Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 6
فریاد کمکی
کارخانه کاغذ سازی کار شب را در آنجا متوقف شده بود، و راه ها و جاده ها در آن
محله با خوشه هایی از مردم از رفتن به خانه خود را از روز پاشیده شدند
کار در آن است.
مردان، زنان و کودکان در دو گروه وجود دارد، و نه از پر جنب و جوش می خواهید وجود دارد
رنگ به بال بال زدن در شب باد، آرام است.
mingling از صداهای مختلف صدای خنده شاد
تصور بر گوش، مشابه است که از رنگ در اهتزاز بر چشم است.
به ورق آب منعکس کننده آسمان برافروخته در پیش زمینه از زندگی
تصویر، یک گره از جوجه تیغی های ریخته گری سنگ، و تماشای گسترش
ناهمواری محافل.
بنابراین، در شب گلگون، یکی ممکن است زیبایی رو به گسترش چشم انداز تماشا کنید -
فراتر از کارگران به تازگی منتشر شده wending صفحه اصلی - فراتر از رودخانه نقره ای - فراتر از
عمیق زمینه سبز ذرت، بنابراین موفق،
که loiterers در تاپیک های باریک خود را از مسیر به نظر می رسید به شناور، غوطه ور سینه
بالا - فراتر از hedgerows ها و انبوهی از درختان - فراتر از آسیاب های بادی
خط الراس - دور به جایی که آسمان به نظر می رسد
دیدار با زمین، اگر عظمت فضا میان مردم و وجود دارد
بهشت.
آن شب یک شب شنبه بود، و در این زمان سگ های روستا، همواره بسیار بیشتر
در doings بشریت نسبت به امور از گونه های خود را علاقه مند بودند،
به خصوص فعال است.
در فروشگاه به طور کلی، در قصاب و عمومی خانه، آنها evinced
جویای روح هرگز به سیرچشم.
علاقه آنها به خصوص در خانه عمومی به نظر می رسد برخی از rakishness های پنهان به این مفهوم را میرسانند
در شخصیت سگ، کمی وجود دارد خورده بود، و آنها، نداشتن طعم
آبجو یا دخانیات (سگ خانم هوبارد است گفت:
سیگار می کشیدند، اما اثبات شده است که مایل است)، می تواند تنها همدردی جذب شده
عادت شل جشنی.
علاوه بر این، کمانچه ترین رنجور بازی انجام شده در داخل، کمانچه unutterably بد اخلاق،
لاغر طولانی سالم فعلی، با گوش بهتر از بقیه، خودش را در بر داشت تحت
اجبار در فواصل زمانی برای رفتن به دور گوشه و فریاد زدن است.
با این حال، حتی او را به خانه مردم در هر مناسبت با سرسختی از بازگشت
تایید میخواره.
ترس مربوط به، حتی نوعی از نمایشگاه کوچک در روستا وجود دارد.
برخی از شیرینی زنجفیلی نومید شده بود، بیهوده تلاش برای از خود دور در سراسر
کشور، و مقداری از گرد و غبار بر سر آن در رنج آن ریخته بود،
دوباره آن را از غرفه بیماران را به عموم مردم درخواست کرد.
پس پشته از آجیل، طولانی از بارسلونا تبعید، و در عین حال صحبت کردن زبان انگلیسی بنابراین
بی تفاوتی به تماس چهارده از خود یک پاینت.
جوانه زدن نشان می دهد که در اصل با نبرد واترلو آغاز شده بود و تا به حال از
هر جنگ دیگر از تاریخ بعدی با تغییر دوک بینی ولینگتون،
وسوسه دانشجوی تاریخ نشان داده شده است.
بانوی چربی، شاید در بخشی را بر گوشت خوک به تعویق افتاد پایدار، دیپلم حرفه ای خود را
خوک آموخته شده، تصویر به اندازه زندگی خود را در لباس پایین نمایش داده شده را به عنوان او ظاهر شد
هنگامی که در دادگاه، دور حیاط چند ارائه شده است.
این همه عینک باطل را به عنوان هر ایده ضعیف تفریحی در بخشی از
hewers خشن تری از چوب و زیر شلواری از آب در این سرزمین انگلستان است که تا کنون و باید
باشد.
آنها باید روماتیسم با سرگرمی های مختلف متفاوت باشد.
آنها ممکن است آن را با تب و تب و لرز، و یا با تغییرات بسیاری روماتیسمی به عنوان آنها متفاوت است
مفاصل، اما مثبت با سرگرمی پس از به شیوه ای خود را.
صداهای مختلف ناشی از این صحنه تباهی، و شناور را به دور
هنوز هوا شب، شب، در هر نقطه ای که آنها فقط fitfully رسید.
mellowed از راه دور، هنوز هم در مقابل.
چنین سکون از شب یوجین Wrayburn بود، او در کنار رودخانه قدم برداشتهاند
با دست های خود را پشت سر او.
او به آرامی راه می رفت، و با قدم اندازه گیری و هوا سرگرم یکی بود که
انتظار.
او بین دو نقطه، بید سبدی، بستر را در این پایان و برخی از نیلوفرهای شناور در راه می رفت
آن، و در هر نقطه متوقف شد و انتظار در یک جهت نگاه کرد.
بسیار آرام است، گفت: "او.
بسیار آرام بود. برخی از گوسفند چرا در چمن
سمت رودخانه است، و آن را به او به نظر می رسید که او قبلا هرگز شنیده ترد پاره
صدا که با آنها آن را نابود و لگدمال.
او به متوقف idly، و به آنها نگاه کرد. شما به اندازه کافی احمق، من فرض کنید.
اما اگر شما به اندازه کافی باهوش را از طریق زندگی tolerably به رضایت خود را، شما
بهتر از من، من هستم، و گوسفند شما!
خش خش در زمینه فراتر از پرچین جلب توجه کرد.
چه کاری انجام دهید؟ او خواسته خود را با فراغت خاطر به سمت دروازه و
به دنبال بیش از.
بدون حسادت کاغذ میلر؟ بدون لذت تعقیب را در این بخش از
کشور؟ بیشتر را ماهیگیری hereabouts!
این رشته به تازگی mown بوده است، و وجود علائم داس در
زرد متمایل به سبز زمین، و آهنگ چرخ که در آن یونجه انجام شده بود.
به دنبال آهنگ با چشم خود، این دیدگاه با hayrick جدید در بسته
گوشه. در حال حاضر، اگر او بر به hayrick رفته بود، و
رفته به دور آن؟
اما، می گویند که این رویداد می شود، به عنوان این رویداد در مردهام فرود آمد، و چه غیر فعال هستند از جمله
مفروضات! علاوه بر این، اگر او رفته بود، آنچه وجود دارد
هشدار در یک Bargeman که در چهره اش دراز کشیده؟
پرنده پرواز را به پرچین، همه راجع به آن بود. و برگشتم، و
از سر گرفته راه رفتن او.
اگر من تا به حال با تکیه بر خود را درستکار بودن نیست، گفت: "یوجین پس از مصرف برخی از
نیم دوجین از این تبدیل، "من باید شروع به فکر می کنم او به من داده بود و لغزش دوم
زمان.
اما او وعده داده است، و او یک دختر از کلمه اش.
بازگشت دوباره در آب، سوسن، او را دیدم با آمدن او، و پیشرفته به او.
"من بود به خودم، لیز، که به شما خواهد آمد، هر چند شما در اواخر است.
من تا به حال از طریق روستا معطل اگر من به عنوان هدف قبل از من، و من تا به حال
صحبت با چند نفر در گذر از کنار، آقای Wrayburn.
آیا بیابان روستا - و خانم ها - از جمله رسوایی mongers او پرسید:
او دستش را گرفت و آن را از طریق بازوی او را به خود جلب کرد.
او را مشاهده کنید، آهسته راه رفته، با چشمان ویرانی است.
او دست خود را به لب خود را، و او بی سر و صدا آن را به خود جلب کرد دور.
آیا شما در کنار من راه رفتن، آقای Wrayburn، و دست نزن به من؟
برای بازوی خود را در حال حاضر سرقت به دور کمر خود را.
دوباره او را متوقف، و به او نگاه جدی دعا.
خوب، لیز، به خوبی! "گفت که او، در راه آسان هر چند بیمار در سهولت با خود نمی
ناراضی باشد، طعنه امیز انجام نمی شود.
"من می تواند کمک به ناراضی بودن، اما من به این معنی نیست به طعنه امیز است.
آقای Wrayburn، من درخواست شما را به دور از این محله، تا فردا صبح.
لیز، لیز، لیز! او remonstrated.
نیز کاملا غیر منطقی طعنه امیز باشد.
من نمی توانم از بین برود. "چرا که نه؟
'ایمان' یوجین خود را در شیوه ای ظریفانه صادقانه گفت.
از آنجا که شما به من اجازه نمی دهد. ذهن!
من معنی نیست یا طعنه امیز بود.
من شکایت نیست که شما طراحی برای من در اینجا.
اما شما آن را انجام دهید، شما آن را انجام دهد.
شما در کنار من راه رفتن، و لمس من؛ '، بازوی خود را در مورد او بود
دوباره در حالی که من با شما صحبت را بسیار جدی، آقای Wrayburn؟
او پاسخ داد: "من هر چیزی در حدود امکان انجام دهد، برای شما، لیز،
با خوشنودی دلپذیر او خورده سلاح خود را. 'اینجا را ببینید!
Buonaparte ناپلئون در سنت هلن.
گفت: لیز که هنگامی که شما به من صحبت کرد که من از آسیاب شب قبل از آخرین آمد، '،
تثبیت چشم خود را بر او با نگاه تضرع که مشکل بهتر است خود را
طبیعت، به من گفت که شما خیلی
تعجب مرا دید، و شما در یک سفر تفریحی ماهیگیری انفرادی بودند.
یوجین composedly در جواب: این درست است؟ "نبود، '،
در کمترین واقعی.
من به اینجا آمدند، چون من تا به حال اطلاعاتی که من باید به شما در اینجا پیدا کنید.
آیا می توانید تصور کنید که چرا من را ترک لندن، آقای Wrayburn؟
من می ترسم، لیز، او آشکارا جواب داد که شما را ترک لندن به خلاص شدن از من.
چاپلوس است به عشق به خود من، اما من می ترسم شما را انجام داد.
من.
چگونه می تواند شما را خیلی بی رحمه؟ 'O آقای Wrayburn او (آن زن) پاسخ داد، به طور ناگهانی
شکستن را در اشک، ظلم و ستم را در کنار من است!
O آقای Wrayburn، آقای Wrayburn، بدون ظلم خود را به شب!
به نام از همه که خوب است - و است که به شما به نام خود من conjuring،
آسمان می داند من good' نیست - یوجین، گفت: "آیا می شود نه مضطرب!
چه چیز دیگری می توانم می شود، زمانی که من می دانم که فاصله و تفاوت بین ما؟
چه چیز دیگری می تواند باشد، هنگامی که به به من بگو که چرا شما به اینجا آمده است، برای قرار دادن من به شرم گفت:
لیز، پوشش صورت خود را.
او خود را با احساسات واقعی از حساسیت و ترحم اندوهناک نگاه کردم.
به اندازه کافی قوی بود به او impell خود را قربانی و قطعات یدکی او نیست، بلکه آن بود
احساسات قوی.
"لیز! من هرگز فکر نمی کردم که وجود دارد
زن در جهان است که می تواند به من خیلی تحت تاثیر قرار با گفتن بسیار کمی است.
اما نمی شود سخت در ساخت و ساز خود را از من.
شما نمی دانید که چه دولت من از ذهن نسبت به شما است.
شما نمی دانید که چگونه شما از من امد و شد زیاد و سردرگم من.
شما نمی دانید که چگونه بی دقتی نفرین شده است که بیش از حد فضول در کمک به من در
هر عطف زندگی من، به من کمک نمی کند.
شما آن را زده مرده، من فکر می کنم، و من گاهی اوقات تقریبا آرزو می کنم شما به من زده بود
مرده همراه با آن است.
او برای بیان چنین پرشور نشده است آماده شده، و آنها را بیدار
برخی جرقه های طبیعی از غرور زنانه و شادی در سینه اش.
در نظر گرفته شود، اشتباه بود، که او می تواند خیلی برای او مراقبت و او تا به حال
قدرت حرکت می کند تا به او!
این ناراحت شما را به دیدن من مضطرب، Wrayburn آقای ناراحت من به شما
مضطرب. من می توانم شما را سرزنش نیست.
در واقع من می توانم شما را سرزنش نیست.
شما این احساس نیست که من آن را احساس کنید، که خیلی متفاوت از من، و شروع از
یکی دیگر از نقطه نظر. شما به فکر نیست.
اما من ببخش، چیزی به شما فکر می کنم در حال حاضر، در حال حاضر فکر می کنم!
من چه کاره هستم به فکر؟ خواسته یوجین، به تلخی.
فکر می کنم از من. "به من بگو چگونه به فکر می کنم از شما، لیز،
و شما به من در مجموع تغییر دهید.
من در آن راه نیست. فکر می کنم از من، به عنوان متعلق به دیگری
ایستگاه، و کاملا قطع شما را به افتخار.
به یاد داشته باشید که من آن را بدون محافظ در نزدیکی من است، مگر آن که من در قلب نجیب خود را.
احترام به نام خوب من.
اگر شما نسبت به من احساس خاص، به عنوان شما ممکن است اگر من یک زن بود، به من داد
کامل ادعا می کند از بانوی بر رفتار سخاوتمندانه خود را.
من از شما و خانواده تان با یک دختر کارگر برداشته شده است.
درست است آقا را به عنوان ملاحظه از من به عنوان اگر من توسط یک برداشته شد
ملکه! '
او پایه در واقع به درخواست تجدید نظر او ایستاده بود دست نخورده بوده است.
چهره اش ابراز ندامت و دو دلی از او پرسید:
"آیا من تو را مجروح بسیار لیز؟ '
نه، نه. شما ممکن است من کاملا حق را تنظیم کنید.
من از گذشته، آقای Wrayburn، اما از حال و آینده صحبت نمی کنم.
آیا ما در اینجا در حال حاضر، به دلیل از طریق دو روز مرا دنبال کرده اند تا از نزدیک که در آن
بسیاری از چشم به شما وجود دارد، که من به این انتصاب رضایت
فرار؟
باز هم، نه چندان به خود عشق من چاپلوس، گفت: "یوجین، moodily، اما بله.
بله. بله. پس من به شما التماس، آقای Wrayburn، تمنا می کنم، التماس می کنم و
دعا شما، این محله را ترک کنید.
اگر اینکار را نکنید، شما به من رانندگی در نظر بگیرند.
او در نظر در درون خود را برای یک یا دو لحظه، و سپس retorted به درایو شما؟
به آنچه من به شما رانندگی، لیز؟
شما به من دور رانندگی. من اینجا زندگی می کنند مسالمت آمیز و احترام، و من
خوب به کار در اینجا است.
شما را مجبور به ترک این محل را به من به عنوان من quitted لندن، و - پس از من
را مجبور به ترک محل بعدی که در آن من پناه پیدا، که من quitted
این.
'آیا شما را تعیین می کند، لیز - ببخشد کلمه من می خواهم برای استفاده، برای تحت اللفظی آن
حقیقت - از یک عاشق به پرواز؟
"من هستم بنابراین مشخص، او (آن زن) پاسخ داد: مصمم، هر چند لرزان، به پرواز
چنین عاشق.
یک زن فقیر در اینجا درگذشت، اما در حالی که کمی پیش، نمرات سال بزرگتر
از من، که من به طور تصادفی یافت، دراز کشیده بر روی زمین مرطوب است.
شما ممکن است شنیده ام برخی از حساب او؟ "
او پاسخ داد: "من فکر می کنم من، '،' اگر نام Higden است.
نام او Higden شد. اگرچه او خیلی ضعیف و قدیمی بود، او نگه داشته
درست به یک هدف به آخر.
حتی در گذشته بسیار، او به من قول می دهم که هدف خود را باید به نگهداری می شود، پس از
او مرده بود، به طوری حل و فصل عزم خود بود.
آنچه که او انجام داد، می تواند انجام دهد.
آقای Wrayburn، اگر من معتقد بودم - اما من باور نمی کنم - که شما می توانید به من خیلی بی رحمه
به عنوان رانندگی از جایی به جای دیگر به من فرسوده، شما باید مرا به مرگ رانندگی و
انجام این کار نیست.
او زیبا به صورت او نگاه کرد، و در چهره اش زیبا بود نور وجود دارد.
تحسین مخلوط، خشم و سرزنش، که او - که او را دوست داشتم در نهان که
قلب بلند شده بود پر، و او را به علت سرشار خود را - drooped قبل از.
او سعی کرد که سخت به حفظ ثبات و استحکام خود را، اما او را دیدم آن را ذوب تحت چشمان او دور است.
در حال حاضر از انحلال آن، و از او دانش کامل از نفوذ خود
بر او، او کاهش یافته است، و او را در بازوی خود را گرفتار.
"لیز!
