Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب دوم : موضوع طلایی
فصل ششم.
صدها نفر از مردم
lodgings آرام دکتر Manette شد
در خیابان آرام گوشه نه چندان دور از سوهو -
مربع.
در بعد از ظهر خوب برخی از یکشنبه
هنگامی که امواج از چهار ماه به حال نورد
بیش از محاکمه برای خیانت ، و انجام آن ،
به عنوان منافع عمومی و حافظه ، به دور
به دریا ، آقای جارویس کامیون راه می رفت همراه
آفتابی خیابان از Clerkenwell جایی که او
، در زندگی راه خود را به ناهار خوردن با دکتر.
پس از عود بیماری مختلف را به کسب و کار
جذب ، آقای کامیون تبدیل شده بود
دوستان پزشک ، و آرام خیابان
گوشه آفتابی بخشی از زندگی او بود.
در این جریمه خاصی یکشنبه ، آقای کامیون
راه می رفت به سمت سوهو ، در اوایل سال
بعد از ظهر ، به سه دلیل عادت.
اولا ، چرا که ، در روزهای یکشنبه خوب است ، او اغلب با
راه می رفت بیرون ، قبل از شام ، با دکتر
و لوسی ؛ در مرحله دوم ، چرا که ، در
یکشنبه نامطلوب ، او را به عادت شد
توان با آنها را به عنوان دوست خانوادگی ، صحبت کردن ،
خواندن ، به دنبال از پنجره ، و
به طور کلی از طریق گرفتن روز ، سوم ،
زیرا او اتفاق افتاد به خود او کمی
شک و تردید به زیرک را حل کند ، و می دانست که چگونه
راه های از خانواده پزشک با اشاره به
آن زمان به عنوان یک هم به احتمال زیاد برای حل
آنها.
گوشه quainter از گوشه که در آن
دکتر زندگی می کردند ، این بود که نمی تواند یافت شده در
لندن.
به هیچ وجه از طریق آن وجود داشت ، و جلو
پنجره ها از lodgings پزشک دستور
ویستا کمی شیرین و لذت بخش از خیابان که تا به حال
هوا هم خو از بازنشستگی بر روی آن.
شد چند ساختمان وجود دارد و سپس در شمال
آکسفورد جاده ، جنگل و درختان شکوفا ،
و گل های وحشی بزرگ شده ، و زالزالک
، شکوفه در زمینه اکنون از میان رفت.
در نتیجه ، airs کشور منتشر
در سوهو با آزادی شدید ، به جای
بیحال شدن به اهل محله مثل ولگرد
paupers بدون حل و فصل ، و در آنجا بود
بسیاری از دیواره جنوب خوب است ، نه چندان دور خاموش ، روشن ،
که هلو میرسید در فصل خود را.
نور تابستان زده به گوشه
درخشان در بخش قبل از روز ؛
اما ، زمانی که خیابان ها بزرگ شد داغ ، گوشه
در سایه ، هر چند در سایه نمی کنم
اما از راه دور است که شما می تواند فراتر از آن را ببینید
به تابش خیره کننده از روشنایی.
این یک نقطه سرد ، متین ، اما شاد بود ،
مکان شگفت انگیز برای پژواک ، و بسیار
بندر از خیابان مواج.
باید وجود داشته است در پوست آرام
از جمله لنگرگاه ، و در آنجا بود.
دکتر اشغال دو طبقه بزرگ
خانه سفت ، که در آن چند callings
ادعا می شود به روز پیگیری می کند ، اما مراتب بالا
کمی بود سمعی هر روز ، و بود که
پرهیز با همه آنها در شب.
در یک ساختمان در پشت ، قابل دسترسی توسط
حیاط جایی که هواپیما درخت rustled آن
برگ سبز ، کلیسا اندام ادعا می شود
ساخته شده ، و نقره به تعقیب ، و به همین ترتیب
طلا به برخی از غول مرموز مورد ضرب و شتم
که تا به حال بازو طلایی با شروع از
دیوار سالن جلو -- تا اگر او بود مورد ضرب و شتم
خود را پر ارزش ، و menaced مشابه
تبدیل همه ی بازدید کنندگان.
بسیار کمی از این معاملات ، و یا از تنهایی
مستاجر شایعه برای زندگی کردن ، پله ها ، یا از
کم مربی - پیرایش ساز اظهار داشت که
شمارش خانه زیر ، همیشه شنیده بود و یا
دیده می شود.
گاه به گاه ، عمله ولگرد قرار دادن خود
در کت ، صرف سالن و یا یک غریبه
peered مورد وجود دارد ، یا جلنگ جلنگ صدا کردن از راه دور بود
شنیده ام در حیاط ، یا با چیز پهن و سنگین زدن از
غول طلایی رنگ شود.
این ، با این حال ، تنها استثنا
مورد نیاز برای اثبات این قانون که
گنجشکها در هواپیما درخت پشت
خانه و انعکاس در گوشه قبل از
آن ، راه خود را از صبح روز یکشنبه به حال
جزء شب شنبه.
