Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 7
در تمام مدت تابستان خانواده toiled ، و در سقوط آنها تا به حال به اندازه کافی پول برای Jurgis
و Ona می شود با توجه به سنت ها از نجابت به خانه ازدواج کرده است.
در بخش آخر از ماه نوامبر آنها استخدام یک سالن و دعوت جدید خود را
آشنایان ، که آمد و آنها را بیش از یک صد دلار در بدهی.
این یک تجربه تلخ و بی رحمانه بود ، و آنها را به عذاب ناامیدی فرو برد.
این زمان ، از همه زمان ها ، برای آنها به آن را دارند ، زمانی که قلب خود را حساس به لمس ساخته شد!
چنین آغاز رقت انگیز آن را برای زندگی زناشویی خود را بود ، آنها عاشق یکدیگر به طوری ، و
آنها می توانند در فاصلهی پلک برهم مهلت دارند!
آن زمان که همه چیز گریه آنها را که آنها باید برای خوشحال بود ، وقتی
تعجب در دل خود را سوزانده و به شعله در کوچکترین نفس همگانی روندی است.
آنها به عمق آنها ، متزلزل با ترس از عشق تحقق -- و آن شد
از آنها بسیار ضعیف است که آنها را برای یک صلح کمی گریه؟
آنها قلب خود را ، باز می مانند گل به فصل بهار و زمستان بی رحم
بر آنها کاهش یافته است.
آنها تعجب اگر تا کنون هر عشق که در جهان شکوفا کرده بود به طوری شده بود خرد
و زیر پا گذاشته!
بر آنها ، بی امان و وحشیانه ، ترک خورده تازیانه می خواهید وجود دارد ، صبح پس از
عروسی آنها را به دنبال آنها به عنوان خواب ، بیرون راندند و آنها را قبل از سپیده دم به کار است.
Ona به ندرت قادر به با خستگی ایستاده بود ، اما اگر او به از دست دادن او را
محل آنها را خراب خواهد بود ، و او قطعا آن را از دست اگر او در زمان نمی شد که
روز.
همه آنها تا به حال برای رفتن ، حتی Stanislovas کوچک ، که بیمار بود از
افراط در سوسیس و کالباس و عشبه بیابانی.
آن روز که او را در ماشین گوشت خوک خود ایستاد ، unsteadily تاب ، چشمان او بسته شدن در
با وجود او ، و او همه جای او را از دست داد با این حال ، برای سرکارگر او را به دو برابر بوت
برای بیدار کردن او را.
بود به طور کامل یک هفته قبل از آنها همه عادی دوباره ، و همین حال ، با ناله
کودکان و بزرگسالان متقابل ، خانه مکانی دلپذیر برای زندگی شوید.
Jurgis بسیار کمی خلق و خوی خود را از دست داد ، با این حال ، همه چیز را در نظر گرفته است.
به دلیل Ona بود ، دست کم نگاه او بود که همیشه به اندازه کافی به او را کنترل
خودش.
او بسیار حساس بود -- او برای چنین زندگی را به عنوان این نصب نشده بود ، و صد
بار در روز ، هنگامی که او از او در فکر ، او را دست و گره کردن پرت کردن خود
دوباره در وظیفه قبل از او است.
او خیلی خوب بود برای او ، او خودش را گفت ، و او نگران بود ، زیرا او او بود.
تا زمانی او به او دارای hungered بود ، اما در حال حاضر که زمان آمده بود او می دانست که او
حق داشتند به دست آورده ، که او به وی اعتماد تمام خوبی خود او ساده بود ، و
هیچ فضیلت او.
اما او که او باید از این هرگز از پیدا کردن حل شد ، و به همین ترتیب همیشه در
تماشا کنید که او هر یک از خود زشت خود خیانت ، او حتی در را
مسائل کوچک مانند رفتار خود ، و
عادت او از ادای سوگند وقتی همه چیز رفت و اشتباه.
اشک ها که به راحتی به چشم Ona آمد ، و او را در نگاه او را تا appealingly --
آن را نگه داشته Jurgis کاملا مشغول تهیه قطعنامه ، علاوه بر همه دیگر
چیزهایی که او را در ذهن او بود.
این درست بود که چند چیز را قرار بود در این زمان در ذهن Jurgis نسبت به
تا به حال در تمام عمر خود را قبل از. او به او محافظت ، برای انجام نبرد برای او
در برابر وحشت او در مورد آنها را دیدم.
او که او تا به حال به آن نگاه به ، و اگر او نتوانست او را از دست داده ، او را بپیچید
اسلحه خود را در مورد او ، و سعی کنید او را از جهان پنهان.
