Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 13
خیابانی ، لامپ ، روشن شدند ، اما بارش باران متوقف شده بود ، و احیای گذرا وجود دارد
نور در قسمت بالایی آسمان. لیلی در ناخودآگاه او راه می رفت
محیط اطراف.
او هنوز هم با treading اتر شناور که نشات گرفته از یک لحظات بالا
زندگی است.
اما به تدریج آن را کاهش دور از او و او پیاده رو کسل کننده در زیر او را احساس
فوت است.
حسی از خستگی بازگشت با نیروی انباشته شده ، و برای یک لحظه او
احساس کرد که او قادر به راه رفتن هیچ دورتر.
او گوشه ای از خیابان چهل و یکم و خیابان پنجم رسیده بود ، و به یاد او
که در پارک برایانت صندلی جایی که او ممکن است استراحت وجود دارد.
که سودا لذت زمین تقریبا خلوت شد زمانی که وی به آن وارد شده ، و او غرق
پایین بر روی نیمکت خالی در حساسیت به نور چراغ برق خیابان.
گرمای آتش از رگه های خود را پشت سر گذاشته بودند و با خود گفت که او
باید نشستن طولانی در رطوبت نافذ است که از مرطوب را لرزاند
آسفالت.
اما به نظر می رسید به او قدرت خود را در آخرین تلاش بزرگ به سر برد ، و او بود
از دست رفته در واکنش خالی که به شرح زیر بر روی هزینه های غیر عادی از انرژی است.
و علاوه بر این ، آنچه وجود دارد ، برای رفتن به خانه؟
چیزی جز سکوت اتاق عبوس خود را -- که سکوت شب که ممکن است
racking به اعصاب خسته تر از صداهای ناسازگار ترین : که و
بطری توسط تخت او کلرال.
فکر کلرال تنها نقطه ای از نور در چشم انداز تاریک بود : او
می تواند احساس نفوذ lulling آن دزدی بیش از او در حال حاضر.
اما او توسط فکر کردم که از دست دادن قدرت خود را مشکل شده بود -- او جرأت نمی
آن را خیلی زود.
دیر از خواب او را شکسته تر و عمیق کمتر شده بود آورده بود ، وجود دارد
شب شده بود که او همیشه شناور بود تا از طریق آن به آگاهی است.
در صورتی که اثر از دارو به تدریج باید ، شکست همه مواد مخدر گفت :
به شکست است؟
او هشدار دهنده شیمیدان را در مقابل افزایش دوز به یاد و به حال او
قبل از اقدام هوس باز و بی حساب از دارو را شنیده است.
ترس او از بازگشت به یک شب بی خوابی آنقدر بزرگ بود که او در lingered ، امید
که خستگی بیش از حد از زوال قدرت کلرال تقویت.
شب بود در حال حاضر در بسته ، و سر و صدا از ترافیک در خیابان چهل و دوم در حال مرگ بود
خارج.
همانطور که تاریکی کامل بر روی مربع کاهش یافت اشغال طولانی از نیمکت بلند شد و
پراکنده ، اما در حال حاضر و پس از آن شکل ولگرد ، hurrying homeward ، رخ داد در سراسر مسیر
که در آن لیلی شنبه ، سیاه و سفید بلندی برای یک لحظه
در دایره ی سفید رنگ از نور برق.
یک یا دو تا از این عابران سرعت slackened خود را به نگاه جالب در او
شکل تنهایی و اما او آگاهانه موشکافی خود را به سختی.
ناگهان ، با این حال ، او آگاه شد که یکی از سایه ها عبور باقی ماند
ثابت بین خط خود را از دید و آسفالت gleaming و افزایش چشم او
او را دیدم یک زن جوان خم شدن بیش از او.
"ببخشید من -- آیا شما مریض -- چرا این خانم بارت!" صدای آشنا نیمه بانگ زد.
لیلی نگاه کردن. سخنران یک جوان ضعیف لباس
زن با یک بسته نرم افزاری را در زیر بازوی او.
صورت خود را به حال هوای پالایش ناپاک که بد بهداشتی و بیش از حد کار
ممکن است تولید ، اما prettiness مشترک خود را با منحنی قوی و سخاوتمندانه بازخرید شد
لب.
روشنایی با لذت بردن از "شما مرا به یاد داشته باشید ،" او ادامه داد
به رسمیت شناختن ، "اما من می خواهم شما در هر جایی می دانیم ، من از شما فکر چنین بسیاری است.
من حدس می زنم مردمی همه می دانیم که نام خود را با قلب.
من یکی از دختران در باشگاه دوشیزه نور بود -- شما به من کمک کرد تا به این کشور بروید
آن زمان من تا به حال ریه دچار مشکل می باشد.
اسم من Nettie Struther. Nettie جرثقیل شد و سپس -- اما شما با جرات گفتن من
به یاد داشته باشید که یا "بله : لیلی بود شروع به یاد داشته باشید.
قسمت از نجات به موقع Nettie جرثقیل از بیماری یکی از مهمترین و شده بود
رضایت بخش حوادث از اتصال خود را با انجام کارهای خیریه Gerty.
او دختر با معنی مبله به حال برای رفتن به بیمارستان مسلولین در کوه ها :
زده او در حال حاضر با طنز عجیب و غریب است که پول او تا به حال مورد استفاده قرار گاس شده است
Trenor را.
