Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نهم که در آن به نظر می رسد که یک سناتور
نور آتش شاد تاباند بر روی فرش و فرش اطاق نشیمن cosey و
ساطع بر طرف فنجان چای و خوب روشنتر گلدان چای ، به عنوان سناتور پرنده
رسم کردن چکمه های خود ، آماده سازی به
قرار دادن پاهایش در یک جفت دمپایی های جدید خوش تیپ ، که همسرش شده بود ،
کار برای او در حالی که در تور سناتوری خود دور است.
خانم پرنده ، به دنبال تصویر بسیار لذت ، superintending
ترتیبات جدول ، هرگز و چند لحظه بعد mingling سخنان نصیحت امیز را به تعدادی از
نوجوانان شادمان بودند که effervescing
در تمام کسانی که حالت جست و خیز کردن ناگفته ها و شرارت است که مادران را شگفت زده کرده اند تا کنون
از زمان وقوع سیل. "تام ، اجازه دهید که درب دستگیره به تنهایی ، -- SA وجود دارد
مرد!
مری! مری! کشیدن دم گربه ، نیست -- ضعیف
بیدمشک!
جیم ، شما نباید صعود در آن جدول ، -- نه ، نه -- شما نمی دانید ، عزیز من ، چه
تعجب آن را به ما است که همه ، به شما امشب در اینجا! "گفت که او ، در گذشته ، هنگامی که او در بر داشت
فضا برای گفتن چیزی برای شوهرش است.
"بله ، بله ، من فکر کردم من فقط می خواهم را اجرا کردن ، صرف شب ، و کمی
راحتی در منزل. من دیگر خسته شده ام به مرگ ، و سر من درد! "
خانم پرنده یک نگاه کافور بطری ، که در نیمه باز ایستاد کاربر به سایر نظرسنجی
گنجه ، و به نظر می رسد به تفکر رویکرد به آن است ، اما شوهرش interposed.
"نه ، نه ، مری ، بدون doctoring! یک فنجان چای داغ خوب شما ، و برخی از خانه های خوب ما
زندگی ، همان چیزی است که من می خواهم. اتمام حجت کسب و کار خسته کننده ، این
قانون گذاری! "
و این سناتور لبخند زد ، تا اگر او به جای ایده با توجه به خود را دوست
قربانی به کشور خود.
"خوب ، گفت :" همسر او ، پس از کسب و کار چای جدول بود و نه کساد ،
"و آنچه را که آنها انجام شده است در مجلس سنا؟"
در حال حاضر ، چیزی که بسیار غیر معمول برای ملایم خانم کمی پرنده تا کنون به مشکل سر او بود
با آنچه که قرار بود در خانه دولت ، بسیار عاقلانه با توجه به اینکه او تا به حال
به اندازه کافی برای انجام را به ذهن خود او است.
بنابراین ، آقای پرنده ، چشمان او تعجب باز کرد ، و گفت ،
نه چندان از اهمیت زیادی است. "
"خوب ، اما است درست است که آنها که تصویب قانون منع مردم برای دادن
گوشت و نوشیدنی به آن دسته از مردمی فقیر رنگی که می آیند همراه؟
من شنیده ام که آنها از برخی از قانون چنین صحبت می کردند ، اما من هر مسیحی فکر نمی کنم
قوه مقننه را از آن! عبور "و" چرا ، مری ، شما در حال گرفتن به
سیاستمدار ، همه در یک بار. "
"نه ، مزخرف! من یک شکل برای تمام خود را به من بدهید
به طور کلی ، سیاست ، اما من فکر می کنم این چیزی است که کاملا بی رحمانه و غیر مسیحی است.
من امیدوارم که ، عزیزم ، هیچ قانونی چنین شده است منتقل می شود. "
تصویب قانونی منع مردم برای کمک به بردگان آمده است که وجود داشته است
بیش از کنتاکی ، عزیز من خیلی از آن چیزی که بوده است این بی پروا انجام می شود
مجازات اعدام را لغو که برادران ما در
کنتاکی هستند بسیار به شدت هیجان زده ، و آن لازم به نظر می رسد ، و نه بیش از مسیحی
و مهربان ، که چیزی باید توسط دولت ما انجام می شود برای آرام کردن هیجان است. "
"و آنچه که قانون است؟
آن را انجام دهد ما را به پناهگاه کسانی که فقیر موجودات شب ممنوع نیست ، نشانی از آن ، و برای دادن 'EM
چیزی راحت به خوردن ، و لباس های قدیمی چند ، و ارسال آنها را بی سر و صدا در مورد آنها
کسب و کار؟ "
"چرا ، بله ، عزیز من ، که به کمک و معاونت در جرم ، شما می دانید."
خانم پرنده ترسو ، سرخ زن کمی بود ، از حدود چهار پا در ارتفاع ، و
با چشم های آبی ملایم ، و رنگ هلو ، ضربه و gentlest ، شیرین ترین
صدا در جهان -- به عنوان شجاعت ،
خروس و بوقلمون به اندازه متوسط شناخته شده بوده است تا او را به بی نظمی و اغتشاش در اولین
صدای بوقلمون در اوردن ، و چاق و چله خانه سگ ، ظرفیت متوسط ، او را به انقیاد آورد
صرفا با دندانهای خود را نشان می دهد.
همسر و فرزندانش تمام دنیا او بودند ، و او در این حکومت های بیشتر
عجز و اقناع از فرمان یا استدلال است.
فقط یک چیز بود که قادر به برانگیزانندهتر او وجود دارد ، و آن تحریک آمد
در سمت او ماهیت غیر منتظره ای آرام و دلسوز -- هر چیزی در شکل
از ظلم و ستم او را به شور پرتاب ،
بود که بیشتر نگران کننده و غیر قابل توضیح در نسبت به طور کلی
نرمی طبیعت او.
به طور کلی بخشنده ترین و آسان ترین entreated از همه مادران ، هنوز هم پسران او
تا به حال یاد بسیار احترام از شدید ترین عذاب او یک بار در اعطا
آنها ، چرا که او در بر داشت آنها را با leagued
چند عاری از شرم پسران محله ، سنگسار یک بچه گربه بی دفاع.
"من به شما چه بگویم ،" استاد بیل استفاده می شود می گویند : "من که هم ترسیده بود.
مادرم به من به طوری که من فکر کردم او دیوانه ، و من شلاق هم خورده بود و سقوط را به
تخت ، بدون هر شام ، قبل از اینکه من می توانم بیش از تعجب آنچه در مورد آمده بود و ،
پس از آن ، من شنیده ام مادر گریه در خارج
درها ، ساخته شده است که من احساس بدتر از همه بقیه.