بنابراین یک لحظه استراحت. جواب از تو می پرسم.
اگر من تا به حال چه با شما تماس را از شما برداشته و قطع از تو،
این درخواست برای من به شما می رود؟
"من نمی دانم، نمی دانم. آیا از من می پرسید، آقای Wrayburn.
اجازه بدهید به عقب برگردیم. "من به تو قسم می خورم، لیز، شما باید بروید
به طور مستقیم.
من به تو قسم می خورم، شما به تنهایی باید بروید. من شما را همراهی کنم، من نمی خواهم به دنبال
شما، اگر شما جواب خواهند داد. "چگونه می توانم آقای Wrayburn؟
چگونه می توانم به شما بگویم چیزی است که باید انجام داده اند، اگر شما تا به حال بوده است نه آنچیزی که هستی؟
اگر من تا به حال شده است چیزی نیست که من شما را به او زده در، ماهرانه تغییر
شکل کلمات، 'شما هنوز هم از من متنفر بودم؟ "
'O آقای Wrayburn، او (آن زن) پاسخ داد: appealingly، و گریه، شما می دانید من بهتر از
فکر می کنم من!
اگر من تا به حال شده است چیزی نیست که من شما را خارج می شود، لیز، می شما هنوز هم بوده اند
بی تفاوت نسبت به من؟ 'O آقای Wrayburn، او پاسخ داد: مانند قبل،
شما می دانید من از آن هم بهتر است!
چیزی در نگرش شکل کامل خود وجود داشت که او آن را حمایت می شد، و او
آویزان سر او، که او را مهربان و وادار کردن او را به افشای خود besought
قلب است.
او با او مهربان بود، و او آن را انجام دهد او را.
اگر من می دانم شما بهتر از کاملا به این باور است که شما (تاسف سگ هر چند من!)
نفرت من، و یا حتی است که شما کاملا بی تفاوت نسبت به من، لیز، به من اجازه می دانیم که تا
خیلی بیشتر از خود را قبل از ما جدا است.
اجازه دهید من می دانم که چگونه می خواهید با من سر و کار داشتن اگر شما مرا به عنوان آنچه شما در نظر گرفته شده بود
می توانست در شرایط مساوی با شما در نظر گرفته شده است. "
این غیر ممکن است، آقای Wrayburn.
چگونه می توانم از شما به عنوان در شرایط برابر با من فکر می کنم؟
اگر ذهن من می تواند شما را در شرایط برابر با من قرار می دهید، نمی تواند خود را.
چگونه می توانم به یاد داشته باشید، پس از آن، شب وقتی که من برای اولین بار تو را دیدم، و هنگامی که من از رفت
اتاق دلیل این که شما به من نگاه کرد، بنابراین با دقت؟
یا، شب که گذشت را به صبح، هنگامی که شما به من شکست که پدر من بود
مرده؟ یا، شب هنگامی که می آمد برای دیدن
مرا در خانه من؟
یا، شما پس از شناخته شده چقدر uninstructed بود، و پس از ایجاد می شود به من آموزش داده شود
بهتر است؟
یا، داشتن نگاه کردن به شما و تعجب شما، در ابتدا فکر کردم شما
خیلی خوب و در همه حال آگاه از من باشد؟ "فقط" در ابتدا "فکر منو خیلی خوب،
لیز؟
تو چی فکر میکنی من بعد از "در ابتدا"؟ پس بد است؟
"من نمی گویم که. من که معنی.
اما پس از اولین شگفتی و لذت بردن از کس متوجه متفاوت از هر
که بود همیشه به من سخن گفته، من شروع به احساس که ممکن بوده است اگر من
بود تو ندیده بودم. "
"چرا؟" از آنجا که شما خیلی متفاوت بود، او
در پایین یک صدا پاسخ داد. از آنجا که آن را بی پایان، بنابراین نا امید کننده بود.
چشم پوشی کن به من!
آیا شما برای من فکر می کنم، لیز؟ از او پرسید که اگر او کمی نیش زده بودند.
«نه چندان، آقای Wrayburn. بسیار تا به شب.
'آیا شما به من بگو چرا؟
"من قرار است تا به شب است که شما نیاز به فکر.
اما اگر شما نیاز به باشد، اگر شما واقعا احساس می کنید که در قلب شما واقع شده است
سمت من آنچه شما خودتان را به شب، و هیچ چیز برای ما وجود دارد
در این زندگی جدایی، و پس از آن بهشت به شما کمک کند، و بهشت به تو برکت دهد!
خلوص است که با او در این کلمات چیزی از عشق خود را ابراز و او را
درد و رنج خود، تاثیر عمیقی بر او گذشت زمان ساخته شده است.
او برگزار شد، تقریبا به عنوان اگر او بودند به او را تقدیس مرگ، و او را بوسید،
یک بار، تقریبا که او ممکن است را بوسید مرده است.
من قول دادم که من به همراه شما نیست، و نه به دنبال شما.
باید من شما را در نظر نگه دارید؟ شما آشفته شده است، و در حال رشد است
تاریک است.
من مورد استفاده قرار گیرد به تنهایی در این ساعت، و من تو را لابه کردن به انجام این کار نیست. "
"من قول می دهم.
من می توانم از خودم امشب، لیز، با این تفاوت که من سعی خواهد کرد که به قول چیزی را
آنچه که من می تواند انجام دهد.
"است، اما یک معنی، آقای Wrayburn، و مقدار کمی از خودتان و مقدار کمی از من، هر
راه. ترک این محله به فردا
صبح است. '
"من سعی خواهد کرد. همانطور که او کلمات را در صدای قبر صحبت کرد، او
قرار دادن دست خود را در خود، آن را حذف و به سمت رودخانه رفت.
در حال حاضر، می تواند مورتیمر باور کنید؟ زمزمه یوجین، هنوز باقی مانده، پس از
در حالی که، جایی که او را ترک کرده بودند. آیا من می توانم خودم حتی اعتقاد داری؟
او با اشاره به شرایط بود که اشک بر دست او وجود دارد، که او ایستاده بود
چشمان او را پوشش میدهد. یک موقعیت مضحک ترین این، به
در یافت نشد! "فکر بعدی او بود.
و بعد او ریشه خود را در خشم رو به افزایش کمی در برابر علت رخ داد
اشک می ریخت.
با این حال من یک قدرت فوق العاده بیش از او به دست آورد، بیش از حد، اجازه دهید او به همان اندازه به صورت جدی به عنوان
او خواهد شد!
بازتاب بازگردانده بازده و فرم صورت خود را به عنوان او drooped تحت
نگاه او.
او به فکر تولید مثل، به نظر می رسید برای دیدن، برای بار دوم، در حق درخواست تجدید نظر
و در اعترافات ضعف، ترس کمی است.
و او مرا دوست دارد.
و به این ترتیب جدی یک شخصیت باید در آن علاقه بسیار جدی است.
او نه می توانید انتخاب کنید برای خودش قوی در این فانتزی، که در آن مردد و ضعیف
از سوی دیگر است.
او باید بروید و از طریق و با طبیعت خود، که من باید از طریق معدن.
اگر مال من تحمیل می کنند، درد و مجازات آن در تمام طول، بنابراین باید مخصوص اوست، گمان می کنم.
به دنبال پرس و جو به طبیعت خود، به گمان او، در حال حاضر، اگر من او ازدواج کرد.
اگر outfacing پوچی از وضعیت در مکاتبات با MRF،
من MRF تا نهایت حد از قدرت احترام خود را شگفت زده، به اطلاع او
که من او ازدواج کرده بود، چه دلیلی با ذهن قانونی MRF؟
شما نمی ازدواج برای برخی از پول و برخی از ایستگاه، زیرا شما ناگوار
به احتمال زیاد تبدیل به حوصله.
آیا شما کمتر ناگوار به احتمال زیاد تبدیل به حوصله، ازدواج بدون هیچ پول و بدون
ایستگاه؟ آیا مطمئن هستید که از خودتان؟ "
ذهن قانونی، به رغم اعتراضات قانونی، مخفیانه باید اعتراف "خوب
استدلال در بخشی از MRF از خودم مطمئن نیستم. "'
در عمل بسیار خواستار این لحن لوسی به کمک او، او احساس آن را به
بی بند و بار و بی ارزش است، و او را در برابر آن اظهار داشت.
و در عین حال گفت: "یوجین، من باید می خواهم شخص به (مورتیمر جز)
متعهد شدن به من بگویید که این احساسات واقعی بر روی بخشی از من نیست، به دست آورد از
من زیبایی خود و ارزش خود را، به رغم
خودم، که من نمی خواهد به او درست باشد.
من به خصوص باید به کودکی به شب که مرا بگویید تا ببینید که دوست دارید، و یا
که هر چیزی است که می تواند به ضرر او تفسیر را به من بگویید، برای من
خسته از انواع با یک Wrayburn بیرون که
کاهش رقم متاسفم و من دور و نه از نوع با کس دیگری خواهد بود.
"یوجین، یوجین، یوجین، این یک کسب و کار بد است."
آه!
بنابراین زنگ نوعی درخت اقاقیا مورتیمر، بروید و صدای آنها سودا به شب می باشد.
قدم زدن در، او از چیز دیگری به خود را به کار برای فکر.
او گفت: کجاست قیاس، جانور حیوان، بی صبرانه، بین زن آنها
پدر خود را با خونسردی متوجه می شود را برای شما و یک زن که شما برای خودتان،
و تا کنون بعد از با زیرفشار بیشتر و
بیشتر از ثبات از شما برای اولین بار چشم بر او تعیین می کنند؟
الاغ! می تواند بهتر از آن استدلال شما؟
اما، دوباره او را در خاطره خود را از دانش کامل از قدرت خود را فروکش
فقط در حال حاضر، و افشای خود را در قلب او.
را امتحان کنید نه بیشتر برای از بین برود، و او را دوباره امتحان کنید، نتیجه بی پروا بود
تبدیل بالاترین. و در عین حال، یوجین، یوجین، یوجین،
این یک کسب و کار بد است!
و "ای کاش من می توانم ترق و تروق کردن نوعی درخت اقاقیا را متوقف کند، آن را مانند یک ناقوس برای تلفن های موبایل.
با نگاهی در بالا، او متوجه شد که ماه جوان بود و ستاره بود شروع
برای درخشیدن در آسمان است که از آن تن قرمز و زرد سوسوی، در
به نفع آبی آرام شب تابستان.
او هنوز به سمت رودخانه بود. عطف به طور ناگهانی، او به ملاقات یک مرد، به هم نزدیک
بر او که یوجین، شگفت زده کرد، قدم به عقب، برای اجتناب از برخورد است.
مرد انجام شده چیزی بیش از شانه خود را که ممکن است پارو شکسته شده اند، و یا
تیر اهن یا الوار، و یا نوار، و بدون اطلاع قبلی از او گرفت، اما به تصویب رساند.
'Halloa، دوست! گفت: "یوجین، خواستار بعد از او، شما را کور هستند؟
مرد بدون پاسخ، اما راه خود رفت.
یوجین Wrayburn رفت راه مخالف، با دست های خود را پشت سر او و هدف خود را در
افکار.
او گوسفندان گذشت و دروازه را به تصویب رساند، و در داخل جلسه روستا آمد.
صدا، و به پل رسید.
کاروانسرا که در آن او در آنجا ماند، مانند روستا و آسیاب، در سراسر رودخانه نبود، اما
در آن طرف از جریان است که بر روی او راه می رفت.
با این حال، دانستن بانک بوریایی و مرداب در طرف دیگر به بازنشسته
مکان، و احساس خارج از طنز برای سر و صدا و یا شرکت، او از پل عبور و
sauntered: در ستاره به عنوان
آنها را یک به یک می شود در آسمان افروخت، و نگاه کردن در رودخانه را به عنوان نظر می رسید
ستاره به نظر می رسید به در اعماق آب مشتعل.
فرود توسط بید را تحت الشعاع قرار می شود، و لذت قایق دروغ لنگر وجود دارد
در میان برخی از سهام، گرفتار چشم خود را به عنوان او را به تصویب رساند همراه.
نقطه در سایه تاریک بود، که او را به آنچه در آنجا بود متوقف و پس از آن
منتقل دوباره.
ناهمواری از رودخانه به نظر می رسید به علت یک خبرنگار به هم بزنید مضطرب خود را
بازتاب.
او آنها را گذاشته به خواب اگر می توانست، اما آنها در حرکت بودند، مثل جریان،
و تمایل یکی از راه های با جریان قوی است.
به عنوان موج دار شدن تحت ماه را شکست غیر منتظره در حال حاضر و پس از آن، و palely
فلش در شکل های جدید و با یک صدای جدید، به طوری که بخش هایی از اندیشه های او آغاز شده،
unbidden، از بقیه، و شرارت خود را نشان داد.
از این پرسش را به ازدواج با او، گفت: "یوجین، و خارج از سوال به ترک
او.
بحران! او به اندازه کافی دور sauntered بود.
قبل از اینکه به جابجایی مراحل خود، او را بر حاشیه متوقف شد، به نگاه کردن در
شب منعکس شده است.
در یک لحظه با یک تصادف وحشتناک، شب منعکس شده تبدیل کج، شعله های آتش به ضرب گلوله
jaggedly در سراسر هوا، و ماه و ستارگان از آسمان آمد ترکیدن.
شد رعد و برق زده؟
با برخی از نامنسجم نیمه تشکیل فکر به آن اثر، او را زیر ضربات که تبدیل
او خیره کننده و mashing عمر خود را، بسته و با یک قاتل، که او گرفتار
دستمال گردن قرمز - مگر بارش خون خود را که رنگ داد.
یوجین نور، فعال و متخصص بود، اما سلاح او شکسته شد، یا او فلج شد.
و می تواند بیشتر از چسبیدن به به مرد، با سر خود را به چرخش به عقب، به طوری که او
می تواند چیزی جز آسمان و تاب را مشاهده کنید.
پس از کشیدن در فرد ضارب، او در بانک با او سقوط کرد و پس از آن وجود داشت
یکی دیگر از سقوط بزرگ، و سپس یک چلپ چلوپ، و تمام انجام شد.
لیز Hexam، بیش از حد سر و صدا اجتناب کرده بود، و جنبش مردم در شنبه
عقب مانده و خیابان، و تصمیم به راه رفتن به تنهایی با آب تا اشک خود را باید خشک،
و او می تواند خودش را به عنوان نوشتن
فرار از سخن گفتن بر او بیمار یا ناراضی از رفتن به خانه.
آرامش صلح آمیز از ساعت و مکان، بدون سرزنش یا بد
نیت در درون سینه اش به ادعا در برابر، healingly را به اعماق خود غرق است.
او مدیتیت بود و به راحتی گرفته است.
او نیز بود، تبدیل homeward، هنگامی که او یک صدای عجیب شنیده می شود.
این او را شگفت زده، آن را مانند صدای ضربات بود.
او هنوز ایستاده بود و گوش.
او بیمار، برای شدت ضربات و ظالمانه در آرام شب سقوط کرد.
او به عنوان گوش، بلاتکلیف، همه سکوت کرده بود. همانطور که او هنوز گوش، او شنیده ام ضعف
ناله و سقوط به داخل رودخانه است.
قدیمی او جسورانه و عادت فورا به او الهام گرفته است.
بدون اتلاف بیهوده نفس در گریه برای کمک به کجا بودند هیچ یک برای شنیدن وجود دارد، می زد.
به سمت نقطه ای که از آن برای تلفن های موبایل آمده بود.
بین او و پل دراز است، اما آن را بیشتر از او بود از او تا به حال
تفکر، شب بسیار آرام و صدا سفر به دور با کمک
آب است.
در طول، او به بخشی از بانک سبز و تازه پیموده، که در آن وجود دارد
ذخیره کردن برخی از قطعات متلاشی شکسته چوب و برخی از قطعات پاره لباس.
دولا شدن، او را دیدم که علف خونی بود.
پس از قطره ها و نمونه، او را دیدم که حاشیه بانک آبکی بود
خونین.
پس در حال حاضر با چشم خود، او را دیدم سر و صورت خونین به سمت تبدیل
ماه و درروی اب شناور میشوم.
در حال حاضر، آسمان مهربان می شود آغاز شده است که برای زمان های قدیمی، و گرانت، O خوبان پروردگار، که
از طریق کار های فوق العاده تو ممکن است در آخر تبدیل کنید.
برای هر کس به صورت دست خوش پیشامد میشه به آن تعلق دارد، می توانند به مرد یا زن، کمک به دست فروتن،
خدا، باید آن را از مرگ و بازگرداندن آن به برخی از آنها باید
عزیز!
تصور می شد fervently فکر، اما نه برای یک لحظه نماز را بررسی کنید او را.
دور او قبل از آن در ذهن خود welled، دور، سریع و درست است، در عین حال ثابت
بالاتر از همه - بدون ثبات آن را می تواند انجام داده نشده - به محل فرود تحت
درخت بید، که او نیز قایق دروغ لنگر در میان مخاطرات دیده بود.
