Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم "سوال"!
چه با شوک های فیزیکی اتفاقی به اولین مصاحبه من با استاد
چلنجر (Challenger) و آنهایی که ذهنی که همراه دوم من بود که تا حدودی
روزنامه نگار تضعیف روحیه در زمان من خودم در Enmore پارک در بر داشت یک بار دیگر.
در من سر درد به این فکر بود که واقعا خفقان وجود دارد در حقیقت
داستان این مرد ، که آن را از نتیجه فوق العاده ای بود ، و این کار تا به
کپی غیر قابل تصور برای روزنامه زمانی که من می تواند اجازه استفاده از آن را به دست آورند.
تاکسی انتظار در پایان راه بود ، بنابراین من آن را به شکلی ناگهانی ظهور و سوار را به
دفتر.
McArdle در پست خود را به عنوان معمول است. "خوب ،" او ، فریاد می expectantly ، "آنچه که ممکن است آن را
اجرا به؟ من فکر کردن در ، مرد جوان ، شما باید در شده است
جنگ.
به من نگویید که او به شما حمله نمی کنند. "" ما تا به حال تفاوت کمی در ابتدا. "
"چه یک مرد است! چه کار؟ "
"خب ، او معقول تر و ما به یک چت.
اما من هیچ چیز از او -- چیزی برای انتشار "
"من تا مطمئن شوید که در مورد آن نیست.
شما یک چشم را سیاه و سفید از او را ، و این برای انتشار.
ما می توانیم این حکومت ترور و وحشت ، آقای مالون ندارد.
ما باید انسان را به یاطاقان ¬ های خود را به ارمغان بیاورد.
من leaderette در او به فردا است که به یک تاول افزایش داشته باشد.
من فقط به مواد و من به تعامل با نام تجاری دیگر برای همیشه.
استاد Munchausen -- چگونه است که برای یک عنوان معرفی کردن؟
سر جان مندویل redivivus -- Cagliostro -- تمام imposters و قلدر در تاریخ است.
من تا به او نشان می دهد برای تقلب در او است. "
"من که نه ، آقا." "چرا که نه؟"
"از آنجا که او یک تقلب نیست." "چه" roared McArdle.
"شما به این معنی نیست که می گویند شما واقعا باور این مسائل از خود را در مورد ماموت و
mastodons و sairpents دریا بزرگ؟ "" خب ، من که نمی دانم.
من فکر نمی کنم او باعث می شود هر گونه ادعای این نوع.
اما من معتقدم که او کردم تا چیزی جدید است. "" پس به خاطر خدا ، انسان ، آن را نوشتن! "
"من به اشتیاق ، اما من می دانم او به من در اعتماد به نفس داد و در شرایط که من
است. نه "من فشرده به چند جمله
روایت استاد است.
"این که چگونه از آن می ایستد." McArdle عمیقا نگاه دیر باور.
"خب ، آقای مالون ،" او در آخرین گفت : "در مورد این نشست علمی به شب وجود دارد می تواند
هیچ حریم خصوصی در مورد آن ، به هر حال.
من فرض کنید هر مقاله می خواهد به آن گزارش ، برای Waldron گزارش شده است
در حال حاضر ده ها بار ، و هیچ کس آگاه است که چلنجر صحبت خواهد کرد.
ما ممکن است یک حرکت شبیه چمچه زنی ، دریافت اگر ما خوش شانس هستند.
شما وجود دارد خواهید بود در هر صورت ، بنابراین شما فقط به ما یک گزارش بسیار کامل می دهد.
من فضا را تا به نیمه شب. "
من یک روز پر مشغله بود ، و من به حال شام را زود در باشگاه وحشی با Tarp هنری ،
به که من به برخی از حساب از ماجرا است.
او با لبخند شکاک در صورت لاغر او را گوش و با خنده در roared
جلسه که استاد مرا قانع بود.
"عزیزم اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، همه چیز را که در زندگی واقعی اتفاق نمی افتد.
مردم پس از اکتشافات عظیم تلو تلو خوردن نیست و پس از آن از دست دادن شواهد و مدارک خود را.
را که به رمان نویسان.
دیگر است که به عنوان پر از حقه به عنوان خانه میمون در باغ وحش.
این همه حقه بازی است. "" اما شاعر آمریکا؟ "
"او هرگز وجود نداشته."
"من تو را دیدم خود را طرح کتاب." "چلنجر در طرح کتاب."
"شما فکر می کنم او جلب کرد که حیوانات؟" "البته او.
چه کس دیگری؟ "
"خب ، پس ، عکس ها؟" "هیچ چیز در عکس وجود دارد.
به اذعان خود شما تنها یک پرنده را دیدم. "" A pterodactyl. "
"این چیزی است که او می گوید.
او pterodactyl را به سر خود قرار داده است. "" خب ، پس ، استخوان ها؟ "
"یکی از اولین از یک خورش ایرلندی. دوم برای این مناسبت vamped.
اگر شما باهوش و کسب و کار شما می دانید شما می توانید جعلی استخوان به راحتی شما می توانید
عکس "من شروع به احساس ناراحت.
شاید ، بعد از همه ، من زودرس در رضایت من بوده است.
سپس من تا به حال فکر ناگهانی خوشحالم. "آیا شما به نشست؟"
پرسیدم.
Tarp هنری نگاه متفکر. "او یک شخص محبوب ، به خوش مشرب است
چلنجر ، گفت : "او. "بسیاری از مردم از حساب به حل و فصل
با او.
باید بگویم او در مورد ترین مرد منفور در لندن است.
اگر دانشجویان پزشکی تبدیل می شود وجود ندارد از یک کهنه.
من نمی خواهم به یک خرس را به باغ است. "
"شما در حداقل ممکن است او را به عدالت را به گوش خود را در مورد دولت او را."
"خب ، شاید آن را تنها عادلانه باشد. بسیار خوب.
من مرد خود را برای شب. "
ما وقتی به سالن وارد شدند ما در بر داشت محل تلاقی چند خیابان یا جاده بسیار بیشتر از من تا به حال انتظار می رود.
یک خط از broughams الکتریکی تخلیه محموله های کوچک خود را از ریش سفید
استاد ، در حالی که جریان تاریک پیاده humbler ، که از طریق شلوغ
قوسی درب طرفه ، نشان داد که
محبوب مخاطبان می شود و علمی است.
در واقع ، روشن شد به ما در اسرع وقت ما صندلی های ما گرفته شده بود که یک جوان و
حتی روح جوان در خارج از کشور در گالری و در قسمت پشت سالن بود.
به دنبال پشت سر من ، من می توانم ردیف از چهره ها از نوع آشنا دانشجوی پزشکی را مشاهده کنید.
ظاهرا هر یک از بیمارستان های بزرگ فرستاده بود را محتمل است.
رفتار مخاطبان در حال حاضر بود و خوش خلق ، اما بدجنس.
یادداشت های از آهنگ های محبوب chorused با شور و شوق است که مقدمه ای عجیب و غریب بود
به یک سخنرانی علمی ، و در حال حاضر وجود دارد ، تمایل به شخصی که کاه
قول داده شب سبک روح را به دیگران ،
با این حال شرم آور که ممکن است به دریافت کنندگان از این برتری ها مشکوک می شود.
بنابراین ، هنگامی که Meldrum دکتر قدیمی ، با او به خوبی شناخته شده فرفری - brimmed اپرا ، کلاه ،
به نظر می رسد بر پلت فرم ، پرس و جو بود چنین جهانی "از کجا شما DID وجود دارد
کاشی که؟ "است که او با عجله آن را حذف ، و پنهان آن furtively زیر صندلی خود را.
وقتی که استاد نقرسی Wadley خمیده را به صندلی خود را به طور کلی وجود دارد محبت
سوالات را از تمام نقاط سالن به عنوان به دولت دقیق پا فقیر خود را ، که
باعث خجالت او آشکار است.
بزرگترین تظاهرات از همه ، با این حال ، در ورودی آشنایی جدید من ،
پروفسور چلنجر ، زمانی که او منتقل می شود او در پایان افراطی از
ردیف اول از پلت فرم.
چنین فریاد از استقبال شکست چهارم زمانی که ریش سیاه و سفید خود را دور اول برآمده
گوشه ای که من شروع به گمان Tarp هنری بود حق در گمان خود ، و این
مجموعه وجود دارد نه تنها برای
به خاطر سخنرانی ، اما به دلیل آن را در خارج از کشور به حال شایعه رو که یک استاد مشهور
که در دادرسی را.
برخی از خنده دلسوز در ورودی خود را در میان نیمکت مقابل وجود داشت به خوبی
لباس تماشاگران ، به عنوان اینکه تظاهرات دانش آموزان در این
به عنوان مثال بود و ناخواسته به آنها نیست.
که تبریک بود ، در واقع ، یک انفجار وحشتناک از صدا ، داد و بیداد از
carnivora قفس که مرحله از حافظ سطل تحمل است در فاصله شنیده می شود.
با لحن توهین آمیز در آن وجود دارد ، شاید ، و در عین حال در اصلی آن را به من زده به عنوان تنها
اعتراض اشوبگرانه ، پذیرش پر سر و صدا از کسی که آنها را خوشحال و علاقه مند ، به جای
یکی از آنها دوست نداشتند و یا منفور.
چلنجر لبخند زد و با تحقیر خسته و تحمل ، به عنوان یک مرد با مهربانی به ملاقات
yapping از بستر توله سگ.
او شنبه به آرامی پایین ، منفجر کردن قفسه سینه او ، دست خود را به تصویب caressingly کردن ریش خود را ،
و با پلک چشم افتادگی و خود خواهی در سالن شلوغ نگاه
قبل از او.
داد و بیداد از ظهور خود را به حال هنوز رتبهدهی نشده است که به دور درگذشت پروفسور رونالد موری ،
رئیس و آقای Waldron ، مدرسان ، راه خود را به جلو کشیده ، و
جلسات آغاز شد.
پروفسور موری خواهد شد ، من مطمئن هستم ، به من بهانه ای اگر من می گویند که او گسل مشترک
بیشتر انگلیسی که شنیده نمی شود.
چرا مردم در زمین که چیزی برای گفتن است که ارزش شنیدن نمی باید
مشکل کمی برای یادگیری نحوه ی به آن را شنیده ام یکی از رمز و راز عجیب است.
زندگی مدرن است.
روش آنها به عنوان معقول و منطقی به عنوان را به تلاش برخی چیزهای با ارزش را از بهار پور
به مخزن از طریق لوله های غیر هدایت ، که می تواند با حداقل تلاش شود
افتتاح شد.
پروفسور موری ساخته شده است اظهارات چند عمیق و به رنگ سفید و کراوات به آب
تنگ بر اساس جدول ، با طنز آمیز ، به برق زده کنار شمعدان نقره ای
بر حق خود.
سپس نشست و آقای Waldron ، مدرسان مشهور و محبوب ، گل سرخ ، میان
سوفل کلی کف زدن.
او استرن ، مرد ، لاغر با صدای خشن ، و به شیوه ای تهاجمی بود ، اما او تا به حال
به شایستگی از دانستن نحوه جذب ایده های مردان دیگر ، و به آنها انتقال در
یک راه که فهم و حتی
جالب به مردم غیر روحانی ، با استعداد شاد بودن را در مورد خنده دار ترین
بعید به اشیاء ، به طوری که انحراف مسیر از اعتدال و یا تشکیل یک
مهره داران یک فرایند بسیار طنز آمیز تبدیل شد که توسط او را درمان می شوند.
این یک نظر کلی از ایجاد ، به عنوان علم تفسیر ، بود که ، در زبان
همیشه روشن و گاهی به زیبا ، او قبل از ما رخ داد.
او به ما از جهان گفت ، توده عظیمی از گاز شعله ور ، خیره کننده از طریق آسمان است.
سپس او در تصویر انجماد ، خنک کننده ، در چین و چروک که تشکیل
کوهها ، که تبدیل به بخار آب ، آماده سازی آهسته و مرحله به
بود که به بازی در درام غیر قابل توضیح از زندگی است.
در پیدایش حیات خود او بود discreetly مبهم است.
این میکروب ها از آن به سختی می توانست جان سالم به در اصلی مثل آتش بود ،
اعلام کرد ، کاملا مطمئن. بنابراین بعد از آن آمده بودند.
اگر به خود ساخته شده از خنک کننده ، عناصر معدنی از جهان؟
به احتمال بسیار زیاد. بود که میکروب آن از خارج وارد
بر یک شهاب سنگ؟
این به سختی قابل تصور. در کل ، خردمندترین مرد کم بود
جزمی به نقطه است.
ما نمی توانست -- و یا حداقل ما تا به حال نه در زندگی آلی تا به امروز موفق به
ما در آزمایشگاه ها از مواد غیر آلی.
فاصله بین مرده و زندگی چیزی است که می تواند شیمی ما بود
هنوز پل.
اما یک شیمی عالی و زیرکانه از طبیعت ، که ، کار با وجود
نیروهای بزرگ بیش از دوره طولانی ، ممکن است نتایج غیر ممکن است که برای تولید
تماس با ما.
این موضوع باید در سمت چپ وجود داشته باشد.
این مدرس دانشگاه ، به ارمغان آورد و از نردبان بزرگ از زندگی حیوانات ، شروع به پایین کم
در نرم تنان و موجودات دریایی ضعیف ، سپس از طریق پله های پله و خزندگان
ماهی ها ، تا در گذشته ما را به یک کانگورو آمد.
موش ، موجودی زنده است که مطرح و جوان خود ، جد مستقیم از همه
پستانداران ، و احتمالا ، بنابراین ، از هر کس در مخاطبان.
("نه ، نه ،" شک و تردید از یک دانش آموز در سطر است.)
اگر نجیب زاده جوان در کراوات قرمز که فریاد "نه ، نه ،" و ادعا کرد که احتمالا
شده اند از یک تخم مرغ از تخم در آمده ، که بر او پس از سخنرانی صبر کنید ، او را
خوشحال به چنین کنجکاوی.
(خنده حضار) این بود عجیب به فکر می کنم که نقطه اوج
تمام مراحل طولانی از طبیعت ایجاد آقایی که در رنگ قرمز شده بود
اما این روند متوقف شده بود؟ این آقا به عنوان نهایی گرفته شده
نوع -- شود ، همه و پایان همه از توسعه؟
وی امیدوار بود که او از احساس نجیب زاده در کراوات قرمز اگر درد نکنه
او ادعا می کند که ، هر آنچه فضیلت است که آقا ممکن است در زندگی خصوصی ، دارای ،
هنوز هم فرآیندهای گسترده از جهان
شد به طور کامل توجیه اگر آنها برای پایان دادن به طور کامل در تولید بود.
تکامل یک نیروی صرف نیست ، بلکه هنوز کار ، و حتی بیشتر
دستاوردها در فروشگاه.
پس به این ترتیب ، میان خندیدن به طور کلی ، بسیار prettily با قطع او ، بازی
مدرس دانشگاه ، رفت و برگشت به تصویر خود را از گذشته ، خشک شدن دریاها ، ظهور
از شن و ماسه ، بانک ، تنبل ، چسبناک
زندگی که وضع بر حاشیه آنها ، تالاب به سر می برند ، تمایل
موجودات دریایی به آن پناه بر گل ، آپارتمان ، فراوانی مواد غذایی در انتظار آنها ،
در نتیجه آنها از رشد بسیار زیاد است.
"از این رو ، خانم ها و آقایان ،" او اضافه کرد ، "که بچه هراسان از saurians که
هنوز چشمان ما زمانی که در Wealden و یا در قواره Solenhofen affright دیده می شود ، اما
که خوشبختانه قبل از منقرض شد
با ظهور اولین انسان بر این سیاره. "
"سوال" یک صدا از پلت فرم رونق گرفت.
آقای Waldron انضباطی سخت با یک هدیه از طنز اسید بود ، به عنوان نمونه
به آقایی با کراوات قرمز ، که آن را خطرناک را به او وقفه.
اما این حرف ندا به نظر می رسد تا او را پوچ است که او در از دست دادن چگونه به مقابله بود
با آن است.
بنابراین به نظر می رسد شکسپیر است که توسط یک Baconian ترشیده مواجه ، و یا
ستاره شناس است که توسط یک متعصب تخت زمین هزینههای.
او برای لحظه ای متوقف شد ، و پس از آن ، افزایش صدای او ، به آرامی تکرار کلمات :
"از کدام منقرض قبل از آمدن مرد است."
"سوال" رونق گرفت صدای یک بار دیگر.
Waldron با شگفتی در امتداد خط از استادان بر پلت فرم تا نگاه
چشمان او کاهش یافت و به رقم از چلنجر (Challenger) که در صندلی خود تکیه
با چشمان بسته و بیان سرگرم ، تا اگر او در خواب خود را خندان شد.
"من!" گفت Waldron ، با بی اعتنایی تلقی.
"این دوست من پروفسور چلنجر است" ، و در میان خنده های تازه او سخنرانی خود را به عنوان اگر
این یک توضیح نهایی شد و نه بیشتر نیاز است.
اما این حادثه بود ، به دور از بسته شده است.
هر چه راه مدرس دانشگاه ، در زمان در میان حیات وحش از گذشته به نظر می رسید همواره منجر به
او را به برخی از اظهارات به عنوان منقرض شده و یا به زندگی ماقبل تاریخ که فورا به ارمغان آورد
زیر همان گاو "از استاد.
مخاطبان شروع به پیش بینی آن و به سر و صدا با زمانی که آن را لذت بود.
نیمکت بسته بندی شده از دانشجویان در پیوست ، و ریش هر چلنجر هم باز کرد ،
قبل از هر صدا می تواند جلو آمد ، یک صدا از "پرسش" از یک صد بود
صدای ، و پاسخ دادن به مقابله با گریه از "نظم" و "شرم" را از بسیاری دیگر.
Waldron ، هر چند که استاد سخت و یک مرد قوی ، rattled شد.
او تردید ، stammered ، تکرار خود ، snarled در یک جمله بلند کردم ، و در نهایت
خشمگینانه بر علت مشکلات خود تبدیل شده است.
"این واقعا غیر قابل تحمل!" او ، فریاد خودنمایی میکند در پلت فرم.
"من باید به شما ، از پروفسور چلنجر ، به توقف این نادان و بدرفتار و بی ادب
وقفه. "
یک صدا در نیاوردن در سالن وجود دارد ، دانش آموزان سخت با لذت در دیدن
خدایان المپ بالا در نزاع میان خود.
چلنجر levered رقم بزرگ خود را به آرامی از صندلی خود را.
"من در باید از شما به نوبه خود ، آقای Waldron ،" او گفت ، "به به اظهارات بس که
بر اساس سخت با این واقعیت علمی است. "
کلمات unloosed توفان.
"شرم! شرم! "
"او را به یک جلسه!" "قرار دهید او را!"
"او را عازم شدن پلت فرم!"
"بازی جوانمردانه" ظهور را از کلی سر و صدا های تفریحی و یا تنفر.
رئیس در پا زدن انجام خود را به هر دو دست خود را با شور و هیجان و bleating.
"پروفسور چلنجر -- شخصی -- نمایش -- بعد ،" شد و قله های جامد خود را در بالا
ابرها را از من من کردن نامفهوم. قطع تسلیم ، لبخند زد ، او را نوازش
ریش ، مبتلا به عود و به صندلی خود را.
Waldron ، بسیار برافروخته و جنگ ، مشاهدات خود را ادامه داد.
در حال حاضر و پس از آن ، او به عنوان یک ادعا ، او یک نگاه سمی در طرف مقابل ضربه ، که به
به نظر می رسید slumbering عمیق ، با همان گسترده ، لبخند بر چهره اش شاد.
در آخرین سخنرانی به پایان رسید -- من تمایل به فکر می کنم که آن را نارس بود
یک ، به عنوان نطق و زود قطع شد.
تاپیک از بحث rudely شده بود ، شکسته ، و مخاطبان بود و بی قرار و
باردار.
Waldron نشست و پس از جیک جیک کردن از رئیس ، استاد و چلنجر افزایش یافت
پیشرفته به لبه پلت فرم. در منافع مقاله من در زمان پایین
سخنرانی خود را کلمه به کلمه.
"خانمها و آقایان ،" او ، در میان وقفه پایدار از پشت آغاز شد.
"من فرمودید -- خانمها ، آقایان ، کودکان و -- من باید عذر خواهی ، من تا به حال
سهوا حذف بخش قابل توجهی از این مخاطبان "(جنجال و هیاهو ، در طول
که در آن استاد بود با یک دست
مطرح شده و سر عظیم خود را nodding پرستانه ، و اگر او بودند اهدای
جامه اسقفی برکت و رحمت بر مردم) ، «من انتخاب شده اند را به حرکت یک رأی با تشکر
به آقای Waldron برای بسیار زیبا و
آدرس تخیلی که ما فقط گوش.
نقاط در آن است که با من اختلاف نظر وجود دارد ، و از آن شده است وظیفه من به
نشان می دهد آنها را به عنوان آنها به وجود آمد ، اما ، با وجود این ، آقای Waldron تا انجام خود را
و جسم ، که جسم را به یک
حساب کاربری ساده و جالب از آنچه او به conceives شده است تاریخ ما
سیاره.
سخنرانی معروف هستند به گوش دادن به ساده ترین ، اما آقای Waldron "(در اینجا او مخابره و
چشم در مدرس دانشگاه) : "من وقتی که من می گویند که آنها لزوما هر دو بهانه
سطحی و گمراه کننده ، از آنها
به درک مخاطبان نادان درجه. "
(طعنه امیز تشویق.) "سخنرانان معروف در طبیعت آنها
انگل. "
(عصبانی حرکت اعتراضی از آقای Waldron.)
"آنها برای شهرت و یا پول نقد و بهره برداری از کار که توسط بضاعت خود را انجام داده و
ناشناخته برادران.
یکی از کوچکترین این واقعیت جدید به دست آمده در آزمایشگاه ، یک آجر ساخته شده به معبد
علم ، بسیار بیشتر از هر نمایشگاه دست دوم عبور می کند که یک ساعت بیکار ، اما
هیچ نتیجه مفید می تواند در پشت آن را ترک کنند.
من را به جلو این انعکاس آشکار است ، از هر گونه تمایل به بی اعتبار کردن آقای Waldron
به ویژه ، اما شما ممکن است احساس خود را نسبت به اشتباه و از دست دادن نیست
ستارهء تابع ستارهء دیگری برای کشیش بالا است. "
(در این مرحله آقای Waldron زمزمه به رئیس ، half که بلند شد و گفت چیزی
به شدت به خود را در آب تنگ.) "اما به اندازه کافی از این!"
(با صدای بلند و طولانی مدت سلامتی.)
"اجازه بدهید به برخی از موضوع های مورد علاقه گسترده تر منتقل می شود.
چه نقطه خاص که بر اساس آن من ، به عنوان یک محقق اصلی ، اند
چالش دقت مدرس دانشگاه ، ما را؟
این بر تداوم انواع خاصی از زندگی حیوانی به زمین است.
من به این موضوع صحبت می کنند نه به عنوان یک آماتور ، و نه ، من ممکن است اضافه کنید ، به عنوان محبوب
استاد ، اما من به عنوان یکی که وجدان علمی او را وادار به رعایت صحبت
نزدیک به واقعیت ، وقتی که من می گویند که آقای
Waldron بسیار اشتباه فرض که چون او خود را ندیده تا
به نام حیوانات ماقبل تاریخ ، در نتیجه این موجودات دیگر وجود داشته باشد.
آنها در واقع ، او گفته است ، اجداد ما هستند ، اما ، اگر من ممکن است استفاده
بیان ، معاصر اجداد ما ، که هنوز می توان با تمام شنیع خود را در بر داشت
و دشوار از ویژگی های است که اگر یک
اما انرژی و جسارت به دنبال haunts است.
موجودات که به ژوراسیک قرار بود ، هیولا که شکار کردن و
ببلعند ، بزرگترین و شدیدترین ما پستانداران ، هنوز هم. وجود دارد "
(فریادهای "حقه بازی!"
"اثبات آن!" "چگونه می دانید؟"
"سوال!") "چگونه من می دانم ، شما از من بپرسید؟
من می دانم چرا که من سفر کرده اند haunts مخفی خود را.
من می دانم چرا که من را دیده اند ، برخی از آنها را. "(تشویق ، داد و بیداد ، و صدا ،" دروغگو! ")
"من دروغگو؟"
(عمومی دلچسب و پر سر و صدا موافقت.) "من از شنیدن آیا کسی بگویم که من دروغگو بود؟
آیا کسی که به نام من دروغگو لطفا ایستادن ممکن است که من او را می دانید؟ "
(A صدا ، "او است ، آقا!" و یک فرد کمی بی ضرر در عینک ،
مبارزه با خشونت ، تا در میان یک گروه از دانش آموزان برگزار شد.)
"آیا سرمایه گذاری به با من تماس دروغگو؟"
("نه ، آقا ، نه!" فریاد زد : متهم ، از بین رفت و مانند یک جک در جعبه.)
"اگر هر فرد در سالن این جرأت را به شک صحت من ، من باید خوشحال به چند
کلمات با او بعد از سخنرانی. "
("دروغگو!") "چه کسی گفت که؟"
(باز هم بی ضرر one انداخت به شدت ، از بالا به بالا بود
هوا می باشد.)
"اگر من در میان شما نازل ----» (کر عمومی "بیا ، عشق ، بیا!" که
قطع اقدامات برای برخی لحظات ، در حالی که رئیس ، ایستاده
و تکان دادن هر دو دست خود را ، به نظر می رسید انجام موسیقی است.
استاد ، با چهره اش برافروخته ، سوراخ های بینی خود را گشاد و ریش خود را bristling ،
در حال حاضر در خلق و خوی مناسب از جا در رفته بود.)
