Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXV رسوایی Avonlea
یکی از نرم و ملایم صبح ژوئن ، دو هفته پس از طوفان عمو آبه ، آن آمد به آرامی از طریق
حیاط Gables سبز از باغ ، حمل در دست او دو ساقه رنگ باخته است
گل نرگس سفید.
"نگاه کنید ، Marilla ،" او گفت : sorrowfully ، برگزاری گل قبل از چشم
بانوی ، ترسناک با موهای او را در صحن نوعی پارچه پنبهای یا کتانی سبز ، که رفتن به خانه بود coifed
با مرغ plucked ، "این تنها
جوانه طوفان در امان... و حتی آنها ناقص است.
من تا با عرض پوزش... من برخی از قبر متی می خواستم.
او همیشه علاقه نیلوفرهای ژوئن است. "
"من نوع آنها را از دست خودم ،" اعتراف Marilla ، "هر چند به نظر نمی رسد حق
ضجه و زاری بر آنها زمانی که بسیاری از بدتر چیزهایی اتفاق افتاده اند... تمام محصولات کشاورزی نابود شده به عنوان
همچنین این میوه است. "
اما مردم کاشته جو خود را دوباره و دوباره ، آن comfortingly گفت : "و آقای
هریسون می گوید او فکر می کند اگر ما یک تابستان خوب آنها خواهد آمد همه حق هر چند
دیر است.
و سالانه را به من به همه می آیند تا دوباره... اما آه ، هیچ چیز نمی تواند ژوئن جایگزین
نیلوفرهای. هستر خاکستری ، کمی ضعیف هیچکدام
یا.
تمام راه برگشت رفتم به باغ او شب گذشته بود ، اما وجود ندارد.
من مطمئن هستم که او خواهیم آنها را از دست. "
"من فکر نمی کنم این حق را برای شما به گفتن چنین چیزهایی ، آن ، من واقعا نمی گفت :"
Marilla به شدت. "هستر خاکستری تا به مرده سی سال بوده است
و روح و روان او در آسمان است... من امیدوارم. "
آن ، گفت : ":" بله ، اما به اعتقاد من او را دوست دارد و به یاد باغچه خود را در اینجا هنوز.
"من مطمئن هستم که مهم نیست چه مدت من می خواهم در بهشت زندگی می کردند ، من می خواهم به نگاه کردن و ببینید
کسی قرار دادن گل بر روی قبر من.
اگر من تا به حال تا به حال یک باغ در اینجا مانند هستر گری آن را به من بیش از سی را
سال ، حتی در آسمان ، برای فراموش کردن دلتنگ شدن برای آن توسط جادوها است. "
اعتراض ضعیف Marilla : "خوب ، اجازه ندهید که دوقلوها شنیدن شما می خواهم که صحبت" ،
او مرغ خود را به داخل خانه انجام شده است.
آن narcissi خود را بر روی موهایش دوخته و به خط دروازه ، جایی که او برای ایستاده بود رفت
چندی sunning خود را در روشنایی ماه ژوئن قبل از رفتن به حضور او
وظایف صبح شنبه.
جهان در حال رشد بود ، دوست داشتنی دوباره مادر طبیعت بود تلاش خود را به حذف
اثری از طوفان ، و ، هر چند او به موفق به طور کامل برای بسیاری از ماه ،
او واقعا انجام شد شگفتی است.
"من آرزو می کنم من فقط می تواند غیر فعال در تمام طول روز ، آن bluebird ، بود که گفت :
آواز خواندن و نوسانی بر روی تنه درخت بید "، اما schoolma'am ، که همچنین کمک به
مطرح کردن دوقلوها ، نمی تواند افراط در تنبلی ، مرغک.
چه شیرین شما هستند آواز خواندن ، کمی پرنده.
شما فقط با قرار دادن احساسات قلب من به آهنگ تا کنون به طوری خیلی بهتر از من
می تواند خودم. چرا که در حال آمدن است؟ "
واگن بیان شد jolting خط ، با دو نفر در صندلی جلو و بزرگ
تنه پشت سر.
