Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل سوم شکسته تشبیه در یک جزیره صحرا
پس از این توقف ، ما را به جنوب به طور مستمر به مدت ده یا دوازده ساخته شده
روز ، زندگی بسیار صرفهجویی مصرف در مقررات ما ، که شروع به فروکش کردن بسیار ،
و رفتن هیچ oftener به ساحل از ما به آب تازه موظف.
طراحی من در این بود که یا رودخانه گامبیا ، سنگال ، است که به هر نقطه
در مورد کیپ ورد د ، جایی که من به امید این بود که با برخی از کشتی های اروپایی ملاقات و
اگر من نیست ، من می دانستم که چه چیزی نیست البته من تا به حال
را ، اما به دنبال به جزایر ، و یا نابود وجود دارد در میان سیاهان است.
من می دانستم که همه کشتی از اروپا ، که هر دو سمت به ساحل گینه
و یا به برزیل ، هند یا شرق ، این شنل ، و یا آن جزیره ، و در یک
کلمه ، من را به کل ثروت من بر
این نقطه ، یا که من باید با برخی از کشتی ملاقات و یا باید نابود.
وقتی که من این قطعنامه به دنبال به حال در مورد ده روز دیگر ، به من گفت ، من شروع به
که زمین ساکن بود ، و در دو یا سه مکان ، به عنوان سمت های ما ، ما شاهد
مردم بر ساحل در نگاه به ما ایستاده.
ما همچنین می تواند آنها را کاملا سیاه و سفید و برهنه درک.
من یک بار تمایل به در ساحل به آنها رفته اند ، اما بهتر Xury مشاور من بود ،
و به من گفت ، "نه به هیچ است." با این حال ، من در نزدیک ساحل hauled که من ممکن است
بحث به آنها ، و من آنها را در امتداد ساحل توسط من زد راه خوب است.
من از مشاهده آنها سلاح های خود را در دست داشت ، به جز یکی ، بود که بلند و باریک طولانی
چوب ، که Xury گفت که یک نیزه بود ، و آنها را که آنها می توانند یک راه عالی با پرتاب
هدف خوب ، پس من در فاصله نگه داشته ، اما
با آنها با نشانه و همچنین من می توانم صحبت کرد و به خصوص نشانه های ساخته شده برای
چیزی برای خوردن : آنها به من beckoned به توقف قایق من ، و آنها به من واکشی
گوشت.
پس من این کاهش از بادبان و ذخیره کردن ، و دو نفر از آنها را به اجرا
کشور ، و در کمتر از نیم ساعت ، آمد ، آورده و آنها را با دو قطعه
گوشت خشک شده و برخی از ذرت ، مانند است
تولید کشور خود ، اما ما نه می دانست چه چیزی به یک یا دیگر بود.
با این حال ، ما حاضر به قبول آن است ، اما چگونه در آن آمده است اختلاف بعدی ما بود ، برای
من سرمایه گذاری در ساحل به آنها ، و
آنها به همان اندازه از ما می ترسند ، اما آنها راه امن برای ما در زمان همه ، برای آنها
آورده آن را به ساحل گذاشته و آن را ، و رفت و ایستاد ، راه بسیار خوبی کردن تا ما
آن را در صفحه ذهن ، و پس از آن نزدیک به ما است.
ما نشانه هایی از به لطف آنها ، برای ما تا به حال هیچ چیزی را به آنها را جبران. اما
فرصت ارائه شده است که بسیار سریع به آنها را ملزم زیبا ، برای در حالی که ما
دروغ های ساحل که دو بزرگ
موجودات ، یکی به دنبال دیگر (که ما آن را در زمان) با خشم بزرگ از کوه
سمت دریا ، که آیا آن مرد به دنبال زن بود ، یا اینکه آیا آنها
در ورزش و یا در خشم ، ما نمی تواند بگوید ، هر
بیش از ما می تواند بگوید که آیا آن را معمول و یا عجیب و غریب ، اما به اعتقاد من این بود
دوم ، چون ، در وهله اول ، این موجودات بسیار گرسنه به ندرت ظاهر می شود اما در
شب ، و ، در مقام دوم ، ما در بر داشت
مردم وحشتناکی frighted ، به خصوص زنان است.
مردی که تا به حال نیزه و یا نیزه بود از آنها را به پرواز نیست ، اما از بقیه بود ، اما
به عنوان دو موجودات به طور مستقیم به آب زد ، آنها را ارائه می دهند به خصوص سقوط
از سیاه پوستان ، اما خود را فرو
دریا ، و در مورد شنا ، و اگر آنها برای انحراف خود آمده بود ، در یکی از آخرین
آنها شروع به نزدیک قایق ما آمد از من در ابتدا انتظار می رود ، اما من آماده برای ذخیره کردن او ،
برای من اسلحه من با تمام امکان به حال لود شده
سفر ، و bade Xury بار هر دو از دیگران است.
به محض این که او نسبتا در دسترس من آمد ، من از کار اخراج شده ، و به ضرب گلوله او را به طور مستقیم در سر.
بلافاصله او را به آب غرق شد ، اما افزایش یافت بلافاصله ، و سقوط و
را ، تا اگر او برای زندگی مبارزه می شد ،
و در واقع او بود ، او بلافاصله به ساحل ساخته شده است ، اما بین زخم ، که
آسیب فانی خود را ، و از آب خفه شده بود ، مرگ او درست قبل از او رسیده
ساحل.
این غیر ممکن است برای بیان حیرت از این موجودات ضعیف در
سر و صدا و آتش تفنگ من : برخی از آنها را حتی آماده است تا از ترس مرگ ، و کاهش یافت
به عنوان مرده با وحشت بسیار ، اما زمانی که آنها
شاهد مخلوق مرده است ، و غرق در آب ، و من ساخته شده که نشانه های آنها را به
به ساحل ، آنها در زمان قلب و آمد ، و شروع به جستجو برای موجود.
من او را با خون خود رنگ آب در بر داشت و با کمک یک طناب ، که من
دور پرتاب شده به او ، داد و سیاهان را به مسافت ، آنها او را در ساحل کشیده ، و در بر داشت
که آن را یک پلنگ بیشتر کنجکاو شده بود ،
خال خال ، و خوب را به یک درجه قابل تحسین ، و سیاهان برگزار شد تا دست خود را با
تحسین ، فکر می کنم به آنچه در آن بود و من او را با کشته است.
موجود دیگر ، frighted با فلش از آتش و سر و صدا از اسلحه ، شنا در
ساحل ، و زد تا به طور مستقیم به کوه ها را از کجا آنها آمد ، و نه می تواند به من ، که در آن
از راه دور ، می دانم آنچه در آن بود.
من به سرعت سیاهان آرزو به خوردن گوشت این جانور ، بنابراین من بود
مایل به آن را به نفع آنها را به عنوان از من ، که ، وقتی که من ساخته شده است علائم آنها را به
که ممکن است او را ، آنها بسیار سپاسگزارم.
