Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هشتم
پس از نصب شده در کنار او ، الک D' Urberville به سرعت در امتداد تاج راند
از اولین تپه ، چت دانی به تس می داد ، سبد خرید با جعبه اش
بودن سمت چپ بسیار عقب است.
افزایش هنوز ، چشم انداز بسیار زیاد در اطراف آنها را در هر طرف کشیده شده ؛
پشت سر ، دره سبز از تولد او ، قبل از ، کشور خاکستری که او می دانست
هیچ چیز به جز از اولین بازدید خود را مختصر به Trantridge.
بنابراین آنها را به آستانه شیب پایین که جاده در دراز کشیده رسید
تبار راست از حدود یک مایل.
از زمان حادثه با پدرش اسب تس Durbeyfield ، شجاع او به عنوان
طبیعی بود ، بر روی چهار چرخ بسیار ترسو شده بود ، حداقل بی نظمی از حرکت
مبهوت او.
او شروع به گرفتن مضطرب در recklessness خاصی در رانندگی هادی خود.
"شما پایین کند ، آقا ، گمان می کنم؟" او با بی علاقگی اقدام گفت.
D' Urberville گرد بر او نگاه کرد ، سیگار برگ خود را با راهنمایی سفید بزرگ خود را سرمازده
مرکز دندان ها ، و مجاز لب هایش را به آرامی از خودشان را به لبخند.
"چرا ، تس" ، او پس از دیگری دروغ در چیزی گفتن یا دو جواب داد : "هیچ شجاع تندرست
دختر مثل شما که می خواهد که؟ چرا من همیشه در چهار نعل کامل برود.
هیچ چیز مانند آن را برای بالا بردن روحیه خود را وجود دارد. "
اما شاید شما نیاز دارید در حال حاضر نه؟ "" اوه ، "او گفت ، تکان دادن سر خود ، وجود دارد
دو تا با بازشناخت.
آن من است به تنهایی نیست. Tib در نظر گرفته شود ، و او به
بسیار عجیب و غریب خلق و خوی است. "" چه کسی؟ "
"چرا ، این مادیان.
من علاقه داشتن به او گرد من در یک راه بسیار ترسناک نگاه سپس.
آیا شما متوجه آن شده؟ "سعی نکنید به من بترساند ، آقا ، گفت :" تس
stiffly.
"خوب ، من نمی. اگر هر انسان زنده می تواند مدیریت این اسب من
می توانید : من نمی خواهند گفت : هیچ مرد زنده می توانید آن را انجام دهم -- اما اگر تا به حال چنین قدرت ، من او ".
"چرا چنین اسب را دارید؟"
"آه ، ممکن است به خوبی آن را به شما بخواهید! این سرنوشت من بود ، گمان می کنم.
Tib به قتل رسانده است یکی از اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، و درست بعد از من او را خریده او نزدیک من کشته است.
و سپس ، به حرف من برای آن ، من نزدیک او را کشته است.
اما او زود رنج هنوز بسیار زود رنج است ؛ و زندگی شخص را به سختی پشت سر او امن
گاهی اوقات.
آنها تازه شروع به فرود ، و آشکار است که اسب ، چه از او
اراده خود و یا از او (دومی که بیشتر احتمال دارد) ، می دانستند و بی پروا
عملکرد او انتظار می رود که او به سختی نیاز به یک اشاره از پشت.
پایین ، پایین ، آنها سرعت ، چرخ زمزمه مانند بالا ، سگ سبد خرید حق گهواره و
سمت چپ ، محور آن دستیابی به مجموعه ای کمی مایل در رابطه به خط پیشرفت ؛
شکل اسب افزایش می یابد و در حال سقوط در undulations قبل از آنها.
گاهی اوقات یک چرخ زمین به نظر می رسید ، بسیاری برای کارگاههای ؛ گاهی اوقات یک سنگ
چرخش بیش از پرچین فرستاده شد ، و سخت جرقه از hoofs اسب
outshone نور روز.
جنبه ای از جاده راست با به پیشروی های خود بزرگ ، دو بانک تقسیم
مانند چوب تقسیم ؛ گذشته یکی عجله در هر شانه.
باد از طریق پارچه سفید تس را به پوست خود ، منفجر و مو شسته شده خود را به پرواز در آمد
از پشت سر. او به نشان می دهد بدون ترس باز تعیین شده بود ،
اما او چنگ D' Urberville's مهار و بازو است.
بازوی من را لمس نیست! ما باید پرتاب اگر این کار را بکنید!
نگه در مورد دور کمر من! "او درک کمر خود را ، و به طوری که آنها رسید
پایین.
"امن ، شکر خدا ، در وجود فریب دهد خود را!" گفت که او ، صورت او را در آتش.
«تس -- اه! که خلق و خوی! "D' Urberville گفت.
"حقیقت تیس است.
"خب ، شما نیاز دارید نگه دارید خود را از من اجازه رفتن تا thanklessly لحظه ای که شما به خودتان احساس
خطر ما است. "
او در نظر گرفته نمی آنچه او انجام شده بود که آیا او مرد یا زن ، چوب
یا سنگ ، در نگه غیر ارادی خود را بر روی او.
بازیابی ذخیره خود ، او را بدون پاسخ نشسته ، و به این ترتیب آنها به قله رسید
از دیگر سرازیری است. "در حال حاضر پس از آن ، دوباره!" D' Urberville گفت.
"نه ، نه! گفت :" تس.
"نمایش مفهوم بیشتری داشت ، انجام دهد ، لطفا." "اما هنگامی که مردم خود را بر روی یکی از
بالاترین نقطه در شهرستان ، آنها باید دوباره ، "او retorted.
او شل مهار ، و به دور آنها رفت و بار دوم.
D' Urberville چهره اش تبدیل شده تا او را به عنوان آنها را لرزاند ، و در شوخی بازیگوشانه گفت : "در حال حاضر
پس از آن ، قرار دادن سلاح های خود را دور کمر من دوباره ، به عنوان شما قبل از انجام ، زیبایی من. "
"هرگز!" گفت : تس به طور مستقل ، برگزاری و همچنین او می تواند بدون دست زدن به
او را.
"بگذارید یک بوسه کمی قرار داده من در آن لب holmberry ، تس ، و یا حتی در این است که
گرم گونه ، و من توقف -- در افتخار من ، من "!
تس ، تعجب فراتر از اندازه ، دورتر هنوز در صندلی خود به داخل است و فقدان ، که در آن او
اسب خواست از نو ، و لرزاند به او.
«آیا هیچ چیز دیگری انجام دهید؟ او در طول گریه ، در یاس و نومیدی ، چشم های بزرگ خود را
خیره در او مانند کسانی که از یک حیوان وحشی است.
این پانسمان او را تا تا prettily توسط مادرش بود ظاهرا به آنجا شده است
هدف. "هیچ چیز ، عزیز تس" ، وی پاسخ داد.
"اوه ، من نمی دانم -- خیلی خوب! برایم مهم نیست" او به طرز ناراحت کننده panted.
او مهار خود جلب کرد ، و آنها آهسته او در نقطه imprinting درود می فرستم مورد نظر بود ،
وقتی که ، اگر به سختی در عین حال آگاه از عفت خود را ، او dodged به کنار.
اسلحه خود را که با کمر وجود دارد را اشغال کردند او را هیچ قدرت برای جلوگیری از او باقی نمانده بود
مانور.
"در حال حاضر ، این لعنتی -- I'll شکستن هر دو گردن ما" سوگند یاد او capriciously پرشور
همدم. "بنابراین شما می توانید از کلمه شما می خواهم که بروید ،
شما جادوگر جوان ، می تواند به شما؟ "
"بسیار خوب ، گفت :" تس "من نمی خواهم حرکت از شما تا تعیین
اما من -- به شما خواهد بود مهربان من ، و محافظت از من ، به عنوان خویشاوند من "!
"عشیره به دار آویخته شود!
! "" اما من نمی خواهم نمی کنم کسی به من بوسه ، آقا! "
او implored ، ابتدا پارگی بزرگ به رول کردن چهره او و گوشه دهان او
لرزش در تلاش خود را به گریه نکنند.
"و من نمی خواهد در هکتار' آمده است اگر من تا به حال شناخته شده است! "او بی شفقت ، و او هنوز هم شنبه و
D' Urberville او بوسه تسلط.
زودتر او انجام داده بود تا نسبت به او با شرم برافروخته ، در زمان دستمال او ، و
پاک نقطه بر روی گونه اش که توسط لب هایش را لمس شده بود.
تب و تاب او در نزد nettled بود ، برای عمل در بخشی او ناخودآگاه شده است
انجام می شود. شما توانا و حساس برای کلبه
دختر! "گفت : مرد جوان.
تس ساخته شده هیچ پاسخ به این اظهار ، که ، در واقع ، او کاملا درک
بی اراده کار کردن ، unheeding سرزنش کردن او به حال توسط RUB غریزی او پس از تجویز
گونه او.
او ، در واقع ، باز گرداند تا به حال بوسه ، تا آنجا به عنوان چنین چیزی از نظر جسمی ممکن بود.
با حس کم نور که او بود vexed ، او به طور پیوسته نگاه به پیش رو به عنوان آنها مماشات در
در نزدیکی Melbury داون و Wingreen ، تا او را دیدم ، به بهت و حیرت خود را ، که وجود داشت
دیگری تبار به تحت.
شما باید با عرض پوزش برای آن ساخته شده! "او از سر گرفت ، تن مجروح خود را هنوز هم باقی مانده ،
او شلاق از نو رونق گرفت. "مگر در مواردی که ، که ، شما توافق می کنید میل و علاقه به
به من اجازه دوباره ، و دستمال ندارد. "
آهی کشید. "بسیار خوب ، آقا!" او گفت.
"آه -- اجازه دهید به من کلاه من!"
در حال حاضر صحبت کلاه خود را به جاده ها دمیده بود ، سرعت حضور خود را در
بلند که به هیچ وجه کند.
D' Urberville کشیده ، و گفت که او آن را برای او ، اما تس بود
طرف دیگر. او پشت و برداشت تا مقاله.
او گفت : "شما نگاه کنید زیباتر با آن ، بر روح من ، در صورتی که ممکن است" ،
فکر او را بر پشت خودرو.
"در حال حاضر پس از آن ، دوباره!
چه مهم است؟ "کلاه بود در جای خود و گره خورده است ، اما تس بود
قدم نه به جلو.
"نه ، آقا ،" او گفت ، آشکار قرمز و عاج از دهان او به عنوان چشم او روشن در
مبارز پیروزی "نه! ، اگر من آن را می دانم" "-- شما نمی بدست می آورید تا در کنار من"؟
"نه ، من باید به راه رفتن."
"ده ها TIS' تیس پنج یا شش مایل هنوز Trantridge. "" من اگر مراقبت نمی شود '.
علاوه بر این ، سبد پشت سر گذاشت. "" شما دختر جسور حیله گر!
در حال حاضر ، به من بگو -- didn't شما را آن کلاه منفجر کردن بر روی هدف؟
من قسم می خورم شما! "سکوت استراتژیک او تایید خود
سوء ظن است.
سپس D' Urberville فحش میدادند و به او قسم می خورد ، و به نام همه چیز را خود او می تواند از فکر می کنم
برای ترفند.
چرخش اسب به طور ناگهانی سعی کرد به درایو بر او ، و به همین ترتیب سجاف کردن خود را در
بین فرفره و پرچین. اما او می تواند این کوتاهی از مجروح شدن را انجام نمی
او.
"شما باید از خودتان شرمنده می شود برای استفاده از کلمات از جمله ستمکاران!" گریه تس با
روح ، از بالای پرچین را که او تا به حال درهم.
"من' EE دوست ندارم!
من نفرت و تنفر داشتن از شما! من میام به مادر من! "
خلق و خوی بد D' Urberville's در نگاه از... او پاک و او خندید صمیمانه.
"خب ، من دوست دارم از همه شما بهتر است ،" او گفت.
"، چه می شود صلح. من هرگز آن را هر بیشتر در مقابل خود
خواهد شد. زندگی من بر آن در حال حاضر! "
هنوز تس می تواند دوباره mount کنم نمی شود ناشی از.
او انجام داد ، با این حال ، جسم خود را با نگه داشتن فرفره خود را در کنار او و در این روش ،
در سرعت کم ، آنها به سمت روستای Trantridge پیشرفته.
از زمان به زمان ، D' Urberville مرتب سازی بر اساس زجر شدید در معرض دید به نمایش گذاشته
tramping او را رانده بودند به بزه خود را به عهده بگیرد.
او ممکن است در حقیقت با خیال راحت به وی اعتماد در حال حاضر ، اما او اعتماد به نفس او را ضبط کرده بود
برای آن زمان ، و او را بر روی زمین پیشرفت متفکرانه نگه داشتند ، تا اگر بدانم
که آیا این امر می تواند عاقلانه تری برای بازگشت به صفحه اصلی.
حل و فصل او ، با این حال ، گرفته شده بود ، و به نظر می رسید آن را به نوسان حتی به کودکی
آن را رها در حال حاضر ، مگر اینکه برای قلمزن دلایل.
چگونه می تواند پدر و مادرش او صورت ، جعبه او را به عقب بر گردیم ، و کل طرح را عدم هم اهنگی داشتن
برای بازسازی خانواده اش بر اساس چنین احساساتی؟
چند دقیقه بعد ، دودکش ها از دامنه های ظاهر شده در نظر ، و در یک گوشه بطور دنج قرار گرفتن
به حق مرغ مزرعه و کلبه از مقصد تس "است.
>
فصل نهم
جامعه fowls که تس به عنوان ناظر ، اذوقه رسان منصوب شده بود ،
پرستار ، جراح ، و دوست ، دفتر مرکزی آن در کلبه کاهگلی قدیمی ساخته شده
ایستادن در یک محفظه که زمانی شده است
یک باغ بود ، اما در حال حاضر یک مربع زیر پا گذاشته و sanded.
خانه با پیچک تاخت و تاز بود ، دودکش آن توسط boughs از بزرگ
انگل به جنبه ای از یک برج خراب.
اتاق های پایین تر بودند به طور کامل به پرندگان ، که در مورد آنها را با یک راه می رفت
هوای اختصاصی ، هر چند محل توسط خودشان ساخته شده بود ، و نه
copyholders برخی از گرد و خاکی که در حال حاضر در شرق و غرب در حیاط کلیسا دراز.
نوادگان این صاحبان گذشتهها احساس آن را تقریبا به عنوان جزئی به خانواده خود را هنگامی که
خانه ای که تا به حال بسیار از محبت خود ، خیلی از آنها هزینه شده بود
پول نیاکان "، و در آنها بوده است
در اختیار داشتن چندین نسل قبل از Urbervilles D' آمد و در اینجا ساخته شده بود ،
بی تفاوتی به مرغان خانه توسط خانم استوک - d'Urberville تبدیل به محض آن که
اموال را به دست افتاد با توجه به قانون.
: : "" Twas به اندازه کافی خوب برای مسیحیان در زمان پدر بزرگ ، "آنها گفتند.
اتاق در جایی که ده ها تن از نوزادان در پرستاری خود را در حال حاضر با resounded wailed بود
بهره برداری از جوجه های نوپای.
مرغ پریشان در coops اشغال نقاط جایی که قبلا ایستاده بود صندلی حمایت
agriculturists متین.
دودکش گوشه و بار فروزان اجاق در حال حاضر با beehives معکوس ، پر شد ، در
که مرغ گذاشته تخم مرغ خود را ، در حالی که از درب توطئه که هر موفقیت
سرپرست خانوار با دقت با او شکل گرفته بود
بیل زدن را *** در wildest مد پاره شد.
باغ که در آن کلبه ایستاده بود توسط یک دیوار احاطه شده بود ، و فقط
وارد شده از طریق درب.
هنگامی که تس خود حدود یک ساعت اشغال کرده بود صبح روز بعد در تغییر و
بهبود ترتیبات ، با توجه به ایده های ماهر خود را به عنوان دختر یک
دامپرور استادانی ، درب در دیوار
باز شده و بنده در کلاه سفید و صحن وارد.
او از مانور خانه آمده بود.
او گفت : "خانم D' Urberville می خواهد fowls به طور معمول ،" ، اما درک که تس
آیا کاملا نمی دانند ، او توضیح داد ، "Mis'ess بانوی پیر و کور است."
"کور! گفت :" تس.
تقریبا قبل از بدگمانی خود را در اخبار می تواند هم به شکل خود را پیدا کردن او در زمان ،
زیر جهت همدم خود ، دو تا از زیبا ترین Hamburghs در او
بازوها ، و به دنبال خدمتکار و بنده که
به همین ترتیب گرفته شده بود دو ، به عمارت مجاور ، که ، هر چند مزین و تحمیل ،
نشان داد آثار در همه جا در این سمت است که برخی از سرنشینان اتاق های آن می تواند به خم
عشق به موجودات گنگ -- پر
شناور در درون جبهه ، و مرغ coops ایستاده بر روی چمن.
در اتاق نشسته بر روی زمین طبقه ، ensconced در صندلی راحتی با پشت خود را به
نور ، مالک و معشوقه از املاک ، یک زن با موهای سفید نه بود
بیش از شصت ، و یا حتی کمتر ، پوشیدن یک کلاه بزرگ است.
او صورت مکرر تلفن همراه در کسانی که بینایی فاسد توسط مراحل ، بوده است
laboriously پس از تلاش و با اکراه اجازه رفتن ، و نه از وضع راکد
آشکار در افراد نابینا طولانی یا کور به دنیا آمد.