او سعی به پاسخ ، برای اطمینان از سخنران که او را فراموش نکرده بود ، اما صدای او
شکست خورده در این تلاش ، و او احساس خودش را تحت یک موج بزرگ فیزیکی غرق شدن
ضعف است.
Nettie Struther ، با یک علامت تعجب مبهوت ، نشستم و تضعیف
shabbily ملبس بازو از پشت او را. "چرا ، خانم بارت ، شما مریض هستند.
کافیست فقط بر روی من خم کمی تا شما احساس می کنید بهتر است. "
به نظر می رسد درخشش ضعف بازگشت با قدرت عبور از فشار به لیلی
حمایت از بازو.
او در بر داشت : "من فقط خسته شده است -- هیچ چیز ،" صدا در یک لحظه می گویند ؛ و پس از آن ، او به عنوان
وی افزود : با درخواست ترسو از چشم های همراه خود ، غیر ارادی : "من شده اند
ناراضی -- در دردسر بزرگ ".
شما دچار مشکل؟ من همیشه از شما به عنوان حدی زیاد فکر
بالا ، که در آن همه چیز فقط بزرگ بود.
گاهی اوقات ، هنگامی که احساس کردم به معنای واقعی ، و به تعجب که چرا چیز تا queerly
ثابت در جهان ، استفاده می شود به خاطر داشته باشید که شما از داشتن یک زمان دوست داشتنی ، به هر حال ، و
که به نظر می رسید برای نشان دادن یک نوع عدالت وجود دارد جایی.
اما شما باید نشستن در اینجا بیش از حد طولانی -- این ترس مرطوب.
آیا احساس می کنید در راه کمی راه رفتن در حال حاضر به اندازه کافی قوی نیست؟ "او را شکست.
"-- بله ، من باید به خانه" لیلی زمزمه ، در حال افزایش است.
چشم او wonderingly در شکل نخ نما نازک در کنار او استراحت.
او Nettie جرثقیل را به عنوان یکی از قربانیان دلسرد بیش از حد کار شناخته شده بود و
کم خونی پدر : یکی از تکه های اضافی از زندگی به مقصد می شود جاروب
قبل از موعد مقرر به آن امتناع اجتماعی پشته از
که لیلی به تازگی بیان شده بود وحشت او.
اما پاکت ضعیف Nettie Struther اکنون زنده بود با امید و انرژی : هر
سرنوشت آینده این سایت متعلق برای او ، او را به امتناع - پشته نمی شود بدون بازیگران
مبارزه است.
"من بسیار خوشحالم که شما تصور می کنید ،" لیلی ادامه داد ، احضار لبخند به او
لرزان لب.
"این خواهید بود نوبت من به شما فکر می کنید به عنوان خوشحال - - و جهان به نظر می رسد کمتر ناعادلانه
مکان برای من بیش از حد "" آه ، اما من می توانم شما را شبیه به این را ترک کنید. --
شما متناسب نیست برای رفتن به خانه به تنهایی.
و من نمی تواند با شما چه! "Nettie Struther wailed با شروع از
خاطره.
"شما آن را ببینید ، شیفت شب شوهرم -- he'sa موتور انسان -- و دوست من ترک
کودک را با خود به شام شوهرش در هفت گام به طبقه بالا است.
من به شما بگویم من تا به حال یک نوزاد ، آیا من؟
او خواهید بود که چهار ماه پس از فردا روز کهنه ، و نگاه او را به شما نمی
فکر می کنم من تا به حال می خواهم یک روز بیمار بود.
من می خواهم هر چیزی را به شما نوزاد ، خانم بارت ، نشان می دهد بدهد و ما زندگی می کنند حق را
خیابان -- آن را تنها سه بلوک خاموش "است.
او بلند چشم او موقتا به چهره لیلی ، و سپس با پشت سر هم از اضافه شده
شجاعت : «پس چرا حق را به اتومبیل شما نمی کنید و وقتی به خانه با من در حالی که دریافت می کنم
شام کودک؟
واقعی گرم در آشپزخانه ما و شما وجود دارد می توانید استراحت ، و من شما را به خانه را به عنوان
مثل همیشه او قطره و به خواب. "
گرم در آشپزخانه بود ، که وقتی مسابقه Nettie Struther یک شعله ساخته شده بود
جهش از جت گاز در بالای جدول ، خود را نشان داد به لیلی به عنوان فوق العاده
کوچک و تقریبا به طور معجزه آسایی تمیز.
آتش تاباند از طریق پهلوها جلا اجاق آهن ، و در نزدیکی آن ایستاد CRIB در گروه
که نوزاد بود نشسته و ایستاده ، با اضطراب نخستین تلاش برای بیان
در لقاء هنوز هم با خواب راحت است.
پس از شور و حرارت تجدید دیدار خود را با فرزندان خود جشن گرفته می شود ، و خودش را در عذر
زبان رمزی برای تاخیر به دلیل اجرای بازگشت او ، Nettie ترمیم نوزاد به
CRIB و shyly دعوت خانم بارت را به تکان خوردن صندلی در نزدیکی اجاق گاز.