دکتر Manette دریافت بیماران از جمله در اینجا
به عنوان اعتبار قدیمی خود و احیای آن در
شناور زمزمه از داستان زندگی او را ، به ارمغان آورد
او.
دانش علمی خود و هوشیاری خود را
و مهارت در انجام هوشمندانه
آزمایش ، او را به ارمغان آورد در غیر این صورت به
متوسط درخواست ، و او به دست آورده تا آنجا که
او می خواست.
این چیزها در محدوده آقای جارویس کامیون ها
دانش ، افکار ، و مقررات ، زمانی که او
زنگ زد زنگ درب خانه آرام در
این گوشه میمیره ، در بعد از ظهر یکشنبه خوب است.
"دکتر Manette در خانه؟"
انتظار می رود خانه.
"خانم لوسی در خانه؟"
انتظار می رود خانه.
"دوشیزه Pross در خانه؟"
احتمالا در خونه ، اما از یقین
غیر ممکن است برای پیشخدمت زن پیش بینی
نیت از خانم Pross ، به عنوان پذیرش
یا محرومیت از واقعیت است.
"همانطور که من در خانه خودم هستم ، گفت :" آقای کامیون ،
"من طبقه بالا می روم."
اگر چه دختر دکتر را به حال شناخته شده است
چیزی از کشور از تولد او ، او
به نظر میرسد که از آن مشتق شده innately
که توانایی ایجاد بسیاری از معنی کمی ،
که یکی از آن اغلب مفید می باشد و
ویژگی های دلنوازی دارد.
ساده به عنوان مبلمان بود ، آن را خاموش راه اندازی شد
توسط adornments بسیاری ، کمی از بی ارزش
اما برای سلیقه و علاقه داشتن به خود ، که آن
اثر لذت بخش بود.
خواست از همه چیز در اتاق ،
از بزرگترین جسم به حداقل ؛
تنظیم رنگ ، ظریف انواع
و کنتراست های صرفه جویی در چيز جزئي به دست آمده ،
دست های ظریف ، چشمان روشن و خوب
حس ؛ شد تا در یک بار لذت بخش در
خود ، و پس از خود را رسا
مبتکر ، که به عنوان آقای کامیون ایستاده بود
به دنبال در مورد او ، صندلی های بسیار و
جداول به نظر می رسید از او خواست ، با چیزی از
که بیان خاص که او می دانست تا
و در این زمان ، که آیا او تایید؟
سه اتاق در طبقه وجود داشت ، و ،
درهای است که توسط آنها ابلاغ می شود قرار داده
باز که هوا ممکن است عبور آزادانه را از طریق
همه آنها را ، آقای کامیون ، smilingly ناظر
که شباهت خیالی که او تشخیص داده
همه در اطراف او ، راه می رفت از یکی به دیگری.
اول بهترین اتاق بود ، و در آن شد
پرندگان لوسی ، و گل ها ، و کتاب ، و
میز ، میز و کار ، و جعبه در آب
رنگ ؛ دوم پزشک
اتاق مشاوره ، همچنین به عنوان ناهار خوری استفاده می شود ،
اتاق ؛ سوم ، changingly توسط خال دار
خش خش از هواپیما درخت در حیاط بود ،
اتاق پزشک ، و در آنجا ، در
این گوشه میمیره ، نیمکت ایستاده بود کفاش متروکه است
و سینی از ابزار ، اندازه آن را در حال ایستاده
طبقه پنجم از خانه های ملال انگیز
شراب مغازه ، در حومه شهر سنت آنتوان
در پاریس.
"من تعجب می کنم ، گفت :" آقای کامیون ، pausing خود را در
به دنبال اطلاعات مربوط به ، "است که او را نگه می دارد که یادآور
از درد و رنج خود را در مورد او! "
"و چرا در آن تعجب؟" شد ناگهانی
پرس و جو ساخته شده است که او شروع می شود.
این خانم از Pross ، قرمز وحشی شروع
زن ، قوی دست ، که آشنایی
او برای نخستین بار در هتل رویال جورج به حال ساخته شده است
در دوور ، و تا به حال از بهبود یافته است.
"من باید فکر --" آقای کامیون آغاز شد.
"پیف!
! شما می خواهم که فکر گفت : "خانم Pross و
آقای کامیون ترک کردن.
"؟ چگونه می توانم شما" نپرسید که بانوی پس از آن --
به شدت ، و در عین حال تا اگر به بیان است که او
با مته سوراخ او هیچ کینه توزی.
گفت : "من بسیار خوب ، من به شما تشکر می کنم ،" پاسخ داد
آقای کامیون ، با حلم ، "حال شما چطور است؟"
"هیچ چیز به از به رخ کشیدن ، گفت :" خانم Pross.
"در واقع؟"
"آه! واقعا! "گفت : دوشیزه Pross.
