Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 13. آواز صخره
قدیمی تام دو صد متری پایین دره عمیق و باریک نورد بود ، ترک دنباله قرمز و بیت
خز پشت سر او.
وقتی که من تا به حال به اسلاید تند clambered پایین جایی که او تا به حال تسلیم ، هر چیزیکه صدا میکند و جود
به تازگی تصمیم گرفته بود دیگر به ارزش گاز گرفتن ، و wagging دم خود را.
فرانک بود تکان دادن سر خود ، و جونز ، بالاتر از شیر ایستاده ، کمند در دست ،
عینک صورت تسلی ناپذیر است. "چگونه من آرزو می کنم من تا به حال طناب را به او کردم!"
، گفت : "من روی چیزی حساب کردن ما می شود gatherin تا قطعه از شما اگر شما تا به حال" فرانک ، با خشگی.
ما پادشاه قدیمی در شیب سنگی از تاج و تخت توانا خود ، پوست و پس از آن ، در آغاز
برای احساس اثرات اعمال شدید ، ما در سراسر شیب را برای پای قطع
بشکند.
هنگامی که وجود دارد ، ما را بهم ریخته است gazed. این شکستن شبیه پیاده روی از زندگی -- چگونه
آسان به لغزش پایین ، چقدر سخت به صعود!
حتی فرانک ، inured او به کار پر زحمت شدید بود ، شروع به پاک کردن و قسم می خورم عرق او
ابرو قبل از ما یک دهم از صعود ساخته شده بود.
به ویژه طاقت فرسا بود ، نه به ذکر است خطر از آن ، به کار چند
پا تا اسلاید ، و پس از آن احساس می کنند آن شروع به حرکت می کند.
ما مجبور بودیم در فایل تنها به صعود ، که ایمنی از کسانی که در پشت را به خطر انداخته
رهبر.
گاهی اوقات همه ما لغزش در یک بار ، مانند پسران در استخر ، با این تفاوت که ما
در معرض خطر بودند. فرانک جعلی در پیش رو ، تبدیل به فریاد زدن در حال حاضر و
سپس برای ما به کمپانی دوج یک سنگ ترک خوردگی.
وفادار قدیمی جود نمی تواند در بعضی از نقاط ، به طوری تخمگذار کنار تفنگ من ، من به اجرا درآمد
او ، و این سلاح بر می گردد.
لازم شد ، در حال حاضر ، به پشت بینی صخره مخفی برای فرار از
بهمن آغاز شده توسط فرانک ، و صبر کنید تا او را به استراحت surmounted بود.
جونز داد بار به طور کامل چندین و گفت اعمال تحت تاثیر قلب او بود.
چه با تفنگ من ، دوربین من و جود ، من می توانم او را بدون کمک ارائه دهد ، و
واقعا نیاز از آن خودم است.
هنگامی که آن را به نظر می رسید که اگر یک گام ما را بکشند ، ما را به لبه رسید ، و سقوط کرد
فرآیند له له زدن با سخت سینه و پوست چکیدن.
ما نمی توانست صحبت می کنند.
جونز یک جفت از کفش های معمولی بدون پاشنه ضخیم و ناخن پوشیده بود ، و آن
به نظر می رسید و به آنها در زمان گذشته صحبت می کنند.
آنها را به روبان تقسیم شده بودند و توسط laces آویزان.
پای او قطع شد و کبود شده است.
در راه برگشت به اردوگاه ، ما مواجه Moze و دن بیرون آمدن از استراحت که در آن
ما هر چیزیکه صدا میکند در دنباله آغاز شده بود.
پنجه های هر دو hounds را با گرد و غبار زرد بودند ، ثابت کرد که آنها پایین زیر شده است
دیوار RIM. جونز در حداقل است که نه شک آنها
حال تعقیب یک شیر.
استراحت پس از معاینه ، این ثابت می شود یکی از این دو که کلارک مورد استفاده برای مسیرهای پیاده روی
به جای اسب و گله اسب وحشی خود را در دره عمیق و باریک است.
به گفته وی ، جدا کردن آنها از راه دور پنج مایل توسط لبه دیوار بود ، و
کمتر از نیمی که در یک خط مستقیم است.
بنابراین ، ما نقطه از جنگل که در آن به طور ناگهانی در پایان اسکراب ، ساخته شده
بلوط است. ما را به اردوگاه ، زیادی خسته از مردان کردم ،
اسب و سگ.
جونز ظاهر شاد ، و اولین حرکت خود را ، پس از dismounting ، به
کشش از پوست شیر و اندازه گیری آن. "ده پا ، سه اینچ و نیم!" او
خواند از.