"ما باید اطاق پذیرایی بیش از حد ، او با غرور و افتخار بخشیدن توضیح داد :" اما من حدس می زنم آن
گرمتر در اینجا ، و من نمی خواهم به شما را ندارد ترک به تنهایی در حالی که من شام کودک است. "
دریافت تضمین لیلی که او بسیار ترجیح مجاورت دوستانه
آتش آشپزخانه ، خانم Struther اقدام به تهیه یک بطری غذا کودکانه ، که
او tenderly به جنین برسد اعمال
بی تاب لب و در حالی که مزهمزه متعاقب آن در ادامه ، او خودش نشسته
با قیافه بشاش در کنار بازدید کننده خود را.
"شما مطمئن هستید به شما اجازه نخواهد داد به من یک قطره قهوه گرم کردن برای شما ، خانم بارت؟
برخی از شیر تازه نوزاد بیش از سمت چپ وجود دارد -- خوب ، شاید شما ترجیح می دهم تنها نشستن
آرام و در حالی که کمی استراحت.
داشتن شما در اینجا بیش از حد دوست داشتنی است. من از آن تصور طوری که خیلی از من نمی توانند
بر این باورند که واقعا تحقق یابد.
من به جرج گفت : دوباره و دوباره : "من فقط آرزو خانم بارت می تواند من هم اکنون -- و
من استفاده می شود برای نام خود را در مقالات تماشا کنید ، و ما می خواهم صحبت بیش از آنچه که شما
انجام می دهند ، و خواندن شرح از لباس های شما به تن.
من نام خود را برای مدت طولانی دیده می شود نیست ، هر چند ، و من شروع به هراس شما شد
بیمار ، و آن را به من نگران به طوری که جورج گفت : من مریض خودم ، fretting در مورد آن. "
لب های او را به یک لبخند یادآور شکست.
"خب ، من نمی تواند به استطاعت بیمار می شود ، واقع that'sa : طلسم گذشته نزدیک به
به پایان رسید به من.
هنگامی که شما مرا فرستاد آن زمان من هرگز فکر نمی کردم من می خواهم پشت زنده ، و من نمی
اگر من مراقبت. ببینید من در مورد جورج و نمی دانم
نوزاد پس از آن. "
او متوقف شد به تنظیم مجدد بطری به دهان متلاطم کودک.
"شما با ارزش -- به شما don't در بیش از حد عجله!
دیوانه با mommer برای گرفتن شام خود را دیر؟
Anto'nette ازدواج -- که ما تماس بگیرید او : پس از ملکه فرانسه را در آن بازی در
باغ -- گفتم جورج بازیگر من از شما یادآوری ، و ساخته شده است که من علاقه داشتن به
نام... من فکر کردم من می خواهم ازدواج ، شما
می دانید ، و من هرگز قلب به کار فقط برای خودم بود. "
او قطع دوباره ، و ملاقات با تشویق در چشم لیلی ، در ادامه ، با
خیط و پیت در حال افزایش زیر پوست کم خونی او : "شما نه تنها فقط مریضم است که زمانی که شما
برای من فرستاد -- dreadfully ناراضی بیش از حد.
من می خواهم یک نجیب زاده جایی که من شناخته شده بود به کار من نمی دانم شما را به یاد داشته باشید من نوع
نوشتن در یک شرکت بزرگ واردات -- و -- خوب من فکر کردم ما به ازدواج او رفته
با من شش ماه ثابت است و به من داده حلقه ازدواج مادرش.
اما من تصور او برای من بسیار شیک -- او برای شرکت سفر ، و دیده بود
مقدار زیادی از جامعه است.
دختران کار ، پس از راه به شما نگاه نمی ، و آنها همیشه نمی دانند چگونه به نگاه
پس از خود است. من... نیست و آن را بسیار نزدیک من کشته
وقتی که او رفت و چپ نوشتن...
"آن موقع بود من آمد پایین بیمار -- من فکر کردم این پایان همه چیز بود.
من حدس می زنم آن شده اند که اگر شما تا به حال برای من فرستاده نمی کردن.
اما وقتی که من پیدا کردم من گرفتن و من شروع به گرفتن قلب در وجود خودم.
و سپس ، وقتی که بلند شدم به خانه ، جورج آمدند دور و از من خواست با او ازدواج.
در ابتدا من فکر کردم من می توانم ، چون ما می خواهم با هم آورده ، و من به او می دانست
می دانستند در مورد من. اما پس از مدتی شروع کردم به دیدن که که
ساخته شده آن را آسان تر.
من هرگز نتوانست گفته اند یک انسان دیگر ، و من می خواهم بدون اینکه هرگز ازدواج ، اما
اگر جورج مراقبت برای من به اندازه کافی به من بود که من ، من نمی بینم که چرا من نباید شروع
بارها -- و من ".
قدرت پیروزی چهارم از او تاباند به عنوان او صورت تابش او را برداشته
از فرزند خود را بر زانو خود را.
"اما ، رحمت ، من معنی نیست برای رفتن بر روی شبیه به این در مورد خودم ، با شما نشسته وجود دارد
به دنبال تا مانده. فقط آن را دوست داشتنی داشتن شما در اینجا ، و
به شما اجازه ببینید چقدر شما به من کمک کردند. "
نوزاد برگشت غرق شده بود خوش سرشار و خانم Struther آرام گل رز به وضع
بطری کنار. سپس او پیش از اینکه خانم بارت متوقف شد.
