Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای شرلوک هولمز توسط
سر آرتور کانن دویل
ماجراجویی چهارم.
رمز و راز دره BOSCOMBE
ما در صبحانه نشسته بودند یک روز صبح ، من
همسر و من ، زمانی که خدمتکار در آورده
تلگراف.
آن را از شرلوک هلمز شد و فرار در این
راه :
"شما چند روز را به فراغت داشته باشد؟
آیا درست است برای از غرب از سیمی
انگلستان در ارتباط با Boscombe دره
فاجعه می باشد.
باید خوشحال می شود اگر شما با من آمده است.
هوا و مناظر کامل است.
مرخصی Paddington 11:15 توسط. "
"چه شما می گویم ، عزیزم؟ گفت :" همسر من ،
به دنبال سراسر من نگاه کن.
"خواهی رفت؟"
"من واقعا نمی دانم چه چیزی برای گفتن دارد.
من یک لیست نسبتا طولانی در حال حاضر ".
"اوه ، Anstruther خواهد کار خود را برای شما انجام دهد.
شما باید به دنبال کمی رنگ پریده به تازگی.
من فکر می کنم که این تغییر را انجام دهد شما خوب است ،
من و تو تا همیشه علاقه مند به آقای
موارد شرلوک هلمز '."
"من باید ناسپاس اگر من نبودند ،
دیدن آنچه که من از طریق یکی از آنها را به دست آورد ، "
من جواب داد.
"اما اگر من بروم ، من باید در یک بار بسته ،
برای من فقط نیم ساعت. "
تجربه من از زندگی در اردوگاه افغانستان
به حال حداقل تا به حال اثر منو
سریع و آماده مسافرتی.
من می خواهد شد و چند ساده ، به طوری که در
کمتر از زمان اظهار داشت که من در کابین بود
با کیف من ، تند به دور Paddington
ایستگاه.
شرلوک هلمز pacing بود بالا و پایین
پلت فرم ، قد بلند ، چهره خود بی ثمر ساخته شده حتی
gaunter و بلندتر شده توسط خاکستری طولانی اش
سفر ، عبا و چسبان پارچه
کلاه.
گفت : "این واقعا خیلی خوب کردی که اومدی ،
اما واتسون ، "او گفت.
"این باعث می شود تفاوت های قابل توجهی به من ،
داشتن کسی که با من در من می توانم
کاملا تکیه می کنند.
کمک های محلی است که همیشه دو یا بی ارزش
دیگری biassed.
اگر شما دو کرسی گوشه نگه دارم
باید دریافت بلیط ".
ما تا به حال حمل به خودمان برای نجات
بستر وسیع از مقالات که هولمز
به حال با او به ارمغان آورد.
در این میان او rummaged و خواندن ، با
فواصل از یادداشت برداری و مراقبه ،
تا زمانی که ما گذشته بود خواندن.
بعد از آن او به طور ناگهانی آنها را به تمام نورد
غول پیکر توپ و پرتاب آنها را بر روی
رک.
"آیا شما از هر چیز شنیده مورد؟" او
ازش پرسید.
"نه یک کلمه.
من یک مقاله برای برخی از روزها را ندیده است. "
"مطبوعات لندن تا به حال نه چندان کامل
حساب.
من فقط به دنبال از طریق تمام
مقاله های اخیر به منظور کارشناسی ارشد
خاص.
به نظر می رسد ، از آنچه که من جمع آوری ، به یکی از
کسانی که ساده مواردی که تا بی نهایت
دشوار است. "
"این برای تلفن های موبایل کمی متناقض."
"اما عمیقا درست است.
تکینگی در این نظریه تقریبا همواره سرنخ.
بدون سیما یا جنبه بخصوص بیشتر و پیش پا افتاده
جرم و جنایت است ، سخت تر آن است که برای آوردن
آن خانه.
در این حالت ، با این حال ، آنها
یک مورد بسیار جدی در برابر تاسیس
پسر انسان به قتل رسیدند. "
"این یک قتل است ، پس؟"
"خوب ، آن است که حدس زده می شود تا.
من باید تا زمانی که من هیچ چیزی برای اعطا کنند
باید به دنبال فرصت شخصا
را در آن.
من از وضع موجود به شما توضیح دهد ،
تا آنجا که من توانسته اند به درک
آن ، در یک کلام بسیار کمی.
"Boscombe دره ولسوالی کشور نیست
بسیار دور از راس ، در Herefordshire.
بزرگترین صاحب فرود را در آن بخش
است آقای جان ترنر ، کسی که پول خود را در
استرالیا و بازگشت چند سال قبل به
کشور قدیمی است.
یکی از مزارع که او در آن برگزار می شود ، که از
Hatherley بود ، اجازه دهید به آقای چارلز مک کارتی ،
بود که همچنین به استثنای استرالیا.
مردان با یکدیگر در شناخته شده بود
مستعمرات ، غیر طبیعی به طوری که آن نبود که
هنگامی که از آنها آمد به حل و فصل کردن آنها باید
انجام این کار به عنوان نزدیک به یکدیگر امکان پذیر است.
ترنر بود که ظاهرا مرد ثروتمند ، بنابراین
مک کارتی مستاجر خود ، اما هنوز هم شد
، به نظر می رسد ، پس از لحاظ کامل باقی مانده است
برابری ، به عنوان آنها اغلب با هم.
مک کارتی یک پسر بود ، پسر بچه از هجده ،
و ترنر به حال تنها دختر از همان
سن ، اما هیچ یک از آنها را به حال همسران زندگی می کنند.
آنها به نظر می رسد که اجتناب از جامعه
خانواده همسایه به زبان انگلیسی و به
منجر زندگی بازنشسته ، هر چند هر دو
McCarthys بودند مایل به ورزش و شد
غالبا در جلسات نژاد دیده می شود
محله.
مک کارتی نگه داشته بندگان دو -- مرد و
دختر.
ترنر به حال خانواده قابل توجهی است ، برخی از
شش در حداقل.
است که تا آنجا که من توانسته اند به
جمع آوری اطلاعات مربوط به خانواده.
در حال حاضر برای حقایق.
"در ماه ژوئن ، که شده است ، در آخرین دوشنبه 3rd ،
مک کارتی خانه خود را در سمت چپ در مورد Hatherley
سه بعد از ظهر و راه رفته را به پایین
استخر Boscombe است ، که یک دریاچه کوچک
تشکیل شده از گسترش جریان
اجرا می شود که پایین دره Boscombe.
او با خدمت به مرد خود را در ایران بوده است
بامداد امروز در راس ، و او گفته بود مرد
که او باید عجله بسر می رسانید ، تا او را به حال
انتصاب اهمیت برای حفظ در سه.
از آن وقت او هرگز بازنگشت.
هنوز زنده ام.
"از Hatherley مزرعه خانه ای به خانه Boscombe
استخر یک چهارم از یک مایل است ، و دو نفر
دیدم او را به عنوان او را بر روی این زمین منتقل می شود.
یک پیرزن ، که نامش نبود
ذکر شد ، و دیگر ویلیام بود
Crowder ، بازی حافظ در آقای استخدام
ترنر.
هر دو این شهود که عزل آقای
مک کارتی در حال قدم زدن به تنهایی.
بازی حافظ اضافه می کند که در چند
دقیقه از دیدن آقای مک کارتی خود را بزند
پسر او ، آقای جیمز مک کارتی را دیده بود ، رفتن
راه همین کار را با تفنگ زیر بازوی او.
تا آنجا که از اعتقاد او ، پدر شد
در واقع در چشم در آن زمان ، و پسر
بود او را زیر است.
او نه بیشتر از این موضوع تا زمانی که او فکر
شنیده ام در شب فاجعه ای را که
رخ داده بود.
"پس از دو McCarthys هم دیده شدند
زمانی که ویلیام Crowder ، بازی حافظ ، از دست داده
نزد آنها.
استخر Boscombe است نسبتا ضخیم پوشیده شده از درخت دور ،
تنها با حاشیه چمن و از نی
دور لبه.
دختر چهارده ، صبر مورن ، که
دختر حافظ از تسلیم -
Boscombe املاک و دره بود ، در یکی از
جنگل چیدن گل.
او بیان می کند که در حالی که او وجود داشت او
، در مرز چوب و نزدیک دیدم
دریاچه ، آقای مک کارتی و پسر او ، و
که آنها ظاهر می شود داشتن خشونت
دعوا ندارم.
او شنیده آقای مک کارتی با استفاده از بسیار بزرگ
قوی زبان به پسر او ، و او را دیدم
دوم بالا بردن دست خود را تا تا اگر به اعتصاب
پدرش.
او این کار را با خشونت خود را وحشت زده بود
که او فرار کرد و گفت : زمانی که مادر او
خانه او رسید که او دو را ترک کرده بودند
McCarthys جدال نزدیک Boscombe استخر ،
و او بود که می ترسم که آنها
رفتن به مبارزه کنند.
او به سختی گفت : به حال زمانی که لغات جوان
آقای مک کارتی در حال اجرا بود تا تسلیم
به او می گویند که پدر او مرده در رو پیدا کرده؟
چوب ، و برای درخواست کمک از
تسلیم - حافظ.
او بسیار هیجان زده بود ، بدون یا تفنگ خود را
و یا کلاه خود ، و دست راست او و آستین
به رنگ آمیزی با تازه مشاهده شد
خون.
در زیر او را پیدا کردند که بدن مرده
کردن بر چمن کنار کشیده
استخر.
