Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 5 تنهایی
این شب خوشمزه است ، زمانی که کل بدن یک معنا است ، و imbibes لذت
از طریق هر منفذ است. بروم و با آزادی عجیب و غریب در می آیند
طبیعت ، بخشی از خودش است.
همانطور که من راه رفتن در امتداد ساحل سنگی از حوضچه در پیراهن ، آستین ، هر چند که سرد است به عنوان
و هم چنین ابری و باد می وزد ، و من می بینم هیچ چیز ویژه ای به جذب من است ، تمام عناصر
غیر منتظره به من هم مشرب.
bullfrogs نسبت ناروا به طلیعه چیزی بودن در شب ، و توجه داشته باشید از فقیر شلاق اراده می باشد به عهده
بر باد ناهمواری از بیش از آب است.
همدردی با تکان و لرزش بال توسکا و صنوبر برگ تقریبا طول می کشد دور نفس من است ؛
رتبهدهی نشده است ، مانند دریاچه ، آرامش من موج اما ژولیده نیست.
این امواج کوچک مطرح شده توسط باد شب به دور از طوفان به عنوان صاف
بازتاب سطح.
گرچه در حال حاضر تاریک ، باد هنوز هم ضربات و roars در چوب ، امواج هنوز
فاصله ، و برخی از موجودات ارامش استراحت همراه با یادداشت های خود را.
سکون هرگز کامل است.
wildest حیوانات انجام سکون نیست ، اما به دنبال طعمه خود را در حال حاضر ، روباه ، و فریفتن و
خرگوش ، در حال حاضر زمینه ها و پرسه زدن در جنگل بدون ترس.
آنها مراقبان طبیعت -- لینک که روز از زندگی انیمیشن متصل است.
هنگامی که من به خانه ام باز می گردند پیدا کنم که بازدید کننده وجود داشته اند و چپ آنها
کارت ، یا یک دسته گل یا یک حلقه گل از همیشه سبز ، و یا نام آن با مداد در
زرد برگ گردو یا یک تراشه.
آنها که می آیند به ندرت به جنگل را برخی از قطعه کمی از جنگل را در دست خود
بازی با راه ، که آنها را ترک ، چه عمدا و یا به طور تصادفی.
یکی از ترکه بید را پوست کنده است ، آن را به حلقه بافته شده ، و آن را روی میز من کاهش یافته است.
من همیشه می تواند اگر بازدید کننده در غیاب من خواسته بود ، یا شاخه های کوچک bended
یا علف ، و یا چاپ از کفش خود را ، و به طور کلی از چه جنس و سن و یا کیفیت
آنها از سوی برخی از چپ ردیابی اندک بودند ، به عنوان یک
گل کاهش یافته است ، و یا یک دسته علف plucked و دور ریخته ، حتی تا آنجا به عنوان
راه آهن ، نیم مایل دور ، و یا با بوی طولانی از سیگار برگ یا پیپ.
نه ، من اغلب از عبور مسافر از آن مطلع در امتداد بزرگراه
شصت میله عطر لوله خود. است به طور معمول کافی فضای مورد وجود دارد
ما.
افق ما این است که هرگز کاملا در آرنج.
ضخامت چوب است فقط در خانه مان نیست ، و نه برکه ، اما تا حدی است که همیشه پاکسازی ،
آشنا و پوشیده شده توسط ما ، اختصاص داده و در برخی از راه حصار ، و دوباره از
طبیعت.
به چه علت به من این طیف وسیع و مدار ، برخی مایل مربع از تکرار نشدنی
جنگل ، برای حفظ حریم خصوصی من ، به من مردان رها شده؟
نزدیکترین همسایه من دور مایل است ، و هیچ خانه از هر مکان قابل رؤیت است ، اما
تپه ، در صدر ظرف نیم مایل از خود من است.
من افق من محدود جنگل همه به خودم ، نظر دور از راه آهن
که در آن برکه لمس از یک سو ، و از حصار دامن که زمین های جنگلی
جاده ها در سوی دیگر.
اما بخش اعظم آن را به عنوان انفرادی جایی که من به عنوان دشتهای زندگی می کنند.
این به همان اندازه آسیا یا آفریقا را به عنوان نیوانگلند است.
من ، به عنوان آن بود ، خورشید و ماه و ستاره من و دنیای کوچک همه به خودم.
در شب مسافر خانه ام را به تصویب رساند ، و یا در درب من زدم ، بیش از وجود دارد هرگز
اگر من مرد اول یا آخر شد ، مگر آن را در بهار ، زمانی که در فواصل طولانی
برخی از آمد از روستا به ماهی برای
pouts -- آنها به سادگی صید بسیار بیشتری را در برکه والدن از طبیعت خود ، و
baited قلاب خود را با تاریکی -- اما آنها به زودی ، معمولا با سبد نور عقب نشینی ،
و چپ جهان را به تاریکی و به من ،
و هسته سیاه و سفید شب توسط هر محله انسان هرگز profaned.
من معتقدم که مردان به طور کلی هنوز هم کمی ترس از تاریکی ، هر چند
جادوگران همه آویزان شده است ، و مسیحیت و شمع معرفی شده اند.
با این حال من تجربه گاهی اوقات که شیرین ترین و حساس به لمس ، ترین بی گناه و
جامعه تشویق ممکن است در هر جسم طبیعی ، حتی برای فقرا
انسان گریز و بیشتر سودا مرد.
تواند وجود داشته باشد بدون سودا بسیار سیاه به او که در میان طبیعت زندگی می کند و
حواس خود را هنوز هم.
هرگز چنین طوفان وجود ندارد اما آن را منسوب به اويلوس خدای بادا موسیقی سالم و بی گناه
گوش. هیچ چیز به درستی می تواند ساده و وادار
مرد شجاع به غم و اندوه مبتذل.
در حالی که من لذت بردن از دوستی از فصول من اعتماد دارد که هیچ چیز می تواند زندگی را بار
به من.
باران ملایم که آب لوبیا ها و من امروز را نگه می دارد در خانه است drear نیست
و مالیخولیا ، اما خوب برای من بیش از حد. اگر چه مانع من آنها را hoeing ، آن را از
به مراتب بیشتر ارزش تر از hoeing من.
اگر آن را باید ادامه دهد تا زمانی که به علت دانه در زمین پوسیدگی و تخریب
سیب زمینی در زمین های کم ، آن را هنوز هم برای چمن در مناطق مرتفع خوب باشد ،
و برای چمن خوب ، آن را برای من خوب باشد.
گاهی اوقات ، هنگامی که خودم مقایسه با مردان دیگر ، به نظر می رسد که اگر من بیشتر مورد علاقه
خدایان نسبت به آنها ، فراتر از هر بیابان است که من آگاهانه و اگر من تا به حال حکم
و ضامن در دست خود را که همراهان من
داشته باشد ، نیست و به ویژه هدایت و نگهبانی است.
من خودم تملق گفتن نیست ، اما اگر آن را ممکن است آنها از من تملق گفتن.
من هرگز احساس تنها و بیکس ، یا در حداقل مظلوم احساس تنهایی ، اما یک بار ،
و بود که چند هفته پس از من به جنگل آمد ، زمانی که ، به مدت یک ساعت ، من شک اگر
محله در نزدیکی انسان به یک زندگی آرام و سالم ضروری نیست.
تنها چیزی ناخوشایند بود.
اما من در عین حال آگاه از جنون اندکی در خلق و خوی من بود ، و به نظر می رسید
پیش بینی بهبود من.
در میان باران مهربان در حالی که این افکار غالب ، من ناگهان محسوس بود
از جامعه ای چنین شیرین و نیکوکار در طبیعت ، در خیلی از قطره pattering ،
و در هر صدا و چشم در اطراف من
خانه ، همه در یک بار دوستی بی نهایت و غیر قابل توصیف مثل جو
حفظ من ، به عنوان مزایای خیالی محله انسان
ناچیز ، و من از آنها هرگز فکر نمی کردم از سال است.
هر سوزن کاج کوچک و با همدردی گسترش یافته و دارای عقاید و دوست من است.
من تا مجزا ساخته شده از حضور قوم و خویشی از چیزی به من آگاه بود ، حتی
در صحنه های که ما عادت کرده اند به تماس وحشی و دلتنگ کننده ، و همچنین است که نزدیکترین
از خون من و humanest شد
شخص و نه یک روستایی ، که من فکر کردم هیچ جایی تا کنون می تواند عجیب و غریب دوباره به من.
"عزا نابهنگام به مصرف غمگین ؛ چند روز خود را در سرزمین زندگی ،
دختر زیبا از Toscar. "
بعضی از pleasantest ساعت من در دوران طولانی باران طوفان در بهار یا پاییز ،
که من برای بعد از ظهر و نیز قبل از ظهر به خانه محدود ، ساکت
غرش دائمی خود و عصبانی ، وقتی
گرگ و میش اولیه ushered در یک شب طولانی که در آن بسیاری از افکار ، زمان را به حال
خود را ریشه کن و گشوده..
در آن باران های رانندگی شمال شرق که خانه های روستا تلاش بنابراین ، زمانی که خدمتکاران
با چوب گردگیری پاک کردن و سطل در جلو مدخل آماده ایستاده بود برای نگه داشتن از سیل ، نشستم
پشت درب من در خانه کوچک من ، که
همه نوشته شده ، و حفاظت از آن بسیار لذت بخش است.
رعد و برق ، در یکی از سنگین تندر - دوش کاج گام بزرگ در سراسر تالاب رخ داد ،
شیار مارپیچی بسیار آشکار و کاملا به طور منظم از بالا به پایین ،
یک اینچ و یا عمیق تر ، و چهار یا پنج
اینچ عرض ، شما را شیار پیاده روی ، چوب.
من آن را به تصویب رساند دوباره روز دیگر ، و با هیبت بود به در دنبال کردن و beholding زده
که مارک در حال حاضر بیشتر متمایز تر از همیشه ، که در آن یک پیچ فوق العاده و resistless آمد
پایین از آسمان بی ضرر هشت سال پیش است.
مردان اغلب به من می گویند ، "من باید فکر می کنم شما را احساس دلتنگ وا فسرده پایین وجود دارد ، و
می خواهید نزدیکتر به مردمی ، بارانی و برفی روز و شب به خصوص. "
من وسوسه به چنین پاسخ -- تمام این زمین که ما ساکن است ، اما یک نقطه در
فضا.
چگونه دور از هم ، به نظر شما ، ساکن دو ساکنان دور ترین ستاره واقع در انجا ،
وسعت از دیسک است که می تواند توسط ابزار های ما نمی شود؟
چرا باید احساس تنهایی می کنی؟ سیاره ما در کهکشان راه شیری نیست؟
این که شما قرار داده به نظر می رسد به من به این سوال مهم ترین است.
چه نوع از فضا ، این است که که انسان را از همنوعان خود را جدا می کند و او را
انفرادی؟
من پیدا کرده اند که هیچ اعمال پاها می تواند دو ذهن بسیار نزدیکتر به یکی به ارمغان بیاورد
دیگری. ما چه می خواهیم به نزدیک به ساکن؟
نه به بسیاری از مردان قطعا ، انبار ، دفتر پست ، نوار اتاق ، جلسه
خانه ، مدرسه خانه ، مواد غذایی ، در Beacon هیل ، یا پنج نقطه که در آن مردان
بیشتر جمع است ، اما به چند ساله
منبع از زندگی ما ، از چه رو در تمام تجربه ما نشان داده است که به مسئله ، به عنوان
بید می ایستد در نزدیکی آب است و می فرستد از ریشه های خود را در این جهت است.
این با طبیعت مختلف ، متفاوت باشد ، اما این است که در آن یک مرد دانا حفاری
دخمه خود را....
من یک شب پیشی گرفت و یکی از townsmen من ، که جمع شده است به نام "
ملک خوش تیپ "-- هر چند که من یک دید منصفانه از آن هرگز -- در جاده والدن ،
راندن یک جفت گاو به بازار ، که
نپرسید از من چگونه می توانم دلیل ذهن من به رها کردن بسیاری از وسایل رفاهی زندگی را به ارمغان بیاورد.
من پاسخ دادم که من بسیار مطمئن بود من آن را دوست passably خوب من شوخی نیست.
و به این ترتیب من به خانه رفتم به رختخواب من ، و چپ او را به انتخاب راه خود را از طریق تاریکی و
گل به برایتون -- یا روشن شهر -- که او برخی از زمان در دسترس
صبح.
هر چشم انداز از بیداری یا به زندگی رسیدن به یک مرد مرده می سازد بی تفاوت همه زمانها با ساعت
و مکان.
مکانی که در آن است که ممکن است رخ دهد ، همیشه همان است ، و indescribably دلپذیر برای همه
حواس ما است.
در اکثر موارد ما اجازه می دهد تنها شرایط دور از مرکز و گذرا را به ما
مناسبت. آنها ، در واقع ، علت از ما
حواس پرتی است.
نزدیکترین به همه چیز که قدرت که مد بودن آنها است.
بعد به ما بزرگترین قوانین به طور مستمر در حال اجرا است.
بعد به ما کارگر که ما آنها را دارند استخدام نمی باشد ، که ما آنها را دوست دارم تا به خوبی به بحث ،
اما کارگر که کار ما هستند. "چگونه گسترده و عمیق است که نفوذ از
حیله گر قدرت آسمان و زمین! "
"ما به دنبال آنها را درک ، و ما آنها را نمی بینم ، ما به دنبال آنها را بشنود ، و ما انجام می دهیم
را نمی شنوند و آنها شناسایی شده با ماده از چیزها ، آنها نمی تواند
از آنها جدا شده است.