"من خیلی در مورد پینه دوز من قرار داده است."
"در واقع؟"
"به خاطر چیز دیگری می گویند بخشنده
علاوه بر «در واقع ، و یا شما مرا به بی قراری
مرگ ، گفت : "خانم Pross : که شخصیت
(جدا از قد و قامت) تنگی بود.
"واقعا ، پس؟" آقای کامیون ، و گفت :
متمم.
"واقعا ، به اندازه کافی بد است ،" بازگشت دوشیزه
Pross "، اما بهتر است.
بله ، من بسیار از قرار دادن ".
"ممکن است باعث بپرسم؟"
"من ده ها تن از کسانی است که نمی خواهم
در تمام ارزش پینه دوز ، به اینجا می آیند
به دنبال بعد از او ، گفت : "خانم Pross.
"ده ها _Do_ برای این منظور آمده است؟"
"صدها ، گفت :" خانم Pross.
این بود از ویژگیهای این بانوی (تا
برخی دیگر از مردم قبل از زمان او و
زمان ثبت نام) است که هر زمان که او اصلی
پیشنهاد ، سوال شد او اغراق آمیز
آن.
"عزیز من! گفت :" آقای کامیون ، به عنوان امن ترین
سخن گفتن از او می تواند فکر می کنم.
"من با عزیزم زندگی می کردند -- یا
عزیزم با من زندگی می کردند ، و من برای پرداخت
آن ؛ که او قطعا باید هرگز
انجام می شود ، شما ممکن است استشهاد خود ، را اگر من
می توانست اندکی که برای حفظ یا خودم
یا او را برای هیچ چیز -- از او بود که ده سال
قدیمی است.
و این واقعا بسیار سخت است ، گفت : "دوشیزه
Pross.
هنوز از دیدن آنچه که با دقت بسیار
سخت ، آقای کامیون سرش را تکان داد ؛ که با استفاده از
بخش مهمی از خود را به عنوان نوع
پنهان سازی پری که با هر جا داد.
"همه نوع از افرادی که در نه
حداقل درجه ارزش حیوان خانگی ، همیشه
عطف کردن ، گفت : "خانم Pross.
"وقتی شما آن را آغاز کرد --"
"_I_ آن آغاز شد ، خانم Pross؟"
"آیا شما نیست؟
آورده است که پدر او را به زندگی است؟ "
"اوه! اگر _that_ آن آغاز شد -- گفت : "آقای
کامیون.
"این بود پایان دادن به آن نیست ، گمان می کنم؟
من می گویم ، هنگامی که شما آن را آغاز کرد ، دشوار بود
به اندازه کافی ، نه که من آن را برای پیدا کردن هر گسل
با دکتر Manette ، با این تفاوت که او نمی باشد.
ارزش چنین دختر ، که هیچ
نسبت دادن به او ، برای آن بود که نمی شود
انتظار می رود که کسی باید باشد ، تحت هر
شرایط.
اما آن واقعا است مضاعف و سه گانه سخت
به جمعیت و انبوه مردم
عطف کردن بعد از او (من می توانستم ببخشند
او) ، عواطف را به پینه دوز را دور
از من. "
آقای کامیون می دانست خانم Pross می شود بسیار
حسادت ، اما او نیز خود را با این زمان می دانست
می شود ، در زیر خدمت او
خروج از مرکز ، یکی از کسانی که بدون خود خواهی
موجودات -- تنها در میان زنان در بر داشت -- که
خواهد شد ، برای عشق پاک و تحسین ، صحافی کردن و دوختن
خود به خواست برده ، به جوانی که
آنها آن را از دست داده ، به زیبایی که آنها
هرگز ، که آنها را به موفقیت های
بودند ، هرگز به اندازه کافی خوش شانس به دست آوردن ، به
امید روشن است که هرگز خود را بر تاباند
زندگی غم انگیز خود.
او به اندازه کافی از جهان می دانستند بدانند که
هیچ چیزی در آن بهتر از وجود دارد
خدمات وفادار قلب ، پس ارائه شده
و تا عاری از هر گونه لکه دار کردن مزدور ، او
چنین احترام والا برای آن شده بود ، که در
کیفری ترتیبات ساخته شده توسط خود
ذهن خود را -- که همه ما را از جمله مقدمات ،
بیشتر یا کمتر -- او مستقر خانم Pross بسیار
نزدیکتر به فرشتگان پایین تر از بسیاری از خانم ها
immeasurably بهتر است تا هر دو توسط طبیعت کردم
و هنر ، که به حال تعادل در Tellson است.
"هرگز وجود دارد ، و نه خواهد بود ، اما یک مرد
ارزش پینه دوز ، گفت : "خانم Pross ؛" و
که برادر من بود سلیمان ، اگر او بود نمی
اشتباه در زندگی است. "
در اینجا دوباره : سوالات آقای کامیون را به خانم
تاریخچه شخصی Pross را به حال تاسیس
این واقعیت است که او برادر سلیمان بود
ارقه بی عاطفه که او را از محروم بود
همه چیز او ، به عنوان صاحب سهام به
با حدس و گمان ، و او را در رها کرده بود
فقر او را برای همیشه ، بدون لمس
ندامت.
