Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 5. نامه ای از خانم مینا موری به خانم لوسی
WESTENRA
9 ماه مه. عزیزترین من لوسی ،
ببخش تاخیر طولانی من در نوشتن ، اما من شده اند به سادگی با کار غرق شده است.
زندگی خانم دستیار گاهی اوقات در تلاش است.
اشتیاق من با شما باشد ، و در کنار دریا ، جایی که ما می توانیم صحبت با هم آزادانه و
ساخت قلعه ها در هوا.
کار بسیار سخت به تازگی ، زیرا من می خواهم به نگه دارید تا با جاناتان
مطالعات انجام شده ، و من تمرین تند نویسی بسیار پشتکاری قابل ملاحظه است.
هنگامی که ما با هم ازدواج باید قادر به مفید باشد به جاناتان ، و اگر من می توانم تند نویس
و به اندازه کافی من طول می کشد آنچه او می خواهد در این راه می گویند و نوشتن آن را برای او
در ماشین تحریر ، که در آن نیز من تمرین بسیار سخت است.
من و او گاهی اوقات بطور مختصر نامه نوشتن و او stenographic نگه
مجله از سفر خود در خارج از کشور.
هنگامی که من با شما هستم من باید دفترچه خاطرات را در همان راه نگه می دارد.
من یکی از آن معنی نیست که صفحات دو به هفته با یکشنبه ، فشرده در گوشه ای
خاطرات روزانه ، بلکه یک نوع مجله که من می تواند در هر زمان که احساس می کنم تمایل نوشتن.
من فرض کنید نه وجود خواهد داشت بسیاری از علاقه به مردم دیگر ، اما نمی باشد.
در نظر گرفته شده برای آنها.
من ممکن است آن را به جاناتان نشان می دهد برخی از روز اگر در آن وجود دارد هر چیزی ارزش به اشتراک گذاری ، بلکه آن است که
واقعا کتاب ورزش.
من باید سعی کنید به انجام می بینم روزنامه نگاران بانوی ، مصاحبه و نوشتن
شرح و تلاش برای به یاد داشته باشید مکالمات.
به من گفته شده که با کمی تمرین ، می توان تمام است که می رود یا که یکی به یاد داشته باشید
شنود گفت : در طول یک روز. با این حال ، ما باید ببینید.
من شما را از برنامه های کوچک من وقتی یکدیگر را ملاقات کنیم بگویید.
من فقط چند خطوط عجولانه از جاناتان از ترانسیلوانیا.
او به خوبی ، خواهد شد و در بازگشت در حدود یک هفته است.
من اشتیاق به شنیدن تمام اخبار خود را. باید برای دیدن به کشورهای عجیب و غریب است.
من تعجب می کنم که اگر ما ، منظورم جاناتان و من ، تا کنون با یکدیگر باید به آنها مراجعه کنید.
ده زنگ زنگ ساعت وجود دارد. خداحافظ.
محبت شما
مینا
تمام اخبار هنگامی که شما نوشتن را به من بگویید. شما باید گفت : نه من هیچ چیز را برای طولانی
زمان. من شنیدن شایعات ، و به خصوص از قد بلند ،
مرد خوش تیپ ، با موهای فرفری؟؟
نامه ، WESTENRA لوسی به مینا موری 17 ، خیابان چتم
چهارشنبه من عزیزترین در منا ،
من باید بگویم که من مالیات بر شما بسیار ناعادلانه با یک خبرنگار بد بودن.
من به شما نوشت : دو بار از آنجایی که ما یکدیگر جدا شدند و آخرین نامه خود را تنها دوم شما.
علاوه بر این ، من چیزی به شما بگویم.
واقعا هیچ چیز به شما علاقه وجود دارد. شهر بسیار دلپذیر است فقط در حال حاضر ، و ما بروید
معامله بزرگ به تصویر گالری و برای قدم زدن و سواری در پارک.
همانطور که به مرد قد بلند ، موهای فرفری ، گمان می کنم آن را به یکی بود که با من در آخرین بود
پاپ. کسی تا به آشکارا گفتن داستان است.
آقای Holmwood بود.
او اغلب به ما می آید ، و او و ماما بر روی خیلی خوب با هم ، آنها را
چیزهای زیادی به صحبت کردن در مورد مشترک.
ما چند وقت پیش یک مرد ملاقات کرد که فقط برای شما انجام دهد ، اگر شما در حال حاضر مشغول نیست
به جاناتان. او parti عالی است ، خوش تیپ بودن ،
و خاموش ، و تولد خوب است.
او یک دکتر است و واقعا باهوش است. فانتزی!
او تنها نه و بیست است ، و او دارای پناهندگی بسیار زیاد دیوانه زیر خود را
مراقبت.
آقای Holmwood او را به من معرفی ، و او به نام در اینجا به ما مراجعه کنید ، و اغلب می آید در حال حاضر است.
من فکر می کنم او یکی از مردان مصمم من دیدم ، و در عین حال اغلب آرام است.
او به نظر می رسد کاملا ساکت است.
من می توانم فانتزی فوق العاده قدرت او باید بیش از بیماران خود.
او عادت کنجکاو به دنبال یکی مستقیم در صورت ، تا اگر تلاش برای خواندن
افکار.
او تلاش می کند این کار را با من بسیار است ، اما خودم تملق گفتن من او یک مهره سخت به
کرک. من می دانم که از شیشه ای من.
آیا شما تا به حال سعی کنید چهره خود را به خواندن؟
من ، و من می توانم به شما آن است که یک مطالعه بد نیست ، می دهد و شما مشکل را بیش از شما
می توانید و اگر شما آن را هرگز تلاش نکرده فانتزی.
او می گوید که من او را مطالعه کنجکاو روانی استطاعت ، و من متواضعانه من فکر می کنم
من ، همانطور که می دانید ، نه علاقه کافی در لباس قادر به توصیف
مد جدید. لباس با مته سوراخ است.
این زبان عامیانه است ، اما ذهن هرگز.
آرتور می گوید که بتوان آن را هر روز است. وجود دارد ، آن است که همه ، مینا ، به ما گفته
تمام اسرار ما را به یکدیگر از آنجایی که ما کودکان بودند.
ما خوابیده با هم و با هم خورده ، و خندید و گریه با هم ، و در حال حاضر ،
هر چند که من صحبت کرده اند ، من می خواهم به صحبت می کنند بیشتر است.
اوه ، مینا ، می تواند شما را نه حدس می زنم؟
من او را دوست دارم. من فروتن که من می نویسم ، هر چند من
فکر می کنم او به من را دوست دارد ، او به من گفت نه در کلمات.
اما ، اوه ، مینا ، من او را دوست دارم.
من او را دوست دارم! وجود دارد ، که به من می کند خوب است.
ای کاش من با شما بودند ، عزیزم ، توسط آتش در آوردن لباس به شیوه نشسته ، به عنوان استفاده می شود به نشستن ، و
من سعی کنید که به شما بگوید آنچه من احساس می کنم.
من نمی دانم که چگونه من به نوشتن این حتی به شما.
من می ترسم برای متوقف کردن ، و یا من باید نامه را پاره کردن ، و من نمی خواهم برای متوقف کردن ، برای من
این کار را می خواهم به شما بگویم.
اجازه دهید من از شما در یک بار می شنوند و من تمام است که شما را در مورد آن فکر می کنم بگویید.
مینا ، دعا برای شادی من. لوسی
PS -- من باید به شما بگویم این یک راز نیست.
خیر دوباره. L.
نامه WESTENRA لوسی به مینا موری 24
من عزیزترین مینا ، با تشکر از شما و با تشکر از شما و با تشکر از دوباره برای
نامه شیرین خود.
پس از آن بود به خوبی توانست به شما بگوید و همدردی خود را.
عزیزم ، باران هرگز اما هرچه است. درست چگونه ضرب المثل قدیمی.
در اینجا هستم ، که باید بیست در ماه سپتامبر ، و در عین حال من یک پیشنهاد به حال هرگز
تا امروز ، یک پیشنهاد واقعی نیست ، و امروز من تا به حال سه.
فانتزی!
سه پیشنهاد در یک روز! آن را نه افتضاح!
من احساس می کنم متاسفم ، واقعا و واقعا پوزش می طلبیم ، برای دو نفر از همراهان فقیر.
اوه ، مینا ، من خیلی خوشحال هستم که من نمی دانم چه چیزی را باید با خودم انجام است.
سه پیشنهاد!
اما ، به خاطر نیکی '، هر یک از دختران بگویید نیست ، یا آنها خواهد بود تمام
انواع ایده های عجیب و تصور خود را مجروح و slighted اگر خود را در
اولین روز در خانه آنها شش می کنید حداقل.
بعضی از دختران تا بیهوده!
شما و من ، مینا عزیز ، که درگیر و در حال رفتن به حل و فصل کردن به زودی soberly به
قدیمی زنان ، ازدواج می تواند پوچی خوار شمردن.
خوب ، من باید به شما در مورد سه بگویید ، اما شما باید آن را یک راز نگه دارید ، عزیزم ، از هر
یکی به جز ، البته ، جاناتان. شما او را به چون من ، اگر من
در محل شما ، قطعا آرتور بگویید.
زن باید که به همه چیز شوهرش.
آیا فکر نمی کنید به طوری عزیز؟ من باید عادلانه باشد.
مردان مانند زنان ، قطعا همسران خود ، کاملا عادلانه است را آنها.
و زن ، من می ترسم ، همیشه نه کاملا عادلانه است که باید به آنها.
خب ، عزیز من ، شماره یک درست قبل از ناهار.
من به شما از او به خبرنگاران گفت ، دکتر جان سوارد ، پناهندگی مرد دیوانه ، با فک قوی و
پیشانی خوب است.
او بسیار سرد بود ظاهر شد ، اما عصبی همان.
او آشکارا به حال تحصیل خود را به عنوان به تمام انواع چیزهای کمی و
به یاد آنها است ، اما او تقریبا موفق به نشستن بر روی کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی خود ، که مردان نمی
عموما زمانی که آنها خنک ، و پس از آن
وقتی که او می خواست تا در سهولت ظاهر می شود او بازی با لانست در راه است که من ساخته شده نگه داشته
تقریبا فریاد می زنند. او به من صحبت می کرد ، مینا ، بسیار
صریح.
او به من گفت چقدر عزیز من به او بود ، هرچند او مرا بسیار کمی شناخته شده بود ، و عمر خود را
خواهد بود با من برای کمک و تشویق او را.
او که قرار بود به من بگویید چگونه ناراضی او خواهد بود اگر من برای او اهمیتی نمی دهند ، اما
وقتی که من گریه او را دیدم او گفت : او را به حیوان بود و نمی اضافه کردن به مشکل حال حاضر من.
سپس او را شکست و پرسید : اگر من می تواند او را در زمان عشق ، و زمانی که من را تکان داد سر من او
دست لرزید ، و پس از آن با برخی از تردید او از من پرسید که آیا من در حال حاضر مراقبت
برای هر کس دیگر.
او آن را بسیار ظریفانه و گفت که او نمی خواست به زور گرفتن اعتماد به نفس من از من ،
اما فقط می دانیم ، چرا که اگر قلب یک زن آزاد بود ، یک مرد ممکن است امید داشته باشند.
و سپس ، مینا ، احساس کردم نوعی وظیفه به او بگویید که یکی وجود دارد.
من فقط به او گفتم که زیاد است ، و سپس او ایستاد ، و او نگاه بسیار قوی و
بسیار جدی او هر دو دست من را در خود گرفت و گفت که او امیدوار است من خوشحال می شود ، و
که اگر من همیشه می خواستم به دوستان من باید او را را یکی از بهترین من شمارش.
اوه ، مینا عزیز ، من نمی تواند کمک کند گریه ، و شما باید این نامه که تمام خشک را بهانه ای.
پیشنهاد به منظور بسیار خوب و همه آن نوع از چیزی که است ، اما آن را در تمام نمی باشد.
خوشحال چیز زمانی که شما برای دیدن یک شخص فقیر ، که شما می دانید شما را دوست دارد صادقانه ،
رفتن دور و به دنبال همه دل شکسته ،
و می دانیم که ، بدون توجه به آنچه که او ممکن است در حال حاضر می گویند ، شما در حال عبور از خود
زندگی است. عزیزم ، من در اینجا باید متوقف شود ، من در حال حاضر
بنابراین احساس بدبختی ، هر چند که من خیلی خوشحال هستم.
شب. آرتور به تازگی رفته ، و من در بهتر احساس
ارواح نسبت به زمانی که من سمت چپ خاموش ، بنابراین من می توانم در گفتن شما در مورد روز.
خب ، عزیز من ، شماره دو پس از صرف ناهار.
او یک شخص خوب ، از تگزاس آمریکا است ، و او خیلی جوان است و تا تازه به نظر می رسد
که آن را تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد که او به مکان های بسیاری از شده است و چنین
ماجراجویی.
من با فقرا Desdemona همدردی زمانی که او تا به حال چنین جریان ریخت در گوش او را ، حتی
یک مرد سیاه پوست.
گمان می کنم که ما زنان هستند بزدل به طوری که ما فکر می کنیم یک مرد به ما از صرفه جویی در
ترس ها ، و ما از او ازدواج. من می دانم که در حال حاضر آنچه من انجام دهید اگر من یک مرد بود
و می خواستم به یک دختر مرا دوست.
نه ، من برای آقای Morris در گفتن داستان خود را برای ما ، نه ، و آرتور هرگز
گفت : هیچ ، و در عین حال... عزیزم ، من قدری قبلی است.
آقای کوئینسی P. موریس من به تنهایی در بر داشت.
به نظر می رسد که انسان همیشه پیدا کردن یک دختر به تنهایی.
نه ، او می کند ، نه برای آرتور دو بار سعی کردم به احتمال ، و من کمک به او تمام من
می تواند ، من شرمنده به آن می گویند.
من باید شما را از قبل می گویند که آقای Morris در همیشه نمی صحبت عامیانه است که به گفتن نیست ،
او هرگز تا به غریبه ها و یا قبل از خود ، برای او است که واقعا به خوبی تحصیل کرده و
دارای منش های نفیس می کند ، اما او متوجه
است که آن را به من خوشحال به شنیدن زبان عامیانه آمریکایی صحبت او را ، و هر زمان که من وجود داشت ، و
هیچ کس به شوکه شده وجود دارد ، او گفت : چنین چیزهایی خنده دار.
من می ترسم ، عزیز من ، او آن را اختراع از همه ، برای آن را دقیقا به هر چیز دیگری متناسب با
او برای گفتن دارد. اما این راه زبان عامیانه است.
من خودم نمی دانم اگر من همیشه باید صحبت عامیانه.
من نمی دانم اگر آرتور آن را دوست دارد ، به عنوان من شنیده ام که هرگز و هر گونه استفاده او را به عنوان رتبهدهی نشده است.
خب ، آقای Morris در کنار من نشسته و نگاه او می تواند به عنوان شاد و با نشاط است ، اما
من می توانم همه همان است که او بسیار عصبی بود.
او دست من را در خود گرفت ، و گفت : تا کنون خوش...
: "خانم لوسی ، من می دانم که من به اندازه کافی خوب است برای تنظیم fixin از کفش های کوچک خود را ،
اما من حدس می زنم اگر شما صبر کنید تا شما پیدا کردن یک مرد است که شما به آنها هفت جوان پیوستن
زنان مبتلا به لامپ هنگامی که شما را ترک.
آیا شما فقط گیر کردن در کنار من و اجازه دهید ما به پایین جاده طولانی با هم نیست ،
رانندگی در مهار دو؟ "
خب ، او نگاه خیلی خوب خوش خلق و با نشاط است که به نظر نمی رسد نیمی از پس به سخت
امتناع او آن را به عنوان فقیر دکتر سوارد.
من هم گفتم ، تا به آرامی به عنوان من می تواند ، که من چیزی از hitching نمی دانم ، و
من شکسته در مهار هنوز.
سپس به او گفت که او را به شیوه ای نور سخن گفته بود ، و او امیدوار است که اگر او تا به حال ساخته شده
اشتباه در انجام این کار در مناسبت تا گور است ، چنان با اهمیت ، و برای او ، من
ببخشد او را.
او واقعا نگاه جدی زمانی که او در آن گفت ، و من نمی تواند کمک کند احساس
مرتب کردن بر اساس از وجد و سرور که او شماره دو در یک روز بود.
و سپس ، عزیزم ، قبل از اینکه بتوانم یک کلمه می گویند او شروع به ریختن از تورنت کامل
عشق ساخت ، تخمگذار قلب و روح خود را در پاهای من است.
او نگاه به طوری جدی بیش از آن که من دوباره باید هرگز فکر می کنم که یک مرد باید
بازیگوش همیشه ، و هرگز جدی ، چرا که او در زمان های فراخ است.
گمان می کنم او را دیدم چیزی در چهره ام که او را چک ، برای او به طور ناگهانی متوقف و
گفت : با نوعی غیرت مردانه است که من می توانستم او را برای من شده بود دوست
آزاد...
"لوسی ، دختر دل صادقانه شما ، من می دانم.
من نباید اینجا صحبت کردن با شما من در حال حاضر اگر من اعتقاد نداشت در حد grit تمیز کنید ،
حق را از طریق به عمق روح خود را.
به من بگو ، مثل یک رفیق شفیق خود را به دیگری است ، هر کس دیگری که به شما برای مراقبت وجود دارد؟
و اگر وجود دارد من هرگز به شما وسعت مو مشکل دیگر ، اما خواهد بود ، اگر شما
شما اجازه من ، یک دوست بسیار وفادار است. "
مینا عزیز من ، چرا مردان نجیب تا زمانی که ما زنان بسیار کمی از آنها را به ارزش؟
در اینجا بود من تقریبا سرگرم کننده ساخت این دل نجیب زاده واقعی.
من را به اشک پشت سر هم ، من می ترسم ، عزیز من ، شما این نامه بسیار درهم و برهم در فکر می کنم
راه بیش از ، و من واقعا احساس بسیار بد است.
چرا نمی توانند به دختر اجازه می دهد تا ازدواج با سه مرد ، و یا به عنوان بسیاری از او می خواهید ، و صرفه جویی در همه این
مشکل؟ اما این الحاد است ، و من باید آن را می گویند.
من خوشحالم که بگویم که ، هر چند من گریه میکرد ، من قادر به شجاع آقای Morris در 'نگاه
چشم ها ، و من به او گفتم از راست... "بله ، برخی از من عاشق وجود دارد ، هر چند او
به من گفته نشده است که او حتی به من را دوست دارد. "
من حق را به او صحبت می کنند تا رک و پوست کنده ، واقعا برای نور را به چهره اش آمد ، و او
قرار دادن هر دو دست خود و معدن را در زمان ، من فکر می کنم آنها را من به او و گفت : در
دلچسب راه...
آن دختر شجاع من است. بهتر است ارزش که دیر برای شانس
برنده شدن به شما از بودن در زمان برای هر دختر دیگری در جهان است.
آیا گریه ، عزیز من ندارد.
اگر آن را برای من ، مهره هستم سخت به کرک و من آن را ایستاده.
در صورتی که دیگر نشانی از شادی خود را نمی دانم ، خوب ، او بهتر است برای آن نگاه کنید
به زودی ، و یا او باید برای مقابله با من.
دختر کوچولو ، صداقت و شهامت را ساخته اند من یک دوست ، و که نادرتر از
عاشق ، خودخواه تر به هر حال. عزیزم ، من قصد دارم به تنهایی زیبا
راه رفتن بین این و پادشاهی بیا.
آیا شما به من یک بوسه به من بدهید؟ این خواهید بود چیزی برای حفظ کردن تاریکی
در حال حاضر و پس از آن.
