Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هشتم Pyncheon به روز
قمر، در ورود به مغازه، به صورت مشهود وجود دارد در حال حاضر کمی آشنا
بلعنده - اگر ما می توانیم اعمال توانا و خود را بدرستی حساب - جیم کرو، فیل،
شتر، dromedaries ها و لوکوموتیو است.
پس از صرف ثروت خصوصی خود را، در دو روز قبل، در خرید از
بالای بی سابقه از تجملات، ماموریت حال حاضر نجیب زاده جوان در بخش
مادر خود را، در تلاش از سه تخم مرغ و نیم پوند (نیم کیلو) کشمش.
بر این اساس این قمر مقالات عرضه شده، و به عنوان نشانه ای از قدردانی خود را
حمایت قبلی، و لقمه اندک فوق العاده افزوده پس از صرف صبحانه قرار داده و به همین ترتیب
به دست او نهنگ!
ماهی های بزرگ، معکوس تجربه خود را با پیغمبر از نینوا، بلافاصله
پیشرفت خود را پایین مسیر قرمز همان سرنوشت کجا آغاز شد به طوری متفاوت کاروان
او قبل بود.
این خارپشت قابل توجه، در حقیقت، علامت بسیار زمان پدر پیر بود، هر دو در
احترام خور اشتها خود را برای مردان و چیزهایی، و چون او، و همچنین
زمان، پس از ingulfing در نتیجه بسیاری از
ایجاد، تقریبا به جوان نگاه کرد که اگر او درست است که لحظه ای ساخته شده بوده است.
تا حدودی پس از بسته شدن درب، کودک به پشت، و چیزی زیر لب به
قمر، که به عنوان نهنگ بود، اما نیمی از دفع، او نمی تواند کاملا
را درک کنید.
"چه شما می گویید، عضو کوچک من پرسید:" او.
"مادر می خواهد به دانستن" تکرار ند هیگینز و مجزا، "چگونه قدیمی خدمتکار Pyncheon
برادر می کند؟
مردمی می گویند او خونه. "" برادر پسر عموی من Hepzibah؟ "بانگ زد:
قمر، شگفت زده در این توضیح ناگهانی از ارتباط بین
Hepzibah و مهمان خود را.
برادر او! و از کجا میتوان او بوده است؟ "
پسر کوچک فقط انگشت شست خود را به سرزنش کردن بینی گسترده خود قرار داده، با آن نگاه
shrewdness که کودک، هزینه های بسیاری از وقت خود را در خیابان، به طوری که به زودی به یاد می گیرد
پرتاب بیش از ویژگی های خود، با این حال نابخردانه به خود بر خوردارند.
سپس به عنوان قمر ادامه داد: به او زل زل نگاه کردن، بدون پاسخ به پیام مادرش، او
در زمان خروج او.
همانطور که کودک مراحل را رفت، آقا آنها را صعود و ساخته شده خود را
ورود به فروشگاه.
چاق و چله بود، و بود آن را در اختیار استفاده از ارتفاع کمی بیشتر،
می شده اند به شکل با شکوه یک مرد قابل ملاحظه ای در کاهش زندگی،
لباس پوشیدن و در یک دست کت و شلوار سیاه و سفید از برخی چیزهای نازک،
شبیه ماهوت به عنوان نزدیک ترین مکان ممکن.
طلا سر عصا، چوب کمیاب شرقی، افزود مادی را به احترام بالا
از جنبه های خود به عنوان نیز خاده از نهایت خلوص برفی، و
لهستانی با وجدان از چکمه های خود را.
تاریک او، سیما، مربع با عمق تقریبا کرک شده آن از ابرو
به طور طبیعی چشمگیر، و، شاید، شده اند و نه استرن، تا به حال
آقا مالحظه بر خود گرفته
برای کاهش اثر خشن یک نگاه بیش از خوب طنز و خیرخواهی است.
با این حال، به علت، به تجمع تا حدودی گسترده ای از مواد حیوانی در مورد
منطقه پایین تر از چهره اش، نگاه، شاید، چرب و نرم به جای معنوی،
و بود، پس به صحبت می کنند، یک نوع جسمانی
تابش، در مجموع چندان رضایت بخش نیست که او بدون شک در نظر گرفته شده آن باشد.
ناظر حساس، در هر حال، ممکن است آن را به عنوان عین حال، affording بسیار کمی در نظر گرفته
شواهدی از لطف روح مراتب بالا به آن ادعا به بیرون
انعکاس.
اگر ناظر به مجالی بد خلق، و همچنین حاد و حساس،
او احتمالا که لبخند بر چهره نجیب زاده را شبیه یک معامله خوب بود مشکوک
به درخشش در چکمه های خود را، و هر
او باید هزینه و بوت سیاه و سفید، به ترتیب، یک معامله خوب از کار سخت به
را و حفظ آنها.
به عنوان غریبه وارد مغازه کوچک، که در آن طرح داستان دوم
و شاخ و برگ ضخیم درخت نارون، و همچنین در پنجره ها کالا،
ایجاد مرتب کردن بر اساس متوسط خاکستری، لبخند خود را
رشد شدید که اگر او قلب خود را در مقابله با اندوه تمام شده بود
جو (در کنار هر غم و اندوه اخلاقی مربوط به Hepzibah و زندانیان او را می)
نور unassisted از لغات خود را.
در درک جوان غنچه گل سرخ از یک دختر، به جای حضور بی ثمر قدیمی
دوشیزه یا زن جوان، نگاه از تعجب آشکار بود. او در 1 ابرو گره خود را و سپس لبخند زد
با مهربانی بیشتر چرب و نرم تر از همیشه.
