Tip:
Highlight text to annotate it
X
حادثه هفتم.
مرد کج
یک شب تابستان ، چند ماه بعد از من
ازدواج ، من با کوره فولاد سازی دهان خود من نشسته بود
سیگار کشیدن لوله گذشته و بیش از nodding
رمان ، برای روز کار من شده بود
فرسوده یکی.
همسر من در حال حاضر رفته بود طبقه بالا ، و
صدای قفل کردن درب سالن برخی از
زمان قبل از من گفت که بندگان به حال
نیز بازنشسته شد.
من از جای من افزایش یافته بود و ضربه زدن
از خاکستر به لوله های من بودی وقتی من به طور ناگهانی
شنیده ام صدای بهم خوردن اسلحه از زنگ.
من در ساعت نگاه کرد.
ساعت یک ربع به دوازده بود.
این نمی تواند یک بازدید کننده در دیر
ساعت می باشد.
بیمار ، بدیهی است ، و احتمالا همه
شب نشسته.
با دهن کجی کردن چهره من را به سمت سالن رفت
و در را باز کرد.
به حیرت من از آن شرلوک هلمز بود
که ایستاده بود بر من گام.
"آه ، اما واتسون ،" او گفت ، "من امیدوار بودند که من
ممکن است خیلی دیر به شما نمی رسد. "
"همکار عزیزم ، دعا آمده اید."
"شما نگاه شگفت زده کرد ، و جای تعجب نیست!
از بین رفت ، بیش از حد ، من تصور! زمزمه! شما هنوز هم
دود مخلوط Arcadia لیسانس خود را از
روز پس از آن!
هیچ اشتباه وجود دارد که بر خاکستر پرزدار
کت کنید.
این آسان به این بگه که به شما شده است
عادت به پوشیدن لباس ، واتسون.
هرگز میگذرند و خالص تربیت غیر نظامی
تا زمانی که شما داشته باشید که عادت به حمل
دستمال خود را در آستین خود را.
آیا می توانید قرار دهید من تا شب؟ "
"با لذت".
"شما به من گفت که شما تا به حال محله های کارشناسی
برای یکی ، و می بینم که شما هیچ
بازدید کننده نجیب زاده در حال حاضر.
شما در هت ایستاده اعلام تا آنجا. "
"من باید خوشحال می شود اگر شما خواهد ماند."
"با تشکر از شما.
من پر خالی میخکوب کردن محکم کردن آن.
با عرض پوزش به دید که شما تا به حال بریتانیا
کارگر در خانه.
نشانه بد He'sa.
نه درن ، من امیدوارم که؟ "
"نه ، این گاز دارد."
"آه! او دارای دو ناخن ، علامت از سمت چپ خود را
بوت بر مشمع کف اتاق خود را فقط در آن
اعتصاب نور آن.
نه ، از شما سپاسگزارم ، من تا به حال برخی از شام در
واترلو ، اما من با تو لوله دود
با لذت ".
من دست او کیسه من و او نشسته
مخالف خود را به من و برای برخی از دودی
زمان در سکوت.
من به خوبی آگاه باشید که چیزی جز کسب و کار
از اهمیت می توانست او را نزد من آورده
در چنین یک ساعت ، پس من صبر صبر
تا زمانی که او باید به دور آن آمده است.
"می بینم که شما حرفه ای به جای
شلوغ فقط در حال حاضر ، "او گفت ، خیلی زود گذر
keenly در سراسر من نگاه کن.
"بله ، من تا به حال روز مشغول است ،" من پاسخ داد.
"ممکن است به نظر می رسد بسیار احمقانه در چشمان تو ،" من
افزود : "اما من واقعا نمی دانم چگونه شما
استنباط آن. "
هلمز دست هایش را به خودش.
"من استفاده از خود دانستن
عادات ، واتسون عزیز من ، "او گفت.
"هنگامی که شما دور است یکی کوتاه به شما راه رفتن ،
و هنگامی که آن را به یکی طولانی به شما استفاده از درشکه دو چرخه است.
همانطور که من درک که چکمه های خود را ، اگر چه
استفاده می شود ، به هیچ وجه کثیف ، من نمی توانم شک
که شما در حال حاضر مشغول به اندازه کافی هستند
توجیه درشکه دو چرخه ".
"عالی!"
گریه کردم.
"ابتدایی ،" او گفت.
"این یکی از آن موارد است که در آن
reasoner می تواند اثر که به نظر می رسد تولید
قابل توجه به همسایه خود ، چون
دوم از دست رفته نقطه کوچک
که اساس کسر است.
همان ممکن است گفته شود ، همکار عزیز من ، برای
اثر برخی از این طرح کمی
از شما ، که کاملا وابسته به فاحشه ،
با توجه به عنوان آن را بر حفظ خود را در نشانی
خود را در دست خود بعضی از عوامل مشکل
که به خواننده هرگز افاضه شده.
در حال حاضر ، در حال حاضر من در موقعیت قبل از ظهر
این همان خوانندگان ، برای من در این دست نگه دارید
موضوعات چند تا از یکی از عجیبترین
مواردی که همیشه بهت زده مغز انسان ،
و در عین حال من فقدان یک یا دو که
نیازمند ، در حالی برای تکمیل نظریه من.
اما می خواهم که آنها را ، اما واتسون ، می خواهم که
آنها را! "
چشمان او افروخت و خیط و پیت کردن کمی شکلی ناگهانی ظهور
به گونه نازک است.
برای یک لحظه فقط.
زمانی که من انداخت دوباره صورت خود را به حال از سر گرفت
که ارامش قرمز هندی که تا به حال ساخته شده است
بسیاری او را از نظر به عنوان یک دستگاه به جای
مرد.
"مشکل ارائه تصویری از
علاقه ، "او گفت.
"من حتی ممکن است ویژگی های استثنایی می گویند
علاقه.
من در حال حاضر به این موضوع نگاه کرد و
آمده اند ، که من فکر می کنم ، در نزد من
راه حل.
اگر شما می تواند به من که در آخرین مرحله همراهی
شما ممکن است خدمات قابل توجهی به
من. "
"من باید خوشحال می شود."
"آیا می توانید بروید ، تا آنجا که به آلدرشات
فردا؟ "
"من هیچ شک جکسون می گیرند من
تمرین کن. "
"بسیار خوب.
من می خواهم توسط 11.10 شروع از
واترلو ".
"اون من هم به من بدهید."
"سپس ، اگر شما بیش از حد خواب نه ، من می خواهد
شما یک طرح اولیه از آنچه اتفاق افتاده است را ، و
از آنچه باقی مانده است که باید انجام شود. "
"من خواب آلود بود قبل از اینکه شما آمد.
من کاملا بیدار نیست.. "
"من داستان تا آنجا فشرده ممکن است به عنوان
انجام شده بدون حذف چیزی حیاتی
مورد.
این قابل تصور است که شما حتی ممکن است
خواندن برخی از حساب ماده.