بلافاصله آنها را به کار با او سقوط کرد و اگر آنها به حال هیچ چاقو ، با این حال ، با
تیز قطعه ای از چوب ، آنها در زمان پوست خود را به آسانی ، و بسیار بیشتر به راحتی ،
از ما می توانست با چاقو انجام می شود.
آنها به من پیشنهاد برخی از گوشت ، که من کاهش یافته است ، اشاره به این که من آن را به
آنها را ، اما نشانه هایی برای پوست است ، که آنها به من داد بسیار آزادانه ساخته شده ، آورده و به من
معامله بزرگ از مقررات خود را ، که ،
هر چند که نمی فهمیدم ، اما من قبول است.
من پس از آن علائم به آنها را برای برخی از آب ، برگزار شد و یکی از شیشه من به آنها ،
تبدیل آن به سمت بالا پایین ، نشان می دهد که به آن خالی بود ، و این که من می خواستم به آن را دارند
پر شده است.
آنها به نام بلافاصله به برخی از دوستان خود ، و آمد و دو زن وجود دارد ، و
آورده یک کشتی بزرگ ساخته شده از زمین ، و سوخته ، که من ، در نور خورشید قرار است ، این که آنها
مجموعه ای را به من ، به عنوان قبل از ، و من فرستاده Xury
در ساحل شیشه با من ، پر شده و همه آنها را سه.
زنان عریان به عنوان به عنوان مردان است.
من در حال حاضر با ریشه و ذرت ، از جمله آن بود ، و آب شد مبله و ترک من
سیاهان دوستانه ، من به جلو برای در مورد یازده روز بیشتر شده ، بدون ارائه به
نزدیک ساحل تا من زمین اجرا
طول بزرگ به دریا ، در حدود فاصله چهار یا پنج لیگ های قبل از من.
و دریا بسیار آرام ، من نگه داشته در ان نزدیکی ها بزرگ به این نقطه است.
در طول ، دو برابر شدن به نقطه ، در حدود دو لیگ را از زمین ، من به سادگی زمین
در طرف دیگر ، به اطراف دریا و پس از آن من به این نتیجه رسیدند ، آن را به عنوان خاص بود ، در واقع ،
که این کیپ ورده د بود ، و کسانی که
جزایر ، از پس از ان به نام ، جزایر کیپ ورد د.
با این حال ، آنها در فاصله های بزرگ بود ، و من به خوبی نمی تواند بگوید چه من تا به حال به بهترین
انجام ، برای اگر من باید با یک تازه از باد صورت گرفته است ، نه ممکن است یک یا رسیدن به
دیگر.
در این معضل ، و من خیلی افسرده ، من را به داخل کابین و پا نشست ، Xury
با راس ، زمانی که ، در یک ناگهانی ، پسر بچه از گریه ، "استاد ، استاد ، یک کشتی را با یک
بادبان! "و پسر احمقانه از frighted شد
از عقل خود ، آن را باید به فکر نیاز می شود برخی از کشتی های کارشناسی است ارسال شده به دنبال ما ،
اما من می دانستم که ما به اندازه کافی دور از دسترس آنها بود.
من از داخل کابین شروع به پریدن کرد ، و بلافاصله دیدم ، نه تنها کشتی ، اما این یک
پرتغالی کشتی ، و ، و من فکر کردم ، این بود که از ساحل گینه ، محدود برای سیاهان.
اما ، هنگامی که من مشاهده دوره او سازی ، من به زودی متقاعد شده بود که آنها
محدود به برخی از راه های دیگر ، و از طراحی نیست و به هر نزدیکتر به ساحل ، که بر اساس آن من
کشیده به دریا تا آنجا که من می تواند ، به حل و فصل با آنها صحبت می کنند در صورت امکان.
با تمام بادبان من را ، من من نمی باید قادر باشد که در راه خود می آیند ،
اما که آنها خواهد بود قبل از من می تواند هر سیگنال به آنها رفته است : اما بعد از من
حال به نهایت شلوغ ، و شروع به
ناامیدی ، آنها ، به نظر می رسد ، شاهد به کمک عینک خود را که برخی از آن اروپا بود
قایق ، که آنها قرار است باید به برخی از کشتی است که از دست داده تعلق دارند. به طوری که آنها کوتاه
بادبان به من اجازه می آیند تا.
من با این تشویق می شد ، و من به عنوان باستان حامی من در هیئت مدیره به حال ، من یک نسل اینده از
آن را به آنها را ، برای یک سیگنال از پریشانی ، و اخراج یک تفنگ ، که هر دو آنها را ، برای آنها
به من گفت که آنها شاهد دود ، هر چند آنها اسلحه را بشنوند.
پس از این سیگنال های آنها بسیار با مهربانی به ارمغان آورد ، و ذخیره کردن برای من ، و در حدود سه
ساعت ، زمان من با آنها است.
آنها از من پرسید که من ، پرتغالی ، و در زبان اسپانیایی ، و در فرانسه بود ، اما من
درک هیچ یک از آنها ، اما در گذشته یک ملوان اسکاتلندی ها ، که در هیئت مدیره ، به نام
من : و من او را پاسخ داده ، و به او گفت من بود
انگلیسی ، که من فرار من از برده داری ساخته شده بود از Moors ، در Sallee.
سپس آنها را bade من در هیئت مدیره است ، و بسیار با مهربانی مرا در ، و تمام مغازه من.
این یک شادی غیر قابل بیان به من ، که هر یک باور بود ، که من در نتیجه
تحویل داده ، و من آن را محترم ، از چنین وضعیت اسفناک و تقریبا نا امید کننده به عنوان
من در بود و من بلافاصله ارائه تمام من
تا به حال به کاپیتان کشتی ، به عنوان یک بازگشت را برای نجات من است ، اما او گفت سخاوتمندانه
من او هیچ چیز از من ، اما من تا به حال که همه باید به من تحویل داده امن
زمانی که من به Brazils بود.
"برای" او می گوید ، "من زندگی خود را در هیچ نظر دیگر را نجات داد از من خواهد بود خوشحالم که می شود
ذخیره خودم : و ممکن است ، یک زمان و یا دیگر ، توان زیادی به من شد تا در همان گرفته شده
بیماری است.
علاوه بر این ، گفت : "او ،" زمانی که من شما را حمل به Brazils ، آنقدر بزرگ راه خود را از
کشور ، اگر من باید از شما را آنچه شما را ، شما را گرسنه وجود دارد ، و پس از آن من
فقط دور کنند که زندگی من داده شده است.
نه ، نه ، "او می گوید :" آقا انگلیسی "(آقای انگلیسی) ،" من به شما به آنجا حمل می کنند در
خیریه و کمک به کسانی که همه چیز امرار معاش خود را برای خرید وجود دارد ، و تصویب خود را
خانه. "
او به عنوان خیریه در این پیشنهاد ، تا او تنها در عملکرد به یک نقطه بود.