"آه، من می بینیم که چگونه از آن است که او در یک صدای عمیق گفت: - صدایی که بود، از آن آمده است
گلو از یک مرد uncultivated شده اند ناهنجار است، اما، با زور دقیق
آموزش، در حال حاضر به اندازه کافی سازگار بود، -
"من آگاه بود که از خانم Hepzibah Pyncheon بود کسب و کار تحت چنین آغاز
مطلوب نظارت. دستیار او، گمان می کنم؟ "
"من مطمئنا، جواب داد:" قمر، و با مقدار کمی هوا بانوی مانند اضافه شده
فرض (به عنوان نجیب، مدنی، او آشکارا او را به یک جوان
فرد خدمت برای دستمزد)، "من پسر عموی خانم Hepzibah، در سفر به او."
"پسر عموی او - و از این کشور؟
دعا کنید برای من عفو، پس از آن، گفت: "آقا، احترام و لبخند، به عنوان قمر به حال هرگز
تسلیم و نه لبخند زد و از پیش، در آن صورت، ما باید بهتر آشنا؛
، مگر اینکه من متاسفانه اشتباه، شما خود من خویش نیز!
دیدن من - مری - دالی - قمر -، قمر است به نام!
آیا این امکان وجود دارد که شما Pyncheon قمر، تنها فرزند پسر عموی عزیزم و
همکلاسی، آرتور؟ آه، پدر خود را می بینم در حال حاضر، خود را در مورد
دهان!
بله، بله! ما باید بهتر آشنا! من خویشاوند شما، عزیز من.
مسلما شما باید از Pyncheon قاضی شنیده شده است؟ "
در قمر curtsied در پاسخ، قاضی خم به جلو، با بخشیدن و حتی
تحسین هدف - با توجه به نزدیکی خون و تفاوت
سن - از اهدای نسبی جوان خود را
بوسه اذعان محبت خویش و قوم و طبیعی است.
متاسفانه (بدون طراحی، و یا تنها با طرح چنین غریزی به حساب
خود را به عقل) قمر، تنها در لحظه ای بحرانی کرد، از پشت، به طوری که او را
خویشاوند بسیار محترم، با بدن خود را
خم بر مقابله و لب های او برآمده، به نه خیانت شد
مخمصه پوچ بوسیدن هوا خالی.
به موازات مدرن به صورت Ixion در آغوش ابر بود، و خیلی
مضحک تر به عنوان قاضی خود را در eschewing تمام مواد با روح prided، و
اشتباه هرگز سایه برای یک ماده.
حقیقت این بود - و آن را بهانه ای تنها قمر، - که گرچه قاضی Pyncheon،
شفقت درخشان ممکن است کاملا ناخوشایند به ناظر زنانه،
عرض خیابان، و یا حتی معمولی
اندازه اتاق، interposed بین و در عین حال آن را کاملا بیش از حد شدید شد، در زمانی که این تاریکی،
کامل تغذیه فراست (تقریبا ریشو، بیش از حد، که بدون تیغ صورت تراشی می تواند آن را
صاف) به دنبال به خود را به تماس واقعی با شی از توجه خود را به ارمغان بیاورد.
مرد، جنس، به نحوی و یا دیگر، کاملا برجسته در قاضی
تظاهرات از آن نوع.
چشم قمر غرق، و بدون دانستن به همین دلیل، او احساس خود را عمیقا تحت سرخ
نگاه خود.
با این حال، او قبل از آن و بدون هیچ گونه squeamishness خاص شده است، بوسید بود شاید
نیم دوجین عموزاده های مختلف، جوان و همچنین به عنوان مسن تر از این تیره browned،
وحشتناک ریشو، سفید و گردن، لباس پوشانید و unctuously خیرخواه قاضی!
سپس، به همین دلیل نه با او؟ در بالا بردن چشمان او، قمر مبهوت شدم
تغییر در صورت قاضی Pyncheon در.
آن را کاملا قابل توجه بود، اجازه می دهد تفاوت های ناشی از مقیاس، که میان
چشم انداز آفتاب گسترده و قبل از رعد و برق، طوفان، که نه تا به حال
شدت پرشور از جنبه دوم،
اما هوا سرد بود، سخت، تخفیف ناپذیر، مانند ابر brooding روز.
"عزیز من! آنچه که باید انجام شود؟ "فکر کشور دختر خودش است.
"او به نظر می رسد اگر هیچ چیز به او نرمتر از سنگ وجود دارد، و نه تر
باد شرق! من به معنای هیچ آسیبی!
از آنجا که او واقعا پسر عموی من است، من می خواهم به من اجازه بوسه او، اگر من می توانم! "
سپس، همه در یک بار، آن را زده قمر که این Pyncheon قاضی بسیار اصلی
مینیاتور که daguerreotypist او را در باغ نشان داده شده بود، و
سخت، استرن، نگاه کنید، بی امان در حال حاضر در خود را
صورت، همان بود که خورشید inflexibly ادامه در آوردن بیرون.
بنابراین، هیچ خلقی گذرا، اما، با این حال ماهرانه پنهان، حل و فصل
خلق و خوی از عمر خود را؟
و نه تنها، اما آن را ارثی به او، و انتقال پایین، به عنوان با ارزش
دارایی منقولی که باری رسیده باشد، از آن جد ریشو، که تصویر هر دو بیان، و به
درجه منحصر به فرد، ویژگی های از قاضی مدرن به عنوان یک نوع از نبوت نشان داده شده است؟
یک فیلسوف عمیق تر از قمر ممکن است چیزی بسیار وحشتناک در این ایده در بر داشت.
نشان داد که نقص و ضعف، احساسات بد، تمایلات متوسط، و
بیماری های اخلاقی که منجر به جرم و جنایت را از یک نسل به نسل دیگر تحویل داده،
توسط یک فرایند بسیار surer از انتقال از
قانون انسان قادر به ایجاد در توجه به ثروت و افتخارات آن
در پی بر آیندگان مستلزم.
اما، آنچه که اتفاق افتاد، به ندرت به چشم قمر دوباره در قاضی استراحت
پشتیبانی کردن از تمام عبوسی زشت خود را از میان رفت، و او خودش را کاملا در بر داشت
چیره شرجی و گرما روزه سگ، به عنوان
آن، از خیرخواهی بود، که این مرد فوق العاده بزرگ خود را گسترش و نشر
قلب به جو اطراف آن، - بسیار شبیه مار، که، به عنوان یک
مقدماتی به شیفتگی، گفت: برای پر کردن هوا با بوی عجیب و غریب خود را.
"من دوست دارم که، پسرعمو قمر" او گریه کردم، با اشاره تاکید از طرفداری.
"من آن را دوست دارم، پسر عموی کوچک من!
شما یک کودک خوب است، و می دانم که چگونه برای مراقبت از خودتان است.
دختر جوان - به خصوص اگر او یکی از بسیار زیبا - هرگز نمی تواند از او خیلی با احتیاط و دقیق
لب.
"در واقع آقا، گفت:" قمر، تلاش شاد زندگی کنی و کمتر غصه ماده خاموش "من معنی نیست که به
سردند. "
با این حال، آیا یا نه آن را به طور کامل به علت شوم
شروع آشنایی خود، او هنوز هم تحت یک بانک خاص اقدام کرده است، که
به هیچ وجه مرسوم به فرانک او و طبیعت خوش مشرب بود.
خیال او را ترک نمی کند، که پیورتین اصلی، او از آنها به طوری شنیده بود
بسیاری از سنت های غم انگیز، - مولد از نژاد کل از جدید Pyncheons های انگلستان،
بنیانگذار مجلس هفت
شیروانی، و کسی که به طرز عجیبی در آن جان خود را از دست داده اند، - در حال حاضر به فروشگاه stept بود.
در این روز از دست خارج از تجهیزات، این موضوع به راحتی به اندازه کافی انجام شد.
در هنگام ورود خود را از جهان دیگر، او صرفا به آن نیاز به صرف پیدا کرده بود
چهارم از یک ساعت در سلمانی، که تقلیل بود با ریش کامل پیورتین ها را به
یک جفت از سبیل grizzled، پس از آن،
تشویق آماده استقرار لباس، او مخملی خود را رد و بدل شده بود
نوعی یل یا نیم تنه و سی بل برف و با باند غنی زیر چانه اش کار کرده، سفید
یقه و کراوات، کت، جلیقه، و
pantaloons و در آخر، کنار گذاشتن از قداره فولاد hilted خود را را به طلا
رهبری عصا، Pyncheon سرهنگ از دو قرن پیش گام رو به جلو به عنوان قاضی
گذشت لحظه!
البته، قمر بسیار محسوس بود یک دختر به سرگرم کردن این ایده را در هر
راه از ماده برای لبخند.
احتمالا، هم، می تواند دو شخصیت با هم قبل از چشم او ایستاده بود، بسیاری از
نقاط تفاوت محسوس است، و شاید تنها به طور کلی می شده اند
شباهت.
گذشت سال مداخله، در آب و هوا بر خلاف بود که پرورش
انگلیسی اجدادی، به ناچار باید به شکل دراورده شده از تغییرات مهم در
سیستم فیزیکی از نسل او.
حجم عضله قاضی را به سختی می تواند به عنوان سرهنگ وجود داشت
گوشت گاو بدون شک کمتر در او.
گرچه بر به عنوان یک مرد با نفوذ در میان معاصران او در رابطه با دام نگاه
مواد مخدر، و با درجه قابل توجهی از توسعه اساسی مورد علاقه، به خوبی
تطبیق او را برای نیمکت قضایی، ما
تصور که Pyncheon به قاضی های مدرن، اگر در همان تعادل خود را با وزن
جد، می توانست حداقل قدیمی از مد افتاده پنجاه و شش مورد نیاز برای نگه داشتن مقیاس
در equilibrio.
پس از آن صورت قاضی رنگ گلچهره انگلیسی نشان داد که گرمای خود را از طریق از دست داده بود
همه duskiness از سرهنگ گونه آب و هوا مورد ضرب و شتم، و سایه رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز گرفته شده بود،
رنگ تاسیس از هموطنان خود را.
اگر ما اشتباه نیست، علاوه بر این، یک کیفیت خاصی از عصبانیت یا بیشتر تبدیل شده بود
کمتر آشکار است، حتی در جامد نمونه از تبار پیورتین ها به عنوان نجیب زاده در حال حاضر
مورد بحث است.
به عنوان یکی از اثرات آن، آن را در لغات خود تحرک سریعتر از قدیمی عطا
انگلیسی بود برخوردار، و حادثه ای اراده قوی داشته باشید، اما در هزینه قویتر
چیزی که این موقوفات حاد به نظر می رسید به مانند انحلال اسید عمل می کنند.
این فرایند، برای هیچ چیز ما می دانیم، ممکن است متعلق به سیستم بزرگ پیشرفت بشر،
که، با هر گام صعودی، آن را به عنوان ضرورت برای نیروی حیوان کاهش می یابد،
به مقصد ممکن است به تدریج به روحانی کردن
ما، با پالایش دور صفات grosser ما را از بدن.