این قتل قرار است از سرهنگ
بارکلی ، از Munsters سلطنتی ، در
آلدرشات ، که من تحقیق. "
"من شنیده ام هیچ چیزی از آن را."
"این توجه زیادی هیجان زده نشده است ،
به جز محلی است.
واقعیت تنها دو روز قدیمی است.
به طور خلاصه آنها این :
"Munsters سلطنتی است ، همانطور که می دانید ، یکی از
ایرلندی هنگ معروف ترین
ارتش بریتانیا.
آیا این از شگفتی های هر دو در کریمه و
شورش در کشتی است ، و از آن زمان
خود را بر هر امکان پذیر نیست.
مناسبت.
آن را به شب دوشنبه توسط فرمان
بارکلی جیمز ، کهنه سرباز شجاع ، که
آغاز شده به عنوان خصوصی کامل ، به بزرگ شد
مرتبه و سفارش شهامت خود را در
زمان شورش ، و به همین ترتیب زندگی می کردند به دستور
هنگ که او در آن یک بار حمل کرده بود
شاهین کوچک نر.
"سرهنگ بارکلی در آن زمان ازدواج کرده بود
وقتی که او گروهبان ، و همسر او ، که بود
نام قبل از ازدواج خانم نانسی Devoy بود ،
دختر رنگ سابق گروهبان در
سپاه همان.
بود ، وجود دارد ، لذا ، عنوان را می توان تصور ،
برخی از اصطکاک کمی اجتماعی هنگامی که جوان
زن و شوهر (برای آنها هنوز جوان) در بر داشت
خود را در محیط جدید خود را.
به نظر می رسد ، با این حال ، به سرعت
اقتباس خود ، و خانم بارکلی است
همیشه ، من درک می کنم ، به عنوان محبوب شده است
خانمها از هنگ به عنوان همسرش
با افسران برادرش.
من ممکن است اضافه کنید که او یک زن از بزرگ بود
زیبایی ، و حتی در حال حاضر ، هنگامی که او تا به
شده به سمت بالا از سی سال است که ازدواج ،
او هنوز هم از قابل توجه و queenly
ظاهر.
"زندگی خانواده سرهنگ بارکلی به نظر می رسد
شده اند یکی از یکنواخت خوشحالم.
عمده مورفی ، آنها به من مدیون بیشتر از من
حقایق ، من مطمئن می سازد که او هرگز شنیده
از هر گونه سوء تفاهم بین جفت.
در مجموع ، او فکر می کند که بارکلی است
سرسپردگی به همسرش بود بزرگتر از خود
همسر به بارکلی.
او بشدت مضطرب اگر او بودند وجود ندارد
از او برای یک روز.
او ، از سوی دیگر ، هر چند اختصاص داده شده و
وفادار ، کمتر بود obtrusively
مهربان.
اما آنها در هنگ عنوان در نظر گرفته شدند
مدل بسیار از زن و شوهر میانسال.
بود مطلقا هیچ چیز وجود دارد در خود
روابط متقابل برای آماده سازی مردم برای
فاجعه بود که به دنبال دارد.
"سرهنگ بارکلی به نظر می رسد خود را داشته اند
برخی از صفات منحصر به فرد در شخصیت او.
او بی باک ، سعید سرباز قدیمی در خود
خلق و خوی معمول است ، اما در موارد وجود دارد
به نظر می رسید که او برای نشان دادن خود را قادر به
خشونت قابل توجه و vindictiveness.
این طرف از طبیعت خود ، با این حال ، به نظر می رسد
هرگز شده اند نسبت به همسر خود تبدیل شده است.
یکی دیگر از واقعیت ، که عمده مورفی زده بود
و سه مورد از پنج تن از افسران دیگر
با آنها من conversed بود ، مفرد
نوع افسردگی که آمد بر او در
بار.
عنوان اصلی آن بیان می شود ، لبخند بود
اغلب از دهان خود زده ، تا اگر توسط
برخی از دست نامرئی ، زمانی که او بوده است
پیوستن به gayeties و کاه از ظروف سرباز یا مسافر -
جدول.
به مدت چند روز در پایان ، زمانی که خلق و خوی بود به او ،
او شده است در اعماق تاریکی فرو رفته.
و این اثر خفیفی از رنگ خاصی از خرافات
شد صفات تنها غیر معمول در خود
شخصیتی که به افسران برادر خود را به حال
مشاهده شده است.
ویژگی دوم در زمان شکل
دوست نداشتن به بودن سمت چپ به تنهایی ، به خصوص
پس از تاریک.
این قابلیت کودکانه در طبیعت بود که
واضح مردانه به حال اغلب منجر به داده
نظر و حدس.
"گردان اول Munsters سلطنتی
(که 117 ساله) مستقر شده است
در آلدرشات برای چند سال.
افسران متاهل از بازداشتگاه ها ،
و سرهنگ در طول تمام این مدت
اشغال ویلا Lachine نامیده می شود ، حدود نیمی از
یک مایل از اردوگاه شمال.
خانه می ایستد در زمینه خود است ، اما
سمت غرب از آن بیش از سی نمی باشد.
متر از بالا جاده ها است.
درشکه چی و دوشیزه به او عوض دو فرم کارکنان
بندگان.
این استاد و با معشوقه خود شدند
تنها از اشغال Lachine ، برای
بارکلیز به حال بدون فرزند ، و نه از آن معمول
برای آنها به بازدید کنندگان مقیم.
"حالا برای حوادث در Lachine بین نه
و ده در شب دوشنبه گذشته. "
"خانم بارکلی بود ، به نظر می رسد ، یکی از اعضای
کلیسای کاتولیک روم ، و به حال
علاقه مند به خودش بسیار زیادی در
تاسیس انجمن صنفی سنت جورج ،
بود که در ارتباط با تشکیل
وات خیابان چپل به منظور
تهیه فقیر با بازیگران کردن لباس.
جلسه انجمن صنفی برگزار شده بود که
شب هنگام در هشت و خانم بارکلی بود
عجله بیش از شام او را به منظور
در حال حاضر آن را.
هنگام خروج از خانه او توسط شنیده شد
درشکه چی به برخی از سخن گفتن امری عادی به
شوهر او ، و به او اطمینان دهم که او
خواهد بود قبل از بازگشت بسیار طولانی است.
او سپس برای خانم موریسون نامیده می شود ، جوان
بانوی زندگی می کند که در آینده ویلا ، و
دو رفت با هم به جلسه کنند.
این چهل دقیقه به طول انجامید ، و در یک چهارم
گذشته نه خانم بارکلی به خانه بازگشت ،
داشتن سمت چپ خانم موریسون در درب خود را به عنوان
او منتقل می شود.
"اتاق است که به عنوان یک استفاده می شود وجود دارد
صبح اتاق در Lachine.
این چهره جاده ها و باز های بزرگ
شیشه درب تاشو به چمن.
چمن است سی متری در سراسر است ، و
فقط از بزرگراه های دیوار پایین تقسیم
راه آهن با آهن بر فراز آن.