سر در های مکرر شده بود مورد ضرب و شتم
ضربات برخی از سلاح های سنگین و بی پرده.
جراحات شدند مانند بسیار ممکن است به خوبی
شده لب به لب از پایان تحمیل خود
تفنگ پسر ، که در بر داشت دروغ گفتن در تاریخ
چمن در paces چند از بدن است.
در چنین شرایطی مرد جوان بود
بلافاصله دستگیر و حکم
'قتل عمدی' داشتن شده است در بازگشت
استنطاق در تاریخ سه شنبه ، او در روز چهارشنبه شد
آورده قبل از قضات دادگاه های بخش در راس ، که
که این مورد به Assizes بعدی خوانده می شود.
اینها حقایق اصلی به عنوان مورد
آنها را قبل از پزشکی قانونی و آمد
پلیس دادگاه. "
"من به سختی می تواند damning بیشتر تصور
مورد ، "من متوجه.
"اگر تا کنون شواهد ضمنی با اشاره به
جنایی آن را ندارد تا اینجا. "
"اماره است بسیار مشکل
چیز ، "هولمز پاسخ داد : thoughtfully.
"ممکن است به نظر می رسد به نقطه بسیار مستقیم به یک
چیز ، اما اگر نقطه خود را از شما تغییر مکان
مشاهده یک کمی ، شما ممکن است آن را در اشاره
شیوه ای به همان اندازه غیر قابل انعطاف به
چیزی کاملا متفاوت است.
باید اعتراف کرد ، با این حال ، که
مورد بسیار جدی به نظر می رسد در برابر
مرد جوان ، و آن را بسیار امکان دارد که او
در واقع مقصر.
افراد متعددی وجود دارد در
محله ، با این حال ، و در میان آنها خانم
ترنر ، دختر همسایه
صاحب ملک ، که در بی گناهی خود را باور دارند ،
و چه کسی را حفظ Lestrade ، چه کسی به شما
ممکن است در بحر تفکر غوطهور شدن در ارتباط با مطالعه
در سرخ ، به کار کردن در مورد او
علاقه.
Lestrade ، در حال و نه متعجب و متحیر شده است ،
ارجاع پرونده به من ، و از این رو آن است
که دو میانسال آقایان پرواز می کنند
در سمت غرب مایل پنجاه ساعت به جای
بی سر و صدا هضم صبحانه خود را در
خانه. "
"من می ترسم ، گفت :" من ، "که دستیابی به حقایق هستند
بنابراین آشکار است که شما اعتبار کم پیدا
به خارج شدن از این مورد به دست آورد. "
"هیچ چیز بیشتر از فریبنده
این واقعیت آشکار است ، "او جواب داد : خنده.
"علاوه بر این ، ما ممکن است شانس ضربه بر برخی از
حقایق دیگر آشکار است که ممکن است توسط شده است
به هیچ وجه آشکار به آقای Lestrade.
شما می دانید من خیلی خوب فکر می کنم که من هستم
لاف می زند وقتی می گویم که من یا باید
تایید و یا نابودی نظریه خود را با استفاده
که او کاملا ناتوان از به کارگیری ،
و یا حتی از درک.
برای مثال اول را به دست ، من خیلی
به وضوح درک که در اتاق خواب خود را
بر پنجره سمت راست ، و در عین حال
من سوال که آیا آقای Lestrade می توانست
اشاره کرد با این حال بدیهی چیزی به عنوان
که. "
"چگونه بر روی زمین --"
"همکار عزیزم ، تو را خوب.
من می دانم که neatness نظامی
توصیف شما.
هر روز صبح اصلاح شما ، و در این فصل
شما توسط نور خورشید را نتراشید ، اما از آنجایی که خود را
اصلاح کمتر است و کمتر به عنوان کامل داریم
پشت دورتر در سمت چپ ، تا زمانی که
شود مثبت ژولیده که ما دور گرفتن
زاویه فک ، قطعا بسیار است
روشن است که آن طرف است کمتر روشن
از سوی دیگر.
من می تواند انسان را از عادات خود را تصور کنم
نگاه خود را در برابر نور و
حال با چنین نتیجه راضی است.
من فقط نقل قول این امر به عنوان مثال و بی اهمیت از
مشاهده و استنتاج.
در آن نهفته است شغل من است ، و فقط
امکان وجود دارد که ممکن است از برخی خدمات در شود
بررسی نهفته است که پیش روی ماست.
یک یا دو نقطه کوچک وجود دارد که
شد در باز جویی به ارمغان آورد ، و آن
با توجه به ارزش ها. "
"آنها چه هستند؟"
"به نظر می رسد که دستگیری او بود را ندارد
محل در یک بار ، اما پس از بازگشت به
Hatherley مزرعه.
در بازرس از نیروی شهربانی اطلاع رسانی
او گفت که زندانی شده بود ، اظهار داشت
که او تعجب نیست که آن را می شنوند و
بود که بیش از بیابان است.
این مشاهدات از خود را به حال طبیعی
اثر از بین بردن هر گونه اثری از شک
که ممکن است در اذهان باقی مانده است
هیئت منصفه پزشکی قانونی است. "
"این یک اعتراف بود ،" من ***.
"نه ، آن ها را با اعتراض به دنبال داشت
از بی گناهی. "
"در بالا آمدن از چنین سری damning
از حوادث بود ، در حداقل ترین
سخن مشکوک ".
"بر خلاف انتظار ، گفت :" هولمز ، "آن است
درخشان شکاف که من می توانم در حال حاضر را مشاهده کنید
در ابرها.
با این حال بی گناه او ممکن است ، او نمی توانست
می شود چنین ابله مطلق به عنوان نمی بیند
که شرایط خیلی سیاه و سفید
در برابر او.
اگر او ظاهر شگفت زده در خود
دستگیری ، یا خشم در آن جعلی ، من
باید بر آن نگاه عنوان بسیار
مشکوک ، چرا که چنین جای تعجب و عصبانیت
نخواهد بود طبیعی تحت
شرایط ، و در عین حال ممکن است به نظر می رسد
بهترین سیاست را به یک مرد فریبنده.
پذیرش صریح او از وضعیت نمرات
او را به عنوان دو انسان بی گناه ، و یا دیگری به عنوان
قابل توجه انسان را از خود خویشتن داری و
قاطعیت می باشد.
همانطور که به سخن گفتن خود را در مورد بیابانهای خود ، آن بود
همچنین غیر طبیعی نیست اگر شما در نظر است که او
ایستاده در کنار جسد پدرش ،
و آن ها شکی وجود ندارد که او بود که
روز بسیار تا کنون خود را فراموش وظیفه فرزندی
به عنوان کلمات رد و بدل کردن با او ، و حتی ،
با توجه به دختر بچه که شواهد
بسیار مهم است ، به منظور بالا بردن دست خود را تا اگر به
اعتصاب او.
ملامت نفس و ندامت که
نمایش داده شده در سخن گفتن او به نظر می رسد من به
نشانه هایی از یک ذهن سالم و نه از
گناهکار ".
من سرم را تکان داد.
"خیلی از مردان به دار آویخته شده اند در دور slighter
شواهد ، "من اظهار کرد.
"بنابراین آنها داشته باشند.
و بسیاری از مردان شده اند به ناحق به دار آویخته شد. "
"حساب خود مرد جوان از چیست
مهم است؟ "
"آن است ، من می ترسم ، بسیار دلگرم کننده نیست
به طرفداران خود ، هر چند یک یا وجود دارد
دو نکته در آن است که مطرح.
شما آن را در اینجا پیدا کنید ، و ممکن است آن را برای خواندن
خود. "
او خارج از بسته نرم افزاری خود را یک کپی از برداشت
محلی کاغذ Herefordshire ، و داشتن
رد ورق او با اشاره به
پاراگراف که در آن جوان بدبخت
مرد بیانیه ای خود را از آنچه به حال داده بود
رخ داده است.
من خودم را حل و فصل کردن در گوشه ای از
کالسکه و آن را بخوانید با دقت.
آن را در این راه فرار :
"آقای جیمز مک کارتی ، تنها پسر از
مرده اند ، شد و سپس به نام داد و شواهد
به شرح زیر است : 'من دور بود از خانه شده است
سه روز در بریستول ، و تا به حال تنها فقط
بازگشت پس از صبح روز دوشنبه گذشته ،
3rd.
پدر من غایب از خانه در آن زمان بود
از ورود من ، و من مطلع شد
دوشیزه یا زن جوان که او بیش از حال به راس با رانده
جان کاب ، داماد.
مدت کوتاهی پس از بازگشت من شنیدم چرخ
از دام خود را در حیاط ، و ، به دنبال از
از پنجره من ، من او را دیدم خارج شدن و راه رفتن
به سرعت از حیاط ، هر چند من نمی
آگاه است که در آن جهت او را که قرار بود.
سپس در زمان من اسلحه من و در strolled
جهت Boscombe استخر ، با
قصد بازدید از وارن خرگوش
که بر طرف مقابل است.
در راه من من تو را دیدم ویلیام Crowder ، بازی
حافظ ، به عنوان او در مدارک خود را اظهار داشتند ؛
اما او در تفکر بود که من اشتباه
پس پدر من است.
نمی دانستم که او در مقابل من بود.
هنگامی که حدود صد متری از استخر من
شنیده فریاد "Cooee!" بود که طبق معمول
سیگنال بین پدر من و خودم.
سپس با عجله به جلو ، و او را
ایستاده استخر.
او ظاهر می شود در خیلی از دیدن تعجب
من و از من پرسید و نه تقریبا آنچه که من بود
انجام وجود دارد.