اگر چنین، Pyncheon قاضی می تواند تحمل یک قرن یا دو بیشتر از پالایش از جمله به عنوان
و همچنین بسیاری از مردان دیگر.
شباهت، فکری و اخلاقی بین قاضی و جد او به نظر می رسد
حداقل به عنوان قوی به عنوان شباهت قیافه و ویژگی بوده است
استطاعت به همین دلیل پیش بینی.
در گفتمان تشییع جنازه سرهنگ قدیمی Pyncheon روحانی کاملا canonized خود را
اهل بخش مرده اند، و باز، آن را به عنوان، ویندوز ویستا را از طریق سقف
کلیسا، و پس از ان از طریق آسمان
در بالا، نشان داد او نشسته، چنگ در دست، در میان این افراد اینطور تاج از
جهان معنوی.
بر سنگ قبر او، بیش از حد، سابقه بسیار eulogistic است، و نه تاریخ، تا آنجا که او
دارای یک محل بر صفحه آن، حمله به ثبات و uprightness خود
شخصیت.
همچنین، با توجه به قاضی Pyncheon به روز، نه روحانی و نه قانونی
منتقد، نه inscriber سنگ قبر، و نه مورخ سیاست های عمومی و یا محلی،
یک کلمه در مقابل این برجسته سرمایه گذاری
صداقت به عنوان یک مسیحی، یا احترام به عنوان یک مرد، یا یکپارچگی به عنوان یک فرد
قاضی، و یا شجاعت و صداقت به عنوان نماینده اغلب سعی سیاسی خود را
حزب.
اما، علاوه بر این کلمات سرد، رسمی، و خالی از قلم که حک،
صدایی که صحبت می کند، و قلم است که می نویسد، برای چشم های عمومی و برای زمان های دور، -
که ناگزیر بسیاری از آنها از دست دادن
حقیقت و آزادی، با آگاهی از این کار، کشنده - وجود داشت
سنت های در مورد جد، شایعات روزانه و خصوصی در مورد قاضی، قابل ملاحظه
در شهادت خود را در تطابق است.
آموزنده آن است که اغلب زنان، خصوصی و داخلی، از نظر
یک مرد عمومی، و نه می تواند هر چیزی باشد از اختلاف گسترده بین کنجکاو
پرتره در نظر گرفته شده برای حکاکی و
مداد طرح که از دست به دست منتقل می کند پشت اصلی.
به عنوان مثال: سنت تأیید کرد که حریص ثروت پیورتین ها بوده است؛
قاضی نیز با نشان دادن مخارج لیبرال، گفته شد به عنوان خسیس باشد
اگر گله خود را از آهن بودند.
اجداد خود را در فرض شوم از مهربانی، خشن لباس شده بود
heartiness کلمه و به شیوه ای که بسیاری از مردم در زمان به گرمای واقعی
طبیعت، راه خود را از طریق پوست ضخیم و انعطاف ناپذیر از شخصیت مردانه.
نسل او، در تطابق با الزامات عصر بهتر بود
این خیرخواهی بی ادب را به etherealized آنچه که لطف گسترده ای از لبخند او
میدرخشید مثل خورشید وسط روز در کنار خیابان،
یا پروتئین در برابر مانند آتش خانوار در طراحی اتاق آشنایی شخصی خود.
پیورتین - اگر از سوی برخی از داستان های منحصر به فرد به دروغ گرفته، حتی در این روز زمزمه، تحت
نفس راوی - کاهش یافته بود و به تجاوزات خاصی که مردان خود را
توسعه حیوانی بزرگ، هر آنچه که خود را
دین یا اصول، باید ادامه یابد مسئول، تا زمانی که از سر باز کردن ناخالصی، همراه با
ناخالص ماده زمینی است که آن را شامل.
ما باید صفحه ما را با هر رسوایی معاصر لکه، مشابه مفهوم،
که ممکن است در برابر قاضی زمزمه.
پیورتین، دوباره، حاکم مطلق در خانه خود، پوشیده بود سه زن و،
صرفا با وزن ظالم و سختی از شخصیت او در ازدواجی
رابطه آنها را فرستاده بود، یکی پس از دیگری، دل شکسته، به قبر های آنان است.
به موازات، در نوعی، با شکست مواجه است.
قاضی به شوهر داده بود، اما یک زن تنها، و او را در سال سوم یا چهارم از دست داد
ازدواج خود را.
داستان واقعی که نام شخصیت های ان بطور ناشناس برده شده بود، با این حال، - برای چنین ما را انتخاب کنید تا آن را در نظر بگیرند، هر چند، نه
غیرممکن، نمونه ای از وضع تاهل قاضی Pyncheon، - که خانم خود را
مرگ ضربه در ماه عسل، و هرگز
دوباره لبخند زد، چرا که شوهرش او را وادار به او را با قهوه در خدمت هر روز صبح
در کنار بستر خود، در نشانه وفاداری به او هم بیعت مولا و سرور است.
اما از آن است که بیش از حد مثمر ثمر موضوع، این شباهت هایی ارثی، - مکرر
عود آن، در یک خط مستقیم است، واقعا غیر قابل توصیف، وقتی که در نظر می گیریم که چگونه
بزرگ انباشت اصل و نسب نهفته
در پشت هر مرد در فاصله یک یا دو قرن است.
ما تنها باید، اضافه کردن بنابراین، که پیورتین - بنابراین، حداقل گوشه دودکش می گوید:
سنت، که اغلب در حفظ ویژگیهای شخصیتی و با دقت شگفت انگیزی است -
با حروف درشت، مغرور، بی امان، فریبنده است. تخمگذار
اهداف خود را عمیق، و پس از آن با ستیزگی پیگیری که می دانستند
نه استراحت و نه وجدان پایمال ضعیف، و، زمانی که ضروری به اهداف خود،
انجام این کار نهایت قدرت خود را به ضرب و شتم قوی.