این را به این اتاق است که خانم بارکلی بود
رفت و پس از بازگشت او.
پرده پایین نمی شد ، برای اتاق بود
به ندرت در شب استفاده می شود ، اما خانم
بارکلی خودش روشن چراغ و سپس رنگ
بل ، درخواست جین استوارت ، خانه
دوشیزه یا زن جوان ، برای آوردن جام او از چای ، که بود
کاملا بر خلاف عادت معمول خود را.
سرهنگ نشسته شده است تا به حال در غذاخوری -
اتاق ، اما شنوایی که همسر خود را به حال
بازگشت او را در صبح اتاق پیوست.
درشکه چی را دید او را عبور از سالن و
آن را وارد کنید.
او هرگز دوباره دیده می شد هنوز زنده ام.
"چای که دستور داده شده بود آورده بود
تا در پایان از ده دقیقه ، اما خدمتکار ،
او به عنوان نزدیک درب بود ، شگفت زده
برای شنیدن صدای استاد به او و
معشوقه در نزاع خشمگین.
او بدون دریافت هیچ پاسخ را زد ،
و حتی تبدیل دسته ، اما فقط به
پیدا کنید که درب قفل شده است و بر بود
در داخل.
به طور طبیعی به اندازه کافی او فرار کردن برای گفتن
آشپز ، و دو زن با درشکه چی
تا به داخل سالن آمد و به گوش
اختلاف است که هنوز خشمگین بود.
همه آنها توافق کرده اند که تنها دو صدای شد
می شود ، شنیده ام کسانی که از بارکلی و از او
همسر.
اظهارات بارکلی و مقهور شدند ناگهانی ،
به طوری که هیچ یک از آنها قابل شنیدن به
شنوندگان.
این خانم ، از سوی دیگر ، بیشتر بود
تلخ ، و هنگامی که وی در غیاب او صدای خود را می تواند
وضوح شنیده شود.
'شما ترسو!' او بارها و بارها تکرار
دوباره.
'چه می تواند انجام شود در حال حاضر؟
چه کاری می تواند انجام شود در حال حاضر؟
پشت به من بده زندگی من است.
بنابراین من هرگز به اندازه همان نفس
هوای با تو دوباره!
شما ترسو!
شما ترسو! '
آن تکه از صحبت او بودند ،
در پایان گریه ناگهانی بسیار ناراحت کننده در
صدای مرد ، با تصادف ، و پر سر و صدا
فریاد از زن است.
با اعتقاد به اینکه برخی از فاجعه رخ داده بود ،
درشکه چی با عجله به درب و کوشید
به زور آن ، در حالی که فریاد بعد از فریاد
صادر شده از درون.
او قادر نبود ، با این حال ، تا راه خود را در ،
و دوشیزه به او عوض شد خیلی با ترس پریشان
می شود از هر نوع کمک به او.
فکر ناگهانی او رخ داد ، با این حال ، و
او را از طریق درب سالن و به دور زد
چمن که بر اساس آن فرانسه طولانی ویندوز
باز.
یک طرف از پنجره باز بود ، که من
درک می شد کاملا معمول در تابستان
زمان ، و او بدون مشکل گذشت به
اتاق.
معشوقه به جیغ زدن متوقف شده بود و
کشیده نامحسوس بر مبل ها ، در حالی که
با پاهای خود را بر طرف کج شده
بازو ، صندلی ، و سر خود را بر زمین
در نزدیکی گوشه ای از سپر بود ، دروغ
سنگ سرباز مرده در مایه تاسف
استخر خون خود.
"به طور طبیعی ، اولین فکر درشکه چی است ،
در پیدا کردن چیزی که او می تواند خود را برای انجام
کارشناسی ارشد بود ، برای باز کردن درب.
اما در اینجا غیر منتظره و فوق العاده
مشکل خود را ارائه شده است.
کلید در سمت درونی نشده بود
درب ، و نه می تواند از آن را پیدا کرد در هر نقطه از
اتاق.
او بیرون رفت و دوباره ، بنابراین ، از طریق
پنجره ، و داشتن به دست آمده به کمک
پلیس و یه مرد به پزشکی ، او
بازگشت.
خانم ، در برابر آنها به طور طبیعی
قوی ترین سوء ظن استراحت ، به حذف شد
اتاق او ، هنوز در حالت
بی عاطفگی.
سرهنگ بدن را پس از آن بر شده بود قرار دادند
مبل ، و بررسی دقیق ساخته شده از
صحنه فاجعه می باشد.
"آسیب که از آن مایه تاسف
جانباز بود درد و رنج می شود پیدا شد
دندانه دار برش حدود دو اینچ بلند در پشت
بخشی از سر خود را ، که معلوم شده بود
ناشی از ضربه از خشونت بی پرده
سلاح.
و نه از آن دشوار است که حدس بزنید چه
سلاح ممکن است.
پس از کف ، نزدیک به بدن ، بود
دروغ گفتن از باشگاه فوق العاده از سخت چوب تراشیده شده
با استخوان ، اداره کند.
سرهنگ دارای مجموعه ای متنوع
از سلاح های مختلف به ارمغان آورد از
کشورهایی که در آن او تا به حال مبارزه است ، و
حدس زده توسط پلیس که باشگاه او بود
در میان غنائم است.
بندگان را انکار داشتن آن دیده می شود قبل از ،
اما در میان کنجکاوی های متعدد در
خانه این امکان وجود دارد که ممکن است
نادیده گرفته شوند.
هیچ چیز دیگه ای از اهمیت کشف شد
در اتاق های پلیس ، نجات
این واقعیت غیر قابل توضیح که نه بر خانم
بارکلی است و نه فرد را بر اساس آن از
قربانی و نه در هر بخشی از اتاق بود
کلید گم شده یافت می شود.
درب به حال در نهایت به یک باز می شود
قفل ساز از آلدرشات.
"بود که از وضع موجود ، اما واتسون ، زمانی که
بر صبح سه من ، بنا به درخواست
از عمده مورفی ، رفت به آلدرشات به
مکمل تلاش های پلیس است.
من فکر می کنم که شما تائید می کنید که
مشکل در حال حاضر یکی از علاقه است ، اما من
مشاهدات به زودی به من فهماند که آن را
در حقیقت بسیار فوق العاده ای از
که در نگاه اول ظاهر می شود.
"قبل از بررسی اتاق من متقابل
سوال بندگان است ، اما تنها موفق
در استخراج حقایق که من در حال حاضر
اظهار داشت.
یکی دیگر از جزئیات بهره بود به یاد آورد
توسط جین استوارت ، خادمه.
شما به یاد داشته باشید که در شنیدن صدا
از نزاع او نازل شده و بازگشت
با بندگان دیگر است.
در آن مناسبت اول ، زمانی که او به تنهایی ،
او می گوید که صدای او را استاد و
معشوقه بسیار پائین که او می تواند غرق شد
گوش به سختی هر چیزی ، و قضاوت های خود را
تن به جای واژه های خود را که آنها تا به حال
بیرون افتاده.