راحت و کاربر پسند خانم Pross از اعتقاد به سلیمان
(کسر صرف چیز جزیی از این خفیف
اشتباه) کاملا جدی با ماده بود
آقای کامیون ، و وزن خود را در خوب خود را به حال
نظر او را.
"همانطور که ما رخ می دهد که تنها برای لحظه ای ،
و هر دو مردم از کسب و کار ، "او گفت ،
زمانی که آنها به رسم اتاق حال کردم
و پایین وجود دارد در دوستانه نشسته بودند
روابط ، "از من بپرسید به شما اجازه می -- کند
دکتر ، در صحبت با لوسی ، هرگز اشاره
به زمان shoemaking ، رتبهدهی نشده است؟ "
"هرگز".
"و با این حال نگه می دارد که نیمکت و این ابزار
در کنار او؟ "
"آه!" بازگشت دوشیزه Pross ، تکان دادن او را
سر.
"اما من نمی گویم که او را به آن اشاره ای نکرد
در درون خود بیابد. "
"آیا شما باور دارید که او از آن فکر می کند که زیاد؟"
"من ، گفت :" خانم Pross.
"آیا تصور می کنید --" آقای کامیون شروع شده بود ،
زمانی که خانم Pross او را گرفت تا با کوتاه :
"هرگز چیزی را تصور کنید.
آیا هیچ تصور در همه. "
"ایستاده ام اصلاح ؛ شما فرض کنید -- شما بروید
تا آنجا که به گمان ، گاهی اوقات؟ "
"در حال حاضر و پس از آن ، گفت :" خانم Pross.
"آیا شما فرض کنید ،" آقای کامیون در تاریخ ، با رفت
خنده برقی در چشم روشن خود ، آن را به عنوان
مهربانی را در نگاه او ، "که دکتر Manette
است که از تئوری خود ، حفظ
در تمام طول آن سالها ، نسبت به
علت بودن خود را مورد ظلم و ستم ؛ شاید ،
حتی به نام خود را از ستمگر؟ "
"من چیزی در مورد آن ، اما آنچه گمان نمی
پینه دوز به من می گوید. "
"و این است --؟"
"که او فکر می کند او است."
"در حال حاضر انجام نمی شود عصبانی من پرسیدن این همه
سوالات ، چون من یک مرد کسل کننده صرف از
کسب و کار ، و شما زن از کسب و کار. "
"مبهم؟"
دوشیزه Pross ، با متانت نپرسید.
بلکه قصد صفت نسبتا کم خود را به دور ،
آقای کامیون جواب داد : "نه ، نه ، نه.
قطعا نه.
برای بازگشت به کسب و کار : -- آیا چنین نیست؟
قابل توجه است که دکتر Manette ،
بدون شک بی گناه از هر جرم و جنایت به عنوان ما
همه به خوبی او مطمئن است ، باید هرگز
لمس را بر اساس آن سوال؟
من نمی خواهد گفت با من ، هر چند او تا به حال
روابط تجاری با من سال ها پیش ،
و ما در حال حاضر صمیمی ؛ من خواهند گفت با
دختر عادلانه به چه کسی است تا او
فداکارانه متصل شده و به طوری که فداکارانه
متصل به او؟
باور کن ، خانم Pross ، من روش نیست
موضوع با شما ، از روی کنجکاوی ، اما
از علاقه متعصب. "
تا آنجا که از درک من ، و بد است
بهترین ، شما به من بگویید ، "گفت : دوشیزه Pross ،
توسط نرم تن از معذرت خواهی ، "او
ترس از موضوع تمام ".
"می ترسد؟"
"این دشت به اندازه کافی ، من باید فکر می کنم ، چرا او
ممکن است.
It'sa بسیار ناراحت کننده یاد.
علاوه بر آن ، از دست دادن او از خودش بزرگ شد از
از آن را.
نمی دانستند که او چگونه خود را از دست داده ، و یا چگونه او
بهبود خود ، او ممکن است هرگز احساس
برخی از دست دادن نیست خودش دوباره.
است که به تنهایی خواهد موضوع را ندارد
شیرین و لذت بخش ، من باید فکر می کنم. "
این سخن آقای profounder از کامیون بود
برای نگاه به حال.
"درست است ،" او گفت ، "ترس و برای منعکس کردن
بر.
با این حال ، شک lurks در ذهن من ، خانم Pross ،
آیا این خوب است برای دکتر Manette به
سرکوب کرده اند که همیشه در درون خفه شو
او.
در واقع ، آن است که این شک و uneasiness
آن گاه من است که من باعث به رهبری
اعتماد به نفس حضور ما است. "
"نمی توان کمک کرد ، گفت :" خانم Pross ، تکان دادن
سر او را.
