Tip:
Highlight text to annotate it
X
PART 7 : تحقیر فصل XXXII DOWLEY
خوب ، هنگامی که آن محموله به سمت غروب ، عصر شنبه وارد دستان من ، من تا به حال
کامل به مارکوس را از غش.
آنها مطمئن نبودند که گذشته کمک جونز و من خراب شده اند ، و آنها خود را سرزنش می کردند به عنوان
لوازم جانبی را برای این ورشکستگی.
ببینید ، علاوه بر مواد شام ، که به اندازه کافی به نام
مبلغ زیاد ، من بسیاری از اضافی برای آسایش آینده خانواده را خریداری کرده بود : برای
به عنوان مثال ، بسیاری بزرگی از گندم ، ظرافت را به عنوان
نادر به جداول از کلاس خود و بستنی بود به یک زاهد گوشه نشین ؛ نیز قابل ملاحظه
برخورد شام جدول ، همچنین دو کل پوند نمک ، که یک قطعه دیگر از بود
اسراف در چشم این مردم ؛
ظروف گلی ، مدفوع ، لباس ، چلیک کوچک آبجو ، و غیره.
من دستور مارکوس ساکت در مورد این sumptuousness ، بنابراین به عنوان به من بدهد
شانس را به تعجب مهمان و نشان کردن کمی.
در مورد لباس های جدید ، زن و شوهر ساده بودند مانند کودکان ، آنها بود و
پایین ، همه شب ، تا ببینید که اگر آن را نزدیک به نور روز نیست ، به طوری که آنها می توانند آنها را در قرار داده ،
و آنها را به آنها را در گذشته تا آنجا که یک ساعت قبل از طلوع آفتاب به علت است.
سپس لذت بردن آنها -- نه هذیان می گویند -- به قدری تازه و بدیع و الهام بخش که
دید از آن به من پرداخت می شود و برای وقفه که خواب من بود رنج می برد.
پادشاه فقط معمول به عنوان خوابیده بود -- مانند مردگان است.
مارکوس می تواند او را برای لباس خود تشکر نیست ، که ممنوع است ، اما آنها
سعی کردم هر راه آنها می توانند فکر او را سپاسگزار بودند.
که همه برای هیچ چیز رفت : او هر گونه تغییر را متوجه.
معلوم شد به یکی از آن روزهای سقوط غنی و نادر است که فقط یک روز ژوئن
به مدرک باب روز که در آن به خارج از درهای بهشت است.
به سوی ظهر مهمانان وارد شدند ، و ما را زیر یک درخت بزرگ گرد هم بودند و به زودی
به عنوان خوش مشرب به عنوان آشنایان قدیمی است.
حتی رزرو پادشاه ذوب کمی که از این تعداد ، هر چند که برخی از مشکل کمی او را به بود
تنظیم خود را به نام جونز همراه در ابتدا.
من او را خواسته بود را امتحان کنید فراموش نکنید که او یک کشاورز بود ؛ اما من نیز در نظر گرفته شده بود
محتاطانه به از او بخواهید اجازه دهید چیزی که در آن ایستاده ، و استادانه درست شده نه آن هیچ.
از آنجا که او تنها از آن نوع اشخاصی بود شما می توانید بستگی دارد به از بین بردن یک چیز کوچک
که اگر شما او را هشدار می دهند ، زبان خود را تا دستی ، و روح او بود ، به طوری
علاقه مند ، و اطلاعات خود را به طوری نامشخص است.
Dowley در پر خوب بود و من زود به او آغاز شده ، و سپس ماهرانه او را مشغول به کار
اطراف را بر روی تاریخ خود را برای یک متن و خود را برای یک قهرمان ، و پس از آن خوب بود
نشسته و او را زمزمه کردن شنیدن وجود دارد.
مردی خود ساخته ، شما می دانید. آنها می دانند که چگونه به صحبت.
آنها سزاوار اعتبارند بیش از هر نژاد دیگر از مردان ، بله ، درست است ، و آنها
از جمله اولین بسیار برای پیدا کردن آن ، بیش از حد.
او گفت که او چگونه زندگی LAD یتیم بدون پول آغاز شده بود و بدون دوستان قادر به
کمک به او ، چگونه او به عنوان برده از meanest استاد زندگی می کردند زندگی کرده بود ، چگونه خود را روز
کار از شانزده تا هجده ساعت
طولانی ، و او را تنها به اندازه کافی سیاه و سفید به همراه داشت نان او را نگه دارید در وضعیت نیمه تغذیه ؛
چگونه تلاش وفادار خود را در نهایت جلب توجه خوب
آهنگر ، که در نزدیکی ضربه زدن او را مرده
با محبت آنها را با به طور ناگهانی ارائه می کنند ، زمانی که او کاملا آماده نشده بود ، به او خود را به عنوان
کارآموز موظف به مدت نه سال و او را هیئت مدیره و لباس به من بدهید و به او آموزش
تجارت -- یا "سر" را به عنوان Dowley آن نامیده می شود.