تس راه می رفت تا این بانوی با اتهامات پر او -- یکی نشسته بر روی هر بازو.
"آه ، شما زن جوان است که پس از پرندگان من نگاه می آیند؟" گفت : خانم D' Urberville ،
شناخت گام جدید است. "من امیدوارم که شما ارسال خواهد شد به نوع آنها.
امین صلح یا قاضی من به من می گوید شما کاملا فرد مناسب است.
خوب ، آنها کجا هستند؟ ق ، این قدم زنی با تبختر است!
اما او به سختی آنقدر به روز پر جنب و جوش است ، او است؟
او است که توسط یک غریبه انجام می شود احساس خطر ، گمان می کنم.
و Phena بیش از حد -- بله ، آنها وحشت زده کمی -- aren't شما عزیزان؟
اما آنها به زودی به شما استفاده می شود. "
در حالی که بانوی پیر صحبت تس و خدمتکار دیگر ، در اطاعت او
حرکات و اشارات ، fowls بارها در دامان او قرار داده بود ، و او آنها را احساس کرده بود بیش از
سر به دم ، بررسی منقار خود را ، خود را
شانه ، ارواح اموات را *** ، بال خود را ، و چنگال خود را.
لمس او را قادر ساخت او را به آنها را در یک لحظه را تشخیص و کشف صورت تک
پر draggled یا فلج شد.
محصولات خود او به کار گرفته و می دانست چه چیزی آنها را خورده بود ، و اگر کمی بیش از حد یا بیش از حد ؛
او در صورت تصویب پانتومیم انتقادات عبور در ذهن او همچنان زنده است.
پرندگان که دو دختر در آورده بود بموقع به حیاط بازگشت ، و
تا همه را *** PET و مرغ کهنه شده بود را مشاهده کنید تکرار شد
زن -- Hamburghs ، Bantams ، Cochins ،
Brahmas ، Dorkings ، و از جمله انواع دیگر همانطور که در مد تنها -- ادراک او
هر بازدید کننده که به ندرت در گسل به عنوان او پرنده را بر زانو خود را دریافت کرد.
تس از تایید یادآور شد ، که در آن خانم D' Urberville اسقف بود ،
fowls مردم جوان ارائه شده ، و خودش و خدمتکار بنده کشیش بخش و
معاون کشیش بخش از بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا در آوردن آنها را.
در پایان این مراسم ، خانم D' Urberville ناگهان پرسید : تس ، چین و چروک و
انقباضات پراکنده عضلات صورت خود را به undulations ، "آیا می توانید سوت؟"
"سوت ، چیه خانوم؟"
"بله ، سوت آهنگ" تس می تواند مانند سایر سوت کشور
دختران ، هر چند دستاورد که او مراقبت به در بود
شرکت نجیبانه.
با این حال ، او blandly اعتراف کرد که این واقعیت بود.
"سپس شما باید برای هر روز آن را تمرین.
من تا به حال LAD که آن را بسیار خوب است ، اما او را ترک کرده است.
من می خواهم شما را به سوت به bullfinches من ، که من می توانید آنها را نمی بینم ، من می خواهم برای که آنها را می شنوند و
ما آموزش می دهند 'EM AIRS که راه.
ارسال به او که در قفس هستند ، الیزابت. شما باید شروع به فردا ، یا آنها خواهد رفت
در لوله کشی آنها. آنها این چند مورد غفلت قرار گرفته
روز است. "
الیزابت ، گفت : ":" آقای D' Urberville whistled به 'EM صبح امروز ، چیه خانوم.
"او! پیف! "
صورت بانوی پیر را به شیارهای از تناقض افزایش ، و او پاسخ بیشتر ساخته شده است.
بنابراین دریافت تس توسط خویشاوند خیالی او فسخ شده باشد ، و پرندگان
برگشت به بخش چهارم آنها گرفته شده است.
تعجب دختر خانم D' Urberville's شیوه ای بزرگ نیست و از زمان دیدن
اندازه از خانه هم هیچ وقت بیشتر انتظار داشتند.
اما او به دور از آگاه بودن که بانوی پیر تا به حال یک کلمه هرگز از شنیده بود به طوری
به نام خویشاوندی است. او جمع شده بودند که هیچ محبت بزرگ سرازیر شد
بین زن کور و پسرش.
اما در آن ، بیش از حد ، او بود اشتباه است. خانم D' Urberville بود مادر اول
به عشق به فرزندان خود resentfully ، و تلخی علاقه مجبور ساخت.
به رغم شروع ناخوشایند از روز قبل ، تس تمایل به
آزادی و تازگی موقعیت جدید خود در صبح هنگام تاباند خورشید ، در حال حاضر که
او یک بار نصب شده بود وجود دارد ؛ و او بود
کنجکاو برای آزمایش قدرت خود را در جهت غیر منتظره پرسید از او ، بنابراین به عنوان
معلوم شانس خود را از حفظ پست خود را.
به محض او به تنهایی در داخل باغ دیواره بود او خودش نشست در یک قفس و
به طور جدی پیچ تا دهان او را برای عمل طولانی مورد غفلت قرار گرفته است.
او متوجه توانایی سابق خود را به تولید توخالی منحط
عجله باد را از طریق لب ها ، و بدون توجه داشته باشید روشن در همه.
او باقی ماند fruitlessly وزد و می وزد ، چگونه او می توانست تا
از هنر است که از طبیعت آمده بود رشد کرده است ، تا او از یک جنبش آگاه شد
در میان پیچک boughs که cloaked باغ دیوار کمتر از کلبه.
به دنبال راه است که او یک فرم springing از مقابله به توطئه مشهود است.
این الک D' Urberville ، از او چشم در تنظیم نشده بود از او انجام شده بود.
روز قبل از به درب کلبه باغبان جایی که او تا به حال مسافرخانه.
"پس از افتخار من است!" گریه او ، هرگز قبل از چنین چیزی زیبا در وجود داشت
طبیعت یا هنر به عنوان به شما نگاه کنید ، پسرخاله 'تس (' پسر عموی "یک حلقه مات از مسخره بود).
من شده اند تماشای از بیش از دیوار -- نشسته مانند IM ، صبر در
بنای تاریخی و pouting تا که دهان کاملا قرمز به سوت زدن شکل ، و whooing و
whooing و خصوصی ادای سوگند ، و هرگز قادر به تولید توجه داشته باشید.
چرا ، شما کاملا دلیل این که شما می توانید آن را انجام نمی عبور کنند. "
"من ممکن است متقاطع ، اما من قسم خورد."
"آه! من درک می کنم که چرا شما می خواهید -- کسانی که
قلدر! مادرم می خواهد شما را بر روی خود حمل
تحصیلات او در موسیقی.
چگونه خودخواهی از او! همانطور که اگر مراجعه کننده به این را *** curst و
مرغ های اینجا به اندازه کافی کار برای هر دختر نیست.
من صراحت رد خواهد بود ، اگر من به شما بود. "
"اما او به من می خواهد به ویژه به آن را انجام دهد ، و به فردا صبح آماده شود."
"آیا او؟ خب پس -- I'll شما یک یا دو درس می دهد ".
"اوه نه ، شما نمی خواهد! گفت :« تس ، به سمت درب خروج.
"مزخرف ، من نمی خواهم به شما لمس.
-- ایستاده I'll در این طرف سیم تور ، و شما می توانید از طرف دیگر نگه دارید ، پس
شما ممکن است احساس کاملا امن است. در حال حاضر ، در اینجا نگاه کنید ، شما پیچ لب خود را بیش از حد
به شدت.
TIS وجود دارد -- تا "او مناسب اقدام به کلمه ، و
whistled خط "، O را به کسانی که لب به دور است."
اما اشاره بر تس از دست داده بود.
D' Urberville گفت : "حالا سعی کنید". او اقدام به نگاه محفوظ می باشد ، صورت خود را
قرار بر شدت مجسمه.
اما او در تقاضای خود را همچنان ادامه داشت و در گذشته ، برای خلاص شدن از او ، او قرار داده او را
لب ها برای تولید توجه داشته باشید روشن ؛ خنده distressfully ، با این حال ، و
سپس فروتن با ازار که او بود خندید.
او را با تشویق "دوباره سعی کنید!"
تس کاملا جدی و دردناکی جدی در این زمان بود ، و او سعی -- در نهایت و
که به طور غیر منتظره در انتشار صدا واقعی دور است.
لذت لحظه ای از موفقیت ، بهتر از او ، چشم او بزرگ شده است ، و او
غیر ارادی در چهره اش لبخند زد. "که در آن است!
حالا من از شما آغاز شده در -- you'll در زیبایی است.
وجود دارد -- من گفتم من نمی آمد در نزدیکی شما ، و به رغم از وسوسه چنین به عنوان هرگز
قبل از سقوط به انسان فانی ، من کلمه من را نگه داشتن...
تس ، آیا شما فکر می کنم مادرم روح عجیب و غریب قدیمی؟ "
"من چیز زیادی از او نمی دانم با این حال ، آقا." "شما او را پیدا ؛ او باید ، تا
یاد می گیرید به سوت به bullfinches او.
من نه از آثار او فقط در حال حاضر ، اما شما کاملا به نفع اگر شما درمان
زندگی می کنند سهام خود را به خوبی. صبح بخیر.
اگر شما با هر نوع مشکلات را ملاقات کرده و می خواهید کمک کند در اینجا ، به ضابط رفتن نیست ، برای آمدن
من. "
آن را در اقتصاد این رژیم بود که تس Durbeyfield برای پر کردن انجام شده بود
محل.
تجربه روز اول او به نسبتا معمول از کسانی که به دنبال از طریق
بسیاری از موفقیت روز.
آشنایی با الک D' حضور Urberville's -- که آن مرد جوان با دقت
او در گفت و گو بازیگوشانه کشت ، و توسط بشوخی تماس خود را پسر عموی او
آنها به تنهایی -- حذف بسیاری از او
کمرویی اصلی او ، با این حال ، بدون جایگزینی هر احساس که می تواند بوجود امدن
کمرویی از نوع جدید و مناقصه.
اما او قابل انعطاف بیشتر در زیر دست خود را از همراهی صرف را ساخته اند
او ، به دلیل وابستگی غیر قابل اجتناب او را پس از مادرش ، و از طریق بانوی که
ناتوانی ، مقایسه ای بر او.
او به زودی متوجه شد که با سوت زدن به bullfinches در اتاق خانم D' Urberville's بود
هیچ کسب و کار طاقت فرسا از جمله زمانی که وی به هنر به دست آورد ، برای او از گرفتار بود
AIRS مادر او موسیقی های زیادی هستند که مناسب آن songsters را ستودنی.
زمان بسیار رضایت بخش تر از هنگامی که او در باغ تمرین این سوت زدن
توسط قفس هر روز صبح.
بی بند و بار با حضور مرد جوان به او انداخت تا دهان او ، قرار دادن لب های او نزدیک
میله های زندان ، و در فضل توام با راحتی به شنونده متوجه لوله کشی.
خانم D' Urberville خواب در تختخواب بزرگ چهار ارسال آویزان با پرده گلدار سنگین ،
و bullfinches همان آپارتمان را اشغال کردند ، جایی که آنها flitted در حدود آزادانه
در ساعات خاص ، ساخته شده و لکه های سفید کوچک بر روی مبلمان و اثاثه یا لوازم داخلی.
یک بار در حالی که تس در پنجره که در آن قفس در محدوده زمانی معین شد ، از دادن درس خود را به عنوان
معمول ، او در فکر او شنیده rustling پشت تخت.
بانوی پیر بود وجود ندارد ، و تبدیل دور دختر تا به حال تصور که
انگشتان پا از یک جفت چکمه در زیر حاشیه پرده قابل مشاهده است.
پس از آن او سوت زدن تا بی ربط شد که شنونده ، اگر چنین وجود دارد
بودند ، باید سوء ظن خود را از حضور او را کشف کرده اند.
او پرده های جستجو هر روز صبح پس از آن ، اما در بر داشت هرگز کسی را در درون
آنها.
الک D' Urberville آشکارا تصور می شد که بهتر از دمدمی مزاجی اش او را وحشت زده کردن
از این نوع کمین.
>
X فصل
هر روستا تا به شیوه ویژه هر نویسنده آن ، قانون اساسی آن ، اغلب کد خود را از
اخلاق است.
سبک سری از برخی از زنان جوان تر و در مورد Trantridge ، مشخص شده بود و
شاید علامتی روح انتخاب که به دامنه در آن مجاورت حکومت.
محل نقص مطیع تر از آن نوشیدند سخت است.
مکالمه مواد خام در مزارع اطراف بود بر بی ثمر بودن از صرفه جویی در پول و
روپوش زنانه arithmeticians frocked ، با تکیه بر بلوس یا hoes خود ، که به آن وارد
محاسبات از دقت زیادی تا ثابت کنند که
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا امداد پیش بینی برای یک مرد فولر در سن خود را از هر که می تواند بود
نتیجه شده از پس انداز از حقوق خود در تمام طول یک عمر.
لذت اصلی از این فیلسوفها براحتی دراز در رفتن هر شنبه شب ، هنگامی که
کار ، به Chaseborough ، فاسد بازار شهر دو یا سه مایل از راه دور انجام شد ؛
و در بازگشت در ساعت کوچکی از
صبح روز بعد ، به صرف یکشنبه در خواب اثرات سوء هاضمه را از کنجکاو
ترکیبات آنها را به عنوان آبجو monopolizers از کاروانهایی بار مستقل به فروش می رسد.
برای تس مدت طولانی در زیارت بارگیری در این هفته ها.
اما تحت فشار از matrons خیلی از خودش مسن تر -- برای دستمزد یک میدان مرد
به عنوان بالا در بیست و یک عنوان در چهل ، ازدواج زود -- تس در طول
راضی به رفتن.
اولین تجربه او از این سفر بیشتر فراهم او لذت بردن از او تا به حال
انتظار می رود ، hilariousness از دیگران کاملا مسری پس از یکنواخت او
توجه به مرغ مزرعه هفته.
او رفت و دوباره و دوباره.
مطبوع و جالب بودن ، ایستاده علاوه بر این در آستانه لحظه ای از
حس زنانگی ، ظاهر او را بر برخی از توجه او حیله گر از loungers در کشید
خیابان از Chaseborough این رو ، هر چند
گاهی اوقات سفر خود را به این شهر به طور مستقل انجام شده است ، او همیشه برای او جستجو
همراهان در شب هنگام ، به حفاظت از مصاحبت خود را homeward.
این برای یک ماه یا دو رفته هنگامی که یک شنبه در ماه سپتامبر به وجود آمد ، در
که یک نمایشگاه و بازار همزمان و زائران از Trantridge به دنبال دو
دلخوشیها در کاروانهایی در آن حساب است.
مشاغل تس ساخته شده او را در تنظیم از اواخر ، به طوری که رفقای خود را به این شهر رسید
مدتها قبل از او.
این ریز شب سپتامبر بود ، درست قبل از غروب ، هنگامی که مبارزه چراغ زرد
با سایه های آبی در خطوط hairlike و جو خود را به شکل یک چشم انداز بدون
کمک از اجسام جامد ، به جز
حشرات بالدار بی حد و حصر که رقص در آن.
از طریق این تس mistiness کم روشن راه می رفت تفریحانه همراه.
او تصادفی از بازار با نمایشگاه کشف نیست تا او رسیده بود
محل ، که زمان آن نزدیک بر هوای گرگ و میش بود.
بازاریابی محدود او به زودی به پایان رسید و پس از آن او به طور معمول شروع به نگاه در مورد
برای برخی از cottagers Trantridge.
در ابتدا او می تواند آنها را پیدا نمی کند ، و او مطلع شد که بسیاری از آنها رفته بود
آنچه آنها به نام کمی خصوصی جست و خیز کردن در خانه هی چوب بست زننده ، و سنگ ، فروشنده
که معاملات با مزرعه خود بود.
او در گوشه خارج از راه townlet زندگی می کردند ، و در تلاش برای پیدا کردن کلاس های او
انطرف تر چشم او بر آقای D' Urberville کاهش یافت در گوشه خیابان ایستاده است.
"چه -- زیبایی من؟
شما اینجا تا اواخر؟ "او گفت. او گفت که او به سادگی انتظار بود
برای شرکت homeward. او بیش از خود گفت : "من دوباره شما را ملاقات"
شانه به عنوان او در پایین خط عقب رفت.
نزدیک trussers یونجه ، او می تواند یادداشت fiddled دادرسی حلقه را بشنود
از برخی از ساختمان در عقب ، اما هیچ صدا از رقص قابل شنیدن بود --
دولت استثنایی از چیزهایی برای این
قطعات ، که در آن به عنوان یک قاعده اسیاب سنگ غرق موسیقی.
درب جلو که باز او می تواند مستقیما از طریق خانه به باغ را ببینید
تا آنجا که در پشت سایه های شب که اجازه می دهد و هیچ کس ظاهر می شود به او
بد گویی کردن از او ، صرف خانه و رفت
را در راه به چه رو outhouse صدا او را به خود جلب کرده بود.
این نعوظ پنجره مورد استفاده برای ذخیره سازی بود ، و از درب باز وجود دارد
شناور به گمنامی غبار از درخشندگی رنگ زرد ، که در تس اول تصور می شود
روشن دود.
اما در رسم نزدیکتر او متوجه شد که آن ابری از گرد و غبار بود ، توسط شمع در درون روشن
outhouse ، که پرتوهای پس از رقیق به اجرا درآمد به جلو نمای کلی از راهرو
به شب گسترده ای از باغ است.
