Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نوزدهم بازگشت به انگلستان
پس از انجام تمام این من آنها را روز بعد ، و رفت و در هیئت مدیره کشتی.
ما آماده بلافاصله به بادبان ، اما آن شب وزن نیست.
بعد صبح زود ، دو نفر از پنج مرد آمد شنا کردن به سمت کشتی ، و
ساخت ترین شکایت از آنجا از سه دیگر ، به التماس گرفته شود
کشتی را به خدا ، برای آنها باید
به قتل رساندند ، و التماس کاپیتان به آنها را در هیئت مدیره ، اما او آنها را به دار آویخته شدند
فورا.
پس از این کاپیتان وانمود به هیچ قدرت بدون من ، اما پس از چند
مشکل ، و پس از وعده های رسمی خود را از اصلاح ، آنها در هیئت مدیره گرفته شد ، و
بودند ، برخی از زمان پس از آن ، کاملا شلاق و
ترشی و پس از همراهان ثابت کرد که آنها بسیار با صداقت و آرام باشد.
چند وقت بعد از این ، قایق در ساحل ، در حال جزر و مد ، دستور داده با شد
چیزهایی که وعده داده شده به مردان که کاپیتان ، در شفاعت من ، ناشی از خود
سینه و لباس به آن اضافه شود ، که آنها در زمان ، و بسیار سپاسگزار بودند برای.
من هم آنها را تشویق کرد ، آنها را با گفتن که اگر آن را در قدرت من وضع به ارسال
رگ به آنها را در ، من آنها را فراموش نکنید.
وقتی که من در زمان ترک این جزیره ، من در هیئت مدیره انجام شد ، برای آثار ، بزرگ بز پوست
کلاه من ، ساخته شده بود چتر من ، و یکی از طوطی من نیز ، من فراموش نمی کنند
پول من که قبلا ذکر شد ، که تا به حال lain
من تا زمانی که آن را بی فایده زنگ زده و یا لکه دار رشد کرده بود ، و می تواند به سختی عبور
برای نقره تا آن را به حال شده است که کمی مالیده و به کار گرفته ، و همچنین پول من در
در کشتی شکسته کشتی اسپانیایی.
و در نتیجه من این جزیره ، در دسامبر 19 ، به عنوان من حساب کشتی یافت شده ،
در سال 1686 ، پس از من بر آن شده بود هشت و بیست سال ، دو ماه ، و
nineteen روز از این تحویل
second اسارت در همان روز از ماه است که من برای اولین بار فرار من در طول ساخته شده
قایق از میان Moors از Sallee.
در این کشتی ، پس از یک سفر طولانی است ، من در انگلستان وارد ژوئن 11 ، در
در سال 1687 ، داشتن شده است سی و پنج سال وجود ندارد.
وقتی که من به انگلستان آمد من به عنوان یک غریبه کامل به تمام جهان به عنوان اگر من تا به حال هرگز
شناخته شده است وجود دارد.
بانی خیر من و وفادار مباشر ، که من به حال پول من در اعتماد با چپ ، زنده بود ،
اما بدبختیهای بزرگ در جهان بود. یک بیوه تبدیل شد و بار دوم ، و
بسیار کم در جهان است.
من او را بسیار آسان می کند به آنچه به عنوان او به من بدهی ، من به او اطمینان ندارد او را
مشکل ، اما ، در مقابل ، در قدردانی برای مراقبت های سابق خود و وفاداری به من ،
من او را به عنوان سهام کوچک من را بهبود
استطاعت ، که در آن زمان خواهد بود ، در واقع ، من اجازه می دهد به اما کمی برای او ، اما من
مطمئن باشید او من مهربانی سابق خود را به من هرگز فراموش نمی و نه من او را فراموش کرده ام وقتی که من
حال کافی است به او کمک کند ، و باید در جای صحیح خود مشاهده شده است.
من رفت پس از آن به یورک شایر ، اما پدر من مرده بود ، و مادرم و تمام
خانواده ها منقرض شدند ، جز این که من دو خواهر و دو تن از کودکان از یکی از
برادران من و به عنوان من از مدت ها قبل بوده است
بیش از برای مرده داده می شود ، هیچ گونه پیش بینی شده برای من داشت ؛ به طوری که ، در یک کلمه ،
من هیچ چیز برای از بین بردن یا کمک به من و پول کمی که من تا به حال نمی
بسیار برای من به عنوان به اقامت در جهان است.
من با یک تکه از قدردانی در واقع ، که من اصلا انتظار نداشت ملاقات کرد. و این بود ، که
استاد از کشتی ، که من خوشبختانه تا به حال تحویل داده ، و توسط همان معنی
نجات کشتی و کالا ، داشتن داده
بسیار خوش تیپ به صاحبان حساب از روش من در زندگی این افراد را نجات داد به حال
و کشتی ، آنها از من دعوت به دیدار با آنها و برخی از تجار دیگر نگران ، و تمام
با هم به من یک تعریف بسیار خوش تیپ
بر موضوع ، و در حال حاضر حدود £ 200 پوند.
اما پس از بازتاب های مختلف به شرایط زندگی من ، و چگونه
راه کمی از این نسبت به حل و فصل من در جهان ، و من برای رفتن به حل و فصل
لیسبون ، و اگر ممکن است در برخی از
اطلاعات از دولت از مزرعه من در Brazils ، و از آنچه از تبدیل شد
شریک زندگی من ، که ، من تا به حال به دلیل فرض کنید ، به حال برخی از سال گذشته به من داده می شود بیش از برای مرده است.