مکالمه بین طرفین در میگیرد که منجر به بالا
کلمات و تقریبا به ضربات ، برای پدرم
مرد از خلق و خوی بسیار خشونت آمیز بود.
با دیدن این اشتیاق او بود تبدیل شدن به
غیر قابل کنترل ، من او را ترک کرد و بازگشت
نسبت به Hatherley مزرعه.
من تا به حال بیش از 150 متری نرفته ،
با این حال ، وقتی شنیدم شنیع اعتراض
پشت سر من ، من که ناشی از به اجرا برگشت
دوباره.
که من پیدا کردم پدرم انقضای بر زمین ،
با سر وحشتناکی زخمی شدند.
من تفنگ کاهش یافته است من و او را در آغوش من برگزار شد ،
اما او تقریبا بلافاصله تمام شده است.
من در کنار او برای چند دقیقه زانو زد ، و
سپس به راه من ساخته شده آقای ترنر به تسلیم -
حافظ ، خانه اش که نزدیک ترین ، به درخواست
برای کمک.
من تو را دیدم هیچ کس در نزدیکی پدرم وقتی که من
بازگشت ، و من هیچ نظری ندارم چگونه او آمد
جراحات او.
او مرد محبوب نیست ، که تا حدودی
سرد و عبوس در رفتار کند ، اما او
بود ، تا آنجا که من اطلاع دارم ، هیچ فعال دشمنان.
من می دانم که چیزی بیشتر از ماده. '
"پزشکی قانونی : آیا پدر شما هر گونه
بیانیه ای خطاب به شما پیش از مرگ؟
"شاهد : او زیر لب چند کلمه است ، اما من
فقط می تواند اشاره به برخی از موش گرفتن.
"پزشکی قانونی : چه چیزی شما را در درک توسط
که؟
"شاهد : این انتقال معنی ندارد به من.
من فکر کردم که او هذیانی.
"پزشکی قانونی : چه نقطه بود که بر اساس آن
شما و پدر شما تا به حال این آخر دعوا؟
"شاهد : من ترجیح می دهم باید به جواب نیست.
"پزشکی قانونی : من می ترسم که من باید مطبوعات
آن.
"شاهد : واقعا غیر ممکن است برای من
شما بگویید.
من می توانم به شما آن است که هیچ ربطی به اطمینان
با تراژدی غم انگیز که به دنبال.
"پزشکی قانونی : است که برای دادگاه به
تصمیم می گیرید.
من نیاز به نقطه نه از برای شما که خود را
امتناع از پاسخ تعصب خواهد پرونده شما
بطور قابل توجهی در هر روند آینده
که ممکن است بوجود می آیند.
"شاهد : من هنوز باید امتناع.
"پزشکی قانونی : من درک می کنم که فریاد
'Cooee' یک سیگنال مشترک بین شما و بود
پدر شما؟
"شاهد : این بود.
"پزشکی قانونی : چطور بود ، پس از آن ، که او
ادا آن را قبل از او شما را دیدم ، و قبل از او
حتی می دانستم که تو را از بازگشت به حال
بریستول؟
"شاهد (با سردرگمی قابل توجهی) : من
نمی دانم.
"Juryman : آیا شما دیدید که هیچ چیز
تحریک سوء ظن خود را هنگامی که شما بازگردانده
در شنیدن گریه و پدر خود را یافت
میکوبد مجروح؟
"شاهد : هیچ چیز قطعی.
"پزشکی قانونی : منظورت چیست؟
"شاهد : خیلی ناراحت شد و هیجان زده به عنوان
من را به سمت باز با عجله ، که من می توانم
فکر می کنم از هیچ چیز به جز پدر من است.
با این حال من تصور مبهم است که من فرار
چیزی به جلو دراز بر زمین به
در سمت چپ من.
این برای من خاکستری به نظر می رسید چیزی در
رنگ ، پوشش برخی از مرتب کردن و یا شطرنجی
شاید.
زمانی که من از پدر من گل رز من نگاه دور
برای آن است ، اما اون رفته بود.
"' آیا شما معنی است که آن را قبل از ناپدید شد
شما برای کمک رفت؟
"بله ، آن را. رفته بود'
"' نمی توان گفت که آنچه در آن بود؟
"نه ، من تا به حال چیزی احساس نشد.'
"' چگونه به دور از بدن؟
"' دوازده متری یا بیشتر. '
"' و چگونه به دور از لبه چوب؟ '
"در مورد یکسان است.'
"' و اگر از آن جدا شده بود در حالی که شما
در محدوده ده متری از آن؟
"بله ، اما با بازگشت من به سوی آن.'
"این نتیجه رسیدند سؤال از
شهادت می دهند. "
"من ،" من گفتم که من انداخت پایین
ستون "است که پزشکی قانونی در خود نتیجه گیری
اظهارات شدید بود و نه بر جوان
مک کارتی.
او خواستار توجه ، و با همین دلیل ، به
اختلاف در مورد پدر خود را داشتن
قبل از دیدن نشانه های او را به او ، هم به
خودداری او از دادن جزییات مربوط به خود
گفتگو با پدر او ، و او
حساب فوق العاده از پدرش در حال مرگ
کلمات.
آنها همه ، او به عنوان اظهارات ، بسیار
در مقابل پسر دارد. "
هلمز به نرمی خندید به خود و
خودش را کشیده کردن بر cushioned
صندلی.
"هم شما و هم پزشکی قانونی شده است که در برخی از
درد ، "او گفت ،" به مجرد خارج بسیار
قوی ترین امتیاز به نفع مرد جوان.
آیا شما می بینید که شما به طور متناوب به او نمی دهد
اعتباری برای داشتن تخیل بیش از حد و
خیلی کم؟
خیلی کم ، اگر او می تواند باعث اختراع نیست
از نزاع که می تواند او را
همدردی از هیئت منصفه ، خیلی زیاد است ، اگر او
تکامل خود را از آگاهی درونی خویش را
هر چیزی را به عنوان مرجع در حال مرگ به outré
رت ، و حادثه از اضمحلال
پارچه.
نه ، آقا ، من باید این مورد از روش
نقطه نظر است که آنچه را این مرد جوان
می گوید درست است ، و ما باید ببینید کجا که
فرضیه ما را منجر شود.
و حالا اینجا Petrarch جیب من است ، و نه
کلمه ای دیگر باید من از این مورد می گویند تا زمانی که
ما در صحنه عمل است.
ما ناهار در Swindon ، و من را ببینید که ما
باید وجود داشته باشد در بیست دقیقه. "
نزدیک به چهار ساعت بود که ما در تاریخ و زمان آخرین ،
پس از عبور از Stroud زیبا
دره ، و بیش از گسترده Severn gleaming ،
یافت خودمان در بسیار کم است
کشور شهر مانده است.
لاغر ، سر و گوش آب مانند مرد ، و حیله گر نهانی -
به دنبال ، در انتظار ما بود بر
پلت فرم.
به رغم dustcoat قهوه ای روشن و
چرم ساق پوش که به احترام او عینک
روستایی به محیط اطراف خود ، من تا به حال هیچ
دشواری در شناخت Lestrade ، از
اسکاتلندیارد.
با او ما را به آغوش Hereford سوار
که در آن اتاق به حال در حال حاضر مشغول شده است برای
تماس با ما.
"من دستور داده اند که کالسکه ، گفت :" Lestrade
همانطور که ما بیش از یک فنجان چای شنبه
"من می دانستم که ماهیت خود را پر انرژی ، و به شما که
نخواهد بود تا زمانی که شما خوشحال شده بود در
صحنه جرم است. "
"این خیلی خوب بود و با تعریف از
شما ، "هولمز پاسخ داد.
"این کاملا یک سوال از فشار سنج
فشار است ".
Lestrade نگاه یکه می خورید.
"من کاملا به دنبال ،" او گفت.
"چگونه شیشه ای است؟
بیست و نه ، من می بینم.
بدون باد ، و نه یک ابر در آسمان است.
من یک caseful از سیگار در اینجا که
سیگار کشیدن نیاز دارند ، و مبل بسیار است
نسبت به هتل کشور معمول
کراهت.
من فکر نمی کنم آن است که احتمال دارد که من
باید استفاده از کالسکه به شب. "
Lestrade indulgently خندید.
"شما ، بدون شک ، در حال حاضر شما شکل گرفته است
نتیجه گیری از روزنامه ، "او گفت.
"مورد به عنوان دشت به عنوان pikestaff ، و
کسی بیشتر خود را در آن می رود plainer آن
می شود.
هنوز هم ، البته ، می توان بانوی بگذرم ،
و چنین بسیار مثبت یک ، بیش از حد.
او از شما شنیده می شود ، و می توانست خود را
نظر ، هر چند من بارها و بارها به او گفت که
بود چیزی که شما می توانید انجام دهید وجود دارد که
من تا به حال در حال حاضر انجام نمی شود.
چرا ، برکت روح من! در اینجا او را در کالسکه
درب. "
او به سختی سخن گفته بود قبل از وجود با عجله
به یک اتاق از دوست داشتنی ترین جوان
زنان است که من همیشه در زندگی من دیده می شود.
چشم بنفش درخشان او ، لب او جدا ،
صورتی خیط و پیت کردن بر گونه او ، همه فکر
رزرو طبیعی خود را از دست او در
overpowering هیجان و نگرانی.
"اوه ، آقای شرلوک هولمز!" در حالی که گریه ،
زود گذر از یکی به دیگری از ما ، و
در نهایت ، با شهود سریع یک زن ،
چفت و بست بر همدم من ، "من خیلی خوشحال
که شما آمده اند.