وقتی که او نزدیک آمد و نگاه در او مشهود اشکال گم مسابقه بالا و پایین
به شکل رقص ، سکوت footfalls خود را ناشی از بودن خود
گالش در "scroff" -- است که می گویند ،
پس مانده پودری از ذخیره سازی ذغال سنگ نارس و سایر محصولات ، تکان دهنده از آن
توسط پا و آشفته خود را ایجاد حالت گازی است که شامل صحنه.
از طریق این شناور ، باقی مانده های بو گرفته از ذغال سنگ نارس و یونجه ، مخلوط با perspirations و
گرما از رقاصان ، و تشکیل با هم نوعی گرده vegeto انسان ، خاموش
fiddles feebly تحت فشار قرار دادند یادداشت خود را در
مشخص شده کنتراست به روحی که با آن اندازه گیری از گام زده بود.
آنها سرفه آنها رقصید و خندید آنها سرفه است.
زوج عجله به سختی می تواند وجود داشته باشد تشخیص بیش از چراغ بالا --
indistinctness شکل دادن آنها را به satyrs clasping پوره -- تعدد موارد مصرف شبکههای خصوصی
چرخش تعدد Syrinxes. Lotis
تلاش برای طفره رفتن Priapus ، و همیشه شکست است.
در فواصل دو درگاه ورودی برای هوا و مه دیگر به آن نزدیک شد
حجاب به ویژگی های خود ، demigods خود را به مثل خانه حل و فصل
شخصیت از همسایگان در پشت درهای بعدی خود او است.
آیا Trantridge در دو یا سه ساعت کوتاه خود را دگرگون بنابراین دیوانه وار!
برخی Sileni از ازدحام روی نیمکت و یونجه - خرپا دیوار نشسته و یکی از
آنها او را به رسمیت شناخته شده است. "خدمتکاران فکر نمی کنم آن را به احترام
رقص در گل - DE - لوس ، او توضیح داد.
"آنها دوست ندارند تا همه را ببینید که مردان خود را فانتزی.
علاوه بر این ، گاهی اوقات به خانه خاموش تنها زمانی که jints آنها شروع به روغن است.
بنابراین ما به اینجا می آیند و از ارسال برای مشروب. "
"اما زمانی که هر یک از شما رفتن به خانه؟" تس با برخی از اضطراب پرسید.
"در حال حاضر -- a'most به طور مستقیم. این همه اما جست و خیز کردن گذشته است. "
او منتظر است.
این حلقه خود جلب کرد به a نزدیک هستند ، و برخی از این حزب در ذهن شروع شد.
اما دیگران ، و نه و یک رقص دیگر شکل گرفت.
این قطعا آن را پایان دادن به ، فکر تس.
اما آن را در دیگری هم ادغام شدند.
او بی قرار و مضطرب شد. رتبهدهی نشده است ، پس منتظر حد طولانی ، لازم بود صبر
طولانی تر ، در حساب عادلانه جاده ها با شخصیت های غربت از خال خال شد
احتمالا قصد بد و ، اما نه
ترس از خطرات قابل اندازه گیری است ، او می ترسید ناشناخته است.
حال او شده است در نزدیکی Marlott او می توانست وحشت کمتر شده است.
"آیا آنچه عصبی می شود ، روح عزیز من خوب است ، نه" expostulated ، بین سرفه های او ، جوان
مردی با صورت خیس و کلاه نی خود را که تا کنون بر سر او که طره
آن را مانند هاله از یک قدیس را محاصره کردند.
"چه عجله yer؟ به ، فردا یکشنبه ، خدا را شکر ، و ما می توانیم
خواب آن را در زمان کلیسا. در حال حاضر ، به نوبه خود با من؟ "
او منزجر شدن از رقص نیست ، اما او بود که به رقص در اینجا.
رشد جنبش پرشور : fiddlers پشت ستون نورانی از
در حال حاضر و پس از آن ابر هوا را با بازی در طرف اشتباه از پل متفاوت و یا
با پشت کمان.
اما این مهم نیست ؛ اشکال فرآیند له له زدن چرخید به بعد.
آنها شرکای آنها متفاوت باشد در صورتی که تمایل خود را به چوب به آنهایی قبلی.
تغییر شرکای به سادگی بدان معنی است که انتخاب رضایت بخش بود هنوز رتبهدهی نشده است
توسط یکی یا دیگری از جفت وارد شدند ، و در این زمان هر دو مناسب بوده است
همسان.
این بود که شور و شعف و رویای آغاز شد ، که در آن احساسات ماده بود
جهان ، و ماده اما به احتمال زیاد به شما مانع نفوذ اکتسابی
از چرخش که در آن شما می خواستم به چرخش است.
ناگهان با چیز پهن و سنگین زدن کسل کننده بر روی زمین وجود دارد : یک زن و شوهر افتاده بود ، و در دراز
پشته مخلوط. زن و شوهر آینده ، قادر به بررسی آن
پیشرفت ، آمد سرنگونی بیش از مانع است.
ابر داخلی گرد و غبار در اطراف چهره سجده در میان یکی از عمومی افزایش یافت
اتاق ، که در آن گرفتاری کشش از بازوها و ساق پاها قابل تشخیص است.
"شما باید آن را برای این گرفتن ، آقایی من ، هنگامی که شما به خانه!" پشت سر هم در لهجه های زن
از پشته انسان -- کسانی که از شریک ناراضی از مردی که درست و اجرای بود
باعث نتیجه وقایع ناگوار ؛ او اتفاق افتاد نیز می شود
همسرش به تازگی ازدواج کرده است ، که در آن طبقه بندی هیچ چیز غیر عادی در وجود داشت
تا زمانی که هر گونه محبت Trantridge بین زوج wedded باقی ماندند و
در واقع ، آن را در خود uncustomary بود
زندگی بعد ، برای جلوگیری از ساخت تعداد زیادی عجیب و غریب از افراد مجرد بین آنها وجود دارد ممکن است
درک گرم شود.
خنده با صدای بلند از پشت پشت تس ، در سایه ای از باغ ، متحد با
خندیدن در داخل اتاق.
او دور نگاه ، و شاهد زغال سنگ قرمز سیگار برگ : الک D' Urberville ایستاده بود وجود دارد
به تنهایی. او به او beckoned ، و او با اکراه
عقب نشینی به سمت او.
"خوب ، زیبایی من ، آنچه شما انجام می دهند؟"
او پس از روز طولانی خود و راه رفتن او را خسته که او مشکل خود را به او جلب اعتماد --
که او منتظر بودند از زمانی که او را دیدم او را به خانه شرکت خود ، به دلیل
جاده در شب به او عجیب بود.
اما به نظر می رسد آنها هرگز را ترک خواهد کرد ، و من واقعا فکر می کنم من صبر کنید دیگر. "
"قطعا نه.
من فقط زین اسب در اینجا به روز ، اما رسیدن به گل - DE - لوس ، و من استخدام
تله و رانندگی خانه با من است. "
تس ، هر چند flattered بود ، کاملا هرگز بر سر بی اعتمادی اصلی خود را از او کردم ، و
با وجود تاخیر ورود خود را ، که ترجیح داده به راه رفتن از خانه با کار عامیانه است.
بنابراین او پاسخ داد که او بسیار به او را موظف خواهد کرد ، اما او مشکل نیست.
"من گفته اند که من برای' EM صبر کنید ، و آنها را به حال انتظار می رود. "
"بسیار خوب ، خانم استقلال.
لطفا خودتان را... سپس من باید عجله...
خوب پروردگار من ، چه سر و صدا آنها داشتن وجود دارد! "
او خود را قرار دهید به جلو را به نور است ، اما برخی از آنها او را درک کرده بود ،
و حضور او منجر به وقفه خفیف و در نظر گرفتن چگونه زمان پرواز بود.
به محض این که او تا به حال دوباره روشن یک سیگار برگ و راه می رفت دور مردم Trantridge شروع به جمع آوری
خود را از در میان آن بود که از مزارع دیگر می آیند ، و آماده ترک
یک بدن است.
بسته نرم افزاری و سبدهای آنها جمع آوری شد و نیم ساعت بعد ، زمانی که ساعت
بادیگران هم اهنگ صدا یازده و ربع ، در امتداد خط که منجر تا عقب مانده
تپه به سمت خانه های خود.
این سه مایل پیاده روی ، در امتداد جاده خشک سفید بود ، سفیدتر به شب شده توسط نور
ماه.
تس به زودی درک او در گله راه رفته است ، گاهی اوقات با این یکی ، گاهی اوقات
که شب که هوا تازه تولید staggerings و مارپیچ
دوره های میان مردان که بیش از حد partaken بود
آزادانه و برخی از زنان بی دقتی بیشتر نیز در راه رفتن خود را سرگردان بودند -- به بذله گویی ،
یک شیرزن تاریک ، Darch اتومبیل ، لقب ملکه از Spades ، تا تازگی های مورد علاقه
D' Urberville's ، نانسی ، خواهرش ،
لقب ملکه الماس و زن جوان ازدواج کرده که در حال حاضر سقوط کرده بود
پایین.
هنوز با این حال زمینی و ناصاف ظاهر خود را فقط در حال حاضر به unglamoured متوسط
چشم ، به خود مورد متفاوت بود.
آنها به دنبال جاده ها را با احساس که آنها سر به فلک کشیده همراه در
حمایت از رسانه ، صاحب افکار اصلی و عمیق ، خود و
اطراف طبیعت تشکیل ارگانیسم از
که همه قطعات هماهنگ و joyously interpenetrated یکدیگر.
آنها به عنوان متعالی به عنوان ماه و ستاره بالای آنها ، و ماه و ستاره به عنوان
سرسخت آنها به عنوان.
تس ، با این حال ، تجربه های دردناک از این نوع در پدرش قرار گرفته بودند
خانه که کشف از وضعیت خود را فاسد لذت او بود شروع به
احساس در سفر مهتاب.
با این حال او به حزب گیر ، به دلایل بالا داده می شود.
در بزرگراه باز به منظور پراکنده رشد کرده است ، اما در حال حاضر مسیر خود بود
از طریق یک میدان دروازه ، و مهمتر از همه پیدا کردن مشکل در باز کردن آن ، آنها
بسته تا با هم.
این عابر پیاده منجر ماشین ملکه Spades که انجام ترکه یا چوب کوتاه ، سبد بود
حاوی خواربار مادر خود ، پارچه های خود را ، و خرید دیگر برای
هفته است.
سبد بزرگ و سنگین ، ماشین آن را به حال برای راحتی از حمالی قرار می گیرد
بالای سر او ، که در آن در توازن به خطر انداخته سوار به عنوان او با سلاح راه می رفت
دست بکمر زده.
"خوب -- آنچه که یک خزنده پشت تو ، Darch خودرو گفت :" یکی از این گروه
به طور ناگهانی. همه نگاه در اتومبیل.
لباس شب او چاپ پنبه نور بود ، و از پشت سر او یک نوع از طناب می تواند
دیده می شود نزولی به برخی از راه دور زیر دور کمر او ، مانند صف Chinaman.
"" تیس موهایش سقوط ، گفت : "دیگر.
آن بود موهایش نیست : جریان سیاه و سفید از چیزی تراوش از سبد او بود ،
و آن را مانند یک مار لزج در اشعه هنوز سرد ماه glistened.
"تیس تریاق ، گفت :" یک زن خانه دار مراقب است.
شراب بود. مادربزرگ قدیمی فقیر اتومبیل تا به حال ضعف
برای مسائل شیرین.
عسل او را در مقدار زیادی از کهیر خود او بود ، اما نوش آنچه روح او بود
مورد نظر ، و خودرو را در مورد درمان از تعجب به او شده بود.
عجله کاهش سبد دختر سیاه نشان داده که کشتی حاوی شربت
در داخل شده بود شکست.
در این زمان فریاد از خنده بوجود آمده وجود داشته است در ظاهر فوق العاده ای از
پشت ماشین ، که ملکه تاریک را به خلاص شدن از انحراف تحریک شده
ناگهانی به معنی اول موجود است ، و مستقل از کمک scoffers.
او هیجان را در زمینه آنها در مورد به صلیب عجله ، و flinging خودش
تخت بر روی پشت خود بر چمن ، شروع به پاک کردن گان او و همچنین او می تواند توسط
در حال چرخش به صورت افقی بر روی شاخ و برگ و کشیدن خودش را بیش از آن بر آرنج خود را.
خنده زنگ زد با صدای بلند ، آنها به سمت دروازه چسبیده ، به پست ، استراحت در staves خود ،
در ضعف تشنج خود را در منظره خودرو engendered.
زنی که قهرمان داستان ما ، که به حال تاکنون برگزار صلح او ، در این لحظه های وحشی نمی تواند کمک کند
پیوستن به در با بقیه. این بدبختی بود -- در راه بیش از یکی است.
به محض این که ملکه تاریک شنیدن soberer توجه داشته باشید ثروتمندتر از تس در میان کسانی که از
دیگر کار مردم نسبت به مفهوم بلند سوختن رقابت ملتهب او
به جنون.
او به فوت او بر خاست و از نزدیک با آن روبرو شی از دوست نداشتن او است.
"چگونه خنده هفتم darest" در من ، دختر گستاخ! "او گریه.
"من واقعا نمی توانست آن را کمک کند که هنگامی که t'others بود ،" عذرخواهی تس ، هنوز tittering.
"آه ، فکر می کنم همه beest ، TH' dostn't th'st ، زیرا اولین "beest مورد علاقه TH
با او فقط در حال حاضر!
اما متوقف کردن کمی ، بانوی من ، متوقف کردن کمی! من به خوبی به عنوان دو تن از چنین!
در اینجا نگاه کنید -- در اینجا در EE »!
به وحشت تس ملکه تاریک سلب کردن سینه بند گان خود را آغاز کرد -- که
او به دلیل از شرایط را به سخره گرفتند آن اضافه شده است تنها بیش از حد خوشحالم و به طور رایگان
از -- تا او گردن گوشتالو خود را bared بود ،
شانه ها ، و سلاح به مهتاب ، که تحت آن نگاه درخشان و زیبا
به عنوان برخی از خلقت ، Praxitelean در اختیار خود را از rotundities بی تقصیر
کشور دختر شهوت انگیز است.
او مشت بسته او و در تس مجذور.
"! در واقع ، پس ، من نباید مبارزه با" گفت : دومی با شکوه "و اگر من تا به حال شما می دانید
بود که مرتب کردن بر اساس ، من نیست ، بنابراین خودم پایین به عنوان با چنین whorage آمده
به عنوان این است! "
سخنرانی و نه بیش از حد فراگیر به ارمغان آورد تورنت از بد گویی از دیگر
چهارم بر سر تس عادلانه ، تیره بخت به خصوص از ملکه الماس ،
که داشتن ایستاده بود در روابط
D' Urberville که خودروی شده ، متحد با دومی مشکوک
در برابر دشمن مشترک است.
چندین زن دیگر نیز chimed ، با اراده که هیچ یک از آنها می شده اند
بنابراین بی شعور به عنوان نشان می دهد اما برای شب rollicking آنها تا به حال گذشت.
پس از آن ، پیدا کردن تس ناعادلانه browbeaten ، شوهران و عاشقان سعی
را به صلح با دفاع از او ، اما نتیجه آن تلاش شد به طور مستقیم به
افزایش جنگ.
تس بود خشمگین و شرمنده است. او دیگر فکر تنهایی.
راه و تاخیر به دلیل اجرای از ساعت یک جسم او بود ، به دور از تمام خدمه
در اسرع وقت.
او می دانست و به اندازه کافی که بهتر است در میان آنها از علاقه خود را بعد توبه
روز.
همه آنها در حال حاضر در داخل میدان بودند ، و او بود لبه پشت به عجله کردن به تنهایی وقتی که یک
سوار کار تقریبا در سکوت از گوشه ای از پرچین است که به نمایش در جاده ظهور ،
و آلک D' Urberville دور بر آنها نگاه کرد.
"شیطان است که همه این ردیف مورد ، به کار قوم؟" او پرسید.
توضیح به آسانی آینده بود و ، در حقیقت ، او نمی
نیاز به هیچ.
از شنیده صدای آنها را در حالی که هنوز برخی از راه کردن او creepingly جلو زده بود ،
و یاد گرفته به اندازه کافی خود را برآورده کند. تس ایستاده بود جدا از بقیه ، در نزدیکی
دروازه.
او را به سمت او خم. "پرش پشت سر من ،" زمزمه "و
خواهیم از این گربه های جیغ کشیدن در یک لحظه شات! "
او احساس تقریبا آماده به ضعف ، بنابراین واضح احساس خود را از بحران بود.
تقریبا در هر لحظه ای دیگر از زندگی خود او می توانست رد چنین پیشنهادی کمک ها و
شرکت ، که او آنها را رد کرده بود چندین بار قبل و اکنون تنهایی
نه از خود به ناچار او را به انجام خلاف آن است.
اما به عنوان دعوت نامه در مقطع خاص زمانی که ترس و
خشم در این دشمنان را می توان با بهار پا به تبدیل
پیروزی بیش از آنها ، او خودش را رها
ضربه خود ، دروازه صعود پا او را بر پشت پا او قرار داده ، و درهم به
زین پشت سر او.
این جفت ارز سرعت دور شدند به خاکستری دور آن زمان که
revelers انگیز از آنچه اتفاق افتاده آگاه شد.
ملکه Spades لکه بر روی سینه بند خود را فراموش کرده و در کنار ملکه ایستاده بود
الماس و جدید ازدواج کرده ، متناوب جوان زن -- همه با یک نگاه ثبوت در
با پا لگد کردن اسب جهت است که در آن کاهش را به سکوت در جاده ها بود.