من شما را چه بگویید ، "او گفت ،" ما پسران یکی دیگر از بچه گربه سنگسار هرگز! "
به مناسبت حاضر ، خانم پرنده رز به سرعت ، با گونه های بسیار قرمز ، که کاملا
بهبود ظاهر کلی خود را ، و راه می رفت تا به شوهرش ، کاملا مصمم
هوا ، و ، در لحن مصمم گفت :
"حالا ، جان ، من می خواهند بدانند که اگر شما فکر می کنم این یک قانون است که راست و مسیحی؟"
"شما به من تیراندازی نیست ، در حال حاضر ، ماری ، اگر من می گویم من!"
"من هرگز نتوانست آن را از شما فکر ، جان ، شما برای آن رای نیست؟"
"با این حال ، سیاستمدار منصفانه." "شما باید شرمنده ، جان!
فقیر ، بی خانمان ، بی خانه موجودات!
اتمام حجت شرم آور ، ستمکار ، قانون ناپسند ، و من آن را ، شکستن یک ، اولین بار
من شانس را دریافت می کنید و من امیدوارم که من باید شانس داشته باشند ، من!
چیزهایی که به یک پاس زیبا رو ، اگر یک زن می تواند شام گرم و بستر را نمی دهد
فقیر ، گرسنه موجودات ، فقط به خاطر اینکه آنها برده شده اند و مورد آزار قرار گرفته و
تحت ستم تمام زندگی خود ، همه چیز و فقیر! "
"اما ، مری ، فقط به من گوش دهید.
احساسات شما کاملا درست ، عزیز ، و جالب توجه است ، و من به شما عشق برای آنها ؛
اما ، پس از آن ، عزیزم ، ما باید احساسات ما رنج می برند به فرار با قضاوت ما ، شما
باید توجه به اتمام حجت خصوصی در نظر بگیرند
احساس -- منافع عمومی ، نیز دخیل است ، وجود دارد -- به گونه ای است حالت عمومی وجود دارد
بی قراری رو به افزایش ، که ما باید کنار گذاشته احساسات خصوصی ما است. "
"در حال حاضر ، جان ، من هر چیزی در مورد سیاست نمی دانم ، اما من می توانم کتاب مقدس من به عنوان خوانده شده و
در آنجا می بینم که من باید گرسنه ، غذا پوشاندن برهنه ، و آسایش متروک ؛
و که کتاب مقدس منظور من را دنبال کنید. "
"اما در موارد که در آن خود را انجام می دهند تا شر بزرگ عمومی شامل --"
"اطاعت خدا در اعمال شیطانی عمومی به ارمغان می آورد هرگز. من می دانم از آن نمی تواند.
همیشه بی خطر ترین ، همه دور ، به عنوان او ما مناقصه.
"در حال حاضر ، به من گوش ، مری ، و من می توانم به شما دولت یک استدلال بسیار روشن ، به نشان می دهد --"
"O ، مزخرف ، جان! شما می توانید تمام شب ، صحبت ، اما شما می توانید آن را ندارند.
من آن را قرار داده به شما ، جان -- شما هم اکنون می گردانند فقیر ، لرز ، مخلوق گرسنه
از خانه شما را ، چرا که او یک فراری بود؟
آیا می خواهید ، در حال حاضر است؟ "
در حال حاضر ، در صورتی که حقیقت باید گفته شود ، سناتور ما تا به حال بدبختی به یک مرد بود که
به خصوص انسانی و طبیعت در دسترس ، و تبدیل دور کسی که در
مشکل لبه تیز شمشیر خود را هرگز شده است ، و آنچه
بدتر برای او در این تنگنا خاصی از استدلال بود که همسرش آن را می دانستند ،
و البته ساخت حمله و نه در نقطه غیرقابل دفاع است.
بنابراین ، او توسل به ابزار معمول به دست آوردن زمان برای چنین مواردی ساخته شده و
ارائه شده است ؛ او گفت : "ahem" ، و چند بار سرفه ، از جیب او
دستمال ، و شروع به پاک کردن عینک خود را.
خانم پرنده ، دیدن شرط دفاع از قلمرو دشمن ، تا به حال هیچ
وجدان نسبت به فشار استفاده او.
"من باید می خواهم برای شما انجام می دهند که ، جان - - من واقعا باید!
گرداندن یک زن در خارج از درب در snowstorm ، به عنوان مثال ، و یا ممکن است شما می خواهم
کنند او را تا قرار داده و او را در زندان ، نمی خواهد شما را؟
شما می توانید دست بزرگ که! "
"البته ، این امر می تواند یک وظیفه بسیار دردناک ، آقای پرنده آغاز شد ، در یک تن در حد متوسط است.
"وظیفه ، جان! از آن کلمه استفاده کنید! شما می دانید این وظیفه هیچ -- آن را می توان
وظیفه!
اگر کسانی می خواهند برای حفظ بردگان خود را از فرار ، اجازه دهید 'EM درمان' EM خوب ، --
که آموزه من است.
اگر من تا به حال برده (که من امیدوارم که من باید هرگز) ، من می خواهم که مایل خود را به فرار در معرض خطر
از من ، یا شما هم ، جان.
من به شما مردمی دور اجرا کنید زمانی که آنها خوشحال هستند و زمانی که کار اجرا ، فقیر
موجودات! آنها به اندازه کافی با سرما و گرسنگی و ترس ، رنج می برند و بدون همه
عطف علیه آنها ، و قانون یا بدون قانون ، من هرگز ، بنابراین به من کمک کند خدا "!
"مری! مری!
عزیزم ، به من اجازه دلیل با شما است. "
"من نفرت استدلال ، جان ، -- به خصوص استدلال بر روی چنین موضوعاتی.
راه There'sa شما مردمی سیاسی گرد آمدن و گرد یک چیز ساده در سمت راست ؛
و شما در آن خودتان را باور نمی کند ، هنگامی که آن را به عمل می آید.
من از شما می دانید به اندازه کافی ، جان.
شما باور ندارید آن را حق هر گونه بیش از من و شما آن را هر چه زودتر
از اول "
در این برهه حساس ، Cudjoe قدیمی ، مرد از همه کار سیاه و سفید ، قرار دادن سر خود را در
درها ، و آرزو "Missis را به آشپزخانه آمده" و سناتور ما
tolerably تسکین پس از کمی خود را ، نگاه
همسر با مخلوط غریب سرگرمی و ازار ، و ، صندلی خود را در
ARM - صندلی ، شروع به خواندن روزنامه است.
پس از لحظه ای ، صدای همسرش را در درب شنیده شد ، در لحن جدی و سریع ، ، --
"جان! جان!
من برای شما آرزو اینجا می خواهم آمد ، یک لحظه است. "
او مقاله خود را گذاشته و به آشپزخانه رفت و شروع شده است ، کاملا در شگفت زده
دید که خود را ارائه شده است : -- یک زن جوان و بلند و باریک ، با لباس های پاره شده و
، منجمد با یک کفش رفته ، و
جوراب زنانه ساقه بلند و دور از برش و پا خونریزی پاره ، پشت در مرگبار گذاشته شد
غش کردن بر دو عدد صندلی.
