Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پانزدهم
"تجربه" راجر Ascham می گوید : "ما از پیدا کردن یک راه کوتاهی توسط بلند سرگردان است."
نه به ندرت که مدت ها سرگردان unfits ما را برای سفر بیشتر ، و از آنچه استفاده از ما
تجربه به ما؟
تجربه تس Durbeyfield بود از این نوع ناتوان کننده.
در آخر به او چه باید بکنید آموخته بود ، اما که در حال حاضر به قبول او را انجام می دهند؟
اگر قبل از رفتن به Urbervilles D' وی شدت تحت هدایت بود نقل مکان کرد
گوناگون ضرب المثلی متون و عبارات به طور کلی به او و به جهان شناخته شده ، بدون شک
او هرگز در تحمیل شده است.
اما آن را در قدرت تس شده بود -- و نه آن را در قدرت هر کسی -- به احساس تمام
حقیقت عقاید طلایی در حالی که آن را ممکن است به سود توسط آنها است.
او -- و بسیاری دیگر -- ممکن است مضحک آنکه به خدا با سنت گفت :
آگوستین : "تو hast مشاوره البته بهتر از تو hast مجاز است.
او در خانه پدرش در طول ماه های زمستان باقی ماند ، برداشت fowls ، و یا
قراردادن بوقلمون ها و غازها ، یا لباس برای خواهران و برادران خود را از
برخی از زر و زیور که D' Urberville او را داده بود ، و او بود با تحقیر قرار داده است.
درخواست او را او را.
اما او اغلب دست خود را در پشت سر و میوز خود را قلاب هنگامی که او قرار بود
کار سخت.
او فلسفی اشاره کرد خرما به عنوان انقلاب سال گذشته در آمد ؛
شب فاجعه ابطال سیستم هلاک کننده خود را در Trantridge با زمینه تیره خود را از
چیس ، همچنین تاریخ تولد نوزاد
و مرگ نیز از سالگرد تولد خود را ، و هر روز دیگر با حوادث در فردی
که او برخی از سهم گرفته بودند.
او ناگهان به فکر یک بعد از ظهر ، در زمانی که به دنبال در شیشه ای در انصاف او ، که
دیگری تاریخ وجود دارد ، از اهمیت بیشتری نسبت به کسانی که به او ، که از او
مرگ خود ، زمانی که تمام این charms که
ناپدید شد ، یک روز که حیله گر و نهان در میان تمام روزهای دیگر سال غیر روحانی ،
دادن هیچ علامت یا صدا زمانی که وی سالانه بیش از آن را به تصویب رساند ، اما کمتر مطمئنا نه
وجود دارد.
وقتی که بود؟ چرا او احساس لرز از هر
سالانه مواجه با چنین رابطه سرد؟
او تا به حال فکر جرمی تیلور که برخی هم در آینده کسانی که او را به حال شناخته شده
می گفت : "---- TH ، روزی که فقیر تس Durbeyfield درگذشت" است و وجود دارد
خواهد بود هیچ چیز به ذهن خود را منحصر به فرد در این بیانیه است.
آن روز ، محکوم به پایانه های خود را در زمان از طریق تمام سنین ، او را نمی دانند
در ماه ، هفته ، فصل یا سال.
تقریبا در تس جهش در نتیجه از دختر ساده به زن پیچیده تغییر است.
نمادهای reflectiveness گذشت را به صورت خود ، و توجه داشته باشید از تراژدی در زمان به
صدای او.
چشم او بزرگ شد بزرگتر و فصیح تر است.
او آنچه را که باید به نام یک مخلوق خوب شد ، جنبه او عادلانه بود و
دستگیری و روح او را که از یک زن که آشفته تجارب سال گذشته
یا دو کاملا شکست خورده بود برای اخلاق زدائی.
اما برای افکار جهان آن تجربه ها به سادگی می شده اند
لیبرال آموزش و پرورش است.
او تا دور را از اواخر سال برگزار کرده بود که مشکل خود را به طور کلی ، هرگز شناخته شده بود ، نزدیک به
فراموش شده در Marlott.
اما روشن شد به او که او هرگز می تواند واقعا راحت دوباره در
محل که سقوط از تلاش خانواده اش را دیده بود به "ادعای KIN" -- و ،
از طریق او ، حتی نزدیک تر اتحادیه -- با Urbervilles D' غنی.
حداقل او می تواند راحت وجود دارد تا زمانی سال های طولانی باید محو او
آگاهی مشتاق آن است.
این حال ، حتی در حال حاضر تس احساس نبض زندگی امیدوار هنوز هم گرم و در درون او ، او ممکن است
در برخی از گوشه که تا به حال هیچ خاطره ای خوشحال است.
برای فرار از گذشته و همه که آنها نمیدهد appertained بود آن را نابود ، و به انجام
که او می توانست به دور است. یک بار از دست داده بود همیشه از دست داده واقعا درست است
عفت؟ او خودش بپرسید.
او ممکن است به آن را اثبات نادرست او می تواند bygones حجاب.
قدرت بهبودی بخش بود که pervaded طبیعت آلی قطعا نمیتوان انکار کرد
بکارت به تنهایی.
او مدت طولانی را بدون پیدا کردن فرصتی برای یک حرکت جدید منتظر.
بهار به ویژه ریز گرد آمدند ، و هم بزنید از جوانه زنی تقریبا قابل شنیدن بود
در جوانه اش ، آن را به عنوان حیوانات وحشی نقل مکان کرد ، و او را به پرشور
بروید.
در گذشته ، یک روز در اوایل ماه مه ، نامه او را از دوستان سابق خود رسید
مادر ، به آنها او سوالات مدتها قبل از خطاب به حال -- شخص آنها او
ندیده بود -- که شیرو فروش زن مدبر بود
مورد نیاز در مایل لبنی خانه بسیاری از جنوب ، و این که شیر فروش خواهد بود
خوشحالم که او را برای ماه های تابستان داشته باشند.
کاملا دور شده اند آرزو نیست ، اما احتمالا
به اندازه کافی ، شعاع او را از حرکت و تنهایی که بسیار کوچک بوده است.
به افراد از حوزه های محدود ، مایل هستند به عنوان جغرافیایی درجه ، parishes به عنوان شهرستان ،
شهرستان به عنوان استان و پادشاهی.
در یک نقطه او حل و فصل شد : باید وجود داشته باشد بیشتر D' Urberville قلعه ها در هوا
رویاها و اعمال از زندگی جدید خود. او خواهد بود تس dairymaid ، و
چیزی بیشتر.
مادر او احساس تس را به خوبی در این نقطه می دانستند ، اگر چه بدون کلمات گذشت
بین آنها در مورد این موضوع که او به اصل و نسب knightly اشاره هرگز در حال حاضر است.
با این وجود چنین تناقض انسانی که یکی از منافع از محل جدید به او بود
فضیلت های تصادفی از دروغ خود را در نزدیکی کشور نیاکان خود را (برای آنها نبودند
مردان Blakemore ، گرچه مادرش به استخوان Blakemore بود).
لبنی به نام Talbothays ، برای او که موظف بود ، ایستاده بود از برخی از راه دور
املاک سابق Urbervilles D' ، در نزدیکی vaults خانواده بزرگ خود
granddames و شوهران قدرتمند آنها.
او قادر خواهد بود به آنها نگاه کنید و فکر می کنم نه تنها که D' Urberville ، مانند
بابل ، افتاده بود ، اما این که بی گناهی فردی از نوادگان فروتن
می تواند به مرور در سکوت.
همه در حالی که او تعجب اگر هر چیز عجیب و غریب خوب ممکن است از بودن او در او آمده
اجدادی زمین و برخی از روح در درون او به طور خودکار به عنوان SAP را در گل رز
شاخه های کوچک است.
این جوانان غیر منتظره بود ، فزاینده تا از نو پس از چک به طور موقت خود را ، و آوردن
با آن امید و غریزه شکست ناپذیر نسبت به خود لذت است.
پایان فاز دوم
>
فصل شانزدهم
آویشن معطر ، صبح پرنده جوجه ریزی در ماه مه ، بین دو و سه سال پس از
بازگشت از Trantridge -- ساکت و آروم ، ترمیمی سال برای تس Durbeyfield --
او خانه اش را برای دومین بار را ترک کرد.
پس از بسته بندی توشه خود را به طوری که می تواند آن را به او فرستاده بعد ، او در آغاز شده
تله اجیر شده برای شهر کمی از Stourcastle ، که از طریق آن لازم بود
برای تصویب در سفر خود ، در حال حاضر در یک مسیر
تقریبا مخالف که از adventuring اول خود را.
در منحنی از نزدیکترین تپه او به عقب نگاه متاسفانه در Marlott و او
خانه پدر ، هر چند او خیلی مضطرب به دور بوده است.
خانه خویش و قوم او وجود دارد احتمالا در زندگی روزمره خود را به عنوان پیش از ادامه ،
بدون تحقیر بزرگ لذت در ذهن خود ، اگر چه او خواهد بود
دور ، و آنها را از لبخند او محروم است.
در چند روز بچه ها را در بازی های خود را درگیر به عنوان خوش مثل همیشه ، بدون
حس هر فاصله به جا مانده از خروج او.
این ترک از کودکان جوان تر او را به بهترین تصمیم گرفته بود ؛ او عبارت اند از
باقی می ماند که احتمالا به دست آوردن احکام خود را از آسیب به عنوان مثال او کمتر خوب است.
او از طریق Stourcastle بدون pausing و بعد به محل اتصال رفت
بزرگراه ها ، جایی که او می تواند از ون حامل که فرار به سمت جنوب غرب در انتظار ، برای
راه آهن که engirdled از این فضای داخلی
دستگاه کشور در حال و هرگز در سراسر آن را لرزاند.
در حالی که منتظرید ، با این حال ، در طول یک کشاورز در سبد خرید بهار خود آمد ، رانندگی
تقریبا در جهتی است که از او خواست تا به دنبال.
اگرچه او یک غریبه به او بود او پیشنهاد خود را از یک صندلی در کنار او را پذیرفت ،
نادیده گرفتن که انگیزه خود را صرف ادای احترام به لقاء او بود.
او رفتن به Weatherbury ، و همراه او به آنجا او می تواند راه برود
باقی مانده از راه دور به جای سفر در ون را از طریق
Casterbridge.
تس در Weatherbury انجام را متوقف نمی شود ، پس از این درایو طولانی ، بیشتر از
اندک وعده غذایی معمولی در ظهر در یک کلبه که کشاورز توصیه می شود
او.
پس از ان او با پای پیاده ، سبد در دست شروع شده است ، برای رسیدن به بلند وسیعی از هیث تقسیم
این منطقه از سکوی کم ارتفاع دره بیشتر است که در آن ایستاده بود لبنی
که هدف و پایان زیارت روز خود شد.
تس به حال قبل از هرگز تعداد بازدید این بخش از کشور ، و در عین حال او احساس شبیه به
چشم انداز.
نه چندان دور به سمت چپ از او او می تواند وصله تیره در مناظر تشخیص ،
که پرس و جو او را در فرض به درختان مارک اطراف تایید Kingsbere
در کلیسا که بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا استخوان
اجداد او -- اجداد بی فایده خود را -- دراز entombed.
او هیچ تحسین برای آنها در حال حاضر ، او تقریبا آنها را برای رقص آنها تا به حال متنفر
به رهبری او ، نه از همه که خودمانی شده بود چیزی که او را حفظ ، اما مهر و موم های قدیمی و
قاشق است.
"پیف -- من به بسیاری از مادر به عنوان پدر در من" او گفت.
"همه prettiness من می آید از او ، و او تنها dairymaid."
سفر بیش از مناطق مرتفع قسمت مداخله و زمینهای پست Egdon ، هنگامی که او رسید
آنها ، پیاده روی بیشتر دردسر از او تا به حال پیش بینی می شود ، از راه دور در حال
در واقع اما چند مایل است.
این دو ساعت ، به علت چرخش دوران گوناگون اشتباه بود ، قبل از اینکه او خودش را در یک اجلاس در بر داشت
فرمانده بلند در پی ، واله ، دره گاوداری بزرگ ، دره در
که شیر و کره بزرگ به rankness ، و
فراوان تر از آن ، اگر با ظرافت کمتر از در خانه اش بودند -- سرسبز
دشت تا به خوبی توسط رودخانه متغیر یا Froom سیراب.
ذاتا متفاوت از واله از گاوداری های کوچک ، Blackmoor واله ،
که صرفه جویی در طول اقامت فاجعه بار خود را در Trantridge ، او منحصرا شناخته شده بود
تا کنون.
جهان به یک الگوی بزرگتر به اینجا کشیده شد.
محوطه شماره پنجاه هکتار به جای ده ، farmsteads دیگر تمدید بودند ،
گروه گاو در همین نزدیکی ها قبایل را تشکیل دادند ؛ خانواده ها تنها وجود دارد.
این myriads از گاوهای در کشش زیر چشم خود را از شرق دور تا غرب دور
بیشتر هر او تا به حال در یک نگاه دیده می شود قبل از.
نهاد آموزشی محلی سبز بود خالدار به عنوان انبوه و با آنها به عنوان بوم توسط ون Alsloot یا Sallaert
با مردم ازاد شهر یاقصبه.
رنگ رسیده از قرمز و اسب کهر گاوان جذب نور خورشید شب که
حیوانات سفید پوشش داده شده به چشم در اشعه خیره کننده تقریبا بازگشت ، حتی در دور
ارتفاع که بر روی او ایستاده بود.
چشم انداز چشم نظر کلی پیش از او luxuriantly زیبا بود ، شاید ، به عنوان
که یکی دیگر که او را به خوبی می دانستند. رتبهدهی نشده است آن را بیشتر تشویق.
فاقد جو به شدت آبی خدا نگهدار رقیب ، و خاک های سنگین آن و
بوی ؛ جدید هوا روشن بود ، نیروبخش ، اثیری.
رودخانه خود را ، که تغذیه علف و گاوها در این گاوداری مشهور ، سرازیر شد
مانند جریان در Blackmoor نیست.
کسانی که آرام ، ساکت و آروم ، اغلب کدر بودند ، جریان بیش از تخت گل را که
راه رونده در آب بی ملاحظه ممکن است غرق و ناگهان ناپدید.
آب Froom پاک بودند به عنوان رودخانه خالص زندگی نشان داده شده است به مبلغ
سریع به عنوان سایه ابر ، با shallows زبر است که به آسمان در تمام طول روز prattled
طولانی است.
آب ، گل زنبق ، کلاغ ، پا در اینجا.
یا تغییر در کیفیت هوا از سنگین به نور ، و یا احساس بودن
در میان صحنه های جدید کجا بودند هیچ چشم حسودانه بر او وجود دارد ، فرستاد تا او را
روح زیبا.
او امیدوار است با نور آفتاب در فوتوسفر ایده آل است که او را احاطه شده به عنوان مخلوط
او همراه را در برابر باد جنوب نرم محدود.
او شنیده صدای دلپذیر در هر نسیم ، و توجه داشته باشید هر پرنده به نظر می رسید به در خفا انجام دادن
شادی.
صورت خود latterly با تغییر حالت ذهن به حال تغییر ، به طور مداوم نوسان
بین زیبایی و معمولی ، با توجه به عنوان افکار همجنسگرا بودند و یا قبر.
یک روز او صورتی و بی عیب و نقص بود ، یکی دیگر از رنگ پریده و فجیع است.
هنگامی که او صورتی بود او احساس کمتری نسبت به زمانی رنگ پریده ، او زیبایی کامل تر نسبت بهآنها
با خلق و خوی او را کمتر بالا ، خلق و خوی او را شدید تر با او زیبایی کامل کمتر.
این بهترین چهره خود را از لحاظ جسمی که در حال حاضر در برابر باد جنوب بود.
تمایل مقاومت ناپذیر ، جهانی ، اتوماتیک به پیدا کردن لذت شیرین در جایی ،
سایه افکنده که تمام زندگی ، از meanest به بالاترین ، در طول تسلط
تس.
حتی تنها یک زن جوان بیست ، یکی که ذهنی و sentimentally
تمام نشده بود در حال رشد ، غیر ممکن است که هر واقعه باید بر او باقی مانده بود
تصور که در زمان قادر به استحالة نشده بود.
و به این ترتیب به روح او ، و شکر کردن را آموخته اش ، و امید خود را ، گل رز بالاتر و بالاتر.
او چندین تلاش سرودهای ، اما آنها را ناکافی ؛ تا از recollecting کتاب سرود
که چشم او غالبا از صبح روز یکشنبه سرگردان قبل از او را خورده است
درخت معرفت ، او شعار می دادند : «ای اهل خورشید و ماه...
O ستاره نامه... چیزهایی که نامه سبز بر زمین... نویسنده هوا Fowls...
جانوران و گاو...
بچه های مردان... آنچه خداوند برکت دهد ، او را ستایش و بزرگ او را برای همیشه! "
او به طور ناگهانی متوقف و زمزمه : "اما شاید من کاملا نمی دانند خداوند به عنوان
نشده است.
و احتمالا قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی نیم ناخودآگاه گفته Fetishistic در
تنظیمات توحیدی ، زنانی که اصحاب ارشد فرم ها و نیروهای
طبیعت در فضای باز حفظ در روح خود را به مراتب
بیشتر از فانتزی بت پرست از نیاکان از راه دور خود را نسبت به نظام
مذهب از نژاد خود را در بعد تاریخ تدریس کرده است.
با این حال ، تس حداقل بیان تقریبی برای احساسات او را در قدیم در بر داشت
Benedicite که او از مراحل ابتدایی lisped بود و کافی بود.
چنین قناعت بالا با چنین عملکرد اولیه اندکی به عنوان داشتن
آغاز شده به سمت وسیله ای برای زندگی مستقل ، بخشی از Durbeyfield
خلق و خو.
تس واقعا آرزو به راه رفتن uprightly ، در حالی که پدرش هیچ چیز از نوع ، اما او
او را در محتوا با دستاوردهای فوری و کوچک ، و در شبیه
بدون داشتن ذهن برای تلاش پر زحمت به سمت
چنین خرده پیشرفت اجتماعی به تنهایی می تواند توسط یک خانواده به اجرا درخواهد آمد تا به شدت
معلولان به عنوان Urbervilles D' یک بار قدرتمند بودند در حال حاضر.