برای او دستور داد که ملوانان که هیچ ، باید هر چیزی را که من تا به حال تماس : پس از آن او در زمان
همه چیز را به اختیار خود ، و
به من پشت موجودی دقیق از آنها ، ممکن است که من آنها را ، حتی تا سه من
شیشه ساز.
همانطور که به قایق من ، این بسیار خوب بود و است که او را دیدم ، و به من گفت که او آن را از خرید
من برای استفاده در کشتی خود ، و از من پرسید چه چیزی برای من دارد؟
من به او گفتم او تا سخاوتمندانه به من در همه چیز شده بود که من نمی تواند پیشنهاد را
هر قیمت از قایق ، اما آن را در سمت چپ به طور کامل به او : که بر اساس آن او به من گفت او را
به من توجه داشته باشید از دست من eighty قطعات پرداخت
هشت برای آن در برزیل و زمانی که آن آمد وجود دارد ، اگر هر یک به ارائه بیشتر ، او
را آن را.
او به من پیشنهاد نیز شصت قطعه از هشت بیشتر برای Xury پسر من ، که من به loth
را ، که نه من تمایلی به اجازه کاپیتان او را داشته باشد ، اما من خیلی به loth
فروش آزادی پسر فقیر ، که
کمک من تا صادقانه در خرید خود من است.
با این حال ، زمانی که من اجازه دهید به همین دلیل من می دانم که او ، او را متعلق به آن را به صورت تنها ، و به من پیشنهاد این
متوسط ، که او را پسر یک تعهد او را به آزاد و در ده سال ، اگر
او مسیحی شد : بر این ، و Xury
گفت که او حاضر به رفتن به او ، من اجازه دهید که او کاپیتان است.
در حال سفر بسیار خوبی به Brazils ، و من در خلیج Todos د لس وارد
سانتوس ، و یا خلیج اول نوامبر ، در حدود 22 روز پس از.
و اکنون من بود یک بار دیگر از بدبختی بیشتر از همه شرایط زندگی تحویل داده.
و چه باید بکنید بعد با خودم بود در نظر بگیرند.
درمان سخاوتمندانه کاپیتان به من داد و من به اندازه کافی می تواند هرگز به یاد داشته باشید : او را
هیچ چیز از من برای عبور من ، به من داد twenty ducats برای پوست پلنگ ، و
forty برای پوست شیر ، که من تا به حال در
قایق من ، ایجاد می شود و همه چیز من را در کشتی به punctually به من تحویل داده شده بود و
آنچه که من مایل به فروش او از من خریداری شده ، مانند مورد بطری ، دو نفر از من
اسلحه ، و یک قطعه از توده از موم ،
برای من شمع از بقیه ساخته شده بود : در یک کلام ، من در مورد 220
قطعه هشت محموله از همه من و من با این سهام در ساحل در Brazils رفت.
من تا به حال شده است در اینجا مدت ها قبل از من به خانه یکی از صادقانه خوب بود توصیه می شود
انسان مانند خود را ، که تا به حال ingenio ، آنها آن را (که شده است ، یک مزرعه و
قند خانه).
من با او زندگی می کردند برخی از زمان ، و خودم را با این بدان معناست که با شیوه های آشنا
کاشت و قند و دیدن کشاورزان چگونه به خوبی زندگی می کردند ، و چگونه آنها
ثروتمند هم به طور ناگهانی ، حل و فصل من ، اگر من می تواند
دریافت یک مجوز به حل و فصل وجود دارد ، من در میان آنها به نوبه خود مزرعه : حل و فصل در
حال برای پیدا کردن برخی از راه به پول من ، که من در لندن ترک کرده بود ، remitted
به من.
برای این منظور ، گرفتن یک نوع از نامه تابعیت ، من خریداری زمین به اندازه
که به عنوان پول من را به uncured بود ، و تشکیل یک برنامه را برای من و مزرعه
حل و فصل چنین به عنوان یک ممکن است مناسب باشد
به سهام که به خودم پیشنهاد از انگلستان دریافت خواهید کرد.
من تا به حال یک همسایه ، یک پرتغالی ، لیسبون ، اما متولد از والدین انگلیسی ، که نام او بود.
ولز ، و در شرایط بسیار مانند من بود.
من او را همسایه من ، چون مزرعه خود را دراز بعدی به معدن ، و ما در رفت
بسیار sociably با هم.
سهام من بود ، اما کم ، و نیز خود و ما و نه برای مواد غذایی از هر چیزی کاشته
دیگری ، به مدت دو سال.
با این حال ، ما شروع به افزایش ، و زمین های ما شروع به نظم آمده ، به طوری که یک سوم
سال ما کاشته برخی از تنباکو ، و هر یک از ما بزرگ قطعه ای از زمین آماده برای
نی کاشت در سال آمده است.
اما ما هر دو کمک می خواست و اکنون که من پیدا کردم ، بیش از پیش ، من در اشتباه انجام داده بود
فراق با Xury پسر من است. اما ، افسوس! برای من به اشتباه است که هرگز
به حق ، هیچ جای تعجب بزرگ بود.
من چاره ای ندارند اما تگرگ به در : من را به اشتغال از راه دور کاملا به من بود
نابغه ، و به طور مستقیم بر خلاف زندگی در من خوشحال ، و برای من که من forsook
خانه پدر ، و از طریق شکست تمام مشاوره خوب است.
نه ، من را به ایستگاه های آینده بسیار متوسط بود ، و یا به درجه بالایی از زندگی پایین تر ، که
پدر من به من توصیه به قبل ، و که ، اگر من به حل و فصل را با من ممکن است به عنوان
اند و در خانه ماندند ، و هرگز
خودم را در جهان به عنوان خسته من تا به حال انجام داده و من استفاده می شود اغلب به خودم ، من می توانم
انجام داده اند این نیز در انگلستان ، در میان دوستان من ، به عنوان رفته و پنج هزار مایل
را به انجام آن در میان غریبه ها و وحشی ،
در یک بیابان ، و در چنین فاصله عنوان از هر بخش از جهان به گوش هرگز
که تا به حال از حداقل دانش از من است. در این روش من بر من نگاه
شرایط با تاسف زیادی می باشد.
من تا به حال هیچ کس به صحبت با ، اما اکنون و پس از آن این همسایه هیچ کار باید انجام شود ،
اما در کار از دست من و من می گفت ، من زندگی مانند یک مرد بازیگران دور
بر اساس برخی از جزیره متروک ، که تا به حال هیچ کس وجود دارد ، اما خود او.