"آنها سبب است که در تمام مردان جهان پاک کردن و تقدیس قلب خود را ، و
پوشاک خود را در لباس تعطیلات خود به ارائه فداکاری و oblations را به خود
اجداد.
اقیانوسی از هوش زیرک است. آنها در همه جا ، در بالا به ما ، در سمت چپ ما ،
در سمت راست ما ، ما آنها محیط زیست در همه طرف ».
ما افراد از تجربه است که کمی برای من جالب نیست.
آیا می توانیم بدون جامعه از جالب ما کمی در حالی که تحت این نمی
شرایط -- داشتن افکار خود ما به ما هورا بکشند؟
کنفوسیوس می گوید : واقعا ، "فضیلت به عنوان یک یتیم رها نشده باقی می ماند ، آن را باید از
ضرورت کشورهای همسایه. "با فکر کردن ممکن است ما در کنار خودمان در
حس عاقل.
توسط یک تلاش آگاهانه از ذهن ما می توانیم به دور از اقدامات و ایستاده
عواقب و همه چیز ، خوب و بد ، ما مانند یک تورنت.
ما در طبیعت به طور کامل درگیر است.
من ممکن است هر دو تخته پاره روی اب در جریان ، و یا ایندرا در آسمان به دنبال کردن در
آن.
من ممکن است توسط یک نمایشگاه تئاتر تحت تاثیر قرار می گیرند ، از سوی دیگر ، من نمی ممکن است
تحت تاثیر یک رویداد واقعی است که به نظر می رسد به من خیلی بیشتر نگرانی است.
من فقط خودم را به عنوان یک نهاد انسان میدانند ؛ صحنه ، پس به صحبت ، افکار و
عواطف و معقول doubleness خاصی که من می تواند به عنوان راه دور ایستاده
از خودم از دیگری.
با این حال شدید تجربه من ، من آگاهانه از حضور و انتقاد از
بخشی از من ، که آن را به عنوان بخشی از من نیست ، اما تماشاگر ، به اشتراک گذاری ندارد
تجربه ، اما توجه داشته باشید از آن ، و است که نه بیشتر از آن است که شما.
وقتی بازی ، ممکن است فاجعه ، زندگی به پایان رسیده است ، تماشاگر راه خود را می رود.
این نوع داستان ، کار تخیل تنها ، تا کنون به عنوان او
نگران است. این doubleness به راحتی ممکن است ما فقیر
همسایگان و دوستان گاهی اوقات.
پیدا کنم آن را سالم و بی خطر می شود به تنهایی بخش بزرگی از آن زمان است.
برای اینکه در شرکت ، حتی با بهترین ، به زودی خسته کننده و اتلاف است.
دوست دارم تنها باشم.
من همراه بود که تا به عنوان تنهایی شایسته رفاقت هرگز در بر داشت.
ما در بیشتر قسمت ها تنهاتر می شوند زمانی که ما به خارج از کشور در میان مردان نسبت به زمانی که ما در اقامت
اتاق ما.
انسان فکر یا کار همیشه تنهایی ، اجازه دهید او باشد که در آن او خواهد شد.
خلوت مایل فضا اندازه گیری که بین یک انسان و دخالت او
همراهان.
واقعا دانش آموز سخت کوش در یکی از کهیر شلوغ کالج کمبریج به عنوان
انفرادی به عنوان دراویش در صحرا.
کشاورز به تنهایی می توانند به کار در این زمینه و یا جنگل ها در تمام طول روز ، hoeing یا سفت ، و
احساس نه تنها و بیکس ، زیرا او است که در استخدام ، اما زمانی که او به خانه می آید در شب او نمی تواند
نشستن در یک اتاق به تنهایی ، در رحمت
افکار خود را ، اما باید که در آن او می تواند "مردمی" و از نو خلق کردن ، و او به عنوان
فکر می کند ، خود را یاداش دادن به تنهایی روز را و از این رو به او شگفتی که چگونه
دانش آموز به تنهایی می تواند نشستن در خانه همه
شب و روز بدون خستگی و "بلوز" ، اما او درک نمی کنند که
دانش آموز ، هر چند در خانه ، هنوز هم در محل کار در این زمینه خود را ، و سفت خود را در
وودز ، به عنوان کشاورز در خود ، و به نوبه خود
به دنبال تفریح و جامعه این است که دومی می کند ، هر چند ممکن است آن را بیشتر
شکل فشرده را از آن. جامعه به طور معمول بیش از حد ارزان است.
ما در فواصل زمانی بسیار کوتاه ملاقات ، نداشتن به حال هم برای به دست آوردن هر گونه ارزش جدیدی را برای هر
دیگر.
ما در وعده های غذایی را سه بار در روز ملاقات ، و به هر دیگر طعم جدیدی که قدیمی
پنیر کپک زده که ما در حال.
ما به یک مجموعه خاص از قوانین را قبول ، به نام آداب معاشرت و ادب ،
این جلسه مکرر قابل تحمل است و ما نیاز به آمدن به جنگ باز نیست.
ما در دفتر پست دیدار خواهد کرد ، و در خوش مشرب ، و در مورد زندگی خانگی هر
شب ما ضخیم زندگی می کنند و در راه یکدیگر هستند ، و تلو تلو خوردن بیش از یک دیگر ،
و من فکر می کنم که ما در نتیجه از دست دادن برخی از احترام به یکدیگر.
قطعا کمتر فرکانس برای همه ارتباطات مهم و دلچسب کفایت می کند.
دختران را در نظر بگیرید در یک کارخانه -- هرگز به تنهایی ، به سختی در رویاهای خود دست یابند.
این بهتر خواهد بود اگر شدند ، اما یک ساکن به یک مایل مربع وجود دارد ، به عنوان جایی که من
زندگی می کنند.
ارزش انسان در پوست خود نمی کند ، که ما باید او را لمس است.
من یک مرد از دست رفته در جنگل شنیده می شود و مرگ در اثر قحطی و خستگی در پا
یک درخت ، که تنهایی توسط چشم انداز چیز عجیب و غریب که با آن رها شد ، به علت
ضعف بدن ، تخیل بیمار خود
احاطه او ، و آنچه او بر این باور به واقعی.
بنابراین ، با توجه به سلامت جسمانی و روانی و قدرت ، ما ممکن است به طور مستمر تشویق می کردند.
توسط یک جامعه مانند اما عادی تر و طبیعی ، و به بدانند که ما هرگز
به تنهایی.
من یک مقدار زیادی از شرکت در خانه من ، به خصوص در صبح ، هنگامی که هیچ کس
تماس. اجازه بدهید چند مقایسه نشان می دهد ، که برخی از
یکی ممکن است یک ایده از وضعیت من انتقال دهید.
من تنهاتر از پسر بچه در استخر که می خندد تا با صدای بلند است ، و یا از والدن
تالاب خود. چه شرکت دریاچه تنهایی است که او را دعا می کنم؟
و در عین حال از آن است که شیاطین آبی نیست ، اما فرشتگان آبی در آن است ، در رنگ لاجورد از آن
آب.
خورشید به تنهایی است ، به جز در آب و هوا به ضخامت ، زمانی که گاهی اوقات به نظر می رسد به دو وجود دارد ، اما
یکی از خورشید ساختگی است.
خدا تنها -- اما شیطان ، او به دور از تنها بودن است ، او می بیند یک معامله بزرگ
شرکت او لژیون است.
من تنهاتر از mullein یک یا قاصدک در مرتع ، و یا یک برگ لوبیا ،
ترشک ، یا اسب پرواز ، و یا زنبورعسل.
من تنهاتر از بروک میل ، و یا یک ادم دمدمی مزاج ، یا ستاره شمال ، و یا
جنوب باد ، یا دوش آوریل ، یا آب شدن یخ زدگی ژانویه ، یا عنکبوت اولین بار در سال جدید
خانه.
من بار مشاهده شده است گاه به گاه در شب های طولانی زمستان ، هنگامی که برف می افتد سریع و
howls باد در چوب ، از مهاجر و مالک اصلی ، که به گزارش
داشته حفر والدن تالاب ، و سنگسار آن ، و
حاشیه آن را با جنگل کاج که به من می گوید داستان از زمان و ابدیت جدید ؛
و بین ما سعی کنیم که تصویب یک عصر شاد با نشاط اجتماعی و دلپذیر
نمایش از چیزها ، حتی بدون سیب یا
اب سیب -- دوست عاقلانه ترین و شوخ طبع ، آنها را دوست دارم زیاد است ، که نگه می دارد خود را بیشتر
راز از هر زمان دیگری Goffe یا Whalley و اینکه وی مرده تصور می شود ، هیچ یک می تواند
نشان می دهد که در آن او به خاک سپرده شده است.
کدبانو سالمندان ، بیش از حد ، dwells در محله ام ، نامرئی به اغلب افراد ، در
که شاخ و برگ گیاهان بودار باغ من عاشق قدم زدن گاهی اوقات ، جمع آوری ساده و گوش دادن
به قصه های او ، برای او یک نابغه است
بی نظیر زاد و ولد ، و حافظه اش را اجرا می کند دورتر از اساطیر ، و او می تواند
من اصلی هر قصه بگویم ، و در واقع هر کسی تاسیس شد ، برای
حوادث رخ داده است ، هنگامی که او جوان بود.
کدبانو گلچهره و شهوت انگیز قدیمی ، که دلخوشیها در تمام هوازده و فصول است ، و به احتمال زیاد به
بیشتر زنده بودن از همه فرزندان او نشده است.
بی گناهی و رحمت وصف ناپذیر از طبیعت -- خورشید و باد و باران ،
تابستان و زمستان -- بهداشت و درمان از جمله ، تشویق چنین ، آنها استطاعت برای همیشه لطفا برای! و همدردی چنین
آنها تا به حال با نژاد ما که همه طبیعت
تحت تاثیر قرار خواهد ، و کم رنگ شدن و روشنایی خورشید ، و بادها انسانی آه ،
و اشک ابرها باران ، و جنگل ریختن برگ های خود قرار داده و در سوگواری در
اواسط تابستان ، اگر هر انسان تا کنون برای سرند علت فقط باید است.
باید به من اطلاعاتی با زمین ندارند؟
من تا حدودی نه برگ و سبزی خودم قالب؟
چه از آن نوع قرص ضدحاملگی استفاده است که ما به خوبی ، بی سر و صدا ، رضایت را حفظ خواهد کرد؟
من یا بزرگ جد تو است ، اما طبیعت جهانی بزرگ مادر بزرگ ما ،
نباتی ، داروهای گیاهی ، که او خودش را جوان نگه داشته است همیشه ، تا outlived
بسیاری از قدیمی Parrs در روز او ، و تغذیه سلامتی اش را با چاقی مرتبط فاسد خود.
برای اکسیر من ، به جای یکی از ویال قات قات کردن کسانی که از مخلوط آغشته از
رودخانهء افسانهای در عالم اسفل و دریای مرده ، که بیرون آمدن از آن بلند کم عمق سیاه گاری روپوش دار به دنبال
واگن که ما برخی اوقات به حمل
بطری ، اجازه بدهید من یک پیش نویس از هوای صبح رقیق.
هوا صبح!
اگر مردان نمی خواهد نوشیدن از این سرچشمه از روز ، به همین دلیل ، پس از آن ، ما باید
حتی بطری تا برخی فروش آن در مغازه ها ، به نفع کسانی که
بلیط اشتراک خود را به زمان صبح را از دست داده در این جهان است.
اما به یاد داشته باشید ، آن را حفظ خواهد کرد کاملا تا ظهر حتی در جالبترین انبار ، اما
رانندگی stopples قبل از اینکه طولانی است که به دنبال به سمت غرب مراحل آرورا.
من هیچ عابد Hygeia ، که دختر از آن قدیمی گیاه دکتر بود
Aesculapius ، و کسانی که در مورد بناهای تاریخی برگزاری یک مار در یک دست نشان داده شده است ،
و در دیگر خارج فنجان آن
مار گاهی اوقات نوشیدنی ، بلکه از *** ، فنجان ، حامل به مشتری ، که بود
دختر جونو و کاهو وحشی ، و کسی که تا به حال قدرت احیای خدایان و مردان
قدرت از جوانان.
او احتمالا تنها کاملا صدا مطبوع ، سالم و قوی بانوی جوان
است که تا کنون راه می رفت جهان ، و هر جا که او آمد بهار بود.
>
فصل 6 بازدیدکنندگان
من فکر می کنم که من عشق جامعه به عنوان به عنوان مهمترین ، و به اندازه کافی حاضرم خودم را ببندید
مانند کسی که از دیگری پول بیرون میکشد برای زمان به هر مرد از نژاد اصیل می آید که در راه من است.
من به طور طبیعی بدون پاهای عقب ان ناقص است ، اما ممکن است احتمالا نشستن sturdiest frequenter
نوار اتاق ، اگر کسب و کار من به نام من به آنجا.
من تا به حال سه صندلی در خانه من ، یکی برای تنهایی ، برای دوستی ، سه برای
جامعه است.
هنگامی که بازدید کننده آمد در اعداد بزرگتر و غیر منتظره بود اما صندلی سوم وجود دارد
همه آنها را ، اما آنها به طور کلی اتاق ایستاده صرفه است.
جای تعجب است که چگونه بسیاری از زن و مرد بزرگ و خانه کوچک ، شامل.
من تا به حال بیست و پنج یا سی روح با بدن آنها ، در یک بار زیر سقف من ،
و در عین حال ما اغلب بدون آگاه بودن است که ما بسیار نزدیک به یکدیگر آمده بود جدا.
بسیاری از خانه های ما ، چه عمومی و چه خصوصی ، با آنها تقریبا بی حد و حصر
آپارتمان ، سالن های بزرگ خود و زیرزمینهای آنها برای ذخیره سازی از شراب و سایر
مهمات از صلح ، به نظر می رسد extravagantly بزرگ برای ساکنان آنها.
آنها آنقدر وسیع و با شکوه است که دومی به نظر می رسد تنها حشرات موذی هستند که هجوم کردن در
آنها.
من تعجب وقتی هرالد ضربات احضار خود را قبل از برخی از Tremont یا آستور و یا
میدلسکس خانه ، برای دیدن آمده خزنده بیش از پیازا برای همه ساکنان
ماوس مسخره ، که به زودی دوباره slinks به برخی از چاله در پیاده رو.
یکی از ناراحتی من گاهی اوقات در یک خانه بسیار کوچک با تجربه ، مشکل از
به فاصله کافی از مهمان من هنگامی که ما شروع به مطلق بزرگ
افکار در کلمات بزرگ.
شما می خواهید اتاق را برای افکار خود را به قایقرانی تر و تمیز و اجرای یک یا دو دوره قبل از
آنها را به پورت خود را.
گلوله تفکر خود را باید به غلبه بر حرکت جانبی و گلوله کمانه دار زدن آن
و افتاده به دوره گذشته و ثابت خود قبل از آن به گوش شنوا می رسد ،
دیگری آن را ممکن است دوباره از شخم زدن را از طریق طرف سر خود را.
همچنین ، احکام ما می خواستند اتاق گشوده و به شکل ستون های خود را در فاصله.
افراد ، مانند سازمان ، باید مرزهای طبیعی گسترده و مناسب داشته باشد ، حتی
زمین قابل توجهی ، بی طرف بین آنها.
من پیدا کرده اند آن لوکس مفرد به صحبت در سراسر تالاب به همراه در
طرف مقابل.
در خانه ما نزدیک است که ما نمی تواند شروع به شنیدن -- ما نمی توانست صحبت کم
به اندازه کافی شنیده شود ؛ به عنوان زمانی که شما پرتاب دو سنگ را در آب آرام نزدیک آنها
شکستن undulations یکدیگر.
اگر ما صرفا پرگو و با صدای بلند talkers ، پس ما می توانیم برای ایستادن بسیار استطاعت
نزدیکی با یکدیگر ، گونه غبغب و احساس نفس یکدیگر ، اما اگر ما صحبت می کنند reservedly
و از روی ملاحظه ، ما می خواهیم باشد دورتر
از هم جدا ، که تمام حیوانات گرما و رطوبت ممکن است فرصتی برای تبخیر.
اگر ما به صمیمی ترین جامعه با آن در هر یک از ما است که بدون لذت ببرید ،
یا بالاتر ، به صحبت ، ما فقط باید نمی شود ساکت و آروم ، اما معمولا تا فاصله بدن
که ما نمی توانند صدای یکدیگر را در هر صورت.
مراجعه کننده به این استاندارد ، گفتار برای راحتی کسانی که به سختی
شنوایی ، اما بسیاری از چیزهای خوب وجود دارد که ما نمی توانیم بگوییم اگر ما را به فریاد.
عنوان گفتگو شروع به فرض تن loftier و عظیمتر ، ما به تدریج
صندلی های ما از هم جدا دورتر راندند تا آنها را لمس دیوار ، در گوشه مخالف ، و
پس از آن معمولا اتاق به اندازه کافی وجود ندارد.
من "بهترین" اتاق ، با این حال ، برداشت من اتاق ، همیشه برای شرکت آماده شود ، در که
فرش دستباف خورشید به ندرت کاهش یافت ، چوب کاج پشت خانه من بود.
انطرف تر در روز تابستان ، هنگامی که میهمانان محترم آمد ، من آنها را به دست گرفت ، و بی بها
داخلی جاروب کف و dusted مبلمان و چیزهایی که به منظور نگه داشته است.
اگر یکی از مهمان آمد او گاهی اوقات از وعده غذایی با صرفه من داشتید ، و آن را بدون وقفه بود
به مکالمه تکان دهنده پودینگ شتابزده ، و یا به تماشای طلوع و
بلوغ از یک قرص نان در خاکستر ، در ضمن.
اما اگر بیست آمد و نشست در خانه من بود هیچ چیز وجود دارد گفت : در مورد شام ، هر چند
ممکن است نان به اندازه کافی برای دو نفر ، بیش از اگر خوردن یک عادت رها شدند ، اما
ما به طور طبیعی قطع تمرین و این
هرگز احساس به جرم در برابر مهمان نوازی ، اما مناسب ترین و
البته با ملاحظه.
زباله و فروپاشی زندگی فیزیکی ، که اغلب نیاز به تعمیر ، به نظر می رسید به طور معجزه آسایی
عقب افتاده در چنین مواردی ، و قدرت حیاتی ایستاده زمینی آن است.
من می توانم به این ترتیب یک هزار و از بیست سرگرم ، و اگر هر کدام تا کنون رفت
نا امید و یا گرسنه از خانه ام وقتی که مرا در خانه در بر داشت ، آنها ممکن است پس از آن بستگی دارد
که من با آنها احساس همدردی حداقل.
بنابراین آسان است ، اگر چه خانه دار بسیاری از شک ، برای ایجاد جدید و بهتر
آداب و رسوم در محل قدیمی. شما نیاز به استراحت شهرت خود را در
شام به شما بدهد.
به نوبه خود من ، من بود effectually از frequenting خانه یک مرد منصرف ، هرگز
هر نوع از سربروس هر آنچه ، به عنوان یکی از رژه در مورد ناهار خوری من ساخته شده ، که من
در زمان به یک اشاره بسیار مودب و roundabout هرگز او را مشکل تا دوباره.
من فکر می کنم من باید این صحنه را دوباره هرگز.
من باید افتخار برای شعار کابین من این خطوط از Spenser که یکی
بازدید کنندگان من در یک برگ زرد گردو برای کارت حک شده است : --
"رسیدند ، خانه کوچک آنها را پر کنید ، نئون looke برای سرگرمی که در آن هیچ بود وجود دارد ؛
بقیه جشن خود است ، و همه چیز را در اراده خود را : noblest ذهن
قناعت کرده است. "
هنگامی که وینسلو ، پس از آن فرماندار مستعمره پلیموت ، رفت و با یک همراه و همدم در
بازدید از مراسم به Massasoit با پای پیاده از طریق جنگل ها ، و وارد خسته و
در تسلیم او گرسنه ، آنها به خوبی
دریافت شده توسط پادشاه ، اما هیچ چیزی در مورد غذا خوردن در آن روز گفته شده بود.
وقتی شب رسیدم ، به نقل قول خود به دست خود -- «او به ما روی تخت با خودش گذاشته
و همسرش ، آنها در یک پایان است و ما از طرف دیگر ، این قطعه هست تنها گذاشته پا
از زمین و یک تشک های نازک بر آنها.
دو مردان رئیس خود ، می خواهید از اتاق ، فشرده و بر ما ، به طوری که ما
از محل سکونت ما بدتر خسته از سفر ما بودند. "
در ساعت یک Massasoit روز بعد "به ارمغان آورد دو ماهی است که او را به ضرب گلوله کشته شده بود ،"
اطلاعات مربوط به سه بار به عنوان به عنوان سیم های بزرگ است.
"این که جوشانده بودند ، حداقل چهل به دنبال سهم در آنها وجود دارد ، بیشتر
خوردن از آنها.
این تنها وعده غذایی ما در دو شب و روز ، و یکی از ما خریداری
کبک ، ما روزه سفر ما را گرفته بود. "
از ترس است که آنها خواهد بود نور به ریاست می خواهید غذا و خواب ، به علت "
آواز وحشی وحشی "، (برای استفاده می کنند به آواز خواندن خود را در خواب)" و آنها
ممکن است به خانه ، در حالی که آنها تا به حال قدرت به سفر ، آنها رفتگان.
به عنوان تسلیم ، درست است آنها اما ضعیف سرگرم شدند ، هر چند چیزی که آنها پیدا
ناراحتی بدون شک در نظر گرفته شده برای یک افتخار بود ، اما تا آنجا که به عنوان غذا خوردن بود
مربوط می شود ، من نمی بینیم که چگونه سرخپوستان بهتر می توانست انجام شود.
آنها چیزی برای خودشان غذا خوردن ، و آنها عاقل تر از فکر می کنم که
عذر خواهی می تواند به جای غذا به مهمانان خود عرضه ، به طوری که آنها خود جلب کرد کمربند خود را
تنگ تر کرد و گفت هیچ چیز درباره آن.
بار دیگر هم زمانی که وینسلو آنها بازدید ، آن را یک فصل از مقدار زیادی با آنها ، وجود دارد
هیچ کمبودی در این رابطه بود. همانطور که برای مردان ، آنها به سختی یک شکست
در هر نقطه.
من تا به حال بازدید کننده بیشتر در حالی که من از هر دوره دیگری در زندگی من در جنگل زندگی می کردند ؛
منظورم این است که من تا به حال برخی. من چندین ملاقات در آنجا تحت مطلوب تر
شرایطی از من می تواند هر جای دیگر.
اما کمتر آمد به من در کسب و کار و بی اهمیت را ببینید.
در این رابطه ، شرکت من صرف فاصله من از شهر winnowed شد.
من تا کنون در اقیانوس بزرگ تنهایی خارج بود ، که به رودخانه
جامعه خالی است ، که در بیشتر قسمت ها ، تا کنون به عنوان نیازهای من نگران بودند ، تنها
بهترین رسوب در اطراف من سپرده شد.
در کنار ، من را از قاره های ناشناخته و uncultivated شواهد وجود دارد wafted
در طرف دیگر.
چه کسی باید تسلیم من امروز صبح ، اما مرد درست Homeric یا Paphlagonian -- او
یک نام بسیار مناسب و شاعرانه است که من با عرض پوزش من می توانید آن را نسخه قابل چاپ نیست اینجا -- کانادا ،
هیزم شکن و پس از ساز ، که می تواند سوراخ
پنجاه پست در یک روز ، که شام آخر خود را بر روی یک موش خرمای کوهی امریکا که سگ خود را گرفتار ساخته شده.
او بیش از حد ، از هومر شنیده می شود ، و اگر آن را برای کتاب نمی شد ، "" چه نمی دانم
برای انجام روز بارانی ، "هر چند شاید او دارای یک را نمی خواند به طور کامل از طریق بارانی بسیاری از
فصل.
برخی کشیش که می تواند یونانی تلفظ خود را به او آموخت به خواندن آیه خود را در
عهد در بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا مادری خود دور و در حال حاضر من باید به او ترجمه ، در حالی که او
دارای کتاب ، عتاب آشیل
پاتروکلوس برای لقاء غم خود را.-- "چرا شما را در اشک ، پاتروکلوس ، مانند یک جوان
دختر "؟ --
یا شما به تنهایی شنیده ام برخی از اخبار از Phthia؟
آنها می گویند که Menoetius زندگی می کند هنوز ، پسر بازیگر نقش اول مرد ، و زندگی Peleus ، پسر Aeacus ،
در میان Myrmidons ، هر کدام از آنها فوت کرد ، ما تا حد زیادی باید غمی. "
او می گوید : "این خوب است." او یک بسته نرم افزاری بزرگ از پوست درخت بلوط سفید
زیر بازوی خود را برای یک مرد بیمار ، جمع آوری این صبح یکشنبه است.
"گمان می کنم هیچ آسیبی رفتن به روز بعد از چنین چیزی وجود دارد ، می گوید :" او.
به او هومر نویسنده بزرگ بود ، هر چند نوشته های خود در مورد او نمی دانستم.
مرد ساده تر و طبیعی تر دشوار خواهد بود برای پیدا کردن.
معاون و بیماری ، که کاربر به سایر نظرسنجی از جمله رنگ اخلاقی حزن انگیز در سراسر جهان ، به نظر می رسد
به سختی هر وجود برای او.
او در حدود بیست و هشت ساله بود ، و کانادا را ترک کرده بودند و خانه پدرش
دوازده سال قبل از به کار در ایالات متحده ، و کسب پول برای خرید یک مزرعه با تاریخ و زمان آخرین ،
شاید در کشور مادری خود.
او در قالب سختگیرانه ای بازیگر بود ، بدن تنومند اما تنبل ، هنوز آرامی انجام ،
با گردن ضخیم sunburnt ، موهای پر پشت تیره ، و چشمان آبی مبهم خواب آلود ، که بودند
گاهی اوقات تا با بیان روشن است.
او عینک کلاه مسطح پارچه خاکستری ، پالتو پشم رنگ تیره رنگ ، و چکمه های چرم یا پوست گاو.
او یک مصرف کننده بزرگ گوشت بود ، معمولا حمل شام خود را به کار خود را یک زن و شوهر از
مایل گذشته خانه من -- برای او تمام تابستان را خرد شده -- در یک سطل قلع ، گوشت سرد ، اغلب
woodchucks سرد ، و قهوه در یک سنگ
بطری را که توسط یک رشته از کمربند خود dangled و گاهی اوقات او به من پیشنهاد یک نوشیدنی.
او آمد همراه در اوایل ، از عبور از میدان من لوبیا ، هر چند بدون اضطراب یا عجله به
به کار خود را ، مانند یانکی ها نمایشگاه.
او رفتن به خودش صدمه دیده است. او اهمیتی نمی دهند اگر او فقط به دست آورده هیئت مدیره خود را.
اغلب او را شام خود را در بوته را ترک کند ، زمانی که سگ خود را موش خرمای کوهی امریکا گرفتار بود
راه بروید و یک مایل و نیمی به آن لباس و ترک آن را در زیرزمین
خانه ای که او سوار ، پس از
اولین deliberating برای نیم ساعت که آیا او می تواند آن را در استخر غرق نمی ایمن
تا شب هنگام -- دوست داشتن به ساکن طولانی بر این تم ها.
او خواهد گفت : او در صبح رفت ، "چگونه ضخامت کبوتر!
اگر کار هر روز تجارت من نیست ، من می توانم تمام گوشت را باید بخواهیم که با دریافت کنید
شکار ، کبوتر ، woodchucks ، خرگوش ، partridges -- توسط gosh!
من می توانم تمام من باید به مدت یک هفته در یک روز می خواهم. "
او یک هلی کوپتر مدبر بود ، و زیاده روی در برخی از شکوفا و زیور آلات در هنر او.
او سطح خود را قطع درختان و نزدیک به زمین ، که جوانه که آمد
پس از آن ممکن است شدید تر می شود و با سورتمه حمل کردن ممکن است بیش از stumps اسلاید و به جای
ترک یک درخت کل حمایت از طناب دار خود را
چوب ، او آن را دور پوست کندن به سهام بلند و باریک و یا تراشه است که شما می توانید از شکسته شدن
با دست خود را در تاریخ و زمان آخرین.
او به من علاقه مند بود چرا که او بسیار آرام و انفرادی و شاد با آن ، به خوبی از
طنز خوب و رضایت را که در چشمان او سرشار.
شنگی او بدون آلیاژ.
گاهی اوقات او را در محل کار خود را در جنگل دیدم ، قطع درختان ، و او به من خوش آمد می گوید
با لبخندی از رضایت از نا گفتنی ، و سلام در فرانسوی کانادایی ، هر چند
او انگلیسی صحبت نیز هست.
وقتی که من او را نزدیک او کار خود را تعلیق ، و با نیم سرکوب دروغ طرب
در امتداد تنه کاج که او felled ، و ، لایه برداری پوست داخلی ،
رول آن را به یک توپ و جویدن آن را در حالی که او خندید و صحبت کردیم.
چنین سرزندگی ارواح حیوانی او است که او گاهی اوقات سقوط به پایین و نورد
بر روی زمین با خنده است در هر چیزی که به او فکر می کنم و او را tickled.
به دنبال دور بر درختان او را بعموم اگهی دادن -- "جورج!
من می توانم خودم و به اندازه کافی سفت در اینجا لذت ببرید و من می خواهم ورزش بهتر ".
گاهی اوقات ، هنگامی که در اوقات فراغت ، او خودش را سرگرم در تمام طول روز در جنگل با یک سوراخ از میز را
تپانچه ، شلیک ادای احترام به خود را در فواصل منظم به عنوان او راه می رفت.
در فصل زمستان ، او تا به حال یک آتش سوزی که در ظهر او قهوه خود را در کتری به جوش آورید گرم و
او بر روی ورود به سیستم نشسته به خوردن شام خود را chickadees گاهی اوقات گرد می آیند و
فرود امدن بر روی بازوی او و یک چهارم بوشل در سیب زمینی در
انگشتان دست او ، و او گفت که او دوست داشت که fellers کمی در مورد او. "
او مرد حیوان عمدتا توسعه داده شد.
در استقامت فیزیکی و قناعت او پسر عموی به کاج و سنگ بود.
یک بار از او خواست اگر او گاهی اوقات در شب ، پس از کار در تمام طول روز خسته و
او ، با نگاه صادقانه و جدی جواب داد ، "Gorrappit ، من هرگز خسته در من بود
زندگی است. "
اما انسان معنوی فکری و آنچه نامیده می شود به او slumbering همانطور که در
نوزاد.
او دستور داده شده فقط در راه است که بی گناه و بی فایده به حال شده است که در آن
کشیش های کاتولیک آموزش های بومی ، که دانش آموز تحصیل هرگز
درجه ای از هوشیاری ، اما تنها به
درجه ای از اعتماد و احترام ، و فرزند یک مرد ساخته شده نیست ، اما یک کودک را نگه داشته است.
وقتی که طبیعت از او ساخته شده است ، او به او یک بدن قوی و رضایت بخش خود را ، و
او را در هر طرف با احترام و اتکای propped ، که او ممکن است زندگی خود را
سه ضرب در بیست سال و ده یک کودک.
او آنقدر واقعی و ساده دل است که هیچ مقدمه ای را خدمت به معرفی
او ، بیش از اگر شما معرفی موش خرمای کوهی امریکا به همسایگان خود کمک کنید.
او او را پیدا کردن که شما رو کرده بود.
او هر بخش را بازی نمی کند. مردان به او پرداخت دستمزد برای کار ، و غیره کمک کرده
برای خوراک و پوشاک او را ، اما او با آنها نظرات هرگز رد و بدل.
او به سادگی و به طور طبیعی فروتن -- اگر او می توان به نام فروتن مشتاق است که هرگز --
که تواضع هیچ کیفیت متمایز در او بود ، و نه می تواند او را از آن تصور کنند.
عاقلانه تر مردان demigods به او شد.
اگر شما به او گفت که چنین یک بود ، او به عنوان اگر او فکر میکرد که هر چیزی که تا
بزرگ که هیچ چیز از خود ، انتظار می رود ، اما گرفتن تمام مسئولیت را بر روی خود ، و
اجازه دهید او را هنوز فراموش شود.
او صدای ستایش شنیده هرگز. او به ویژه reverenced نویسنده و
واعظ. اجرای آنها معجزه بود.
وقتی که من به او گفتم که من نوشته است ، بطور قابل توجهی ، او برای مدت طولانی فکر می کردند که آن
تنها دست خط است که من به معنای ، برای او می تواند دست قابل ملاحظه ای خوب نوشتن
خودش.
من گاهی اوقات به نام قصبه بومی خود را سخاوتمندانه در برف توسط نوشته شده است
بزرگراه ها ، با لهجه مناسب فرانسه ، و می دانست که او ندیده بود.
من او را پرسید که آیا او همیشه آرزو به نوشتن افکار خود است.
او گفت که او را خوانده بود و برای کسانی که نمی توانست نامه نوشته ، اما او
سعی هرگز به نوشتن افکار -- نه ، او می تواند ، نه او نمی توانست بگوید چه به قرار دادن برای اولین بار ،
او را بکشند ، و پس از آن وجود داشت
هجی می شود با حضور در همان زمان!
من شنیده ام که یک مرد برجسته عاقل و اصلاح طلب از او خواست اگر او را نمی خواهم
جهان را به تغییر ، اما او با خندیدن از تعجب در لهجه کانادایی خود پاسخ داده ،
نمی دانستند که سوال شده بود
سرگرم قبل از "نه ، من آن را دوست دارم و به اندازه کافی است."
این که بسیاری از چیزها به یک فیلسوف پیشنهادی برای معامله با او.
او یک غریبه به نظر می رسد می دانم که هیچ چیزی از چیزهایی به طور کلی ، در عین حال من گاهی اوقات دیدم
به او یک مرد که من را ندیده بود قبل ، و من نمی دانستم که آیا او به عنوان عاقلانه بود
به عنوان شکسپیر و یا به عنوان صرفا به عنوان نادان
کودک ، که آیا به او مشکوک از آگاهی خوب شاعرانه و یا حماقت.
اهل شهر به من گفت که زمانی که او ملاقات کرد او را از طریق روستای کوچک خود را sauntering
درپوش ، چسبان و سوت زدن به خود ، او یک شاهزاده در یادآوری
تغییر قیافه دادن.
فقط کتاب های او ، تقویم نجومی و حسابی بود ، که در آن او بود
بطور قابل توجهی متخصص.
سابق نوعی از دائره المعارف به او ، که او قرار است به شامل بود
انتزاعی از دانش بشری ، در واقع آن را به حد قابل توجهی می کند.
من عاشق او را در اصلاحات مختلف از روز صدا ، و او نتوانست هرگز به نگاه
آنها را در نور ساده ترین و عملی ترین.
او هرگز از چنین چیزهایی شنیده بود قبل از.
او بدون کارخانه؟ از او پرسیدم.
او خانه ساخته شده ورمونت خاکستری پوشیده بود ، او گفت ، و این که خوب بود.
آیا او با چای و قهوه توزیع؟
آیا این کشور استطاعت هر نوع نوشیدنی در کنار آب؟
او برگ شوکران را در آب خیس بود و آن را نوشید ، و فکر بود که بهتر از
آب در آب و هوای گرم.
وقتی که من از او پرسید که آیا او می تواند بدون پول انجام ، او نشان داد به راحتی پول
در چنین راه به عنوان نشان می دهد و با فلسفی ترین حساب های همزمان
منشا این نهاد ، و اشتقاق از pecunia کلمه.
اگر یک گاو نر اموال خود بودند ، و او میخواست سوزن و نخ در فروشگاه ، او
فکر کردم این امر می تواند ناخوشایند و غیر ممکن به زودی به رهن برخی از
بخشی از مخلوق در هر زمان به این مبلغ است.
او می تواند بسیاری از موسسات را بهتر از هر فیلسوف دفاع ، زیرا ، در
توصیف آنها به عنوان آنها او را نگران ، او به دلیل واقعی برای شیوع آنها ،
و گمانه زنی ها تا به حال به او پیشنهاد نشده دیگر.
در یک زمان دیگر ، شنیدن تعریف افلاطون از انسان -- حیوان دوپا بدون پر -- و
که یکی از به نمایش گذاشته خروس plucked و آن را به نام مرد افلاطون ، او فکر می
تفاوت مهم که زانو خم راه اشتباه است.
او گاهی اوقات از روی تعجب فریاد زدن ، "چگونه من عشق را به صحبت!
توسط George ، من می توانم صحبت در تمام طول روز! "
من از او خواست یک بار ، وقتی که من تا به حال او را ماهها ندیده ، اگر او تا به حال یک ایده جدید
این تابستان.
"پروردگار خوب" -- گفت : او یک مرد است که به کار من ، اگر او را فراموش نکنید
ایده های او تا به حال ، او به خوبی انجام خواهد داد.
ممکن است مردی شما را با به نژاد تمایل کج بیل زدن و پس از آن ، توسط gorry ، ذهن شما باید
وجود دارد ، شما از علف های هرز فکر می کنم "او گاهی اوقات از من بپرسید در مورد چنین است.
موارد ، اگر من هر گونه بهبود ساخته شده بود.
یک زمستان روز من از او پرسید که آیا او همیشه با خود راضی بود ، مایل به پیشنهاد
جایگزین در درون او را برای کشیش بدون ، و برخی از انگیزه بیشتری برای زندگی.
"راضی" گفت که او "برخی از مردان با یک چیز راضی ، و بعضی ها با
دیگری.
یک مرد ، شاید ، اگر او به اندازه کافی ، خواهد بود راضی به نشستن در تمام طول روز با او
بازگشت به آتش و شکم خود را به جدول ، توسط جورج! "
با این وجود من هر گونه مانور ، هرگز ، می تواند او را از نظر معنوی از چیزهایی را ؛
بالاترین که او به نظر می رسد تصور مجمع تشخیص مصلحت نظام ، ساده مانند شما ممکن است
انتظار می رود یک حیوان را به قدردانی و این ، عملا ، اکثر مردان درست است.
اگر من پیشنهاد هر گونه بهبود در حالت خود را از زندگی ، او صرفا به پاسخ ، بدون
ابراز هر تاسف ، که خیلی دیر شده بود.
با این حال او کاملا در صداقت و فضیلت مانند بر این باور است.
اصالت خاصی مثبت ، با این حال اندک ، در او تشخیص داده وجود دارد ، و
من گاهی اوقات مشاهده شده است که او برای خودش فکر و بیان خود
نظر ، یک پدیده آنچنان نادر است که من می
هر روز پیاده روی ده مایل به رعایت آن ، و آن را به دوباره منشاء بسیاری از مبلغ
نهادهای جامعه است.
هرچند او از تردید ، و شاید نتوانست خود را ابراز و مجزا ، او همیشه به حال
قر فکر پشت.
اما تفکر او بود بسیار بدوی و غرق در زندگی حیوانی خود ، که ، هر چند
بیشتر از یک مرد صرفا آموخته امیدوار کننده است ، آن را به ندرت به هر چیزی که می تواند میرسید
گزارش شده است.
او پیشنهاد کرد که ممکن است مردانی وجود دارند که از نبوغ در پایین ترین درجه زندگی ،
با این حال به طور دائم فروتن و بی سواد ، که نظر خود را همیشه ، یا انجام نمی
وانمود برای دیدن در همه ؛ که به عنوان
ته حتی به عنوان والدن تالاب می شود ، اگرچه آنها ممکن است تیره و گل آلود بود.
بسیاری از مسافر از راه او برای دیدن من و داخل خانه من آمد و به عنوان
بهانه ای برای تماس ، یک لیوان آب خواست.
من به آنها گفتم که من در برکه نوشیدند ، و با اشاره به انطرف ، ارائه آنها را به من قرض بدهید
دب اکبر.
دور که من زندگی می کردند ، من از ملاقات سالانه است که رخ می دهد معاف نمی شد ،
بنظرم چنین میرسد ، در مورد اول ماه آوریل ، هنگامی که همه در حال حرکت و من به حال من
سهم شانس خوب ، هر چند برخی از نمونه های کنجکاو در میان بازدید کنندگان من وجود دارد.
چل مردان از نوانخانه و جاهای دیگر برای دیدن من آمد ، اما من تلاش
را به تمام شوخ طبعی آنها تا به حال انجام آنها ، و اعتراف خود را به من ، در چنین
موارد ساخت شوخ طبعی موضوع گفتگوی ما ، و به همین ترتیب جبران آن بود.
در واقع ، من برخی از آنها به عاقلانه تری را پیشنهاد نسبت به ناظران به اصطلاح فقرا
و selectmen از شهر ، و آن زمان که از جداول تبدیل می شد.
با توجه به بذله گویی ، یاد گرفتم که اختلاف زیادی بین نیمه وجود ندارد
و کل بود.
یک روز ، به طور خاص ، بی ازار ، معسر یا عاجز از پرداخت ساده ، آنها با دیگران
اغلب دیده می شود به عنوان چیزهای شمشیربازی استفاده می شود ، ایستاده و یا نشسته روی بوشل در
زمینه برای حفظ گاو و خود را از
سر گردانی ، من دیدار و ابراز تمایل به زندگی من است.
او به من گفت ، با نهایت سادگی و حقیقت ، کاملا برتر است ، یا به جای تحتانی ،
هر چیزی که به نام تواضع ، که او "کمبود عقل است."
این حرف های او شد.
خداوند او را به حال ساخته شده چنین است ، با این حال او قرار است خداوند به همان اندازه برای او را به عنوان برای مراقبت
دیگری.
"من همیشه شده ، گفت :" او ، "از دوران کودکی من ، من ذهن بسیار به حال هرگز نبود
مثل بچه های دیگر ، من ضعیف در سر. به خواست خداوند بود ، گمان می کنم. "
و او برای اثبات حقیقت از کلمات او وجود دارد.
او پازل متافیزیکی به من بود.
من به ندرت با همنوع بر روی زمین از جمله امیدوار کننده -- پس از آن بود ساده و
صادقانه و درست تا همه که او گفت. ، درست به اندازه کافی ، در نسبت او به عنوان
به نظر می رسد فروتن خود او با شکوه بود.
من در ابتدا نمی دانم اما آن را ناشی از یک سیاست عاقلانه بود.
که از چنین اساس حقیقت و صداقت را به عنوان فقیر ضعیف سر به نظر می رسید
معسر یا عاجز از پرداخت گذاشته بود ، مقاربت ما ممکن است به جلو رفتن را به چیزی بهتر از
مقاربت از عقل از سر فرزانگان.
برخی از مهمانان از آن محسوب نمی معمولا در میان فقرای شهر بودند ، اما چه کسی
باید که در میان فقرای جهان هستند ، در هر میزان ، مهمان که درخواست تجدید نظر ، نه به خود
مهمان نوازی ، اما به hospitalality خود را ، که
صادقانه مایل به کمک و مقدمه درخواست خود را با اطلاعات که آنها
هستند حل و فصل می شود ، یک چیز ، هرگز به خودشان کمک کنند.
من نیاز به یک بازدید کننده است که او در واقع نه گرسنه ، اگر چه او ممکن است داشته
اشتها بهترین در جهان است ، با این حال او به آن را کردم.
هدف های خیریه مهمان هستند.
مردانی که نمی دانستم زمانی که سفر خود را فسخ بود ، هر چند که من در مورد کسب و کار من رفت
دوباره ، آنها را جواب از دور بودن بیشتر و بیشتر است.
مردان تقریبا در هر درجه ای از شوخ طبعی من در فصل مهاجرت نامیده می شود.
برخی که عقل بیشتری نسبت به آنها می دانستند که با بردگان فراری با مزرعه
آداب ، که گوش از زمان به زمان ، مانند روباه در افسانه ، تا اگر آنها شنیده ام
hounds baying در مسیر خود ، و
نگاه من beseechingly ، تا آنجا که می گویند ، --
"O مسیحی ، شما به من فرستاد؟
یک برده فراری واقعی ، در میان بقیه ، که من کمک کرد تا به سمت شمال رو به جلو
ستاره است.
مردان از یک ایده ، مثل یک مرغ با یک مرغ و جوجه اردک ، مردان از
هزار ایده ها ، و سر ژولیده ، مانند آن مرغ که ساخته شده را به مسئول
صد جوجه ها ، همه در تعقیب یک
اشکال ، یک امتیاز از آنها را از دست داده در شبنم هر روز صبح -- و تبدیل شدن مجعد و
مبتلا به جرب در نتیجه ، مردان از ایده های به جای پاها ، یک نوع از پرپا فکری
ساخته شده است که شما خزیدن در سراسر.
یک مرد پیشنهاد یک کتاب که در آن بازدید کننده باید نام خود را بنویسید ، به عنوان سفید
کوه ، اما افسوس! من بیش از حد خوب حافظه را که
ضروری است.
من می توانم اما نه متوجه برخی از مختصات از بازدید کنندگان من.
دختران و پسران و زنان جوان به طور کلی خوشحالم که در جنگل به نظر می رسید.
آنها را در استخر و در گل نگاه ، و وقت خود را بهبود.
مردان از کسب و کار ، حتی کشاورزان ، فکر تنها از تنهایی و اشتغال ، و از
فاصله بسیار دور است که در آن من از چیزی یا دیگر ساکن ، و اگر آنها گفت :
که آنها عاشق پرسه زدن در جنگل
گاهی اوقات ، آشکار بود که آنها نداشت.
مردان ، بی قرار و متعهد که زمان شد تا در گرفتن زندگی یا نگه داشتن آن گرفته شده ؛
وزیران که از خدا صحبت کرد که اگر آنها لذت می برد انحصار موضوع که
می تواند تحمل همه نوع از نظرات ؛
پزشکان ، وکلا ، ضمیمه ، خانه دار مضطرب که pried به کمد و تخت من وقتی که من
خارج -- چگونه آمد خانم -- بدانید که ورق من به عنوان... او به عنوان تمیز -- مردان جوان که
به جوانان متوقف شده بود ، و به این نتیجه رسیدند بود
که آن را بی خطر ترین به دنبال آهنگ مورد ضرب و شتم از حرفه -- همه این
به طور کلی گفت که این امکان پذیر نخواهد بود برای انجام این کار های زیادی را در سمت من خوب.
AY! RUB وجود دارد.
قدیمی و ضعیف و ترسو ، از هر سن یا جنسیت ، فکر بیشتر
بیماری ، و ناگهانی و حوادث و مرگ ، به آنها زندگی پر از خطر به نظر می رسید -- چه
خطر وجود دارد اگر شما از هر گونه فکر می کنم نه؟ --
و فکر می کردند که یک مرد محتاط با دقت انتخاب کنید امن ترین موقعیت ، که در آن
دکتر B. در هشدار یک لحظه ممکن است در دست باشد.
به آنها روستا بود به معنای واقعی کلمه کام جامعه ، یک لیگ را برای دفاع متقابل ، و
شما می توانید فرض کنید که آنها نمی huckleberrying بدون قفسه سینه دارو.
مقدار آن است ، اگر یک انسان زنده است ، همیشه خطر وجود دارد که او ممکن است مرد ،
هر چند خطر باید اجازه داده شود کمتر در نسبت به او است ، زنده و مرده
برای شروع.
یک مرد نشسته به عنوان خطرات بسیاری را به عنوان او را اجرا می کند. در نهایت ، بنابگفته وجود دارد
اصلاح طلبان ، بزرگترین bores از همه ، که فکر که من برای همیشه لطفا برای آواز خواندن بود ، --
این خانه که من ساخته شده است ، این مرد که در خانه ای که من ساخته شده است زندگی می کند ؛
اما آنها نمی دانستند که از خط سوم بود ،
این مردمی که نگران مردی که در خانه زندگی می کند که من ساخته شده است.
من harriers مرغ ترس ، برای من نگه داشته بدون جوجه ، اما من می ترسید مردان harriers
نه.
من بیشتر تشویق به حال بازدید کننده از آخرین.
کودکان می آیند berrying ، مردان راه آهن مصرف پیاده روی صبح از روز جمعه در تمیز
شرت ها ، ماهیگیران و شکارچیان ، شاعران و فیلسوفان ، در کوتاه مدت ، همه صادقانه
زائران که بیرون آمد به جنگل ها را برای
به خاطر آزادی ، و واقعا ترک روستا پشت سر ، من آماده بود برای استقبال با --
خوش آمدید ، انگلیسی ها! خوش آمدید ، انگلیسی ها! "برای من ارتباط با آن مسابقه بود.
>
فصل 7 میدان لوبیا
در همین حال لوبیا ، طول آن سطر ، با هم جمع ، هفت مایل بود
در حال حاضر کاشته بودند ، بی تاب می شود hoed ، برای اولین ، بطور قابل توجهی رشد کرده بود
قبل از آخرین در زمین بودند ، در واقع آنها بودند به راحتی قرار داده می شود.
چه بود معنای این کار ثابت و خود احترام گذاشتن ، این وابسته به هرکول کوچک
کار ، من می دانستم که نه.
من آمد به عشق ردیف من ، لوبیا ، اگرچه بسیاری از بیش از من می خواستم.
آنها به من متصل به زمین ، و بنابراین من قدرت مانند Antaeus.
اما چرا باید از آنها بالا بردن؟
فقط آسمان می داند.
این کار کنجکاو من بود تمام تابستان -- را به این بخش از سطح زمین ،
که تنها cinquefoil ، تمشک ، johnswort ، و تسلیم بود ،
قبل از آن ، شیرین از میوه های وحشی و گل لذت بخش تولید ، به جای این پالس.
آنچه در من از حبوبات و یا حبوبات از من یاد بگیرند؟
آنها را گرامی می I ، آنها را کج بیل زدن من ، اوایل و اواخر من چشم به آنها ، و این من روز است
کار می کنند. این یک برگ جریمه گسترده ای را به نگاه در است.
کمکی من dews و باران که آب این خاک خشک و چه باروری
در خاک خود را ، که در بیشتر قسمت ها لاغر و نیروی خود را از دست داده است.
دشمنان من کرم ها ، روز سرد ، و بیشتر از همه woodchucks می باشد.
تاریخ و زمان آخرین nibbled برای من یک چهارم از تمیز هکتار.
اما آنچه حق بود من به بیرون راندن johnswort و استراحت ، و شکستن گیاه باستانی خود را
باغ؟
به زودی ، با این حال ، دانه های باقی مانده بیش از حد دشوار است برای آنها ، و رفتن به جلو به ملاقات
دشمنان جدید.
زمانی که من چهار ساله بود ، که من به خوبی به یاد داشته باشید ، من از بوستون به این آورده شد
شهر من ، بومی از طریق این جنگل بسیار و این زمینه ، به حوضچه.
این یکی از قدیمی ترین صحنه های مهر شده بر روی حافظه من است.
و اکنون فلوت به شب من تا به پژواک بیش از آن آب بسیار waked.
سنبه هنوز ایستاده در اینجا مسن تر از من ، یا ، اگر برخی از آنها کاهش یافته است ، پخته من
شام با stumps خود را ، و رشد جدید در حال افزایش است تمام اطراف ، آماده دیگر
جنبه برای چشم نوزاد تازه.
تقریبا چشمه johnswort از همان ریشه همیشگی مشابه در این مرتع و
حتی من در طول پوشاک که چشم انداز افسانه از رویاهای نوزاد من کمک کرد ، و
یکی از نتایج حاصل از حضور من و
نفوذ در این برگ لوبیا ، تیغه ذرت ، و انگور سیب زمینی دیده می شود.
من حدود دو هکتار و نیم از زمین بلند کاشته و آن را به عنوان تنها حدود پانزده بود
سال پس از زمین ، پاک شد و من خودم رو تا به حال دو یا سه کابل از
stumps ، من آن را هر کود نیست ، اما
در دوره تابستان توسط arrowheads که من در hoeing تبدیل ظاهر شد ،
که یک ملت منقرض anciently ساکن بود در اینجا و کاشته ذرت و حبوبات قبل از اینکه سفید
مرد آمد به زمین پاک ، و به همین ترتیب ، به برخی از
وسعت ، خاک برای این محصول بسیار خسته بود.
قبل از اینکه هنوز هر موش خرمای کوهی امریکا یا سنجاب در سراسر جاده ها اجرا کرده بود ، و یا خورشید به حال کردم
بالا بلوط درختچه ، در حالی که تمام شبنم بود ، اگر چه کشاورزان به من هشدار داد در برابر
-- من توصیه به شما کار خود را به انجام
در صورت امکان در حالی که شبنم است -- من در من شروع به سطح صفوف علف های هرز پر افاده
لوبیا و رشته و پرتاب گرد و غبار بر سر خود را.
در اوایل صبح من مشغول به کار مجرد ، dabbling مانند یک هنرمند پلاستیکی در شبنمدار
و فاسد شن و ماسه ، اما بعد در روز خورشید متصلب پاهای من.
خورشید روشن وجود دارد من به کج بیل زدن لوبیا ، به قدم زدن به آرامی به عقب و رو به جلو بیش از
که بلند gravelly زرد ، بین ردیف های سبز بلند ، پانزده میله ، یک پایان
فسخ در شقایق بلوط درختچه که در آن من
استراحت در سایه ، از سوی دیگر در یک میدان توت سیاه که در آن انواع توت سبز
tints خود را با زمان من تقلا یکی دیگر ساخته شده بود ، عمیق تر.
از بین بردن علف های هرز ، قرار دادن خاک تازه در مورد ساقه لوبیا ، و تشویق این
علف هرز که من کاشته بود و خاک زرد بیان تابستانی خود را در لوبیا فکر
برگ و شکوفه و نه در برنجاسف کوهی
و پیپر و چمن ارزن ، ساخت زمین می گویند لوبیا به جای چمن -- این
کار روزانه من.
همانطور که من تا به حال کمک کمی از اسب یا گاو ، یا استخدام مردان و یا پسران و یا بهبود یافته
پیاده سازی از دامداران ، من بسیار کندتر بود ، و بسیار بیشتر صمیمی با لوبیا من شد
از حد معمول است.
اما کار از دست ها ، حتی زمانی که به آستانه از خرحمالی دنبال است ، شاید هرگز
بدترین شکل بطالت.
این اخلاقی ثابت و فنا ، و به محقق بازده کلاسیک
منجر شود.
بسیار agricola laboriosus من به مسافران به سمت غرب از طریق لینکلن محدود بود
و Wayland نه به هیچ کس نمی داند که در آن ، آنها در سهولت خود را در کنسرتهایی نشسته ، با آرنج
در زانو ، و کمر شل در حلق آویز
festoons خانه ماندن و پر زحمت بوده بومی از خاک.
اما به زودی حیاط من از دید خود بود و فکر است.
این زمینه را برای یک فاصله بزرگ تنها باز و کشت در هر دو طرف بود
جاده ، به طوری که آنها ساخته شده بیشتر از آن ، و گاهی اوقات انسان را در این زمینه شنیده
شایعات مسافران و اظهار نظر نسبت به
به معنای برای گوش او : "لوبیا تا اواخر! نخود تا اواخر -- برای من ادامه داد : کاشت هنگامی که
دیگران را به کج بیل زدن آغاز کرده بود -- مرد کشاورز وزرا تا به حال آن را مشکوک نیست.
"ذرت ، پسر من ، برای علوفه ذرت برای علوفه است."
«آیا زندگی او می پرسد در پس پرده سیاه و سفید از پوشش بدن خاکستری و سخت امکانات
کمر کشاورز تا dobbin سپاسگزار خود را برای پرس و جو به آنچه شما انجام می دهند که در آن می بیند
کود در شیار ، و توصیه
خاک تراشه کوچک ، و یا هر گونه چیزهای زائد کمی است ، یا آن را ممکن است خاکستر یا گچ.
اما در اینجا دو هکتار و نیم از شیارهای بودند ، و تنها یک کج بیل زدن برای سبد خرید و دو
دست در دست رسم آن -- وجود دارد که گریزی به چرخ دستی ها و اسب های دیگر -- و گرد و خاک تراشه
دور.
همکار مسافران به عنوان آنها در مقایسه با آن را با صدای بلند با زمینه rattled که
آنها به تصویب رسید به طوری که من آمدند تا بدانند که چگونه من در جهان کشاورزی ایستاد.
این یک زمینه نه در گزارش آقای کلمن بود.
و ، راه ، که برآورد ارزش محصول است که بازده طبیعت در هنوز
زمینه های unimproved وایلدر توسط انسان؟
محصول یونجه انگلیسی به دقت وزن ، رطوبت محاسبه شده ،
سیلیکات و پتاس ، اما در تمام dells و تالاب ، سوراخ هایی در جنگل و مراتع
و مرداب ها رشد می کند محصول غنی و مختلف است که تنها توسط مرد unreaped.
معدن بود ، به عنوان آن بود ، لینک اتصال بین زمینه های وحشی و کشت ، به عنوان برخی از
کشورهای متمدن هستند ، و دیگران نیمه متمدن ، و دیگران را وحشیانه یا غیر مصطلح
بنابراین این زمینه من بود ، هر چند در یک حس بد ، زمینه نیمه کشت.
آنها لوبیا خوش به حالت وحشی و بدوی بازگشت که من
کشت و کج بیل زدن من Ranz Vaches DES را برای آنها ایفا می کرد.
نزدیکی در دست ، پس از اسپری بالاترین یک درخت غان ، آواز می خواند ماشین غله پاک کنی -- قهوه ای یا قرمز
طرقه ، به عنوان برخی از عشق به او تلفن -- تمام صبح ، خوشحال از جامعه خود را ، که
پیدا کردن میدان کشاورز دیگری اگر مال شما اینجا نیست.
در حالی که شما در حال کاشت بذر ، او گریه می کند -- "از آن قطره ، قطره آن -- پوشش آن ، آن را پوشش
بالا -- بالا بکشد ، بکشد آن را بکشد آن را ".
اما این ذرت نیست ، و پس از آن از دشمنان مانند او در امان بود.
شما ممکن است تعجب که چه حرف بی ربط خود را ، او اجراهای پاگانینی آماتور در یک رشته
و یا در تاریخ بیست ، باید با کاشت خود را انجام دهید ، و در عین حال ترجیح می دهند آن را به شسته
خاکستر یا گچ.
مرتب کردن بر اساس ارزان از پانسمان بالا که در آن من تا به حال ایمان تمام شد.
همانطور که من خاک هنوز هم تازه در مورد ردیف با کج بیل زدن من بوجود می آوردند ، من آشفته خاکستر
کشورهای unchronicled که در سال های اولیه در زیر این آسمان زندگی می کردند ، و کوچک خود را
ادوات جنگ و شکار را به نور در این روز مدرن آورده بودند.
آنها وضع مخلوط با سنگ های طبیعی دیگر ، که برخی از نشانه های داشتن شده است را با مته سوراخ
بیت های سوخته توسط هند آتش سوزی ، و برخی توسط خورشید ، و همچنین از سفال و شیشه
اینطرفی کشاورزی اخیر از خاک به ارمغان آورد.
هنگامی که کج بیل زدن من در مقابل سنگ tinkled ، که موسیقی در واقع همان تکرار "به جنگل و آسمان ،
و همراهی به کار من که به همراه داشت محصول فوری و بی اندازه است.
لوبیا های طولانی که من hoed بود ، و نه من که لوبیا hoed ؛ و من را با عنوان به یاد
ترحم زیادی به عنوان افتخار ، اگر من در همه به یاد آشنایان من که به این شهر رفته بود
برای شرکت در oratorios.
nighthawk سربار در بعد از ظهر آفتابی از دور است -- برای من گاهی اوقات یک روز را از آن ساخته شده
-- مانند یک ریزه در چشم ، و یا در چشم آسمان ، سقوط از زمان به زمان با از بین بردن
و صدا به عنوان اگر آسمانها اجاره ،
پاره در آخرین ژنده پوش و ژنده پوش بسیار و در عین حال بدون درز مقابله باقی مانده است ؛ کوچک IMPS
که پر از هوا و تخم خود را بر روی زمین بر روی شن و ماسه و یا سنگ های لخت در تاپس از
تپه ، که در آن چند آنها را یافت. مطبوع
و بلند و باریک مانند امواج گرفتار از استخر ، به عنوان برگ ها توسط باد به بزرگ
شناور در آسمان ؛ kindredship چنین است در طبیعت است.
شاهین برادر هوایی موج است که او بادبان بیش و نظرسنجی ها ، کسانی که خود
بال باد هوا کامل پاسخ به پینیون پر در نیاورده عنصری از دریا.
یا گاهی اوقات من به تماشای یک جفت از مرغ و بازها سر گشت می زد بالا در آسمان ، به طور متناوب
سر به فلک کشیده و نزولی ، نزدیک ، و خروج از یکدیگر ، که اگر آنها بودند
تجسم افکار خودم.
من گذشت کبوتر وحشی از این چوب که جذب
اندکی لرزش دستگاه بالابر صدا و عجله حامل و یا از زیر بیخ و بن فاسد
کج بیل زدن من تبدیل شده تا تنبل بدشگون و
سمندر خال خال عجیب و غریب ، اثری از مصر و نیل و در عین حال معاصر ما.
وقتی که من متوقف شد به کج بیل زدن من لاغر ، این اصوات و تصاویر من شنیده ام و در هر نقطه دید
در ردیف ، بخشی از سرگرمی پایان ناپذیر که کشور ارائه می دهد.
در روزهای جشن و سرور شهر اسلحه بزرگ خود را ، که مانند popguns به این جنگل اکو ، آتش سوزی و
گاهی برخی از waifs موسیقی نظامی تا کنون نفوذ.
به نظر من ، به دور وجود دارد در لوبیا میدان در انتهای دیگر از شهر ، اسلحه بزرگ صدا
اگر puffball پشت سر هم بود و هنگامی که وجود دارد میزان مشارکت نظامی از آن من بود
نادان ، من گاهی اوقات به حال مبهم
حس تمام روز از نوعی بیماری خارش و در افق ، تا اگر برخی از
فوران خواهد شکست خارج وجود دارد به زودی ، یا تب مخملک یا شانکر ، راش ، تا در طول
برخی از پف مطلوب تر از باد ،
عجله بیش از مزارع و جاده Wayland ، به ارمغان آورد به من اطلاعات از
"مربیان است."
همهمه ای دور به نظر می رسید که اگر زنبورها کسی swarmed ، و این که
همسایه ها ، با توجه به توصیه های ویرژیل ، tintinnabulum ضعف بر ترین
صدا دار از ظروف داخلی خود ،
تلاش به آنها زنگ بزنید را به کندو دوباره.
و زمانی که صدا کاملا به دور درگذشت ، و همهمه ، متوقف کرده بود و به مطلوب ترین
نسیم گفت : هیچ داستان ، من می دانستم که آنها تا به حال آخرین هواپیماهای بدون سرنشین از همه آنها را با خیال راحت به
کندو میدلسکس ، و که در حال حاضر خود را
ذهن در عسل که با آن آغشته شده بود ، خم شد.
من احساس افتخار می دانم که آزادی ماساچوست و از پدری ما در
چنین امن نگه داشتن و من به hoeing من تبدیل دوباره پر شد
اعتماد به نفس غیر قابل بیان ، و دنبال من
کار با شادمانی با اعتماد آرام در آینده است.
وقتی گروههای مختلف از موسیقی دانان وجود دارد ، آن صدا که اگر تمام روستا گسترده بود
دم و تمام ساختمان گسترش و متناوب با DIN فرو ریخت.
اما گاهی اوقات فشار واقعا شریف و الهام بخش بود که این جنگل رسید ،
و ترومپت آواز می خواند که از شهرت ، و من احساس که اگر من می تواند مکزیک را با تف
لذت بردن از خوب -- چرا باید ما همیشه ایستاده
چيز جزئي -- و گرد برای یک موش خرمای کوهی امریکا و یا یک ادم بد رفتار یا به ورزش من نگاه
دلیری بر.
این سویه های رزمی به عنوان دور به عنوان فلسطین ، به نظر می رسید و من را از ماه مارس به یاد
صلیبیون در افق ، با اندکی جانم باشی بتاخت و حرکت لرزش نارون
تاپس درخت که برآمدگی روستا.
این یکی از روز های بزرگ بود ، هر چند آسمان به حال از پاکسازی من تنها همان
everlastingly بزرگ نگاه است که آن را می پوشد روزانه ، و من شاهد تفاوت در آن است.
این یک تجربه منحصر به فرد که طولانی آشنایی که من با لوبیا کشت می شد ،
چه با کاشت ، و hoeing ، و برداشت و خرمن کوبی ، و چیدن بیش از
و فروش آنها -- آخرین سخت بود
از همه -- من ممکن است اضافه کردن غذا خوردن ، برای من طعم.
من به دانستن لوبیا تعیین شد.
هنگامی که آنها در حال رشد ، من استفاده از کج بیل زدن از پنج ساعت در صبح تا ظهر ، و
معمولا صرف بقیه روز را در مورد امور دیگر.
در نظر بگیرید یکی از صمیمی و کنجکاو آشنایی با انواع مختلف می سازد
علف های هرز -- برخی از تکرار در حساب ، خرس بود کمی وجود دارد
تکرار در کار -- اخلال در آنها
سازمان ظریف به طوری بی رحمانه و تمایزات منزجر کننده از جمله با او
کج بیل زدن ، درست صفوف کل یک گونه ، و sedulously پرورش دیگر.
این روم افسنطین -- که تاج خروس -- که گوزن نر سه ساله -- که پیپر - چمن -- در
او ، ریز ریز کردن او ، به نوبه خود ریشه های خود را به سمت بالا به خورشید ، اجازه ندهید که او یک فیبر در
سایه ، اگر شما او خودش T نوبه خود '
طرف دیگر و به عنوان سبز به عنوان یک تره فرنگی را در دو روز.
جنگ ، طولانی نه با جرثقیل ، اما با علف های هرز ، کسانی که تروجان بود که خورشید و باران
و dews در کنار آنها.
روزانه لوبیا دیدم من به نجات خود را مسلح با کج بیل زدن می آیند ، و نازک صفوف
دشمنان خود را از پر کردن ترانشه با مرده علف هرز.
بسیاری از تاج شهوت انگیز -- از تکان دادن هکتور که کل پا بالاتر از تراکم خود را towered
رفقا ، قبل از سلاح من سقوط کرد و در گرد و غبار نورد.
آن روز تابستان که برخی از معاصران من را به هنر های زیبا در اختصاص داده
بوستون یا رم ، و دیگران را به تأمل در هند ، و دیگران به تجارت در لندن یا
نیویورک ، من به این ترتیب ، با کشاورزان دیگر نیوانگلند ، به دامداران اختصاص داده شده است.
نه این که من می خواستم حبوبات برای غذا خوردن ، برای من طبیعت هستم ی فیثاغورث ، تا کنون به عنوان حبوبات
مربوط می شود ، که آیا آنها معنی فرنی و یا رای گیری ، و آنها را برای برنج رد و بدل شده ، اما
اتفاقا ، به عنوان برخی از باید در زمینه اگر کار
تنها برای به خاطر tropes و بیان ، به خدمت به ساز مثل یک روز.
آن را در کل تفریحی نادر است ، که در ادامه بیش از حد طولانی ، ممکن است
تبدیل تلفات.
هر چند که من به آنها بدون کود ، و آنها را به همه کج بیل زدن نیست یک بار ، من آنها را hoed غیر منتظره
تا آنجا که من رفتم و آن را در پایان پرداخت می شود ، که در حقیقت وجود دارد ، "را به عنوان
Evelyn می گوید ، "هیچ کمپوست یا laetation
وجه قابل مقایسه به این حرکت مستمر ، repastination ، و عطف
قالب با بیل زدن. "
"زمین" ، او می افزاید : در جاهای دیگر ، به خصوص اگر تازه ، دارای خاصیت مغناطیسی خاصی در آن ،
که آن را جذب نمک ، قدرت ، و یا فضیلت (اسمش را یا) که آن را می دهد
زندگی ، و منطق از همه کار و
هم بزنید ما در مورد آن را نگه دارید ، به ما حفظ تمام dungings و دیگر temperings کثیف بودن
اما vicars succedaneous این بهبود است.
علاوه بر این ، این ، یکی از کسانی که "فرسوده و خسته که در دراز زمینه که لذت بردن از
سبت "بود اتفاقا ، به عنوان سر Kenelm Digby فکر می کند به احتمال زیاد ، به جذب" حیاتی
ارواح "را از هوا.
من برداشت دوازده بوشل لوبیا. اما برای خاص تر می شود ، برای آن است
شکایت کرده است که آقای کلمن گزارش کرده است عمدتا از آزمایش های گران قیمت
کشاورزان آقایان ، outgoes من ، --
کج بیل زدن........................$ 0.54 شخم ، دلخراش ،
و furrowing........... 7.50 بیش از حد.
لوبیا برای دانه................ 3.12 - 1 / 2
سیب زمینی دانه................. نخود 1.33 برای دانه..................... 0.40
دانه شلغم....................... 0.06 خط سفید برای حصار کلاغ......... 0.02
اسب کشتکار و پسر سه ساعت........ 1.00
اسب و سبد خرید برای به دست آوردن محصول........ 0.75 -------
در تمام...................$ 14.72 - 1 / 2
درآمد من بود (patrem familias vendacem ، غیر emacem esse oportet) ، از
نه بوشل و دوازده لیتر لوبیا به فروش می رسد..............$ 16.94
پنج «بزرگ سیب زمینی........ 2.50 نه" کوچک................. 2.25
چمن.............................. 1.00
ساقه............................. 0.75 ---------
در تمام........................ $ 23،44 ترک سود نقدی ،
من درجای دیگر ، گفت : از $ 8.71 - 1 / 2
این نتیجه از تجربه من در بالا بردن لوبیا است : کارخانه مشترک کوچک سفید
لوبیا بوش در مورد اول ماه ژوئن ، در ردیف سه پا توسط هجده اینچ از هم جدا شدن
دقت به دور تازه و دانه خالص را انتخاب کنید.
ابتدا برای کرم ها نگاه کنید ، و عرضه کردن جای خالی را با کاشت نو.
سپس برای woodchucks نگاه کنید ، اگر آن را محل در معرض ، برای آنها لقمه یا تکه کوچک کردن
اولین مناقصه برگ تقریبا تمیز است که آنها بروید و دوباره زمانی که tendrils جوان را
به ظاهر آنها ، آنها از آن اطلاع دارند ،
و برش آنها با هر دو جوانه ها و غلاف های جوان ، سیخ نشسته مثل یک سنجاب.
اما بالاتر از همه برداشت در اسرع وقت ، اگر می خواهید frosts و فرار را عادلانه
و محصول قابل فروش ، شما ممکن است کاهش زیادی را با این به این معنی را نجات دهد.
این تجربه بیشتر به دست آورد : من به خودم گفتم ، من لوبیا گیاه نیست و
ذرت با صنعت بسیار دیگر تابستان است ، اما بذر چنین ، اگر دانه از دست داده است ، به عنوان
صداقت ، حقیقت ، سادگی ، ایمان ،
بی گناهی ، و مانند آن ، و ببینید در صورتی که در این خاک رشد ، حتی با کمتر
زحمت میکشند و manurance و حفظ من ، برای قطعا برای این نشده خسته
محصولات کشاورزی.
افسوس!
من گفتم به خودم ، اما اکنون دیگر تابستان رفته است ، و دیگری ، و دیگری ،
و من موظف به گفتن این سخن شما ، خواننده ، که دانه که من کاشته شده ، اگر در واقع
آنها دانه از آن فضائل بودند ،
wormeaten یا سرزندگی خود را از دست داده بود ، و غیره نبود که.
معمولا فقط مردان شجاع به عنوان پدران خود را شجاع ، یا ترسو بودند.
این نسل بسیار مطمئن شوید که به گیاه ذرت و لوبیا در هر سال جدید دقیقا به عنوان
هندی قرن ها پیش و از اولین مهاجران به انجام آموزش ، به عنوان اگر وجود داشت
سرنوشت در آن.
من تو را دیدم پیر مرد روز دیگر ، به حیرت من ، و سوراخ را با کج بیل زدن
حداقل برای بار هفتادمین ، و نه برای خود را به دراز کشیدن در!
اما چرا باید انگلند جدید سعی کنید ماجراهای جدید ، و ذخیره کردن استرس بسیار
در دانه اش ، سیب زمینی و محصول چمن او و باغات خود -- بالا بردن محصولات به غیر از
این؟
چرا نگرانی خودمان را آنقدر در مورد لوبیا ما برای دانه ، و در تمام نمی شود نگران
در مورد نسل جدیدی از مردان؟
ما واقعا باید به تغذیه می شود و تشویق می کردند اگر هنگامی که ما با یک مرد مطمئن شد که برخی از
از کیفیت که من ، که همه ما جایزه بیش از آن دیگر به نام
تولید ، اما در بیشتر
پخش بخشی و شناور در هوا ، ریشه گرفته بود و در او رشد کرده است.
در اینجا می آید از جمله کیفیت حیله گر و شخص غیر قابل توصیف ، به عنوان مثال ، به عنوان حقیقت یا عدالت ،
هر چند کوچکترین مقدار یا انواع جدید از آن ، در امتداد جاده ها است.
سفیران ما باید آموزش به ارسال دانه های خانه مانند این ، و کنگره
کمک به آنها را بیش از همه زمین توزیع. ما هرگز نباید ایستاده پس از مراسم با
صداقت.
ما هرگز نباید فریب دادن و توهین و طرد کردن یکدیگر توسط خسیسی ما ، اگر وجود داشت
حال حاضر کرنل از ارزش و دوستی.
ما نباید با این ترتیب در عجله است.
اکثر مردان من را برآورده نمی کنند ، برای آنها به نظر می رسد به وقت ؛ آنها مشغول هستند
لوبیا آنها.
ما نمی خواهد به مقابله با یک مرد در نتیجه plodding تا کنون ، با تکیه بر کج بیل زدن و یا بیل زدن به عنوان
کارکنان بین کار او ، نه به عنوان یک قارچ است ، اما بخشی از زمین افزایش یافته است ،
چیزی بیش از راست میشود ، مانند پرستوها alighted و راه رفتن بر روی زمین : --
و به عنوان او spake ، بال خود را در حال حاضر و پس از آن گسترش ، منظور او را به پرواز ، پس از آن نزدیک
دوباره -- "به طوری که ما باید گمان می کنند که ما ممکن است و گو با فرشته.
نان همیشه ممکن است به ما تغذیه ، اما همیشه با ما خوب است ، آن را حتی طول می کشد
سفتی از مفاصل ، و ما را در شناور و انعطاف پذیر می سازد ، زمانی که ما می دانستیم چه چیزی نیست
ailed ما ، به رسمیت شناختن هر گونه سخاوت در
مرد یا طبیعت ، برای به اشتراک گذاشتن هر گونه شادی خالص و قهرمانانه.
شعر و اساطیر باستان نشان می دهد ، حداقل ، که دامداران زمانی مقدس بود
هنر ، اما آن را با عجله و heedlessness هتاک شده توسط ما ، جسم ما به دنبال
به مزارع بزرگ و محصولات بزرگ فقط.
ما هیچ جشنواره و نه در صفوف منظم ، و نه مراسم ، استثناء نیست ، نشان می دهد ما گاو
و به اصطلاح Thanksgivings که کشاورز بیان حس تقدس
تماس خود را ، و یا منشاء مقدس خود را به یاد.
این حق بیمه و جشن که او را دچار وسوسه کردن است.
او را به الهه زراعت و رستنی ها و ژوپیتر زمینی قربانی نیست ، اما برای دوزخی
Plutus نه.
با بخل و خودخواهی ، و عادت حقیری ، که از آن هیچ یک از ما است
آزاد ، مربوط به خاک را به عنوان اموال ، و یا ابزار کسب مالکیت عمدتا ،
چشم انداز ناقص است رادیو و تلویزیون
تخریب با ما ، و کشاورز منجر از meanest جان.
او می داند طبیعت اما به عنوان یک دزد.
کاتو می گوید که سود حاصل از بخش کشاورزی به ویژه متدین یا فقط (maximeque
پیوس quaestus) ، و با توجه به Varro رومیان قدیم "به نام همان مادر زمین
و الهه زراعت و رستنی ها ، و تصور می کردند که آنها هستند که
کشت آن زندگی مومن و مفید ، و رهبری که فقط آنان مسابقه گذاشته شد
ملک زحل است. "
ما معتاد به فراموش کرد که خورشید به نظر می رسد در زمینه های کشت شده و بر روی چمن زار
و جنگل بدون تمایز است.
همه آنها و منعکس کننده اشعه خود را به طور یکسان جذب و ایجاد سابق اما بخش کوچکی از
تصویر با شکوه که او در دوره روزانه خود تو.
در نظر او زمین است همه را یکسان شبیه به یک باغ کشت.
بنابراین ما باید به نفع نور و حرارت خود را با مربوطه دریافت خواهید کرد
اعتماد و بزرگواری.
هر چند که من ارزش دانه از این لوبیا ، و برداشت است که در سقوط
این زمینه گسترده ای که من تا نگاه طولانی به عنوان مدیر به نظر می رسد به من نیست
ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی ، اما دور از من به نفوذ به آن خوش مشرب تر ، که آب از آن و آن را
سبز می باشد.
این لوبیا نتایج که توسط من را برداشت.
آیا آنها برای woodchucks رشد تا حدودی؟
گوش گندم (در لاتین spica ، obsoletely speca ، از SPE ، امید)
نمی شود تنها امید مرد کشاورز ؛ هسته و یا دانه آن (granum از gerendo ،
تحمل) است که همه نیست که آن را خرس.
پس چگونه می تواند برداشت خود را شکست؟ باید من شاد نیست نیز در فراوانی
علف های هرز دانه که انبار غذا از پرندگان چیست؟
اهمیت چندانی در مقایسه با چه زمینه پر کردن انبارهای کشاورز.
مرد کشاورز درست خواهد شد بس از اضطراب ، به عنوان سنجاب بروز ندارد
نگرانی که آیا جنگل شاه بلوط این سال خرس یا نه ، و پایان خود را
کار با هر روز ، کنار رفتن تمام
ادعا می کنند برای تولید میدان های او ، و قربانی را در ذهن خود نه تنها اولین بار او را
اما میوه های گذشته خود را نیز.
>
فصل 8 روستا
پس از hoeing ، یا شاید خواندن و نوشتن ، در پیش از ظهر ، من معمولا حمام
دوباره در استخر ، شنا کردن در سراسر یک از coves خود را برای روی لئامت دادن ، و شسته گرد و غبار
کار از شخص من ، و یا بسیار کم
آخرین چروک که مطالعه ساخته شده بود و برای بعد از ظهر کاملا رایگان است.
هر روز یا دو به روستا قدم به شنیدن برخی از شایعات بی اساس است که
متصلا رفتن وجود دارد ، در گردش خون یا از دهان به دهان ، و یا از
روزنامه به روزنامه ، و که گرفته شده در
دوز homoeopathic ، واقعا به عنوان طراوت بود در راه خود را به عنوان خش خش از
برگ و peeping قورباغه.
همانطور که من در جنگل راه می رفت به دیدن پرندگان و سنجاب ، بنابراین من در روستا راه می رفت
برای دیدن مردان و پسران ، به جای باد در میان سنبه من شنیده ام چرخ دستی
تق تق کردن.
در یک جهت از خانه من بود مستعمره muskrats در علفزار رودخانه وجود دارد ؛
تحت بیشه elms و buttonwoods در افق دیگر یک روستای پر مشغله
مردان ، و کنجکاو به من اگر آنها تا به حال شده
دشت ، سگ ، هر نشستن در دهان از نقب زدن آن ، و یا در حال اجرا را به همسایه
به شایعات بی اساس است. من آنجا رفتم اغلب به رعایت آنها
عادات خود برسانند.
روستا یک اتاق خبر بزرگ به من ظاهر شد و در یک طرف ، به حمایت از آن ، به عنوان
یک بار در ردینگ و شرکت در خیابان امور خارجه ، آنها نگهداری آجیل و کشمش ، یا نمک
و وعده غذایی و خواربار دیگر.
بعضی از آنها چنین اشتها وسیع برای کالا سابق ، است که ، اخبار و
اندام گوارشی از جمله صدا ، که آنها برای همیشه لطفا برای نشستن در راه های عمومی را بدون
تکان دهنده ، و اجازه دهید آن را بجوش و خروش آمدن و زمزمه
از طریق آنها مانند بادهای سالییک مرتبه واقع شونده ، و یا به عنوان اگر استنشاق اتر ، آن را تنها تولید
بی حسی و بی عاطفگی به درد -- در غیر این صورت آن اغلب دردناک
خرس -- بدون تاثیر آگاهی است.
من به ندرت شکست خورد ، زمانی که من را از طریق روستا rambled ، برای دیدن یک ردیف چنین
worthies ، یا یک نردبان sunning خود نشسته ، با بدن آنها
تمایل به جلو و چشمان خود را نظر اجمالی
در امتداد خط این طرف و اون ، از زمان به زمان ، با بیان شهوت انگیز ، و یا
تمایل دیگری در برابر انبار با دست های خود را در جیب خود ، مانند caryatides ، به عنوان
اگر آن را سرپا نگه داشتن.
آنها ، که به طور معمول از درها ، شنیده هر آنچه در باد بود.
اینها خشن میلز ، که در آن همه شایعات بی اساس برای اولین بار rudely هضم و یا ترک خورده
تا قبل از آن را داخل مخزن های ظریف و ظریف تر در درون درب خالی می شود.
مشاهده کردم که از اعضای حیاتی و موثر بدن روستا بقالی ، نوار اتاق ، پس از
اداری ، بانک ، و به عنوان یک بخش ضروری از ماشین آلات ، نگهداری آنها زنگ ،
اسلحه بزرگ ، و یک موتور آتش ، در راحت
اماکن و خانه ها به طوری چیده شده بودند به عنوان انسان ، در خطوط و
fronting یکدیگر ، به طوری که هر مسافر به حال برای اجرای دستکش بلند ، و
هر مرد ، زن و کودک ممکن است لیسیدن او.
البته ، این که نزدیکترین به سر خط مستقر شدند ، جایی که آنها می توانند
بیشتر دیدن و دیده می شود ، و اولین ضربه را در او ، پرداخت بالاترین قیمت
مکان خود را ، و چند عقب افتاده
ساکنان حومه ، که در آن شکاف طولانی در خط شروع به رخ می دهند ، و
مسافر می تواند از دیوار به نوبه خود به گاو مسیرهای اختصاص ، و به همین ترتیب فرار از پرداخت
زمین بسیار جزئی و یا مالیات بر پنجره.
علائم در تمام جهات به جذبه او آویزان بود و برخی او را با اشتها گرفتن ، به عنوان
میخانه و انبار victualling و برخی از علاقه داشتن به ، به عنوان فروشگاه خشک و کالاها و
طلا و جواهر ، و دیگران توسط مو یا
پاها یا دامن ، به عنوان باربر ، کفاشی ، یا خیاط.
علاوه بر این ، هنوز هم وحشتناک تر دعوت نامه دائمی برای تماس در هر یک از
این خانه ها ، و شرکت در مورد این زمان انتظار می رود.
در اکثر موارد من زیبا از این خطرات فرار ، یا از طریق اقدام در
یک بار شجاعانه و بدون شور و مشورت به هدف ، و به کسانی است که اجرا توصیه می شود
دستکش بلند ، و یا با نگه داشتن افکار من در
اشیاء ، بالا مانند ارفئوس ، که ، "با صدای بلند آواز ستایش از خدایان به او
چنگ ، صدای آرام سوت غرق شدند ، و از خطر نگه داشته است. "
گاهی اوقات من پیچ به طور ناگهانی ، و هیچ کس می تواند محل نگهداری من ، به من
ایستاده زیادی درباره زیبایی ، و در یک جای خالی در حصار تردید هرگز.
من حتی عادت کرده بود به فوران را به برخی از خانه ها ، جایی که من به خوبی
سرگرم ، و پس از یادگیری دانه و sieveful آخرین اخبار -- چه به
فروکش ، چشم انداز جنگ و صلح ،
و اینکه آیا جهان به احتمال زیاد برای نگهداری با هم بسیار طولانی تری بود -- من از طریق
راههای عقب ، و به همین ترتیب موفق به فرار دوباره به جنگل.
بسیار لذت بخش بود ، زمانی که من در اواخر در شهر می ماند ، تا خودم را به شب راه اندازی ،
به خصوص اگر آن را تاریک و توفانی ، و بادبان مجموعه ای از برخی از روستای روشن بود
اطاق نشیمن یا اتاق سخنرانی ، با یک کیسه چاودار
یا وعده غذا در هند بر شانه من ، برای بندر بطور دنج قرار گرفتن من در جنگل ، که تمام
فقط تنگ ، بدون و خارج تحت دریچه با یک خدمه فراخ افکار ، ترک است
مرد خارجی در اداره ، و یا حتی بستن زمام قایقرانی ساده بود.
من فکر خوش مشرب به بسیاری از آتش سوزی کابین به حال "را به عنوان سمت من."
من بازیگر بود هرگز دور و نه پریشان در هر آب و هوا ، هر چند که من برخی از شدید مواجه می شوند
طوفان. در جنگل تیره تر است ، حتی مشترک
شب ، از اکثر فرض کنید.
من بارها مجبور به نگاه کردن در باز بین درختان در بالای مسیر در نظم
برای یادگیری مسیر من ، و ، که در آن مسیر بدون کارت ، به احساس با پاهای من ضعف وجود دارد
پیگیری که من تا به حال فرسوده ، و یا هدایت شده توسط
ارتباط شناخته شده از درختان خاص که من با دستان من احساس کردند ، عبور بین دو
سنبه به عنوان مثال ، بیش از هجده اینچ از هم جدا نیست ، در میان جنگل ،
همواره ، در تیره ترین شب است.
گاهی اوقات ، پس از آمدن به خانه بنابراین در اواخر شب تاریک و گرم ، که چه زمانی پاهای من احساس
راهی است که چشمان من را نمی توانستند دید ، خواب و غایب فکر تمام راه ، تا من
تحریک شده توسط نیاز به بالا بردن دست من بلند
محکم نگاه داشتن ، من شده اند قادر به یاد آوری یک قدم از قدم زدن من نیست و من فکر
که شاید بدن من راه خانه خود را در صورتی که استاد آن باید آن را رها ، به عنوان
دست می یابد راه خود را به دهان بدون کمک می باشد.
چندین بار ، هنگامی که یک بازدید کننده chanced را به شب ماندن ، و آن را ثابت تاریک
شب ، من به او انجام به سبد خرید و راه در پشت خانه موظف شد ، و
سپس به او نقطه جهت او بود
به دنبال ، و در حفظ که او می شود و نه توسط پا خود را از چشمان او هدایت شده بود.
یک شب بسیار تاریک من این ترتیب در راه خود را به کارگردانی دو مرد جوان بودند که شده بود ،
ماهیگیری در استخر.
آنها در مورد خاموش مایل از طریق جنگل زندگی می کردند ، بودند و کاملا به مسیر استفاده می شود.
یک یا دو روز پس از یکی از آنها به من گفت که آنها در مورد بخش اعظم از سرگردان
شب ، نزدیک محل خود را ، و می کنید تا نسبت به صبح به خانه ، که
زمان ، به عنوان چند سنگین وجود داشته است
دوش در در عین حال ، و برگ های بسیار مرطوب بودند ، آنها را به خود خیس بودند
پوست.
من از بسیاری از رفتن گمراه حتی در خیابان های روستا شنیده می شود ، زمانی که تاریکی بود
بنابراین ضخامت که شما می توانید آن را با چاقو بریده ، به عنوان ضرب المثل است.
برخی که در حومه زندگی می کنند ، داشتن خرید در واگن خود را به شهر آمده اند ،
موظف به قرار دادن برای شب شده است و آقایان و خانم ها ساخت یک تماس
نیم مایل خارج از راه خود را رفته ، احساس
پیاده رو تنها با پای خود بایستند ، و نمی دانستند که آنها تبدیل.
این یک تجربه شگفت آور و به یاد ماندنی ، و نیز با ارزش است ، به دست داده شود
جنگل هر زمان.
اغلب در برف ، طوفان ، حتی به روز ، یکی خواهد آمد از بر جاده شناخته شده و
هنوز پیدا کردن آن غیر ممکن است برای گفتن که راه منجر به روستا.
هر چند او می داند که او آن را هزار بار سفر ، او می تواند به رسمیت نمی شناسد
ویژگی در آن است ، اما آن را به عنوان عجیب و غریب به او که اگر آن را جاده ای در سیبری بود.
این شب ، البته ، سرگشتگی بی نهایت بیشتر است.
در بی اهمیت ترین طبقات جامعه ما ، ما به طور مداوم ، هر چند ناخودآگاه ، فرمان
مانند خلبانان توسط برخی از چراغ و headlands شناخته شده ، و اگر ما فراتر از ما
البته معمول ما هنوز هم در ذهن ما ادامه می دهند
بلبرینگ برخی از کیپ همسایه ؛ و تا نیست که ما به طور کامل از دست داده ، و یا تبدیل
دور -- برای یک مرد باید فقط به دور تبدیل می شود یک بار با چشم خود را در این دنیا بسته
به دست داده است -- قدردانی می کنیم و وسعت و عجایب طبیعت است.
هر مرد است برای آموختن نکات از قطب نما دوباره اغلب به عنوان او awakes ،
چه از خواب و یا هر انتزاع.
تا نه ما از دست داده ، به عبارت دیگر تا نه ، ما جهان را از دست داده اند ، آیا ما شروع به
پیدا کردن خودمان ، و تحقق که در آن ما هستند و تا چه حد بی نهایت از روابط ما.
یک بعد از ظهر ، در نزدیکی پایان اولین تابستان ، هنگامی که من به روستا رفت تا
کفش پینه دوز ، من و ربوده شده بود قرار داده و به زندان ، زیرا ، به عنوان من درجای دیگر
مرتبط با من مالیات پرداخت نمی کند ، و یا
شناخت قدرت ، کشوری که میخرد و میفروشد و مردان ، زنان ، و کودکان ،
مانند گاو ، در درب آن مجلس سنا خانه است.
من را برای مقاصد دیگر به جنگل رفته بود.
اما ، هر جا که یک مرد می رود ، مردان را دنبال و پنجه او را با نهادهای کثیف خود ،
و در صورتی که می توانید ، او را محدود به جامعه ناامید فرد همکار خود تعلق.
درست است ، من ممکن است به زور با اثر بیشتر یا کمتر ، مقاومت ، ممکن است اجرا
"جنون" در مقابل جامعه ، اما من ترجیح آن جامعه باید اجرای "جنون" در برابر من ،
آن را که حزب ناامید.
با این حال ، من روز بعد آزاد شد ، به دست آمده کفش mended من ، و بازگشت به
جنگل در فصل برای شام من huckleberries در نمایشگاه هیون هیل.
توسط هر شخص ، اما کسانی که نمایندگی دولت هرگز مورد تعرض قرار.
من تا به حال هیچ قفل و نه پیچ ، اما برای میز برگزار شد که مقالات من را ، و نه حتی ناخن
قرار دادن بیش از لچ و یا پنجره ها من.
من درب شب یا روز من را محکم هرگز ، هر چند که من به غایب چند روز ، نه
حتی زمانی که سقوط بعد من دو هفته را در جنگل مین گذراند.
و اما خانه من از اگر آن را توسط یک فایل از احاطه شده بود ، مورد احترام بود
سربازان.
ولگرد خسته می تواند استراحت و گرم خود را توسط آتش من ، ادبی مات و متحیر کردن
خود را با چند کتاب روی میز من ، و یا کنجکاو ، با باز کردن درب گنجه من ، نگاه کنید به
آنچه از شام من باقی نمانده بود ، و چه چشم انداز من از شام بود.
در این حال ، هر چند بسیاری از مردم از هر کلاس آمد این راه به تالاب ، من رنج می برد بدون جدی
ناراحتی از این منابع ، و من هیچ چیز به جز یک کتاب کوچک از دست رفته هرگز ،
حجم هومر ، که شاید بود
نادرست طلاکاری شده ، و این یک سرباز از اردوگاه ما اعتماد من در این زمان پیدا شده است.
من متقاعد شده ام ، که اگر همه مرد بودند به زندگی به عنوان سادگی که من پس از آن ، thieving انجام دادید و
سرقت خواهد بود ، ناشناخته است.
این محل را تنها در جوامعی که باید بیش از کافی است در حالی که
دیگران کافی نیست. Homers پاپ به زودی به درستی دریافت کنید
توزیع شده است.
"NEC بلا fuerunt ، Faginus astabat dum قدح یا ابخوری دو دسته و حول و حوش dapes."
"و نه جنگ مردان معترض ، هنگامی که فقط کاسه راش در درخواست."
"شما که حاکم بر امور عمومی ، نیاز شما به استخدام مجازات؟
عاشق فضیلت ، و مردم با فضیلت است.
فضائل از یک مرد برتر مانند باد ؛ فضائل از یک انسان معمولی مانند
چمن -- چمن ، زمانی که باد بیش از آن عبور کند ، خم ".
>