: "چه باشد آنچه در دنبال؟" یک مرد پرسید که این حادثه مشاهده نشده است.
"هو هو هو!" خندید اتومبیل تاریک.
"هی هی هی!" خندید عروس tippling ، او خودش را در بازوی او steadied
شوهر علاقه.
"HEU - HEU - HEU!" خندید مادر تیره اتومبیل ، stroking سبیل خود را به او توضیح داد :
laconically : "از سرخ کردن ماهی تابه به آتش"
سپس این کودکان از هوای آزاد ، آنها حتی بیش از الکل می تواند به آسیب کمیاب
به طور دائم ، betook خود را به میدان مسیر و رفتند وجود دارد نقل مکان کرد
به بعد با آنها ، در اطراف سایه هر یک از
سر ، یک دایره از نور opalized ، توسط اشعه ماه بر تشکیل
درخشان ورق از شبنم.
هر عابر پیاده می تواند بدون هاله ، اما او خود ، نگاه کنید که ترک هرگز سر
سایه ، هر مبتذل باعث بی ثباتی آن ممکن است ، اما در رعایت به آن ، و
مصرانه از آن زیباتر ، تا
حرکات نامنظم به نظر می رسد بخشی ذاتی از تابش و گازهای خود را
تنفس یک جزء از غبار شب و روح از صحنه ، و از
مهتاب ، و از طبیعت ، به نظر می رسید
هماهنگ به ممزوج شدن با روح شراب است.
>
فصل یازدهم
تواین همراه برای برخی از زمان بدون گفتار ، تس cantered او به او چسبیده
هنوز نفس نفس در پیروزی او ، با این حال در جهات دیگر مشکوک است.
او که اسب یکی از روحیه او گاهی اوقات افزایش یافت را درک نمی بود ، و
احساس هیچ زنگ خطر که نمره ، هر چند صندلی خود با وجود او متزلزل به اندازه کافی بود
تنگ از او نگه دارد.
او التماس او را به کند کردن حیوان به پیاده روی ، که الک درآمده بود.
"منظمی انجام می شود ، آن را عزیز تس ، نه؟" او گفت : و.
"بله!" گفت که او.
"من مطمئن من باید بسیار از شما سپاسگزارم."
و شما؟ "او پاسخ نداده است.
"تس ، چرا شما همیشه من شما بوسیدن دوست ندارید؟"
"گمان می کنم -- به خاطر من شما را دوست ندارد." "شما کاملا مطمئن"؟
"من با شما عصبانی گاهی اوقات!"
"آه ، من نیمی از بیم این را داشتند به همان اندازه است." با این وجود ، الک به آن شیء نیست
اقرار. او می دانست که هر چیزی که بهتر بود
کمی تمایل در قوای جنسی است.
"چرا شما نمی به من گفت وقتی که من شما را عصبانی است؟"
"شما به خوبی می دانیم چرا. از آنجا که من می توانم به خودم کمک نمی کنید. "
"من شما جرم نیست اغلب توسط عشق گیری؟"
"شما گاهی اوقات." "چند بار؟"
"شما می دانید و به عنوان من -- بار بیش از حد بسیاری می باشد."
"هر وقت من تلاش کرده اند؟"
او سکوت کرده بود ، و اسب همراه برای فاصله قابل توجهی ambled تا ضعف
مه درخشان ، که در حفره آویزان بود و تمام شب ، تبدیل شد به طور کلی و
احاطه آنها.
این به نظر می رسید برای نگهداری مهتاب در تعلیق ، ارائه فراگیر تر
از هوا روشن است.
این که آیا در این حساب ، و یا از خفت وجود ندارد ، و یا از احساس خواب آلودگی ، او نمی
درک که آنها مدت ها قبل پشت سر گذاشته بودند و نقطه که در آن خط به Trantridge
شاخه از بزرگراه ها ، که او را
هادی به حال آهنگ Trantridge گرفته نشده است.
inexpressibly خسته بود.
او در پنج ساعت افزایش یافته است تا به حال هر روز صبح از آن هفته بود ، بر پا شده است کل
هر روز ، و در این شب علاوه بر راه رفته تا به حال سه مایل به
Chaseborough ، سه ساعت برای او منتظر
همسایه ها بدون خوردن و آشامیدن ، بی صبری خود را به آنها شروع به پیشگیری یا ؛
او پس از آن راه می رفت تا به حال یک مایل از خانه راه ، و شور و هیجان قرار گرفته بودند
نزاع ، تا ، با ، پیشرفت آن را کند می کند از اسب خود ، آن را در حال حاضر نزدیک به یک ساعت است.
تنها یک بار ، با این حال ، او غلبه بر خواب آلودگی واقعی.
در آن لحظه فراموشی سر خود را به آرامی علیه او غرق کرد.
D' Urberville متوقف اسب ، پای خود را از stirrups عقب نشینی ، تبدیل وری
در زین و کمر او را با بازوی خود را به حمایت از او را محصور است.
از این فورا او را در موضع دفاعی قرار داده ، و با یکی از کسانی که انگیزه های ناگهانی
تلافی که او در قبال او به او فشار کمی از او بود.
او در موقعیت حساس خود نزدیک به تعادل خود را از دست داد و تنها اجتناب نورد بیش از
به جاده ، اسب ، هر چند یکی از قدرتمند ، که خوشبختانه quietest او
سوار.
"این شیطان صفت نامهربان است!" او گفت. "من به معنای هیچ آسیبی -- تنها به شما در حفظ و از
در حال سقوط است. "
او به طرز مشکوکی بمب ، تا ، فکر کردن که این ممکن است بعد از همه درست باشد ، او
ساله شد ، و کاملا متواضعانه گفت ، "من فرمودید ، آقا."
"من شما را عفو نیست مگر اینکه به شما نشان دهد برخی از اعتماد به نفس در من.
خوب خدا! "او پشت سر هم ،" چه هستم من می شود تا با صرف سخن چینی مثل شما دفع؟
نزدیک سه ماه فانی شما را با احساسات من trifled ، من فراموش شده ، و
سرزنش من ، و من این را تحمل نخواهد "" من شما را به - فردا ، ترک سر. "
"نه ، شما نمی خواهد ترک من به - فردا!
آیا شما ، من از یک بار دیگر ، نشان دادن اعتقاد خود را در من با اجازه شما قلاب من با بازوی من؟
بیا ، میان ما دو و هیچ کس دیگری ، در حال حاضر.
ما می دانیم یکدیگر ، و شما می دانید که من به شما را دوست دارم ، و شما زیباترین فکر می کنم
دختر در جهان ، که به شما. Mayn't درمان شما به عنوان یک عاشق؟ "
او خود جلب کرد نفس سریع جوشی از اعتراض ، نوشتن uneasily بر روی صندلی خود ،
نگاه به مراتب جلوتر و زمزمه : "من نمی دانم -- من آرزو می کنم -- چگونه می توانم بگویم آری یا نه ،
-- "
او ماده را با clasping دستش را دور او را به عنوان او مورد نظر حل و فصل ، و تس ابراز
نه بیشتر منفی.
بنابراین آنها به آرامی به بعد تا آن را به او زده شده برای پیشبرد به حال اریب
معمولا هم خلاف وجدان -- به مراتب طولانی تر از سفر کوتاه از اشغال شده بود ،
Chaseborough ، حتی در این سرعت در راه رفتن ،
و آنها دیگر در جاده های سخت بودند ، اما در trackway صرف است.
"چرا ، جایی که می شود ما؟" او بانگ زد. "عبور توسط یک چوب است."
"چوب -- چه چوب؟
مطمئنا ما کاملا خارج از جاده "" یک بیت از چیس -- قدیمی ترین چوب در
انگلستان است. این یک شب دوست داشتنی است ، و چرا باید ما نمی
طولانی ما سوار کمی است؟ "
"چگونه می تواند شما را تا خائنانه! گفت :« تس ، بین شیطنت و بی میلی واقعی و
خلاص شدن بازوی خود را با کشیدن باز انگشت خود را یک به یک ، هر چند در معرض خطر
لیز کردن خودش است.
"درست وقتی که من بوده ام قرار دادن اعتماد چنین در شما و مهربان شما را به شما لطفا ،
چون من فکر می کردم که فشار ستم بود!
لطفا برای من ، و صفحه اصلی به من اجازه راه رفتن است. "
"شما می توانید به خانه راه رفتن نیست ، عزیزم ، حتی در صورتی که هوا روشن شد.
ما مایل دورتر از Trantridge ، اگر من باید به شما بگویم ، و در این مه رو به رشد شما
ممکن است سرگردان برای ساعت ها در میان این درختان است. "
"ذهن است که ،" او coaxed. "پایین ، من به شما التماس.
برایم مهم نیست که در آن است ، فقط اجازه دهید من دریافت کردن ، آقا ، لطفا "!
"بسیار خوب ، پس از آن ، من -- بر روی یک شرط.
آورده شما در اینجا به این مکان خارج از راه ، احساس می کنم خودم را برای مسئول
امان خود را ، هر آنچه که شما ممکن است خود را در مورد آن احساس.
همانطور که شما به Trantridge بدون کمک گرفتن ، آن را کاملا غیر ممکن است ، برای ، به
به حقیقت ، عزیزم ، به خاطر این مه ، که همه چیز را طوری پنهان بگویند ، من نمی
کاملا جایی که ما در حال خودم می دانم.
در حال حاضر ، اگر شما خواهد شد وعده در کنار اسب صبر کنید در حالی که من را از طریق بوته تا راه رفتن
من به برخی از جاده ها و یا خانه ، و معلوم دقیقا محل نگهداری ما آمده ، من به شما سپرده
در اینجا میل و علاقه.
وقتی که من دوباره من شما جهت کامل بدهد ، و اگر شما را بر راه رفتن اصرار دارند
شما ممکن است یا ممکن است شما سوار -- در لذت خود را ".
او این عبارات را پذیرفت ، و در سمت نزدیک به داخل است و فقدان هر چند تا نه او
بوسه سرسری به سرقت رفته است. او را در طرف دیگر بر خاست.
"گمان می کنم من باید اسب را نگه دارید؟" گفت که او.
پاسخ الک : "اوه نه ، لازم نیست ،" نوازش جانور فرآیند له له زدن.
"او به اندازه کافی از آن برای به شب به حال شده است."
او سر اسب را به بوته تبدیل شده است ، او را بر روی تنه درخت hitched ، ساخته شده و مرتب سازی بر اساس
نیمکت یا لانه برای او در جرم عمیق از برگ مرده.
"در حال حاضر ، شما نشسته وجود دارد ،" او گفت.
"برگ های مرطوب نمی کردم که هنوز است. فقط چشم به اسب می دهد -- از آن خواهد شد
کاملا کافی است.
او در زمان چند قدم دورتر از او ، اما ، بازگشت ، گفت ، : "خداحافظ ، تس ، خود را
پدر بلال جدید به روز است. یک نفر دیگر آن را به او است. "
"به کسی؟
! "D' Urberville راننده سرشونو تکون دادن.
• چگونه از شما خیلی خوب است! "او با حس دردناک بانگ زد
awkwardness از نیاز به او تشکر فقط و سپس.
و فرزندان چند تا اسباب بازی است. "
"من نمی دانستم -- شما همیشه آنها را هر چیزی فرستاده" او زمزمه ، بسیار نقل مکان کرد.
"من تقریبا برای شما آرزو نداشته -- بله ، من تقریبا آن را آرزو"
"چرا عزیزم؟"
"آن -- من مانع آن است." "Tessy -- don't شما مرا دوست تا کنون بسیار کمی
در حال حاضر؟ "" من سپاسگزار "او با اکراه اعتراف.
"اما من از ترس من نه --" چشم انداز ناگهانی از اشتیاق خود را برای خود به عنوان یک عامل در
این نتیجه آنقدر مضطرب است که او ، در آغاز با یک پارگی کند ، و پس از آن
زیر با یکی دیگر ، بی درنگ او گریستم.
"آیا گریه نکن ، عزیزم ، عزیز یکی! پایین نشستن در اینجا ، و صبر کنید تا من می آیند. "
او منفعلانه در میان برگ های او نشانه رفته نشسته ، و کمی لرزیدند.
"آیا شما سرد؟" او پرسید.
"نه بسیار -- کمی" او را با انگشت خود ، که غرق لمس
درون خود را به عنوان را به پایین است. "شما تنها که پف کرده لباس چیت موصلی در --
چگونه است که؟ "
"این یکی از بهترین تابستان من است. 'Twas بسیار گرم و زمانی که من شروع شده است ، و من
نمی دانم من که قرار بود برای سوار شدن ، و این امر می تواند شب. "
"شب سرد رشد می کنند در ماه سپتامبر است.
به من اجازه مراجعه کنید. "او کشیده پالتو نور که او را
فرسوده ، قرار داده و آن را از او دور tenderly. "آن -- در حال حاضر شما احساس گرم ،" او
ادامه داده است.
"در حال حاضر ، زیبا ، استراحت من وجود دارد ؛ من به زودی باید دوباره شود."
پس از دکمههای پالتو دور شانه اش او را به شبکه از سقوط
بخار که توسط این زمان تشکیل حجاب میان درختان.
او می تواند rustling از شاخه ها را به عنوان او صعود شیب مجاور بشنوند ، تا
حرکات خود را بلندتر از رقص یک پرنده بود ، و در نهایت فوت دور.
با استفاده از تنظیم ماه کاهش نور رنگ پریده ، و تس او به عنوان نامرئی شد
به خیال بر برگ که در آن او را ترک کرده بودند کاهش یافت.
در این میان ، الک D' Urberville تا شیب تحت فشار قرار دادند تا به حال برای روشن واقعی خود را
شک به عنوان چهارم چیس آنها شوید.
او ، در واقع ، سواری بود کاملا به طور تصادفی برای بیش از یک ساعت ، به مصرف هر عطف که آمد
به دست در جهت تداوم مصاحبت با او ، و دادن توجه به مراتب بیشتر به
فرد مهتابی تس از هر گونه شی ایستگاه فرعی.
استراحت کمی برای حیوان بی اشتها شدن مطلوب ، او جستجوی خود را برای تسریع
نشانه.
با دست و پا بالا رفتن بیش از تپه را به دره مجاور او را به نرده ها از یک بزرگراه
که خطوط او به رسمیت شناخته شده ، که حل و فصل پرسش از محل نگهداری آنها.
D' Urberville پس از ان پشت ، اما در این زمان ماه را کاملا رفته بود ، و
تا حدودی در حساب از مه تعقیب را در تاریکی ضخیم پیچیده شده بود ، اگرچه صبح
بود دور نبوده است.
او با دست دراز پیشبرد برای جلوگیری از تماس با boughs موظف شده بود ، و
کشف کردند که به آمار نقطهای که از آن او آغاز شده بود در ابتدا به طور کامل
فراتر از او است.
رومینگ بالا و پایین ، گرد و گرد ، او در طول شنیده جنبش اندکی از اسب
نزدیک در دست و آستین پالتو خود را به طور غیر منتظره ای گرفتار پای خود را.
"تس" D' Urberville گفت.
هیچ پاسخ وجود دارد.
گمنامی بود در حال حاضر آنقدر بزرگ است که او می تواند مطلقا هیچ چیزی را ببینید ، اما رنگ پریده
در پای خود را ، که به نمایندگی رقم سفید چیت موصلی او را بر ترک کرده بود nebulousness
برگ های مرده.
همه چیز سیاهی بود به طور یکسان. D' Urberville stooped شنیده و ملایم
تنفس منظم.
او زانو زد و خم پایین تر ، تا نفس او چهره اش را گرم ، و در حال حاضر گونه او
در تماس با... او بود. او کاملا خواب بود ، و بر او
مژه lingered اشک وجود دارد.
تاریکی و سکوت حکومت در همه جا در اطراف.
در بالای آنها گل رز yews بسیار کهن و بلوط از چیس ، که در آن آماده ملایم وجود دارد
پرندگان roosting در چرت زدن تاریخ و زمان آخرین خود را ، و در مورد آنها به سرقت برده رقص خرگوش ها و خرگوش های صحرایی.
اما ، ممکن است برخی می گویند ، جایی که فرشته تس نگهبان؟ که در آن پراویدنس از
ایمان ساده خود را؟
شاید ، می خواهم که خدا از آنها Tishbite طعنه امیز سخن گفت ، او صحبت کردن ، و یا
او به دنبال ، و یا او در سفر بود ، و یا او خواب بود و نه می شود awaked.
چرا از آن بود که بر این بافت زنانه زیبا ، حساس به عنوان پارچه بسیار نازک و
عملا به عنوان بارش برف هنوز خالی است ، باید وجود داشته اند ترسیم چنین درشت
الگوی آن را به عنوان دریافت محکوم به فنا بود ؛ چرا
اغلب درشت لازم بهتری نتیجه ، مرد زن اشتباه ، اشتباه
زن مرد ، بسیاری از هزار سال فلسفه تحلیلی به شکست خورده
توضیح دهید حس نظم ما.
ممکن است ، در واقع ، اعتراف احتمال از عذاب lurking در حال حاضر
فاجعه است.
بدون شک برخی از تس D' Urberville's از طریق پست اجداد rollicking خانه از یک
نزاع همان اندازه حتی بیشتر به بی رحمانه نسبت به دختران دهقانان از آنها برخورد کرده بود
زمان است.
اما هر چند برای بازدید از گناهان پدران بر کودکان ممکن است اخلاق خوب
به اندازه کافی برای divinities ، تکبر و توسط طبیعت انسان به طور متوسط ، و بنابراین می کند
ترمیم نه ماده.