این که آیا قاضی در هر درجه او را شبیه، پیشرفت بیشتر روایت ما
ممکن است نشان دهد.
به ندرت هر یک از اقلام در موازات بالا کشیده به قمر، که رخ داده است
تولد کشور و اقامت، در حقیقت، سمت چپ او را از بسیاری از pitifully نادان
آداب و رسوم خانواده، که درنگ، مانند
گرفتاری و incrustations های از دود، در مورد اتاق و دودکش گوشه مجلس
شیروانی هفت.
با این حال، شرایط، بسیار بی ارزش به خودی خود، که او را با یک فرد را تحت تاثیر قرار
درجه از وحشت.
او از لعنت و تکفیر پرت توسط Maule، جادوگر اعدام، علیه سرهنگ به شنیده
Pyncheon و آیندگان خود را، - که خدا به آنها خون را به نوشیدن، - و نیز از
مفهوم مردم، که این معجزه
در حال حاضر و پس از آن خون ممکن است شنیده می شود gurgling در گلوی خود را.
رسوایی دوم - به عنوان یک فرد از احساس شد، و به خصوص، عضو
خانواده Pyncheon - قمر برای پوچی که در آن بدون شک کرده بود
بود.
اما خرافات، باستانی پس از ارگنکن در قلب انسان شده و مندرج در
نفس انسان، و عبور از لب به گوش در تکرار چند برابر، از طریق یک سری از
نسل ها، آغشته با اثر حقیقت ساده است.
دود از اتشدان داخلی آنها و از طریق خوشبوست.
انتقال طولانی در میان خانواده حقایق، آنها به رشد می کنند و مانند آنها نگاه کنند، و چنین
راه آشنا ساخت خود را در خانه که نفوذ خود را است که معمولا بیشتر
از ما گمان.
بنابراین اتفاق افتاده است، که هنگامی که قمر شنیده ام از سر و صدا خاصی در گلو قاضی Pyncheon، به -
به جای همیشگی با او، در مجموع نه داوطلبانه، در عین حال نشان می دهد هیچ چیز،
مگر اینکه آن برونش خفیف بود
شکایت، یا، به عنوان برخی از مردم اشاره کرد، علامت سکته اور، - وقتی که دختر شنیده
این ingurgitation عجیب و غریب و بی دست و پا (که نویسنده هرگز بشنوند، و در نتیجه
می توانید) توصیف نیست، او خیلی احمقانه شروع شده است، و دست او را در آغوش گرفت.
البته، آن را بسیار مضحک در قمر به چنین یک چیز جزیی discomposed می شود،
و هنوز هم بیشتر unpardonable برای نشان دادن اضطراب خود را به فرد ترین
در آن نگران است.
اما این حادثه در عجیب با توهمات قبلی خود را در مورد سرهنگ chimed و
قاضی، که برای لحظه ای، به نظر می رسید کاملا به ممزوج شدن هویت خود را.
"موضوع را با شما چه است، زن جوان؟" قاضی Pyncheon گفت، دادن او خود را
به نظر می رسد سخت. "آیا شما ترس از هر چیزی؟"
"آه، هیچ چیز، آقا - هیچ چیز در دنیا" جواب داد: قمر، با خنده کمی از
تغیر در خود را. اما شاید شما مایل به صحبت با من
پسر عموی Hepzibah.
باید به او تماس بگیرید من؟ "" اقامت یک لحظه، گفت: اگر شما،
قاضی، دوباره آفتاب درخشان از چهره اش.
"شما به نظر می رسد به این صبح کمی عصبی است.
هوای شهر، پسرخاله قمر، با خوب شما، عادت های سالم کشور را قبول ندارند.
یا هر چیزی اتفاق افتاده به برهم زدن شما - هر چیزی قابل توجه در پسرخاله را Hepzibah
خانواده - ورود؟ من فکر کردم تا!
جای تعجب نیست که شما از انواع، پسر عموی کوچک من.
برای یک زندانی با چنین خوش آمدید به خوبی ممکن است یک دختر جوان و بی گناه! ترساندن "
شما کاملا به من پازل، آقا، "پاسخ قمر، نگران inquiringly قاضی.
"هیچ مهمان وحشتناک در خانه وجود دارد، اما تنها یک فقیر، آرام، مرد کودکانه،
که من باور باشد برادر پسرخاله Hepzibah را.
من می ترسم (اما شما، آقا، آگاه خواهد شد که بهتر از من) است که او کاملا در موسیقی او
حواس، اما بسیار ملایم و آرام به او به نظر می رسد، که مادر ممکن است کودک خود را با اعتماد
او و من فکر می کنم او را با بازی
کودک به عنوان اگر او تنها چند سال از خود بزرگتر بود.
او به من ترساندن - اوه، نه در واقع "!
"من شادی بسیار مطلوب و بنابراین صاف و ساده به حساب یکی از خویشاوندان من به شنیدن
کلیفورد، گفت: "قاضی خیرخواه.
"سالها پیش، زمانی که ما پسران و مردان جوان بودند، من تا به حال یک محبت بزرگ
برای او، و هنوز هم علاقه مناقصه در تمام نگرانی های خود احساس راحتی کنید.
شما می گویید، عموزاده قمر، او به نظر می رسد ضعف فکر است.
بهشت به او عطا کند و حداقل به اندازه کافی عقل را به گناهان گذشته خود توبه!
مشاهده قمر: "هیچ کس، من تصور"، "می تواند کمتری برای توبه از.