بود از نژاد نفرت در چهره اش وجود دارد تحت تاثیر قرار دادن ، هنوز هیچ کدام می تواند کمک کند احساس
زیبایی ، غمگین و احساساتی خود را در حالی که وضوح سنگی خود ، سرما آن ، ثابت و یادگاران مرگ
جنبه ، لرز موقر بیش از که به او زده است.
او جلب کرد نفس خود را کوتاه ، و در سکوت ایستاده بود.
همسر او ، و تنها رنگ آنها داخلی ، قدیمی ، عمه Dinah ، میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول درگیر در
ترمیمی اقدامات در حالی که Cudjoe قدیمی پسر روی زانوی او رو کرده بود ، و سرش شلوغ بود
کشیدن کردن کفش و جوراب خود را را ، و سایش پاها کمی سرد او.
"مطمئنا ، در حال حاضر ، اگر او an'ta دید به ناگهان گفت :" Dinah کهن و compassionately "' گلابی
مانند 'T حرارت ساخته شده است که او ضعف.
او tol'able گستاخ بود زمانی که وی در تقدیر و خواست اگر او می تواند خودش را گرم نیست و در اینجا
طلسم و من فقط askin "او را از جایی که او به تقدیر ، و او غش سمت راست پایین.
هرگز انجام نداده کار بسیار سخت ، حدس می زنم ، به نظر می رسد از دست او. "
"موجودی ضعیف!" خانم پرنده ، compassionately ، به عنوان زن به آرامی گفت :
unclosed بزرگ خود را ، چشم تاریک ، و به vacantly او نگاه.
ناگهان بیان از عذاب عبور چهره او ، و او بر خاست و گفت ، "O ، من
هری! آنها او را؟ "
پسر ، در این ، شروع به پریدن کرد از زانو Cudjoe ، و در حال اجرا را به سمت او قرار داده تا خود را
بازو دارد. "O ، او در اینجا! او در اینجا! "او بانگ زد.
"O ، چیه خانوم!" گفت که او ، طور افراطی ، خانم پرنده ، "حفاظت از ما! به او اجازه دهید آنها نیست! "
هیچ کس نمی خواهد به شما صدمه دیده است ، زن بیچاره ، گفت : "خانم پرنده ، encouragingly.
"شما امن هستند ، نترسید."
"خدا نگهدار شما گفت :" زن ، پوشش صورت خود را و گریه در حالی که پسر بچه کوچک ،
از دیدن او گریه میکرد ، سعی کردم به دامان خود را دریافت کنید.
با بسیاری از دفاتر آرام و زنانه ، که هیچ یک بهتر می دانستند چگونه به رندر نسبت به خانم
پرنده ، زن بیچاره ، در زمان ، رندر آرام تر بود.
بستر موقت برای او در مورد حل و فصل ، در نزدیکی آتش ارائه شده و پس از کوتاه
زمان ، او را به چرت زدن سنگین سقوط کرد ، با کودک ، که کمتر خسته به نظر می رسید ،
خواب کاملا بر روی بازوی خود را ، برای مادر
مقاومت با اضطراب عصبی kindest تلاش می کند تا او را از او و ، حتی در
خواب ، بازوی او را او را با قلاب unrelaxing محاصره کردند ، به عنوان اگر او حتی نمی توانست
سپس از او نگه هوشیار beguiled.
آقای و خانم پرنده برگشت به سالن رفته بود ، که در آن ، عجیب و غریب آن را به عنوان ممکن است ظاهر می شود ، هیچ
مرجع ، در هر دو طرف ساخته شده بود ، به مکالمه قبلی ، اما خانم پرنده
خودش با بافندگی کار خود را مشغول ساختم ، و آقای پرنده وانمود به خواندن این مقاله است.
"من تعجب می کنم که چه کسانی و چه است!" آقای پرنده گفت ، در گذشته ، به عنوان او آن را زمین گذاشتند.
خانم پرنده گفت : "وقتی که او بیدار شده و احساس می کند کمی استراحت ، خواهیم دید که".
"من می گویم ، همسر!" آقای پرنده پس از غرق در افکار در سکوت بیش از او در روزنامهها گفت.
"خب ، عزیز!"
"او می تواند یکی از روپوش خود را می پوشند نه ، می تواند او را توسط هر اجازه ، و یا توجه به چنین؟
او به نظر می رسد و نه بزرگتر از شما. "
لبخند کاملا محسوس glimmered بر روی صورت خانم پرنده ، به او پاسخ داد ، : "خواهیم دید."
یکی دیگر از مکث ، و آقای مرغ دوباره آغاز شد ،
"من می گویم ، همسر!"
"خب! حالا چه؟ "
"چرا ، است که پنهان سازی bombazin قدیمی وجود دارد ، که شما بر روی هدف نگه دارید برای قرار دادن بیش از من وقتی که من
چرت بعد از ظهر من و شما نیز ممکن است او را که ، -- او نیاز به لباس ".
Dinah در این لحظه ، نگاه که می گویند که زن بیدار می شد و می خواستم ببینم
Missis.
خبر اعدام آقای و خانم پرنده رفت به آشپزخانه ، پس از آن توسط دو پسر بزرگتر ،
کوچکتر سرخ ، در این زمان ، با خیال راحت در بستر دفع.
زن اکنون ساعت نشسته بودم تا در مورد حل و فصل ، با آتش است.
او به طور پیوسته به جار زدن ، با بیان آرام ، قلب شکسته ، بسیار
متفاوت از آشفته سابق خود را به wildness.
"آیا از من می خواهید؟" خانم پرنده گفت : ، در زنگ های ملایم.
"من امیدوارم که شما احساس بهتری در حال حاضر ، زن بیچاره!"
دراز کشیده ، لرز آه تنها پاسخ بود ، اما او برداشته چشم تاریک او ، و
آنها را بر روی او را با چنین بیان بی کس و التماس کنان ثابت ، که اشک آمد
به چشم زن کمی.
شما نیاز نمی شود ترس از هر چیز ، ما دوستان در اینجا ، زن بیچاره!
به من بگو شما را از کجا آمده ، و آنچه شما می خواهید ، گفت : "او.
من از کنتاکی آمد ، گفت : "زن.
"وقتی" آقای پرنده گفت : ، مصرف interogatory.
"امشب" و "چطور؟"
"من بر روی یخ عبور کرد."
"عبور بر روی یخ!" گفت : در هر حال حاضر یکی.
"بله" گفت که این زن ، به آرامی ، "من است.
خدا به من کمک ، من بر روی یخ عبور ، برای آنها پشت من بودند -- پشت -- و
هیچ راه دیگری وجود ندارد! "
"حقوق ، Missis Cudjoe ، گفت :" ، "یخ است همه در بلوک های شکسته ، نوسانی و
tetering بالا و پایین در آب "،" من می دانم -- من آن را می دانم! "گفت که او ،
طور افراطی "ولی من این کار را کرد!