همانطور که مردم خود تس پایین در آن خلوت در میان یکدیگر خسته از گفت هرگز
در راه اشتباه خود را : "این بود که به" دراز حیف از آن وجود دارد.
شکاف های اجتماعی بی اندازه بود ، تقسیم شخصیت قهرمان ما پس از آن از
که خود قبلی... او که پا از درب مادر خود را امتحان کنید ثروت خود را در
Trantridge مرغ مزرعه.
پایان فاز اول
>
فصل XII
سبد سنگین بود و بسته نرم افزاری بزرگ بود ، اما او آنها را lugged همراه مانند
کسی که بار خاص خود را در چیزهای مادی را پیدا کند.
گاهی اوقات او را متوقف به استراحت در یک روش مکانیکی از سوی برخی از دروازه و یا پست و
پس از آن ، دادن چمدان یک دردسر دیگر بر بازو دور او را کامل ، به طور پیوسته در دوباره رفت.
این صبح یکشنبه در اواخر اکتبر بود ، حدود چهار ماه پس از تس Durbeyfield
ورود به Trantridge ، و برخی از چند هفته پس از آن که سوار شب در چیس.
آن زمان بود سپیده دم طولانی گذشته ، و درخشندگی زرد بر افق
پشت سر او روشن یال که به سمت صورت خود را تعیین شد -- مانع از
خدا نگهدار در جایی که او تا به حال از اواخر شده است
غریبه -- که او می توانست به صعود بیش از زادگاه خود برای رسیدن به.
صعود تدریجی در این سمت بود ، و خاک و مناظر بسیار متفاوت از
کسانی که در داخل Blakemore واله.
حتی شخصیت و لهجه دو ملت در سایه تفاوت داشته ، با وجود
اثرات ادغام از راه آهن roundabout ؛ به طوری که ، هر چند کمتر از بیست
مایل از محل اقامت خود را در
Trantridge ، روستای بومی خود را به یک نقطه دور دست به نظر می رسید بود.
زمینه قوم بسته در معامله شمال و به سمت غرب وجود دارد ، سفر ، courted ،
متاهل و شمال و به سمت غرب ، شمال فکر و به سمت غرب و کسانی که در این سمت
عمدتا به کارگردانی توان خود و با توجه به شرق و جنوب است.
شیب پایین همان است که D' Urberville او را رانده بود تا به طور افراطی در
آن روز در ماه ژوئن است.
تس باقی مانده از طول آن را بالا رفت بدون توقف ، و در رسیدن به لبه
از سینه کش gazed در سراسر جهان آشنا سبز فراتر از آن ، در حال حاضر نیمه محجبه در
غبار.
این بود که همیشه زیبا را از اینجا ؛ وحشتناکی زیبا بود تس به روز ، برای
از آنجا که چشم او بر آن کاهش یافت و او به حال آموخته اند که مار hisses که در آن
پرنده شیرین خوانم ، و نظرات او را از زندگی کاملا شده بود و برای او درس تغییر است.
همانا دختر دیگری از ساده او در خانه شده بود ، او بود که متمایل شده توسط
تصور می ایستادند ، هنوز در اینجا ، و تبدیل به پشت سر خود نگاه کنید.
وی نمی توانست تحمل به نگاه به جلو را به واله.
صعودی جاده طولانی سفید که تس خودش فقط زحمت بود ، او را دیدم
دو چرخ خودرو ، در کنار که یک مرد راه می رفت ، که برگزار شد دست خود را به جذب او
توجه قرار دارد.
او اطاعت سیگنال به صبر کردن برای او را به سکون unspeculative ، و در چند دقیقه
مرد و اسب متوقف در کنار او.
"چرا شما لغزش دور توسط رادار گریز شبیه به این؟" D' Urberville گفت ، با upbraiding
تنگی نفس ، "در صبح روز یکشنبه ، بیش از حد ، زمانی که مردم همه در رختخواب!
من فقط آن را به طور تصادفی کشف ، شده اند و من رانندگی مانند دولو
پیشی شما. در تاریکی نگاه کنند.
چرا مثل این؟
شما می دانید که هیچ کس میخواست مانع رفتن شما.
و چگونه غیر ضروری از آن شده است را برای شما به کار پر زحمت همراه با پای پیاده و دست و پای کسی را گرفتن به خودتان
با این بار سنگین!
پس از من مانند یک مرد دیوانه ، به سادگی بقیه از راه دور را به شما درایو ، اگر شما
باز نخواهد گشت. "" من نمی خواهند آمد ، گفت : "او.
"من فکر می کردم شما wouldn't -- را گفتم!
خب ، پس ، قرار داده تا سبد خرید خود ، و اجازه دهید به شما کمک کند من در. "
او listlessly سبد و بسته نرم افزاری خود را در داخل سبد خرید سگ قرار داده شده ، و شدت و
آنها در کنار هم نشسته.
او تا به حال هیچ ترس از او در حال حاضر ، و به علت اعتماد به نفس او را غم و اندوه او دراز.
D' Urberville مکانیکی روشن یک سیگار برگ ، و سفر با ادامه شکسته شد
گفتگو unemotional بر روی اجسام توسط ایستگاه فرعی مرسوم.
او کاملا فراموش کرده بود مبارزه خود را به او بوسه زمانی که در اوایل تابستان ، آنها تا به حال
در جهت مخالف در امتداد جاده ها هدایت می شود.
اما او بود ، و او شنبه در حال حاضر ، مانند دست نشانده ، پاسخ دادن اظهارات خود را در
monosyllables.
بعد از چند مایل آنها را در نظر از انبوه درختان آمد که فراتر از روستای
Marlott ایستاد.
تنها پس از آن که هنوز صورت خود را نشان داد حداقل احساسات ، پارگی یا دو آغاز
بریزد پایین. "چه چیزی شما را برای گریه؟" او بطور سرد پرسید.
من فقط فکر این بود که من در آنجا متولد شده بود ، زمزمه : "تس.
"خوب -- همه ما باید متولد می شود در جایی." ای کاش من متولد شده بود ، هرگز -- یا
هر جای دیگر! "
"پیف! خوب ، اگر شما آیا مایل به آمدن به
Trantridge چرا شما آمده است؟ "او پاسخ نداده.
"شما به خاطر عشق از من آمده نیست ، که من قسم می خورم."
"" تیس کاملا درست است.
اگر من برای عشق O 'شما رفته بود ، اگر من همیشه صادقانه دوست به حال شما ، اگر من به شما عاشق
هنوز هم ، من تا نباید بیزارند و نفرت خودم ضعف من که من را در حال حاضر!...
چشم من شده توسط شما شد برای کمی ژولیده ، و که تمام شد. "
او ، شانه خود. او از سر گرفت --
"من معنای خود را درک نمی کنند تا خیلی دیر شده بود."
"این چیزی است که هر زن می گوید."
"چگونه می تواند به شما جرات به استفاده از کلمات از جمله" او ، فریاد تبدیل impetuously بر او ، او را
چشم های فلش به عنوان روح نهفته (که او برای دیدن بیشتر برخی روز) بیدار در
او.
"خدای من! من می تواند شما را از دست کشیدن از فرفره!
ذهن خود را که هر زن می گوید : برخی از زنان ممکن است احساس اعتصاب هرگز؟ "
"بسیار خوب ،" او گفت ، خنده "من متاسفم برای شما زخم است.
من اشتباه است -- من آن را اعتراف ".
او به برخی از تلخی کمی کاهش یافته است عنوان کرد و ادامه داد : "فقط شما نیاز دارید نه چندان
flinging everlastingly آن را در مقابل من است. من آماده به پرداخت به حد اعلی
فارثینگ.
شما می دانید شما نیاز به کار در زمینه و یا گاوداری دوباره نیست.
شما می دانید شما ممکن است خود را با بهترین پوشاک در راه ساده طاس به جای شما
به تازگی تحت تاثیر قرار است ، به عنوان اگر شما می تواند از یک روبان از شما کسب درآمد. "
لب او کمی بلند ، هر چند خردانگاشتن کمی وجود دارد به عنوان یک قاعده ، در بزرگ او و
طبیعت ضربه. "من گفته اند که من به هر چیزی بیشتر را ندارد
از شما و من -- من می توانم!
من باید موجودی خود را به انجام آن خواهد شد و من! "
"یکی که فکر می کنم شما یک شاهزاده خانم از شیوه ای خود را بودند ، علاوه بر به درست و
Urberville D' اصلی -- هکتار! در هکتار!
خوب ، تس ، عزیزم ، من می توانم نه بیشتر می گویند. گمان می کنم من یک شخص بد -- بد لعنت
رفیق. من بد به دنیا آمد ، و من زندگی بد ، و من
به احتمال قوی نخواهد مرد بد.
اما ، بر روح من از دست رفته ، من نمی خواهد بد نسبت به شما دوباره تس.
و اگر شرایط خاصی بوجود می آیند -- شما را در درک -- که در آن شما در مورد
حداقل نیاز ، حداقل مشکل ، یک خط را به من فرستاد ، و شما باید به بازگشت داشته باشند
هر چه شما نیاز است.
من ممکن است در Trantridge -- من رفتن به لندن برای مدتی -- من نمی توانم قدیمی بایستد
زن است. اما همه نامه فرستاده می شود. "
او گفت که او نمیخواستند او را به درایو بیشتر او را ، و آنها را متوقف کمتر از
انبوه درختان.
D' Urberville alighted ، و بلند او را پایین بدن در آغوش او ، پس از آن قرار دادن او را
مقالات بر روی زمین در کنار او.
او به او متمایل کمی چشم خود را به تنها در او طولانی ، و سپس او را به تبدیل
را بسته برای خروج. الک D' Urberville حذف سیگار برگ خود ، خم
به سوی او ، و گفت : --
شما در حال رفتن به نوبه خود به دور می خواهم که عزیز!
بیا! "" اگر شما می خواهید ، "او جواب داد بی تفاوتی.
"چگونه شما من تسلط!"
او تبدیل شده پس از ان دور برداشته و صورت خود به خود ، و مانند سنگ مرمر باقی ماند
مدت در حالی که او را به بوسه بر گونه اش حک -- نیمی سرسری ، نیمی که اگر خوش مزه کردن
هنوز رتبهدهی نشده است کاملا مرده است.
چشم خود را به مبهم بر دور افتاده درختان در خط استراحت در حالی که بوسه داده شد ،
به عنوان اینکه او تقریبا ناخودآگاه از آنچه او بودند.
"در حال حاضر از طرف دیگر ، برای خاطر آشنایی قدیمی است.
او سر خود را در به همان شیوه منفعل تبدیل شده است ، به عنوان یکی ممکن است در درخواست به نوبه خود
آرایشگر و یا طراح ، و او را بوسید طرف دیگر ، لب هایش را لمس گونه که
به مرطوب و هموار لرز به عنوان پوست قارچ در مزارع اطراف است.
"شما به من دهان خود را و بوسه من.
شما هرگز به میل و علاقه انجام این کار -- you'll مرا دوست هرگز ، من می ترسم ".
"من گفته اند ، اغلب. درست است.
من واقعا و حقیقتا هرگز شما را دوست ، و من فکر می کنم هرگز نمی تواند. "
وی افزود mournfully ، "شاید از همه چیز ، دروغ بر روی این چیز ، انجام
اغلب خوب به من در حال حاضر ، اما من افتخار به اندازه کافی چپ ، کمی به عنوان TIS ، نه بگویید
که دروغ.
اگر من شما را بسیار دوست ، من ممکن است باعث می شود که بهترین O "برای اجازه دادن به آن را می دانم که تو.
اما من نه. "
او ساطع نفس تلاش ، تا اگر صحنه بودند و نه سرکوبگر خود را به
قلب ، یا به وجدان خود ، و یا به نجابت او.
"خب ، شما absurdly سودا ، تس.
من هیچ دلیلی برای چاپلوس شما هم اکنون می ، و من به سادگی می توان گفت که شما لازم نیست
تا غمگین.
شما می توانید برای زیبایی را آن گونه که مایلید تغییر دهید در برابر هر زنی از این قطعات ، ملایم و یا ساده نگه دارید ؛
من به آن می گویند به شما به عنوان یک انسان عملی و خیر خواه است.
اگر شما عاقلانه شما آن را به جهان نشان می دهد بیشتر از شما قبل از محو شدن آنهاست...
و در عین حال ، تس ، شما دوباره به من! پس از روح من ، من دوست ندارم که به شما اجازه
مانند این! "
"هرگز هرگز! من ساخته شده ذهن من به محض اینکه من تو را دیدم -- آنچه که من
باید را دیده اند ، زودتر و من نمی خواهد آمد ".
"سپس صبح بخیر ، چهار ماه من پسر عموی - - خوب خداحافظ!
او افتاده آرامی ، ترتیب کمر ، و بین بلند قرمز berried رفته
هجز.
تس بود پس از او به نظر نمی آید ، اما به آرامی در امتداد خط کج زخم.
هنوز زود هنگام و چه پایین تر اندام خورشید فقط از تپه آزاد شد ، او
اشعه ، ungenial و مشابه ، چشم به جای لمس هنوز خطاب.
روح انسان در نزدیکی وجود ندارد.
اختلال عاطفی فصلی اکتبر و sadder او خود تنها دو موجودیت فراموش نشدنی که خط به نظر می رسید.
همانطور که او راه می رفت ، با این حال ، برخی از رد پای به پشت سر او رد پای از
مرد و به علت به briskness پیشرفت خود را به او نزدیک در پاشنه او بود و
گفت : "صبح به خیر" قبل از او مدت ها آگاهی از خویشی خود شده بود.
او صنعتگر برخی از مرتب کردن بر اساس به نظر می رسد ، و یک قابلمه قلع رنگ قرمز خود را در انجام
دست.
او در نحوه کسب و کار مانند پرسید که آیا او باید سبد خرید خود ، که او اجازه
او را به انجام دهید ، راه رفتن در کنار او. "این است که زود به بیرون از بستر این سبت
صبحدم! "او گفت : خوش.
"بله ، گفت :" تس. "اکثر افراد وقتی در حال استراحت از خود
کار هفته. "وی همچنین به این assented.
"اگرچه من بیشتر کار واقعی به روز نسبت به تمام هفته در کنار."
"آیا؟" "تمام هفته من برای جلال انسان کار می کنند ،
و در روز یکشنبه برای جلال خدا است.
این واقعی تر از دیگری -- هی؟ من کمی به اینجا در این نردبان است. "
مرد تبدیل شده ، به عنوان او صحبت می کرد ، باز در کنار جاده منجر به چراگاه.
"اگر شما یک لحظه صبر کنید ،" او اضافه کرد ، "من نباید طولانی باشد."
همانطور که او تا به حال سبد خود او به خوبی نمی توانست انجام در غیر این صورت ، و او منتظر ، مشاهده او.
او مجموعه ای پایین به سبد او و گلدان قلع و تکان دهنده رنگ با قلم مو بود که
در آن شروع به نقاشی با حروف درشت مربع در هیئت مدیره میانی از سه آهنگسازی
پلکان ، قرار دادن یک کاما بعد از هر کلمه ،
که اگر برای دادن مکث در حالی که آن کلمه را به خوبی رانده شد و در منزل خود به قلب خواننده را --
THY ، لعن ، SLUMBERETH ، NOT. 2 پت. دوم است. 3.
در مقابل ، چشم انداز صلح آمیز ، رنگ پریده ، tints پوسیدگی copses ، هوا آبی
از افق ، از و سنگچین تابلوهای lichened ، این خیره کلمات شنگرف تاباند
جلو.
آنها به نظر می رسید خود را با فریاد و ایجاد جو حلقه.
بعضی از مردم ممکن است "افسوس ، فقیر الهیات" در بدشکل کردن شنیع گریه --
تاریخ و زمان آخرین فاز چیز عجیب و غریب از مرام و منش است که بشر به خوبی در زمان خود خدمت کرده بود.
اما کلمات تس با وحشت اتهامی وارد شده است.
انگار این مرد تاریخ اخیر خود شناخته شده بود و در عین حال او یک غریبه بود.
پس از به پایان رسید متن خود را برداشت سبد او ، و او مکانیکی از سر گرفت او
راه رفتن در کنار او. "آیا فکر می کنید آنچه شما رنگ؟" او پرسید :
زنگ از قبل نصب پایین است.
"باور است که شرکت تکث؟ آیا من در وجود خود من بر این باورند! "
"اما" ، گفت که او tremulously ، "فرض کنید گناه خود را به دنبال خود نشده بود؟"
او سرش را تکان داد.
او گفت : "من می توانم موها را در که پرس و جو در حال سوختن تقسیم نشده".
"من راه می رفت صدها مایل در این تابستان گذشته این texes بر روی هر دیوار ، نقاشی ،
دروازه ، و سنگچین طول و وسعت این منطقه.
من ترک کاربرد آنها به قلب از مردم که خواندن 'EM است."
تس گفت : "من فکر می کنم آنها وحشتناک" است. "خرد کن!
کشتن! "
"که آنچه آنها به معنای" او در صدا تجاری پاسخ.
"اما شما باید داغترین من آنهایی که خوانده -- من به آنها برای محله های فقیرنشین و بنادر kips.
آنها می خواهم جنبانیدن آنچه را!
اما نه آنچه که این شرکت تکث بسیار خوبی برای مناطق روستایی....
آه -- there'sa زیبا کمی خالی دیوار بالا که انبار ایستاده به زباله است.