"لمسی است که رشته ای ، و او فورا
تغییر برای بدتر است.
بهتر است آن را به تنهایی ترک کند.
به طور خلاصه ، باید آن را به تنهایی ترک کند ، مانند یا هیچ
می خواهم.
گاهی اوقات ، او می شود تا در مرده
شب ، و خواهد شد ، شنیده های ما بالاسری
وجود دارد ، بالا رفتن و پایین ، بالا رفتن و
پایین ، در اتاق خود.
پینه دوز را یاد گرفته است تا پس از آن که می دانم او
ذهن راه رفتن بالا و پایین ، بالا رفتن و
پایین ، در زندان قدیمی خود را.
به او hurries ، و آنها در رفتن
با هم ، قدم زدن به بالا و پایین ، بالا رفتن از
و پایین ، تا زمانی که تشکیل شده است.
اما او می گوید هرگز یک کلمه از دلیل واقعی این
از بی قراری اش ، او را ، و او برای فائق
آن را بهترین در آن نه به او تذکر.
در سکوت به آنها راه رفتن بالا و پایین
با هم ، قدم زدن به بالا و پایین با هم ،
تا عشق و شرکت او اند او به ارمغان آورد
به خود را دارد. "
با وجود انکار خانم Pross از او
قدرت تخیل خود ، از درک وجود داشت
درد بودن monotonously های خالی از سکنه
یک ایده ، غمگین در تکرار خود را از
عبارت ، راه رفتن بالا و پایین ، که
شهادت او را به داشتن چنین چیزی.
گوشه به عنوان ذکر شده
گوشه ای فوق العاده برای انعکاس ؛ آن شروع شده بود
به اکو تا به resoundingly آج از
آمدن پا ، به نظر می رسید که آن را به عنوان اینکه
بسیار از آن pacing خسته و به ذکر
وپیش رفتن آن قرار داده بودند.
"در اینجا هستند!" گفت : دوشیزه Pross ، افزایش به
شکستن کنفرانس ؛ "و در حال حاضر ما باید
اند صدها نفر از مردم خیلی زود! "
این چنین گوشه کنجکاو بود در آن
خواص آکوستیک ، از جمله عجیب و غریب گوش
از جای خود ، که به عنوان آقای کامیون ایستاده بود در
پنجره باز ، به دنبال پدر و
دختر که گام های او شنیده می شود ، او خیالی
آنها هرگز روش.
نه تنها می انعکاس مرگ دور ، به عنوان
هر چند قدم رفته بود ، اما ، انعکاسی از
گام های دیگر است که هرگز آمد که شنیده می شود
در مزرعه خود ، دور و خواهم مرد برای همیشه
هنگامی که نزدیک در دست به نظر می رسید.
با این حال ، پدر و دختر بود در آخرین
به نظر می رسد ، و خانم Pross در آماده شد
درب خیابان به آنها را دریافت خواهید کرد.
دوشیزه Pross چشم دلپذیر شد ، البته
وحشی ، و قرمز ، و تیره و تار ، مصرف کردن او
نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه عزیزم هنگامی که او آمد ، پله ها ،
و آن را با لمس کردن به پایان می رسد از او
دستمال ، گرد و غبار و دمیدن کردن آن ،
و تا او را گوشته آماده تخمگذار توسط ،
و صاف کردن مو غنی خود را با همان اندازه
افتخار به عنوان او احتمالا می تواند در دست گرفته اند
موهای خود اگر او شده بود vainest
و handsomest از زنان است.
عزیزم او دید بیش از حد لذت بخش بود ،
استقبال از او تشکر و او را ، و
اعتراض خود را مصرف بسیار
مشکل برای او -- که او تنها تاریخ و زمان آخرین جرأت
برای انجام شوخی ، و یا خانم Pross ، بشدت
صدمه دیده است ، می توانست به اتاق خود بازنشسته
و گریه کرد.
دکتر چشم بیش از حد لذت بخش بود ،
به دنبال در در آنها ، و گفتن خانم Pross
چگونه لوسی ، او خراب در لهجه و با
چشم ها که تا به حال به همان اندازه فساد در آنها را به عنوان
دوشیزه Pross بود ، و می توانست بیشتر به حال اگر
آن بودند امکان پذیر است.
آقای کامیون نگاه شیرین و لذت بخش بود هم درخشان
در تمام این کلاه گیس کمی در او ، و تشکر
لیسانس خود را ستاره برای داشتن او را روشن
او در سال رو به کاهش به صفحه اصلی.
اما ، نه صدها نفر از مردم آمده بود تا ببیند
مناظر ، و آقای کامیون نگاه بیهوده برای
تحقق پیش بینی خانم Pross است.
وقت شام ، و هنوز هم هیچ صدها
مردم.
در تنظیمات از کمی
خانواده ، خانم Pross در زمان اتهام
پایین تر از مناطق ، و همیشه خودش را تبرئه کرد
marvelously.