من می خواهم که من می توانم -- من فکر نمی کنم من باید بیش از ، اما من اهمیتی نمی!
من اما می تواند ، می میرند و اگر من این کار را نکرد.
خداوند به من کمک کرد ، هیچ کس نمی داند که چقدر خداوند می تواند 'EM کمک ، تا آنها سعی می کنند ، گفت :"
زن ، با یک چشم چشمک می زنند. "شما برده؟" آقای پرنده گفت :.
"بله ، آقا ، من متعلق به یک مرد در کنتاکی است."
او به شما نامهربان است؟ "" نه آقا ، او یک استاد خوب بود ".
و معشوقه خود را نامهربان به شما است؟ "
"نه ، آقا -- نه! معشوقه من بود همیشه برای من خوب است. "
"چه می تواند شما را وادار به یک خانه خوب را ترک ، و سپس ، و فرار ، بروید و از طریق
چنین خطراتی؟ "
زن در خانم پرنده نگاه ، با نگاه مشتاق ، دقیق ، و آن را نداشت
فرار او را که او در ماتم عمیق لباس بود.
خانم ، او گفت ، ناگهان ، "شما همیشه یک کودک را از دست داد؟"
سوال غیر منتظره بود ، و آن را بر روی یک زخم جدید تراست بود ، برای این فقط یک
ماه از زمان فرزند عزیزم از خانواده در قبر گذاشته شده بود.
آقای پرنده تبدیل به اطراف و راه می رفت به پنجره ، و پرنده خانم پشت سر هم به اشک ؛
اما ، از دوره نقاهت بعد صدای او ، او گفت ، "چرا که شما بخواهید؟
من یک کمی از دست داده اند. "
"سپس شما را برای من احساس. من از دست داده اند دو ، یکی پس از دیگری ، -- سمت چپ
'EM آنجا دفن شده اند زمانی که من از آن پرتو ها آمدند دور و من تا به حال تنها این سمت چپ یکی است.
من بدون او یک شب هرگز خواب ، او همه من تا به حال بود.
او برای راحتی خودم و غرور ، روز و شب بود و ، خانم ، که قرار بود او را
دور از من ، -- او را به فروش -- فروش او را در جنوب ، خانم ، به تمام تنهایی -- یک کودک است که
شده بود ، هرگز به دور از مادرش در زندگی اش را!
من می توانم آن ایستاده نیست ، چیه خانوم.
من می دانستم که من باید برای هر چیزی خوب هرگز ، اگر آنها ؛ و وقتی من می دانستم مقالات
مقالات ، امضا شده بود و او فروخته بود ، من او را گرفت و خاموش در شب آمد و آنها
تعقیب می کردند من -- مردی که او را خریده ، و
برخی از مردمی Mas'r ، -- و آنها فرو می ریزند درست پشت سر من ، و من شنیده ام
'EM.
من بر روی یخ شروع به پریدن کرد و من در سراسر کردم ، من نمی دانم ، -- اما ، برای اولین بار من می دانستم ،
یک مرد به من کمک بانک. "زن گریه و نه گریه.
او را به یک جای که در آن اشک ها خشک رفته بود ، اما هر یک در اطراف خود ، در برخی از
مشخصه راه را از خود ، نشان دادن علائمی از همدردی دلچسب.
این دو پسر ، کمی پس از rummaging از جان گذشته در جیب خود ، در جستجوی
آن دسته از دستمال جیب که مادران می دانند یافت می شود وجود دارد هرگز ، تا به حال
پرتاب disconsolately خود را به
دامن از لباس شب مادر خود را ، جایی که آنها گریه و پاک کردن چشم خود را و
بینی ، قلب خود را به محتوای -- خانم. پرنده به حال صورت خود را نسبتا در خود پنهان جیب
دستمال و Dinah قدیمی ، با اشک
جریان پایین سیاه و سفید ، چهره او را صادقانه ، انزال ، "پروردگار رحمت بر ما!" با
همه شور از اردوگاه - جلسه -- در حالی که Cudjoe قدیمی ، مالش چشم او بسیار سخت با
آستین های خود را ، و بیشتر نادر
انواع چهره معوج شده ، گاهی در همان کلید پاسخ ، با بزرگ
شور.
سناتور ما دولتمرد بود ، و البته نمی تواند انتظار می رود به گریه ، مثل دیگر
فانی و او پشت خود را به این شرکت ، و از پنجره نگاه و
به خصوص مشغول در پاکسازی خود به نظر می رسید
گلو و پاک کردن خود را عینک عینک ، گاهی دمیدن بینی خود را به شیوه ای
که برای تحریک سوء ظن محاسبه شد ، هر یک در یک کشور به رعایت شده بود ،
انتقادی.
: "چگونه آمد شما به من بگویید که شما تا به حال یک استاد نوع؟" او ناگهان گفت ، gulping
پایین بسیار مصمم نوعی از رو به افزایش در گلو خود ، و تبدیل ناگهان گرد بر
زن است.
"از آنجا که او استاد نوع بود ، من که از او ، می گویند که هیچ راه -- و معشوقه من بود
نوع ، اما آنها می توانند به خودشان کمک کنند.
آنها پول را دارا بودند و برخی از راه وجود دارد ، من نمی تواند بگوید که چگونه ، که یک مرد بود
نگه بر روی آنها ، و آنها موظف بودند به او اراده خود را به من بدهید.
من گوش شنیده ام او را گفتن معشوقه که ، و او التماس و شفاعت برای من --
و او گفت که او می تواند خود را ، و همه روزنامه های کشیده می شدند ؛ -- و
سپس آن را بود من او را گرفت و خانه ام را ترک ، و دور آمد.
من می دانستم که بدون استفاده از من در تلاش برای زندگی بود ، در صورتی که این کار را کرد ؛ برای 'گلابی T' مثل این
فرزند من است. "
"شما بدون شوهر؟" "بله ، اما او به مرد دیگری به آن تعلق دارد.
کارشناسی ارشد خود واقعی سخت به او است ، و نمی خواهد به او اجازه دهید می آیند برای دیدن من ، به ندرت و
او بر ما سخت تر و سخت تر رشد کرده است ، و او را تهدید به او فروش پایین جنوب -- آن
مثل من هرگز او را دوباره پس بگیرید! "
لحن آرام که در آن زن تلفظ این کلمات ممکن است منجر
ناظر سطحی فکر می کنم که او به طور کامل بی تفاوت بود ، اما آرامش وجود دارد ،
عمق حل و فصل از غم و اندوه بزرگ ، چشم او تاریک ، که به مراتب در غیر این صورت از چیزی صحبت کرد.
و از کجا منظور شما برای رفتن ، زن بیچاره من؟ "خانم پرنده گفت :.
"به کانادا ، اگر من می دانستم که فقط در جایی که بود.