«من فقط آرزو می کنم می تواند شما را کمک کند -- اما گمان می کنم که هیچ چیز بر روی زمین می تواند وجود دارد
انجام دهید ، او زمزمه wistfully.
لیلی ، به جای پاسخ دادن به ، گل سرخ ، با لبخند و برگزار سلاح او ، و
مادر ، درک ژست ، کودک خود را در آنها گذاشته است.
کودک ، احساس خودش را از لنگرگاه همیشگی او جدا شده ، ساخته شده غریزی
حرکت مقاومت ، اما تحت تاثیر تسکین دهنده هضم غالب است ، و لیلی
احساس وزن نرم غرق trustfully در مقابل سینه اش.
اعتماد به نفس کودک در ایمنی آن او را هیجان زده با احساس گرما و
بازگشت به زندگی ، و او خم بر این ، تعجب در تاری گلگون از کمی
صورت ، سلاست خالی از چشم ،
مبهم tendrilly حرکات انگشتان تاشو و آشکار.
در ابتدا بار در آغوش او به عنوان نور به عنوان یک ابر به رنگ صورتی یا پشته از پایین به نظر می رسید ،
اما او ادامه داد آن را نگه دارید ، افزایش وزن ، غرق شدن عمیق تر ، و نفوذ
خود را با یک حس عجیب و غریب از ضعف ، به عنوان
هر چند که کودک وارد شده به او و بخشی از خودش شد.
او سرم را بالا گرفتم و دیدم چشم Nettie استراحت در او با حساسیت و
شادمانی از فتح و ظفر.
"آیا آن را نمی شود بیش از حد دوست داشتنی برای هر چیزی اگر او می تواند رشد کند تا درست مثل شما باشد؟
البته من می دانم که او هرگز نتوانست -- اما مادر همیشه در رویای احمقانه ترین
چیزهایی برای فرزندان خود. "
لیلی clasped نزدیک کودک برای یک لحظه و پشت او را در آغوش مادرش گذاشته است.
"آه ، او باید که نیست -- من باید به هراس آمده و ببینید که او اغلب!" او
با لبخند گفت : ؛ و پس از آن ، مقاومت در برابر پیشنهاد اضطراب خانم Struther از مصاحبت ،
و تکرار وعده که البته
او خواهد آمد به زودی ، و ایجاد آشنایی جورج ، و ببینید که کودک را در حمام خود ،
او از آشپزخانه به تصویب رساند و به تنهایی پایین پله های آپارتمان رفت.
او به خیابان رسید او متوجه شد که او احساس قوی تر و شادتر : کمی
قسمت خوب خود را انجام داده بود.
این اولین بار است که او تا کنون در سراسر نتایج اسپاسمودیک او آمده بود
خیرخواهی ، و احساس شگفت زده از یاران انسان در زمان سرما فانی از
قلب او.
این بود تا او وارد درب خود او نیست که او احساس واکنش عمیق تر
تنهایی.
مدت ها پس از ساعت هفت بود ، و نور و بو در ادامه از
زیرزمین ساخته شده آشکار است که شام شبانه روزی خانه آغاز شده بود.
او به اتاق او عجله ، گاز روشن ، و شروع به لباس پوشیدن.
او معنی نیست که به خودش متنعم دیگر ، بدون غذا به خاطر او
محیط اطراف ساخته شده طعم بد آن گردد.
از آنجا که سرنوشت او در یک خانه شبانه روزی زندگی می کنند ، او باید یاد بگیرند که به سقوط
با شرایط زندگی.
با این وجود او بود خوشحالم که ، زمانی که وی به گرما و تابش خیره کننده از فرود
اتاق ناهار خوری ، خوراک بیش از حد نزدیک شده است. در اتاق خود را دوباره ، او ربوده شده بود
تب ناگهانی و فعالیت است.
هفته گذشته ، او به بیش از حد بی توجه و بی تفاوت نسبت به مجموعه اموال خود را در شده است
نظم ، اما در حال حاضر او شروع به بررسی سیستماتیک محتویات زیر شلواری خود
و کمد.
او تا به حال چند لباس خوش تیپ چپ -- بقای آخرین مرحله خود را از شکوه و جلال ،
سابرینا و در لندن -- اما زمانی که وی به بخش موظف شده است با خدمتکار خود را به حال او
زن داده بود سهم سخاوتمندانه پوشاک بازیگران کردن او.
لباس های باقی مانده ، هر چند که آنها تازگی خود را از دست داده بود ، هنوز هم نگه طولانی
بی تردید خطوط ، رفت و برگشت و دامنه سکته مغزی هنرمند بزرگ ، و به عنوان او
گسترش آنها را از روی تخت صحنه در
که آنها فرسوده شده بود وضوح پیش از او افزایش یافت.
ارتباط lurked در هر برابر : هر یک از سقوط توری و سوسو زدن از گلدوزی
مانند نامه ای را در سابقه گذشته او است.
او برای پیدا کردن فضای زندگی قدیمی خود احاطه او را مبهوت شدم.