شام او ، از کیفیت بسیار متواضع بودند ،
تا به خوبی پخته شده و خیلی خوب خدمت می کرد ، و غیره
شسته و رفته در contrivances خود ، نیمی از انگلیسی
و نیمی از فرانسوی ، که هیچ چیز می تواند
بهتر است.
دوستی دوشیزه Pross بودن از
نوع کاملا عملی ، او تا به حال ویران
سوهو و استان های مجاور ، در جستجوی
از فقیر فرانسوی ، که توسط وسوسه
شیلینگ و نیم تاج ، انتقال می
اسرار آشپزی به او.
از این پسران و دختران فاسد
گلهای ، او از جمله هنرهای خارق العاده کسب کرده بود ،
که زن و دختر را تشکیل دادند ،
کارکنان از خدمتکاران خود را به عنوان کاملا در نظر گرفته
مادر تعمیدی عفریته ، یا سیندرلا است : که
می فرستادن برای پرنده ، خرگوش ،
سبزی و یا دو نفر از باغ و
تغییر آنها را به هر چیزی او را خوشحال کرد.
در روزهای یکشنبه ، دوشیزه Pross dined در
میز دکتر است ، اما در روز دیگر ادامه
در مصرف وعده های غذایی خود را در دوره های ناشناخته ،
یا در مناطق پایین تر ، و یا در خود
اتاق در طبقه دوم -- اتاق آبی
که هیچ کس جز او همیشه پینه دوز
پذیرش به دست آورد.
در این گردهمایی ، خانم Pross ، در پاسخ به
چهره شیرین و لذت بخش و خوشایند پینه دوز
لطفا تلاش ها برای او ، بسیار unbent ؛
تا شام بسیار لذت بخش ، بیش از حد.
این روز سرکوب شده بود ، و پس از
شام ، لوسی پیشنهاد کرد که باید شراب
می شود از زیر هواپیما درخت به اجرا درآمد ، و
آنها وجود دارد باید نشستن در هوا می باشد.
همانطور که همه چیز تبدیل شده بر او ، و محور
در مورد او ، آنها را تحت هواپیما رفت -
درخت ، و وی حامل این شراب را برای
سود ویژه از آقای کامیون.
او خودش نصب شده بود ، برخی از زمان
قبل ، به عنوان آقای کامیون جام - حامل و
در حالی که آنها زیر هواپیما درخت نشسته ،
صحبت کردن ، اون شیشه ای خود را دوباره پر.
اسرار پشت به پایان می رسد و از خانه peeped
در آنها را به عنوان آنها صحبت کردیم ، و هواپیما درخت
در راه خود را در بالا به آنها زمزمه
سر خود را.
با این حال ، صدها تن از مردم نبود
حضور خود را دارند.
آقای Darnay خود را در حالی که آنها ارائه شده
نشسته زیر درخت هواپیما شدند ، اما او
فقط یک.
دکتر Manette مهربانی او را دریافت ، و غیره
لوسی بود.
اما ، خانم Pross ناگهان مبتلا
با کشش در سر و بدن ، و
بازنشسته به خانه.
او unfrequently نه قربانی این
اختلال ، و او آن را به نام ، در آشنا
گفتگو ، "جا از jerks."
دکتر بود و در بهترین وضعیت خود ، و
نگاه ویژه جوان است.
شباهت بین او و لوسی بود
در زمان های بسیار قوی مانند ، و آنها به عنوان شنبه
در کنار هم ، او را بر روی شانه خود را متمایل به ،
و او استراحت بازوی خود را در پشت خود
صندلی ، آن را بسیار دلپذیر را برای ردیابی
مثل.
او شده است صحبت به حال در تمام طول روز ، در بسیاری از
افراد ، و با چالاکی غیر معمولی باشد.
"دعا ، دکتر Manette ، گفت :" آقای Darnay ، به عنوان
آنها تحت هواپیما درخت شنبه -- و او گفت :
آن را در تعقیب طبیعی از موضوع در
دست ، که رخ داده است به قدیمی
ساختمان های لندن -- "آیا شما دیده می شود بسیاری از
برج؟ "
"لوسی و من وجود داشته است ، اما تنها
معمولی.
ما را دیده اند ، به اندازه کافی از آن را ، که بدانم از آن
teems با علاقه گی ؛ کمی بیشتر "# :.
"_I_ وجود داشته است ، تا شما را به یاد داشته باشید"
گفت Darnay ، با لبخند ، هر چند reddening
کمی عصبانیت ، "در یکی دیگر از شخصیت ،
و نه در شخصیت است که به
برای دیدن امکانات بیشتر آن.
آنها به من گفت که چیزی که زمانی که من کنجکاو شد
وجود دارد. "
"چه خبر بود؟"
لوسی پرسید.
"در ساخت برخی از تغییرات ، هنر کارگرانی
آمد بر سیاه چال قدیمی که تا به حال بوده است ،
برای سالهای زیادی ، ساخته شده است تا و فراموش شده.