آیا آن را بسیار دور است ، کانادا؟ "گفت که او ، به دنبال ، با هوای ساده ، مطمئن ،
به چهره خانم پرنده. "چیزی ضعیف!" خانم پرنده گفت ،
غیر ارادی است.
"" TA راه بسیار بزرگی کردن ، فکر می کنم؟ "گفت : زن ، صادقانه است.
"بسیار بیشتر از شما فکر می کنید ، کودک فقیر" خانم پرنده گفت : "اما ما سعی خواهیم کرد به فکر می کنم
چه می تواند برای شما انجام می شود.
در اینجا ، Dinah ، او را تشکیل می دهند به یک تخت خواب در اتاق خود ، نزدیک آشپزخانه ، و من فکر می کنم
آنچه برای او در صبح. در همین حال ، ترس هرگز ، زن فقیر ؛ خود قرار دهید
اعتماد به خدا ، او از شما محافظت خواهد کرد ".
خانم پرنده و شوهرش reentered اطاق نشیمن.
او در تکان خوردن ، صندلی کم کم به او قبل از آتش نشسته ، swaying متفکرانه به
وپیش.
آقای پرنده strode و پایین اتاق ، گله مند به خود ، "پیش! واه!
مبهوت کسب و کار بی دست و پا! "در طول ، striding تا به همسرش ، او در
گفت :
"من می گویم ، همسر ، او باید به دور از اینجا ، این شب بسیار.
که هموطنان خواهد شد در عطر و بوی روشن و اوایل صبح فردا : اگر 'T
تنها زن ، او می تواند دروغ آرام تا آن به پایان رسید ، اما که کمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ
می توان هنوز هم توسط سربازان از اسب نگهداری می شوند نیست و
پا ، من به من حکم ، او آن همه را ، ظاهر سر خود را از برخی از پنجره و یا
درب.
یک کتری زیبا از ماهی آن را برای من ، بیش از حد ، با آنها گرفتار هر دو در اینجا ،
در حال حاضر! نه ، آنها باید به امشب خاموش کردم ".
"امشب!
چگونه امکان پذیر است -- که در آن به "؟
گفت : "خوب ، من به خوبی می دانیم که در آن به ، سناتور ، شروع به چکمه های خود قرار داده ،
با هوا بازتاب و توقف زمانی که پای خود را نیم در بود ، او زانو خود را در آغوش گرفت
با هر دو دست ، و به نظر می رسید به در مدیتیشن عمیق.
"اتمام حجت نفرین شده بی دست و پا ، کسب و کار زشت ،" گفت که او ، در گذشته ، شروع به خود یدک کش
بوت تسمه دوباره "و واقع that'sa!"
پس از یکی بوت نسبتا ، سناتور با در دست او نشسته ، عمیقا
مطالعه شکل از فرش.
"این خواهد شد که باید انجام شود ، هر چند ، برای هر چیزی من می بینم ، -- همه چسبیدن به آن!" و او جلب
بوت شدن نگرانی ، و خارج از پنجره نگاه.
در حال حاضر ، کمی پرنده خانم یک زن با احتیاط بود ، -- یک زن که هرگز در زندگی اش گفت ،
"من به شما گفتم تا!" و به مناسبت حال حاضر ، هر چند به خوبی آگاه باشند از
شکل تاملات شوهرش شد
مصرف ، او بسیار عاقلانه forbore با آنها دخالت ، تنها شنبه بسیار بی سر و صدا در
صندلی خود را ، و نگاه کاملا آماده برای شنیدن مقاصد ارباب صاحب تیول خود را ، زمانی که او باید
فکر می کنم مناسب به آنها را مطلق.
"شما" او گفت ، "مشتری قدیمی من ، ون و Trompe وجود دارد ، تا کنون بیش از کنتاکی می آیند ،
و همه بردگان خود را آزاد و او خریده است هفت مایل تا نهر ،
در اینجا ، در جنگل ، که هیچ کس می رود ،
مگر اینکه بر روی هدف و محل اتمام حجت است که در عجله یافت نمی شود.
در آنجا او می خواهم به اندازه کافی امن ، اما طاعون از چیزی است ، هیچ کس می تواند یک درایو
کالسکه امشب وجود دارد ، اما من. "
"چرا که نه؟ Cudjoe راننده عالی است. "
AY ، برای همیشه ، اما در اینجا آن است.
نهر به عبور دو بار و عبور دوم این است که کاملا خطرناک است ، مگر اینکه
یکی از آن می داند که من.
عبور آن را صد بار سوار بر اسب ، و دقیقا می دانند نوبت به
طول می کشد. و به این ترتیب ، شما می بینید ، هیچ کمک برای آن وجود دارد.
Cudjoe باید در اسب قرار دهید ، به عنوان بی سر و صدا ممکن است ، در حدود دوازده ساعت ، و من
را به او و سپس ، برای دادن رنگ به ماده ، او باید مرا در حمل به بعد
میخانه را به صحنه را برای کلمبوس ، که
فقط می آید توسط حدود سه یا چهار ، و پس از آن خواهد آید که اگر من تا به حال تا به حال حمل
برای آن. من باید به کسب و کار روشن و اوایل
در صبح است.
اما من فکر من باید احساس و نه ارزان وجود دارد ، بعد از همه این که گفته شده و انجام می شود ؛
، اما آن را قطع ، من می توانید آن را کمک کند! "
"قلب شما بهتر است از سر خود را ، در این مورد ، جان است ، گفت :" زن ، تخمگذار او
کمی دست سفید خود را در. "می تواند همیشه من شما را دوست داشت ، به حال من نمی
شناخته شده است شما بهتر از تو نمی دانی؟ "
و آن زن کمی نگاه بسیار خوش تیپ است ، با اشک براق در چشمان او ، که
سناتور فکر کردم او باید یک شخص قطعا زیرکانه ، برای به دست آوردن چنین زیبا
موجودی به چنین تحسین پرشور
از او ، و به همین ترتیب ، چه می توانست انجام دهد اما راه رفتن خاموش soberly ، در مورد حمل را ببینید.
در درب ، با این حال ، او متوقف شد یک لحظه ، و پس از آن به آینده ، او ، با برخی از گفت :
درنگ.
«مری ، من نمی دانم چگونه شما می خواهم در مورد آن احساس ، اما که کشو پر از چیزهایی
-- -- فقیر کمی هنری "که گفت ، او به سرعت بر روی پاشنه خود تبدیل شده است ،
همسر او باز کمی تخت اتاق مجاور درب اتاق خود ، و گرفتن شمع ،
آن را در دفتر وجود دارد و پس از آن از یک زنگ تفریح کوچک او در زمان یک کلید ،
و آن را متفکرانه در قفل
کشو ، و ساخته شده یک وقفه ناگهانی ، در حالی که دو پسر ، که پسربچه می خواهم ، نزدیک به دنبال به حال
پاشنه او ، ایستاده بود نگاه ، با ساکت و آروم ، نگاهها قابل توجهی ، در مادرشان است.
و آه! مادر بار خوانده شده است که این ، وجود داشته هرگز در خانه خود یک کشو ، و یا
گنجه ، باز از آن ، مانند باز و بسته شدن به شما بوده است دوباره از کمی
قبر؟
آه! مادر خوشحال است که شما هستند ، اگر آن نشده است.
خانم پرنده به آرامی باز کشو.
کمی از کت های بسیاری از شکل و طرح ، انبوهی از پیش بند ، و ردیف کوچک وجود دارد
جوراب ساق بلند ، و حتی یک جفت از کفش های کوچک ، پوشیده و در انگشتان پا مالیده ، peeping شد
از چین های یک مقاله.
اسب اسباب بازی و واگن ، بالا ، توپ ، وجود دارد -- یادبود جمع شده بودند با بسیاری از پارگی
و بسیاری از قلب شکسته
او توسط کشو نشست ، و تکیه سر او را روی دست او بیش از آن ، گریستم تا
اشک را از طریق انگشتان دست او را به کشو سقوط کرد و سپس به طور ناگهانی بالا بردن سر او ، او
با عجله عصبی آغاز شد ، انتخاب
plainest و قابل توجه ترین مقالات ، و جمع آوری آنها را در یک بسته نرم افزاری.
"ماما" گفت : یکی از پسران ، به آرامی دست زدن به بازوی خود را ، "شما رفتن به هدیه
کسانی که همه چیز؟ "
"پسر عزیزم ،" او گفت ، آرام و صادقانه "، اگر عزیز ما ، با محبت کمی
هنری به نظر می رسد از آسمان ، او خواهد بود خوشحالم که این ما را.
من می توانم آن را در قلب من پیدا نیست که آنها را هدیه به هر فرد مشترک -- به کسی
که خوشحال بود ، اما من آنها را به یک مادر قلب شکسته و پر غصه از من ؛
و من امیدوارم که خدا نعمت خود را با آنها ارسال! "
در این جهان وجود دارد خوبان روح ، که غم همه بهار را به دنبال لذت پیروزی برای
دیگران که امید های زمینی ، در قبر با اشک های بسیاری گذاشته ، دانه از
که بهار گل شفا و مرهم برای متروک و مضطرب.
در میان چنین زن ظریف که نشسته وجود دارد توسط لامپ ، قطره اشک آهسته ،
در حالی که او آماده یادبود او در یک خود را از دست رفته برای سرگردان رانده است.
خانم پرنده پس از مدتی ، کمد لباس را باز و پس از ان از دشت ، مصرف ،
لباس بی عیب و یا دو ، او نشستم میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول به جدول خود کار ، و با استفاده از سرنگ ،
قیچی ، انگشتانه و در دست ، بی سر و صدا
شروع "اجازه دادن به پایین" روند که شوهرش به حال توصیه می شود ، و ادامه داد
میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول در آن را تا ساعت های قدیمی در گوشه زده دوازده ، و او را شنیده پایین
نمایی از چرخ ها در درب.
«مری ، گفت :" همسر او ، در آینده ، با پالتو خود را در دست خود را ، "شما باید از خواب بیدار
او را ، ما باید خاموش ".
خانم پرنده عجله مقالات مختلف او در یک دشت کوچک جمع آوری کرده بود ، سپرده
تنه ، و قفل آن ، مورد نظر شوهرش آن را در کالسکه را ببینید ، و پس از آن
اقدام به تماس با زن.
به زودی ، arrayed در پنهان سازی ، کلاه سر گذاشتن ، و شال ، که به تعلق آن به حال خود
بانی خیر ، او را در درب با کودک او را در آغوش او ظاهر شد.
آقای پرنده او را به داخل کالسکه عجولانه و خانم پرنده فشار بعد از او به
مراحل حمل.
الیزا از کالسکه تکیه و خاموش کردن دست او را -- دست را به عنوان نرم و زیبا
در عوض داده شد.
او ثابت بزرگ خود را ، چشم تاریک ، پر از معنای جدی ، در صورت خانم پرنده ، و
به نظر می رسید رفتن به صحبت می کنند.
لب های او منتقل شده ، -- او یک یا دو بار سعی کردم ، اما هیچ صدا وجود دارد -- و با اشاره
رو به بالا ، با یک نگاه هرگز فراموش شود ، او در صندلی سقوط کرد ، و تحت پوشش خود
مواجه خواهند شد.
درب بسته شد و کالسکه سوار در.
چه وضعیتی ، در حال حاضر ، برای سناتور میهن پرستانه ، که تمام هفته قبل بوده است
ترغیب کردن قوه مقننه از حالت خالص خود را به تصویب قطعنامه های سختگیرانه تر
در مقابل فراریان فرار ، harborers خود را و abettors!
سناتور خوب ما در حالت خالص خود را به حال توسط هر یک از برادران خود را در بیش از
واشنگتن ، در مرتب کردن بر اساس فصاحت است که برای آنها شهرت جاویدان برنده!
چگونه sublimely او با دست های خود را در جیب خود نشسته ، و تمام احساساتی scouted
ضعف کسانی که رفاه فراریان بدبخت چند را قبل از بزرگ قرار داده
منافع ملی!
او به عنوان یک شیر در مورد آن بصورت برجسته بود ، و "mightily متقاعد شده" نه تنها خود را ، اما
هر کس که او را شنیده ام -- اما پس از آن نظر خود را فراری فقط یک ایده
نامه که هجی کلمه ، -- و یا در
ترین ، تصویر از روزنامه یک عکس کمی از یک مرد با یک چوب و بسته نرم افزاری
با "فرار از مشترک" را در زیر آن.
سحر و جادو از حضور واقعی پریشانی ، -- چشم انسان التماس کنان ،
ضعیف ، لرزش دست بشر ، -- درخواست تجدید نظر از مأیوس شدن از عذاب درمانده ، این او بود
هرگز تلاش نکرده است.
او هرگز فکر نمی کردم که فراری بی چاره مادر ، یک کودک بی دفاع ، ممکن است --
مانند که یکی که اکنون با پوشیدن کمی کلاه پسر از دست رفته خود را به خوبی شناخته شده و بنابراین ،
به عنوان سناتور فقیر ما از سنگ نیست و یا
فولاد ، -- او به عنوان یک مرد ، و یکی از نجیب دل کاملا هم بود -- او بود ، به عنوان
همه باید در مورد غم انگیز برای میهن پرستی خود را را ببینید.
و شما نیاز به شادی کردن بیش از او ، برادر خوب از ایالات جنوبی ، برای ما
برخی از inklings که بسیاری از شما ، تحت شرایط مشابه ، کار زیادی انجام دهیم نه
بهتر است.
ما دلایلی داریم را می دانید ، در کنتاکی ، در می سی سی پی ، دل نجیب و سخاوتمند ،
به چه کسی هرگز داستان رنج بیهوده گفته بود.