"دوباره" و ممکن است، عزیز من، قاضی، با نگاه commiserating، "است که شما
Pyncheon کلیفورد هرگز شنیده - می دانید که هیچ چیز از تاریخ خود را؟
خوب، آن است که همه حق است، و مادر خود را نشان داده است که توجه بسیار مناسب برای خوب
نام خانواده است که با او به خودش متصل.
بر این باورند که بهترین شما می توانید از این فرد ناکام، و امیدواریم که بهترین!
این یک قاعده است که مسیحیان باید همیشه دنبال می باشد، در قضاوت خود را از یکدیگر است؛
و به خصوص آن را درست و عاقلانه است که در میان خویشاوندان نزدیک، که کاراکتر داشته
لزوما درجه وابستگی متقابل است.
اما کلیفورد در اطاق نشیمن. من فقط گام و ببینید. "
"شاید آقا، من بهتر است تماس بگیرید تا به حال Hepzibah پسر عموی من، گفت: قمر، به سختی دانستن.
با این حال، آیا او باید مانع از ورود از مهربان خویشاوند به
خصوصی مناطق از خانه.
"برادر او به نظر می رسید به خواب رفتن بعد از صبحانه، و من مطمئن هستم او
نمی خواهم آشفته او می شود. دعا کنید، آقا، اجازه دهید توجه خود را به من بدهید! "
اما قاضی نشان داد عزم منحصر به فرد برای ورود به سرزده و به عنوان
قمر، با چالاکی از یک شخص که حرکات ناخودآگاه به او پاسخ
افکار، به سمت درب پا کرده بود، او
مراسم کمی و یا بدون در قرار دادن او کنار استفاده می شود.
"نه، نه، خانم قمر!" Pyncheon قاضی در یک صدای عمیق به عنوان یک رعد و برق، صدایی که از نای سگ خشمگین بر میاید گفت، و
با اخم به عنوان سیاه و سفید به عنوان ابر از کجا آن مسائل است.
"شما اینجا بمانم!
خانه من می دانم و می دانم Hepzibah پسر عموی من، و می دانم که برادرش کلیفورد
به همین ترتیب - و نه نیاز به پسر عموی کوچک کشور من خودش را به زحمت
اعلام من "- در این کلمات دوم، توسط
حافظ، نشانه های یک تغییر از خشونت ناگهانی او به قبلی خود وجود دارد
شفقت از روش. "من در خانه هستم، قمر، شما باید
یادم، من و تو غریبه.
من فقط در گام، بنابراین، و ببینید که برای خودم که چگونه کلیفورد، و اطمینان او و
Hepzibah از احساسات ملاطفت و بهترین آرزوها.
این است که حق را، در این برهه، که آنها باید هر دو را از لب های خود من را بشنود که چقدر
من تمایل به آنها خدمت می کنند. ولز در اینجا این است به خودش Hepzibah! "
چنین مورد.
ارتعاشات صدای قاضی خانم ساله در اطاق نشیمن رسیده بود،
جایی که او نشسته بود، با سر و صورت جلوگیری، در انتظار خواب برادر خود را.
او در حال حاضر صادر شده به جلو، به نظر می رسد، به دفاع از ورود، به دنبال، ما باید نیاز دارد
می گویند، شگفت آور مانند اژدها که در افسانه ها است، خو را به عنوان سرپرست
بیش از زیبایی مسحور است.
همیشگی پیشانی او اخم بود شک بیش از حد شدید، در این لحظه، به
عبور خود را در نمره بی گناه را از نزدیک بینی؛ و آن را بر روی قاضی خم شد
Pyncheon در راه است که به نظر می رسید به خوارکننده،
اگر او زنگ نمی کند، بنابراین به اندازه کافی به او تخمین زده بود، نیروی اخلاقی عمیق
مبتنی بر نفرت و بیزاری است.
او یک ژست دفع را با دست خود ساخته شده، و یک تصویر کامل از منع ایستاده بود،
در طول کامل، در قاب تاریک درگاه است.
اما ما باید راز Hepzibah را، خیانت و اعتراف که timorousness بومی او
شخصیت حتی در حال حاضر خود را در لرزش سریع، که به درک خود را توسعه داده،
تنظیم هر یک از مفاصل خود را در تضاد با همراهان خود.
احتمالا، قاضی آگاه بود کمی جسارت واقعی دراز پشت در Hepzibah
جبهه نیرومند.
در هر حال، آقا اعصاب ثابت، او به زودی خود را بهبود و
موفق به نزدیک شدن به پسر عموی خود را با دست دراز اتخاذ معقول
احتیاط، با این حال، برای پوشش دادن پیش خود را
با یک لبخند، آنقدر گسترده و شرجی، که از آن شده بود تنها نیم گرم آن را به عنوان نگاه،
داربست انگور ممکن است در یک بار بنفش تحت آن تابستان مانند تبدیل
قرار گرفتن در معرض.
ممکن است هدف او، در واقع، به ذوب شدن Hepzibah فقیر در نقطه ای، تا اگر او
یک چهره از موم زرد.
"Hepzibah، پسر عموی محبوب من، من خشنود!" بانگ زد قاضی
به یقین. "در حال حاضر، در طول، شما باید چیزی برای زندگی
برای.
بله، همه ما، اجازه دهید بگویم، دوستان و قوم و خویشی، بیشتر به زندگی
از ما بود دیروز.
من هیچ وقت در شتاب برای ارائه هر نوع کمک در قدرت من به سمت ساخت از دست داده
کلیفورد راحت. او به همه ما تعلق دارد.
من می دانم که چقدر او نیاز - چقدر او با استفاده از نیاز به - با طعم ظریف خود،
و عشق خود را زیبا.