هر سنگ از دیواره داخلی آن ، تحت پوشش
توسط کتیبه که توسط حک شده بود
زندانیان -- تاریخ ، نام ، شکایت ، و
نماز.
پس از یک سنگ گوشه ای در زاویه
دیوار ، یک زندانی ، که به نظر می رسید رفته اند
به اعدام ، به عنوان آخرین اثر خود را قطع کرده بود ،
سه حرف است.
آنها با هم انجام شد برخی بسیار ضعیف
ابزار دقیق ، و با عجله ، با لرزان
دست.
در ابتدا ، آنها به عنوان DIC خوانده شد ، اما ، در
حال با دقت بیشتری مورد بررسی قرار ، آخرین
نامه ای به G. پیدا شد
هیچ ثبت و یا افسانه از هر وجود دارد
زندانی با کسانی که حرف اول ، و بسیاری از
حدس بزند چه بی ثمر به نام ساخته شد
می توانست.
در طول ، آن است که این پیشنهاد این بود
نامه بودند حرف اول نیست ، اما کامل
کلمه ، حفاری.
طبقه به دقت تحت بررسی شد
کتیبه و در زیر زمین
سنگ یا کاشی و یا برخی از قطعه
سنگ فرش ، خاکستر کاغذ بودند ،
مخلوط با خاکستر کوچک ساخته شده از چرم
مورد یا کیسه.
چه زندانی نامعلوم به حال نوشته شده است خواهد شد
هرگز خواندن ، اما او تا به حال نوشته شده است
چیزی ، آن را پنهان و به دور آن را نگه دارید
از gaoler. "
"پدر من ،" لوسی با خوشحالی گفت : "شما
بد "
او به طور ناگهانی آغاز شده تا به حال ، با دست خود
به سرش.
شیوه ای خود را و نگاه خود را کاملا وحشت زده
همه آنها را.
"نه ، عزیز من ، بد نیست.
قطره ها زیادی از باران در حال سقوط وجود دارد ، و
آنها به من شروع می شود.
ما تا به حال بهتر اید بروید "
او خود را بازیافت تقریبا بلافاصله.
باران واقعا در حال سقوط بود در قطره های بزرگ ، و
او نشان داد پشت دست خود را همراه با بارش باران ،
قطره بر روی آن.
اما ، او گفت : یک کلمه در اشاره نمی
برای کشف شده بود که از گفت ،
و ، تا آنها را به خانه رفت
چشم کسب و کار آقای کامیون یا شناسایی شده است ،
یا خیالی آن ، در چهره اش شناسایی شده است ، آن را به عنوان
تبدیل نسبت به چارلز Darnay ، همان
نگاه منحصر به فرد است که بر آن شده بود هنگامی که آن را
نسبت به او در گذر از تبدیل
کاخ دادگاه.
او خود را بازیافت تا به سرعت ، با این حال ،
که آقای کامیون به حال شک و تردید از کسب و کار خود
چشم.
بازوی بزرگ طلایی در سالن بود
نه بیشتر از او ثابت شد ، زمانی که او
متوقف زیر آن را به آنها سخن گفتن است که او
بود هنوز اثبات در برابر شگفتی خفیف
(در صورتی که او تا کنون خواهد بود) ، و باران
او را مبهوت کرده بود.
چای وقت ، و خانم Pross تهیه چای ، با
یکی دیگر از برازش jerks بر او ، و در عین حال
هیچ صدها نفر از مردم است.
آقای کارتن در lounged کرده بود ، اما او ساخته شده تنها
دو.
شب خیلی شرجی بود ، که اگر چه
آنها با درها و پنجره ها شنبه باز است ، آنها
حرارت چیره شدند.
زمانی که چای با جدول ، انجام شد و همه آنها با
منتقل شد به یکی از پنجره ها ، و نگاه کردن
به گرگ و میش سنگین است.
لوسی نشسته پدرش ؛ Darnay شنبه در کنار
او ؛ کارتن خم در برابر پنجره.
پرده های طولانی بود و سفید ، و برخی از
از رعد و برق - gusts که چرخید به
این گوشه میمیره ، آنها را گرفتار تا سقف ، و
آنها را مانند بال طیفی برایم دست تکان داد.
"باران قطره هنوز هم در حال سقوط ، بزرگ ،
سنگین ، و چند ، گفت : "دکتر Manette.
"به آرامی از آن می آید."
"این مسلما می آید ، گفت :" کارتن.
آنها صحبت کرد پایین ، به عنوان افراد در حال مشاهده و
انتظار بیشتر را انجام دهد ؛ به عنوان نفر در تاریکی
اتاق ، تماشای و منتظر رعد و برق ،
همیشه انجام دهد.