شما می توانید ، می دانید ، اگر دوست دارید ، برای آن دیگر خوب ، و یا به شما نمی تواند عشق
او صحبت کرده است ، نشده است. "
که کاملا من برنده شد ، مینا ، برای آن بود شجاع و شیرین از او ، نجیب و بیش از حد ، به
رقیب بود؟ و او آنقدر غمگین ، بنابراین من خم شدن بیش از و بوسید
او.
او با دو دست خود را در ایستاد ، و به عنوان او را به صورت من نگاه کرد ، من می ترسم
من شد سرخ شدن بسیار ، او گفت ، "دختر کوچولو ، من دست خود را ، و شما را بوسید
من ، و اگر این چیزها را ندارد ما هیچ چیز دوستان هرگز.
با تشکر از شما برای صداقت شیرین خود را به من ، و خداحافظ. "
او واپیچیدن دست من ، و گرفتن کلاه خود ، مستقیما از اتاق را بدون رفت
نگاهی به گذشته ، بدون پارگی و یا یک تیردان یا مکث ، و من گریه مانند یک نوزاد.
آه ، چرا باید یک انسان مانند آن ساخته می شود ناراضی زمانی که تعداد زیادی از دختران مورد وجود دارد
که زمین او در گام زد عبادت؟
من می دانم من اگر من آزاد بودند ، فقط من نمی خواهم به صورت آزاد.
عزیزم ، این کاملا به من عصبانی می شوند ، و من احساس می کنم من نمی توانم فقط در یک بار نوشتن از شادی ،
پس از گفتن شما از آن ، و من نمی خواهید از شماره سه تا زمانی که می تواند
همه خوشحال.
همیشه دوست داشتنی خود را... لوسی
PS -- اوه ، در مورد شماره سه ، من باید به شما بگویم از عدد سه ، نیاز دارم؟
علاوه بر این ، آن بود همه تا اشتباه است.
این به نظر می رسید فقط یک لحظه از آمدن او را به داخل اتاق تا هر دو دست خود گرد
من ، و او به من بوسیدن. من بسیار بسیار خوشحالم ، و من نمی دانم
آنچه که من انجام داده اند به آن شایسته است.
من فقط باید در آینده سعی کنید به نشان می دهد که من برای همه او ناسپاس به خدا
خوبی به من در ارسال به من چنین عاشق ، از جمله شوهر ، و یک دوست.
خداحافظ.
DR. خاطرات سوارد "(مخفی خواهد ماند در گرامافون) 25.-- جزر و مد در اشتها فروکش کردن امروز.
می تواند غذا خوردن ، و نه می تواند استراحت ، بنابراین دفتر خاطرات به جای. از زمان رد من از دیروز من یک مرتب سازی بر اساس
احساس خالی.
به نظر می رسد هیچ چیز در دنیا از اهمیت کافی به ارزش انجام است.
همانطور که من می دانستم که تنها درمان برای این نوع از چیزی که به کار بود ، من در میان رفت
بیماران می شود.
من برداشت فراهم کرده است که مطالعه علاقه زیادی به من.
او است تا عجیب و جالب است که من مصمم هستم و همچنین من می توانم او را درک.
امروز به نظر می رسید برای دریافت نزدیکتر از هر زمان دیگری قبل از قلب رمز و راز خود را.
من او را مورد پرسش به طور کامل از من تا کنون انجام داده بود ، با نظر به ساخت خودم استاد
از واقعیت از توهم خود.
به روش من انجام آن وجود دارد بود ، من در حال حاضر ، چیزی از ظلم و بیداد.
من به نظر می رسید مایل به نگه داشتن او را به نقطه ای از دیوانگی اش ، چیزی که من با اجتناب از
بیماران من دهان جهنم.
(Mem. ، تحت چه شرایطی من گودال جهنم اجتناب نیست؟)
گوشی Romae venalia sunt. قیمت آن جهنم است!
اگر هر چیزی در پشت این غریزه وجود دارد ، آن را ارزشمند باشد آن را ردیابی پس از آن
با دقت ، بنابراین من بهتر است به انجام این کار اغاز ، در نتیجه...
R. M ، Renfield ، سن 59.
خلق و خوی خوش مشرب ، توانایی فیزیکی بزرگ ، مرضی تحریکی ، دورههای
تیره ، پایان دادن که من نمی توانم را ، در برخی از ایده های ثابت.
من فرض که خلق و خوی خوش مشرب خود و پایان دادن به نفوذ اخلال در
تمام ذهنی ، انجام شده ، یک مرد احتمالا خطرناک ، احتمالا خطرناک است اگر
بدون خود خواهی.
در احتیاط مردان خودخواه است که به عنوان یک زره برای دشمنان خود را به عنوان را برای خود امن.
آنچه من بر این نکته فکر می کنم این است ، هنگامی که خود نقطه ثابت ، قوه جاذبه مرکز
متعادل با گریز از مرکز.
هنگامی که وظیفه ، یک علت ، و غیره ، نقطه ثابت است ، نیروی دوم بزرگتر است ، و
تصادف تنها و یا یک سری از حوادث می توانید آن را تعادل می باشد.
نامه QUINCEY P. موریس به محترم. ARTHUR HOLMOOD
25 ماه مه است. هنر عزیزم ،
ما نخ شده توسط آتش در دشتهای گفته ، و لباس پوشیدن و زخم های یکدیگر
پس از تلاش فرود در مارکاز ، و healths مست در ساحل تیتیکاکا.
نخ به گفته شود ، و زخم های دیگر شفا می شود ، و دیگری سلامت را به وجود دارد
نباید مست. آیا شما اجازه این در آتش من
فردا شب؟
من هیچ تردیدی در شما خواسته است ، که من می دانم بانوی مسلم است این است به برخی از درگیر
مهمانی شام ، و شما آزاد هستید. تنها وجود داشته باشد یکی دیگر ، PAL قدیمی ما
در کره ، جک سوارد.
او آینده ، بیش از حد ، و ما هر دو می خواهند به مخلوط weeps ما بیش از فنجان شراب ، و
نوشیدن سلامت با تمام قلب ما را به شادترین انسان را در تمام جهان گسترده ای است که
برنده noblest قلب که خدا ساخته شده است و بهترین ارزش برنده شده است.
ما به شما قول استقبال دلچسب و درود دوست داشتنی ، و سلامت به عنوان واقعی به عنوان
دست راست خود را.
ما باید هر دو سوگند به شما را در خانه را ترک اگر شما می نوشند خیلی عمیق است به یک جفت خاصی از
چشم. بیا!
مال شما ، همیشه و همیشه ،
Quincey P. Morris در
تلگراف از ARTHUR HOLMWOOD QUINCEY P. نوعی رقص شش نفری
26 ممکن است در هر زمان تعداد.
پیام های که هر دو احساس سوزش و خود را گوش میدهم.
هنر
>
فصل 6. مجله مینا موری
24 جولای. Whitby.-- لوسی من در ایستگاه ملاقات کرد ،
به دنبال شیرین و lovelier تر از همیشه ، و ما را سوار به خانه در هلال احمر در
که آنها را به اتاق.
این یک مکان دوست داشتنی است. رودخانه کوچک ، Esk ، اجرا می شود از طریق یک
دره عمیق ، که گسترش آن را در نزدیکی بندرگاه می آید.
پل بتون ارمه روی دره بزرگ اجرا می شود در سراسر با Piers در بالا ، که از طریق آن دیدگاه به نظر می رسد به نوعی
دورتر از آن واقعا است.
دره زیبایی سبز است ، و آن را طوری شیب دار که هنگامی که شما بر روی زمین بالا
در هر دو طرف به شما نگاه و حق در سراسر آن را ، مگر اینکه شما به اندازه کافی نزدیک هستند برای دیدن کردن.
خانه های شهر قدیمی -- سمت دور شدن از ما هستند ، همه قرمز مسقف ، و به نظر می رسد انباشت اشیاء بدست آمده
به یک بیش از دیگر هر حال ، مانند تصاویر که ما را از نورنبرگ را ببینید.
راست را روی این شهر خراب کردن از ابی Whitby ، که اخراج شده توسط دانمارکی ها بود ، و
که صحنه بخشی از "Marmion ،" که در آن دختر در دیوار ساخته شده است.
خراب کردن ، نجیب ترین اندازه بسیار زیاد و پر از بیت های زیبا و عاشقانه است.
یک افسانه است که بانوی سفید است در یکی از پنجره دیده می شود وجود دارد.
بین آن و شهر دیگر کلیسا ، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا یکی ، دور است که وجود دارد
قبرستان بزرگ ، همه پر از سنگ قبر.
این به ذهن من بهترین نقطه در Whitby ، برای آن را حق بیش از این شهر نهفته است ،
است و برای مشاهده کامل بندر و همه تا سرخ مایل به قرمز که در آن پرتگاه به نام
Kettleness کشیده شده را به داخل دریا.
فرود به طوری شدت بیش از بندرگاه که بخشی از بانک دور افتاده ، و
برخی از قبرها نابود شده اند.
در بخشی از یک مکان کارخانه سنگ بری از گورهای امتداد طول مسیر شنی
بسیار پایین تر.
پیاده روی وجود دارد ، با صندلی در کنار آنها ، از طریق کلیسا و مردم بروید و
نشسته وجود دارد در تمام طول روز به دنبال در نظر زیبا و لذت بردن از نسیم.
من خواهند آمد و نشستن در اینجا اغلب خودم و کار.
در واقع ، من نوشتن در حال حاضر ، با کتاب من روی زانوی من ، و گوش دادن به صحبت از سه
پیرمرد که کنار من نشسته است.
آنها به نظر می رسد به انجام هیچ چیز در تمام طول روز ، اما نشستن اینجا و صحبت.
بندر نهفته کمتر از من ، با ، در سمت دور ، یک دیوار گرانیت طولانی کشش
به دریا ، با بطرف خارج منحنی در پایان آن ، در وسط است که
فانوس دریایی.
دیوار یا سد دریایی سنگین اجرا می شود همراه خارج از آن. در سمت نزدیک ، دیوار یا سد دریایی می سازد
آرنج کج معکوس ، و پایان آن بیش از حد یک فانوس دریایی است.
بین دو Piers در یک دهانه باریک به بندر ، که پس از آن وجود دارد
ناگهان وسیعتر میشود.
در بالای آب خوب است ، اما هنگامی که جزر و مد است که خارج از آن shoals دور به هیچ چیز ، و
تنها جریانی از Esk ، در حال اجرا را بین سواحل شن و ماسه ، با سنگ و
وجود دارد.
خارج بندر در این سمت بالا می رود برای حدود نیم مایل صخره بزرگ وجود دارد ،
SHARP که اجرا می شود مستقیما از پشت فانوس دریایی جنوب.
در پایان از آن در یک شناور با بل ، که نوسانات در آب و هوای بد ، می فرستد و در
صدای پر ولع در باد. آنها افسانه ای است که زمانی که یک کشتی
از دست رفته صدای زنگ در دریا شنیده می شود.
من باید پیر مرد را در این باره بپرسید. او در حال آمدن است این راه...
او یک مرد خنده دار قدیمی است.
او باید awfully قدیمی ، چهره اش gnarled و پیچ خورده مانند پوست
درخت.
او به من می گوید که او نزدیک به یک صد ، و این که او یک ملوان در گرینلند
ناوگان ماهیگیری هنگام واترلو مبارزه بود.
او ، من می ترسم ، یک فرد بسیار تردید است ، برای وقتی که من او را در مورد خواسته
زنگ ها در دریا و بانوی سفید در صومعه به او گفت : بسیار brusquely ،
"من" masel در مورد آنها ازردن نیست ، از دست.
آنها را چیز می شود همه به تن. ذهن ، من می گویند که آنها هرگز ، اما
من می گویند که آنها در زمان من نبود.
آنها را خیلی خوب برای comers و trippers ، 'مانند ، اما نه خوب
بانوی جوان مثل شما.
آنها پاهای مردمی از یورک و لیدز که همیشه eatin 'درمان herrin و drinkin'
چای "نگاه" را به خرید جت ارزان که بهیچ وجه مرام و منش است.
من تعجب می کنم که masel که می شود ناراحت tellin 'دروغ به آنها ، حتی روزنامه ها ، است که
پر از صحبت احمق. "
من فکر می کردم فرد خوبی برای یادگیری چیزهای جالب از او خواهد بود ، بنابراین از او پرسیدم
او اگر او ذهن گفتن من چیزی در مورد صید نهنگ در روز.
او فقط اقامت خود را برای آغاز زمانی که ساعت را لرزاند شش ، که در نتیجه ان او سخت
تا بیدار شود ، و گفت : "من باید خانه ageeanwards اکنون باند ، از دست.
بزرگ دخترم دوست ندارد به waitin 'نگهداری می شود هنگامی که چای آماده است ، برای آن طول می کشد
زمان به crammle aboon grees ، برای بسیاری از 'EM ، و خانم وجود دارد ، من فاقد
شکم چوب sairly توسط ساعت است. "
او hobbled دور ، و من می توانم به او hurrying مراجعه کنید ، و همچنین او می تواند ، پایین
مرحله انجام شد. قدم ها از ویژگی های بزرگ در محل.
آنها از شهر به کلیسا منجر شود ، صدها نفر از آنها وجود دارد ، من نمی دانم
که چگونه بسیاری از باد ، و آنها را در یک منحنی ظریف.
شیب ملایم است که یک اسب به راحتی قادر به راه رفتن بالا و پایین آنها را.
من فکر می کنم آنها در ابتدا باید به حال چیزی برای انجام با ابی.
من باید به خانه بیش از حد.
لوسی رفت ، به دیدار با مادر او ، و آنها تنها تماس وظیفه من نیست
بروید.
1 آگوست.-- من آمد در اینجا یک ساعت پیش با لوسی ، و ما تا به حال یک بحث جالب ترین
با دوست قدیمی من و دو نفر دیگر که همیشه می آیند و پیوستن به او.
او آشکارا سر اوراکل از آنها ، و من باید فکر می کنم باید در زمان خود بوده است
ترین فرد دیکتاتوری. او هر چیزی اعتراف نیست ، و پایین مواجه
همه.
اگر او نمی تواند آنها را خارج استدلال او از آنها قلدر ، و پس از آن طول می کشد سکوت خود را برای توافق
با نظرات خود. لوسی بود به دنبال خوش زیبا در او
نیم تنه دامن بلند سفید چمن.
او دارای یک رنگ زیبا رو از او شده است.
متوجه شدم که مردان قدیمی هر زمان دیگری در آینده و در نزدیکی او نشسته زمانی که ما از دست دادن نیست
نشستم.
او به قدری شیرین با افراد مسن ، من فکر می کنم همه آنها در عشق را با او در نقطه ای سقوط کرد.
حتی پیر مرد من تسلیم شده و او را در تضاد نیست ، بلکه به سهم دو
به جای آن.
من او را در مورد این موضوع از افسانه ، و او می رفت در یک بار به نوعی از
خطبه. من باید سعی کنید آن را به یاد داشته باشید و آن را پایین.
"این همه احمق بحث ، قفل ، سهام ، و در هر بشکه ، که از آن می شود و nowt دیگری.
این ممنوعیت wafts 'هو کردن ارواح' نوار مهمان 'bogles به' همه در اطراف آنها است.
تنها به مجموعه bairns یک سرگیجه زنان a'belderin 'مناسب.
آنها nowt اما هوا blebs.
آنها ، همه grims 'علائم illsome'. warnin ، توسط پارسونز اختراع '
ادم بی کله بدن 'touters راه آهن به skeer انزجار hafflin ،' برای به دست آوردن مردمی به
انجام somethin 'که آنها دیگر شیب نیست.
من را خشمناک می سازد فکر می کنم 'O آنها.
چرا ، آنها را که با printin محتوای آن ندارد نهفته است بر روی کاغذ 'preachin' آنها را
از منبر ، آیا می خواهید به 'cuttin آنها را بر روی سنگ قبر.
در اینجا نگاه کنید همه در اطراف شما در چه airt آنچه خواهد شد.
همه آنها را steans holdin 'تا سر خود را و همچنین آنها می توانند خارج از غرور و افتخار آنان است ،
acant ، به سادگی به پایین با درجه وزن tumblin دروغ بر روی آنها نوشت ، 'در اینجا نهفته است
بدن یا به حافظه مقدس "نوشت : در
همه آنها ، 'هنوز در تقریبا نیمی از آنها bean't هیچ بدن در تمام وجود دارد ،'
خاطرات از آنها bean't کمی انفیه زدن در مورد مراقبت ، بسیار کمتر مقدس است.
دروغ همه آنها ، چیزی نهفته است اما از یک نوع و یا دیگر!
gog من ، اما scowderment quare در روز قیامت خواهید بود زمانی که آنها می آیند 'tumblin
تا در مرگ sarks ، همه با هم jouped 'تلاش' برای کشیدن خود را
tombsteans با آنها برای اثبات چقدر خوب آنها
بود ، برخی از آنها trimmlin '' لرزشی ، با دست های خود را که لغزنده dozzened
از lyin در دریا است که آنها حتی نمی توانند خود را gurp O 'آنها را."
من می توانم از همکار قدیمی خود راضی هوا و راه را ببینید که در آن او
دور برای تصویب cronies خود را که او "نشان" بود نگاه کرد ، بنابراین من قرار داده
در یک کلام برای نگه داشتن او را رفتن.
"اوه ، آقای Swales ، شما نمی می تواند جدی. مطمئنا این سنگ قبر همه اشتباه نیست؟ "
"Yabblins!
ممکن است poorish چند اشتباه نیست ، ریس که در آن آنها را از مردم بیش از حد
خوب ، برای قوم که فکر می کنم مومیایی کردن ، کاسه مانند دریا اگر فقط از آن می شود وجود دارد
خود را دارند.
تمام چیزی که تنها دروغ است. حالا شما نگاه کنید.
شما به اینجا می آیند یک غریبه است ، می بینید این kirkgarth. "
من راننده سرشونو تکون دادن ، برای من فکر کردم آن را به موافقت بهتر است ، هر چند که من کاملا نمی دانند
گویش او. من می دانستم که آن را به حال چیزی برای انجام با
کلیسا.
او در رفت ، و شما consate که همه این steans ها عامیانه aboon که haped اینجا ،
snod snog '؟" من assented دوباره.
"پس از آن که تنها جایی که دروغ می آید.
چرا ، وجود داشته باشد تعداد زیادی از این laybeds که toom به عنوان "اسب کهر را baccabox در روز جمعه
شب "او nudged یکی از همراهانش ، و آنها
همه خندیدند.
و ، gog من! چگونه می تواند از آنها می شود در غیر این صورت؟
نگاه کنید که یکی ، aftest به سمت عقب جای گذاردن تابوت در قبر ، بانک ، آن را بخواند! "
من رفتم و خواندن ، "ادوارد Spencelagh ، مارینر کارشناسی ارشد ، توسط دزدان دریایی به قتل
سواحل آندرس ، آوریل ، سال 1854 سن 30 سالگی. "زمانی که من برگشتم آقای Swales در ادامه ،
"که او را به خانه آورد ، من تعجب می کنم ، به سرنوشت او را در اینجا؟
قتل خاموش در ساحل آندرس! 'شما consated بدن خود را دراز تحت!
چرا ، من می توانم نویسنده ده که استخوان ها در دریاها گرینلند دروغ در بالا نام ، "او
شمالا اشاره کرد ، "یا جایی که بیدانه ممکن است آنها را زیرفشار است.
steans در اطراف آنچه وجود دارد.
آنچه می تواند ، با چشمان جوان خود را ، خواندن چاپ کوچکی از دروغ ها را از اینجا.
این تیره و گرفته Braithwaite ، من می دانستم که پدر او ، که در گرینلند زندگی شاد خاموش در '20از دست داده ، و یا
اندرو Woodhouse ، غرق در دریاهای مشابه در سال 1777 ، یا جان Paxton ، غرق کردن کیپ
وداع یک سال بعد ، یا پیر جان
Rawlings ، که پدربزرگ سمت با من ، در خلیج فنلاند در '50غرق شده است.