آه ، خوب برادر! آن عادلانه است را برای شما به از ما انتظار می رود خدمات که شجاع خود را ،
قلب محترم نمی خواهد به شما اجازه می دهد به رندر ، شما را در محل ما بودند؟
باشید که آن را به عنوان ممکن است ، اگر سناتور خوب ما گناهکار سیاسی بود ، او در یک راه عادلانه به بود
پاک کردن آن توسط توبه و طلب بخشایش شب او.
یک دوره مداوم و طولانی از آب و هوا بارانی بود ، و زمین نرم ، غنی از
اوهایو ، که هر کس نمی داند ، ستودنی ساخت گل مناسب -- و
جاده راه آهن از زمان های خوب قدیمی اوهایو بود.
"و دعا ، چه نوع از یک راه ممکن است که خواهد بود؟ می گوید :" برخی از مسافر شرقی ، که
عادت به اتصال هیچ ایده با راه آهن شده است ، اما کسانی که از صافی یا سرعت.
می دانیم ، پس از آن ، بی گناه دوست شرق ، که در مناطق عقب افتاده از غرب ، که در آن
گل از عمق ژرف و متعالی ، جاده ها از سیاهههای مربوط به گرد خشن ساخته شده ،
عرضی در کنار هم چیده شده ، و
در طراوت بکر خود را با زمین ، چمن ، پوشش داده شده است و آنچه ممکن است در می آیند
به دست ، و سپس calleth شادی بومی آن جاده ، و سر راست essayeth
پس از ان سوار است.
در روند زمان ، باران شستن تمام چمن و چمن فوق الذکر ، حرکت سیاهههای مربوط
اینطرفی و انطرف تر ، در مواضع منظره ، بالا ، پایین و بشکل ضرب در ، با
غواصان chasms و ruts از گل سیاه و سفید دخالت.
بیش از چنین جاده به عنوان سناتور این ما سکندری رفت و همراه ، ساخت بازتاب های اخلاقی
به طور مداوم تحت شرایط می تواند انتظار می رود ، -- مجموعه مقالات کالسکه
همراه بسیار به شرح زیر است -- ضربت! ضربت! ضربت!
با دوغاب پر! در پایین گل -- سناتور ، زن و کودک ، معکوس کردن مواضع آنها به طوری
ناگهان به عنوان آمده است ، بدون هیچ گونه تنظیم بسیار دقیق ، در مقابل پنجره ها از
طرف پایین تپه می باشد.
حمل چوب به سرعت ، در حالی که Cudjoe در خارج از شنیده جمع اوری بزرگ
در میان اسب.
پس از pullings بی فایده و twitchings های مختلف ، فقط به عنوان سناتور از دست دادن
تمام صبر ، حمل به طور ناگهانی حقوق خود را با جستن ، -- دو چرخ جلو بروید
را به یکی دیگر از مغاک ، و سناتور ،
زن و کودک ، تمام promiscuously جست و خیز بر روی صندلی جلو ، -- سناتور "کلاه
این ماجرا بیش از چشم و بینی خود را کاملا unceremoniously ، و او خود را در نظر
نسبتا خاموش -- گریه های کودک ، و
Cudjoe در خارج ارائه آدرس های متحرک به اسب ها ، که می لگد زدن ،
و floundering ، و زور زدن در زیر ترک های مکرر شلاق.
چشمه کالسکه ، با دیگری جستن ، -- پایین چرخ عقبی ، -- سناتور ، زن ،
و کودک ، پرواز بر روی صندلی عقب ، آرنج خود را در مواجهه با کلاه سر گذاشتن خود ، و
هر دو پا او را در حال وارد شدن به کلاه خود ، که مگس در تصادم به صورت شیب دار روی هم انباشته می شود.
پس از چند لحظه "پوسته خارجی" به تصویب می رسد ، و اسب متوقف ، فرآیند له له زدن ؛ -- سناتور
کلاه خود را می یابد ، زن راست کلاه سر گذاشتن او و hushes به کودک خود ، و آنها تجدید و احیای روحیه
خود را برای آنچه که هنوز برای آمدن.
در حالی که تنها برآمدگی مداوم! ضربت! ، درهمآمیخته فقط با راه های مختلف ، با
سمت غواصان فرو می و ترکیب را تکان میدهد و آنها شروع به تملق گفتن خود را که
آنها آنقدر بد خاموش نیست ، بعد از همه.
در گذشته ، با غوطه مربع ، قرار می دهد که همه را به پای خود و پس از آن را به
کرسی های خود را با سرعت باور نکردنی ، کالسکه متوقف می شود -- و بعد از خیلی خارج
اغتشاش ، Cudjoe به نظر می رسد در درب.
"لطفا ، آقا ، آن نقطه بد قدرتمند ، این yer'.
من نمی دانم که ما چگونه به دریافت clar. من thinkin ما باید gettin
سناتور despairingly مراحل ، چیدن کمرویی برای برخی جای پای محکم و پایین می رود
یک پا در عمق ، بی اندازه است -- او سعی می کند آن را بالا بکشد ، تعادل خود را از دست می دهد ، و
بلغزد به گل ، و صید
خارج ، در یک وضعیت بسیار نومید شده توسط Cudjoe.
اما ما خودداری کردن از ، از همدردی به استخوان خوانندگان ما.
مسافران غربی ، که دارای یک ساعت یک نیمه شب در فرآیند جالب beguiled
کشیدن پایین نرده های راه آهن ، به دیلم یا اهرم بلند واگن خود را از چاله های گل ، یک
محترمانه و سوگوارانه همدردی با قهرمان تاسف ما است.
ما التماس آنها را به قطره اشک خاموش ، و با تصویب.
پر بود در اواخر شب هنگامی که کالسکه ظهور ، چکیدن و bespattered ،
از نهر ، و در درب از یک خانه ی رعیتی بزرگ ایستاده بود.
آن زمان هیچ پشتکار ناچیز به بیدار کردن زندانیان ، اما در آخرین
مالک محترم ظاهر شد ، و undid درب.
او بزرگ ، بلند ، اورسن bristling همکار ، کامل شش فوت و اینچ در
جوراب خود را ، و در جامه فلانل یا پشمی قرمز شکار شرت arrayed.
حصیر بسیار سنگین از مو ، شنی در یک وضعیت قطعا tousled ، و ریش
رشد برخی از روزها ، مرد شایسته را داد ظاهر ، دست کم ، نه
به خصوص prepossessing.
او به مدت چند دقیقه نگه داشتن شمع در بالاترین نقطهء کشتی ایستاده بود ، و پلک زدن ما
مسافران با بیان ملال انگیز و mystified که واقعا مضحک بود.
هزینه برخی از تلاش های سناتور ما او را وادار به این مورد به درک کامل ؛
و در حالی که او در حال انجام خود را در آن ، ما باید به او معرفی کمی را به ما
صادق جان وان Trompe یک بار کاملا قابل توجه زمین ، مالک و صاحب برده بود ، در
ایالت کنتاکی است.
داشتن "هیچ چیزی از خرس در مورد او اما پوست" ، و طبیعت با استعداد
بزرگ ، صادقانه ، فقط قلب ، کاملا با تساوی شرایط ، به قاب غول پیکر او ، او برای برخی شده بود
سال شاهد با ناراحتیشان سرکوب
کار از یک سیستم به همان اندازه بد ستمگر و تحت ستم است.
در گذشته ، یک روز ، قلب بزرگ جان در مجموع بیش از حد بزرگ دارای عقاید مجبور به پوشیدن او
اوراق قرضه دیگر هیچ ، تا او فقط در زمان خود جیب کتاب از میز خود را ، و رفت و بیش از
به اوهایو ، و خریداری یک چهارم از یک
شهرستان خوب است ، زمین های غنی ، مقالات رایگان برای همه مردم خود ، -- مردان ، زنان ، و
کودکان ، -- آنها را بسته بندی شده در واگن ، و ارسال آنها را به حل و فصل کردن و سپس
صادق جان ، صورت خود را تا نهر تبدیل شده است ،
SAT و بی سر و صدا پایین در امن و امان ، مزرعه بازنشسته ، برای لذت بردن از وجدان خود و خود را
بازتاب.
"آیا شما مردی که زن بیچاره و کودک را از برده catchers پناه؟" گفت :
این سناتور ، به صراحت. صادق جان گفت : "من نه فکر می کنم من هستم" ،
با برخی از تاکید قابل توجهی است.
"من فکر می کردم چنین است ،" گفت : سناتور.
"اگر کسی می آید وجود دارد ، گفت :" مرد خوب ، کشش قد بلند ، فرم خود را عضلانی
رو به بالا ، "به همین دلیل در اینجا من برای او آماده هستم و من هفت پسر ، هر شش پا بالا ،
و آنها خواهید بود آماده برای 'EM است.
به جهات ما را به 'EM ، گفت :" جان ، "بگوید" EM مهم نیست چقدر وقت آنها تماس بگیرید ، آن را --
ایجاد تفاوت مهربانتر به ما گفت : "جان ، در حال اجرا انگشتان خود را از طریق شوک
مو کاهگلی است که سر خود را ، و سرشار را به یک خنده بزرگ.
خسته ، خسته و بی روح ، الیزا خودش کشیده تا درب ، با کودک خود
دروغ گفتن در یک خواب سنگین بر بازوی او.
مرد خشن برگزار شد شمع به صورت خود و uttering نوع نالیدن دلسوز ،
در را باز کرد یک تخت کوچک اتاق مجاور به آشپزخانه بزرگ جایی که آنها
ایستاده بودند ، و او را به رفتن شوید. motioned
او در زمان پایین شمع و روشنایی آن ، آن را بر اساس جدول ، و پس از آن خطاب
خود را به الیزا. "حالا من می گویند ، گال ، شما لازم نیست کمی
afeard ، اجازه دهید که خواهد آمد.
من تا که همه چیز مرتب سازی بر اساس O '، گفت :" او با اشاره به دو یا سه تفنگ نیکو بیش از
منتل تکه "و اکثر افرادی که من می دانم می دانم که' T سالم نخواهد بود به
سعی کنید به کسی خارج O 'خانه من زمانی که من agin آن هستم.
بنابراین در حال حاضر شما jist به خواب رفتن در حال حاضر ، به عنوان آرام به عنوان اگر yer مادر نویسنده rockin بود ، گفت : "
او ، و او در را بست.
"چرا ، این است که سازمان ملل متحد خوش تیپ غیر معمول ،" او را به سناتور گفت.
"آه ، خوب ، UNS خوش تیپ بزرگترین علت برای اجرا ، گاهی اوقات ، در صورتی که هر
feelin نوع O ، مثل زنان شایسته.
من می دانم همه چیز در مورد آن. "
سناتور ، در چند کلمه ، به طور خلاصه توضیح داد تاریخ الیزا.
"خروجی OU! AW! در حال حاضر ، می خواهم بدانم گفت : "مرد خوب ، pitifully" sho! در حال حاضر sho!
این natur در حال حاضر ، crittur فقیر! شکار پایین در حال حاضر مثل یک گوزن ، -- تعقیب و دنبال کردن ، استهزاء کردن برای
havin طبیعی است feelin ، و doin مادر ندارد O نوع "می تواند کمک به doin'!
من نویسنده چه بگویم ، این چیزها yer nighest آمد مرا به swearin "، در حال حاضر ، O'
هر چیزی ، "صادق جان گفت ، او چشم خود را با پشت بزرگ پاک ،
freckled ، دست زرد است.
"می گویم yer به چه چیزی ، چه غریبه ، آن سال و سال ها بود من می خواهم قبل از کلیسا jine ،
'باعث دور وزیران در بخش های ما استفاده می شود به موعظه که کتاب مقدس رفت و در را برای
این قبل از اینکه قلمه ، -- و من نمی تواند
تا 'EM با یونانی و عبری ، و به همین ترتیب من در زمان agin' EM ، کتاب مقدس و تمام.
من کلیسا jined هرگز تا که من پیدا کردم وزیر بود که به 'Em All عرضه در یونان
و تمام آن ، و او گفت : درست برعکس ، و پس از آن من در زمان راست نگه دارید ، و
jined کلیسا ، -- من در حال حاضر ، واقع ، "گفت :
جان ، که تمام این مدت uncorking برخی از شراب بطری بسیار شاد و خرم شده بود ، که در
این برهه او ارائه شده است.
"Ye'd بهتر بذله گویی قرار داده تا در اینجا ، در حال حاضر ، تا نور روز ، گفت که او ، صمیمانه ،" و من
تماس بگیرید تا زن قدیمی ، و بستر آماده برای شما در هیچ زمان. "
تشکر از شما ، دوست خوب من ، گفت : «سناتور ،" من در امتداد باید باشد ، را به
مرحله شب برای Columbus. "
"آه! خب ، پس ، اگر شما باید ، من یک تکه با شما ، بروید و به شما جاده متقاطع نشان می دهد
است که به شما وجود دارد را بهتر از جاده به شما در آمد.
این مسیر توانا بد است. "
جان خود را مجهز ، و با فانوس در دست ، به زودی هدایت دیده شد
کالسکه سناتور به سمت جاده ای که در توخالی زد ، پشت خانه خود.
هنگامی که آنها یکدیگر جدا شدند ، این سناتور قرار داده را به دست خود لایحه ای ده دلار است.
او گفت : "برای او" ، به طور خلاصه. AY ، برای همیشه ، گفت : "جان ، با برابر
conciseness.
آنها دست تکان داد ، و یکدیگر جدا شدند.