Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXVI که در آن Phileas Fogg و مسافرت حزب
راه آهن آرام
"از اقیانوس به اقیانوس" -- به طوری می گویند که آمریکایی ها و این چهار کلمه تشکیل
تعیین کلی از "خط تنه بزرگ" که در آن تمام عرض عبور
ایالات متحده است.
راه آهن آرام است ، با این حال ، واقعا به دو متمایز خطوط تقسیم می شوند :
مرکزی اقیانوس آرام ، میان سان فرانسیسکو و اوگدن و اقیانوسیه اتحادیه بین اوگدن
و اماها.
پنج خط اصلی وصل اوماها با نیویورک.
نیویورک و سان فرانسیسکو در نتیجه توسط روبان فلزی بدون وقفه متحد ، که
اقدامات در کمتر از سه هزار هفتصد و هشتاد و شش مایل.
بین اوماها و اقیانوس آرام راه آهن عبور سرزمینی که هنوز آلوده است
توسط سرخپوستان و حیوانات وحشی ، و یک دستگاه بزرگ که مورمون ها ، بعد از آنها
از ایالت ایلینویز در سال 1845 رانده می شود ، شروع به استعمار.
سفر از نیویورک تا سان فرانسیسکو مصرف ، که قبلا تحت بیشتر
شرایط مطلوب است ، حداقل شش ماه می باشد.
در حال حاضر در هفت روز انجام می شود.
در سال 1862 بود که در وجود کاربران جنوبی در کنگره ، که آرزو
مسیر تر جنوب ، آن را به ذخیره کردن جاده بین تصمیم گرفته شد چهل و یکم و چهل و
دوم تشابه.
پرزیدنت لینکلن خود پایان خط را در اوماها ثابت ، در نبراسکا است.
کار در یک بار آغاز ، و با انرژی واقعی آمریکا را دنبال ، و نه از
سرعت که با آن تحت تاثیر قرار injuriously اعدام خوب آن رفت.
جاده ، بر روی چمن زار ، یک مایل و نیم روز بزرگ شد.
لوکوموتیو ، در حال اجرا بر روی ریل گذاشته پایین شب قبل ، به ارمغان آورد و ریل
به فردا گذاشته و پیشرفته بر اساس آنها به همان سرعتی که آنها را در موقعیت قرار گرفتند.
راه آهن آرام است چند شاخه را در آیوا ، کانزاس ، کلرادو پیوست و
اورگان.
در ترک اوماها ، آن را در امتداد ساحل سمت چپ رودخانه Platte عبور می کند تا آنجا که به
محل اتصال شاخه شمالی آن ، زیر شاخه جنوبی آن ، عبور Laramie
قلمرو و کوه های Wahsatch ، تبدیل
دریاچه بزرگ نمک ، و می رسد سالت لیک سیتی ، پایتخت مورمون ، فرو می به
Tuilla دره ، در سراسر صحرا آمریکایی ، سدر و هومبولت کوه های سیرا
نوادا ، و فرود ، از طریق ساکرامنتو ، به
اقیانوس آرام -- درجه آن ، حتی در کوه های راکی ، یکی صد بیش از هرگز و
دوازده پا به مایل.
چنین بود جاده در هفت روز طی می شود ، که قادر Phileas Fogg -- در
دست کم ، تا او امیدوار است -- را به کشتی بخار اقیانوس اطلس در نیویورک در 11th
لیورپول.
خودرو میباشد که او را اشغال کردند نوعی از اتوبوس طولانی در هشت چرخ بود و با هیچ
محفظه در داخل کشور.
این را با دو ردیف صندلی را عرضه می شد ، به صورت عمود بر جهت قطار
در دو طرف راهرو که به جلو و عقب سیستم عامل انجام.
این سیستم عامل در سراسر قطار پیدا بود ، و مسافران قادر به عبور
از یک سر قطار به دیگر.
با اتومبیل های سالن ، خودرو بالکن ، رستوران ها ، و سیگار کشیدن اتومبیل عرضه شد ؛
اتومبیل های تئاتر به تنهایی که مایل بودند ، و آنها را مجبور به این روز برخی از.
نمایندگی مجاز و فروش کتاب و اخبار ، فروشندگان edibles ، drinkables ، و سیگار برگ ، که به نظر می رسد
مقدار زیادی از مشتریان ، به طور مداوم گردش در راهرو بودند.
قطار اوکلند ایستگاه در شش ساعت را ترک کرد.
اینکه قبلا در شب ، سرد و عبوس ، آسمان پوشیده از ابر که با ابرها
که به نظر می رسید به تهدید برف.
قطار به سرعت در حال ادامه نمی شمارش توقف آن را بیش از اجرا کنید
بیست مایل در ساعت که سرعت کافی بود ، با این حال ، آن را قادر می سازد به
رسیدن به اوماها در درون خود زمان تعیین شده.
بود ، اما مکالمه کمی در خودرو وجود دارد ، و به زودی بسیاری از مسافران بودند
غلبه بر خواب. Passepartout خود را در کنار
کارآگاه ؛ اما او به حرف های او نیست.
پس از وقایع اخیر ، روابط خود را با یکدیگر تا حدودی سرد رشد کرده بود ، وجود دارد
می تواند دیگر همدردی یا صمیمیت متقابل بین آنها.
شیوه ای ثابت به حال تغییر نکرده است ، اما Passepartout محفوظ بسیار شد ، و آماده
خفه دوست سابق خود را بر روی کوچکترین تحریکی است.
برف شروع به سقوط یک ساعت بعد از آنها آغاز شده ، یک برف خوب ، با این حال ، که
با خوشحالی می تواند قطار را مسدود نیست ؛ هیچ چیز نمی توانست از پنجره دیده می شود اما
ورق گسترده ، سفید ، که در برابر
دود از لوکوموتیو جنبه مایل به خاکستری است.
در هشت ساعت مباشر وارد ماشین شد و اعلام کرد که زمان برای رفتن به
بستر وارد کرده و در عرض چند دقیقه خودرو را به خوابگاه تبدیل شد.
پشت صندلی به عقب پرتاب می شدند ، bedsteads با دقت بسته بندی شده از نورد شد
توسط یک سیستم دارای قوه ابتکار ، اسکله ناگهان بداهه بودند ، و هر مسافر به حال
به زودی در منش او راحت تخت ،
از چشمان کنجکاو شده توسط پرده ضخامت محافظت می شود.
ورق تمیز و بالش نرم است.
این تنها باقی مانده به رفتن به رختخواب و خواب که همه بود -- در حالی که سرعت قطار
در سراسر ایالت کالیفرنیا است. کشور بین سان فرانسیسکو و
ساکرامنتو بسیار پر از تپه نیست.
اقیانوس آرام مرکزی ، مصرف ساکرامنتو برای شروع نقطه آن ، گسترش به سمت شرق به
دیدار با جاده از اوماها است.
خط از سان فرانسیسکو به ساکرامنتو را اجرا می کند در جهت شمال از طرف شرق ، همراه
رودخانه آمریکایی ، که به خلیج سن پابلو خالی است.
از صد و بیست کیلومتری بین این شهرها در شش انجام شد
ساعت ، و به سوی نیمه شب ، در حالی که به سرعت در خواب ، مسافران عبور
ساکرامنتو ، به طوری که آنها را دیدم چیزی از
که مکان مهم است ، مقر دولت ایالتی ، با اسکله های خوب آن ، همه جانبه خود
خیابان ها ، هتل ها نجیب آن ، مربع ، و کلیساها.
این قطار ، در ترک ساکرامنتو ، و عبور از محل اتصال ، Roclin ، آبرن ، و
Colfax ، وارد محدوده های سیرا نوادا است.
سیسکو در هفت در صبح رسید و بعد از یک ساعت خوابگاه
تبدیل به یک ماشین معمولی ، و مسافران می توانند منظره را مشاهده
زیباییهای منطقه کوهستانی که از طریق آن آنها بخار.
ریل قطار در داخل و خارج در میان عبور می کند زخم ، در حال حاضر نزدیک به کوه
طرف ، در حال حاضر بیش از precipices به حالت تعلیق ، اجتناب از زاویه های ناگهانی توسط منحنی های پررنگ (bold) ،
غوطه وری را به defiles باریک ، که به نظر می رسید به هیچ خروجی.
لوکوموتیو ، قیف بزرگ خود ساطع نور عجیب و غریب ، با زنگ های تیز آن و آن
گاو گیر گسترده مثل خار ، shrieks و bellowings خود را با سر و صدا مخلوط
دانلود و آبشارها ، و twined آن
دود در میان شاخه های سنبه های غول پیکر.
چند و یا بدون پل یا تونل در مسیر وجود دارد.
راه آهن تبدیل شده حدود دو طرف کوه ها ، و تلاش نه به نقض
طبیعت با در نظر گرفتن کوتاهترین برش از یک نقطه به نقطه دیگر است.
قطار ایالت نوادا از طریق دره کارسون حدود نه وارد
ساعت ، رفتن همیشه northeasterly و در نیمروز رسیده رنو ، که در آن وجود داشت
تاخیر بیست دقیقه برای صبحانه.
از این نقطه جاده ، در حال اجرا در امتداد رودخانه هومبولت ، به تصویب رساند شمال
چند مایل آن توسط بانک های ؛ سپس آن را تبدیل به شرق ، و توسط رودخانه تا آن را نگه داشته
محدوده هومبولت رسید ، تقریبا در حد شرقی افراطی نوادا.
پس از breakfasted ، آقای Fogg و همراهانش مکان خود را در ماشین از سر گرفته ،
و مشاهده چشم انداز متنوع که خود را گشوده تا آنها را در طول تصویب کرد
دشتهای وسیع ، کوههای لنت
افق ، و creeks ، با پر از کف آنها ، نهرها کف.
گاهی اوقات یک گله بزرگ از بوفالو ، massing با هم در دور دست ، به نظر می رسید
مانند یک سد قابل جابجایی است.
این انبوه بی حد و حصر از جانوران ruminating اغلب فرم غیر قابل عبور
مانع عبور قطار ؛ هزاران نفر از آنان دیده شده است عبور
در طول مسیر برای ساعت ها با هم ، در صفوف فشرده.
لوکوموتیو است و سپس مجبور به متوقف کردن و منتظر بمانید تا جاده ها یک بار دیگر روشن است.
این اتفاق افتاد ، در واقع ، به قطار که در آن آقای Fogg بود سفر.
حدود دوازده ساعت نیروها از ده یا دوازده هزار سر بوفالو encumbered
آهنگ.
لوکوموتیو ، slackening سرعت آن ، تلاش برای روشن شدن راه را با گاو جالب آن ، اما
جرم از حیوانات بیش از حد بزرگ بود.
بوفالو همراه با راه رفتن آرام راهپیمایی ، uttering پر سر و صدا در حال حاضر و پس از آن
bellowings.
بود بدون استفاده از وقفه در آنها وجود دارد ، برای ، داشتن یک جهت خاص ،
هیچ چیز نمی تواند در حد متوسط و البته خود را تغییر ؛ آن است که یک تورنت از گوشت زنده
که هیچ سد می تواند شامل.
مسافران gazed در این نمایش عجیب از سیستم عامل ، اما Phileas
Fogg ، که به حال بیشترین دلیل از همه در عجله ، در صندلی خود باقی ماندند ، و
منتظر فلسفی تا زمانی که باید بوفالو به خارج شدن از راه.
Passepartout در تاخیر آنها occasioned ، خشمگین بود و مدت زمان طولانی تر به تخلیه خود
زرادخانه revolvers بر آنها است.
"چه یک کشور!" گریه او. "گاو صرف متوقف کردن قطار ، و در برو
در صفوف منظم ، درست همانطور که افراد سفر مانع!
Parbleu!
من باید می خواهم بدانم اگر آقای Fogg این نتیجه وقایع ناگوار را در برنامه خود گیراندم!
و در اینجا مهندس که جرات نمی لوکوموتیو به این گله از اجرا
جانوران! "
مهندس را امتحان کنید نه برای غلبه بر این مانع و او دانا شد.
او خرد بوفالو اولین ، بدون شک ، با گاو جالب ، اما
لوکوموتیو ، با این حال قدرتمند است که به زودی بررسی ، قطار
به ناچار اند به پایین پرتاب آهنگ ، و سپس درمانده شده اند.
بهترین روش بود ، به صبر ، و پس گرفتن آن قسمت از زمان از دست رفته با سرعت بیشتر زمانی که
مانع برداشته شد.
در صفوف منظم از بوفالو سه ساعت به طول انجامید ، و آن را شب قبل از
مسیر روشن بود.
صفوف گذشته از گله در حال حاضر بیش از ریل در حال عبور بودند ، در حالی که در حال حاضر
که در زیر افق جنوب ناپدید شده است.
ساعت هشت بود که قطار را از طریق defiles از محدوده هومبولت گذشت ،
و نیم گذشته نه زمانی که آن را نفوذ یوتا ، منطقه دریاچه بزرگ نمک ،
مستعمره مفرد از مورمون ها.
>
فصل XXVII که در آن Passepartout تحت ، در سرعت
بیست مایل در ساعت ، رشته تاریخچه مورمون
در طول شب 5 دسامبر ، قطار جنوب از طرف شرق به مدت حدود زد
پنجاه مایل ، پس از آن فاصله مساوی در جهت شمال از طرف شرق ، به سمت افزایش یافت
دریاچه نمک بزرگ.
Passepartout ، ساعت حدود نه ، بر اساس پلت فرم را به هوا رفت.
هوا سرد بود ، آسمان خاکستری ، اما این برف نیست.
دیسک خورشید توسط غبار بزرگ ، یک حلقه عظیم طلا به نظر می رسید و
Passepartout سرگرم کننده خود را با محاسبه ارزش خود را در پوند بود ،
زمانی که او از این جالب منحرف شد
مطالعه ای که توسط شخصیت عجیب و غریب به دنبال که ظاهر خود را بر روی پلت فرم ساخته شده.
این شخصیت ، که قطار در Elko گرفته شده بود ، قد بلند و تاریک ، با رنگ سیاه
سبیل ، جوراب ساق بلند سیاه و سفید ، یک کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی سیاه و سفید ، لباس زیر شبیه جلیقه سیاه ، شلوار سیاه و سفید ،
کراوات سفید و دستکش dogskin.
او ممکن است برای یک روحانی گرفته شده است. او از یک سر قطار به رفت
دیگر ، و affixed به درب هر یک از خودرو متوجه نوشته شده در نسخه خطی است.
Passepartout با نزدیک شدن و خواندن یکی از این اعلامیه ، که اظهار داشت که سالمند
ویلیام گفتنی های جالب ، مبلغ مورمون ها ، مزیت حضور خود را در قطار شماره 48 ،
یک سخنرانی در مورمونها در ماشین را تحویل
شماره 117 ، از یازده تا دوازده ساعت است و از او دعوت همه کسانی که آرزومند بودند
که مربوط به اسرار دین "پرستاران روز دوم" دستور
برای شرکت در.
گفت : "من برو ، Passepartout به خود است. او می دانست که هیچ چیزی از مورمونها به جز
رسم چند همسری ، که پایه و اساس آن است.
اخبار از طریق قطار به سرعت گسترش یافت ، که شامل حدود یکصد
مسافران ، سی نفر از آنها ، در بیشتر مجذوب این اخطار ، ensconced
خود را در خودرو 117 شماره.
Passepartout در زمان یکی از صندلی های جلو. نه آقای Fogg و نه ثابت ، برای حضور در مراقبت.
در ساعت مقرر سالمند ویلیام گفتنی های جالب افزایش یافت ، و در صدای تحریک شده ، تا اگر او
در حال حاضر در تناقض است ، گفت : "من به شما بگویم که جو اسمیت یک شهید ، که
او مشعر برادر شهید است ، و آن
آزار دولت ایالات متحده در برابر پیامبران نیز
ایجاد یک شهید بریگهام یانگ. چه کسی جرأت آن را برعکس می گویند؟ "
هیچ کس جرأت انکار کردن مبلغ ، که لحن هیجان زده در تقابل جالب
با او هیدراتاسیون به طور طبیعی آرام.
بدون شک خشم خود را از سختی ها که مورمون ها در واقع به وجود آمد
قرار داشته است.
دولت بود ، موفق شد با برخی از مشکل ، در کاهش این
متعصب مستقل با حکومت آن.
خود استاد یوتا ساخته شده بود ، و آن قلمرو قوانین
اتحادیه پس از زندانی کردن بریگهم جوان به اتهام شورش و چند همسری.
شاگردان آن حضرت از آن زمان مضاعف تلاش های خود را داشتند و با مقاومت ،
عبارت حداقل اختیارات کنگره است. سالمند گفتنی های جالب ، به عنوان دیده می شود ، در تلاش برای ایجاد
proselytes در قطار راه آهن بسیار.
سپس ، با تاکید بر سخنان خود با صدای بلند و حرکات و اشارات مکرر او ، او در رابطه با
تاریخ مورمون ها از زمان کتاب مقدس : چگونه است که در اسرائیل ، یک پیامبر مورمون
قبیله یوسف منتشر شده سالانه
دین جدید ، و آنها را به پسر مورمون خود واگذار ، چگونه ، قرن ها بعد ،
ترجمه این کتاب گرانبها ، که در مصر نوشته شده بود ، توسط جوزف ساخته شده بود
اسمیت ، تاریخ ، یک کشاورز ورمونت ، که
خود را به عنوان یک پیامبر عرفانی در سال 1825 نشان داد ، و چگونه ، به طور خلاصه ، آسمانی
رسول او را در جنگل نورانی ظاهر شد ، و به او از حافظهی
خداوند.
تعدادی از مخاطبان ، که نه چندان علاقه مند در روایت مبلغ ،
اینجا را ترک خودرو ؛ اما دردسر سالمند ، ادامه سخنرانی خود ، اخبار مرتبط چگونه اسمیت ،
تاریخ ، با پدر خود ، دو برادر ، و
چند شاگردان ، تاسیس کلیسا از "پرستاران روز آخر ، که فرزند خواندگی پذیرفته نشده
فقط در آمریکا ، اما در انگلستان ، نروژ و سوئد ، و آلمان ، بسیاری از تعداد صنعتگران ،
و همچنین مردان درگیر در لیبرال
حرفه ها ، در میان اعضای آن ، که چگونه یک مستعمره در اوهایو ، یک معبد تاسیس شد
وجود دارد در هزینه دو صد هزار دلار بنا کرد ، و شهر ساخته شده است
Kirkland ، چگونه اسمیت مشاغل شد
بانکدار و دریافت شده از یک نمایش دهنده مومیایی ساده پاپیروس رفته توسط آبراهام نوشته
و چند مشهور مصری است.
داستان سالمند تا حدودی خسته کننده شد ، و مخاطبان خود بزرگ شد به تدریج
کمتر ، تا آن را به بیست مسافران کاهش یافته بود.
اما این علاقه مندان ، که با داستان جوزف اقدام دست پاچه کردن نیست
ورشکستگی اسمیت در سال 1837 ، و چگونه خراب خود را طلبکاران به او کت تار و
پر و ظهور خود را چند سال
پس از آن ، بیشتر محترم و از هر زمان دیگری ، افتخار در استقلال ، میسوری ،
رئیس یک مستعمره شکوفایی سه هزار شاگردان و پیگیری او پس از ان
توسط امتها برانگیخته شدن خشم و بازنشستگی را به غرب دور.
ده hearers تنها در حال حاضر ، سمت چپ در میان آنها Passepartout صادق ، که گوش دادن با
همه گوش او.
بنابراین او یاد گرفته که پس از شکنجه های طولانی ، اسمیت در ایلینوی دوباره ظاهر ،
و در سال 1839 یک جامعه را در Nauvoo تاسیس ، بر روی می سی سی پی ، شماره بیست و پنج
هزار روح ، که او شهردار شد ،
رئیس دیوان عالی ، عمومی و در کل قوا ، که او خود را اعلام کرد ، در سال 1843 ، به عنوان یک
نامزد ریاست جمهوری ایالات متحده و در نهایت ، در حال وارد شدن به کشیده
یک دسته نظامی کمین کرده در کارتاژ ، او را به پرتاب شد
زندان ، و به قتل توسط یک گروه از مردان مبدل در ماسک است.