هر چیزی را در خانه من، -، کتاب، شراب، تجملات جدول، - او ممکن است
فرمان آنها را! این امر مرا بیشتر قلبی استطاعت
لذت به او را ببیند!
باید من گام، این لحظه؟ "" نه، "پاسخ Hepzibah، صدای او لرزش
خیلی دردناکی به بسیاری از واژه ها این امکان را می دهند. "او می تواند بازدید کننده نیست!"
"بازدید کننده، پسر عموی عزیزم - من با شما تماس" گریه قاضی، که حساسیت، از آن
به نظر می رسد، توسط سردی عبارت صدمه دیده بود.
"نه، پس به من اجازه میزبان کلیفورد، و خود را به همین ترتیب.
در یک بار بیا به خونه من.
هوای کشور، و همه راحتی، - من ممکن است به تجملات، می گویند - که من جمع آوری کرده اند
در مورد من، شگفتی برای او انجام دهد.
و من و تو، Hepzibah عزیز، با هم مشورت خواهم کرد و با هم تماشا، و کار
با هم، عزیز کلیفورد ما خوشحال.
بیا! چرا باید کلمات بیشتری را در مورد آنچه که هر دو یک وظیفه و هم لذت بخش را به من
بخشی؟ بیا به من در یک بار! "
شنیدن این ارائه می دهد نواز، و از جمله به رسمیت شناختن سخاوتمندانه از ادعاهای
قوم و خویشی، قمر بسیار زیادی را در خلق و خوی در حال اجرا تا Pyncheon قاضی احساس میشود، و دادن
او، پیمان خود را، بوسه که از آن او بود منقبض دور.
این کاملا غیر این صورت با Hepzibah بود و لبخند قاضی به نظر می رسید به او
ترشی قلب مانند آفتاب بر سرکه، و آن را ده برابر sourer از
همیشه.
"کلیفورد، گفت:" او - هنوز بسیار آشفته بیش از حکم ناگهانی، نگو -
"کلیفورد است!"
"ممکن است بهشت شما را ببخشد، Hepzibah،" قاضی Pyncheon گفت: - reverently بلند کردن
چشم سمت است که دادگاه عالی از حقوق صاحبان سهام که با اعتراض - "اگر شما رنج می برند
تبعیض و یا دشمنی باستانی و وزن را با شما در این موضوع.
من اینجا ایستاده با قلب باز، مایل و مشتاق به خودتان دریافت خواهید کرد و
کلیفورد به آن.
گزاره های جدی من برای رفاه شما - آیا دفاتر خوب من، رد کنم!
از جمله، آنها را در تمام جهات آن را به عنوان behooves نزدیکترین خویشاوند را.
از آن خواهد شد مسئولیت سنگین، عموزاده، در صورتی که برادر خود را محدود به این ملال انگیز
خانه و خفه هوا، زمانی که آزادی لذت بخش صندلی از کشور است در خود
فرمان. "
این کلیفورد هرگز کت و شلوار، گفت: «Hepzibah، و به طور خلاصه به مانند قبل.
"زن" را شکست جلو قاضی، جای خود را به خشم خود را، "چه معنی است
این همه؟
آیا دیگر منابع؟ نه، من مظنون به
مراقبت، Hepzibah، مراقبت! کلیفورد در آستانه به عنوان سیاه تباهی
مثل همیشه هنوز او فرود آمد.
اما چرا من با شما صحبت می کنید، زن را به عنوان شما؟
راه - من باید کلیفورد "را ببینید!
Hepzibah گسترش رقم زننده خود را در سراسر خانه، و به نظر می رسید واقعا به افزایش
فله، به دنبال وحشتناک تر است، همچنین، به دلیل بسیار و ترور وجود دارد
تحریک در قلب او.
اما هدف آشکار های قاضی Pyncheon از مجبور پاساژ قطع شد
صدا از اتاق درونی، ضعف، لرزش، از ندبه صدا، نشان می دهد
زنگ هشدار، درمانده، با انرژی بیشتری برای
خود دفاع نسبت به آن تعلق دارد به یک نوزاد وحشتزده است.
"Hepzibah، Hepzibah" گریه صدای "را بر روی زانو های خود را به او!
بوسه پا بود!
تمنا از او در نمی آمد! آه، اجازه دهید او را بر من رحمت عطا!
رحمت! رحمت!
برای لحظه، آن مشکوک به نظر می رسد که آیا آن را مصمم قاضی
هدف تنظیم Hepzibah کنار هم گام و هم در سراسر آستانه را به اطاق نشیمن،
از کجا صادر شده که سوفل خراب و بدبخت التماس.
بود حیف که او را محدود، برای، در صدای اول صدای enfeebled
آتش قرمز در چشمان او برافروخته است، و او با سرعت سریع به جلو، با چیزی
inexpressibly شدید و تیره شوم جلو، به عنوان آن، از مرد کامل بود.
برای دانستن Pyncheon قاضی بود که او را در همان لحظه ببینید.
پس از وحی، به او اجازه دهید با آنچه sultriness او را، او بسیار می تواند لبخند
زودتر انگور بنفش به نوبه خود، یا کدو تنبل زرد، از ذوب آهن دار
برداشت از حافظه بیننده.
و از آن ارائه شده جنبه خود را نه کمتر، اما وحشتناک تر است، که به نظر می رسید نه
ابراز خشم و یا نفرت، اما fellness داغ مشخصی از هدف، که هلاک
اما به خودی خود.
با این حال، بعد از همه، یک مرد عالی و مهربان توهین نیست؟
نگاه قاضی در حال حاضر!