تماس حاصل کنید که از او دست پیر تجربه، یک گام مطمئن از پای او را با تجربه قدیمی و مطمئن
روشن توازن بدن او، و او در قایق بود.
یک نگاه سریع چشم با تجربه خود را به او نشان داد، حتی از طریق عمیق تاریک سایه ها،
sculls در قفسه در برابر قرمز آجر دیوار باغ.
لحظه ای دیگر، و او خاموش ریخته بود (با در نظر گرفتن خط با او)، و قایق
به زیر نور مهتاب، به ضرب گلوله کشته شده بود، و او قایق پایین جریان را به عنوان دیگر هرگز
و زن rowed بر روی آب انگلیسی.
مشتاقانه بیش از شانه خود، بدون slackening سرعت، او جلوتر برای نگاه
رانندگی صورت.
او گذشت صحنه مبارزه - ان، در سمت چپ او بود، به بیش از
قایق استرن - او را در سمت راست خود را به تصویب رساند، انتهای خیابان روستا، یک خیابان پر از تپه
که تقریبا به داخل رودخانه غوطه ور آن
صداها رو ضعف دیگر، و slackened او به دنبال به عنوان قایق راند.
در همه جا، همه جا، به صورت شناور است.
او صرفا قایق را قبل از جریان نگه داشته در حال حاضر، و استراحت به oars او، شناخت خوبی
که در صورتی که صورت به زودی قابل رویت نیست، آن را پایین رفته بود، و او را از حد خارج شدن از آن.
چشم آموزش ندیده را توسط مهتاب هرگز دیده می شود او در طول دیدم
چند سکته مغزی پسین.
او را دیدم غرق افزایش رقم را به سطح، کمی تلاش، و به صورتی که توسط
غریزه به نوبه خود بر روی پشت خود را به شناور. فقط تا به حال او نخستین بار dimly صورت
که او در حال حاضر dimly دیدم دوباره.
شرکت از نگاه و شرکت از هدف، او مشتاقانه تماشا آینده خود را بر روی، تا زمانی که
بسیار نزدیک بود و پس از آن، با لمس unshipped sculls او، و عقبی در قایق رخنه،
بین زانو و زانو درآمده اند.
هنگامی که او اجازه دهید بدن او فرار، از درک او مطمئن نیست.
دو بار، و او آن را با موی خون آلود خود را ضبط کرده بود.
نامحسوس، اگر نه عملا مرده، آن را مثله شد، و آرام آب
همه چیز در مورد آن با رگه های قرمز تیره است. همانطور که می تواند خود را کمک نمی کند، آن را
غیر ممکن است برای او تا آن را در هیئت مدیره.
او بیش از استرن خم آن را با خط به امن، و پس از آن رودخانه و سواحل آن
زنگ زد به گریه وحشتناک او ادا است.
اما، اگر با روح و قدرت های مافوق طبیعی برخوردار شده، او آن را شلاق امن، از سر گرفت
صندلی خود و را در rowed، به شدت، نزدیکترین آب کم عمق است که در آن او ممکن است
اجرای گل نشسته قایق.
به شدت، اما نه به طور افراطی، برای او می دانستند که اگر او تمایز قصد را از دست داد،
همه از دست داده بود و رفته است.
زد قایق در ساحل به درون آب رفت، او را از خط منتشر شد، و
قدرت اصلی او را در آغوش او برداشته و او را در کف قایق گذاشته شده است.
او زخم های ترس را بر او بود، و او آنها را موظف کرده تا با لباس او را پاره
نوارها.
دیگری، فرض او را هنوز زنده است، او را گیراندم که او باید به مرگ قبل از خونریزی
او می تواند در مسافرخانه خود، که نزدیکترین مکان برای یاری بود فرود آمد.
این بسیار سریع انجام می شود، او را بوسید پیشانی بی ریخت خود را در غم و اندوه نگاه
به ستاره، و او را پر برکت و درگذشت او، اگر او تا به حال هر چیزی را ببخشد. "
تنها در آن لحظه بود که او از خودش فکر و پس از آن او فکر
خودش را فقط برای او.
در حال حاضر، آسمان مهربان می شود آغاز شده است که برای زمان های قدیمی من را قادر می سازد، بدون تلف
لحظه، به قایق شناور دوباره، و به ردیف در برابر جریان
و گرانت، O خوبان خدا، که از طریق فقیر من او ممکن است از مرگ مطرح و
حفظ برخی از کس دیگر چه کسی به او ممکن است یک روز گرامی باشد، هر چند هرگز مهم تر از
به من!
او سخت rowed - rowed به شدت، اما هرگز به طور افراطی - و به ندرت چشمان او
از او در کف قایق.
بنابراین از او گذاشته بود او را که او ممکن است چهره ی بی ریخت او را ببینید و از آن پس بود
بسیار لبریز که مادرش ممکن است آن را پوشش داده شده است، اما بالاتر و فراتر از آن بود
کردن disfigurement در چشم او.
قایق را لمس لبه پچ چمن کاروانسرا، شیب آرامی به آب.
چراغ ها در ویندوز وجود دارد، اما مجالی برای هیچ کس از درب وجود دارد.
او به سرعت قایق، و دوباره قدرت اصلی او را گرفت تا، گذاشته شد و هرگز او
پایین تا او را پیریزی کرده در خانه. جراحان فرستاده شد، و او نشسته
حمایت از سر خود را.
او اغلب در روزهایی که رفته بود شنیده می شود، پزشکان دست از بلند
نامحسوس فرد مجروح، و آن را اگر شخص مرده رها.
او برای لحظه ای افتضاح منتظر زمانی که پزشکان ممکن است این دست، بلند، همه شکسته
و کبود، و اجازه دهید آن را به سقوط است.
اول جراحان آمد، و قبل از اقدام به سؤال خود را خواسته، که
او را؟ '' من او را در، آقا، جواب داد: "لیز،
در آنها تمام حال حاضر به نظر می رسید.
«شما، عزیز من؟ تو نمیتونی به مراتب کمتر، حمل، این
وزن من فکر می کنم من می توانم، در زمان دیگری، آقا؛
اما من مطمئن هستم من.
جراح او را با توجه به بزرگ نگاه کرد، و با برخی از شفقت.
با یک صورت قبر زخم بر سر لمس، و سلاح های شکسته، او در زمان
دست.
O! آیا او اجازه دهید آن را رها؟ او مردد به نظر می رسد.
او آن را حفظ نیست، اما گذاشته آن را به آرامی پایین شمع، در زمان، نگاه دقیق تر
آسیب بر روی سر، و در دانش آموزان را از چشم ها.
پس از آن، او به جای شمع و دوباره به دست گرفت.
یکی دیگر از جراح پس از آن در آینده، دو رد و بدل زمزمه، و دوم در زمان
دست.
که نه او اجازه دهید آن را سقوط در یک بار، اما آن را برای مدتی نگه داشته و گذاشته آن را به آرامی
پایین. شرکت به دختر فقیر، گفت:
جراح پس از آن.
او کاملا ناخودآگاه است. او می بیند هیچ چیز و هیچ چیز را می شنود.
همه برای او! آیا او را از خواب بیدار شدن نیست، اگر شما می توانید آن را کمک کند و تنها
حرکت او.
دختر بیچاره، دختر فقیر! او باید به نحو شگفت انگیزی قوی از قلب است، اما
آن را بسیار می شود ترس او قلب خود را بر مرده است.
با او مهربان باش.
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 7
بهتر است به هابیل از قابیل
روز شکستن در Plashwater بند قفل میل شد.
ستاره ها هنوز قابل مشاهده بود، اما نور کسل کننده در شرق بود که نور وجود ندارد
شب.
ماه رفته بود و غبار در امتداد سواحل رودخانه رخنه کرد، دیده می شود از طریق
که درختان ارواح درختان بودند، و آب روح آب بود.
این زمین نگاه طیفی، و به همین ترتیب ستاره های رنگ پریده است: در حالی که سرد تابش خیره کننده شرق،
قیافه ناگویا به گرما، یا رنگ با چشم از آسمان فرو نشستن، ممکن است
به خیره از مرده تشبیه شده اند.
شاید آن توسط Bargeman تنها شد تشبیه، ایستاده در آستانه
قفل است.
خاص، برادلی سنگ مزار نگاه کرد به این ترتیب، هنگامی که هوای خنک آمد، و هنگامی که آن را
گذشت در زمزمه، که اگر آن را زمزمه چیزی ساخته شده است که درختان فانتوم و
آب لرزه - یا تهدید - برای فانتزی ممکن است یا از آن ساخته شده است.
او رویگردان شدید، و قفل درب خانه را سعی کردم.
آن را در داخل بسته شد.
آیا او از ترس من به او گفتم، ضربه زدن.
Riderhood سرکش به زودی roused شد، و به زودی undrew پیچ و به او اجازه دهید وارد
"چرا، T'otherest، من فکر کردم شما بوده است و از دست داده؟
دو شب دور!
من a'most اعتقاد بر این است که شما می خواهم giv "من لغزش، و من تا به حال به خوبی به عنوان نیمی ذهن
به شما در روزنامه آمده for'ard را تبلیغ.
چهره برادلی تاریک در این اشاره شد، که Riderhood تلقی آن را به مصلحت
نرم آن را به تعریف. اما شما، فرماندار، نه شما، او رفت
در، stolidly تکان دادن سر خود را.
برای چه من به خودم بگو arter داشتن خودم را با آن کشش وجود دارد سرگرم
ایده خنده دار، به عنوان یک نوع از بازی اهل تفریح و بازی است؟ چرا، من به خودم می گوید: "من و تو He'sa
افتخار است. "
این چیزی است که من به خودم می گوید. "افتخار دو He'sa من و تو" '
بسیار قابل ملاحظه ای، Riderhood قرار داده به او.
او در باز کردن درب به او نگاه کرد، و او در حال حاضر در او دوباره نگاه کردم (stealthily شده
این زمان)، و در نتیجه به دنبال او بود، از او پرسید که او هیچ تردیدی نیست.
EM، فرماندار شما برای یکی دیگر از 40 باشد، که من قضات، جلو شما را تبدیل شما
ذهن صبحانه، گفت: Riderhood، هنگامی که بازدید کننده خود را نشستم، استراحت چانه خود را بر روی
دست خود را، با چشمان خود را بر روی زمین.
و بسیار قابل ملاحظه ای دوباره ها: Riderhood جعلی به مجموعه ای از مبلمان اندک در
سفارش، در حالی که او صحبت می کرد، نشان می دهد دلیل او را به دنبال داشته باشند.
: بله. من تا به حال خواب بهتر، من فکر می کنم، گفت: "برادلی، بدون تغییر موضع خود را.
من خودم باید آن را توصیه فرماندار، 'موافقت Riderhood.
ممکن است شما به هر حال خشک؟
: بله. من باید یک نوشیدنی می خواهم، گفت: "برادلی، اما بدون ظاهر می شود به حضور بسیار.
Riderhood آقای شیشه خود را، و خود کوزه پر از آب برداشته، و
اداره نوش.
سپس، او را تکان داد لحاف بستر خود و پخش آن را صاف، و برادلی کشیده
خود را بر آن در لباس میپوشید.
Riderhood آقای شاعرانه اظهار که او را از استخوان ها استراحت شب را انتخاب کنید،
در صندلی های چوبی خود را در پنجره را به عنوان قبل از نشست، اما، مانند قبل، دارای جای خواب تماشا
محدود تا زمانی که بود بسیار خواب به نظر برسد.
سپس، او بلند شد و به او نگاه نزدیک، در نور روز روشن، در هر طرف، با
minuteness بزرگ. او به قفل خود را به طور خلاصه آنچه که او
بود دیده می شود.
یکی از آستین خود را از حق دور زیر elber گچ بری، و دومی را به حال یک
RIP خوب در شانه. او به دار آویخته، خیلی تنگ، برای او
پیراهن که همه از گچ بری گردن جمع آوری است.
او در چمن بوده است و او در آب بوده است.
و او خال خال، و من با چه و با که.
Hooroar! '
برادلی خواب طولانی است. در اوایل بعد از ظهر یک بارج آمد.
barges دیگر از طریق، هر دو روش بودند به تصویب رسید قبل از آن، اما قفل، حافظ تنها مورد ستایش قرار داد
این بارج ویژه، اخبار، به عنوان اگر او محاسبه زمان و با برخی از ساخته شده بود
احتیاط.
مردان در هیئت مدیره گفت: او را قطعه ای از اخبار، و در طولانی در سهم خود را در وجود دارد
تصویر را بزرگ تر ببینید. بر آن است. دوازده ساعت پس از در برادلی مداخله بود
دراز کشیدن، زمانی که او برخاست.
نه این که من به آن swaller، گفت: Riderhood، دچار دوبینی در قفل خود را، زمانی که او را دیدم برادلی
بیرون آمدن از خانه، عنوان کرده اید خواب بوده است تمام وقت، پسر!
برادلی به او آمد و نشستن بر روی اهرم های چوبی خود را، و پرسید که چه ساعت بود؟
Riderhood به او گفت: آن را بین دو و سه بود.
زمانی که شما رها خواسته برادلی است.
arter روز به روز بعد، فرماندار 'زودتر نه؟'
یک اینچ زودتر، فرماندار. در هر دو طرف، اهمیت به نظر می رسید متصل
به این سوال امداد.
Riderhood به کاملا petted پاسخ خود گفت: برای بار دوم، و طولانی کردن رول منفی
سر خود، 'N - N - و نه اینچ زودتر، فرماندار.'
آیا من به شما بگویم من به شب که شد؟ خواست برادلی است.
: نه، فرماندار، 'در بازگشت Riderhood، شاد، خوش برخورد و مکالمه
روش، شما به من بگو نه چندان.
اما بسیاری مانند شما به معنای آن را فراموش کرده و به آن است.
چگونه otherways، می تواند شک به سر خود را در مورد آن می آیند، فرماندار؟ '
برادلی "گفت: همانطور که خورشید پایین می رود، من قصد دارم برای رفتن بر روی، '.
آنقدر، 'بازگشت به necessairy بیشتر پک Riderhood.
بیا و از آن داشته باشد، T'otherest.
تشریفات گسترش سفره در آقای Riderhood در حال مشاهده نشده
تاسیس، خدمت از یک چهارم بوشل امر از یک لحظه بود، آن را صرفا
متشکل از تحویل از
وسیع ظرف پخت با سه چهارم از پای گوشت بسیار زیاد در آن، و
تولید دو جیب و چاقو، سفال، لیوان و یک بطری بزرگ قهوه ای
آبجو.
هر دو خوردند و نوشیدند، اما Riderhood بسیار فراوان است.
در ازای صفحات، که انسان صادقانه دو قطعه مثلثی از قطع پوسته
پای آنها گذاشته شد، در داخل بالاترین، روی میز: یکی قبل از خود، و
از سوی دیگر قبل از مهمان خود را.
بر این پلاتر او قرار داده شده، دو قسمت نیکو از محتویات پای، در نتیجه
ترویج منافع غیر معمول به سرگرمی که هر partaker برداشت،
از داخل صفحه خود، و مصرف
آن را با کرایه دیگر او، علاوه بر ورزش در صدد ایجاد یک لخته سفت
استفاده نا مشروع بر دشت جدول، و با موفقیت آنها را با توجه به داخل دهان او در
از تیغه چاقو او، در مورد اول آنها کشویی کردن آن است.
برادلی سنگ مزار قابل ملاحظه ای بی دست و پا در این ورزش بود که سرکش مشاهده
آن است.
به نظر می رسند، T'otherest! او گریه کردم، شما دست خود را کاهش دهد!
اما، احتیاط اومد خیلی دیر شده، برادلی آن را در لحظه gashed.
و چه بد بخت تر بود، در درخواست Riderhood به آن مقید کردن، و در حال ایستاده
نزدیک به او برای این منظور، او دست خود را تحت هوشمند از زخم را تکان داد، و
خون بر لباس Riderhood را تکان داد.
هنگامی که شام، انجام شد و زمانی که چه باقی مانده از پلاتر ها و آنچه باقی ماند
استفاده نا مشروع سفت قرار داده شده است به به پای چه باقی مانده بود، که در خدمت
به عنوان یک سرمایه گذاری اقتصادی برای همه
متفرقه صرفه جویی، Riderhood لیوان را پر از آبجو و نوشیدنی بزرگ را در زمان.
و اکنون او نگاه در برادلی، و با چشم بد.
'T'otherest! hoarsely، او گفت، او سراسر جدول لمس بازوی خود را خم.
این خبر رفته است پایین رودخانه جلو شما است. "
"چه خبر؟
نظر شما چه کسی گفت: "Riderhood، با تکان دادن سر خود، به عنوان اگر او disdainfully
*** ظاهری دور، بدن را برداشت؟ حدس می زنم.
"من در حدس زدن هر چیزی خوب نیست.
"او انجام داد. Hooroar!
شما تا به حال او را agin. او انجام داد.
تشنج و انقباضات پراکنده عضلات صورت برادلی، سنگ مزار، و طنز ناگهانی داغ
که بر آن آغاز شد، نشان داد چه ظالمانه هوش او را لمس کرد.
اما او گفت: حتی یک کلمه، خوب یا بد است.
او تنها در صورت کاهش لبخند زد و بلند و تکیه در پنجره ایستاده بود،
به دنبال از طریق آن. Riderhood او را با چشمان خود را دنبال کرد.
Riderhood بازیگران چشم خود را بر روی خود besprinkled لباس.
Riderhood آغاز شد به هوا بودن بهتر است در یک حدس از برادلی متعلق به
است.
"من تا زمانی که می خواهید استراحت بوده است، گفت: مدرسه، که با مرخصی شما
من دراز بکشم. "خوش آمدید، T'otherest! بود.
پاسخ نواز میزبان خود.
او خود را بدون انتظار برای آن گذاشته بود، و او بر تخت تا باقی ماند
خورشید کم بود.
وقتی که او به وجود آمد بیرون آمد و به ادامه سفر خود، متوجه شد که میزبان خود را انتظار برای او
روی چمن راه بکسل در خارج از خانه است.
هر زمان که ممکن است لازم باشد که من و تو باید هر ارتباط بیشتری داشته باشند
با هم، گفت: "برادلی،" من باز خواهد گشت. خوب شب!
خب، از آنجایی که هیچ بهتر می تواند باشد، گفت: Riderhood، چرخش بر پاشنه خود را، خوب
شب! '
اما او دوباره به عنوان مجموعه ای دیگر تبدیل شده جلو، و افزود: تحت نفس خود را، پس از
او را با گوشه چشم نگاه کردن: شما خواهد شد اجازه می خواهم که اگر warn't آن امداد من به خوبی به عنوان
آمده است.
من شما را تا گرفتن در مسافت یک مایل را در یک کلام، از زمان واقعی خود را تسکین
آن شب در غروب آفتاب، همسر او آمد lounging، در درون یک چهارم از یک ساعت است.
ماندن را پر کنید تا حاشیه بیشترین وقت خود را، اما قرض گرفتن یک ساعت یا بیشتر، به
دوباره بازپرداخت می شود زمانی که او باید با مسکن خود را تسکین، Riderhood فورا به دنبال آن در
آهنگ برادلی سنگ مزار.
او پیرو بهتر از برادلی بود. دعوت از زندگی خود را با زندگی بوده است
انسان یا حیوان رشد نکرده و ضعیف و دزدکی حرکت کردن و سگ و در کمین کسی نشستن، و تماس خود را به خوبی می دانست.
او چنین وادار به ترک خانه قفل به اجرا درخواهد آمد که او نزدیک با
او - است که می گویند، به عنوان نزدیک با او را به عنوان او مصلحت آن را راحت می شود - قبل از
دیگری قفل شده بود منتقل می شود.
مرد او را به عقب نگاه خیلی اغلب به عنوان او رفت، اما هیچ اشاره از او کردم.
او می دانست که چگونه امکان استفاده از زمین و جایی که برای قرار دادن پرچین بین
آنها، و که در آن دیوار، و هنگامی که به اردک، و هنگامی که به رها کردن، و تا به حال یک هزار و هنر
فراتر از مفهوم آهسته برادلی محکوم است.
اما، تمام هنر خود را به یک وقفه، به ارمغان آورد مانند خود برادلی،
تبدیل به یک خط سبز و یا سواری به سمت رودخانه - یک نقطه منفرد اجرا وحشی
nettles، briars، و خاردار و
encumbered با تنه scathed کل ردیف بوته های پرچین درختان قطع شده، در
حومه چوب کوچک - شروع به پله بر این تنه ها و حذف کردن در میان
آنها و پله آنها را دوباره، ظاهرا
به عنوان یک بچه مدرسه ای ممکن است انجام داده اند، اما مطمئنا با هیچ هدف مدرسه، و یا
می خواهم از هدف.
تو از چیست؟ تا؟ گفتم Riderhood، پایین در خندق، و برگزاری پرچین
کمی با هر دو دست را باز کنید. و به زودی اقدامات او ساخته شده ترین
فوق العاده ای پاسخ.
جورج و Draggin! 'گریه Riderhood، اگر او ain'ta رفتن به حمام!
او دوباره به تصویب رسید و در میان تنه درختان دوباره بود، است و در گذشت
سمت آب و آوردن لباس به شیوه روی چمن ها را آغاز کرده است.
برای یک لحظه آن را به حال نگاه مشکوک به خودکشی، مرتب به تصادف تقلبی است.
اما شما می توانید یک بسته نرم افزاری زیر بازوی شما نشد، از میان که چوب، اگر
این بازی خود را گفت: Riderhood.
با این حال امداد رسانی بود که او را زمانی که استحمام کننده پس از یک شیرجه رفتن و چند سکته مغزی
بیرون آمد.
من باید او را در شیوه ای احساس گفت، 'دوست شما از دست دادن تا من تا به حال
پول بیشتری از شما ساخته شده نه.
مستعد در یکی دیگر از خندق (خندق خود را تغییر بود به عنوان مرد او موضع خود را تغییر بود)،
و نگه داشتن از هم جدا آنقدر کوچک پچ پرچین که بیشترین چشم نمی تواند
شناسایی او، Riderhood سرکش نظاره پانسمان استحمام کننده است.
و در حال حاضر به تدریج جای تعجب است که او از جا برخاست، به طور کامل لباس، یکی دیگر از مرد آمد،
و Bargeman نیست.
'AHA! گفت Riderhood. به همان اندازه که شما در آن شب به تن داشت.
متوجه هستم. شما من با شما، در حال حاضر است.
تو عمیق.
اما من می داند عمیق تر است. "زمانی که استحمام کننده به پایان رسید، پانسمان، او
kneeled روی چمن ها، از انجام کاری با دست خود، و دوباره تا با او ایستاده بود
بسته نرم افزاری تحت دستش را.
همه در اطراف او با توجه بزرگ، او سپس به رودخانه رفت
لبه، و آن را تا آنجا پرتاب شود، و در عین حال به آرامی جایی که توان داشت.
این بود تا زمانی که او قطعا بر راه خود را دوباره به عنوان فراتر از یک خم
رودخانه و هم از نظر، که Riderhood درهم از خندق.
در حال حاضر، بود بحث خود را با خود خواهد من foller، و یا باید به من اجازه دهید شما را برای سست
این یک بار، و به ماهیگیری؟
بحث ادامه، او، به عنوان یک اقدام احتیاطی در هر صورت به دنبال آن، و
او دوباره در چشم.
اگر من به شما از دست این یک بار، گفت: Riderhood پس از آن، هنوز هم به دنبال "من می توانم
را تو به من را آمده agin، و یا من می تواند شما را در پیدا کردن یک راه یا دیگری.
اگر من برای رفتن به ماهیگیری، دیگران ممکن است - من به شما اجازه از دست این یک بار، و به
ماهیگیری با آن، او به طور ناگهانی کاهش یافته پیگیری
تبدیل شده است.
مرد بدبخت که او را برای بار منتشر شده بود، اما نه برای مدت طولانی، رفت و در سمت
لندن است.
برادلی از هر صدا را شنید، مشکوک بود، و به هر صورت او را دیدم، اما بود
تحت طلسم که بسیار متداول می افتد بر ریزان خون، و تا به حال هیچ
سوء ظن از خطر واقعی است که باقی مانده بودند در زندگی خود، و آن را در عین حال دارای.
Riderhood های زیادی را در افکار خود بود - شده بود، هرگز از افکار خود را از
شب ماجراجویی از اولین جلسه خود را، اما Riderhood اشغال یک مکان بسیار متفاوت
، از محل تعقیب وجود دارد و
برادلی در درد ابداع معنای بسیاری از اتصالات که در محل به او بوده است.
و از wedging او را به آن است که ذهن خود را می تواند احتمال خود را قطب نما
اشغال هیچ دیگر.
و این یکی دیگر از طلسم که در برابر ریزنده خون برای همیشه تلاش بیهوده است.
پنجاه درب کشف که توسط آن ممکن است وارد وجود دارد.
با درد بی نهایت و حیله گری، او قفل دو و میله چهل و نه تن از آنان، و
50 ایستاده باز نمی بینم.
در حال حاضر، بیش از حد بود، او با حالتی از ذهن نفرین بیشتر پوشیده تر و خسته کننده از
ندامت است.
او تا به حال هیچ پشیمانی، اما بدکار که می توان گفت که کین خواه در خلیج نگه دارید، می تواند فرار کنی
شکنجه آهسته تر مدام انجام عمل بد دوباره و انجام آن
کارآمد.
در اظهارات دفاعی و اعترافات ساختگی از قاتلان، به دنبال
سایه ای از این شکنجه ممکن است از طریق هر دروغی را بگویند ترسیم شده است.
اگر من آن را انجام داده بود ادعا است، آن را قابل تصور است که من را ساخته اند و
این اشتباه؟
اگر من آن را انجام داده بود ادعا، باید من را ترک کرده اند که از محل unguarded که که غلط
و شاهد شرورانه علیه من infamously به عزل؟
دولت که بدبخت که به طور مداوم نقاط ضعف در جرم و جنایت خود را می یابد، و
می کوشد تا آنها را تقویت زمانی که آن را غیر قابل تغییر است، یک دولت است که تشدید
جرم با انجام عمل از هزار نفر
زمان محلی شما به جای آن از یک بار، اما آن دولت است، بیش از حد، که tauntingly بازدیدکننده داشته است جرم
بر طبیعت عبوس مصر با سنگین ترین مجازات خود را در هر زمان.
برادلی toiled در زنجیر، به شدت به این ایده از نفرت و انتقام خود را، و
فکر او ممکن است هر دو در از بسیاری جهات بهتر از راه گرفته بود سیرچشم.
ابزار ممکن است بهتر، نقطه و در ساعت ممکن است بهتر
برای خمیر یک مرد را از پشت در تاریکی، در آستانه از رودخانه بود، به خوبی
به اندازه کافی است، اما او باید بلافاصله از کار افتاده شده است، در حالی که او ضبط شده بود و
ضارب او، و به همین ترتیب، برای پایان دادن به قبل از
احتمال کمک آمد، و از شر او، او با عجله شده بودند به عقب به پرتاب
رودخانه قبل از زندگی به طور کامل از او را مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
حالا اگر آن را دوباره می تواند انجام شود، باید آن را نمی شود به طوری انجام می شود.
سر خود را زیر آب برگزار شده بود در حالی که.
فرض اولین ضربه صحت بوده است.
او به ضرب گلوله کشته شده بود. او خفه شده بود.
فرض کنید به این ترتیب، این راه، راه دیگری است.
فرض کنید هیچ چیز به جز بند و زنجیر رها شدن از یک ایده، که به اجبار به
غیر ممکن است. مدرسه بازگشایی روز بعد.
دانش پژوهان شاهد کمی و یا بدون تغییر در چهره استاد خود را، برای آن همیشه عینک خود را
به آرامی کار بیان. اما، به عنوان درس او را شنید، او همیشه
انجام عمل و انجام آن بهتر است.
او با قطعه خود را از گچ تخته سیاه قبل از نوشتن بر روی آن مکث، او
فکر نقطه، و اینکه آیا آب های عمیق تر و سقوط راست،
کمی بالاتر، و یا کمی پایین پایین.
او نیمی از ذهن برای رسم یک خط یا دو بر هیئت مدیره، و خود را نشان می دهد آنچه که او
بنا شده است.
او این کار را انجام دوباره و بهبود در روش، در نماز، در ذهنی خود را
حساب، از طریق پرسش خود را، در تمام طول روز است.
چارلی Hexam استاد بود در حال حاضر، در یکی دیگر از مدرسه، تحت رسیدگی دیگر سر.
شام بود، و برادلی قدم زدن در باغ خود را از پشت یک کور توسط مشاهده
خانم کمی ملایم Peecher، که در اندیشه ارائه وام او را به او
نمک بوییدن آن از جهت سردرد، وقتی که مریم
آن، در حضور وفادار برگزار شد، بازوی او.
: بله، آنه ماری؟ 'آقای Hexam جوان، اگر شما، خانم،
آمدن به آقای سنگ مزار.
ماری آن "بسیار خوب، آنه ماری. باز هم برگزار شد تا بازوی او.
شما ممکن است صحبت می کنند، آنه ماری؟
آقای سنگ مزار آقای Hexam جوان را به خانه اش beckoned، خانم، و او در رفته
خود را بدون انتظار برای جوان آقای Hexam به آمده، و در حال حاضر او بیش از حد رفته است،
خانم، است و در را بست. "
با تمام قلب من، ماری آن. مجددا بازو تلگرافی ماری آن کار می کرد.
چه، آنه ماری؟
آنها باید آن را مبهم و تاریک، دوشیزه Peecher، برای کور اطاق نشیمن،
و نه از آنها را می کشد.
حسابداری وجود دارد، خوب Peecher خانم با آه کمی غمگین گفت که او
سرکوب توسط تخمگذار دست خود را شسته و رفته boddice روشمند خود، حسابداری وجود دارد
برای سلیقه ها، مری آن.
چارلی، از ورود به اتاق تاریک، متوقف کوتاه زمانی که او را دیدم دوست قدیمی خود را در آن
سایه زرد. '، Hexam بیا، بیا شوید.'
چارلی پیشرفته را به دست که به او برگزار شد، اما دوباره متوقف شد، کوتاه
از آن است.
سنگین، چشم خون و مدرسه، به صورت خود را با افزایش
تلاش، نگاه خود را از بررسی ملاقات کرد. آقای سنگ مزار، ماده چیست؟
"ماده؟
کجا؟ آقای سنگ مزار، این خبر را شنیده اید؟
این خبر در مورد شخص آقای یوجین Wrayburn؟
که او کشته شود؟ "
او مرده است، پس! بانگ زد بردلی. ایستاده Hexam جوان به دنبال او، او را
لب خود را با زبانش مرطوب اتاق، نگاه، نگاه سابق خود
مردمک چشم، و نگاه کردن.
من از خشم شنیده می شود، گفت: "برادلی، در تلاش برای محدود کار خود را به دهان، اما از
من تا به حال در پایان از آن شنیده نشده است. '
شما کجا بودید، گفت: "پسر، پیشبرد یک گام به او به عنوان صدای او را کاهش داد، زمانی که آن را
انجام می شود؟ را متوقف کنید!
من که بخواهید.
به من نگویید. اگر شما را مجبور به اعتماد به نفس خود را بر من، آقای
سنگ مزار، من به هر کلمه ای از آن است. ذهن!
را اطلاع می دهد.
من به آن، و من منصرف شما. من!
موجودی رنجور به نظر می رسید به رنج می برند، بشدت تحت این چشم پوشی است.
هوا متروک تنهایی مطلق و کامل بر او افتاد، مثل قابل رویت
سایه. '،' گفت: این برای من صحبت می کنند، شما نمی
پسر.
اگر شما، شما آن را در خطر خود را انجام دهد.
من می خواهم برای قرار دادن خودخواهی خود را قبل از شما، آقای سنگ مزار - پرشور خود را،
خودخواهی، خشونت آمیز و غیر قابل کنترل - به شما نشان دهد که چرا من نمی توانم، و به همین دلیل من کار خواهم کرد،
چیزی بیشتر برای شما. '
او در Hexam جوان نگاه کرد اگر او به عنوان یک محقق با در انتظار بودند
درسی که او به قلب می دانست و بود مرگبار ها خسته می شدند.
اما او حرف آخر خود را به او گفته بود.
اگر شما تا به حال هر بخش - من نمی گویم چه - در این حمله، دنبال پسر؛ و یا اگر شما
می دانم هر چیزی در مورد آن - من نمی گویم چه - و یا اگر شما می دانید که این کار را کرد - من به هیچ
- نزدیک تر است به شما صدمه به من است که می شود را ببخشند هرگز.
شما می دانید که من تو را با من به اتاق های خود را در معبد در زمان من به او گفتم من
به نظر او، و خودم را برای به نظر من از شما مسئول است.
شما می دانید که من تو را با من گرفت وقتی که من از او مراقبت با در نظر گرفتن دوره نقاهت من
خواهر و آوردن او را به حواس خود شما می دانید که من خودم را به صورت مختلط
با تو، همه از طریق این کسب و کار، در ها تمایل خود را به ازدواج با خواهر من است.
و چگونه آیا می دانید که، به دنبال به پایان می رسد خود را از خلق و خوی خشن خود، شما را ندارند
گذاشته شد من به شک باز؟
این است که قدردانی خود را به من، سنگ مزار آقای؟
برادلی نشست به دنبال قبل از او به طور پیوسته در هوا خالی است.
همانطور که اغلب به عنوان Hexam جوان متوقف شد، او چشمان خود را نسبت به او تبدیل شده است، به عنوان اگر منتظر او بودند
او با درس، و آن را انجام داده است.
همانطور که اغلب به عنوان پسر از سر گرفت، برادلی صورت ثابت خود را از سر گرفت.
