Tip:
Highlight text to annotate it
X
PART 1 : فصل چهارم SIR DINADAN بذله گو
به نظر من این به نظر می رسید که این دروغ عجیب و جالب بود به سادگی و زیبایی گفت ؛ اما بعد از آن
من آن را شنیده بود تنها یک بار ، و این که باعث تفاوت آن به دیگران لذت بخش بود
هنگامی که آن را تازه ، شکی نیست.
سر Dinadan طنز پرداز اولین برای بیدار بود ، و او به زودی بقیه با roused
شوخی عملی کیفیت به اندازه کافی ضعیف.
او گره خورده است ، برخی از لیوان فلزی به دم سگ تبدیل شده و او را سست ، و او پاره در اطراف و
در اطراف محل در دیوانگی از وحشت ، با تمام سگ دیگر bellowing پس از او
و ضرب و جرح و توفنده در برابر
که در راه خود و در دسترس نباشد هرج و مرج از سردرگمی و
DIN پر سر و صدا ترین و آشفتگی ، که در آن هر زن و مرد از بسیاری
خندید تا اشک سرازیر شد ، و برخی از
از صندلی خود سقوط کرد و روی زمین در وجد wallowed.
این تنها کودکان بسیاری می خواهم.
سر Dinadan افتخار بهره برداری خود را که او نمی تواند مانع از گفتن بیش از
و بارها به خستگی ، چگونه این ایده را جاودانه اتفاقی که رخ می دهد به او و
است راه را با humorists از نژاد خود را ،
او هنوز هم خنده در آن پس از هر کسی دیگری را از طریق کردم بود.
او طوری تنظیم شد که او به این نتیجه را به یک سخنرانی -- البته سخنان طنز آمیز است.
من فکر می کنم بسیاری از بازی از جوک ها با هم در زندگی من عصبانی شنیده هرگز.
او بدتر از شعرا ، بدتر از دلقک در سیرک است.
peculiarly غمگین به نظر می رسید به نشستن در اینجا ، به 1300 سال قبل از من متولد شد ،
و گوش دادن دوباره به فقیر ، تخت ، کرم خورده جوک که به من داده بود قولنج خشک
من یک پسر بچه سیزده صد سال پس از آن بود.
در مورد من متقاعد شده ام که هیچ چیز مانند یک شوخی جدید ممکن وجود ندارد.
همه خندید در این آثار باستانی -- اما سپس آنها را همیشه انجام دهید ، من تا به حال متوجه
که قرن ها بعد. با این حال ، البته طناز نداشت
خنده -- من به معنای پسر بچه.
نه ، او تمسخر و او نمی توانست مسخره می کنند در وجود ندارد.
او گفت : بسیاری از جوک سر Dinadan فاسد بودند و بقیه تبدیل به سنگ شده بودند.
به من گفت : "تبدیل به سنگ شده" خوب بود و من معتقد بودم ، خودم را ، که یگانه راه درست برای طبقه بندی
ساله با شکوه از برخی از این جوک ها در دوره زمین شناسی است.
اما این فکر و شسته و رفته پسر در یک مکان خالی اصابت کرد ، زمین شناسی هنوز اختراع نشده بود
نشده است.
با این حال ، من ساخته شده توجه داشته باشید از این گفته و محاسبه شده برای آموزش کشورهای مشترک المنافع
آن را اگر من را از طریق کشیده است. هیچ استفاده از یک چیز خوب به دور انداختن
صرفا به دلیل بازار رسیده است نشده است.
در حال حاضر سر کی به وجود آمد و شروع به آتش کردن بر روی تاریخ ، آسیاب خود را با من برای سوخت.
این زمان برای من به احساس جدی بود ، و من.
سر کی گفت که او چگونه مرا در یک سرزمین دور ، وحشی ، که همه به تن مواجه شده بود
همان لباس مسخره که من -- یک لباس که کار از سحر بود ، و
در نظر گرفته شده را به پوشنده لباس امن از صدمه به دست بشر است.
با این حال او نیروی سحر توسط دعا لغو بود ، و من به قتل رسانده اند
شوالیه سیزده به در نبرد سه ساعت و گرفته من زندانی ، و مقدار کمی زندگی من در
منظور است که به طوری عجیب و غریب کنجکاوی بود که من از
ممکن است به شگفتی و تحسین شاه و دادگاه به نمایش گذاشته شده است.
او از من صحبت کرد تمام وقت ، در blandest راه ، به عنوان "این غول شگرف ،
و "این هیولای وحشتناک آسمان و قوی" و "این مرد tusked و taloned بلعیدن
غول "، و همه در همه این حقه بازی در زمان
در naivest راه ، و لبخند زد و یا هرگز به نظر می رسید توجه کنید که هیچ وجود دارد
اختلاف بین این آمار سیراب و من.
او گفت که در تلاش برای فرار از او من را به بالای یک درخت دویست بر خاست
cubits بالا در واحد محدود کننده است ، اما او به من با یک سنگ به اندازه یک جدا شدن
گاو ، که "همه به brast" بیشتر از من
استخوانها ، و سپس به من قسم می خورد برای حکم در دادگاه آرتور ظاهر می شود.
او با محکوم کردن من در ظهر 21 می میرند به پایان رسید و تا کمی نگران
که او متوقف شد تا با حال خمیازه سخن گفتن قبل از او به نام تاریخ.
من در یک کشور دلتنگ کننده در این زمان بود ، در واقع ، من به سختی به اندازه کافی در حق من بود
ذهن اجرا از مناقشه ای است که من تا به حال بهتر است کشته شوند فنر نگه داشتن ،
احتمال کشتن شدن
شک توسط برخی ، چون سحر لباس من است.
و در عین حال آن را چیزی جز یک دست کت و شلوار معمولی از پساب اشپزخانه وامثال ان ، مغازه پانزده دلاری شد.
در این حال ، من عاقل به اندازه کافی توجه به این جزئیات ، به شوخ طبعی : بسیاری از اصطلاحات مورد استفاده در
بیشترین ماده از واقع راه های این مجموعه بزرگ از بانوان اول و
آقایان در این سرزمین که به صورت سرخ شدن کومانچی.
زمختی بیش از حد خفیف مدت برای انتقال این ایده است.
با این حال ، من را خوانده بود "تام جونز" و "Roderick تصادفی" ، و کتاب های دیگر که
نوع ، و می دانست که بالاترین و اولین بانوان و آقایان در انگلستان
باقی مانده پاک کننده کم یا بدون در آنها
صحبت می کنید ، و در اخلاق و رفتار که بحث چنین پیداست ، روشن بیش از صد
سال پیش ، در واقع به قرن نوزدهم خود ما روشن -- که قرن ،
به طور کلی ، اولین نمونه از
بانوی نجیب زاده واقعی و واقعی discoverable است در تاریخ انگلیسی -- و یا در
تاریخ اروپا ، که برای ماده -- ممکن است گفت که به ظاهر خود را ساخته اند.
فرض کنید سر والتر ، به جای قرار دادن مکالمات را از دهان او
کاراکتر ها ، شخصیت ها برای خود صحبت می کنند اجازه داده بود؟
ما باید به حال بحث از ربکا و Ivanhoe و Rowena بانوی نرم
با پا لگد کردن در روز ما را شرمسار. با این حال ، به ناخودآگاه بی نزاکت
همه چیز خیلی ظریف هستند.
مردم شاه آرتور آگاه باشید که آنها خارج از نزاکت بودند و من تا به حال حضور
ذهن به اندازه کافی به آن اشاره.
بنابراین در مورد لباس مسحور من که آنها mightily رها شدند مشکل شد ،
تاریخ آخرین تغییر ، هنگامی که قدیمی مرلین جاروب مشکل دور آنها را با یک مشترک
حس اشاره.
او آنها را پرسید که چرا آنها تا کسل کننده بودند -- چرا به آنها رخ می دهد به من نوار.
در نیمی از یک دقیقه به عنوان برهنه به عنوان یک جفت انبرک بود!
عزیزم ، عزیزم ، به آن فکر می کنم : من تنها کسی که خجالت در آنجا بود.
همه من را مورد بحث و آن را به عنوان unconcernedly به عنوان اگر من کلم شده بود.
ملکه Guenever naively به عنوان بقیه علاقه مند شد ، و گفت : او تا به حال ندیده
کسی با پاهای فقط معدن مثل قبل است. تنها تعریف من این بود -- اگر آن را
یک تعریف.
در نهایت من در یک جهت ، و لباس خطر ناک من در دیگر انجام شد.
من را به یک سلول تاریک و باریک راندند در یک سیاه چال بود ، با برخی از بقایای اندک برای
شام ، مقداری کاه کپک زده برای یک تخت ، و هیچ پایانی از موش های صحرایی برای شرکت است.