"لبه این کار را انجام جهنم ضرب و شتم!" جیم زنگ از قبل نصب نزدیکتر به هیجان بیش از هر من تا به حال بانگ زد
تا کنون شنیده ام او استفاده کنید. "ضربه تام ، توسط دو اینچ ، هر I گربه وحشی پشمالو
دیدم ، ادامه داد : "جونز.
"او باید وزن بیش از سه صد.
ما در مورد پخت پنهان کردن مجموعه. جیم ، آن را دراز و بر روی یک درخت ، و ما
دست در لایه برداری کردن چربی است.
حزب کار می کرد بر روی پوست گربه وحشی پشمالو که بعد از ظهر.
نرمه استخوان در قاعده گردن ، که در آن با شانه ، به طوری سخت بود و
ضخامت ما نمی تواند خراش آن نازک.
جونز گفت : این نقطه خاص را به خوبی محافظت شده بود چرا که در مبارزه ، cougars شد
به احتمال زیاد به گاز گرفتن و پنجه وجود دارد.
برای آن موضوع ، تمام پوست سخت بود ، سخت تر از چرم و هنگامی که آن را خشک ،
کشیده همه ناخن نعل اسب از درخت کاج که بر اساس آن ما تا به حال آن را کشیده است.
درباره زمان خورشید را به مجموعه ، من در امتداد دیوار RIM قدم به دره عمیق و باریک نگاه.
من شروع به احساس چیزی از شخصیت خود و برداشت در حال رشد بود.
تیره دود بنفش محجبه شکاف عمیق بین mesas.
من به همراه راه می رفت که در آن نقاط از صخره مانند capes و شبه ، همه درز زد ،
ترک خورده ، چین و چروک ، زخم خورده و زرد با بالا رفتن سن ، با از هم پاشیده ، خرابه سقوط
سنگ های آماده در لمس برای رفتن غرش پایین.
من می توانم در مقابل وسوسه به خزیدن به دورترین نقطه مقاومت نیست ، حتی اگر من
shuddered بیش از پشته محوطه گسترده ، و هنگامی که یک بار بر روی دماغه بلند لخت ، دو نشسته اید
صد فوت از دیواره لبه به طور منظم ، جدا شده ، من احساس marooned.
خورشید ، یک جهان مایع قرمز رنگ ، تا به حال کمتر از سمت خود را به صخره های صورتی را لمس
یوتا ، و سیل قرمز سیر از نور بیش از کوه های فوق العاده از کار اخراج شده ، ارتفاعات ،
escarpments ، mesas ، گنبد و برج یا تنگه.
چوب بالای چمن مانند ؛ دیوار لبه فلات پاول رگه نازک از آتش بود
طلا و دامنه زیر سایه طولانی از روشن تا تیره است.
نقطه متعالی ، جسورانه و لخت ، به سمت فلات زد ، حسد رسیدن برای
خورشید می باشد. آرامگاه باس peeped بیش از زین است.
معبد از ویشنو در ابرها سایه شبیه بخار حمام دراز ، و محراب Shinumo تاباند
با اشعه از شکوه و عظمت.
آغاز تحول شگرف ، حذف از روز
پرده ، برای یک لحظه مرا نادر و کامل است.
به عنوان شکوه و جلال طلایی از غروب آفتاب به دنبال یک قله و یا مسا یا سینه کش ، من به آن
نام را با توجه به علاقه داشتن به من و به عنوان گرگرفتگی ، محو شدن ، شکوه و عظمت آن را تغییر داده ، گاهی اوقات من
rechristened آن است.
ارابه مشتری ، بی باک چرخ ، آماده ایستاده بود به ابرها رول.
تخت Semiramis ، تمام طلا ، از یک برج بابل تاباند.
کرچک و Pollux دست بیش از یک رودخانه تاریک clasped.
خار از عذاب ، شفت کوه با رنگ قرمز به عنوان جهنم ، و غیر قابل دسترس ، غیر قابل عبور ،
اغوا شده با نور عجیب و غریب است.
هوای گرگ و میش ، گنبد با حروف درشت ، و سیاه و سفید ، سایه MESA غول فراگرفته بود.
ستاره بیت لحم از ابرو نقطه متعالی ساطع است.
شبح ، نرم و پشم دار ، پرده پر از غبار ، در میان ویرانه های شناور
قلعه ها و کاخ ها ، مانند شبح از الهه.