هنگامی که آن را در نزدیکی آن جلب کرد ، راننده را به عنوان فرزند عامل ایستگاه در به رسمیت شناخته شده
روشن رود اما همدم او یک غریبه بود... یک تکه از یک زن که به شکلی ناگهانی ظهور
nimbly پایین در دروازه تقریبا قبل از اسب ها متوقف آمد.
او یک فرد بسیار زیبا و کوچک ، از چهل پنجاه آشکارا نزدیکتر بود ، اما با
گونه های گلگون ، چشمان سیاه درخشان و درخشان موهای سیاه ، surmounted
نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه beflowered فوق العاده و beplumed.
به رغم داشتن هشت مایل در طول جاده گرد و خاکی او به عنوان شسته و رفته به عنوان اگر او تا به حال در حال حرکت
فقط از جعبهء مقوایی مخصوص نگاهداری کلاه ضرب المثلی گام برداشته است. "آیا این که در آن آقای جیمز A. هریسون
زندگی؟ "او نپرسید سریع.
نه ، آقای هریسون زندگی می کند بیش از وجود دارد ، گفت : "آن ، کاملا در حیرت از دست داده است.
"خب ، من فکر می کنم این محل به نظر می رسید بیش از حد مرتب... بسیار مرتب بیش از حد برای جیمز A. شود
زندگی در اینجا ، مگر اینکه او تا حد زیادی تغییر کرده است از آنجایی که من او را می دانستند ، chirped : "بانوی کوچک.
"آیا این درست است که جیمز A. در برخی از ازدواج به زندگی زن
حل و فصل؟ "
"نه ، آه نه ،" گریه آن ، گرگرفتگی guiltily که غریبه نگاه جالب
او ، اگر او نیمی از او را از طرح های وابسته به عروسی در آقای هریسون مظنون است.
"اما من آن را در یک مقاله جزیره را دیدم ، همچنان ادامه داشت :" مشخص نشده عادلانه است.
"دوست ارسال یک کپی مشخص شده اند به من... دوستان همیشه آماده به انجام چنین
چیزها می شود.
A. جیمز شهروند جدید در بیش از نام نوشته شده بود. '"
gasped آن : "اوه ، به معنای آن توجه داشته باشید فقط به عنوان یک شوخی بود".
"آقای هریسون قصد ازدواج با کسی را ندارد.
من به شما اطمینان می دهم او نیست. "
"من بسیار خوشحالم که آن را بشنود ، گفت :" بانوی گلگون ، کوه نوردی nimbly برگشت به صندلی خود را در
واگن ، زیرا او به ازدواج در حال حاضر اتفاق می افتد.
من همسر او هستم.
اوه ، شما را به خوبی ممکن است تعجب نگاه. گمان می کنم او masquerading به عنوان
لیسانس و شکستن قلب راست و چپ.
خوب ، خوب ، جیمز A. ، "nodding با شور و نشاط بیش از زمینه در کاخ سفید بلند ،
"سرگرم کننده خود را بیش از.
من اینجا هستم... هر چند من ناراحت آینده اگر من تا به حال فکر نیست که شما تا
برخی از شرارت. گمان می کنم "، عطف به آن ، که طوطی
از او به عنوان بی حرمتی به مثل همیشه؟ "
فقیر آن ، که نمی توانست احساس مطمئن ، gasped : ":" طوطی او مرده است... من فکر می کنم
نام خود را در آن لحظه ای دقیق است. "مرده!
همه چیز خواهد شد سمت راست و سپس ، گریه : "بانوی گلگون شادی.
"من می توانم جیمز A. در صورتی که پرنده از راه را مدیریت کند."
با که مرموز گفته او شادی فراوان در راه خود رفت و آن پرواز کرد.
آشپزخانه درب برای دیدار با Marilla. "آن زن که بود؟"
"Marilla ، گفت :" آن قاطعانه ، اما با چشم های رقص ، "آیا من آید که اگر من
دیوانه؟ "" نه بیشتر از حد معمول ، گفت : "Marilla ،
با هیچ فکر و در حال تبادل نظر است.
"خب پس ، آیا شما فکر می کنید من بیدار؟" "آن چه مزخرف به شما کردم؟
که آن زن بود ، من می گویند؟ "
"Marilla ، اگر من دیوانه نیست و نه در خواب به او نمی تواند به مسائل از جمله رویاهای ساخته می شوند
از... او باید واقعی. به هر حال ، من مطمئن هستم که من می توانستم نه تصور
چنین کلاه سر گذاشتن.
او می گوید : او همسر آقای هریسون ، Marilla. "
Marilla خیره به نوبه خود او. "همسر او!
آن شرلی!
پس چه او شده است خود عبور کردن به عنوان یک مرد مجرد؟ "
"من فرض کنید او ، واقعا ، گفت :« آن ، در تلاش است فقط.
"او گفت : هرگز او ازدواج نکرده بود.
مردم به سادگی آن را مسلم صورت گرفت. آه Marilla ، چه خواهد شد خانم Lynde می گویند
؟ "آنها از آنچه خانم Lynde به حال برای گفتن
زمانی که وی از آن پرتو ها آمدند تا آن شب.
خانم Lynde بود متعجب نیست! خانم Lynde همیشه انتظار می رود به حال چیزی از
مرتب کردن بر اساس! خانم Lynde همیشه شناخته شده بود وجود داشت
چیزی در مورد آقای هریسون!
"فکر می کنم از او deserting همسرش!" او گفت : indignantly.
"این مثل چیزی است که شما می خواهم در ایالات بخواند ، اما که چنین چیزی را انتظار
به اتفاق می افتد درست در Avonlea؟ "
"اما ما نمی دانیم که او را ترک آن ، مصمم به این باور ،" اعتراض خود را
دوست بی گناه تا او به جرم ثابت شد. "ما از حقوق از آن را نمی دانند در تمام."
"خب ، ما به زودی.
من قصد دارم راست بیش از وجود دارد ، گفت : "خانم Lynde ، که به حال یاد گرفته که هرگز وجود نداشت
چنین کلمه ای به عنوان ظرافت در فرهنگ لغت.
"من قرار نیست به دانستن هر چیزی در مورد ورود خود را ، و آقای هریسون بود که
برخی از دارو برای توماس از Carmody امروز ، به طوری که یک بهانه خوبی خواهد بود.
من کل داستان و می آیند و به شما بگویم در راه است. "
خانم Lynde عجله در جایی که آن می ترسید به آج.
هیچ چیز را ناشی از دومی به بیش از رفتن به محل هریسون ، اما او تا به حال او
سهم طبیعی و مناسب از کنجکاوی و او احساس مخفیانه خوشحالم که خانم Lynde بود
رفتن به حل راز.
او و Marilla expectantly برای بازگشت که بانوی خوب منتظر است ، اما منتظر بیهوده است.
خانم Lynde Gables سبز دوباره آن شب.
دیوی ، رسیدن به منزل در نه ساعت از محل Boulter ، توضیح داد که چرا.
"آشنا شدم Lynde خانم و برخی از زن عجیب و غریب در توخالی ، او گفت ،" و بخشنده ، چگونه
صحبت کردن در هر دو آنها در یک بار!
خانم Lynde گفت : که به شما بگوید او متاسفم خیلی دیر شده بود برای فراخوانی امشب.
آن ، من افتضاح گرسنه هستم. ما چای در Milty در چهار بود و من فکر می کنم
خانم Boulter میانگین واقعی است.
او به ما هر گونه حفاظت شده و یا کیک... و حتی نان بود skurce. "
"داوی ، هنگامی که شما را به بازدید شما باید هر چیزی را به شما داده می شود برای خوردن انتقاد هرگز"
گفت : آن رسما.
"این بسیار رفتار بد است." "کلیه حقوق... من فقط می خواهید از آن فکر می کنم ، گفت :" دیوی
خوش. "انجام دادن یک شخص برخی از شام ، آن."
آن نگاه Marilla ، که او را به شربت خانه به دنبال و در را بست
با احتیاط.
"شما می توانید او را برخی از مربا روی نان خود را به من بدهید ، من می دانم چه چای در لوی Boulter APT به
باشد. "دیوی تکه نان و مربا خود را با زمان
آه.
نوع اتمام حجت از جهان ناامید کننده بعد از همه ، "وی بیان کرد.
"Milty گربه ای که متناسب با طول می کشد... او به طور منظم در زمان متناسب با هر روز به مدت سه
هفته است.
Milty می گوید آن جالب است افتضاح او را تماشا.
من رفتم امروز بر روی هدف به دیدن او را دارند اما چیزی که متوسط قدیمی نمی
را مناسب و سالم به عنوان سالم باقی بماند ، هر چند Milty و من آویزان دور تمام
بعد از ظهر و منتظر.
اما ذهن هرگز "... دیوی به عنوان راحتی موذی مربا آلو روشنتر به سرقت برده
به روح او... "شاید من او را در یکی مدتی هنوز مراجعه کنید.
به نظر نمی رسد به احتمال زیاد او می خواهم جلوگیری از داشتن آنها را همه در یک بار زمانی که وی به در شده
عادت از آن ، آن را ندارد؟ این مربا افتضاح خوب است. "
دیوی به حال هیچ از غم که مربا آلو نمی تواند درمان.
یکشنبه تا بارانی ثابت کرد که وجود ندارد تکان دهنده در خارج از کشور ، اما توسط همه دوشنبه
برخی از نسخه ای از داستان هریسون شنیده بود.
مدرسه buzzed با آن و دیوی به خانه آمد ، پر از اطلاعات است.
"Marilla ، آقای هریسون همسر جدید... خوب ، ezackly جدید نیست ، اما آنها ام
متوقف شد که واقعا برای یک طلسم ازدواج ، Milty می گوید.
من همیشه s'posed مردم مجبور به ازدواج یک بار آنها را می خواهم شروع نگه دارید ، اما Milty
می گوید نه ، راه متوقف کردن اگر شما نمی توانید به توافق برسید وجود دارد.
Milty می گوید : یک راه این است که فقط برای شروع و ترک همسر خود را ، و که چه آقای
هریسون بود.
Milty می گوید آقای هریسون ترک همسر خود را به خاطر او چیز را در او throwed... HARD
چیز... و متظاهر به هنر اسلون می گوید آن بود چرا که او نمی خواهد به او اجازه دهید دود ، و NED
خشت می گوید آن را "باعث شد او هیچ گاه اجازه نمی سرزنش او.
من همسر من برای هر چیزی مانند آن را ترک کنید.
من فقط می خواهم قرار دادن پای من به پایین و گفت : ، 'خانم دیوی ، شما فقط به انجام آنچه شما لطفا
ME 'MAN هستم شوند که می خواهم او را بسیار سریع حل و فصل من حدس می زنم.
اما Annetta خشت می گوید او چون او چکمه های خود را در درب خراش
و او او را سرزنش نیست. من قصد دارم حق را به این آقای هریسون
دقیقه ای برای دیدن آنچه که او مانند است. "
دیوی به زودی بازگشت ، تا حدودی به سایر نظرسنجی پایین. "خانم هریسون دور بود... او رفته
Carmody با خانم راشل Lynde برای دریافت کاغذ های جدید برای اطاق نشیمن.
آقای هریسون گفت : که به آن و ببینید که او را باعث شود او می خواهد به یک
با او صحبت کنید.
و می گویند ، کف پاک و آقای هریسون تراشیده شده است ، هر چند هر وجود ندارد
موعظه روز گذشته است. "آشپزخانه هریسون بسیار ناآشنا عینک
نگاه به آن.
کف بود در واقع پاک به زمین فوق العاده از خلوص و پس هر
مقاله مبلمان در اتاق ، اجاق گاز تا زمانی که او می تواند صورت خود را ببینید جلا شد
در آن ، دیوارها و whitewashed قطعه پنجره های برق زد در نور آفتاب.
جدول نشسته هریسون آقای خود را در لباس های کار ، که در روز جمعه بوده است
ذکر برای رانت های گوناگون و ژنده پوش که در حال حاضر منظمی وصله و خار.
او sprucely تراشیده شده بود و موهای کمی آنچه او تا به حال با دقت کمرنگ شد.
"بنشینید ، آن ، نشستن ،" آقای هریسون در لحن گفت : اما دو درجه حذف
از آن که مردم Avonlea در مراسم خاک سپاری استفاده می شود.
"امیلی با راشل Lynde به Carmody رفته... او را مورد حمله قرار مادام العمر
دوستی در حال حاضر با راشل Lynde. ضربان همه زنان بر خلاف هستند.
، آن ، زمان آسان من بیش... بیش از همه است.
این neatness و tidiness برای من برای بقیه زندگی طبیعی من است ، گمان می کنم. "
آقای هریسون خود را به صحبت dolefully ، اما چشمک زدن غیر قابل جلوگیری در
چشم خود را به او خیانت.
"آقای هریسون ، شما خوشحالم همسر شما به پشت ، "گریه آن ، تکان دادن انگشت او را
او. "شما باید وانمود شما نیست ، چون من
می توانید ببینید آن سادگی است. "
آقای هریسون آرامش را به یک لبخند گوسفندوار است. "خوب... خوب... من به آن استفاده می شود ، او
خورده است. "من نمی توانم بگویم من متاسفم برای دیدن امیلی.
مرد واقعا نیاز برخی از حفاظت در یک جامعه مثل این ، که در آن او می تواند بازی نمی
بازی چکرز با همسایه بدون اینکه متهم به تمایل به ازدواج این است که
خواهر همسایه و داشتن آن را در مقاله ".
هیچ کس که قرار است شما رفت و ایزابلا اندروز اگر شما تا به حال به وانمود
مجرد ، گفت : "آن شدت.
"من وانمود نمی شد. اگر anybody'd از من می پرسند اگر من ازدواج کرده بود
من می خواهم گفت من بود. اما آنها فقط آن را مسلم صورت گرفت.
من اضطراب شد که به این موضوع صحبت نیست... من احساس بیش از حد درد بیش از آن.
آن شده اند که آجیل برای خانم راشل Lynde اگر او شناخته شده بود همسرم من را ترک کرده بودند ،
آن را در حال حاضر؟ "
"اما برخی از مردم می گویند که شما او را ترک." "او آن را آغاز شده ، آن ، او از آن آغاز شده است.
من قصد دارم به شما تمام داستان ، برای من نمی خواهم شما را به بدتر از من فکر می کنم از
من سزاوار... و نه از امیلی نه.
اما اجازه دهید بیرون رفتن بر روی ایوان. همه چیز شسته و رفته ترس در اینجا بود که
این کار به نوعی من را دلتنگ می سازد. گمان می کنم من پس از چندی به آن استفاده می شود
اما آن را به من آسان به در حیاط نگاه کنید.
امیلی تا زمان به مرتب نداشته آن را نشده است. "همانطور که به زودی به عنوان آنها به راحتی بر روی نشسته
ایوان آقای هریسون شروع به داستان خود را از وای.
"من در Scottsford ، نیوبرانزویک زندگی می کردند ، قبل از من به اینجا آمدند ، آن.
خواهرم برای من خانه نگه داشته و او مرا خوب مناسب است ، او فقط منطقی مرتب و
او اجازه بدهید من به تنهایی و من خراب... امیلی می گوید.
اما سه سال پیش او فوت کرد.
قبل از او درگذشت او نگران زیادی در مورد چه بود از من تبدیل شده و سرانجام او
مرا به قول من ازدواج.
وی توصیه کرد من را به امیلی اسکات به دلیل امیلی پول خود را داشتند و
خانه دار الگو. من گفتم ، می گوید که من ، امیلی اسکات نمی خواهد نگاه
من.
شما از او بپرسید و ببینید ، می گوید : خواهر من ، و فقط به سهولت از ذهن او به من قول داده من او
بود... و من. و امیلی گفت که او می خواهم به من داشته باشند.
در زندگی من ، آن... هوشمند زیبا کمی زن مانند او و پس هرگز از شگفت زده شد
عضو قدیمی مانند من. من به شما بگویم من در ابتدا فکر من بود
شانس و اقبال.
خب ، ما ازدواج کرده بودند و یک سفر عروسی کمی به سنت جان برای دو هفته انجام گرفت
و پس از آن ما به خانه رفت.
ما در ده ساعت در شب به خانه کردم ، و من به شما سخن من ، آن ، است که در نیمی از
ساعت آن زن در housecleaning کار.
آه ، من می دانم که شما فکر خانه من به آن نیاز... شما یک چهره بسیار رسا ،
آن ، افکار خود را فقط بر روی آن مانند چاپ می آیند... اما این کار را کرد ، نه که بد نیست.
این کاملا مخلوط شده بود در حالی که من نگه داشتن سالن کارشناسی ، اعتراف میکنم ، اما من می خواهم
یک زن به در آمده و تمیز کردن آن قبل از من ازدواج کرده بود و می خواهم شده است
نقاشی قابل توجه و ثابت انجام می شود.
من به شما بگویم اگر شما امیلی را به یک نام تجاری جدید کاخ مرمر سفید انجام گرفت او می خواهم به
مالش به زودی به عنوان او می تواند یک لباس قدیمی در.
خوب ، او خانه تا یکی ساعت آن شب تمیز و در چهار او شد و در آن
دوباره. و او در راه است که نگه داشته... دور من می توانم
او را متوقف هرگز.
این صیقلی کردن و جارو و گرد و غبار ابدی ، به جز در روزهای یکشنبه ، و پس از آن
او فقط اشتیاق روز دوشنبه بود برای شروع دوباره.
اما راه خود را از سرگرم کننده خودش بود و من می توانستم خودم را به آن آشتی اگر او می خواهم
مرا به تنهایی. اما که او نمی خواهد انجام دهید.
مجموعه ای از او می خواهم به من را بیش از اما او تا به حال گرفتار من جوان به اندازه کافی نیست.
من اجازه ندادند به خانه می آیند مگر اینکه من چکمه های من برای دمپایی در تغییر
درب.
من darsn't لوله برای زندگی من ، مگر من به انبار رفت و دود.
و من دستور زبان به اندازه کافی خوب استفاده نمی کند. Emily'd یک معلم مدرسه در اوایل او بوده است
زندگی و او هرگز می خواهم بیش از آن شده است.
سپس او متنفر برای دیدن من با چاقو به من غذا خوردن.
خوب ، آن وجود داشت ، انتخاب و نق نقو ابدی.
اما من s'pose ، آن ، باید منصفانه ، من به خیلی بد اخم بود.
من را امتحان کنید نه به منظور بهبود که من ممکن است انجام داده اند... من فقط بد خو و نامطبوعی
هنگامی که او در بر داشت گسل.
گفتم یک روز او از دستور زبان من گله و شکایت نیست که من به او پیشنهاد.
آن چیزی که بیش از حد نزاکت برای گفتن نیست.
زن به مرد برای ضرب و شتم او را زودتر ببخش از برای اشاره او بیش از حد بود
تا او را بگیرد.
خب ، ما همراه مانند آن bickered و آن را دقیقا همان لذت بخش بود ، اما ما ممکن است
کردم بعد از طلسم به یکدیگر استفاده می شود اگر آن را برای زنجبیل شده بود.
زنجبیل سنگ ما بر روی در آخرین تقسیم شد.
امیلی طوطی مانند ندارد و او می تواند عادات بی حرمتی کردن زنجبیل را از گفتار ایستاده.
من به پرنده ای برای برادر من به خاطر ملوان متصل شده بود.
برادر من ملوان حیوان خانگی از معدن بود که ما tads کمی بودند و او فرستاده
زنجبیل به من زمانی که او در حال مرگ بود. من هیچ حس در گرفتن کار می کرد تا نمی بینم
بیش از ادای سوگند او.
هیچ چیز نفرت ناسزا worse'n در انسان وجود دارد ، اما در یک طوطی ، که فقط
تکرار آنچه در آن با درک بیشتری از آن را شنیده از من می خواهم که از
چینی ، کمک هزینه ممکن است ساخته شده است.
اما امیلی نمی تواند آن را ببینید که راه. زنان است منطقی نیست.
او تلاش برای شکستن زنجبیل از ادای سوگند ، اما او تا به حال موفقیتی بهتر از او بود
در تلاش برای ایجاد به من گفت : "من دیده می شود" و "آنها چیزهایی را متوقف.'
به نظر می رسید همانطور که در صورتی که بیشتر او سعی زنجبیل بدتر ، همان من است.
"خوب ، همه چیز شبیه به این رفت ، هر دو از ما گرفتن raspier ، تا اوج آمد.
امیلی دعوت وزیر ما و همسر خود را به چای ، و یکی دیگر از وزیر و همسرش که
بود مراجعه به آنها.
من وعده داده شده برای قرار دادن زنجبیل در برخی از محل های امن که در آن هیچ کس که شنیدن دور
او... امیلی قفس او را با یک قطب ده فوت لمس کرد... و من به معنای آن را انجام دهید ، برای
من نمی خواستم وزرای هر چیزی ناخوشایند در خانه من را بشنوند.
اما تضعیف ذهن من... امیلی بود من نگران کننده بسیار در مورد قلاده تمیز و دستور زبان
که هیچ جای تعجب نیست... و من آن طوطی فقیر هرگز فکر نمی کردم تا ما نشسته
به پایین چای.
همانطور که تعداد وزیر یک در بسیار گفت : فضل ، زنجبیل ، که در وسط
ایوان در خارج از پنجره اتاق ناهار خوری ، برداشته تا صدای او.
لپ لپ خورنده را به نمایش در حیاط آمده بودند و نزد لپ لپ خورنده همیشه
اثرات مضر بر روی زنجبیل. او پیشی گرفته خود را آن زمان است.
شما می توانید لبخند ، آن ، و البته من انکار نمیکنم من بیش از آن از خودم chuckled ، اما در
آن زمان من احساس تقریبا به اندازه امیلی میگردند.
رفتم و به مرحله اجرا زنجبیل به انبار.
من نمی توانم بگویم من لذت می برد وعده غذایی. من می دانستم که توسط نگاه از امیلی که وجود داشت
دم مشکل برای زنجبیل و جیمز الف.
هنگامی که مردمی رفت من برای چراگاه گاو آغاز کرد و در راه من
تفکر.
من متاسفم برای امیلی احساس و نوع خیالی من تا به حال نشده اندیشمندانه از او به عنوان من
ممکن است ، و علاوه بر این ، فکر کردم که اگر وزرای که فکر می کنم که زنجبیل به حال
واژگان خود را از من آموخته است.
بلند و کوتاه از آن بود ، تصمیم گرفتم که زنجبیل را داشته باشد شکر خدا
دفع و زمانی که من می خواهم به خانه گاو druv من در رفت و امیلی به طوری که به.
اما امیلی وجود ندارد و نامه ای روی میز وجود دارد... فقط با توجه به
قاعده در کتاب داستان.
امیلی حکم است که من می خواهم تا بین او و زنجبیل را انتخاب کنید ، او به عقب می خواهم به خود را رفته
خانه وجود دارد و او می ماند تا من رفتم و به او گفت من می خواهم از شر آن طوطی.
"من همه riled شد ، آن ، و به من گفت که او ممکن است تا روز قیامت باقی بماند اگر او برای منتظر
که و من به آن گیر کرده است. بسته بندی شده تا اموال او و فرستاده آنها را
بعد از او.
این ساخته شده خیلی افتضاح از بحث... Scottsford شد بسیار نزدیک به عنوان بد به عنوان Avonlea
شایعات... و همه با امیلی همدردی شده است.
آن را نگه داشته من تمام متقابل و بد اخم و من تو را دیدم من می خواهم که برای خارج شدن یا من هرگز نمی خواهم که
هر گونه صلح. من این نتیجه رسیدند من به جزیره می آیند.
من در اینجا می خواهم وقتی که من یک پسر بچه بود و من آن را دوست ، اما امیلی همیشه گفته بود او را
در یک مکان که در آن مردمی بودند ترس زندگی می کنند به راه رفتن بعد از تاریکی از ترس آنها می خواهم سقوط
کردن لبه.
بنابراین ، باید برای برعکس ، من در اینجا بیش از نقل مکان کرد. و این همه به آن وجود دارد.
من تا به حال هرگز شنیده یک کلمه از و یا در مورد امیلی تا من به خانه از پشت زمینه
شنبه و مالش او را کف ، اما با شام مناسب و معقول اولین من بود
از او من همه روی میز آماده است.
او به من گفت که به خوردن آن برای اولین بار و پس از آن می خواهم صحبت... که من این نتیجه رسید که امیلی بود
برخی از درس های آموخته در مورد گرفتن همراه با یک مرد.
آن خانم به من اینجا و او را به ماندن بگیرید... دیدن که زنجبیل مرده و
جزیره برخی از بزرگتر از آنچه او فکر است. خانم Lynde و او وجود دارد در حال حاضر است.
نه ، نمی رویم ، آن.
بمانند و با امیلی آشنا. او در زمان کاملا مفهوم به شما شنبه
... می خواستند بدانند که دختر خوش تیپ redhaired در خانه بعدی بود. "
خانم هریسون استقبال آن radiantly و اصرار بر ماندن خود را به چای.
"جیمز A. شده است به من گفتن همه چیز در مورد شما و نوع شما بوده ام ، از ساخت کیک و
چیزهایی برای او ، "او گفت.
"من می خواهم با تمام همسایگان جدید من آشنا در اسرع وقت.
خانم Lynde یک زن دوست داشتنی است ، او نیست؟ بنابراین دوستانه. "
هنگامی که آن خانه در هوای گرگ و میش ژوئن شیرین رفت ، خانم هریسون با او در سراسر رفت
زمینه های که در آن کرم شب تاب روشنایی لامپ درخشان خود.
"گمان می کنم ، خانم هریسون گفت : محرمانه" که جیمز A. به شما گفته است
داستان ما؟ "" بله. "
سپس من نیاز به آن ، A. جیمز یک مرد عادل و او حقیقت را بگویید.
سرزنش بود به دور از بودن در کنار او.
من می توانید ببینید که در حال حاضر.
من پشت در خانه خود من بود یک ساعت قبل از من آرزو من تا به حال نشده است شتابزده ، اما
من نمی خواهد تسلیم می بینم که من انتظار می رود بیش از حد از
مرد است.
و من واقعی احمقانه به ذهن دستور زبان بد او بود.
مهم نیست که اگر مرد می کند استفاده از دستور زبان بد تا زمانی که او یک ارائه دهنده
و نمی poking دور شربت خانه را به چه مقدار قند شما در طی یک هفته استفاده می شود.
من احساس می کنم که جیمز A. و من در حال رفتن به خوشحال واقعی در حال حاضر است.
ای کاش من می دانستم که "ناظر" است ، به طوری که من می توانم از او تشکر کنم.
من مدیون او بدهی واقعی از قدردانی است. "
آن مشاوره خود را نگه داشته و خانم هریسون هرگز نمی دانستند که قدردانی خود را راه خود را در بر داشت
به جسم خود را.
آن و نه سر در گم بر پیامدهای گسترده ای از کسانی که احمقانه احساس
"یادداشت" آنها یک مرد به همسر و آشتی بود
شهرت یک پیامبر است.
خانم Lynde در آشپزخانه Gables سبز بود. او شده است گفتن تمام داستان را به
Marilla. "خوب ، و چگونه خانم هریسون دوست دارید؟"
او پرسید : آن.
"بسیار است. من فکر می کنم she'sa واقعی زن کمی خوب است. "
"که دقیقا همان چیزی است که وی به ، خانم راشل با تاکید گفت :" و من فقط
شده است sayin 'به Marilla ، من فکر می کنم همه ما باید به چشم پوشی آقای هریسون
مختصات به خاطر او و سعی کنید احساس خود را در خانه به اینجا را ، که چه.
خوب ، من باید. Thomas'll شود خسته کننده برای من.
دریافت می کنم کمی از الیزا آمد و او به نظر می رسید بسیار بهتر از این گذشته
روز است ، اما من دوست دارم هرگز به مدت دور از او.
می شنوم Blythe گیلبرت از شنهای سفید استعفا داد.
او خواهید بود در پاییز به کالج ، گمان می کنم. "
خانم راشل به شدت در آن نگاه کرد ، اما آن خم شدن بیش از یک دیوی خواب آلود بود nodding
روی مبل و نه چیزی در چهره اش خوانده شود.
وی حامل دیوی دور ، بیضی شکل او گونه دختر وار فشار بر علیه زرد فرفری
سر.
از آنجا که از پله ها بالا رفت و دیوی پرت بازوی خسته در مورد گردن آن و او
آغوش گرم و بوسه چسبنده است. "شما در حال افتضاح است ، خوب آن.
Milty Boulter امروز بر روی تخته سنگ خود را نوشت و نشان داد آن را به Jennie اسلون ،
"گلهای سرخ و vi'lets آبی ،
شیرین شکر ، و غیره شما "و" spresses احساسات من برای شما ezackly ،
آن. "