من باید در آنجا قرار داده -- که از آن خواهد شد خوب برای زنان خطرناک جوانی مانند
yerself به توجه. آیا آنچه صبر کنید ، خانم کوچولو؟ "
"نه" گفت که او و گرفتن تس سبد خرید خود را trudged.
راه کمی رو به جلو ، او سرش را تکان می خود.
دیوار قدیمی خاکستری شروع به تبلیغ حروف مشابه آتشین به اول ، با
قیافه های عجیب و غیر عادی ، به عنوان اگر مضطرب در وظایف آن را به حال پیش از این هرگز
خواسته شده را به انجام است.
آن را با خیط و پیت کردن ناگهانی بود که او خواندن و متوجه شدم چه شد کتیبه
او هم اکنون در نیمه راه از طریق -- تو ، نباید ، ، NOT متعهد --
دوست شاد او را دیدم او را به دنبال ، قلم مو خود را را متوقف ، و فریاد زد : --
"اگر می خواهید بپرسید ، برای عبرت بر روی این چیزها از لحظه there'sa بسیار
جدی انسان خوب به موعظه خطبه یک موسسه خیریه به روز در بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا می خواهید
-- آقای کلر از Emminster.
از اجبار او هستم در حال حاضر ، ولی مرد خوب he'sa ، و او به تفصیل شرح دادن و همچنین هر گونه
کشیش بخش من می دانم. 'Twas او را به کار در من آغاز شد."
اما تس پاسخ دهد ؛ او به throbbingly راه رفتن او را از سر گرفت ، چشم او به ثابت
زمین.
"پیف -- من اعتقاد ندارم خدا گفت چنین چیزهایی" او زمزمه تحقیر هنگامی که
خیط و پیت کردن او دور جان خود را از دست داده اند.
آبفشان از دود افزایش یافت تا به طور ناگهانی از دودکش پدرش ، که نزد آن
درد در قلب او. جنبه های داخلی ، زمانی که وی به
رسید آن ، قلب او درد بیشتر.
مادر او ، که فقط آمده بود پایین پله ها ، تبدیل شده تا او را از شومینه خوش آمد می گوید ،
جایی که او به کیندلینگ بلوط ریخته barked زیر کتری صبحانه.
کودکان جوان بودند هنوز هم در بالا ، به عنوان پدرش ، آن را که صبح روز یکشنبه ،
هنگامی که او احساس در دروغ گفتن اضافی نیم ساعته توجیه است.
"خوب -- تس عزیز من" گفت مادر شگفت زده او ، پریدن و بوسیدن
دختر. "چگونه می شود نویسنده؟
من شما را نمی بینم تا شما را در بر من بود!
آیا شما خانه برمی گردند به ازدواج "" نه ، من که می آیند ، مادر است. "
سپس برای تعطیلات؟ "" بله -- برای تعطیلات برای یک تعطیلات طولانی ، "
گفت : تس.
"چه ، پسر عموی خود را به انجام چیزی که خوش تیپ؟"
او پسر عموی من نیست ، و او قصد ندارم به من ازدواج است. "
مادرش او را به دقت چشم.
او گفت : "می آیند ، شما گفته اند من تمام شده است". سپس تس رفت تا مادرش را او
چهره بر گردن جوآن ، و گفت :. "و در عین حال th'st ندارند او را به ازدواج' EE! "
تصریح کرد مادرش.
"هر زنی می تواند انجام داده اند ولی شما ، پس از آن!"
"شاید هر زنی به من به جز"
"آن شده اند که ، اگر شما تا به حال چیزی شبیه به یک داستان دوباره با" ادامه داد!
خانم Durbeyfield ، آماده به اشک از ازار پشت سر هم.
"پس از صحبت در مورد شما و او را که به ما رسیده در اینجا ، چه کسی می توانست
انتظار می رود آن را به پایان شبیه به این!
چرا از انجام برخی خوبی برای خانواده خود را به جای 'O شیوهی تفکر تنها از آنچه فکر می کنم
خودتان ارسال شود؟
ببینید که چگونه من به teave و برده ، و فقیر پدر ضعیف خود را با قلب خود
مسدود شده مانند چکیدن تابه. من برای چیزی که به بیرون می آیند 'O
این!
برای دیدن چه زیبا جفت شما و او آن روز هنگامی که شما راندند دور با هم چهار
ماه پیش! آنچه او به ما داده است -- همه ، به عنوان ما
فکر کردم ، چرا که ما خویشاوندان نزدیک او بودند.
اما اگر او نیست ، آن را باید به خاطر عشق خود را برای 'EE انجام می شود.
و در عین حال شما دارید او به ازدواج! "الک D' Urberville در ذهن به ازدواج
او!
با او ازدواج او! در ازدواج ، او تا به حال هرگز یک کلمه گفت.
و چه می شود اگر او تا به حال؟
چگونه ربودند تشنج در رستگاری اجتماعی ممکن است impelled او را به پاسخ
او می گویند او نمی تواند. اما فقیر مادر کمی احمقانه می دانستند او
احساس حال حاضر نسبت به این مرد.
شاید غیر معمول در شرایطی بود ، بخت برگشته ، غیر قابل توصیف ، اما
در آنجا بود ، و این ، به عنوان او گفته بود ، چیزی بود که خودش بیزار بودن از او.
او برای او تماما هرگز از او مراقبت و او در تمام مراقبت از او نشد در حال حاضر است.
او مخوف بود ، winced قبل از او ، به مزیت های چیره دست او از زمان شکست در برابر
ناتوانی او و پس از آن ، به طور موقت رفتار تند و تیز خود را کور ، شده بود هم زده
اشتباه تسلیم مدتی بود به طور ناگهانی
منفور و او را دوست نداشتند ، و به دور اجرا کرده بود.
که تمام شد.
متنفرم از او او نه کاملا ، اما او گرد و غبار و خاکستر به او بود ، و حتی برای او نام
به خاطر او به ندرت خواست با او ازدواج.
"شما باید به دقت بیشتری بوده است اگر شما معنی نیست تا او را بگیرد ، شما را به خود
همسر! "
"مادر O ، مادر من!" گریه دختر agonized ، تبدیل به شور و حرارت بر پدر و مادر او
اگر قلب ضعیف او را بشکند. "چگونه می تواند از من انتظار داشته باشد بداند؟
من یک کودک بود زمانی که من این خانه را ترک چهار ماه پیش.
چرا شما به من بگویید خطر در مردان ، قوم وجود دارد؟
چرا شما به من هشدار می دهند؟
خانمها بدانید چه چیزی برای دور کردن یا دفاع کردن دست در مقابل ، به خاطر خواندن رمان است که به آنها بگویید
این حقه ، اما من در راه است که یادگیری O شانس هرگز ، و به شما کمک کنند
من! "
مادر او اندک است. "من فکر می کردم اگر من از احساسات علاقه اش صحبت کرد
و آنچه را که آنها ممکن است منجر به شما ، خواهد بود hontish WI او و از دست دادن شانس خود را ، "او
زمزمه ، پاک کردن چشم های خود را با صحن او.
"خب ، ما باید بهترین ها را از آن را ، گمان می کنم.
'، تیس nater ، بعد از همه ، و آنچه خدا را لطفا!"
>
فصل XIII
این رویداد از بازگشت تس Durbeyfield از مانور از قوم و خویشان ساختگی وی بود
شایعه در خارج از کشور ، اگر شایعه ای بیش از حد بزرگ نیست یک کلمه برای یک فضا از یک مایل مربع است.
در بعد از ظهر چند دختر جوان از Marlott ، schoolfellows سابق و
آشنایان تس ، نام او را وارد در خود را به بهترین وجه رسمی لباس پوشیدن و
اتو ، به عنوان بازدید کننده به کسی که شد
فتح متعالی ساخته شده بود (به عنوان آنها قرار) ، و نشست دور اتاق دنبال
در او با کنجکاوی زیادی است.
برای این واقعیت است که این شد گفت سی و یکم پسر عموی آقای D' Urberville ، که تا به حال
افتاده در عشق با او ، نجیب زاده در مجموع محلی است ، که شهرت به عنوان یک
گالانت و heartbreaker بی پروا بود
شروع به گسترش در فراتر از مرزهای فوری Trantridge ، لنت را تس
تصور موقعیت ، توسط fearsomeness آن ، شیفتگی به مراتب بالاتر است که آن را
ورزش اگر unhazardous.
علاقه آنها بود به طوری عمیق است که آنهایی که جوانتر زمزمه هنگامی که او را به عقب روشن شد --
"چگونه زیبا او است ، و چگونه است که بهترین رهبانیت او مجموعه ای خاموش!
من اعتقاد دارم که معامله بسیار زیاد هزینه آن ، و این هدیه ای از او بود. "
تس ، بود که رسیدن به چیزهایی چای از گوشه ، کمد ، نمی
شنیدن این تفاسیر.
اگر او آنها را شنیده بود ، او به زودی ممکن است دوستان او راست بر روی این موضوع است.
اما مادرش شنیده می شود ، و غرور ساده خوان ، با امید به محروم شده
بی باک ازدواج ، خود را تغذیه و آن می تواند بر احساس بی باک
لاس زنی.
او پس از کل احساس احساس خشنودی کند ، حتی اگر چنین محدود و نا پایدار
پیروزی باید شامل شهرت دخترش ممکن است در ازدواج به پایان هنوز ،
و در گرمای پاسخ خود را به
تحسین خود را به او دعوت بازدید کنندگان او را به ماندن به چای.
پچ پچ آنها ، خنده خود را ، خود را innuendoes خوش نیت ، بالاتر از همه ، خود را
جرقههای نورانی و دیدن flickerings از حسادت ، زنده کرد ارواح تس نیز ، و ، به عنوان عصر
به تن در ، او را گرفتار عفونت هیجان خود را ، و تقریبا همجنس گرا بزرگ شد.
سختی سنگ مرمر سمت چپ صورت خود را ، او را با چیزی از محدوده قدیمی خود نقل مکان کرد
گام ، و در تمام زیبایی جوان او را برافروخته است.
در برخی لحظات ، در وجود اندیشه ، او را به سوالات خود را با نحوه پاسخ
برتری ، به عنوان اگر شناخت که تجارب خود را در زمینه از معاشقه ،
در واقع ، کمی دلخواهی بوده است.
اما تا کنون او از بودن بود ، در سخنان رابرت جنوبی ، "در عشق با خود را
خراب کردن ، که توهم گذرا به عنوان رعد و برق بود و دلیل سرد آمد به مسخره
ضعف اسپاسمودیک او ghastliness
غرور لحظه ای او را که او را محکوم و به خاطر او را دوباره به بی میلی این سایت متعلق به.
و دلسردی از سپیده دم صبح روز بعد ، زمانی که دیگر یکشنبه ، اما
دوشنبه ، و هیچ بهترین لباس و بازدیدکنندگان خنده ، رفته بودند و او بیدار
به تنهایی در بستر قدیمی خود ، بی گناه کودکان جوان تر ، تنفس آرام در اطراف او.
در محل هیجان از بازگشت او ، و منافع آن را به حال الهام گرفته ، او را دیدم
قبل از او یک بزرگراه بلند و سنگی که او به حال به آج ، بدون کمک ، و با
همدردی کمی.
افسردگی او پس از آن وحشتناک بود ، و او می توانست خودش را در یک قبر پنهان است.
در این دوره از تس چند هفته دوباره زنده به قدر کافی به خودش نشان می دهد که تا کنون به عنوان بود
لازم برای دریافت به کلیسا یک روز یکشنبه صبح.
او دوست شنیدن شعار -- مانند آن -- و مزامیر های قدیمی ، و برای پیوستن در
سرود صبح.
که عشق ذاتی ملودی ، که او را از تصنیف و آواز مادر خود به ارث برده بود ،
به ساده ترین موسیقی قدرت بر او که تقریبا می تواند کشیدن قلب او از
در اغوش حمل کردن او در زمان.
به عنوان خارج از رصد که ممکن است به دلایل خود را ، و به
فرار از gallantries از مردان جوان ، او مجموعه ای از قبل از آغاز chiming و
صندلی عقب تحت گالری در زمان نزدیک
به چوب ، که در آن فقط مردان و زنان قدیمی آمد ، و جایی که جای گذاردن تابوت در قبر ایستاده بود در پایان در میان
ابزار حیاط کلیسا.
Parishioners توسط twos و threes کاهش یافته است ، خود را در ردیف پیش از او سپرده ،
استراحت سه چهارم از یک دقیقه بر روی پیشانی خود را به عنوان اگر آنها دعا ، هر چند
نبودند و پس از آن شنبه ، و در اطراف نگاه کرد.
هنگامی که شعارهای آمد ، یکی از مورد علاقه او اتفاق افتاد که در میان انتخاب
استراحت -- قدیمی دو شعار "Langdon" -- اما او نمی دانم آنچه در آن بود به نام ، هر چند
او بسیار دوست باید بدانید.
او ، بدون دقیقا جمله بندی فکر ، چقدر عجیب و خدا بود فکر
قدرت آهنگساز ، که از قبر می تواند از طریق سلسله ای از احساسات منجر شود ، که او
به تنهایی در ابتدا احساس شده بود ، یک دختر مانند او
که هرگز از نام خود را شنیده بود ، و هرگز یک سرنخ به شخصیت او داشته باشند.
کسانی که سر خود را تبدیل کرده اند ، آنها را تبدیل دوباره به عنوان سرویس اقدام ؛
و در آخرین مشاهده او ، آنها به یکدیگر زمزمه.
او می دانست چه زمزمه خود را در مورد رشد در قلب بیمار و احساس که او می تواند
آمدن به کلیسا نه بیشتر.
اتاق خواب است که او با برخی از کودکان مشترک تشکیل عقب نشینی او بیشتر
به طور مداوم از هر زمان دیگری است.
در اینجا ، تحت متری چند مربع از کاهگل ، او به تماشای باد ، و بارشها و باران ،
غروب زرق و برق دار ، و قمر های پی در پی در تمام آنها.
تا این حد نزدیک نگه داشته به او میگفتند که در طول تقریبا همه فکر او رفته بود.
ورزش را تنها که در زمان تس در این زمان پس از تاریک بود و آن شد و سپس ، هنگامی که
در جنگل ، که او حداقل انفرادی به نظر می رسید.
او می دانست که چگونه به hair's - وسعت ضربه آن لحظه از شب و نور و
تاریکی هستند تا به طور مساوی و متعادل کننده که محدودیت و روز در حال تعلیق
شب خنثی کردن یکدیگر ، ترک آزادی مطلق ذهنی.
آنگاه است که وضع اسفناک زنده بودن ضعیف شده به خود را دست کم امکان پذیر می شود
ابعاد.
او بدون ترس از سایه ها ، به نظر می رسد ایده تنها او را به اجتناب انسانها -- یا
که به جای صفحه ی یک پارچه سرد در جهان ، که ، به طوری وحشتناک در جرم است ، نامیده می شود
بنابراین unformidable ، حتی رقت بار ، در واحدهای آن.
در این تپه های تنها و dales ساکن سرش او را از یک قطعه با
عنصر نقل مکان کرد او شوید.
پیچ وخم دار و یواشکی او شکل بخشی جدایی ناپذیر از صحنه شد.
در زمان های فانتزی غریب خود را به فرآیندهای طبیعی در اطراف او تا تشدید
آنها بخشی از داستان خود را به نظر می رسید.
بلکه بخشی از آن تبدیل شد ، برای جهان است ، تنها یک پدیده روانی ،
و آنچه را که به نظر می رسید آنها بودند.
AIRS نیمه شب و gusts ، ناله در میان جوانه محکم ، پیچیده و پوست
از شاخه های کوچک زمستان ، فرمول از سرزنش تلخ بودند.
یک روز مرطوب بیان غم و اندوه غیر قابل استرداد در ضعف خود را در
ذهن برخی از اخلاقی و مبهم بودن آنها او می تواند کلاس قطعا به عنوان خدای نیست
دوران کودکی خود را ، و نه می تواند درک هر نوع دیگر.
اما این encompassment از خصوصیات خود را ، بر اساس تکه تکه از
کنوانسیون ، توسط فانتوم و صداهای فاقد تمایل به او کنند ، بود و پوزش
ایجاد اشتباه فانتزی تس -- ابر
hobgoblins اخلاقی که او بدون دلیل وحشت زده شد.
آن بود که از هماهنگی با جهان واقعی بود ، او نه.
راه رفتن در میان پرندگان خواب در هجز ، تماشای خرگوش پرش بر روی یک
مهتابی وارن ، و یا ایستاده در زیر شاخه مملو از قرقاول ، او بر نگاه
خودش را به عنوان یک چهره و شواهد به haunts معصومیت مزاحم.
اما همه در حالی که او بود از ساختن تمایز جایی که هیچ تفاوت وجود دارد.
احساس خودش را در خصومت ، او کاملا در توافق بود.
او ساخته شده بود به شکستن یک قانون اجتماعی پذیرفته شده ، اما هیچ قانون شناخته شده
محیطی که در آن او چنین ناهنجاری را به خیالی خودش.
>
فصل چهاردهم
طلوع آفتاب مه آلود در ماه اوت بود.
بخار متراکم تر شبانه ، حمله با پرتوهای گرم ، تقسیم شدن و کوچک شدن
به fleeces جدا شده در داخل چالهها و coverts ، جایی که آنها منتظر تا آنها باید
دور بودن به هیچ چیز خشک است.
در حساب از غبار خورشید ، کنجکاو حساس ، نگاه شخصی داشت ، خواستار
ضمیر مردانه برای بیان مناسب آن است.