عجله بزرگ در خیابان وجود داشت
مردم به سرعت دور گرفتن سرپناه قبل
طوفان شکست ، گوشه ای فوق العاده برای
انعکاس resounded با انعکاسی از
صدای پای آمدن و رفتن ، هنوز
رد پا وجود داشت.
"بسیاری از مردم ، و در عین حال
تنهایی! گفت : "Darnay ، هنگامی که آنها به حال
در حالی که برای گوش.
"آیا آن موثر نیست ، آقای Darnay؟" پرسید :
لوسی.
"برخی اوقات ، من در اینجا از شب شنبه ،
تا زمانی که من خیالی -- اما حتی سایه ای از
تصور احمقانه باعث می شود من دچار به شب ،
وقتی که همه چیز تا سیاه و سفید و موقر -- "
"اجازه بده تا ما دچار بیش از حد.
ممکن است ما می دانیم آنچه در آن است. "
"این چیزی برای شما به نظر می رسد.
whims چنین تنها به عنوان چشمگیر ما
سرچشمه آنها ، من فکر می کنم ، آنها به نمی شود
ابلاغ شود.
من گاهی اوقات به تنهایی در اینجا از شنبه
شب ، گوش دادن ، تا زمانی که من را ساخته اند
منعکس کردن به انعکاسی از همه
قدم به قدم که قرار است توسط و خداحافظی به
زندگی می کنیم. "
"یک جمعیت بزرگ آینده یک روز وجود دارد به
زندگی ما ، در صورتی که می شود چنین است ، "سیدنی کارتن
در ، در راه مودی او اصابت کرد.
صدای پای پی در پی ، و عجله بسر می رسانید شد
از آنها بیشتر و بیشتر شد سریع.
گوشه تکرار و دوباره تکرار با
آج از پا و برخی ، آن را به عنوان نظر می رسید ، تحت
ویندوز و برخی ، آن را به عنوان ، در نظر می رسید
اتاق و برخی از آمدن ، رفتن بعضی ، برخی
شکستن خاموش ، برخی از توقف در دسترس نباشد ، همه
در به در کوچه های دور ، و نه یک ظرف
چشم.
"آیا همه این قدم به قدم به مقصد می آیند
به همه ما ، خانم Manette ، یا ما به
تقسیم آنها در میان ما؟ "
"من نمی دانم ، آقای Darnay ؛ من به شما گفته آن
تصور احمقانه بود ، اما شما برای آن پرسید.
وقتی که من خودم را تسلیم به آن ، من
تنها بوده ، و سپس من آنها را تصور
صدای پای کسانی که برای آمدن
به زندگی من ، و پدر من است. "
"من آنها را به مال من!" گفت : کارتن.
"_I_ بخواهید هیچ پرسش و هیچ را
مقررات.
یک جمعیت بزرگ تحمل تحقیر آمیز وجود دارد
ما ، خانم Manette ، و من آنها را ببینید -- توسط
رعد و برق. "
وی افزود : آخرین کلمات ، پس از وجود داشته است
فلاش روشن شده است که او را نشان داده است
lounging در پنجره.
"و من آنها را بشنوند!" او را دوباره اضافه کرد ، پس از
هیاهو و غوغا کردن تندر.
"در اینجا آنها آمده است ، سریع ، شدید ، و
خشمگین! "
این عجله و سر و صدا از باران بود که او
typified ، او را متوقف و آن را ، بدون هیچ صدایی
می تواند در آن شنیده می شود.
طوفان به یاد ماندنی از رعد و برق و رعد و برق
شکست که با رفت و برگشت از آب ، و در آنجا
در فاصله یک لحظه در تصادف نیست ، و
آتش ، و باران ، تا بعد از ماه گل رز
در نیمه شب.
زنگ بزرگ سنت پل بود قابل توجه
در یک هوای پاک ، زمانی که آقای کامیون ،
اسکورت توسط جری ، بالا بوت و بلبرینگ
فانوس و چهارم خود را در بازگشت ، تصویب مجموعه
به Clerkenwell.
تکه های انفرادی در جاده وجود داشت
بین راهی سوهو و Clerkenwell ، و آقای
کامیون ، و آگاه از پا پد ، همیشه
جری برای حفظ این سرویس : هر چند که
معمولا انجام شد دو ساعت خوب
پیش از آن.
"چه شب آن شده است!
تقریبا یک شب ، جری ، گفت : "آقای کامیون ،" به
را از مرده از گورهای خود را. "
"من هرگز شب خودم ، کارشناسی ارشد مراجعه کنید -- و نه
من هنوز به انتظار نیست -- چه می گفت که ، آیا "
جری پاسخ داد.
"شب به خیر ، آقای کارتن ، گفت :" انسان را از
کسب و کار.
"شب به خیر ، آقای Darnay.
نباید ما را ببینید تا به حال چنین شب دوباره ،
با هم! "
شاید.
شاید ، نگاه کنید جمعیت زیادی از مردم با
عجله و سر و صدا آن ، تحمل کردن بر اساس آنها
بیش از حد.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه