Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل چهارم : فصل چهارم
آقای Beebe درست بود. لوسی خواسته های خود می دانستند هرگز به وضوح به عنوان
بعد از موسیقی.
او واقعا نمی قدردانی شوخ طبعی روحانی ، و نه مطرح
twitterings از خانم آلن.
مکالمه خسته کننده بود و او می خواست چیزی بزرگ ، و او بر این باور بودند که آن را
که بر روی پلت فرم باد جاروب تراموا الکتریکی به او آمده است.
این تلاش او ممکن است.
unladylike بود. چرا؟
چرا اکثر بزرگ چیزهایی unladylike؟ شارلوت به حال یک بار به او چرا توضیح داده شده است.
این بود که خانم ها پایین تر از مردان بودند نیست ، بلکه این بود که آنها متفاوت بود.
شد. مأموریت آنها برای الهام بخشیدن به دیگران را به دست آورد و نه برای رسیدن به
خود را دارند.
به طور غیر مستقیم ، با استفاده از تدبیر و نام بی عیب ، یک خانم می تواند بسیار انجام.
اما اگر او را به نزاع خودش را با عجله او خواهد بود برای اولین بار محکوم ، پس از آن نفرت و
در نهایت نادیده گرفته است.
شعر نوشته شده بود برای نشان دادن این نکته است.
بسیار جاودانه است که در این بانوی قرون وسطی وجود دارد.
اژدها رفته اند ، و به همین ترتیب شوالیه ، اما هنوز او در ما lingers
میان.
او در بسیاری از اوایل قلعه ویکتوریا می رفتند ، و ملکه بسیار زود هنگام بود
آهنگ ویکتوریا.
شیرین او را در فواصل مختلف کسب و کار محافظت ، شیرین به پرداخت افتخار او زمانی که
او پخته شده تا به شام ما را به خوبی. اما افسوس! مخلوق رشد می کند منحط است.
در قلب او نیز وجود دارد springing تا خواسته عجیب و غریب است.
او نیز از بادهای سنگین ، و پانورامای گسترده ، و expanses سبز شیفته
دریا.
او پادشاهی این جهان مشخص شده است ، پر از ثروت و زیبایی است ، و
جنگ -- پوسته تابشی ، ساخته شده در اطراف آتش مرکزی ، در حال چرخش به سمت
عقب کشیدن آسمان.
مردان ، اعلام کرد که او آنها را الهام بخش به آن ، حرکت شادی فراوان بر روی سطح ، داشتن
جلسات ترین لذت بخش با مردان دیگر ، شاد ، و نه چون آنها مردانه ،
بلکه به این دلیل که آنها زنده هستند.
قبل نشان می دهد تا شکسته او می خواهم به عنوان ماه اوت از زن جاویدان به رها ،
بروید و در آنجا به عنوان خود زودگذر خود.
لوسی برای بانوی قرون وسطی ، که بود و نه ایده آل که او ایستاده
bidden را بلند چشم او هنگامی که احساسی جدی است.
و نه تا به او هر سیستم شورش است.
اینجا و آنجا محدودیت او را اذیت به خصوص ، و او آن را سرپیچی کردن از
و شاید متاسفم که او انجام داده بود. این بعد از ظهر به او peculiarly ناآرام بود.
او را واقعا دوست دارم چیزی که او را به خوبی wishers مخالفت به انجام.
همانطور که او ممکن است در تراموا الکتریکی ، او به فروشگاه Alinari رفت.
او خریداری یک عکس از "تولد Botticelli زهره وجود دارد."
زهره ، ترحم ، تصویر خراب ، در غیر این صورت تا جذاب ، و خانم بارتلت
او را متقاعد کرده بود که بدون آن انجام دهید.
(ترحم در هنر البته معنی برهنه است.)
Giorgione است "Tempesta" ، "Idolino" برخی از نقاشی های دیواری Sistine و
Apoxyomenos ، به آن اضافه شد.
او احساس کمی آرامتر پس از آن ، و خریداری FRA Angelico "تاج" در Giotto
"معراج از سنت جان ،" برخی از دلا نوزادان Robbia ، و برخی از گیدو Madonnas رنی.
برای سلیقه او کاتولیک بود ، و او تصویب غیرانتقادی به هر
شناخته شده نام. اما هر چند او به مدت نزدیک به هفت lire
دروازه آزادی به نظر می رسید هنوز باز نشده است.
او آگاه از نارضایتی او بود به او از آن آگاه باشد.
"جهان" او فکر کردم ، "قطعا پر از چیزهای زیبا است ، اگر فقط من می توانم
آمده در سراسر آنها. "
این تعجب آور است که خانم Honeychurch موسیقی مخالف بود اعلام کرد که آن را
همیشه سمت چپ دختر تند مزاج او ، غیر عملی ، و زود رنج است.
او منعکس شده : "هیچ چیز برای من روی دهد ،" او به عنوان وارد پیازا
Signoria و nonchalantly در شگفتی های آن نگاه کرد ، در حال حاضر نسبتا آشنا به او.
مربع بزرگ بود در سایه ، آفتاب خیلی دیر به آن حمله آمده بود.
نپتون در حال حاضر بی اساس بود در گرگ و میش ، نیمه خدا ، نیمه شبح و او
چشمه plashed dreamily به مردان و satyrs که با هم در کنار آن idled.
ایوان سرپوشیده نشان داد به عنوان ورودی سه گانه از غار ، در جایی که بسیاری از خدای ، سایه ، اما
جاویدان ، به دنبال چهارم بر ورود و خروج انسان.
یک ساعت یک ، که ، در زمانی که مسائل ناآشنا واقعی هستند -- این ساعت از عدم واقعیت بود.
فرد بزرگتر در چنین ساعت و چنین جایی ممکن است فکر می کنم که کافی بود
اتفاق می افتد به او ، و بقیه محتوا.
لوسی مورد نظر. او ثابت چشمان خود را به wistfully در برج
از کاخ که از تاریکی پایین تر مانند ستون طلا roughened افزایش یافت.
به نظر می رسید دیگر یک برج ، دیگر زمین ، اما برخی دست نیافتنی
ضرباندار گنج در آسمان آرام است.
درخشندگی آن او را هیپنوتیزم ، هنوز هم رقص در برابر چشمان او هنگامی که او آنها را خم
به زمین و به سمت خانه آغاز شده است. سپس چیزی اتفاق نیفتاد.
دو ایتالیایی شده توسط ایوان سرپوشیده مجادله در مورد بدهی.
"lire عدد پنج بودند ، فریاد" lire عدد پنج! "
آنها در هر یک از دیگر sparred ، و یکی از آنها را به آرامی بر سینه زده شد.
او دیده ، او به سوی لوسی با یک نگاه از علاقه خم ، تا اگر او مهم
پیام برای او.
او باز لب هایش را به آن ارائه و جریان قرمز از بین آنها آمد و
trickled پایین چانه نتراشیده او. که تمام شد.
جمعیت از هنگام غروب افزایش یافت.
این مرد فوق العاده را از او مخفی شدند ، و با مته سوراخ او را به چشمه.
آقای جورج امرسون اتفاق افتاد به چند قدم دورتر ، به دنبال در خود را در سراسر نقطه
که در آن مرد بوده است.
بسیار عجیب و غریب! در سرتاسر چیزی.
او حتی در حالی که چشم از او گرفتار او کم نور رشد ، کاخ خود را کم نور رشد ، تحت تأثیر
بالاتر از او ، سقوط کرد به او آرام ، به آرامی ، noiselessly ، و آسمان با آن کاهش یافت.
با خود فکر : "آه ، من چه کرده ام؟"
"آه ، من چه کرده ام؟" او زمزمه ، و چشم او باز است.
جورج امرسون هنوز به او نگاه کرد ، اما نه در سراسر هر چیزی.
او از کندی شکایت کرده بود ، و LO! یک مرد ، ضربات چاقو کشته شده و دیگری او برگزار شد ، در
اسلحه خود را. آنها در برخی از مراحل در نشسته بودیم
بازی آنلاین Uffizi.
او باید به او انجام شده است. او افزایش یافت هنگامی که او صحبت می کرد ، و شروع به گرد و غبار
زانو او. او تکرار :
"اوه ، چه به من انجام می شود؟"
شما غش "" من -- من بسیار متاسفم ".
شما در حال حاضر؟ "" کاملا خوب -- کاملا خوب "است.
و او شروع به سر اشاره و لبخند است.
"سپس اجازه دهید ما خانه برمی گردند. هیچ نقطه ای در توقف ما وجود دارد. "
او برگزار شد از دست خود او را بالا بکشد. او وانمود به آن را ببینید.
گریه می کند از چشمه -- بودند را متوقف نکرده است -- بطور پوج زنگ زد.
تمام جهان به نظر می رسید رنگ پریده و از معنای اصلی خود را از درجه اعتبار ساقط.
"چگونه مهربان شما شده اند!
من ممکن است صدمه دیده است خودم را در حال سقوط است. اما در حال حاضر من به خوبی.
من به تنهایی می تواند بروید ، به شما تشکر می کنم. "دست خود را هنوز هم تمدید شد.
"آه ، عکس من!" او گفت به طور ناگهانی.
چه عکس؟ "" من بعضی از عکس ها در Alinari خریداری کرد.
من باید آنها را به خارج وجود دارد در مربع است. "
او در او با احتیاط نگاه کرد. "آیا شما به مهربانی شما را توسط دلربا اضافه کنید
آن آنها است؟ "
او به مهربانی او اضافه شده است. به محض این که او پشت او ، لوسی کرده بود
با در حال اجرا از دیوانه وار به وجود آمد و به سرقت برده کردن بازی ها به سمت آرنو.
"دوشیزه Honeychurch!"
او با دست خود را بر روی قلب خود متوقف شد. "شما هنوز هم می نشینند. شما متناسب نیست برای رفتن به خانه
به تنهایی. "" بله ، من هستم ، تا بسیار متشکرم. "
"نه ، شما نیستند.
شما آشکارا می خواهم اگر شما "" اما من تا به حال نه -- ".
"سپس من عکس خود را واکشی نیست." "من و نه می شود به حال به تنهایی."
او گفت : آمرانه : "مرد مرده است -- مرد احتمالا مرده است ، نشستن تا شما
استراحت. "او سر در گم بود ، و اطاعت او را.
و اصلا حرکت نکنید تا من برگردم. "
او در فاصله موجودات با پوشش سیاه و سفید مانند بنظر می رسد در خواب دیدم.
برج کاخ بازتابی از روز رو به کاهش از دست داده بود ، و پیوست خود را به
زمین است.
چگونه باید او را به آقای امرسون صحبت وقتی او را از مربع سایه بازگشت؟
هم فکر رخ داده به او ، "اوه ، آنچه را که من انجام می شود؟" -- فکر که او ،
و به عنوان مرد در حال مرگ ، معنوی برخی از مرز عبور کرده بودند.
او بازگشت ، و او از قتل صحبت شده است.
به اندازه کافی عجیب ، این یک موضوع ساده بود. او از شخصیت ایتالیایی صحبت کرد ، او
تقریبا garrulous بیش از این حادثه که پنج دقیقه ضعف او ساخته شده بود تبدیل شد
قبل از.
قوی جسمی ، او به زودی غلبه وحشت خون.
او بدون کمک او افزایش یافت ، و هر چند بال به بال بال زدن در درون او به نظر می رسید ، او
بصورتی پایدار و محکم به اندازه کافی به سمت آرنو راه می رفت.
راننده تاکسی ، حاکی از وجود دارد به آنها ، آنها به او خودداری کرد.
و قاتل سعی کردم او را ببوسد ، به شما می گویند -- چقدر ایتالیایی عجیب و غریب -- داد و
خود را به پلیس!
آقای Beebe شد گفت که ایتالیایی ها می دانند همه چیز را ، اما من فکر می کنم که آنها هستند و نه
کودکانه. هنگامی که پسر عموی من و من در Pitti
دیروز -- چه که بود "؟
او چیزی را به جریان انداخته بود. "چه شما را در پرتاب؟"
"من نمی خواستم او گفت :" crossly. "آقای امرسون! "
"خب؟"
"عکس کجا هستند؟" او سکوت کرده بود.
"به اعتقاد من این عکس من بود که شما را دور انداختیم."
"من نمی دانستم چه چیزی را با آنها انجام دهید ، فریاد و صدای خود را که از اضطراب بود
پسر. قلب خود نسبت به او برای اولین گرم
زمان است.
"آنها با خون پوشیده شده بود. گرامی!
من خوشحالم که من به شما گفته ، و در همه زمان ها ما گفتگوی من تعجب
چه باید بکنید با آنها است. "
وی با اشاره به جریان است. "آنها رفته است."