هر گرایش dawning : اما ، بعد از همه ، آن را زندگی او شده بود ساخته شده بود
او به دقت به سوی آن هدایت شده بود ، تمام منافع خود و فعالیت بوده است
تدریس به مرکز در اطراف آن است.
او مانند برخی از گل نادر به رشد برای نمایشگاه بود ، گل که از آن هر جوانه
به جز شکوفه مهمترین دستاورد زیبایی او سرمازده شده بود.
تاریخ و زمان آخرین از همه ، او به جلو را از پایین تنه خود را به پشته از پارچه فروشی سفید جلب کرد که
shapelessly در سراسر بازوی او سقوط کرد. این لباس رینولدز او در پوشیده بود
تابلو Bry.
آن را غیر ممکن شده بود او را به آن هدیه ، اما او به حال آن را دیده اند ، هرگز از آن
شب ، و قابل انعطاف چین طولانی ، که او آنها را به لرزه در آورد از داد مندرج بوی
بنفشه آفریقایی که به او مانند یک نفس آمد
از چشمه گل لبه است که در آن او بود ایستاده بود با لارنس Selden و طرد
سرنوشتش.
او دوباره لباس های یک به یک ، تخمگذار با هر یک از سوسو زدن برخی از نور دور ، بعضی از
توجه داشته باشید از خنده ، برخی از وزش نسیم ولگرد از سواحل گلگون از لذت.
او هنوز هم در یک کشور به شکل دراورده impressionability بسیار بود ، و هر اشاره از
گذشته فرستاده لرزش طولانی در امتداد اعصاب او.
او به تازگی بسته شده بود و تنه خود را در چین های سفید از لباس رینولدز هنگامی که او شنیده
شیر در درب او را ، و مشت قرمز از تراست بنده خدمتکار - ایرلندی در موقع گذشته
نامه.
حمل آن به نور ، لیلی با تعجب آدرس مهر در بالا به عنوان خوانده شده
گوشه ای از پاکت.
این ارتباط کسب و کار از دفتر از مجریان عمه او بود ، و او
تعجب توسعه دور از انتظار باعث شده بود آنها را به شکستن سکوت قبل از
منصوب زمان.
او پاکت را باز و یک چک به طبقه fluttered.
همانطور که او stooped به آن را انتخاب کنید تا خون به صورت او عجله.
چک به نمایندگی مقدار کامل از میراث خانم Peniston ، و نامه
همراه آن توضیح داد که مجریان ، با تنظیم کسب و کار
املاک با تاخیر کمتر از آنها تا به حال
انتظار می رود ، به پیش بینی تاریخ ثابت برای پرداخت bequests تصمیم گرفته بود.
لیلی در پای تخت او در کنار میز نشسته ، و گسترش چک ،
اطلاعات بیشتر در بیش از و بیش از ده هزار دلار در سراسر آن را در کسب و کار پولادین نوشته شده
دست.
ده ماه قبل از آن مقدار آن را برای ایستادند عمق از تنگدستی نشان داده بود ، اما
استاندارد خود را از ارزش ها در فاصله تغییر کرده است ، و در حال حاضر سند چشم انداز ثروت lurked
در هر شکوفا از قلم است.
او ادامه داد زل زل نگاه کردن به آن ، او احساس زرق و برق نصب تا او را از سند چشم انداز
مغز ، و پس از مدتی او برداشته درب از میز و تضعیف فرمول جادویی
خارج از دید.
بود بدون آن پنج چهره های رقص در برابر چشمان او فکر می کنم از این ساده تر ، و او
مقدار زیادی از تفکر به انجام قبل از او خوابیدند.
او باز چک ، کتاب او ، و به محاسبات از جمله اضطراب سقوط به عنوان بود
طولانی مراسم احیاء خود را در Bellomont در شب هنگامی که او تصمیم گرفته بود به ازدواج پرسی
Gryce.
فقر را ساده نگه داشتن کتاب ، و وضعیت مالی خود را آسان تر معلوم
از آن پس از آن شده بود ، اما او هنوز یاد نگرفته کنترل پول ، و در طول
فاز او گذرا از لوکس در
بازار بزرگ او دوباره به عادات اسراف که هنوز هم دچار اختلال تضعیف به حال او را
تعادل بلند و باریک.
معاینه دقیق از چک ، کتاب او ، و صورتحساب های پرداخت نشده در میز خود را نشان داد
که وقتی دومی را حل و فصل شده است ، او می توانست به سختی به اندازه کافی برای زندگی
آینده سه یا چهار ماه و حتی پس از
که اگر او به ادامه راه کنونی خود را از زندگی ، بدون درآمد هر
پول اضافی ، هزینه های اتفاقی را باید به نقطه اضمحلال کاهش می یابد.
او چشم خود را با خود میلرزد مخفی ، beholding خود در ورودی است که تا کنون
باریک شدن چشم انداز کردن که او چهره زن شلخته خانم Silverton را دیده بود آن
محزون راه است.
این دیگر ، با این حال ، از چشم انداز فقر مادی که او با تبدیل
بزرگترین کوچک شدن.
او در مقایسه با حس empoverishment عمیق تر -- از بیچارگی درونی که
شرایط بیرون را به ناچیزی کاهش یافته است.
