Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پانزدهم SOLA می گوید من داستان خود را
هنگامی که آگاهی بازگشته است ، و من به زودی از یاد گرفتم ، من پایین بود اما یک لحظه ، من بر خاست
پاهای من ، به سرعت به جستجو برای شمشیر من ، و من پیدا کردم آن را به دسته شمشیر را در به خاک سپرده شد
سینه سبز زاد ، که وضع سنگ مرده
بر خزه با گل اخری رنگ کردن از پایین دریا باستانی.
همانطور که من به دست آورد حواس کامل من ، که من پیدا کردم پر سر و صدا سلاح خود سینه سمت چپ من است ، اما تنها
از طریق گوشت و عضلات که دنده های من را پوشش از ورود در نزدیکی مرکز من
قفسه سینه و بیرون می آید در زیر شانه.
همانطور که من تا به حال lunged به طوری که شمشیر خود را صرفا در زیر عضلات منتقل کرده بود ،
تحمیل زخم دردناک اما خطرناک نیست.
حذف تیغه را از بدن من من هم به دست آورد خود من ، و تبدیل پشت من بر
لاشه زشت او ، من نقل مکان کرد ، بیمار ، درد ، و بیزارند ، به سمت ارابههای که با مته سوراخ
همراهان من و اموال من است.
سوفل از تشویق مریخ من استقبال ، اما من برای آن نه مراقبت.
خونریزی و ضعیف رسیدم زنان من ، که به اتفاقات چنین عادت کرده اند ، لباس پوشیدن من
زخم ، استفاده از بهبودی فوق العاده و عوامل درمانی که باعث تنها ترین
لحظه از ضربات مرگ کشنده است.
یک زن مریخ شانس و مرگ باید صندلی عقب.
آنها به زودی به حال من وصله به طوری که به جز ضعف از دست دادن خون و
کمی درد در اطراف زخم ، من هیچ ناراحتی زیادی را از این تراست رنج می برد
که تحت درمان زمینی ، بدون شک من صاف به پشت من به مدت چند روز قرار داده است.
به محض این که آنها را از طریق با من بود من به ارابه از Dejah Thoris عجله ،
جایی که من پیدا کردم Sola فقیر من با قفسه سینه خود را در باند swathed ، اما ظاهرا کم
بدتر برای برخورد خود را با Sarkoja
که خنجر به نظر می رسید لبه یکی از زیور آلات سینه فلز Sola را شگفت زده کرده بود
و ، در نتیجه منحرف ، اما زخم گوشت اندک تحمیل کرده است.
همانطور که من با نزدیک شدن که من پیدا کردم Dejah Thoris دروغ مستعد بر ابریشم و پوشاک از پوست خزدار خود ، لاغر اندام او
فرم wracked با sobs.
او حضور من متوجه نیست ، و نه او را بشنود من با Sola ، بود که در صحبت کردن
ایستاده یک فاصله کوتاه از وسیله نقلیه است. "آیا او مجروح است؟"
من از Sola پرسیده می شود ، نشان می دهد Dejah Thoris تمایل سر من.
"نه ،" او جواب داد ، "او فکر می کند که شما مرده اند."
و که گربه مادر بزرگ وی در حال حاضر ممکن است هیچ کس به لهستانی دندان آن؟ اند "
من ای query ، خندان. "، گفت :" من فکر می کنم شما اشتباه او ، جان کارتر
Sola.
"من هر دو راه خود را یا شما را درک نمی کنند ، اما من مطمئن هستم نوه
ده هزار jeddaks سرند مثل این بیش از هر که برگزار شد ، اما بالاترین هرگز
ادعا بر عواطف او.
نژاد افتخار آنها هستند ، اما آنها تنها ، به عنوان همه Barsoomians ، و شما باید
صدمه دیده و یا ستم او را grievously که او را زنده وجود خود را اعتراف نمی ،
هر چند او سوگواری شما مرده است.
او ادامه داد : "اشک نگاه عجیب و غریب بر Barsoom ،" ، "و پس از آن دشوار است
من آنها را تفسیر.
من را دیده اند ، اما دو نفر گریه در تمام زندگی ام ، به غیر از Dejah Thoris یکی از گریستم
از غم و اندوه ، دیگر از خشم بافل است.
اول مادرم بود ، به سال پیش و قبل آنها او را کشته و از سوی دیگر Sarkoja بود ،
زمانی که آنها او را از من کشیده. "" مادر شما! "
من بانگ زد : "اما ، Sola ، شما می توانید از شناخته شده نیست مادر ، فرزند شما است."
"اما من. و پدر من نیز ، "او اضافه شده است.
"اگر شما مایل به شنیدن داستان عجیب و سازمان ملل متحد Barsoomian به ارابه می آیند
امشب ، جان کارتر ، و من به شما بگویم که که من هرگز در تمام من صحبت
زندگی قبل از.
و در حال حاضر سیگنال داده شده است برای از سرگیری این راهپیمایی ، شما باید بروید. "
"من امشب خواهد آمد ، Sola ،" من وعده داده شده. "مطمئن باشید که برای ارسال Dejah Thoris من زنده
و رفاه است.
من باید خودم را بر او تحمیل نمی کند ، و مطمئن شوید که شما اجازه ندهید که او را می دانم من تو را دیدم او را
اشک است. اگر او با من صحبت می کنند ، اما منتظر او
فرمان. "
Sola سوار شده ارابه ، که نوسانی را به جای خود در صف بود ، و من
عجله به thoat انتظار من و به ایستگاه من در کنار Tarkas Tars در galloped
پشت ستون.
ما منظره بیشتر ابهت و هیبت الهام بخش ، که ما در سراسر صحافی
چشم انداز زرد ، دو صد و پنجاه مزین و روشن به رنگ ارابههای ،
قبل توسط سپاه پاسداران پیش از حدود دو
صد سوار رزمندگان و سر دسته سوار بر پنج پهلو به پهلو و صد متری
از هم جدا ، و توسط تعدادی شبیه به همان شکل گیری ، و سپس با یک امتیاز و یا بیشتر از
flankers در هر دو طرف ؛ پنجاه اضافی
mastodons ، یا حیوانات پیش نویس سنگین ، شناخته شده به عنوان zitidars ، و پنج یا شش صد
thoats اضافی از رزمندگان سست در حال اجرا در داخل مربع توخالی تشکیل شده توسط
اطراف رزمندگان.
gleaming فلز و جواهرات از زیور آلات زرق و برق دار از مردان و زنان ،
تکرار در مظاهر zitidars و thoats ، و آمیخته با
رنگ چشمک زن از ابریشم با شکوه و
پوشاک از پوست خزدار و پر ، شکوه و جلال وحشیانه به کاروان که تبدیل لنت
سلطان شرق هند سبز با حسادت.
لاستیک گسترده عظیمی از ارابههای و پا خالی می باشند از حیوانات به ارمغان آورد
چهارم هیچ صدا از خزه پوشیده پایین دریا و بنابراین ما در سکوت مطلق نقل مکان کرد ،
مانند برخی از تخیلات پی در پی و متغیر بزرگ ، به جز زمانی که
سکون گلویی growling zitidar goaded ، یا شکسته شد
squealing از مبارزه thoats.
سبز مریخی صحبت اما کوچک ، و پس از آن معمولا در monosyllables ، پایین و مانند
ضعف rumbling از رعد و برق دور.
ما زباله های بی رد پا از خزه که ، خم شدن به فشار گسترده ای را طی
تایر یا پا خالی می باشند ، افزایش یافت تا دوباره پشت سر ما ، ترک هیچ نشانه ای که ما به حال گذشت.
ما در واقع ممکن است wraiths مرده ترک بر دریای مرده که بوده است
مرگ سیاره برای همه صدای یا امضاء ما در عبور ساخته شده است.
این اولین راهپیمایی زیادی از بدن مردان و حیوانات من تا کنون شاهد بود که بود
مطرح گرد و غبار و نداده رد پای کسی را گرفتن ، برای هیچ گرد و غبار بر مریخ به جز در وجود دارد
ولسوالی های کشت شده در طول زمستان
ماه ، و حتی پس از آن عدم وجود بادهای تند ارائه آن را تقریبا محسوس است.
ما آن شب را در پای تپه های ما نزدیک شده بود به مدت دو روز معترضان
و که مرز جنوبی این دریا خاص مشخص شده اند.
حیوانات ما دو روز بدون نوشابه شده بود ، ندارند و به آنها آب برای نزدیک به
دو ماه از سال به مدت کوتاهی پس از ترک Thark ، اما ، به عنوان Tars Tarkas توضیح داد : به من ،
آنها نیاز به اما کم است و تقریبا می تواند با آن زندگی می کنند
به طور نامحدود بر خزه را پوشش می دهد که Barsoom ، و او به من گفت ، دارای در
رطوبت ساقه آن کوچک کافی برای پاسخگویی به خواسته های محدودی از حیوانات است.
پس از partaking از غذای شب من از پنیر مانند غذا و شیر گیاهی من
به دنبال Sola ، که من کار توسط نور مشعل بر برخی از Tars
مظاهر Tarkas.
او در رویکرد من نگاه ، نورپردازی چهره خود را با لذت و با خوش آمد می گوییم.
او گفت : "من خوشحالم شما آمد ،" ؛ "Dejah Thoris خواب است و من تنهایی.
مین مردم خود را برای من اهمیتی نمی دهند ، جان کارتر ، من بیش از حد بر خلاف آنها.
سرنوشت غم انگیز است ، از آنجایی که من باید زندگی من در میان آنها زندگی می کنند ، و من اغلب آرزو که من
سبز واقعی مریخ زن ، بدون عشق و بدون امید ؛ اما من شناخته شده عشق و
بنابراین من هستم از دست داده است.
"من وعده داده شده به شما داستان من ، یا به جای داستان پدر و مادرم بگویید.
از آنچه که من از شما و راههای از مردم خود را آموخته اند من مطمئن هستم که داستان
به نظر می رسد عجیب و غریب به شما ، اما در میان سبز مریخی ها هیچ موازی در درون
حافظه از قدیمی ترین Thark زندگی ، و نه افسانه های ما داستانهای مشابه بسیاری را نگه دارید.
گفت : "مادر من بود و نه کوچک ، در واقع بیش از حد کوچک اجازه داده شود که مسئولیت
مادران ، به عنوان نژاد سر دسته ما اصولا برای اندازه.
او همچنین کمتر سرد و بی رحمانه تر از اکثر زنان مریخ سبز و مراقبت کمی برای
جامعه خود ، او اغلب فرمانروایی کردند راه های خالی از سکنه را Thark به تنهایی ، و یا رفت
SAT و در میان گل های وحشی که عرشه
تپه ها در این نزدیکی هست ، افکار و آرزوهای خود را که مایل است که من اعتقاد دارم من به تنهایی
در میان زنان Tharkian امروز ممکن است درک ، من فرزند مادر من نیست؟
"و در آنجا او در میان تپه ها با یک جنگجوی جوان ، که وظیفه آن بود تا نگهبان
تغذیه zitidars و thoats و ببینید که آنها فراتر از تپه ها نه فرمانروایی کردند.
آنها در ابتدا فقط از چیزهایی مانند منافع جامعه از Tharks صحبت کرد ، اما
به تدریج ، به عنوان آنها آمدند به ملاقات بیشتر ، و به حال حاضر کاملا مشهود بود به هر دو ، هیچ
طولانی تر شانس ، آنها در مورد صحبت
خود ، امثال خود را ، جاه طلبی و امیدهای خود را آنها.