"هر کاشف بزرگ شده است با بی اعتقادی همان ملاقات کرد -- نام تجاری مطمئن از
نسل احمق.
وقتی که حقایق بزرگ قبل از شما گذاشته ، شما باید شهود ، تصور نمی
که به شما کمک کند تا آنها را درک کنید.
شما فقط می توانید گل در مردانی که در معرض خطر جان خود را برای باز کردن زمینه های جدید به پرتاب
علم. شما را آزار پیامبران!
گالیله!
داروین ، و من ---- "(تشویق طولانی و کامل قطع.)
همه این را از یادداشت های من عجله گرفته شده در آن زمان ، که به مفهوم کمی از
هرج و مرج مطلق به که در مجمع به حال در این زمان شده است کاهش می یابد.
فوق العاده بود پس داد و بیداد که خانمها چند در حال حاضر مورد ضرب و شتم بود و عجله
عقب نشینی.
قبر و کشیش سالمندان به نظر می رسید به لحظه با روح غالب و به شدت به عنوان
دانش آموزان ، و من تو را دیدم سفید ریش مردان رو به افزایش و تکان دادن مشت خود را در
استاد بی عاطفه.
مخاطبان کل بزرگ seethed و simmered مانند یک دیگ جوش.
استاد در زمان یک گام به جلو و بزرگ هر دو دست خود را.
چیزی آنقدر بزرگ و دستگیری و مردانه در مرد وجود دارد که صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب بود و
فریاد به تدریج فاصله خود را قبل از حرکت فرمان و چشم استادانه اش کشته شدند.
او به نظر می رسد یک پیام قطعی.
آنها hushed به آن را بشنود. "من شما را بازداشت نمی کند ،" او گفت.
"این است که ارزش آن نیست.
حقیقت این است حقیقت ، و سر و صدا از تعدادی از مردان جوان احمقانه -- و ، من ترس من باید
اضافه کردن ، از خود سالمندان به همان اندازه احمقانه -- می تواند این موضوع تاثیر نمی گذارد.
من ادعا می کنند که من باز یک رشته جدید به علم است.
شما در آن اختلاف. "(Cheers.)
"سپس شما من را به آزمون.
آیا شما معتبر یکی یا بیشتر از تعداد خود را به خارج به عنوان نمایندگان خود را
و آزمون بیانیه من به نام شما؟ "
آقای Summerlee ، استاد کهنه از آناتومی مقایسه ای ، گل سرخ ، در میان
مخاطب ، یک بلند ، باریک ، انسان ، تلخ و با جنبه های پژمرده از متکلم.
او خواست ، او گفت ، به درخواست پروفسور چلنجر که آیا نتایج را به که او
حال در اظهارات خود اشاره در طول یک سفر به سر چشمه به دست آمده است
از آمازون ساخته شده توسط او دو سال قبل از.
پروفسور چلنجر پاسخ داده بودند.
آقای Summerlee مورد نظر بدانید که چگونه از آن بود که پروفسور چلنجر ادعا کرد که
اکتشافات در آن مناطق که توسط والاس ، بیتس نشده است ساخته شده ، و
دیگر کاشفان قبل از ایجاد پست علمی است.
پروفسور چلنجر پاسخ داده که آقای Summerlee ظاهر می شود گیج کننده است
آمازون با تیمز ، که در واقع یک رودخانه های کمی بزرگتر ، که آقای
Summerlee ممکن است علاقه مند به دانستن است که
با Orinoco ، که در ارتباط با آن ، برخی از fifty هزار مایل از کشور
تا باز شد ، و آنقدر گسترده است که در یک فضای آن را برای یک نفر به غیر ممکن نیست
پیدا کردن آنچه از دست رفته دیگر بود.
آقای Summerlee ، با لبخند اسید اعلام کرد ، که او به طور کامل درک تفاوت
بین تیمز و آمازون ، که در غیر این واقعیت است که هر گونه ادعای در مورد
سابق می شود ، مورد آزمایش قرار گرفته در حالی که در مورد دوم می تواند نیست.
او موظف خواهد بود اگر پروفسور چلنجر به عرض و طول جغرافیایی را
از کشور که در آن حیوانات ماقبل تاریخ به یافت می شود.
پروفسور چلنجر پاسخ داد که او چنین اطلاعاتی برای اهداف خوب این سایت متعلق به
از خود را خواهد کرد ، اما آماده آن را با اقدامات احتیاطی مناسب را به یک کمیته
انتخاب از مخاطب.