با این دیدگاه من حمل و نقل برای لیسبون ، که من در زیر وارد آوریل صورت گرفت ، مرد من
جمعه من به همراه بسیار صادقانه در تمام این ramblings ، و اثبات ترین
خدمتکار وفادار از همه موارد.
وقتی که من به لیسبون آمد ، متوجه شدم ، به پرس و جو ، و به رضایت خاص من ،
دوست قدیمی من ، کاپیتان کشتی که برای اولین بار من در زمان تا در دریا را از ساحل از
آفریقا.
او در حال حاضر رشد کرده بود ، قدیمی ، و خاموش کردن ترک کرده بود از رفتن به دریا ، پس از قرار دادن پسر خود ، که
به دور از یک مرد جوان ، به کشتی او ، و هنوز هم استفاده می شود که تجارت برزیل.
پیر مرد من نمی دانم ، و در واقع من به سختی او را می دانستند.
اما من به زودی او را به یاد من ، و به زودی خودم را به او
یاد ، وقتی که من به او گفتم که من بود.
پس از برخی از عبارات پرشور از آشنایی قدیمی بین ما ، من نپرسید ،
شما می توانید مطمئن باشید ، بعد از مزرعه من و همسر من است.
پیر مرد به من گفت که او در Brazils نمی شده بود ، حدود نه سال ، اما که او
می تواند به من اطمینان می دهم که هنگامی که او آمد به دور شریک زندگی من بود ، اما امنا که من
به حال با او پیوست و به اگاهی از
قسمت من هر دو مرده : که ، با این حال ، او معتقد بود من یک حساب کاربری بسیار خوب داشته باشند
از بهبود مزرعه ، برای که ، به باور عمومی از من
دور ریخته و غرق ، امنا من
در حساب از تولید بخشی از من از مزرعه به وکیل داده می شود
مالی ، که آن را اختصاص به حال ، در مورد من هرگز به آن ادعا می کنند ، یک سوم به
پادشاه ، و دو سوم را به صومعه
سنت آگوستین ، به به نفع فقرا صرف ، و برای تبدیل
از هندی ها به ایمان کاتولیک : اما ، اگر من ظاهر شد ، و یا هر یک برای من ، به
ادعای ارث ، از آن خواهد بود
بازسازی و تنها است که بهبود ، و یا تولید ، به توزیع
با استفاده از خیریه ، نمی توان ترمیم : اما او به من اطمینان داد که از مباشر
درآمد شاه از زمین ، و
providore ، و یا مباشر از صومعه ، مراقبت های بزرگ گرفته شده بود در تمام طول که
وقت است که به شریک زندگی من ، به هر سال یک حساب وفاداری را از
تولید ، که آنها را بموقع دریافت کرده بود عیال من.
من پرسید که آیا او به آنچه ارتفاع از بهبود او به مزرعه آورده بود می دانستند ،
و اینکه آیا او فکر کرد که ممکن است پس از نظر ارزش باشد ، یا اینکه ، در رفتن من
آنجا ، من باید با هر گونه انسداد ملاقات
به داشتن من من فقط حق در نیمه.
او به من گفت او نمی تواند بگوید دقیقا تا چه حد مزرعه بهبود.
اما این او می دانست ، که همسر من بیش از غنی بر بهره گیری از به نوبه خود رشد کرده بود
از آن ، و که ، به بهترین خود را از
یاد او که سوم پادشاه بخشی از من ، که شده بود ، به نظر می رسد شنیده بود ،
را به برخی از صومعه های دیگر و یا خانه مذهبی شود ، به میزان بالا به دو
hundred moidores یک سال : که به من
که به اختیار داشتن آرام از آن ترمیم شده ، هیچ سوال می شود که از ساخته شده وجود دارد ،
شریک زندگی من زنده بودن را به عنوان شاهد من ، و نام من نیز در حال ثبت نام
ثبت نام از کشور ، همچنین او به من گفت
که بازماندگان از من دو امنا بسیار منصفانه ، صادقانه به مردم ، و بسیار ثروتمند.
به اعتقاد او و من نه تنها از کمک های خود را برای قرار دادن من در اختیار داشتن ،
اما مبلغ بسیار قابل توجهی از پیدا کردن
پول را در دست خود برای حساب کاربری من ، که تولید از مزرعه در حالی که پدران
برگزار شد ، اعتماد ، و قبل از آن را ، همانطور که در بالا داده شد ، که ، او به عنوان یاد بود ، برای
حدود دوازده سال.
من خودم را نشان داد که کمی نگران و ناآرام در این حساب ، و پرسش از
قدیمی کاپیتان چگونه آن را به تصویب هیئت امنای این ترتیب است که باید از اثرات من دور ،
زمانی که او می دانست که من من ساخته شده بود ، و
او ساخته شده بود ، کاپیتان پرتغالی ، وارث جهانی من ، و ج
او به من گفت که درست بود ، اما که به عنوان اثبات شد که من مرده است ، او می تواند وجود دارد
عمل به عنوان مجری تا برخی از حساب های خاص باید از مرگ من است ، و علاوه بر این ، او
بود حاضر است با چیزی که فضولی نیست
تا از راه دور : که آن را درست خواهد کرد من ثبت نام کرده بودند ، قرار داده و در ادعای خود.
و می تواند به او داده اند هر حساب از من که زنده یا مرده ، او به توسط عمل
دلالی محبت ، و در اختیار داشتن گرفته شده از
ingenio (به طوری که آنها تماس گرفته و شکر خانه) ، و داده اند به فرزند خود ، که در حال حاضر در
Brazils ، دستور به انجام آن.
"اما ، می گوید :" پیر مرد ، "من یک تکه از اخبار را به شما بگویم ، شاید که ممکن است
شود به طوری قابل قبول به شما به عنوان استراحت و است که ، به باور شما از دست داده ، و همه
اعتقاد به جهان پس نیز ، شریک زندگی شما
و امانت را به حساب با من را ، به نام شما ، برای اولین شش یا هشت
سود سال ، که من دریافت کرده است.
که در آن هزینه هم برای افزایش کار می کند ، وجود دارد
ساخت یک ingenio ، خرید و برده ، آن را به نزدیکی بسیار به عنوان مقدار نیست
پس از آن تولید شده ، با این حال ، "می گوید
پیر مرد : "من باید به شما یک حساب واقعی از آنچه من در تمام را دریافت ، و من
اند دفع آن است. "
پس از کنفرانس بیشتر از چند روز با این دوست قدیمی ، او به من
حساب درآمد شش سال اول از مزرعه من ، امضا شده توسط شریک زندگی من و
تاجر امنا ، که همیشه تحویل
در کالا ، viz. توتون و تنباکو در رول ، و قند و شکر در سینه ، علاوه بر rum ، ملاس ، و ج ،
که در نتیجه از شکر است و من با این حساب در بر داشت ، که هر
در سال درآمد قابل توجهی افزایش یافته است.
اما ، به عنوان بالا ، هزینه بزرگ شدن ، جمع در ابتدا کوچک بود : با این حال ،
پیر مرد به من اجازه دهید که به او بدهکار بود به من 470 moidores از
طلا ، علاوه بر sixty سینه قند و
fifteen رول دو برابر از تنباکو ، که در کشتی خود را از دست داده بودند ، او شده
غرق به خانه به لیسبون ، در حدود یازده سال پس از من داشتن است.
مرد خوب پس از شروع به شکایت از بدبختیهای خود را ، و چگونه او را به موظف شده بود
استفاده از پول من برای بازیابی ضرر و زیان خود ، و به او یک سهم در یک کشتی جدید خریداری کنید.
"با این حال ، دوست قدیمی من ،" او می گوید ، "شما باید یک منبع در ضرورت خود را می خواهید نیست.
و به محض بازگشت پسر من شما باید به طور کامل راضی است. "پس از این او می کشد از
یک کیسه های قدیمی ، و به من می دهد و 100
sixty moidores پرتغال در طلا و به نوشته های خود را به عنوان کشتی ،
که پسر او بود به Brazils در رفته ، از آن او چهارم صاحب بخش بود ، و خود را
پسر دیگر ، او آنها را قرار می دهد هر دو را در دست من برای امنیت از بقیه.
من بیش از حد با صداقت و مهربانی از مرد فقیر بود نقل مکان کرد که قادر به تحمل
این و به یاد آوردن آنچه را که او برای من انجام داده بود ، چگونه او به من تا در دریا گرفته شده بود ، و چگونه
سخاوتمندانه او به من در همه موارد استفاده کرده بودند ،
چگونه و به ویژه از یک دوست صمیمی او بود به من ، من به سختی می تواند خودداری کنند
گریه در آنچه او به من گفت ، بنابراین از او خواستم اگر شرایط خود را
او را به اعتراف یدکی پول زیادی که در آن زمان ، و اگر او را تنگ نیست؟
او به من گفت که او نمی توان گفت اما ممکن است او را کمی تنگ ، اما ، با این حال ، آن را
پول من ، و من ممکن است بخواهید آن را از او بیشتر است.
همه چیز مرد گفت : خوب ، پر از محبت ، و من به سختی می تواند از خودداری کنند
اشک در حالی که او صحبت می کرد ، در کوتاه مدت ، من در زمان 100 از moidores ، و به نام یک
قلم و جوهر به او رسید برای آنها به :
سپس من از بازگشت او را به استراحت ، و به او گفت اگر تا کنون در اختیار داشتن من تا به حال از مزرعه
من دیگر او را نیز به (عنوان ، در واقع ، من پس از آن بود) و به عنوان به
این لایحه از فروش بخشی خود را در پسرش
کشتی ، من آن را به هر وسیله را ندارد ، اما اگر من می خواستم که پول ، من او بود
صادقانه به اندازه کافی به من پرداخت کند و اگر من ، بلکه به دریافت آنچه که او به من داد به دلیل
انتظار ، من یک پنی بیشتر از او هرگز.
زمانی که این گذشته ، مرد از من خواست اگر او باید از من را به یک روش را به من
ادعا می کنند به مزرعه من است.
من به او گفتم من فکر کردم برای رفتن به آن خودم را.
او گفت که تا ممکن است اگر من خوشحال ، اما اگر من نیست ، شد راه وجود دارد به اندازه کافی
برای تضمین حق من ، و بلافاصله به سود مناسب به استفاده از من : و به عنوان
بود کشتی در رودخانه لیسبون وجود دارد
فقط آماده رفتن به برزیل ، او نام من را وارد کنید من در ثبت نام عمومی ، با
استشهاد خود را ، که تایید ، پس از ادای سوگند ، که من زنده بود ، و من همان شخص بود.
که در زمان زمین برای کاشت مزرعه در ابتدا گفت.