من رانده پایین به تو بگم.
من می دانم که جیمز آن را نمی کنند.
من آن را می دانم ، و من می خواهم شما را برای شروع بر
کار خود را از آن دانستن ، بیش از حد.
هرگز خودت را بر اساس آن نقطه شک کنیم.
در حال حاضر شناخته می شود از آنجایی که ما با یکدیگر شد
کودکان کوچک ، و من می دانم اشتباهات او را به عنوان
هیچ کس دیگر ندارد ، اما او خیلی مناقصه -
دل به صدمه زدن به پرواز.
چنین اتهام مضحک است به هر کسی که
واقعا او را می داند. "
"من امیدوارم که ما ممکن است او را روشن ، خانم ترنر ،"
گفت : شرلوک هلمز.
"شما ممکن است تکیه بر من که من انجام همه
"اما تو را خوانده شواهد.
شما باید شکل برخی از نتیجه گیری؟
آیا به نظر شما چند راه گریز ، برخی از نقص نیست؟
آیا شما خودتان فکر می کنم که او است
بی گناه؟ "
"من فکر می کنم که آن را بسیار محتمل".
"، در حال حاضر وجود ندارد!" در حالی که گریه ، پشت او پرتاب
به دنبال سر و جسورانه در Lestrade.
"شما را بشنوند!
او به من می دهد امیدوار است. "
Lestrade شانه ای بالا انداخت شانه های او را.
"من می ترسم که همکار من بوده است
کمی نتیجه گیری سریع در شکل گیری خود را ، "
او گفت :.
"اما او حق است.
آه!
من می دانم که او حق است.
جیمز آن را هرگز.
و در مورد او با پدرش دعوا ، من هستم
اطمینان حاصل کنید که به همین دلیل او نمی خواهد صحبت می کنند
اطلاعات مربوط به آن را به پزشکی قانونی بود چون من بود
نگرانی در آن است. "
"در چه راهی؟" خواسته هلمز.
"این هیچ وقت برای من برای مخفی کردن هر چیزی است.
جیمز و پدر خود را به حال بسیاری از اختلافات
در مورد من.
آقای مک کارتی بود بسیار مشتاق است که وجود دارد
باید ازدواج بین ما.
جیمز و من همیشه دوست داشتم هر عنوان دیگر
خواهر و برادر ، اما البته او است
جوان است و دیده می شود بسیار کمی از زندگی رتبهدهی نشده است ،
و -- و -- خوب ، به طور طبیعی او نمیخواستند
به هر چیزی شبیه به آن نشده است.
پس نزاع وجود داشت ، و این ، من هستم
مطمئن ، یکی از آنها بود. "
"و پدر خود را؟" خواسته هلمز.
"آیا او به نفع چنین اتحادیه؟"
"نه ، او مخالف به آن را نیز.
هیچ کس اما آقای مک کارتی بود به نفع
آن. "
سرخ شدن سریع گذشت بیش از او تازه جوان
چهره به عنوان یکی از شات هلمز مشتاق خود را ،
سوال glances سرش.
"با تشکر از شما برای این اطلاعات ،" او گفت.
"باشد که پدر خود را می بینم اگر من به فراخوانی
فردا؟ "
"من می ترسم ، دکتر آن را اجازه نمی دهد."
"دکتر؟"
"بله ، شما آن چیزی نمی دانند؟
پدر ضعیف شده است هرگز قوی برای سال
برگشت ، اما این او را شکسته
به طور کامل.
او به رختخواب خود گرفته ، و دکتر درختان بید
می گوید که او خراب و خود را
سیستم عصبی خرد شود.
آقای مک کارتی مرد تنها زنده است که بود
پدر در روز سن در ویکتوریا شناخته شده است. "
"ولز
در ویکتوریا!
این مهم است. "
"بله ، در معادن."
"کاملا پس ؛ در معادن طلا ، که در آن ، به عنوان من
درک ، آقای ترنر ساخته شده پول خود را. "
"بله ، مطمئنا."
"از شما متشکرم ، خانم ترنر.
شما باید از کمک های مادی شده است به
من. "
"شما به من اگر شما هر گونه اخبار را به بگویید -
فردا.
بدون شک شما به زندان رفتن برای دیدن
جیمز.
آه ، اگر شما ، آقای هولمز ، بگو که آیا او را که
من او را می دانم که بی گناه. "
"من خواهد شد ، خانم ترنر".
"من باید برم خونه در حال حاضر ، برای پدر بسیار بیمار است ،
و او به من نتواند پس اگر من او را ترک کنید.
خداحافظی ، و خدا به شما کمک کند خود را در
انجام. "
او با عجله از اتاق به عنوان تکانه به عنوان
او وارد کرده بود و ما شنیده چرخ از
کالسکه او سر و صدا کردن در خیابان.
گفت : "من شرمنده از شما ، هلمز ، گفت :"
Lestrade با عزت پس از چند دقیقه
سکوت.
"چرا باید که مطرح می کنید تا امیدوار است که شما
موظف هستند که نا امید شدید؟
من بیش از حد شرکت در مناقصه از قلب نیست ، اما من تماس بگیرید
آن را ظالمانه است. "
"من فکر می کنم که من راه من به پاکسازی
جیمز مک کارتی ، گفت : "هولمز.
"منظور شما باید به او در زندان را ببیند؟"
"بله ، اما فقط برای تو و من."
"پس من باید حل من تجدید نظر
در مورد بیرون رفتن.
ما هنوز زمان را به قطار به
Hereford و ببینید که او را به شب؟ "
"کافی".
"سپس ما انجام می دهید پس بیایید.
واتسون ، من از ترس است که شما آن را پیدا بسیار
آهسته ، اما من فقط باید دور شود زن و شوهر از
ساعت است. "
من رفتم پایین به ایستگاه با آنها ، و
سپس از طریق خیابان های سرگردان
شهر کوچک ، سرانجام بازگشت به
هتل ، جایی که من بر مبل دراز و سعی
به خودم علاقه به رنگ زرد مورد حمایت
رمان.
طرح خیلی ضعیف از داستان خیلی نازک ،
با این حال ، هنگامی که به رمز و راز عمیق در مقایسه با
که از طریق آن ما شد groping ، و من پیدا کردم
توجه سرگردان من تا به طور مستمر از
اقدام به این واقعیت ، که من در آن تاریخ و زمان آخرین پرت
در اتاق و به خودم تا به طور کامل
به در نظر گرفتن حوادث
روز.
به فرض که این مرد جوان غمگین
داستان شد کاملا درست است ، پس چه
چیز جهنمی ، چه کاملا پیش بینی نشده
فوق العاده و فاجعه می توانست
رخ داده است بین زمانی که او جدا
از پدرش ، و لحظه ای که کشیده شده
برگشت توسط خود را فریاد می زند ، او را با عجله
سبزه میان جنگل؟
این بود چیزی وحشتناک و کشنده باشد.
چه طور می تونست باشه؟
ممکن است ماهیت صدمات نه آشکار
چیزی به غرایز پزشکی من؟
من زنگ زد زنگ زد و برای بارگیری در این هفته
مقاله شهرستان ، که حاوی کلمه به کلمه
حساب استنطاق.
در رسوب جراح بود اظهار داشت
که سوم خلفی چپ
استخوان آهیانه و نیمه چپ
استخوان قمحدوه توسط شده بود را درهم شکست
ضربه سنگین از سلاح کند.
من نقطه ها مشخص شده بر سر خود من.
واضح است که چنین ضربه باید زده شده است
از پشت.
که تا حدی به نفع بود
متهم ، تا زمانی که دیده می شود جدال او
چهره به چهره با پدرش.
با این حال ، این کار را بسیار برای رفتن نیست ، برای
مرد مسن تر ممکن است پشت خود را قبل از
ضربه سقوط کرد.
با وجود این ، ممکن است مفید باشد که در حالی که تماس بگیرید
توجه هلمز به آن.
سپس مرجع عجیب و غریب در حال مرگ بود
به موش.
چه که می تواند به معنای؟
این نمی تواند هذیان.
مرد در حال مرگ از یک ضربه ناگهانی نمی کند
معمولا تبدیل به هذیانی.
نه ، از آن بود به احتمال زیاد تلاش برای
توضیح دهید که چگونه او ملاقات سرنوشت خود را.
اما آنچه می تواند از آن نشان می دهد؟
من cudgelled مغز من برای پیدا کردن بعضی ممکن است
توضیح.
و پس از آن حادثه از آن پارچه ی خاکستری
دیده شده توسط جوان مک کارتی.
اگر درست شد که قاتل باید
کاهش یافته است بخشی از لباس او ، احتمالا
پالتو اش ، در پرواز خود را ، و باید
به حال خود سری به بازگشت و آن را حمل
دور در لحظه زمانی که پسر شد
زانو زدن با بازگشت خود را تبدیل به یک دوجین نیست
paces خاموش است.
چه بافت از رمز و راز و
improbabilities چیز تمام شد!
من در نظر Lestrade است تعجب ندارد ، و
اما من تا به حال ایمان زیادی در شرلوک هلمز
بینش که من می توانم امید تا زمانی از دست دادن نیست
از آنجائی که هر حقیقت تازه به نظر می رسید برای تقویت
اعتقاد راسخ خود را از مک کارتی جوان
بی گناهی.
این بود اواخر قبل از شرلوک هلمز
بازگشت.
او آمد باز با تنهایی ، برای Lestrade شد
اقامت در lodgings در شهر.
"شیشه ای هنوز هم بسیار بالا نگه می دارد ،" او
اظهار کرد که او نشستم.
"این مهم است که آن را نباید
باران قبل از ما قادر به رفتن بیش از
زمین.
از سوی دیگر ، انسان باید در آن وی است
بهترین و keenest برای چنین کاری خوب به عنوان
آن ، و من نمی خواست آن را انجام دهد زمانی که
مانده های یک سفر طولانی است.
من را دیده اند ، جوان مک کارتی. "
"و چه تو را از او یاد بگیرند؟"
"هیچ چیز".
"نمیتوان هیچ نوری او پرتاب؟"
"هیچ در تمام.
من به در یک زمان فکر می کنم مایل بود که او
می دانستم که آن را انجام داده بود و او را نمایش
یا او را ، اما من معتقدم اکنون که او
به اندازه هر کس دیگری به تعجب واداشت.
او جوانان بسیار تیز هوش نمی باشد ، هر چند
خوش منظر در نگاه و ، من باید فکر می کنم ،
صدا در دل. "
"من می توانم سلیقه خود را تحسین نمی کند ،" من اظهار کرد ،
"اگر آن در واقع یک واقعیت است که او مخالف
به ازدواج با این بانوی جوان جذاب
ترنر به عنوان این خانم. "
"آه ، به وسیله آن آویزان است و نه داستان دردناک است.
این شخص است دیوانه وار ، تلویزیون و در عشق
با او ، اما برخی از دو سال پیش ، زمانی که او
تنها یک پسر بچه ، و قبل از او واقعا می دانستند
او ، برای پنج سال از او دور شده بود در
سوار شدن از مدرسه ، چه ادم سفیه و احمق انجام دهد اما
وارد شدن به چنگال گارسون در
بریستول و ازدواج با او در دفتر رجیستری؟
هیچ کس نمی داند یک کلمه از ماده است ، اما شما
می توانید تصور کنید که چگونه دیوانه کننده آن را باید به او باشد
می شود برای انجام نمی upbraided آنچه که او می
دادن چشم خود را به انجام است ، اما آنچه او می داند
می شود کاملا غیر ممکن است.
این دیوانگی محض از این نوع که ساخته شده بود
دست خود را پرتاب او را به هوا هنگام
پدر او ، در مصاحبه آخرین آنها بود ،
goading او را در به پیشنهاد خانم ترنر.
از سوی دیگر ، او تا به حال به هیچ وجه از
حمایت از خود ، و پدر او ، که بود
همه حساب های یک مرد بسیار سخت است ، می توانست
او را بیش از او کاملا شناخته شده بود انداخته
حقیقت است.
آن را با همسر گارسون او را که او بود
سه روز گذشته در بریستول به سر برد ، و
پدر او نمی دانست که در آن او بود.
علامت گذاری آن نقطه.
این اهمیت است.
خوب است از بد آمده ، با این حال ، برای
پیشخدمت میخانه ، پیدا کردن از مقالات است که او
دچار مشکل جدی است و به احتمال زیاد به دار آویخته شد ،
او را کاملا بیش از پرتاب و نوشته است
به او می گویند که او شوهر
در حال حاضر در کارخانه کشتیسازی برمودا ، به طوری که
واقعا وجود ندارد کراوات بین آنها.
من فکر می کنم که کمی از اخبار است consoled
مک کارتی جوان برای همه است که او تا به
رنج می برد. "
"اما اگر او بی گناه است ، که آن را انجام داده؟"
"آه! چه کسی؟
من می خواهم توجه شما را بسیار تماس
به خصوص به دو نقطه است.
یکی این است که مرد به قتل رسیده بود
قرار ملاقات با کسی در استخر ، و
که کسی نمی توانست خود را
پسر ، پسر خود را برای دور بود ، و او نه
می دانم زمانی که او بر نخواهند گشت.
دوم این است که مرد به قتل رسید
شنیده ام به گریه 'Cooee!' قبل از او می دانست که
پسرش برگشته بود.
اینها نکات بسیار مهم که بر اساس آن
مورد بستگی دارد.
و در حال حاضر ما در مورد جرج مردیت بحث اجازه دهید ،
اگر شما لطفا ، و ما باید همه جزئی ترک
مسائل تا به فردا. "
هیچ باران وجود دارد ، تا به حال هلمز پیشگویی ،
و صبح روشن را شکست و بی ابر.
در 09:00 Lestrade برای ما با نام
حمل ، و ما برای خاموش Hatherley مجموعه
مزرعه و استخر Boscombe.
"خبر جدی وجود دارد صبح امروز ،"
Lestrade مشاهده شده است.
"گفته شده است که آقای ترنر ، از سالن ،
خیلی بد است که زندگی خود را از نومید شدند. "
"مرد مسن ، من فرض کردن؟ گفت :" هولمز.
"شصت و درباره ، اما قانون اساسی خود شده است
شکسته شده توسط عمر خود را در خارج از کشور ، و او
در عدم سلامت برای مدتی.
این کسب و کار تا به حال یک اثر بسیار بد
بر او.
او دوست قدیمی مک کارتی بود و ، من
ممکن است اضافه کنید ، بانی خیر بزرگ به او ، برای من
آموخته اند که او را داد Hatherley
مزرعه رایگان کرایه کنم. "
"در واقع!
که جالب است ، گفت : "هولمز.
"اوه ، بله!
در صد راه های دیگر او تا به او کمک کرده است.
همه در مورد محبت خود را در اینجا صحبت می کند
به او. "
"واقعا!
آیا این اعتصاب شما به عنوان یک مفرد کمی نیست
که این مک کارتی ، که به نظر می رسد تا به حال
کمی از خود او ، و به زیر شده است
تعهدات چنین ترنر ، باید هنوز
صحبت از ازدواج با پسر خود را به ترنر
دختر ، که ، احتمالا ، به اری برنده زن
املاک ، و این که در چنین بسیار
شیوه ای غره ، تا اگر آن را صرفا شدند
مورد پیشنهاد و همه چیز را
را ادامه دهم؟
این بیشتر عجیب و غریب ، از آنجایی که ما می دانیم که
ترنر خودش بیزار شده بود به این ایده.
دختر گفت : ما تا آنجا.
آیا شما استنباط نه چیزی از آن؟ "
"ما باید به کسر و کردم
استنتاج ، گفت : "Lestrade ، حرکت در من است.
"برای من خیلی سخت به اندازه کافی برای مقابله با واقعیتها ،
هولمز ، بدون پرواز به دور بعد از نظریه
و fancies. "
"شما درست می گویید ، گفت :" هولمز demurely ؛ "شما
کار پیدا کردن آن بسیار سخت برای مقابله با واقعیت. "
"به هر حال ، من درک یک واقعیت است که شما
به نظر می رسد برای پیدا کردن آن سخت نگه ، به "
Lestrade با برخی از گرمی پاسخ داد.
"و این است --"
"این ارشد مک کارتی ملاقات مرگ خود را از
جوانان و مک کارتی که همه نظریه ها را به
بر خلاف هستند merest مهتاب ".
"خب ، مهتاب چیز روشن تر است
مه ، گفت : "هولمز ، خنده.
"اما من خیلی اشتباه در صورتی که این نمی باشد.
مزرعه Hatherley بر باقی مانده است. "
"بله ، که در آن است."
بود گسترده ، راحت به دنبال
ساختمان ، دو طبقه ، تخته سنگ ، مسقف ، با
بزرگ blotches زرد از پلان بر
دیوارها خاکستری.
پرده کشیده شده و دود
دودکش ها ، با این حال ، به آن نگاه زده ،
به عنوان اینکه وزن این وحشت هنوز
غیر روحانی سنگین بر آن.
ما در درب ، زمانی که خدمتکار نامیده می شود ، در
درخواست هلمز ، به ما نشان داد که چکمه
استاد او را پوشیده در زمان مرگ او ،
و نیز یک جفت از پسر ، اما نه
جفت که او پس از آن داشتند.
پس از این اندازه گیری با دقت بسیار از
هفت یا هشت نقاط مختلف ، هلمز
مورد نظر را به دادگاه حیاط منجر شد ، از
که همه ما به دنبال مسیر پیچ در پیچ
که منجر به Boscombe استخر.
شرلوک هلمز زمانی که او بود تبدیل شد
گرم بر چنین این عطر به عنوان.
مردانی که تنها شناخته شده بود متفکر آرام
منطق دان بیکر و از خیابان می توانست
او را موفق به تشخیص دهد.
چهره او flushed و تیره شده اند.
brows را به او گرفته شد دو سخت سیاه و سفید
خطوط ، در حالی که چشمان او میدرخشید خارج از
در زیر آنها را با زرق و برق زخمی کرده.
چهره اش رو به پایین خم شده بود ، شانه های او را
متمایل شدن ، لب هایش را فشرده ، و رگ
خارج مانند نخ تابیده در طولانی او ایستاده بود ، با اسطقس
گردن.
سوراخهای بینی به نظر می رسید تا با او کاملا گشاد
شهوت حیوانی برای شکار ، و ذهن او بود
کاملا بر این موضوع متمرکز
قبل از او را که یک سوال و یا سخن گفتن افتاد
توجهی نشد بر گوش او ، یا ، و در بسیاری از ،
تنها موجب سریع ، دندان قروچه کردن در بی تاب
پاسخ.
سریع و بی صدا او ساخته شده راه خود را در طول
که مسیر فرار را از طریق مراتع ،
و این کار را با راه جنگل به Boscombe
استخر.
این رطوبت ، زمین باتلاقی بود ، به عنوان تنها چیزی است که
منطقه ، و نشانه های بسیاری وجود دارد
پا ، هر دو بر مسیر و در میان کوتاه
چمن که آن را در دو طرف مرز است.
گاهی اوقات که عجله هلمز در تاریخ ، گاهی اوقات
جلوگیری از مرده ، و یک بار او ساخته شده کاملا کمی
مسیر انحرافی را طی به علفزار.
Lestrade و من پشت سر او راه می رفت ،
پلیسی بی تفاوت و تحقیر ،
در حالی که من به دوستم با علاقه تماشا
که به شکلی ناگهانی ظهور از اعتقاد راسخ ، که هر
یکی از اقدامات او به سمت کارگردانی شد
پایان قطعی.
استخر Boscombe است ، که یک کمی نی
محاصره کردن ورق از آب برخی از پنجاه متری
در سراسر است ، در مرز بین واقع
مزرعه Hatherley و پارک خصوصی
ثروتمند آقای ترنر.
بالاتر از جنگل است که آن را بر صف
دورتر سمت ما می تواند قرمز ، نگاه کنید به jutting
قلل که مشخص شده سایت از غنی
خانه صاحب ملک است.
در سمت Hatherley از استخر جنگل
رشد بسیار ضخیم و در آنجا بود تنگ
کمربند از چمن خیس بیست paces در سراسر
بین لبه از درخت و نی
که صف دریاچه.
Lestrade به ما نشان داد همان نقطهای که در آن
بدن در بر داشت شده بود ، و در واقع ، پس
مرطوب زمین بود ، که من می توانم به سادگی
دیدن آثار که توسط جا مانده اند
سقوط مرد زده.
به هولمز ، که من می تواند توسط چهره مشتاق خود را مشاهده کنید
و چشم های مشابه ، بسیار بسیاری از چیزهای دیگر
شد تا بر چمن زیر پا گذاشته می شود بخوانید.
او فرار دور ، مثل یک سگ که در برداشتن
عطر ، و سپس بر همدم من تبدیل شده است.
"شما چه بود به استخر برای رفتن؟" او
ازش پرسید.
"من در مورد با چنگک جمع کردن fished.
من فکر کردم ممکن است برای برخی سلاح یا
دیگر ردیابی.
اما چگونه بر روی زمین -- "
"اوه ، اوه ، اوه!
من وقت ندارم!
آن پا از سمت چپ شما با درون خود
پیچ و تاب است در همه جا.
خط و خال می تواند از آن ، ردیابی و در آنجا آن را
ناپدید در میان نی.
آه ، چه ساده آن را تمام می شده اند من تا به حال
شده است در اینجا قبل از آنها مانند گله ای از آمد
بوفالو و همه بیش از آن wallowed.
اینجا جایی است که حزب با تسلیم -
حافظ آمد ، و آنها را تحت پوشش همه
آهنگ برای شش یا هشت فوت دور
بدن است.
اما در اینجا سه آهنگ های جداگانه ای از
فوت یکسان است. "
او را کشید از لنز و غیر روحانی کردن بر خود
ضد آب به نمایش بهتر ، صحبت کردن
تمام زمان و نه به خود نسبت به ما.
"این جوان پای مک کارتی.
دو بار او را در حال قدم زدن ، و یک بار او زد
به سرعت ، به طوری که کف عمیقا
ها مشخص شده و پاشنه به سختی قابل مشاهده است.
این خرس از داستان زندگی او را.
او زد که او را دیدم پدر خود را در
زمین.
سپس در اینجا فوت پدر او را به عنوان گام
بالا و پایین.
این چیست ، پس؟
این پایان لب به لب از تفنگ به عنوان پسر است
گوش ایستاده بود.
و این؟
هکتار هکتار!
چه ما که اینجا هستید؟
Tiptoes! tiptoes!
میدان ، بیش از حد ، کاملا غیر معمول چکمه!
آنها می آیند ، آنها بروید ، آنها دوباره -- از
البته که بود برای پنهان سازی.
حالا از کجا میآیند؟ "
او زد بالا و پایین ، گاهی اوقات از دست دادن ،
گاهی اوقات پیدا کردن مسیر تا زمانی که ما بودند
به خوبی در درون لبه چوب و تحت
سایه راش بزرگ ، بزرگترین
درخت در محله.
هلمز ترسیم راه خود را به سمت دورتر
از این و غیر روحانی کردن یک بار دیگر بر خود
چهره با گریه کمی از رضایت.
برای مدت زمان طولانی او باقی مانده وجود دارد ، عطف
بیش از برگ و چوب خشک شده ، جمع آوری
تا آنچه به نظر می رسید من به گرد و غبار به
پاکت و بررسی با لنز خود را نمی
تنها زمین بلکه حتی از پوست
درخت ، تا آنجا که او می تواند برسد.
سنگ های ناهموار ممکن میکند دروغ در میان خزه بود ،
و این نیز او با دقت فراوان و
باقی می ماند.
بعد از آن او به دنبال یک راه از طریق چوب
تا زمانی که او به highroad ، در آمد که در آن تمام
آثار از دست داده بودند.
"شده است مورد قابل توجه
علاقه ، "اظهار داشت ، بازگشت به خود
شیوه ای طبیعی است.
"من تصور که که این خانه خاکستری در سمت راست
باید تسلیم.
من فکر می کنم که من در رفتن و یک کلمه
با مورن ، و شاید کمی نوشتن
توجه داشته باشید.
پس از انجام داده است که ، ما ممکن است درایو به ما
ناهار.
شما ممکن است به کابین راه رفتن ، و من باید
با شما در حال حاضر ".
حدود ده دقیقه قبل از ما به دست آورد
کابین ما و دوباره به راس ، هلمز سوار
در حال اجرای او را با سنگ که او
در چوب برداشت تا به حال.
"این ممکن است به شما ، علاقه Lestrade ،" او
اظهار کرد ، برگزاری آن را.
"قتل با آن انجام شده است."
"من هیچ نشانه".
"وجود نداشته اند."
"چگونه می دانید ، پس؟"
"چمن در حال رشد تحت آن بود.
اما در هر حال واضح وجود دارد تنها چند روز.
هیچ نشانه ای از چه رو از محل وجود دارد آن را به حال
گرفته شده است.
این سازمان با آسیب های مربوط.
هیچ نشانه ای از هر سلاح دیگر وجود دارد. "
"و قاتل؟"
"آیا او مرد قد بلند ، چپ دست ، با limps
پای راست ، می پوشد ضخیم soled عکسبرداری - چکمه
و ردای خاکستری ، سیگار برگ هند ،
استفاده از سیگار برگ - نگهدارند ، و حمل بلانت
قلم - چاقو را در جیب خود.
چند نشانه های دیگر وجود دارد ، اما
این ممکن است به اندازه کافی به ما کمک به ما
جستجو کنید. "
Lestrade خندید.
"من می ترسم که من هنوز هم تردید ،" او
"نظریه ها همه بسیار خوب است ، اما ما باید به
مقابله با حضور هیئت منصفه سخت سر بریتانیا ".
"verrons عقل ،" هلمز با آرامش جواب داد.
"شما کار روش خود را ، و من باید کار
معدن.
من باید مشغول این بعد از ظهر ، و باید
احتمالا به لندن با عصر بازگشت
قطار. "
"ترک کنی و مورد ناتمام خود را؟"
"نه ، به پایان رسید."
"اما رمز و راز؟"
"این را حل کرده است."
"چه کسی بود جنایی ، پس؟"
"آقا من توضیح دهید."
"اما چه کسی او؟"
"همانا از آن نخواهد بود دشوار برای پیدا کردن
از.
این محله پر جمعیت چنین نیست. "
Lestrade شانه ای بالا انداخت شانه های او را.
"من یک مرد هستم عملی ،" او گفت ، "و من
واقعا نمی توانم در مورد انجام بروید
کشور به دنبال یک نجیب زاده چپ دست
با پا بازی ها.
من باید تبدیل به خنده - سهام
حیاط اسکاتلند ".
"بسیار خوب ، گفت :" هولمز بی سر و صدا.
"من به شما داده باشم.
در اینجا شما lodgings.
خداحافظی.
من باید به شما یک خط قطره قبل از من ترک کند. "
پس از سمت چپ Lestrade در اتاق خود ، ما را سوار
به هتل ما ، جایی که ما ناهار بر در بر داشت
جدول.
هولمز سکوت کرده بود و به خاک سپرده شد در فکر
با بیان pained بر چهره خود ، به عنوان
کسی که خود را پیدا کرد در پیچیدگیشان
موقعیت.
"نگاه کن اینجا ، اما واتسون ،" او گفت زمانی که پارچه
پاک بود "فقط پایین در این صندلی نشستن
و اجازه دهید من برای شما کمی برای موعظه.
من نمی دانم که کاملا چه باید بکنید ، و من باید
ارزش راهنمائی شما.
نور سیگار برگ و اجازه دهید من به تفصیل شرح دادن. "
"دعا انجام آن است."
"خب ، در حال حاضر ، در نظر گرفتن این مورد وجود دارد
دو امتیاز مورد مک کارتی جوان
روایت است که رخ داد ما هم بلافاصله ،
اگر چه آنها به من به نفع خود تحت تاثیر قرار
و شما را در مقابل او.
یکی از این واقعیت است که پدر خود را باید بود ،
با توجه به حساب خود ، گریه 'Cooee!'
قبل از دیدن او.