جنبه حاضر او ، همراه با فقدان تمام اشکال بشر در صحنه ، توضیح داد
heliolatries قدیمی زمان در یک لحظه. یک نفر می تواند احساس می کنید که یک دین saner بود
در زیر آسمان هرگز غالب است.
جرم اسمانی با موهای طلایی ، بشاش ، خفیف چشم ، خدا مانند مخلوق بود ، زل زده به پایین
در قدرت و intentness جوانان بر زمین که سرشار با بهره
برای او.
نور او ، کمی دیرتر ، شکست هر چند chinks کرکره کلبه ، پرتاب
راه راه مثل قرمز گرم مته بر گنجه ، سینه از زیر شلواری و مبلمان های دیگر
درون و هرفسترس بیداری بودند که در حال حاضر نیست بیرون از بستر.
اما از همه چیز گلچهره که آن روز صبح درخشان دو سلاح گسترده ای از رنگ
چوب ، که از حاشیه cornfield زرد افزایش یافت سختی روستای Marlott.
آنها به زیر ، با دو نفر دیگر ، تشکیل صلیب گردان مالتی دلیل بیم و
ماشین ، که به میدان آورده شده در شب قبل آماده می شود
برای انجام عملیات در این روز است.
رنگ که به آنها آغشته است ، در رنگ توسط نور خورشید را تشدید ،
imparted به آنها نگاه داشتن در آتش مایع غوطه ور شده است.
این رشته در حال حاضر "باز" است که است که می گویند ، یک خط چند پا گسترده شده بود ،
دست قطع از طریق گندم در امتداد دور تمام زمینه برای اولین بار
عبور از اسب و ماشین.
دو گروه ، یکی از مردان و بیابان ، دیگر از زنان ، فقط در پایین خط آمده بود
آن ساعت زمانی که سایه از شرق پرچین بالا زده غرب میدوی تامینی ، به طوری
که سران گروه لذت می بردند
طلوع آفتاب در حالی که پای خود را هنوز در سحرگاه بودند.
آنها از خط بین دو پست سنگ که flanked نزدیکترین ناپدید شد
میدان دروازه.
در حال حاضر از درون تیک تاک مانند عشق ساخت ملخ وجود دارد به وجود آمد.
ماشین ، آغاز شده بود و الحاق در حال حرکت از سه اسب و
ماشین زهوار در رفته بلند فوق الذکر قابل مشاهده بر سر دروازه بود ، راننده نشسته بر یکی
از اسب هولنج ، و همراه در مقر پیاده سازی است.
در طول یک طرف از این رشته کل ارابه سنگین و بزرگ رفت ، اسلحه از درو مکانیکی
گردان به آرامی ، تا آن را به تصویب پایین تپه کاملا خارج از دید.
در یک دقیقه آن را در همان سرعت ثابت در طرف دیگر از میدان آمد ؛
درخشان ستاره برنج در پیشانی اسب جلو برای اولین بار ابتلا به چشم آن را به عنوان
به نظر بیش از ته ریش ، سپس بازوها روشن ، و پس از آن تمام دستگاه افزایش یافت.
خط باریکی از ریش زبر و فراگیر زمینه گسترده تر با هر مدار رشد ، و
ایستاده ذرت به یک منطقه کوچک به عنوان صبح به تن کاهش یافته بود.
خرگوش ، خرگوش های صحرایی ، مار ، موش ، موش ، داخل را به سرعت عقب نشینی ،
غافل از طبیعت بی دوام پناه خود ، و از عذاب است که آنها را در انتظار
بعد در روز ، پنهان خود را
کاهش به ضیق بیشتر و وحشتناک تر ، آنها با هم نشسته اند ،
دوستان و دشمنان ، تا چند متری آخر گندم ایستاده نیز تحت دندان ها کاهش یافت
درو و بی تردید ، و آنها هر
یکی از به مرگ با چوب و سنگ هرفسترس قرار داده است.
دلیل بیم و دستگاه ذرت کاهش یافته در پشت آن در انبوه کمی سمت چپ ، هر پشته بودن
مقدار برای یک دسته یا بافه گندم و بر این کلاسور فعال در عقب گذاشته خود
دست ها -- عمدتا زنان است ، اما برخی از آنها مردان
در چاپ تی شرت ، و شلوار دور کمر خود را توسط تسمه چرم پشتیبانی ،
بی فایده رندر دو دکمه در پشت ، که twinkled و bristled با نورهای
در هر جنبش هر پوشنده لباس ، تا اگر
آنها یک جفت چشم در کوچکی از پشت او شد.
اما کسانی که از جنس دیگر جالب ترین این شرکت از کلاسور بود ، توسط
دلیل از جذابیت است که زن به دست آورد هنگامی که او تبدیل به بخشی از
طبیعت در فضای باز ، و نه صرفا یک شی مجموعه پایین آن در زمان های عادی.
یک میدان مرد شخصیت afield در زمینه زن بخشی از زمینه ؛ او
به نحوی حاشیه خود او را از دست داده ، imbibed جوهر اطراف او ، و
خودش را با آن جذب شده است.
زنان -- و یا به جای دختر ، برای آنها که عمدتا جوان بودند -- عینک bonnets کشیده پنبه
با پرده های زدن انجام بزرگ برای حفظ کردن خورشید و دستکش برای جلوگیری از دست خود
توسط کزل مجروح شده اند.
پوشیدن یک ژاکت صورتی کمرنگ ، یکی دیگر از در تنگ کرم رنگ آستین بود
گان ، یکی دیگر در زیر پوش زنانه به عنوان سلاح از دلیل بیم و ماشین و دیگران به عنوان قرمز ،
مسن تر ، در قهوه ای خشن "wropper" و یا
بیش از همه -- لباس قدیمی تثبیت شده و مناسب ترین زمینه زن ، که
آنهایی که جوان رها شد.
امروز صبح ، چشم می گرداند غیر داوطلبانه به دختر در ژاکت صورتی پنبه ، او
که پیچ وخم دار و ریز کشیده ترین چهره همه آنها را.
اما کلاه سر گذاشتن او را کشیده تا کنون بیش از پیشانی او که هیچ یک از چهره اش فاش شده است
در حالی که او متصل می شود ، هر چند رنگ او ممکن است از بهم بافتن ولگرد یا دو تا از حدس زد
موهای قهوه ای تیره که گسترش در زیر پرده از کلاه سر گذاشتن او.
شاید یکی از دلایلی که چرا او seduces توجه گاه به گاه است که او آن را به دادگاه هرگز ،
هر چند که سایر زنان اغلب در اطراف آنها زل زل نگاه کردن.
درآمد حاصل از اتصال خود را با ساعت و مانند یکنواختی.
از دسته یا بافه گندم آخرین به پایان رسید او تساوی تعداد انگشت شماری از گوش ، نوازش راهنمایی خود را با
کف دست چپ او به آنها را حتی.
سپس ، پایین دولا شدن ، او پیش می رود ، جمع آوری ذرت با هر دو دست در مقابل
زانو های خود را ، و هل دادن دست چپ او دستکشهایش ریخته تحت بسته نرم افزاری برای دیدار با راست بر روی
طرف دیگر ، برگزاری ذرت در آغوش می خواهم که از یک عاشق.
او به ارمغان می آورد به پایان می رسد از پیوند با یکدیگر ، و kneels بر روی دسته یا بافه گندم در حالی که او آن را روابط ،
ضرب و شتم پشت دامن او در حال حاضر و پس از آن زمانی که توسط نسیم برداشته است.
کمی بازوی برهنه خود را بین چرم گاومیش از دستکش بلند و قابل مشاهده است
آستین لباس شب خود را می پوشد و به عنوان روز صافی زنانه آن می شود scarified
ته ریش و خونریزی.
در فواصل او می ایستد تا برای استراحت ، و برای retie مغشوش او صحن ، و یا به جلو و او را
کلاه سر گذاشتن مستقیم.
سپس می توان به صورت بیضی شکل از یک زن جوان خوش تیپ با چشمان عمیق تاریک را ببینید
و بلند tresses چسبیده سنگین ، که به نظر می رسد که در هر چیزی راه beseeching قلاب آنها
سقوط در برابر.
گونه ها paler ، دندانها به طور منظم ، لبهای قرمز و نازک تر از معمول است
دختر کشور تربیت است.
تس Durbeyfield ، در غیر این صورت D' Urberville ، تا حدودی تغییر است -- همان ،
اما همان نیست ، در مرحله حاضر از زندگی وجود او به عنوان یک غریبه و
بیگانه در اینجا ، هر چند که هیچ سرزمین عجیب و غریب بود که او وارد شد
پس از یک انزوا طولانی او را به حل و فصل به انجام کار در فضای باز در او آمده بود
دهکده بومی ، شلوغ ترین فصل سال در جهان داشتن کشاورزی
وارد شدند ، و چیزی که او می تواند انجام دهید
در داخل خانه تا زمان به عنوان برداشت محصول در مزارع پاداشی است.
جنبش زنان دیگر کم و بیش شبیه به در تس ، کل دسته
آنها با هم مانند رقصندگان در رقص گروهی طراحی در تکمیل یک دسته یا بافه گندم
هر ، هر یک با قرار دادن دسته یا بافه گندم خود را در پایان
در برابر کسانی که از بقیه ، تا یک شوک ، و یا "کوک" را به عنوان نامیده می شد ، ده یا
ده ها شکل گرفت. آنها به صبحانه رفت و دوباره آمد ، و
این کار به مانند قبل اقدام.
همانطور که ساعت از یازده جلب کرد در نزدیکی فرد تماشای او ممکن است متوجه باشید که هر
در حال حاضر و پس از آن نگاه تس flitted wistfully به ابرو از تپه ، هر چند
او مکث در sheafing او نیست.
در آستانه از ساعت سر از گروهی از کودکان ، از سنین مختلف از شش
به چهارده ، بیش از تحدب نتراشیده تپه افزایش یافت.
چهره از تس کمی برافروخته ، اما او مکث نیست.
فرزند ارشد comers ، یک دختر که عینک یک شال سه گوش ، گوشه آن draggling در
ته ریش ، در آغوش او به اجرا درآمد که چه در نگاه اول به نظر می رسید به یک عروسک است ، اما ثابت
به نوزاد در لباس بلند.
یکی دیگر از به ارمغان آورد برخی از ناهار. هرفسترس متوقف کار می کند ، در زمان خود
مقررات ، و در مقابل یکی از شوک های نشسته.
در اینجا آنها را به سقوط کرد ، مردان plying یک شیشه سنگ آزادانه ، و گذشت گرد یک فنجان.
تس Durbeyfield یکی از آخرین به تعلیق کارگر او شده بود.
او در پایان شوک نشسته ، صورت خود را تا حدودی دور از او تبدیل
همراهان.
وقتی که او خودش یک مرد در یک کلاه پوست خرگوش سپرده شده بود ، و با قرمز
دستمال tucked به کمربند خود را ، فنجان آل بر بالای شوک برگزار شد
او را به نوشیدن.
اما او پیشنهاد او را قبول نمی کند.
همانطور که به زودی به عنوان ناهار او گسترش یافته بود او به نام دختر بزرگ ، خواهر او ، و در زمان
بچه دار شدن از او ، که خوشحالم که از زیر بار رها شود ، به شوک بعدی رفت و
تاریخ عضویت کودکان دیگر در بازی وجود دارد.
تس ، با یک حرکت جالب یواشکی در عین حال شجاع ، و هنوز هم
افزایش رنگ ، unfastened رهبانیت او و شروع به شیر دادن فرزند.
مردان که شنبه نزدیکترین مالحظه چهره خود را به سمت انتهای دیگر تبدیل خواهد شد
این زمینه ، برخی از آنها شروع به سیگار کشیدن یکی ، با علاقه غایب فکر ،
متاسفانه stroking شیشه که دیگر نمی خواهد به عملکرد جریان است.
تمام زنان اما تس را به بحث های متحرک سقوط کرد ، و تنظیم گره مغشوش از
موهای خود را.
هنگامی که نوزاد پر خود گرفته بود ، مادر جوان آن نشسته راست در دامان او ، و
به دنبال به فاصله دور ، آن را با بی تفاوتی غم انگیزی که تقریبا dandled
دوست نداشتن و پس از آن همه ناگهان او را به سقوط
خشونت بوسیدن آن برخی از ده ها بار ، تا اگر او هرگز قادر به ترک کردن ، کودک
گریه در غیظ و غضب از شروع است که به طرز عجیبی ترکیب passionateness با
تحقیر.
"او علاقه وجود دارد که کودک ، هر چند او اواسط تظاهر به نفرت EN ، و می گویند که او بخواهد
مشاهده : کودک و او را بیش از حد در حیاط کلیسا بودند ، "زن در قرمز
هر چیزی شبیه شلیته.
"او به زودی خواهید ترک کرد و گفت که" پاسخ داد : یکی در چرم گاومیش.
"پروردگار ،' TIS فوق العاده بدن می تواند به درجه استفاده می شود در زمان که مرتب سازی بر اساس! "
"کمی بیشتر از ترغیب به انجام WI o't آینده ، من روی چیزی حساب کردن است.
آنها وجود دارد که شنیده ام یک شب گریه در سال گذشته در چیس ، و آن را اواسط
'رفته سخت WI' در هکتار خاص حزب اگر مردمی همراه آمده بود.
"خب ، کمی بیشتر یا کمی کمتر ،' twas هزار pities را که باید
اتفاق افتاده است به او ، از همه دیگران. اما 'TIS همیشه comeliest!
آنهایی که ساده به عنوان امن به عنوان کلیسا -- با سلام ، جنی "
سخنران تبدیل به یکی از گروه بود که قطعا بد تعریف شده به عنوان ساده نیست.
این یک هزار pities بود ، در واقع آن غیر ممکن است حتی برای دشمن به احساس
در غیر این صورت به در دنبال در تس او نشسته بودم ، با دهان مانند گل خود و بزرگ
چشم ها حساس به لمس ، نه سیاه و نه آبی و نه
خاکستری و نه بنفش ، به جای همه کسانی که به سایه با هم ، و صد نفر دیگر ، که می تواند
دیده می شود اگر یک نگاه به irises خود -- سایه ای در پشت سایه -- رنگ فراتر از رنگ --
در اطراف دانش آموزان است که تا به حال هیچ پایین و تقریبا
زن استاندارد است ، اما برای incautiousness جزئی از شخصیت از به ارث برده
نژاد او.
قطعنامه که خودش شگفت زده بود او را به مزارع آورده بود در این هفته
برای اولین بار در طول ماه های بسیاری است.
بعد از پوشیدن و به هدر رفتن قلب تپنده خود را با هر موتور تاسف است که
بی تجربگی تنهایی می تواند تدبیر ، عقل سلیم او را روشن کرده بود.
او احساس که او را دوباره مفید باشد -- طعم شیرین نو
استقلال در هر قیمت. گذشته گذشته بود ، هر چه آن را به حال شده است ، آن را
بدون در دست بود.
عواقب آن هر چه باشد ، زمان بر آنها بسته ، همه آنها را در چند سال
اگر آنها شده بود ، هرگز ، و او خودش grassed پایین و فراموش شده.
در همین حال درختان به مانند قبل سبز بودند و پرندگان خواند و خورشید تاباند به عنوان
به وضوح در حال حاضر به عنوان افراد.
محیط اطراف آشنا به خاطر غم و اندوه او را به حال تیره ، و نه بیمار به دلیل
از درد او.
او را دیده اند که چه به سرش تا عمیقا متمایل -- فکر
نگرانی جهان در وضعیت او -- تاسیس شد و در توهم است.
وجود ، یک تجربه ، یک شور ، یک ساختار احساس ، به او
کسی اما خودش. به تمام نوع بشر علاوه بر این ، تس تنها
عبور فکر.
حتی دوستان او بیش از یک فکر اغلب عبور بود.
اگر او خودش را بدبخت شب و روز پایدار بود فقط تا این حد به
-- "آه ، او خودش را ناراضی می کند."
اگر او سعی کردم به شاد ، همه مراقبت به اخراج ، را به لذتی است که در نور روز ،
گل ، کودک ، او تنها می تواند این ایده به آنها باشد -- "آه ، او آن خرس خیلی خوب است."
علاوه بر این ، به تنهایی در یک جزیره ی صحرایی به او دارند رنجور در آنچه اتفاق افتاده است
به او؟ نه تا حد زیادی.
اگر او می توانست اما فقط ایجاد ، به خودش به عنوان یک مادر spouseless کشف ،
با هیچ تجربه ای از زندگی به جز به عنوان پدر و مادر از یک کودک بی نام ،
موقعیت او را به یاس و ناامیدی ناشی از؟
نه ، او را از آن گرفته شده با آرامش ، در بر داشت و لذت در آن است.
بسیاری از بدبختی جنبه متعارف او شده بود تولید شده است ، و نه توسط خود
احساس ذاتی.
هر چه استدلال تس ، برخی از روح به او القا کرده بودند به خودش لباس منظمی به عنوان
او قبلا انجام داده بود ، و بیرون آمدن را به مزارع ، برداشت دست بودن تا حد زیادی در
تقاضا تنها پس از آن.
این بود که چرا او خودش را با عزت متحمل شده بود ، و مردم نگاه به حال و آرامش در
چهره در آن زمان ، حتی زمانی که نگه داشتن نوزاد در آغوش او.
مردان برداشت گل رز از شوک ذرت ، و اندام خود را کشیده و
خاموش لوله های آنها است.
اسب ها ، که unharnessed شده بود و تغذیه ، دوباره به قرمز مایل به زرد
ماشین است.