او اعتماد و او را از مخالفت افتضاح او برای ظلم و ستم از احساس گفت :
نوع خود ، شنیع ، زندگی بی عشق آنها همیشه باید منجر شود و سپس او منتظر
برای طوفان انصراف از شکستن
سرد خود ، سخت لبها ، اما در عوض او را در آغوش گرفت و او را بوسید.
"آنها عشق خود را مخفی را برای شش سال طولانی نگه داشته است.
او مادر من بود ، از همراهان Hajus تال بزرگ ، در حالی که عاشق او شد
جنگجو ساده ، با پوشیدن تنها فلزی خود را است.
حال فرار خود را از سنت های Tharks کشف شده است هر دو را
مجازات در عرصه بزرگ قبل از Hajus تال و انبوهی مونتاژ پرداخت می شود.
"تخم مرغ که از آن من آمد ، در زیر یک ظرف شیشه ای بزرگ بر پنهان شد
بالاترین و غیر قابل دسترس از برج بخشی از خراب Thark باستان.
هنگامی که هر سال مادرم آن را برای پنج سال طول بازدید آن وجود دارد در فرایند دراز
انکوباسیون.
او جرأت oftener نیامده است ، در گزارش این اعدام نشانی توانا و وجدان خود او می ترسید
که هر رفتن او را تماشا می کردند شد.
در طول این مدت پدرم به دست آمده تفاوت بزرگ به عنوان یک جنگجو و گرفته بود
فلز را از چند سر دسته.
عشق او برای مادر من هرگز کاهش یافته بود ، و جاه طلبی خود را در زندگی
برای رسیدن به نقطه ای که او ممکن است این فلز را از تال Hajus خود را بزور قاپیدن و غصب کردن ، و به این ترتیب ،
به عنوان حاکم Tharks ، ادعای
او را به عنوان خود ، و همچنین ، ممکن است از قدرت خود ، حمایت از کودک که
در غیر این صورت می توان به سرعت اعزام باید به حقیقت تبدیل شده شناخته شده است.
"این یک رویا وحشی بود ، که از wresting این فلز را از Hajus تال در پنج سال کوتاه ،
اما پیش خود را سریع ، و او به زودی در شوراهای Thark بالا ایستاد.
اما یک روز این شانس را برای همیشه از دست داده بود ، در تا آنجا که می تواند در زمان آمده است برای نجات خود
عزیزان ، برای او پس از یک ماموریت طولانی به جنوب یخ ملبس دور دستور داده شد ، به
جنگ بر مردم بلوچ وجود دارد و چپاول کردن
آنها را از پوشاک از پوست خزدار خود ، برای چنین شیوه ای از Barsoomian سبز ، او کار را نمی کند
برای آنچه که او می تواند در میدان نبرد از دیگران بزور قاپیدن و غصب کردن.
"او به مدت چهار سال رفته بود ، و هنگامی که او بازگشت همه به مدت سه شده بود ، برای
حدود یک سال پس از خروج او ، و مدت کوتاهی قبل از زمان بازگشت
اکسپدیشن که جلو رفته بود تا واکشی
میوه ها از انکوباتور جامعه ، تخم مرغ از تخم در آمده بود.
پس از آن مادرم ادامه داد : به من در این برج قدیمی نگه دارید ، به دیدار من شبانه و
lavishing بر من عاشق زندگی اجتماعی را دزدیدند ما هر دو از.
او پس از بازگشت از سفر از انکوباتور امیدوار بودند ، به من مخلوط
با جوانان دیگر اختصاص یافته به چهارم Hajus تال ، و در نتیجه فرار از
سرنوشت که قطعا به دنبال کشف
گناه او را در برابر سنت های باستانی از مردان سبز.
او به من آموخته سریع زبان و آداب و رسوم از نوع من ، و یک شب او گفت :
من داستان من گفت به شما تا به این نقطه تحت تاثیر قرار دادن بر من ضرورت
رازداری مطلق و احتیاط بزرگ من
باید ورزش بعد از او مرا با Tharks دیگر از جوانان قرار داده تا به حال به اجازه هیچ کس به
حدس می زنم که من بیشتر در آموزش و پرورش بود پیشرفته تر از آنها ، و نه با هر گونه علامت به
در حضور دیگران فاش
محبت برای او ، و یا دانش من از پدر من ، و پس از آن رسم من به او نزدیک
او در گوش من زمزمه نام پدر من است.
"و سپس نور بر تاریکی اتاق برج ، فلش ، و وجود دارد
Sarkoja ایستاده بود ، gleaming او ، چشم های مصیبت بار در یک دیوانگی از نفرت و تحقیر ثابت
بر مادرم.
تورنت از نفرت و سوء استفاده او از بر او ریخت تبدیل سرد قلب جوان من در
ترور.
که او تا به حال شنیده کل داستان آشکار شد ، و او به حال مشکوک
چیزی غلط از غیبت طولانی شبانه مادرم را از محله های او
حساب برای حضور او وجود دارد در آن شب سرنوشت ساز.
"یک چیز او شنیده بود و نه او می دانم ، به نام زمزمه پدرم.
این آشکار از مطالبات مکرر خود را بر مادرم بود به افشای نام او
شریک در گناه ، اما هیچ مقدار از سوء استفاده و یا تهدید می تواند این کار را از او به زور گرفتن ، و
نجات از شکنجه بی نیاز او دروغ گفته ، برای
او گفت : Sarkoja که او به تنهایی می دانستند و نه او حتی به کودک خود بگویید.
"با imprecations نهایی ، Sarkoja عجله دور به Hajus تال به گزارش کشف خود را ،
و در حالی که او مادر من رفته بود ، لفاف من در ابریشم و پوشاک از پوست خزدار شب او
پوشش ، به طوری که من به ندرت
قابل توجه ، فرود آمدن به خیابانها و به طور افراطی دور به سمت حومه زد
شهرستان ، در جهت که منجر به جنوب دور ، به طرف مردی که حفاظت
و او ممکن است ادعا ، اما در صورت که از او خواست که به دنبال یک بار دیگر قبل از او درگذشت.
"همانطور که ما نزدیک شدن اندام در جنوب شهر صدا به ما از سراسر باتلاقی آمد
مسطح ، از جهت پاس تنها از طریق تپه که منجر به دروازه ،
عبور که توسط آن از هر کاروان
شمال یا جنوب یا شرق یا غرب این شهر را وارد کنید.
صدای ما شنیده squealing thoats و گله مند از zitidars بودند ، با
گاه به گاه چکاچاک اسلحه است که اعلام کرد که رویکرد بدن از
Warriors است.
از ابتدا به فکر در ذهن او بود که پدرم از او بازگردانده شد
اکسپدیشن ، اما حیله گری از Thark او را از سراسیمه برگزار شد و رسوب
پرواز به او خوش آمد می گوید.
"عقب نشینی به سایه از درگاه او منتظر آمدن دسته اسب سواران
که در مدت کوتاهی وارد خیابان ، شکستن شکل گیری آن و thronging
شاهراه از دیوار به دیوار.
همانطور که سر از این حرکت به ما گذشت ماه کمتر چرخش واضح و روشن از آویزانی
پشت بام ها و روشن صحنه با تمام brilliancy نور شگرف او.
مادرم کاهش بیشتر به سایه دوستانه ، و از او به مکان مخفی
دیدم که هیئت اعزامی بود که پدر من نیست ، بلکه تحمل کاروان بازگشت
جوان Tharks.
بلافاصله طرح خود ، شکل گرفت و به عنوان یک ارابه بزرگ چرخش نزدیک برای مخفی کردن ما
جای او تضعیف نگاتیف در بر tailboard انتهایی ، خیزان کم در
سایه از سمت بالا ، به من فشار اغوش حمل کردن او در دیوانگی از عشق است.
"او می دانستند ، من نیست ، که هرگز دوباره بعد از آن شب که من به او نگه دارید او
پستان ، و نه آن را به احتمال زیاد ما هرگز به چهره یکدیگر نگاه دوباره بود.
در سردرگمی از میدان او مرا با کودکان دیگر ، که نگهبان مخلوط
در طول سفر در حال حاضر برای واگذاری مسئولیت خود.
ما herded با هم به یک اتاق بزرگ ، توسط زنان بود که به همراه تغذیه
اکسپدیشن ، و روز بعد ما در میان retinues از parceled شد
سر دسته.
"من پس از آن شب مادر من هرگز شاهد.
او توسط Hajus تال زندانی بود ، و هر تلاش ، از جمله وحشتناک ترین و
شکنجه شرم آور ، بر او داشت از لب خود را به زور گرفتن نام از من آورده شد
پدر ، اما او ثابت قدم باقی ماند و
وفادار ، مرگ در گذشته در لابلای خنده Hajus تال و سر دسته خود را در طول برخی از
شکنجه افتضاح او شد تحت.
"من یاد گرفتم پس از آن که او به آنها گفت که او مرا به قتل رسانده اند تا من را از نجات
مانند سرنوشت در دست خود را ، و او بدن من به میمون سفید پرتاب کردند.
Sarkoja به تنهایی او را کافر شدند ، و من به این روز احساس که او زندگی من مشکوک
منشاء ، اما جرات افشای من ، در حال حاضر ، در تمام حوادث ، زیرا او نیز
حدس بزند ، من مطمئن هستم ، هویت پدر من است.
"وقتی او را از اکسپدیشن خود بازگشت و داستان سرنوشت مادر من آموخته بودم
در حال حاضر به عنوان Hajus تال به او گفت ، اما هرگز تیردان قرار گرفتن از عضلات او خیانت
کوچکترین احساسات و تنها او خنده نه به عنوان
Hajus تل gleefully توصیف مبارزه مرگ او.
او از آن لحظه به بعد ظالمانه ترین ظالمانه بود ، و من در انتظار روزی که
او باید هدف را از جاه طلبی او ، برنده و احساس لاشه Hajus تال در زیر خود
پا ، برای من به عنوان مطمئن هستم که او اما منتظر
فرصت برای انتقام انتقام وحشتناک ، و عشق بزرگ خود را به عنوان
قوی در پستان او به عنوان زمانی که برای اولین بار او را transfigured نزدیک به چهل سال پیش ، به عنوان
من که ما اینجا نشسته بر لبه
اقیانوس جهان در حالی که خواب مردم معقول ، جان کارتر است. "
"و پدر خود ، Sola ، او با ما در حال حاضر؟" پرسیدم.
"بله ، او پاسخ داد :" اما او مرا برای آنچه من نمی دانم ، و نه می کند که او می دانم
خیانت مادر من به Hajus تال.
من به تنهایی نام پدر من ، می دانم و فقط من و تال Hajus و Sarkoja می دانم که بود
او که به اجرا درآمد داستان است که مرگ و شکنجه را بر او به ارمغان آورد او دوست داشت. "
ما سکوت برای چند لحظه نشسته ، او را در افکار غم انگیز از او پیچیده
گذشته وحشتناک ، و من در ترحم موجودات فقیر آنها بی عاطفه ، بی معنی
آداب و رسوم از نژاد خود را محکوم به زندگی بی عشق از ظلم و بیداد و نفرت بود.
در حال حاضر او صحبت کرد. "جان کارتر ، اگر تا کنون یک مرد واقعی راه می رفت
اغوش حمل کردن مرده و سرد ، Barsoom شما یکی است.
من می دانم که من می توانم به شما اعتماد کرد و به این دلیل که دانش ممکن است روزی به شما کمک کند یا او را
یا Dejah Thoris یا خودم ، من به شما به نام پدر من بگویید ، و نه محل
هر گونه محدودیت یا شرایط بر زبان خود را.
هنگامی که زمان می آید ، حقیقت صحبت می کنند اگر به نظر می رسد به شما.
به شما اعتماد می کنم زیرا من می دانم که شما با صفت وحشتناک مطلق لعنت
و خلل ناپذیر صداقت است که شما می تواند مانند یکی از آقایان خود ویرجینیا دروغ
اگر دروغ دیگران را از صرفه جویی در غم و اندوه یا درد و رنج.
نام پدر من Tarkas Tars است. "
فصل شانزدهم ما قصد داریم فرار
باقی مانده از سفر ما به Thark حادثه بود.
بیست روز در بر جاده بودند ، عبور دو به پایین ترین نقطه ی دریا و عبور از یا
در اطراف یک تعدادی از شهرستانها از بین برد ، بیشتر کوچکتر از Korad.
دو بار عبور از آبراه مریخی معروف ، و یا کانال ها ، به اصطلاح توسط ما
اخترشناسان زمینی.
و این نقاط را در هنگامی که ما با نزدیک شدن یک مبارز خواهد بود به مراتب جلوتر با قدرت ارسال
شیشه زمینه ، و اگر هیچ بدن بزرگ از سربازان مریخ قرمز در چشم ما را
پیش به عنوان نزدیک که ممکن است بدون شانس
که دیده می شود و پس از آن اردوگاه تا تیره ، هنگامی که ما به آرامی رویکرد
دستگاه کشت ، و ، مکان یکی از متعدد ، بزرگراه های گسترده ای که عبور این
مناطق در فواصل منظم ، خزش در سکوت
و نگاتیف در سراسر سرزمینهای خشک بر طرف دیگر.
این مورد نیاز پنج ساعت را به یکی از این گذرگاه بدون توقف واحد و
دیگر مصرف تمام شب ، به طوری که ما فقط ترک سلول های بالا
زمینه جداره زمانی که خورشید بر ما آغاز شد.
عبور در تاریکی ، که ما ، من قادر به دیدن اما کمی بود ، جز به عنوان
نزدیکتر ماه ، در وحشی و پیوسته خود را از طریق آسمان Barsoomian برخورد ،
تکه های کمی از چشم انداز را از روشن
زمان به زمان ، آشکار سازی زمینه های دیواره و پایین ، ساختمان های درهم و برهم ، ارائه بسیار
ظاهر مزارع زمینی.
بسیاری از درختان ، متد مرتب وجود دارد ، و برخی از آنها از عظیم بودند
ارتفاع ، حیوانات را در برخی از محوطه وجود داشت ، و آنها اعلام کرد خود را
حضور squealings وحشت زده و
snortings آنها به عنوان معطر عجیب و غریب ما ، حیوانات وحشی و موجودات وایلدر انسان.
فقط یک بار یک انسان ادراک ، و بود که در تقاطع ما
چهارراه با گسترده ، باج راه سفید که کاهش هر منطقه کشت
طولی در مرکز دقیق آن است.
هموطنان باید خوابیدن در کنار جاده ، برای ، به عنوان من پهلو به پهلو از او آمد ، او
بزرگ پس از یکی آرنج و پس از یک نگاه واحد در کاروان نزدیک همگانی روندی
shrieking به پاهایش و فرار کرد دیوانه وار به پایین
جاده ، پوسته پوسته شدن یک دیوار نزدیک با چابکی از گربه می ترسم.
Tharks پرداخت به او کوچکترین توجه و آنها را بر نمی شد
تنگنا ، و تنها علامت است که من تا به حال که آنها او را دیده بود تسریع
سرعت کاروان که ما نسبت به عجله
صحرا هم مرز است که ورودی ما را به قلمرو Hajus تال مشخص شده اند.
نه هنگامی که من سخنرانی با Dejah Thoris ، او به عنوان فرستاده هیچ کلمه ای به من که من
خواهد بود در ارابه او را ، و غرور احمقانه من را از هر گونه نگاه داشت
پیشرفت.
من قطعا بر این باورند که راه مرد با زنان است در نسبت معکوس به دلاوری هایش
در میان مردان است.
بی بنیه و saphead اغلب توانایی بزرگ به جذابیت جنس عادلانه ، در حالی که
مرد مبارزه که می تواند هزار خطرات unafraid واقعی روبرو هستند ، نشسته مخفی بودن در
سایه مانند برخی از کودکان وحشت زده است.
درست سی روز پس از ظهور من بر Barsoom ما وارد شهر باستانی
Thark ، از که افراد بلند فراموش شده این گروه ترکان و مغولان از مردان سبز حتی به سرقت رفته اند
نام خود.
انبوهی از شماره Thark برخی از سی هزار روح ، و تقسیم
بیست و پنج جوامع است.
هر جامعه تا به خود jed آن و سر دسته کمتر است ، اما همه تحت حکومت
تال Hajus ، Jeddak از Thark.
پنج جوامع را به مقر خود را در شهر Thark ، و تعادل
در میان شهرهای دیگر خالی از سکنه کهن مریخ در سراسر منطقه پراکنده
ادعا شده توسط Hajus تال.
ما ورود ما را به اوایل میدان مرکزی بزرگ در بعد از ظهر ساخته شده است.
بدون سلام و احوالپرسی های دوستانه و مشتاق برای سفر بازگشت وجود دارد.
کسانی که chanced در دید باشد اسامی رزمندگان و زنان که با آنها صحبت کرد
آمد در تماس مستقیم در تبریک رسمی در نوع خود است ، اما هنگامی که آن را
کشف کرد که دو اسیران آوردند
بیشتر علاقه ، تحریک شد و من Dejah Thoris و مراکز از کشیدند
گروه.
ما به زودی به محله های جدید اختصاص داده ، و تعادل روز اختصاص داده شده است
اقامت خود را به شرایط تغییر یافته است.
خانه ام در حال حاضر بر خیابان اصلی به میدان از سمت جنوب ، شریان اصلی
کردن که ما را از دروازه های این شهر راهپیمایی بود.
من در پایان دور مربع بود و در کل یک ساختمان را به خودم بود.
همان عظمت معماری بود که قابل توجه از ویژگی های Korad بود
در شواهد در اینجا ، تنها ، در صورتی که ممکن است ، در یک مقیاس بزرگ تر و غنی تر است.
چهارم من که مناسب برای مسکن شده است بزرگترین امپراتوران زمینی ،
اما به این موجودات عجیب و غریب هیچ چیزی در مورد یک ساختمان به دادگاه تجدید نظر به آنها ، اما اندازه آن
و هنگفتی از اتاق های آن ؛
بزرگتر ساختمان ، بیشتر مطلوب ؛ Hajus و غیره تل را اشغال کردند چه باید
یک ساختمان عظیم عمومی ، بزرگترین در شهر بوده ، اما به طور کامل unfitted
برای مقاصد اقامت ، بعد از بزرگترین
برای Ptomel Lorquas بعدی برای jed از رتبه کمتر و به همین ترتیب به محفوظ می باشد
پایین لیستی از پنج jeds.
رزمندگان ساختمان با سر دسته آنها که retinues را اشغال کردند
تعلق ، یا ، اگر آنها ترجیح ، سرپناه در میان هر یک از هزاران به دنبال
ساختمانهای untenanted در سه ماهه خود را
از شهر ، هر جامعه که به بخش خاصی از شهر است.
انتخاب ساختمان مطابق با این بخش ساخته شده ، به جز در
تا کنون به عنوان jeds نگران بودند ، همه آنها را اشغال edifices که بر خوی
میدان.
وقتی که من در نهایت قرار داده شده بود خانه من در نظم ، و یا به جای دیده می شود که آن را انجام داده شده بود ، آن را
بود نزدیک غروب آفتاب ، و من با قصد محل Sola عجله و او را
از اتهامات عنوان شده علیه ، به عنوان من بر داشتن تعیین کرده بود
گفتار را با Dejah Thoris و تلاش بر او تحت تاثیر قرار دادن ضرورت در ما
حداقل وصله تا آتش بس تا زمانی که من می تواند برخی از راه کمک به او برای فرار از را پیدا.
من بیهوده تا لبه فوقانی یکشنبه قرمز بزرگ بود فقط ناپدید جستجو
در پشت افق و پس از آن من سر زشت از Woola های مشابه از یک ثانیه جاسوسی
پنجره داستان در طرف مقابل از این
بسیار خیابان که در آن I ، quartered بود اما نزدیکتر پلازا.
بدون انتظار برای دعوت بیشتر پیچ باند سیم پیچ که منجر به
طبقه دوم ، و وارد یک اتاق بزرگ در مقابل ساختمان
استقبال توسط Woola دیوانه وار ، که انداخت
لاشه بزرگ خود را بر من ، نزدیک به پرتاب من به کف ؛ همکار قدیمی فقیر بود
خوشحالم برای دیدن من که من فکر کردم او مرا ببلعند ، سر او از گوش تا گوش تقسیم شده ،
نشان دادن سه ردیف از tusks خود در لبخند او دزد است.
آرام بخش او را با یک کلمه از دستور و نوازش ، من عجله از طریق نگاه
من به نام نزدیک شدن دل تنگی برای نشانه Dejah Thoris ، و پس از آن ، او را دیدن ،
نام او.
سوفل جواب از گوشه دور از آپارتمان ، و با یک زن و شوهر وجود دارد
از گام های سریع من در کنار او ایستاده بود در جایی که او در میان پوشاک از پوست خزدار و ابریشم دولا
بر صندلی چوبی باستانی حک شده است.
همانطور که من منتظر او با توجه به قد کامل او بلند شد و به دنبال من مستقیما در چشم گفت :
"چه می دوتار Sojat ، Thark ، Dejah Thoris اسیر خود را؟"
"Dejah Thoris ، من نمی دانم چگونه می توانم شما را عصبانی.
این furtherest از میل من به صدمه دیده و یا توهین به شما ، که من امیدوار بود برای محافظت از و
آسایش.
آیا هیچ یک از من اگر آن را دارید ، اراده شما ، اما شما باید به من کمک در موثر خود را
فرار می کنند ، اگر چنین چیزی ممکن ، درخواست من ، اما فرمان من است.
هنگامی که شما امن هستند یک بار دیگر در دادگاه پدر شما ، شما ممکن است با من به عنوان شما
لطفا ، اما از حالا به بعد که تا آن زمان من استاد خود هستم ، و شما باید اطاعت و کمک به من. "
او نگاهی به من انداخت طولانی و صادقانه و من فکر کردم که او به سمت من نرم شدن بود.
او در پاسخ : "من درک می کنم کلمات خود را ، Sojat دوتار ،" ، "اما شما من را نمی فهمید.
شما مخلوط عجیب و غریب از کودک و انسان ، حیوان و نجیب است.
من فقط آرزو که من ممکن است قلب شما بخواند. "
"نگاه کردن در پاها ، Dejah Thoris آن نهفته است ، وجود دارد که در آن از آن lain
شب دیگر در Korad ، و جایی که آن را هرگز ضرب و شتم دروغ به تنهایی برای شما تا مرگ
عکسهای آن را برای همیشه. "
او در زمان مرحله کمی به سمت من ، دست زیبای خود دراز در عجیب و غریب ،
groping ژست. "نظر شما معنی ، جان کارتر؟" او
زمزمه.
"چه شما به من گفت؟"
"من گفت : آنچه من به خودم قول داده بود که من به شما می گویند ، حداقل تا زمانی که
شما دیگر یک اسیر در میان مردان سبز ، آنچه از نگرش خود را نسبت به
من را برای بیست روز گذشته من تا به حال فکر
شما را به هرگز می گویند ، من و گفت ، Dejah Thoris ، که من مال شما ، بدن و روح ، به
خدمت به شما ، برای مبارزه با برای شما ، و مرگ را برای شما.
فقط یک چیزی که من از شما در عوض می پرسند ، و آن که شما را بدون علامت ، هر کدام از
محکومیت یا طرفداری از کلمات من تا زمانی که شما در میان مردم خود را بی خطر هستند ،
و هر آنچه احساسات به شما پناه
به سمت من آنها را تحت تاثیر قرار نمی یا رنگی توسط قدردانی ، هر چه ممکن است من برای خدمت به
شما خواهد شد تنها از انگیزه های خودخواهانه را برانگیخت ، از آنجا که به من می دهد لذت بیشتری را به
خدمت به شما "است.
"من به خواسته خود ، جان کارتر ، احترام چون من درک می کنم انگیزه های که
بی درنگ آنها را ، و من قبول می کنم خدمت شما هیچ میل و علاقه نسبت به من به شما تعظیم
اقتدار ، کلمه خود را باید قانون من است.
من دو بار شما را در افکار من ستم و دوباره بخشش تو را خواهم. "
مکالمه بیشتر از ماهیت شخصی ورود Sola جلوگیری به عمل آمد ، که
بسیار آشفته بود و به طور کامل بر خلاف آرامش معمول خود را و صاحب خود است.
او گریه : "آن Sarkoja وحشتناک است قبل از Hajus تال بوده است ،" ، "و از آنچه من شنیده ام
بر میدان است ، امید کمی برای هر کدام از شما وجود دارد. "
"چه آنها می گویند؟" نپرسید Dejah Thoris.
"که شما به calots وحشی پرتاب خواهد شد [سگ] در عرصه بزرگ به محض آن که
انبوهی کرده اند برای بازی سالانه مونتاژ شده است. "
"Sola ،" به من گفت ، "شما Thark هستند ، اما شما نفرت و نفرت داشتن از آداب و رسوم مردم خود را
تا آنجا که ما انجام می دهیم. ما در یک عالی همراه
تلاش برای فرار؟
من مطمئن هستم که Dejah Thoris می تواند به شما خانه و حفاظت در میان مردم خود ارائه دهد ، و
سرنوشت شما را می توان در میان آنها هیچ بدتر از آن در اینجا باید باشد. "
"بله ،" گریه Dejah Thoris ، "آمده با ما ، Sola ، شما بهتر است در میان قرمز
مردان هلیم از شما اینجا هستید ، و من می توانم شما را نه تنها خانه وعده با ما ، اما
craves ماهیت خود را عشق و محبت
و که همیشه باید به شما توسط آداب و رسوم از نژاد خود را تکذیب کرد.
بیا با ما ، Sola ، ما ممکن است بدون تو ، اما سرنوشت شما خواهد بود وحشتناک اگر
آنها فکر شما به ما کمک connived بود.
من می دانم که حتی این ترس نمی خواهد دچار وسوسه کردن شما را به دخالت در فرار ما ، اما ما می خواهیم
شما با ما ، ما می خواهیم شما را به سرزمین آفتاب و شادی می آیند ، در میان مردم
که می دانند معنی عشق ، همدردی ، و قدردانی است.
بگو که شما ، Sola ، به من بگویید که به شما خواهد شد ".
"آبراه بزرگ که منجر به هلیم است ، اما پنجاه مایل در جنوب ،" زمزمه
Sola ، نیمی را به خودش ؛ "thoat سریع ممکن است آن را در سه ساعت و سپس به هلیم
آن پانصد مایل ، بیشتر راه را از طریق ولسوالی های نازک حل و فصل است.
آنها را می دانیم و آنها ما را دنبال کنید.
ما ممکن است در میان درختان بزرگ را برای یک زمان پنهان است ، اما شانس کوچکی هستند در واقع برای
فرار کنند.
آنها به ما به دروازه هلیم را دنبال و آنها را از عوارض زندگی در را
در هر مرحله ، شما آنها را نمی دانم "" آیا راه دیگری وجود ندارد که ما ممکن است رسیدن به
هلیم؟ "
از او پرسیدم. "آیا می توانید در قرعه کشی من یک نقشه خشن
کشور ما باید گذشتن از ، Dejah Thoris؟ "
"بله ، او پاسخ داد ، و گرفتن یک الماس بزرگ از موهایش او بر کشید
کف سنگ مرمر اولین نقشه از قلمرو Barsoomian من تا کنون دیده بود.
در هر جهت با خطوط بلند و صافی crisscrossed ، گاهی در حال اجرا
موازی و گاهی همگرا به سمت برخی از دایره بزرگ است.
او گفت ، خطوط ، آبراه بودند ، محافل ، شهرها و یک دور به
واقع در شمال غرب از ما او را به عنوان هلیم اشاره کرد.
شهرهای دیگر وجود دارد نزدیک تر است ، اما او گفت که او می ترسید برای ورود به بسیاری از آنها ، به عنوان
آنها نه همه دوستانه نسبت به هلیم است.
[تصویر : او بر کف سنگ مرمر جلب کرد اولین نقشه از Barsoomian
سرزمین من تا کنون دیده شده بود.]
در نهایت ، پس از مطالعه نقشه را به دقت در مهتاب که در حال حاضر آب گرفتگی
اتاق ، من با اشاره به آبراه دور به شمال از ما که همچنین به نظر می رسید به آن منجر به
هلیوم می باشند.
"آیا این سوراخ قلمرو پدربزرگ خود نیست؟"
از او پرسیدم.
"بله ،" او جواب داد ، "اما دو صد مایلی شمال از ما ، آن است که یکی از
آبراه های ما در سفر به Thark عبور کردند. "
"آنها هرگز گمان می کنند که ما برای آن آبراه دور را امتحان کنید ، من در پاسخ ،
"و به همین دلیل است که من فکر می کنم آن است که بهترین مسیر برای فرار ما است."
Sola با من موافق بودند ، و آن که ما باید Thark این همان شب را ترک تصمیم گرفته شد ؛
به همان اندازه سرعت ، در واقع ، به من می تواند در پیدا کردن و زین thoats من.
Sola سوار و Dejah Thoris و من از سوی دیگر ، هر کدام از ما حامل کافی
مواد غذایی و نوشیدنی به ما تاریخ و زمان آخرین به مدت دو روز ، از آنجا که حیوانات نمی تواند به خواست بیش از حد
برای مدتی چنین طولانی از راه دور به سرعت.
من کارگردانی Sola با Dejah Thoris ادامه به همراه یکی از کمتر روزانه تعداد
راههای به مرز جنوبی این شهر ، جایی که من آنها را با پیشی
thoats را در اسرع وقت و پس از آن ،
ترک آنها را به جمع آوری غذا ، ابریشم ، و پوشاک از پوست خزدار ما به نیاز ، تضعیف بی سر و صدا
به عقب طبقه اول ، و وارد حیاط ، جایی که حیوانات ما
حرکت بی مورد ، به عنوان عادت آنها بود ، قبل از حل و فصل را برای شب.
در سایه ساختمان و خارج زیر درخشندگی قمر مریخ
گله بزرگ از thoats و zitidars نقل مکان کرد ، دومی grunting پایین آنها
gutturals و سابق گاهی
انتشار جیغ کشیدن تند است که نشان دهنده حالت تقریبا همیشگی از خشم است که در آن
این موجودات وجود خود را به تصویب رساند.
آنها ساکت تر در حال حاضر ، با توجه به عدم وجود انسان است ، اما آنها مرا معطر شد
بی قرار و سر و صدا شنیع خود را افزایش یافته است.
این کسب و کار خطرناک است ، از ورود به حصار thoats به تنهایی و در شب بود ؛
برای اولین بار ، به دلیل افزایش خود سر و صدا ممکن است رزمندگان این نزدیکی هست که هشدار می دهند
چیزی کثیف بود ، و همچنین به این دلیل برای
کوچکترین علت است ، و یا برای بدون علت در برخی از thoat گاو نر بزرگ ممکن است آن را بر گرفتن
خود را برای رهبری یک اتهام بر من.
پس از هیچ تمایلی نیز به بیدار tempers تند و زننده خود را بر چنین یک شب به عنوان این که در آن تا
بسیار بر رازداری و اعزام وابسته است ، من سایه ساختمان را در آغوش گرفته ، و آماده
در هشدار از طریق مسنجر برای جهش به ایمنی درب در نزدیکی و یا پنجره.
بنابراین من نقل مکان کرد و در سکوت به دروازه های بزرگ که بر خیابان در پشت افتتاح شد
دادگاه و به عنوان نزدیک شدن خروج من آرام به نام به من دو حیوانات.
چگونه من تشکر شده پراویدنس نوع است که به من داده بود دور اندیشی برای پیروزی در عشق و
اعتماد به نفس از این brutes گنگ وحشی ، برای در حال حاضر از سمت دور از دادگاه من
دیدم دو بزرگ توده را وادار راه خود را نسبت به من از طریق کوه های فزاینده از گوشت است.
آنها آمدند بسیار نزدیک به من ، و مالش muzzles خود را در برابر بدن من و nosing برای
بیت از غذا آن را همیشه تمرین من به آنها پاداش با.
باز کردن دروازه به من دستور داد دو جانوران بزرگ به تصویب و پس از آن لغزش
بی سر و صدا بعد از آنها من پورتال پشت من بسته شد.
من زین نیست و یا سوار شدن حیوان وجود دارد ، اما به جای بی سر و صدا راه می رفت
سایه از ساختمان به سمت خیابان بدون امد و رفت که منجر به سوی
اشاره من به دیدار Dejah Thoris و Sola تنظیم شده بود.
با noiselessness ارواح disembodied ما نگاتیف همراه نقل مکان کرد
خیابان ها خالی از سکنه ، اما نه تا زمانی که ما در داخل چشم از دشت فراتر از شهر بودند
آیا من شروع به نفس کشیدن آزادانه.
من مطمئن بود که Sola و Dejah Thoris که هیچ سختی در رسیدن به ما
قرار ملاقات گذاشتن غیر قابل تشخیص است ، اما با thoats بزرگ من بود تا مطمئن شوید که برای خودم نیست ، آن را به عنوان
کاملا غیر عادی بود برای رزمندگان را ترک کنند
شهر پس از تاریک ، در واقع هیچ جایی برای آنها در درون هر یک سواری طولانی وجود دارد.
من با خیال راحت به محل ملاقات منصوب رسید ، اما به عنوان Dejah Thoris و Sola شد
نه ، من وجود دارد حیوانات را به سالن ورودی یکی از بزرگ به رهبری
ساختمان ها است.
با این فرض که یکی از زنان دیگر از همان خانواده ممکن است در می آیند
صحبت به Sola ، و بنابراین تاخیر خروج خود را ، من هیچ در مدت زمان معقول