من در فشار بود ، با این حال ، او به یاد
شنیده ام که او دو بار کلمه دیوید ادا
توسط بانو.
نکته این است از بیشترین اهمیت به عنوان
هدایت ما را به سوی دلیل ناگهانی
دعوا ندارم.
نام سرهنگ ، شما به یاد داشته باشید ، بود
جیمز.
"یک چیز در مورد که تا به حال وجود داشت
عمیق ترین احساس هر دو بر ساخته شده است
بندگان و پلیس.
این پیچیدگی از این سرهنگ بود
چهره.
این ، با توجه به حساب کاربری خود را برپا کرده بودند ،
به ترین بیان بسیار ناراحت کننده از ترس
و وحشت که چهره انسان
قادر به فرض.
بیش از یک نفر را بخواند ، چک در صرف
نزد او ، به طوری وحشتناک اثر بود.
این کاملا مسلم است که او تا به حال پیش بینی
سرنوشت خود را ، و آن که او را به حال باعث
بیشترین وحشت.
این نصب شده ، البته ، در را به اندازه کافی با
نظریه پلیس ، اگر سرهنگ می تواند
را دیده اند ، همسرش قاتل ساخت
حمله بر او.
نه از زخم واقع بودن در بود
پشت سر خود را به این اعتراض منجر به مرگ ،
او ممکن است تبدیل به اجتناب از ضربه.
بدون اطلاعات می تواند از بانوی کردم
خودش را که قرار بود به طور موقت از مجنون
حمله حاد مغز تب.
"از پلیس خانم یاد گرفتم که
موریسون ، که شما را به یاد داشته باشید که رفتیم بیرون
شب با خانم بارکلی ، انکار کرد
هر دانش از آنچه در آن بود که تا به حال
باعث بد - طنز است که در آن همراه او
برگشته بود.
"پس از جمع آوری این حقایق ، اما واتسون ، من
دودی لوله های متعددی نسبت به آنها ، تلاش برای
جدا کسانی بودند که بسیار مهم از
دیگران که بودند صرفا اتفاقی.
می تواند وجود داشته باشد شکی نیست که اکثر
نقطه متمایز و مطرح در
حالت فوق العاده از ناپدید شدن بود
درب های کلیدی است.
جستجو بیشتر مراقب باشید که شکست خورده بود
کشف آن را در اتاق.
بنابراین باید آن شده اند از آن گرفته شده است.
اما نه نه سرهنگ را دگروال
همسر می تواند آن را گرفته است.
این کاملا روشن است.
بنابراین یک شخص سوم باید وارد
اتاق.
و آن شخص سوم فقط می تواند آمده اند
در را از طریق پنجره.
این برای من به نظر می رسید که با دقت معاینه
از اتاق و چمن ممکن است احتمالا
فاش کردن برخی از آثار این مرموز
فردی است.
شما می دانید روش من ، اما واتسون.
یکی از آنها بود که من نمی وجود ندارد
تقاضای خود را به پرس و جو.
و آن آثار کشف شده توسط من به پایان رسید ، اما
آنهایی که بسیار متفاوت از آنهایی که من تا به حال
انتظار می رود.
مرد در اتاق صورت گرفته است ، و او
چمن که از جاده عبور کرده بود.
من توانسته ام برای به دست آوردن پنج بسیار روشن
برداشت از پای خود را ، نشانه : یکی در
جاده به خودی خود ، در نقطه ای که او تا به حال
دیوار کم ، دو روی چمن صعود ، و
دو نفر بسیار کم نور بر تخته رنگ آمیزی
نزدیک پنجره که در آن او تا به حال وارد شده باشد.
او ظاهرا در سراسر چمن به حال عجله ،
برای او پا شد ، نشانه بسیار عمیق تر از خود
کفش پاشنه بلند.
اما این مردی که من متعجب نمی کند.
این همدم او بود. "
"همدم او!"
هولمز کشیده ورق بزرگ از کاغذ بافت
از جیب خود و با دقت آن را گشوده
بر زانو خود را.
"نظر شما در آن ایجاد کند؟" از او پرسید.
مقاله با او tracings از پوشیده شده بود
پا از علائم بعضی از حیوانات کوچک است.
اما در هر حال پنج به خوبی مشخص شده پا پد ،
نشانه ای از ناخن بلند ، و کل
نسخه قابل چاپ ممکن است تقریبا به اندازه بزرگ
دسر - قاشق.
"سگ It'sa ، گفت :" I.
"آیا هرگز از یک سگ در حال اجرا تا شنیدن
پرده؟
که من پیدا کردم آثار متمایز است که این جانور
کار را انجام دادند. "
"میمون ، پس؟"
"اما این چاپ از یک میمون نمی باشد."
"چه می تواند باشد ، پس؟"
"نه سگ و نه گربه نه میمون و نه هیچ
موجودی که ما با آن آشنا هستند.
من باید آن را بازسازی از محاکمه
اندازه گیری.
در اینجا چهار چاپ که در آن جانور است
شده بی حرکت ایستاده.
همانطور که می بینید آن است که هیچ کمتر از پانزده
اینچ از پیش پا به پا.
اضافه کردن به آن از طول سر و گردن ،
و شما به مخلوق نیست بسیار کمتر از
دو پا بلند -- احتمالا بیشتر اگر وجود دارد
هر دم.
اما در حال حاضر مشاهده این اندازه گیری دیگر.
حیوانات در حال حرکت بوده است ، و ما
طول گام های بلند برداشتن است.
در هر مورد آن تنها در حدود سه اینچ است.
شما باید نشانه ای ، را می بینید ، از زمانی
بدن با پاهای بسیار کوتاه به آن وصل شده است.
شده است نه با ملاحظه به اندازه کافی برای ترک
بخشی از موهای خود را در پشت آن.
اما شکل کلی خود باید آن چیزی باشد که من
نشان داد ، و می تواند اداره کردن پرده ها ، و
آن است که گوشت خوار. "
"چگونه می توانم شما نتیجه گرفت که؟"
"از آنجا که آن زد تا پرده.
قفس قناری را حلق آویز در پنجره بود ،
و هدف آن به نظر می رسد بر این است که برای دریافت در
پرنده. "
"پس چه وحش بود؟"
"آه ، اگر من می تواند از آن نام آن ممکن است رفتن به
راه حل دراز مدت در مورد.
در مجموع ، آن احتمالا برخی از موجودی
از جانوران پستاندار شبیه راسو و قاقم قبیله -- و در عین حال آن را
است بزرگتر از هر یک از این که من آن را
دیده می شود. "
"اما آنچه به حال آن را به انجام با جرم و جنایت؟"
"این نیز ، هنوز نامشخص است.
اما ما آموخته اند معامله خوب است ، شما
مطلع می شوند.
ما می دانیم که مرد بودند ، در جاده
به دنبال در بین دعوا
بارکلیز -- پرده بود و تا اتاق
روشن.