Passepartout در حال حاضر تنها کسی که در سمت چپ در ماشین ، و بزرگان ، به دنبال او کامل
در صورت ، به او خاطر نشان کرد که ، دو سال پس از ترور جوزف اسمیت ،
پیامبر (ص) الهام گرفته ، بریگهام یانگ ، او
جانشین ، Nauvoo برای بانک ها از دریاچه نمک بزرگ سمت چپ ، که در آن ، در میان
آن منطقه ، بارور ، به طور مستقیم بر روی مسیر از مهاجران که در ایالت یوتا در آنها عبور
راه به کالیفرنیا ، مستعمره های جدید ، به لطف
به چند همسری تمرین توسط مورمون ها ، فراتر از انتظارات رونق بود.
"و این" افزود : سالمند ، ویلیام گفتنی های جالب ، "این است که چرا حسادت کنگره
علیه ما تحریک!
چرا سربازان اتحادیه خاک یوتا حمله کرد؟
بریگهام یانگ ، رئیس ما ، چرا ، زندانی شده است در تحقیر از همه عدالت؟
باید عملکرد ما به زور؟
! هرگز
رانده از ورمونت از ایالت ایلینویز ، هدایت ، هدایت از اوهایو ، رانده از میسوری ،
رانده از یوتا ، ما هنوز باید برخی از قلمرو مستقل که در آن به کارخانه ما
چادر.
و شما ، برادر من "، ادامه داد : سالمند ، تعمیر چشم های خشم خود را بر تک او
حسابرس ، "شما مال شما خواهد کاشت وجود ندارد ، بیش از حد ، در زیر سایه پرچم ما؟"
"نه!" پاسخ Passepartout شجاعانه ، به نوبه خود او بازنشستگی از ماشین ، می روم و
بزرگان به جای خالی موعظه.
در طول سخنرانی قطار ساخت پیشرفت خوبی داشتند ، و به سمت نیم گذشته
دوازده آن به مرز شمال غربی دریاچه نمک بزرگ رسید.
پس از ان مسافر می تواند به میزان گسترده ای از این دریا داخلی ، که رعایت
نیز نامیده می شود دریای مرده ، و به که جریان اردن آمریکا.
این گستره منظره ، قاب در crags متعالی در اقشار بزرگ ، encrusted با
سفید نمک -- جدول فوق العاده از آب ، که بود که قبلا از حد بزرگتر از اکنون ، خود را
سواحل داشتن تجاوز با گذشت
زمان ، و در نتیجه در یک بار کاهش وسعت آن و عمق آن افزایش یافته است.
دریاچه نمک ، هفتاد و مایل طول و سی و پنج گسترده ای واقع شده است سه مایل
هشت صد متر بالاتر از دریا.
کاملا متفاوت از دریاچه Asphaltite ، که افسردگی دوازده صد فوت زیر
دریا ، از آن حاوی نمک قابل توجهی است ، و یک چهارم از وزن آب آن جامد است
ماده ، وزن مخصوص آن 1170 ، و ، پس از مقطر ، 1،000.
ماهی هستند ، البته ، قادر به در آن زندگی می کنند ، و کسانی که از طریق فرود
اردن ، وبر ، و جریان دیگر به زودی نابود.
این کشور در اطراف دریاچه و کشت می شد ، مورمون ها عمدتا
کشاورزان ، در حالی که مزارع و قلم برای حیوانات اهلی ، از مزارع گندم ،
ذرت و غلات دیگر ، انبوه
چمن زار ، هجز از وحشی افزایش یافت ، انبوهی از acacias و شیر ، مخمر ، می شده اند دیده می شود
شش ماه بعد. در حال حاضر زمین با نازک پوشیده شده بود
powdering از برف است.
قطار اوگدن در دو ساعت ، جایی که آن را به مدت شش ساعت استراحت ، آقای Fogg و رسید
حزب او هم به پرداخت مراجعه به سالت لیک سیتی ، با اوگدن توسط یک شاخه متصل
جاده و آنها را صرف دو ساعت در این
کاملا آمریکایی شهر ، ساخته شده در الگوی شهرهای دیگر اتحادیه ، مانند
جستجوگر هیئت مدیره ، "با غم و اندوه غم انگیز از راست زاویه ،" را به عنوان ویکتور هوگو بیان
آن.
بنیانگذار شهر پرستاران نمی توانست فرار از طعم و مزه برای تقارن
که متمایز انگلو ساکسن.
در این کشور عجیب و غریب که در آن مردم قطعا به سطح از آنها نیست
نهادها ، همه چیز انجام شده است "مستقیما" -- شهرستانها ، خانه ، و follies.
مسافران ، پس از آن بودند ، promenading ، در سه ساعت ، در مورد خیابان های
شهر ساخته شده بین بانک های اردن و اسپرز از محدوده Wahsatch.
آنها شاهد کلیساهای چند یا هیچ ، اما عمارت حضرت محمد (ص) ، دیوان خانه ، و
آرسنال ، خانه های آبی آجر با verandas و porches ، احاطه شده توسط باغ مرز
با acacias ، کف دست ها ، و ملخ.
دیوار ، خاک رس و نقش ونگار ریگی دادن ، ساخته شده در سال 1853 ، محاصره این شهر و در اصل
خیابان بازار و هتل چند آراسته با غرفه شد.
محل به نظر نمی رسد نسبتا انبوه جمعیت.
خیابان تقریبا خلوت به جز در مجاورت معبد ، که آنها فقط
رسیده پس از از صرف چهارم چند احاطه شده توسط palisades.
بسیاری از زنان ، که به راحتی توسط "موسسه عجیب و غریب" به حساب وجود دارد
مورمون ها ، اما آن را باید نمی شود فرض کرد که تمام مورمون polygamists.
آنها آزاد هستند به ازدواج یا نه ، آنها به عنوان لطفا ، اما از آن است شایان ذکر آن است که
عمدتا شهروندان زن یوتا که مضطرب به ازدواج ، به عنوان ، با توجه به
مذهب مورمون ، خانمها قبل از ازدواج نیستند
بستری در اختیار داشتن از بالاترین به دنبال لذت پیروزی آن است.
این موجودات ضعیف به نظر می رسید نه مرفه نه خوشحال.
-- بیشتر به خوبی به انجام ، بدون شک -- عینک کوتاه ، باز ، لباس های ابریشمی و سیاه و سفید ، تحت
هود یا شال متواضع ، دیگران را در مد هند habited شد.
Passepartout نمی تواند ناگهان بدون ترس برخی از این زنان به اتهام ، در
گروه ها ، با اعطا شادی در مورمون تک.
عقل سلیم او pitied ، بالاتر از همه ، شوهر.
آن را به او چیزی وحشتناک به نظر می رسید که برای هدایت همسران بسیاری در یک بار در سراسر
فراز و نشیب های از زندگی ، و به آنها انجام شد که در بدن به مورمون
بهشت با چشم انداز از دیدن آنها
در شرکت اسمیت با شکوه ، که بدون شک به زیور رئیس این است که
محل لذت بخش ، برای تمام ابدیت.
او احساس قطعا از چنین حرفه دفع ، و او تصور کرد که -- شاید او بوده است
اشتباه -- که آنهایی که عادلانه سالت لیک سیتی نگاهها و نه نگران کننده خود را در کاربر به سایر نظرسنجی
شخص.
خوشبختانه ، اقامت خود در آنجا بود اما کوتاه. در چهار حزب خود را دوباره در
ایستگاه ، مکان خود را در قطار در زمان ، و سوت صدا برای
شروع.
با این حال ، درست در لحظه ای ، که چرخ لوکوموتیو شروع به حرکت می کند ، گریه می کند از
"ایست! ایست! "شنیده می شود. قطار ، مانند زمان و جزر و مد ، بدون توقف
یکی.
آقایی که گریه می کند زبان آمده بود ، آشکارا یک مورمون از موقع گذشته.
او با دویدن نفس بود. خوشبختانه برای او ، ایستگاه نه
گیتس و نه موانع.
او در طول مسیر با عجله شروع به پریدن کرد بر روی پلت فرم عقب قطار ، و سقوط کرد ،
خسته ، به یکی از صندلی.
Passepartout ، که شده بود ، مشتاقانه به تماشای این ژیمناست آماتور ، با نزدیک شدن
او با بهره نشاط ، و متوجه شدند که او پرواز پس ناخوشایند گرفته بود
صحنه داخلی.
هنگامی مورمون نفس خود را بهبود بود ، Passepartout جرأت به او بپرسید مودبانه
که چگونه بسیاری از همسران او تا به حال ، برای ، از شیوه ای که در آن او بود decamped ، ممکن است آن را
که او تا به حال بیست حداقل.
"یکی ، آقا ،" پاسخ داد : مورمون ها ، افزایش رو به آسمان او اسلحه -- "یک ، و آن بود
به اندازه کافی! "
>
فصل XXVIII که در آن Passepartout آیا ، موفق نشد
ساخت هر کسی گوش دادن به عقل
قطار ، بر خروج از دریاچه نمک بزرگ در اوگدن ، شمال به مدت یک ساعت به تصویب رساند تا آنجا
رودخانه به عنوان وبر ، داشتن نزدیک به نه صد مایل از سان فرانسیسکو.
از این نقطه جهت شرق به سمت Wahsatch های ناهموار ممکن میکند در زمان
کوه ها.
آن را در بخش بین این محدوده و کوه های راکی که
مهندسان آمریکایی در بر داشت سخت ترین مشکلات در تخمگذار جاده ،
و این که دولت یارانه اعطا
از چهل و هشت هزار دلار در هر مایل ، به جای شانزده هزار برای اجازه
کار انجام شده بر روی دشت.
اما مهندسان ، به جای ماهیت نقض ، مشکلات آن توسط سیم پیچ اجتناب
اطراف ، به جای نفوذ سنگ.
یکی از تونل تنها ، چهارده هزار فوت طول ، به منظور رسیدن به سوراخ شد
حوضه بزرگ است. آهنگ تا این زمان آن رسیده بود
بالاترین ارتفاع در دریاچه بزرگ نمک.
از این نقطه آن را توصیف یک منحنی طولانی و فرود به سمت دره نهر تلخ ،
افزایش دوباره به خط الراس تقسیم آبهای بین اقیانوس اطلس و
اقیانوس آرام است.
creeks بسیاری در این منطقه کوهستانی وجود دارد ، و لازم بود برای عبور از آب گل آلود
نهر ، نهر سبز ، و دیگران ، بر پلچک.
Passepartout رشد بیشتر و بیشتر بی تاب می داد ، در حالی که ثابت مدت زمان طولانی تر برای به دست آوردن
خارج از این منطقه دشوار ، و اضطراب بیشتری نسبت به Phileas Fogg خود را به
فراتر از خطر تاخیر و حوادث ، و مجموعه ای پا در خاک انگلیسی.
در ده ساعت در شب ، قطار متوقف در فورت Bridger ایستگاه ، و بیست دقیقه
بعد از وارد سرزمین وایومینگ ، پس از دره نهر تلخ در سراسر.
روز بعد ، 7 دسامبر ، آنها را برای یک چهارم از یک ساعت در سبز رودخانه متوقف شد
ایستگاه.
بارش برف فراوان در طول شب کاهش یافته بود ، اما ، مخلوط همراه با بارش باران ، آن را به حال
نیمی از ذوب ، و پیشرفت آنها را قطع نکند.
آب و هوای بد ، با این حال ، Passepartout اذیت ، برای انباشت از برف ،
با مسدود کردن چرخ اتومبیل ها ، قطعا منجر به مرگ به آقای Fogg
تور.
"چه ایده!" او به خودش گفت :. "چرا استاد من را در این سفر در
زمستان؟ آیا او برای فصل خوب صبر کردم
برای افزایش شانس خود را؟ "
در حالی که فرانسوی شایسته در دولت از آسمان جذب شده و در دوران رکود اقتصادی
درجه حرارت ، Aouda بود به تجربه ترس از یک علت کاملا متفاوت است.
مسافر چند رودخانه در سبز کردم بود ، و بالا رفتن و پایین
سیستم عامل ، و در میان این Aouda به رسمیت شناخته شده سرهنگ پروکتور تمبر ، همان که تا
به شدت Phileas Fogg توهین جلسه در سان فرانسیسکو.
که مایل نیست به رسمیت شناخته شود ، زن جوان از پنجره خود جلب کرد ، احساس
زنگ خطر زیادی در کشف او.
او به مردی که ، با این حال بطور سرد ، داد شواهد روزانه خود را از متصل شد
ترین وقف مطلق.
او درک نمی کند ، شاید ، عمق احساسات که با آن محافظ او
الهام بخش او ، که به گفته وی قدردانی است ، اما ، هر چند او ناخودآگاه
آن ، در واقع بیش از آن.
قلب او غرق در درون او هنگامی که او مرد آنها آقای Fogg مورد نظر را به رسمیت بشناسد ،
دیر یا زود ، به تماس برای رفتار خود به حساب.
احتمال به تنهایی ، روشن شد ، سرهنگ پروکتور در این قطار آورده بود ، اما در آنجا
بود ، و لازم بود ، در تمام خطرات ، که Phileas Fogg باید او را درک نمی
دشمن.
Aouda کشف و ضبط یک لحظه زمانی که آقای Fogg خواب بود که به ثابت و Passepartout آنها
او تا به حال دیده می شود. "این پروکتور در این قطار! گریه :" ثابت است.
"خب ، به خودتان اطمینان بخشیدن به ، خانم ، قبل از او با آقای Fogg حل و فصل ، او برای مقابله
با من! به نظر من بود که من بیشتر توهین
این دو "
و علاوه بر این ، "اضافه شده است Passepartout ،" من به اتهام او ، سرهنگ را به عنوان او. "
"آقای تعمیر کنند ، از سر گرفت Aouda "آقای Fogg به شما این امکان را می دهد هیچ کس به او انتقام.
او گفت که او خواهد آمد به آمریکا برای پیدا کردن این مرد.
آیا باید او را درک پروکتور سرهنگ ، ما می تواند به یک برخورد که ممکن است جلوگیری نمی کند
نتایج وحشتناک.
او باید او را ببیند و نه "" شما درست می گویید ، خانم ثابت در پاسخ "
ملاقات بین آنها ممکن است همه خراب کردن. آیا او پیروز و یا مورد ضرب و شتم ، آقای
Fogg خواهد بود با تاخیر و -- "
"و" اضافه شده است Passepartout "که بازی از آقایان از اصلاحات بازی
باشگاه. در چهار روز ما باید در نیویورک باشد.
خوب ، اگر استاد من این ماشین در طول آن چهار روز را ترک کنید ، ما ممکن است که امید
شانس نمی خواهد او را چهره به چهره با این آمریکایی سر در گم.
ما باید در صورت امکان ، جلوگیری از تکان دهنده خود را خارج از آن. "
مکالمه کاهش یافته است. آقای Fogg فقط بیدار بود ، و به دنبال
از پنجره.
بلافاصله پس از Passepartout ، بدون اینکه توسط استاد خود یا Aouda شنیده ، زمزمه
پلیسی ، "آیا شما واقعا برای او مبارزه کنند؟"
"من می خواهم کاری انجام دهم ،" پاسخ را تعمیر کنند ، در یک تن که تعیین خواهد شد ، "را به خیانت
او را به اروپا زندگی می کنند! "
Passepartout احساس چیزی شبیه به خود میلرزد از طریق قاب خود را شلیک ، اما اعتماد به نفس خود را
در کارشناسی ارشد خود ناشکسته باقی مانده است.
هر وسیله ای برای بازداشت آقای Fogg در ماشین ، برای جلوگیری از یک جلسه بین او وجود دارد
و سرهنگ؟
باید نه انجام وظیفه ای دشوار ، چرا که آقایی به طور طبیعی کم تحرک بود و
کمی کنجکاو.
پلیسی ، حداقل ، به نظر می رسید راهی کشف کرده اند ، برای ، پس از چند لحظه ، او
آقای Fogg گفت ، "این ساعت های طولانی و آهسته ، آقا ، که ما در حال عبور بر روی
راه آهن. "
"بله" پاسخ آقای Fogg ؛ "اما آنها عبور." "شما در عادت نوعی بازی ورق بازی"
از سر گرفت ثابت ، "در دستگاه بخار." "بله ، اما این امر می تواند به انجام این کار دشوار
اینجا کلیک کنید.
من نه کارت نه شریک است. "" آه ، اما ما به راحتی می توانید خرید برخی از کارت ها ، برای
آنها در تمام قطارهای آمریکایی به فروش می رسد. و از آنجا که برای همکاران ، اگر خانم بازی می کند -- "
"بدیهی است ، آقا ،" Aouda به سرعت پاسخ داد "من درک می کنم بی صدا.
این بخشی از آموزش انگلیسی است. "" من خودم برخی از تظاهر به بازی
یک بازی خوب است.
خوب ، در اینجا سه نفر از ما ، و ساختگی -- "" همانطور که شما لطفا ، آقا Phileas Fogg ، پاسخ داد : ":
صمیمانه خوشحالم که از سر تفریح و سرگرمی مورد علاقه خود را حتی در راه آهن.
Passepartout در جستجوی مباشر اعزام شد ، و به زودی با دو بازگشته
بسته کارت ، برخی از پین ها ، شمارنده و قفسه پوشش داده شده با پارچه.
این بازی نمود.
Aouda درک بی صدا به اندازه کافی خوب ، و حتی برخی از تعریف او را دریافت کرد
بازی از آقای Fogg.
همانطور که برای کارآگاه ، او به سادگی ماهر و شایسته در برابر همسان
حریف حاضر خود است. "در حال حاضر ،" فکر Passepartout ، "ما داریم
او.
او نمی خواهد تکان دادن. "
در یازده در صبح قطار خط الراس تقسیم آب رسیده بود در
Bridger عبور کند ، هفت هزار و پانصد و بیست و چهار فوت بالاتر از سطح
دریا ، یکی از بالاترین نقطه به دست آمده توسط مسیر را در عبور از کوه های راکی است.
پس از حدود دو صد مایل ، مسافران در آخرین خود در یکی
از آن دشت های گسترده ای که گسترش به اقیانوس اطلس و طبیعت ساخته شده است تا
مساعد برای تخمگذار جاده آهن.
در شیب حوضه اقیانوس اطلس جریان اولین شاخه Platte شمالی
رودخانه ، در حال حاضر به نظر می رسد.
کل شمال و افق شرقی توسط عظیم نیم دایره محدود شد
پرده ای است که توسط بخش جنوبی کوه های راکی ، در بالاترین شکل گرفته
Laramie قله.
بین این و راه آهن تمدید دشت های وسیع ، به plentifully آبی.
در سمت راست افزایش یافت اسپرز پایین تر از توده کوهستانی که امتداد جنوب به
منابع رودخانه آرکانزاس ، یکی از شاخه های فرعی بزرگ میسوری.
در نیمه گذشته دوازده مسافران دید برای یک لحظه از فورت Halleck گرفتار ، که
دستورات آن بخش است و در چند ساعت کوه های راکی عبور.
دلیل به امید آن زمان ، که هیچ حادثه که سفر را از طریق علامت گذاری به عنوان وجود دارد
این کشور دشوار است. بارش برف متوقف شده بود ، و هوا
واضح و سرد شد.
پرندگان بزرگ و وحشت توسط لوکوموتیو ، افزایش یافت و در دور دست پرواز کرد.
هیچ حیوانی وحشی ظاهر شده در دشت. این بیابان در عریانی عظیم خود بود.
پس از صبحانه راحت ، خدمت در ماشین ، آقای Fogg و شرکای او بود
بی صدا از سر گرفته شده ، هنگامی که یک خشونت سوت شنیده می شد ، و قطار متوقف شد.
Passepartout قرار داده سر خود را از درب ، اما دیدم هیچ چیز به علت تاخیر ، بدون
ایستگاه در نظر بود.
Aouda و ثابت می ترسید که آقای Fogg ممکن است آن را به سر او را به خارج ، اما این
نجیب زاده خود را با گفتن به بنده خود رضایت ، "مهم نیست که چه شده است."
Passepartout از ماشین عجله.
سی یا چهل مسافر در حال حاضر ، فرود میان آنها سرهنگ تمبر
پروکتور است. قطار قبل از یک سیگنال قرمز متوقف بود
که راه را مسدود کرده است.
مهندس و هادی با هیجان صحبت با یک سیگنال مرد ، آنها
ایستگاه کارشناسی ارشد در کمان پزشکی ، محل توقف بعدی ، کشور قبل از فرستاده بود.
مسافران در اطراف خود جلب کرد و در بحث انجام گرفت ، که در آن پروکتور سرهنگ ،
با شیوه ای خیره خود ، شد آشکار است. Passepartout ، پیوستن به گروه ، شنیده
سیگنال مرد گفت : "نه! شما نمی توانید منتقل می شود.