او راه های از چیزهایی در مورد او در حال حاضر را آموخته بود.
این یک جنگ هر یک در برابر همه بود ، و شیطان را پسین.
شما اعیاد دیگر به مردم نمی دهد ، به شما صبر کردم آنها را به ارائه اعیاد به شما.
شما با روح پر از سوء ظن و نفرت خود را رفت ، شما را درک که
شما توسط قدرت های متخاصم که تلاش برای بدست آوردن پول خود را environed بودند و استفاده می شود که
همه فضائل به طعمه تله خود را با.
فروشگاه نگهبانان پوشاندند تا ویندوز خود را با انواع دروغ به اغوا کردن
؛ نرده توسط ایستگاه فرعی ، lampposts و قطب تلگراف ، جا به جا شدند
را با دروغ است.
شرکت های بزرگ که شما را استخدام دروغ گفته به شما ، و دروغ را به کل کشور
از بالا به پایین آن چیزی جز یک دروغ غول پیکر بود.
بنابراین Jurgis گفت که او آن را فهمیده می شود ؛ و در عین حال آن را واقعا رقت انگیز بود ، برای مبارزه
به طوری ناعادلانه بود -- برخی از این بسیار مزیت!
در اینجا او به عنوان مثال ، تعهد بر زانو خود را که او Ona را از آسیب نجات و
تنها یک هفته بعد او رنج atrociously ، و از ضربه دشمن
که او احتمالا نمی توانست مانع است.
یک روز هنگامی که باران در دانلود کاهش یافت و آن را در حال دسامبر ، به مرطوب
با آن و مجبور به نشستن در تمام مدت روز در یکی از زیرزمینهای سرد براون هیچ بود
خنده ماده.
Ona دختر کار بود ، و ضد آب نیست خود و چنین چیزهایی و تا Jurgis
در زمان او قرار داده و او را در اتوبوسی به. در حال حاضر آن chanced که این خط خودرو متعلق به
توسط آقایان که در تلاش بودند به پول.
و شهر پس از گذشت احکام حقوقی نیاز آنها را برای دادن انتقال ، آنها تا به حال
افتاده به خشم ، و برای اولین بار آنها یک قاعده است که می تواند برای جابجایی فقط ساخته شده بود
هنگامی که کرایه پرداخت شد و بعد از آن ، در حال رشد
هنوز هم زشت ، آنها دیگر ساخته شده بود -- که مسافر باید برای انتقال بپرسید ،
هادی اجازه ندادند آن را ارائه دهد.
در حال حاضر Ona گفته شده بود که او به انتقال ؛ اما راه او را به صحبت می کنند
و بنابراین او صرفا منتظر ، پس از هادی با چشم او ، تعجب
زمانی که او را از او فکر می کنم.
هنگامی که در آخرین بار او را به خارج آمد ، او برای انتقال پرسیده می شود ، و
خودداری کرد.
نمی دانستند چه چیزی را از این ، او شروع به استدلال می کنند با هادی ، در یک زبان
که او یک کلمه را نمی فهمم.
پس از هشدار چند بار او ، او کشیده زنگ و ماشین رفت در -- که در آن Ona
پشت سر هم به اشک.
در گوشه بعدی او ، البته ، و او تا به حال پول نه بیشتر ، او تا به حال به
راه رفتن بقیه راه به حیاط در باران ریختن.
و به این ترتیب در تمام طول روز او شنبه لرز ، و در شب به خانه با دندانهای او آمد
قروچه و درد در سر و پشت خود را.
او به مدت دو هفته پس از آن رنج می برد ظالمانه -- و در عین حال هر روز او مجبور به کشیدن
خودش را به کار او.
لیدرزن به خصوص با Ona شدید بود که از این تعداد ، زیرا او بر این باور بودند که او بود
معاند در حساب بوده است از داشتن یک روز تعطیل روز بعد از عروسی اش خودداری کرد.
Ona تا به حال یک ایده که "forelady" او دوست ندارد که دختر با او ازدواج -- شاید
چرا که او قدیمی و زشت و مجرد خودش بود.
بسیاری از چنین خطراتی ، که در آن شانس همه علیه آنها وجود دارد.
فرزندان خود بودند و آنها را در خانه بوده است ، اما چگونه می تواند آنها می دانند که
هیچ فاضلاب به خانه آنها وجود دارد ، و درناژ از پانزده سال بود در
چاه مستراح زیر آن را؟
چگونه می تواند از آنها می دانند که شیر آبی کمرنگ است که آنها در اطراف گوشه خریداری شد
سیراب ، و با فرمالدئید در کنار دستکاری؟
هنگامی که کودکان در خانه بودند به خوبی نمی Teta Elzbieta گیاهان دارویی و جمع آوری درمان
آنها در حال حاضر او برای رفتن به داروخانه و عصاره خرید موظف شد -- و چگونه او
می دانیم که آنها همگی تقلبی بودند؟
چگونه می تواند از آنها که چای و قهوه ، شکر و آرد آنها ، بوده است
دستکاری که نخود فرنگی کنسرو شده خود را با نمکهای مس رنگ شده بود و میوه های آنها
مربا با رنگهای aniline؟
و حتی اگر آنها آن را به حال شناخته شده ، چه خوب از آن آنها را انجام داده است ، از آنجایی که وجود ندارد
در طی مایل از آنها که در آن هر نوع دیگر بود به حال؟
زمستان تلخ بود ، و آنها تا به حال به صرفه جویی در هزینه لباس بیشتر و برای دریافت
ملافه ، اما آن را نمی خواهد ماده در حداقل چه مقدار از آنها را نجات داد ، آنها نمی توانست
دریافت هر چیز آنها را گرم نگه دارید.
تمام لباس بود که در فروشگاه ها می شود به حال پنبه ساخته شد و جنس بنجل ، که
با پاره شدن لباس های کهنه به قطعات و بافندگی الیاف دوباره ساخته شده است.
اگر آنها پرداخت می شود قیمت های بالاتر ، آنها ممکن است زواید و fanciness ، یا فریب خورده می شود ، اما
کیفیت واقعی آنها نمی توانند دست آوردن برای عشق و نه پول.
یکی از دوستان جوان از Szedvilas ، به تازگی از خارج از کشور می شوند ، یک کارمند در یک مغازه تبدیل شده بود
در Ashland خیابان ، و او با خوشحالی به شرح ترفند که پس از بازی شده بود
هم میهن unsuspecting توسط رئیسان خود.
مشتری برای خرید یک ساعت زنگ دار مورد نظر بود ، و رئیس به او نشان داده بود دو
دقیقا مشابه ، به او میگوید که قیمت یک دلار بود و از دیگر
دلار هفتاد و و پنج.
مرد به محض اینکه از او خواسته تفاوت آنچه که بود ، زخم شد اولین نیمه راه و
دوم تمام راه ، و نشان داد مشتری دومی ساخته شده دو بار به همان اندازه
سر و صدا ، که بر اساس آن اظهار مشتری
که او دارای جای خواب صدا بود ، و بهتر را به ساعت گران تر!
شاعر که آواز می خواند که "عمیق تر قلب خود رشد می کند وجود دارد
و nobler تحمل خود را ، که جوانان را در آتش
از غم و اندوه خداوند جان خود را از دست داده اند. "
اما این احتمال وجود دارد که او تا به حال با اشاره به نوعی از غم و اندوه است که همراه با
بیچارگی است ، که بی وقفه تلخ و بی رحمانه ، و هنوز تا چرک و خرده ، بنابراین
زشت ، تحقیر -- unredeemed توسط
کوچکترین لمسی از کرامت و یا حتی از ترحم.
این نوع از غم و اندوه است که شاعران را با معمولا عدم برخورد مناسب است ، کلمات آن نیست
بستری به واژگان از شاعران -- جزئیات مربوط به آن می تواند در مودبانه نه گفته
در تمام جامعه.
چگونه به عنوان مثال ، می تواند هر گونه انتظار برای تحریک همدلی میان علاقمندان به خوب
ادبیات با گفتن که چگونه یک خانواده را زنده به خانه با حشرات موذی ، آنها را در بر داشت ، و از همه
رنج و ناراحتی و
تحقیر آنها قرار داده بودند ، و به سختی به دست آمده است پول آنها را صرف ، در تلاش برای به دست آوردن
از دست آنها رها؟
پس از تردید و عدم قطعیت طولانی آنها بیست و پنج سنت برای یک بسته بزرگ پرداخت می شود
پودر حشرات -- آماده سازی حق انحصاری که chanced به نود و پنج درصد سنگ گچ ،
زمین بی ضرر است که در مورد دو سنت برای آماده سازی هزینه کرده بود.
البته آن را به حال حداقل اثر را ندارد ، مگر پس از چند سوسک که تا به حال
بدبختی به نوشیدن آب پس از خوردن آن ، و به همین ترتیب در داخل خود مجموعه در یک پوشش
گچ پاریس.
خانواده ، داشتن هیچ تصوری از این ، و نه بیشتر پول به دور انداختن ، به حال هیچ ربطی به
اما رها کردن و تسلیم شدن به یک بدبختی بیشتر برای بقیه روز خود را.
سپس شد و Antanas قدیمی وجود دارد.
زمستان آمد ، و جایی که او مشغول به کار دخمه تاریک ، unheated بود ، که در آن
شما می تواند نفس خود را در تمام طول روز را مشاهده کنید ، که در آن انگشتان دست خود را گاهی اوقات سعی در
یخ.
بنابراین رشد سرفه پیرمرد هر روز بدتر ، تا آمد یک زمان وجود دارد که آن
به سختی تا کنون متوقف شده است ، و او مزاحمت در مورد مکان تبدیل شده بود.
در آن زمان ، بیش از حد ، چیزی که هنوز هم وحشتناک تر رخ داده است به او ، او را در یک محل کار می کرد که در آن
پاهای خود را در مواد شیمیایی آغشته شد ، و هنوز مدت زیادی نبود قبل از اینکه آنها را از طریق خورده بود
چکمه های جدید خود را.
سپس زخم را بر پاهای خود شروع به شکستن ، رشد می کنند و بدتر و بدتر.
این که آیا آن بود که خون او بد بود ، یا قطع شده بود ، او نمی توان گفت ، اما
او پرسید : مردان در مورد آن ، و متوجه شدند که آن چیز منظم بود -- از آن بود
نیترات پتاسیم است.
هر کس آن را احساس کردم ، دیر یا زود ، و سپس آن را همه با او بود ، حداقل برای
که مرتب سازی بر اساس کار می کنند. زخم هرگز شفا دهد -- در پایان خود
انگشتان پا که رها کردن ، اگر او را ترک نمی.
با این وجود Antanas قدیمی نمی ترک ، او را دیدم از خانواده اش رنج می برند ، و به یاد او
آنچه در آن او را هزینه کرده بودند به یک کار است.
به همین دلیل او گره خورده است تا پای خود را ، رفت و در شلی و سرفه ، تا زمانی که در گذشته او سقوط کرد
به تکه ، همه در یک بار و در پشته ، مانند یک اسب درشکه دو چرخه دو نفره است.
آنها او را به یک محل خشک و انجام و او را روی زمین گذاشته و آن شب دو تن از
مردان کمک کرد او را به خانه.
مرد فقیر به رختخواب قرار داده بود ، و هر چند او آن را گفته شده در هر روز صبح را امتحان کردم ، تا آخر ، او
هرگز نتوانست دوباره. او وجود دارد که دروغ و سرفه و سرفه ، روز
و شب ، به هدر رفتن دور به یک اسکلت صرف.
آمد یک زمان وجود دارد که گوشت بسیار کمی بر روی او وجود دارد این بود که استخوان ها شروع به بهم زدن
از طریق -- که یک چیز وحشتناک برای دیدن و یا حتی به فکر بود.
و یک شب او مناسب خفگی ، و رودخانه کمی از خون او آمد
دهان.
خانواده ، وحشی ، با ترور ، برای پزشک فرستاده می شود ، و پرداخت نیم دلار گفته شود
که هیچ چیز وجود دارد که باید انجام شود.
شکر خدا پزشک به این می گویند به طوری که پیر مرد می تواند بشنود ، برای او بود
هنوز چسبیده به دین و ایمان که فردا یا روز بعد ، او بهتر خواهد بود ، و می تواند
برگشت به شغل خود را.
این شرکت کلمه به او فرستاده بود که آنها آن را برای او نگه دارید -- و یا به جای Jurgis بود
رشوه یکی از این مردان برای آمدن یکی از یکشنبه بعد از ظهر و می گویند آنها تا به حال.
Dede Antanas ادامه داد به آن باور ، در حالی که سه خونریزی آمد ، و سپس در
تاریخ و زمان آخرین یک روز صبح که آنها پیدا کردند او را سفت و سرد است.
چیزهایی که قرار بود نه به خوبی با آنها پس از آن ، و هر چند آن را نزدیک به شکست Teta Elzbieta
قلب ، آنها را با تقریبا تمام decencies از مراسم تشییع جنازه توزیع مجبور شدند ، آنها
تنها یک نعش کش و یک هک برای
زنان و کودکان و Jurgis بود که چیز های یادگیری سریع ، صرف تمام یکشنبه
مقرون به صرفه برای این ، و او آن را در حضور شهود ساخته شده ، به طوری که وقتی
مرد سعی کردند او را برای همه انواع عوارض اتهام ، او مجبور به پرداخت.
برای بیست و پنج سال Rudkus Antanas قدیمی و پسرش ساکن در جنگل
با هم ، و سخت بود به بخشی در این راه ، شاید به همان اندازه که
Jurgis به حال برای دادن تمام توجه خود را به
کار داشتن تشییع جنازه بدون ورشکسته شدن ، و به همین ترتیب تا به حال هیچ زمانی را به افراط
در خاطرات و غم و اندوه. در حال حاضر زمستان وحشتناک بر آنها آمده بود.
در جنگل ، تمام تابستان طولانی ، شاخه های درختان نبرد برای نور ،
و برخی از آنها از دست دادن و مرگ ، و پس از آن آمد انفجار مواج و طوفان
برف و تگرگ و زمین با این شاخه های ضعیف تر پخش کردن.
پس از آن در Packingtown بود و کل منطقه خود را برای مبارزه آماده
که عذاب ، و کسانی که هم در انبوهی مرده آمده بود.
دور سالی که به خدمت شده بود به عنوان cogs در ماشین بسته بندی بزرگ و در حال حاضر
زمان برای نوسازی از آن ، و جایگزین بخش آسیب دیده بود.
ذات الریه و زکام همه جا گیر آمد وجود دارد ، به وسیله میان آنها ، به دنبال برای تضعیف
قانون اساسی بود برداشت سالانه از آن سل آنها وجود دارد شده بود ،
کشیدن پایین.
آمد باد ظالمانه ، سرما ، و گاز گرفتن ، و کولاک برف ، تمام تست وجود دارد
خستگی ناپذیر برای عضلات شکست و خون فقیر.
دیر یا زود روز زمانی که یکی از نالایق برای کار گزارش نمی آمد ، و سپس ، با
هیچ زمان از دست رفته در انتظار ، و هیچ سوالات یا تاسف ، فرصتی برای جدیدی وجود دارد
دست.
دست جدید اینجا زا کلیک کنید هزاران شد.
همه روز مدتها دروازه های خانه های در بسته بندی های گرسنه محاصره شد و
مردان بی پول ، آنها آمد ، به معنای واقعی کلمه ، توسط هزاران نفر هر روز صبح واحد ، مبارزه با
با یکدیگر برای یک شانس برای زندگی است.
کولاک و سرما هیچ تفاوت آنها ساخته شده ، آنها همیشه در دسترس بودند ، آنها بودند
در دست دو ساعت قبل از خورشید افزایش یافت ، یک ساعت قبل از کار آغاز شد.
گاهی چهره خود را مسدود ، گاهی اوقات پا و دست خود را آنها ، گاهی اوقات آنها
مسدود همه با هم -- اما هنوز هم آن ها آمدند ، برای آنها تا به حال هیچ جای دیگری برای رفتن.
یک روز در این مقاله به دورهام به مدت دویست مردان به کاهش یخ آگهی و تمام است که
روز بی خانمان و گرسنه از شهر trudging از طریق برف را از همه آمد
بیش از دو صد مایل مربع است.
در آن شب چهل نمره آنها به خانه ایستگاه stockyards شلوغ
منطقه ای -- آنها را پر اتاق ، خواب ، مد سورتمه دراز و باریک در دور یکدیگر و
آنها در بالای هر یک از دیگری در انباشت اشیاء بدست آمده
راهروها ، تا پلیس بسته درها و چپ منجمد خارج است.
در روز بعد ، قبل از سپیده دم ، سه هزار در در دورهام بود ، و پلیس
ذخایر بود برای سرکوب شورش فرستاده شود.
سپس کارفرمایان دورهام برداشت از بیست از بزرگترین ؛ "دو صد ثابت
خطا چاپگر شده اند.
چهار یا پنج مایل به سمت شرق به قدرت ، دریاچه ، و بیش از این تلخ باد آمد
مواج.
گاهی اوقات دماسنج را به ده یا بیست درجه زیر صفر در شب سقوط ، و
در صبح خیابان ها می شود با snowdrifts تا طبقه اول انباشت اشیاء بدست آمده
ویندوز.
خیابان که از طریق آن دوستان ما تا به حال برای رفتن به کار خود را به همه unpaved شدند و
پر از سوراخ های عمیق و آبگذرها ، در تابستان ، زمانی که آن را سخت بارید ، یک مرد ممکن است به
در اب راه رفتن به دور کمر خود را برای رسیدن به خانه اش و
در حال حاضر در فصل زمستان هیچ شوخی گرفتن از طریق این مکان بود ، قبل از نور در
صبح و پس از تاریک در شب.
آنها را بپیچید در همه آنها صاحب ، اما آنها نمی توانند به نتیجه رسیدن در برابر خستگی مفرط ؛
و بسیاری از مردی که در این جنگ با snowdrifts داد ، و زمین بگذارند و سقوط کرد
خواب است.
و اگر آن را برای مردان بد بود ، یکی ممکن است تصور کنید که چگونه زنان و کودکان گذراندند.
برخی هم در ماشین سواری ، اگر خودرو در حال اجرا بودند ، اما وقتی که تنها
پنج سنت در ساعت ، به عنوان Stanislovas کمی بود ، شما را دوست ندارند به صرف آن
به سوار دو مایل.
کودکان را به حیاط با شال بزرگ در مورد گوش های آنها وجود آمده ، و غیره گره خورده است
تا که شما به سختی می تواند آنها را پیدا کنید -- و هنوز هم وجود خواهد داشت حوادث.
یک روز صبح تلخ در فوریه پسر کمی که مشغول به کار در ماشین گوشت خوک با
Stanislovas حدود یک ساعت در اواخر آمدند و فریاد همراه با درد است.
آنها او را unwrapped ، و یک مرد با شور و نشاط مالش گوش خود را آغاز کرد ، و آنها به عنوان
سفت منجمد شد ، آن را در زمان فقط دو یا سه تا پاک برای شکستن آنها را کوتاه خاموش.
به عنوان یک نتیجه از این ، Stanislovas کمی وحشت از سرما بود که درک
تقریبا یک شیدایی.
هر روز صبح ، هنگامی که آن را از آن پرتو ها آمدند هم برای متری شروع ، او شروع به گریه و
اعتراض.
هیچ کس می دانست که کاملا چگونگی مدیریت او را ، برای تهدید خوب -- به نظر می رسید آن را به
چیزی که او نمی توانست کنترل ، و گاهی اوقات آنها می ترسیدند که او به
تشنج.
در پایان آن را به حال به ترتیب داده شده است که او همیشه با Jurgis رفت و به خانه آمد با
او را دوباره و در اغلب موارد ، زمانی که برف عمیق ، مرد او را کل راه ادامه می دهند
بر روی شانه های او.
گاهی اوقات Jurgis خواهد بود تا اواخر کار در شب ، و سپس آن را رقت انگیز بود ، برای
هیچ جایی برای هموطنان کمی صبر وجود دارد ، در درگاه یا در یک گوشه ای را نجات
از تخت کشتار ، و او همه را اما خواب رفتن وجود دارد ، و یخ به مرگ.
هیچ گرمایی بر تخت کشتار وجود دارد ، دقیقا مردان ممکن است به عنوان به خوبی کار کرده اند
از درهای تمام زمستان را.
که برای ماده بسیار کمی گرما بود ، در هر نقطه در ساختمان وجود دارد ، به جز در
اتاق های پخت و پز و مکان از جمله -- و آن مردانی که در این کار می کرد که فرار بود
بیشترین خطر از همه ، چرا که هر زمان که آنها به حال
برای تصویب به اتاق دیگری بودند که از طریق دالان یخ سرد ، و گاهی اوقات
با هیچ چیز بالاتر از کمر به جز پیراهنی بدون آستین است.
در بستر کشتار شما APT با خون پوشانده شوند ، و آن را مسدود
جامد ؛ اگر شما را در مقابل یک ستون تکیه داد ، شما را به آن یخ ، و اگر شما قرار خود را در
دست بر تیغه چاقو خود را ، شما
شانس ترک پوست خود را بر روی آن اجرا کنید.
این مردان مقید کردن پای خود را در روزنامه ها و کیسه های قدیمی ، و این که
آغشته به خون و یخ زده ، و پس از آن خیس دوباره ، و به همین ترتیب ، تا زمانی که توسط شب
یک مرد خواهد بود در راه رفتن بر روی توده های بزرگ به اندازه پا از یک فیل.
و پس از آن ، زمانی که کارفرمایان به دنبال نمی ، شما را به آنها انداخت مراجعه کنید خود را
پاها و مچ پا را به لاشه گرم از بخار هدایت ، یا darting در سراسر
اتاق به جت آب داغ.
ظالمانه ترین چیزی که از همه این بود که تقریبا همه از آنها -- به تمام کسانی که مورد استفاده قرار چاقو --
قادر به پوشیدن دستکش ، و سلاح های خود را با فراست و دست خود را سفید خواهد بود
رشد بی حس ، و پس از آن البته حوادث خواهد بود وجود دارد.
هوا پر از بخار آب ، از آب گرم و خون گرم ، به طوری که
شما می توانید از پنج فوت قبل از شما نیست ؛ و پس از آن ، با مردان عجله در سرعت
آنها را در بستر کشتار نگه داشته ، و همه
با چاقو قصاب ، مانند ریش تراش ، در دست دارند -- خوب ، آن را به عنوان یک محسوب می شود
جای تعجب است که بیشتر مردان قتل عام تر از گاو وجود ندارد.
و با این حال تمام این ناراحتی آنها ممکن است با قرار داده است ، اگر فقط آن را به حال نشده است
برای یک چیز -- اگر تنها برخی از جایی که آنها ممکن است غذا خوردن وجود داشته است.
Jurgis بود یا به خوردن شام خود را در میان بوی گند که او در آن کار کرده بودند ، یا دیگری
به عجله ، به عنوان همراهان او ، به هر یک از صدها نفر از فروشگاه ها مشروب که
کشیده شده از سلاح های خود را به او.
به غرب متری فرار Ashland خیابان ، و در اینجا خط ناگسستنی از
سالن -- "به صورت سطری ویسکی ،" آنها آن را به نام ، از شمال به چهل و هفتم بود خیابان ، که در آن
شد و نیم یک دوجین به بلوک وجود دارد ، و
در زاویه دو نقطه ویسکی ، "فضا از پانزده یا بیست جریب ،
و شامل یک کارخانه چسب و اطلاعات مربوط به دو صد سالن.
یکی در این میان ممکن است راه رفتن و انتخاب خود را : "گرم نخود سوپ و کلم آب پز
امروز است. "" کلم ترش و سوسیس های داغ.
قدم شوید. "
سوپ حبوبات و گوشت گوسفند خورشتی. خوش آمدید.
همه این چیزها را در بسیاری از زبان ها چاپ شده بود ، و نیز نام
تفریحی ، که بی نهایت در تنوع و تجدید نظر شد.
صفحه اصلی "دایره" و "گوشه Cosey" وجود دارد ، وجود دارد "Firesides" و
"Hearthstones" و "کاخ لذت" و "Wonderlands" و "قلعه رویای" و
"به وجد عشق."
هر چیز دیگری آنها نامیده می شود ، آنها مطمئن شود به نام "ستاد اتحادیه ،" و
حاکی بودن از استقبال به کارگران و همیشه وجود دارد اجاق گاز گرم ، و یک صندلی
در نزدیکی آن ، و برخی از دوستان را به خنده و صحبت با.
تنها یک شرط وجود دارد متصل است ، -- شما باید نوشیدن.
اگر شما قصد نیست برای نوشیدن رفت ، شما را از در هیچ زمان قرار داده ، و اگر شما
در مورد رفتن آهسته بودند ، مثل شما به عنوان سر خود را با آبجو باز تقسیم
بطری در معامله.
اما همه از مردان درک این کنوانسیون و نوشیدند آنها بر این باور است که توسط
آنها چیزی برای هیچ چیز - - برای آنها احتیاج به بیش از
یک نوشیدنی ، و بر قدرت از آن آنها
ممکن است خود را با یک شام خوب داغ پر.
این همیشه کار کردن در عمل ، با این حال ، برای کاملا مطمئن بود به عنوان یک وجود دارد
دوستی که می خواهید ، درمان و سپس شما می توانید به او را درمان.
سپس برخی از کس دیگری را در می آیند -- و به هر حال ، چند نوشابه برای یک مرد خوب بودند
که سخت کار می کرد.
او رفت و برگشت او از سرما لرزیدن نیست بنابراین شجاعت بیشتری برای کار خود ، او تا به حال ، مرگبار
یکنواختی خشونت از آن او را مخدوش نمی نماید بنابراین ، -- او تا به حال ایده در حالی که او کار می کرد ، و
شاد تر از شرایط او گرفت.
در راه خانه ، با این حال ، لرز APT بود به او دوباره آمد و تا او
باید برای متوقف کردن یک یا دو بار برای گرم کردن در برابر سرما بی رحمانه است.
به عنوان چیزهای گرم برای غذا خوردن در این سالن بیش از حد وجود دارد ، او ممکن است به خانه دیر به خود
شام ، و یا او ممکن است به خانه در همه.