ما می دانیم ، نیز ، که او در چمن زد ،
وارد اتاق شد ، به همراه عجیب و غریب
حیوانات ، و او هر دو را لرزاند
سرهنگ یا به همان اندازه ممکن است ، که
سرهنگ را از وحشت محض در سقوط کرد
نزد او ، و قطع سر خود را در
گوشه ای از سپر.
در نهایت ، ما باید این واقعیت کنجکاو است که
مزاحم انجام دور کلید با او وقتی که
را ترک کرد. "
"نوآوری شما به نظر می رسد را ترک کرده اند
کسب و کار بیشتر مبهم است که آن را قبل از ، شد "
گفت : I.
"کاملا پس.
آنها بدون شک نشان داد که این ماجرا بود
بسیار عمیق تر بود در ابتدا حدس زده.
من فکر کردم این موضوع بیش از ، و من آمد
نتیجه گیری که من باید رویکرد
مورد از جنبه دیگری.
اما واقعا ، اما واتسون ، من شما را نگهداری ،
و من فقط ممکن است به خوبی به شما این همه بگویید
در راه ما را به آلدرشات به فردا. "
"با تشکر از شما ، شما رفته اند و نه بیش از حد به
متوقف شود. "
گفت : "این کاملا مسلم است که هنگامی که خانم بارکلی
خانه در هفت نیم گذشته چپ او بود
در شرایط خوب با شوهرش.
او هرگز ، که من فکر می کنم من گفته اند ،
ostentatiously مهربان ، ولی او در
شنیده شده توسط درشکه چی چت با
سرهنگ در مد دوستانه.
در حال حاضر ، آن را به همان اندازه مسلم است که
بلافاصله در بازگشت ، او رفته بود به
اتاق که در آن او بود به احتمال زیاد به کم
دیدن شوهرش به حال به عنوان چای به پرواز
آشفته زن خواهد شد ، و در نهایت ، در او
در آینده به او ، تا به حال به خشونت شکسته
recriminations.
بنابراین چیزی بین اتفاق افتاده بود ،
7-30 و 9:00 که تا به حال
به طور کامل تغییر احساسات خود را نسبت
او.
اما موریسون با خانم شده بود او در طی
تمام که ساعت و نیم.
این کاملا مشخص بود ، بنابراین ، در
با وجود انکار او ، که او باید بدانند
چیزی از این موضوع.
"اولین حدس من این بود ، که احتمالا
برخی از معابر وجود داشته است بین این
بانوی جوان و سرباز قدیمی ، که
سابق به حال در حال حاضر به همسرش اعتراف کرده اند.
که برای بازگشت عصبانی حساب ،
و همچنین برای انکار دختر که
هر چیزی رخ داده بود.
و نه می شود آن را به طور کامل ناسازگار با
بسیاری از واژه های سربار.
اما اشاره به دیوید بود وجود دارد ، و
شد محبت شناخته شده وجود دارد
سرهنگ برای همسرش ، و وزن در برابر آن ،
برای گفتن چیزی از نفوذ غم انگیز
این مرد دیگر ، که ممکن است ، البته ، می شود
به طور کامل با آنچه که به حال رفته قطع
قبل از.
بود آسان میسازد مراحل یک نیست ، اما ،
در کل ، من مایل به اخراج شد
این ایده که هر چیزی که وجود داشته است بین
سرهنگ و خانم موریسون ، اما بیشتر
تر از همیشه متقاعد شده است که دختر جوان
برگزار شد به عنوان نشانه به آنچه در آن بود که تا به حال
تبدیل خانم بارکلی به نفرت از او
شوهر.
من در زمان البته واضح است ، بنابراین ، از
خواستار بر خانم م ، از توضیح به او
بود که من کاملا مسلم است که او برگزار می شود
حقایق را در اختیار او را ، و از
اطمینان او را که دوست وی ، خانم بارکلی ،
ممکن است خودش را در حوض بر پیدا کردن
اتهام پایتخت مگر مهم بود
پاک کردن.
"دوشیزه موریسون کمی از لغزش اثیری است
دختر با چشم ترسو و مو بور ، اما
من او را در بر داشت به هیچ وجه مایل در
shrewdness و عقل سلیم.
او برای مدتی فکر شنبه پس از من تا به حال
سخن گفته اند ، و پس از آن ، عطف به من
هوا سریع از قطعنامه ، او را به شکست
بیانیه قابل توجه است که من هم چگال کردن
به نفع شماست.
"من وعده داده دوست من است که من می گویند
چیزی از ماده ، و وعده است
وعده ، 'او گفت : اما اگر من می توانم واقعا
او کمک کند وقتی که آنقدر جدی اتهام گذاشته است
در برابر او ، و هنگامی که دهان خود ، فقیر
عزیزم ، با بیماری بسته ، پس من فکر می کنم
من از قول من مبرا کرد.
من به شما بگوید دقیقا چه اتفاقی افتاد بر
دوشنبه شب.
"' ما از خیابان وات بازگشت شد
ماموریت در مورد یک ربع به نه میآید.
در راه ما را ما تا به حال از طریق هادسون عبور
خیابان ، که شاهراه بسیار آرام.
فقط یک چراغ در آن وجود دارد ، بر
سمت چپ ، و همانطور که ما با نزدیک شدن این
چراغ من مردی را دیدم که به سمت ما آمدن خود را با
پشت خم بسیار ، و چیزی شبیه به یک جعبه
پرتاب شده بیش از یکی از شانه های او را.
او ظاهر می شود تغییر شکل ، برای او به اجرا درآمد
سر خود را پایین رفت و با زانو خود را
خم.
ما قرار بود او را عبور از وقتی که او بزرگ شده چهره اش
در نگاه ما را در دایره نور انداخته
توسط لامپ ، و به عنوان او بود تا او متوقف شود
و در صدای وحشتناک داد زدم ، "من
خدا ، نانسی! "
خانم بارکلی به عنوان رنگ سفید به عنوان مرگ تبدیل شده است ، و
می افتاده اند پایین به حال بسیار ناراحت کننده -
به دنبال برگزاری مخلوق از او گرفتار نیست.
من برای رفتن به پلیس زنگ بزنید ، اما
او ، در کمال تعجب من ، کاملا مودبانه صحبت کرد به
رفیق.
"" من فکر کردم تو مرده شده بود این سی
سال ، هنری ، "او گفت ، در لرزش
صدای.
"" بنابراین من ، "او گفت ، و آن را به افتضاح بود
صدای زنگ که او آن را گفته اید.
او بسیار تاریک ، صورت مهیب ، و
سوسو زدن در چشمان او می آید که به من در
رویاهای من.
موهایش خاکستری و سبیل با تیرباران شدند ،
و صورت او تمام crinkled و puckered
مثل سیب پژمرده.
"" فقط در راه کمی پیاده روی ، عزیز ، گفت : "
خانم بارکلی ، "من می خواهم به یک کلمه با
این مرد است.
هیچ چیز به ترس از وجود دارد. "
اون سعی کرد با قاطعیت سخن بگو ، اما او بود
هنوز کشنده رنگ پریده و به سختی می تونستم گرفتن او
کلمات را به خاطر لرزش از لب های او.
"' من به عنوان او از من پرسید ، و آنها سخن گفت
با هم برای چند دقیقه.
سپس او آمد پایین خیابان را با چشم خود
فروزان ، و من تو را دیدم بدبخت فلج
ایستاده چراغ پست و تکان دادن خود
مشت مشت در هوا به عنوان اگر او بودند دیوانه
با خشم.
او گفت هرگز یک کلمه تا زمانی که ما در شدند
درب در اینجا ، هنگامی که او دستم را گرفت و
التماس به من بگویید به هیچ کس چه به سرش آمده.
"" این آشنایی قدیمی من است که در
پایین آمدن در جهان است ، "او گفت.
زمانی که من او را وعده داده من می گویند او هیچ چیز
بوسید به من ، و من او را دیده بودند از آن پس هرگز.
من به شما گفته در حال حاضر تمام حقیقت را ، و اگر
من آن را از پلیس به این دلیل است نگاه داشت
من درک نمی کنند و سپس خطر است که در آن
دوست عزیز من ایستاده بود.
من می دانم که آن فقط می تواند به نفع او خواهد بود
که همه چیز باید شناخته شده است. '
"در بیانیه خود ، واتسون وجود دارد ، و به
من ، آنجا که می توانید تصور کنید ، آن را مانند یک نور بود
در شب تاریک.
همه چیز که قطع شده بود
قبل از شروع در یک بار به فرض درست است
مکان ، و من تا به حال پنهان است از وقوع امری
توالی کامل از وقایع.
قدم بعدی من بود بدیهی است که برای پیدا کردن مرد
که تا به حال تولید چنین قابل توجه
تصور بر خانم بارکلی.
اگر او هنوز در آلدرشات که باید نمی شد
باشد توجه به آن بسیار دشوار است.
هستند مانند تعداد بسیار زیادی از وجود ندارد
غیر نظامی ، و یک مرد ناقص بود حتما به
اند جلب توجه.
من یک روز در جستجو به سر برد ، و با
شب -- این بسیار شب ، اما واتسون -- من تا به حال
اجرای او را پایین.
نام مرد چوب هنری است ، و او زندگی می کند
در lodgings در این خیابان همان است که در آن
بانوان او را ملاقات نمود.
او تنها پنج روز در محل بوده است.
در شخصیت از ثبت نام ، عامل من
حال جالب ترین شایعات بی اساس خود را با
زن مهمانخانه دار.
مرد تجارت شده توسط سحر و
مجری ، رفتن به دور بعد از محیط های اغذیه فروشی
شب هنگام ، و دادن کمی
سرگرمی در هر.
او در حمل برخی از مخلوق در مورد با او در
آن جعبه ؛ در مورد زن مهمانخانه دار به نظر می رسید که
به در بیم و هراس قابل توجهی است ، برای او
حال حیوانی مانند آن را ندیده.
او آن استفاده می کند در برخی از کلاهبرداری های خود را بر اساس
به حساب خود.
آنقدر زن قادر بود به من بگویید ، و
همچنین که تعجب مرد زندگی بود ،
چگونه با دیدن پیچ خورده او بود ، و او
سخن در زبان عجیب و غریب گاهی اوقات ، و
که برای دو شب او تا به حال شنیده ام
خوراکی های روی و گریه او را در اتاق خوابش.
او همه راست بود ، تا آنجا که پول رفت ، اما
در سپرده او او چه داده بود نگاه کرد
مانند فلورین بد است.
او آن را به من نشان داد ، اما واتسون ، و آن را
روپیه هند است.
"بنابراین در حال حاضر ، همکار عزیز من ، شما را دقیقا
چگونه ایستاده ایم و به همین دلیل آن این است که من شما می خواهید.
این کاملا ساده است که پس از خانمها
جدا از این مرد آنها را در او به دنبال
از راه دور ، که او را دیدم جدال میان
زن و شوهر را از طریق پنجره ، که
او با عجله در ، و این که موجودی که
او در جعبه خود را انجام سست کردم.
این همه بسیار خاص است.
اما او تنها کسی در این جهان است که
می تواند ما را دقیقا بگویید چه اتفاقی افتاد که در
اتاق. "
"و شما قصد دارید تا از او بپرسم؟"
"مسلما -- اما در حضور
شهادت می دهند. "
"و من شاهد؟"
"اگر شما خواهد بود خیلی خوب است.
اگر او می تواند این موضوع را روشن ، به خوبی و
خوب است.
اگر او سر باز زند ، ما چارهای ندارند جز این
برای درخواست یک حکم ".
"اما چگونه می توانم به شما می دانم که او آنجا خواهد بود که ما
بازگشت؟ "
"شما میتوانید مطمئن باشید که من در زمان برخی از
موارد فوق بود.
من من یکی از پسران خیابان بیکر نصب
نگهبان بر او که می خواهند به او مانند چوب
با مته سوراخ کردن ، به جایی که او ممکن است.
ما باید او را در خیابان پیدا هادسون به
فردا ، اما واتسون ، و در عین حال من باید
جنایی خودم اگر من شما را نگه داشته از
تخت دیگر هیچ. "
این ظهر بود که ما خودمان را در بر داشت در
صحنه از فاجعه ، و در زیر من
هدایت همراه است ، ما ساخته شده است در راه ما
یک بار به خیابان هادسون.
با وجود ظرفیت خود را برای مخفی خود را
احساسات ، من به راحتی می تواند که هلمز را ببینید
در حالت هیجان سرکوب شده ،
در حالی که من با خودم است که نیمی سوزش -
ورزشی ، نیمه روشنفکری که لذت
من همواره با تجربه زمانی که من در ارتباط
خودم را با او در تحقیقات خود.
"این خیابان ،" او گفت ، همانطور که ما تبدیل شده
به شاهراه کوتاه به انتظارنشسته بودند با دشت
دو طبقه خانه های آجری.
"آه ، در اینجا این است سیمپسون به گزارش".
"او در همه درست است ، آقای هولمز ،" گریه
خیابان کوچک عرب ، در حال اجرا تا ما.
"خوب ، سیمپسون! گفت :" هولمز ، او را نوازش
بر روی سر.
"بیا کنار ، اما واتسون.
این خانه است ".
او در کارت خود را با پیام فرستاده است که او
آمده بود در کسب و کار مهم است ، و
لحظه ای بعد ما بودند به صورت چهره به چهره با
مردی که ما آمده بود برای دیدن.
با وجود آب و هوای گرم او بود
crouching بیش از یک آتش سوزی ، و اتاق کوچک
بود مانند اجاق.
مردی تمام پیچ خورده نشسته و در خود نشسته اند
صندلی در راه که به داد indescribably
برداشت از ناهنجاری ، اما صورت که
او به سمت ما تبدیل شده است ، هر چند کهنه و
سبزه رو ، باید در برخی از زمان شده اند
قابل توجه برای زیبایی آن است.
او بطرز مشکوکی در حال حاضر نگاه ما از
زرد شات ، چشم صفراوی ، و ، بدون
صحبت کردن یا افزایش ، او به سمت دو دست تکان دادند
صندلی.
"آقای هنری وود ، اواخر از هند ، به اعتقاد من ، "
گفت هولمز ، affably.
"من بیش از این ماده از کم آمده
مرگ سرهنگ بارکلی است. "
"چه باید کرد من می دانم که در مورد؟"
"این چیزی است که من می خواهم به معلوم.
شما می دانید ، گمان می کنم ، که اگر ماده
پاک کردن است ، خانم بارکلی ، که قدیمی
دوست شما ، به احتمال قوی خواهد بود
تلاش برای قتل است. "
مرد داد شروع خشونت.
"من نمی دانم که شما هستند ،" خواند ، "و نه
چگونه شما می آیند بدانند که چه شما نمی دانید ، اما
شما را قسم می خورم که این درست است که شما
به من بگویید؟ "
"چرا ، آنها را تنها در انتظار برای او برای آمدن
به احساسات واقعی خود را به او دستگیر کند. "
"ای خدای من! آیا شما در پلیس خودتان ارسال شود؟ "
"نه".
"چه کسب و کار در آن است از شما ، پس از آن؟"
"این کسب و کار هر مرد را ببینم عدالت
انجام می شود. "
"شما می توانید کلمه من است که او را
بی گناه. "
"پس شما گناه."
"نه ، من نیست".
"که به کشته شدن سرهنگ بارکلی جیمز ، پس؟"
"این درست است که مشیت او کشته شد.
اما ، ذهن شما این است که اگر من تا به حال زدم
مغز خود را از ، تا آن را در قلب من بود به
انجام دهد ، او می توانست به حال بیش از دلیل خود را
از دست من.
اگر خود را وجدان گناهکار به حال زده نمی
او با این احتمال وجود دارد که من ممکن است به اندازه کافی
داشته اند خون خود را بر روح من.
شما می خواهید من به تعریف این داستان.
خوب ، من نمی دانم چرا من باید ، نه برای
هیچ علت وجود دارد برای من شرمنده از
آن.
"آن را در این راه بود ، آقا.
تو به من را در حال حاضر با پشت من مثل شتر
و من همه دنده چپ چپ ، اما زمان بود
زمانی که سرجوخه هنری چوب بود هوشمندانه
مرد در پا 117.
ما در هند و سپس در cantonments ، در
محل خواهیم Bhurtee تماس بگیرید.
بارکلی ، که مرده روز دیگر ، بود
گروهبان در همان شرکت به عنوان خودم ، و
دختر خوشگل از هنگ ، همیشه ، و
بهترین دختر است که تا کنون به حال نفس
زندگی میان لب های او ، نانسی Devoy بود ،
دختر رنگ گروهبان.
دو مرد که او را دوست داشت ، و یک
که او را دوست داشت ، و شما لبخند وقتی که شما
نگاهی به این بدبخت هم نشسته اند قبل از
آتش ، و گوش به من می گویند که آن را برای من بود
خوب به نظر می رسد که او مرا دوست دارد.
"خب ، اگر چه من تا به حال قلب او ، پدر او
شد بر او بارکلی ازدواج مجموعه.
من ادم بی پروا ، پسر بچه بی پروا بود ، و او
حال به حال آموزش و پرورش ، و در حال حاضر
مشخص شده برای شمشیر ، کمربند.
اما دختر برگزار می شود درست به من و به نظر می رسید
که من که او را به حال زمانی که شورش در کشتی
آغاز شد ، و همه شل در جهنم بود
کشور.
"ما در Bhurtee ، هنگ بسته شدند
از ما با نصف یک باتری از توپخانه ،
شرکت از سیک ها ، و بسیاری از غیر نظامیان
و به زنان قوم.
شد ده هزار شورشیان ما دور وجود دارد ،
و آنها را مشتاق به عنوان مجموعه ای از terriers
دور قفس موش.
درباره هفته دوم از آن ما آب داد
بیرون ، و آن سوال این بود که آیا ما می توانیم
ارتباط با ستون عمومی نیل است ،
که در حال حرکت بود تا کشور است.
این تنها شانس ما بود ، برای ما نمی توانست
امیدواریم که راه برای مبارزه با ما را با تمام
زنان و کودکان ، بنابراین من داوطلب برای رفتن
خارج و به هشدار عمومی نیل از ما
خطر است.
پیشنهاد من ، پذیرفته شد و من بیش از آن صحبت کردیم
با گروهبان بارکلی ، که قرار بود به
می دانم زمین بهتر از هر انسان دیگر ،
و چه کسی کشید تا مسیر های که من ممکن است
دریافت از طریق خطوط شورشی.
در 10:00 همان شب شروع کردم به کردن
پس از سفر من است.
شد هزار بار برای نجات وجود دارد ، اما آن را
بود تنها از یک که من فکر کردم وقتی که من
کاهش یافته است بر دیوار آن شب.
"راه من فرار کردن مسیل خشک کردن ،
که ما امیدوار به من از روی صفحه نمایش
sentries دشمن ، اما من به عنوان رخنه کرد دور
گوشه ای از آن را من حق را به شش قدم
آنها بودند که crouching پایین در تاریکی
انتظار برای من.
در یک لحظه من با ضربه خراشیده شده بود و
دست و پا بسته.
اما ضربه واقعی بود به قلب من است و نه
را به سر من ، برای من به عنوان به آمد و گوش
به همان اندازه که من می تواند از خود را درک
بحث ، من شنیده ام به اندازه کافی به من بگویید که من
رفیق ، مرد بسیار که تا به حال مرتب
راه که من بود را ، به من خیانت کرده بود توسط
استفاده از خدمتکار بومی به دست
دشمن.
"خب ، بدون نیاز را برای من به ساکن در وجود دارد
که بخشی از آن را.
اکنون شما می دانید چیزی است که جیمز بارکلی قادر بود
از.
Bhurtee توسط نیل برطرف شد روز بعد ، اما
شورشیان به من در زمان دور خود را با آنها در
عقب نشینی ، و آن را بسیاری از طولانی سال قبل
تا کنون من تو را دیدم چهره سفید دوباره.
من تحت شکنجه قرار گرفته و سعی کردم به دور ، و
دستگیر شد و شکنجه دوباره.
شما می توانید برای خودتان مراجعه کنید دولت در
که من بود را ترک کردند.
برخی از آنها که فرار کرده به Nepaul مرا
با آنها ، و سپس بعد از آن من شد تا
گذشته Darjeeling.
تپه قوم وجود دارد تا به قتل شورشیان
که به من کرده بود ، و من بنده خود را برای تبدیل شد
ساعت هم تا زمانی که من فرار ، اما به جای رفتن
من تا به حال به جنوب به شمال ، تا زمانی که من پیدا کردم
خودم را در میان افغان ها.