آیا آنچه فکر می کنم که تمام این مردان باید عجله خود را به Whitby ترومپت
صداهای؟
من من antherums درباره آن!
نویسنده بگوید من که زمانی که آنها در اینجا به jommlin آنها می شود و jostlin "یکی دیگر که راه
که آن UD مانند مبارزه بر روی یخ در روزگار قدیم ، زمانی که ما می خواهم در یک
دیگر از روشنایی روز به تاریکی ، tryin 'به کراوات کاهش شمالی شفق."
آشکارا این بذله گویی محلی بود ، و برای پیر مرد cackled بیش از آن ، و
cronies با ذوق پیوست.
"اما" به من گفت : "مطمئنا شما کاملا درست نیست ، برای شما در این فرض شروع
که همه مردم فقیر ، یا روح خود ، را به سنگ قبر خود را با
آنها را در روز قضاوت.
آیا شما فکر می کنید خواهد شد که واقعا لازم است؟ "
"خب ، چه چیز دیگری آنها را برای سنگ قبر؟ جواب من که هنوز! "
"لطفا بستگان خود ، گمان می کنم."
"لطفا بستگان خود ، شما فرض کنید!" این او را با تمسخر شدید گفت.
چگونه اقوام خود را لذت بخش بدانند که دروغ است بر آنها نوشت ، و
همه در جایی می داند که آنها نهفته است؟ "
او با اشاره به سنگ پای ما که گذاشته شده است به عنوان یک دال بود ، که بر روی صندلی
، نزدیک به لبه صخره استراحت بود. "خوانده شده دروغ" در آن سنگ thruff ، "او
گفت.
حروف وارونه برای من از جایی که من نشستم ، اما لوسی بیشتر مخالف بود
آنها را ، پس او خم شدن بیش از خواندن ، به حافظه جورج کانن ، که فوت مقدس ، در
امید قیام شکوهمند ، در
جولای 29 ، سال 1873 ، سقوط از سنگ در Kettleness.
این آرامگاه ساخته شده توسط مادر sorrowing خود را به پسر صمیم قلب معشوق او بود.
او تنها پسر مادرش بود و او یک بیوه بود. "
واقعا آقای Swales ، من هیچ چیز را بسیار خنده دار را در آن نمی بینم! "
او صحبت کرد نظر او بسیار به شدت و تا حدودی به شدت.
"ای نمی بینیم که هیچ چیز خنده دار! هاها!
اما این به دلیل آنچه مادر sorrowin 'gawm جهنم گربه که متنفر بود
او را به خاطر او بود acrewk'd lamiter منظم او شد ، "او متنفر او را به طوری که او
خودکشی در حکم کند که او
ممکن است بیمه او در زندگی اش قرار ندارد.
او منفجر نزدیک بالای سر خود را با شاهین کوچک نر است که آنها برای "scarin
کلاغ با.
برای کلاغ Twarn't پس از آن ، برای آن به ارمغان آورد و clegs و dowps به او.
این راه او سقوط سنگ است.
و به امید قیام شکوهمند ، من اغلب شنیده به او می گویند
'masel که او امیدوار است او به جهنم برود ، مادرش مومن بود که او می خواهم مطمئن باشید
برای رفتن به بهشت ، یک او را نمی خواهم به ضایع شدن که در آن او بود.
در حال حاضر این است که stean در هر نه ، "او آن را با چوب خود را با چکش به عنوان او سخن گفت ،"
بسته از دروغ؟
و آن را تبدیل گابریل keckle Geordie می آید UT pantin 'grees با
tompstean قوز کردن خود را متعادل ، و می پرسد زمان به عنوان مدرک! "
من نمی دانم چه می گویند ، اما لوسی تبدیل گفتگو به او گفت ، در حال بالا رفتن ،
"آه ، چرا ما به شما بگویم از این؟
صندلی مورد علاقه من است و من می توانم آن را ترک کند ، و در حال حاضر پیدا کنم من باید بر روی نشسته بروید
بر سر گور یک خودکشی است. "
"است که آنچه را صدمه نمی زند ، من بسیار ، ممکن است باعث Geordie فقیر خوشحال به طوری تریم
sittin زن جوان در آغوش او. این نویسنده درد نکنه.
چرا من اینجا خاموش نشسته "برای نزدیک به بیست سال گذشته ، یک" آن را انجام داده است نه به من ندارد
آسیب برساند. آیا در مورد آنها آنچه نمی ازردن به عنوان تحت آنچه نهفته است ،
و یا اینکه نشانی از دروغ وجود دارد یا!
این خواهید بود زمان را برای نویسنده به اسکارت زمانی که آنچه را ببینید tombsteans همه فرار
، و محل را به عنوان یک میدان کزل لخت.
ساعت وجود دارد ، و من باید باند.
خدمات من به نویسنده ، خانم ها! "و خاموش کردن او hobbled.
لوسی و نشستم مدتی ، و آن را زیبا را پیش روی ما است که ما در زمان دستها به عنوان
ما نشسته ، و او به من گفت همه را دوباره و دوباره در مورد آرتور و آینده خود را ازدواج.
ساخته شده است که من فقط یک کمی قلب بیمار ، برای من از جاناتان نه برای تمام شنیده
ماه است. در همان روز.
من آمد تا به تنهایی ، برای من بسیار غم انگیز است.
هیچ نامه ای برای من وجود دارد. من امیدوارم که وجود ندارد می تواند هر چیزی موضوع
با جاناتان. ساعت به تازگی رخ داد نه.
من می بینم چراغ های پراکنده در سراسر شهر ، گاهی در ردیف که در آن خیابان
هستند ، و گاهی به تنهایی. آنها حق تا Esk اجرا و مرگ دور در
منحنی دره.
نظر به چپ من است که توسط یک خط سیاه و سفید از بام خانه های قدیمی در کنار برش
ابی.
گوسفند و بره bleating در زمینه پشت من ، و وجود دارد
جغ جغ یا تلق تلق کردن از hoofs الاغ تا جاده اسفالت شده در زیر است.
باند بر روی اسکله در حال پخش است والس خشن در زمان مناسب ، و بیشتر در امتداد
اسکله وجود دارد نجات نشست ارتش در خیابان پشت است.
هیچ کدام از گروه ها می شنود ، اما تا اینجا من را بشنود و آنها را هر دو.
من تعجب می کنم که در آن جاناتان است و اگر او در فکر از من!
ای کاش او اینجا بوده.
DR. سوارد "خاطرات 5 ژوئن.-- مورد Renfield رشد می کند بیشتر
جالب تر دریافت می کنم به درک که مرد.
او دارای صفاتی بسیار تا حد زیادی توسعه یافته ، خودخواهی ، پنهان کاری ، و
هدف. کاش می توانستم به آنچه در جسم است.
دومی.
او به نظر می رسد که برخی از طرح های حل و فصل خود ، اما آنچه در آن است من نمی دانم.
کیفیت بازخرید او عشق حیوانات ، هر چند ، در واقع ، او تا به نوبت از جمله کنجکاو
در آن است که من گاهی اوقات او تنها غیر طبیعی بی رحمانه تصور کنید.
حیوانات خانگی او از انواع عجیب و غریب هستند.
فقط در حال حاضر سرگرمی خود را در حال ابتلا به مگس. او در حال حاضر چنین مقدار که من
به حال خودم به عتاب کردن.
حیرت من ، او را پاره کند به خشم ، به عنوان من انتظار می رود ، اما در زمان
ماده در جدیت ساده. او برای یک لحظه فکر کردم ، و پس از آن گفت ،
"سه روز به من داشته باشند؟
من باید آنها را دور روشن است. "البته ، من می گفت که انجام است.
من باید او را تماشا کنید.
18 ژوئن.-- او ذهن خود بدل کرده در حال حاضر به عنکبوت و کردم تا چند بسیار بزرگ
همراهان در یک جعبه.
او را نگه می دارد تغذیه آنها مگس او و تعدادی از دومی در حال تبدیل شدن به حساسی
تقلیل یافته ، هر چند او نیمی از مواد غذایی خود را در جذب مگس ها بیشتر از خارج استفاده می شود
به اتاق خود.
1 جولای.-- عنکبوت او در حال حاضر به عنوان بزرگ مزاحمت به عنوان مگس او تبدیل شدن به ، و امروز من
به او گفت که او باید از آنها خلاص شدن از شر است. او بسیار غمگین در این نگاه ، بنابراین من گفتم که
او باید برخی از آنها ، در تمام حوادث.
او با شادمانی در این acquiesced ، و من به او همان زمان به عنوان قبل از برای
کاهش.
او به من ابراز تنفر در حالی که با او ، برای زمانی که blowfly نفرت انگیز ، با برخی از پف کرده
مواد غذایی گوشت گندیده ، buzzed به داخل اتاق ، او آن گرفتار برگزار شد ، exultantly برای چند
لحظات بین انگشت و شست خود را ، و
قبل از من می دانستم که آنچه که او قرار بود به انجام ، آن را در دهان خود قرار داده و آن را خوردند.
من او را برای آن scolded ، اما بی سر و صدا او استدلال کرد که آن را بسیار خوب بود و بسیار سالم و بی خطر ،
که این زندگی ، زندگی قوی بود ، و به زندگی به او.
به من داد یک ایده ، و یا مقدمات از یکی است.
من باید تماشا کنید که او چگونه می شود از عنکبوت او شر.
او آشکارا برخی از مشکل عمیق در ذهن خود نگه می دارد ، برای او یک نوت بوک کوچک در
که او همیشه چیزی که با عجله پایین چیزی.
صفحات کامل از آن را با انبوهی از ارقام پر شده است ، به طور کلی تک تعداد ارسال
در دسته ، و پس از آن بالغ در دسته اضافه شده است دوباره به عنوان اینکه او تمرکز
برخی از حساب ، به عنوان حسابرسان آن را قرار داده است.
8 جولای.-- روش در دیوانگی او وجود دارد ، و این ایده ابتدایی در ذهن من است
حال رشد است.
خواهد بود کل یک ایده به زودی و پس از آن ، آه ، تفکر ناخودآگاه ، شما باید به
به دیوار به برادر آگاهانه خود.
من دور از دوست من برای چند روز نگه داشته ، به طوری که ممکن است متوجه اگر وجود دارد
را تغییر دهید.
چیزهایی که باقی می ماند آنها مگر در مواردی که او با برخی از حیوانات خانگی خود تقسیم می شدند و
جدید یکی. او توانسته است به دریافت یک گنجشک ، و
در حال حاضر بخشی از آن را سست مهار.
به معنی رام کردن او ساده است ، در حال حاضر عنکبوت دچار نقصان شده است.
آنهایی که باقی می ماند ، با این حال به خوبی تغذیه ، برای او هنوز هم در مگس ها به ارمغان می آورد
وسوسه انگیز آنها را با مواد غذایی خود را.
19 جولای -- ما در حال پیشرفت است. دوست من در حال حاضر یک مستعمره کل
گنجشک ها و مگس ها و عنکبوت های خود را تقریبا محو شده است.
وقتی که من در آمد او را به من زد و گفت که او می خواست به نفع بزرگ به من بپرسید ، بسیار ،
بسیار بزرگ به نفع. و او به عنوان سخن گفت ، او بر من مانند fawned
سگ.
من از او پرسید چه بود ، و او ، با نوعی خلسه در صدا و تحمل او گفت ،
"بچه گربه ، خوبی ، کمی ، براق بچه گربه بازیگوش ، که من می توانم با آن بازی ، و آموزش ،
و غذا ، غذا ، و غذا! "
من برای این درخواست آماده نشده بود ، برای من چگونه حیوانات خانگی خود را در ادامه متوجه شده بود
افزایش در اندازه و خوش مشربی ، اما من اهمیتی نمی دهند که خانواده های زیبا خود را از اهلی
گنجشک باید در همان شیوه ای به عنوان مگس ها و عنکبوت ها پاک است.
بنابراین من می گفت : من در مورد آن را ببینید ، و از او خواست اگر او ترجیح می دهند که یک گربه از
یک بچه گربه.
اشتیاق او به او خیانت او جواب داد ، "اوه ، بله ، من گربه دوست!
من فقط برای یک بچه گربه پرسید : مبادا تو باید از من یک گربه امتناع.
هیچ کس به من یک بچه گربه امتناع ، آیا به آنها؟ "
من سر من را تکان داد و گفت که در حال حاضر من می ترسید از آن امکان پذیر نخواهد بود ، اما که من
در مورد آن را نخواهد دید.
چهره اش سقوط کرد ، و من می تواند یک هشدار خطر در آن را ببینید ، ناگهان وجود دارد
شدید ، نگاه های جانبی که به معنای کشتن. مرد دیوانه وار وابسته به ادمکشی توسعه نیافته است.
من باید او را با ولع مصرف در حال حاضر خود را تست کنید و ببینید که چگونه کار خواهد کرد ، پس من باید
بیشتر بدانید. 10 PM من.-- او را به دیدار دوباره و در بر داشت
او را در brooding گوشه نشسته.
وقتی که من در آمد او خود را بر روی زانو خود را قبل از من انداخت و من به او اجازه دهید implored
گربه ، که رستگاری خود را در گرو بر آن.
من شرکت بود ، با این حال ، و به او گفت که او می تواند آن را ندارد ، که بر روی ان رفت
بدون یک کلمه ، و نشستم ، gnawing انگشتان خود را در گوشه ای که من تا به حال
من باید او را در صبح زود. 20 ژوئیه.-- بازدید Renfield خیلی زود ،
قبل از همراه رفت دور خود است. او را و زمزمه لحن.
او گسترش قند خود را ، که او بود نجات داد ، در پنجره ، و
آشکارا شروع پرواز خود را در ابتلا به دوباره و شروع را با شادمانی و با
فضل خوب است.
من برای پرندگان خود را به اطراف نگاه و دیدن آنها ، از او خواسته بودند.
او بدون چرخاندن دور ، که همه آنها پرواز کرده بود دور پاسخ.
پرهای چند در مورد اتاق و بالش خود را یک قطره از خون وجود دارد.
من گفت : هیچ چیز ، اما رفت و حافظ گفت : به من گزارش اگر وجود داشت
هر چیز عجیب و غریب در مورد او در طول روز است.
11 AM.-- همراه به تازگی به من می گویند که Renfield که بشدت مریض شده است
disgorged کل بسیاری از پرهای.
او گفت : "باور من این است ، دکتر است ،" ، "که او پرندگان خود را خورده است ، و که او فقط در زمان
و خوردن آنها را خام است! "
11 PM.-- دادم Renfield امشب مخدر قوی ، به اندازه کافی به حتی او را خواب ، و
در زمان دور کیف بغلی خود را در آن نگاه کنید.
فکر در مورد مغز من وز وز شده است که به تازگی کامل شده است ، و تئوری
به اثبات رساند. وابسته به ادمکشی دیوانه وار من از نوع عجیب و غریب است.
من باید طبقه بندی جدیدی را برای که به او به اختراع ، و او را گوشت خوار (زندگی
غذا خوردن) دیوانه وار.
آنچه که بخواهد به عنوان زندگی های بسیاری که او می تواند جذب کند ، و او خود را گذاشته به
دستیابی به آن در راه تجمعی.
مگس های بسیاری به یک عنکبوت و عنکبوت بسیاری از او به یک پرنده ، و پس از آن می خواستم یک گربه
بسیاری از پرندگان به خوردن. آنچه را که باید گام های بعدی خود؟
تقریبا ارزش می شود در حالی که برای تکمیل آزمایش.
ممکن است انجام شود اگر تنها یک علت کافی وجود دارد.
مردان sneered در کالبد شکافی موجود زنده ، و در عین حال نگاهی به نتایج آن امروز!
چرا علم در سخت ترین و حیاتی ترین جنبه آن پیشبرد دانش
از مغز؟
اگر من حتی راز یک چنین ذهن ، کلید را نگه دارید من به علاقه داشتن حتی یک ،
دیوانه ، من ممکن شعبه خود من علم را نسبت به زمین که با آن پیشبرد
دانش فیزیولوژی مغز Burdon - ساندرسون یا Ferrier را به عنوان چیزی باشد.
اگر فقط یک علت کافی وجود دارد! من باید بیش از حد از این فکر می کنم نیست ، و یا ممکن است من
است وسوسه بشوید.
علت خوب ممکن است مقیاس با من به نوبه خود ، ممکن است من بیش از حد استثنایی می شود
مغز ، مادرزاد؟ چگونه به خوبی انسان استدلال.
Lunatics همیشه در حوزه خود را انجام دهد.
من در بسیاری از زندگی او مرد ارزش تعجب ، یا در صورتی که تنها یکی است.
او حساب کرده است بسته به دقت و امروز آغاز یک رکورد جدید است.
بسیاری از ما یک رکورد جدید با شروع هر روز زندگی ما؟
به نظر من به نظر می رسد تنها دیروز که تمام زندگی ام را با امید تازه من به پایان رسید ، و است که واقعا
من یک رکورد جدید را آغاز کرد.
بنابراین آن را باید تا زمانی که ضبط بزرگ به من مبالغ بالا و بسته حساب معین من
با ترازو را به سود و یا از دست دادن.
اوه ، لوسی ، لوسی ، من نمی تواند با شما عصبانی باشد ، و نه می توانم با دوست من که عصبانی
شادی مال شما است ، اما من فقط باید در نا امید کننده و کار صبر کنید.
کار!
کار! اگر من می تواند به عنوان قوی علت به عنوان من
دوست دیوانه فقیر وجود دارد ، خوب ، علت و بدون خود خواهی را به من ، که به واقع خواهد بود
شادی.
مجله مینا موری 26 ژوئیه.-- من مضطرب هستم و آن را به من آرام
برای بیان خودم در اینجا. مثل این زمزمه به خود است و
گوش دادن در همان زمان.
می باشد و همچنین وجود دارد چیزی در مورد نمادهای مختصر نویسی است که آن را متفاوت می سازد
از نوشتن. مربوط به لوسی و در مورد جاناتان من ناراضی هستم.
من از جاناتان شنیده بود برای برخی از زمان ، بسیار نگران است ، اما روز گذشته
جناب آقای هاوکینز که همیشه خیلی مهربان است ، نامه ای از او را به من فرستاد.
من به درخواست او اگر او تا به حال شنیده نوشته بود ، و او گفت : محصور شده بود
دریافت کرده است.
این تنها یک خط از قلعه دراکولا مورخ ، و می گوید که او فقط شروع
برای خانه. که مانند جاناتان نیست.
من آن را درک نمی کند ، آن را می سازد و من ناراحت.
در آن زمان ، بیش از حد ، لوسی ، اگر چه او را به خوبی است ، به تازگی به عادت قدیمی خود را از برده
راه رفتن در خواب خود را.
مادر او به من در مورد آن سخن گفته اند ، و ما تصمیم گرفته اند که من خود را به قفل درب
اتاق ما در هر شب.
خانم Westenra کردم تا به یک ایده است که خواب واکر همیشه بر روی بام خانه
و در امتداد لبه صخره و سپس ناگهان دریافت wakened و سقوط با
فریاد نومیدی است که منعکس کننده همه جا.
پور گرامی ، او به طور طبیعی نگران لوسی ، و او به من می گوید که شوهر او ،
پدر لوسی ، همان عادت است که او را بلند شدن در شب و لباس خود را
و بیرون رفتن ، اگر او بودند متوقف نشده است.
لوسی است در پاییز به ازدواج ، و او در حال حاضر برنامه ریزی از لباس های خود و
چگونه خانه خود را به ترتیب داده شده است.
من با او همدردی ، برای جاناتان همان ، و تنها من و من در زندگی در یک شروع
راه بسیار ساده است ، و باید را امتحان کنید تا هر دو به پایان می رسد دیدار خواهد کرد.
آقای Holmwood ، او محترم است. آرتور Holmwood ، تنها پسر لرد Godalming ،
آمدن بسیار به زودی ، به زودی به عنوان او می تواند شهر را ترک ، و پدرش را بسیار نیست
خوب ، من فکر می کنم عزیز لوسی شمارش لحظات تا او می آید.
او می خواهد به او را در صندلی بر روی صخره حیاط کلیسا و او را به زیبایی نشان می دهد
Whitby.
من با جرات گفتن آن در انتظار است که او را مختل.
او همه حق خواهد شد زمانی که او می رسد. 27 ژوئیه.-- هیچ خبری از جاناتان.
من در مورد او بسیار ناراحت است ، هر چند که چرا من باید من نمی دانم ، اما من آرزو
که او به نوشتن ، اگر آن را فقط یک خط.
لوسی راه می رود بیش از هر زمان و هر شب من با حرکت او را در مورد اتاق بیدار.
خوشبختانه ، هوا آنقدر گرم است که او نمی تواند سرد است.
اما هنوز ، اضطراب و دائمی که بیدار می شود به من بگویید ،
و من عصبی و بیدار خودم.
خدا را شکر ، سلامت لوسی را نگه می دارد.
آقای Holmwood شده است به طور ناگهانی نامیده می شود به حلقه ها به دیدن پدرش ، که گرفته شده است
به طور جدی بیمار است. لوسی در تعویق از دیدن frets
او ، اما آن را ندارد به نظر می رسد او را لمس کرد.
او stouter بازیچه قرار دادن است ، و گونه های او را دوست داشتنی گل رز صورتی.
او به نگاه کم خونی است که او به حال خود را از دست داده است. من دعا آن را تمام خواهد شد تاریخ و زمان آخرین.
3 آگوست.-- یکی دیگر از هفته های رفته ، و هیچ خبری از جاناتان ، حتی به آقای
هاوکینز ، از آنها شنیده ام. اوه ، من امیدوارم که او مریض است.
او قطعا نوشته اند.
من که در آن آخرین نامه او نگاه کنید ، اما به نحوی آن من را راضی نمی کند.
این کار مانند او نمی خواند و در عین حال آن را در حال نوشتن خود را.
هیچ اشتباهی از آن وجود دارد.
لوسی است راه می رفت در خواب خود را در هفته گذشته ، اما عجیب و غریب وجود دارد
غلظت در مورد او که من را نمی فهمید ، حتی در خواب خود او به نظر می رسد
به تماشای من.
او تلاش می کند درب و پیدا کردن آن قفل شده است ، می رود در مورد اتاق جستجو برای کلید.
6 آگوست.-- یکی دیگر از سه روز ، و هیچ خبری. این در حال تعلیق است به گرفتن بسیار ناراحت کننده است.
اگر من می دانستم که تنها جایی که به نوشتن و یا جایی که برای رفتن به ، من باید احساس راحت تر.
اما هیچ کس تا به یک کلمه از جاناتان پس از آن نامه گذشته شنیده شده است.
من فقط باید به خدا برای صبر دعا کنید.
لوسی بیشتر از همیشه تحریکی است ، اما در غیر این صورت خوب است.
شب گذشته بسیار تهدید شد ، و ماهیگیران می گویند که ما در طوفان.
من باید سعی کنید آن را تماشا و یادگیری علائم آب و هوا.
امروز یک روز خاکستری است ، و خورشید را به عنوان من نوشتن در ابرهای ضخیم پنهان ، بالا بر
Kettleness.
همه چیز به جز چمن سبز ، که به نظر می رسد مانند زمرد در میان آن ، خاکستری خاکستری
سنگ خاکی ، ابرهای خاکستری ، آغشته با sunburst در لبه دور ، بیش از آویزان
خاکستری دریا ، به آن کشش sandpoints مانند چهره های خاکستری است.
به دریا غلت در بیش از shallows ها و آپارتمان های شنی با غرش گنگ در
بارش آرام دریا شناور داخلی.
افق در غبار خاکستری از دست داده است. همه وسعت ، ابرها مثل انباشت اشیاء بدست آمده
سنگ غول پیکر ، و brool 'بیش از دریا که به نظر می رسد برخی از گذشت
عذاب.
چهره های تیره در ساحل اینجا و آنجا ، در گاهی اوقات نیمی از در غبار کفن ،
و به نظر می رسد مردان مانند درخت پیاده روی ".
قایق های ماهیگیری مسابقه برای خانه ، و ظهور و در زمین فرو متورم آنها به عنوان
این سو بان سو حرکت دادن به بندر ، خم شدن به scuppers.
در اینجا می آید Swales آقای قدیمی.
او ساخت مستقیما برای من ، و من می بینید ، توسط راه او آسانسور کلاه خود را ، که او
مایل به صحبت کردن می باشد. من کاملا تغییر در لمس
مرد فقیر.
هنگامی که او در کنار من نشسته ، او در یک راه خیلی ملایم گفت : "من می خواهم چیزی برای گفتن
به شما ، از دست. "
من می توانم ببینم او در سهولت نشده بود ، بنابراین من دست خود را فقیر قدیمی چین و چروک در معدن صورت گرفت و
از او خواسته به صحبت می کنند به طور کامل.
بنابراین او گفت ، ترک دست خود را در معدن ، "من می ترسم ، deary من ، که من باید شوکه
شما همه چیز ستمکاران بوده ام sayin 'در مورد مرده ، و مانند ، برای
هفته گذشته ، اما من آنها را معنی نیست ، و من می خواهم آنچه به یاد داشته باشید که وقتی من رفته.
ما مردمی AUD که daffled ، و با یک پا به سمت عقب krok hooal ، در مجموع نه
به آن فکر می کنم ، و ما نمی خواهیم که اسکارت از آن را به احساس ، و این که چرا من در زمان
به نور makin 'از آن ، به طوری که من می خواهم تشجیع کردن قلب خود من یک کمی.
اما ، خداوند عشق نامه ، خانم ، من ترس از "dyin نیست ، یک کمی ، فقط من نمی خواهم اما نه برای مردن
اگر من می توانید آن را کمک کند.
وقت من نزدیک باید در دست در حال حاضر ، برای من AUD ، و صد سال است بیش از حد برای
هر انسان را به انتظار. من تا نزدیک آن است که مرد AUD است
در حال حاضر whettin درو کردن او.
آنچه می بینیم ، من نمی تواند خارج عادت caffin 'o' را در مورد آن همه در یک بار.
chafts تکان دادن آنها مورد استفاده قرار گیرد. روزی به زودی فرشته مرگ صدا
ترومپت خود را برای من.
اما آیا آنچه نمی dooal 'خوش آمد می گوید ، deary من!" -- برای او را دیدم که من گریه میکرد -- "اگر او باید
آمده این شب است من نمی خواهم رد تماس خود برای پاسخ به.
برای زندگی بعد از همه ، تنها waitin 'somethin' دیگری از آنچه که ما در حال doin '، و
مرگ است که ما به درستی می توانید بستگی دارد. اما من محتوا ، آن را می ایید 'به من ، من
deary ، و می ایید 'سریع.
این ممکن است ایید 'در حالی که ما نگاه" و wonderin '.
شاید آن را در آن باد بیش از دریا که bringin با آن از دست دادن و خراب کردن ، و
زجر درد و دل غمگین است.
نگاه کن! نگاه کن! "او به طور ناگهانی گریه.
"چیزی در آن باد و در beyont hoast است که برای تلفن های موبایل وجود دارد ، و به نظر می رسد ، و
سلیقه ها ، و بوی مثل مرگ.
آن را در هوا است. من احساس می کنم آن می ایید '.
خداوند ، مرا پاسخ شاد ، از زمانی که تماس من می آید! "
او معتقد اسلحه خود را devoutly ، و کلاه خود را مطرح.
دهان خود نقل مکان کرد به عنوان اینکه او دعا.
او پس از چند دقیقه سکوت ، بلند ، دست در دست من را تکان داد ، و پر برکت من ، و
گفت : خداحافظ ، و hobbled خاموش. این همه به من لمس ، و من بسیار ناراحت است.
من خوشحالم وقتی coastguard آمد همراه ، با دوربین کوچک خود را زیر بازوی او.
او متوقف شد تا با من صحبت می کنید ، او همیشه ، اما در همه زمان ها نگه داشته به دنبال در
کشتی عجیب و غریب.
"من می توانم او را ندارد ،" او گفت. "She'sa روسی ، نگاه از او.
اما او در مورد ضربه زدن در queerest راه است.
او نمی داند که ذهن او را کمی.
او به نظر می رسد برای دیدن طوفان های آینده ، اما نمی تواند تصمیم بگیرد که آیا برای اجرای شمال در
باز کردن ، و یا برای قرار دادن در اینجا. نگاه کنید دوباره.
او توانا سازی شده است عجیب ، برای او دست خود را روی چرخ ذهن نیست ، تغییرات
با هر وزش باد. خواهیم بیشتر از او قبل از این زمان را بشنود
فردا. "
>
فصل 7. برش از "DAILYGRAPH" ، 8 مرداد.
(جا به جا شده در مجله مینا موری)
از یک خبرنگار. Whitby.
یکی از بزرگترین و suddenest طوفان ثبت به تازگی تجربه شده در اینجا ، با
نتایج هر دو عجیب و منحصر به فرد است.
آب و هوا تا حدی داغ شده بود ، اما نه به هر درجه غیر معمول در ماه
ماه آگوست است.
شنبه شب به عنوان جریمه به عنوان تا کنون شناخته شده بود و بدن بزرگ از تعطیلات سازان
گذاشته از دیروز برای بازدیدکننده داشته است به Mulgrave وودز ، خلیج رابین هود ، آسیاب ریگ ،
Runswick ، Staithes ، و سفر های مختلف در این محله ها از Whitby است.
اما دستگاه بخار و اسکاربرو سفر به بالا و پایین ساحل ، و در آنجا بود
مقدار غیر معمول از tripping "هر دو و از Whitby.
روز غیر معمول خوب تا بعد از ظهر بود ، هنگامی که برخی از جالب که
حیاط کلیسا کلیف شرق مکرر ، و از افتخاری که فرماندهی تماشا گسترده
رفت و برگشت از دریا به شمال و شرق قابل مشاهده ،
با توجه به نشان می دهد ناگهانی 'مادیان دم بالا در آسمان شمال غربی نامیده می شود.
باد و سپس منفجر شد ، از سمت جنوب غرب که در درجه خفیف در
شماره زبان وابسته به سنجش فشار هوا رتبه بندی شده است ' 2 ، نسیم ملایم. '
coastguard در وظیفه در گزارش به یک بار ساخته شده و یکی از ماهیگیران قدیمی ، که برای بیش از
نیم قرن دیده بان نشانه های آب و هوایی از صخره شرقی نگه داشته ، پیشگویی در
شیوه ای قاطعانه آمدن از یک طوفان ناگهانی.
رویکرد از غروب بسیار زیبا و بزرگ در توده آن از
پر زرق و برق رنگ ابرها که کاملا مونتاژ بر روی پیاده روی همراه وجود دارد
صخره در حیاط کلیسا قدیمی برای لذت بردن از زیبایی.
قبل از اینکه خورشید در زیر توده سیاه و سفید از Kettleness آغشته ، شجاعانه ایستاده از طرفی بطرف دیگر
غربی آسمان ، راه رو به پایین آن توسط ابرهای بی شمار از هر رنگ غروب مشخص شده بود ،
شعله ، بنفش ، صورتی ، سبز ، بنفش ، و تمام
tints طلا ، با اینجا و آنجا توده های بزرگ نیست ، اما به ظاهر مطلق
سیاهی ، در همه انواع اشکال ، و همچنین سایه ها عظیم برشمرد.
تجربه در نقاشان از دست داده بود ، و بدون شک برخی از
اسکچ ها از "مقدمه ای به طوفان بزرگ' ، RA و دیوار RI در فضل
ماه مه آینده.
بیش از یک کاپیتان ساخته شده ذهن خود را در آن زمان و آنجا که خود را "سنگ فرش" یا او "قاطر" ،
به عنوان طبقات مختلف از قایق مدت ، در بندر تا باقی می ماند
طوفان بود منتقل می شود.
باد دور کاهش یافت به طور کامل در طول شب و در نیمه شب مرده بود
آرامش ، گرما شرجی ، و آن شدت حاکم است که ، در رویکرد
رعد و برق ، بر افراد از طبیعت حساس تاثیر می گذارد.
شدند ، اما وجود دارد چند چراغ در بینایی در دریا ، حتی برای coasting دستگاه بخار ، که
معمولا ساحل تا از نزدیک در آغوش ، به خوبی به اطراف دریا ، و اما قایق های ماهیگیری چند بودند
در چشم.
تنها بادبان قابل توجه گاری روپوش دار خارجی با تمام مجموعه بادبان بود که بود
ظاهرا رفتن به سمت غرب است.
foolhardiness یا جهل از افسران او ، یک تم پرکاری از نظر
در حالی که او در چشم باقی مانده ، و تلاش او را سیگنال به کاهش بادبان در ساخته شد
مواجهه با خطر او.
قبل از اینکه شب تعطیل او با بادبان idly زدن او به آرامی دیده شد
نورد در متورم موجدار از دریا. "همانطور که بیکار شده به عنوان یک کشتی رنگ بر رنگ
اقیانوس است. "
مدت کوتاهی قبل از ده ساعت سکون هوا بزرگ شده کاملا ظالمانه است ، و
سکوت تا مشخص شده بود که bleating درون مرزی گوسفند یا پارس سگ در
شهر و مجزا شنیده بود ، و گروه
در اسکله ، خود را با هوا پر جنب و جوش فرانسه ، مانند dischord در هماهنگی بزرگ
سکوت طبیعت.
کمی بعد از نیمه شب بود صدای عجیب و غریب از بیش از دریا ، و سربار بالا
هوا عجیب و غریب ، ضعف ، پررونق توخالی شروع به حمل.
سپس بدون هشدار تندباد شکست.
با سرعت که در آن زمان ، به نظر می رسید باور نکردنی ، و حتی پس از آن است
غیر ممکن برای تحقق بخشیدن به تمام جنبه های طبیعت در یک بار شد تکان.
امواج در خشم رو به رشد افزایش یافت ، هر یک بیش از حد با شکوه محقق کرده است ، تا در تعداد بسیار کمی
دقیقه دریا به تازگی شیشه ای بود شبیه به یک غرش و سوسمار خور.
سفید کاکل دار امواج دیوانه وار بر روی سطح ماسه ضرب و شتم و عجله صخره قفسه بندی.
دیگران را شکست بیش از Piers در ، و با کف روی دیگ خود را جاروب lanthorns از
lighthouses که از پایان هر دو اسکله Whitby بندرگاه افزایش یابد.
باد roared مانند رعد و برق ، و چنین با نیروی منفجر که آن را با دشواری که بود
حتی مردان قوی نگهداری پای خود بایستند ، و یا با قلاب ترسناک به stanchions آهن چسبیده.
لازم پیدا شد برای روشن شدن اسکله کل از انبوه تماشاچیان ، و یا دیگری
مرگ و میر از شب چند برابر افزایش داده اند.
برای اضافه کردن به خطرات و مشکلات از آن زمان ، جرم دریا مه آمد شناور
داخلی.
سفید ، ابرها خیس ، که در مد شبح مانند را فرا گرفت ، بنابراین مرطوب و سرد و مرطوب و سرد
که آن را به اما کمی تلاش از تخیل نیاز به فکر می کنم که ارواح
کسانی که در دریا از دست داده بودند دست زدن به خود
برادران زندگی با دست سرد ومرطوب از مرگ ، و بسیاری از یک shuddered به عنوان
تاج های گل اهدا از غبار دریا جاروب شده توسط.
در برابر غبار پاک و دریایی برای برخی از راه دور می تواند در تابش خیره کننده دیده می شود
رعد و برق ، که ضخیم و سریع ، به دنبال peals از جمله از تندر که
سربار آسمان کامل لرزش تحت شوک جای پای طوفان را به نظر می رسید.
برخی از صحنه های این ترتیب نشان داد عظمت بی اندازه و جذب شد
علاقه.
دریا ، در حال اجرا کوههای بلند ، skywards با توده موج هر توانا و از انداختند
فوم سفید ، که تندباد به نظر می رسید به ربودن و غلغله دور به فضا.
اینجا و آنجا یک قایق ماهیگیری ، با یک کهنه و از بادبان ، در حال اجرا دیوانه وار برای سرپناه قبل
انفجار ، در حال حاضر و دوباره بال سفید از یک طوفان پرتاب seabird.
در قله صخره شرق افکن جدید برای آزمایش آماده بود ، اما
هنوز رتبهدهی نشده است محاکمه.
افسران مسئول آن ، آن را به دستور کار ، و در مکث از
onrushing غبار با آن سطح دریا را فرا گرفت.
یک یا دو بار خدمت آن موثر ترین ، به عنوان یک قایق ماهیگیری ، با
لبه بالایی دیوار کشتی در زیر آب ، عجله به بندرگاه ، قادر ، توسط هدایت
پناه نور ، برای جلوگیری از خطر بی باک در برابر Piers در.
به عنوان هر یک قایق به دست آورد ایمنی بندر بود فریاد شادی را از توده
مردم در ساحل ، فریاد که برای یک لحظه به چسبیدن گیل به نظر می رسید و
پس از آن دور در عجله خود را جاروب.
قبل از اینکه طولانی افکن کشف شده در فاصله ای دور گاری روپوش دار با تمام بادبان
تعیین می کنند ، ظاهرا همان رگ که متوجه شده بود پیش از آن در شب است.
باد به حال در این زمان حمایت از شرق به ، و میلرزد در میان وجود دارد
ناظران بر روی صخره ای به عنوان آنها را متوجه خطر وحشتناک است که در آن او در حال حاضر بود.
بین او و پورت غیر روحانی صخره بزرگ مسطح که در آن بسیاری از کشتی های خوبی از
زمان به زمان رنج می برد ، و با وزش باد از ربع حاضر آن ، این امر می
کاملا غیر ممکن است که او باید در ورودی بندر واکشی.
در حال حاضر نزدیک به ساعت از جزر و مد بالا ، اما این امواج آنقدر بزرگ بودند که در آنها
فرورفتگی shallows از ساحل تقریبا قابل مشاهده است ، و گاری روپوش دار بودند ، با تمام
مجموعه بادبان ، از عجله با سرعت چنین بود
که در کلمات یک نمک قدیمی ، "او باید واکشی تا جایی ، اگر آن را فقط در
جهنم ".
سپس یکی دیگر از عجله از مه دریا ، بیشتر از هر تاکنون ، توده ای از غبار مرطوب و سرد آمد ،
که به نظر می رسید به همه چیز مانند یک پرده یا روپوش پوشاندن خاکستری نزدیک و چپ به مردان فقط در دسترس
ارگان شنوایی ، برای غرش
توفانی شدن و سقوط از رعد و برق ، و پررونق billows توانا آمد
از طریق فراموشی مرطوب حتی بلندتر از قبل.
اشعه نور افکن در دهان بندر در سراسر اسکله شرقی ثابت نگه داشتند ،
که در آن شوک ، انتظار می رفت و مردان منتظر تنگی نفس است.
باد به طور ناگهانی به شمال منتقل شده ، و باقی مانده از مه دریا در ذوب
انفجار.
و سپس ، mirabile dictu بین Piers در جهش از موج موج آن را به عنوان
عجله در سراسیمه سرعت ، گاری روپوش دار عجیب و غریب قبل از انفجار را فرا گرفت ، با همه بادبان
تعیین می کنند ، و ایمنی از بندر را به دست آورد.