Vales گرگ و میش ، ravines تیره ، تاریک ، خانه عارف اشباح ، به رهبری
دره افتضاح از سایه ، در لباس شب بنفش.
ناگهان ، به عنوان اولین پف باد شب دامن زد ، گونه من ، عجیب ، شیرین ، کم
ناله و sighing را به گوش من آمد. من تقریبا من یک رویا بود.
اما دره عمیق و باریک ، در حال حاضر خون قرمز ، وجود دارد در واقع طاقت فرسا بود ، عمیق ، موقر ،
چیزی که غم انگیز ، اما واقعی است.
باد منفجر قوی تر ، و پس از آن من به غمگین ، آهنگ شیرین ، که به عنوان باد آرام بود
آرام می شود.
در یک بار متوجه شدم که صدا در اثر وزش باد به داخل ایجاد می شود
تشکل های عجیب و غریب از صخره است. این تغییر ، ملایم تر ، سایه ، mellowed ، اما
همیشه غمگین بود.
آن را از پایین ، لرزش ، آه خوش quavering گل رز ، به صدا مانند تاریخ و زمان آخرین
محنت زده ، ناله کردن از مأیوس شدن از یک زن.
آهنگ آرام سوت دریا و موسیقی امواج بود آن را به حال صدای زمزمه یا آه نرم
شب باد در درختان ، و فراموش نشدنی زاری ارواح گم شده است.
با اکراه من پشت به منظره gorgeously در حال تغییر از دره عمیق و باریک
و crawled شده به دیوار RIM. در گردن های باریک سنگ peered بیش از
برای نگاه کردن را در nothingness مبهم آبی.
شب که جونز گفت : داستان از شکارچیان وحشت زده ، و assuaged خجلت من
گفت : "جفتک انداختن تب" بخشیدن پس از خطر تصویب شده بود ، و به خصوص در
مورد من ، به دلیل اندازه بزرگ و شهرت تام قدیمی.
"بدترین حالت جنس نر اهو و حیوانات تب من دیدم من با یک شخص در شکار بوفالو
به نام ویلیامز ، "رفت و در جونز.
"من یکی از سازمان پیشاهنگی رهبری غرب واگن ، قطار در سانتا دنباله آهن بود.
این همکار گفت : او یک شکارچی بزرگ بود و می خواست برای کشتن بوفالو ، بنابراین او را گرفت.
من تو را دیدم گله گیری بر سر دشت برای تو خالی که در آن بروک زد ، و با کار سخت ،
رو در جلوتر از آنها است. برداشت یک موقعیت درست زیر لبه
بانک و ما وضع آرام و منتظر.
از جهت بوفالو ، من محاسبه می شود فقط در مورد گرفتن حق
یک شات بدون هیچ طیف بسیار طولانی است.
همانطور که بود ، من ناگهان شنیده thumps بر روی زمین ، و با احتیاط بالا بردن سر من ، دیدم
بوفالو گاو نر بزرگ بر ما ، نه پانزده پا تا بانک.
من به ویلیامز زمزمه : "به خاطر خدا ، ساقه نیست ، و اصلا حرکت نکنید!'
کمی چشم گاو آتشین جامعی ، و او پرورش داده است.
من فکر کردم ما goners بودند ، هنگامی که یک گاو نر پایین می آید در مورد هر چیزی را با forefeet خود ،
آن را برای انجام شده است. اما او به آرامی حل و فصل ، شاید
تردید.
پس از آن ، به عنوان یکی دیگر از بوفالو به لبه بانک آمد ، خوشبختانه راه کمی از ما ،
گاو نر تبدیل سطح پهن هرچیزی ، ارائه هدف پر زرق و برق است.
سپس من به ویلیامز زمزمه : "در حال حاضر شانس خود را.
شوت! 'من برای ضربه منتظر ، اما هیچ کدام آمدند.
نگاهی به ویلیامز ، من تو را دیدم او سفید و لرزش بود.
قطره بزرگ از عرق بر روی پیشانی او ایستاد دندان خود را chattered ، و دست خود را تکان داد.
به او گفته شده انجام تفنگ را فراموش کرده بود. "
فرانک گفت : "این مرا به یاد ،. "آنها می گویند یک داستان را در Kanab
مرد هلندی به نام اشمیت.
او بسیار علاقه huntin شد '،' من حدس می زنم موفقیت بسیار خوب بعد از گوزن
بازی های کوچک.
یک زمستان او در صخره صورتی با Shoonover به نام مورمون بود ، آنها را اجرا
به lammin آهنگ گریزلی بزرگ ، تازه مرطوب.