من در مورد وجود دارد برای بسیاری از افراد سال سرگردان ، و
در آخرین برگشتم به پنجاب ، جایی که من
که بیشتر در بومی زندگی می کردند و برداشت
تا زندگی با کلاهبرداری conjuring که من
به حال آموخته است.
چه استفاده از آن برای من ، فلج رنجور شد ،
برای رفتن به انگلستان و یا خودم را
شناخته شده به رفقای قدیمی من؟
حتی آرزوی من برای انتقام از من را ندارد
انجام این کار.
من تا به حال نه که نانسی بگیرید و یاد دهید و قدیمی من
فکر می کنم باید از هری چوب به عنوان داشتن درگذشت
با پشت را صاف ، از دیدن او زندگی می کنند
خزنده و با چوب مانند
شامپانزه.
آنها شک نمی کردم که مرده بود ، و من
معنا بود که آنها هرگز نباید.
من شنیده ام که بارکلی نانسی ازدواج کرده بود ، و
که او به سرعت در حال افزایش در هنگ ،
اما حتی این هم من رو تو صحبت می کنند.
"اما وقتی یکی می شود یکی از قدیمی تا اشتیاق
برای خانه.
برای سال من شده است رویای روشن
زمینه سبز و hedges از انگلستان است.
در گذشته من مصمم به آنها را قبل از من می بینم
درگذشت.
من را نجات داد به اندازه کافی من را به سراسر ، و پس از آن
من به اینجا آمدند که در آن سربازان ، برای من
می دانم راه خود را و چگونه به آنها و مات و متحیر کردن
بنابراین به اندازه کافی برای نگه داشتن من درآمد. "
"روایت شما جالب ترین ، گفت :"
شرلوک هلمز.
"من در حال حاضر از نشست خود را با شنیده
خانم بارکلی ، و به رسمیت شناختن متقابل شما.
بعد از آن شما ، به عنوان من درک می کنم ، به دنبال او
خانه و دیدم را از طریق پنجره
نزاع بین او و شوهر او ، در
او که بدون شک انجام بازیگران خود را به شما
در دندان های خود.
احساسات خود شما به شما غلبه ، و تو از من فرار
در سراسر چمن و شکست در بر آنها. "
"من ، آقا ، و در نزد من او
نگاه به من نگاه مرد ندیده
قبل از آن و بیش از او با سر خود را در رفت
سپر.
اما او مرده بود قبل از او سقوط کرد.
من خواندن مرگ بر چهره او را به عنوان شخصی که من می توانم
خواندم که متن بیش از آتش.
چشم برهنه از من به مانند یک گلوله
از طریق قلب گناه او. "
"و بعد؟"
"سپس نانسی را بخواند ، چک ، و من گرفتار
از کلید درب از دست او ، قصد
باز کردن آن و گرفتن کمک کند.
اما همانطور که من در انجام آن به نظر می رسید آن را به من
بهتر است آن را ترک و به تنهایی دور ، برای
چیزی که ممکن است در برابر نگاه سیاه و سفید من ، و
به هیچ وجه من مخفی خواهد بود اگر از من شد
گرفته شده است.
با عجله خودم را محوری کلید را به من
جیب ، و چوب کاهش یافته است در حالی که من بودم
تعقیب تدی ، که تا به حال اجرا پرده.
زمانی که من او را به جعبه او و موفق شدم که از آن او
حال تضعیف ، من خاموش بود به همان سرعتی که من می توانم
اجرا شود. "
"چه کسی تدی؟" خواسته هلمز.
مرد خم شد و بیش از کشیده تا جلو
از نوع صندوق در گوشه.
در خارج از طریق مسنجر تضعیف زیبا وجود دارد
قهوه ای مایل به قرمز مخلوق ، نازک و لاغر اندام ،
با پاهای از قاقم ، بلند ، نازک
بینی و یک جفت از بهترین چشم قرمز
است که تا کنون من در سر حیوان را دیدم.
"میمون پوزه دراز It'sa ،" من گریه.
"خب ، برخی از آنها را که تماس ، و برخی از تماس
آنها ichneumon ، گفت : "مرد.
"مار گیر چیزی است که من آنها تماس بگیرید ، و
تدی شگفت انگیز است سریع در کبرای.
من یکی اینجا بدون fangs ، و
تدی جلب هر شب به لطفا
قوم در غذاخوری.
"هر نقطه دیگر ، آقا؟"
"خب ، ما ممکن است مجبور به درخواست شما دوباره در صورت
خانم بارکلی باید ثابت کند در جدی شود
مشکل. "
"در آن صورت ، البته ، من می خواهم آمد
رو به جلو. "
"اما اگر نه ، هیچ تاثیری در raking وجود دارد
تا این رسوایی در برابر مرد مرده ، foully
او به عنوان عمل کرده است.
شما حداقل رضایت از
می دانست که سی سال از عمر خود را
وجدان خود را به تلخی او برای سرزنش
این عمل پلید.
آه ، می رود عمده مورفی وجود دارد از سوی دیگر
کنار خیابان.
خوب شده توسط ، چوب.
من می خواهم به یاد بگیرند اگر هر چیزی که اتفاق افتاده است
از دیروز. "
در زمان ما بودند به سبقت گرفتن بر عمده
قبل از او رسیده گوشه.
"آه ، هلمز ،" او گفت : "من فرض کنید شما
شنیده ام که این همه سر و صدا آن رسیده است که
هیچ چیز؟ "
"بعد چه؟"
"استنطاق است تنها بیش از.
شواهد پزشکی نشان داد قطعی
که مرگ به علت سکته.
همانطور که می بینید آن را کاملا مورد ساده بود پس از
تمام. "
"اوه ، قابل ملاحظه ای سطحی ، گفت :" هولمز ،
لبخند بر لب.
"بیا ، اما واتسون ، من فکر نمی کنم ما باید
می خواستم در آلدرشات هر بیشتر. "
"یک چیز وجود دارد ، گفت :" من ، همانطور که ما راه می رفت
پایین را به ایستگاه.
"اگر نام شوهر بود که جیمز ، و
هنری دیگر ، آنچه این صحبت کردن در مورد بود
داود بود؟ "
"این یک کلمه ، عزیز من اما واتسون ، باید
به من گفت که تمام داستان من شده بود
reasoner ایده آل که شما خیلی علاقه داشتن به
به تصویر می کشد.
این بود آشکارا مدت سرزنش ".
"از سرزنش؟"
"بله ؛ دیوید گمراه گاهی اوقات کمی ،
شما می دانید ، و در یک مناسبت است که در همان
جهت به عنوان گروهبان جیمز بارکلی.
شما به یاد داشته باشید که امر کوچکی از Uriah و
Bathsheba؟
دانش کتاب مقدس من بازیچه قرار دادن زنگ زده ، من
ترس ، اما شما در داستان پیدا کردن
اول یا دوم از ساموئل ".
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه