Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نهم
من
بابیت از دوستان او علاقه مند بود ، او دوست داشت اهمیت بودن میزبان و داد و بیداد ،
"بدیهی است ، شما قصد داریم به مرغ smore --! ایده" و او قدردانی
نبوغ T. Cholmondeley Frink ، اما
قدرت از کوکتل رفته بود ، و بیشتر او را می خوردند شاد کمتر او احساس.
سپس روابط حسنه از شام آزار دهنده از Swansons نابود شد.
در ارتفاعات گل و بخش مرفه دیگر از زنیت ، به خصوص در
"مجموعه ای جوان ازدواج کرده ،" بسیاری از زنان که هیچ ربطی به وجود دارد.
اگرچه آنها تا به حال بندگان چند در عین حال با اجاق گاز ، محدوده های الکتریکی و بشقاب و واشر
و جاروبرقی ، و دیوارهای آشپزخانه tiled ، خانه خود را تا راحت بودند که
آنها کارهای خانه کمی داشتند و بسیاری از
مواد غذایی خود را از نانوایی ها و delicatessens آمد.
آنها بود ، اما دو ، یک ، یا بدون فرزند ، و با وجود این اسطوره را که از جنگ بزرگ بود
کار قابل احترام ، شوهران خود را اعتراض به اتلاف وقت خود و به دست آوردن
بسیاری از ایده های "میل لنگ در اجتماعی پرداخت نشده
کار ، و هنوز هم خود باعث شایعه ، با بدست آوردن پول ، که نبودند
کافی حمایت.
آنها شاید دو ساعت در روز ، و بقیه هم که خورده شکلات کار می کردند ،
رفت و به تصاویر متحرک ، رفت و پنجره خرید ، رفت و در غیبت twos و threes
به کارت ، احزاب ، خواندن مجلات ، فکر
timorously از دوستداران که به نظر می رسد هرگز ، و انباشته پر زرق و برق
بی قراری که آنها را از شر آزار دهنده شوهران خود.
شوهران nagged.
از این naggers Swansons نمونه کامل شد.
در طول شام ادی سوانسون شده شکایت کرده بود ، عمومی ، در مورد خود
رهبانیت جدید همسر.
بود ، او را مشاهده کنید ، خیلی کوتاه است ، خیلی کم ، بیش از حد immodestly نازک ، و خیلی بیش از حد
گران است. او به بابیت به دادگاه تجدید نظر :
"صادقانه ، جورج ، چه چیزی شما را از آن Louetta رگ فکر می کنم رفت و خریداری؟
آیا شما فکر می کنید آن را محدود نمی کند؟ "" چه شما را خوردن ، ادی؟
من اسمش را لباس کمی متورم شده است. "
"آه ، آن است که ، آقای سوانسون. اتمام حجت رهبانیت شیرین ، "خانم بابیت
اعتراض کردند. "در حال حاضر ، وجود دارد انجام می بینید ، ناقلا!
شما در چنین اقتدار در لباس! "
Louetta raged ، در حالی که مهمان ruminated و peeped در شانه اش.
سوانسون "که همه در حال حاضر ، گفت :".
"من مقام به اندازه کافی ، بنابراین من می دانم آن را اتلاف پول بود ، آن را می سازد و من خسته
شما با پوشیدن یک closetful تمام لباس های شما کردم در حال حاضر.
بیان ایده من در مورد این قبل از من ، و شما می دانید خوب و خوبی به شما پرداخت نمی
حداقل کمی توجه قرار دارد. من به اردوگاه در دنباله شما باید برای دریافت شما را به
هر چیزی انجام می دهند -- "
خیلی بیشتر از آن بود وجود دارد ، و همه آنها کمک ، همه آنها به جز بابیت.
همه چیز در مورد او به جز معده اش کم نور بود ، و آن قرمز مایل به زرد روشن بود
اختلال است.
"بیش از حد گراب ؛ شایسته نیست به خوردن این مسائل ،" او تشکر -- در حالی که او رفت و در
خوردن ، در حالی که او gulped لرز و تکه glutinous از آجر بستنی و
کیک نارگیل به عنوان لجن زار به عنوان اصلاح کرم.
او احساس به عنوان اینکه او با خاک رس پر شده بود ، بدن او بود سرشار ، گلو او بود
سرشار ، مغز او گل داغ بود و تنها با عذاب او ادامه به لبخند و
فریاد به عنوان میزبان در ارتفاعات گل تبدیل شد.
او ، به جز برای مهمانان خود فرار کرده اند در خارج از منزل و مسمومیت از راه می رفت
مواد غذایی است ، اما در مه که اتاق را پر آنها برای همیشه لطفا برای شنبه ، صحبت کردن ، صحبت کردن ، در حالی که
او agonized ، "رفو احمق به غذا خوردن تمام
این -- نه nother لقمه "، و کشف کرد که او دوباره چشیدن بود غلت زدن بیمار
بستنی ذوب شده در بشقاب خود را.
هیچگونه جادویی در مورد دوستان خود وجود دارد و او بود که هوارد Littlefield uplifted
اطلاعات تولید شده از او گنج خانه از کمک هزینه تحصیلی که
نشانه شیمیایی برای لاستیک خام C10H16 که تبدیل به ایزوپرن ، یا 2C5H8 است.
ناگهان ، بدون سابقه ، بابیت بود نه تنها خسته شدم اما اعتراف به این که او بود
خسته شدم.
این وجد به فرار از جدول بود ، از شکنجه یک صندلی راست و
لم دادن بر روی نیمکت راحتی در اتاق نشیمن.
دیگران ، خود را از بحث unconvincing دمدمی ، عبارات خود را که به آرامی و
دردناکی خفه به نظر می رسید به از کار پر زحمت از زندگی اجتماعی رنج می برند و وحشت
غذای خوب به همان اندازه به عنوان خود است.
همه آنها را پذیرفت با امداد رسانی به پیشنهاد پل.
بابیت بهبود از احساس بودن آب پز.
او در پل به دست آورد.
او بار دیگر قادر به تحمل heartiness بی شفقت Vergil Gunch است.
اما او تصویر loafing با شراب سفید پل در کنار یک دریاچه در ایالت مین است.
آن را به عنوان مسحور کننده و تخیلی به عنوان احساس غربت.
او به حال مین ندیده ، با این حال او مشهود کوه کفن ها ، دریاچه آرام
شب است.
"ارزش است که پل پسر همه این highbrows ballyhooing کنار هم بگذارند ،" او
muttered و ، "من می خواهم به دور از -- همه چیز است."
حتی Louetta سوانسون از خواب بیدار شدن او را نیست.
خانم سوانسون زیبا و دمدمی مزاج بود. بابیت بود تحلیلگر زنان نیست ، به جز
به سلیقه خود را در خانه مبله اجاره.
او آنها را به خانم ها واقعی ، زنان زحمتکش و کارگر ، Cranks قدیمی ، و جوجه های پرواز تقسیم شده است.
او بیش از charms خود mooned اما او از نظر این بود که همه آنها را (نجات زنان
خانواده خودش) "متفاوت" و "مرموز بودند."
با این وجود او توسط غریزه شناخته شده بود که Louetta سوانسون می تواند با نزدیک شدن است.
چشم ها و لب های او مرطوب بودند.
او به صورت مخروطی از پیشانی گسترده تا چانه اشاره کرد ، دهان او نازک اما قوی بود
و مشتاق ، و بین ابرو او دو outcurving و چین و چروک پرشور بودند.
او سی ساله بود ، شاید ، و یا جوان تر است.
شایعات به حال او را لمس هرگز ، اما هر مرد به طور طبیعی و بلافاصله گل رز به
flirtatiousness هنگامی که او را به او صحبت می کرد ، و هر زن او را با stilled تماشا
سفیدی.
در بین بازی ها ، نشستن بر روی نیمکت راحتی ، بابیت به او با شرط صحبت کرد
سلحشوری ، دلاوری که صدا دار گل ارتفاعات است که لاس زنی نیست ، اما
پرواز وحشت از آن : "شما دنبال آن هستید
مانند نوشابه جدید فواره به شب ، Louetta. "
"من؟" "اوله نوع ادی از روی داد و بیداد."
"بله. بیمار از آن را دریافت می کنم. "
"خب ، زمانی که شما خسته از hubby ، شما می توانید اجرا کردن با عمو جرج."
«اگر من فرار -- اوه ، --" تا کنون کسی به شما بگویم دست شما هستند افتضاح
زیبا؟ "
او پایین به آنها نگاه کرد ، او توری از آستین خود را بر آنها کشیده است ، اما
در غیر این صورت او او توجه نیست. او در تصور unexpressed از دست داده بود.
بابیت بیش از حد سست بود در این شب ، به دنبال وظیفه خود را که فریبنده
(هر چند به شدت اخلاقی) مرد بودند. او ambled برگشت به جداول پل.
او بسیار هیجان زده نمی زمانی که خانم Frink چهچه زن ، کوچک ، پیشنهاد شده که آنها
"تلاش و انجام برخی از اعتقاد به عالم ارواح و جدول اوج -- می دانید باهم زندگی کردن می تواند ارواح را
می آیند -- صادق ، او فقط به من scares "!
بانوان حزب پدید آمده بود نه همه شب ، اما در حال حاضر ، به عنوان جنس داده شده
چیزهایی از روح در حالی که مردان در برابر پایه مواد چیزهایی warred ، آنها در زمان
فرماندهی و گریه ، "آه ، اجازه دهید!"
در تاریکی مرد بودند و نه موقر و احمقانه است ، اما goodwives quivered و
ستایش آنها در مورد جدول نشسته است.
آنها خندید : "در حال حاضر ، شما خوب باشد یا من بگویید!" هنگامی که مردان دستان خود را در زمان
دایره.
بابیت با بازگشت اندکی مورد علاقه در زندگی به عنوان دست Louetta سوانسون tingled
با ثبات و استحکام خود را آرام بسته است. همه آنها قوز بیش از قصد.
آنها مبهوت به عنوان برخی از نفس تیره و تار خود جلب کرد.
در نور گرد و خاکی از سالن آنها نگاه غیر واقعی ، آنها احساس disembodied.
خانم Gunch squeaked ، و آنها را با ظرافت غیر طبیعی شروع به پریدن کرد ، اما در صدای خش خش Frink
آنها را به هیبت تسخیر کرده و غرق شد. ناگهان ، باور نکردنی ، آنها شنیده ام
ضربه زدن.
آنها در دست نیمه نشان داد Frink خیره شد و آنها را دروغ هنوز هم در بر داشت.
آنها wriggled ، و وانمود نمی شود تحت تاثیر قرار.
Frink با گرانش سخن گفت : "برخی از یک وجود دارد؟"
تپ تپ. "یکی بد گویی کردن نشانه ای برای' بله 'می شود؟"
تپ تپ.
"و دو" نه "؟" تپ تپ.
"در حال حاضر ، خانم ها و آقایان ، باید راهنمای ما بخواهید تا ما را به ارتباط با
روح برخی از یکی از بزرگ به تصویب رساند؟ "
Frink mumbled. خانم Orville جونز التماس : "آه ، اجازه دهید بحث در
به دانته! ما او را در دایره خواندن مطالعه قرار گرفت.
شما می دانید که او بود ، Orvy. "
قطعا "من می دانم که او بود! شاعر ***.
کجا شما فکر می کنید من بزرگ شده بود؟ "را از همسرش توهین.
"مطمئن -- همکار که در زمان تور کوک به جهنم.
من از طریق po'try خود waded هرگز ، اما ما در مورد او در U. آموخته ، گفت : "بابیت.
"آقای Dannnnnty صفحه! intoned :" ادی سوانسون.
"باید برای به دست آوردن او آسان ، آقای Frink ، شما و او را همکار ، شاعران ، گفت :" Louetta
سوانسون.
"هموطنان ، شاعران ، موش! از کجا 'D شما که چیزهای را دریافت می کنید؟" اعتراض
Vergil Gunch.
"گمان می کنم دانته مقدار زیادی از سرعت زمان سنج های قدیمی نشان داد -- که نه من در واقع به عنوان خوانده شده
او ، البته -- ، اما حق را به حقایق سخت ، او نمی خواهد بایستد ، یک و دو و سه
اگر او تا به حال به دست و پنجه نرم کردن به عملی
ادبیات و به نوبه خود از شعر برای سندیکای روزنامه هر روز ، مانند رفیق بودن
می کند! "هست که در آن ،" از ادی سوانسون.
"آن پرنده های قدیمی می تواند زمان خود را.
کشیش یهودا ، من می توانم نوشتن شعر خودم اگر من یک سال تمام برای آن بود ، و فقط
که آشغال های قدیمی از مد افتاده مانند دانته نوشت : در مورد نوشت. "
Frink خواستار ، "صدا در نیاوردن ، در حال حاضر!
من او را... تماس بگیرید O ، خندان چشم ، ظهور مندرج را به خدای من ، ultimates و آوردن
اینطرفی روح دانته ، که ما فنا ممکن است به کلمات خود را از حکمت لیست. "
"شما را فراموش کرده ام آدرس : خیابان 1658 گوگرد ، ارتفاعات آتشین ، جهنم ،
Gunch chuckled ، اما دیگران احساس کردند که این بود بی دین.
و علاوه بر این -- احتمالا تنها رفیق بودن ساخت ضربه ، اما هنوز هم ، اگر وجود دارد آیا
رخ می دهد چیزی برای این همه می شود ، هیجان انگیز برای صحبت کردن با همکار قدیمی متعلق
-- پشت راه را در زمان اوایل -- "
تپ تپ. روح دانته را به سالن آمده بود
جورج اف بابیت. او بود ، به نظر می رسید ، کاملا آماده پاسخ به سوال
سوالات خود.
او : "خوشحالم که با آنها می شود ، این شب است."
Frink املای پیام های در حال اجرا را از طریق الفبای تا روح
مترجم زدم و حرف راست.
Littlefield ، در لحن آموخته پرسید : "آیا شما می خواهم آن را در پارادیزو ، Messire؟"
"ما بسیار خوشحال هستیم بر روی این هواپیما بالاتر ، آقا.
ما خوشحالیم که شما در حال مطالعه این حقیقت بزرگ از معنویتی ، "دانته
پاسخ. دایره با creaking استقبال بهت زده از نقل مکان کرد
باقی می ماند و پیراهن و جبهه.
"فرض کنید -- فرض کنید چیزی برای این وجود دارد؟"
بابیت بود و نگرانی های مختلف. "فرض کنید باهم زندگی کردن Frink در واقع یکی از این
روحانیت گرایی!
باهم زندگی کردن ، برای یک شخص ادبی بود ، همیشه به نظر می رسید به یک آدم معمولی ، او را به تعلق
جاده چتم کلیسای پروتستان و رفت تا ناهار بوستر و دوست
سیگار برگ و موتورها و داستان با نشاط.
اما فرض کنید که مخفیانه -- پس از همه ، شما در مورد این رفو هرگز نتوانست بگوید
highbrows و طرفدار اصول روحانیت ومعنویت خارج و بیرون تقریبا شبیه بودن
سوسیالیستی! "
هیچ کس طولانی می تواند در حضور Vergil Gunch جدی باشد.
"بخواهید Dant چگونه جک شکسپیر و Verg' -- آن مرد که پس از من به نام --
gettin همراه ، و آنها نمی خواهید آنها می تواند به بازی فیلم دریافت کنید! "او blared ،
و فورا همه نشاط بود.
خانم جونز shrieked ، و ادی سوانسون مورد نظر را بدانید که آیا دانته متوجه نشدم
سرد با هیچ چیز اما حلقه ها و دسته های خود را. دانته خشنود ساخته شده پاسخ فروتن.
اما بابیت -- نارضایتی curst بود او را شکنجه دوباره ، و به شدت ، در
تاریکی غیرشخصی ، او بمب ، "I don't همه ما تا تلنگر و دوباره فکر می کنم ما خیلی
هوشمند.
می خواهم وجود دارد -- یک شخص مانند دانته -- من آرزو می کنم من می خواهم برخی از قطعات خود خوانده شده.
من فرض کنید نه هرگز ، در حال حاضر است. "
او ، بدون توضیح بود ، این تصور را از یک صخره slaggy و بر روی آن ، در شبح
در برابر ابرهای شوم ، رقم تنهاست و تیره رنگ است.
او با تحقیر ناگهانی برای مطمئن ترین دوستان او نگران شده بود.
او درک دست Louetta سوانسون ، و به راحتی از گرما انسان را در بر داشت.
عادت آمد ، یک جنگجوی کهنه کار ، و او خودش را تکان داد.
"چه عفریت ماده با من است ، در این شب؟"
او بصورت تماسهای مکرر دست Louetta است ، نشان می دهد که او تا به حال هر چیزی نادرست توسط معنای
فشردن آن ، و خواستار از Frink ، "بگو : اگر شما می توانید Dant قدیمی' به spiel ما
برخی از اشعار او.
بحث کردن به او. به او بگو ، Buena giorna ، سنور ، SA و COM
wie geht؟ Keskersaykersa کمی شفت دار ، سنور؟ '"
II
چراغ روشن شد ، زنان در جبهه از صندلی خود را در آن نشسته
مصمم در حال تعلیق به موجب آن یک زن نشان می دهد که به محض حال حاضر
سخنران به پایان رسید ، او در حال رفتن به
سخن گفتن روشن به شوهرش ، "خوب ، عزیزم ، من به ازای هر ، احتمالا فکر می کنم آن را در مورد زمان برای
به ما گفت خوب شب. "برای یک بار بابیت شکستن نه در
blustering تلاش برای حفظ حزب رفتن.
او -- چیزی او خواست به فکر کردن وجود دارد -- اما تحقیقات روانی بود
آغاز شده آنها را خاموش دوباره. ("چرا آنها به خانه!
چرا آنها نمی رفتن به خانه! ")
هرچند او از ژرفا از بیانیه ای تحت تاثیر قرار بود ، او تنها نیمی
مشتاق زمانی که هاوارد Littlefield سخنرانی ، "ایالات متحده است که تنها
ملت که در آن دولت ایده آل اخلاقی و نه تنها آرایش اجتماعی است. "
(درست -- درست -- weren't آنها همیشه رفتن به خانه ")
او معمولا بسیار خوشحال شده بود که دارای "مشاهده درون" جهان خطیر از موتور
به شب او به ندرت به وحی ادی سوانسون گوش : "اگر می خواهید بروید
بالاتر از طبقه پرتاب نیزه ، Zeeco خرید توانا و خوب است.
چند هفته پیش ، و ذهن شما ، این منصفانه ، آزمون مربع بود ، آنها در زمان سهام Zeeco
تور اتومبیل و آنها داخل است و فقدان Tonawanda تپه در بالا ، و عضو به من گفت : -- "(" Zeeco
قایق خوب است اما -- برنامه ریزی آنها به ماندن در تمام طول شب ")؟
آنها واقعا قرار بود با فلوتر "ما که بهترین زمان!"
به شدت از همه دوستانه بود بابیت ، با این حال او burbled او
انعکاس ، "من از طریق آن ، اما در حالی که برای من به سختی نیست فکر می کنم من می خواهم تاریخ و زمان آخرین
خارج.
او آماده است تا طعم آن لذت ظریف میزبان : ساخت پاپ او
مهمانان در آرامش نیمه شب.
به عنوان درب بسته او yawned voluptuously ، قفسه سینه ، شانه ها wriggling ، و تبدیل
طلبانه به همسرش. او بشاش است.
"آه ، خوب بود ، آن را نمی
من می دانم که هر دقیقه از آن برخوردار است. آیا شما فکر می کنم تا
او می تواند از آن نمی کنند. او نمی تواند مسخره.
این امر می باید مانند sneering یک کودک خوشحال بوده است.
او دروغ گفته ponderously : "شما شرط می بندم! حزب در سال جاری ، توسط یک شات طولانی است. "
"شام خوب نیست!
و صادقانه من فکر کردم مرغ سرخ شده خوشمزه بود! "
شما شرط می بندم! سرخ شده به طعم ملکه.
مرغ سرخ کرده ام برای سن راگون طعم شده است. "
"آیا ماتیلدا فرای آن را نه به زیبایی! و آیا فکر نمی کنید سوپ بود به سادگی
خوشمزه است؟ "
"قطعا اینگونه بود! این خیلی خوب!
بهترین سوپ من از زمان هک طعم توله سگ بود! "
اما صدای او تراوش دور بود.
آنها در سالن ایستاده بود ، در زیر چراغ های برق در مربع جعبه مانند سایه خود را از رنگ قرمز
شیشه ای با نیکل ، ملزم خواهند بود. او در او خیره شد.
"چرا ، جورج ، شما صدا نیست -- شما صدا اگر شما تا به حال واقعا لذت می برد."
"مطمئن من! البته من! "
"جورج!
آنچه در آن است؟ "" اوه ، من نوع خسته ، من حدس می زنم.
کوبنده و بسیار سخت را در دفتر. آیا نیازمند را به دور و استراحت تا کمی. "
"خب ، ما قصد داریم در تنها چند هفته به مین در حال حاضر ، عزیز است."
"Yuh --" بعد از آن او بود ریختن از nakedly از سکوت ، دزدیدند.
"Myra : من فکر می کنم از آن می خواهم یک چیز خوب برای من وجود دارد اوایل."
اما شما باید این مرد شما را مجبور به مورد کسب و کار در نیویورک دیدار خواهد کرد. "
"چه مرد؟
آه ، مطمئن شوید. او را. آه ، که همه خاموش است.
اما من می خواهم به ضربه مین اوایل کنید -- در یک ماهیگیری کوچک ، قزل آلا بزرگ به من گرفتن ،
golly!
خنده های مصنوعی و عصبی. "خب ، چرا ما نمی آن را انجام دهد؟
ورونا و ماتیلدا می تواند خانه را بین آنها ، اجرا و من و شما می توانید هر بروید
زمان ، اگر شما فکر می کنید می توانید آن را. استطاعت "
وی افزود : "اما that's -- I've احساس متلاطم به تازگی ، من فکر کردم شاید این ممکن است یک خوب
چیزی که اگر من نوع توسط خودم کردم و عرق از من. "
"جورج!
آیا شما می خواهید مرا به همراه ندارد؟ "او بیش از حد wretchedly به صورت جدی به
غم انگیز است ، یا gloriously توهین ، یا هر چیز صرفه جویی در گردن کلفت و بی دفاع و برافروخته به
steaminess قرمز از چغندر آب پز است.
"البته من! من فقط به این معنی بود -- "به یاد است که پل
شراب سفید این پیش بینی شده بود ، او به عنوان از جان گذشته او به عنوان است.
"منظورم این است ، گاهی اوقات چیز خوبی برای بد خلقی های قدیمی اتمام حجت مثل من برای رفتن و گرفتن آن را
سیستم اش ادامه داد و او سعی کرد به صدا پدری.
"سپس هنگامی که شما و بچه ها می رسند -- من نمیفهمد شاید من ممکن است بپرد فقط به مین
چند روز پیش از شما -- I'd آماده برای یک خفاش واقعی ، ببینید که چگونه من به معنای "؟
او را با صداهای بزرگ پررونق coaxed ، با لبخند خوش برخورد ، مانند محبوب
برکت واعظ جماعت عید پاک ، مانند یک مدرس دانشگاه ، طنز آمیز تکمیل خود را
از روی لئامت دادن فصاحت ، مانند همه عاملان wiles مردانه.
او در او خیره شد ، شادی از جشنواره از چهره اش خشک است.
"آیا من زحمت شما زمانی که ما در تعطیلات بروید؟
آیا من نمی اضافه کردن هر چیزی به لذت خود را؟ "او را شکست.
ناگهان dreadfully هیستریک ، او ، او را به عنوان نوزاد yelping شد.
"بله ، بله ، بله!
به جهنم ، بله! اما می تواند شما را درک نمی کنند من به ضرب گلوله
قطعه؟ من همه و همه در!
من از خودم مراقبت کنم!
I'm بیمار از همه چیز و همه کس -- من به شما بگویم ، من کردم!
من -- "این او بود که بالغ و محافظ
در حال حاضر.
"چرا ، البته! شما باید اجرا کردن توسط خودتان!
چرا شما نه پل به همراه ، و شما پسران تنها ماهی و لحظات خوبی داشته باشید؟ "
او بصورت تماسهای مکرر شانه خود را -- بالا و به سمت IT - - در حالی که او با ناتوانی افلیج تکان داد ،
و در آن لحظه بود عادت علاقه او صرفا اما چسبیده به قدرت او.
او گریه cheerily ، "در حال حاضر تا از پله ها بروید ، و پاپ را به تخت.
می خواهیم آن را همه تا تعمیر. من درها را ببینید.
! جست و خیز "
برای دقیقه های بسیاری از ، برای ساعت های زیادی برای ابدیت تاریک و دلگیر ، او دراز بیدار ، لرز ،
کاهش می یابد تا وحشت و هراس بدوی ، درک است که او آزادی را به دست آورده بود ، و تعجب آنچه که
او می تواند با هر چیزی ناشناخته و شرم آور به عنوان آزادی انجام دهد.