آنها او را trailed به انبوه بلوط کوتاه و همیشه بهار جنگل ، 'در goin' دور روشن آن ، نشان می دهد هیچ
آهنگ از leadin '. Shoonover گفت اشمیت شروع به عرق کرده است.
آنها رفت و برگشت به محل که در دنباله به رهبری آمریکا در آنها وجود دارد ، بزرگ بزرگ
آهنگ های نوک نقره ، bigger'n پاتوق یو | Patoghu - آهنگ های تازه آب thet 'از' oozin EM بود.
اشمیت گفت : "Zake ، شما بروید در und او GED.
من hef در زمان بیماری در حال حاضر است. "مبارک که ما بیش از تعقیب تام قدیمی بود ،
و چشم انداز ما برای هر چیزیکه صدا میکند ، جود و Moze شیر در یک درخت دیده بود -- ما به دنبال
پتو ما زود.
من دراز به تماشای ستاره های درخشان ، و گوش دادن به غرش باد در
سنبه. در فواصل آن را به زمزمه آرام ، و
پس از آن دارای عقاید به یک غرش ، و پس از آن فوت دور.
دور در جنگل barked کایوتی یک بار. وقت و زمان دوباره ، بود که من به تدریج
غرق شدن را به چرت زدن ، غرش ناگهانی باد به من مبهوت.
تصور من آن حادثه از نورد ، سنگ هوازده ، و من تو را دیدم دوباره که بزرگ
شیر بسط پرواز بالاتر از من.
من بیدار چندی بعد برای پیدا کردن Moze گرما از کنار من به دنبال بود ، و پس از او دراز
نزدیک بازوی من که رسیدم و او را با پایان پتو را پوشش استفاده می شود به
شکستن باد.
بسیار سرد بود و آن زمان باید خیلی دیر شده ، برای باد کردن جان خود را از دست داده اند ،
و من شنیده ام صدای جرنگ جرنگ کردن از اسب hobbled نیست.
عدم وجود موسیقی cowbell را به من داد احساس تنهایی ، بدون آن
سکوت جنگل بزرگ چیزی است که احساس می شود.
با این حال ، این oppressiveness ، با گریه به دور دور شکسته شد ، بر خلاف هر گونه صدا من تا به حال
تا کنون شنیده است. از خودم مطمئن نیستم ، من آزاد گوش من از
هود پوشانده و گوش.
دوباره آمد ، فریاد وحشی ، ساخته شده است که من فکر می کنم برای اولین بار از یک کودک از دست رفته ، و پس از آن از
گرگ عزاداری از شمال. باید راه دور در
جنگل.
فاصله برخی از لحظات گذشت ، سپس آن را دوباره از pealed نزدیکتر این زمان ، و غیره
بشر که آن را به من مبهوت. Moze سرش را بلند کرد و پایین خود را در growled
گلو و استنشاقی هوا مشتاق است.
"جونز ، جونز ،" من نامیده می شود ، رسیدن به لمس شکارچی قدیمی است.
او یک بار بیدار شد ، با روشن سر دارای جای خواب نور.
"من شنیده ام فریاد برخی از جانور ، من گفتم ،" و بنابراین عجیب و غریب است ، به طوری عجیب بود.
می خواهم بدانم آنچه در آن بود. "
چنین سکوت طولانی گرفت که من به نومیدی از شنیدن فریاد دوباره آغاز شد ، هنگامی که ،
با پشت سر که مو روی سر من ، جیغ زدن ندبه ، دقیقا صاف
مانند یک زن نومیدی ممکن است در عذاب اعدام می دهد ، تقسیم سکوت شب.
این حق بر ما به نظر می رسید. "گربه وحشی پشمالو!
گربه وحشی پشمالو!
گربه وحشی پشمالو! گفت : "جونز. "چه می کنی؟" ای query فرانک ، توسط بیدار
سگ.
زوزه آنها roused بقیه حزب ، و بدون شک ترس گربه وحشی پشمالو ، برای او
صدای ناهنجار ایجاد کردن زن صفت بود تکرار نیست. سپس جونز کردم و gatherered او
پتو در رول.
"از کجا شما oozin' در حال حاضر؟ "پرسید : فرانک ، sleepily.
"من فکر می کنم که گربه وحشی پشمالو فقط در طول لبه در یک شکار سراغ آمد ، و من قصد دارم برای رفتن
به سر از دنباله دار بودن و ماندن در آنجا تا صبح.
اگر او که راه را بر می گرداند ، من او را تا قرار دادن یک درخت است. "
او با استفاده از این unchained هر چیزیکه صدا میکند و دن و زیر درختان stalked ، به دنبال
مثل هند.