افکن او را دنبال کردند ، و خود میلرزد فرار از طریق همه کسانی که او را دیدم ، به شلاق تا
سکان جسد بود ، با سر افتادگی ، که به طرز وحشیانه ای به وپیش در هر چرخش
حرکت کشتی.
هیچ شکل دیگری می تواند بر روی عرشه دیده می شود در همه.
ترس بزرگ در تمام آنها متوجه شد که کشتی ، به عنوان اگر توسط یک معجزه بود ،
پیدا بندر ، unsteered صرفه جویی از سوی یک مرد مرده!
با این حال ، تمام رخ با سرعت بیشتری نسبت به آن طول می کشد برای نوشتن این کلمات.
گاری روپوش دار متوقف شد ، نه اما با عجله در سراسر بندرگاه ، خودش را در آن تن به تن
انباشت شن و ماسه توسط جزر و مد و طوفان بسیاری از شسته
گوشه جنوب شرقی اسکله jutting تحت
صخره شرق ، شناخته شده به صورت محلی به عنوان تیت هیل اسکله.
البته تکان مغزی قابل توجهی وجود دارد به عنوان کشتی سوار
پشته شن و ماسه.
هر تیر اهن یا الوار ، طناب ، و اقامت ، تیره و تار شده بود و برخی از "بالا به چکش' آمدند crashing
پایین.
اما عجیب ترین از همه ، بسیار فوری ساحل را لمس بود ، یک سگ عظیم بر خاست تا
در عرشه از پایین ، تا اگر توسط تصادم گلوله و در حال اجرا رو به جلو ، شروع به پریدن کرد
از تعظیم بر روی شن و ماسه.
ساخت مستقیم برای صخره شیب دار ، که در حیاط کلیسا آویزان بیش از laneway به
اسکله شرق تا شدت که برخی از سنگ قبر های تخت ، thruffsteans و یا از طریق
سنگ ها ، به عنوان آنها در Whitby
بومی ، در واقع بیش از پروژه که در آن صخره پایداری دور افتاده ، آن را
ناپدید شده در تاریکی ، که فراتر از تمرکز به شدت به نظر می رسید
اشعه نور افکن.
آن اتفاق افتاده است که هیچ کس در حال حاضر در تیت هیل اسکله وجود دارد ، در حالی که همه کسانی
خانه که در نزدیکی یا در رختخواب بودند و یا در ارتفاع
بالا.
بنابراین coastguard وظیفه در سمت شرقی بندر ، که در یک بار فرار کردن
به اسکله کمی ، اولین صعود سوار بود.
مردان کار افکن ، بعد از پشم شویی ورودی بندرگاه
بدون دیدن هر چیزی ، پس نور در متروک تبدیل شده و نگهداری آن وجود دارد.
coastguard AFT زد ، و هنگامی که او در کنار چرخ آمد ، خم به امتحان آن ،
و در یک بار هر چند به عنوان زیر برخی از احساسات ناگهانی عقب کشیدم.
این به نظر می رسید به کنجکاوی رنجش عمومی ، و کاملا تعداد زیادی از مردم شروع به اجرا.
این دور راه خوبی از صخره غرب توسط قرعه کشی پل به اسکله هیل تیت است ، اما
خبرنگار خود را دونده نسبتا خوب است ، و آمد و جلوتر از جمعیت.
وقتی که من وارد شدند ، با این حال ، من در حال حاضر بر روی اسکله به جمعیت آنها مونتاژ
coastguard و پلیس اجازه می دهد تا در هیئت مدیره آمده خودداری کردند.
با حسن نیت ارائه میدهد از قایقرانی رئیس ، من بود ، به عنوان خبرنگار خود ، مجاز به
صعود بر روی عرشه ، و یکی از گروه کوچکی که دیدم در حالی که مرده سیمن واقع بود
شلاق به چرخ.
تعجبی ندارد که coastguard شگفت زده شد بود ، و یا حتی استقبال بهت زده ، برای اغلب نمی تواند
چنین منظره ای شده اند دیده می شود.
انسان به سادگی با دستهای خود را محکم بسته بود ، گره خورده است ، یکی را بر دیگری به صحبت کرد.
چرخ.
بین دست درونی و چوب شد بر صلیب ، مجموعه ای از مهره های که بر روی آن
محکم که در اطراف هر دو مچ دست و چرخ ، و همه به سرعت توسط اتصال نگه داشته شود
کابل.
همکار ضعیف ممکن است در یک زمان نشسته است ، اما زدن انجام و buffeting.
بادبان را از طریق سکان چرخ کار کرده بود و او را پس وپیش ، بنابراین کشیده بود
که کابل که با او گره خورده بود ، گوشت به استخوان قطع شده بود.
توجه داشته باشید دقیق دولت از چیزها ، و یک پزشک ، جراح JM Caffyn ساخته شده بود ،
33 ، محل الیوت شرقی ، که بلافاصله پس از من آمد ، اعلام کرد ، پس از
ساخت معاینه ، که انسان باید مرده را کاملا به دو روز بوده است.
در جیب او ها بود یک بطری ، به دقت corked ، صرفه جویی خالی برای یک رول کمی از
کاغذ ، که ثابت می شود ضمیمه ی شماره ی به ورود به سیستم.
coastguard گفت مرد باید گره خورده است تا دست خود را ، چفت و بست گره با
دندان خود را.
با این واقعیت که coastguard برای اولین بار در هیئت مدیره بود ممکن است برخی از عوارض بعد از نجات ،
در دادگاه ادارهء نیروی دریایی ، برای coastguards می تواند نجات است که حق را ادعا می کنند نیست
اولین غیرنظامی ورود بر روی ترک شده بوسیله مالک یا قیم.
به هر حال ، زبان حقوقی wagging ، و یک جوان دانشجوی حقوق است
با صدای بلند ادعا که حقوق مالک در حال حاضر به طور کامل قربانی ،
اموال خود را در خلاف برگزار شد
مجسمه mortmain ، از پنجه ، به عنوان emblemship ، در صورت اثبات ، از واگذار
در اختیار داشتن ، در دست مرده برگزار می شود.
نیازی به گفتن نیست که سکاندار مرده شده است reverently از حذف
مکانی که در آن او دیده بان محترم و بخش خود را تا لحظه مرگ برگزار شد ، ایستادگی
به عنوان نجیب به عنوان Casabianca جوان ،
و در سردخانه ای در انتظار باز جویی قرار می گیرد.
در حال حاضر طوفان ناگهانی است عبور است ، و fierceness آن است abating.
جمعیت پراکندگی به عقب ، و آسمان شروع به قرمز شدن بیش از یورک شایر
wolds.
من باید ارسال ، برای شماره بعدی خود را در زمان ، جزئیات بیشتر از کشتی ترک شده بوسیله مالک یا قیم
راه خود را تا به طور معجزه آسایی را در بر داشت به بندر در طوفان.
9 آگوست.-- عاقبت به ورود عجیب و غریب از ترک شده بوسیله مالک یا قیم در طوفان گذشته
شب است تقریبا تکان دهنده تر از چیزی که به خودی خود است.
به نظر می رسد که گاری روپوش دار از وارنا روسی است ، و به نام Demeter.
او تقریبا به طور کامل در بالاست از شن و ماسه نقره ای ، فقط با مقدار کمی از محموله ،
تعداد صندوق های بزرگ چوبی پر شده با قالب.
این محموله شد سپرده به یک وکیل Whitby ، آقای SF بیلینگتون ، 7 ،
هلال احمر ، که امروز صبح رفتم روی عرشه و در زمان در اختیار داشتن رسمی کالا
سپرده به او است.
کنسول روسیه ، بیش از حد ، اقدام برای منشور حزب ، در زمان در اختیار داشتن رسمی
کشتی و بندر بدهیهایش را پرداخت تمام ، و غیره هیچ چیز در مورد اینجا امروز به جز صحبت
تصادفی عجیب و غریب.
مقامات وزارت اقتصاد و بازرگانی ، در سخت ترین شاهد است که هر
انطباق با مقررات موجود ساخته شده است.
همانطور که ماده است که به یک "نه روز تعجب' ، آنها آشکارا مصمم که
باید علت شکایت دیگر وجود ندارد.
یک معامله خوب مورد علاقه در خارج از کشور در مورد سگ که فرود آمد زمانی که
کشتی اصابت کرد ، و بیش از یک تعداد کمی از اعضای SPCA ، که بسیار
قوی در Whitby ، کوشیده اند تا به همراهی کردن با حیوان.
به ناامیدی عمومی ، با این حال ، آن یافت می شود.
به نظر می رسد که به طور کامل از این شهر ناپدید شده است.
ممکن است که آن را وحشت زده شد و راه خود را به moors ساخته شده ، که در آن هنوز هم
مخفی بودن در ترور.
برخی که با وحشت در چنین امکان نگاه کنید ، مبادا بعد بر روی آن باید در
به خودی خود تبدیل به یک خطر است ، برای آن است که آشکارا حیوان شدید.
اوایل صبح امروز یک سگ بزرگ ، بولدوگ نیمه تربیت متعلق به نزدیک تاجر زغال سنگ
به تیت هیل اسکله ، مرده در وسط خیابان روبروی حیاط استاد خود را پیدا شد.
آن مبارزه کرده بود ، و آشکارا به حال حریف وحشیانه بود ، برای گلو بود
پاره دور ، و شکم خود را شکاف باز اگر با چنگال وحشیانه بود.
به بعد توسط مهربانی هیئت مدیره از بازرس تجارت.-- ، من شده اند به مجاز
به دنبال بیش از کتاب ورود به سیستم Demeter ، که به منظور تا ظرف سه روز بود ،
اما شامل هیچ چیزی از منافع خاص به جز به عنوان حقایق از مردان از دست رفته است.
بزرگترین بهره ، با این حال ، با توجه به مقاله موجود در بطری ،
که امروز در استنطاق تولید شد.
و روایت عجیب و غریب تر از دو بین آنها اشکار شدن آن را تا به بسیاری من نشده
آمده در سراسر.
همانطور که هیچ انگیزه ای برای پنهان کاری وجود دارد ، من مجاز به استفاده از آنها ، و بر این اساس ارسال
شما متن ، به سادگی حذف جزئیات فنی از مهارت در دریا نوردی و supercargo.
تقریبا به نظر می رسد هر چند به عنوان کاپیتان با نوعی شیدایی قبل از کشف و ضبط شده بود
او به خوبی به آب آبی شده بود که این مداوم در سراسر ایجاد شده بود
سفر.
البته بیانیه من باید انجام شود تقدیر grano ، از آنجایی که من از نوشتن
دیکته از یک کارمند از کنسول روسیه ، که با مهربانی برای من ترجمه ، ساعت هم بودن
کوتاه است.
ورود به سیستم از "DEMETER" وارنا به Whitby
نوشته شده در 18 ژوئیه ، همه چیز را به اتفاق می افتد ، عجیب و غریب ، که من باید توجه داشته باشید دقیق نگه
از این پس تا ما زمین.
در 6 جولای ، ما با توجه در محموله ، ماسه سنگ ، نقره ای و صندوق های زمین به پایان رسید.
در ظهر بادبان مجموعه. خاور باد ، تازه است.
خدمه ، پنج دست... دو جفت ، آشپزی ، و خود من (کاپیتان).
در 11 جولای در سپیده دم وارد بسفر. سوار توسط ماموران گمرک ترکیه.
Backsheesh. همه درست.
در راه در 4 بعد از ظهر
در 12 ژوئیه از طریق تنگه داردانل. ماموران گمرک های بیشتر و flagboat از
حفاظت اسکادران. Backsheesh دوباره.
کار از افسران کامل ، اما سریع.
می خواهم که ما به زودی. در تاریک گذشت به مجمعالجزایر است.
در تاریخ 13 ژوئیه کیپ Matapan را به تصویب رساند. خدمه در مورد چیزی ناراضی است.
ترس به نظر می رسید ، اما نه صحبت کردن.
در 14 جولای تا حدودی در مورد خدمه اضطراب بود. مردان همه همراهان ثابت ، که با من سمت
قبل از. MATE نمی تواند از آنچه اشتباه بود.
آنها فقط به او گفتم چیزی وجود دارد ، و از خود عبور.
MATE خلق و خوی را با یکی از آنها آن روز از دست داده و او را زده است.
انتظار می رود نزاع شدید ، اما تمام شد آرام.
در 16 ژوئیه همسر در صبح که یکی از خدمه ، Petrofsky ، گزارش
گم شده است. نمی تواند برای آن خواهد شد.
در زمان به سمت چپ دیده بان هشت زنگ شب گذشته ، توسط Amramoff برطرف شده است ، اما به رفتن نیست
تختخواب سفری. مردان بیشتر از هر زمان دیگری سربزیری.
همه گفته اند که انتظار می رود چیزی از نوع ، اما نه می گویند بیش از وجود دارد بود
چیزی سوار. MATE بسیار بی تاب با آنها است.
زیست محیطی با مشکلاتی در پیش رو است.
در روز 17 ژوئیه ، روز گذشته ، یکی از مردان ، Olgaren ، به کابین من آمد ، و در
راه وحشت زده به من که او تصور می شد یک مرد عجیب و غریب روی عرشه کشتی وجود دارد جلب اعتماد
کشتی.
او گفت که در تماشا کرد ، او پناه گرفتن در پشت اتاق روی عرشه کشتی ، به عنوان وجود دارد
طوفان باران ، زمانی که او را دیدم ، مرد قد بلند و نازک ، که مانند هر یک از خدمه نشده بود ، آمده
تا companionway ، و در امتداد عرشه به جلو و ناپدید می شوند.
او پس از احتیاط ، اما هنگامی که او را به کمان کردم هیچ کس ، و دریچه
همه بسته است.
او در هراس از ترس خرافی بود ، و من می ترسم هراس ممکن است گسترش یابد.
، برای کاهش آن ، من امروز باید تمام کشتی را به دقت از ساقه به استرن جستجو.
بعدها در همان روز من با هم کل خدمه ، و به آنها گفت ، آنها آشکارا
در کشتی بود ، ما را از ساقه به استرن جستجو وجود دارد.
همسر اول عصبانی ، گفت : آن حماقت بود ، و به عملکرد به چنین ایده احمقانه
اخلاق زدائی از مردان ، گفت : او را درگیر آنها را از مشکل با
اهرم چوبی.
من اجازه سکان را به او ، در حالی که بقیه شروع به جستجوی کامل ، حفظ
پهلو به پهلو ، با فانوس. ما نداده گوشه unsearched است.
به عنوان تنها جعبه های بزرگ چوبی وجود دارد ، هیچ گوشه های عجیب و غریب که در آن یک مرد می تواند
پنهان می شود. مردان بسیار تسکین هنگامی که جستجو و
رفت و برگشت به کار خوش.
همسر اول scowled ، اما گفت : هیچ چیز.
22 جولای.-- نامناسب آب و هوای سه روز گذشته ، و همه مشغول دست بادبان ، هیچ زمانی برای
شود وحشت زده است. مردان به نظر می رسد ترس خود را فراموش کرده اند.
شاد MATE دوباره ، و همه در شرایط خوبی است.
مردان ستایش برای کار در آب و هوای بد. از طریق تنگه جبل الطارق و خارج منتقل می شود.
همه به خوبی.
24 ژوئیه.-- به نظر می رسد برخی از عذاب بیش از این کشتی وجود دارد.
در حال حاضر دست کوتاه و ورود به خلیج Biscay با آب و هوای وحشی در پیش رو ، و در عین حال
شب گذشته یک مرد دیگر از دست داده ، ناپدید شد.
اول ، او آمده است تماشا کرد و دیده نمی شد دوباره.
مردان همه در هراس از ترس ، رابین دور را ارسال درخواست به سازمان دیده بان دو آنها به عنوان
ترس به تنهایی.
همسر عصبانی. ترس وجود خواهد داشت که برخی از مشکل ، به صورت
او یا مردان برخی از خشونت را انجام دهد.
28 ژوئیه.-- چهار روز در جهنم ، ضربه زدن در مورد در مرتب کردن بر اساس maelstrom ، و باد
توفان ایجاد کردن. بدون خواب به هر یک از.
مردان همه فرسوده است.
سختی که چگونه به مجموعه یک ساعت مچی می دانیم ، از آنجا که هیچ مناسب برای رفتن بر روی.
همسر دوم به طور داوطلبانه برای هدایت و تماشا کنید ، و اجازه دهید به مردان در ربودن خواب ساعت چند است.
باد abating ، دریاها هنوز هم فوق العاده است ، اما احساس آنها را کمتر به عنوان کشتی استوارتر است.
29 ژوئیه.-- یکی دیگر از تراژدی. امشب دیده بان تنها ، به عنوان خدمه خستگی بیش از حد
دو برابر گردد. هنگامی که سازمان دیده بان صبح آمد بر روی عرشه می تواند پیدا
هیچ کس به جز راننده.
اعتراض برجسته ، و همه بر روی عرشه آمد. جستجوی کامل ، اما هیچ کس در بر داشت.
در حال حاضر بدون همسر دوم ، و خدمه در وحشت است.
MATE و من موافقت کردند برای رفتن مسلح این پس و برای هر نشانه ای از علت صبر کنید.
30 ژوئیه.-- شب گذشته. خشنود ما در حال نزدیک شدن به انگلستان.
آب و هوا خوب است ، همه را بادبان.
فرسوده بازنشسته ، خواب کاملا بیدار توسط همسر به من گفتن که هر دو انسان را از دیده بان
و راننده گم شده است. تنها خود و همسر و دو دست چپ به
کشتی کار.
1 آگوست.-- دو روز مه ، و نه یک بادبان اندیش.
زمانی که در کانال انگلیسی قادر به سیگنال برای کمک و یا امیدوار بود
جایی.
نداشتن قدرت به کار بادبان ، باید قبل از باد اجرا است.
جرات پایین تر نیست ، همانطور که می تواند دوباره آنها را افزایش نمی دهد.
ما به نظر می رسد شناور به برخی از عذاب وحشتناک است.
MATE در حال حاضر نسبت به هر یک از مردان بیشتر جرئت.
قوی او طبیعت به نظر می رسد که از درون علیه خود کار کرده است.
مردان فراتر از ترس ، کار stolidly و صبورانه ، با اذهان به بدترین است.
آنها روسی ، زبان رومانی است.
2 مرداد ، نیمه شب.-- از خواب چند دقیقه با شنیدن فریاد را بیدار کرد ، به ظاهر
خارج از پورت من. چیزی می تواند در مه را ببینید.
عجله بر روی عرشه ، و در برابر همسر زد.
می گوید من او شنیده فریاد و فرار است ، اما هیچ نشانه ای از انسان در سازمان دیده بان.
یکی دیگر رفته است. خداوند ، به ما کمک کنید!
MATE می گوید ما باید از تنگه گذشته دوور ، همانطور که در لحظه ای از بلند کردن اجسام مه او را دیدم شمالی
زمین جلو آمده ، درست مثل او شنیده ام مرد گریه.
اگر چنین است ما در حال حاضر خاموش در دریای شمال ، و فقط خدا می تواند ما را در مه هدایت ، که
به نظر می رسد با ما حرکت می کند ، و خدا به نظر می رسد که ما ترک.
آگوست 3.-- در نیمه شب رفتم برای از بین بردن انسان در چرخ و هنگامی که من به آن
هیچ کس وجود دارد. باد ثابت شد ، و همانطور که ما قبل از فرار
آن وجود دارد ، هیچ yawing بود.
من جرأت آن را ترک نمی کند ، بنابراین برای همسر فریاد زد.
او پس از چند ثانیه ، در عرشه در flannels او عجله.
او نگاه وحشی و چشم و دارای چشمان فرو رفته ، و من به شدت نگران دلیل خود را داده است راه.
او آمد نزدیک به من و زمزمه hoarsely ، با دهان خود را به گوش من ، به عنوان اینکه از ترس
هوا بسیار ممکن است بشنود.
"این است که در اینجا است. من آن را می دانم هم اکنون.
دیده بان شب گذشته من آن را دیدم ، مثل یک مرد ، بلند و نازک و رنگ پریده پریده.
در کمان بود و به دنبال بیرون.
من در پشت آن چشم گیری راه یافته ، و به آن چاقو من ، اما چاقو رفت و از طریق آن ، خالی به عنوان
هوا می باشد. "و به او صحبت کرد او چاقو گرفت و سوار
آن را به فضا وحشیانه.
سپس او در ادامه ، "اما در اینجا ، و من آن را پیدا.
در را نگه دارید ، شاید در یکی از کسانی که جعبه.
من آنها را یکی یکی باز کردن و ببینید.
شما زمام کار می کنند. "و با یک نگاه هشدار دهنده و انگشت خود را بر روی
لب او ، رفت زیر است. بود springing تا باد اندکی متلاطم ، و من
می تواند سکان را ترک نخواهد کرد.
من تو را دیدم او بیرون می آید دوباره بر روی عرشه با قفسه سینه ابزار و فانوس ، و پایین رفتن
رو به جلو دریچه. او دیوانه است ، استارک ، raving در از جا در رفته ، و آن را هیچ
استفاده از من در تلاش برای متوقف کردن او را.
او می تواند برای کسانی که جعبه بزرگ صدمه دیده است نیست ، آنها به عنوان رس صورتحساب ، و آنها را به جلو و اطلاعات مربوط است
به عنوان بی ضرر چیزی به او می توانید انجام دهید. بنابراین در اینجا بمانم و ذهن زمام ، و نوشتن
این یادداشت.
من فقط می توانم به خدا اعتماد و صبر تا مه پاک.
سپس ، اگر من نمی توانم با باد است که هدایت به هر بندر ، من باید کاهش بادبان ،
و دروغ ، و سیگنال برای کمک...
تقریبا بیش از حال حاضر است.
همانطور که من شروع به امید است که همسر را بیرون می آیند آرامتر ، برای من او را شنیده
ضربه زدن دور چیزی را نگه دارد ، و کار برای او خوب است ، آمد وجود دارد
دریچه ناگهانی ، شگفت زده فریاد ، که
خون من اجرا سرد ، و تا بر روی عرشه که او به عنوان اگر شات از تفنگ آمد ، مواج
مرد دیوانه ، با چشمان او نورد و چهره اش از ترس تکان.
ذخیره؟
ذخیره من! "او گریه و سپس بر روی پتو از مه دور نگاه.
وحشت او تبدیل به یاس و ناامیدی ، و در یک صدای یکنواخت او گفت : "شما بهتر آمده بود
بیش از حد ، کاپیتان ، قبل از آن خیلی دیر است.
او وجود دارد! من می دانم که راز در حال حاضر.
دریا به من از جانب او را نجات ، و آن این است که سمت چپ می باشد! "
قبل از اینکه بتوانم یک کلمه ، می گویند و یا حرکت به جلو او را تصاحب او در سنگر شکلی ناگهانی ظهور و
عمدا خود را به دریا انداخت. گمان می کنم من می دانم که راز بیش از حد ، در حال حاضر.
این مرد دیوانه که به رهایی از مردان یکی یکی کردم تا به حال بود ، و در حال حاضر او دنبال کرده است
آنها را خودش. خدا به من کمک کند!
چگونه هستم من برای تمام این وحشت به حساب زمانی که من به پورت؟
وقتی که من به پورت دریافت کنید! خواهد شد که تا کنون می شود؟
4 آگوست.-- هنوز مه ، که طلوع خورشید می تواند سوراخ نیست ، من می دانم که طلوع خورشید وجود دارد
چون من ملوان هستم ، چرا دیگری من می دانم که نیست.
من جرأت رفتن نیست در زیر ، من جرات ترک زمام نیست ، بنابراین در اینجا تمام شب را در آنجا ماند ، و در
تیرگی از شب من آن را دیدم ، او را! خداوندا ، مرا ببخش ، اما همسر حق بود
پرش در دریا.
بهتر بود به مانند یک مرد می میرند. مانند یک ملوان در آب های آبی رنگ ، هیچ مردی به مرگ
می تواند شی. اما من کاپیتان ، و من باید ترک من
کشتی.
اما من باید این عفریت یا هیولای ، گیج یا گمراه کردن برای من باید دست من را به چرخ کراوات
قدرت من شروع به شکست ، و همراه با آنها من باید کراوات که که او ، فناوری اطلاعات ، جرات
لمس کرد.
و سپس ، آمده باد خوب یا ناپاک ، من باید روح من ، و افتخار من به عنوان یک کاپیتان را نجات دهد.
من در حال رشد ضعیف تر است ، و شب در حال آمدن است.
اگر او می تواند در صورت به من نگاه دوباره ، من ممکن است به عمل ندارد...
اگر ما شکسته تشبیه هستند ، شاید این بطری ممکن است یافت می شود ، و کسانی که آن را پیدا کنید ممکن است
را درک کنید.
اگر نه... خب ، پس همه مردان باید بدانند که من آن را درست به اعتماد من بوده است.
خدا و خوبان ویرجین و پرستاران کمک به روح فقیر نادان تلاش به انجام خود را
وظیفه...
البته حکم یکی باز شد. هیچ مدرکی برای گفتن وجود ندارد ، و اینکه آیا
یا مرد خود مرتکب قتل وجود دارد در حال حاضر هیچ یک برای گفتن.
قوم در اینجا نگه تقریبا جهانی است که کاپیتان است که به سادگی یک قهرمان ، و او به
داده می شود مراسم تشییع جنازه عمومی.
در حال حاضر آن چیده شده است که بدن او را با قطار از قایق ها تا Esk شود
برای یک قطعه و سپس برگشت به تیت هیل اسکله و تا مراحل ابی به ارمغان آورد ، برای او
در حیاط کلیسا بر روی صخره به خاک سپرده شده است.
صاحبان بیش از صد قایق در حال حاضر در نام آنها به عنوان داده
مایل به دنبال او به قبر.
اثری تا به حال سگ بزرگ یافت شده ، که در آن بسیار وجود دارد عزاداری ، برای ،
با افکار عمومی در وضعیت کنونی خود ، او را به باور من ، توسط به تصویب رسید
شهر.
فردا تشییع جنازه ، خواهد شد و تا به رمز و راز از دریا "این موضوع را بیشتر یکی از پایان.
مجله مینا موری 8 اوت.-- لوسی بسیار بی قرار بود تمام
شب ، و من هم نمی توانستم بخوابم.
طوفان ترس ، و آن را به عنوان با صدای بلند در میان گلدان دودکش رونق گرفت ، آن را به من ساخته شده است
میلرزد. هنگامی که یک پف SHARP آمد به نظر می رسید آن را مثل
تفنگ دور.
به اندازه کافی عجیب ، لوسی بود از خواب بیدار نمی کند ، اما او تا دو بار و لباس پوشیدن خودش.
خوشبختانه ، هر زمانی که من در زمان بیدار و موفق به عریان او را بدون بیداری او ،
و پشت او را به تخت.
این یک چیز بسیار عجیب و غریب ، این خواب و راه رفتن است ، در اسرع وقت او را
خنثی به هیچ وجه فیزیکی ، قصد خود را ، اگر می شود هر گونه وجود دارد ، از بین می رود ، و
او خودش بازده تقریبا دقیقا به روال زندگی اش است.
در اوایل صبح ما هر دو رو به بالا و رفت به سمت بندر به دیدن اگر هر چیزی
در شب اتفاق افتاده است.
تعداد کمی از مردم وجود دارد در مورد ، و هر چند خورشید روشن بود ، و هوا
روشن و تازه ، بزرگ ، تیره و تار به دنبال امواج ، به نظر می رسید که تاریک خود را به دلیل
فوم است که آنها را در صدر بود مثل برف ،
مجبور خود را در از طریق دهان بندر ، مانند یک مرد قلدری رفتن
از طریق یک جمعیت است. به طریقی احساس من خوشحالم که جاناتان بود
در دریای شب گذشته ، اما در روی زمین است.
اما ، آه ، او بر روی زمین و یا دریا؟ او کجا و چگونه؟
من ترس نگران او است. اگر من فقط می دانست که چه باید بکنید ، و می تواند انجام دهند
هر چیزی!
امروز 10 اوت.-- تشییع جنازه ناخدای کشتی ضعیف ترین لمس کردن بود.
هر قایق در بندرگاه به نظر می رسید وجود داشته باشد ، و تابوت انجام شد
کاپیتان تمام راه را از اسکله هیل تیت به حیاط کلیسا.
لوسی با من آمد ، و ما رفت و در اوایل به صندلی قدیمی ما ، در حالی که جمعیت از قایق رفت
تا رودخانه پل راهاهن و دوباره در آمد.
ما نظر دوست داشتنی ، و شاهد این حرکت به تقریبا تمام راه را.
هموطنان فقیر نزدیک صندلی ما استراحت گذاشته شد به طوری که ما بر روی آن ایستاده بود ، وقتی که زمان
آمد و همه چیز را دیدم.
ضعیف لوسی به نظر می رسید بسیار ناراحت است. او بی قرار و ناآرام بود تمام وقت ،
و من می تواند و نه فکر می کنم که خواب او را در شب است به گفتن در او.
او کاملا در یک چیز عجیب و غریب است.
او نمی خواهد به من اعتراف است که به هر علت برای بی قراری وجود دارد ، و یا اگر وجود داشته باشد ، او
آیا درک آن خودش نیست.
علت اضافی در Swales که آقای فقیر وجود دارد مرده پیدا شد و امروز صبح در
صندلی ما ، گردن او شکسته است.
او آشکارا ، به عنوان پزشک گفت ، در صندلی در نوعی از کاهش یافته
وحشت ، برای یک نگاه از ترس و وحشت در چهره اش وجود دارد این بود که مردان ساخته شده گفت :
آنها را به خود میلرزد.
پیر مرد فقیر عزیز! لوسی آنقدر شیرین و حساس است که او
احساس می کند تحت تاثیر بیشتری حاد نسبت به افراد دیگر خود را از دست نمیدهند.
فقط در حال حاضر او کاملا یک چیز کمی که من توجه چندانی به ناراحت بود ، هر چند که من
من خودم هستم بسیار علاقه حیوانات است. یکی از مردان که در اینجا اغلب به
به دنبال قایق های سگ خود را به دنبال داشت.
سگ همیشه با او است. آنها هر دو افراد آرام ، و من هرگز
دیدم مرد عصبانی است ، و نه به پوست سگ شنیده است.
در طول خدمت سگ نمی آمد به کارشناسی کارشناسی ارشد خود را که بر روی صندلی با ما بود ،
اما چند متری خاموش نگه داشته ، پارس و زوزه.
استاد آن به آن صحبت کرد به آرامی و پس از آن به شدت ، و پس از آن عصبانیت است.
اما آن را نه می آیند و نه بس سر و صدا را به.
آن را در خشم بود ، با چشمان وحشی خود ، و همه مو را bristling مانند گربه
دم وقتی که دخترک در راه جنگ.
در آخر مرد خیلی هم عصبانی شدم ، و شروع به پریدن کرد پایین و سگ را لگد ، و پس از آن در زمان آن
شوره سر از گردن و نیم کشیده میشوند و نیمی از آن را بر روی سنگ قبر انداخت که در آن
صندلی ثابت است.
لحظه ای آن را لمس سنگ چیزی فقیر شروع به لرزه.
سعی نکنید به دور است ، اما دولا کردن ، لرزش و cowering ، و در
چنین وضعیت رقت بار از ترور که من سعی کردم ، هر چند بدون اثر ، به راحتی
آن.
لوسی پر از ترحم بود ، بیش از حد ، اما او تلاش نیست که سگ را لمس است ، اما نگاه آن
مرتب کردن بر اساس agonized از راه.
من تا حد زیادی می ترسند که او نیز فوق العاده حساس طبیعت است که از طریق جهان
بدون مشکل. او خواهد شد رویای این امشب من
اطمینان حاصل کنید.
تراکم کل از چیزها ، کشتی را به بندر توسط یک مرد مرده سازی ، خود را
نگرش ، با صلیب و مهره چرخ گره خورده است ، مراسم تشییع جنازه لمس کردن ، سگ ،
اکنون عصبانی و در حال حاضر در ترور ، همه مواد لازم برای رویاهای او استطاعت.
من فکر می کنم از آن خواهد شد بهترین راه حل برای او را به رفتن به بستر خسته از لحاظ جسمی ، بنابراین من باید انجام دهید
او را برای پیاده روی طولانی توسط صخره ها و پشت به خلیج رابین هود.
او باید به تمایل زیادی برای خواب راه رفتن.
>
فصل 8. مجله مینا موری
در همان روز ، 11 ساعت PM -- اوه ، اما من دیگر خسته شده!
اگر بود که من دفتر خاطرات من ساخته شده بود نه یک وظیفه من نمی باید آن را امشب باز کردن.
ما مجبور بودیم پیاده روی دوست داشتنی.
لوسی ، بعد از مدتی ، در ارواح همجنسگرا ، علت ، من فکر می کنم ، به برخی از گاوهای عزیز که آمد
nosing نسبت به ما در زمینه نزدیک به فانوس دریایی ، و هراسان عقل از
ما.
من معتقدم که ما همه چیز ، به جز البته ، ترس شخصی به سایت همیشگی باشد ، و به نظر می رسید آن را به
پاک کردن تخته سنگ پاک و یک شروع تازه را به ما بدهید.
ما چای شدید سرمایه در خلیج رابین هود در شیرین کمی قدیمی از مد افتاده
مسافرخانه ، با یک پنجره تعظیم راست را روی سنگهای جلبک دریایی پوشیده از رشته.
من معتقدم که ما باید شوکه "زن جدید" را با اشتهای ما.
مردان تحمل تر است ، آنها را برکت دهد!
سپس ما با برخی از به خانه راه رفته است ، و یا به جای بسیاری ، توقف برای استراحت ، و با ما
قلب پر از ترس ثابت گاو نر وحشی.
لوسی واقعا خسته شده بود ، و ما در نظر گرفته شده به خزش به رختخواب در اسرع وقت ما می توانیم.
معاون کشیش بخش جوان آمد ، با این حال ، و خانم Westenra از او خواست تا برای شام بماند.
لوسی و من هم مبارزه برای آن با میلر گرد و خاکی بود.
من می دانم که مبارزه سخت در بخش من بود ، و من کاملا قهرمانانه.
من فکر می کنم که برخی از روز اسقف ها با هم باید دریافت کنید و ببینید که در مورد پرورش جدید
کلاس curates ، که شام را ، مهم نیست که چقدر سخت که ممکن است به فشرده و
که می دانید زمانی که دختر خسته می شوند.
لوسی است خواب و تنفس آرام است. او دارای رنگ بیشتر در گونه ها او را نسبت به
معمول ، و به نظر می رسد ، آه تا شیرین.
اگر آقای Holmwood در عشق با او را از دیدن تنها در اتاق نشیمن ، من سقوط کرد
تعجب آنچه که او می گویند اگر او را دیدم در حال حاضر.
برخی از نویسندگان جدید زنان خواهد شد برخی از روز شروع این ایده که مردان و زنان باید
اجازه داده می شود برای دیدن هر یک از دیگر خواب قبل از پیشنهاد و یا پذیرش.
اما گمان می کنم "زن جدید" نمی خواهد خود را پست کردن در آینده به قبول.
او به خودش پیشنهاد انجام دهد. و کار خوب او را از آن را بیش از حد!
برخی از تسلی در آن وجود دارد.
من امشب خیلی خوشحال ، چون عزیز لوسی به نظر می رسد بهتر است.
من واقعا معتقدم که او تا به تبدیل این گوشه میمیره ، که ما بیش از مشکلات او را با
رؤیا.
من باید بسیار خوشحال اگر من تنها در صورتی جاناتان می دانستند...
خدا برکت دهد و نگه داشتن او را. 11 آگوست.-- خاطرات دوباره.
بدون خواب در حال حاضر ، بنابراین من نیز ممکن است نوشتن.
من بیش از حد آشفته به خواب. ما داشته اند چنین ماجراجویی ، چنین
دردناک تجربه. من خوابش برد که من بسته بودند من
دفتر خاطرات...
ناگهان من گسترده شد بیدار ، و نشست ، با حس وحشتناک از ترس بر من ، و
برخی احساس پوچی در اطراف من است. اتاق تاریک بود ، بنابراین من نمی توانستم دید
تخت لوسی.
من در سراسر برای او به سرقت برده و احساس. تخت خالی بود.
روشن یک مسابقه و متوجه شد که او در اتاق نبود.
درب بسته شد ولی قفل نشده ، که من آن را ترک کرده بودند.
من می ترسید که از خواب بیدار مادرش ، که شده است بیشتر از معمولا بیمار به تازگی ، بنابراین در انداخت
برخی از لباس ها و آماده برای او نگاه کردم.
همانطور که من اتاق را ترک آن را به من زده است که ممکن است لباس او به تن من برخی را
سرنخ به او قصد خواب. پانسمان ، لباس شب ، خانه ، لباس متوسط
خارج.
پانسمان ، لباس شب و لباس بودند هر دو در مکان خود است.
: "خدا را شکر ، من به خودم گفت :" او نمی تواند کنون ، او فقط در لباس خواب او را. "
من فرار طبقه پایین و نگاه در اتاق نشسته است.
نه! وجود دارد
سپس من در تمام اتاق های دیگر خانه را نگاه کرد ، با رو به رشد ترس سرد
قلب من. در نهایت ، من به درب سالن آمد و در بر داشت
آن را باز کنید.
کاملا باز بود ، اما گرفتن از قفل به حال گرفتار نیست.
مردم از خانه ، مراقب باشید که قفل درب هر شب ، بنابراین من می ترسید که لوسی
رفته اند را به عنوان او بود.
هیچ زمان فکر می کنم از آنچه ممکن است اتفاق می افتد وجود دارد.
تسلط ترس بیش از حد مبهم مبهم تمام جزئیات.
من در زمان شال سنگین و بزرگ ، و فرار کردند.
ساعت یکی از قابل توجه این بود که من در هلال بود ، و روح را در وجود ندارد
دید.
من در طول تراس شمالی زد ، اما هیچ نشانه ای از شکل سفید را ببینید که من
انتظار می رود.
در لبه صخره غرب بالاتر از اسکله من در سراسر بندر را به نگاه
شرق کلیف ، در امید یا ترس ، من که نمی دانم از دیدن لوسی در مورد علاقه ما
صندلی.
ماه روشن و کامل با سنگین سیاه و سفید ، رانندگی ابرها که پرت می کرد وجود نداشت
صحنه را به تمام شهر فرنگ زودگذر از نور و سایه را به عنوان آنها در سراسر سمت.
برای یک لحظه یا دو من چیزی می تواند ، به عنوان سایه ابر پنهان سنت ماری
کلیسا و اطراف آن.
پس از آن به عنوان ابر گذشت من می توانم دیدن خرابه های ابی به مشاهده ، و به عنوان
لبه یک باند باریک از نور به عنوان نوک تیز به عنوان یک شمشیر برش به همراه نقل مکان کرد ، کلیسا و
حیاط کلیسا به تدریج قابل مشاهده شد.
هر چه انتظار من بود ، آن را نا امید نیست ، وجود دارد ، مورد علاقه ما
صندلی ، نور نقره ای ماه رخ داد ، شکل نیمه خمیده ، سفید برفی.
آینده از ابر بود خیلی سریع برای من برای دیدن ، برای سایه تعطیل
نور تقریبا بلافاصله ، اما آن را به من به نظر می رسید به عنوان اینکه تاریکی چیزی ایستاده بود پشت
صندلی که در آن شکل سفید تاباند و خم بیش از آن.
چه بود ، چه مرد یا جانور ، من نمی تواند بگوید.
من منتظر نیست نگاه دیگری به عقب ، اما پرواز کردن گام های شیب دار به اسکله و
همراه با ماهی بازار به پل ، که تنها راه برای رسیدن به در شرق بود
صخره.
این شهر به نظر می رسید به عنوان مرده است ، برای روح می بینم.
من خشنود است که پس از آن بود ، برای من می خواستم هیچ شاهد وضعیت بدی لوسی.
زمان و از راه دور بی پایان به نظر می رسید ، و زانو من لرزید و نفس من آمد
تلاش من toiled گام های بی پایان برای ابی.
من باید رفته سریع و در عین حال آن را به من به نظر می رسید که اگر فوت من با سرب وزن شدند ،
و به عنوان اینکه هر مشترک در بدن من زنگ زده بودند.
وقتی که من تقریبا به بالای شدم من می توانم صندلی و رقم سفید را ببینید ، برای من بود
در حال حاضر به اندازه کافی نزدیک به آن را حتی از طریق جادوها از سایه تشخیص.
بدون شک چیزی ، طولانی و سیاه و سفید ، خم شدن بیش از نیم - خمیده وجود دارد
رقم سفید. من در وحشت ، "لوسی به نام!
لوسی! "و چیزی بزرگ سر ، و از جایی که من می تواند چهره ای سفید را ببینید
و قرمز ، gleaming چشم. لوسی پاسخ دهد ، و من را به زد
ورودی حیاط کلیسا.
همانطور که وارد کلیسا بود بین من و صندلی ، و برای یک دقیقه یا بیشتر از دست داد
نزد او.
هنگامی که من در نظر دوباره آمد ابر ، پشت سر گذاشته بودند و مهتاب زده
درخشان است که من می توانم ببینم نیمی لوسی را با سر او را دروغ بر پشت خمیده
صندلی.
او کاملا به تنهایی ، و نشانه ای از چیزی که به زندگی هر مورد وجود ندارد.
هنگامی که من بیش از او خم من می توانم ببینم که او هنوز خواب بود.
لب او ، جدا شدند و او تنفس ، نرمی با او معمول نیست ،
اما در طولانی ، سنگین gasps ، به عنوان اینکه در تلاش برای بدست آوردن ریه ها او را کامل در هر
همانطور که نزدیک من آمد ، او قرار داده تا دست او را در خواب خود را کشیده و یقه او
نزدیک لباس خواب در اطراف خود ، به عنوان اینکه او احساس سرما.
شال گرم بر او پرتاب شود ، و لبه های تنگ به دور گردن او را جلب کرد ، برای من
مبادا او باید برخی از سرما کشنده از هوا شب مخوف ، unclad او به عنوان
شد.
من او را همه در یک بار از خواب بیدار می ترسید ، بنابراین ، به منظور دست آزاد برای کمک به او من ، من
شال در گلو او را با یک سنجاق ایمنی بزرگ بسته.
اما من باید دست و پا چلفتی در اضطراب من و pinched شده است و یا او را با آن آغشته ، به توسط
و توسط شد ، هنگامی که تنفس او را ساکت تر ، او با قرار دادن دست خود را به گلو او دوباره و
moaned.
وقتی که من تا به حال او را با دقت بسته بندی کفش من روی پای او قرار داده ، و پس از آن آغاز شد بسیار
به آرامی به بیدار او.
در ابتدا به او پاسخ نمی دهند ، اما به تدریج او شد بیشتر و بیشتر مضطرب در او
خواب ، ناله و sighing گاهی اوقات.
در گذشته ، به عنوان زمان عبور سرعت ، و به دلایل بسیاری دیگر از من خواست به او
خانه در یک بار ، من او را تکان داد به زور ، تا در نهایت او باز چشم او و بیدار است.
او به نظر نمی رسد تعجب دیدن من ، به عنوان ، البته ، او درک نمی کنند همه در یک بار
جایی که او.
لوسی همیشه بیدار prettily ، و حتی در چنین زمان ، هنگامی که بدن او شده اند
سرد و سرد ، و ذهن او را تا حدودی در unclad بیداری در حیاط کلیسا انزجار
در شب ، او به فضل او از دست دادن نیست.
او لرزید کمی ، و به من چسبیده. وقتی که گفتم او را در یک بار با من
خانه ، او را بدون یک کلمه با افزایش ، با اطاعت از یک کودک است.
همانطور که ما به تصویب رسید همراه ، شن صدمه زدن به پاهای من ، و لوسی متوجه من خود را لرزاندن و تکان دادن.
او متوقف شد و می خواست تا پس از من گرفتن کفش من پافشاری ، اما من نمی.
با این حال ، هنگامی که ما را به مسیر خارج از کلیسا ، که در آن دست انداز وجود دارد
آب ، باقی مانده از طوفان ، من پاهای من با گل daubed هر پا به نوبه خود ، با استفاده از
از سوی دیگر ، به طوری که ما به خانه رفت ، هیچ
یکی از آنها ، در پرونده ای که پیش رو داریم ، باید هر یک دیدار خواهد کرد ، باید متوجه پاهای برهنه ام.
فورچون با ما طرفدار ، و ما خانه بدون ملاقات با یک روح.
زمانی که ما شاهد یک مرد ، که کاملا هوشیار به نظر می رسید ، عبور در امتداد یک خیابان در مقابل
ما.
اما ما در یک درب مخفی شدند تا او ناپدید شده بود باز مانند وجود دارد
در اینجا ، می بندد کمی شیب دار ، و یا wynds '، به عنوان آنها تماس در اسکاتلند است.
قلب من مورد ضرب و شتم با صدای بلند در همه زمان ها گاهی اوقات من فکر میکردم که باید ضعف.
من با اضطراب در مورد لوسی بود ، پر ، نه تنها برای سلامتی او ، تا مبادا او باید رنج می برند
از قرار گرفتن در معرض ، اما شهرت خود را در مورد داستان باید باد دریافت کنید.
هنگامی که ما در کردم ، و پاهای ما را شسته بود و گفته بود نماز از شکر کردن را آموخته
با هم ، من او را به تخت جمع.
قبل از به خواب رفتن او پرسیده می شود ، حتی implored ، من نه می گویند که به هر یک کلمه ،
حتی مادر خود ، در مورد ماجراجویی خواب راه رفتن او.
من در ابتدا تردید ، به وعده ، اما در فکر دولت از مادر
بهداشت ، و دانش چنین چیزی به او اخم و بیش از حد فکر می کنم ، چگونه
چنین داستان ممکن است تبدیل به تحریف شده ، نه ،
infallibly که در مورد آن را باید به بیرون درز ، من فکر عاقلانه تری به انجام این کار است.
من امیدوارم که من سمت راست.
من قفل و کلیدی این است که به مچ دست من گره خورده است ، بنابراین شاید من نمی خواهد
دوباره آشفته است. لوسی کاملا در خواب است.
رفلکس از سپیده دم بالا و به مراتب بیش از دریا...
در همان روز ، ظهر.-- همه به خوبی می رود. لوسی خواب تا من او را بیدار و به نظر می رسید نیست
که حتی تغییر کنار او.
ماجراجویی از شب به نظر نمی رسد به او صدمه زده ، در مقابل ، آن را تا
بهره مند او ، برای او به نظر می رسد بهتر است این صبح از او برای هفته ها انجام می شود.
من با عرض پوزش به توجه است که درست و اجرای من با ایمنی پین به او صدمه دیده است.
در واقع ، ممکن است آن را جدی برای پوست گلو او سوراخ شده بود.
من باید تا یک تکه از پوست شل pinched و آن را transfixed ، برای وجود دارد
دو نقطه قرمز کوچک مانند سنجاق - pricks ، و بر روی باند از لباس خواب خود را یک قطره از
خون می شود.
وقتی که من عذر خواهی کرد و در مورد آن نگران بود ، به او خندید و petted من ، و گفت که او
حتی آن را احساس. خوشبختانه آن می توانید یک اسکار را ترک نمی کند ، آن را به عنوان
آنقدر کوچک است.
در همان روز ، شب.-- ما با تصویب یک روز خوشحال است. هوا روشن بود و روشن یکشنبه و
نسیم خنک وجود دارد.
ما در زمان ناهار ما را به Mulgrave وودز ، خانم Westenra رانندگی در جاده ها و لوسی و من
راه رفتن توسط مسیر صخره ای و پیوستن به او را در دروازه.
من احساس خودم کمی غمگین ، برای من می تواند اما نه احساس کاملا خوشحال بود
شده بود جاناتان با من بوده است. اما وجود دارد!
من فقط باید بیمار باشد.
در عصر ما در تراس کازینو قدم ، و برخی از موسیقی خوب را توسط Spohr شنیده
و مکنزی ، و رفت به رختخواب اوایل. لوسی پراسایش بیشتر نسبت به او شده است به نظر می رسد
برای برخی از زمان ، و در خواب به یکباره سقوط کرد.
من باید درب و قفل امن کلید مانند قبل ، هر چند انتظار ندارم
هر گونه مشکل امشب.
12 اوت.-- انتظارات من در اشتباه بودند ، برای دو بار در طول شب من wakened شد
لوسی تلاش برای خارج شدن.
او ، حتی در خواب خود را به نظر می رسید ، بی تاب کمی در پیدا کردن بسته درب ،
رفت و برگشت به بستر تحت یک نوع اعتراض است.
من با طلوع خورشید بیدار کرد ، و شنیده غوغای پرندگان در خارج از پنجره.
لوسی بیدار ، بیش از حد ، و من خوشحالم برای دیدن بود ، حتی بهتر از در صبح روز قبل بود.
همه خوشنودی خود را از شیوه ای به نظر می رسید که به پشت ، و او آمد و snuggled در
در کنار من و من همه چیز در مورد آرتور گفت. من به او گفت چگونه اضطراب من بود
جاناتان ، و سپس او سعی کرد مرا آسایش.
خوب ، او موفق شد تا حدودی ، برای ، هر چند همدردی می تواند واقعیت را تغییر ندهند ، می تواند به
آنها را بیشتر تحمل پذیر است. 13 آگوست.-- یکی دیگر از روز ، آرام و به رختخواب
با کلید بر روی مچ دست من را مانند قبل.
باز هم در شب بیدار و لوسی نشسته در رختخواب ، هنوز هم در خواب ، با اشاره را در بر داشت
به پنجره. من بی سر و صدا ، و کشیدن کنار
کور ، بیرون را نگاه.
مهتاب درخشان ، و اثر نرم نور بر دریا و آسمان بود ،
با هم در یک رمز و راز سکوت بزرگ ادغام شده است ، فراتر از واژه ها زیبا بود.
بین من و مهتاب flitted خفاش بزرگ ، از آمدن و رفتن در بزرگ
چرخش دایره.
یک یا دو بار از آن آمد کاملا نزدیک است ، اما گمان می کنم ، در دیدن من وحشت زده شد و
دور در سراسر بندر را به سمت صومعه flitted.
وقتی که من از پنجره آمد ، لوسی پایین lain بود دوباره ، و خواب بود
مسالمت آمیزی دارند. او هم بزنید دوباره تمام شب.
14 اوت.-- صخره شرقی ، خواندن و نوشتن در تمام طول روز است.
لوسی به نظر می رسد تبدیل شده اند به عنوان های زیادی را در عشق با نقطه ای که به من ، و آن سخت است
گرفتن او از آن دور زمانی که آن زمان برای نهار یا چای یا شام به خانه برمی گردند.
این بعد از ظهر به او اظهار خنده دار است.
ما از آمدن به خانه برای شام ، و تا به حال به بالا از مراحل آمد تا از
اسکله غربی و متوقف به در دیدگاه نگاه کنید ، ما به طور کلی این کار را.
تنظیم خورشید ، پایین پایین در آسمان ، فقط قطره پشت سر Kettleness بود.
نور قرمز بر روی صخره شرق و ابی قدیمی پرتاب شد و به نظر می رسید
حمام همه چیز را در تب و تاب بودن زیبا گلگون.
ما برای مدتی سکوت بود ، و ناگهان لوسی زمزمه تا اگر به خودش...
"قرمز چشم او دوباره! آنها درست همان است. "
این چنین بیان عجیب و غریب بود ، در آینده بجا از چیزی که آن را کاملا مبهوت
من.
من slewed دور کمی ، تا که به لوسی و بدون ظاهری در او خیره و
دیدم که او در یک کشور نیمه رویایی بود ، با نگاه عجیب و غریب بر روی صورت او که من می توانم
کاملا نمی کند ، بنابراین من گفت : هیچ چیز ، اما به دنبال چشم او.
او ظاهر شد به دنبال بیش از در صندلی خود ما ، از چه شکل تاریک نشسته
به تنهایی.
من کاملا کمی مبهوت شدم خودم ، آن را برای یک لحظه به نظر می رسید به عنوان اگر غریبه
به حال چشم های بزرگ مانند شعله آتش است ، اما نگاه دوم تیره را کنار توهم است.
نور خورشید قرمز درخشانی بر روی پنجره ها از کلیسای سنت مری در پشت صندلی ما بود ، و
به عنوان خورشید آغشته بود فقط تغییر کافی در انکسار و انعکاس وجود دارد
آن را به نظر می رسد که اگر نور نقل مکان کرد.
من به نام توجه لوسی در اثر عجیب و غریب ، و او خودش با شد
آغاز شود ، اما او نگاه غمگین همان. ممکن است که او فکر
آن شب وحشتناک کردن وجود دارد.
ما به آن اشاره هرگز ، بنابراین من گفت : هیچ چیز ، و ما را برای شام به خانه رفت.
لوسی تا به حال سردرد و زود به رختخواب رفت. من او را در خواب دیدم ، و برای کمی رفت
قدم زدن خودم.
من در امتداد صخره به سمت غرب می رفتند ، و پر از غم و اندوه شیرین بود ، برای من بود
فکر کردن از جاناتان.
هنگام آمدن به خانه ، آن را پس از آن مهتاب روشن ، بنابراین روشن است که ، هر چند جلو
قسمت ما از هلال بود در سایه ، همه چیز می تواند به خوبی دیده می شود ، من انداخت
نگاه در پنجره ما و دیدم سر لوسی تمایل از.
دستمال من باز کردم و آن دست تکان دادند. او متوجه نیست و یا هر گونه جنبش
هر.
فقط پس از آن ، مهتاب رخنه کرد دور زاویه ساختمان ، و نور کاهش یافت
پنجره.
و مجزا لوسی با سر او وجود دارد دروغ گفتن در مقابل طرف پنجره
طوفان یا گرداب شدید و چشم خود را بسته است.
او سریع به خواب ، و توسط او ، در آستان پنجره نشسته ، و این چیزی بود که نگاه
مانند پرنده خوب به اندازه است.
من ترس او ممکن است لرز بود ، بنابراین من فرار طبقه بالا ، بلکه به عنوان من را به اتاق آمد
او در حال حرکت به عقب به رختخواب خود ، سریع به خواب و تنفس به شدت.
او در نگه داشتن دست خود را به گلو او ، به عنوان اینکه اگر از سرما محافظت.
من او را از خواب بیدار نمی شود ، اما جمع او را تا به گرمی.
من مراقبت گرفته اند که درب قفل شده است و پنجره محکم و ایمن.
او شیرین او خواب است به نظر می رسد ، اما او paler از او معتاد است و وجود دارد
کشیده شده است ، نگاه نحیف زیر چشم خود را که من دوست ندارم.
من از ترس او در مورد چیزی است fretting است.
من آرزو می کنم من می توانم پیدا کردن آنچه در آن است. 15 آگوست.-- رز بعد از حد معمول است.
لوسی بی حال و خسته بود ، و خواب پس از ما به نام شده بود.
ما تعجب خوشحال در صبحانه بود.
پدر آرتور است بهتر است ، و می خواهد ازدواج برای آمدن به زودی.
لوسی پر از شادی آرام ، و مادر او را خوشحال و با عرض پوزش در یک بار.
بعدها در روز او به من گفت علت.
لوسی را به عنوان او بسیار خود را به از دست دادن او غصه دار است ، اما او خشنود است که او به زودی
به برخی از کس به او محافظت. عزیز پور ، خانم شیرین!
او به من جلب اعتماد که او حکم مرگ او.
او لوسی گفته نشده است ، ساخته شده و من قول رازداری است.
دکتر به وی گفت که در عرض چند ماه ، در بیشتر ، او باید بمیرد ، برای او
قلب تضعیف. در هر زمان ، حتی در حال حاضر ، یک شوک ناگهانی
تقریبا مطمئن به او را بکشد.
آه ، ما عاقلانه را از او نگه داشتن امر از شب وحشتناک از لوسی
خواب راه رفتن. 17 اوت.-- بدون دفتر خاطرات به مدت دو روز تمام است.
قلب من برای نوشتن نداشته است.
نوعی از پرده یا روپوش پوشاندن سایه به نظر می رسد در آینده بیش از شادی ما است.
به نظر می رسد هیچ خبری از جاناتان ، و لوسی به رشد ضعیف ، در حالی که ساعت مادر خود را
شماره به a نزدیک هستند.
من محو شدن لوسی را درک نمی دور به عنوان او در حال انجام.
او می خورد و و و خواب ، و از هوای تازه لذت می برد ، اما در همه زمان ها رز
در گونه او را در حال رنگ باختن است ، و او روز ضعیف تر و سست تر به روز می شود.
در شب من را بشنود او را به نفس نفس زدن اگر برای هوا.
نگه داشتن کلید درب ما همیشه در شب به مچ دست من بستند ، اما او می شود و
پیاده روی در مورد اتاق و در پنجره باز نشسته است.
دیشب که من پیدا کردم به او تکیه وقتی که من بیدار شد ، و زمانی که من سعی کردم به من او را از خواب بیدار
نمی توانست. او در ضعف بود.
وقتی که من موفق به بازگرداندن او ، او به عنوان آب ضعیف بود ، و در سکوت بین بلند گریه ،
مبارزات دردناک برای نفس. وقتی که من از او پرسیدم که چگونه او می آمد تا در
پنجره او سرش را تکان داد و دور تبدیل شده است.
من اعتماد احساس او بیمار ممکن است از آن با سیخونک بحرکت واداشتن تیره بخت از ایمنی پین.
من در گلو او فقط در حال حاضر نگاه به عنوان او به خواب دراز ، و زخم های بسیار کوچک به نظر می رسد
اند شفا.
آنها هنوز باز است ، و اگر هیچ چیز بزرگتر از قبل است ، و لبه های آنها
کمرنگ سفید هستند. آنها شبیه نقطه های سفید کوچک ، با رنگ قرمز
مراکز.
مگر در مواردی که آنها در یک یا دو روز را شفا دهد ، من باید به پزشک اصرار دیدن اطلاعات مربوط به
آنها.
نامه ، ساموئل اف بیلینگتون و پسر ، WHITBY وکلاء ، به آقایان.
کارتر ، پاترسون و شرکت ، لندن. 17 آگوست
"عزیز آقایان ، -- ورقه یا پیمان نامه یا سند دریافت صورتحساب کالا ارسال شده توسط بزرگ شمالی
راه آهن.
مشابه در Carfax ، نزدیکی Purfleet ، بلافاصله در رسید در کالا تحویل داده می
صلیب ایستگاه کینگ.
خانه در حال حاضر خالی ، اما سربسته لطفا پیدا کردن کلیدهای ، که همه آنها از
خوانده می شوند.
شما لطفا سپرده جعبه ، پنجاه در تعداد ، که محموله را تشکیل می دهند ، در
ساختمان به حدی خراب تشکیل بخشی از خانه و مشخص 'A' در خشن
نمودار محصور شده است.
عامل شما به راحتی به محل ، تشخیص آن را به عنوان نمازخانه باستانی
عمارت.