این که به طور مرتب توسط یک دفتر اسناد رسمی گواهی ، و حصول نصب ، او به من کارگردانی
ارسال آن ، با نامه ای از نوشته های خود ، به یک تاجر از آشنایی خود را در
محل و سپس پیشنهاد ماندن من با او تا یک حساب آمد از بازگشت.
هرگز چیزی بیشتر از مجموعه مقالات محترم به این دلالی محبت ، برای در
کمتر از هفت ماه من یک بسته بزرگ از بازماندگان امنا دریافت کرده ام ،
بازرگانان ، که برای من به حساب می رفت
دریا ، که در آن بود به شرح زیر ، نامه خاص محصور و مقالات : --
اول ، حساب ، در حال حاضر از تولید از مزرعه و یا مزرعه من بود وجود دارد ، از
سال که پدر خود را با من کاپیتان پرتغال قدیمی متعادل بود ، که به مدت شش
سال تعادل به نظر می رسد یکی
هزار و 174 moidores به نفع من.
در مرحله دوم ، بود حساب چهار سال بیشتر وجود دارد ، در حالی که نگهداری آنها در اثر
دست خود را ، قبل از دولت ادعا کرد که دولت ، به عنوان اثر
یک فرد نمی شود در بر داشت ، که آنها به نام
مدنی مرگ و تعادل از این ، ارزش از مزرعه به افزایش است ،
به مبلغ 19446 crusadoes ، که حدود سه
هزار و 240 moidores.
سوم ، بود که قبل از حساب سنت آگوستین است ، که دریافت کرده بود وجود دارد
سود برای بالا چهارده سال ، اما عدم توانایی به حساب کاربری برای چه بود دفع
از های بیمارستان ، بسیار صادقانه اعلام کرد
او تا به حال 872 moidores توزیع نیست ، که او
اذعان به حساب من : به عنوان بخشی از شاه ، که هیچ چیز پرداخت.
شده بود نامه ای از شریک زندگی من است ، تبریک گفت من وجود دارد بسیار محبت بر
من زنده بودن ، به من یک حساب کاربری چگونه املاک و بهبود ، و آنچه در آن
تولید یک سال است ، با خاص از
تعداد مربع یا هکتار است که آن موجود ، چگونه کاشته ، که چگونه بسیاری از بردگان
شد بر آن وجود دارد : و دو و بیست عبور برای نعمت ، به من گفت او
گفته بود که بسیاری از Marias خیابان با تشکر از
خوبان ویرجین که من زنده بود. دعوت از من بسیار شور و حرارت به بیش از و
در اختیار داشتن خود من ، و در عین حال به او دستور می دهد چه کسی به او باید
ارائه اثر من اگر نمی آمد
خودم. نتیجه گیری با یک مناقصه دلچسب از دوستی او ، و خانواده اش ، و
من به عنوان پوست پلنگ در حال حاضر هفت زیبا "ارسال شد ، که او ، به نظر می رسد ، دریافت کرده بود
از آفریقا ، از سوی برخی از کشتی های دیگر که او
ارسال به آنجا ، و که ، به نظر می رسد ، یک سفر بهتر از اول ساخته شده بود
او به من نیز ارسال five سینه sweetmeats عالی ، و یک صد قطعه از طلا
uncoined ، کاملا به عنوان moidores بزرگ است.
توسط ناوگان همان من دو تاجر امنا من حمل 1200 سینه
شکر ، 800 رول از تنباکو ، و بقیه از حساب کل در طلا.
من ممکن است به خوبی در حال حاضر می گویند ، در واقع ، که در پایان کار دوم بهتر از
آغاز.
این غیر ممکن است برای بیان flutterings از قلب من وقتی که من پیدا کردم همه ثروت من
در مورد من ، برای به عنوان کشتی برزیل آمده در تمام ناوگان ، کشتی ها همان است که من به ارمغان آورد
نامه های من به ارمغان آورد کالا : و اثرات
امن بود در رودخانه قبل از نامه به دست من.
در یک کلام ، من تبدیل رنگ پریده و بیمار رشد کرد ، و به حال اجرا پیر مرد نیست و ذهن من
صمیمی ، به اعتقاد من تعجب ناگهانی از شادی به حال طبیعت بر هم زدن ، و من بر فوت کرده است
نقطه : نه ، بعد از من ادامه داد که بسیار
بیمار شد و پس از چند ساعت تا یک پزشک که برای فرستاده می شود ، و چیزی از
علت واقعی بیماری من در حال شناخته شده است ، او دستور داد به من اجازه دهید که خون پس از آن
من تا به حال کمک رسانی ، و نیز رشد : اما من قطعا
باور ، اگر من تا به حال توسط مجرا در شیوه ای که به ارواح داده شده ، من کاسته نشده است
باید فوت کرده اند.
من در حال حاضر استاد ، همه در یک ناگهانی ، از بالا £ 5000 پوند در پول و
املاک و حال ، که من ممکن است به خوبی از آن تماس ، در Brazils ، از بالای یک هزار پوند
سال ، به عنوان حاصل کنید که به عنوان املاک و زمین در
انگلستان : و در یک کلام ، من در شرایط که من کم می دانست که چگونه بود
درک ، و یا چگونه به خودم آهنگسازی برای لذت بردن از آن.
اولین چیزی که من کردم به پاداش نیکوکار اصلی من ، خوب من کاپیتان قدیمی ،
خیریه که اولین بار به من بود در من اضطراب ، نوع به من شده است در آغاز من ، و
صادقانه به من در پایان.