پس از خلیج عمیق از هر چیزیکه صدا میکند زنگ زد از دستور SHARP جونز به دنبال ، و پس از آن
سکوت آشنا شامل جنگل و نه بیشتر شکسته شد.
وقتی که من بیدار همه خاکستری شد ، به جز به سمت دره عمیق و باریک ، جایی که کمی از آسمان من
دیدم از طریق سنبه میدرخشد صورتی ظریف است.
من در لحظه crawled شده ، به چکمه و کت من ، و لگد به سوختن
آتش است. جیم از من شنیده ، و گفت :
"لبه شما زود از خواب بلند."
"من قصد دارم برای دیدن طلوع خورشید از لبه شمال کانن بزرگ" ، من گفتم و
می دانستم که زمانی که من صحبت کرد که مردان ، فقط تعداد کمی از همه میلیون ها نفر از مسافران بود ، تا کنون
دیده می شود ، احتمالا مراسم مجلل ترین surpassingly زیبا در جهان است.
در اکثر زمین شناسان ، دانشمندان ، شاید هنرمند یا دو ، و اسب
wranglers ، شکارچیان و آینده نگر که تا کنون رسیده RIM در سمت شمال ؛
این مردان ، عبور از فرشته درخشان و یا
مسیرهای پیاده روی بهار ، عارف در حاشیه جنوب ، به ندرت یا هرگز فراتر از پاول
فراست ترک خورده زیر چکمه های من مثل یخ ضعیف ، و bluebells peeped رنگ پریده از
سفید.
وقتی رسیدم سر دنباله کلارک آن فقط نور روز ، و در آنجا ، تحت
کاج ، که من پیدا کردم جونز نورد در پتو خود را ، با هر چیزیکه صدا میکند و Moze خواب در کنار او.
من بدون اخلال در او تبدیل خواهد شد ، و در امتداد لبه جنگل می رفتند ، اما به عقب
فاصله کمی از دیوار RIM.
من تو را دیدم گوزن خاموش در جنگل ، و tarrying ، به تماشای آنها را پرتاب سر مطبوع و
نگاه کنید و گوش دهید.
درخشش صورتی نرم را از طریق سنبه عمیق تر به رز ، و ناگهان من گرفتار
نقطه آتش قرمز.
سپس من به آواز صخره ، و نگه داشتن چشمان من سریع در نام بود بی تامل
سنگ زیر پای من ، به نکته بسیار دورترین trawled ، جلب کرد طولانی ، نفس ،
و نگاه به شرق است.
awfulness از مرگ ناگهانی و جلال آسمان مرا حیرت زده کرد!
چیزی که رمز و راز در گرگ و میش شده بود ، روشن ، خالص ، باز در گلگون دراز
رنگ از سپیده دم.
از دروازه های صبح ریخت نور که جلال کاخ ها و
اهرام مصر ، پاکسازی و خالص شکاف مرموز بعد از ظهر ، جاروب دور
سایه mesas ها و حمام که
جهان عمیق و گسترده ، از کوههای بلند ، spars باشکوه از سنگ ، sculptured
کلیساهای بزرگ و تراس ألبستر در رویای یک هنرمند از رنگ.
مروارید از آسمان ، پشت سر هم بود flinging قلب خود را از آتش را به این شکاف است.
جریان از اوپال از خورشید سرازیر شد ، به لمس هر اوج ، MESA ، گنبد ، جان پناه ،
معبد و برج ، صخره و شکاف را به زندگی تازه متولد شده یک روز دیگر است.
من برای یک مدت طولانی نشسته و می دانست که صحنه در هر ثانیه تغییر ، با این حال من می توانم
بگویید که چگونه.
من می دانستم که بیش از یک سوراخ از شکسته ، متلاشی ، کوه ها بی ثمر نشستم من به من می دانستم که
دیدن یک صد مایل طول آن ، و هجده مایل عرض آن ،
و یک مایل عمق آن ، و
شفت ها و اشعه های نور بر روی یک میلیون نظر اجمالی ، بسیاری از سطوح رنگی در یک بار افزایش یافت ، اما
که دانش شد به من کمک کند.
من تکرار بسیاری از superlatives بی معنی به خودم ، و من پیدا کردم کلمات
ناکافی و اضافی. عینک بیش از حد گریزان و بیش از حد بود
بزرگ است.