این رودخانه swirled در زیر پل ، "من تا ذهن آنها را ، و یک است تا احمقانه ، آن را
به نظر می رسید بهتر است که آنها باید بیرون رفتن به دریا -- من نمی دانم ، من فقط ممکن است این معنی است که
آنها به من و ترس بدهم. "
سپس پسر verged را به یک انسان است. "برای چیزی فوق العاده ای اتفاق افتاده است و من
باید آن را بدون گرفتن نابسامان مواجه شوند. این دقیقا همان نیست که یک مرد جان خود را از دست داده اند. "
چیزی از لوسی هشدار داد که او باید او را متوقف.
تکرار کرد : "آن اتفاق افتاده است ،" و منظور من برای پیدا کردن آنچه در آن است. "
"آقای امرسون -- "
او نسبت به frowning او تبدیل شده است ، که اگر او را در برخی از تلاش انتزاعی را برهم زده بود.
"من می خواهم به شما چیزی بپرسید قبل از ما برو شوید."
آنها نزدیک به بازنشستگی خود را.
او ایستاد و به آرنج خود را در مقابل دیواره از خاکریزی خم.
او به همین ترتیب.
است در زمان سحر و جادو در هویت از موقعیت وجود دارد ، آن است که یکی از چیزهایی که
پیشنهاد به رفاقت ما ابدی است. او آرنج خود را قبل گفت : نقل مکان کرد :
"من رفتار مسخره است."
او به دنبال افکار خود است. "من در خیلی از خودم شرمنده هرگز
زندگی من ، من نمی تواند فکر می کنم آنچه بیش از من آمدند "" من حدود خودم غش ، "او گفت ، اما او
احساس کردند که نگرش خود را از او دفع.
"خب ، من مدیون شما عذر خواهی هزار نفر است." "اوه ، همه حق است."
"-- این است که نقطه واقعی -- شما می دانید که چگونه مردم احمقانه غیبت -- بانوان
به خصوص ، من ترس -- شما را در درک آنچه منظور من "؟
"من می ترسم من نیست."
"منظورم این است ، شما آن را به هر یک اشاره نمی کند ، رفتار احمقانه من؟"
"رفتار شما؟ اوه ، بله ، همه حق است -- همه حق "
"از شما بسیار متشکرم.
و به شما خواهد گفت -- "او می تواند درخواست خود را ادامه می دهند هیچ
بیشتر است. رودخانه عجله زیر آنها بود ، تقریبا
در شب پیشبرد سیاه.
او عکس خود را در آن انداخته بود ، و سپس او را گفته بود و دلیل است.
این به او زده شد که در آن نا امید کننده برای جوانمردی در چنین مردی است.
او او هیچ آسیبی به شایعات بی اساس بیکار انجام دهید ، او قابل اعتماد ، باهوش ، و حتی
نوع ، او حتی ممکن است از نظر بالا از او.
اما او فاقد جوانمردی و افکار خود را ، مانند رفتار او ، به توان تغییر نیست
هیبت.
این بی فایده به گفتن به او بود ، "و شما -- و امیدواریم که او را کامل
حکم برای خود ، جلوگیری از چشمان او را از عریانی او مانند شوالیه در آن
تصویر زیبا.
او در آغوش خود بوده است ، و او آن را به یاد او فقط به عنوان به یاد خون در
عکس های که او در مغازه Alinari خریده بود.
دقیقا این بود که یک مرد فوت شده بودند و چیزی برای زندگی اتفاق افتاده بود : آنها
تا به حال به یک وضعیت که در آن شخصیت می گوید آمده است ، و که در آن دوران کودکی وارد بر
شاخه مسیرهای جوانان.
"خوب ، از شما بسیار متشکرم ،" تکرار "با چه سرعتی این حوادث را رخ می دهد ، و
سپس یکی را برمی گرداند به زندگی قدیمی! "" من. "
اضطراب نقل مکان کرد او را به او سوال.
پاسخ او گیج کننده بود : "من احتمالا باید برای زندگی است."
اما چرا ، آقای امرسون؟ نظر شما در چیست؟ "
"من باید می خواهم برای زندگی ، من می گویم."
خم آرنج خود را بر روی دیواره ، او مداقه رودخانه آرنو ، که سر و صدا بود
نشان می دهد برخی از ملودی های غیر منتظره را به گوش او.