Tip:
Highlight text to annotate it
X
انگلیسی قصههای پریان توسط جوزف جیکوبز
فصل 26: آقای فاکس
خانم مریم جوان بود، و خانم مریم عادلانه بود.
او دو برادر، و بیشتر دوستداران او می تواند تعداد دفعات مشاهده است.
اما از همه آنها را، دلیرترین و دلیر ترین، آقای فاکس، چه کسی او را ملاقات کرد زمانی که
او در کشور خانه پدرش بود.
هیچ کس می دانست که آقای فاکس بود، اما او قطعا شجاع است، و قطعا ثروتمند بود، و
همه دوستداران او، خانم ماری مراقبت برای او به تنهایی.
در گذشته آن را بر بین آنها توافق شد که آنها باید ازدواج کرده است.
خانم مریم پرسید: آقای روباه که در آن زندگی می کنند، و او را به خود قلعه خود را شرح داده،
و کجا بود، اما، عجیب و غریب برای گفتن، او را بخواهید نه، یا برادران خود می آیند و
آن را ببینید.
بنابراین یک روز، در نزدیکی روز عروسی، هنگامی که به برادران خود بودند، و آقای فاکس را برای
یک یا دو روز در کسب و کار، او گفت: خانم مریم قلعه آقای فاکس تعیین می کنند.
و بعد از searchings بسیاری از او در گذشته به آن آمد و یک خانه خوب قوی بود، با
دیوارهای بلند و خندق عمیق است. و زمانی که او به دروازه او را دیدم
بر روی آن نوشته شده:
BOLD، BOLD. اما به عنوان دروازه باز بود، او را از طریق رفت
آن، و هیچ کس وجود دارد. او رفت به درگاه، و بیش از آن
او در بر داشت نوشته شده است:
BOLD، BOLD، اما نه خیلی BOLD. هنوز او رفت تا او را به
سالن رفت و از پله ها بالا گسترده، تا او را به درب در گالری بود، که بیش از
نوشته بود:
باشد BOLD، BOLD باشد، اما نه چندان BOLD، مبادا که خون قلب خود را باید اجرا شود سرد.
اما خانم مریم یکی از شجاع بود، او بود، و او در را باز کرد، و آنچه شما فکر می کنید
او را دیدم؟
چرا اجساد و اسکلت های خانم ها زیبا رنگ آمیزی جوان با خون.
پس خانم مریم به خارج شدن از آن محل نفرت انگیز آن زمان بود، و او
بست، رفت و از طریق گالری و پایین رفتن از پله ها، و از
سالن، وقتی که باید او را ببینید
از طریق پنجره، اما آقای فاکس کشیدن یک خانم زیبا و جوان و از دروازه
به درب.
خانم مریم با عجله به طبقه پایین و خودش را پشت یک بشکه مخفی، فقط در زمان، به عنوان آقای
فاکس با بانوی فقیر و جوان که به نظر می رسید به بخواند، چک شد.
درست همانطور که او در نزدیکی خانم مریم، آقای روباه را دیدم یک حلقه الماس پر زرق و برق در انگشت
دختر جوان او را کشیدن، و او سعی کرد آن را بکشید.
اما آن را محکم ثابت شده بود، و نه خواهد آمد، بنابراین آقای فاکس نفرین و سوگند یاد کرد، و
کشید شمشیر او، مطرح شده است، آورده و آن را بر دست بانوی فقیر.
شمشیر قطع دست، که به هوا پرید، و از همه جا در سقوط کرد
جهان را به دامان خانم مریم.
آقای فاکس نگاه کمی، اما با نگاه به گذشته میسر است چلیک فکر می کنم نیست، بنابراین در
گذشته او را به اتاق خونین کشیدن بانوی جوان از پله ها بالا رفت.
به محض این که او شنیده ام که او را از طریق گالری منتقل می کند، خانم مری از درب رخنه کرد.
پایین از طریق دروازه، و به همان سرعتی که او می تواند به خانه دوید.
در حال حاضر از آن اتفاق افتاد که روز بعد از قرارداد ازدواج خانم مریم و آقای فاکس
امضا شد، و صبحانه پر زرق و برق قبل از آن وجود دارد.
و هنگامی که آقای فاکس در جدول مقابل خانم مریم نشسته بود، او در او نگاه کرد.
"چگونه رنگ پریده شما امروز صبح، عزیز من." "بله، گفت:" او، "من تا به حال استراحت یک شب بد
شب گذشته است.
من تا به حال رویاهای وحشتناک "" رویاهای توسط تقابل، گفت: "آقای فاکس؛
"اما رویای خود را برای ما بگویید، و صدای گرمت گذر زمان و تا
ساعت خوشحال می آید. "
"خواب دیدم، گفت:« خانم مریم "که من رفتم به قلعه خود را yestermorn، و من آن را در بر داشت
در جنگل، با دیوارهای بلند و خندق عمیق، و در دروازه نوشته بود:
BOLD، BOLD.
"اما نه چندان، و نه پس از آن بود، گفت:" آقای فاکس.
"و هنگامی که من به راهرو بیش از آن آمد نوشته شده بود:
BOLD، BOLD، اما نه خیلی BOLD.
"پس از آن است، و نه پس از آن بود، گفت:" آقای فاکس.
و بعد من رفتم طبقه بالا، و به گالری آمد، در پایان که درب بود، در
که نوشته شده بود:
باشد BOLD، BOLD باشد، اما نه چندان BOLD، مبادا که خون قلب خود را باید اجرا شود سرد.
"پس از آن است، و نه پس از آن بود، گفت:" آقای فاکس.
"و سپس - و سپس من را باز کرد و به اتاق با بدن پر شده بود و
اسکلت از زنان فقیر مرده است، همه رنگ آمیزی با خون خود. "
"این نیست، و نه پس از آن بود.
و خدای ناکرده آن باید گفت: "آقای فاکس.
"من خواب دیدم که من با عجله گالری، و درست مانند من بود
از پله ها، من تو را دیدم، آقای فاکس، آمدن به درب سالن، کشیدن بعد از تو فقیر
خانم جوان، ثروتمند و زیبا است. "
"این نیست، و نه پس از آن بود. و خدای ناکرده آن باید گفت: "آقای
روباه.
"من با عجله پایین، فقط در زمان خودم را پنهان چلیک، زمانی که شما، آقای فاکس،
در کشیدن بانوی جوان بازو آمد.
و تو به من گذشت، آقای فاکس، من فکر کردم دیدم شما سعی می کنید و دریافت کردن انگشتر الماس خود را،
و زمانی که شما می توانید، و نه آقای فاکس، آن را به من در رویای من به نظر می رسید، شما که خود را با
شمشیر و هک کردن دست بانوی فقیر به حلقه است. "
"این نیست، و نه پس از آن بود.
و خدای ناکرده آن را باید، گفت: "آقای فاکس شد و می گویند چیز دیگری به عنوان
او از صندلی خود بلند شد، زمانی که خانم مریم گریه کردن:
اما این چنین است، و پس از آن بود.
در اینجا دست و حلقه را به نشان می دهد، "بیرون کشیده و با دست بانوی از لباس خود را،
و آن را اشاره مستقیم آقای فاکس.
در بار برادران و دوستان او و ایشان شمشیرهای خود را قطع آقای فاکس را به خود جلب کرد
هزار پاره.