دیگر منحصر به فرد در حال مرگ مرجع خود بود
به موش.
او زیر لب چند کلمه ، شما را در درک ،
اما که تمام شد که گرفتار گوش پسر.
در حال حاضر از این نقطه دو برابر تحقیقات ما
باید شروع کردن ، و ما آن را توسط شروع
گیریم که آنچه را که می گوید پسر بچه است
کاملا درست است. "
"آنچه از این« Cooee! 'پس؟"
"خب ، بدیهی است که آن را نمی توانست
به معنای برای پسر.
پسر ، تا آنجا که او می دانست ، در بریستول.
این فرصت صرف بود که او در درون بود
گوش رس.
'Cooee!' به معنای جذب شد
توجه هر کس از آن بود که او تا به حال
قرار ملاقات با.
ولی Cooee 'گریه مجزا استرالیا است ،
و یک است که بین استرالیا استفاده می شود.
یک فرض قوی وجود دارد که
فرد مک کارتی که انتظار می رود که او را ملاقات
در Boscombe استخر کسی بود که تا به حال شده است
در استرالیا می باشد. "
"آنچه از موش صحرایی ، پس؟"
شرلوک هولمز در زمان از کاغذ چند لا
جیب خود و پهن آن را در
جدول.
"این یک نقشه از مستعمره از ویکتوریا است ،"
او گفت :.
"من برای آن شب گذشته به بریستول سیمی."
او دست خود را بر بخشی از نقشه قرار داده است.
"شما چه بخوانم؟"
"ARAT ،" من خواندن.
"و حالا؟"
او دستش را بلند کرد.
"BALLARAT."
"کاملا پس.
که کلمه مرد ادا بود ، و از
که پسر خود را تنها گرفتار دو
هجا.
او در تلاش بود تا مطلق به نام او
قاتل.
چنین و چنان ، از Ballarat. "
"این فوق العاده است!"
من بانگ زد.
"این واضح است.
و حالا ، شما ببینید ، من میدان تنگ بود
بطور قابل توجهی پایین.
در اختیار داشتن جامه خاکستری بود
نکته سوم که ، اعطای پسر
بیانیه ای که درست است ، به یقین شد.
ما آمده ایم اکنون از ابهام تنها به
مفهوم قطعی از استرالیا
از Ballarat با ردای خاکستری است. "
"بدیهی است."
"و کسی که در خانه در منطقه ،
برای استخر تنها می تواند با نزدیک می شود
مزرعه یا با ملک ، که در آن غریبه
به سختی می تونستم. سرگردان "
"کاملا پس از".
"سپس می آید سفر ما را از به روز.
با سؤال از زمین من به دست اورد
جزئیات پوچ که من به آن داد
Lestrade ، کند ذهن به عنوان شخصیت
جنایی. "
"اما این کار چگونه آنها را به شما سود؟"
"شما می دانید روش من است.
این بر مشاهده تاسیس
چيز جزئي. "
"ارتفاع خود من می دانم که شما تقریبا ممکن است
قاضی از طول گشاد گشاد راه رفتن او.
چکمه های خود را ، بیش از حد ، ممکن است از خود گفت :
آثار. "
"بله ، آنها چکمه های عجیب و غریب بود."
"اما لنگش خود را؟"
"برداشت از پای راست خود شد
همیشه کمتر مجزا از سمت چپ او.
او وزن را کمتر بر آن.
چرا؟
از آنجا که او خمیده -- او لنگ ".
"اما چپ دستی است."
"شما بود خودتان توسط طبیعت رخ داد
صدمه به عنوان توسط جراح در ثبت
استنطاق.
بلافاصله از ضربه زده بود
پشت سر ، و در عین حال بر سمت چپ بود.
در حال حاضر ، چگونه است که می تواند مگر اینکه آن را با توان شد
چپ دست مرد؟
او در پشت آن درخت در ایستاده بود
مصاحبه بین پدر و پسر.
او حتی دودی به حال وجود دارد.
که من پیدا کردم از خاکستر سیگار برگ ، که من
دانش ویژه ای از خاکستر سیگار را قادر می سازد
مرا به تلفظ به عنوان سیگار برگ هند است.
من ، همانطور که می دانید ، اختصاص برخی از توجه
به این و نوشته شده است امضاء با یک حرف کوچک در
خاکستر از 140 گونه مختلف از
لوله ، سیگار برگ ، توتون و سیگار است.
پس از خاکستر در بر داشت ، من پس از نگاه دور
و کشف بیخ و بن در میان خزه
جایی که او آن را پرتاب کرده بود.
این سیگار برگ هند بود ، از تنوع
که در روتردام نورد. "
"و سیگار برگ - نگهدارند؟"
"من می توانم ببینم که در پایان به حال نشده است
دهان خود را.
بنابراین او با استفاده از صاحب.
نوک قطع شده بود ، گاز گرفته نمی کردن ،
اما قطع شد و یکی تمیز نیست ، بنابراین من
استنباط بلانت قلم چاقو. "
"هولمز ،" من گفتم ، "شما کشیده خالص
دور این مرد که از آن او نمی تواند فرار ،
و شما را نجات زندگی انسان بی گناه
به راستی اگر شما به عنوان بند ناف بریده بود که
او را حلق آویز شد.
من جهت است که در آن تمام این
نقطه است.
مقصر است -- "
"آقای جان ترنر ، "گریه گارسون هتل ،
باز کردن درب اتاق ما نشسته ، و
طلوع در یک بازدید کننده.
مردی که وارد شده بود و عجیب و غریب
رقم قابل ملاحظه است.
آهسته او ، شلی به گام و شانه ها متمایل
داد ظاهر از حالت ضعف و ناتوانی ، و در عین حال
سخت و عمیق خود را به انتظارنشسته بودند ، craggy ویژگی ها ، و
اندام عظیم خود را نشان داد که او بود
دارای قدرت غیر معمولی از بدن و
شخصیت.
ریش او ژولیده ، grizzled مو ، و
برجسته ، ابروهای افتادگی ترکیب به
هوا را از عزت و قدرت خود را به
ظاهر ، اما چهره اش بود از خاکستری
سفید ، در حالی که لب هایش را و گوشه و کنار
سوراخهای بینی خود را با سایه ای از بلوری شد
آبی رنگ است.
این برای من روشن در یک نگاه این بود که او بود
در برخی از چنگال مرگبار و مزمن
بیماری می شود.
"دعا نشستن روی مبل ، گفت :" هولمز
به آرامی.
"شما تا به حال من توجه داشته باشید؟"
"بله ، تسلیم ، حافظ آن را به ارمغان آورد تا.
شما گفته اید که شما آرزو برای دیدن من به اینجا
جلوگیری از رسوایی ".
"من فکر می کردم مردم بحث اگر من رفت و به
سالن. "
"و چرا می خواهید برای دیدن من؟"
او در سراسر همدم من با نگاه
نا امیدی در چشمان خسته خود را ، به عنوان اینکه او
سوال در حال حاضر پاسخ داده شد.
"بله ، گفت :" هولمز ، پاسخ دادن به نگاه
به جای کلمه است.
"این است تا.
من می دانم همه چیز در مورد مک کارتی. "
پیر مرد چهره اش را در دست خود را غرق شد.
"خدا به من کمک کند!" خواند.
"اما من نمی خواهد اجازه مرد جوان
آمدن به آسیب برساند.
من به تو کلمه من است که من می خواهم که صحبت
اگر از آن را در برابر او را در Assizes رفت. "
"من خوشحالم بشنوم که می گویند چنین است ، گفت :" هولمز
شدت.
"من می خواهم که اکنون آن را به حال صحبت نشده است
برای دختر عزیزم.
این امر می قلبش شکسته -- این کار برای او شکستن
قلب زمانی که او می شنود که من بازداشت شد. "
"این ممکن است به آن آمده است ، گفت :" هولمز.
"چه؟"
"من هیچ نمایندگی رسمی.
من درک می کنم که آن دختر خود بود که
لازم است از حضور من در اینجا ، و من عمل
به نفع او.
مک کارتی جوان باید خاموش کردم ، با این حال ".
"من یک مرد در حال مرگ ، گفت :" قدیمی ترنر.
"من برای سال مبتلا به دیابت بودند.
دکتر من می گوید این سوال که آیا من
باید زندگی می کنند در ماه است.
با این حال من ترجیح می دهند که زیر سقف خود من بمیرم
از در زندان. "
هولمز گل رز و پایین در جدول با شنبه
قلم خود را در دست خود و یک بسته نرم افزاری از کاغذ
قبل از او.
"فقط به ما حقیقت را بگویید ،" او گفت.
"من باید نقطه پایین حقایق.
شما آن را ، نشانه و واتسون در اینجا می توانید
شاهد آن است.
پس من می توانم اعتراف خود را در تولید
تاریخ و زمان آخرین اندام برای نجات جوان مک کارتی.
من به شما قول می دهم که من باید از آن استفاده کنم
مگر اینکه آن را کاملا مورد نیاز است. "
"این نیز ، گفت :" پیر مرد ؛ "it'sa
سوال که آیا من باید به زندگی می کنند
Assizes ، پس از آن اهمیت چندانی به من ، اما من
باید آرزو به آلیس یدکی شوک.
و اکنون من می خواهد چیز روشن به شما را ؛
آن بوده است مدت زمان طولانی در اقدام است ، اما
خواهد مرا طولانی برای گفتن نیست.
"شما بود که این مرد مرده ، مک کارتی را نمی دانند.
او شیطان مجسم شد.