این در واقع بدبختی است ضعیف بود -- را به نگاه به جلو را به نخ نما ، اضطراب متوسط سن ،
پیشرو درجه دلتنگ کننده اقتصاد و انکار خود به جذب تدریجی در
تیره رنگ وجود جمعی از خانه شبانه روزی.
اما چیزی بیشتر بدبختی هنوز هم وجود دارد -- کلاچ از تنهایی در او بود
قلب ، احساس بودن جاروب مانند رشد بی خانمان و ولگرد پایین بی پروا
از سال جاری است.
این احساس که او در حال حاضر دارای -- احساس بودن چیزی
rootless و بی دوام ، صرف چرخش راندگی از سطح چرخان وجود ، بدون
هر چیزی که شاخکهای کمی ضعیف
از خود می تواند چسبیده قبل از وقوع سیل وحشتناک آنها را زیر آب فرو رفته است.
و او نگاه به عقب او را دیدم که شده بود ، هم وجود دارد هنگامی که او تا به حال تا به حال هیچکدام از هرگز
رابطه واقعی به زندگی است.
پدر و مادر او بیش از حد rootless ، اینطرفی دمیده و انطرف تر در هر باد شده بود
مد ، بدون هیچ گونه وجود شخصی به آنها را از gusts تغییر آن پناه.
او خودش را بدون هر نقطه یکی از مهم تر بودن زمین نسبت به او رشد کرده بود
دیگر به هیچ مرکز pieties اوایل ، از سنت قبر یابم وجود دارد ، به
که قلب او را قادر به برگرداندن و که از آن
می تواند قدرت را برای خود و حساسیت به لمس برای دیگران قرعه کشی.
در هر صورت انباشته و زندگی آرامی - را گذشته در خون -- چه در بتن
تصویری از خانه های قدیمی ذخیره شده با خاطرات بصری و یا در مفهوم خانه
با دست ساخته شده است ، اما ساخته شده از
شور و اشتیاق و وفاداری به ارث برده -- آن است که قدرت گسترش و تعمیق
وجود فردی ، از اتصال آن را با لینک های مرموز خویشاوندی به تمام
مجموع توانا و تلاش انسان است.
تا به حال به چنین چشم انداز را به همبستگی و زندگی لیلی پیش از این هرگز آمده است.
او برحذر داشتن از آن در حرکات کور از غریزه او جفت گیری کرده بود ، اما
آنها را تحت تاثیر قرار از زندگی در مورد او را از هم پاشیده شده بود بررسی می شود.
کلیه مردان و زنان او می دانست مانند اتم های چرخان به دور از یکدیگر در بعضی از
رقص وحشی گریز از مرکز : اولین نگاه اجمالی خود را از تداوم زندگی را به او آمده بود
آن شب در آشپزخانه Nettie Struther.
کمی ضعیف کار دختری که قدرت پیدا کرده بود برای جمع آوری قطعات او
زندگی ، و خودش یک سرپناه ساخت با آنها ، به نظر می رسید به لیلی رسیده اند
حقیقت مرکزی وجود.
این زندگی به اندازه کافی ناچیز بود ، بر روی لبه تلخ از فقر ، با حاشیه اندک برای
امکانات بیماری یا حادثه ناگوار ، اما حال تداوم بی پروا نحیف
لانه پرندگان ساخته شده بر روی لبه صخره --
بصورت حلقه در اوردن صرف برگ و کاه و در عین حال در کنار هم قرار که جان سپرده به آن ممکن است
بیش از پرتگاه آویزان ایمن.
بله -- اما آن دو گرفته شده بود به ساختن لانه ؛ ایمان مرد و همچنین به عنوان
شجاعت زن. لیلی به یاد کلمات Nettie : من به او می دانست
می دانستند در باره من.
ایمان شوهرش در او تجدید او را ممکن ساخته شده بود -- که آن را بسیار آسان را برای یک زن
برای تبدیل شدن به چه مرد او را دوست دارد معتقد است که او را به!
خوب -- Selden دو برابر شده بود آماده سهام ایمان خود را بر روی لیلی بارت ، اما محاکمه سوم
بیش از حد شدید برای بالا بردن استقامت او شده بود. کیفیت بسیار از عشق خود را از آن ساخته شده بود
غیر ممکن است برای یادآوری به زندگی است.
اگر این غریزه ساده از خون شده بود ، قدرت زیبایی خود را ممکن است
احیا شده آن را.
اما واقعیت آن رخ داد که عمیق تر شد که در آن به طور جدایی ناپذیری با زخم به ارث رسیده است
عادات از فکر و احساس ، آن را به عنوان غیر ممکن است به رشد به عنوان یک عمیق بازگرداند
ریشه گیاه از بستر آن پاره شده است.
Selden او را از بهترین خود را داده بود ، اما او را ناتوان به عنوان خودش را از
بازگشت غیرانتقادی به کشورهای سابق احساس.
باقی مانده به او وجود دارد ، او تا به حال به او گفتم ، حافظه نشاط بخشی از ایمان خود را در او ؛
اما او تا به حال سن هنگامی که یک زن می تواند در خاطرات او زندگی می کنند نمی رسید.
او کودک Nettie Struther را در آغوش او برگزار شد جریان منجمد جوانان
رها خود و اجرا گرم در رگهای او : زندگی قدیمی با گرسنگی او را صاحب
و همه خود را برای سهم خود را از شادی شخصی clamored.