من به او نشان داد که به من فرستاده بود ، من به او گفتم که ، در کنار صرفه جویی از
بهشت ، که همه چیز را دور انداخته ، آن را به خاطر او ، و آن که اکنون در من به وضع
پاداش او را ، که من یک کار را صد
برابر : تا من برای اولین بار به او بازگشت و صد moidores من از او دریافت کرده بود.
پس من برای یک دفتر اسناد رسمی ارسال می شود ، و باعث شد که او برای دستیابی به یک نسخه به طور کلی و یا ترشح از
470 moidores ،
او اذعان کرد که او به من بدهکار ، در صورت کامل و firmest امکان پذیر است.
که من پس از تحصیل چیزی باعث می شود کشیده شده ، قدرت دادن به او را به گیرنده از
سود سالانه از مزرعه من : و انتخاب شریک زندگی من به حساب با او ،
و بازده ، توسط ناوگان معمول ،
او را به نام من و با یک بند در پایان ، یک اعطای 100 moidores
سال را به او در طول عمر خود ، از اثرات ، و پنجاه moidores در سال به خود
پسر بعد از او ، برای زندگی خود : و در نتیجه من requited مرد من.
من تا به حال در حال حاضر به نظر که راه را برای هدایت البته من بعد ، و چه با املاک و انجام
کند که در نتیجه به دست من قرار داده ، و ، در واقع ، من مراقبت بیشتر بر سر من بود
در حال حاضر از من در دولت من از زندگی در حال
جزیره جایی که من می خواستم چیزی جز آنچه که من بود ، و به حال چیزی جز آنچه که من می خواستم.
در حالی که من تا به حال در حال حاضر به اتهام بزرگ به من ، و کسب و کار من بود چگونه آن را امن.
من تا به حال در حال حاضر غار برای پنهان کردن پول من در ، و یا یک مکان نیست که در آن ممکن است بدون قفل دروغ
و یا کلید ، تا آن رشد کپک زده و لکه دار پیش از هر کسی که با آن مداخله ، در
برعکس ، من می دانستم که در آن به آن قرار داده ، و یا آنها را با آن اعتماد کنند.
مشتری قدیمی من ، کاپیتان ، در واقع ، صادق بود ، و این که تنها پناه من بود.
در وهله بعد ، علاقه من در Brazils به نظر می رسید به احضار من به آنجا ، اما
در حال حاضر من نمی تواند بگوید که چگونه به رفتن به آنجا من تا به حال حل و فصل امور من فکر می کنم ، و
اثر من در برخی از دست سالم پشت سر من باقی مانده است.
در ابتدا من از دوست قدیمی من بیوه ، که بود من می دانستم که صادقانه فکر ، و خواهد بود
فقط به من ، اما پس از آن او در سال بود ، و اما فقیر ، و ، برای هر چیزی من می دانستم ، ممکن است
بدهی : به طوری که ، در یک کلام ، من تا به حال هیچ راه
اما برای رفتن به انگلستان به خودم و اثرات من با من است.
این چند ماه بود ، با این حال ، قبل از من از این حل و فصل ، و ، بنابراین ، به عنوان من
کاپیتان قدیمی به طور کامل ، و به رضایت او ، که سابق من شده بود ، پاداش به حال
بانی خیر ، پس من شروع به از فقیر فکر می کنم
بیوه ، که بانی خیر شوهر من شده بود ، و او ، در حالی که آن را در خود بود
قدرت ، مباشر وفادار و استاد من است.
بنابراین ، اولین چیزی که من ، من یک تاجر در لیسبون کردم به نوشتن به خبرنگار خود را در
لندن ، نه تنها به پرداخت صورتحساب ، اما به پیدا کردن او ، و حمل خود ، در پول ،
£ 100 از من ، و با بحث
او ، و او را به راحتی در فقر به او ، با گفتن او باید ، اگر من زندگی می کردند ، یک
بیشتر عرضه : در همان زمان من دو خواهر در کشور ارسال پوند hundred
هر یک ، آنها در حال ، هر چند در نمی خواهم ، اما
نه در شرایط بسیار خوب ، یکی ازدواج شده و در سمت چپ یک بیوه و
دیگر داشتن یک همسر نه به او به عنوان نوع او باید باشد.
اما در میان تمام روابط من و آشنایان من هنوز به یک نفر می تواند به آنها زمین من
durst مرتکب ناخالص از سهام من ، که من را ممکن است به Brazils ، و ترک
همه چیز امن و پشت من ، و این تا حد زیادی به من perplexed.
من تا به حال یک بار در ذهن به به Brazils رفته و خودم را حل و فصل وجود دارد ، برای
من ، به عنوان آن بود ، تابعیت به محل ، اما من به برخی از تردید کمی در من
ذهن در مورد دین ، مذهب ، که insensibly به من جلب شود.
با این حال ، آن دین نیست که من از رفتن وجود دارد برای حال نگه داشته و به عنوان من
بدون تردید که آشکارا از دین در کشور ساخته شده بود در حالی که من تمام شد
در میان آنها ، بنابراین نه من هنوز هم و تنها
که ، در حال حاضر و پس از آن ، که از اواخر سال بیشتر از آن از قبلا تصور می ، زمانی که من شروع به
فکر می کنم از زندگی و مرگ در میان آنها ، من شروع به پشیمان استادانی خودم
طرفدار پاپ ، و فکر آن را نمی ممکن است بهترین دین به مرگ با.