او ظاهرا آگاهانه از پس اشتباه، بیش از حد انرژی با فشار دادن اعمال خود را از
محبت در افراد قادر به درک آنها است.
او بهتر است خود را خلق و خوی، منتظر و نگه دارید خود را به عنوان آماده به آنها کمک کند و سپس همان طور که در
این لحظه است.
همانطور که او می کشد از درب، احسان جامع blazes از او
چهره، نشان می دهد که او جمع آوری Hepzibah، قمر کوچک و نامرئی
کلیفورد، هر سه، همراه با
تمام دنیا علاوه بر این، به قلب بسیار زیاد خود، می دهد و آنها را در حمام آب گرم در آن
سیل محبت.
من اشتباه بزرگ، پسر عموی عزیز Hepzibah! "گفت که او، برای اولین بار با مهربانی ارائه
او دست خود را، و سپس در مقدماتی دستکش خود را به خروج رسم.
"بسیار بزرگ اشتباه!
اما من آن را ببخشد، و مطالعه را به شما فکر می کنید بهتر از من.
البته، فقیر کلیفورد ما ناراضی دولت از ذهن، من نمی توانم فکر می کنم
اصرار مصاحبه در حال حاضر.
اما من باید به بیش از رفاه خود را تماشا کنید اگر او به عنوان برادر خود معشوق من بود و نه من
همه ناامیدی، پسر عموی عزیزم، محدود هم او و هم شما را به
تصدیق بی عدالتی.
وقتی که باید رخ می دهد، من خواهان انتقام از پذیرش خود را از بهترین
دفتر در قدرت من به شما انجام دهد. "
با تعظیم به Hepzibah، و درجه ای از خیرخواهی پدری در اشاره فراق خود به
قمر، قاضی مغازه را ترک کرد، و رفت و خندان در کنار خیابان.
مرسوم است با غنی، زمانی که آنها در هدف از افتخارات جمهوری، او
عذرخواهی، به عنوان آن بود، به مردم، ثروت، رفاه خود را، و بالا
ایستگاه، به صورت آزاد و دلچسب
نسبت به کسانی که او را می دانستند، قرار دادن کردن بیشتر از شأن و منزلت خود را در نسبت با توجه با
تواضع از مردی که او ادای احترام، و در نتیجه اثبات آگاهی والا
از مزیت های خود را به عنوان irrefragably اگر او به عنوان
راهپیمایی چهارم قبل از نیروها از نوکران به روشن راه.
بر این قبل از ظهر خاص، به طوری که بیش از حد گرما قاضی Pyncheon مهربانی
جنبه، که (از جمله، حداقل، شایعه در مورد شهر بود) گذشت فوق العاده از آب
چرخ دستی های ضروری، به منظور به وضع
گرد و غبار با تابش آفتاب بسیار فوق العاده occasioned!
زودتر از اون چیزی که ناپدید شده بود از Hepzibah رشد کشنده سفید و متناوب نسبت به
قمر، اجازه دهید سرش بر روی شانه دختر جوان سقوط.
"ای قمر" او زمزمه، "آن مرد بوده است وحشت از زندگی من!
باید من، هرگز هرگز شجاعت، - صدای من از لرزش بس هرگز
به اندازه کافی بلند به او اجازه دهید به من بگو آنچه که او هست؟ "
"او بسیار ستمکار؟ پرسید:" قمر. پیشنهادات خود را قطعا مهربان بودند! "
"آیا از آنها صحبت نمی کنم، - او کسی است که دل از آهن" دوباره Hepzibah:.
"برو، در حال حاضر، و صحبت کردن با کلیفورد!
مات و متحیر کردن و او را آرام نگه دارید! این امر او wretchedly به دیدن من مزاحم
بنابراین آشفته هستم. وجود دارد، فرزند عزیز، و من تلاش خواهم کرد
بعد از مغازه.
قمر رفت و بر این اساس، اما در عین حال، بهت زده خودش را با نمایش داده شد به عنوان
از صحنه ادعا که او شاهد بود، و همچنین اینکه آیا قضات،
روحانیون و شخصیت های دیگر که
مهر برجسته و احترام، واقعا می تواند در هر نمونه،
در غیر این صورت از مردان تنها و ایستاده.
شک از این طبیعت است تأثیر نگران کننده ترین، و، در صورت نشان داده شده است به یک
حقیقت، همراه با اثر ترس و شگفت انگیز در ذهن تر و تمیز، منظم، و
حد کلاس دوست داشتنی، که در آن کشور، دختر کوچک ما.
بصورتی شجاعانه سوداگرانه مه مشتق لذت استرن از
کشف، از باید شر در جهان وجود دارد، که یک مرد بسیار زیاد است به احتمال زیاد
درک سهم خود از آن به عنوان یک کم.
دامنه وسیع تری از این دیدگاه، و بینش عمیق تر، ممکن است رتبه، نگاه کنید به عزت، و
ایستگاه، همه گمراه کننده ثابت، تا آنجا که در مورد ادعای خود را به احترام انسان، و
هنوز احساس می کنید که اگر جهان در نتیجه بی پروا را به هرج و مرج سقوط.
اما قمر، به منظور نگه داشتن جهان در محل قدیمی آن، به خاموش کردن بخشنودی شد، در
برخی از درجه، شهودهای خود را به عنوان شخصیت قاضی Pyncheon را.
و برای شهادت پسر عموی خود را در بی احترامی از آن، او به این نتیجه رسیدند که
قضاوت Hepzibah توسط یکی از دشمنی های خانواده کسانی که رندر نفرت تلخ بود
کشنده تر مرده و خراب
را دوست دارم که آنها با سم بومی خود را با هم مخلوط کردن.