بله -- شادی او هنوز هم به دنبالش بود ، و نگاه اجمالی به او از آن گرفتار شده بود ساخته شده
هر چیز دیگری از بی حساب.
یکی خودش از امکانات baser جدا بود ، و او را دیدم که
چیزی در حال حاضر به او اما پوچی از اعراض باقی مانده است.
این اواخر در حال رشد ، و خستگی بسیار زیاد یک بار دیگر او را صاحب است.
سرقت حس خواب ، اما خستگی زنده بیدار ، شفاف بودن شبکه گسترده
ذهن که در برابر همه امکانات آینده مندرج سایه شدند
gigantically.
او پاکی شدید چشم انداز وحشت زده بود و او به نظر می رسید که شکسته
از طریق حجاب مهربان که مداخله بین قصد و عمل ، و برای دیدن
دقیقا همان چیزی است او را در تمام روز های طولانی انجام دهید به می آیند.
چک در میز او وجود داشت ، به عنوان مثال -- او به معنای آن را در پرداخت خود استفاده کنید
بدهی به Trenor ، اما او گیراندم که وقتی صبح آمد او را از سر باز کردن انجام
بنابراین ، به تحمل تدریجی بدهی لغزش.
گمان بردند که او وحشت -- او مخوف به سقوط از ارتفاع آخرین لحظه خود را
لارنس Selden.
اما چگونه می تواند خودش را به او اعتماد جای پای خود را به حفظ؟
او می دانست که قدرت مخالفت با انگیزه های او می تواند دست های بی شماری را احساس
از عادت به کشیدن پشت خود را به برخی از سازش تازه با سرنوشت.
او احساس اشتیاق شدید به طولانی ، جاودانه ، تجلیل لحظه ای از او
روح.
اگر زندگی تنها در حال حاضر می تواند در نهایت -- پایان بر روی این دیدگاه غم انگیز در عین حال شیرین از دست رفته
امکانات ، که او احساس خویشاوندی با تمام محبت و مذکور
در جهان!
او رسید به طور ناگهانی و رسم چک را از او نوشتن ، روی میز ، محصور در خشکی
در پاکت که او به بانک خود را خطاب.
او سپس نوشت : چک Trenor ، و قرار دادن آن ، بدون یک کلمه همراه ،
در پاکت حک شده با نام خود ، دو حرف در کنار هم بر روی او گذاشته
میز.
پس از آن او ادامه داد : در جدول نشسته ، مرتب سازی به مقالات او و نوشتن ، تا
سکوت شدید از خانه او را از تاخیر به دلیل اجرای یک ساعت یک یاد آوری کرد.
در خیابان سر و صدا از چرخ ، متوقف شده بود و سر و صدا از "بالا"
تنها در فواصل طولانی از طریق مخفی نگاه داشتن عمیق غیر طبیعی آمد.
در جدایی مرموز شبانه از تمام نشانه های ظاهری زندگی ، او خودش احساس
عجیبی به با سرنوشت خود روبرو است.
احساس حلقه مغز او ساخته شده ، و او سعی به باختن آگاهی با فشار دادن
دست او را در برابر چشم او.
اما این سکوت وحشتناک و پوچی به نظر می رسید تا نماد آینده او -- او احساس
هر چند خانه ، خیابان ، جهان همه خالی ، و او به تنهایی حساس سمت چپ
در جهان مرده است.
اما این آستانه هذیان بود... او آویزان بود هرگز در نزدیکی آستانه سرگیجه
غیر واقعی.
خواب چیزی بود که او می خواست -- به یاد او که او تا به حال چشم خود را برای دو بسته نشده است
شب. بطری کوچک در سمت خود تخت ،
در حال انتظار به وضع طلسم خود را بر او.
او بلند شد و عجله برهنه ، در حال حاضر برای لمس بالش او تشنه است.
او احساس عمیقا خسته که او فکر او به خواب باید سقوط در یک بار ، اما
به محض او به عنوان lain بود هر عصب یک بار دیگر به جداگانه آغاز
بیداری.
بود به عنوان اینکه یک رنگ یا نور درخشان بزرگ چراغ برق در سر او رد شده بود ، و
فقیر کمی از خود او نگران کاهش و cowered در آن ، بدون دانستن که در آن به ،
پناه ببرد.
او تصور نیست که چنین ضرب بیداری بود ممکن است :
تمام گذشته او بود به خود reenacting در صد نقاط مختلف آگاهی است.
کجا بود این دارو است که می تواند هنوز هم این لژیون اعصاب شورشی؟
احساس خستگی شیرین نسبت به این ضرب و شتم جیغ کشیدن از شده است
فعالیت های اما خستگی را از او کاهش یافته است و به عنوان اینکه برخی از محرک بی رحمانه شده بود ،
مجبور به رگهای او.
او می تواند آن را تحمل -- بله ، او می تواند آن را تحمل ، اما آنچه قدرت خواهد بود سمت چپ او
روز بعد؟
چشم انداز ناپدید شده بود -- روز بعد نزدیک بر او ، و فشار بر روی پاشنه خود
آمد روز که به دنبال -- آنها در مورد او را مانند یک اوباش shrieking swarmed.
او باید آنها را برای چند ساعت بسته ، او باید حمام مختصری از فراموشی را.