اما ، به من گفت ، این مهمترین چیزی که من از رفتن به نگه نمی
Brazils ، اما واقعا نمی دانستم که با آنها به ترک اثر من پشت من ، پس
من در حل و فصل برای رفتن به انگلستان ، که در آن ،
اگر من وارد شد ، من به این نتیجه رسیدند که باید برخی از آشنایی ، و یا پیدا کردن بعضی از
روابط ، که وفادار به من ، و بر این اساس ، من آماده برای رفتن به
انگلستان با تمام ثروت من.
به منظور آماده سازی را برای من به خانه رفتن ، من برای اولین بار (ناوگان برزیل که فقط
رفتن دور) حل و فصل را به پاسخ های مناسب به حساب فقط و وفادار
از چیزهایی که من از ان زمان به حال ، و ، اول ، به
قبل از سنت آگوستین من نامه ای پر از تشکر تنها برای معاملات خود را ، و
این پیشنهاد را از 872 moidores که undisposed از ،
که من ممکن است مورد نظر داده می شود ، پنج
صد تا صومعه ، و 372 را به فقرا ، به عنوان قبل از
باید مستقیم ، تمایل نماز پدر روحانی خوبی است برای من ، و مانند آن.
من بعد یک نامه تشکر نوشت : من دو امنا ، ، با همه اذعان که
تا عدالت و صداقت بسیار برای به نام : عنوان برای ارسال به آنها در حال حاضر ، آنها دور
در بالا با هر مناسبت از آن.
در نهایت ، من را به شریک زندگی من نوشت : اذعان به صنعت خود را در بهبود
مزرعه ، و یکپارچگی خود را در افزایش سهام از آثار ، دادن
او را برای دولت آینده خود دستورالعمل
بخشی از من ، با توجه به قدرت من با مشتری قدیمی من ، به که من مورد نظر را ترک کرده بود
او را به ارسال هر چه شد به من ، تا او باید از من بشنوند بیشتر در خصوص.
اطمینان او را که هدف من بود
تنها به او می آیند ، اما به خودم حل و فصل وجود دارد برای بقیه زندگی من است.
برای من این ارسال در حال حاضر برخی از ابریشم بسیار خوش تیپ ایتالیایی برای همسر و دو
دختر ، برای پسر هایی که کاپیتان را به من اطلاع او ، با دو قطعه خوب
ماهوت انگلیسی ، بهترین من می تواند در
لیسبون ، پنج قطعه از نوعی فلانل رومیزی سیاه و سفید ، و برخی از توری فلاندر یک ارزش خوب است.
پس به این ترتیب حل و فصل امور من ، به فروش می رسد بار من ، و همه آثار من را به خوب تبدیل
صورتحساب ارز ، مشکل بعدی من که راه را برای رفتن به انگلستان بود : من تا به حال شده است
به اندازه کافی به دریا عادت کرده اند ، و در عین حال من تا به حال
بیزاری از عجیب و غریب برای رفتن به انگلستان شده توسط دریا در آن زمان ، و در عین حال من می تواند بدون به
دلیل آن ، هنوز مشکل افزایش بر من بسیار ، هر چند که من تا به حال یک بار
حمل اثاثیه ام را به منظور به است ، اما من
تغییر ذهن من ، و نه یک بار ، اما دو یا سه بار.
درست است من بسیار تاسف باری شده توسط دریا شده بود ، و این ممکن است یکی از دلایل.
اما اجازه دهید هیچ مردی کمی انگیزه قوی از افکار خود را در مورد از چنین
لحظه : دو تن از کشتی ها که من تا به حال
طور خاص به به در ، منظور من بیشتر به خصوص از از دیگر بدانیم ،
پس از قرار دادن چیزهایی که من در هیئت مدیره یکی از آنها ، و در دیگر داشتن با توافق
کاپیتان. من دو نفر از این کشتی ها سقط.
یکی از Algerines گرفته شده است ، و دیگری در شروع ، از دست داده و نزدیک torbay در ،
و همه مردم به جز three غرق ، به طوری که در هر کدام از این رگ های من تا به حال شده است
ساخته شده بدبختی.
داشتن شده است در نتیجه در افکار من مورد آزار و اذیت ، خلبان قدیمی من ، کسی که به من ابلاغ
همه چیز ، من صادقانه فشرده شده توسط دریا برای رفتن نیست ، اما هر دو به زمین را به به
Groyne ، و صلیب بر خلیج بیسکای به
راشل ، از چه رو به آن اما یک سفر آسان و امن زمین به پاریس ، و غیره بود
به کاله و دوور ، یا برای رفتن به مادرید ، و بنابراین تمام راه های زمین از طریق فرانسه.
در یک کلام ، من تا prepossessed در برابر رفتن من شده توسط دریا در همه ، به جز از کاله به
دوور ، که من به سفر حل و فصل تمام راه های زمین که ، که من در عجله نمی شد ،
و به اتهام ارزش نیست ، توسط بسیار
pleasanter راه : و آن را به بیشتر از آن ، کاپیتان قدیمی من آورد به زبان انگلیسی
آقا ، فرزند یک تاجر در لیسبون ، که مایل به سفر با من ، بعد از
که ما آن را برداشت تا دو انگلیسی
همچنین تجار و دو جوان پرتغالی آقایان ، آخرین به پاریس تنها ، پس از
دو بازرگانان و دو ، که در شش و پنج از ما بندگان وجود دارد
پرتغالی ، خود را با یک contenting
بنده بین دو ، برای نجات از اتهام و به عنوان برای من ، من کردم ملوان انگلیسی به
سفر را با من به عنوان یک کارمند ، در کنار من مرد جمعه ، که بیش از حد به یک غریبه
قادر به عرضه آب از محل یک بنده در راه.