که برای اولین بار خود را افزایش بزرگ ، اولین سکته مغزی خود را زرق و برق دار از ثروت بود ، و شما را دیدم
که او هنوز از آن نمی توانست بدون نوعی از تعجب فصیح صحبت می کنند و لذت است که
چنین ترویج طلاکاری شده را باید به تعداد زیادی از بودن مشترک انسان کاهش یافته است.
او بدون لباس جدید را در طول دوره های کارآموزی خود را کردم ، اما در روز فارغ التحصیلی اش
استاد او را فریب در دو spang جدید linens ساخته شده و او احساس unspeakably
غنی و خوب است.
"من از آن روز من را به خاطر بسپار!" چرخ ساز خواند ، با شور و شوق.
"و من به همین ترتیب!" گریه میسون است. "من نمی خواهد باور آنها خود تو بود ؛
در ایمان ، من می توانم. "
"دیگر نه!" فریاد زد : Dowley ، با چشم های درخشان.
"من می خواهم برای از دست دادن شخصیت من ، همسایگان wending من شاید شده بود
سرقت.
این روز بزرگ ، روز بزرگ بود ؛ یکی forgetteth می خواهم که روز نیست ".
بله ، و کارشناسی ارشد خود را یک مرد خوب و مرفه بود ، و همیشه به یک جشن بزرگ
گوشت را دو بار در سال ، و با آن نان سفید ، نان گندم گون درست ، در واقع ، زندگی می کردند
مانند پروردگار ، پس به صحبت.
و در زمان Dowley موفق به کسب و کار و ازدواج دختر است.
"و هم اکنون در نظر است به تصویب ، گفت :" او ، impressively.
"دو بار در هر ماه گوشت تازه بر میز من وجود دارد."
او یک مکث در اینجا ، به اجازه دهید که در واقع در خانه نزول ، و سپس افزود -- "و هشت برابر نمک
"این است که حتی درست است ، گفت :" چرخ ساز ، با نفس bated.
گفت : "من آن را می دانم از دانش خود معدن ،" میسون ، در مد همان احترام.
در جدول appeareth نان سفید هر یکشنبه در سال ، افزود : "استاد
اسمیت ، با هیبت. "من آن را ترک کنید به وجدان خود ،
دوستان ، در صورتی که این نیز درست است؟ "
"با سر من ، بله ،" گریه میسون است. "من می توانم آن را شهادت -- و من انجام می دهم ، گفت :"
چرخ ساز. "و به عنوان مبلمان ، آنچه باید گفت
خودتان چه تجهیزات معدنی است. "
او دست خود را در ژست خوب از اعطای آزادی فرانک و unhampered دست تکان دادند
گفتار ، و افزود : "صحبت می کنند به عنوان نویسنده هستند نقل مکان کرد ، صحبت می کنند به عنوان آنچه که صحبت من نیست
اینجا کلیک کنید. "
"ای پنج مدفوع ، و از شیرین ترین کار در آن است ، البته خانواده تان است.
اما سه ، گفت : "چرخ ساز ، با احترام عمیق است.
و شش goblets چوبی ، و شش پلاتر از چوب و دو نفر از مفرغ برای خوردن و نوشیدن
از با آن ، گفت : «میسون ، impressively.
و من آن را می گویند به عنوان شناخت خدا قاضی من ، و درنگ ما alway اینجا نیست ، اما باید
پاسخ در آخرین روز برای چیزهایی که در بدن گفت : آنها به دروغ یا آنها
راستگو. "
گفت : "در حال حاضر آنچه می دانیم چه شیوه ای انسان من ، برادر جونز ،" اسمیت ، با جریمه
و دوستانه مدارا "و بدون شک آنچه که نگاه من برای پیدا کردن یک مرد حسادت
صرفه جویی به دلیل احترام و اما خود را از جلو زدن
به غریبه تا رتبه و کیفیت آنها مطمئن باشید ، اما مشکل خودتان را به عنوان ، نه
در مورد که نویسنده شوخ طبعی به خوبی آنچه باید یک مرد است که regardeth این مسائل را به من
اما مایل به دریافت هر گونه او خود را به عنوان
همکار و برابر که carrieth سمت راست قلب در بدن خود ، املاک و دنیوی خود را
بهر حال متواضع.
و نشانی از آن ، در اینجا دست من است و من با دهان خود ما برابر می گویند --
برابر "-- و در اطراف او در این شرکت با رضایت خدا لبخند زد که
در حال انجام چیزی که بخشنده و خوش تیپ و به خوبی از آن آگاه است.
شاه دست را با بی میلی مبدل ضعیف انجام گرفت ، و اجازه دهید از آن را به عنوان
میل و علاقه به عنوان یک بانوی اجازه می دهد تا از یک ماهی که تا به حال یک اثر خوب ، برای آن بود
برای خجالت طبیعی به یکی که بود که بر عظمت به نام اشتباه.
بیبی آورده جدول در حال حاضر ، و آن را زیر درخت.
این باعث به هم بزنید قابل مشاهده از تعجب ، آن را که با نام تجاری جدید و مقاله مجلل
رسیدگی کند.
اما تعجب گل رز بالاتر هنوز که بانو ، با بدن تراوش بی تفاوتی ساده
در هر منفذ ، اما چشم که به داد آن همه دور کاملا شعله ور با غرور ،
به آرامی گشوده واقعی رومیزی بی غل و غش و گسترش آن است.
این اخرین نقطه بالاتر از حتی grandeurs داخلی آهنگر بود ، و آن را ضربه
او را سخت ؛ شما می توانید آن را ببینید.
اما مارکو در بهشت بود و شما می توانید آن را ببینید بیش از حد.
سپس بانو دو خوب جدید مدفوع -- whew را به ارمغان آورد! که احساس بود و قابل رویت بود
در چشم هر میهمان.
سپس او به ارمغان آورد دو -- تا به آرامی به عنوان او می تواند.
احساس دوباره -- با سوفل استقبال بهت زده. باز هم او به ارمغان آورد دو -- راه رفتن در هوا ، او
تا افتخار بود.
مهمانان تبدیل به سنگ شده بودند ، و میسون muttered :
"این است که در مورد pomps زمینی که تا کنون doth به احترام حرکت وجود دارد."
به عنوان کدبانو تبدیل دور ، مارکو می تواند به صورتم سیلی در اوج کمک کنند در حالی که چیز
گرم بود ، پس او با آنچه برای خونسردی سست شده بود گفت : اما فقیر بود
تقلید از آن :
"این کافی ؛ ترک بقیه" بودند بیشتر وجود ندارد!
این یک اثر خوب بود. من نمی توانست بازی بهتر دست
خودم.
از این خارج ، خانم انباشت اشیاء بدست آمده شگفت زده را با عجله از کار اخراج
حیرت عمومی به یک صد و پنجاه در سایه ، و در همان زمان
بیان فلج از آن را به gasped
"آه" و "آه را ،" و upliftings قطع دست و چشم است.
او ذهن ظروف گلی -- جدید ، و مقدار زیادی از آن ، goblets چوبی جدید و جدول دیگر
مبلمان ، و آبجو ، ماهی ، مرغ ، غاز ، تخم مرغ ، گوشت گاو کباب شده ، گوشت گوسفند کباب شده ،
ژامبون ، خوک کباب کوچک ، و به ثروت واقعی نان سفید گندم گون است.
آن را و بزرگ ، که همه چیز را گذاشته دور و دور در سایه که گسترش
تا کنون این جمعیت را قبل از دیده بود.
و در حالی که نشسته بودم فقط به سادگی با حیرت و بیم stupefied ، من مرتب کردن بر اساس
دست من به عنوان اگر حادثه دست تکان دادند و پسر دکان دار از فضا و
گفت او برای جمع آوری آمده بود.
من گفت : "که همه حق است" ، بی تفاوتی است. "چه مقدار است؟ ما اقلام را به من بدهید. "
سپس او این لایحه ، در حالی که آن سه مرد شگفت زده گوش ، و امواج بی سر و صدا
رضایت نورد بر سر روح من و امواج متناوب از ترور و تحسین
رسید بیش از مارکو :
2 پوند نمک. . . . . . . . . .. 200 8 ده پیمانه نیم لیتری آبجو ، در چوب.. 800
3 بوشل گندم. . . . . . . . .. 2700 2 پوند ماهی. . . . . . . . . .. 100
3 مرغ. . . . . . . . . . . . .. 400
1 غاز. . . . . . . . . . . . .. 400 3 دوجین تخم مرغ. . . . . . . . . .. 150
1 کباب گوشت گاو. . . . . . . . .. 450 1 کباب گوشت گوسفند است. . . . . . . .. 400
1 ژامبون. . . . . . . . . . . . . .. 800
1 مکیدن خوک. . . . . . . . . .. 500 وسایل آشپزی و شام 2 مجموعه. . . . .. 6000
لباس 2 نفر مرد و لباس زیر. . .. 2800 1 مسائل و 1 چرند گان
و لباس زیر. . . . . . . . .. 1600
8 چوبی goblets. . . . . . . .. 800 مبلمان جدول های مختلف. . . . .. 10000
1 معامله جدول. . . . . . . . . .. 3000 8 مدفوع. . . . . . . . . . . .. 4000
2 اسلحه میلر ، لود می شود. . . . . .. 3000
او متوقف شد. سکوت رنگ پریده و افتضاح بود وجود دارد.