کالا های قطار ساعت 9:30 امشب ترک ، خواهد شد و به دلیل در صلیب کینگ در
4:30 بعد از ظهر فردا.
همانطور که از مشتری ما بخواهد تحویل در اسرع وقت و حساب شده ساخته شده است ، ما باید توسط موظف
شما با داشتن تیم های آماده در صلیب کینگ در زمان نامگذاری شده و فورا انتقال
کالا به مقصد.
به منظور مرتفع کردن هر گونه تاخیر ممکن است از طریق هر شرایط معمول به عنوان
پرداخت در بخش خود را محصور چک ورقه یا پیمان نامه یا سند برای ده پوند ، رسید از
که لطفا اذعان.
در صورتی شارژ می شود کمتر از این مقدار ، شما می توانید تعادل ، در صورت بیشتر ، ما
باید در یک بار ارسال چک برای تفاوت در شنیدن از شما.
شما را ترک کلید در آینده در سالن اصلی از خانه دور ، که در آن
مالک ممکن است آنها را بر روی خود را ورود به خانه با استفاده از کلید های تکراری خود را دریافت کنید.
"دعا کنید ما را به عنوان بیش از مرزهای از حسن نیت ارائه میدهد کسب و کار در فشار شما را ندارد
در تمام راه هایی برای استفاده از اکسپدیشن نهایت. "ما ، آقایان عزیز ،
صادقانه شما ،
ساموئل F. بیلینگتون و پسر "
نامه آقایان. کارتر ، پاترسون و شرکت ، لندن ،
به آقایان است. بیلینگتون و پسر ، WHITBY.
21 آگوست.
"عزیز آقایان ، -- ما التماس به اذعان به 10 پوند دریافت کرده و برای بازگشت به چک ، از مجموع 1
پوند ، 17s ، 9d ، مقدار مازاد ، همانطور که در حساب receipted نشان داده شده است همراه این نامه است.
مغازه در دقیق مطابق با دستورالعمل تحویل داده و کلید سمت چپ در بسته
در سالن اصلی ، به عنوان کارگردان است. "ما ، آقایان عزیز ،
با احترام ،
نرم افزار کارتر ، پاترسون و شرکت "
مجله مینا موری. 18 اوت.-- من خوشحال هستم ، امروز ، و نوشتن
نشستن روی صندلی در حیاط کلیسا. لوسی است تا کنون خیلی بهتر است.
شب گذشته ، او خواب و تمام شب ، و من مزاحم نشوید یک بار.
گل سرخ به نظر می رسد در حال حاضر به گونه او ، هر چند او هنوز هم متاسفانه کم رنگ است و
شبکه گسترده ، به دنبال.
اگر او به هیچ وجه کم خونی می تواند از آن ، درک اما او نمی باشد.
او در ارواح گی و پر از زندگی و طرب است.
تمام سکوت مرضی به نظر می رسد از او گذشت و او به تازگی به یاد
من ، به عنوان اگر من نیاز هر یادآوری ، از آن شب ، و در اینجا بود ، این بسیار
صندلی ، من خواب او را در بر داشت.
او به من گفت او شوخی با پاشنه بوت خود را بر روی تخته سنگ ها شنود گذاشته و
گفت : "پا کمی ضعیف من سر و صدای زیادی را ندارد
پس از آن!
من با جرات گفتن Swales فقیر آقای قدیمی را به من گفت که آن بود چون من نمی خواستم
از خواب بیدار Geordie. "
همانطور که او در چنین طنز ارتباطی بود ، من او را پرسید که آیا او که خواب بود
شب.
قبل از او پاسخ داد ، که شیرین ، نگاه puckered آمد به پیشانی او را ، که آرتور ،
من او را آرتور از عادت او می گوید ، او را دوست دارد ، و در واقع ، من تعجب نیست که او
انجام می دهد.
سپس او در یک نوع نیمه خواب راه رفت ، تا اگر تلاش آن را به خاطر خودش.
"من کاملا رویا نیست ، اما به نظر می رسید به توان واقعی.
من فقط می خواستم که اینجا در این نقطه است.
من نمی دانم چرا ، برای من ترس از چیزی بود ، من آنچه را نمی دانند.
من به یاد داشته باشید ، هر چند گمان می کنم من در خواب بود ، عبور از خیابان ها و بیش از
پل.
ماهی همگانی روندی که من گذشت و من تکیه بیش از نگاه کردن به آن ، و من شنیده ام بسیاری از
سگ زوزه.
تمام شهر به نظر می رسید که اگر آن را باید پر از سگ همه زوزه در یک بار ، که من بالا رفت
مراحل.
سپس من تا به حال حافظه مبهم از چیزی با چشم های قرمز طولانی و تاریک ، درست همانگونه که دیدیم در
غروب ، و چیزی بسیار شیرین و بسیار تلخ اطراف من در یک بار.
و سپس من به نظر می رسید غرق شدن به آب های عمیق سبز ، و خواندن در گوش من وجود دارد ،
که من شنیده ام این است به مردان غرق وجود دارد ، و پس از آن همه چیز به نظر می رسید درگذشت
از من.
روح من نظر می رسید به بیرون رفتن از بدن و شناور من در مورد هوا.
من به نظر می رسد به خاطر داشته باشید که یک بار فانوس غرب درست در زیر من بود ، و پس از آن
مرتب سازی بر اساس احساس عذاب آور بود که اگر من در اثر وقوع زلزله شد ، و من برگشتم
شما تکان دادن بدن من است.
من تو را دیدم شما آن را انجام دهد قبل از من به شما احساس است. "سپس او شروع به خنده.
به نظر می رسید کمی غیر طبیعی به من ، و من به او گوش نفس نفس زنان.
من کاملا آن را می خواهم ، و فکر آن را بهتر به نگه داشتن ذهن خود را در مورد این موضوع ،
بنابراین ما زیرفشار در خود را به دیگری موضوع ، و لوسی مثل خود قدیمی خود را دوباره.
هنگامی که ما رو به خانه نسیم تازه او آماده بود ، و گونه های رنگ پریده او بودند
واقعا بیشتر گلگون. مادر او خشنود زمانی که وی او را دیدم ، و
همه ما صرف یک شب بسیار خوشحال با هم.
19 اوت.-- شادی ، شادی ، شادی! اگر چه نه همه شادی است.
تاریخ آخرین تغییر ، خبر جاناتان. هموطنان عزیز در بیمار شده است ، که چرا
او نمی نویسند.
من می ترسم به آن فکر می کنم و یا به آن می گویند ، در حال حاضر که من می دانم.
آقای هاوکینز من را در نامه ای فرستاده می شود ، نوشت و خود را ، آه تا با مهربانی.
من در صبح و رفتن به جاناتان ، و برای کمک به پرستار او را اگر
لازم باشد ، و او را خانه. آقای هاوکینز می گوید که نمی خواهد بد
چیزی که اگر ما به ازدواج در خارج وجود دارد.
من بر نامه ای خواهر خوب گریه تا من می توانم احساس آن را مرطوب علیه اغوش حمل کردن من ،
که در آن نهفته است. جاناتان است ، و باید در نزدیکی من
قلب ، برای او در قلب من است.
سفر من همه نقشه برداری است ، و توشه من آماده است.
من فقط یک تغییر لباس است.
لوسی تنه من به لندن به ارمغان بیاورد و نگه داشتن آن تا من برای ارسال آن ، برای آن ممکن است
که... من باید بیشتر نوشتن.
من باید حفظ آن را به جاناتان ، شوهر من می گویند.
نامه ای که او دیده و لمس باید به راحتی تا یکدیگر را ملاقات کنیم.
نامه خواهر آگاتا ، بیمارستان ST. Joseph و STE. مری
بودا PESTH ، به دست WILLHELMINA موری
12 آگوست ،
"عزیز خانم. "من میل آقای جاناتان Harker نوشتن ،
خودش که به اندازه کافی قوی است برای نوشتن نیست ، اگر چه پیشرفت خوبی ، به لطف خدا و
سنت جوزف و STE. مری.
او به مدت شش هفته تحت مراقبت ما بوده است ، از یک مغز خشونت رنج می برند
تب است.
او به آرزوهای من برای انتقال عشق خود را ، و می گویند که با این پست من برای او به آقای نوشتن
پیتر هاوکینز ، اکستر ، می گویند ، با جهات وظیفه شناس خود را ، که او متاسفم برای او
تأخیر ، و که همه کار خود را به اتمام است.
او خواهد شد برخی از چند هفته استراحت در آسایشگاه ما در تپه ، نیاز خواهد شد ، اما پس از آن
بازگشت.
او آرزوهای من می گویند که او با او پول کافی نیست ، و او
می خواهم برای اقامت خود را در اینجا پرداخت ، به طوری که دیگران که نیاز نخواهد بود که مایل
برای کمک کند.
"باور من ،" مال شما ، با همدردی و همه نعمت.
خواهر آگاتا "PS -- بیمار من در حال خواب ، من باز کردن این
به اجازه شما می دانید چیزی بیشتر.
او به من در مورد شما گفت ، و شما در مدت کوتاهی به همسر خود است.
همه نعمت برای هر دوی شما!
او تا به حال برخی از شوک ترس ، بنابراین ، می گوید : دکتر ما ، و در هذیان خود ravings او
بسیار ناراحت کننده بوده است ، گرگ و سم و خون ، از ارواح و شیاطین است ، و من از ترس
برای گفتن از آنچه.
مراقب باشید از او همیشه که ممکن است چیزی او را تحریک از این نوع برای
زمان طولانی برای آمده است. اثری از چنین بیماری خود را به عنوان نمی
به آرامی دور می میرند.
ما باید نوشته اند چندی پیش ، اما ما می دانستیم که هیچ چیزی از دوستان خود ، و در آنجا بود
هیچ چیز بر او ، چیزی است که هر کسی می تواند درک.
او در قطار از Klausenburg آمد ، و نگهبان توسط استاد ایستگاه گفته شد
که او وجود دارد با عجله به ایستگاه به فریاد زدن برای یک بلیط برای خانه.
دیدن از رفتار خشونت آمیز خود را که او انگلیسی بود ، آنها به او یک بلیط برای
ایستگاه دورتر در راه به آنجا که قطار رسید.
"مطمئن باشید که او به خوبی برای مراقبت.
او تا به تمام قلب های شیرینی و نجابت خود را به دست آورده است.
او واقعا در خوب شدن ، و من بدون شک در چند هفته تمام خودش را.
اما مراقب باشید او را به خاطر ایمنی.
وجود دارد ، دعا می کنم خدا و سنت جوزف و STE. مری ، بسیاری از بسیاری از سال های شاد برای شما
هر دو. "
DR. سوارد "خاطرات 19 اوت.-- عجیب و ناگهانی تغییر در
شب Renfield تاریخ و زمان آخرین. حدود هشت ساعت او هیجان زده شروع به
و خر خر کردن در مورد به عنوان یک سگ زمانی که تنظیم می کند.
همراه با شیوه ای خود را زده بود ، و دانستن علاقه من به او ، او را تشویق
صحبت کنید.
او معمولا به احترام به همراه و در زمان های چاپلوس ، اما امشب ، مرد
می گوید ، او بسیار متکبر بود. نمی خواهد منت بگذاریم و با او صحبت
تمام.
او خواهد گفت : "من نمی خواهم با شما صحبت کنم.
شما در حال حاضر به حساب نمی آوریم. استاد در دست است. "
همراه فکر می کند آن است که برخی از شکل ناگهانی شیدایی مذهبی است که او را به تصرف.
اگر چنین است ، ما باید به بیرون نگاه کنید برای squalls ، برای یک مرد قوی با قتل و مذهبی
شیدایی در یک بار ممکن است خطرناک باشد.
ترکیب یک بسیار ناراحت کننده است. در نه ساعت بازدید کردم او را به خودم.
نگرش او به من ، همان که به همراه بود.
در خود احساس والای او تفاوت بین خودم و همراه به نظر می رسید
او را به عنوان هیچ چیز. مثل این شیدایی مذهبی به نظر می رسد ، و او خواهد شد
به زودی که خود او خدا است فکر می کنم.
این تمایز بین انسان و انسان بینهایت کوچک بیش از حد محقر برای
قادر مطلق بودن است. این madmen ها چگونه خود را دور!
خدا واقعی taketh توجه مبادا سقوط اسپارو.
اما خدا از پوچی انسان ایجاد می بیند هیچ تفاوت بین عقاب و
گنجشک.
آه ، اگر فقط مردان می دانستند! برای نیم ساعت یا بیشتر Renfield نگه داشته
در درجه بیشتر و بیشتر هیجان زده است.
من وانمود نمی شود او را تماشا ، اما من مدام به مشاهده سختگیرانه همان.
همه در یک بار که به چشمان او نگاه دست و پادار آمد که ما همیشه هنگامی که یک مرد دیوانه است
کشف و ضبط یک ایده ، و با آن جنبش حیله گر از سر و پشت که پناهندگی
ملازمان آمده را به خوبی بدانند.
او کاملا ساکت شد و رفت و نشست روی لبه تخت او resignedly و نگاه
به فضا با درخشش چشم فقدان -.
من فکر کردم من اگر بی تفاوتی او واقعی است یا فقط به عهده گرفت و سعی کرد تا
منجر شود او را به حیوانات خانگی خود صحبت می کنید ، یک تم که تا به حال شکست خورده هرگز توجه خود را به Excite.
در ابتدا او ساخته شده بدون پاسخ ، اما در طول testily ، گفت : "زحمت همه آنها را!
من یک سنجاق در مورد آنها اهمیتی نمی دهند. "" چیست؟ "
من گفتم.
"شما به این معنی نیست به من بگویید شما در مورد عنکبوت ها اهمیتی نمی دهند؟"
(عنکبوت در حال حاضر سرگرمی و نوت بوک خود را با پر کردن ستون
کوچک چهره).
او به این پاسخ enigmatically "maidens عروس خوشحال چشم است که صبر کنید
آمدن عروس.
اما وقتی عروس نزدیک draweth ، سپس maidens درخشش به چشم که نیست
پر شده است. "
او خود را توضیح نمی دهد ، اما obstinately بر روی تخت او نشسته باقی مانده تمام وقت
من با او باقی ماند. من امشب خسته و کم روحیه.
من می توانید از لوسی اما نه فکر می کنم ، و چقدر متفاوت چیز ممکن است.
اگر من در یک بار خواب نیست ، کلرال ، الهه خواب مدرن!
من باید مواظب باشند که اجازه نمی دهید آن را به یک عادت رشد.
نه ، من باید امشب هیچ! من لوسی فکر کردم ، و من نباید
بی احترامی کردن به او را با مخلوط کردن این دو.
اگر لازم باشد ، امشب باید به کلی بی خواب. بعدها.-- خوشحالم من ساخته شده با وضوح ، gladder
که من آن را نگه داشته است.
جای خود غلت بزنید در مورد lain بود ، و اعتصاب ساعت تنها دوبار شنیده بود ، وقتی که شب
نگهبان به من آمد ، از بخش فرستاده می شود ، می گویند که Renfield فرار بود.
من در لباس من انداخت و پایین در یک بار زد.
بیمار من ، خیلی خطرناک شخص را به رومینگ در مورد است.
کسانی که از ایده های او ممکن است کار خطرناکی با غریبه ها.
همراه انتظار برای من بود.
او گفت که او دیده بود ده دقیقه قبل از آن ، به ظاهر خواب در رختخواب خود ، هنگامی که
او از طریق تله مشاهده در درب مراقبت می کند.
توجه خود را توسط صدا از پنجره که wrenched نامیده می شد.
او فرار به عقب و دیدم پای خود را از طریق پنجره ناپدید می شوند ، و حال در یک بار فرستاده شده
برای من.
او فقط در دنده شب او بود ، و نه می تواند به دور است.
همراه این امر می تواند مفید باشد به تماشای جایی که او باید به نسبت به
دنبال او ، او ممکن است نزد او در حین گرفتن از ساختمان توسط ، از دست بدهند
درب.
او یک مرد بزرگ است ، و نه می تواند از طریق پنجره.
من نازک ، بنابراین ، با کمک او ، من ، پا مهمترین و ما تنها چند
فوت بالاتر از زمین فرود آمد unhurt.
همراه به من گفت که بیمار به سمت چپ رفته بود ، و یک خط راست گرفته بود ،
بنابراین من به سرعت به عنوان من می توانم زد.
همانطور که من از طریق کمربند درختان دیدم مقیاس رقم سفید دیوار بلند است که
جدا از دلایل ما از کسانی که از خانه خالی از سکنه است.
من در یک بار زد ، به نگهبان گفت : به سه یا چهار مرد بلافاصله و
مرا به اساس Carfax ، در مورد دوستان ما ممکن است خطرناک باشد.
من خودم یک نردبان ، و عبور از دیوار ، در طرف دیگر کاهش یافته است.
من می توانم ببینم شکل Renfield فقط پشت زاویه از خانه ناپدید ،
بنابراین من بعد از او زد.
در سمت دور از خانه که من پیدا کردم به او نزدیک علیه آهن موظف فشرده
درب بلوط از کلیسای کوچک.
او صحبت کردن ، ظاهرا به برخی از یکی است ، اما من ترس نزدیک به اندازه کافی به شنیدن آنچه بود
او گفت : مبادا من ممکن است او را بترساند ، و او را خاموش.
تعقیب ازدحام حادثه جوی سیار از زنبورها چیزی برای یک دیوانه برهنه ، هنگامی که مناسب است
فرار بر او!
پس از چند دقیقه ، با این حال ، من می توانم ببینم که او توجه داشته باشید از هر چیزی را نمی
در اطراف او ، و لذا جرأت را به منظور جلب نزدیکتر به او ، بیشتر از آن به عنوان مردان من در حال حاضر
عبور از دیوار بودند و او را فرو میپاشید.
من شنیده ام او را می گویند... "من اینجا هستم تا به انجام مناقصه خود ، استاد.
من برده شما هستم و شما به من ، پاداش من باید وفادار است.
من پرستش شما خاموش بلند و دور.
حالا که شما نزدیک هستند ، من در انتظار فرمان شما ، و شما به من عبور نمی خواهد
شما ، استاد گرامی ، در توزیع خود را از چیزهای خوب؟ "
او یک گدا خودخواه قدیمی است به هر حال.
او loaves و ماهی ها حتی زمانی که او معتقد است که او در حضور واقعی است فکر می کند.
manias او را یک ترکیب شگفت انگیز است. هنگامی که ما در بر روی او بسته او مانند جنگیدند
ببر.
او فوق العاده قوی است ، برای او بیشتر شبیه یک جانور وحشی از یک مرد بود.
من دیوانه در چنین تشنجات را از خشم قبل از دیدم هرگز ، و من امیدوارم که من دوباره باید.
این رحمت است که ما پیدا کرده اند از قدرت و خطر خود را در زمان مناسب است.
با قدرت و عزم و اراده مانند او ، او ممکن است انجام داده اند کار وحشی قبل از او بود
قفس.
او امن است در حال حاضر ، در هر نرخ. جک شپرد خود نمی تواند آزاد
از نیم تنه یا ژیلت تنگه که او را دار نگه می دارد ، و او را اسیر و زنجیر به دیوار ، در
اتاق خالی می باشند.
فریاد او در زمان های افتضاح است ، اما سکوت است که به دنبال بازی مرگبار تر شده هنوز هم ،
برای او به معنای به جرم قتل در هر چرخش و حرکت است.
فقط در حال حاضر او کلمات منسجم برای اولین بار صحبت کرد.
"من باید بیمار ، استاد. در حال آمدن است ، در آینده ، در آینده! "
بنابراین من در زمان تذکر ، و آمد بیش از حد.
من هم هیجان زده شد و به خواب رفتن ، اما این دفتر خاطرات من آرام ، و من احساس می کنم من باید برخی از دریافت
خواب امشب.
>