تس ، داشتن سرعت خورده وعده غذایی خود را به فرزند ارشد خواهر beckoned آمده و
دور نوزاد ، لباس او محکم شده است ، را دوباره دستکش چرم گاومیش ، و stooped از نو
برای رسم یک پیوند از آخرین دسته یا بافه گندم تکمیل شده برای گره زدن از بعدی.
در بعد از ظهر و عصر طی جلسات از صبح ادامه ،
تس ماندن تا غروب با بدن هرفسترس.
سپس همه آنها در یکی از بزرگترین واگن به خانه سوار ، در شرکت گسترده
ماه لکه دار است که از زمین به شرق افزایش یافته بود ، صورت آن
شبیه برگ طلا outworn هاله برخی از کرم خورده سنت اهل توسکانی.
همراهان زن تس آواز می خواندند ، نشان داد و خود را بسیار دلسوز و خوشحالم
در ظهور دوباره او را از درب ها ، هر چند آنها نمی توانستند خودداری از mischievously
پرتاب در آیات چند تصنیف
در مورد خدمتکار که چوب سبز به پیشواز رفت و آمد دولت تغییر.
counterpoises و غرامت در زندگی وجود دارد و این مراسم که از ساخته شده بود
یک هشدار اجتماعی خود را نیز برای لحظه ای به حال ساخته شده به او جالب ترین
شخصیت در این روستا به بسیاری.
دوستی آنها او را به دست آورد هنوز دورتر از خودش ، روح پر جنب و جوش خود را
مسری ، و او تقریبا همجنسگرا شد.
اما اکنون که غم اخلاقی او بودند درگذشت یک تازه به وجود آمد در سمت طبیعی
از او که می دانست هیچ قانونی اجتماعی است.
وقتی که او رسید به خانه بود برای یادگیری به غم و اندوه او را که کودک به طور ناگهانی شده بود
بیمار از بعد از ظهر گرفته شده است.
بعضی از فروپاشی چنین احتمالی شده بود ، بسیار لطیف و ضعیف خیلی قاب آن بود ، اما
رویداد آمد با این وجود به عنوان یک شوک است.
جرم نوزاد در برابر جامعه در آینده به جهان فراموش شد
دختر مادر ، اشتیاق روح او بود که به جرم ادامه با حفظ
زندگی کودک است.
با این حال ، آن را به زودی رشد روشن که ساعت از رهایی برای آن زندانی کمی از
گوشت وارد زودتر از بدترین سوء تفاهم او را به حال حدس زده بود.
و هنگامی که او کشف کرده بود او را به بدبختی که فراتر از سقوط بود
که از دست دادن ساده کودک. نوزاد خود تعمید نشده بود.
تس را به یک فریم از ذهن است که منفعلانه در نظر گرفتن قبول اشاره شده بود که
اگر او باید برای آنچه او انجام داده بودند سوزاندن ، سوزاندن او باید شد و پایان وجود دارد
از آن است.
مثل همه دختران روستا ، او به خوبی در کتاب مقدس مقدس بنا شده بود و
وحی مورد مطالعه سابقه Aholah و Aholibah ، و می دانست که استنتاج می شود
کشیده شده ناشی از ان است.
اما وقتی همین سوال به وجود آمد با توجه به کودک ، آن را به حال بسیار متفاوت
رنگ پوست است. عزیزم او در مورد به مرگ ، و هیچ
نجات است.
این نزدیک به زمان خواب ، اما او عجله طبقه پایین و پرسید که آیا او ممکن است برای ارسال
کشیش بخش.
لحظه ای اتفاق افتاد که در آن احساس پدر او از اشراف قدیمی
خانواده اش بود بالاترین ، و حساسیت خود را به سیاه شدن که تس بود
مجموعه ای بر آن اشراف واضحتر ، برای
او به تازگی از خمر بارگیری در این هفته خود را در مسافرخانه Rolliver بازگشته است.
هیچ کشیش بخش باید در داخل درب خود آمده ، اعلام کرد ، کنجکاو در امور خود ، فقط
پس از آن ، زمانی که ، با شرم او ، آن را ضروری تر تبدیل شده بود که تا کنون آنها را پنهان.
او قفل و کلید را در جیب خود قرار داده است.
خانواده به رختخواب رفت ، و فراتر از اندازه مضطرب ، تس نیز بازنشسته است.
او به طور مستمر از خواب بیدار شدن او به عنوان ذخیره کردن ، و در وسط شب که
کودک هنوز هم بدتر بود. این بدیهی است که در حال مرگ بود -- بی سر و صدا و
بدون دردسر ، اما هیچ کدام کمتر قطعا.
در بدبختی او خودش بر تخت لرزاند.
ساعت ساعت موقر از یک رخ داد ، که ساعت وقتی که فانتزی از ساقه خارج از دلیل ،
و امکانات بدخیم ایستاده سنگ شرکت را به عنوان حقایق است.
او از کودکان سپرده به گوشه اسفل جهنم ، به عنوان دو آن
عذاب برای عدم غسل تعمید و عدم مشروعیت ؛ جای خود غلت بزنید قوس - شیطان را دیدم
با چنگال سه شاخه خود ، مانند یک
آنها برای گرم کردن فر در روز پخت استفاده می شود که تصویر وی افزود : بسیاری دیگر از
جزئیات عجیب و جالب و عجیب عذاب گاهی اوقات تدریس جوان در این
کشوری مسیحی است.
طرز کم رنگ و پریده تا با قدرت تخیل خود را در سکوت تحت تاثیر قرار می گیرند
خانه خواب است که لباس شب خود را با عرق مرطوب شد ، و
تختخواب را تکان داد با هر ضربان قلب او.
تنفس نوزاد بزرگ سخت تر است ، و تنش ذهنی مادر افزایش یافته است.
بی فایده بود برای بلعیدن چیزی که کمی با بوسه ، او می تواند در بستر استراحت ندارد
طولانی تر ، و در مورد اتاق راه می رفت feverishly.
"O مهربان خدا ، ترحم داشته باشند ؛ ترحم داشته باشند بر کودک فقیر من" او گریه.
"هیپ به عنوان خشم آنجا که می خواهید بر من ، و خوش آمد ، اما ترحم کودک!"
او در مقابل قفسه سینه از زیر شلواری خم شدن و ادعیه نامنسجم زمزمه
در حالی که بلند ، تا او به طور ناگهانی آغاز شده است. "آه! شاید کودک می تواند ذخیره شود!
شاید این خواهد بود فقط همین! "
او سخن گفت تا روشن که به نظر می رسید آن را به عنوان اینکه صورت خود را می تاباند در
دل تنگی او را در اطراف.
او روشن یک شمع ، و به تخت دوم و سوم تحت دیوار ، جایی که او بیدار شد رفت
خواهران و برادران جوان خود ، که همه آنها همان اتاق را اشغال کردند.
کشیدن از شستن موضع به طوری که او می تواند در پشت آن را دریافت کند ، او ریخت مقداری آب
از کوزه ، و آنها را از زانو زدن در اطراف ، قرار دادن دست خود را همراه با انگشتان دست
دقیقا عمودی.
در حالی که کودکان ، به ندرت بیدار ، هیبت زده در شیوه او ، چشم خود را رو به رشد
بزرگ تر و بزرگ تر است ، در این سمت باقی ماند ، او به نوزاد را از تخت خود را در زمان --
فرزند -- تا نابالغ به عنوان کمیاب به
به نظر می رسد شخصیت کافی تولید کننده آن چیزی را وقف کردن با عنوان مادر.
تس و سپس با قرار دادن نوزاد در بازوی او را در کنار حوضه سیخ ایستاده بود ، خواهر بعدی
برگزار شد نماز کتاب باز پیش از او ، به عنوان کارمند در کلیسا آن را قبل از برگزار
کشیش بخش ، و در نتیجه دختر در مورد baptizing کودک خود است.
چهره او نگاه singularly بلند و تحمیل او در سفید بلند خود ایستاد
پیژامه ، یک کابل ضخیم از مو پیچ خورده تاریک حلق آویز راست پایین پشت خود را به او
کمر.
تاری با مهربانی از شمع ضعیف انتزاعی از فرم خود و ویژگی های
لکه های کوچک که نور خورشید ممکن است نشان داد -- کزل خش بر او
مچ دست ها ، و خستگی چشم او -- او
شور و شوق بالا در داشتن یک اثر transfiguring بر چهره که او شده بود
ابطال سیستم هلاک کننده ، نشان دادن آن را به عنوان چیزی از زیبایی کاملا تر و تمیز ، با لمس از کرامت
که تقریبا ریگال بود.
آنهایی که کمی دور دو زانو ، چشم خواب آلود خود را چشمک زن و قرمز ، در انتظار او
آمادگی کامل از تعجب معلق که سنگینی فیزیکی خود را در آن ساعت
اجازه نخواهد داد تا فعال شود.
بیشتر تحت تاثیر قرار گرفته از آنها گفت : "شما واقعا به او تعمید ،
تس؟ "مادر این دختر جواب در قبر
مثبت.
"چه نام او خواهد بود؟"
او که تا به حال فکر است ، اما یک اسم توسط یک عبارت در کتاب های پیشنهادی
پیدایش آمد به سر او را به عنوان او را با خدمات وابسته به غسل تعمید اقدام و در حال حاضر او
تلفظ آن :
"غم ، تو را من تعمید در نام پدر ، و پسر ، و مقدس
شبح. "او پاشیده آب ، و در آنجا بود
سکوت.
"بگو :" آمین ، 'کودکان است." صداهای کوچک لوله کشی در پاسخ مطیع ،
"آمین" تس در ادامه :
"ما این کودک" -- و غیره -- دریافت "و امضای او را با نشانه ای از صلیب."
او دست خود را به حوضه غوطه ور ، و شور و شوق خود جلب کرد صلیب عظیم بر
کودک را با انگشت خود ، ادامه با احکام عرفی را به او
manfully مبارزه در برابر گناه ، جهان ،
و شیطان ، و به عنوان یک سرباز وفادار و خدمتکار نزد پایان زندگی خود را.
او با نماز خداوند را بموقع در رفت ، بچه ها به آن lisping پس از خود را در نازک
پشه ، مانند ناله کردن ، تا ، در نتیجه ، افزایش صدای آنها را به زمین کارمند ، آنها
دوباره به سکوت نل "آمین!"
سپس خواهر خود را با اعتماد به نفس بسیار افزوده شده در اثر
ایین دینی ، چهارم از ته قلب خود را به روز شکرگذاری که به دنبال ریخت ،
uttering آن را جسورانه و پیروزمندانه در
stopt - دیاپازون توجه داشته باشید که صدای او را به دست آورد زمانی که قلب خود را در سخنرانی خود ،
که توسط کسانی که او را می دانستند هرگز فراموش شود.
شور و شعف ایمان تقریبا او را apotheosized و آن را بر او چهره درخشان
تابش ، آورده و یک نقطه قرمز رنگ را در وسط هر یک از گونه ؛ در حالی که
مینیاتور شمع شعله معکوس در او چشم و دانش آموزان مانند یک الماس تاباند.
بچه ها به او با احترام بیشتر و بیشتر gazed ، و دیگر نمی خواهد
برای بازجویی.
او مانند خواهر به آنها به نظر نمی آید در حال حاضر ، اما به عنوان یک بزرگ ، قوی ، و افتضاح --
یک شخصیت الهی با آنها ، آنها را به حال هیچ چیزی مشترک است.
کمپین اندوه فقیر در برابر گناه ، جهان ، و شیطان به از محکوم شد
brilliancy محدود -- خوشبختانه شاید برای خودش ، با توجه به آغاز خود را.
در آبی صبح که سرباز شکننده و بنده تاریخ و زمان آخرین نفس خود ، و
هنگامی که کودکان دیگر بیدار آنها به تلخی گریه و التماس دختر را به دیگری
کودک زیبا.
آرامش که تس از تعمید برخوردار بود با او باقی ماند
از دست دادن نوزاد.
در روز روشن ، در واقع ، او وحشت خود را در مورد روح او شده اند احساس
تا حدودی اغراق آمیز ؛ که آیا تاسیس و یا نه ، او تا به حال هیچ ناراحتیشان در حال حاضر ،
استدلال که اگر مشیت الهی نمی
تصویب چنین عملی از تقریب او را برای یک نوع از آسمان ارزش نیست
از دست رفته با بی نظمی -- یا برای خودش یا برای کودک خود.
بنابراین درگذشت اندوه ناخواسته -- که مخلوق سرزده ، که هدیه ای از حرامزاده
طبیعت بی شرمانه ، که احترام به قانون اجتماعی نیست ، یک بچه سر راهی به آنها زمان ابدی
از چند روز صرفا ، که می دانستند
که چنین چیز هایی به عنوان سال ها و قرن ها تا کنون به آنها درون کلبه
جهان ، آب و هوا آب و هوا در هفته ، وجود خردی انسان تازه متولد شده ، و
غریزه به مکیدن دانش بشری.
تس ، که در رقص خوب معامله ، mused در تعجب اگر آن را doctrinally
به امن دفن مسیحی برای کودک کافی است.
هیچ کس می تواند این اما کشیش بخش از بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ، بگویید و او تازه وارد بود ، و
نمی دانم او را.
پس از غروب او را به خانه خود رفت ، و توسط دروازه ایستاده بود ، اما می توانست شهامت احضار
برو شوید.
شرکت رها می شده اند اگر او توسط حادثه ملاقات کرده بود او را آینده
homeward او تبدیل به دور است. در اندوه به او ذهن نیست صحبت
آزادانه.
"من باید به شما چیزی بخواهید ، آقا." وی با بیان تمایل خود را به گوش دادن ، و
او گفت : داستان از بیماری نوزاد و فرمان extemporized.
و در حال حاضر ، آقا ، "او اضافه کرد صادقانه ،" می تواند به شما این را به من بگویید -- آن را فقط به همان
برای او به عنوان اگر شما او را غسل تعمید بود؟ "
داشتن احساس طبیعی از تجار و عمده فروشان در پیدا کردن که کار او شده اند
او نامیده می شود در unskilfully شده است تا مشتریان خود را در میان خود botched
دفع گردد تا از نه گفتن است.
با این وجود شأن و منزلت دختر ، حساسیت عجیب و غریب در صدای او ، ترکیب را تحت تاثیر قرار
nobler خود را تکانه -- و یا به جای آن که او تا به حال به او پس از ده سال از سمت چپ
تلاش در جهت باور گرافت فنی در شک و تردید واقعی است.
مرد و دینی در درون او جنگیدند ، و پیروزی به مرد سقوط کرد.
"دختر عزیزم ،" او گفت : "آن خواهد شد فقط همین است."
"خواهد شد و سپس شما او را دفن مسیحی به من بدهید؟" او پرسید : به سرعت.
چند در اوصاف کشیش احساس خود گوشه.
شنیدن از بیماری کودک ، او وجدان به خانه پس از رفته
شب هنگام برای انجام مراسم ، و غافل که امتناع از اعتراف او آمده بود
پدر تس و نه از تس ، او می تواند
اجازه نمی دهد دادخواهی ضرورت برای دولت نامنظم آن.
"آه -- موضوع دیگری است که ،" او گفت. "یکی دیگر از مطالبی -- چرا" پرسید : تس ، و نه
به گرمی.
"خوب -- من با کمال میل حاضر بود بنابراین اگر فقط ما دو نگران بودند.
اما من باید -- به دلایل خاص "" فقط برای یک بار ، آقا! "
"واقعا من باید."
"ای آقا!" او را مصادره دست خود را به عنوان او صحبت کرد.
او آن را خارج کرد ، تکان دادن سر خود را.
"پس من می توانم شما را دوست ندارم!" او پشت سر هم ، "و من هرگز به کلیسا شما هیچ
! "" از صحبت تا rashly نیست. "
"شاید آن را فقط به او اگر اینکار را نکنید؟...
آیا فقط همین؟
به خاطر خدا به عنوان سنت صحبت می کنند به گناهکار ، اما شما خودتان را به من خودم هرگز --
فقیر من! "
چگونه چند در اوصاف کشیش جواب او با مفاهیم سخت آشتی او خود را قرار است به
در این افراد آن را فراتر از قدرت یک شخص عادی است این است که به نگه دارید ، اگرچه نه به
بهانه ای.
تا حدودی نقل مکان کرد ، او در این مورد گفت : همچنین -- "این خواهد بود فقط همین."
بنابراین کودک در یک جعبه کوچک معامله انجام شده تحت شال یک زن باستانی ،
حیاط کلیسا آن شب ، و با نور فانوس ، به خاک سپرده شده در هزینه یک شیلینگ
و یک پاینت آبجو به گورکن ، در آن
گوشه نخ نما از سهم خدا جایی که او اجازه می دهد تا nettles رشد ، و که در آن تمام
unbaptized نوزادان ، مستان بدنام ، خودکشی ، و دیگران conjecturally
سر در گم هستند گذاشته است.
با وجود محیط اطراف خود سر -- نامساعد ، با این حال ، تس شجاعانه یک صلیب کوچک
دو laths و قطعه ای از رشته ، و داشتن آن را با گل های محدود ، او آن را گیر
در سر از گور در یک غروب
زمانی که او می تواند کلیسا را بدون دیده شدن را وارد کنید ، قرار دادن در پا
دسته ای از گل های مشابه در یک شیشه کوچک از آب را به زنده نگه داشتن آنها.
چه ماده بود که در خارج از شیشه چشم از مشاهده صرف اشاره کرد
کلمات "مارمالاد Keelwell"؟ چشم از محبت مادر را نمی بینیم.
آنها را در بینایی خود را از چیزهای بالاتر.
>