من می خواهم با شما، آقای سنگ مزار ساده باشد، جوان Hexam گفت: تکان داد
سر در یک روش نیمه تهدید در سایت، به دلیل این هیچ زمان برای تحت تاثیر قرار نمی دانند
چیزهایی که من نمی دانم - به جز برخی از
چیزهایی که در آن ممکن است بسیار برای شما امن است، اشاره دوباره.
منظورم این است که اگر شما یک استاد خوب بود، من دانش آموز خوبی بود.
من انجام داده اند به شما مقدار زیادی از اعتبار، و در بهبود شهرت خود من بهبود یافته
مال شما کاملا به همان اندازه است. بسیار خوب پس.
شروع در شرایط مساوی، من می خواهم قبل از شما را چگونه به شما نشان داده اند خود را
قدردانی برای من، برای انجام همه من می توانم برای پیشبرد خواسته های خود را با اشاره به من
خواهر.
شما از من که با من دیده می شود به خطر بیافتد، تلاش برای مقابله با این آقای
یوجین Wrayburn. اولین چیزی که شما انجام داده اند.
اگر شخصیت من، و من در حال حاضر شما رها کردن، به من کمک کند از آن، آقای سنگ مزار،
رستگاری است به من، و نه به شما نسبت داده می شود.
به لطف شما!
پسر توقف دوباره، او رفت چشمان او دوباره.
"من می خواهم، آقای سنگ مزار، آیا شما نگران باشد.
من می خواهم به پایان، و من به شما گفت که قبل از پایان است.
در حال حاضر، شما می دانید داستان من است.
شما به خوبی آگاه است که من، که من آن را تا به حال بسیاری از معایب به پشت سر من ترک
در زندگی است.
شما از من شنیده ذکر پدرم، و شما به اندازه کافی آشنا
واقع که خانه ای که از آن من، که من ممکن است بگویند، فرار، ممکن است بیشتر
1 معتبر تر از آن بود.
پدرم فوت کرد و سپس آن را ممکن است قرار است که من به احترام بود
نسبتا واضح است. شماره
سپس خواهر من آغاز می شود.
او به عنوان با اطمینان صحبت می کرد، و با کل نبود از هر رنگ مبارزه با داستان خود را در
گونه، اگر هیچ وقت قدیمی نرم شدن پشت سر او وجود دارد.
شگفت انگیز نیست، هیچ کدام خود را در قلب تو خالی خالی بود.
آنچه وجود دارد، اما خود، خودخواهی به پشت آن را ببینید؟
وقتی که من خواهر من صحبت می کنند، من devoutly آرزو می کنم که شما تا به حال او، سنگ مزار آقای ندیده است.
با این حال، شما او را، و این که در حال حاضر بی فایده است.
من در شما در مورد او محرمانه است.
شخصیت خود را به شما توضیح دادم، و اینکه او چگونه برخی از خیالی مسخره interposed
مفاهیم در راه ما به عنوان محترم بودن که من سعی کردم.
شما در عشق با او سقوط کرد، و من تو را با تمام قدرت من طرفدار.
او را وادار به نفع شما، و بنابراین ما را به برخورد با این آقای آمد
یوجین Wrayburn.
در حال حاضر، آنچه شما انجام می شود؟ چرا خواهر من، شما در حال توجیه
بصورتی پایدار و محکم بر علیه شما از اول به طول بکشد، و شما را در اشتباه قرار داده شده دوباره!
و چرا شما آن را انجام داده؟
از آنجا که، آقای سنگ مزار، شما در تمام احساسات خود را خیلی خودخواه و غیره متمرکز
بر خودتان است که شما یک فکر مناسب بر من ارزانی نیست.
محکومیت سرد که با آن پسر انجام گرفت و موضع خود را برگزار کرد، می توانست
مشتق شده از هیچ معاون دیگر در طبیعت انسان است.
از آن است، او رفت، در واقع با اشک، همراه شرایط فوق العاده در
زندگی من، که هر تلاش من در جهت احترام کامل را توسط مانع
کسی دیگری را از طریق هیچ تقصیر من!
با انجام آنچه که من قبل از شما قرار داده محتوا نیست، شما اسم من را بکشید
بد نامی از طریق کشیدن sister's من - که شما کاملا مطمئن به انجام این کار، اگر من
سوء ظن هر گونه پایه و اساس در همه - و
بدتر شما را به اثبات می شود، سخت تر از آن خواهد بود برای من به خودم جدا از بودن
با شما در ذهن مردم همراه است.
وقتی که او چشمانش را خشک کرده بود و هق هق بیش از صدمات خود را heaved، او شروع به حرکت به سمت
درب.
با این حال، من را ساخته اند تا ذهن من است که من در مقیاس قابل احترام تبدیل خواهد شد
جامعه، و نمی شود توسط دیگران کشیده است.
من با خواهر من نیز با شما انجام می شود.
از آنجا که او اهمیت بسیار کمی برای من به عنوان مراقبت از هیچ چیزی برای تضعیف احترام من،
او باید راه خود را بروید و من برای من خواهد رفت.
چشم انداز من بسیار خوب است، و منظور من به دنبال آنها به تنهایی.
آقای سنگ مزار، من نمی گویم که چه چیزی شما را بر وجدان خود را کردم، من نمی دانم.
هر چه بر آن نهفته است، من امیدوارم که شما عدالت حفظ عرض و روشنی از
من و دلداری به طور کامل تبرئه همه آنها به جز خودتان.
من امیدوارم که قبل از سال های بسیاری، استاد در مدرسه در حال حاضر من به موفقیت،
و معشوقه یک زن مجرد، هر چند چند سال بزرگتر از من، من ممکن است
حتی با او ازدواج کند.
اگر هر راحتی را به شما می دانم آنچه در نظر دارد ممکن است در کار کردن با نگه داشتن خودم
در مقیاس جامعه به شدت محترم، این طرح در حال حاضر
روز اتفاق نه افتاده است به من.
در نتیجه، اگر شما احساس داشتن من زخمی، و میل به
برخی از غرامت کوچک، من امیدوارم که شما فکر می کنم که چگونه احترام شما ممکن است
خود و اندیشیدن وجود بد خود را.
عجیب بود که مرد بیچاره، باید به این شدت به قلب؟
شاید او پسر به قلب گرفته بود، برای اولین بار، از طریق برخی از سال های طولانی پر زحمت؛
شاید او این موضوع را از طریق همان سال خرحمالی خود را روشن ارتباط
با نگران روشن تر و بیشتر
روح از خود را، شاید یک شباهت خانوادگی از چهره و صدای بین
پسر و خواهر او، او را smote سخت در اندوه خود را از دولت کاهش یافته است.
به همین دلیل هر کدام که یا برای همه، او drooped سر اختصاص داده شده خود را که پسر بود
رفته، و با هم روی زمین کاهش و به التماس افتادند، با کف دست خود را
دست تنگ clasping معابد گرم خود، در
بدبختی غیر قابل توصیف، و توسط یک قطره اشک تنها unrelieved.
Riderhood های سرکش مشغول رودخانه در آن روز بوده است.
او با توجه و دقت مداوم در شب گذشته صید شده بود، اما نور کوتاه بود،
و را به طور ناموفقی در صید کرده بود.
او دوباره در آن روز با شانس صید کرده بود، و خانه ماهی خود را به انجام بود
Plashwater بند میل، قفل خانه در یک بسته نرم افزاری.
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 8
چند دانه فلفل
خیاط زنانه عروسک رفت به محل کسب و کار از Pubsey و شرکت در خیابان
مری تبر، پس از شانس به او افشا شده بود (او تصور) سخت و
شخصیت ریاکارانه آقای Riah.
او اغلب کار خود را در کلاهبرداری و رفتار آن ارجمند موعظه
تقلب، اما خرید کمی خود را در جاهای دیگر، و زندگی منزوی زندگی می کردند.
پس از مشورت با خودش، او تصمیم گرفت به قرار دادن لیز Hexam در او
محافظت در برابر پیر مرد، با این استدلال که ناامیدی از پیدا کردن او را از
آمد بر او خیلی زود به اندازه کافی.
بنابراین، در ارتباطات خود را با دوستان خود را توسط نامه، او در این مورد ساکت بود
تم، و عمدتا در backslidings فرزند بد او گشاد، که هر
روز افزایش یافت بدتر و بدتر است.
آیا پسر بدجنس قدیمی، خانم رن به او می گویند، با انگشت شهادت شوم، نظر شما
من مجبور به فرار از شما، بعد از همه، به شما خواهد شد و سپس شما را به بیت تکان،
خواهید بود و هیچ کس انتخاب کنید تا به قطعه وجود دارد!
در این foreshadowing از مرگ متروک، پسر قدیمی ستمکار ناله و
شیون و جیغ و داد کردن و می نشست و تکان دادن خود را به پایین ترین ارواح پایین، تا زمان از جمله
او می تواند خود را از خانه تکان دهنده
و تکان دادن یکی دیگر از threepennyworth به خود است.
اما مرده یا مرده مست و هوشیار (او به مانند یک گشت و گذار کوتاه نیستی که او دست کم زنده در آمده بود
حالت دوم)، آن را همواره در وجدان مترسک فلج بود که
او پدر و مادر تیز خود را برای شصت خیانت بود
threepennyworths رم، که همه رفته بودند، و هشیاری خود را
infallibly خود را پس از آن را انجام داده، دیر یا زود تشخیص دهد.
همه چیز در نظر گرفته شده، بنابراین، علاوه بر ساخته شده از وضعیت بدن خود را به
دولت از ذهن خود، بستر که در آن عروسک آقای reposed به معنی بستری از گلهای رز بود که از آن
گل ها و برگ ها به طور کامل پژمرده بود،
ترک او را به بر خار و ساقه دراز می کشید.
در یک روز خاص خانم رن به تنهایی در محل کار خود بود، با مجموعه ای خانه باز برای
خنکی، و چرخش کوچک در صدای شیرین آهنگ غمگین کننده کوچک است که ممکن است
شده اند آهنگ عروسک بود
پانسمان، bemoaning شکنندگی و meltability از موم، هنگامی که آنها باید به او
فاش کردن بر روی پیاده رو ایستاده نگاه به او، اما آقای Fledgeby.
"من فکر می کردم آن را به شما؟ گفت: Fledgeby، در آینده در دو مرحله.
شما؟ خانم رن retorted.
و من فکر کردم آن را به شما بود، مرد جوان.
کاملا تصادفی است. شما اشتباه ندارد، و من اشتباه نکنم.
چگونه باهوش ما هستند! '' خوب، و حال شما چطور است؟ گفت: Fledgeby.
من تقریبا به طور معمول، آقا، خانم رن در جواب.
"پدر و مادر بسیار تاسف باری از زندگی من و حواس کودک بسیار بد نگران شده است. '
چشمان کوچک Fledgeby باز چنان پهن است که آنها ممکن است برای عادی به اندازه تصویب
چشم ها، به عنوان او در مورد او را برای شخص بسیار جوان خیره شد که او تصور می شود
سوال.
اما شما پدر و مادر نیست، گفت: "خانم رن، و در نتیجه آن بدون استفاده از صحبت با
شما بر موضوع خانواده - برای چه من به نسبت و شرافت و اسم و به نفع؟
آقای Fledgeby پاسخ داد: "به مایل به آشنایی خود را،.
خانم رن، متوقف کردن موضوع خود را به نیش می زنند، بسیار آگاهانه به او نگاه کردند.
هرگز یکدیگر را ملاقات کنیم در حال حاضر، گفت: Fledgeby؛ ما؟
نه، گفت: "خانم رن، سفت کردن کلمه.
بنابراین من تا به حال ذهن، به دنبال Fledgeby، می آیند و از بحث با شما در مورد
dodging دوست، فرزند اسرائیل پس او به شما آدرس من کرد؟ "پرسید:
خانم رن.
من آن را از او، گفت: Fledgeby، با لکنت.
شما به نظر می رسد به یک معامله خوب از او، اظهار داشت: "خانم رن، با بی اعتمادی زیرک.
یک معامله خوب است او را به شما به نظر می رسد، با توجه به.
Fledgeby "گفت: بله، من،. "با توجه به.
شما نمی پرسید خیاط زنانه، خم شدن بیش از عروسک که هنر او بود
اعمال انجام interceding با او رتبهدهی نشده است؟ "
نه، گفت: Fledgeby، تکان دادن سر خود.
"لا! با او interceding این همه زمان، و چسبیده به او همچنان گفت: "دوشیزه
رن، با کار خود مشغول است. چسبیده به او کلمه ای است، گفت:
Fledgeby.
خانم رن شغل خود را را با هوا متمرکز پیگیری می کند، و، پس از خواسته
فاصله صنعت خاموش: "آیا شما در ارتش؟
دقیقا همان نیست، گفت: Fledgeby، به جای این سوال flattered.
"نیروی دریایی؟ خواسته دوشیزه رن. 'N - نه، گفت: Fledgeby.
او این دو منفی، واجد شرایط به عنوان اگر او در هر دو سرویس کاملا نیست، اما
تقریبا در هر دو بود. بعد از آن شما؟ خواهان خانم رن.
من آقا هستم، هستم، گفت: Fledgeby.
اوه! موافقت جنی، screwing تا دهان خود را با ظاهر بودن محکومیت آن شخص است.
بله، تا مطمئن شوید! که حساب داشتن وقت زیادی
برای دادن به interceding.
اما تنها به فکر می کنم چقدر مهربان و دوستانه آقا شما باید باشد!
آقای Fledgeby یافت که او و اسکیت به دور هیئت مدیره مشخص شده خطرناک، و بهتر
برش دادن یک مسیر تازه است.
'اجازه به عقب بر گردیم به dodgerest داجرز، گفت: "او.
او تا در مورد دوست خود را به دختر خوش تیپ؟
او باید جسم داشته باشد.
جسم خود را؟ 'متعهد می گویند، آقا، من مطمئن هستم!
بازگشت خانم رن، composedly.
او نمی خواهد اذعان کرد که در آن او رفته است، گفت: Fledgeby. و فانتزی که من
باید می خواهم یکی دیگر از نگاه به او داشته باشند. حالا من می دانم که او می داند که در آن او از دست رفته است.
"نمی توانم متعهد به گفتن نیست، آقا، من مطمئن هستم!
خانم رن دوباره بازگشت. و شما می دانید که او رفته است، hazarded
Fledgeby. نمی توانم متعهد به گفتن نیست، آقا، واقعا،
پاسخ خانم رن.
چانه کمی عجیب و جالب نگاه آقای Fledgeby را با چنین دردسر baffling ملاقات کرد، که
آقا حاضر برای برخی از زمان در از دست دادن این بود که چگونه برای از سرگیری بخشی شگفت انگیز خود را در
گفت و گو.
در طول گفت: «خانم جنی - که نام و نام خانوادگی خود را، اگر من این کار را نکنید!
اشتباه؟ '
احتمالا شما اشتباه نیست، آقا، "پاسخ سرد بود خانم رن؛ دلیل این که شما تا به حال آن را در
بهترین اقتدار. معدن، شما می دانید.
'خانم جنی!
به جای از بالا آمدن و بودن مرده، اجازه دهید بیرون می آیند و زنده نگاه کنید.
آن را بهتر خواهیم پرداخت، من به شما اطمینان دهم، گفت: Fledgeby، اهدای چشمک زدن inveigling
یا دو بر خیاط زنانه است.
شما بهتر آن به کار پرداخت.
"شاید، خانم جنی گفت، برگزاری عروسک خود را در طول بازو، و تفکر انتقادی
فکر اثر هنری خود را با قیچی های خود را بر روی لب های او و سر او
پرتاب به عقب، تا اگر علاقه او غیر روحانی وجود دارد،
و نه در گفتگو. "شاید شما معنای خود، مرد جوانی را توضیح دهد،
است که در یونانی به من - شما باید یکی دیگر از لمس رنگ آبی در پیرایش خود را داشته باشند،
هموطنان عزیز باشد. '
پس از سخن گفتن آخر به مشتری عادلانه خود را خطاب به خانم رن اقدام به قطع در
برخی از تکه های آبی که قبل از ذخیره کردن او، در میان قطعاتی از همه رنگ، و
بروید سوزن از کلاف ابریشم آبی.
نگاه در اینجا، گفت: "Fledgeby - آیا شما حضور؟
من حضور، آقا، خانم رن در جواب، بدون کوچکترین ظاهر بنابراین
انجام می دهند.
"یکی دیگر از لمس رنگ آبی در پیرایش خود را، عزیز من. '
Fledgeby، و نه با شرایط زیر دلسرد خوب، در اینجا نگاه کنید، گفت:
که او خود به دنبال گفتگو.
اگر شما حضور -
(آبی روشن، شیرین من بانوی جوان، اظهار داشت خانم رن، در تن با نشاط،
'به بهترین وجه روشن و فر کتانی مناسب است.)
من می گویم، اگر شما شرکت، اقدام Fledgeby، آن خواهیم پرداخت بهتر در این راه.
خواهم در یک شیوه ای میدان منجر به آسیب خرید و زباله های خود را از Pubsey و شرکت
در یک قیمت اسمی و یا حتی آن را برای هیچ چیز.
'AHA! فکر خیاط زنانه است.
اما تو میدان، چشم کوچک نیست، که من پاسخ شما را متوجه نشدم
Pubsey و شرکت بعد از همه! چشمان کوچک، چشم کوچک شما بیش از حد
حیله گری توسط نصف.
دنبال Fledgeby: "و من آن را اعطا، '،' است که برای دریافت بیشتر از شما
مواد برای هیچ چیز ارزش در حالی که شما، خانم جنی؟
شما می توانید آن را در اختیار داریم، خیاط زنانه با گره دانستن بسیاری از بازگشت، که
آن را همیشه به خوبی به ارزش در حالی که من به پول.
در حال حاضر، گفت: Fledgeby تایید، شما در حال پاسخ دادن به یک هدف معقول است.
در حال حاضر، شما بیرون می آید و به دنبال زنده!
پس من را خیلی آزاد، خانم جنی، به ارائه سخن گفتن، که شما و یهودا بودند بیش از حد
ضخامت با هم به طول انجامد.
شما نمی توانید به صمیمی با چنین فایل عمیق به عنوان یهودا بدون شروع به دیدن آمده است
کمی راه را به او، شما می دانید، Fledgeby با چشمک گفت.
"من باید خود، 'می کنند! این خیاط زنانه باز گشتند، با چشمان خود را بر کار او، که ما
دوستان خوب در حال حاضر است. "من می دانم شما دوستان خوب
حال حاضر، گفت: Fledgeby.
"من همه چیز در مورد آن می دانیم. من باید می خواهم به پرداخت یهودا، نه
اجازه او را به راه های عمیق خود را در همه چیز.
در بسیاری از چیزها او به آن توسط قلاب و یا توسط کلاه بردار است، اما - همه چسبیدن به آن - don't به او اجازه دهید
راه های عمیق خود را در همه چیز. که بیش از حد است.
آقای Fledgeby این با برخی از صفحه نمایش گرما خشمگین گفت، اگر او به عنوان مشاور در
علت فضیلت. چگونه می توانم جلوگیری از راه خود او داشتن؟
خیاط زنانه آغاز کرد.
Fledgeby به راه های عمیق، من به آن نامیده می شود، گفت:. - خود را عمیق راه او، در هر چیزی؟ '
Fledgeby: "من به شما بگویم، گفت:. "من دوست دارم به شنیدن آن را از شما بخواهند، زیرا این
به دنبال زنده است.
این چیزی است که من باید انتظار داشت که برای پیدا کردن در یکی از درک دانا است.
در حال حاضر، رک و راست. ''؟ 'گریه خانم جنی.
من گفتم، در حال حاضر با صراحت، آقای Fledgeby توضیح داد، کمی را.
اوه-H 'من باید خوشحالم که با دسیسه متقابل خنثی کردن او،
احترام به دختر خوش تیپ، دوست شما است.
او به معنای چیزی وجود دارد. یهودا به معنی شما ممکن است بر آن بستگی دارد،
چیزی وجود دارد. او دارای انگیزه و البته انگیزه خود را
انگیزه تاریک است.
در حال حاضر، هر چه انگیزه خود را، این لازم برای motive' خود - سازنده آقای Fledgeby
قدرت بودند برابر با اجتناب از برخی از حشو قبیح - که باید آن را
نگهداری از من، آنچه که او با او انجام می شود.
بنابراین من آن را به شما، که می دانند: چه شده است که با او انجام می شود؟
سوال من ندارد. و این است که درخواست زیاد است، زمانی که شما
درک است که آن را خواهد پرداخت؟ "
خانم جنی رن، که چشم خود را بر مسند ریخته بود و دوباره پس از گذشته او
وقفه، نشسته در نظر گرفتن آن، سوزن در دست، اما کار نمی کند، برای برخی از لحظات.
او سپس سریع از سر گرفت کار خود را، و گفت: با نگاه یک وری از چشم و چانه خود را
در آقای Fledgeby: D'شما کجا زندگی می کنند؟
آلبانی، Piccadilly، 'پاسخ Fledgeby.
وقتی شما در خانه است؟ "هنگامی که شما را دوست دارم.
زمان صبحانه؟ گفت: جنی، در خود را به شیوه ای abruptest و کوتاه ترین است.
بهتر زمان در روز است، گفت: Fledgeby.
من در بر تو به فردا مرد جوان نگاه کنید.
آن دو خانم، با اشاره به عروسک، 'یک انتصاب در باند خیابان ده
دقیقا.
وقتی که من کاهش یافته است 'EM وجود دارد، من رانندگی به دور است.
با خنده کمی عجیب و غریب، خانم جنی به چوب زیر بغل، چوب خود را به عنوان او اشاره کرد
equipage.
این است که به دنبال زنده در واقع! 'گریه Fledgeby، افزایش است.
شما علامت گذاری به عنوان
گفت: من به شما قول می دهم هیچ چیز، 'عروسک' خیاط زنانه است، dabbing دو تن دافغانستان برشنا او را با
سوزن خود را، تا اگر او را از هر دو چشم خود را.
"نه نه.
من درک می کنم، 'به بازگشت Fledgeby. آسیب و ضایعات سوال خواهد بود
حل و فصل 1. آن را باید به پرداخت نمی کنید باشد
ترسم.
روز خوب، خانم جنی "روز خوب، مرد جوان است. '
از prepossessing آقای Fledgeby فرم خود خارج کرد و خیاط زنانه کوچک، قطع
و برش و دوخت، و دوخت و برش و قطع، کاهش به کار
نرخ بزرگ، غرق در افکار و غرغر تمام وقت.
مه آلود، مبهم، مبهم. آیا می توانید آن را نشده است.
چشم های کوچک و گرگ در یک توطئه؟
و یا کمی چشم و گرگ در برابر یکدیگر
آیا می توانید آن را نشده است. فقیر لیز من، آنها هر دو طرح داشته باشند
بر علیه شما، یا راه؟
آیا می توانید آن را نشده است. کوچک Pubsey چشم ها، و شرکت گرگ است؟
آیا می توانید آن را نشده است. به شرکت و همکاری Pubsey Pubsey واقعی؟
Pubsey کاذب به شرکت و همکاری Pubsey؟
آیا می توانید آن را نشده است. چشم کوچک چه گفت؟
"در حال حاضر، صراحت" آه!
با این حال جهش گربه، او دروغگو است.
که باعث می شود که در حال حاضر است، اما شما ممکن است به رختخواب در آلبانی،
Piccadilly، که با بالش خود، مرد جوان!
لذا دوباره خیاط زنانه کوچک dabbed چشم خود را به طور جداگانه، و ساخت
یک حلقه در هوا نخ او را و ماهرانه آن ابتلا به یک گره با سوزن خود را،
به چله او را مقرون به صرفه به نظر می رسید.
برای ترور قرار گرفته توسط عروسک آقای آن شب هنگامی که پدر و مادر کمی نشسته
عمیقا مراقبه بر کار او، و وقتی که او تصور خود را یافت، به عنوان
او اغلب به عنوان تغییر نگرش او، و یا
چشم خود را نسبت به او تبدیل شده است، هیچ نام کافی وجود دارد.
علاوه بر آن هر زمان که او عادت خود را به تکان سر خود را که در آن پسر رنجور قدیمی بود
لحظه چشم خود را به عنوان لرزیدند و به او را تکان داد.
چه چیزی محبوب به نام 'لرزد در نیروی کامل بر او آن شب،
و نیز آنچه که محبوب به نام "وحشت، او را به حال هم بسیار بد از آن؛
که ساخته شده بود و بهتر است توسط خود را تا
اندوهناک به عنوان غالبا به زاری شصت threepennorths.
این جمله ناقص در همه قابل فهم به عنوان یک اعتراف نیست، بلکه صدایی
مانند نظم عظیم الجثه برای درم، او را به مشکلات جدید با occasioning به ارمغان آورد
پدر و مادر خود را به او حمله با چنگال در در بیش از
معمولا به شیوه ای خشمگین، و او را پایمال کردن با سرزنش تلخ.
چه زمان بد برای آقای عروسک بود، نمی تواند به شکست یک زمان بد برای عروسک '
خیاط زنانه.
با این حال، او هشدار در صبح روز بعد بود، و به باند خیابان سوار و پیاده کردن
دو خانم در نهایت ادب، و سپس کارگردانی equipage خود را به انجام او را به آلبانی.
وارد راهرو خانه که در آن اتاق آقای Fledgeby را، او
بانوی ایستاده در لباس سفر، نگه داشتن در دست او است - همه چیز یافت
در جهان است - کلاه آقا.
"شما می خواهید؟ گفت:" خانم به شیوه ای استرن.
من می خواهم تا از پله ها به آقای Fledgeby. 'شما می توانید که در این لحظه انجام دهد.
یک نجیب زاده با او وجود دارد.
من منتظر آقا. کسب و کار او با آقای Fledgeby
به زودی معامله می شود، و سپس شما می تواند بالا برود. تا نجیب پایین می آید، شما باید
صبر در اینجا.
در حالی که صحبت کردن، و پس از آن، خانم watchfully بین او و نگهداری
راه پله، تا در صورت آماده به مخالفت با او رفتن، با زور.
بانوی قد او را با دست متوقف، و به دنبال mightily
تعیین می کند، خیاط زنانه ایستاده بود هنوز. خوب؟
چرا گوش می کنید؟ پرسید: خانم.
من گوش دادن نیست، گفت: خیاط زنانه. چه را می شنوید؟ "پرسید: خانم،
تغییر عبارت او.
آیا این یک نوع spluttering در جایی گفت: "خیاط زنانه، با پژوهنده
نگاه کنید. Fledgeby آقای خود را در دوش حمام، شاید، '
اظهار داشت خانم، لبخند است.
و کسی ضرب و شتم یک فرش، من فکر می کنم؟ "فرش" آقای Fledgeby، من به جرات گفت، 'پاسخ
بانوی خندان.
خانم رن تا به حال چشم خوب برای لبخند، به خوبی به آنها عادت کرده اند در
بخشی از دوستان جوان خود را، اگر لبخند خود را عمدتا فرار کوچکتر از در طبیعت است.
اما او به حال مفرد لبخند که بر چهره این بانوی ندیده است.
این منقبض سوراخ های بینی او باز به شیوه ای قابل توجه، و لب های او قرارداد
و ابرو است.
این لبخند از لذت بود، هر چند از نوع شدید که خانم رن فکر
او ترجیح می دهند که نه خودش لذت بردن از آن در آن راه.
خوب! گفت: "خانم، تماشای او.
حالا چه؟ '' من امیدوارم که هیچ چیز این موضوع وجود دارد! گفت:
خیاط زنانه. "کجا؟" بانوی پرسید.
من نمی دانم از کجا، گفت: "خانم رن، خیره در مورد او.
اما من صداهای عجیب و غریب شنیده ام هرگز. آیا شما فکر می کنید من بهتر تماس بگیرید بود
کسی؟ '
"من فکر می کنم شما تا به حال بهتر است، بازگشت بانوی با یک اخم معنی دار، و طراحی
نزدیک تر است.
در این تذکر، خیاط زنانه واگذار ایده، و ایستاده بود نگاه کردن به خانم به عنوان
سخت خانم به او نگاه کرد.
در عین حال خیاط زنانه با تعجب گوش به صداهای عجیب و غریب که هنوز
ادامه داد، و خانم گوش بیش از حد، اما با خنکی است که در آن هیچ اثری وجود ندارد
شگفتی.
بلافاصله پس از آن، آمد کوبیدن و کوبیدن درب، و پس از آن آمد در حال اجرا
پایین پله ها، آقا با سبیل، و از نفس، که به نظر می رسید به قرمز گرم.
آیا کسب و کار خود را انجام داده، آلفرد؟ پرسید: خانم.
کاملا انجام شده، 'پاسخ: آقا، که او کلاه خود را از او گرفت.
شما می توانید در اسرع وقت شما می خواهم به آقای Fledgeby می کنند! این بانوی گفت:، haughtily حرکت
دور.
اوه! و شما می توانید این سه قطعه چوب با شما را، نجیب زاده
مودبانه، و می گویند، اگر لطف کنید، که آنها را از آقای آلفرد Lammle می آیند، خود را با
تعارف در ترک انگلستان.
آقای آلفرد Lammle. خیلی خوب به عنوان به را فراموش کرده ام نام.
سه قطعه از چوب سه تکه های شکسته و چیز ساییده شده از نیشکر لاغر اندام تنومند بود.
خانم جنی آنها را مصرف wonderingly و آقا تکرار با پوزخند، آقای آلفرد
Lammle، اگر شما خیلی خوب است.
تعارف در ترک انگلستان، خانم و آقا که رفتی کاملا
به عمد، و خانم جنی و چوب او را با چوب زیر بغل راه رفتن، بالا رفت از پله ها.
Lammle، Lammle، Lammle؟ '
خانم جنی مکرر او به عنوان از پله به پله panted: "جایی که من شنیده ام که
نام و نام خانوادگی؟ Lammle، Lammle؟
من می دانم!
سنت مری تبر با سوسو زدن هوش جدید در خود
چهره های تیز، خیاط زنانه عروسک کشیده در زنگ Fledgeby را به دست.
هیچ کس جواب داد، اما از درون مجلس، اقدام مستمر وجود دارد
spluttering صدای طبیعت بسیار منحصر به فرد و ناخوانا.
خوب مهربان!
چشم کوچک خفگی؟ گریه خانم جنی. کشیدن دوباره زنگ و گرفتن بدون
پاسخ، او درب بیرونی را تحت فشار قرار دادند، و آن ایستاده نیمه بسته نگهداشته شده است.
هیچ کس قابل مشاهده بودن در او آن را باز گسترده تر و مستمر spluttering، او
در زمان آزادی از باز کردن درب داخلی، و پس از آن مشهود منظره فوق العاده
آقای Fledgeby در یک پیراهن، یک جفت
ترکی شلوار، و کلاه ترکی، نورد و بیش از بیش بر روی فرش خود را،
و spluttering زیبا. اوه خدای من! gasped آقای Fledgeby.
اوه من چشم!
توقف دزد! من خفه.
آتش! آه چشم من!
یک لیوان آب.
یک لیوان آب به من بده. در را بست.
قتل! اوه خدای من! '
و سپس نورد و spluttered بیش از هر زمان دیگری است.
با عجله به اتاق دیگری، خانم جنی، یک لیوان آب، آورده و آن را برای
امداد Fledgeby: چه کسی، gasping، spluttering، و تند در گلو او را به
betweenwhiles، نوشید آب گذاشته و سر او را کمرنگ بر روی بازوی او.
اوه من چشم! 'گریه Fledgeby، دوباره تلاش.
'این نمک و انفیه است.
این بینی من، و گلو پایین من، و من در باد لوله.
Ugh! OW! OW! OW! آه - H - H - ساعت '
و در اینجا، crowing ترس، با چشمان خود را شروع را از سر خود، به نظر می رسد
رقیب با هر بیماری مهلک اتفاقی به مرغ.
و اوه عزیز من، چشم، من خیلی درد! به گریه Fledgeby، شروع، بر روی پشت او، در
راه اسپاسمودیک که باعث خیاط زنانه به عقب نشینی به دیوار.
اوه من هوشمند به طوری!
آیا قرار دادن چیزی برای من و بازوها، و ساق پاها و شانه ها است.
Ugh! گلو پایین من دوباره و نه می تواند
است.
OW! OW! OW! آه - H - H - H! آه من هوشمند به طوری! '
آقای Fledgeby محدود، و محدود کردن، رفت و نورد بارها و بارها.
خیاط زنانه عروسک نگاه تا زمانی که خود را به گوشه ای خود را با نورد
دمپایی ترکیه بالاترین، و پس از آن، حل و فصل در وهله اول به مقابله با او
خدمت به نمک و انفیه، آب بیشتری را به او داد و پشت او را سیلی زد.
اما برنامه دوم به هیچ وجه یک موفقیت بود، باعث آقای Fledgeby فریاد،
و به گریه، آه من چشم! من با کف دست زدن نیست!
من با weales و هوشمند به طوری پوشیده شده!
با این حال، او به تدریج متوقف شد به انسداد و کلاغ، صرفه جویی در فواصل زمانی، و خانم جنی
او را به صندلی آسان است: که در آن، با چشم او، قرمز و آبکی با ویژگی های خود را
متورم، و با برخی از دوازده نیمه کبود
میله های زندان در سراسر چهره اش، او را ارائه منظره ترین سوگوار است.
چه تا کنون در اختیار شما را به نمک و انفیه، انسان جوان؟ پرسید: خانم جنی.
من آن را ندارد، جوانان ملال انگیز پاسخ.
آن را به دهان من کهنه شد. '،' چه کسی آن را کهنه؟ خانم جنی خواسته است.
Fledgeby به پاسخ داد: "او.
'قاتل. Lammle.
او آن را به دهان من و کردن بینی و گلو پایین مالش - OW! OW! OW! آه - ساعت - ساعت -
ساعت!
Ugh - برای جلوگیری از گریه من، و پس از آن ظالمانه به من حمله '.
با استفاده از این؟ خواسته دوشیزه جنی، نشان دادن قطعات از نیشکر است.
این سلاح است، گفت: Fledgeby، به eyeing آن را با هوای آشنایی.
او آن را بیش از من شکست. آه من هوشمند به طوری!
چگونه شما را از آن آمده است؟
وقتی که او فرار کردن پله ها و پیوست خانم او در سالن با او باقی مانده hat'
خانم جنی، آغاز شد. اوه! موضوعات آغاز آقای Fledgeby، نوشتن،
شد نگه داشتن کلاه خود بود، او؟
من ممکن است شناخته شده او در آن بود. "
وقتی که او آمد پایین پله ها و پیوست خانم که اجازه نخواهد داد به من آمد تا او
من قطعه را برای شما، و من برای گفتن "با تعریف آقای آلفرد Lammle خود را در
ترک انگلستان است. "
خانم جنی آن را با رضایت کینه توز گفت، و تکان دادن چانه اش
و چشم ها ممکن است به بدبختی آقای Fledgeby را اضافه، اگر او می تواند
متوجه باشد، در درد خود بدن با دست خود را به سر او.
باید من پلیس؟ پرسید: خانم جنی، با شروع چالاک به سمت
درب.
'ایست! نه، اینکار را نکنید! 'گریه Fledgeby.
آیا، لطفا. ما بهتر است آن را آرام نگه دارید.
آیا شما خوب به عنوان بست؟
آه من به اون هوشمند به طوری! در شهادت تا چه حد که او
smarted، آقای Fledgeby آمد کم لطفی از صندلی آسان، و در زمان دیگری رول بر
فرش.
در حال حاضر درب بسته، گفت: آقای Fledgeby، نشسته در غم و اندوه، با کلاه ترکی
نیمه خاموش و نیم، و میله بر روی صورت خود گرفتن میشن، من محبت را به
نگاهی به پشت و شانه های من.
آنها باید در یک دولت افتضاح است، من تا به حال من پانسمان، لباس شب، نه زمانی که
بی رحم آمد عجله وارد برش پیراهن من دور از یقه وجود دارد
یک جفت قیچی در آن جدول.
! موضوعات آغاز آقای Fledgeby، با دست خود به سرش دوباره.
چگونه می توانم انجام هوشمند، مطمئنا "وجود دارد؟ پرسید:" خانم جنی، ضمن اشاره به
پشت و شانه ها است.
آه مسیح، بله! داد بزنم Fledgeby، تکان دادن خود است.
و بیش از همه! در همه جا!
خیاط زنانه کمی شلوغ به سرعت snipped پیراهن را از شما دور، و گذاشته برهنه نتایج
از خرمن کوبی به عنوان خشمگین شد و حتی به عنوان آقای Fledgeby merited.
شما نمی توانید به خوبی هوشمند، مرد جوان! بانگ زد: خانم جنی.
stealthily شده دست های کوچک خود را پشت سر او در اثر مالش، و برخوردی خشن روبرو شاد چند pokes شد
با او دو forefingers بر تاج سر خود را.
چه شما را از سرکه و کاغذ قهوه ای فکر می کنید؟ 'نپرسید Fledgeby رنج می برند،
هنوز تاب و ناله. آیا این نگاه که اگر سرکه و کاغذ قهوه ای
مرتب کردن بر اساس برنامه بود؟
: بله، گفت: "خانم جنی، با خنده سکوت.
به نظر می رسد که اگر آن را باید بود ترشی. آقای Fledgeby سقوط در زیر کلمه
ترشی، و موضوعات آغاز دوباره.
آشپزخانه من این است در این طبقه، او گفت: "شما کاغذ قهوه ای در کمد
کشو وجود دارد، و یک بطری سرکه را در یک قفسه.
محبت شما را به چند گچ و قرار دادن اونا؟
این را نمی توان بیش از حد آرام نگه داشته "، دو - همهمه - پنج، شش.
شما می خواهید شش، گفت: لباس ساز.
به اندازه کافی هوشمند وجود دارد، "whimpered آقای Fledgeby، ناله و نوشتن دوباره، برای
شصت. '
خانم جنی به آشپزخانه تعمیر، قیچی در دست، کاغذ قهوه ای و
سرکه، و ماهرانه قطع و ارگنکن شش پلاستر بزرگ.
زمانی که همه آنها دروغ گفتن در کمد آماده شد، یک ایده رخ داده است خود را به عنوان او
در مورد آنها را جمع آوری کردن. من فکر می کنم، خانم جنی با ساکت و آروم گفت:
بخندید، او باید به فلفل کمی
فقط چند دانه؟ من فکر می کنم که حقه ها و منش های مرد جوان
چنین اقدامی را بر دوستان او برای یک فلفل کوچک؟
ستاره بد آقای Fledgeby نشان او جعبه فلفل بر روی نمای بخاری، او صعود
بر صندلی، و آن را کردم به پایین، و تمام گچ با عاقلانه پاشیده
دست.
سپس او رفت و برگشت آقای Fledgeby، و همه آنها را به او گیر: آقای Fledgeby uttering
فریاد زدن شدید به عنوان هر یک در جای خود قرار گرفت. '، مرد جوان وجود دارد!' گفت: عروسک
خیاط زنانه.
حالا من امیدوارم که شما احساس می کنید خیلی راحت؟ "ظاهرا، آقای Fledgeby برای او، نه
گریه راه پاسخ، اوه - ساعت: چگونه می توانم هوشمند! '
خانم جنی گان فارسی خود را بر او خاموش چشم را crookedly خود را با
کلاه فارسی، و کمک کرد که او را به تخت خود که بر اساس آن صعود او به ناله.
"کسب و کار بین من و تو از به روز سوال مرد جوان، و زمان
گرانبها بودن، خانم جنی گفت: پس از آن، من خودم را کمیاب است.
آیا شما راحت در حال حاضر؟
اوه من چشم! 'گریه آقای Fledgeby. نه، من نمی باشد.
آه - H - H! چگونه می توانم هوشمند!
خانم جنی آخرین چیزی که دیدم، او به عنوان قبل از بسته شدن درب اتاق نگاه کردم،
آقای Fledgeby در عمل غوطه وری و gambolling در سراسر تخت او بود، مثل
بالن یا نهنگ دندان دار یا دلفین در عنصر بومی خود.
او سپس درب اتاق را بسته و تمام درهای دیگر، و پایین رفتن از پله ها و
در حال ظهور از آلبانی را به خیابان های شلوغ اتوبوس برای حضرت مریم مقدس تبر، در زمان:
فشار دادن بر روی جاده ها همه پر زرق و برق لباس پوشیدن
خانمها که او می تواند از پنجره ببینید، و آنها ناخودآگاه آماده ارقام
عروسک، در حالی که او ذهنی آنها را برش دادن و آنها را basted.
>
دوست مشترک ما توسط چارلز دیکنز فصل 9
دو محل خالی
تنظیم اتوبوس در گوشه ای از حضرت مریم مقدس تبر، و اعتماد به پاهای خود را
و او را با چوب زیر بغل راه رفتن چوب در داخل حوزه خود، خیاط زنانه عروسک اقدام به
محل کسب و کار از Pubsey و شرکت
آفتابی و آرام وجود دارد خارج، و سایه و آرام داخلی است.
پنهان کردن خود در ورودی خارج از درب شیشه ای، او می تواند از آن پست را ببینید
مشاهده پیر مرد عینک خود را به نوشتن در روی میز کار خود نشسته است.
"هو کردن! 'گریه خیاط زنانه، ظاهر در سر او در شیشه ای درب.
آقای ولف در صفحه اصلی 'پیر مرد در زمان شیشه های خود را خاموش، و
ملایم گذاشته آنها را در کنار او.
آه جنی است، آن را به شما؟ من فکر کردم تو به من داده بود.
و من گرگ خیانتکار از جنگل از دست داده بودند، او پاسخ داد، اما،
نام گذار بچه، آن را به من حمله شما آمده اند.
من کاملا مطمئن نیست، چرا که گرگ و شما تغییر فرم است.
من می خواهم به شما یک یا دو سوال بپرسید، برای پیدا کردن که آیا شما واقعا مادر تعمیدی
یا واقعا گرگ.
من؟ "بله، جنی، بله.
اما Riah نگاه به سمت درب، تا اگر او فکر اصلی او وجود دارد ممکن است به نظر می رسد،
unseasonably.
خانم جنی گفت: "اگر شما ترس از روباه، '،' ممکن است شما در حال حاضر اخراج
انتظارات از دیدن که حیوانی. او خود را نشان نمی دهند در خارج از کشور، برای بسیاری از
در روز است. '
"شما چه معنی، کودک من؟
منظور من، نام گذار بچه، خانم رن در جواب، نشستن در کنار یهودی، که روباه
گرفتار شلاق معروف است، و اگر پوست و استخوان خود را سوزش نیست.
درد، و smarting در این حال
فوری، بدون روباه همیشه سوزش، درد، و هوشمند.
علاوه بر این خانم جنی در رابطه با آنچه در آلبانی منتقل آمده بود، حذف چند
دانه فلفل.
در حال حاضر، نام گذار بچه، او رفت، من به خصوص به شما بپرسید چه گرفته است
قرار در اینجا، از آنجا که من گرگ را ترک کرد؟ از آنجا که من یک ایده در مورد اندازه
سنگ مرمر، نورد در مورد در سر کوچک من.
اولین و مهمترین، شما Pubsey و شرکت، و یا شما هم؟
پس حرف جدی شما و افتخار است. پیر مرد سرش را تکان داد.
ثانیا، Fledgeby Pubsey و شرکت هر دو؟
پیر مرد جواب داد: با اشاره تمایلی است. ایده من، بانگ زد: خانم رن، در حال حاضر
در مورد اندازه پرتقال است.
اما قبل از آن بزرگتر می شود، خوش آمدید، عزیز مادر تعمیدی!
مخلوق کوچک، سلاح های خود را در مورد گردن پیر مرد با earnestness بزرگ چین دار،
و او را بوسید.
"من متواضعانه خواهش بخشش خود را، مادر خوانده روحانی. من واقعا پوزش می طلبیم.
من باید به ایمان بیشتری را در شما تا به حال. اما آنچه می توانم فرض کنید زمانی که شما گفت:
هیچ چیزی برای خودتان، شما می دانید؟
من معنی نیست که برای ارائه به عنوان یک توجیه است، اما گمان می کنم،
او گفت: هنگامی که شما یک حزب ساکت و آروم به همه؟
این بد نگاه بود و اکنون آن را نداشت:؟
خیلی بد به نظر می رسید، جنی، 'پاسخ پیر مرد با گرانش، که من
فورا به شما چه تاثیر آن را بر من ساخته است.
من نفرت را در چشمان من خود بود.
من به خودم نفرت بود، در حال به بدهکار و به شما بسیار نفرت انگیز است.
اما بیش از آن و بدتر از آن، و به تصویب دور و گسترده ای فراتر از
خودم - من انعکاس آن شب، نشسته به تنهایی در باغ بر روی بام خانه، که من
شد انجام این کار بی احترامی به مذهب باستانی و نژاد من.
من منعکس شده است - به وضوح برای اولین بار منعکس شده - که در خم شدن گردن من به
یوغ من مایل به پوشیدن لباس، خم شدن گردن تمایلی از همه مردم یهودی است.
برای آن است که در کشورهای مسیحی، نه، با یهودیان با سایر مردم است.
مردان می گویند، این یونانی بد است، اما یونانیان خوب وجود دارد.
این ترک بد است، اما ترک ها خوب وجود دارد.
اما نه با یهودیان.
مردان به راحتی در میان ما به اندازه کافی - در میان چه مردم بد خود را به راحتی نمی
یافت شد - اما آنها را بدتر از ما به عنوان نمونه از بهترین آنها را به پایین ترین
از ما به عنوان ارائه بالاترین "همه یهودیان به طور یکسان" و آنها می گویند
اگر چه محتوا به انجام این کار در اینجا بود، چرا که من سپاسگزار برای گذشته بود و
نیاز کمی از پول در حال حاضر، من یک مسیحی بوده است، من می توانم آن را انجام داده،
به خطر انداختن هیچ کس جز خود فردی من است.
اما انجام آن را به عنوان یک یهودی، من نمی تواند را انتخاب کنید اما سازش یهودی را از تمام شرایط
و همه کشور است. کمی سخت است بر ما، اما از آن است که
حقیقت است.
من که تمام مردم ما آن را به یاد! گرچه من کمی راست می گویند،
دیدن که من خیلی دیر به خانه آمد.
خیاط زنانه عروسک نشسته برگزاری پیر مرد با دست، و به دنبال روی ملاحظه
در چهره اش. بنابراین من منعکس شده است، من می گویم، نشسته که
شب در باغ بر روی بام خانه.
و عبور از صحنه های دردناک آن روز در بررسی قبل از من چند بار، من همیشه
دیدم که نجیب زاده فقیر معتقد است که داستان به آسانی، چون من یکی از
یهودیان - که شما معتقد است که داستان به آسانی،
فرزند من، چون من یکی از یهودیان بود - که داستان خود را برای اولین بار به
اختراع مبتکر از آن، چون من یکی از یهودیان بود.
این نتیجه پس از من به شما سه نفر قبل از من بود، چهره به چهره بود، و دیدن
چیزی که به وضوح بر تئاتر ارائه شده است.
برای چه من درک که تعهد بر من به ترک این سرویس است.
اما جنی، عزیز من، گفت: Riah، شکسته، من قول داده است که شما باید دنبال
سوالات خود را، و من آنها را مانع.
در مقابل، نام گذار بچه، نظر من است که به عنوان بزرگ در حال حاضر به عنوان کدو تنبل - و شما می دانید چه
کدو تنبل است، نه؟ بنابراین شما به توجه داشته باشید که شما قرار بود؟
آیا که می آیند بعد خانم جنی با یک نگاه با توجه به نزدیک پرسید.
"من نامه ای به استاد من indited. بله. که اثر.
و گفت: سوزش، پرت درد جیغ، خارش دقیق؟ خواسته دوشیزه
رن با لذت غیر قابل بیان در سخن گفتن از این عناوین بزرگوار و در
خاطراتی از فلفل.
او به من برگزار شد، به ماه های معینی از خدمت، که مدت قانونی خود را اطلاع بودند.
آنها منقضی تا فردا.
پس از انقضای خود را - قبل از نه - من به خودم حق مجموعه ای با من به معنای
سیندرلا. '
ایده من خیلی بسیار زیاد در حال حاضر، 'گریه خانم رن، clasping معابد خود را، که من
سر آن را نگه دارید! گوش، نام گذار بچه، من می خواهم به تفصیل شرح دادن.
چشم های کوچک (که جیغ و خارش دقیق) مدیون شما کینه سنگین برای رفتن است.
چشمان کوچک کست در مورد چگونه به بهترین وجه به شما پرداخت.
چشمان کوچک فکر می کند لیز.
چشمان کوچک به خود می گوید، "من پیدا کردن جایی که او آن دختر را قرار داده است، و من
راز خود را به خاطر آن عزیز را به او خیانت
شاید چشم های کوچک فکر می کند، "من عشق به خودم او را بیش از حد" اما من نمی توانم قسم می خورم
بقیه من می توانم. بنابراین، چشم کوچک می آید را به من، و من برای رفتن
چشمان کوچک.
این راه آن است.
و در حال حاضر قتل از همه، من متاسفم، 'عروسک' خیاط زنانه، سفت و سخت از
سر تا پا با انرژی او به عنوان مشت کوچک خود را در برابر چشمان او را تکان داد، که من نمی
او را فلفل هندی و خرد شده فلفل دلمه ترشی می دهد!
این عبارت از پشیمانی، اما تا حدی قابل فهم به آقای Riah قدیمی
مرد واگردانی به صدمات Fledgeby دریافت کرده بود، اشاره کرد و در ضرورت
خود را در یک بار رفتن به تمایل دارند که فعلی مورد ضرب و شتم.
مادر تعمیدی، نام گذار بچه، مادر خوانده روحانی! 'گریه خانم رن irritably، "من واقعا از دست دادن
شکیبایی با شما. یکی که فکر می کنم شما را به خوبی اعتقاد
سامری.
چگونه می تواند شما را اینقدر متناقض است؟ "جنی عزیز، شروع به پیر مرد به آرامی آن
رسم مردم ما برای کمک به - 'آه! زحمت مردم خود را interposed خانم
رن، با پرت کردن سر خود را.
اگر مردم خود را نمی دانم بهتر نسبت به چشم کوچک و کمک به it'sa ترحم آنها
تا کنون خارج از مصر است. و بالاتر از آن، وی افزود: او
به کمک های خود را نمی کنند اگر شما از آن ارائه شده است.
بیش از حد شرمنده. می خواهد برای حفظ آن را نزدیک و آرام، و
نگه داشتن شما از راه.