این زندگی و مرگ ، بهشت و جهنم بود. من سعی کردم به تماس نمایش سابق مورد علاقه
کوه و دریا ، بنابراین به عنوان آنها را مقایسه با این ، اما تصاویر حافظه خودداری کرد
، حتی با چشمان من بسته.
سپس من به اردوگاه بازگشته است ، با بی قراری ، ذهن آشفته و سکوت کرده بود ، تعجب در
عجیب و غریب احساس سوزش در درون من.
جونز در مورد بازدید کننده ما را از شب قبل صحبت کرد ، و گفت : دنباله در نزدیکی جایی که او
خوابیده بودند ، نشان داد تنها یک مسیر گربه وحشی پشمالو ، و آن را به دره عمیق و باریک منجر.
این قطعا به حال بوده است ، او فکر کردم ، توسط وحش که ما تا به حال شنیده ساخته شده است.
جونز قصد خود را از زنجیری شدن چند تن از hounds برای چند بعدی معنی
شب در سر این دنباله ، بنابراین اگر گربه وحشی پشمالو آمد ، آنها را عطر و بوی او و
به ما اطلاع دهید.
که از آن آشکار بود که به تعقیب یک شیر محدود به دره عمیق و باریک و یک محدود
از دو چیز متفاوت بودند.
lazily روز گذشت ، با همه ما در حال استراحت بر روی گرم و معطر کاج سوزن
تخت ، و یا مرمت اجاره در کت ، و یا کار در برخی از اردوگاه کار غیر ممکن است از
کمیسیون روز هیجان انگیز است.
ساعت حدود چهار ، من در زمان تفنگ کمی من و از طریق جنگل راه می رفت
جهت لاشه که در آن گرگ خاکستری دیده بود.
فکر بهتر برای ساختن یک مسیر انحرافی را طی گسترده ای ، به طوری که به صورت باد ، من دور تا من احساس
نسیم به شرکت مطلوب بود ، و پس از آن با احتیاط نزدیک توخالی
اسب مرده دراز.
مد هند ، من از درخت به درخت تضعیف ، حالت سفر جنگل بدون
شیفتگی و اثربخشی آن ، تا رسیدم ارتفاع تیزی یا برامدگی خاک از اب فراسوی آن
من ساخته شده مطمئن شد نقطه هدف من.
در peeping از پشت کاج گذشته ، که من پیدا کردم من به خوبی محاسبه شده بود ، برای
توخالی ، ثروت باد آورده ، بزرگ با دور آن ، ستاره های دریایی به شکل ریشه وجود دارد
در معرض خورشید درخشان ، و در نزدیکی آن ، لاشه.
برای اطمینان بیشتر ، کشیدن در آن سخت بود ، گرگ خاکستری مایل به سفید که من به عنوان من شناخته شده "lofer."
اما او ارائه شات بسیار دشوار است.
پشتیبان پایین خط الراس ، من فرار راه کمی به پشت سر یکی دیگر از درخت ، که از آن
من به زودی به یک کاج افتاده منتقل شده است.
بیش از این به من peeped ، به دست آوردن یک دیدگاه پر زرق و برق از گرگ.
او عمل کشیدن در اسب متوقف شده بود ، و با بینی خود را در هوا ایستاد.
مطمئنا او نمی توانست مرا معطر ، برای باد قوی را از او به من بود ، نه
آیا می توانستند همین footfalls نرم بر روی سوزن های کاج شنیده با این وجود ، او بود
مشکوک.
Loth به از بین بردن تصویر او ساخته شده ، من به خطر انداخته شانس و منتظر.
علاوه بر این ، هر چند من خودم را در که قادر به گرفتن یک هدف عادلانه prided ، من تا به حال هیچ بزرگ
امید است که من می توانم او را در چنین فاصله ضربه.
در حال حاضر او به غذا خوردن خود بازگشت ، اما نه برای مدت طولانی.
به زودی او مطرح طولانی خود را ، سر ریز اشاره کرد و مماشات دور چند متری ، متوقف به
خر خر کردن دوباره ، سپس رفت و برگشت به کار نفرت انگیز خود را.
در این برهه ، من noiselessly بشکه تفنگ من در طول ورود به سیستم پیش بینی شده است.
من تا به حال ، با این حال ، بدست مناظر در خط با او ، زمانی که او مماشات دور
با اکراه ، و صعود تیزی یا برامدگی خاک از اب در سمت خود را از تو خالی است.
من او را از دست داده ، و تازه آغاز شده sourly خودم شکارچی ناز کشیدن ، زمانی که او
دوباره ظاهر شدند.