اما چگونه است که فقط به آن شده است و چگونه باید منعکس کننده تمام مردان ، که زمانی که آنها خود را در مقایسه
شرایط در حال حاضر با دیگران است که بدتر از آن ، بهشت ممکن است آنها را وادار به ایجاد
ارز ، و سابق خود را متقاعد
سعادت شده توسط خود را تجربه می گویم ، چگونه تنها به آن شده است ، که واقعا انفرادی
زندگی من در منعکس شده است ، در یک جزیره تنها از ویرانی ، باید مقدار زیادی من ، که تا
اغلب به ناحق آن را با زندگی در مقایسه با
که من پس از آن منجر شد ، که در آن ، به حال من ادامه داد ، من به احتمال قوی شده بود
بیش از مرفه و غنی است.
من در برخی از درجه مستقر در اقدامات برای حمل در مزرعه قبل از من بود
نوع دوست ، کاپیتان کشتی که به من در زمان تا در دریا ، برای بازگشت به کشتی رفت
باقی مانده وجود دارد ، در ارائه و کشتی
آماده شدن برای سفر خود ، نزدیک به سه ماه ، هنگامی که او را به گفتن آنچه کمی سهام من
به حال پشت سر من در لندن در سمت چپ ، او به من این توصیه دوستانه و صمیمانه بود : -- "آقا
انگلیسی ، "او می گوید : (تا او را برای همیشه به نام
من) ، "اگر شما به من نامه ها ، و حصول در فرم را به من بدهد ، با دستور به
کسی است که پول خود را در لندن به ارسال اثر خود را به لیسبون ، به مانند
افراد که من باید مستقیم ، و در چنین
کالا به عنوان مناسب برای این کشور ، من شما را از تولید از آنها ، خدا را
حاضر ، در بازگشت من ، اما ، از آنجا که امور انسان ها همه به تغییر و
حوادث ، من دستورات شما را اما
برای £ 100 پوند است که ، به شما می گویند ، نیمی از سهام خود است ، و اجازه دهید خطر
اجرا می شود برای اولین بار ، به طوری که ، اگر آن آمده است امن ، شما ممکن است منظور از بقیه به همان شیوه ،
و ، اگر آن را صدمه دیدن ، شما ممکن است نیم دیگر را به مراجعه به خود را برای عرضه باشد. "
این تا مشاوره سالم بود ، و نگاه کرد تا از دوستان ، که من نمی تواند باشد ، اما متقاعد شده
آن را به بهترین البته من می تواند بود ، بنابراین من بر این اساس آماده نامه به
زن نجیب که با آنها من پول من رفته بود ،
و حصول به کاپیتان پرتغالی ، او را به عنوان مورد نظر.
من نوشت : بیوه کاپیتان انگلیسی یک حساب کامل از تمام ماجراهای من ، من برده داری ،
فرار ، و چگونه من با کاپیتان پرتغالی در دریا را ملاقات کرد ، انسانیت
رفتار او ، و چه وضعیت من در حال حاضر
در ، با تمام جهات لازم دیگر برای عرضه من ، و در زمانی که این صادقانه کاپیتان
به لیسبون ، متوجه شد که به معنی ، توسط برخی از تجار انگلیسی وجود دارد ، به ارسال بیش از ،
نه منظور تنها ، اما یک حساب پر از
داستان من به یک تاجر در لندن ، که آن را به او نشان effectually.
که در نتیجه ان او نه تنها به تحویل پول ، اما از جیب خود را ارسال پرتغال
کاپیتان در حال حاضر بسیار زیبا برای بشریت و نیکوکاری خود را به من.
تاجر در لندن ، vesting این £ 100 در کالاهای انگلیسی ، مانند
کاپیتان برای نوشته بود ، ارسال آنها را به طور مستقیم به او را در لیسبون ، و او به ارمغان آورد
همه آنها را به من به Brazils های تیمی ؛ در میان
که ، بدون جهت من (برای من هم جوان بود در کسب و کار من به آنها فکر می کنم) ، او
مراقبت گرفته شده بود به انواع ابزار ، اهن الات ، و وسایل لازم برای من
مزرعه ، و بود که از استفاده از بزرگ به من.
هنگامی که این بار وارد من فکر کردم ثروت من ساخته شده ، برای من با تعجب
شادی از آن ، و مباشر من بود ، کاپیتان ، اعلام شده بود پنج پوند ،
دوست من که او را به حضور فرستاده بود
برای خود ، به خرید و آن را به من بر بنده ، تحت پیوند به مدت شش سال '
خدمات ، و نمی خواهد قبول از هر نظر ، به جز کمی توتون و تنباکو ،
که من او را قبول ، که از تولید خود من است.
نه این تمام شد ، برای من که تمام کالاهای تولید ، انگلیسی مانند پارچه ،
مواد ، نوعی فلانل رومیزی ، و چیز ارزشمند و مطلوب در کشور ، من
یافت معنی به آنها را به فروش بسیار بزرگ
استفاده ، به طوری که من ممکن است بگویید من تا به حال بیش از چهار برابر ارزش من
باری ، و در حال حاضر فراتر از بی نهایت فقیر همسایه من ، من در پیشرفت متوسط
مزرعه من اولین چیزی که برای من ، من
خرید من یک برده سیاه پوست ، و بنده نیز در اروپا ، من دیگر که علاوه بر
که من کاپیتان تیم از لیسبون به ارمغان آورد.
اما به عنوان رفاه مورد آزار قرار گرفته است و اغلب بسیار ساخته شده با استفاده از بزرگترین بدبختی ما ،
پس از آن با من بود.
من در سال آینده با موفقیت در مزرعه رفتم : من بزرگ و بزرگ fifty
رول توتون و تنباکو در زمین خود من ، بیشتر از من تا به حال از برای دفع necessaries
در میان همسایگان من و این رول پنجاه
که هر یک از بالای یک وزنی ، به خوبی درمان شده بودند ، و علیه گذاشته بازگشت
از ناوگان از لیسبون : افزایش و در حال حاضر در کسب و کار و ثروت ، سر من
شروع به پر از پروژه و
تعهدات فراتر از رسیدن به من ، مانند ، در واقع ، اغلب خراب از بهترین سر در می
کسب و کار.
به حال من در ایستگاه من در حال حاضر در ادامه ، من اتاق را برای همه چیز خوشحال به حال
هنوز من و پا افتادهی که پدر من تا جدی توصیه می شود آرام ، بازنشسته
زندگی ، و از آن او بود ، تا sensibly
توصیف ایستگاه وسط زندگی را به کامل ، اما چیزهای دیگر من حضور داشتند ، و
من هنوز به عامل عمدی از همه بدبختیهای خود و به خصوص ، به
افزایش تقصیر من ، و دو برابر
بازتاب بر خودم ، که در غم آینده من باید اوقات فراغت را دارند ، تمام
این سقط شد من پیوستن آشکار دنده به احمقانه من تهیه
تمایل سرگردان به خارج از کشور ، و
که به دنبال تمایل ، در تضاد به روشن ترین دیدگاه های خودم را خوب انجام
در یک پیگیری عادلانه و ساده از آن چشم انداز ، و آن اقدامات از زندگی ،
که طبیعت و موافقت کند به من در حال حاضر با ، و به وظیفه من.