و سپس همسرش ممکن است مجموعه ای از به دنبال او ، و او نیز احساس سرد و
شاید او را برخی از کودکان با او داشته باشند -- و به همین ترتیب کل یک خانواده بی اراده کار کردن
را به نوشیدن ، به عنوان فعلی از یک رودخانه منحرف پایین دست است.
همانطور که اگر برای تکمیل زنجیره ای ، هکرها همه مردان خود را در چک پرداخت می شود ، رد همه
درخواست برای پرداخت در سکه و جایی که در Packingtown می تواند یک مرد را داشته باشند خود را
چک اما به سالن cashed ، جایی که او
پرداخت هزینه برای نفع صرف بخشی از پول؟
از همه این چیزها Jurgis به دلیل Ona ذخیره شد.
او هرگز گرفتن اما یک نوشیدنی در موقع ظهر ، و بنابراین او به شهرت
یک شخص تندخو و گستاخ ، و در سالن کاملا خوش آمدید ، و تا به حال به بی اراده کار کردن
از یکی به دیگری.
سپس در شب او را راست به خانه ، کمک به Ona و Stanislovas ، و یا اغلب
از قرار دادن سابق بر روی یک ماشین است.
و زمانی که او به خانه شاید او را به چندین بلوک با خستگی راه رفتن داشته باشد ، و به
متناوب از طریق snowdrifts با یک کیسه از زغال سنگ بر شانه اش.
خانه محل بسیار جذاب نیست -- حداقل این زمستان.
آنها فقط قادر به خرید یکی اجاق گاز ، و این یکی کوچک بود ، و ثابت نیست
به اندازه کافی بزرگ حتی آشپزخانه در تلخ آب و هوا گرم.
این ساخته شده آن را سخت برای Teta Elzbieta در تمام طول روز ، و برای کودکان هنگامی که آنها می توانند
به مدرسه می کنید.
در شب آنها را به نشستن دور این اجاق گاز نشسته اند ، در حالی که آنها می خوردند شام خود را خاموش
دور خود ، و سپس Jurgis و جوناس لوله ، دود و پس از آن آنها به همه
خزیدن به تخت خود را گرم و پس از قرار دادن آتش به ذخیره زغال سنگ است.
سپس آنها به برخی از تجارب هراسان با سرما را داشته باشند.
آنها با تمام لباس های خود را در خواب ، از جمله overcoats خود ، و قرار دادن بیش از
همه آنها را ملافه و لباس یدکی آنها متعلق به بچه ها که همه خواب
شلوغ به یک تخت خواب ، و اما حتی به طوری که آنها نمی توانستند گرم نگهدارید.
آنهایی که در خارج خواهد بود و لرز و گریه ، خزنده بیش از دیگران و
تلاش برای بدست آوردن پایین را به این مرکز ، و باعث مبارزه است.
این خانه های قدیمی با weatherboards چکه کن ، یک چیز بسیار متفاوتی از خود بود
کابین در خانه ، با دیوارهای بزرگ ضخامت گچ بری در داخل و خارج را با گل و
سرد که بر آنها آمد ، یک چیز در زندگی ، شیطان حضور در اتاق بود.
آنها را در ساعات نیمه شب بیدار شدن ، زمانی که همه چیز را سیاه و سفید بود ، شاید آنها
که شنیدن آن فریاد در خارج ، یا شاید سکون مرگبار خواهد بود وجود دارد -- و
خواهد بود که بدتر است.
آنان می توانند سرد آن را در از طریق ترک رخنه کرد ، از برقراری ارتباط برای آنها احساس
با یخی ، مرگ انگشتان خرید و فروش آن ، و آنها را دولا شدن و از ترس دولا شدن ، و سعی کنید به
پنهان نمودن از آن ، همه بیهوده است.
این امر می آمد ، و از آن خواهد آمد ، یک چیز وحشتناک ، کابوس در غار سیاه و سفید به دنیا آمد
ترور ، قدرت بسیار کهن ، کیهانی ، سایه شکنجه روح از دست رفته
پرتاپ می هرج و مرج و تخریب.
این بی رحمانه آهن سخت بود ، و ساعت بعد از یک ساعت یک انقباض غیر ارادی ماهیچه در درک آن ، به تنهایی ،
به تنهایی.
خواهد بود وجود دارد هیچ کس به آنها را بشنود اگر آنها گریه کمک می شود وجود ندارد ، هیچ
رحمت است.
و به همین ترتیب تا صبح -- وقتی که آنها را به یک روز دیگر از کار پر زحمت ، کمی
ضعیف تر ، کمی نزدیکتر به زمانی که این امر می تواند به نوبه خود آنها را از متزلزل
درخت.