اندام بر انگیخت. سوراخ بینی نشده خیانت عبور
نفس می شود.
"این است که؟" من در صدای بی نقص ترین و پاسخهای متداول
آرامش است.
"همه ، عادلانه آقا ، صرفه جویی است که مسائل خاصی از لحظه نور هم در زیر قرار داده شده
متفرقه ارتفاع سر. اگر آن را دوست دارید ، من sepa -- "
من گفتم : "هیچ نتیجه ، و ، همراه با کلمات با یک ژست
بی تفاوتی مطلق است. "کل بزرگ را به من بدهید ، لطفا."
منشی تکیه برابر درخت به خود باقی بماند ، و گفت :
"سی و نه هزار و یک صد و پنجاه milrays!"
چرخ ساز سقوط مدفوع خود ، دیگران برداشت جدول برای نجات
خود ، و انزال عمیق و کلی وجود دارد :
"خدا با ما در روز از فاجعه!"
فروشنده عجله گفت : "پدرم به من chargeth می گویند او نمی تواند
با افتخار شما را به پرداخت آن را در تمام این زمان نیاز دارد و بنابراین تنها شما prayeth -- "
من پرداخت می شود بیشتر توجه از آن نسیم بیکار شدند ، اما ، با هوای
بی تفاوتی به مقدار تقریبا به خستگی ، پول من و پرتاب چهار دلار در
به جدول.
آه ، شما را دیده اند ، آنها را خیره! فروشنده و شگفت زده شد و مفتون.
او از من خواست به حفظ یکی از دلار به عنوان امنیت ، تا زمانی که می تواند به شهر بروید و --
قطع :
"چه ، واکشی و نه سنت؟ مزخرف!
نگاهی کل. نگه دارید تغییر دهید. "
سوفل شگفت زده شده به این اثر وجود دارد :
"همانا این بودن ، از پول ساخته شده! آن throweth او دور حتی اگر آن را به عنوان شدند
جرم و چرک. آهنگر یک مرد له شده بود.
فروشنده پول خود را گرفت و دور مست انتخاب شوند و با مجله فورچون.
من به مارکو و همسرش گفت :
"قوم خوب ، در اینجا یک چیز جزیی کمی را برای شما است" -- توزیع میلر ، تفنگ به عنوان اگر آن
ماده هیچ نتیجه ، هر چند هر یک از آنها حاوی پانزده سنت به صورت نقدی جامد ؛
و در حالی که موجودات فقیر رفت و به قطعات
با حیرت و قدردانی ، من به دیگران تبدیل شده و به آرامی گفت : به عنوان یکی
زمان روز بپرسید : "خب ، اگر ما همه آماده هستند ، من قاضی
شام است.
، سقوط "آه ، خوب ، آن را بسیار زیاد بود. بله ، این بود
گل افتاب گردان.
من نمی دانم که من همیشه قرار دادن یک موقعیت با هم بهتر ، و یا رو شادتر های دیدنی و جذاب
اثرات از مواد در دسترس. آهنگر -- خوب ، او به سادگی له شده بود.
زمین!
من می خواهم که احساس آنچه که انسان احساس ، برای هر چیزی در جهان است.
در اینجا او شده است دمیدن بود و لاف زدن در مورد بزرگ جشن گوشت خود را دو بار در سال ، و
گوشت تازه دو بار در ماه ، و گوشت نمک خود را دو بار در هفته ، و نان سفید خود را در هر
سه شنبه سال دور -- همه برای یک خانواده
سه ، کل هزینه را برای سال های بالا را نمی 69.2.6 (شصت و نه سنت ، دو آسیاب
و شش milrays) ، و ناگهان در امتداد یک مردی که کاهش بیرون می آید نزدیک به
چهار دلار در یک انفجار و نه
تنها این ، بلکه عمل می کند که اگر آن را ساخته شده که مسئولیت رسیدگی به مبالغ چنین کوچک او را خسته.
بله ، Dowley یک معامله خوب wilted بود ، و منقبض کردن و فرو ریخت ، او تا به حال جنبه
مثانه - بالون شده است که توسط یک گاو پا.