من به شما بگویم که.
خدا شما را نگه دارید از چنگال مانند
مرد به او.
گرفتن دست او ، بر من کرده است این بیست
سال ، و او تا به لعنتی زندگی من است.
من برای بار اول شما بگویید که چگونه من به دست می آمد در او
قدرت.
"این در اوایل'60 'ثانیه در محل حفر شده است.
من جوان اختتامیه جشنواره صنعت چاپ شد و سپس ، خون گرم و
بی پروا ، به نوبه خود آماده در دست من
هر چیزی ، من در میان اصحاب بد کردم ، در زمان
به نوشیدنی ، شانس نداشت با ادعای من ، در زمان
به بوش ، و در یک کلمه آنچه شما شد
تماس اینجا را بیش از دزد بزرگراه.
شش تن از ما وجود داشت ، و ما تا به حال وحشی ،
زندگی عاری از آن ، چسبیده تا ایستگاه از
زمان به زمان ، و یا توقف در واگن
مسیر دستیابی به حفاری.
جک بلک از Ballarat نام من رفت
در زیر ، و حزب ما هنوز در یاد
مستعمره به عنوان باند Ballarat.
"یک روز طلا کاروان فرود آمد از
Ballarat به ملبورن ، و ما در دراز صبر کنید
برای ایجاد آن بنویسید و آن را مورد حمله قرار.
شش تن troopers و شش تن از ما وجود دارد ، بنابراین
آن چیزی که نزدیک بود ، اما ما تخلیه چهار
از زین های خود را در شلیک اول است.
سه نفر از پسران خود ، کشته شدند با این حال ،
قبل از اینکه ما رو تاب خوردن ، تلوتلو خوردن.
تپانچه من قرار من به سر از واگن -
راننده ، بود که این مرد بسیار مک کارتی.
من به پروردگار آرزو می کنم که من او را می کرد
پس از آن ، اما من او را بخشوده ، هر چند من تو را دیدم خود را
ستمکار چشم کمی در چهره من ثابت ، به عنوان
هر چند به خاطر داشته باشید هر ویژگی.
ما دور با طلا کردم ، ثروتمند شد
مردان ، و راه خود را نسبت به انگلستان ساخته شده است
بدون شک.
من جدا از وجود بگیرید و یاد دهید و قدیمی من
مصمم به حل و فصل کردن به آرام و
زندگی محترم.
من خرید این املاک ، که chanced می شود
در بازار ، و من خودم می توانم در یک مجموعه
کمی خوب با پول من ، برای جبران
روشی که در آن من آن را به دست آورده بود.
من ازدواج کرده ، بیش از حد ، و اگر چه همسر من مرده بودم
او جوان به من چپ عزیز من کمی آلیس.
حتی زمانی که او فقط یک کودک بود دست او را لحظهای
به نظر می رسید به من منجر به پایین راه راست به عنوان
هیچ چیز دیگری تا کنون انجام داده بود.
در یک کلام ، من بیش از یک برگ جدید تبدیل شده و آیا
بهترین من برای جبران گذشته است.
همه که قرار بود به خوبی زمانی که مک کارتی خود گذاشته
گرفتن دست مرا در بر گرفته.
"من تا به شهر در مورد سرمایه گذاری در رفته بود ،
و من او را در خیابان با ریجنتز ملاقات به سختی
کت به پشت او و یا بوت به پا کرد.
"' در اینجا ما ، جک ، 'او می گوید ، دست زدن به من
در دست ؛ 'ما خواهید بود به خوبی به عنوان یک خانواده
برای شما.
دو نفر از ما وجود دارد ، من و پسر من ، و شما
می تواند نگهداری از ما.
اگر شما don't -- it'sa خوب ، مطیع قانون
کشور انگلستان است و همیشه وجود دارد
پلیس در تگرگ. '
"خب ، آنها را به کشور غرب آمد ،
وجود نداشت آنها را تکان دادن کردن ، و در آنجا
آنها اجاره بها به صورت رایگان در بهترین سرزمین من زندگی می کردند
از زمان.
بود بدون استراحت برای من ، هیچ صلحی وجود دارد ، نه
فراموشی ؛ نوبت جایی که من می خواهم ، وجود دارد
حیله گری ، چهره اش grinning در آرنج من بود.
این رشد بدتر آلیس به عنوان بزرگ می شد ، برای او به زودی
دیدم من بود ترس از او را شناخت من
گذشته از از پلیس است.
هر چه او می خواست او باید داشته باشد ، و
هرچه بود من به او دادم بدون
سوال ، زمین ، پول ، خانه ، تا اینکه در
تاریخ و زمان آخرین چیزی که از او پرسید که من نمی توانستم
به من بدهید.
او برای آلیس پرسید.
"پسر او ، شما را ، تا رشد کرده بود ، و تا به حال
دختر من ، و من در ضعیف باشد شناخته شده بود
بهداشت ، به نظر می رسید خوب است به سکته مغزی او را که
پسر بچه خود را باید به کل قدم
ملک.
اما من شرکت وجود داشت.
من نمی خواهد که او را نفرین سهام مخلوط
با من ، نه که من تا به حال هر به دوست نداشتن
پسر بچه است ، اما خون او بود در او ، و
کافی بود.
من ایستاده بود شرکت.
مک کارتی را تهدید می شود.
من او را braved به انجام بدترین است.
ما قرار بود در نیمه راه استخر بین ملاقات
خانه های ما را به آن حرف بزنیم.
"زمانی که من رفتم پایین وجود دارد که من پیدا کردم او صحبت
با فرزند خود را ، پس من دودی و سیگار برگ
منتظر پشت درخت تا زمانی که او باید
تنهایی.
اما همان طور که به صحبت های وی گوش تمام که شد
سیاه و سفید و تلخ به من نظر می رسید به
بالاترین.
او اصرار پسرش را به ازدواج با دختر من
با توجه به عنوان کمی برای آنچه که ممکن است
فکر می کنم تا اگر او شلخته از خاموش شد
خیابان.
آن سوار دیوانه من فکر می کنم که به من و همه
برگزار شد که من بیشتر عزیز باید در شود
قدرت از چنین مردی را به عنوان این.
ممکن است من نمی ضربه محکم و ناگهانی باند؟
من در حال حاضر در حال مرگ و مرد از جان گذشته.
اگرچه واضح و روشن از ذهن و نسبتا قوی از
اندام ، من می دانستم که سرنوشت خود من بود مهر و موم شده.
اما حافظه من و دختر من!
هر دو می تواند ذخیره شود اما اگر من می توانستم سکوت
که زبان ناپاک.
من آن را ، آقای هولمز.
من آن را دوباره انجام بدم.
عمیق که من مرتکب گناهی شده باشم ، من به رهبری زندگی
شهادت به کفاره آن.
اما آن دختر من باید گرفتار در
مشهای همان که بودی بیشتر از من بود
می تواند رنج می برند.
من به او زده پایین بدون پشیمانی بیشتر
اگر او از شده بود ، برخی از لکه دار کردن و سمی
وحش.
گریه او بازگردانیده پسرش ، اما من تا به حال
به دست اورد پوشش چوب ، هر چند من
وادار به عقب رفتن عبا که به بهانه
من در پرواز من کاهش یافته است.
این داستان واقعی ، آقایان ، از همه است
که رخ داده است. "
"خوب ، آن است که برای من برای شما قضاوت نکن ، گفت :"
هلمز به عنوان پیر مرد امضا بیانیه
که کشیده شده بود بیرون.
"من دعا می کنم که ممکن است ما هرگز در معرض
چنین وسوسه ".
"من دعا می کنم ، آقا.
و آنچه قصد دارید انجام دهید؟ "
"با توجه به سلامت ، هیچ چیز شما را.
شما خودتان آگاه باشید که شما به زودی می
باید برای عمل خود را در پاسخ به بالاتر
دادگاه از Assizes.
من اعتراف خود ، نگه داشتن و اگر
مک کارتی است محکوم خواهد شد من را مجبور به
استفاده از آن.
اگر نه ، آن را باید توسط فانی هرگز دیده می شود
چشم و مخفی خود ، که آیا شما از اینکه زنده ام
و یا مرده است ، باید امن با ما. "
"وداع ، پس از آن ، گفت :" پیر مرد
قاطعانه.
"deathbeds خود شما ، هنگامی که آنها می آیند ، خواهد شد
می شود آسان تر برای فکر صلح
که شما باید به من داده شده است. "
Tottering و تکان دادن در همه غول پیکر خود را
قاب ، او به آرامی از اتاق تصادفا.
"خدا ما را کمک! گفت :" هولمز پس از مدت
سکوت.
"چرا سرنوشت چنین حقه بازی با فقیر ،
کرم درمانده؟
من هرگز چنین مواردی به عنوان این شنیدن این که من
فکر می کنم از کلمات باکستر نیست ، و می گویند ،
، اما وجود دارد برای فضل خدا ، می رود
شرلوک هلمز ".
جیمز مک کارتی در Assizes تبرئه شد
در قدرت و صلابت یه تعداد اعتراض
که کشیده شده توسط هلمز و حال
ارسال به وکیل مدافع.
ترنر قدیمی زندگی می کردند به مدت هفت ماه پس از ما
مصاحبه ، اما او حالا مرده است و وجود دارد
هر چشم انداز که پسر و دختر
ممکن است به زندگی خوش و خرم با هم در
جهل از ابر سیاه و سفید که استوار
بر گذشته خود.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها زیرنویسها لینک دائم زبان خارجی ترجمه ترجمه