پل در کمان پزشکی متزلزل است ، و وزن قطار را تحمل کنم. "
این تعلیق پل پرتاب بیش از رپیدز برخی ، در حدود یک مایل از محل بود
جایی که آنها در حال حاضر بودند.
با توجه به سیگنال انسان ، آن را در یک وضعیت خراب بود ، چند تن از آهن
سیم های درهم شکسته شود ، و آن را غیر ممکن به خطر گذشت.
او به هیچ وجه مبالغه وضعیت پل.
این مسلم است که ، راش به عنوان آمریکایی ها معمولا ممکن است گرفته شده ، زمانی که آنها
محتاطانه است دلیل خوبی برای آن وجود دارد.
Passepartout ، جسورانه به مطلع کردن استاد خود از آنچه او شنید ، گوش با مجموعه
دندان های غیر منقول ، به عنوان یک مجسمه.
! HUM "گریه پروکتور سرهنگ" اما ما قصد نداریم به ماندن در اینجا ، من تصور کنید ، و را
ریشه در برف؟ "
"سرهنگ" هادی پاسخ : ، "ما به اوماها برای استفاده از قطار تلگرافی ، بلکه آن است که
به احتمال زیاد نیست که آن کمان پزشکی برسد کمتر از شش ساعت است. "
شش ساعت! "گریه Passepartout.
"بدیهی است ،" هادی ، "علاوه بر این ، آن را به ما تا زمانی که بازگشت
کمان پزشکی را با پای پیاده برای رسیدن به "" است اما این تنها یک مایل از اینجا ، به گفته یکی از
از مسافران است.
"بله ، اما آن را در طرف دیگر رودخانه است."
"و ما نمی توانیم که صلیب در یک قایق؟" سرهنگ خواست.
"این غیر ممکن است.
نهر توسط باران دارای عقاید است. سریع است ، و ما باید به ساختن یک
مدار ده مایل به شمال برای پیدا کردن یک فورد است. "
سرهنگ راه اندازی شد رگبار سوگندهای ، محکوم شرکت راه آهن و
هادی و Passepartout ، که خشمگین بود ، بی میل نیست را به مشترک
علت با او.
در اینجا مانع ، در واقع ، که اسکناس های همه کارشناسی ارشد خود را نمی تواند حذف شد.
ناامیدی در میان مسافران ، وجود دارد که بدون حساب
تاخیر ، دید خود را به بیش از یک دشت پوشیده شده با به پانزده مایل با خستگی راه رفتن مجبور
برف.
آنها بیدارم و اعتراض کرد ، و قطعا در نتیجه جذب Phileas
توجه Fogg اگر او تا به حال نشده به طور کامل در بازی خود را جذب می شود.
Passepartout متوجه شد که او نمی تواند جلوگیری از گفتن کارشناسی ارشد خود را در آنچه اتفاق افتاده ، و ،
با سر حلق آویز ، او به سمت خودرو عطف بود ، مهندس ، یک یانکی واقعی ،
به نام فورستر به نام ، "آقایان ،
شاید راه ، بعد از همه ، به دریافت بیش از وجود دارد. "
"بر روی پل؟" یک مسافر پرسید. "بر روی پل".
"با قطار ما؟"
"با قطار ما." Passepartout متوقف کوتاه ، و مشتاقانه
گوش مهندس. اما پل نا امن است ، "خواست
هادی.
"مهم نیست ، پاسخ فورستر ،" من فکر می کنم که با قرار دادن بر روی بالاترین سرعت
ممکن است شانس گرفتن بیش از. "" شیطان "muttered Passepartout.
اما تعدادی از مسافران در یک بار با پیشنهاد مهندس بودند جذب و
پروکتور سرهنگ به خصوص بسیار خوشحال شده بود ، و طرح را در بر داشت و یکی از بسیار امکان پذیر است.
او گفت : داستان در مورد مهندسان جهش قطار خود را در طول رودخانه ها که بدون پل ،
با قرار دادن در بخار کامل ، و بسیاری از افراد حاضر قسم خورده خود را از مهندس
ذهن داشته باشند.
"ما از صد تن از گرفتن بیش از پنجاه شانس گفت :" یکی است.
"هشتاد! نود! "
Passepartout شگفت زده شد ، و اگرچه آماده به تلاش هر چیزی برای به دست آوردن بیش از
پزشکی نهر ، تصور میشد که این آزمایش پیشنهاد کمی بیش از حد آمریکایی است.
علاوه بر این ، فکر می کرد ، "there'sa هنوز هم ساده تر راه ، و آن را کند و نه حتی رخ می دهد
به هر یک از این افراد!
آقا ، "گفت که او با صدای بلند به یکی از مسافران ،" به نظر می رسد طرح مهندس
کمی خطرناک است ، اما -- "هشتاد شانس" مسافر پاسخ :
پشت خود را بر روی او.
"من آن را می دانم ، گفت :" Passepartout ، تبدیل به یکی دیگر از مسافر ، "اما ایده ساده --"
، بازگشت : "ایده ها بدون استفاده" آمریکا ، از shrugging شانه های خود را ، "را به عنوان مهندس
اطمینان ما است که ما می توانیم منتقل می شود. "
بدون شک ، خواست Passepartout ، "ما می توانیم پاس ، اما شاید عاقلانه تر خواهد بود
-- ""!
عاقلانه! "گریه پروکتور سرهنگ ، که این کلمه به نظر می رسید به تحریک prodigiously.
"در سرعت کامل ، آیا شما نمی بینید ، در سرعت کامل!"
تکرار Passepartout : "من می دانم -- من می بینم ،" ، "اما این امر می تواند ، اگر نه بیشتر محتاطانه ،
از آنجایی که این کلمه به شما displeases ، حداقل طبیعی تر -- "
"چه کسی! چه! موضوع را با این هم میهنان چه خبر؟ "گریه چند.
هموطنان فقیر به چه کسی خود را نمی دانم.
"می ترسید؟" پروکتور سرهنگ خواست.
"من ترس؟ بسیار خوب ، من به این افراد نشان می دهد که
فرانسوی به عنوان آمریکایی که می تواند! "" همه سرنشین! "گریه هادی.
"بله ، همه سرنشین!" تکرار Passepartout ، و بلافاصله است.
"اما آنها می توانند مرا از فکر کردن است که این امر می تواند طبیعی تر برای ما جلوگیری نمی کند
عبور از پل در پا ، و اجازه دهید قطار پس! "
اما هیچ کس شنیده ام این انعکاس سیج ، و نه هر کسی عدالت خود را تایید کرده اند.
مسافر مکان خود را در اتومبیل از سر گرفته شد.
Passepartout صندلی خود را بدون گفتن چه بود گذشت صورت گرفت.
هیس کردن بازیکنان کاملا در بازی خود جذب می شود.
لوکوموتیو با شور و نشاط whistled ، مهندس ، بازگرداندن بخار ، حمایت
قطار برای تقریبا یک مایل -- بازنشستگی ، مانند بلوز ، به منظور جهش طولانی تر است.
سپس ، با یکی دیگر از سوت ، او شروع به حرکت به جلو ، قطار افزایش آن
سرعت ، و به زودی سرعت آن هراسان شد ، صدای ناهنجار ایجاد کردن طولانی مدت صادر شده از
لوکوموتیو ؛ پیستون کار می کرد به بالا و پایین بیست سکته مغزی به دومین.
آنها متوجه شد که کل قطار ، عجله در سرعت صد مایل
یک ساعت ، سختی را بر ریل در همه مته سوراخ.
و آنها گذشت بیش از آن را مانند یک فلش بود.
هیچ کس شاهد پل.
قطار همگانی روندی ، پس به صحبت می کنند ، از یک بانک به دیگری ، و مهندس می تواند
متوقف نمی شود آن را تا پنج مایل را فراتر از ایستگاه رفته بود.
اما به ندرت در قطار پشت سر گذاشته بودند از رودخانه ، پل ، به طور کامل ویران ،
سقوط با تصادف به رپیدز از کمان پزشکی.
>
XXIX فصل است که در آن برخی از حوادث آیا روایت
که تنها با راه آهن آمریکا ملاقات
قطار البته آن ، آن شب ، بدون وقفه پیگیری می کند ، عبور فورت
ساندرز ، عبور از پاس Cheyne ، و رسیدن به پاس ایوانز.
جاده در اینجا به دست آمده بالاترین ارتفاع این سفر ، هشت هزار
و نود و دو متر بالاتر از سطح دریا است.
مسافران در حال حاضر تنها به دشت های بی حد و حصر به اقیانوس اطلس فرود ، وارد
طبیعت.
شاخه ای از "تنه بزرگ" منجر به جنوب به دنور ، مرکز
کلرادو.
دور کشور در مورد غنی از طلا و نقره ، و بیش از پنجاه هزار
ساکنان در حال حاضر حل و فصل وجود دارد.
سیزده صد و هشتاد و دو مایل تصویب شده بیش از سان فرانسیسکو بود ، در
سه روز و سه شب و چهار روز و شب بیشتر احتمالا آنها را به ارمغان خواهد آورد
نیویورک.
Phileas Fogg بود که هنوز نه پشت دست. در طول شب کمپ Walbach تصویب شد
سمت چپ ، الج قطب نهر موازی با جاده زد ، که نشانه مرز بین
سرزمین از کلرادو و وایومینگ.
آنها در یازده نبراسکا را وارد ، نزدیک Sedgwick به تصویب رساند ، و در Julesburg لمس ، در
شعبه جنوب رودخانه Platte.
در اینجا بود که اتحادیه راه آهن آرام در اکتبر 23 افتتاح شد ،
سال 1867 ، توسط مهندس ارشد ، عمومی دوج.
دو قدرتمند لوکوموتیو ، حمل نه اتومبیل از مهمانان دعوت شده ، در میان آنها بود
توماس C. دورانت ، معاون رئیس جمهور از جاده ها ، در این نقطه توقف و احساسات بودند
داده می شود ، سو و Pawnees انجام
نبرد تقلید هند ، آتش بازی کردن اجازه دهید بودند ، و تعداد برای اولین بار از راه آهن
پایونیر توسط مطبوعات آورده در قطار چاپ شد.
بنابراین افتتاح این راه آهن بزرگ ، یک ابزار قدرتمند جشن گرفته شد
پیشرفت و تمدن ، در سراسر صحرا پرتاب شده است ، و مقصد به پیوند با یکدیگر
شهرها و شهرهای کوچک که هنوز وجود ندارد.
سوت لوکوموتیو ، قوی تر از چنگ Amphion ، در مورد به
پیشنهاد آنها را از خاک آمریکا افزایش یابد.
فورت مک فرسون پشت ساعت هشت صبح باقی مانده بود ، و سه صد و پنجاه
هفت مایل را قبل از رسیدن به اوماها طی شدن است.
جاده بعد از سیم پیچ های هوس باز از شاخه جنوب رودخانه Platte ،
در ساحل سمت چپ آن.
در نه قطار متوقف در شهر مهم شمال Platte ، ساخته شده بین این دو
آغوش رودخانه ، که دوباره پیوستن به یکدیگر در اطراف آن و تشکیل عروق تک بزرگ
خراج گذار ، که آب را به میسوری کمی بالاتر از اوماها خالی.
یکصد و برای اولین بار نصف النهار به تصویب رسید.
آقای Fogg و شرکای او بازی خود را از سر گرفته شد -- حتی ساختگی هیچ کس --
شکایت از طول سفر.
ثابت با برنده guineas چند که او به احتمال زیاد برای از دست دادن به نظر می رسید آغاز شده بود ، اما او
خود ، نه کمتر ، مشتاق بی صدا پخش از آقای Fogg نشان داد.
در طول صبح ، شانس و مجزا طرفدار که نجیب زاده.
Trumps و افتخارات بر دست او باران شد.
یک بار ، پس از حل و فصل در یک حمله جسورانه ، او بر روی نقطه از بازی بیل زدن بود ، هنگامی که یک
صدای پشت او گفت : "من باید الماس را بازی کند."
آقای Fogg ، Aouda ، و ثابت بزرگ سر خود را ، و مشهود پروکتور سرهنگ است.
پروکتور تمبر و Phileas Fogg یکدیگر در یک بار شناخته شده است.
"آه! آن را به شما است ، انگلیسی "گریه سرهنگ" آن را به شما که در حال رفتن به
بازی بیل زدن! "" و که آن را بازی می کند ، پاسخ داد : "Phileas Fogg
خونسردی ، پرتاب کردن ده نفر از spades.
: : "خوب ، آن خشنود به من داشته باشند آن الماس ، است" و پاسخ پروکتور سرهنگ ، در خیره
تن.
او یک جنبش که اگر برای به دست گرفتن کارت که تا به حال فقط بازی بوده است ، افزود : "شما
درک هر چیزی در مورد بی صدا نیست. "" شاید من ، و همچنین به عنوان یکی دیگر گفت : "
Phileas Fogg ، در حال افزایش.
سرهنگ پاسخ : : "فقط شما را امتحان کنید ، فرزند جان بول".
Aouda کم رنگ تبدیل شده ، و خون او را سرما زد. Fogg آقای بازوی او را مصادره و به آرامی کشیده
او را به عقب.
Passepartout آماده حمله با چنگال بر آمریکا ، بود که خیره insolently در او بود
حریف.
اما ثابت کردم ، و رفتن به پروکتور سرهنگ گفت : "شما را فراموش کرده ام آن است که من با
آنها شما باید برای مقابله ، آقا.! برای آن بود برای کسی که نه تنها توهین ، اما زده "
"آقای تعمیر کنند ، گفت : "آقای Fogg ،" عفو من ، اما این امر معدن ، و معدن.
سرهنگ دوباره به من توهین ، اصرار دارد که من باید با بیل برگرداندن را بازی نمی کند ،
و او باید من رضایت را برای آن خواهد شد. "
"زمان و جایی که به شما خواهد شد" ، پاسخ داد : آمریکایی "، و با هر سلاح شما
را انتخاب کنید. "
Aouda بیهوده تلاش برای حفظ آقای Fogg ؛ به عنوان بیهوده تلاش کارآگاهی به
این نزاع خود را تهیه کنید.
Passepartout آرزو سرهنگ به پرتاب از پنجره ، اما نشانه ای از او
استاد از او بررسی می شود. Phileas Fogg سمت چپ ماشین ، و آمریکایی
او را بر بستر های نرم افزاری به دنبال.
"آقا ، گفت :" آقای Fogg به دشمن خود را ، "من در عجله برای بازگشت به اروپا هستم ،
و هر گونه تاخیر هر چه تا حد زیادی خواهد شد به ضرر من است. "
"خب ، که آن چه به من؟" پاسخ پروکتور سرهنگ.
"آقا ، گفت :" آقای Fogg ، بسیار مودبانه ، "پس از ملاقات ما در سان فرانسیسکو ، من مصمم
بازگشت به امریکا و به زودی به عنوان کسب و کار به اتمام بود را پیدا کنید که
به نام من به انگلستان است. "
"واقعا!" "آیا شما منصوب جلسه به مدت شش ماه
از این رو؟ "" چرا نه ده سال از این رو؟ "
"من می گویند که شش ماه ،" بازگشت Phileas Fogg "و من باید در محل نشست باشد
بی درنگ. "" تمام این فرار ، "گریه تمبر
پروکتور است.
"حالا یا هرگز!" "بسیار خوب است.
شما در حال رفتن به نیویورک؟ "و" شماره "
"به شیکاگو"
"نه." "اوماها؟"
"چه تفاوت است آن را به شما؟ آیا می دانید آلو نهر؟ "
"نه ، پاسخ داد :" آقای Fogg.
"این ایستگاه بعدی است. قطار وجود دارد خواهد بود در یک ساعت ، و
متوقف خواهد شد وجود دارد ده دقیقه. در ده دقیقه هفت تیر چندین - عکس
توان رد و بدل است. "
"بسیار خوب ،" آقای Fogg گفت. "من در آلو نهر متوقف شود."
"و من حدس می زنم شما وجود دارد می مانم بیش از حد ، افزود :" آمریکا insolently.
"چه کسی می داند؟" پاسخ آقای Fogg ، بازگشت به خودرو به عنوان خونسردی به طور معمول.
او شروع به دادن اطمینان خاطر مجدد Aouda ، به او میگویند که blusterers شود هرگز به ترس از ،
و التماس رفع دوم خود را در دوئل نزدیک ، یک درخواست که به
پلیسی نمی تواند امتناع کند.
آقای Fogg بازی قطع با آرامش کامل از سر گرفته شد.
ساعت یازده سوت لوکوموتیو اعلام کرد که آنها نزدیک آلو
نهر ایستگاه.
آقای Fogg رز ، و ، و پس از ثابت ، که بر اساس پلت فرم رفت.
Passepartout او را همراه با حمل یک جفت از revolvers.
Aouda در ماشین ، باقی ماند و به عنوان به عنوان مرگ رنگ پریده.
درب ماشین بعدی باز شود ، و پروکتور سرهنگ ظاهر بر روی پلت فرم ،
با حضور یانکی مهر خود را به عنوان دوم خود را.
اما فقط به عنوان رزمندگان بودند در مورد به مرحله از قطار ، هادی عجولانه
بالا ، و فریاد زد : "شما نمی می توانید خاموش ، آقایان!"
"چرا که نه؟" سرهنگ خواست.
"ما بیست دقیقه اواخر ، و ما نباید متوقف کنند."
"اما من می خواهم برای مبارزه با یک دوئل با این آقا."
، گفت : "من متاسفم" هادی "، اما ما باید در یک بار.
زنگ زنگ وجود دارد. "قطار آغاز شده است.
من واقعا بسیار متاسفم ، آقایان ، گفت : "هادی.
"تحت هیچ شرایطی دیگر من باید خوشحال ملزم شما.
اما ، بعد از همه ، همانطور که شما هم برای مبارزه با به اینجا نداشته ، به همین دلیل مبارزه با نه به عنوان ما به همراه؟ "
که راحت نخواهد بود ، شاید برای این آقا ، گفت : "سرهنگ ، در
jeering تن.
پاسخ : این امر می تواند کاملا بنابراین ، "Phileas Fogg.
فکر Passepartout : "خب ، ما واقعا در آمریکا ،" "، و رهبر ارکستر
نجیب زاده از مرتبه اول! "
این من من ، او به دنبال استاد خود است. دو رزمندگان ، ثانیه های خود را ، و
هادی عبور اتومبیل ها را به عقب قطار.
ماشین گذشته فقط توسط ده ها مسافر ، که هادی مودبانه اشغال شده بود ،
پرسید که آیا آنها خواهد بود تا نوع به ترک آن خالی برای چند لحظه ، به عنوان دو
آقایان به حال امر از این افتخار را حل و فصل است.
مسافران اعطا درخواست با نشاط ، و فورا ناپدید شد در
پلت فرم.
ماشین ، بود که برخی از پنجاه فوت مدت ، بسیار مناسب برای اهداف خود بود.
دشمنان ممکن است بر یکدیگر در راهرو مارس و آتش در سهولت آنها.
هرگز دوئل آسان تر چیده است.
آقای Fogg و پروکتور سرهنگ ، هر کدام با دو revolvers شش خمرهای شکل ، وارد
ماشین. ثانیه باقی مانده خارج از است ، آنها را بسته
وارد
آنها شروع به شلیک در سوت برای اولین بار از لوکوموتیو.
پس از یک فاصله از دو دقیقه ، آنچه باقی مانده از دو آقایان خواهد بود
گرفته شده از ماشین.
هیچ چیز می تواند ساده تر باشد. در واقع ، آن را آنقدر ساده بود که ثابت و
Passepartout احساس قلب خود را به ضرب و شتم که اگر آنها را ترک.
آنها برای سوت توافق ، که به طور ناگهانی و وحشیانه فریاد resounded گوش دادن شد
در هوا ، همراه با گزارش که مطمئنا از خودرو صادر که در آن
duellists شد.
گزارش ادامه داد : در جلو و طول کل قطار.
فریادهای رعب و وحشت اقدام از داخل اتومبیل.
پروکتور سرهنگ و آقای Fogg ، revolvers در دست ، عجله quitted زندان خود را ، و
عجله به جلو که در آن سر و صدا ترین پر سر و صدا بود.
سپس آنها متوجه شد که قطار توسط یک گروه از سو مورد حمله قرار گرفت.
این اولین تلاش سرخپوستان این جسارت نیست ، برای بیش از یک بار به آنها تا به حال
قطار waylaid در جاده ها.
از صد تن از آنها بود ، با توجه به عادت خود ، شروع به پریدن کرد بر مراحل بدون
متوقف کردن قطار ، با سهولت از یک دلقک نصب و استقرار یک اسب در تاخت کامل است.
سو با تفنگ مسلح شدند ، که از آن آمد گزارش ها ، که مسافران ،
بودند که تقریبا همه مسلح ، در پاسخ به هفت تیر ، عکس.
سرخپوستان برای اولین بار سوار شده تا به حال موتور ، و نیمی از خراشیده مهندس و استوکر
با ضربات از muskets خود.
رئیس سو ، مایل به متوقف کردن قطار ، اما نمی دانستند چگونه به کار رگولاتور ،
گسترده ای به جای بسته شدن دریچه بخار گشوده بود ، و لوکوموتیو بود
انداخت رو به جلو با سرعت فوق العاده است.
سو در همان زمان تجاوز کرده بود اتومبیل ، پرش مانند میمون خشمگین بیش از
سقف ، thrusting باز کردن درب ، و مبارزه با دست به دست با مسافران.
نفوذ چمدان ، خودرو ، آنها آن را غارت ، پرتاب تنه از قطار.
گریه می کند و عکس ثابت است.
مسافران خود دفاع شجاعانه ، برخی از اتومبیل ها سنگر گرفتند و
پایدار محاصره ، مانند قلعه ها در حال حرکت ، همراه با سرعت صد مایل به اجرا درآمد
یک ساعت.
Aouda شجاعانه از اول رفتار. او خودش را مانند یک قهرمان واقعی دفاع
با هفت تیر ، که او را از طریق پنجره های شکسته شات هر زمان که وحشیانه او
ظاهر.
بیست سو mortally افتاده را به زمین مجروح شده بود ، و چرخ های خرد شده آن
که بر ریل سقوط کرد که در صورتی که کرم شده بودند.
چند از مسافران ، به ضرب گلوله کشته یا خراشیده شده ، ذخیره کردن بر روی صندلی.
لازم بود که برای پایان دادن به مبارزه ، که به مدت ده دقیقه به طول انجامید بود ،
و که در نتیجه پیروزی سو اگر قطار متوقف شد.
فورت Kearney ایستگاه ، که در آن یک پادگان وجود دارد ، تنها دو مایل دور بود ، اما
که پس از تصویب می رسد ، سو خواهد بود استادان قطار بین فورت Kearney
و ایستگاه فراتر.
هادی مبارزه در کنار آقای Fogg ، زمانی که او بود به ضرب گلوله کشته شد و سقوط کرد.
او در همان لحظه ، فریاد : "مگر در مواردی که قطار در پنج دقیقه متوقف شود ، ما
از دست رفته! "
"آن متوقف خواهد شد ، گفت :" Phileas Fogg ، آماده به عجله از ماشین.
"باقی بماند ، مسیو ،" گریه Passepartout "من خواهد رفت."
آقای Fogg به حال هم برای جلوگیری از هموطنان شجاع ، که ، باز کردن درب unperceived
سرخپوستان ، در زیر ماشین لیز موفق و در حالی که مبارزه ادامه داد
و توپ در سراسر یکدیگر whizzed
بر سر او ، او ساخته شده با استفاده از تجربه های قدیمی خود را آکروباتیک و با شگفت انگیز
چابکی راه خود را زیر ماشین کار می کرد ، برگزاری به زنجیره ای ، کمک خود را توسط
ترمز و لبه sashes ها ،
خزنده از یک خودرو خود را به دیگری با مهارت شگفت انگیزی است ، و در نتیجه به دست آوردن
رو به جلو پایان قطار.
وجود دارد ، از یک سو بین چمدان و خودرو و مناقصه ، معلق با دیگر
او سست زنجیر ایمنی ، اما با توجه به کشش ، او هرگز
موفق در unscrewing yoking ، نوار ،
نه یک تصادم خشن jolted این نوار از.
قطار ، در حال حاضر از موتور جدا ، در پشت کمی باقی مانده ، در حالی که
لوکوموتیو رو به جلو با سرعت افزایش یافته عجله.
توسط نیروی در حال حاضر به دست آورد انجام ، قطار هنوز هم برای چند دقیقه نقل مکان کرد ؛
اما ترمز و مشغول به کار شد و در گذشته آنها را متوقف ، کمتر از یک صد فوت از
Kearney ایستگاه.
سربازان قلعه جذب شده توسط عکس ، عجولانه و سو نداشته
انتظار آنها ، و decamped در بدن قبل از قطار به صورت به طور کامل آن را متوقف کرده است.
اما هنگامی که مسافران به یکدیگر بر روی سکوی ایستگاه چند شمارش یافت نشد
گمشده در میان دیگران فرانسوی شجاع ، که وقف بود را نجات داد
آنها.
>
فصل *** که در آن Phileas Fogg به سادگی آیا وظیفه خود
سه مسافر از جمله Passepartout ناپدید شده بود.
که آنها در مبارزه کشته شده؟ آیا آنها زندانیان توسط سو گرفته؟
غیر ممکن بود برای گفتن دارند.
بسیاری زخمی شدند وجود دارد ، اما هیچ کدام mortally. پروکتور سرهنگ یکی از مهمترین بود
به طور جدی صدمه دیده است ، او شجاعانه جنگیده بودند ، و یک توپ کشاله ران خود را وارد کرده بود.
او را به ایستگاه با مسافران زخمی دیگر انجام می شود ، برای دریافت چنین
توجه به عنوان می تواند از فایده باشد.
Aouda امن بود و Phileas Fogg ، که در ضخیم ترین مبارزه شده بود ، نداشته
خراش را دریافت. رفع کمی در بازو مجروح شد.
اما Passepartout یافت می شود نیست ، و اشک پایین گونه ها Aouda coursed.
همه مسافران از قطار پیاده شدیم ، چرخ های آن رنگ آمیزی شد
با خون.
از لاستیک و پره آویزان قطعات پاره پاره از گوشت.
تا آنجا که به عنوان چشم می تواند در پشت دشت سفید برسد ، مسیرهای پیاده روی به رنگ قرمز قابل رویت بود.
سیوکس تاریخ و زمان آخرین ناپدید شد در جنوب ، در امتداد سواحل رودخانه جمهوریخواه.
آقای Fogg ، با آغوش تاشده ، بیحرکت باقی ماند.
او یک تصمیم جدی برای است.
Aouda ، نزدیک او ایستاده ، بدون سخن گفتن در او نگاه کرد ، و او را درک او
نگاه کنید.
اگر بنده اش زندانی بود ، باید او را به خطر از همه چیز که او را از نجات
هندی؟ "من او را ، پیدا کردن زنده یا مرده ، گفت :" او
بی سر و صدا به Aouda.
"آه ، آقای -- MR. Fogg! "او ، فریاد می clasping به دست خود و پوشش آنها را با اشک.
"زندگی" ، افزود : آقای Fogg ، "اگر ما یک لحظه از دست دادن نیست."
Phileas Fogg ، با این قطعنامه ، به ناچار خود را قربانی او
تلفظ عذاب خود را.
تاخیر یک روز را بخار پز در نیویورک را از دست او ، و شرط خود را
خواهد بود مطمئنا از دست داده است. اما او فکر کردم ، "این وظیفه من است ، او
تردیدی نیست.
افسر فرمانده فورت Kearney بود وجود دارد.
صد تن از سربازان خود را خود را در موقعیت برای دفاع از قرار داده بود
ایستگاه ، باید آن سو حمله.
"آقا ، گفت :" آقای Fogg کاپیتان ، "سه مسافر ناپدید شده اند."
"مرده؟" پرسید کاپیتان. "مرده یا زندانیان است که عدم قطعیت
که باید حل شود.
آیا شما پیشنهاد به دنبال سو؟ "" چیز That'sa جدی برای انجام ، آقا "
بازگشت کاپیتان.
"این هندی ممکن است فراتر از آرکانزاس عقب نشینی ، و من می توانم قلعه را ترک نمی
محافظت نشده. "" زندگی سه مرد در سوال هستند ،
آقا ، گفت : "Phileas Fogg.
"بدون شک ، اما می تواند زندگی پنجاه مرد برای نجات سه خطر است؟"
"من نمی دانم که آیا شما می توانید ، سر ، اما شما باید به انجام این کار."
"هیچ کس در اینجا ،" بازگشت "، حق دارد به من وظیفه من تدریس است."
"بسیار خوب ، گفت :" آقای Fogg ، بطور سرد. "من به تنهایی خواهد رفت."
"شما ، آقا" گریه را تعمیر کنند ، به رو آمدن ؛ "شما به تنهایی در تعقیب سرخپوستان؟"
"آیا شما این هموطنان فقیر به هلاک را ترک کنم -- او را به آنها هر حال حاضر
مدیون زندگی؟
من باید بروید. "" نه آقا ، شما نباید به تنهایی ، گریه
کاپیتان ، به رغم از خود لمس. "نه! شما یک مرد شجاع.
سی داوطلب! "او اضافه کرد ، که هربار به سربازان.
کل این شرکت رو به جلو در یک بار آغاز شده است. کاپیتان به حال تنها به انتخاب مردان خود را.
سی ، انتخاب شدند و گروهبان های قدیمی در رأس آنها قرار می گیرد.
"با تشکر از کاپیتان ، گفت :" آقای Fogg. "آیا شما اجازه بدهید من با شما؟" پرسید : ثابت است.
"را به عنوان شما لطفا ، آقا.
اما اگر می خواهید به من لطفی می کنید؟ ، شما با Aouda باقی می ماند.
در مورد هر چیزی باید به من رخ می دهد -- "پهن شدن رنگ پریدگی ناگهانی پلیسی
مواجه خواهند شد.
جدا کنید خود را از مردی به آنها او مصرانه گام به گام!
مرخصی او را در این بیابان سرگردان درباره
ثابت در آقای Fogg دقت gazed ، و ، به رغم سوء ظن خود و مبارزه
که قرار بود در درون او ، او ، چشم خود را قبل از آن نگاه آرام و فرانک کاهش داد.
"من خواهد ماند ، گفت :" او.
آقای Fogg ، چند لحظه بعد از دست زن جوان را فشرده و نیاز به جلب اعتماد
او گرانبهای خود را فرش کیسه ، با جوخه گروهبان و کمی او رفت.
اما قبل از رفتن ، او به سربازان گفت ، "دوستان من ، خواهد شد و پنج تقسیم
هزار دلار در میان شما ، در صورتی که زندانیان ما را نجات دهد. "
شد و سپس ظهر کمی گذشته است.
Aouda بازنشسته به اتاق انتظار ، و او منتظر بودند وجود دارد به تنهایی ، تفکر ساده
و نجیب سخاوت ، شجاعت آرام Phileas Fogg.
او ثروت خود را فدا کرده بود ، و در حال حاضر خطر زندگی اش را ، همه بدون تردید ،
از انجام وظیفه ، در سکوت. رفع افکار مشابه را نداشته باشند ، و
به ندرت می تواند پنهان کردن تحریک خود را.
او راه می رفت feverishly بالا و پایین پلت فرم است ، اما به زودی از سر گرفته ظاهری خود را
خونسردی. او در حال حاضر شاهد حماقت از آن او شده بود ،
گناه در اجازه دادن به Fogg به تنهایی.
چه! این مرد ، چه کسی او تا به حال فقط در اطراف به دنبال
جهان ، در حال حاضر اجازه داده شد تا خود را از او جدا!
او شروع به متهم و سوء استفاده خود را ، و اگر او به عنوان مدیر پلیس بودند ،
اداره خود را صدا سخنرانی برای greenness او.
"من ادم سفیه و احمق!" او فکر کردم ، "و این مرد به آن را ببینید.
او رفته است ، و باز نخواهد گشت!
اما چگونه است که من ، تعمیر کنند ، که در جیب من ، یک حکم برای دستگیری او شده اند
بنابراین او را مجذوب؟ قطعا ، من چیزی جز الاغ! "
بنابراین استدلال پلیسی ، در حالی که ساعت رخنه کرد توسط بیش از حد به آرامی.
او نمی دانست چه باید بکنید.
گاهی اوقات او برای ارسال Aouda تمام وسوسه شد ، اما او نمی تواند شک چگونه زن جوان
اطمینان خود را دریافت خواهید کرد. البته باید او را؟
او به دنبال Fogg در سراسر دشت گسترده سفید فکر و آن را غیر ممکن به نظر نمی رسد
که او ممکن است از او پیشی. رد پای به راحتی بر روی برف چاپ شد!
اما به زودی زیر یک جدول جدید ، هر مشخصات ناشر خواهد بود محو.
رفع دلسرد شد. او احساس نوعی اشتیاق غیر قابل عبور به
کنار گذاشتن این بازی در دسترس نباشد.
او اکنون می تواند ایستگاه فورت Kearney ، ترک کرده و دنبال سفر homeward در صلح و آرامش به او.
به سوی دو ساعت در بعد از ظهر ، در حالی که آن را همراه با بارش برف سوت طولانی و سخت ،
شنیده نزدیک از شرق است.
سایه بزرگ ، قبل از نور وحشی ، به آرامی پیشرفته ، ظاهر می شود هنوز هم بزرگتر
از طریق غبار ، که به آن یک جنبه فوق العاده.
بدون قطار از شرق انتظار می رفت ، نه به حال در آنجا هم برای یاری بوده است
خواست توسط تلگراف به وارد قطار از اوماها به سان فرانسیسکو ، به علت نبود
تا روز بعد.
رمز و راز به زودی توضیح داده شد.
لوکوموتیو ، که به آرامی نزدیک شد با سوت پر سر و صدا ،
که از قطار جدا شده ، مسیر خود را با چنین ادامه داده بود
سرعت فوق العاده ، حمل مهندس ناخودآگاه و استوکر.
آن چند مایل راه اندازی کرده بود ، در زمانی که آتش تبدیل شدن به پایین برای سوخت می خواهید ، بخار
slackened بود و آن را به حال در نهایت یک ساعت پس از متوقف ، برخی از بیست مایل فراتر از
فورت Kearney.
نه مهندس و نه استوکر مرده بود ، و پس از باقی مانده برای برخی از زمان در
غش کردن آنها ، به خودشان آمده بودند. قطار پس از آن متوقف شده بود ،.
مهندس ، وقتی که او خود را در صحرا یافت می شود و لوکوموتیو بدون اتومبیل ،
فهمیدم چه به سرش.
او نمی تواند تصور کنید چگونه لوکوموتیو از قطار جدا شده بود ، اما او
شک نیست که قطار پشت سر گذاشته بود ، در پریشانی.
او دریغ نکنید چه باید بکنید.
این امر می تواند محتاطانه به به اوماها ادامه خواهد داد ، برای این امر می تواند به بازگشت خطرناک
به قطار که سرخپوستان ممکن است هنوز در غارت مشغول است.
با این وجود ، او شروع به بازسازی در کوره آتش ؛ فشار دوباره نصب شده ،
و لوکوموتیو بازگشت به عقب ، در حال اجرا به فورت Kearney.
این که سوت زدن در مه بود.
مسافران خوشحال بودند برای دیدن لوکوموتیو را از سر خود در سر
قطار.
آنها اکنون می تواند سفر تا وحشتناکی قطع را ادامه خواهد داد.
Aouda ، در مورد دیدن لوکوموتیو آمد تا از ایستگاه عجولانه ، و پرسید :
هادی ، "آیا شما رفتن را شروع کنم؟"
"در یک بار ، خانم." "اما زندانی ، محقق و تأسف ما
مسافران -- "" من می توانم این سفر را قطع نکند ، "پاسخ داد :
هادی.
"ما در حال حاضر سه ساعت پشت سر هم است." "و هنگامی که یک قطار دیگر عبور از
سان فرانسیسکو "" به فردا شب ، خانم. "
"فردا شب!
اما سپس آن را خیلی دیر خواهد شد! ما باید صبر کنید -- "
هادی "، پاسخ داد :" این غیر ممکن است.
"اگر می خواهید برای رفتن ، لطفا برای دریافت خود وارد شوید"
"من نمی خواهد رفت ، گفت :" Aouda. رفع این مکالمه را شنیده بود.
در حالی که کمی قبل ، زمانی که هیچ چشم انداز ادامه این سفر ، او وجود دارد
ذهن او ساخته شده بود را ترک فورت Kearney ، اما اکنون که قطار آنجا بود ، آماده
شروع ، و او تنها به صندلی خود را در
خودرو ، تاثیر غیر قابل مقاومت او را عقب نگه.
پلت فرم ایستگاه سوزاندند فوت او ، و او نمی تواند به هم بزنید.
تضاد در ذهن خود را دوباره شروع و خشم و شکست او را خفه.
او آرزو به مبارزه به پایان است.
در همین حال مسافران و برخی از زخمی ها ، در میان آنها پروکتور سرهنگ ، که
صدمات جدی ، مکان خود را در قطار گرفته شده بود.
وز وز از دیگ بخار بیش از حد گرم ، شنیده شد و بخار از فرار از
دریچه.
مهندس whistled ، قطار آغاز شده ، و به زودی ناپدید شد ، mingling سفید آن
دود با eddies برف متراکم در حال سقوط است.
کارآگاه در پشت سر باقی مانده بود.
چند ساعت گذشت. آب و هوا ملال انگیز بود ، و آن را بسیار
سرد است. ثابت حرکت بر روی نیمکت نشسته بود
ایستگاه ، او ممکن شده اند فکر خواب.
Aouda ، با وجود طوفان نگه داشته از اتاق انتظار بیرون آمدن ، رفتن به پایان
پلت فرم ، و مشابه را از طریق جوش وخروش از برف ، تا اگر به سوراخ که ابهام
که افق در اطراف او تنگ شده باشد ، و به گوش ، در صورت امکان ، برخی از صدا خوش آمدید.
او شنیده و دیدم هیچ چیز.
سپس او باز خواهد گشت ، سرد از طریق ، به صدور دوباره پس از گذشت چند
لحظات ، اما همیشه بیهوده در. شب آمد ، و گروه کمی نداشته
بازگشته است.
کجا می تواند باشد؟ اگر که آنها پیدا کردند ، سرخپوستان ، و آنها
داشتن یک درگیری با آنها ، یا آنها هنوز هم در میان غبار سرگردان؟
فرمانده قلعه اضطراب ، اگرچه او سعی به پنهان کردن خود
دغدغه. با نزدیک شدن شب ، برف سقوط کرد کمتر
plentifully ، اما آن را به شدت سرد شد.
سکوت مطلق استراحت در دشت. نه پرواز پرنده و نه عبور از جانور
مشکل آرامش کامل است.
در طول Aouda شب ، پر از forebodings غم انگیز ، قلب او را خفه با
غم و اندوه ، در مورد در آستانه از دشت سرگردان.
تخیل او دور ، او را به اجرا درآمد و خطرات بی حد و حصر خود را نشان داد.
آنچه او را از طریق ساعت های طولانی رنج می برد برای توصیف آن غیر ممکن خواهد بود.
ثابت ثابت در همان محل باقی ماند ، اما خواب نیست.
هنگامی که یک مرد با نزدیک شدن به او صحبت کرد ، و کارآگاه صرفا توسط تکان دادن او را پاسخ
سر.
بنابراین شب منتقل می شود. در سحرگاه نیمه خاموش دیسک.
یکشنبه رز بالاتر از افق مبهم بود اما در حال حاضر امکان به رسمیت شناختن اشیاء دو مایل
خاموش است.
Phileas Fogg و تیم ملی به جنوب رفته بودند ، در جنوب تمام شد هنوز هم
پست های خالی. سپس هفت ساعت است.
کاپیتان ، که واقعا احساس خطر بود ، نمی دانستم چه مسیری را.
آیا باید او ارسال دیگر جدا به نجات از اول؟
آیا باید او قربانی مردان بیشتر ، با احتمال چند نجات کسانی که در حال حاضر قربانی؟
تردید او تاریخ و زمان آخرین طولانی نیست ، با این حال.
تلفن یکی از معاونانش ، او در نقطه سفارش شناسایی بود ،
زمانی که شلیک تیربار بودند شنیده است. سیگنال بود؟
سربازان از قلعه عجله و نیم مایل کردن آنها کمی درک
گروه بازگشت به منظور خوب است.
آقای Fogg راهپیمایی در رأس آنها بود ، و درست پشت سر او Passepartout و
دیگر مسافران ، نجات از سو.
آنها ملاقات کرده بود و و مبارزه سرخپوستان در ده مایلی جنوب فورت Kearney.
مدت کوتاهی قبل از وارد جداشدگی ، Passepartout و همراهانش آغاز شده بود
برای مبارزه با اسیرکنندگان خود ، سه تن از آنان فرانسوی با او felled بود
مشت ، زمانی که کارشناسی ارشد خود و سربازان عجله تا تسکین خود.
همه با فریاد های شاد استقبال شد.
Phileas Fogg توزیع پاداش او را به سربازان قول داده بود ، در حالی که
Passepartout ، بدون دلیل نیست ، muttered به خود ، "قطعا باید اعتراف شود
که من هزینه عزیز استاد من! "
ثابت ، بدون گفتن یک کلمه ، نگاه آقای Fogg ، و آن شده اند که مشکل به
تجزیه و تحلیل افکار که در درون او تلاش.
Aouda ، او دست محافظ او را گرفت و آن را در خود را فشار بیش از حد نقل مکان کرد
به صحبت می کنند.
در همین حال ، Passepartout به دنبال اطلاعات مربوط به قطار ، او فکر او باید آن را پیدا
آماده برای اوماها شروع وجود دارد ، و او امیدوار است که زمان از دست رفته ممکن است به دست آورد.
"قطار! قطار! "او گریه.
"رفته ، پاسخ داد :" ثابت است. و هنگامی که آیا این قطار بعدی عبور؟ "
گفت : Phileas Fogg. "تا در این شب است."
"آه!" بازگشت آقایی بی حس بی سر و صدا.
>
فصل XXXI که در را تعمیر کنند ، کارآگاه ، بطور قابل توجهی
افزون برآن ، منافع Phileas Fogg
Phileas Fogg خود بیست ساعت پشت سر هم در بر داشت.
Passepartout ، علت غیر ارادی از این تاخیر ، ناامید شد.
وی کارشناسی ارشد خود را خراب بود!
در این لحظه کارآگاه نزدیک آقای Fogg ، و به دنبال او را بدقت در
صورت ، گفت : "به طور جدی ، آقا ، شما را در عجله بزرگ؟"
"کاملا جدی است."
من یک هدف در پرسیدن ، از سر گرفت : "حل کنند. "آیا مطلقا ضرورت دارد که شما باید
در نیویورک در 11th ، قبل از نه ساعت در شب ، زمانی که
بخار پز برگ برای لیورپول؟ "
"کاملا ضروری است." "و اگر سفر خود را به حال نشده است
قطع این سرخپوستان ، شما می توانید نیویورک در صبح روز رسیده
11th؟ "
"بله ، با یازده ساعت یدکی قبل از بخار پز چپ"
"خوب! شما در نتیجه بیست ساعت پشت سر.
دوازده از بیست برگ هشت.
شما باید هشت ساعت را بازیابند. آیا می خواهید به تلاش برای انجام این کار؟ "
"با پای پیاده؟ پرسید :" آقای Fogg. "نه ؛ با کالسکه سفر کردن" ، پاسخ ثابت.
با کالسکه سفر کردن با بادبان.
انسان چنین روش به من پیشنهاد کرده است. "این مرد که به ثابت در طول صحبت کرده بود
شب ، و که پیشنهاد او خودداری کرد.
Phileas Fogg پاسخ نیست در یک بار ، اما ثابت ، داشتن اشاره کرد مرد ، که بود
بالا رفتن و پایین در مقابل ایستگاه ، آقای Fogg به او بالا رفت.
لحظه پس از آن ، آقای Fogg و آمریکایی ، که نام Mudge بود ، وارد
کلبه تنها در زیر قلعه ساخته شده است.
آقای Fogg بررسی یک وسیله نقلیه عجیب ، نوع قاب بر روی دو پرتو طولانی ، کمی وجود دارد
مطرح شده در مقابل مانند دونده با کالسکه سفر کردن ، و که بر اساس آن اتاق را برای وجود دارد
پنج یا شش نفر.
دکل بالا بر روی قاب ، توسط ضربه شلاق فلزی بصورتی پایدار و محکم برگزار شد ثابت شد که بود
متصل بادبان کشتی دزدان دریایی بزرگ. این دکل برگزار اقامت آهن که بر اساس آن به
افراشتن بادبان سه گوش جلو کشتی ، بادبان.
در پشت سر ، نوعی از سکان در خدمت به راهنمای وسیله نقلیه.
، در کوتاه مدت ، با کالسکه سفر کردن تقلب مثل ارابه مخصوص حمل الوار.
در طول زمستان ، هنگامی که قطار توسط برف مسدود شده اند ، این sledges را
بسیار سریع سفر در سراسر دشت های یخ زده از یک ایستگاه به دیگری.
ارائه شده با بادبان های بیش از برش ، و با باد پشت سر آنها ، آنها لغزش بیش از
سطح چمن زار با سرعت برابر و اگر نه برتر از
بیان قطار.
آقای Fogg به آسانی به یک «معامله با صاحب این سرزمین هنر و صنعت.
باد مساعد بود ، تازه ، و دمیدن از غرب است.
برف ، سخت بود و Mudge بسیار با اعتماد به نفس بودن قادر به حمل و نقل آقای
Fogg در چند ساعت به اوماها. پس از ان با قطار به سمت شرق غالبا اجرا
به شیکاگو و نیویورک.
غیر ممکن بود که زمان از دست رفته نشده است ممکن است بازیافت نیست و چنین
فرصت بود که رد می شود.
نشده مایل به افشای Aouda ناراحتی سفر در هوای آزاد ،
آقای Fogg پیشنهاد او را با Passepartout ترک در فورت Kearney ، بنده
با توجه بر خود او را اسکورت به اروپا
مسیر بهتر و تحت شرایط مطلوب تر است.
اما Aouda از آقای Fogg جدا خودداری کرد ، و Passepartout خوشحال شد
تصمیم او ، برای هیچ چیز می تواند او را ارباب خود را ترک کنند در حالی که ثابت شد با او القاء کنند.
این امر می تواند مشکل را به حدس زدن افکار کارآگاه.
این اعتقاد با بازگشت Phileas Fogg را متزلزل می شود ، و یا او هنوز هم به او توجه
به عنوان یک حقه بازی بسیار زیرک است ، که دور سفر خود را در جهان به پایان ،
فکر می کنم خود را کاملا امن در انگلستان؟
شاید افکار ثابت از Phileas Fogg تا حدودی تغییر یافتهاست ، اما او با این وجود
او برای انجام وظایف خود ، حل و فصل و تسریع بازگشت کل حزب به انگلستان به عنوان
تا آنجا که امکان پذیر است.
در هشت ساعت با کالسکه سفر آماده بود برای شروع.
مسافر زمان مکان خود را بر روی آن ، و پیچیده خود را نزدیک خود را در
سفر ، جبه.
دو بادبان بزرگ به اهتزاز درآمده بودند و تحت فشار باد ، با کالسکه سفر کردن داخل است و فقدان
بیش از برف سخت با سرعت چهل مایل در ساعت است.
فاصله بین فورت Kearney و اوماها ، به عنوان پرندگان پرواز در حداکثر دو
صد مایل.
اگر باد خوب برگزار شد ، از راه دور ممکن است در پنج ساعت طی ، اگر هیچ حادثه
اتفاق افتاد با کالسکه سفر کردن ممکن است اوماها را تا ساعت یک برسند.
چه سفری!
مسافران ، نشسته اند به هم نزدیک ، نمی تواند صحبت سرما شدت یافته است
سرعت که در آن بودند. با کالسکه سفر کردن به آرامی به عنوان یک قایق سرعت
بیش از این امواج است.
هنگامی که نسیم آمد دستکاری زمین با کالسکه سفر کردن به نظر می رسید به بلند کردن زمین
توسط بادبان آن.
Mudge ، که در سکان بود ، در یک خط مستقیم نگه داشته ، و به نوبه خود از دست خود را
چک lurches که وسیله نقلیه به حال تمایل به را.
همه بادبان بودند ، و بادبان سه گوش جلو کشتی ، تا که به روی صفحه نمایش کشتی دزدان دریایی چیده شده بود.
افراشته به اهتزاز درآمده بود و بادبان سه گوش جلو کشتی ، دیگری را به باد برگزار شد ، افزود : نیروی خود را به
بادبان دیگر.
با وجودی که این سرعت نمی توان آن را دقیقا برآورد شده ، با کالسکه سفر کردن می تواند در رفتن
کمتر از چهل مایل در ساعت است. "اگر می شکند هیچ چیز ، گفت :" Mudge ، "ما باید
دریافت وجود دارد! "
آقای Fogg آن را برای علاقه Mudge برای رسیدن به اوماها در زمان توافق شده در ساخته شده بود ،
پیشنهاد پاداش خوش تیپ.
دشت ، در سراسر که با کالسکه سفر کردن در یک خط مستقیم حرکت بود ، به تخت به عنوان یک
دریا. مثل این دریاچه یخ زده گسترده به نظر می رسید.
راه آهن که فرار را از طریق این بخش صعود از جنوب غرب به شمال
در غرب جزیره بزرگ ، کلمبوس ، شهر مهم نبراسکا ، Schuyler ، و
فرمونت ، به اوماها.
در سراسر ساحل راست رودخانه Platte به دنبال.
با کالسکه سفر کردن ، کوتاه شدن این مسیر ، در زمان وتر قوس شرح داده شده توسط راه آهن است.
Mudge ترس بود که توسط رودخانه Platte متوقف نمی شود ، زیرا آن را یخ زده بود.
جاده ، پس از آن ، کاملا روشن بود از موانع و Phileas Fogg بود اما دو
چیز به ترس -- تصادف با کالسکه سفر کردن ، و تغییر و یا آرامش در باد.
اما نسیم ، به دور از کاهش نیروی خود را ، منفجر اگر خم دکل ، که ،
با این حال ، شلاق فلزی برگزار شد بصورتی پایدار و محکم.
این ضربه شلاق ، مثل آکورد از یک ساز زهی ، resounded که اگر
ارتعاش توسط کمان ویولن. با کالسکه سفر کردن همراه در میان از داخل است و فقدان
plaintively ملودی شدید.
این آکورد را پنجم و اکتاو ، گفت : "آقای Fogg.
این تنها کلماتی که او در طول سفر زبان آمده بودند.
Aouda ، cosily در پوشاک از پوست خزدار و جبه بسته بندی شده است ، تا آنجا که ممکن است از پناه شد
حملات باد انجماد.
همانطور که برای Passepartout ، چهره اش را با رنگ قرمز به عنوان دیسک خورشید هنگامی که آن را در غبار مجموعه بود ،
و او laboriously استنشاق هوا گاز گرفتن است. با استفاده از خاصیت شناوری طبیعی خود را از روح ، او
شروع دوباره به امید.
نیویورک در شب برسد ، اگر نه در صبح ، 11th ، و
هنوز هم وجود دارد برخی از شانس است که این امر می تواند قبل از بخار پز سمت برای لیورپول است.
Passepartout حتی احساس تمایل قوی به درک پیمان خود ، تعمیر کنند ، توسط دست.
به یاد او که آن پلیسی که تهیه با کالسکه سفر کردن بود ، تنها به معنای از
رسیدن به اوماها در زمان ، اما از سوی برخی از عقیده قبلی نسبت بچیزی ، چک ، او نگه داشته معمول خود
رزرو.
یک چیز ، با این حال ، Passepartout هرگز فراموش و قربانی شد
که آقای Fogg ، بدون تردید ساخته شده بود ، او را از سو نجات.
آقای Fogg شانس و بخت خود و زندگی خود را به خطر انداخته بود.
نه! بنده او خواهد بود که هرگز فراموش نمی!
با کالسکه سفر کردن پرواز در حالی که هر یک از این حزب در بازتاب خیلی متفاوت جذب شده ،
گذشته بیش از فرش گسترده ای از برف است. creeks گذشت بیش نبودند
درک شده است.
رشته ها و جریان ناپدید تحت سفیدی یکنواخت است.
دشت کاملا خلوت بود.
بین اتحادیه اقیانوس آرام راه و شاخه که متحد Kearney با سنت
جوزف از آن تشکیل یک جزیره غیر مسکونی بزرگ.
نه روستا ، ایستگاه ، و نه قلعه ظاهر شد.
از زمان به زمان آنها توسط برخی از فانتوم مانند درخت ، که سفید اسکلت سرعت
پیچ خورده و rattled در باد.
گاهی اوقات گله از پرندگان وحشی افزایش یافت ، یا باند از بی ثمر ، famished ، ژیان
دشت ، گرگ زد زوزه بعد از کالسکه سفر کردن است.
Passepartout ، هفت تیر در دست ، برگزار شد ، به کسانی که آمدند آتش خود را آماده
بیش از حد نزدیک است.
تا به حال تصادف با کالسکه سفر کردن ، مسافران ، حمله توسط این اتفاق افتاد
جانوران ، را در وحشتناک ترین خطر بوده است ، اما آن را حتی خود برگزار شد
البته ، به زودی بر روی گرگ ، و قبل از اینکه به دست آورد
مدت گروه زوزه در یک فاصله امن را پشت سر گذاشت.
درباره Mudge ظهر که نشانه های خاصی است که او در عبور از Platte می
رودخانه.
او گفت : هیچ چیز ، اما او احساس خاصی است که او در حال حاضر در عرض بیست مایل از اوماها بود.
در کمتر از یک ساعت را ترک کرد سکان و furled بادبان او ، در حالی که با کالسکه سفر کردن ،
به جلو توسط انگیزهای بزرگ باد آن را داده بود انجام شده است ، رفت و در نیم مایل
بیشتر با unspread خود را بادبان.
آن را در گذشته متوقف شد ، و Mudge ، با اشاره به جرم از پشت بام های سفید همراه با بارش برف ، گفت : "ما
رو وجود دارد! "وارد!
وارد در ایستگاه است که در ارتباطات روزانه ، قطار های متعدد ، با
سواحل اقیانوس اطلس!
Passepartout و تعمیر پرید خاموش ، کشیده شده stiffened خود را اندام ، و به وسیلهی آقای Fogg
و زن جوان به فرود از با کالسکه سفر کردن.
Phileas Fogg سخاوتمندانه پاداش Mudge که Passepartout دست گرمی درک و
حزب کارگردانی مراحل خود را به ایستگاه راه آهن اوماها.
اقیانوس آرام راه آهن مناسب می یابد پایانه خود را در این شهر مهم نبراسکا است.
اوماها با شیکاگو شیکاگو و راک راه آهن جزیره ، که متصل
اجرا می شود به طور مستقیم شرق ، و پنجاه ایستگاه عبور می کند.
قطار آماده بود برای شروع زمانی که آقای Fogg و حزب خود را به ایستگاه رسید ، و آنها
فقط هم به به اتومبیل.
آنها هیچ چیز از اوماها دیده بود ، اما Passepartout به خود اعتراف کردهاند که این
بود که پشیمان می شود ، آنها در حال سفر بودند برای دیدن مناظر.
قطار به سرعت در سراسر ایالت آیوا به تصویب رساند ، توسط شورای Bluffs ، دس Moines ، و
آیوا سیتی.
در طول شب آن را می سی سی پی در داونپورت گذشتند و توسط Rock جزیره وارد
ایلینوی است.
روز بعد ، که 10 بود ، در چهار ساعت در شب ، آن رسیده شیکاگو ،
در حال حاضر از خرابه های آن افزایش یافته است ، و بیشتر با افتخار از هر زمان دیگری در مرزهای نشسته
زیبا آن دریاچه میشیگان.
نه صد مایل شیکاگو از نیویورک از هم جدا ، اما قطار در عدم تمایل
شیکاگو است.
آقای Fogg گذشت در یک بار از یکی به دیگری ، و لوکوموتیو از
پیتزبورگ ، فورت وین و شیکاگو راه آهن سمت چپ با سرعت کامل ، اگر آن را به طور کامل
درک که که نجیب زاده تا به حال هیچ زمانی برای از دست دادن.
ایندیانا ، اوهایو ، پنسیلوانیا ، و نیوجرسی را به مانند یک فلاش صرف ، عجله
از طریق شهرهای با نامهای قدیمی ، که بعضی از آنها تا به حال خیابان ها و اتومبیل آهنگ ، بلکه به عنوان
هنوز هیچ خانه.
در هادسون به نظر آمد ، و در یازده چهارم گذشته در شب
11th ، در ایستگاه قطار در ساحل راست رودخانه متوقف شد ، قبل از
بسیار اسکله از خط Cunard.
چین ، لیورپول ، سه چهارم از یک ساعت قبل از آغاز شده بود!
>
فصل XXXII که در آن Phileas Fogg درگیر در مستقیم
مبارزه با فورچون بد
چین ، در ترک ، به نظر می رسید که آخرین امید Phileas Fogg است.
هیچ یک از دستگاه بخار دیگر قادر به خدمت به پروژه های خود بودند.
Pereire ، شرکت ترانس آتلانتیک فرانسه ، که قابل تحسین دستگاه بخار با هم برابر هستند
به هر یک در سرعت و راحتی ، تا 14 را ترک کنید و قایق هامبورگ نداشت
به طور مستقیم به لیورپول یا لندن است ، اما به
Havre ، و سفر های اضافی از Havre به سوت هامپتون Phileas است Fogg رندر
تلاش آخرین فایده ای نداشت.
بخار پز اینمن تا روز بعد ترک نمی کند ، و می تواند اقیانوس اطلس عبور
در زمان صرفه جویی در حساب بازکنند.
آقای Fogg این همه در مشاوره بنوا خود را آموخته ، که به او روزانه
حرکات دستگاه بخار دو سوی اقیانوس اطلس.
Passepartout خرد شد و او را تحت الشعاع آن به از دست دادن قایق سه چهارم
یک ساعت.
تقصیر او بود ، به جای کمک استاد خود ، او را متوقف نکرده بود قرار دادن
موانع در راه او!
و هنگامی که تمام حوادث از تور او به یاد می آورد ، زمانی که او به شمارش مبالغ
صرف در از دست دادن خالص و در حساب خود ، زمانی که او تصور می کردند که بسیار زیاد
خطر است ، افزوده شده به اتهامات سنگین این
سفر بی فایده ، به طور کامل خراب کردن آقای Fogg ، او خود را با تلخ غرق
خود اتهامات.
آقای Fogg ، با این حال ، او را سرزنش نیست ؛ و ترک اسکله Cunard ، فقط گفت :
"ما در مورد بهتر است به فردا مشورت کنند.
بیا. "
این حزب هادسون در شهر جرسی معبر عبور و سوار در حمل به
هتل سنت نیکلاس ، را در برادوی.
اتاق ، مشغول شدند و شب را به تصویب رساند ، به طور خلاصه به Phileas Fogg ، که خواب
عمیقا ، اما بسیار طولانی برای Aouda و دیگران ، که تحریک آنها را اجازه نمی
استراحت.
روز بعد ، دسامبر 12 بود. از هفت صبح 12th به
سه ماهه قبل از نه در شب 21 بود نه روز ، ساعت سیزده وجود دارد ،
و چهل و پنج دقیقه.
اگر Phileas Fogg در چین را ترک کرده بودند ، یکی از سریع ترین دستگاه بخار در اقیانوس اطلس ، او
رسیده لیورپول ، و پس از آن لندن ، ظرف مدت توافق شده است.
آقای Fogg ترک هتل به تنهایی ، پس از ارائه دستورالعمل Passepartout به انتظار او
بازگشت و اطلاع Aouda در اطلاع لحظه به آماده شود.
او به بانک هادسون اقدام و در مورد در میان عروق نگاه لنگر
و یا در رودخانه ، لنگر برای هر که به ترک بودند.
چندین سیگنال خروج داشتند ، و آماده برای قرار دادن در جزر و مد صبح به دریا ؛
در این بندر بسیار زیاد و قابل تحسین است ، یک روز در یک صد که وجود ندارد
عروق تنظیم نکنید از برای هر سه ماهه از جهان است.
اما آنها عمدتا دریانوردی بودند عروق ، که ، البته ، Phileas Fogg
هیچ استفاده کنید.
او به نظر می رسید به رها کردن تمام امید ، زمانی که او espied ، لنگر در باتری ،
طول کابل خاموش حداکثر ، یک کشتی تجاری ، با یک پیچ ، به خوبی شکل که
قیف ، puffing ابری از دود ، نشان داد که او آماده شدن برای خروج.
Phileas Fogg یک قایق را مورد ستایش قرار داد ، رو به آن ، و به زودی خود را در هیئت مدیره
هنریتا ، آهن ، hulled ، چوب ساخته شده در بالا.
او به عرشه صعود ، و در خواست کاپیتان ، که فورا خود را ارائه.
او یک مرد پنجاه ، نوعی گرگ دریا ، با چشم های بزرگ ، رنگ از اکسیده بود
مس ، مو قرمز و گردن ضخیم و صدای growling.
"کاپیتان؟" پرسید : آقای Fogg.
"من کاپیتان است." "من Phileas Fogg ، لندن است."
"و من اندرو سریع ، از کاردیف است." "شما رفتن به دریا برای قرار دادن؟"
"در یک ساعت."
"شما موظف --" "بوردو".
"و محموله خود را؟" "بدون حمل و نقل.
رفتن در بالاست. "
"شما هر مسافر؟" "بدون مسافر.
هرگز مسافر. بیش از حد در راه است. "
"آیا رگ خود را سریع؟"
"بین یازده و دوازده گره. هنریتا ، به خوبی شناخته شده است. "
"آیا شما حمل من و سه نفر دیگر به لیورپول؟"
"به لیورپول؟
چرا نه به چین؟ "" من گفتم : لیورپول. "
"نه!" "نه؟"
"نه. من برای بوردو ، و باید به بوردو. "
"پول هیچ تاثیری ندارد؟" "هیچ."
کاپیتان در یک تن که از پاسخ اعتراف صحبت کرد.
اما صاحبان هنریتا -- "از سر گرفته Phileas Fogg.
کاپیتان پاسخ : "صاحبان خودم".
"کشتی متعلق به من است." "من آن را برای شما حمل و نقل است."
"نه."
"من آن را از شما بخرم." "نه."
Phileas Fogg حداقل ناامیدی خیانت ، اما وضعیت
قبر یکی.
در نیویورک که در هنگ کنگ ، و نه با کاپیتان هنریتا به عنوان با
کاپیتان Tankadere. تا این پول هم دور هموار بود
هر مانع.
در حال حاضر پول شکست خورده است. هنوز که هنوز است ، برخی از ابزار باید برای عبور از
اقیانوس اطلس در یک قایق ، مگر اینکه توسط بالون -- که خطر ناک می شده اند ، علاوه بر
که قادر به ارسال اطلاعات که در عمل قرار داده است.
این به نظر می رسید که Phileas Fogg تا به حال ایده را برای او به کاپیتان گفت ، "خوب ، شما
حمل من به بوردو؟ "" نه ، اگر نه شما پرداخت من دویست
دلار است. "
"من به شما دو هزار." "هر کدام؟"
"هر کدام" "و چهار نفر از شما وجود دارد؟"
"چهار".
کاپیتان سریع شروع به خراش سر خود را. هشت هزار دلار برای به دست آوردن وجود دارد ،
بدون تغییر مسیر خود را برای آن به خوبی به ارزش فتح از مخالفت او
همه نوع از مسافر بود.
علاوه بر این ، مسافر را در دو هزار دلار ، هیچ مسافر طولانی تر است ، اما
کالا ارزشمند. کاپیتان گفت : "من در نه ساعت شروع
سریع ، به سادگی.
"آیا شما و حزب شما آماده است؟" "ما در هیئت مدیره در نه ساعت باشد ،
پاسخ داد : نه کمتر به سادگی ، آقای Fogg. نیمه گذشته هشت بود.
از هنریتا از کشتی در اوردن ، به یک هک پرش ، عجله به مدرسه سنت نیکلاس ، و
بازگشت با Aouda ، Passepartout ، و حتی رفع جدایی ناپذیر کار کوتاه بود
زمان ، و توسط آقای Fogg با خنکی که هرگز او را رها انجام شده است.
آنها در هیئت مدیره بودند که هنریتا ساخته شده آماده به وزن لنگر.
هنگامی که Passepartout شنیده در این سفر بود رفتن به هزینه ، او به زبان آمده
طولانی مدت "آه!" که در سراسر وسعت آوازی خود را گسترش داد.
همانطور که برای رفع ، به خودش گفت که بانک مرکزی انگلستان قطعا خواهد آمد
از این امر به خوبی indemnified.
وقتی که آنها به انگلستان ، حتی اگر آقای Fogg برخی از مشت بانک صورتحساب پرتاب
به دریا ، بیش از هفت هزار پوند صرف می شده اند!
>
فصل XXXIII که در آن Phileas Fogg نشان می دهد خودش برابر
به مناسبت
یک ساعت پس از آن ، هنریتا تصویب فانوس دریایی که نشانه ورود
هادسون ، تبدیل نقطه هوک شنی ، قرار داده و به دریا.
او در طول روز لانگ آیلند skirted گذشت آتش جزیره ، و البته او را کارگردانی
به سرعت به سمت شرق. در ظهر روز بعد ، یک مرد نصب شده
پل معلوم موقعیت کشتی.
این ممکن است فکر که این کاپیتان سریع بود.
حداقل در جهان است. این Phileas Fogg ، روبرت میشم.
همانطور که برای کاپیتان سریع ، او در کابین خود را تحت قفل و کلید بود بسته شد ، و
uttering با صدای بلند گریه می کند ، که نشانگر خشم در یک بار بیش از حد و بخشیدن است.
آنچه اتفاق افتاده بسیار ساده بود.
Phileas Fogg آرزو برای رفتن به لیورپول ، اما کاپیتان او را حمل نمی وجود دارد.
سپس Phileas Fogg عبور برای بوردو گرفته شده بود ، و او در طول سی ساعت
در هیئت مدیره شده است ، تا shrewdly با اسکناس های خود را به حال توانسته است که ملوانان و
stokers ، که تنها گاه به گاه خدمه ،
و در بهترین شرایط با کاپیتان نمی شد ، رفت به او را در بدن است.
این بود که چرا Phileas Fogg در فرمان به جای کاپیتان سریع ؛ چرا کاپیتان
یک زندانی در کابین خود بود و به همین دلیل ، در کوتاه مدت ، هنریتا کارگردانی او
البته نسبت به لیورپول.
این بسیار روشن بود ، به دیدن آقای Fogg مدیریت هنر و صنعت ، که او را به ملوان شده بود.
چگونه ماجراجویی به پایان رسید بزودی دیده خواهد شد. Aouda مضطرب بود ، اگرچه او گفت : هیچ چیز.
همانطور که برای Passepartout ، او فکر مانور آقای Fogg به سادگی با شکوه است.
کاپیتان "بین یازده و دوازده گره" ، گفته بود و هنریتا تایید کرد
پیشبینی خود.
اگر ، و سپس -- برای "IFS" هنوز هم وجود دارد -- دریا نشد بیش از حد خشن و زبر ، اگر
باد ویر نه دور به شرق است ، اگر هیچ حادثه اتفاق افتاده است به قایق یا
ماشین آلات ، هنریتا ممکن است عبور
سه هزار مایل از نیویورک تا لیورپول در نه روز ، بین
12th و 21 دسامبر.
درست است که یک بار وارد امر در هیئت مدیره هنریتا ، افزوده شده است که از
بانک مرکزی انگلستان ، نظر به ممکن است مشکلات بیشتری را برای آقای Fogg نسبت به او تصور کرد که ایجاد
و یا می تواند میل.
در طول روز اول ، آنها رفت و به اندازه کافی همراه هموار.
دریا بسیار unpropitious بود ، باد ثابت در شمال شرق ، به نظر می رسید
بادبان ، اهتزاز درآمده بودند و هنریتا در سراسر امواج مانند یک واقعی شخم زده
دو سوی اقیانوس اطلس بخار پز.
Passepartout بود خوشحال. بهره برداری کارشناسی ارشد خود ، عواقب
که او را نادیده گرفت ، او را مسحور. هرگز خدمه دیده می شود بسیار با نشاط و
زبر دست یک شخص.
او دوستی گرم با ملوانان را تشکیل دادند ، و آنها را با آکروباتیک خود را شگفت زده
شاهکارهای.
او فکر کرد که آنها موفق عروق مانند آقایان ، و که stokers از کار اخراج
مانند قهرمانان. پر حرف او را خوب طنز آلوده
همه.
او گذشته ، vexations و تاخیر خود را فراموش کرده بود.
او فقط به پایان فکر ، تا نزدیک صورت می گیرد ؛ و گاهی اوقات او بیش از جوشانده
با بی صبری ، تا اگر توسط کوره هنریتا حرارت داده می شود.
همچنین ، اغلب اوقات ، هموطنان به ارزش در حدود رفع میپرداخت ، نگاه او را با مشتاق ،
بدگمان چشم ، اما او به هیچ وجه به او صحبت نمی کنم ، برای صمیمیت قدیمی خود را دیگر
وجود داشته است.
تعمیر کنند ، باید آن را اعتراف ، هیچ چیز درک چه می گذرد.
فتح هنریتا ، رشوه خواری از خدمه ، Fogg مدیریت قایق مانند
ملوان ماهر ، شگفت زده و اشتباه او را.
او نمی دانست چه فکر می کنم.
برای ، بعد از همه ، یک مرد که با سرقت پنجاه و پنج هزار پوند آغاز شد ممکن است تا پایان
سرقت یک کشتی ، و ثابت شد غیر طبیعی تمایل به نتیجه گیری که
هنریتا تحت فرمان Fogg ، نبود
رفتن به لیورپول در همه ، اما به برخی از بخشی از جهان که در آن دزد ، تبدیل به
یک دزد دریایی ، بی سر و صدا خود را در ایمنی قرار دهید.
حدس حداقل یکی از محتمل بود ، و کارآگاه را به طور جدی آغاز شد
پشیمانی است که او در امر را آغاز کرده بود.
همانطور که برای کاپیتان سریع ، او را به فریاد زدن و غرغر کردن در کابین خود را ادامه داد و Passepartout ،
که وظیفه آن ، او را به حمل غذا به او ، شجاع او ، در زمان بزرگترین
اقدامات احتیاطی.
آقای Fogg به نظر نمی رسد حتی می دانیم که در هیئت مدیره یک کاپیتان وجود دارد.
13TH آنها تصویب لبه سواحل نیوفاندلند ، خطرناک
محل ، در طول زمستان ، به خصوص ، fogs مکرر و gales سنگین وجود دارد
باد.
همیشه از شب قبل از فشارسنج ، به طور ناگهانی در حال سقوط بود ، نشان داد
تغییر نزدیک شدن در جو و در طول شب در دمای
متنوع ، سرما شد واضح تر ، و باد به سمت جنوب شرق نوسان است.
این بدبختی بود.
آقای Fogg ، به منظور از مسیر خود را به منحرف ، به furled بادبان خود و افزایش
نیروی بخار ، اما سرعت کشتی slackened ، به خاطر دولت دریا ،
امواج طولانی است که شکست در برابر استرن.
او تن به تن با خشونت ، و این عقب افتاده پیشرفت او است.
نسیم کم کم دارای عقاید را به جوش وخروش و آن می شود می ترسید که
هنریتا نیست ممکن است قادر به حفظ خودش راست بر روی این امواج.
هیدراتاسیون Passepartout تاریک با آسمان ، و به مدت دو روز فقیر همکار
تجربه ثابت ترساندند.
اما Phileas Fogg مارینر جسورانه بود و می دانست که چگونه به حفظ پیشرفت علیه
دریا ، و او را در دوره خود نگه داشته ، حتی بدون کاهش بخار خود را.
هنریتا ، زمانی که او نمی تواند افزایش یابد بر امواج ، آنها را عبور swamping عرشه او ،
اما عبور ایمن.
گاهی اوقات پیچ خارج از آب گل رز ، ضرب و شتم بیرون زده آن پایان ، هنگامی که یک کوه
آب مطرح استرن بالاتر از امواج ، اما هنر و صنعت همیشه میماند.
باد ، با این حال ، رشد را نه به عنوان خشن و زبر می توانسته اند می ترسید ؛
بود یکی از کسانی tempests که پشت سر هم ، و عجله را با سرعت نود مایل
ساعت می باشد.
تازه ادامه داد ، اما ، ناراضی ، آن را obstinately در جنوب شرقی باقی ماند ،
ارائه بادبان بی فایده است.
دسامبر 16 ، هفتاد و پنجمین روز از زمان خروج Phileas Fogg از
لندن ، و هنریتا هنوز رتبهدهی نشده است به طور جدی به تاخیر افتاد.
تقریبا نیمی از سفر صورت گرفت ، و بدترین محلات منتقل شده بود.
در تابستان ، موفقیت می شده اند در حدود معینی است.
در فصل زمستان ، آنها را در رحمت از فصل بد شد.
Passepartout چیزی گفت ، اما او گرامی امید در خفا ، و خود را با آرامش
انعکاس که اگر باد آنها را با شکست مواجه شد ، آنها هنوز هم ممکن است بر روی بخار تعداد.
در این روز مهندس بر روی عرشه آمد ، رفت تا آقای Fogg ، و شروع به سخن گفتن
صادقانه با او. بدون دانستن به همین دلیل آن عقیده قبلی نسبت بچیزی بود ،
شاید Passepartout مبهم مضطرب شد.
او داده اند یکی از گوش های خود را با دیگر شنیدن آنچه مهندس بود
گفت.
وی سرانجام موفق به گرفتن چند کلمه ، و او شنیده ام استاد خود گفت : "شما
خاصی از آنچه من به شما بگویم؟ "" خاص ، آقا ، "مهندس پاسخ :.
"شما باید آن ، به یاد داشته باشید از آنجایی که ما شروع شده است ، ما حفظ آتش سوزی های داغ در همه ما
کوره ها ، و ، هر چند که ما مجبور بودیم زغال سنگ به اندازه کافی به بخار کوتاه از نیویورک تا
بوردو ، ما باید به اندازه کافی با تمام بخار از نیویورک به لیورپول نیست. "
من در نظر ، پاسخ داد : "آقای Fogg. Passepartout درک آن همه ، او بود
ضبط با اضطراب فانی.
زغال سنگ بود دادن بیرون! "آه ، اگر استاد من می تواند بیش از آن ،"
muttered او خواهید بود یک مرد مشهور! "او نه می تواند کمک به انتقال به رفع آنچه که او
بود شنید.
"پس تو هم بر این باورند که ما واقعا در حال رفتن به لیورپول؟"
"البته." "الاغ!" کارآگاه پاسخ ، shrugging او
شانه ها و روشن کردن پاشنه او.
Passepartout در نقطه شور و نشاط resenting لقب ، که علت آن
او می تواند برای زندگی او درک ، اما او منعکس شده است که
رفع مایه تاسف بود احتمالا بسیار
ناامید و تحقیر در او اعتماد به نفس ، بعد از داشتن ناشیانه به دنبال
عطر کاذب در سراسر جهان ، و خودداری.
و اکنون آنچه البته Phileas Fogg اتخاذ؟
این سخت بود تصور کنید.
با این وجود به نظر می رسید او بر یکی تصمیم گرفته اند ، برای آن شب او فرستاد
مهندس ، به او گفت ، "خوراک همه آتش تا زغال سنگ خسته شده است."
چند لحظه پس از آن ، قیف از هنریتا استفراغ چهارم دانلود از دود.
رگ ادامه داد : با تمام بخار ادامه ، اما بر روی 18 ، مهندس ، به عنوان
او پیش بینی کرد و اعلام کرد که زغال سنگ را در این دوره از روز است.
اجازه ندهید که آتش سوزی به پایین نیست ، پاسخ داد : "آقای Fogg.
"آنها را نگه دارید تا آخرین. اجازه دهید که دریچه های پر شود. "
نسبت به Phileas ظهر Fogg ، مسلم و قطعی نیست داشتن موقعیت خود را ، به نام
Passepartout ، و دستور داد او را به کاپیتان سریع.
این بود که در صورتی که عضو صادقانه فرمان شده بود تا زنجیر و بندرها کردن ببر.
او به مدفوع رفت و گفت تا خود را ، "او را مانند یک مرد دیوانه می شود!"
در لحظه ، چند را با فریادهای و سوگند ، یک بمب در مدفوع - عرشه است.
بمب کاپیتان سریع بود. واضح بود که او نقطه بود
ترکیدن.
"کجا هستیم؟" اولین کلمات خشم او اجازه او را به مطلق است.
مرد فقیر دچار سکته ، او می تواند از تشنج او هرگز بهبود
خشم.
"ما کجا هستند؟" او با چهره ارغوانی تکرار.
"هفت صد و هفت مایل از لیورپول ،" پاسخ آقای Fogg ، با
آرامش تزلزل ناپذیر.
"دزدان دریایی! گریه :" کاپیتان سریع. "من برای شما فرستاده می شود ، آقا --"
"Pickaroon!" "-- آقا ، ادامه داد :" آقای Fogg ، "به درخواست شما را به
من رگ خود را می فروشند. "
"نه! همه شیاطین ، نه! "" اما من باید موظف به او را سوزاند. "
"سوزاندن هنریتا!" "بله ، حداقل در قسمت بالای او.
زغال سنگ داده است. "
"رایت رگ من!" گریه کاپیتان سریع ، که به ندرت می تواند به تلفظ کلمات.
"رگ به ارزش پنجاه هزار دلار!"
پاسخ داد : "در اینجا شصت هزار" Phileas Fogg ، توزیع کاپیتان رول بانک
اسکناس. این اثر شگرف در اندرو
سریع.
یک آمریکایی به ندرت می تواند بی حرکت در نزد شصت هزار دلار باقی می ماند.
کاپیتان در یک لحظه خشم خود ، زندان ، و تمام کینه خود را فراموش کرده
در برابر مسافر او.
هنریتا بیست ساله بود و آن را به یک «معامله بزرگ بود.
بمب نمی خواهد بعد از همه. آقای Fogg دور از بازی گرفته شده بود.
و من هنوز باید بدنه آهن ، گفت : "کاپیتان در لحن نرمتر است.
"هال آهن و موتور. این کشور توافق کرد؟ "
"به توافق رسیدند."
و اندرو سریع ، تصرف اسکناس ها ، آنها را شمارش و آنها را به او سپرده
جیب.
در طول این محاوره ، Passepartout سفید به عنوان یک ورق بود و ثابت به نظر می رسید در
نقطه داشتن مناسب سکتهای.
نزدیک به بیست هزار پوند صرف شده بود ، و Fogg سمت چپ بدنه و موتور
به کاپیتان می شود ، یعنی نزدیک به ارزش کل صنایع دستی
درست بوده ، با این حال ، که پنجاه و پنج هزار پوند از به سرقت رفته شده بود
بانک.
هنگامی که اندرو سریع پول حفره بیافتد ، آقای Fogg به او گفت : "اجازه ندهید که این
متعجب ساختن شما ، آقا.
شما باید بدانید که من باید بیست هزار پوند را از دست بدهد ، مگر اینکه من در لندن می رسند
یک چهارم قبل از نه در شب 21 دسامبر.
من از دست رفته بخار پز در نیویورک ، و به شما به عنوان خودداری کرد من را به لیورپول -- "
"و من و" گریه اندرو سریع ؛ "برای من به دست آورده اند حداقل چهل هزار
دلار توسط آن! "
وی افزود : sedately تر از آن ، "آیا شما می دانید یک چیز ، سروان --"
Fogg. "کاپیتان Fogg ، شما چیزی از
یانکی در مورد شما. "
و پس از پرداخت مسافر خود را آنچه که او در نظر گرفته بالا تعریف ، او که قرار بود
دور ، هنگامی که آقای Fogg گفت ، "رگ در حال حاضر به من تعلق دارد؟"
"بدیهی است ، از دلسرد شدن کامیون از دکل -- تمام چوب ، است که"
"بسیار خوب. آیا صندلی های داخلی ، bunks ، و فریم
پایین کشیده ، و سوزاندن آنها. "
لازم بود تا چوب خشک بخار نگه دارید تا فشار کافی ، و
در آن روز ، مدفوع ، کابین ، bunks ، و عرشه یدکی قربانی.
در روز بعد ، 19 دسامبر ، دکل ، rafts ، و spars به آتش کشیده شدند ؛
خدمه مشغول به کار lustily ، نگه داشتن آتش سوزی است. Passepartout hewed ، برش ، اره دور
با همه ممکن است خود را.
خشم مناسب برای تخریب وجود دارد. نرده ، اتصالات ، بخش بیشتری از
عرشه ، و طرف بالا ناپدید شد 20 ، و هنریتا بود در حال حاضر تنها یک تخت
هالک.