در این صورت من از لیسبون مجموعه و شرکت ما که به خوبی نصب شده و
مسلح ، نیروهای نظامی ما یک کمی ، از که آنها به من افتخار من تماس کاپیتان ، به عنوان
و چون من از قدیمی ترین انسان بود ، به عنوان
چون من دو بندگان ، و ، در واقع ، منشاء سفر تمام شد.
همانگونه که شما را با هیچ یک از مجلات دریا من مشکل است ، بنابراین من شما هم اکنون با مشکل
هیچ کدام از مجلات سرزمین من ، اما برخی از ماجراهای که به ما در این اتفاق افتاد
خسته کننده و دشوار سفر من باید حذف.
هنگامی که ما به مادرید آمد ، ما ، که همه ما غریبه ها به اسپانیا ، بودند حاضر به اقامت
برخی از زمان را به دادگاه اسپانیا ، و چه ارزش مشاهده شده ، اما آن که
دوم بخشی از تابستان ، ما عجله
دور ، و از مادرید در مورد اواسط اکتبر را تعیین کنید. اما زمانی که ما به در آمد
لبه ناوار ، ما ، در شهرهای مختلف در راه نگران بود ، با یک حساب کاربری
که برف زیادی در حال سقوط در فرانسه
طرف کوه ها ، که مسافران چند برای بازگشت به موظف شد
Pampeluna ، پس از در خطر شدید در تلاش برای منتقل می شود.
هنگامی که ما به خود Pampeluna ، ما آن را یافت تا در واقع و به من ، که تا به حال شده است
همیشه به آب و هوای گرم استفاده می شود ، و به کشورهایی که من می تواند تحمل هر گونه کمیاب
در لباس ، سرما طاقت فرسا بود ، و نه ،
در واقع ، آن را دردناک تر از تعجب به اما ده روز قبل از از قدیمی
کاستیا ، که در آن آب و هوا بود گرم و بسیار گرم ، و بلافاصله به احساس
باد از کوه Pyrenean بسیار
مشتاق ، بنابراین به شدت سرد ، به عنوان غیر قابل تحمل می شود و به خطر اندازد و benumbing
تلف شدن انگشتان دست و پا می باشد.
جمعه ضعیف بود واقعا وحشت زده او را دیدم که از کوه با برف پوشیده شده ،
آب و هوای سرد و احساس ، که او به حال ندیده و یا قبل از اینکه در زندگی خود احساس می شود.
برای بهبود این موضوع ، زمانی که ما به آن ادامه داد Pampeluna آمد با برف بسیار
خشونت و تا زمانی ، که مردم در فصل زمستان گفت : قبل از زمان خود آمده بود و
جاده ها ، که قبل از مشکل است ، شد
در حال حاضر کاملا غیر قابل عبور ، برای ، در یک کلمه ، برف دراز در بعضی از نقاط خیلی ضخیم برای ما
سفر ، سخت نیست و یخ زده ، در صورت است که در کشورهای شمال ، وجود دارد
بود که بدون اینکه در معرض خطر زنده به گور در هر مرحله.
ما در آنجا ماند کمتر از بیست روز در Pampeluna ، زمانی که (دیدن زمستان آینده
در ، و احتمال بودن آن بهتر است ، برای آن را severest زمستان بود بیش از همه
اروپا که در حافظه شناخته شده بود
مرد) من پیشنهاد کرد که ما را باید به Fontarabia ، و حمل و نقل وجود دارد برای
بوردو ، که یک سفر بسیار کم بود.
اما ، در حالی که من با توجه به این ، آمد در چهار آقایان فرانسوی ، که ، با وجود
شده است در سمت فرانسه از عبور متوقف شد ، که ما در اسپانیا بودند ، به حال
متوجه یک راهنمای ، که ، تراورس
کشور نزدیک به رئیس Languedoc ، آنها را بر کوه های چنین آورده بود
راه هایی که آنها را با برف بسیار نه incommoded ، برای جایی که آنها با برف ملاقات کرد
در هر مقدار ، به آنها گفت که به اندازه کافی سخت به تحمل آنها و اسب خود را یخ زده بود.
ما برای این راهنمای فرستاده می شود ، که به ما گفت که او انجام به ما به همان شیوه حمل ،
با خطر از برف ، به اندازه کافی در اختیار ما برای حفاظت از مسلح شد
خود از حیوانات وحشی ، برای ، او گفت ،
در این بارشها بزرگ آن را مکرر برای برخی از گرگ ها به خود را در پا نشان می دهد
از کوه ها ، که ساخته شده بسیار گرسنه می خواهید برای غذا ، زمین با پوشش داده
برف.
ما به او گفت ما به اندازه کافی برای موجودات چنین آماده بودند ، اگر او
به ما از یک نوع دو پا گرگ ، که به ما گفتند که ما در اکثر آنها بیمه
از خطر ، به خصوص در سمت فرانسه از کوه.