همانطور که من تا به حال یک بار به این ترتیب در شکستن من به دور از پدر و مادر من انجام می شود ، بنابراین من نمی تواند محتوا
در حال حاضر ، اما من باید ترک کنند و از نظر من تا به حال شاد بودن یک مرد ثروتمند و پر رونق در
مزرعه من ، تنها به دنبال راش
و میل زیاد از افزایش سریع تر از ماهیت چیزی که پذیرفته و در نتیجه
من خودم را ریخته دوباره به عمیق ترین خلیج فارس ، از بدبختی بشر است که انسان تا به حال سقوط کرد
به ، یا شاید می تواند مطابق با زندگی و وضعیت بهداشت در جهان است.
به می آیند ، پس از آن ، در درجه فقط به ویژه از این بخش از داستان من.
شما می توانید فرض کنید که داشتن در حال حاضر تقریبا چهار سال در Brazils زندگی می کردند ، و
شروع به رشد و رونق بسیار خوبی بر مزرعه من ، من نه تنها آموخته
زبان ، اما به حال قرارداد
آشنایی و دوستی میان من دیگر ، کشاورزان ، و نیز در میان
تجار در خیابان سالوادور ، که به پورت های ما بود و که در گفتمان های من در میان
آنها را ، من اغلب به آنها داده بود
حساب من دو سفر به سواحل گینه : نحوه معامله با
سیاه پوستان وجود دارد ، و چگونه از آن آسان بود بر ساحل برای خرید چيز جزئي مانند
دانه ، اسباب بازی ، چاقو ، قیچی ، hatchets ،
بیت از شیشه ، و مانند آن ، نه تنها طلا گرد و غبار ، دانه های گینه ، دندان فیل ها ، و ج ،
اما سیاه پوستان ، برای این سرویس از Brazils ، در اعداد بزرگ است.
آنها گوش همیشه بسیار دقت به گفتمان های من در این سر ، به خصوص
به آن قسمت که مربوط به خرید از سیاهان ، که به یک تجارت که در آن زمان بود ،
نه تنها به دور نیست وارد شده ، اما ، تا آنجا
به عنوان آن بود ، انجام شده توسط assientos بود ، یا اجازه از پادشاهان
اسپانیا و پرتغال ، و در سهام عمومی مجذوب : به طوری که سیاهان چند شد
خرید ، و این بیش از حد عزیز.
این اتفاق افتاد ، در شرکت با برخی از بازرگانان و کشاورزان از آشنایی من ،
و صحبت از این چیز ها خیلی صادقانه ، سه تن از آنها آمد به من صبح روز بعد ، و
به من گفت که آنها به حال شده است غرق در افکار بسیار بر
آنچه من تا به حال با آنها از شب گذشته discoursed ، و آنها را به یک راز
پیشنهاد را به من ، و پس از enjoining من را به پنهان کاری ، آنها به من گفت که آنها تا به حال یک ذهن
به جا از یک کشتی به گینه ، که
آنها تا به حال تمام مزارع و من ، و straitened برای هیچ چیز به اندازه
بندگان ، که آن را به عنوان یک تجارت است که می تواند در نمی شود انجام شد ، چرا که آنها نمی
علنا سیاهان وقتی که آنها آمدند فروش
خانه ، به طوری که آنها مورد نظر به اما یک سفر ، سیاهان را در ساحل
خصوصی ، تقسیم و آنها را در میان مزارع خود را ، و در یک کلمه ، سوال
این بود که آیا من می supercargo خود را در به
کشتی ، برای مدیریت در بخش های تجاری بر ساحل گینه ، و آنها به من ارائه شده
که من باید سهم برابر من از سیاهان است ، بدون ارائه هر بخش از
سهام.
این پیشنهاد منصفانه بود ، باید آن را اعتراف کرده ، به حال آن را به هر یک که
به حال حل و فصل و از مزرعه خود را به مراقبت از ، بود که در یک حال نیست
عادلانه راه آینده می شود بسیار قابل توجه ،
و با یک بورس خوب بر آن ، اما برای من ، که در نتیجه وارد شد و بنا شده ، و
هیچ ، اما به من به عنوان شروع شده بود ، برای سه یا چهار سال بیشتر است ، و به
برای صد پوند دیگر از ارسال
انگلستان ؛ و که در آن زمان ، و با که علاوه بر کم ، می تواند کمیاب اند
شکست خورده از ارزش استرلینگ سه یا 4000 £ ، و
افزایش بیش از حد ، برای من چنین فکر می کنم
سفر مضحک ترین چیز این است که انسان تا به حال در چنین شرایطی می تواند بود
جرم.
اما من ، که به ناوشکن خود من به دنیا آمد ، بیشتر می تواند به مقاومت در برابر این پیشنهاد را
از من می تواند اولین طرح درهم و برهم که وکیل خوب پدر من بود مهار
از دست داده به من.
در یک کلام ، من به آنها گفتم من با تمام قلب من ، و اگر آنها را انجام به نگاه
بعد از مزرعه من در غیاب من ، و از آن به مانند من باید دور
مستقیم ، اگر من سقط.
این که همه آنها مشغول به انجام و یا نوشته های وارد شده به پیمان را به انجام این کار ، و من
ساخته خواهد شد رسمی ، مستعد از مزرعه من و عوارض در صورت مرگ من ،
ساخت کاپیتان کشتی که به حال
زندگی من را نجات داد ، مانند قبل ، من وارث جهانی ، اما ملزم به او از من دور
اثرات که من در را من کارگردانی بود ، نیمی از تولید به خود ، و
دیگر به انگلستان حمل می شود.
در کوتاه مدت ، من در زمان تمام احتیاط ممکن است به حفظ آثار و به نگه دارید تا من
مزرعه.
به حال من نصف احتیاط بسیار به علاقه را به خود من نگاه کرد ، و ساخته شده اند
قضاوت از آنچه که من باید انجام داده اند و نه انجام داده اند ، من تا به حال مطمئنا هرگز
رفته اند تا به دور از موفق
انجام ، ترک همه نمایش احتمالی از شرایط پر رونق ، و رفته بر
سفر به دریا ، با حضور با تمام خطرات معمول خود ، به چیزی از دلایل من
تا به حال به انتظار بدبختیهای خاص به خودم.
اما من در عجله شد ، و اطاعت کورکورانه از دستورات علاقه داشتن به من و نه من
دلیل ، و بر این اساس ، این کشتی در حال نصب است ، و بار مبله ، و
همه چیز ، به عنوان با توافق انجام شده ، توسط من
همکاران در این سفر ، من در هیئت مدیره در یک ساعت بد ، در 1659 سپتامبر 1 رفت ، در حال
در همان روز هشت سال است که من از پدر و مادر من در هال رفت ، به منظور
عمل شورشی را به قدرت خود ، و احمق به منافع خود من است.
کشتی ما در مورد 120 تن بار بود ، انجام six اسلحه و چهارده
مردان ، علاوه بر استاد ، پسر او ، و خودم.
ما در هیئت مدیره هیچ محموله بزرگ از کالاهای به حال ، به جز از اسباب بازی ها از جمله برای ما مناسب بود
تجارت با سیاهان ، مانند دانه ، بیت های شیشه ای ، پوسته ها ، و چيز جزئي دیگر ،
به خصوص کمی به دنبال ، شیشه ، چاقو ، قیچی ، hatchets ، و مانند آن.
در همان روز من در هیئت مدیره رفت و ما مجموعه ای از حرکت ایستاده را به سمت شمال بر خود ما
ساحل ، با طراحی به بیش از کشش برای سواحل آفریقا وقتی که ما آمد و حدود ده یا
twelve درجه عرض شمالی ، که ،
به نظر می رسد ، به گونه ای بود که البته در آن روزها.
ما آب و هوا بسیار خوب است ، فقط بیش از حد گرم ، تمام راه را بر ساحل خود ما بود ، تا
ما به ارتفاع کیپ خیابان Augustino آمد ، از چه رو ، بیشتر حفظ کردن
در دریا ، ما را از دست داده چشم از زمین ، و هدایت
اگر ما به عنوان به جزیره فرناندو د نورنها محدود شد ، برگزاری دوره های ما NE توسط N. ،
و ترک این جزیره در شرق.
البته ما در این خط را در زمان حدود دوازده روز گذشت ، و شد ، توسط آخرین ما
مشاهده ، در هفت درجه و 22 دقیقه عرض شمالی ، هنگامی که خشونت
گردباد و یا طوفان ، ما را کاملا از دانش ما.
و از جنوب شرق شروع شد ، آمد به شمال غرب ، و پس از آن در حل و فصل
شمال شرق ، از چه رو آن را در چنین شیوه ای وحشتناک منفجر ، که برای دوازده روز
با هم ما می تواند چیزی جز درایو انجام دهید ،
و ، scudding دور قبل از آن ، به ما حمل آن کجا سرنوشت و خشم باد
کارگردانی و ، در طی این دوازده روز ، من باید بگویم که من انتظار می رود هر روز به
شود تا بلع و نه ، در واقع ، هیچ کشتی در انتظار نجات جان خود را.
در این پریشانی ما ، علاوه بر وحشت از طوفان بود ، یکی از مردان ما را از مرگ
شعله ور شدن ، و یک مرد و پسر دریا شسته.
درباره روز دوازدهم ، آب و هوا abating کمی ، استاد ساخته شده و مشاهده به عنوان
همچنین او می تواند ، و متوجه شد که او در حدودن یازده درجه شمال عرض جغرافیایی بود ، اما
که او 22 درجه طول جغرافیایی بود
تفاوت غرب از کیپ خیابان Augustino ، به طوری که او در بر داشت او بر ساحل بود
گینه ، و یا قسمت شمال برزیل ، فراتر از رودخانه آمازون ، که به سوی رودخانه
Orinoco ، معمولا به نام رودخانه بزرگ.
و شروع به مشورت با من آنچه البته او را باید ، برای کشتی سوراخ دار بود ، و
معلول بسیار ، و او بود که مستقیما در پشت تا از ساحل ، برزیل ،
من مثبت است که در برابر بود و به دنبال بیش از نمودار از دریا ، سواحل امریکا
با او ، ما به این نتیجه رسید که هیچ کشور ساکن برای ما به مراجعه وجود دارد
تا به ما در دایره از آمد
Caribbee جزایر ، حل و فصل و در نتیجه برای ایستادن را برای Barbadoes ، که ، با نگه داشتن
کردن در دریا ، برای جلوگیری از ریزش چیزی بسوی درون خلیج و یا خلیج مکزیک ، ما به راحتی ممکن است انجام ،
که ما ، در بادبان پانزده روز امید.
در حالی که ما احتمالا می تواند نه سفر ما را به سواحل آفریقا بدون
کمک به هر دو کشتی و به خودمان.
با این طراحی ما را تغییر البته ما ، و هدایت به دور NW توسط W. ، به منظور رسیدن به
برخی از ما جزایر انگلیسی ، جایی که من برای کمک به امید.
اما سفر ما بود در غیر این صورت مشخص ، برای ، که در عرض دوازده
درجه eighteen دقیقه ، یک طوفان second آمد و بر ما ، که ما انجام دور با
به سمت غرب به همان بی پروایی ، و سوار ما
تا از راه از همه تجارت انسان ، که ، به حال تمام زندگی ما به عنوان به را نجات داد
دریا ، ما و نه در معرض خطر توسط بلعیدم وحشی تر از همیشه از بازگشت به شد
کشور خود ما.
در این پریشانی ، باد می وزد هنوز بسیار سخت است ، یکی از مردان ما در اوایل
صبح از گریه ، "زمین" و ما به محض اجرا از داخل کابین به نگاه کردن ، در
امیدوار از دیدن محل در جهان ما
، از کشتی زده شد بر شن و ماسه ، و در یک لحظه حرکت او را تا این حد متوقف شد ،
دریا بیش از او در چنین شیوه ای را شکست که ما انتظار می رود که همه ما باید
جان بلافاصله و ما
چهارم بلافاصله به نزدیک ما رانده می شود ، به ما از فوم بسیار و اسپری پناه
از دریا.
این است که برای هر کسی است که در شرایط مانند برای توصیف نشده است و یا آسان نیست
تصور بهت و حیرت از مردان در چنین شرایطی.
ما چیزی که در آن ما بود ، و یا بر چه زمین بود ما رانده ، که آیا
جزیره یا اصلی ، اعم از مسکونی و یا ساکن نیست.
همانطور که از خشم باد هنوز بزرگ ، و نه کمتر از چند در ابتدا ، ما می توانیم
بسیار به عنوان امیدواریم که کشتی را نگه نمی بسیاری از دقیقه بدون شکستن به قطعات ،
مگر آن که باد ، توسط یک نوع معجزه ، باید فورا به نوبه خود در مورد.
در یک کلام ، ما شنبه به دنبال بر یکدیگر ، و در انتظار مرگ در هر لحظه و هر
انسان ، بر این اساس ، آماده شدن برای یکی دیگر از جهان ، برای وجود چیزی بیشتر بود
برای ما در این.
است که که به راحتی در حال حاضر ما بود ، و همه به راحتی ما تا به حال ، این بود که ، بر خلاف
انتظار ما ، کشتی را شکستن هنوز رتبهدهی نشده است ، و این که استاد گفت : باد
شروع به کم شدن.
در حال حاضر ، هر چند که ما فکر کردیم که باد یک کمی فروکش کردن است ، اما کشتی در نتیجه داشتن
زده بر شن و ماسه و چسبیدن بیش از حد سریع برای ما به انتظار او شدن ، ما
در شرایط وحشتناک در واقع ، و به حال
هیچ ربطی به اما به فکر صرفه جویی در زندگی ما و همچنین ما می توانیم.
ما یک قایق در استرن ما درست قبل از طوفان بود ، اما او برای اولین بار توسط بی باک بود staved
در برابر سکان کشتی ، و در محل بعدی او جدا شدند ، و یا غرق شده یا
را به دریا رانده شده بود ، پس هیچ امید از او وجود دارد.
ما یکی دیگر از قایق در هیئت مدیره بود ، اما چگونه می توانید او را به دریا تردید بود
چیزی.
با این حال ، هیچ هم به بحث وجود دارد ، برای ما خیالی است که کشتی را در شکستن
قطعه در هر دقیقه ، و برخی به ما گفت که او در واقع در حال حاضر شکسته شد.
در این ناراحتی همسر رگ ما گذاشته نگه از قایق ، و با کمک
بقیه مردان پرتاب او را بر طرف کشتی کردم و همه را به گرفتن او ، اجازه دهید
، و متعهد خود ، در حال eleven
در تعداد ، به رحمت خدا و دریا وحشی ، برای هر چند از طوفان بود ، کاهش خواهد یافت
قابل ملاحظه است ، اما به دریا dreadfully بالا بر ساحل بود ، و ممکن است
به نام دن وحشی zee ، به عنوان هلندی تماس با دریا در طوفان.
و اکنون مورد ما بسیار بد در واقع ، برای همه ما شاهد سادگی که به دریا رفت تا
بالا که قایق می تواند زندگی می کنند ، و این که ما باید به ناچار غرق شدند.
همانطور که به ساخت کشتی ، ما هیچ ، و نه اگر ما به حال ما می تواند هر چیزی را با آن انجام می شود ، پس
ما به پارو زدن نسبت به زمین کار می کرد ، هر چند با قلب سنگین ، مانند مردان به
اعدام ، برای همه ما می دانست که زمانی که
قایق نزدیک ساحل او را در یک هزار قطعه از نقض نقطه چین
از دریا.
با این حال ، ما متعهد به نفس ما را به خدا در شیوه ای جدی ترین و باد
رانندگی ما به سمت ساحل ، ما تخریب با دست خود ما عجله ، کشیدن
و همچنین ما می تواند به سمت زمین است.
چه ساحل بود ، چه سنگ و یا شن و ماسه ، چه تند و یا دسته شدن ، ما می دانستیم نیست.
امید که منطقی می تواند ما را دست کم سایه انتظار را بود ، اگر ما
ممکن است برخی از خلیج و یا خلیج فارس ، و یا در دهان از رودخانه است ، جایی که توسط شانس بزرگ ما
ممکن است قایق ما را در اجرا ، و یا هم تحت
لی از زمین ، و شاید ساخته شده از آب صاف.
اما هیچ چیز مثل این به نظر می رسد وجود دارد ، اما به ما نزدیکتر و نزدیکتر ساخته شده ساحل ،
زمین نگاه هراسان تر از دریا.
بعد از ما تا به حال rowed ، و یا نه در مورد یک لیگ و نیم رانده می شود ، که ما آن را به حساب ، یک
موج خروشان ، کوه ، مانند نورد آمد در عقب کشتی از ما ، و ما انتظار داشته سادگی bade
کشتن از روی ترحم.
این ما با چنین خشم گرفت ، که آن را واژگون ساختن قایق در یک بار ، و جدا به ما
و از قایق به عنوان از هم ، به ما هیچ زمان به گفت : "ای خدا!" برای ما
همه در یک لحظه بلعیده.
هیچ چیز نمی تواند آشفتگی فکری که من احساس کردم که من را به غرق توصیف
آب ، برای شنا هر چند که من خیلی خوب است ، اما من می توانم خودم را از امواج ارائه نمی کنم
به رسم نفس ، تا که با موج
هدایت به من ، یا به جای من انجام شد ، راه وسیعی به سمت در ساحل ، و با صرف
خود ، رفت ، و من بر زمین تقریبا خشک و سمت چپ ، اما نیمی مرده با
آب من در زمان شوید.
من تا به حال حضور بسیار از ذهن ، و همچنین در سمت چپ نفس ، که از دیدن خودم نزدیکتر
سرزمین اصلی از من انتظار می رود ، من بر پا من ، و تلاش را در سمت
زمین و به سرعت به من می تواند قبل از اینکه
موج باید بازگشت و بار دیگر به من ، اما من به زودی آن را غیر ممکن بود برای جلوگیری از
آن ، برای من دریا پس از من است عنوان بالا به عنوان یک تپه بزرگ ، و خشم را به عنوان یک
دشمن ، که من تا به حال به هیچ وجه و یا قدرت را به
ادعا شده با : کسب و کار من بود برای نگه داشتن نفس من ، خودم و افزایش بر آب اگر
من می توانم و به همین ترتیب ، با شنا کردن ، به حفظ تنفس من ، خودم و خلبان به سمت
ساحل ، در صورت امکان ، بزرگترین نگرانی من در حال حاضر
در حال که دریا ، به عنوان آن که من بهترین راه حمل و به سمت ساحل آمد که آن را
در ، ممکن است به من حمل نیست دوباره با آن که آن را به سمت دریا داد.
موج که آمد بر من دوباره من به خاک سپرده شد در یک بار بیست یا سی متر عمق در آن
بدن خود ، و من می توانم احساس خودم را انجام با یک نیروی قدرتمند و تردستی به
ساحل ، راه بسیار بزرگ ؛ اما من برگزار شد ، من
نفس ، و کمک به شنا هنوز هم خودم رو به جلو با همه ممکن است به من.
من آماده بود تا با نگه داشتن نفس من پشت سر هم ، زمانی که ، به عنوان من احساس خودم را در حال بالا رفتن ،
بنابراین ، برای تسکین فوری من ، من سر من و دست شلیک از بالای سطح از
آب و هر چند آن دو نیست
ثانیه از زمان است که من می تواند تا خودم را نگه دارید ، اما من تا حد زیادی بهبود ، به من داد
نفس ، و شجاعت است.
من دوباره با آب خوب در حالی که پوشیده شده بود ، اما نه چندان طولانی اما من آن را از برگزار شد.
و پیدا کردن خود آب را به سر برده بود ، و شروع به بازگشت ، من زده رو به جلو در برابر
از بازگشت امواج ، و احساس زمین دوباره با پاهای من.
من هنوز ایستاده بود چند لحظه به بهبود نفس ، و تا آب ها رفت و از من ،
و سپس به من پاشنه در زمان اجرا و با چه قدرت من بیشتر به سمت ساحل بود.
اما نه این که به من تحویل از خشم دریا ، که در آمد ریختن
پس از من دوباره ، و دو بار بیشتر من را با امواج بلند شد و رو به جلو به عنوان انجام
قبل ، ساحل بسیار مسطح است.
آخرین باری که از این دو بود ، تقریبا منجر به مرگ شده است برای من ، برای داشتن دریا
عجله من به عنوان همراه ، قبل ، من فرود آمد ، و یا به جای من نقش برآب ، در برابر یک قطعه از سنگ ،
و چنین است که با زور ، که آن را به من چپ
بی معنی ، و در واقع درماندگی ، که به نجات خود من ، برای ضربه گرفتن من
طرف و پستان ، ضرب و شتم نفس که آن را کاملا از بدن من و به حال به آن بازگشت
بلافاصله دوباره ، من باید
خفه در آب اما من کمی قبل از بازگشت از امواج بهبود ، و
از دیدن من باید دوباره با آب پوشیده شده ، من حل و فصل به برگزاری سریع یک تکه
از سنگ ، و بنابراین برای نگه داشتن نفس من ، در صورت امکان ، تا موج رفت و برگشت.
در حال حاضر ، به عنوان امواج آنقدر بالا به عنوان در ابتدا ، به زمین نزدیک تر ، من برگزار شد نگه من
تا موج کاهش خواهد یافت ، و سپس به ذهن دیگر را اجرا کنید ، که مرا تا نزدیک
ساحل که موج بعدی ، هر چند که آن رفت
بیش از من ، هنوز هم نه به من فرو برد تا به عنوان به من حمل دور و بعد من در زمان اجرا ، من
من را به سرزمین اصلی ، که در آن ، به راحتی بزرگ من ، من clambered تا صخره از
ساحل و شنبه من را بر چمن ، آزاد
از خطر و کاملا دور از دسترس از آب است.
من اکنون فرود آمده بود و در ساحل امن ، و شروع به نگاه کردن و خدا را شکر که زندگی من
، در یک مورد در آن چند دقیقه قبل از کمیاب هر اتاق به امید وجود داشت را نجات داد شد.
من اعتقاد دارم که غیر ممکن است برای بیان ، به زندگی ، به آنچه که ecstasies و حمل و نقل
از روح ، هنگامی که آن ذخیره شده است ، که من ممکن است بگویند ، از بسیار شدید : و من
جای تعجب نیست در حال حاضر در سفارشی ، هنگامی که یک
تبه کار ، که دارای تسمه در مورد گردن او است ، گره خورده است ، و فقط برای رفتن به
خاموش است ، و مهلت را به او ، من ، من تعجب نیست که آنها را
یک جراح با آن ، به او اجازه دهید که خون
بسیار لحظه ای او را به از آن ، که ممکن است تعجب ارواح حیوانات رانندگی
از دل و او را پایمال. "برای شادی ناگهانی ، مانند griefs ، مات در
اول است. "
من در ساحل بلند کردن اجسام تا دست من راه می رفت ، و کل من ، که من ممکن است بگویند ،
در یک تفکر نجات من پیچیده شده. یک هزار و حرکات
حرکت ، که من نمی توانم توصیف.
بازتاب از همه رفقای من که غرق شدند ، و این که باید وجود داشته باشد نه
روح را نجات داد اما به خودم ، برای ، به عنوان برای آنها ، من آنها را دیدم که هرگز پس از آن ، و یا هر نشانه ای از
آنها ، به جز سه نفر از کلاه خود ، یک کلاه ، کفش و دو بود که همراهان نیست.
من بازیگران چشم من به رگ رشته ، زمانی که ، نقض و کف دریا بودن
بزرگ ، من به سختی می تواند آن را ببینید ، آن را تا کنون از وضع و در نظر گرفته شده ، پروردگار! چگونه بود آن
ممکن است من می تواند در ساحل دریافت کنم؟
پس از نظر من با بخشی از وضعیت راحت من خیس بود ، من آغاز شد
به نگاه دور به من ، به چه نوع مکان من در بود ، و چه بعد که باید انجام شود و
من به زودی در بر داشت من به راحتی خرد کردن ، و این که ،
در یک کلام ، من تا به حال نجات وحشتناک ، برای من و مرطوب ، در هیچ تغییر لباس به من ،
و نه هر چیزی یا برای خوردن و نوشیدن به من آرامش و نه هیچ چشم انداز من
قبل از من که از تلف شدن با گرسنگی
و یا توسط حیوانات وحشی بلعیدم ، و که که به ویژه afflicting بود به من
بود ، که من تا به حال هیچ سلاح ، یا به شکار و کشتن هر موجودی برای معاش من ، و یا
برای دفاع از خودم در مقابل هر موجود دیگر را که ممکن است میل به من برای آنها را بکشند.
در یک کلام ، من تا به حال چیزی در مورد من اما یک چاقو ، یک لوله تنباکو و توتون و تنباکو کمی
در یک جعبه.
این تمام مقررات مربوط به من بود و من این را به agonies چنین وحشتناک از ذهن انداخت ، که
در حالی که برای من مانند یک مرد دیوانه بود.
شب های آینده بر من ، من با قلبی سنگین شروع به نظر چه خواهد بود من اگر زیادی
هیچ جانوران بسیار گرسنه در این کشور وجود دارد ، به عنوان در شب آنها همیشه می آیند
در خارج از کشور برای طعمه خود را.
همه درمان است که به افکار من که در آن زمان ارائه شده بود که تا به ضخامت
درخت انبوه مانند یک شاه درخت ، اما خار ، که رشد نزدیک به من ، و من که در آن حل و فصل به نشستن
تمام شب ، و در نظر گرفتن روز بعد چه
مرگ من مرگ ، برای من که هنوز هیچ چشم انداز از زندگی است.
من در مورد یک فورلانگ از ساحل راه می رفت ، برای دیدن اگر من می تواند هر گونه آب تازه برای پیدا کردن
نوشیدنی است ، که من ، به شادی بزرگ من ، و با داشتن مصرف ، قرار داده و کمی توتون و تنباکو را به
دهان من برای جلوگیری از گرسنگی ، من به رفت
درخت ، و بلند شدن به آن ، تلاش خودم را جای به طوری که اگر من باید خواب
ممکن است سقوط.
و با یک چوب کوتاه ، مانند یک چوب قانون ، برای دفاع از من ، من در زمان من
محل سکونت و داشتن بیش از حد خسته شده است ، من به سرعت کاهش یافت و خواب ، و خواب به عنوان
به راحتی به ، به اعتقاد من ، چند می توانست
انجام می شود در شرایط من ، و پیدا کردم خودم را بیشتر با آن از تجدید ، من فکر می کنم ، من تا به حال بود
در چنین شرایطی است.