اما در این روز اندیش ساحل ایرلندی و نور Fastnet.
ده نفر در شب آنها عبور Queenstown.
Phileas Fogg فقط بیست و چهار ساعت است که در آن به لندن را ، که طول
از زمان لازم برای رسیدن به لیورپول ، با تمام بخار بود.
و بخار را از در دسترس نباشد!
"آقا ، گفت :" کاپیتان سریع ، بود که در حال حاضر عمیقا علاقه مند در پروژه آقای Fogg ، "من
واقعا شما تسلیت گفتن.
همه چیز علیه شما است. ما فقط مخالف Queenstown. "
"آه ، گفت :" آقای Fogg ، "که مکانی که در آن ما می بینیم Queenstown چراغ است؟"
"بله".
"آیا می توانیم وارد بندر" "تحت سه ساعت.
فقط در جزر و مد بالا است. "
"باقی بماند ،" پاسخ آقای Fogg با آرامش ، بدون خیانت در ویژگی های خود را که توسط مقام معظم
الهام بخش او در مورد تلاش یک بار دیگر بد بخت به فتح.
Queenstown پورت ایرلندی است که در آن دو سوی اقیانوس اطلس دستگاه بخار توقف خاموش است
ایمیل.
این ایمیل توسط قطار ابراز همیشه در آمادگی برای برگزار به دوبلین انجام
شروع می شوند از دوبلین که آنها در سریع ترین قایق به لیورپول فرستاده می شود ، و به این ترتیب
به دست آوردن دوازده ساعت در دستگاه بخار اقیانوس اطلس است.
Phileas Fogg شمارش بر به دست آوردن دوازده ساعت در راه همان است.
به جای پس از رسیدن به لیورپول شب بعدی توسط هنریتا ، او آنجا خواهد بود
ظهر ، و در نتیجه زمان برای رسیدن به لندن قبل از سه ماهه قبل از نه
در شب.
هنریتا Queenstown بندرگاه در یک ساعت در صبح وارد شد ، و سپس آن را در حال
جزر و مد بالا ، و Phileas Fogg ، پس از صمیم قلب خواهان به دست کاپیتان درک
سریع ، که آقایی وارد
هالک از هنر و صنعت خود را ، که هنوز ارزش نیمی آنچه که او آن را برای فروش رفته بود.
این حزب در یک بار رفت و در ساحل. ثابت به شدت وسوسه شده بود به دستگیری آقای Fogg
در نقطه ای ، اما او نبود.
چرا؟ چه مبارزه بود که در درون او را؟ او ذهن خود را در مورد "انسان خود را" تغییر؟
آیا او درک کند که او یک اشتباه قبر ساخته شده بود؟
او ، با این حال ، رها آقای Fogg.
همه آنها بر قطار ، که فقط آماده برای شروع ، در یکی از نیمه گذشته بود ، در سحرگاه
از روزی که در دوبلین شد و آنها هم در گام گذاشتن در بخار پز که از دست داده ،
disdaining بر امواج افزایش یابد ، همواره از طریق آنها قطع است.
Phileas Fogg در آخرین disembarked در اسکله لیورپول ، در بیست دقیقه قبل از
دوازده ، 21 دسامبر.
او تنها شش ساعت دور از لندن بود. اما در این لحظه رفع آمد ، قرار دادن او
دست بر شانه آقای Fogg ، و نشان دادن حکم جلب خود ، گفت : "شما واقعا Phileas
Fogg؟ "
"من هستم." "شما بازداشت من به نام ملکه!"
>
فصل XXXIV که در آن در Phileas Fogg رسد آخرین
لندن
Phileas Fogg در زندان بود. او بسته شده است در مجلس سفارشی بود ،
و او را به لندن منتقل روز بعد.
Passepartout ، وقتی او را دیدم استاد او دستگیر ، که پس از ثابت کاهش یافته بود او
نشده است از سوی برخی از افراد پلیس برگزار شد. Aouda thunderstruck در پشت سر
از یک رویداد است که او نمی توانست درک.
Passepartout توضیح داد که او چگونه از آن بود که صادقانه و شجاعانه Fogg
به عنوان دزد دستگیر شده است.
قلب زن جوان را به شورش علیه شنیع اتهام ، و هنگامی که او را دیدم که او
می تواند تلاش به انجام چیزی برای نجات محافظ او ، او به تلخی گریستم.
او همانطور که برای رفع آقای Fogg دستگیر کردند چرا که وظیفه خود را ، چه آقای Fogg
به گناه یا نه. پس از آن زده Passepartout فکر کردم ، که
او علت این بدبختی جدید بود!
او را از استاد خود ماموریت ثابت نیست پنهان؟
هنگامی که ثابت نشان دهنده شخصیت واقعی و هدف خود را ، به همین دلیل گفت : آقای Fogg نه؟
اگر دومی هشدار داده شده بود ، او بدون شک با توجه به اثبات رفع او
بی گناهی ، و او را از اشتباه خود راضی ، حداقل ، ثابت نمی خواهد که
سفر خود را در هزینه و ادامه داد
پاشنه از استاد خود ، تنها او را لحظه ای او پا در خاک انگلیسی بازداشت.
Passepartout گریستم تا او نابینا بود ، و مانند دمیدن مغز خود را از احساس.
Aouda و او ، با وجود سرما باقی مانده بود ، زیر ایوان از سفارشی
خانه. نه آرزو به ترک محل ، هر دو
مشتاق دیدن دوباره آقای Fogg بودند.
آن آقایی بود واقعا خراب است ، و در لحظه ای که او در مورد برای رسیدن به
پایان او. به این دستگیری کشنده بود.
در لیورپول در بیست دقیقه قبل از دوازده در 21 وارد
ماه دسامبر ، او تا سه ماهه قبل از نه بود که شب برای رسیدن به باشگاه اصلاحات ، که
است ، نه ساعت و یک چهارم ، سفر از لیورپول به لندن شش ساعت بود.
اگر کسی ، در این لحظه ، وارد مجلس سفارشی شده بود ، او را پیدا کرده اند آقای Fogg
نشسته ، حرکت ، آرام و بدون خشم آشکار ، پس از یک نیمکت چوبی.
او ، درست است ، استعفا داد ، اما این ضربه آخرین نتوانست او را به زور
خیانت به خارج از هر احساسات.
بود که توسط یکی از کسانی که با شدت گرفتن مخفی بلعیدم ، همه وحشتناک تر به دلیل
موجود ، و که فقط پشت سر هم جلو ، با یک نیروی غیر قابل مقاومت ، در آخرین لحظه؟
هیچ کس نمی تواند بگوید.
او آنجا نشسته ، با آرامش در انتظار -- برای چه؟ آیا او هنوز گرامی امید؟
آیا او هنوز هم باور دارم ، اکنون که درب این زندان بسته شد بر او ، که او
موفق؟
با این حال که ممکن است ، آقای Fogg دقت تماشا کرد بر اساس جدول قرار داده ، و
مشاهده پیشبرد آن دست است. یک کلمه نه فرار لب او ، اما نگاه او
singularly مجموعه بود و استرن.
وضعیت ، در هر صورت ، یکی وحشتناک بود ، و ممکن است در نتیجه اظهار داشت : اگر Phileas
Fogg صادقانه او بود خراب بود و اگر او را به پست و حقیر بود ، او گرفتار شد.
آیا فرار به او رخ می دهد؟
آیا او بررسی اگر هر خروجی عملی از زندان او وجود دارد؟
آیا او از فرار از آن فکر می کنم؟ احتمالا برای یک بار او به آرامی در اطراف راه می رفت
اتاق.
اما درها ، قفل شده بود و پنجره به شدت با میله های آهن محروم است.
او نشست و مجله خود را از جیب خود جلب کرد.
در خط که در آن این کلمات نوشته شده بودند ، "21 دسامبر ، روز دوشنبه ، لیورپول ،" او
افزود : روز 80 ، 11،40 AM ، "و منتظر است. ساعت کاخ سفارشی را لرزاند.
آقای Fogg مشاهده است که سازمان دیده بان خود را دو ساعت بود با سرعت زیاد.
دو ساعت!
اعتراف به این که او در این لحظه گرفتن اتوبوس سریع السیر است ، او می تواند از لندن و رسیدن به
باشگاه اصلاحات توسط سه ماهه قبل از نه ، بعد از ظهر
پیشانی او کمی چین و چروک.
در سی و سه دقیقه گذشته دو او شنیده ام یک سر و صدای منحصر به فرد در خارج ، سپس شتابزده
افتتاحیه درب. صدای Passepartout قابل شنیدن بود ، و
بلافاصله پس از آن از تعمیر.
چشم Phileas Fogg را روشنتر برای یک لحظه.
درب باز چرخش ، و او را دیدم Passepartout ، Aouda و تعمیر کنند ، که هول هولکی
به سوی او.
رفع نفس بود ، و موهای او در اختلال بود.
او نمی تواند صحبت می کنند.
"آقا" او stammered ، "آقا -- مرا ببخشد -- بیشترین -- شباهت تأسف -- غارتگر
سه روز پیش دستگیر شده -- شما آزاد هستید "Phileas Fogg آزاد بود!
او به پلیسی می رفتند ، نگاه او را به طور پیوسته در صورت ، و با تنها
حرکت سریع کرد ، از او تا کنون در زندگی خود به حال ساخته شده ، و یا که او هرگز به پشت او
بازوها ، و با دقت از یک ماشین زدم ثابت کردن.
: "خوب ضربه!" گریه Passepartout ، "Parbleu! که شما ممکن است خوب تماس بگیرید
استفاده از مشت انگلیسی! "
تعمیر کنند ، که خود را روی زمین یافت می شود ، یک کلمه مطلق نیست.
او تنها بیابان خود را دریافت کرده بود.
آقای Fogg ، Aouda ، و Passepartout کاخ سفارشی را بدون تاخیر ترک کردم به کابین ،
و در چند لحظه در ایستگاه فرود.
Phileas Fogg پرسید که آیا این اتوبوس سریع السیر را به مقصد لندن ترک وجود دارد.
این چهل دقیقه گذشته دو بود. اتوبوس سریع السیر است سی و پنج را ترک کرده بودند
دقیقه قبل از.
Phileas Fogg سپس دستور داد که یک قطار ویژه. چند لوکوموتیو سریع در
دست ؛ اما مقدمات راه آهن قطار ویژه تا ترک اجازه نمی
ساعت سه.
در آن یک ساعت یک Phileas Fogg ، داشتن مهندس توسط پیشنهاد تحریک
پاداش سخاوتمندانه ، در گذشته به سمت لندن با Aouda و خدمتکار وفادار او مجموعه.
لازم بود تا سفر را در پنج ساعت و نیم و این را
در جاده ای روشن در سراسر آسان است.
اما تاخیر اجباری وجود داشت ، و هنگامی که آقای Fogg از قطار در پا
پایانه ، تمام ساعتهای قابل توجه در لندن ده دقیقه قبل از نه بود.
پس از تور جهان ، او پشت دست پنج دقیقه.
او شرط بندی کننده از دست داده بود!
>
فصل XXXV که در آن Phileas Fogg ندارد به
تکرار سفارشات خود را به Passepartout دو بار
ساکنان در ردیف Saville شده اند تعجب روز بعد ، در صورتی که تا به حال شده است
گفت که Phileas Fogg به خانه برگشته بود. درب و پنجره های او هنوز هم بسته بودند ، هیچ
ظاهر تغییر قابل رویت بود.
پس از خارج شدن از ایستگاه ، آقای Fogg داد دستورالعمل Passepartout برای خرید برخی از
خوار و بار و بی سر و صدا به اقامتگاه خود رفت.
او بدبختی خود را با آرامش همیشگی خود را با مته سوراخ کرد.
خراب! و blundering کارآگاه!
پس از به طور پیوسته طی شدن آن سفر طولانی ، غلبه بر موانع صد ،
braved خطرات بسیاری ، و هنوز هم در بر داشت زمان برای انجام برخی از خوب در راه او ، به شکست نزدیک
هدف توسط یک واقعه ناگهانی بود که می توانست
پیش بینی نشده اند ، و که در برابر او بود غیرمسلح آن وحشتناک بود!
اما چند پوند مبلغ زیادی به او با او انجام شده بود خارج شدند.
تنها باقی مانده وجود دارد از شانس و بخت خود بیست هزار پوند سپرده در
Barings ، و این مقدار او را به دوستان خود را از باشگاه اصلاحات بدهکار.
آنقدر بزرگ است هزینه های سفر خود شده بود که حتی او به دست آورده بود ، آن را نمی خواهد که
غنی او ، و محتمل است که او تا به حال در پی خود را غنی سازی ، در حال
مردی که نه wagers خاطر عزت و شرف از سهام را بنا نهاد ارائه شده است.
اما این شرط بندی کننده کاملا او را خراب.
البته آقای Fogg ، با این حال ، به طور کامل بر اساس تصمیم گرفته شده بود ، او می دانست آنچه برای او باقی ماند
را انجام دهد.
یک اتاق در خانه در انتظار Saville جدا برای Aouda ، که با غرق شد تعیین شد
غم و اندوه در بدبختی محافظ او.
از کلمات که آقای Fogg کاهش یافته است ، او را دیدم که او مراقبه برخی از جدی بود
پروژه می باشد.
دانستن این موضوع که انگلیسی حکومت یک ایده ثابت گاهی به ناامید متوسل
مصلحت خودکشی ، Passepartout دیده بان باریک را بر استاد خود نگه داشتند ، هر چند او
دقت پنهان ظاهر این کار است.
اول از همه ، هموطنان ارزشمند به اتاق خود رفته بودند ، و گاز خاموش شده بود
مشعل ، که سوزاندن برای هشتاد روز.
او در نامه ای جعبه پیدا شده است لایحه ای را از شرکت گاز ، و او آن را بیشتر
از زمان توقف به این هزینه ها ، که او محکوم شده بود به خرس.
شب گذشت.
آقای Fogg به رختخواب رفت ، اما او خواب؟ Aouda آیا یک بار بستن چشم او.
Passepartout تماشای تمام شب ، مثل یک سگ وفادار ، در درب کارشناسی ارشد خود را.
آقای Fogg او را در صبح روز نامیده می شود ، و گفت : او را به صبحانه Aouda و
فنجان چای و ریز ریز کردن برای خود.
او مورد نظر Aouda که او را از صبحانه و شام به بهانه ای ، به عنوان زمان خود خواهد بود
در تمام طول روز در قرار دادن امور خود را به حقوق به جذب می شود.
در شب آن روز او اجازه مکالمه یک لحظه چند با
بانوی جوان. Passepartout ، پس از دریافت سفارش خود ،
هیچ ربطی به اما اطاعت از آنها را داشتند.
او در نگاه استاد تزلزل ناپذیر او ، و به ندرت می تواند به ارمغان بیاورد ذهن خود را به او را ترک.
قلب او پر و وجدان خود را شکنجه توسط ندامت ؛ برای او خود را متهم کرد
تلخ تر از همیشه که می تواند عامل این فاجعه غیر قابل استرداد است.
بله! اگر او آقای Fogg هشدار داده بود ، و پروژه های ثابت به او خیانت کرده بود ، استاد او
که مطمئنا نیست که گذشت کارآگاهی به لیورپول داده شود ، و پس از آن --
Passepartout می تواند در دیگر نگه دارد.
"استاد من! آقای Fogg! "او گریه ،" چرا شما لعنت
ذخیره؟ تقصیر من بود که -- "
"من هیچ کس را سرزنش ،" بازگشت Phileas Fogg ، با آرامش کامل است.
"برو!"
Passepartout اتاق را ترک ، و رفت و برای پیدا کردن Aouda ، چه کسی به او تحویل او
پیام کارشناسی ارشد. "خانم ،" او افزود : "من می توانم چیزی انجام
خودم -- هیچ چیز!
من هیچ نفوذ بیش از استاد من ، اما شما ، شاید -- "
"چه نفوذ می تواند داشته باشد؟" پاسخ Aouda.
"آقای Fogg است تحت تاثیر توسط هیچ کس.
آیا هرگز قابل درک است که قدردانی من به او سرشار؟
او تا کنون به عنوان خوانده شده قلب من؟ دوست من ، باید او را نمی سمت چپ به تنهایی
فوری!
شما می گویید و او با من صحبت می کنند در این شب ،؟ "
"بله ، خانم. احتمالا برای حفاظت و راحتی خود را در انگلستان به ترتیب"
"خواهیم دید ، پاسخ Aouda ، تبدیل شدن به ناگهان پکر.
در طول این روز (یکشنبه) خانه در ردیف Saville بود که اگر غیر مسکونی ، و
Phileas Fogg ، برای اولین بار از او در آن خانه زندگی کرده بود ، آیا تنظیم نشده از
برای باشگاه خود را زمانی که ساعت وستمینستر یازده نیم گذشته رخ داد.
چرا باید خود را به او در حال حاضر اصلاحات؟
دوستان او دیگر او انتظار می رود وجود دارد.
به عنوان Phileas Fogg در سالن در شب قبل از به حال ظاهر نشده (شنبه ،
21 دسامبر ، در یک چهارم قبل از نه) ، او شرط بندی کننده خود را از دست داده بود.
حتی لازم نیست که او باید به بانکداران او برای بیست هزار
پوند ، برای آنتاگونیست های خود را در حال حاضر چک خود را در دست خود بود ، و آنها تا به حال تنها به
پر کردن و ارسال آن به Barings
مقدار منتقل شده به اعتبار خود را داشته باشند.
آقای Fogg ، بنابراین ، تا به حال هیچ دلیلی برای بیرون رفتن ، و بنابراین او در خانه باقی ماند.
او خود را بسته تا در اتاق خود ، و خود را با قرار دادن امور خود را به منظور مشغول ساختم.
Passepartout به طور مستمر صعود و فرود از پله ها.
ساعت زمانی برای او بودند.
او در درب کارشناسی ارشد خود گوش ، و نگاه از طریق میکروسکوپی (keyhole surgery) ، اگر او تا به حال
حق کامل را انجام دهید ، و اگر او می ترسیدند که اتفاق بدی ممکن است در هر اتفاق می افتد
لحظه ای.
گاهی اوقات او از ثابت فکر کردم ، اما دیگر در خشم است.
ثابت ، مانند تمام جهان ، در Phileas Fogg شده بود اشتباه بود و تنها وظیفه خود انجام داده
در ردیابی و دستگیری او را ، در حالی که او ، Passepartout.
. .
این اندیشه او را خالی از سکنه ، و او را متوقف نکرده لعن حماقت بدبختی خود را.
پیدا کردن خود را بیش از حد رنجور به تنهایی باقی می ماند ، او را در درب Aouda زدم ، رفت
به اتاق او ، خود نشسته ، بدون صحبت کردن ، در یک گوشه و نگاه ruefully
زن جوان است.
Aouda هنوز هم افسرده شد. درباره نیمه گذشته هفت نفر در آقای شب
Fogg فرستاد تا بدانند اگر Aouda که او را دریافت ، و در چند لحظه او خودش را در بر داشت
به تنهایی با او.
Phileas Fogg در زمان یک صندلی ، و در نزدیکی شومینه نشسته ، در مقابل Aouda.
هیچ احساسی در چهره اش قابل رویت بود.
Fogg بازگشت دقیقا Fogg که دور رفته بود و همان آرامش ، وجود دارد
بی حسی همان.
او چند دقیقه بدون صحبت نشسته و پس از آن ، خم شدن چشم خود را بر روی Aouda ، "خانم ،
گفت که او : "شما عفو من برای آوردن شما به انگلستان؟"
"من ، آقای Fogg! پاسخ داد :" Aouda ، چک کردن pulsations قلب او.
بازگشت : : "لطفا اجازه دهید من پایان ،" آقای Fogg.
"زمانی که من تصمیم گرفتم به شما را دور از کشور که تا نا امن بود برای شما ، من
غنی ، و شمارش قرار دادن بخشی از ثروت من در اختیار شما و سپس خود را
وجود آزاد و شاد می شده اند.
اما در حال حاضر من از بین برد. "
"من آن را می دانم ، آقای Fogg ،" پاسخ Aouda "و از شما درخواست من به نوبه خود من ، من شما را ببخشد
برای داشتن شما به دنبال ، و -- کسی چه می داند -- برای داشتن ، شاید ، به تاخیر افتاد شما ، و به این ترتیب
در خرابه خود را؟ "
"خانم ، شما نمی باقی می ماند و در هند ، و ایمنی خود را تنها می تواند مطمئن
آوردن شما به چنین راه دور است که شکنجه گران خود را می تواند شما را ندارد. "
"بنابراین ، آقای Fogg ،" از سر گرفته Aouda ، "نجات مرا از مرگ سهمگین محتوای آن ندارد ، شما
فکر خود را ملزم به امن آسایش من در یک سرزمین خارجی است؟ "
"بله ، خانم ، اما شرایط علیه من بوده است.
