و زمانی که او شکست خورد ، به عقب برگردید خانه ، و بازی با
کمی Kotrina و نوزاد است.
تلخی عجیب و غریب از همه این بود که Jurgis دیدم تا به سادگی معنای
آن.
در آغاز ، او تازه و قوی شده بود ، و او را به کار بدست کرده بود اول
روز ، اما در حال حاضر او دست دوم بود ، یک مقاله های آسیب دیده ، به طوری صحبت می کنند ، و آنها نمیخواستند
او را.
آنها از او رو کرده بود -- آنها او را پوشیده بود ، با آنها سرعت بالا و
بی دقتی و در حال حاضر آنها او را دور انداخته بود!
و Jurgis که آشنایی دیگران از این مردان بیکار و پیدا
که همه آنها همان تجربه را داشته است.
برخی ، البته ، که از جاهای دیگر سرگردان ، که بوده است ، وجود دارد
زمین در کارخانه های تولید دیگر و دیگران که از تقصیر خود بودند وجود دارد -- برخی ،
بعنوان مثال ، که موفق نشده بود برای ایستادن افتضاح عمل خرد کردن یا اسیاب کردن بدون نوشیدنی.
اکثریت قریب به اتفاق ، با این حال ، به سادگی قطعات فرسوده از بی رحم بزرگ
دستگاه بسته بندی آنها وجود دارد toiled بود ، و با سرعت نگه داشته ، برخی از آنها را به مدت ده
یا بیست سال ، تا زمانی که در نهایت در زمان تا به حال
بیا زمانی که آنها نمی تواند نگه دارید تا با آن هیچ است.
برخی از رک و پوست کنده شده بود گفت که آنها خیلی قدیمی بودند ، که یک مرد sprier مورد نیاز بود ؛
دیگر مناسبت داده شده توسط برخی از عمل مسامحه یا بی کفایتی بود و با اکثر
با این حال ، به مناسبت همان با Jurgis شده بود.
آنها overworked شده بود و تا زمانی underfed ، و در نهایت برخی از بیماری تا به حال گذاشته
آنها را در پشت خود ، یا آنها خود را بریده بود ، و به حال مسمومیت خون ، و یا ملاقات کرد
با برخی از تصادف دیگر.
هنگامی که یک مرد پس از آن آمد ، او جای خود را دریافت کنید تنها با حسن نیت ارائه میدهد
رئیس.
این بود هیچ استثنا وجود دارد ، صرفه جویی در زمانی که تصادف است که شرکت بود بود
مسئول ، در آن صورت آنها که یک وکیل لغزنده را به او ارسال ، برای اولین بار سعی کنید به
او را به امضاء دور ادعاهای خود را ، اما اگر او
بیش از حد هوشمندانه برای آن بود ، به او وعده که او و خود را همواره باید با ارائه
کار می کنند. این وعده به آنها را نگه دارید ، به شدت و
به حرف -- به مدت دو سال است.
دو سال "قانون مرور زمان" بود و پس از آن قربانی نمی تواند شکایت.
آنچه به یک مرد بعد از هر یک از این چیزها اتفاق افتاده است ، همه در گرو بر
شرایط.
اگر او از کارگران بسیار ماهر بودند ، او احتمالا به اندازه کافی را نجات داد تا
جزر و مد او را.
بهترین مردان پرداخت می شود ، "splitters و پنجاه سنت در ساعت ، خواهد بود که پنج یا
شش دلار در روز در فصول عجله ، و یک یا دو در dullest.
یک مرد می تواند زندگی و صرفه جویی در آن. اما پس از آن تنها نیم splitters و دوجین وجود دارد در
هر مکان ، و یکی از آنها که Jurgis می دانستند تا به حال یک خانواده از بیست و دو فرزند ،
همه امیدوار به رشد به splitters و مانند پدر خود است.
برای یک مرد غیر ماهر ، که ده دلار در هفته جاری در فصول عجله ساخته شده و پنج در
مبهم ، آن همه به سن او وابسته و او تعداد وابسته به او بود.
یک مرد مجرد می تواند ذخیره کنید ، اگر او را ننوشید ، و اگر او کاملا خودخواهانه بود --
است که اگر او پرداخت می شود بدون توجه به مطالبات از پدر و مادر پیر او ، و یا کوچک او
برادران و خواهران ، و یا هر نوع دیگر
بستگان او ممکن است داشته باشد ، و همچنین از اعضای اتحادیه خود ، و chums خود را ، و
مردم که ممکن است گرسنه به مرگ درب بعدی.
>