شد ، ممکن است آن را گفت ، انرژی از خانواده unexpended مادر وجود دارد ، و همچنین
انرژی طبیعی از سال تس ، rekindled پس از تجربه ای که شده بود به
او را برای آن زمان غلبه کردند.
اجازه دهید حقیقت گفته شود -- زنان را به عنوان یک قانون زندگی می کنند از طریق تحقیر چنین انجام دهید ، و به دست آوردن مجدد
روح خود را ، و دوباره در مورد آنها را با یک چشم و علاقه مند نگاه کنید.
در حالی که در زندگی وجود دارد امید وجود دارد اعتقاد راسخ تا نه به طور کامل ناشناخته است
"خیانت" را به عنوان برخی از نظریه پردازان مهربان که ما باور است.
تس Durbeyfield ، در آن زمان در قلب خوب است ، و پر از شور و حرارت زیادی برای زندگی ، فرود Egdon
دامنه های پایین تر و پایین تر به سمت لبنی از زیارت او.
تفاوت ، مشخص شده در خاص نهایی ، بین vales رقیب در حال حاضر
نشان داد به خودی خود.
راز از Blackmoor بهترین ها را از ارتفاعات اطراف کشف شد ، به خواندن بدرستی
دره پیش از او آن را لازم بود به میان آن فرود.
هنگامی که تس این شاهکار انجام شده بود او خودش را به سنگ فرش شده ایستاده در بر داشت
سطح ، که به شرق و غرب کشیده شده تا آنجا که به عنوان چشم می تواند برسد.
رودخانه از دستگاه بالاتر به سرقت برده بود و در ذرات به جهان خاکی به ارمغان آورد
این زمین افقی و در حال حاضر ، خسته ، سن ، و ضعیف شده ، دراز serpentining
همراه از طریق میان از غنایم سابق آن.
نه کاملا در جهت او مطمئن ، تس هنوز بر گستره hemmed سرسبز ایستادند
صافی ، مانند یک مگس بر روی میز بیلیارد طول نامحدود ، و نه بیشتر
نتیجه را به محیط نسبت به پرواز.
تنها اثر از حضور او بر دره ارام تا کنون برای تحریک شده بود.
ذهن حواصیل انفرادی ، که پس از نزولی به زمین نه چندان دور از او
مسیر ، با گردن سیخ ایستادند ، به دنبال به او.
ناگهان به وجود آمد از همه بخش هایی از دشت تماس طولانی مدت و مکرر وجود دارد --
"Waow! waow! waow! "
از شرق دورترین به غرب دورترین گسترش گریه می کند تا اگر توسط سرایت ،
در برخی موارد توسط پارس یک سگ همراه است.
این بیان از آگاهی دره که تس زیبا بود
وارد شده است ، اما اعلام عادی دوشش زمان -- نیمه گذشته چهار ساعت ، هنگامی که
dairymen در مورد گرفتن در گاوها می شود.
گله قرمز و سفید نزدیکترین در دست ، که تا به حال شده است به phlegmatically برای انتظار
تماس ، در حال حاضر به سمت steading در پس زمینه گروهی رفتند ، کیسه های بزرگ خود را از شیر
نوسانی در زیر آنها به آنها راه می رفت.
تس به آرامی در عقب خود را دنبال کردند ، و بارتون دروازه باز را از طریق وارد
که پیش از او وارد شده بود.
بلند میریزد کاهگلی کشیده دور تا دور محوطه ، دامنه خود را با encrusted
خزه سبز واضح و پیش امدگی لبه بام خود را بر اساس تعداد ارسال های چوبی مالیده براق
صافی توسط پهلوها از گاو بی نهایت
و گوساله از سال گذشته ، در حال حاضر به فراموشی تقریبا غیر قابل تصور در آن منتقل می
ژرفا.
بین پست milchers ، هر رویداد در محدوده زمانی برگزاری نمایشگاه خودش در حال حاضر
لحظه ای به چشم غریب در عقب به عنوان یک دایره بر روی دو ساقه ، در پایین مرکز
که سوئیچ نقل مکان کرد آونگ عاقلانه ، در حالی که
خورشید خود را پشت این سطر از بیماران ، کاهش ، انداخت سایه خود را به دقت
درون بر دیوار.
بنابراین سایه از این چهره های گمنام و بد گل هر شب با به اندازه انداخت
مراقبت بیش از هر کانتور اگر آن را به عنوان مشخصات زیبایی دادگاه در کاخ شده بود
دیوار ، آنها را کپی پشتکار به عنوان آن را به حال
کپی اشکال های المپیک بر روی نمای سنگ مرمر چندی پیش ، یا رئوس مطالب اسکندر ،
سزار ، و فراعنه. آنها کمتر گاو پراسایش بودند که بودند
متوقف شده است.
کسانی که هنوز موضع خود را خواهد ، در وسط حیاط دوشیده شدند ،
که در آن بسیاری از جمله آنهایی که بهتر رفتار در حال حاضر در انتظار ایستاده بود -- همه milchers نخست ، از جمله
شد به ندرت از این دره دیده می شود ، و
همیشه نه در درون آن ، تغذیه توسط خوراک شاداب که آب سکوی
عرضه شده در این فصل نخست سال است.
آن دسته از آنها که با رنگ سفید خال خال شد و نور خورشید در خیره کننده را منعکس
brilliancy ، و دستگیره برنج صیقل خورده ای از شاخ خود را با چیزی از ساطع
صفحه نمایش های نظامی.
veined پستان بزرگ خود را به عنوان کیسه های شن آویزان سنگین ، سر شیشه ها چسبیده به مانند
پاها از خمره کولی ، و به عنوان هر یک حیوان lingered نوبت او را به شیر می رسند
oozed چهارم سقوط کرد و در قطره به زمین.
>
فصل هفدهم
dairymaids و مردان از کلبه خود و خارج از flocked به حال لبنی
خانه با ورود گاو از سکوی ؛ خدمتکاران راه رفتن در pattens ، و نه در
حساب آب و هوا ، اما برای نگه داشتن کفش خود را بالاتر از مالچ بارتون.
هر دختر را در مدفوع خود را سه پا نشسته ، او را به صورت یک وری ، گونه راست او
استراحت در برابر گاو ، و musingly در امتداد پهلو حیوان در تس نگاه
به او نزدیک است.
milkers ، مرد با کلاه ، brims تبدیل کردن ، استراحت مسطح بر روی پیشانی خود و
زل زده بر روی زمین ، او را رعایت نمی کنند.
سفید که بلند "سنجاق" بود تا حدودی -- یکی از این مرد میانسال محکم بود
ظریف و شسته و رفته تر از پیچد از دیگران ، و کت که در قسمت پایین بود
قر جنبه بازاریابی -- کارشناسی ارشد
شیر فروش ، او از آنها در تلاش بود ، دو شخصیت او به عنوان یک milker کارگر و
سازنده کره در طول شش روز و هفتم به عنوان یک مرد در درخشان گسترده پارچه
در خانواده او پیو در کلیسا ، تا این حد مشخص شده به عنوان الهام بخش قافیه :
لبنیات فروش دیک هفته : -- آقای ریچارد کریک در روزهای یکشنبه.
دیدن ایستاده تس در نگاه خیره او سراسر به او رفت.
اکثر dairymen به شیوه ای متقابل در زمان شیردوشی ، اما از آن اتفاق افتاد
که آقای کریک خوشحالم برای دریافت یک دست جدید -- برای روزها آنهایی که مشغول بودند در حال حاضر بود -- و او
دریافت او را به گرمی کشیدند برای او
مادر و بقیه خانواده -- (هر چند این به عنوان یک ماده از فرم صرفا برای در
واقع او آگاه شده بود ، از وجود خانم Durbeyfield تا مطلع
این واقعیت کسب و کار مختصر نامه ای در مورد تس).
"آه -- ابد ، به عنوان یک LAD knowed خود را بخشی O' کشور بسیار خوب ، "او گفت : terminatively.
"اگرچه من هرگز وجود ندارد چون.
و یک زن میانسال از نود که با استفاده از به زندگی نزدیک اینجا ، اما مرده است و مدتها پیش از بین رفته اند ،
به من گفت که خانواده برخی از نام چنین به عنوان شما در Blackmoor واله آمد در ابتدا
از این قطعات ، و twere قدیمی
نژاد کهن است که همه آنها به جز جان دادند زمین -- هر چند نسل جدید
آن را می دانم. اما ، لرد ، من در زمان بدون اطلاع قبلی از قدیمی
روزی زن ، I.
: "اوه نه -- هیچ چیز ، گفت :" تس. سپس بحث بود از کسب و کار تنها.
"شما می توانید شیر' EM تمیز ، maidy من؟ من نمی خواهم گاو من azew در این
سال زمان O '."
او در آن نقطه اطمینان ، و او را مورد بررسی بالا و پایین.
او شده است ماندن در داخل خانه یک معامله خوب و رنگ خود را ظریف رشد کرده بود.
"کاملا مطمئن هستید که می توانید آن را ایستاده؟
'تیس راحت به اندازه کافی در اینجا برای قوم خشن ، اما ما در cowcumber زندگی
قاب. "
او اعلام کرد که او می تواند از آن ایستاده و خوش مزه کردن و تمایل او به نظر می رسید به او برنده
بیش از. "خوب ، من فرض کنید شما تی بشقاب O' می خواهم ،
یا victuals نوعی ، سلام؟
هنوز رتبهدهی نشده است؟ خب ، آیا به عنوان نویسنده در مورد آن را می خواهم.
اما ایمان ، اگر twas من ، من باید به عنوان WI kex سفر تا کنون به عنوان خشک است. "
من دوشش در حال حاضر شروع ، دست من به در ، گفت : "تس.
او نوشیدند شیر کمی به عنوان رفع خستگی موقت -- به تعجب -- و در واقع ،
تحقیر جزئی -- لبنیات فروش کریک ، که ذهن ظاهرا اتفاق افتاده بود هرگز
که شیر به عنوان یک نوشیدنی خوب بود.
"اوه ، اگر آنچه می تواند swaller که می شود آن را ،" او گفت : بی تفاوتی ، در حالی که برگزاری تا
سطل که او از sipped. "" تیس آنچه که من hain't برای سال لمس -- و نه
I.
پوسیدگی این مسائل ، آن را در innerds من مانند سرب دروغ.
شما می توانید از دست خود را بر او امتحان کنید ، او پیگیری می کند ، nodding به نزدیکترین گاو.
اما آنچه او انجام شیر و نه سخت است.
ما آنهایی که سخت و آنهایی که آسان کرده ایم ، مانند مردمی دیگر.
با این حال ، شما پیدا کردن که به زودی به اندازه کافی است. "
هنگامی که تس کلاه سر گذاشتن او را برای کاپوت تغییر کرده است ، و واقعا در مدفوع خود را تحت بود
گاو و شیر squirting از مشت او را به داخل سطل بود ، او به نظر می رسد احساس
که او واقعا یک بنیاد جدید برای آینده خود گذاشته بود.
این اعتقاد راسخ ، تربیت آرامش ، نبض او را آهسته ، و او قادر بود در مورد او را نگاه.
milkers کاملا یک گردان کمی از مردان و خدمتکاران را تشکیل دادند ، مردان عامل
سخت teated حیوانات ، خدمتکاران در طبیعت kindlier است.
فرآورده های لبنی بزرگ شد.
نزدیک به یک صد milchers تحت مدیریت کریک وجود دارد ، همه گفت و از
گله استاد و لبنیات فروش شش یا هشت با دست های خود را دوشیده شده است ، مگر اینکه به دور از
صفحه نخست.
این گاو که دوشیده سخت ترین از همه بودند ، برای سفر ، milkmen خود بیشتر یا
کمتر معمولی را استخدام کند ، او این نیم دوجین به درمان خود واگذار نمی کند ، تا مبادا ،
از بی تفاوتی ، آنها نباید شیر
آنها را به طور کامل و نه به خدمتکاران ، مبادا آنها باید در راه همان عدم شکست
انگشت گرفتن با نتیجه که در طول زمان گاوها "برو azew" -- است که ،
خشک شدن.
این از دست دادن برای لحظه ای که ساخته شده دوشش اسلک به طوری جدی نیست ، اما این
با کاهش تقاضا ، کاهش ، و در نهایت توقف آمد وجود دارد ،
عرضه است.
پس از تس به گاو خود را حل و فصل شده بود برای یک زمان وجود ندارد بحث در بارتون ،
و نه یک صدا را با خر خر کردن از شیر جت به pails متعدد مداخله ،
به جز علامت تعجب گذرا به یک یا
دیگر جانوران درخواست خود را به دور زدن و یا ایستاده هنوز.
جنبش فقط آن دسته از دست milkers بالا و پایین و نوسان
از دم گاو.
بنابراین همه آنها کار کرده ، احاطه شده توسط مید قریب به اتفاق مسطح که یا تمدید
شیب دره -- چشم انداز در سطح مرکب از مناظر قدیمی طولانی
فراموش شده اند ، و بدون شک ، متفاوت در
شخصیت بسیار تا حد زیادی از چشم انداز آنها تشکیل شده در حال حاضر است.
"به تفکر من ، گفت :" شیر فروش ، افزایش به طور ناگهانی از یک گاو که به تازگی به پایان رسانده
Off (غیر فعال) ، ربودند تا سه پا مدفوع خود را در یک دست و سطل در سوی دیگر ، و
در حال حرکت در بعد سخت بدهکار خود را در
مجاورت ، "را به تفکر من ، گاو gie نمی کردن شیر خود را به روز به طور معمول.
پس از زندگی من ، اگر چشمک زن شروع به حفظ عقب مثل این ، او نمی خواهید بود که رفتن به ارزش
زیر توسط اواسط تابستان. "
'تیس چرا که دست جدید there'sa در میان ما آمده ، گفت :" جاناتان سوپ کلم.
"من متوجه شده ام جلو چنین چیزهایی است." "مطمئن باشید.
آن ممکن است.
من فکر نمی کنم o't. "" من گفته شده است که آن را به خود بالا می رود
شاخ در زمان چنین گفت : "dairymaid.
"خوب ، به عنوان رفتن به شاخ خود ، پاسخ لبنیات فروش کریک طرز شک برانگیزی ، به عنوان اینکه
حتی جادوگری ممکن است با امکانات تشریحی محدود ، "من نمی توان گفت ؛
من قطعا نمی توانست.
اما به عنوان گاو nott آن را به عقب نگه دارید و همچنین آنهایی که شاخدار ، من کاملا موافق
آن. آیا آنچه می دانیم که معما در مورد گاو nott ،
جاناتان؟
چرا به گاو nott شیر دادن کمتر در یک سال نسبت به شاخدار؟ "
"من!" interposed شیرو فروش زن ، "چرا؟"
از آنجا که bain't 'EM بسیاری وجود دارد ، گفت :" شیر فروش.
"Howsomever ، این gam'sters قطعا عقب نگه داشتن شیر خود را به روز.
مردمی ، ما باید بلند با چماق زدن یا دو -- که تنها for't درمان.
آهنگ بودند ، اغلب در همین نزدیکی ها لبنیات به عنوان یک ترفند به گاو متوسل
نشانه هایی از خودداری عملکرد معمول خود را نشان دادند و گروه milkers در
این درخواست پشت سر هم به ملودی -- در صرفا
کسب و کار مانند تن ، آن درست است ، و بدون خودانگیختگی بزرگ ، در نتیجه ، بر اساس
به باور خود ، در حال بهبود تصمیم گرفته در طول تداوم آهنگ.
هنگامی که آنها را از طریق چهارده یا پانزده آیات aboutb تصنیف شاد رفته بود
قاتل که برای رفتن به رختخواب در تاریکی هراس بود چون او را دیدم گوگرد خاص
شعله های آتش در اطراف او ، یکی از milkers مرد گفت : --
"من آرزو می کنم آواز خواندن در خم شدن استفاده نمی کند بسیار از باد مرد!
شما باید چنگ شما ، آقا ، اما آنچه کمانچه بهتر است ".
تس ، که گوش داده بود ، فکر کلمات خطاب به شیر فروش شد ،
اما او اشتباه بود.
پاسخ ، در شکل "چرا؟" آمد آن را به عنوان از شکم یک گاو اسب کهر در
اصطبل آن توسط milker پشت حیوان بوده است سخن گفته بود ، از او نیست
تاکنون درک شده است.
"آه بله ؛ هیچ چیز مانند یک کمانچه وجود دارد ، گفت :" شیر فروش.
"هر چند که من فکر می کنم که گاو نر بیشتر هماهنگ نسبت به گاوهای در نقل مکان کرد -- حداقل که
تجربه من است.
هنگامی که یک مرد سالخورده را در Mellstock بود -- شبنمدار با نام ویلیام -- یکی از
خانواده استفاده می شود که به انجام یک معامله خوب کسب و کار به عنوان tranters بیش از وجود دارد -- جاناتان ،
آنچه ذهن -- من مرد دید به عنوان knowed
همچنین من می دانم که برادر خود من ، در نحوه صحبت کردن.
خوب ، این مرد یک خانه آمدن همراه از عروسی ، جایی که او بازی شده است به حال خود بود
کمانچه ، یک شب مهتاب خوب ، و به خاطر تنگی "او را به قطع در سراسر زمان چهل
هکتار ، زمینه دروغ گفتن به این ترتیب ، که در آن یک گاو نر بود به چمن ها.
ویلیام گاو دانه ، و زمان پس از او ، بزمین شاخ ، begad و هر چند ویلیام
runned بهترین او بود ، و به او بسیار نوشیدنی (با توجه به "twas عروسی ، و
مردمی و خاموش) ، متوجه شد که او هرگز می خواهم رسیدن به
حصار و در زمان خود را ذخیره کنید.
خب ، به عنوان یک اندیشه تاریخ و زمان آخرین ، او بیرون کشیده کمانچه خود را به عنوان او runned ، زده و جست و خیز کردن ،
تبدیل به گاو نر ، و حمایت به سمت گوشه.
گاو نر ملایم تر ایستاده بود و هنوز هم ، به دنبال سخت تر کرده ویلیام ، که fiddled
و در تاریخ ؛ تا نوعی یک لبخند بر صورت گاو به سرقت برده است.
اما زودتر ویلیام متوقف کردن بازی خود را روشن کنید و برای دریافت بیش از پرچین تر از گاو نر
را متوقف خواهد کرد او لبخند زدن و پایین شاخ خود را به سمت صندلی تنبان ویلیام.
خوب ، ویلیام بود به نوبه خود و بازی ، خواهی نخواهی ، 'twas و تنها سه نفر
ساعت در جهان ، و knowed که هیچ کس که راه را برای ساعت ها آمده ، و
او آنقدر leery و خسته که نمی دانستم چه باید بکنید.
هنگامی که او تا حدود چهار ساعت خراشیده شده بود او احساس کرد که او قطعا باید به
به زودی ، و او به خود گفت : "تنها این لحن تاریخ و زمان آخرین بین من و ابدی وجود دارد
رفاه!
بهشت من را ذخیره کنید ، و یا من انجام می شود مرد. خب ، پس او به نام به ذهن او می خواهم دیده
گاو زانو زدن Eves کریسمس O 'O مرده» شب.
آن شب کریسمس پس از آن ، اما آن را به سر او آمدند تا بازی ترفند بر
گاو نر است.
به همین دلیل او را به Tivity Hymm شکست ، فقط به عنوان در کریسمس کارول ، آواز ، زمانی که حقیقت و
ببین ، پایین گاو نر زانو bended او رفت ، در جهل خود را ، به همان اندازه اگر 'twere
شب Tivity واقعی "و ساعت.
همانطور که به زودی به عنوان دوست شاخدار بود پایین ، ویلیام تبدیل شده است ، مانند یک clinked
سگ ، و بیش از پرچین پرید امن ، قبل از گاو دعا بر پاهای خود رو به حال دوباره به
را پس از او.
ویلیام می گفت که او شاهد مرد نگاه یک احمق بار بسیاری از خوب ، اما هرگز
چنین یک احمق را به عنوان که گاو نر نگاه زمانی که متوجه شد که احساسات وارسته خود را بازی شده بود
بر و twas شب کریسمس نیست....
بله ، شبنمدار ویلیام ، که به نام مرد ، و من می توانم شما را به پای او که یک بگویید
دروغ گفتن در حیاط کلیسا Mellstock در این لحظه -- فقط بین دوم سرخدار درخت
و راهرو شمال. "
"اتمام حجت داستان کنجکاو ، آن را به ما حمل بازگشت به دوران قرون وسطی ، زمانی که ایمان و اعتقاد زندگی بود
چیز! "
این گفته ، مفرد برای لبنی ، حیاط ، زمزمه صدای پشت گاو اسب کهر بود ؛
اما همانطور که هیچ کس درک مرجع ، بدون اطلاع قبلی ، جز که راوی گرفته شد
به نظر می رسید فکر می کنم ممکن است شک و تردید به داستان خود این مفهوم را میرسانند.
"خب ،' تیس کاملا درست است ، آقا ، اینکه آیا یا نه. من knowed مرد خوبی است. "
گفت : "آه بله ، من بدون شک از آن ، فرد در پشت گاو اسب کهر است.
توجه تس در نتیجه به جذب مخاطب لبنیات فروش بود ، او از آنها می تواند
اما merest پچ ، به علت خود را با دفن سر خود را تا مصرانه در
پهلو از milcher.
او نمی توانست درک چرا او باید حتی شیر فروش به عنوان "آقا" خطاب
خودش.
اما هیچ توضیح مشخصی بود ، او تحت گاو همچنان به اندازه کافی به
دوشیده سه uttering انزال خصوصی در حال حاضر و پس از آن ، به عنوان اگر او می تواند
دریافت کنید نه بر.
آن را آرام ، سر آن را ملایم گفت : "شیر فروش.
"صدای شلاق تیس ، قدرت نیست ، که آن را ندارد." "بنابراین من پیدا کنید ، گفت :« از سوی دیگر ، ایستاده در
گذشته و کشش آغوش گرفته است.
"من فکر می کنم من او به پایان رسید ، با این حال ، اگرچه او انگشتان من درد ساخته شده است."
تس پس از آن می تواند او را در طول کامل را ببینید.
او عینک سنجاق کار عادی و چرم ساق پوش سفید کشاورز لبنی
شیردوشی ، و چکمه های خود را با مالچ از حیاط مسدود شد ، اما این تمام شد او
رد و بدل محلی.
در زیر آن چیزی تحصیل کرده ، محفوظ است ، ظریف ، غمگین بود ، متفاوت است.
اما جزئیات جنبه خود را به طور موقت کنار گذاشته شده توسط کشف محوری
که او یکی از آنها او پیش از اینکه دیده بود.
فراز و نشیب های چنین تس را از طریق از آن زمان گذشت که برای یک لحظه او می تواند
به یاد داشته باشید که در آن او را ملاقات کرده و سپس آن را بر او فلش که او بود
عابر پیاده که در باشگاه - رقص ملحق شده بودند
در Marlott -- غریبه در حال گذر که او می دانست از چه رو آمده بود ، با رقصید بود
دیگران اما با او نیست ، و slightingly او را ترک کرد ، و در راه خود را با او رفته
دوستان.
سیل از خاطرات این احیای حادثه قدامی به او به ارمغان آورد
مشکلات تولید بی میلی مبادا لحظه ای ، به رسمیت شناختن او را نیز ، او باید از سوی برخی از
به معنای کشف داستان خود را.
اما درگذشت او هیچ نشانه ای از یاد او را در بر داشت.
او با درجه که دیدم از زمان اولین خود و تنها روبرو می شوند چهره تلفن همراه خود را به حال
رشد اندیشمندانه تر ، و سبیل خوش ترکیب یک مرد جوان و ریش به دست آورده بود --
دومی palest رنگ کاه که در آن
آن را بر گونه خود را آغاز کرد ، و عمیق تر به قهوه ای گرم دورتر از ریشه آن است.
تحت کتانی خود دوشش - سنجاق کار میپوشید کت مخمل نخی یا ابریشمی تیره ، تنبان بند ناف و
gaiters و پیراهن سفید رسمی.
بدون هیچ کس دوشش دنده می توانست حدس زده بود.
او ممکن است با احتمال برابر شده اند ، خارج از مرکز صاحب ملک یا نجیبانه
plowman.
که او بود ، اما یک تازه کار در کار های لبنی او تا به حال در یک لحظه از زمان ، متوجه شدم او
پس از شیر دوشی از یک گاو بود به سر برد.
در همین حال بسیاری از milkmaids بود به یک دیگر از تازه وارد ، گفت : "چگونه زیبا
او! "با چیزی از سخاوت و تحسین واقعی ، هر چند با امید نیم
که حسابرسان واجد شرایط
ادعا -- که ، به بیان دقیق ، آنها ممکن است انجام داده اند ، prettiness بودن
از روی عدم دقت تعریف از آنچه چشم را در تس زده.
هنگامی که شیر دوشی برای شب تمام شده بود و عقب افتاده در داخل خانه ، جایی که خانم
کریک ، همسر شیر فروش -- که بیش از حد احترام به بیرون رفتن دوشش خودش بود ، و
عینک گان چیزهای گرم در آب و هوای گرم
زیرا dairymaids عینک چاپ -- دادن چشم به منجر و چیزهایی.
فقط دو یا سه تن از خدمتکاران ، آموخته تس ، خواب در خانه لبنیات علاوه بر
خودش ، بیشتر از یاران رفتن به خانه های خود.
او را دیدم چیزی در شام زمان milker برتر که نظر به حال
داستان ، و پرسید : سوال در مورد او ، باقی مانده از شب در حال اشغال
در ترتیب دادن جای او را در بستر محفظه.
خواب و تختخواب تاشو از آن اتاق بزرگ خانه بر سر شیر ، حدود سی فوت طول
سه تن دیگر از داخل ساختمان milkmaids که در همان آپارتمان.
آنها به گل زنان و دختران جوان ، و ، به جز یکی ، و نه مسن تر از خودش.
تس قبل از خواب بود کاملا خسته شده و خوابش برد بلافاصله.
اما یکی از دختران که اشغال تخت مجاور ، از تس بیدار بود ،
و به محض مربوط به ویژه مختلف آخر حیاط پافشاری
او را که به تازگی وارد شده بود.
کلمات زمزمه دختر با فام ، و به ذهن کسل کننده تس ، آنها مخلوط
به نظر می رسید به تاریکی که در آن شناور باشد تولید شده است.
"آقای فرشته کلر -- او است که یادگیری دوشش ، و آن نقش چنگ -- هرگز
می گوید زیادی به ما. او پسر pa'son است ، و خیلی خیلی گرفته
تا WI خود افکار خود را متوجه دختران.
یادگیری کشاورزی در تمام شاخه های آن -- او دانش آموز شیر فروش است.
او آموخته است گوسفند کشاورزی در جای دیگر ، و او در حال حاضر تسلط لبنی
کار....
بله ، او کاملا نجیب زاده متولد شده است. پدر او احترام آقای کلر در
Emminster -- بسیاری از مایلی خوب از اینجا "،" آه -- من از او شنیده اند ، گفت : «او
همدم ، در حال حاضر بیدار است.
"یک روحانی بسیار جدی است ، او نه؟" "بله -- است که او -- earnestest مرد در تمام
Wessex ، آنها می گویند -- آخرین مرتب کردن بر اساس قدیمی کلیسای پایین ، آنها به من بگو -- همه چیز در مورد
در اینجا آنچه را که آنها می نامند بالا باشد.
تمام پسر او ، به جز کلر آقای ما ، ساخته شده pa'sons بیش از حد. "
تس در این ساعت حس کنجکاوی بپرسید چرا در حال حاضر آقای کلر ساخته شده بود
کشیش بخش مانند برادران خود ، و به تدریج کاهش یافت و در خواب دوباره ، کلمات او
خبرچین آینده او را همراه با
بوی پنیر در cheeseloft مجاور ، و چکیدن اندازه گیری
آب پنیر از طبقه پایین wrings است.
>
فصل هجدهم
فرشته کلر افزایش می یابد نه از گذشته در مجموع به عنوان یک چهره متمایز ، اما به عنوان یک
صدای سپاسگزار ، توجه طولانی ثابت ، انتزاعی چشم ها ، و تحرک از دهان
تا حدودی بیش از حد کوچک و ظرافت برای به صف
یک مرد ، هر چند با نزدیک لب پایینی را به طور غیر منتظره شرکت در حال حاضر و پس از آن ، به اندازه کافی
انجام دور با هر استنباط از بی تصمیمی است.
با این وجود ، چیزی مبهم ، سرگرم ، مبهم ، در تحمل خود را و
توجه ، او را به عنوان یکی که احتمالا تا به حال هیچ هدف کاملا صریح و مشخص و یا نگرانی در مورد او مشخص شده
آینده مواد.
این حال به عنوان یک مردم LAD گفت : از او بود که او هر چیزی که ممکن است اگر او سعی انجام بود.
او جوانترین فرزند از پدرش که یک کشیش فقیر در انتهای دیگر از شهرستان بود ،
و در لبنیات Talbothays به عنوان دانش آموز شش ماه وارد شده است ، پس از رفتن دور
برخی از مزارع دیگر ، جسم خود را به
کسب مهارت های عملی در پروسه های مختلف از کشاورزی ، با یک دیدگاه یا به
مستعمرات و یا تصدی خانه ، مزرعه ، به عنوان شرایط ممکن است تصمیم بگیرند.
ورود او به صفوف agriculturists و پرورش دهندگان ، یک گام در
حرفه ای مرد جوان که پیش بینی شده است نه توسط خودش و نه توسط
دیگران است.
آقای کلر ، بزرگتر که اولین همسر و جان خود را از دست داده اند و سمت چپ او را یک دختر ، ازدواج
دوم اواخر در زندگی است.
این خانم تا حدی غیر منتظره آورده بود او را سه پسر ، به طوری که بین فرشته ،
جوانترین و پدرش چند در اوصاف کشیش وجود دارد به نظر می رسید برای تقریبا یک نسل از دست رفته است.
از این بچه ها فرشته مزبور ، کودک از سن او ، تنها پسر که بود
مدرک دانشگاهی گرفته نشده بود ، هر چند او یک از آنها که اوایل بود
وعده ممکن است عدالت کامل به آموزش academical انجام می شود.
حدود دو یا سه سال قبل از ظاهر فرشته در رقص Marlott ، در یک روز
زمانی که او مدرسه را ترک کرده بودند و به دنبال مطالعات خود را در منزل ، بسته به آمد
محل اقامت خلیفه از کتابفروش محلی ، به کارگردانی کلر به کشیش جیمز.
چند در اوصاف کشیش داشتن آن باز شده و آن شامل کتاب ، خواندن چند صفحه ، که در نتیجه ان
او از صندلی او شروع به پریدن کرد و رفت و مستقیما به فروشگاه کتاب تحت
دستش را.
: : "چرا به خانه من فرستاده شده؟" او پرسید : peremptorily ، برگزاری دوره.
"این ، دستور داده شد آقا." "من ، یا هر یک متعلق به من ، من
خوشحالم برای گفتن دارد. "
مغازه دار به سفارش کتاب های خود نگاه. "اوه ، misdirected از آن شده است ، آقا ،" او
گفت. "این آقای فرشته کلر دستور داده شد ، و
باید به او فرستاده شده است. "
آقای کلر winced که اگر او زده شده بود. او به خانه رفت رنگ پریده و نژند ، و به نام
فرشته به مطالعه خود. او گفت : "نگاه به این کتاب ، پسر من".
"نظر شما در مورد آن را می دانم؟"
"من به آن دستور داده ، گفت :" فرشته به سادگی. "چه؟"
"برای خواندن است." "چگونه می تواند شما را از خواندن آن فکر می کنم؟"
"چگونه می توانم؟
چرا -- این سیستم از فلسفه است. هیچ اخلاقی ، و یا حتی مذهبی ،
کار منتشر شده "" بله -- اخلاقی کافی است. من که انکار کند.
اما مذهبی -- شما و برای شما ، که قصد به وزیر انجیل "!
"از آنجا که شما نسبت به موضوع است ، پدر اشاره ، گفت :" پسر ، با فکر اضطراب
بر چهره اش ، "من باید مثل می گویند ، یک بار برای همه ، که من ترجیح می دهم به را
سفارشات.
من می ترسم من وجدان نمی تواند انجام این کار است. من عاشق کلیسا به عنوان یکی از عاشق پدر و مادر است.
من همیشه باید گرمترین محبت برای او داشته باشد.
هیچ نهادی است که تاریخ من تحسین عمیق تر وجود دارد ، اما نمی توانم
صادقانه مقدر می شود وزیر او ، به عنوان برادران من هستند ، در حالی که او برای آزادسازی امتناع
ذهن خود را از theolatry رستگاری غیرقابل دفاع است. "
اما در هر حال به چند در اوصاف کشیش سر راست و ساده فکر رخ داده هرگز
که یکی از گوشت و خون خود را می تواند به این می آیند!
او ، stultified شوکه شده بود ، فلج شده است.
و اگر فرشته بودند برای ورود به کلیسا ، چه استفاده از فرستادن او بود
کمبریج؟
دانشگاه به عنوان یک مرحله به هیچ چیز به جز هماهنگی به نظر می رسید ، به این مرد ثابت
ایده ها ، مقدمه بدون حجم است.
او یک مرد صرفا مذهبی است ، اما معتقد بود ، یک مؤمن شرکت -- نه به عنوان عبارت
در حال حاضر elusively توسط کلامی انگشتانه - riggers در کلیسا و از تعبیر
آن است ، اما در همان معنای قدیمی و سرسخت مدرسه انجیلی : کسی که می تواند
در واقع اظهار نظر کردن است که ابدی و الهی
انجام داد ، هجده قرن پیش در حقیقت بسیار...
پدر فرشته سعی کرد استدلال ، اقناع ، التماس.
"نه ، پدر من می توانم ماده چهار (ترک بقیه به تنهایی) در زیر سندی نوشتن نیست ، مصرف آن را در
معنای تحت اللفظی و دستوری که توسط اعلامیه مورد نیاز ، و ،
بنابراین ، من نه می تواند کشیش بخش در وضعیت کنونی امور ، گفت : "فرشته.
"غریزه کل من در مورد دین به سوی بازسازی را برای نقل قول
مورد علاقه رساله به عبرانیان ، از بین بردن از آن چیزهایی است که زده شده ،
از چیزهایی که ساخته شده ، که آن چیزهایی است که می تواند متزلزل نمی ممکن است باقی می ماند. "
پدر او غصه دار آنچنان عمیق است که از آن ساخته شده فرشته کاملا بدحال به او.
"خوب مادر شما چیست و من صرفه و stinting خودمان را به را
به شما آموزش دانشگاه است ، اگر آن را برای افتخار و جلال خدا استفاده نمی شود؟ "
پدر او تکرار می شود.
"چرا ، است که ممکن است برای شکوه و شرافت و اسم و مرد ، پدر استفاده می شود."
شاید اگر فرشته استقامت حال او ممکن است مانند برادران خود را به کمبریج رفته است.
اما نظر چند در اوصاف کشیش که مقر یادگیری به عنوان گامی به سفارشات
به تنهایی کاملا سنت خانواده بود و بنابراین ریشه این ایده در ذهن او بود که
پشتکار شروع به نظر می رسد.
پسر حساس شبیه به قصد به سوءاستفاده از اعتماد و نادرست مومن
سرپرست خانوار ، و شد ، به عنوان پدر خود اشاره کرده بود ، مجبور شده بود
به اعمال صرفه جویی زیادی انجام این
طرح یکنواخت از آموزش برای سه مرد جوان.
"من بدون کمبریج انجام دهید ،" فرشته در آخرین گفت.
"من احساس می کنم که من هیچ حق وجود دارد در شرایطی است."
اثرات این مناظره تعیین کننده بودند ، زمانی در نشان دادن خود نیست.
او سال ها و سال ها در مطالعات ، تعهدات ، و تاملات درهم و برهم به سر برد ، او
شروع به نشان دادن بی تفاوتی قابل توجهی به اشکال اجتماعی و مشاهدات.
تمایز مواد رتبه و ثروت او به طور فزاینده نفرت.
حتی "خوب قدیمی خانواده" (استفاده از عبارت های مورد علاقه از ارزش های محلی اواخر)
عطر را برای او نداشت مگر اینکه خوب از قطعنامه های جدید در نمایندگان آن وجود دارد.
به عنوان یک تعادل به این austerities ، وقتی که او رفت و در لندن زندگی می کنند برای دیدن آنچه را که
جهان بود ، و با نظر به تمرین حرفه و یا کسب و کار وجود دارد ،
او سر خود را انجام شد ، و نزدیک به
گیرافتاده توسط یک زن بسیار مسن تر از خود ، هر چند خوشبختانه او در امان نماند
تا حد زیادی برای تجربه بدتر است.
ارتباط زودرس با آهنگسازی کشور در او پرورش تا به حال شکست ناپذیر ، و
تقریبا غیر معقول ، گریزی به زندگی شهر مدرن ، و او را از چنین بسته
موفقیت او ممکن است آرزو به
پس از تماس دنیوی در غیر عملی بودن از یک روحانی است.
اما چیزی که باید انجام شود ، او سالها با ارزش هدر رفته بود و داشتن
آشنایی که در شروع یک زندگی پر رونق به عنوان یک کشاورز استعمار بود ، آن را به رخ داده است
فرشته که این ممکن است سرب در مسیر درست.
کشاورزی ، چه در مستعمرات ، امریکا ، و یا در خانه -- کشاورزی ، در هر صورت ، پس از
تبدیل شدن به خوبی واجد شرایط برای کسب و کار توسط کارآموزی دقیق -- که بود
حرفه که احتمالا هزینه
استقلال بدون قربانی از آنچه که او حتی بیش از شایستگی ارزش --
آزادی فکری.
بنابراین ما فرشته کلر ، ساعت شش و بیست در اینجا در Talbothays به عنوان یک دانش آموز از گاوان ،
و ، به عنوان خانه در نزدیکی در دست وجود دارد که در آن او می تواند با استفاده از راحت
مسکن ، مرز در شیر فروش است.
اتاق او به اتاق زیر شیروانی بسیار زیاد بود که تمام طول لبنیات خانه را زد.
این تنها می تواند توسط یک نردبان را از زیر شیروانی قرار دادن پنیر توان رسید ، و بسته شده بود برای
مدت زمان طولانی تا او وارد شد و آن را به عنوان عقب نشینی خود را انتخاب شده است.
در اینجا کلر به حال مقدار زیادی از فضا ، و اغلب می تواند توسط لبنی محلی ، به قدم زدن تا شنیده
و پایین زمانی که خانواده به استراحت رفته بود.
بخش در انتهای پرده تقسیم شده بود ، که پشت تخت او ،
قسمت بیرونی که به عنوان اتاق نشسته مثل خانه مبله.
در ابتدا او زندگی می کردند تا در بالا به طور کامل ، خواندن یک معامله خوب و strumming بر
چنگ قدیمی که او در یک برنامه فروش را خریداری کرده بود ، گفت : زمانی که در یک طنز تلخ است که او
ممکن است زندگی خود را به آن را دریافت کند در خیابان ها بعضی از روز.
اما او به زودی به خواندن طبیعت انسان را با در نظر گرفتن وعده های غذایی خود را به طبقه پایین در
به طور کلی ، ناهار خوری ، آشپزخانه ، با شیر فروش و همسرش ، و خدمتکاران و مردان ، که
همه با هم تشکیل یک مجلس پر جنب و جوش ، برای
هر چند اما دست شیردوشی چند خواب در خانه ، چند خانواده را در وعده های غذایی پیوست.
کلر طولانی تر اقامت در اینجا اعتراض کمتری به حال او به شرکت او ، و
او مانند برای به اشتراک گذاشتن چهارم با آنها مشترک است.
بیشتر در کمال تعجب او در واقع ، او در زمان ، یک لذت واقعی در مصاحبت خود.
مزرعه متعارف ، قوم تخیل خود -- انسان در روزنامه
توسط آدمک رقت بار شناخته شده به عنوان هاج فشار دهید پس از چند روز محو شدند '
محل اقامت.
در هیچ هاج چهارم نزدیک بود دیده می شود. در ابتدا ، درست است ، هنگامی که کلر است
اطلاعاتی تازه از یک جامعه خلاف این دوستان با آنها که او در حال حاضر
hobnobbed کمی عجیب به نظر می رسید.
نشسته به عنوان عضو در سطح خانوار شیر فروش به نظر می رسید در ابتدا
دادرسی undignified. ایده ها ، حالت ، محیط اطراف ،
ظاهر واپس گرا و بی معنی است.
اما با که در آنجا زندگی می کنند ، روز پس از روز ، سوجورنر حاد یک آگاه شد
جنبه های جدید در صحنه ای تماشایی.
بدون هر گونه هر آنچه که تغییر هدف ، تنوع محل گرفته شده بود
monotonousness.
میزبان و خانگی میزبان خود او ، مردان و خدمتکاران خود را ، به عنوان بشوند تنگاتنگی
شناخته شده به کلر ، شروع به خود را در یک فرایند شیمیایی افتراق.
فکر پاسکال خانه به او آورده بود : "mesure qu'on علاوه D' ESPRIT ، در
trouve qu'il بله ، به همراه D' hommes originaux. لس DU خاندان commun NE trouvent پاس د
تفاوت entre hommes LES. "
هاج معمولی و unvarying متوقف به وجود داشته باشد.
او شده است از هم پاشیده به حال به تعدادی از هموطنان متنوع و موجودات -- موجودات بسیاری از
ذهن ، موجودات بی نهایت در تفاوت ، برخی از شاد ، بسیاری از بی سر و صدا ، چند افسرده ، یکی
اینجا و آنجا روشن حتی به نبوغ ، برخی از
احمق ، دیگران حرف نشنو ، دیگران تند و تلخ و برخی از mutely Miltonic ، برخی به طور بالقوه
Cromwellian -- به مردانی که تا به حال نمایش خصوصی از یکدیگر ، او از دوستان خود بود ؛
که می تواند تحسین یا محکوم به یکدیگر ،
مات و متحیر کردن و یا متالم خود تأمل foibles یکدیگر و یا
گناهی خالی ، مردان هر یک از آنها خود را در راه خود فرد راه به مرگ گرد و خاکی راه می رفت.
بطور غیر منتظره او شروع به مانند زندگی در فضای باز به خاطر خود آن ، و برای آنچه در آن
به ارمغان آورد ، جدا از تحمل خود را در حرفه ای پیشنهادی خود او است.
با توجه به موقعیت خود را به او زیبا و رایگان از مزمن شد
سودا است که نگه از نژادهای متمدن با کاهش باور
در یک قدرت منعم است.
برای اولین بار از سال اواخر او قادر به خواندن به عنوان گزارشات و او را متمایل شده است ، بدون
هر چشم به قراردادن یک حرفه ، از کتابچه های کشاورزی چند که او مصلحت
آن مطلوب است به استاد را اشغال کردند او اما زمان کمی.
او بزرگ شد به دور از انجمن های قدیمی ، و چیز تازه ای در زندگی و انسانیت دیدم.
ثانیا ، او آشنایی نزدیک با پدیده که او قبلا شناخته شده بود ساخته شده
اما بطور تاریکی -- فصل را در خلق خود ، صبح و عصر ، شب و ظهر ، باد
در tempers مختلف خود را ، درختان ، آب
و مه ، سایه و سکوت ، و صدای از چیزهای بی جان.
اوایل صبح بود هنوز به اندازه کافی سرد به ارائه یک آتش سوزی قابل قبول در
اتاق بزرگ در جایی که آنها breakfasted و ، سفارشات خانم کریک ، که برگزار شد که او بود
ظروف سرباز یا مسافر در جدول خود ، بیش از حد نجیبانه بود
سفارشی فرشته کلر به نشستن در خمیازه کشیدن دودکش گوشه در طول صرف غذا ، فنجان او
و نعلبکی و بشقاب که بر روی فلپ حنجد در آرنج خود قرار داده است.
نور از طولانی ، گسترده ، روبروی پنجره mullioned در بر گوشه خود تاباند ،
و با کمک نور ثانویه کیفیت سرد آبی تاباند که پایین دودکش ،
او را قادر به خواندن وجود دارد به راحتی در هر زمان دفع به انجام این کار است.
بین کلر و پنجره جدول که در آن همراهانش شنبه ، خوردن آنها بود
پروفیل های رو به افزایش شدید در برابر پانل ، در حالی که به سمت درب خانه شیر ،
که از طریق آن قابل مشاهده مستطیل شکل بودند
منجر در ردیف کامل به طره با شیر صبح.
در پایان بیشتر بوسیله اسباب گردنده بزرگ دیده می تواند گردان ، و آن لغزش slopping
شنیده شود -- قدرت در حال حرکت که قابل تشخیص از طریق پنجره در شکل
اسب بی روح قدم زدن در یک دایره و یک پسر رانده است.
برای چند روز پس از کلر ورود تس ، نشسته abstractedly خواندن از
برخی از کتاب ، نشریه ، و یا قطعه ای از موسیقی تنها از طریق پست می آیند ، به سختی متوجه شده که او
در جدول وجود داشت.
او صحبت بسیار کمی است ، و خدمتکاران دیگر صحبت کردیم تا زیاد است ، که سخن نامفهوم گفتن نداشت
اعتصاب او را به عنوان داشتن یک یادداشت جدید ، و او تا به حال در عادت غفلت بود
خاص از صحنه بیرون برای این تصور کلی است.
یک روز ، با این حال ، زمانی که او conning شده بود یکی از - نمرات خود موسیقی ، و با توسل به زور
تصور شنیدن لحن در سر او ، او را به بی میلی خاطر برده شده است ، و
موسیقی ورق نورد به اجاق است.
او در آتش از سیاهههای مربوط نگاه ، با یکی شعله آن pirouetting در بالا در حال مرگ
رقص بعد از صبحانه ، پخت و پز و جوش ، و به نظر می رسید آن را به به درون خود به جست و خیز کردن
لحن ، همچنین در دو کلاهبرداران دودکش
آویزان کردن از cotterel ، و یا میله عرضی ، plumed با دوده ، که quivered به
همان ملودی ، همچنین در کتری نیمه خالی ناله همراهی.
گفتگو در جدول با ارکستر phantasmal خود مخلوط شده تا او فکر میکرد :
"چه مثل فلوت صدای یکی از کسانی که milkmaids!
گمان می کنم آن است که یکی از جدید است. "
کلر دور بر او را نگاه کرد ، با دیگران نشسته است.
او به سمت او را به دنبال. در واقع ، به خاطر سکوت طولانی خود ، خود را
حضور در اتاق تقریبا به فراموشی سپرده شد.
"من در مورد ارواح نمی دانم ،" او گفت : "اما من نمی دانم که روح ما را می
به خارج از بدن ما ساخته شده زمانی که ما زنده است. "
شیر فروش به او را با دهان خود تبدیل خواهد شد ، چشم خود را با اتهام جدی
پرس و جو ، و چاقو بزرگ و چنگال خود را (صبحانه صبحانه بودند در اینجا) کاشته
احداث بر روی میز ، مثل آغاز چوبه دار.
"چه -- واقعا در حال حاضر؟ و آن ، maidy؟ "او گفت.
"یک راه بسیار آسان به احساس EM برو ، ادامه داد :" تس "است که در چمن در شب دروغ و
نگاه مستقیم در برخی از ستاره روشن و بزرگ و با تثبیت و ذهن شما را بر آن ، به شما خواهد
به زودی که شما صدها و
صدها مایل درجه به دور از بدن شما ، که شما نظر نمی رسد که به همه می خواهم. "
لبنیات فروش زل زل نگاه کردن دیسک خود را از تس برداشته شود ، و آن را بر روی همسر خود ثابت شده است.
"در حال حاضر چیزی که رم that'sa ، Christianer -- هی؟
فکر می کنم درجه مایل vamped O 'شب نور ستاره از آن خود من این سی سال گذشته ،
معاشرت داشته و یا تجاری ، یا برای دکتر و یا پرستار ، و در عین حال دست کم مفهوم به حال هرگز
o 'را که تا کنون ، یا feeled ظهور روح من تا حد یک اینچ بالاتر از من پیراهن یقه.
توجه عمومی به او کشیده از جمله که از دانش آموز شیر فروش ،
تس برافروخته ، و remarking evasively بود که فقط علاقه داشتن به ، صبحانه خود را از سر گرفت.
کلر ادامه داد : او را رعایت کند.
او به زودی به پایان رسید غذا خوردن خود ، و داشتن آگاهی که کلر بود او را در مورد ،
شروع به ردیابی الگوهای خیالی بر روی رومیزی با انگشت خود را با
محدودیت از یک حیوان خانگی است که درک خود را به تماشا می شود.
"چه دختر تازه و بکر از طبیعت است که شیرو فروش زن است!" او به گفت :
خودش.
و سپس او به نظر می رسید به چیزی او را که آشنا بود ، و این چیزی تشخیص
که او را به اجرا درآمد ، قبل از لزوم بازگشت به گذشته شادی و unforeseeing
مصرف فکر آسمان خاکستری ساخته شده بود.
او نتیجه گرفت که او تا به حال او را قبل از مشهود ، جایی که او نمی تواند بگوید.
برخورد های گاه به گاه در جریان برخی از کشور سخن بی ربط آن را قطعا تا به حال بوده است ، و او
تا حد زیادی نیست در مورد آن کنجکاو هستند.
اما شرایط کافی برای رهبری او را انتخاب کنید تس در ترجیح به
سایر زیبا milkmaids زمانی که او آرزو به تامل بر جنس زن هم پیوسته.
>
فصل نوزدهم
به طور کلی ، گاو به عنوان آنها به خودشان ارائه شده ، دوشیده بدون فانتزی و یا
انتخاب.
اما برخی از گاوها علاقه برای یک جفت خاص از دست ، نشان می دهد گاهی
حمل این علاقه شدید به چیزی که تا کنون به عنوان حاضر به ایستادن در همه به جز خود
مورد علاقه ، سطل از یک غریبه که به آن unceremoniously لگد بیش از.
این حکومت لبنیات فروش کریک بود که در شکستن این partialities اصرار و
بیزاری از تبادل ثابت ، زیرا در غیر این صورت ، در صورت شیر یا
رفتن خدمتکار به دور از لبنیات ، او را در سختی قرار داده بود.
اهداف خصوصی خدمتکاران ، با این حال ، برعکس از حکومت لبنیات فروش روزانه بودند
انتخاب توسط هر یک دوشیزه از هشت یا ده گاو که او عادت کرده اند رشد کرده بود
ارائه عملیات در پستان مایل شگفت انگیزی آسان و بی دردسر خود است.
تس ، مثل compeers او ، به زودی کشف شده که گاوها به حال اولویت برای او
سبک دستکاری ، و انگشتان خود را با ظریف از طولانی تبدیل شده
زندان domiciliary که او تا به حال
خود ، در فواصل زمانی در طول دو یا سه سال گذشته قرار ، او می توانست
خوشحالم برای پاسخگویی به نظرات milchers در این رابطه است.
از کل نود و پنج هشت به طور خاص وجود دارد -- پیراشکی ، فانتزی ،
رفیع ، مه ، زیبا ، زیبا ، مرتب ، و با صدای بلند -- که هر چند جوان سر شیشه ها
یک یا دو نفر به عنوان سخت به عنوان هویج ، داد
به پایین او را با آمادگی که کار خود را روی آنها صرف لمس انگشتان ساخته شده است.
دانستن ، با این حال ، آرزوی شیر فروش ، او تلاش وجدان را به
حیوانات فقط به عنوان آنها آمد ، انتظار yielders بسیار سخت است که او می تواند هنوز رتبهدهی نشده است
را مدیریت کند.
اما او به زودی در بر داشت مکاتبات عجیبی بین موقعیت شانس ظاهر
گاو و خواسته های خود را در این زمینه ، تا او احساس میکند که سفارش خود را نمی تواند
در نتیجه حادثه است.
دانش آموز شیر فروش دست در گرفتن گاوها با هم از اواخر سال قرض داده بود ، و در
بار پنجم یا ششم او تبدیل چشم او ، به عنوان او در مقابل گاو استراحت کامل
از پرس و جو حیله گر بر او.
"آقای کلر ، شما باید در بازه گاو" او گفت ، خاضع و در ساخت
اتهام ، نشانه از لبخند آرامی به لب بالا خود را در وجود او لغو ، بنابراین به عنوان
برای نشان دادن راهنمایی دندان هایش ، لب پایین تر باقی مانده به شدت هنوز.
"خب ، تفاوتی نمی کند ، گفت :" او. "شما همیشه اینجا می شود به آنها شیر."
"آیا شما فکر می کنید؟
من امیدوارم که من باید! اما من نمی دانم. "
او عصبانی بود پس از آن ، با خودش فکر کرد که او ، غافل از قبر او
دلایل علاقه این انزوا ، ممکن است اشتباه معنی او است.
او تا صادقانه به او سخن گفته بود ، تا اگر حضور خود را به نحوی عامل در او
آرزو.
بدگمانی او این بود که در هنگام غروب ، وقتی دوشش بود ، او را در راه می رفت
باغ به تنهایی ، برای ادامه تاسف خود را که او به او را فاش کرده بود کشف خود را از
considerateness او.
آن شب تابستان به طور معمول در ماه ژوئن بود ، جو در ظریف از جمله
تعادل و بنابراین انتقال دهنده که اشیاء بی جان به نظر می رسید با دو وقف
یا سه حواس ، اگر نه پنج.
هیچ فرقی بین نزدیک و دور ، و حسابرس احساس نزدیک به
همه چیز را در درون افق.
soundlessness او را به عنوان یک نهاد مثبت تحت تاثیر قرار گرفته و نه به عنوان صرف
نفی سر و صدا. توسط strumming از رشته ها شکسته شد.
تس آن یادداشت را در اتاق زیر شیروانی بالای سر او شنیده بود.
تار ، مسطح ، محدود شده توسط سلول خود ، آنها را به حال او را هرگز به دادگاه تجدید نظر
در حال حاضر ، زمانی که آنها هنوز هم در هوا با کیفیت سرسخت مانند که از برهنگی سرگردان.
برای صحبت می کنند کاملا ، هر دو دستگاه و اجرای فقیر بودند ، اما نسبی است
همه ، و او به عنوان گوش تس ، مانند یک پرنده مجذوب شده ، می تواند نقطه را ترک کنید.
دور از خروج او به سمت نوازنده خود جلب کرد ، نگهداری پشت پرچین که او
ممکن است حضور او را حدس زد.
حوالی باغ که در آن تس در بر داشت خودش چپ بوده است uncultivated
برای چند سال ، و در حال حاضر و مرطوب با علف آبدار فرستاد که تا مه از رتبه
گرده در لمس و با قد بلند شکوفه دهی
علف های هرز انتشار بوی توهین آمیز -- علف های هرز که قرمز و زرد و بنفش رنگ تشکیل
تهیه عکسهای رنگی به عنوان خیره کننده که از گل کشت.
او نگاتیف به عنوان یک گربه از طریق این اسراف رشد رفت ، از جمع آوری فاخته -
تف بر روی دامن او ، ترک خوردگی حلزون که شد زیر پا ، رنگ آمیزی دست خود را با
شیر خار و - لزج مثل حلزون حرکت و مالش
خاموش بر او blights اسلحه برهنه چسبنده است که ، هر چند برف سفید بر روی درخت سیب
تنه ، با روناس رنگ زدن لکه ها بر روی پوست او ساخته شده ، بنابراین او بسیار نزدیک به کلر جلب کرد ، هنوز هم
unobserved از او.
تس آگاهانه نه زمان و نه فضا بود.
تجلیل که او تا به حال به عنوان تولید خواهد شد زل زده در
ستاره در حال حاضر بدون هیچ گونه تعیین... او آمد و او بر اساس یادداشت های نازک undulated
چنگ دست دوم ، و هارمونی آنها
گذشت مانند نسیم از طریق او ، آوردن اشک به چشمان او.
گرده شناور به نظر می رسید به یادداشت های خود را قابل مشاهده ساخته شده ، و رطوبت از
باغ گریند حساسیت باغ.
هر چند شب هنگام نزدیک ، رتبه بد بوی علف هرز و گل میدرخشد که اگر آنها نمی
نزدیک به intentness ، و امواج از رنگ مخلوط شده با امواج صدا.
نور که هنوز تاباند عمدتا از یک سوراخ بزرگ در غرب برگرفته شده بود
بانک از ابر ، آن را مانند یک تکه از روز پشت سر تصادف سمت چپ بود ، هوای گرگ و میش داشتن بسته
در جاهای دیگر.
او به این نتیجه رسیدند ملودی سوزناک او ، یک عملکرد بسیار ساده است ، خواستار هیچ بزرگ
مهارت و او منتظر ، فکر دیگری ممکن است آغاز کرده است.
اما ، خسته از بازی ، او بطور درهم آمده بود گرد حصار ، و درهم و برهم کردن
پشت سر او. تس ، گونه او را در آتش ، به دور نقل مکان کرد
furtively ، تا اگر به سختی در حال حرکت در همه.
فرشته ، با این حال ، دیدم لباس شب تابستان نور او ، و او سخن گفت ؛ تن کم خود را رسیدن به
هر چند او برخی از خاموش فاصله بود. "چه شما را جلب خاموش در راه است که ،
تس؟ "گفت که او.
"آیا شما ترسی؟!" "اوه نه ، سر -- و نه از چیزهایی در فضای باز ؛
خصوصا درست زمانی که سیب و blooth حال کاهش است ، و همه چیز سبز است. "
"اما شما باید ترس داخل ساختمان شما -- EH؟"
"خوب -- بله ، آقا" و "چه"؟
"من کاملا می تواند نه می گویند." "تبدیل شیر ترش؟"
"نه."
"زندگی به طور کلی؟" "بله ، آقا."
"آه -- تا من ، اغلب. این داد و بیداد از زنده بودن است و نه
جدی ، آیا شما فکر می کنم تا نه؟ "
"-- در حال حاضر شما آن را در آن راه قرار داده" ، "همه ، من باید انتظار نمی رود
دختر جوان می خواهم شما را به آن را ببینید تا درست نشده است. چگونه است آن را به شما کاری انجام دهید؟ "
او حفظ سکوت مردد است.
"، تس ، در اعتماد به نفس به من بگویید." او تصور می کردند که منظور او چه بود
جنبه های از چیزهایی را به او ، و پاسخ shyly --
"درختان چشم کنجکاو دارند ، آنها نمی --؟ است که به نظر می رسد که اگر آنها تا به حال.
و رودخانه می گوید : -- چرا من آنچه مشکل به نظر می رسد خود را؟
و شما به نظر می رسد برای دیدن تعداد به morrows همه در یک خط ، اول آنها را
بزرگترین و روشن ترین ، دیگران کوچکتر و کوچکتر آنها ایستاده دورتر
دور ، اما همه آنها بسیار شدید و بی رحمانه به نظر می رسد و اگر آنها گفتند ، "من آینده!
مراقب باشید از من! مراقب باشید از من!'...
اما شما ، آقا ، می تواند جمع آوری رویاها با موسیقی و درایو تمام نفرت انگیز چنین fancies
دور! "
او برای پیدا کردن این زن جوان شگفت زده شد -- که هر چند اما دختر شیر دوش بود که
لمس نادر بودن در مورد او که ممکن است او را غبطه می خوردند مشاوره ازدواج و مشاوره او -- شکل دادن به
چنین تصور غم انگیز است.
او در عبارات بومی خود او بیان شده بود -- در حد کمی ششم او را کمک
آموزش استاندارد -- احساسات که تقریبا می توانسته اند به نام کسانی که از سن --
درد در مدرنیسم است.
درک او را دستگیر کمتر زمانی که او منعکس شده است که آنچه که به نام پیشرفته
ایده ها واقعا در بخش بزرگ اما آخرین مد روز در تعریف -- بیشتر
بیان ، دقیق کلمات در سنگین در فکر وحرکت و
ISM ، از احساس است که زنان و مردان مبهم برای قرنها درک.
با وجود این ، عجیب و غریب بود که آنها باید به در حالی که هنوز خیلی جوان خود می آیند ؛ بیش از
عجیب و غریب ، مثل آن بود چشمگیر ، جالب ، احساساتی است.
نه حدس زدن علت ، هیچ چیز به او یادآوری می کنند که تجربه به عنوان
شدت ، و نه به عنوان به مدت زمان است. زنگار جسمانی عبور تس شده بود
برداشت ذهنی او.
تس ، در بخشی خود ، نمی توانست درک چرا یک مرد از خانواده روحانی و خوب
آموزش و پرورش ، و بالاتر از فیزیکی می خواهید ، باید به آن به عنوان یک اشتباه به زنده نگاه کنید.
برای طواف ناراضی خودش را بسیار خوب دلیل وجود دارد.
اما چگونه می تواند این مرد قابل تحسین شاعرانه و تا کنون به دره فرود
تحقیر ، با مرد از ماهسنگ احساس -- او خودش را دو یا سه سال احساس کرده بود
پیش -- "روح خفه من chooseth و مرگ به جای زندگی من.
من از آن بیزارند ، من alway زندگی نمی کنند "این درست است که او در خارج حاضر بود.
کلاس های خود.
اما او می دانست که بود فقط به این دلیل ، مانند پتر کبیر در حیاط کشتیساز ، او
مطالعه آنچه او میخواست بداند.
او گاو شیر نمی کند چرا که او به گاوهای شیر موظف شد ، بلکه به این دلیل او یادگیری
شیر فروش ثروتمند و مرفه ، صاحب ملک ، کشاورز ، و مادر از
گاوها داده شود.
او تبدیل به یک آمریکایی یا استرالیایی آبراهام ، فرمانده مانند یک شاه خود را
گله و گله های خود ، منقوط او و حلقه خود را straked ، مردان و بندگان و
خدمتکاران است.
با این وجود ، در زمان این کار را کرد به نظر می رسد غیر قابل توصیف به او که قطعا
لفظ قلم ، موسیقی ، تفکر مرد جوان را انتخاب کرده اند به عمد به یک کشاورز ،
و نه روحانی ، مانند پدر و برادر خود را.
بنابراین ، نه داشتن کلید مخفی دیگر ، آنها به ترتیب
متعجب و متحیر در هر آنچه نشان داد ، و در انتظار دانش جدیدی از شخصیت یکدیگر و
خلق و خوی بدون تلاش به کنجکاوی به تاریخ هر یک از دیگر.
هر روز و هر ساعت ، به ارمغان آورد به او یک سکته مغزی کمی از طبیعت او ، و
او در یک او.
تس در تلاش بود تا رهبری زندگی سرکوب شده ، اما او کمی divined قدرت او
سرزندگی خود. در تس اول به نظر می رسید به احترام فرشته کلر
به عنوان هوش و نه به عنوان یک مرد.
به این ترتیب او را با خودش مقایسه ، و در هر کشف فراوانی از خود
نورافشانیهایشان ، از فاصله بین نقطه نظر خود او متواضعانه روانی و
unmeasurable ، ارتفاع آند از او ، او
کاملا نژند شد ، از تمام تلاش بیشتر در بخش خود را disheartened
هر.
او مشاهده پژمردگی او در یک روز ، وقتی که او تا به حال معمولی چیزی برای او ذکر شده
در مورد زندگی آرامش در یونان باستان است. او جمع آوری جوانه به نام "لرد
و خانم ها "را از این بانک در حالی که او صحبت کرد.
چرا شما نگاه تا درهم و برهم همه ناگهانی؟ "او پرسید.
"آه ،' TIS تنها -- در مورد خود خود من ، او با خنده ضعیف از غم گفت :
fitfully شروع به پوست "بانوی" در همین حال.
"فقط یک حس از آنچه ممکن است با من بوده است!
زندگی من به نظر می رسد که اگر آن را می خواهم از شانس تلف شده بود!
وقتی که من می بینم آنچه شما می دانید ، آنچه شما را خوانده ام و دیده می شود ، و فکر ، احساس می کنم
هیچ چیز من هستم! من مانند فقیر ملکه سبا که زندگی هستم
در کتاب مقدس است.
هیچ روح در من وجود دارد. "" برکت روح من ، نمی رویم نگران کننده در مورد
که!
چرا ، "او با برخی از شور و شوق گفت :" من باید تنها بیش از حد خوشحالم ، تس عزیز من ،
شما کمک کند تا هر چیزی را در راه از تاریخ ، و یا هر خط از خواندن شما را به مانند
را --
او قطع شود ، : "آن است بانوی دوباره ، است" و از نگه داشتن جوانه او تا به حال پوست کنده.
"چی؟" "من بدان معنی است که همیشه بیشتر خانمها وجود دارد
از اربابان هنگامی که شما را به پوست آنها می آیند. "
"در مورد اربابان و بانوان ذهن هرگز. آیا می خواهید را به هر دوره
مطالعه -- تاریخچه ، به عنوان مثال "؟
گاهی اوقات احساس می کنم من نمی خواهم به دانستن هر چیزی در مورد آن از من می دانم
در حال حاضر است. "" چرا که نه؟ "
"از آنجا که استفاده از یادگیری است که من یکی از یک ردیف طولانی تنها -- پیدا کردن که
قرار است در برخی از کتاب های قدیمی کسی مثل من ، و می دانم که من تنها در این صورت
عمل بخشی خود را ، و مرا غم ، که همه.
بهترین است به یاد داشته باشید که طبیعت خود و کردم و بعد زدم زیر گریه گذشته تان شده اند نه فقط
مانند هزاران و هزاران '، و آینده خود را و زندگی کردم و بعد زدم زیر گریه خواهید مانند شود
هزار و هزار است.
"چه ، واقعا ، و سپس ، شما نمی خواهید برای یادگیری هر چیزی؟"
"من نباید ذهن در یادگیری چرا -- چرا خورشید درخشش در عادلانه و ناعادلانه به طور یکسان ،
او با لرزش و تحریر صدا در اواز اندکی در صدای او پاسخ داد.
"اما این چیزی است که کتاب به من بگویید."
"تس ، تف برای تلخی چنین!" البته او با معمولی صحبت کرد
حس وظیفه فقط برای آن نوع از تعجب شده بود ، به خود ناشناخته
در روز گذشته است.
و او به عنوان در دهان و لب unpracticed نگاه کرد ، او تصور می کردند که چنین یک دختر
خاک تنها می تواند گرفتار کرده اند تا احساسات را با صدای موج.
او در لایه برداری اربابان و بانوان تا کلر رفت ، در مورد برای یک لحظه
موج مانند حلقه از او ضربه شلاق به عنوان آنها را با خیره نگاه کردن خم او در نرم او کاهش یافته است
گونه ، lingeringly رفت.
وقتی که او رفته او ایستاده بود چندی ، متفکرانه لایه برداری آخرین غنچه و
پس از آن ، بیداری را از خیال خود ، آن را پرت و تمام جمعیت از اشراف گل
بی صبرانه بر روی زمین ، در غلیان
از نارضایتی را با خودش برای niaiserie او ، و با گرمی تسریع در
قلب خود را از دل. احمق که او چگونه باید به او فکر می کنم!
در دسترسی گرسنگی را برای افکار خوب خود او خودش از آنچه او به حال bethought
latterly تلاش برای فراموش کردن است ، بنابراین ناخوشایند مسائل مربوط به آن شده بود --
هویت خانواده خود را با Urbervilles D' knightly.
ویژگی بی ثمر بود ، فاجعه به عنوان کشف آن در بسیاری جهات به او بوده است ،
شاید آقای کلر ، به عنوان یک نجیب زاده و یک دانش آموز تاریخ ، به او احترام بگذارند
به قدر کافی به رفتار کودکانه اش را فراموش
با اربابان و بانوان اگر او می دانست که این افراد Purbeck از سنگ مرمر و رخام گچی
در Kingsbere کلیسای واقعا نماینده نیاکان مربوط به خط خود او ، که او بود
Urberville D' جعلی ، مرکب از پول
و جاه طلبی مانند آنهایی که در Trantridge ، اما درست D' Urberville به استخوان.
اما ، قبل از جسارت را به وحی ، تس مشکوک به طور غیر مستقیم صدا
شیر فروش به عنوان اثر احتمالی آن بر آقای کلر ، پرسیدن سابق اگر آقای کلر
تا به حال هیچکدام از احترام بزرگی برای شهرستان های قدیمی
خانواده های زمانی که تمام پول و زمین های خود را از دست داده بود.
"آقای کلر ، گفت :" شیر فروش مؤکدا ، "یکی از rebellest rozums است که شما
تا کنون knowed -- نه مانند سایر اعضای خانواده اش کمی و اگر یک چیز است که او وجود دارد
نفرت بیشتر از دیگری TIS مفهوم از آنچه به نام "خانواده قدیمی است.
او می گوید که آن را به دلیل می ایستد که خانواده های قدیمی انجام داده اند جهش خود را از کار در
روز گذشته ، و می تواند هر چیزی را که در سمت چپ 'EM در حال حاضر ندارد.
بلتس و Drenkhards و Greys و Quintins ST و وجود دارد
Hardys و Goulds ، استفاده می شود که به خود اراضی مایل پایین این دره ، شما می توانید از
خرید 'Em All عرضه در حال حاضر برای a'most آهنگ قدیمی.
چرا Priddle Retty کمی ما را در اینجا ، می دانید ، یکی از Paridelles -- قدیمی
خانواده ای که O 'سرزمین های انجام شده توسط Hintock کینگ ، در حال حاضر متعلق به خود مقدار زیادی استفاده می شود
Wessex ، ارل O 'جلو حتی او یا او شنیده شد.
خب ، آقای کلر این خارج ، و کاملا scornful به دختر فقیر برای روز سخن گفت.
آه! او به او می گوید ، "شما dairymaid خوب را هرگز!
تمام مهارت های خود را تا سنین پیش در فلسطین مورد استفاده قرار گرفت ، و شما باید برای دروغ آیش
هزار سال به دستگاه گوارش قدرت عمل بیشتر! '
پسر آمد در اینجا دومی روز درخواست برای یک کار ، و گفت که نام خود را مت بود ، و هنگامی که
ما از او خواستند نام خانوادگی خود را به او گفت که او هرگز شنیده که تا به حال هیچکدام از نام خانوادگی ، و هنگامی که ما
پرسیده شد که چرا ، او گفت : او قرار مردمی خود را به حال نشده است 'stablished به اندازه کافی بلند است.
"آه! شما پسر من می خواهم آقای کلر می گوید ، پریدن و تکان دادن wi'en دست ؛
من امید زیادی از شما ؛ و به او نیم تاج.
O نه! او می تواند خانواده های قدیمی معده نیست! "
پس از شنیدن این کاریکاتور از تس فقیر نظر کلر بود خوشحالم که او تا به حال
گفت : یک کلمه در یک لحظه ضعیف در مورد خانواده اش -- حتی اگر آن را به طوری غیر منتظره بود
تقریبا به دور دایره رفته و تبدیل به یک است.
علاوه بر این ، یکی دیگر از دفتر خاطرات ، دختر بود به خوبی او به عنوان آن ، در آن احترام به نظر می رسید.
او زبان خود را در مورد D' Urberville طاق و شوالیه فاتح که برگزار شد
نام او با مته سوراخ.
بینش فراهم شده به کاراکتر کلر پیشنهاد به او که آن را تا حد زیادی را دارا بود
به تازگی قرار است او را untraditional که او علاقه در چشم او به دست آورده بود.
>
فصل XX
فصل توسعه یافته و بالغ است.
قسط یک سال دیگر از گل ها ، برگ ها ، بلبل ها ، thrushes ، فنچ ،
و چنین موجودات بی دوام ، در زمان مواضع خود را که در آن تنها یک سال قبل دیگران بود
ایستاده بود در محل خود را به زمانی که این
چیزی بیشتر از میکروب ها و ذرات معدنی.
اشعه از طلوع آفتاب خود جلب کرد مطرح جوانه و آنها را به ساقه های بلند کشیده ، بلند
تا SAP در جریان های بی صدا ، گلبرگ باز کرد ، و مکیده بوی در جت نامرئی و
breathings.
خانواده لبنیات فروش کریک از خدمتکاران و مردان در راحتی زندگی می کردند ، placidly ، حتی
خوش.
موقعیت خود شاید شادترین همه موقعیت خود را در مقیاس اجتماعی ،
بالاتر از خط که در آن neediness به پایان می رسد ، و در زیر خط که در آن convenances
شروع به احساس گرفتگی عضلانی طبیعی ، و
استرس modishness نخ باعث می شود خیلی کم از کافی است.
پس از گذشتن از زمان برگ هنگامی که حالت چوبی به نظر می رسد از یک چیز
هدف از درها.
تس و کلر ناخودآگاه به یکدیگر را ، تا کنون متعادل بر لبه مورد مطالعه قرار
شور و در عین حال ظاهرا نگه داشتن از آن.
در حالی که همه آنها همگرا ، تحت یک قانون غیر قابل مقاومت ، و قطعا به عنوان دو
جریان در یکی دره.
تس هرگز در زندگی های اخیر او شده بود ، خیلی خوشحال او در حال حاضر ، احتمالا هرگز
خیلی خوشحال دوباره.
او برای یک چیز بود ، از نظر جسمی و ذهنی در میان این نو مناسب
محیط اطراف.
نهال که در نقطه ای از کاشت آن به قشر سمی ریشه کرده بود
به خاک عمیق تر شده بود پیوند.
علاوه بر او ، و کلر نیز ، هنوز بر روی زمین قابل تأمل و بحث بین برگزیدگی ایستاد
و عشق که در آن هیچ profundities رسیده شده است ، بدون بازتاب در مجموعه ،
ناشیانه کشیدند ، "بکجا می کند این جریان جدید تمایل به من حمل؟
چه آن را به معنای آینده من؟ چگونه آن را نسبت به گذشته من ایستاده است؟ "
گلگون ، گرم شدن -- تس merest پدیده ولگرد به فرشته کلر که هنوز بود
ظهور که تا به حال تنها ویژگی تداوم در خود را به دست آورد
هوشیاری می شود.
پس به او اجازه داد ذهن خود را به عنوان اشغال شده با او ، deeming اشتغال ذهنی خود می شود نه
بیش از توجه جالب بسیار رمان ، تازه ، و یک فیلسوف
نمونه از گروه زنان.
آنها ملاقات به طور مداوم آنها می تواند از آن کمک کند.
آنها هر روز در این فاصله عجیب و موقر ، گرگ و میش از صبح ملاقات نمود ، در
سحرگاه بنفش یا صورتی ، برای آن لازم برای افزایش یابد اوایل ، بنابراین خیلی زود ،
اینجا کلیک کنید.
دوشش در اولین فرصت انجام شد و قبل از شیر دوشی به دستکاری ، که در آغاز آمد
کمی گذشته سه.
این حالت معمولا به تعداد زیادی از برخی از یک و یا دیگر از آنها سقوط کرد به بیدار بقیه ، برای اولین بار
تحریک شدن توسط زنگ هشدار ، ساعت ، و ، به عنوان تس آخرین ورود بود ، و آنها به زودی
کشف کردند که او می تواند بر وابسته
هر چند زنگ به خواب به عنوان دیگران ، این کار محوری اغلب
بر او است.
به محض این که ساعت سه زده بود و whizzed ، نسبت به او اتاق خود را ترک و فرار
درب لبنیات فروش و پس از آن نردبان به فرشته ، دعوت او را در زمزمه بلند ؛
سپس بیدار - milkmaids او همکار است.
در آن زمان که تس لباس پوشیده بودم کلر در طبقه پایین و خارج در هوای مرطوب بود.
خدمتکار باقی مانده و لبنیات فروش معمولا به خود دیگر به نوبه خود در
بالش ، و تا یک چهارم از یک ساعت ظاهر می شود نه بعد.
خاکستری نیمه تن از سپیده دم خاکستری نیمه تن از نزدیک روز نیست ، هر چند
درجه ای از سایه خود ممکن است همان است.
در گرگ و میش از صبح ، نور فعال ، منفعل تاریکی به نظر می رسد ، در گرگ و میش
از شب تاریکی است که فعال و هلال و نور است که
معکوس کسل کننده است.
بنابراین اغلب -- احتمالا همیشه نه توسط شانس -- دو نفر اول در
خانه لبنی ، آنها را به خود افراد اولین بار از تمام جهان به نظر می رسید.
در این روزهای اولیه از محل اقامت خود را در اینجا تس انجام خامه آن گرفته شده نیست ، اما از درها در رفت
یک بار پس از افزایش ، جایی که او به طور کلی منتظر بود او را.
طیفی ، نیمه مرکب ، نور آبی که pervaded مید باز
آنها را با احساس انزوا را تحت تاثیر قرار ، که اگر آنها آدم و حوا بودند.
در این مرحله inceptive کم نور تس روز به نظر می رسید به کلر به نمایشگاه وقار
فراخی در هر دو منش و هیکل ، قدرت تقریبا مسلط است ، احتمالا به این دلیل
او در آن زمان مافوق طبیعی می دانستند
به سختی هر زنی را به خوبی در شخص وقف او به احتمال زیاد به راه رفتن در فضای باز
هوا در مرزهای افق خود را به تعداد بسیار کمی در تمام انگلستان است.
نمایشگاه از زنان هستند معمولا خواب در اواسط تابستان dawns.
نزدیک در دست او ، و بقیه در هیچ جایی به.
دل تنگی مخلوط ، مفرد ، نورانی است که در آن آنها راه می رفت همراه با هم به
نقطه که در آن گاوها دراز اغلب ساخته شده او را از ساعت قیامت فکر می کنم.
او کمی فکر کردم که مگدالن ممکن است در کنار او باشد.
در حالیکه همه چشم انداز در سایه خنثی صورت همراه او ، که بود
از چشمان او تمرکز ، افزایش بالاتر از قشر غبار ، به نظر می رسید که نوعی
تابندگی فسفری بر آن است.
او نگاه شبح مانند ، تا اگر او صرفا یک روح بزرگ است.
در واقع ، صورت خود را ، بدون ظاهر شدن به انجام این کار ، سوسو زدن سرد از روز گرفتار شده بود
از شمال شرق ، چهره خود را ، هر چند او از آن فکر نمی کنم ، به تن
جنبه به او.
در آن زمان بود ، به عنوان گفته شده است ، که او وی را تحت تاثیر عمیق.
او دیگر زن کارگر لبنیات ، اما جوهر رویایی زن -- جنس یک کل
تغلیظ شده را به یک شکل معمولی است.
او به نام آرتمیس او ، Demeter ، و نیمی دیگر نام خیالی teasingly ، که او
را دوست نداشت چرا که او آنها را درک نمی کنند.
تماس من تس ، "او را با چشم حقارت می گویند ؛ و او.
سپس آن را رشد سبک و ویژگی های او را تبدیل به سادگی زنانه ، آنها
به از کسانی که از الوهیت که می تواند سعادت به کسانی که از که مشورت تغییر
craved آن است.
در این چند ساعت غیر انسانی آنها می توانند کاملا نزدیک به پرندگان آبی است.
Herons ، با سر و صدای زیادی جسورانه از باز کردن درب و کرکره آمد ، از
boughs در یک مزرعه است که آنها در سمت مید روزانه تعداد ، یا ، اگر
در حال حاضر در نقطه hardily نگهداری
جایگاه خود را به عنوان جفت در آب راه می رفت ، تماشای آنها را با حرکت خود را
سر دور کند ، افقی ، چرخ passionless ، مانند نوبه خود از عروسک
توسط چرخ های ساعت.
سپس آنها می تواند fogs تابستان ضعف در لایه ها ، پشمالو ، سطح ، نگاه کنید و ظاهرا هیچ
ضخیم تر از counterpanes ، در مورد علفزار در باقی مانده جدا از کوچک گسترش
حد.
در رطوبت خاکستری از چمن علامت که در آن گاوها را از طریق lain
جزایر شب -- سبز تیره از شاخ و برگ خشک اندازه لاشه خود را در عمومی
دریایی از شبنم.
از هر جزیره اقدام دنباله مارمانند ، که گاو rambled دور
تغذیه پس از بلند شدن ، در پایان است که این دنباله دار بودن آنها او را در بر داشت. پف خروپف از
سوراخ های بینی او ، زمانی که وی آنها را به رسمیت شناخته شده ،
ساخت مه intenser کمی از خود را در میان یکی غالب است.
سپس آنها را راندند حیوانات بازگشت به بارتون ، و یا نشست تا آنها را بر روی شیر
نقطه ، به عنوان مورد ممکن است نیاز به.
یا شاید مه تابستان بود به طور کلی تر ، و علفزار دراز مانند یک دریای سفید ، خارج
که در آن درختان پراکنده مانند سنگ خطرناک افزایش یافت.
پرندگان که از طریق آن به قسمت بالایی درخشندگی افزایش یابد ، و آویزان در sunning بال
خود ، و یا فرود امدن بر روی ریل های مرطوب تقسیم مید ، که اکنون مانند تاباند
میله های شیشه ای.
بیش از حد ، الماس دقیقه از رطوبت از غبار آویخته بر مژه تس ، و قطره
بر موهایش ، مانند مروارید دانه.
هنگامی که در روز کاملا قوی و امری عادی رشد این خشک کردن او ، علاوه بر این ،
تس پس از آن عجیب و زیبایی اثیری خود را از دست داد ، دندانها ، لبها ، و چشمان خود را
scintillated در نورهای و او
دوباره dairymaid خیره کننده ای عادلانه تنها ، که برای نگه داشتن خود را در برابر دیگر
زنان جهان.
درباره این زمان آنها صدای شیر فروش کریک ، شنیدن سخنرانی غیر مقیم
milkers برای ورود اواخر ، و صحبت کردن به شدت به قدیمی دبورا Fyander نه برای
شستن دست ها در.
"به خاطر بهشت است ، پاپ تو دست تحت پمپ ، DEB!
پس از روح من ، اگر قوم لندن تنها از تو و راه لا ابالی تو knowed ،
آنها می خواهم شیر و کره نازدار از آنها a'ready swaller و این
گفت : یک معامله خوب است. "
شیردوشی ، تا نسبت به تس پایان و کلر پیشرفت ، مشترک با
استراحت ، می تواند میز صبحانه سنگین از دیوار در آشپزخانه کشیده را بشنود
خانم کریک ، این ثابت
اولیه برای هر وعده غذایی ، همان خراش وحشتناک همراه سفر بازگشت خود را
جدول پاک شده بود.
>
فصل بیست و یکم
هم بزنید بزرگ در خانه شیر تنها پس از صرف صبحانه بود.
بوسیله اسباب گردنده به طور معمول میپرداخت ، اما کره نمی خواهد آمد.
هر گاه این اتفاق افتاد لبنی فلج شده بود.
له ، کدو مسما در واقع همان تکرار "شیر در سیلندر بزرگ است ، اما به وجود آمد هرگز صدای آنها
منتظر.
لبنیات فروش کریک و همسرش ، تس milkmaids ، ماریان ، Retty Priddle ، Izz Huett و
آنهایی که متاهل از کلبه ، همچنین آقای کلر ، جاناتان کلم پیچ ، دبورا قدیمی ، و
استراحت ، ایستاده بود نگاه ناامیدانه به دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن ؛
و این پسر را که نگه داشته اسب بیرون رفتن قرار داده در چشم ماه مانند خود را به نشان می دهد
حس وضعیت.
حتی اسب سودا خود به نظر می رسید که به دنبال در در پنجره کشیدند ناامیدی
در هر دور پیاده روی.
"تیس سال از آنجایی که من به پسر ساحر Trendle در Egdon رفت -- سال گفت :
شیر فروش به تلخی. "او هیچ چیز به آنچه پدر او بود
بوده است.
من پنجاه بار ، اگر گفت : من گفته اند که یک بار که من در EN باور نیست ؛ اگر چه
آیا آب های بسیار واقعی مردمی بازیگران. اما من باید برای رفتن به 'N اگر او زنده است.
O بله ، من باید برای رفتن به 'N ، اگر این نوع از continnys چیز!"
حتی آقای کلر شروع به احساس فجیع در یاس و نومیدی لبنیات فروش.
"پاییز چشم بند ، طرف دومی Casterbridge ، که آنها استفاده می شود برای تماس' گسترده
جاناتان سوپ کلم گفت : 'O ، یک مرد بسیار خوبی بود وقتی که من یک پسر بچه بود ،".
"اما او فاسد شده به عنوان touchwood توسط در حال حاضر."
"پدر بزرگ من استفاده می شود برای رفتن به Mynterne ساحر ، بیرون در Owlscombe ، و هوشمندانه
آقای کریک مرد "بود ، بنابراین من شنیده ام grandf'er می گویند ،" ادامه داد.
اما هیچ قوم واقعی از جمله در مورد امروزه وجود دارد! "
ذهن خانم کریک نگه داشته نزدیکتر به ماده در دست است.
شاید کسی در خانه در عشق است "او گفت : به طور آزمایشی.
"من شنیده ام بگویم در روز کوچک تر من است که به موجب آن می شوند.
چرا ، کریک -- که خدمتکار سال پیش ، ما تا به حال آنچه ذهن ، و کره نمی آمد
پس از آن -- "" آه بله ، بله -- اما است که نه حقوق
o't.
این هیچ ربطی به با عشق ساخت. من می توانم همه چیز در مورد ذهن -- 'twasآسیب
به دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن. "او به کلر تبدیل شده است.
"دسته علف و غیره جک ،' ***'s پرنده ای از هموطنان ما تا به حال در اینجا به عنوان milker در یک زمان ، آقا ،
یک زن جوان را در Mellstock courted و فریب او را به عنوان او بسیاری از فریب بود
جلو.
اما او تا به حال زن به روی چیزی حساب WI "یکی دیگر از درجه مرتب کردن بر اساس این زمان ، و آن دختر نیست
خودش.
یکی از مقدس روز پنج شنبه تمام روز در almanack ، ما در اینجا بود که ما اواسط شود در حال حاضر ،
تنها تان شدیدا در دست وجود دارد ، زمانی که ما zid مادر دختر در آمدن به
درها ، WI بزرگ برنجی نصب شده در چتر در
دست او را که که در هکتار 'felled یک گاو نر ، و گفت :" آیا جک کار دسته علف و غیره در اینجا -- به دلیل
من او را می خواهید! من یک استخوان بزرگ به بلند با او ، من می توانم
اطمینان 'n!'
و برخی از راه را پشت سر مادرش راه می رفت زن جوان جک ، گریه تلخی را به
handkercher او. 'گوشت خوک O ، زمان here'sa!' گفت جک ، به دنبال
خارج پیچنده در 'O EM.
"او مرا به قتل! از کجا باید دریافت کنم -- که در آن باید --؟
آیا او که در آن من نیست! '
و با که او را به دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن از طریق درب تله ، و بسته خود را درهم
در داخل ، فقط به عنوان مادر زن جوان را به خانه شیر busted.
تبه کار -- که او می گوید : او.
من پنجه for'n چهره خود شما ، اجازه دهید من فقط او را دستگیر کند! '
خوب ، او در مورد شکار در همه جا ، ballyragging جک و کنار درز ، جک
دروغ a'most شدهاند ، سرکوب در داخل دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن ، و خدمتکار فقیر -- و یا زن جوان و نه --
ایستاده در درب گریه چشمانش.
من باید آن را فراموش کرده ام هرگز ، هرگز! 'Twould ذوب سنگ مرمر!
اما او می تواند او را هیچ جا در همه. "لبنیات فروش متوقف شد ، و یک یا دو کلمه
از نظر در آمد از شنوندگان است.
داستان شیر فروش گرفتگی اغلب به نظر می رسید به آن پایان داده می شد که آنها واقعا نه چندان ، و
غریبه ها به زودرس interjections از قطعیت خیانت شد. هر چند قدیمی
دوستان می دانستند بهتر است.
راوی رفت -- "خوب ، چگونه باید به حال زن قدیمی
شوخ طبعی به آن را حدس بزنید من هیچ گاه نمی تواند بگوید ، اما او در بر داشت که او در داخل که بود
دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن.
بدون گفتن یک کلمه او در زمان نگه وینچ (آن را توسط handpower تبدیل شده بود و سپس)
و گرد او را در چرخش ، و جک شروع به بدترین بازیکن مورد داخل.
'گوشت خوک O! توقف دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن! به من اجازه! 'می گوید ، ظاهر سر خود را.
"من باید به pummy churned!' (او بزدلانه اختتامیه جشنواره صنعت چاپ در دل خود ، به عنوان
چنین مردانی بیشتر).
تا نه آنچه را جبران تخریب بی گناهی باکره او می گوید : زن قدیمی است.
'توقف شما ساحره قدیمی دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن!' جیغ او.
'شما با من تماس ساحره قدیمی ، آیا نویسنده ، شما فریب!' می گوید ، زمانی که نویسنده به در هکتار باید '
خواستار شده است مرا مادر شوهر این پنج ماه گذشته! "
و در رفت و بوسیله اسباب گردنده ، و استخوان جک دوباره گرد rattled.
خب ، هیچ یک از ما جرأت دخالت و در گذشته وعده داده شده به آن را حق WI
او.
'بله -- I'll به خوبی به عنوان کلمه من" او گفت. و پس از آن به آن روز پایان داد. "
در حالی که از شنوندگان خندان نظرات خود را یک جنبش سریع در پشت وجود دارد
پشت آنها ، و آنها دور نگاه.
تس ، رنگ پریده رو ، به درب رفته بود. "گرم چگونه' TIS به روز! "او گفت ، تقریبا
inaudibly.
گرم بود ، و هیچ یک از آنها عقب نشینی خود را با خاطراتی از متصل
لبنیات فروش. او به جلو رفته و باز درب را برای
او ، گفت : با استهزا مناقصه --
"چرا ، maidy" (او بارها با طنز ناخودآگاه او این نام PET) ،
"زیباترین milker من در لبنی من کردم ، شما باید می کنید تا به عنوان در مانده
نفس برای اولین بار از آب و هوا در تابستان ، و یا ما باید
ریز به می خواهید از 'EE توسط سگ روز ، حق ما نیست ، آقای کلر قرار داده؟"
: "من غش -- و -- من فکر می کنم من بهتر از درهای O ،" او گفت : مکانیکی و
ناپدید خارج است.
خوشبختانه برای شیر او را در گردان دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن در همان لحظه تغییر آن
له برای تصمیم گرفت تلنگر flack. "" تیس آینده! "گریه خانم کریک ، و
توجه همه را از تس نامیده می شد.
که مبتلا به عادلانه به زودی خودش را بهبود خارجی ، اما او بسیار افسرده باقی ماند
تمام بعد از ظهر.
هنگامی که شیر دوشی شب انجام شد او اهمیتی نمی دهند تا با بقیه از آنها باشد ، و
درب رفت ، سرگردان همراه او می دانست بکجا نیست.
او رنجور بود -- O بنابراین رنجور -- در درک که به اصحاب او
داستان شیر فروش و نه یک داستان طنز آمیز نسبت به در غیر این صورت شده بود ؛ هیچ یک از آنها ، اما
خودش به نظر می رسید برای دیدن غم و اندوه از آن ؛
یک یقین ، نمی دانستند چه ظالمانه آن را لمس محل مناقصه در تجربه او.
خورشید شب زشت به او بود ، به مانند یک زخم ملتهب بزرگ در آسمان.
فقط انفرادی نی ترک خورده - VOICE - اسپارو او را از بوته های رودخانه استقبال ،
در غم ، تن ماشین ساخته شده ، شبیه است که از یکی از دوستان گذشته که دوستی او
حال outworn.
در این روزهای طولانی ژوئن milkmaids ، و در واقع ، بسیاری از خانواده ، رفت و به رختخواب
در غروب خورشید یا زودتر ، کار صبح روز قبل از شیر دوشی که این قدر زود و سنگین در
زمان pails کامل.
تس معمولا به همراه همراهانش را طبقه بالا.
به شب ، با این حال ، او اول برای رفتن به اتاق مشترک آنها بود ، و او تا به حال dozed
هنگامی که این دختران دیگر آمد شوید.
او را دیدم آنها را در نور نارنجی رنگ خورشید از بین رفته آوردن لباس به شیوه ، که برافروخته خود را
فرم ها را با رنگ آن ؛ او dozed دوباره ، اما او توسط صدای آنها را reawakened بود ، و
بی سر و صدا چشم خود را نسبت به آنها تبدیل شده است.
نه از او سه اتاقک اصحاب را به تخت خواب رو کرده بود.
آنها در یک گروه ایستاده بودند ، در nightgowns خود ، پابرهنه ، در پنجره ،
تاریخ و زمان آخرین اشعه های قرمز از غرب هنوز گرم شدن چهره و گردن و دیواره های اطراف خود
آنها.
همه تماشا می کردند کسی در باغ با علاقه عمیق ، سه چهره خود نزدیک
با هم : یکی از عیاش و گرد ، یک رنگ پریده با موهای تیره ، و یک منصفانه که
tresses قهوهای مایل به قرمز شد.
"هل داد! شما می توانید ببینید و به عنوان من ، گفت : "Retty ،
قهوهای مایل به قرمز و موهای جوانترین دختر ، بدون از بین بردن چشم او را از پنجره.
: "" تیس بدون استفاده را برای شما به در عشق با او بیش از من ، Priddle Retty ، گفت : "
ماریان رو با نشاط ، فرزند ارشد ، slily. "افکار او را از گونه دیگر نسبت به
مال تو! "
Retty Priddle هنوز نگاه کرد ، و دیگران نگاه دوباره.
"او وجود دارد دوباره!" گریه Izz Huett ، دختر رنگ پریده با موهای تیره مرطوب و کاملا
برش لب ها.
شما باید هر چیزی می گویند ، Izz نیست ، پاسخ داد : "Retty.
"برای من zid شما بوسیدن سایه خود." "آنچه می بینید او را انجام می دهند؟ پرسید :" ماریان.
"چرا -- او بیش از آب پنیر ، وان ایستاده بود اجازه دهید آب پنیر ، و سایه ای از چهره اش
آمد بر دیوار پشت سر ، نزدیک به Izz ، که ایستاده بود پر کردن مالیات بر ارزش افزوده.
او دهان خود را در مقابل دیوار قرار داده و سایه ای از دهان او را بوسید ، من او را zid ،
هر چند او نبود. "" O Izz Huett! گفت : "ماریان.
یک نقطه گلگون را به وسط گونه Izz Huett آمد.
: "خب ، هیچ آسیبی در آن وجود داشت ، او را با خنکی تلاش اعلام کرد.
"و اگر من در عشق wi'en می شود ، بنابراین Retty ، بیش از حد ، و بنابراین شما ، ماریان ، آمده است که."
صورت کامل ماریان نمی توانست وهله گذشته pinkness مزمن آن است.
"من!" او گفت.
یک داستان! آه ، او وجود دارد دوباره!
عزیز چشم -- صورت عزیز -- آقای کلر عزیز "" وجود دارد -- you've آن متعلق به! "
بنابراین شما -- به طوری که همه ما ، گفت : "ماریان ، با صراحت و صداقت کامل خشک
بی تفاوتی به افکار.
"این احمقانه است به تظاهر در غیر این صورت در میان خودمان ، هر چند که ما نیاز خود را از آن
مردمی دیگر. من فقط 'ازدواج N به فردا!"
"پس من را -- و بیشتر ،" زمزمه Izz Huett.
"و من بیش از حد ،" زمزمه Retty ترسو تر.
شنونده گرم رشد. Izz ، گفت : ":" همه ما نمی تواند با او ازدواج.
"ما باید هر کدام از ما که بدتر هنوز ، گفت :" بزرگتر است.
"او وجود دارد دوباره!" آنها هر سه منفجر او را بوسه سکوت.
"چرا؟" پرسید : Retty سرعت.
"از آنجا که او را دوست دارد Durbeyfield تس بهترین ، گفت :« ماریان ، کاهش صدای او.
"من او را تماشا هر روز ، و آن را دریافته است."
سکوت بازتابنده وجود دارد.
اما او هیچ چیز را برای 'N اهمیتی نمی دهند؟" در طول تنفس Retty.
! "خب -- من گاهی اوقات فکر می کنم که بیش از حد" "اما چگونه احمقانه این همه" گفت Izz Huett
بی صبرانه.
"البته او به هر یک از ما ، یا تس ازدواج می کنند یا نه -- پسر نجیب زاده ، که خواهد
به یک زمین دار و کشاورز در خارج از کشور! بیشتر احتمال دارد به ما بخواهید تا آمدن wi'en به عنوان
مزرعه دست بسیار یک سال! "
یکی آهی کشید و دیگر آهی کشید ، آهی کشید و چهره گوشتالو ماریان بزرگترین
تمام. کسی در بستر سخت توسط آهی کشید بیش از حد.
اشک آمد به چشم Priddle Retty ، زیبا با موهای قرمز جوانترین -- آخرین
غنچه از Paridelles ، بنابراین مهم در Annals شهرستان.
آنها در سکوت تماشا کمی طولانی تر ، سه چهره خود هنوز هم نزدیک به یکدیگر به عنوان
قبل از آن ، و رنگ های سه گانه بخشی از موهای خود mingling.
اما ناخودآگاه کلر آقای را در داخل خانه رفته بود ، دیدند و او را نه بیشتر ، و ،
سایه شروع به تعمیق ، آنها را به تخت آنها رخنه کرد.
در عرض چند دقیقه شنیدند او را صعود از نردبان را به اتاق خود.
ماریان به زودی خروپف بود ، اما Izz را به فراموشی رها نه برای یک زمان طولانی.
Retty Priddle گریه خودش را به خواب.
تس عمیق تر passioned بسیار دور از خواب حتی پس از آن بود.
این گفتگو یکی دیگر از قرص های تلخ او مجبور شده بود به بلع که بود
روز.
کمیاب ، دست کم احساس حسادت به وجود آمد در سینه اش است.
برای آن موضوع ، او می دانست که خودش را به ترجیح.
داشتن ریز تشکیل شده ، بهتر است تحصیل کرده ، و هر چند جوانترین جز Retty ،
زن از هر دو ، او متوجه شد که تنها کوچکترین خدمات معمولی لازم بود
برای برگزاری خود را در قلب فرشته کلر در برابر این دوستان صادقانه او است.
اما سوال قبر بود ، باید او را به انجام این کار؟
بود ، تا مطمئن شوید ، وجود دارد به سختی شبح یک شانس برای هر کدام از آنها ، در جدی
حس ؛ اما بود ، وجود دارد و یا به حال شده است ، شانس یکی یا دیگری او را الهام بخش با
عبور فانتزی برای او ، و لذت بردن از
لذت بردن از توجه خود را در حالی که او جا ماندم.
چنین فایل پیوست کنید. نابرابر منجر به ازدواج کرده بود و او از خانم کریک شنیده بود
که آقای کلر به حال یک روز در راه خنده ، خواسته ، استفاده او چه خواهد بود
ازدواج با یک بانوی زیبا ، و همه در حالی که ده
هزار هکتار از چراگاه استعماری به غذا ، و گاو را به عقب ، و ذرت به درو.
مزرعه ای زن تنها نوع معقول همسر برای او خواهد بود.
اما اینکه آیا آقای کلر جدی است یا نه سخن گفته بود ، چرا باید او را که می تواند هرگز
وجدان هر انسان را به او ازدواج در حال حاضر اجازه می دهد ، و چه کسی مذهبی تعیین کردند
که او هرگز وسوسه به انجام این کار ،
جلب کردن توجه آقای کلر از زنان دیگر ، برای شادی مختصری از sunning
خودش را در چشمان او در حالی که او در Talbothays باقی مانده؟
>
فصل XXII
آنها آمدند طبقه پایین خمیازه صبح روز بعد ، اما دستکاری و شیردوشی اقدام شد
با به طور معمول ، و آنها به داخل خانه رفت و صبحانه.
کریک لبنیات فروش ماشین پرس یا در مورد خانه کشف شد.
او نامه را دریافت کرده بود ، که در آن مشتری شکایت کرده بود که کره بود
صدای تودماغی.
و begad ، تی تا "داشته باشد! گفت :" شیر فروش ، که برگزار شد در دست چپ خود یک تکه چوبی بر روی
که توده از کره بود گیر کرده است. "بله -- طعم و مزه برای خودتان!"
چند نفر از آنان جمع شده بودند دور او و آقای کلر طعم ، تس طعم ، همچنین از سوی دیگر
milkmaids داخلی ، یک یا دو نفر از مردان دوشش ، و آخر از همه گرفتگی خانم ، که
از انتظار صبحانه جدول خارج شد.
مطمئنا صدای تودماغی وجود دارد.
شیر فروش ، که خود به انتزاع انداخته تا به حال برای بهتر متوجه طعم ،
و به همین ترتیب الهی گونه خاص علف هرز مضر که آن appertained
ناگهان بانگ زد --
"تیس سیر! و من فکر کردم تیغه نبود در سمت چپ که مید وجود دارد! "
سپس تمام دست های قدیمی به خاطر که مید خاصی خشک ، که به چند مورد از
گاوها را از اواخر سال شده است ، بود ، آن را پذیرفته است در سال های رفته ، کره فاسد
به همان شیوه.
شیر فروش به حال طعم و مزه در آن زمان به رسمیت شناخته شده نیست ، و فکر کره
bewitched. او از سر گرفت : "ما باید آن مید تعمیرات اساسی ،" ؛
"این باید continny!"
همه داشتن خود را با چاقو قدیمی با اشاره به مسلح رفت بیرون با هم.
به عنوان گیاه معاند تنها می تواند در حال حاضر در ابعاد بسیار میکروسکوپی داشته باشند
فرار نظارت عادی ، برای پیدا کردن آن تلاش نا امید کننده به نظر می رسید و نه در
کشش از علف غنی قبل از آنها شده است.
با این حال ، آنها خود را به خط ، تمام کمک شکل گرفته ، با توجه به اهمیت
جستجو ، لبنیات فروش در انتهای فوقانی با آقای کلر ، که داوطلب برای کمک به ؛
سپس تس ، ماریان ، Izz Huett و Retty ؛
سپس Lewell بیل ، جاناتان ، و dairywomen متاهل -- بک Knibbs ، با لباس پشمی او
سیاه و سفید مو و چشم نورد و فرانسیس های کتانی ، مصرفی از damps زمستان
آب سکوی -- که در کلبه های مربوطه آن ها زندگی می کردند.
با چشم بر زمین ثابت آنها به آرامی در طول نوار از زمینه رخنه کرد ،
بازگشت کمی بیشتر پایین در چنین شیوه ای است که ، هنگامی که آنها باید
به پایان رسید ، نه اینچ تک مرتع
اما می توانست زیر چشم برخی از یکی از آنها کاهش یافته است.
این یک کسب و کار خسته کننده ترین بود ، نه بیش از نیمی از شاخه های دوجین از سیر شدن
discoverable است در تمام زمینه ، هنوز چنین تندی گیاه است که احتمالا یکی
گاز از آن را توسط یک گاو کافی بوده است
به فصل تولید تمام لبنی برای روز.
متفاوت یکی از دیگری در طبیعت و حالات را تا حد زیادی به عنوان آنها ، آنها هنوز
شکل گرفته ، خم شدن ، یک ردیف جالب یکنواخت -- خودکار ، بی صدا و یک ناظر بیگانه
عبور کردن خط همسایه ممکن است
خوبی برای massing آنها را به عنوان "هاج" معاف شده اند.
آنها به همراه رخنه کرد ، دولا شدن کم به تشخیص گیاه ، سوسو زدن نرم و زرد بود
منعکس شده از buttercups را به چهره سایه خود را ، به آنها مثل جن و پری
جنبه های مهتابی ، خورشید بود ریختن
بر پشت خود را در تمام قدرت از ظهر.
فرشته کلر ، که communistically تا حاکمیت خود را از در گیر کرده که با بقیه در
همه چیز ، در حال حاضر و پس از آن نگاه.
البته ، نه ، به طور تصادفی است که او راه می رفت در کنار به تس.
"خب ، حال شما چطور است؟" او زمزمه. او در پاسخ : "بسیار خوب ، متشکرم ، آقا"
demurely.
از آنجا که بحث در مورد تا به حال یک امتیاز از مسائل شخصی فقط نیم ساعت قبل از ،
سبک مقدماتی کمی زائد به نظر می رسید.
اما آنها بیشتر در سخنرانی ، تنها پس از آن.
آنها رخنه کرد و رخنه کرد ، تمجمج کردن از هر چیزی شبیه شلیته او فقط لمس کردن پوشش روی کفش خود را ، و
آرنج گاهی... او مسواک زدن است.
در تاریخ و زمان آخرین شیر فروش که آمد ، می تواند از آن دیگر ایستاده.
پس از روح و جسم من ، این در اینجا دولا شدن منصفانه را پشت من باز و بسته! "او
بانگ زد ، صاف خود به آرامی با نگاه excruciated تا کاملا
راست.
"و شما ، تس maidy ، شما به خوبی یک روز یا دو پیش نیست -- این درد سر خود را
ریز! انجام هر گونه ، اگر شما احساس fainty ؛
ترک بقیه آن را به پایان برسانند. "
لبنیات فروش کریک کناره گیری کرد ، و تس کاهش یافته است در پشت.
آقای کلر نیز از خط خارج پا ، و شروع به privateering در مورد علف هرز.
هنگامی که او را در نزدیکی خود ، تنش بسیار خود را در آنچه او شب شنیده بود در بر داشت
قبل از او به صحبت می کنند. "آیا آنها نگاه زیبا نیست؟" او گفت.
"چه کسی؟"
Izzy Huett و Retty. "تس moodily تصمیم گرفته بود که هر کدام از
این maidens که همسر یک کشاورز خوب ، و که او باید به آنها توصیه ،
و پنهان خود او charms رنجور.
"زیبا؟ خوب ، بله -- آنها زیبا دختران -- تازه
به دنبال. من اغلب فکر کنم. "
"اگرچه ، عزیزان فقیر ، prettiness نمی خواهد دوام!"
"O نه ، متاسفانه." "آنها dairywomen عالی هستند."
بله : اگر چه بهتر از شما نیست.
"آنها خامه آن گرفته شده بهتر از I." و "آیا آنها؟"
کلر باقی مانده مشاهده آنها -- و نه بدون آنها او را مشاهده است.
"او رنگ آمیزی ، ادامه داد :" تس قهرمانانه.
"چه کسی؟" "Priddle Retty."
"آه!
چرا از آن که "" از آنجا که شما به دنبال به او. "
خود قربانی به عنوان خلق و خوی او ممکن است ، تس به خوبی نمی توانست بیشتر به جلو و می گریم ، "ازدواج
یکی از آنها ، اگر شما واقعا می خواهید یک dairywoman و بانوی نیست و فکر نمی کنم
ازدواج با من! "
او به دنبال شیر فروش کریک ، و تا به حال رضایت ماتمزده دیدن که کلر
هم ماندند.
از این روز او را مجبور خودش را به درد را به او اجتناب -- اجازه می دهد هرگز خودش را ،
سابق بر این ، برای باقی ماندن طولانی در شرکت او ، حتی اگر مجاورت آنها صرفا
اتفاقی.
او به سه تن دیگر از هر فرصتی.
تس زن به اندازه کافی برای تحقق بخشیدن از avowals خود را به خودش که فرشته کلر بود
به افتخار تمام dairymaids در حفظ او ، و درک او از مراقبت خود را به
جلوگیری از افت شادی از هر دو
در حداقل مدرک تربیت احترام مناقصه در تس برای آنچه او تلقی می ، به درستی یا
به اشتباه ، احساس کنترل خود را از وظیفه توسط او نشان داده شده است ، با کیفیت که او هرگز
انتظار می رود برای پیدا کردن در یکی از مخالف
جنس ، و در شرایطی که بیش از یک قلب ساده که او بودند
خانه جفت گریند در زیارت او ممکن است رفته اند.
>
فصل XXIII
آب و هوای گرم ماه ژوئیه بر آنها رخنه کرد بود ناگهان ، و جو صاف
واله به عنوان مواد مخدر بیش از لبنی فولکلور ، گاوها ، و درختان سنگین آویزان است.
داغ بخار باران سقوط اغلب ، ساخت چمن که در آن گاوها رتبه هنوز بیشتر تغذیه ،
و مانع اواخر یونجه گیری در سکوی دیگر است.
صبح یکشنبه بود. دوشش انجام شد ، milkers در فضای باز به خانه رفته بود.
تس و سه تن دیگر از خود را پانسمان و به سرعت ، تمام دسته داشتن
موافقت با هم به Mellstock کلیسا ، که حدود سه یا چهار مایل دور ذخیره کردن
از خانه های لبنی.
او در حال حاضر دو ماه در Talbothays بوده است ، و این اولین گشت او بود.
تمام بعد از ظهر قبل و رعد و برق شب سنگین بود به بر hissed
سکوی ، و برخی از یونجه به رودخانه شسته شده ، اما امروز صبح خورشید تاباند از
همه درخشان برای سیل ، و هوا خوشبو و روشن است.
خط کج پیشرو از بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا خود را به Mellstock فرار در امتداد کمترین
سطح در بخشی از طول آن ، و هنگامی که این دختران افسرده ترین نقطه رسید
آنها دریافتند که در نتیجه از باران بود
به سیل خط بر سر ، کفش به فاصله پنجاه متری است.
این می شده اند هیچ مانع جدی بر روز یک هفته آنها را کلیک
از طریق آن در الگوهای بالا و چکمه های خود را کاملا بی عرقه ، اما در این روز
غرور ، این Sun's روز ، زمانی که گوشت رفت
چهارم به طنازی با گوشت در حالی که مزورانه مؤثر بر کسب و کار با
چیزهای روحانی ؛ این مناسبت برای پوشیدن جوراب سفید و نازک
کفش ، و صورتی ، سفید ، یاس بنفش و
روپوش ، که در آن هر نقطه گل قابل دیدن خواهد بود ، از استخر بی دست و پا بود
مانع است. آنها می توانستند خواستار کلیسا زنگ را بشنود -- به عنوان
هنوز نزدیک به یک خاموش مایل.
"چه کسی می توانست انتظار می رود این افزایش در رودخانه در تابستان زمان گفت :" ماریان ، از
بالا از بانک های کنار جاده ای که بر روی آنها تا به حال صعود ، و حفظ
جای پای متزلزل در امید از خزنده
در امتداد شیب آن تا گذشته استخر بودند.
"ما نمی توانیم دریافت وجود دارد به هر حال ، بدون راه رفتن را از طریق آن ، و یا دیگری داره دور
راه جاده! و آن را ما خیلی دیر گفت : «Retty ، pausing طرز ناامید کننده است.
"و من رنگ آنقدر گرم ، راه رفتن به کلیسا در اواخر ، و همه مردم خیره
دور ، گفت : "ماریان" ، که من به سختی دوباره سرد پایین تا ما را دریافت کنید که آن را
ممکن است لطفا - Thees. "
در حالی که آنها ایستاده بود چسبیده به بانک شنیدند دور پاشیدن خم از
جاده ، و در حال حاضر فرشته کلر ظاهر شد ، و پیشرفت در طول خط نسبت به آنها
از طریق آب.
چهار قلب داد تپیدن بزرگ به طور همزمان.
جنبه او بود احتمالا به عنوان سازمان ملل متحد Sabbatarian به عنوان یک پسر جزمی کشیش بخش اغلب
ارائه شده ، لباس خود را که لباس های لبنی خود را ، چکمه wading را طولانی می باشد ، کلم برگ
در داخل کلاه او سر خود را خنک نگه دارید ، با خار ، با بیل کندن به او پایان کردن.
او به کلیسا رفتن نیست ، گفت : "ماریان. "نه -- من آرزو می کنم او" زمزمه تس.
فرشته ، در واقع ، درست یا غلط (به اتخاذ عبارت امن از گریزان
controversialists) ، موعظه ارجح در سنگ به موعظه در کلیساها و کلیساهای کوچک
در روزهای تابستان خوب است.
علاوه بر این ، این صبح ، او رفته بود برای دیدن در صورتی که آسیب به یونجه توسط سیل
قابل توجه یا نه بود.
در راه رفتن خود را او دختران را از راه دور مشاهده شده ، هر چند آنها شده بود
اشغال با مشکلات خود را از پاساژ به او متوجه است.
او می دانست که آب در آن نقطه افزایش یافته بود ، و که آن را کاملا دقت بررسی می کرد خود را
حال پیشرفت است.
پس او ، شتابان با ایده کم نور چگونه او می تواند آنها را کمک کند -- یکی از آنها را در
خاص است.
گلگون کوارتت cheeked چشم ، روشن و جذاب در تابستان نور خود را نگاه
لباس ، چسبیده به بانک های کنار جاده ای مثل کبوتر بر روی سقف ، شیب ، که او را متوقف
لحظه ای آنها را در نظر قبل از آمدن نزدیک.
دامن gauzy آنها از مگس ها و پروانه ها بی حد و حصر چمن خار بود
که قادر به فرار ، در بافت شفاف باقی ماند همانطور که در لانه مرغ در قفس است.
چشم فرشته در تاریخ و زمان آخرین سقوط پس از تس ، پسین از چهار ، او ، پر از بودن
خنده در معضل خود را سرکوب می شود ، نمی تواند کمک کند به ملاقات نگاه خود را به radiantly.
او در زیر آنها را در آب ، که بیش از چکمه های بلند خود را افزایش نمی آمد و ایستاد
نگاه مگس ها و پروانه ها گیرافتاده.
: «آیا شما در تلاش برای رسیدن به کلیسا او را به ماریان ، که در مقابل گفت : از جمله
بعد دو در اظهار او ، اما اجتناب از تس. "بله ، آقا ، و' TIS اواخر گرفتن و من
رنگ آمده تا SO -- "
"من شما را از طریق استخر حمل -- هر جیل از شما."
تمام چهار برافروخته که اگر یک قلب از طریق آنها مورد ضرب و شتم.
"من فکر می کنم شما می توانید ، آقا ، گفت :« ماریان.
"این تنها راه برای شما را به دریافت های گذشته است. آماده باش هنوز.
مزخرف -- شما بیش از حد سنگین نیست! من می خواهم از همه شما چهار را حمل می کنند با هم.
در حال حاضر ، ماریان ، شرکت ، "او ادامه داد :" قرار داده و دستها را دور شانه های من ، بنابراین.
در حال حاضر! نگه در.
که به خوبی انجام می شود. "
ماریان خودش را بر بازو و شانه خود را پایین آورده بود به عنوان کارگردان ، و فرشته strode خاموش
با او ، شکل و باریک خود ، از پشت مشاهده می شود ، به دنبال مانند ساقه صرف به
دسته گل یا یک دسته علف بزرگ پیشنهاد... او.
آنها دور منحنی جاده ، ناپدید شده و تنها sousing رد پای او و
روبان کلاه سر گذاشتن ماریان به خبرنگاران گفت : که در آن بودند.
در عرض چند دقیقه او دوباره ظاهر.
Izz Huett بعدی به ترتیب بر این بانک بود.
"او می آید ،" او زمزمه و آنها می توانند بشنوند که لب او خشک با
احساسات.
و من باید برای قرار دادن سلاح و دور گردن او و نگاه به چهره اش همانطور که ماریان بود. "
"هیچ چیز در آن وجود دارد ، گفت :" تس به سرعت.
"زمان There'sa برای همه چیز" ، ادامه داد Izz ، unheeding.
"یک بار را در آغوش گرفت ، و زمان را به خودداری از آغوش اولین بار است که در حال حاضر به رفتن
شود معدن است.
"اف -- آن است که کتاب مقدس ، Izz" "بله ، گفت :" Izz ، "من همیشه یک گوش شنوا و در
کلیسا برای آیات زیبا. "
فرشته کلر ، به آنها سه چهارم از این عملکرد یک عمل دارند از بدیهیات بود
مهربانی ، در حال حاضر با نزدیک شدن Izz.
او بی سر و صدا و dreamily خود را به اسلحه خود را کاهش داد ، و فرشته ها با متد
با او به راهپیمایی پرداختند.
هنگامی که او بازگشت شنیده بود برای قلب ضرباندار Retty بار سوم می تواند
تقریبا دیده می شود او را شدیدا تکان بدهم.
او رفت تا دختر با موهای قرمز و در حالی که او در او تصرف او در نگاه
تس. لب هایش را نمی توانست تلفظ بیشتر
سادگی ، "به زودی به شما و I. می شود"
درک او در چهره اش ظاهر شد ، او می تواند از آن کمک کنند.
تفاهم بین آنها وجود دارد.
پور Retty کوچک ، هر چند تا حد زیادی سبک ترین وزن ، سخت ترین بود
باری از دوش کلر.
ماریان مانند یک کیسه غذا ، وزن مرده plumpness که بر اساس آن او تا شده بود
به معنای واقعی کلمه مبهوت. Izz حساسی و با آرامش سواری بود.
Retty دسته از حمله و تشنج شد.
با این حال ، او با موجودی disquieted ، سپرده او و بازگشت.
تس می تواند بیش از پرچین سه دور در یک گروه ، ایستاده به عنوان او قرار داده بود
آنها را بر روی زمین در حال افزایش بعدی.
اکنون نوبت او بود.
او به کشف آن هیجان در نزدیکی آقای کلر خجالت بود
نفس و چشم ها ، که او در اصحاب او contemned بود ، در خود تشدید شد ؛
و اگر ترس از خیانت راز او ، او را با او در آخرین لحظه paltered.
"من ممکن است قادر به clim' همراه بانک شاید -- من نمی توانم clim 'بهتر از آنها.
شما باید آنقدر خسته ، آقای کلر! "
"نه ، نه ، تس ، گفت :" او به سرعت. و تقریبا قبل از او آگاه بود ، او
نشسته در آغوش گرفته و استراحت در مقابل شانه اش.
او زمزمه : : : "سه Leahs به یک راشل ،".
او در پاسخ : "آنها زنان بهتر از من ،" ، magnanimously چسبیده به او
را حل کنیم.
"نه به من ، گفت :" فرشته. او را دیدم او در این رشد گرم و رفتند
بعضی از مراحل در سکوت. "من امیدوارم که من بیش از حد سنگین نیست؟" او گفت :
timidly.
O نه. شما باید ماریان بلند!
چنین یک توده. مکان فعلی شما مثل یک موج در یا موجدار گرم توسط
خورشید می باشد.
و همه این کرک از چیت موصلی در مورد شما سخن پوچ است. "
"این خیلی زیبا -- اگر من می خواهم که به شما به نظر می رسد."
"آیا شما می دانید که من آن را تحت سه چهارم از این کار به طور کامل برای
به خاطر سه ماهه چهارم است؟ "و" شماره "
"من چنین رویداد به روز انتظار نیست."
"و نه I... آب آمد به طوری ناگهانی است. "
که ظهور در آب بود چه او را درک او را به اشاره ، دولت
تنفس belied.
کلر هنوز ایستاده بود و چهره اش را نسبت به مال انزن inclinced.
"O Tessy!" او بانگ زد.
گونه ها دختر سوزاندند به نسیم ، و او نمی تواند برای او نگاه به چشم خود
احساسات.
این یادآوری فرشته بود که او تا حدودی غیرمنصفانه با استفاده از تصادفی
موقعیت و او بیشتر با آن رفت.
قطعی بدون واژه عشق لب خود را عبور کرده هنوز ، و تعلیق در این نقطه
مطلوب ، در حال حاضر است.
با این حال ، او به آرامی راه می رفت ، باقی مانده از راه دور تا زمانی که
ممکن است ؛ اما در آخرین آنها به خم آمد ، و بقیه از پیشرفت خود را در
برای مشاهده کامل سه تن دیگر از.
زمین خشک ، رسیده بود و او را تعیین کردن.
دوستان او به دنبال با چشم های گرد اندیشمندانه در او و او بودند ، و او
می توانم ببینم که آنها از او صحبت شده بود.
او عجله آنها را bade وداع ، و در امتداد کشش جاده غوطه ور آب و تاب منعکس است.
چهار منتقل شد در با هم مانند قبل ، تا ماریان سکوت با گفتن آغاز شد --
-- در تمام حقیقت ، ما هیچ شانسی در مقابل او! "
او joylessly در تس نگاه. "نظر شما چیست؟" خواست دومی.
"او دوست دارد بهترین EE -- بهترین!
ما می توانیم آن را به عنوان او به ارمغان آورد 'EE را ببینید. او را بوسید "خام ، اگر شما تا به حال
او را تشویق به انجام آن ، تا کنون بسیار کمی است. "" نه ، نه ، گفت : "او.
خوشنودی که با آنها قرار داده بودند به نحوی از بین رفته بود و در عین حال وجود ندارد
دشمنی یا کینه توزی میان آنها.
آنها سخاوتمندانه روح جوان بودند که در تنهایی nooks کشور پرورش داده شده بود
که در آن اعتقاد به سرنوشت احساسات قوی است ، و آنها او را سرزنش نیست.
جای چنین بود.
قلب تس ached.
وجود ندارد کتمان این حقیقت که او دوست داشت فرشته کلر از خود ، شاید
عاشقانه تر از دانستن اینکه دیگران نیز قلب خود را از دست داده
او را.
سرایت در این احساسات وجود دارد ، به ویژه در میان زنان است.
و در عین حال که همان طبیعت گرسنه در برابر این مبارزه کرده بود ، اما بیش از feebly ، و
نتیجه طبیعی به حال دنبال شده است.
"من هرگز در راه خود را ، و نه در راه هر کدام از شما خواهد ایستاد!" او اعلام کرد به
Retty آن شب در اتاق خواب (اشک او را در حال اجرا).
"من می توانید این کمک نیست ، عزیز من!
من فکر نمی کنم ازدواج در ذهن او در همه ، اما اگر او بودند که تا کنون از من بپرسید من باید
امتناع او ، که من باید هر مرد امتناع "" اوه! به نظر شما؟
چرا؟ گفت : "تعجب Retty.
"این نمی تواند! اما من خواهد دشت.
قرار دادن خودم را کاملا در یک طرف ، من فکر نمی کنم او خواهد شد را انتخاب کنید که هریک از شما. "
"من آن را هرگز انتظار -- فکر از آن" moaned Retty.
"اما خروجی ای کاش من مرده بود! "
کودک فقیر ، پاره توسط یک احساس که او را به سختی درک ، تبدیل به دو نفر دیگر
دخترانی که تنها پس از آن آمد طبقه بالا. "ما دوستان با او دوباره به او گفت :
آنها.
او فکر می کند بیشتر از انتخاب خود را از ما است. "
بنابراین بانک می رفت ، و آنها را مطمئن و گرم.
ماریان ، که خلق و خوی را به پایین ترین سطح خود روی آورده گفت : "من به نظر نمی رسد به مراقبت از آنچه من در حال حاضر ،"
باس.
"من که قرار بود به ازدواج با شیر فروش در Stickleford ، که از من پرسید دو بار ، اما --
روح -- من که پایان دادن به خودم rather'n شود همسرش اکنون ساعت قرار داده!
چرا خداوند نمی صحبت می کنند ، Izz؟ "
"به اعتراف ، و سپس ،" زمزمه Izz ، "من مطمئن ساخته شده به روز است که او قرار بود به من بوسه به عنوان
او به من برگزار شد و من هنوز هم در مقابل سینه او غیر روحانی ، با امید و امید ، و هرگز نقل مکان کرد
در همه.
اما او نبود. من دوست ندارم مقیم اینجا در Talbothays هر
دیگر! من باید hwome. "
هوای اتاق خواب ، به نظر می رسید که با شور نا امید کننده از تپیدن
دختران است.
آنها feverishly تحت oppressiveness محوری احساسات در آنها writhed
قانون طبیعت بی رحمانه -- احساسات که آنها نه انتظار داشتند و نه مطلوب.
حادثه از روز شعله را دامن زده بود که سوزش درون خود را
قلب ، و شکنجه تقریبا بیشتر از آنها می تواند تحمل بود.
تفاوت که آنها را به عنوان افراد متمایز انتزاعی توسط این
شور ، و هر بود ، اما بخشی از یکی ارگانیسم نامیده می شود رابطه جنسی.
آنقدر صداقت و بنابراین کمی حسادت وجود دارد زیرا هیچ امیدی وجود دارد.
هر کدام یک دختر حس عادلانه مشترک بود ، و او خودش را با هر فریب
conceits بیهوده ، و یا انکار عشق او ، یا به خودش بدهد AIRS ، در ایده outshining
دیگران است.
شناخت کامل از بیفایده بودن شیفتگی خود را ، از نقطه نظر اجتماعی
نمایش ؛ آغاز purposeless خود ، از چشم انداز محدود خود خود ، عدم خود را از همه چیز را به
توجیه وجود خود را در چشم
تمدن (در حالی که فاقد هیچ چیزی در چشم طبیعت) ، این واقعیت که این کار را کرد
وجود دارد ، آنها را به شادی کشتار ecstasizing -- این همه به آنها imparted استعفا ،
عزت ، که عملی و کثیف
انتظار برنده شدن او را به عنوان یک شوهر را نابود کرده است.
پرتاب آنها و تبدیل بر روی تخت کوچک آنها را ، و پنیر ، به زور گرفتن چکیده
monotonously طبقه پایین.
"B' شما را بیدار ، تس؟ "زمزمه یک و نیم ساعت بعد.
این صدا Izz Huett بود.
تس پاسخ مثبت ، که در نتیجه ان نیز Retty و ماریان ناگهان پرت
bedclothes کردن آنها ، و آهی کشید -- "بنابراین ما باشد!"
"من تعجب می کنم که آنچه او -- بانوی آنها می گویند خانواده اش برای او نگاه"
Izz ، گفت : ":" من تعجب می کنم. "برخی از خانم برای او نگاه کرد؟" gasped
تس ، شروع.
"من' O هرگز نشنیدم که! "
"O بله --'tis زمزمه بانوی جوان از رتبه خود ، خانواده اش او را انتخاب ، یک پزشک
دختر الهیات در نزدیکی قصبه پدرش از Emminster ، او به مراقبت چندانی نه برای
او ، آنها می گویند.
اما او مطمئن است با او ازدواج "آنها بسیار از این کمی شنیده بود. رتبهدهی نشده است
در سایه ای از آن را به اندازه کافی برای ساختن رویاهای رنجور محنت زا بر ، وجود دارد
شب است.
آنها تصویر تمام جزئیات بودن خود را به دست آورد گرد به رضایت ، از عروسی
آماده سازی ، از شادی عروس ، لباس و حجاب خود ، از خانه سعادتمند خود
با او ، فراموشی زمانی که افتاده اند
بر خود را به عنوان او و عشق آنها نگران بودند.
بنابراین آنها صحبت کردیم ، و ached ، و گریستم تا خواب مفتون غم و اندوه خود را به دور است.
بعد از این تس افشای تغذیه ندارد بیشتر فکر احمقانه است که وجود دارد lurked
هر گونه واردات فاحش و عمدی در توجه کلر به او است.
هیچ چیز -- عشق عبور تابستان از صورت او ، برای خاطر عشق خود را به طور موقت شد
بیشتر.
و تاج خاردار از این مفهوم غم انگیز بود که او آنان را که واقعا در یک را ترجیح می دهم انجام
راه سرسری به بقیه ، او که می دانست که خودش را به مهیجی تر در طبیعت ،
باهوشتر ، زیباتر از آنها ، در
چشم اختصاصی به مراتب کمتر ارزش او را نسبت به homelier که او آنها را نادیده گرفت.
>