او در خیابان یا کوچه جنگل باز متوقف ، در تاج های بسیار تیزی یا برامدگی خاک از اب ، و هنوز به عنوان یک ایستاد
مجسمه گرگ ، سفید ، هدف ، inspiriting در برابر یک پس زمینه به رنگ سبز تیره است.
من می توانم با عجله از احساس خفه کردن نیست ، برای من یک عاشق از اول زیبا بود ، و
شکارچی دوم ، اما من steadied به عنوان دید جلو منتقل شد به درجه یک را از طریق
که من تو را دیدم شانه اش ، سیاه و سفید.
Spang! چگونه REMINGTON کمی آواز خواند!
من از نزدیک تماشا ، آماده به ارسال پنج موشک پس از وحش خاکستری.
او شروع به پریدن کرد spasmodically ، در یک نیمه منحنی ، بالا در هوا ، با سر شل حلق آویز ،
سپس در یک پشته کاهش یافته است.
من مثل یک پسر بچه فریاد می کشید ، دوید پایین تپه ، تا طرف دیگر توخالی ، به او پیدا
کشیده مرده ، سوراخ کوچک در شانه خود که در آن گلوله وارد شده بود ،
یکی از بزرگ که در آن آمده بود.
کار من پوست او را فاقد برخی از صد درجه کمال شات من ،
اما من آن را به انجام رساندند ، و به اردوگاه در پیروزی بازگشت.
"لبه من knowed شما می خواهم او را با صدای تلپ ، گفت :" جیم بسیار خوشحال است.
"من به ضرب گلوله یکی از همان روز دیگر راه ، زمانی که او feedin کردن یک اسب مرده بود.
در حال حاضر پوست خوب thet'sa.
لبه به شما در قطع را از طریق یک یا دو بار. اما او تنها lofer نیمی ، نیمه دیگر در
کایوتی ساده. Thet FER feedin خود را بر مرده
گوشت است. "
معتقد به فلسفه طبیعی میزبان من و دوست علمی من هر دو اظهار تا حدودی grumpily که من
به نظر می رسید برای دریافت بهترین از همه چیزهای خوب است.
من ممکن است به اقدام تلافی جویانه زدند که من مطمئنا بدترین همه جوک بد بدست کرده بود ؛
، اما خوشحال بودن سخاوتمندانه بیش از جایزه من ، صرفا اظهار داشت : "اگر می خواهید شهرت یا
ثروت یا گرگ ، بیرون بروید و شکار را برای آنها خواهد شد. "
ساعت پنج شام سمت چپ یک حاشیه خوب از روز ، که در آن افکار من بازگشته
دره عمیق و باریک.
من به تماشای سایه بنفش سرقت از غار آنها و نورد در مورد
پایه mesas.
جونز را به من ایستاده بود آمد ، و من او را متقاعد به راه رفتن با من در امتداد لبه
دیوار.
گرگ و میش نگاتیف های پیشرفته حال صخره آواز خواندن را در زمانی که ما رسیده ، و ما نمی
بر دماغه من بیرون بروید ، اما یکی از راحت تر نزدیکتر به دیوار انتخاب.
نسیم شب فنر بود تا هنوز ، بنابراین موسیقی از صخره بود hushed.
"شما می توانید تئوری فرسایش به حساب برای این شکاف را قبول نمی کند؟"
من همدم من خواست ، با اشاره به مکالمه سابق است.
"من می توانم برای این بخش از آن را.
اما چه stumps من رشته کوه های سه هزار فوت ارتفاع است ، عبور از
بیابان ها و دره عمیق و باریک درست بالای جایی که ما عبور از رودخانه است.
چگونه رودخانه را از طریق آن قطع بدون کمک یک تقسیم یا زلزله؟ "
من اعتراف است که وانمود کن به من و همچنین برای شما.
اما گمان می کنم والاس می تواند از آن به عنوان فرسایش توضیح.
او ادعا می کند کل این کشور غربی یک بار زیر آب بود ، به جز راهنمایی از
کوه های سیرا نوادا است.
آمد بالا بردن پوسته زمین وجود دارد ، و بزرگ داخلی دریا شروع به اجرا ،
احتمالا از طریق از کلرادو. با این کار آن را قطع بالای دره عمیق و باریک ،
این تنگه هجده مایل عرض.
سپس آمد تعالی دوم ، انگیزه بیشتری را به سمت دریا و رودخانه ،
که قطع دوم ، و یا دره عمیق و باریک سنگ مرمر. در حال حاضر به عنوان رشته کوه عبور
دره عمیق و باریک در زاویه سمت راست.