آیا آقای Summerlee خدمت در چنین کمیته و آزمون داستان خود را در فرد؟
آقای Summerlee : "بله ، من خواهد شد." (بزرگ تشویق.)
پروفسور چلنجر : "پس از آن تضمین می کنم که من در دست های خود را در محل از جمله
مواد و شما را قادر خواهد راه خود را پیدا کنید.
این تنها حق ، با این حال ، از آقای Summerlee می رود برای بررسی بیانیه من است که من
باید یک یا چند با او که ممکن است او را بررسی کرده اند.
من نمی خواهد از شما پنهان است که مشکلات و خطرات وجود دارد.
آقای Summerlee خواهد شد یکی از همکاران جوان تر نیاز دارند.
می خواهم برای داوطلبان؟ "
این است که به این ترتیب که بحران بزرگ زندگی مرد چشمه در او.
آیا من تصور است که وقتی وارد سالن بود که من به تعهد خودم را به یک
ماجراجویی متحیر از حال تا به حال به من در خواب من آمده است؟
اما گلادیس -- بود آن را فرصت بسیار که از او سخن گفت نه؟
گلادیس را به من گفت به. من به پا فنر بود.
من در صحبت کردن ، و در عین حال من هیچ واژه ها آماده کرده بود.
Tarp هنری ، همدم من ، برداشت و در دامن من بود و من شنیده ام او را زمزمه ، "بنشینید
پایین ، مالون!
آیا یک الاغ عمومی از خود نیست. "در همان زمان من آگاه بود که قد بلند ،
مرد ، با موهای نازک زنجبیلی تاریک ، چند نفر در مقابل من نیز بر او بود
فوت است.
او پشت به من با چشم سخت عصبانی glared ، اما من حاضر به دادن راه.
"من خواهد شد ، آقای رئیس ،" من حفظ تکرار دوباره و دوباره.
"نام!
نام و نام خانوادگی "گریه مخاطبان. "اسم من ادوارد مالون دان است.
من خبرنگار از روزنامه روزانه. من ادعا می شود کاملا بی تعصب
شاهد هستم. "
»نام شما ، آقا؟" رئیس خواسته از رقیب بلند من.
"من خداوند جان Roxton.
من در حال حاضر تا آمازون شده است ، من می دانم در تمام زمین ، و به ویژه
شرایط برای این بررسی است. "
"شهرت خداوند جان Roxton به عنوان یک ورزشکار و یک مسافر است ، البته ،
مشهور در جهان ، گفت : "رئیس" در همان زمان آن را قطعا خواهد بود و به
یک عضو از مطبوعات به چنین سفر. "
"سپس من حرکت می کند ، گفت :" پروفسور چلنجر ، "که هر دو این آقایان انتخاب شوند ، به عنوان
نمایندگان در این جلسه ، به همراه Summerlee استاد بر خود
سفر به بررسی و گزارش بر این حقیقت از اظهارات من است ".
و بنابراین ، در میان فریاد و تشویق ، سرنوشت ما ، تصمیم گرفته شد و من پیدا کردم خودم به عهده
در دور کنونی که انسان swirled به سمت درب ، با نصف ذهن من حیرت زده کرد
پروژه های گسترده جدید که تا قبل از آن به طور ناگهانی افزایش یافت.
همانطور که از سالن من آگاهانه برای یک لحظه از خنده عجله از ظهور
دانش آموزان -- را به پیاده رو ، و از بازو و دارای حق اعمال یک چتر سنگین ، که افزایش و
کاهش یافت و در میان آنها.
سپس ، در میان مخلوطی از ناله و سلامتی ، پروفسور چلنجر در کالسکه الکتریکی
ام افت از محدود کردن ، و من خودم راه رفتن در زیر نور نقره ای از رجنت در بر داشت
خیابان پر از افکار و گلادیس از تعجب به آینده من.
ناگهان شد یک تماس در آرنج من وجود دارد.
من شد و پیدا کردم خودم را به طنز آمیز ، چشم استادانه از بلند ، باریک به دنبال
مردی که داوطلب شده بود به همراه من در این تلاش عجیب و غریب.
"آقای مالون ، من درک می کنم ، گفت : "او.
"ما به اصحاب -- چه؟ اتاق من تنها در جاده هستند ، در
آلبانی.
شاید شما که مهربانی را به من نیم ساعت یدکی داشته باشند ، برای یک یا وجود دارد
دو چیز است که من به شدت می خواهم بگویم به شما. "