با این حال ، من التماس به جای کمی را ترک کرده اند من در خدمت شما است. "
"اما آنچه از شما تبدیل شده است ، آقای Fogg؟"
"همانطور که برای من ، خانم ، پاسخ داد :" نجیب ، بطور سرد ، "من از هیچ چیز نیاز دارند."
"اما چگونه می توانم شما را بر سرنوشت ، سر ، جایی که شما در انتظار نگاه می کنید؟"
"همانطور که من در عادت انجام هستم."
"حداقل ، گفت :" Aouda ، "می خواهم باید یک مرد مثل شما پیشی نیست.
دوستان خود را -- "من هیچ دوستی ، خانم."
"بستگان --"
"من دیگر هیچ یک از بستگان است." "من به شما ترحم ، پس از آن ، آقای Fogg ، برای تنهایی
نکته غم انگیز این است ، بدون قلب که به اعتماد داشتن به griefs.
آنها می گویند ، هر چند که بدبختی خود ، به اشتراک گذاشته شده توسط دو روح دلسوز ، ممکن است
منتقله با صبر است. "" آنها می گویند چنین است ، خانم. "
"آقای Fogg ، گفت : "Aouda ، افزایش و تصرف دست خود را ،" آیا شما در یک بار خویش آرزو
و دوست؟ آیا شما من برای همسر شما؟ "
آقای Fogg ، در این ، به نوبه خود او افزایش یافت.
نور غیر عادی در چشمان او وجود دارد ، و لرزش خفیف لب هایش را.
Aouda نگاه به چهره اش.
صداقت ، درستکاری ، استحکام ، و شیرینی این نگاه نرم نجیب
زن ، که می تواند همه او را نجات دهد به آنها او بدهکار همه ، به جرات برای اولین بار شگفت زده شده بودم ،
سپس از او رخنه کرده است.
او چشم خود را برای یک لحظه خاموش ، تا اگر برای جلوگیری از نگاه او.
هنگامی که او آنها را دوباره گشوده شده ، "من شما را دوست دارم!" او گفت ، به سادگی.
"بله ، که مقدس ترین ، من شما را دوست دارم ، و من به طور کامل مال شما هستم!"
"آه! گریه Aouda ، فشار دادن دست خود را به قلب او.
Passepartout و احضار شد و به نظر می رسد فورا.
آقای Fogg هنوز دست Aouda را در خود برگزار شد ؛ Passepartout درک و بزرگ خود را ،
صورت گرد به عنوان درخشنده به عنوان استوایی خورشید در اوج خود شد.
آقای Fogg از او پرسید که آیا خیلی دیر شده بود برای اطلاع کشیش ساموئل ویلسون ، نه
Marylebone بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ، آن شب. Passepartout لبخند زد خوش مشرب ترین لبخند خود را ،
و گفت : "بیش از حد هرگز دیر است."
و پنج دقیقه به هشت بود. "آیا آن را برای به - فردا ، روز دوشنبه؟"
"برای به فردا ، دوشنبه ، گفت :" آقای Fogg ، عطف به Aouda.
"بله ، برای به فردا ، روز دوشنبه ،" او جواب.
Passepartout به عنوان سریع عجولانه به عنوان پاهای او می تواند او را حمل می کنند.
>
فصل XXXVI که در آن نام Phileas Fogg را یک بار دیگر
در حق بیمه در مورد تغییرات '
اکنون زمان آن است مربوط به آنچه که به یک تغییر در افکار عمومی انگلیسی در زمان هنگامی که آن را
بیرون که bankrobber واقعی ، برخی از رشتهها جیمز ، بازداشت شده بود ، در
روز 17 دسامبر ، در ادینبورگ.
سه روز قبل از آن ، Phileas Fogg جنایی ، که بود که به شدت شده است
که توسط پلیس به دنبال ، در حال حاضر او یک نجیب زاده محترم بود ، ریاضی
پیگیری دور سفر خود را خارج از مرکز جهان است.
مقالات ، بحث خود را در مورد شرط بندی کننده را از سر گرفت و همه کسانی که که شرط گذاشته شده بود ، برای
و یا علیه او ، زنده کرد علاقه خود را ، و اگر توسط سحر و جادو ، "Phileas اوراق قرضه Fogg" دوباره
مذاکره شد ، و بسیاری از wagers جدید ساخته می شدند.
نام Phileas Fogg را یک بار دیگر در حق بیمه بر روی 'تغییر بود.
پنج تن از دوستان خود از باشگاه اصلاحات در این سه روز را در یک کشور توام با تب به تصویب رساند
در حال تعلیق است. آیا Phileas Fogg ، و آنها را به حال
فراموش کرده اید ، دوباره ظاهر قبل از چشمان خود را!
جایی که او در این لحظه بود؟ 17 دسامبر ، روز جیمز
دستگیری استرند ، هفتاد و ششم از زمان خروج Phileas Fogg است ، و هیچ اخبار
از او دریافت شده است.
او مرده؟ اگر او را رها کرد ، و یا او
ادامه سفر خود را در امتداد مسیر توافق؟
و او در روز شنبه ظاهر می شود ، 21 دسامبر ، در سه ماهه قبل از نه در
غروب همان روز ، در آستانه اصلاحات سالن باشگاه چیست؟
اضطراب است که در آن ، به مدت سه روز ، لندن جامعه وجود داشته است ، نمی تواند
توصیف شده است. تلگراف به آمریکا و آسیا فرستاده شدند
خبر Phileas Fogg.
رسولان به خانه ای در صبح و عصر به صورت سطری Saville اعزام شدند.
خبری نیست.
پلیس نادان بودند چه پلیسی تبدیل شده بود ، تعمیر ، که تا
متاسفانه به دنبال عطر کاذب. شرط افزایش یافته است ، با این وجود ، در تعداد و
مقدار است.
Phileas Fogg ، مانند racehorse ، نقاشی در نزدیکی نقطه عطف تاریخ و زمان آخرین او بود.
اوراق قرضه ، دیگر در صد زیر همتراز به نقل از شدند ، اما در بیست ، ده ،
و در پنج و فلج قدیمی لرد Albemarle شرط می بندم حتی به نفع او.
جمعیت بزرگ بود در Pall Mall می و خیابان های همسایه در روز شنبه جمع آوری
شب ، آن را مانند بسیاری از کارگزاران به طور دائم در اطراف تاسیس به نظر می رسید
باشگاه اصلاحات.
گردش خون ، مانع شد و همه جا اختلافات ، بحث ، و مالی
معاملات خواهند شد.
پلیس به سختی بزرگ در حفظ جمعیت ، و به عنوان ساعت
Phileas Fogg به دلیل نزدیک شدن بود ، شور و هیجان به بالاترین زمین آن افزایش یافت.
پنج آنتاگونیست از Phileas Fogg در سالن بزرگ باشگاه ملاقات کرده بود.
جان سالیوان و ساموئل Fallentin ، بانکداران ، اندرو استوارت ، مهندس ،
گوتیه رالف ، مدیر بانک انگلستان ، و توماس فلاناگان ، آبجو ،
و همه مشتاقانه منتظر است.
هنگامی که ساعت بیست دقیقه گذشته هشت نشان داد ، اندرو استوارت کردم و گفت ،
"آقایان ، در بیست دقیقه زمان توافق بین خودمان و آقای Fogg
باید منقضی شده است. "
چه ساعتی قطار گذشته از لیورپول می رسند؟ "پرسید : توماس فلاناگان.
"در بیست و سه دقیقه گذشته هفت ،" پاسخ گوتیه رالف "و بعد می کند
تا ده دقیقه پس از دوازده نرسد. "
"خوب ، آقایان ،" از سر گرفته اندرو استوارت ، "اگر Phileas Fogg در 7:23 آمده بودند
قطار ، او را در اینجا در این زمان کردم. بنابراین ، ما می توانیم در نظر شرط را به عنوان برنده است. "
پاسخ : "صبر کنید و اجازه ندهید که ما بیش از حد شتابزده ،" ساموئل Fallentin.
"شما می دانید که آقای Fogg خارج از مرکز است.
او دقت خوبی شناخته شده است ، او می رسد هرگز خیلی زود و یا خیلی دیر و من باید
جای تعجب نیست اگر او در آخرین لحظه قبل از ما ظاهر شد. "
"چرا" ، اندرو استوارت گفت : عصبی ، "اگر من باید او را ببیند ، من نباید باور بود
. "" واقعیت این است که ، "از سر گرفت توماس فلاناگان ،
"آقای پروژه Fogg absurdly احمقانه بود.
هر چه دقت او ، او می تواند به تاخیر می اندازد که برخی به جلوگیری نمی کند
رخ می دهد ؛ و تاخیر تنها دو یا سه روز خواهد بود به تور او کشنده ".
"رعایت ، بیش از حد ،" جان سالیوان ، "که ما هیچ اطلاعاتی را از او دریافت کرد ،
هر چند خطوط تلگرافی وجود دارد در تمام طول مسیر است. "
اندرو استوارت گفت : "او از دست داده است ، نجیب زاده ،" ، "او صد بار از دست داده!
شما می دانید ، علاوه بر این ، چین بخار پز تنها او می تواند از نیویورک گرفته شده
برای دریافت اینجا در زمان وارد دیروز.
من را دیده اند ، یک لیست از مسافران و نام Phileas Fogg در میان آنها نیست.
حتی اگر ما اعتراف که بخت به او مورد توجه او ، به ندرت می توانید رسیده اند امریکا.
من فکر می کنم او خواهد شد که حداقل بیست روز پشت دست ، و پروردگار Albemarle
از دست دادن خنک پنج هزار. "
پاسخ گوتیه : "روشن است ،" رالف "و ما کاری نداریم ، اما در حال حاضر آقای
چک Fogg در Barings به فردا. "در این لحظه ، دست از ساعت باشگاه
با اشاره به بیست دقیقه به نه است.
"پنج دقیقه بیشتر ، گفت :" اندرو استوارت. پنج آقایان نگاه یکدیگر.
اضطراب خود را شدت در حال تبدیل شدن بود ، اما ، قصد آن را خیانت ، آنها به آسانی نمی
assented به پیشنهاد آقای Fallentin از لاستیک.
"من نمی داد من چهار هزار شرط ، گفت :" اندرو استوارت ، او در زمان خود
صندلی ، "برای سه هزار نه صد و نود و نه است."
ساعت نشان داد هجده دقیقه به نه است.
بازیکنان در زمان کارت های خود را ، اما می تواند چشمان خود را در خارج از ساعت نگه دارید.
بدیهی است ، با این حال آنها را امن احساس ، دقیقه به حال به نظر می رسید هرگز تا زمانی به آنها!
"هفده دقیقه به نه ، گفت :" توماس فلاناگان ، به عنوان او را قطع کارت که رالف
به دست او است.
آن زمان بود که لحظه ای از سکوت وجود دارد. سالن بزرگ کاملا آرام بود ، اما
سوفل خارج از جمعیت ، در حال حاضر و سپس یک صدای خیلی زیر گریه شنیده می شد.
آونگ ضرب و شتم ثانیه ، که هر بازیکن مشتاقانه شمارش ، او به عنوان گوش ،
با نظم ریاضی است.
"شانزده دقیقه به نه!" جان سالیوان گفت : در صوتی که خیانت او
احساسات. یک دقیقه بیشتر ، و شرط بندی کننده خواهد بود
به دست آورد.
اندرو استوارت و همکاران او بازی خود را به حال تعلیق درآورد.
کارت های خود ، آنها را ترک و شمارش ثانیه ها.
در دوم چهلم ، هیچ چیز نیست.
در یک پنجاهم ، هنوز هیچ چیز. در پنجاه و پنجم ، فریاد بلند شنیده شد
خیابانی ، پس از کف زدن ها ، hurrahs ها ، و برخی شدید growls.
بازیکنان از صندلی های خود افزایش یافت.
در پنجاه و هفتم دوم درب سالن باز و آونگ نداشته
ضرب و شتم دوم شصتمین Phileas Fogg ظاهر شد ، به دنبال جمعیت هیجان زده است که
راه خود را از طریق این باشگاه مجبور بود
درها ، و صدای آرام او ، گفت : "در اینجا من ، آقایان!
>
فصل XXXVII که در آن نشان داده شده است که Phileas Fogg
هیچ چیز با تور در سراسر جهان را به دست آورد ، مگر اینکه آن را خوشبختی بودند
بله ؛ Phileas Fogg در فرد.
خواننده خواهد شد که در پنج دقیقه گذشته هشت در شب به یاد داشته باشید -- در مورد
پنج و بیست ساعت پس از ورود مسافران در لندن -- Passepartout بود
توسط استاد او فرستاده شده به تعامل با
خدمات کشیش ساموئل ویلسون در یک مراسم ازدواج خاص ، بود که به
را روز بعد به محل. Passepartout رفت و در ماموریت خود را مسحور.
او به زودی به خانه روحانی رسید ، اما او را در خانه نیست.
Passepartout منتظر بیست دقیقه خوب ، و زمانی که او سمت چپ آقایی کشیش ، آن
سی و پنج دقیقه گذشته هشت بود.
اما او در چه یک کشور شد!
او با موهای خود را در اختلال و بدون کلاه خود ، در امتداد خیابان به عنوان مرد هرگز فرار
برای اجرای قبل ، واژگون عابران ، عجله بیش از پیاده رو مانند دیده شد
گرداب.
در سه دقیقه او را در ردیف Saville بود دوباره و دوباره به آقای Fogg مبهوت
اتاق. او نمی تواند صحبت می کنند.
"آنچه مهم است؟ پرسید :" آقای Fogg.
"استاد من" gasped Passepartout -- "ازدواج -- غیر ممکن است --"
"غیر ممکن"؟ "غیر ممکن است -- به - فردا".
"چرا؟"
پاسخ : "از آنجا که به فردا -- است یکشنبه" "دوشنبه" ، آقای Fogg.
-- به روز سه شنبه است. "" شنبه؟
غیر ممکن است! "
"بله ، بله ، بله ، بله!" گریه Passepartout. "شما را ساخته اند اشتباه از یک روز!
ما وارد بیست و چهار ساعت جلوتر از زمان ، اما تنها ده دقیقه چپ وجود دارد "!
Passepartout توسط یقه کارشناسی ارشد خود را ضبط کرده بود ، و همراه با او را کشیدن
نیروی غیر قابل مقاومت.
Phileas Fogg ، در نتیجه ، ربوده شده بدون داشتن زمان برای فکر کردن ، خانه اش را ترک ،
به کابین شروع به پریدن کرد ، وعده داده شده از صد پوند به راننده تاکسی ، و داشتن بیش از اجرا
دو سگ و لغو پنج واگن ، باشگاه اصلاحات رسید.
ساعت سه ماهه قبل از نه نشان داد زمانی که او در سالن بزرگ ظاهر شد.
Phileas Fogg سفر دور دنیا در هشتاد روز انجام داده بود!
Phileas Fogg شرط بندی کننده خود را از بیست هزار پوند به دست آورده بود!
چگونه بود که یک مرد بسیار دقیق و مشکل پسند می تواند این خطا از
روز؟
چگونه آمد او را به فکر می کنم که او تا به حال در لندن در روز شنبه ، روز بیست و یکم وارد
ماه دسامبر ، زمانی که آن را واقعا جمعه ، بیستم ، روز هفتاد و نهم تنها از
عزیمت خود؟
علت خطای بسیار ساده است.
Phileas Fogg ، بدون مشکوک آن بود ، یک روز در سفر خود به دست آورد ، و این
صرفا چون او تا به حال سفر به طور مداوم به سمت شرق ، او ، بر خلاف انتظار ،
یک روز را از دست داد او را در جهت مخالف به حال رفته ، است که ، به سمت غرب است.
او در سفر به شرق به سمت خورشید رفته بود ، و در نتیجه روز کاهش یافته
او را به عنوان چند بار چهار دقیقه به عنوان درجه او در این مسیر عبور.
سیصد و شصت درجه دور از زمین وجود دارد و
این سه صد و شصت درجه ، ضربدر چهار دقیقه می دهد ، دقیقا
بیست و چهار ساعت -- که شده است ، روز ناخودآگاه به دست آورد.
به عبارت دیگر ، در حالی که Phileas Fogg ، رفتن به سمت شرق ، شاهد خورشید عبور MERIDIAN
هشتاد بار ، دوستان خود را در لندن فقط دیدم نصف النهار هفتاد و نه عبور از آن
بار.
این است که چرا آنها او را در باشگاه اصلاحات روز شنبه در انتظار ، و یکشنبه نیست ، به عنوان آقای
Fogg فکر.
و Passepartout تماشا خانواده معروف ، که همواره نگه داشته بود و هم در لندن ،
خیانت این واقعیت ، اگر آن روز و ساعت مشخص شده بود و
عرض چند دقیقه!
Phileas Fogg ، در آن زمان ، بیست هزار پوند به دست آورده بود ، اما او تا به حال صرف
حدود نوزده هزار نفر در راه ، به دست آوردن نقدی کوچک بود.
جسم او بود ، با این حال ، پیروز می شود ، و به برنده پول است.
او در تقسیم یک هزار پوند است که همچنان بین Passepartout و
رفع تأسف ، در برابر آنها او را گرامی هیچ کینه.
او کسر شده است ، با این حال ، از سهم Passepartout هزینه گاز که تا به حال سوخته
در اتاق خود را به مدت نوزده صد و بیست ساعت برای به خاطر نظم.
در آن شب ، آقای Fogg ، به عنوان آرام و به عنوان افراد بلغمی مزاج ، به Aouda گفت : "آیا ما
ازدواج هنوز هم حاضر به شما؟ "" آقای Fogg ، "او جواب داد :" آن را برای من است
این سؤال بپرسید.
شما ، خراب شدند ، اما در حال حاضر شما دوباره غنی هستند. "
"من را عفو کنند ، خانم بخت من به آن تعلق دارد به شما.
اگر شما تا به حال ازدواج ما پیشنهاد ، بنده من به کشیش نرفته
ساموئل ویلسون ، من باید نشده است خطا من مطلع ، و -- "
"جناب آقای Fogg!" زن جوان گفت.
"عزیز Aouda!" پاسخ Phileas Fogg. به آن نیاز دارند توان گفت که در زمان ازدواج
مکان چهل و هشت ساعت پس از آن ، و Passepartout ، درخشان و خیره کننده ، داد
عروس دور.
اگر او نجات نیست ، و او به این افتخار تعلق نمی گیرد؟
روز بعد ، به محض آن را به عنوان سبک بوده ، Passepartout با شور و نشاط در او rapped
درب کارشناسی ارشد.
آقای Fogg آن را باز کرد و پرسید : "چه ماده ، Passepartout؟"
"آنچه در آن است ، آقا؟ چرا ، من فقط این لحظه متوجه -- "
"چی؟"
"این که ما ممکن است در تور جهان در هفتاد و هشت روز ساخته شده است."
"بدون شک ، بازگشت آقای Fogg ،" عبور نمی هند.
اما اگر من تا به حال هند عبور نیست ، من باید ذخیره نشده Aouda ، او نمی خواهد
شده است همسر من ، و -- "آقای Fogg بی سر و صدا در را بست.
Phileas Fogg شرط بندی کننده خود را به دست آورده بود ، و سفر خود را در سراسر جهان در هشتاد ساخته شده بود
روز است.
او برای این کار هر وسیله واگذاری به کار کرده بود -- دستگاه بخار ، راه آهن ، واگن ،
قایق بادبانی ، تجارت ، مخازن و sledges ، فیل.
نجیب زاده خارج از مرکز در سراسر نمایش داده شده تا به حال تمام ویژگی های عالی اش از
خنکی و کمال. اما بعد چه؟
چه به حال او واقعا از این همه دردسر به دست آورد؟
چه به حال او را از این سفر طولانی و خسته به ارمغان آورد؟
هیچ چیز به شما می گویند؟
شاید بنابراین ، چیزی جز یک زن جذاب است ، که عجیب و غریب ممکن است به نظر برسد ، او را
شادترین از مردان! به راستی ، شما برای کمتر از آن نیست
تور را در سراسر جهان؟
>