او را از دست او ، و قطره های تسکین دهنده را در یک لیوان اندازه گیری ، اما او به عنوان
بنابراین ، او می دانستند که در برابر شفاف بودن مافوق طبیعی از او ناتوان خواهد بود
مغز می شود.
او از مدت ها دوز به بالاترین حد خود بزرگ است ، اما امشب او احساس او
باید افزایش یابد. او می دانست او اندکی در خطر انجام گرفت
SO -- او به خاطر هشدار شیمیدان.
اگر خواب در همه آمدند ، آن را ممکن است خواب بدون بیداری.
اما بعد از همه که اما یک احتمال در صد بود : این اقدام از مواد مخدر بود
بی حساب ، و علاوه بر این از چند قطره به دوز به طور منظم احتمالا
بیش از تدارک برای او استراحت او به شدت مورد نیاز....
او در حقیقت ، نه ، مطرح کردن این پرسش بسیار نزدیک -- ولع مصرف فیزیکی
به خواب بود او احساس تنها پایدار.
ذهن او کاهش از تابش خیره کننده از فکر و به طور غریزی به عنوان قرارداد چشم در
رنگ یا نور درخشان از نور -- تاریکی ، تاریکی چیزی بود که او باید به هر قیمتی.
او خودش را در بستر بزرگ شده و محتویات شیشه را بلعیده و سپس منفجر کردن
شمع او و زمین بگذارند.
او بسیار دراز هنوز هم ، انتظار را با لذت حسی برای اولین اثر
خواب الود.
او در پیش می دانست که چه شکل آنها به طول خواهد انجامید -- قطع تدریجی درونی
ضربان ، رویکرد نرم انفعال ، به عنوان اینکه یک دست نامرئی ساخته شده سحر و جادو عبور
بیش از او را در تاریکی است.
کندی و تردید از اثر افزایش شیفتگی آن : از آن بود
خوشمزه به لاغر و نگاه کردن به abysses کم نور از بیهوشی.
امشب این دارو به نظر می رسید ، به کار آهسته تر از حد معمول : هر پالس پرشور تا به حال به
stilled به نوبه خود ، و هنوز مدت زیادی قبل از او احساس آنها به تعلیق انداختن ، مانند
sentinels به خواب رفتن در پست خود است.
اما به تدریج حس انقیاد کامل آمد بیش از او ، و او تعجب
languidly چه او احساس بسیار مضطرب و هیجان زده ساخته بود.
او را دیدم در حال حاضر که چیزی برای هیجان انگیز وجود دارد -- او را به او برگشته بود
نمایش طبیعی از زندگی است.
نه فردا خواهد بود تا مشکل بعد از همه : او احساس اطمینان حاصل کنید که او را داشته
قدرت تا با آن روبرو.
او کاملا به یاد داشته باشید چه در آن بود که او به ملاقات هراس شده بود ، اما
عدم قطعیت دیگر او مشکل است.
او ناراحت شده بود ، و در حال حاضر او خوشحال بود -- او به حال خود احساس تنهایی ، و در حال حاضر
احساس تنهایی از بین رفته بود.
او یک بار هم زده ، و در سمت او تبدیل شده ، و او ، او ناگهان به درک
چرا او خودش احساس تنهایی نیست.
عجیب و غریب بود -- اما کودک Nettie Struther دراز کشیده بر روی بازوی او بود : او احساس فشار
کمی سر خود را در مقابل شانه اش.
او نمی دانم چگونه آن را در آنجا آمده بود ، اما او هیچ جای تعجب بزرگ در واقع احساس ،
تنها هیجان نافذ ملایم از گرمی و لذت.
او خودش را به یک موقعیت ساده تر حل و فصل ، خالی بازوی خود را به بالش
دور سر پرزدار ، و نگه داشتن نفس خود که مبادا صدا مزاحم خواب
کودک.
همانطور که او غیر روحانی وجود دارد او به خودش گفت که چیزی است که او باید Selden بگوید وجود دارد ،
برخی از کلمه او تا به حال یافت که باید زندگی را روشن بین آنها را.
او تلاش کرد تا تکرار کلمه ، که lingered مبهم و نورانی در لبه دور
فکر -- ترس از به یاد آوردن آن هنگامی که او بیدار بود ، و اگر او
تنها می توانست آن را به یاد داشته باشید و آن را به او می گویند ، او احساس میکند که همه چیز به خوبی خواهد بود.
به آهستگی فکر کلمه پژمرده و خواب شروع به او را در اغوش گرفتن.
او کمرنگ علیه آن تلاش ، احساس که او باید در حساب از بیدار نگه داشتن
نوزاد ، اما حتی این احساس به تدریج در حس گم از دست داده بود
کسل کننده صلح ، که از طریق آن ، ناگهان ،
فلش تاریک تنهایی و وحشت پاره راه خود را.
او شروع به دوباره سرد و لرزان با شوک : او برای یک لحظه به نظر می رسید
از دست داده اند را نگه دارید خود را از کودک.
اما نه -- او اشتباه -- فشار حساس به لمس بدن خود را هنوز به بستن
... او : گرمای بازیافت سرازیر شد از طریق او یک بار دیگر ، او به آن به همراه داشت ، غرق به
آن ، و خواب.