او به ما راضی که هیچ نوع خطر که در راه است که ما برای رفتن وجود دارد ، پس
ما به راحتی در توافق کردند که به دنبال او ، مانند نیز twelve آقایان دیگر خود را با
بندگان ، برخی از فرانسه ، برخی از اسپانیایی ، که ،
به من گفت ، به تلاش کرده بودند ، و به بازگشت دوباره مجبور شد.
بر این اساس ، ما از Pampeluna با راهنمای ما را در نوامبر 15 مجموعه و
در واقع زمانی که من ، به جای رفتن به جلو ، آمد او را به طور مستقیم با متعجب شد
ما در راه همان است که ما از آمد
مادرید ، حدود بیست مایل ، زمانی که ، پس از گذشت دو رودخانه ، و آمد به دشت
کشور ، ما خود را در آب و هوای گرم را دوباره در بر داشت ، که در آن کشور شد
لذت بخش ، و برف دیده می شود ، اما ، در
ناگهانی ، چرخش به چپ ، او نزدیک کوه یکی دیگر از راه ، و اگر آن
درست تپه و precipices نگاه وحشتناک ، با این حال او تورهای بسیاری ، از جمله
meanders ، و ما از جمله راه های پیچ در پیچ ، منجر شد
که ما insensibly ارتفاع کوه ها بدون این که بسیار encumbered گذشت
با برف و همه در یک ناگهانی او نشان داد به ما لذت بخش و پربار
استان Languedoc و Gascony ، تمام
سبز و شکوفایی ، هر چند در فاصله بزرگ ، و ما برخی از راه سخت به تصویب
هنوز هم.
ما کمی مضطرب ، با این حال ، زمانی که ما آن را احساس یک روز کامل و یک شب
چنان سریع است که ما نمی تواند به سفر ، اما او پیشنهاد ما آسان باشد ، ما به زودی باید به گذشته آن می شود
تمام : ما در بر داشت ، در واقع ، که ما شروع به
فرود هر روز ، و به شمال بیشتر از قبل و به همین ترتیب ، بسته به ما
راهنمای ، ما رفت.
حدود دو ساعت قبل از شب بود که ، راهنمای ما که چیزی قبل از ما ، و
نه تنها در چشم ، از عجله three گرگ هیولا ، و بعد از آنها یک خرس ،
از راه تو خالی مجاور به ضخامت
چوب دو گرگ ساخته شده در راهنمای ، و به حال او بسیار قبل از ما بوده است ، او را
شده اند بلعیدم قبل از ما می توانست به او کمک کرد تا یکی از آنها را بر خود بسته
اسب ، و از سوی دیگر با حمله به مرد با
خشونت ها ، که او هم ، و یا حضور ذهن کافی نیست ، به منظور جلب خود
تپانچه ، اما hallooed و گریه را به ما بیشتر lustily.
من مرد جمعه که بعد از من ، من او را سوار bade و ببینید چه چیزی مهم است.
به محض این که جمعه آمد و در چشم های این مرد ، او را به عنوان صدای بلند به عنوان دیگر hallooed ، "O
استاد!
O استاد! "اما مانند یک شخص با حروف درشت ، سوار به طور مستقیم به این مرد فقیر ، و با او
تپانچه گرگ در سر است که به او حمله کرد.
این خوشحال بود برای مرد فقیر است که آن مرد من بود جمعه ، برای ، داشتن شده است به استفاده
موجودات از جمله در کشور خود ، او هیچ ترس بر او ، اما رفت و نزدیک به او و
شات او را در حالی که دیگر از ما
اند در فاصله دورتر از کار اخراج شده ، و یا شاید از دست رفته به گرگ و یا
در معرض خطر تیراندازی مرد است.
اما به اندازه کافی به یک مرد bolder از من وحشت زده و ، در واقع ، از آن احساس خطر
تمام شرکت ما ، هنگامی که ، با سر و صدا از تپانچه روز جمعه ، ما در هر دو طرف شنیده
بد ترین زوزه گرگ ها از و
سر و صدا ، مضاعف شده توسط انعکاس از کوه ها ، به نظر می رسد ما به عنوان اگر وجود دارد به حال
شده است تعداد شگرف از آنها و شاید می شد از جمله چند که وجود دارد ما
تا به حال هیچ علت هراس : با این حال ، به عنوان
جمعه این گرگ کشته شده بود ، دیگری که به اسب بسته بود ، او را به سمت چپ
بلافاصله ، و بدون انجام هر گونه آسیب به او فرار کرد ، که خوشبختانه بر بسته
سر خود را ، که در آن کارفرمایان از کنترل کردن دندان خود را در گیر کرده بود.
اما مرد بود بیشتر صدمه دیده است ، برای موجودی خشمگین بود کمی او را دو بار ، یک بار در
بازو ، و زمان دیگر کمی بالاتر از زانو خود را ، و هر چند که برخی از او دفاع ساخته شده بود ،
او فقط سقوط بود که توسط اختلال
از اسب خود ، زمانی که جمعه آمدند و شات گرگ.
آسان است فرض کنید که در سر و صدا از تپانچه روز جمعه همه ما mended سرعت ما ، و
تا به سرعت به راه ، که خیلی مشکل بود سوار ، به ما را ترک کنند ، به چه
این موضوع شد.
به محض این که ما آمد و واضح و روشن از درخت ، که ما قبل از کور ، ما به وضوح شاهد
چه مورد بوده است ، و چگونه جمعه راهنمای فقیر disengaged به حال ، هر چند ما
در حال حاضر تشخیص نیست که چه نوع موجودی از آن بود که او کشته شده است.