باید با بالا بردن دوم آمده است. اگر چنین است ، آیا این سد از رودخانه ها را به پشت
یکی دیگر از دریا داخلی و پس از آن از پا در اوردن به که عمود بر تنگه قرمز ما به یاد داشته باشید
خوب است؟
یا آنجا بود استراحت بزرگ در برابر گرانیت ، که اجازه می دهد رودخانه ادامه
راه خود را؟
یا آنجا بود ، که در آن نقطه خاص ، یک سنگ نرم تر ، مانند این سنگ آهک در اینجا ،
کارائی که به راحتی؟ "" شما باید کسی را عاقل تر از I. بپرسید "
"خوب ، اجازه دهید ذهن ما با منشا آن سردرگم کردن نیست.
آن است ، و که به اندازه کافی برای هر ذهن است. آه! گوش دادن!
حالا شما صخره آواز من بشنوند "
از از سایه های تیره سوفل گل رز در باد ملایم در حال افزایش است.
این موسیقی عجیب و غریب یک تأثیر افسرده ، اما این کار را کرد که قلب را پر کنید
با غم و اندوه ، تنها آن را به آرامی لمس است.
و در زمانی که با نسیم مرگ ، این ترانه مرد دور ، آن را ترک crags تنهایی
تنهاتر برای مرگ آن.
تاریخ و زمان آخرین سوسو زدن گلگون از نوک والای نقطه پژمرده و مثل این که آن شدند
سیگنال ، در همه شکاف ها و دره های زیر ، بنفش ، ابرها سایه منظم
نیروهای خود و شروع به پس از این سو بان سو حرکت دادن
battlements ، به نوسان بال عظیم الجثه را به سالنهای آمفی تئاتر که در آن خدایان ممکن است warred ،
به آرامی به محصور sentinels جادویی.
شب مداخله ، و از هرج و مرج در حال حرکت ، تغییر ، و سکوت زیر روشن pulsated
ستاره ها است. "چگونه بی نهایت همه این است!
چگونه غیر ممکن است به درک! "
من بانگ زد. "به نظر من آن بسیار ساده است ، پاسخ داد :" من
رفیق. "جهان عجیب و غریب است.
اما این دره عمیق و باریک -- چرا ، ما می توانیم آن همه را ببینید!
من نمی باعث می شود که چرا مردم سر و صدا تا بیش از آن.
من فقط احساس صلح است. این تنها جسورانه و زیبا ، آرام و
سکوت. "
با کلمات این plainsman آرام ، احساساتی اشتیاق من کاهش واقعی
قدردانی از صحنه. خود به تصویب رساند تا در محدوده زمانی معین ، نرم
گونه های آهنگ صخره.
reveling شده بود در یک گونه از زیاده روی ، تصور من عاشق بزرگ بود
طبیعت ، ساختمان توهمات شاعرانه قله بیش از طوفان مورد ضرب و شتم است.
حقیقت گفت که پنجاه سال را در آهنگسازی زندگی کرده بود ، در میان ناهموار
کوه ها ، زیر درختان تیره و توسط دو طرف از جریان تنهایی ، ساده بود
تفسیر روح در هماهنگی با
با حروف درشت ، زیبا ، بی سر و صدا ، سکوت است.
منظور او از گراند کانیون بود تنها خلق از طبیعت ، وعده با حروف درشت ، زیبا
سابقه بوده است.
منظور او که کوه های دور در گرد و غبار آن sifted شده بود ، هنوز در دره عمیق و باریک جوان بود.
مرد هیچ چیز بود ، بنابراین اجازه دهید او را فروتن.
این یک توفان (کشتار) از زمین ، این زمین بازی یک رودخانه مرموز بود نبود ؛
تنها اجتناب ناپذیر بود -- به عنوان امری اجتناب ناپذیر به عنوان ماهیت خودش.
میلیون ها سال در قرون گذشته آن را بی سر و صدا در زیر ماه نیم lain بود ، این امر می
سکوت حمام افتاب گرفتن در زیر آفتاب rayless ، در لبه به بعد از زمان است.
این سادگی ، آرامش ، صلح را آموخت.
چشم دیدم که تنها نزاع ، جنگ ، فروپاشی ، تباهی ، و یا تنها از شکوه و
تراژدی ، دیدم تمام حقیقت نیست.
به سادگی ، از آن سخن گفت هر چند کلمات آن بزرگ شد : "روح من روح زمان ،
ابدیت ، خدا. مرد کمی ، بیهوده ، vaunting.
گوش دهید.
به روز بعد او باید رفته است. صلح!
صلح! "