آنها هنوز هم بحث شد و این نقطه که سایه تیره ورود و شیشه ای
درب توسط پیامبر آورده است که یک نامه unceremoniously خطاب، افتتاح شد Riah. "
که او گفته بود پاسخ می خواست وجود دارد.
در این نامه، که در مداد ناخوانا بود و سربالایی و سراشیبی و دور کج
گوشه و کنار زد، در نتیجه:
قدیمی RIAH، حساب خود را در حال تمام مربع، به.
خفه شو محل، خارج از نوبت به طور مستقیم، و کلید را به من ارسال شده توسط حامل.
برو.
شما یک سگ unthankful از یک یهودی است. خارج شوید.
، F.
خیاط زنانه عروسک های خوشمزه را برای ردیابی و داد میزد و smarting کوچک
چشم نوشتن تحریف این رساله.
او بیش از آن خندید و در آن را در گوشه ای مناسب jeered (به بزرگ
شگفتی پیامبر) در حالی که پیر مرد مغازه چند خود را با هم در یک
کیف سیاه و سفید.
پس از آن، کرکره را از پنجره های بالایی بسته شده و کور دفتر کشیده
در پایین، آنها به جلو بر مراحل با رسول همراه صادر کرده است.
وجود دارد، در حالی که خانم جنی کیسه برگزار شد، پیر مرد قفل درب خانه، و دست
بیش از کلید به او که در یک بار با همان بازنشسته است.
خوب، نام گذار بچه، گفت: "خانم رن، چرا که آنها بر مراحل با هم باقی ماند، به دنبال
در یکی دیگر. و به همین ترتیب شما بر جهان انداخته! "
بنابراین به نظر می رسد، جنی، و تا حدودی به طور ناگهانی.
به کجا می خواهید به دنبال بخت خود را؟ "پرسید: خانم رن.
پیرمرد لبخند زد، اما در مورد او را با یک نگاه داشتن راه خود را در زندگی از دست رفته نگاه کرد،
که خیاط زنانه عروسک فرار کنی.
«همانا، جنی، او گفت، سوال این است که به هدف، و به راحتی می خواسته از
پاسخ داده شد.
اما آنگونه که من تجربه حسن نیت آماده و کمک خوبی برای کسانی که
با توجه به شغل لیز، من فکر می کنم آنها را به دنبال خودم.
با پای پیاده؟ خواسته دوشیزه رن، با یک دنده.
'آی' پیر مرد جواب داد. من کارکنان؟
دقیقا این بود چرا که او تا به حال کارکنان خود و ارائه شده به طوری عجیب و جالب یک جنبه، که او
اعتماد خود را به سفر.
بهترین کاری که می توانید انجام دهید، گفت: "جنی، در حال حاضر، در تمام رویدادها، این است که
بیا برویم خانه، مادر خوانده روحانی. هیچ کس وجود دارد، اما کودک بد من، و
محل سکونت لیز می ایستد خالی می باشد.
پیر مرد راضی است که بدون زحمت می تواند در هر یک شامل
تبعیت از او، به راحتی و تطابق و زن و شوهر فوق العاده و همه فن حریف یک بار دیگر
رفت و از طریق خیابان ها با هم.
در حال حاضر، بد کودک شده و به شدت به اتهام پدر و مادر خود در خانه باقی می ماند
عدم وجود خود را، البته بیرون رفت، و، که در آخرین مرحله روانی
حالت ضعف و ناتوانی، با دو جسم رفت؛
اولا، به ایجاد یک ادعا او تصور خود را بر هر گونه مجوز داشته باشند
زندگی کشتی حامل خواربار، با threepennyworth از رم برای هیچ چیز عرضه و
در مرحله دوم، به سبب برخی از ندامت ضعیف وخیلی احساساتی
آقای یوجین Wrayburn، و ببینید که چه سود آمد از آن.
Stumblingly به دنبال این دو طرح - آنها هر دو به معنای رم، به معنی تنها
که او قادر بود - موجودی تخریب مبهوت در Covent Garden در بازار و
bivouacked وجود دارد، به حمله
لرزد موفق به حمله وحشت، در راهرو.
این بازار Covent Garden در کاملا خارج از خط موجود از جاده بود، اما آن را به حال
جاذبه برای او که آن را برای بدترین حالت انفرادی است
قبیله مست.
ممکن است همدم بزنید شبانه، یا ممکن است همدم از
جین و آبجو که مشروب رقیق وبی مزه میان carters و hucksters، یا آن را ممکن است
همدم از سبزیجات پیموده
رد که مانند لباس خود را که شاید آنها را در بازار برای
کمد لباس بزرگ، اما آن چه چیزی ممکن است، شما باید هیچ مستان چنین فردی را ببینید
doorsteps در هر نقطه، وجود دارد.
از چرت زدن به زنان مستان به خصوص، شما باید بر نمونه چنین آمده وجود دارد، در
صبح نور خورشید، به عنوان شما ممکن است به دنبال درب بیهوده را از طریق لندن.
چنین بی حس کهنه را رد کلم، برگ و ساقه کلم، طرز لباس پوشیدن، از جمله آسیب دیده نارنجی
سیما، از این خمیر له بشریت، به روز جایی دیگر باز هستند.
بنابراین، جذب بازار به خود جلب کرد عروسک آقای به آن، و او خود را دو الگوی واحدی از
لرزد و وحشت در یک راهرو که در آن یک زن بود به حال چرت زدن جوشانده خود را چند
ساعت قبل.
گروهی از وحشی جوان به همیشه flitting در مورد این مکان، خزنده وجود دارد
با تکه های پرتقال، سینه، و بستر کپک زده - آسمان می داند به چه سوراخ
آنها می توانند آنها را، انتقال بدون داشتن خانه -
که برهنه پا با نرمی بلانت کسل کننده در پیاده رو به عنوان پلیس قرار می گیرند
شکار آنها، و کسی که (شاید به همین دلیل) کم قدرت می شود که شنیده است،
در حالی که در بالا چکمه آنها را جغ جغ یا تلق تلق کردن پر سر و صدا را.
این delighting لرزد و وحشت از آقای عروسک، به عنوان بلاعوض
درام، در مورد او در درگاه او سرازیر، butted به او، او را همگانی روندی، و pelted
او.
از این رو، هنگامی که او از بازنشستگی نامعتبر او آمد و تکان داد که قطار پاره پاره،
او به بسیار bespattered شد، و در صورت بدتر از همیشه است.
اما، هنوز در بدترین حالت خود را برای رفتن به یک خانه عمومی، و در عرضه
استرس از کسب و کار با رم خود را، و به دنبال بدون پرداخت محو بود
collared، جستجو در بر داشت، بی پول و
نصیحت اصلا سعی نکنید که دوباره، با داشتن یک سطل آب کثیف ریخته بر او.
این نرم افزار superinduced مناسب دیگری لرزد؛ و پس از آن آقای عروسک ها، به عنوان
پیدا کردن خود را در نشانه خوبی برای ساخت یک تماس یکی از دوستان حرفه ای، خطاب به
خود را به معبد.
هیچ کس در اتاق اما سوختگی جوان وجود دارد.
که جوانان با احتیاط، معقول نا سازگاری خاصی در ارتباط چنین
مشتری با کسب و کار که ممکن است برخی از روز، با بهترین نیات
temporized با عروسک ها، و شیلینگ برای خانه استخدام مربی ارائه می گردد.
عروسک آقای پذیرش شیلینگ، بی درنگ آن را پیریزی کرده در دو threepennyworths از
توطئه علیه زندگی او، و دو threepennyworths مواج توبه.
بازگشت به اتاق که با آن بار، او descried گشت دور به
دادگاه، سوختگی احتیاط جوانی که از پنجره ها به تماشای فورا
بسته درب بیرونی، چپ و
شی بدبخت به صرف خشم خود را بر روی پانل ها.
دم در به او مقاومت، خطرناک تر و قریب الوقوع است که خونین شد
توطئه علیه عمر خود را.
نیروی پولیس ورود، او در آنها به رسمیت شناخته توطئه گران، و در مورد او گذاشته شد
hoarsely، به شدت، staringly، convulsively، foamingly.
ماشین فروتن، آشنا به توطئه گران و به نام رسا
نام برانکار، غیر قابل چشم پوشی برای فرستاده، او را به بسته نرم افزاری بی ضرر ارائه شد
ژنده پوش پاره شدن بر آن کمبود،
با صدا و آگاهی که از او رفته، و زندگی سریع رفتن.
از آنجا که این دستگاه در دروازه معبد توسط چهار مرد، عروسک های فقیر کمی به عهده گرفت،
خیاط زنانه و دوست یهودی خود را در خیابان شد.
خیاط زنانه "به ما اجازه دیدن آنچه در آن است، 'گریه.
'اجازه دهید ما را با عجله و نگاه کنید، مادر خوانده روحانی. سریع کمی چوب زیر بغل چوب شد، اما بیش از حد
سرزنده و بشاش است.
آقایان O، آقایان، او به من تعلق دارد! به شما تعلق دارد؟ "گفت: سر
حزب، آن را متوقف کردن. O بله عزیزم آقایان، او فرزند من است، از
بدون مرخصی.
فقیر من بد، پسر بد! و او دیگه مرا نمی شناسی، او را من می دانم که نیست!
ای چه کار باید بکنم، 'گریه مخلوق کوچک، به طور افراطی ضرب و شتم دست او
با هم، زمانی که فرزند خود من من می دانم که نیست!
سر حزب نگاه کرد (و همچنین او ممکن است) به پیرمرد توضیح.
او زمزمه، به عنوان خیاط زنانه عروسک خم بر روی صورت خسته و بیهوده سعی در
استخراج برخی از نشانه ای از به رسمیت شناختن از آن: پدر مست خود است.
به عنوان بار در خیابان قرار گرفت، Riah جلب رئیس این حزب به کنار، و
زمزمه که به گمان او انسان در حال مرگ بود.
نه، قطعا نه؟ 'بازگشت از سوی دیگر است.
اما او با اعتماد به نفس کمتر شد، در دنبال، و کارگردانی حامل به او را به
فروشگاه نزدیکترین دکتر.
به آنجا آورده بود، پنجره از تبدیل شدن به درون یک دیوار از چهره، تغییر شکل را به
همه نوع اشکال را از طریق آژانس از بطری های کروی قرمز، بطری های سبز، آبی
بطری و بطری های رنگی دیگر است.
رنگ پریده درخشان نور بر او که او لازم نیست، وحش به طوری خشمگین اما چند
دقیقه رفته بود، آرام به اندازه کافی در حال حاضر، با نوشتن مرموز و عجیب در چهره اش،
منعکس شده از یکی از بطری های بزرگ، که اگر مرگ او مشخص شده بود: "مال من است."
شهادت پزشکی بود، دقیق تر و بیشتر به هدف از آن گاهی در
دادگاه عدالت است.
شما تا به حال بهتر ارسال برای چیزی که آن را پوشش می دهد.
همه قضیه همین است.
بنابراین، پلیس فرستاده شده برای چیزی که آن را پوشش می دهد، و پوشیده شده بود و به عهده
از طریق خیابانها، مردم در حال سقوط به دور است.
پس از آن، رفت خیاط زنانه عروسک، مخفی کردن چهره خود را در دامن یهودی، و
چسبیدن به آنها را با یک دست، در حالی که با او plied چوب.
این خانه انجام شد، و به همین دلیل است که راه پله بسیار باریک بود، آن را قرار داده بود
در پایین سالن - کم کار نیمکت را به اتاق را برای آن خود را کنار بگذارند -
و وجود دارد، در میان عروسک ها
هیچ حدس و گمان در چشمان خود، عروسک آقای با هیچ حدس و گمان خود را در نثارت می کنم.
بسیاری از flaunting عروسک تا به حال به پر زرق و برق لباس، قبل از پول در
جیب خیاط زنانه به عزاداری برای عروسک آقای.
به عنوان پیر مرد، Riah، نشست، کمک به او در راه چنین کوچک جایی که توان داشت، او آن را در بر داشت
دشوار است به خارج که آیا او واقعا دانستم که مرحوم خود بودند
پدر.
اگر پسر فقیر من، او می گفت، آورده شده است تا به حال بهتر است، او ممکن است انجام داده اند
بهتر است. نه این که من خودم را سرزنش.
من امیدوارم که من هیچ دلیلی برای آن است.
هیچ کدام در واقع، جنی، من بسیار خاص است. '' با تشکر از شما، مادر خوانده روحانی.
من سلامتی را به گوش شما بگویید.
اما شما را به یک کودک به خوبی آن بسیار دشوار است، هنگامی که شما کار می کنند، کار، کار، همه
روز. هنگامی که او از اشتغال بود، من می توانم
همواره او را نزدیک خودم نگاه دارم.
او زود رنج و عصبی است، و من به خیابان ها به او اجازه موظف شد.
و او را در خیابان ها به خوبی انجام داد، او از دید هیچ وقت خیلی خوب بود.
اغلب آن را با کودکان اتفاق می افتد!
در بسیاری از موارد، حتی در این حس غمگین! فکر پیر مرد.
چگونه می توانم بگویم آنچه که من ممکن است خارج از خودم تبدیل شده است، اما برای پشت من خیلی بد
و پاهای من عجیب و غریب، زمانی که جوان بودم! خیاط زنانه در.
من تا به حال چیزی برای انجام دهید، اما کار و من کار می کرد.
من نمی تواند بازی کند. اما فقیر کودک تاسف من را می تواند بازی،
و معلوم شد که برای او بدتر است.
و نه برای او به تنهایی، جنی. بچسبون به جمله نفر قبل!
من نمی دانم، مادر خوانده روحانی. او به شدت رنج می برد، تاسف من
پسر.
او بسیار، بسیار بد بود گاهی. و من او را به نام مقدار از نام؛
تکان دادن سر خود را بر کار او، و رها کردن اشک است.
"من نمی دانم که رفتن او اشتباه بسیار برای من بدتر بود.
اگر آن بود، اجازه دهید آن را فراموش کرده ام ما. 'شما دختر خوب، شما یک بیمار
دختر. '
همانطور که برای صبر، او را با بی اعتنایی تلقی پاسخ، که بسیار نیست، مادر خوانده روحانی.
اگر من بیمار شده بود، من هرگز او را به نام نام.
اما من امیدوارم که من آن را برای خوب خود را انجام داد.
و علاوه بر این، من مسئولیت من به عنوان یک مادر احساس، بسیار است.
من سعی کردم استدلال، و استدلال شکست خورده است. من سعی کردم coaxing و coaxing شکست خورده است.
من سعی کردم سرزنش سرزنش شکست خورده است.
اما من همه چیز را امتحان کنید، شما می دانید، با چنین مسئول بر تو دست من محدود بود.
که می توانست وظیفه من به فقیر پسر از دست رفته من بوده است، اگر من تا به حال همه چیز را محاکمه نشده! '
با صحبت می کنید، بیشتر در لحن شاد در بخشی از کمی کوشا
موجود، روز کار و شب کار تا زمانی که به اندازه کافی از عروسک های هوشمند beguiled شد
چهارم را به آشپزخانه رفته بود،
که در آن کار نیمکت در حال حاضر ایستاده بود، چیزهای غم انگیز است که به مناسبت،
و به ارمغان می آورد به خانه آماده سازی دیگر حزن انگیز است.
و در حال حاضر، گفت: "خانم جنی، پس زدم خاموش من گلگون cheeked دوستان جوان من
کشیدن سفید cheeked خود من است. این امر به او ساخت لباس خود او ارجاع،
که در گذشته انجام شد.
ضرر برای خودتان، خانم جنی گفت، او به عنوان بر یک صندلی ایستاده بود
به دنبال در نتیجه در شیشه ای است، که شما می توانید هر کس دیگری برای اتهام نیست
شغل، و مزیت است، که شما باید به بیرون رفتن را امتحان کنید.
پیف! بسیار عادلانه واقعا!
اگر او می تواند به من در حال حاضر را مشاهده کنید (هر کس) من امیدوارم که او نمی توانست از معامله خود توبه!
تنظیمات ساده از ساخت خود را، و به Riah اظهار داشت: در نتیجه:
منظور من برای رفتن به تنهایی، نام گذار بچه، در کالسکه معمول من، و شما خواهید بود تا نوع به عنوان حفظ
خانه در حالی که من رفته است. این دور نیست.
و هنگامی که بازگشت، ما می خواهیم یک فنجان چای، و چت بر سر ترتیبات آینده را داشته باشد.
It'sa خانه بسیار ساده است که من قادر به پسر فقیر تاسف من شده اند؛
اما او اراده برای عمل قبول اگر او می داند هر چیزی در مورد آن، و اگر او
هر چیزی در مورد آن، با یک نمی دانم
همراه با سکسکه و بغض گریه کردن و پاک کردن چشم خود را، به همین دلیل، آن را نمی خواهد موضوع را به او.
می بینم که خدمت در کتاب نماز می گوید، ما هیچ چیزی را به این دنیا آوردند و
ما می توانیم چیزی را مسلم است.
من که قادر به استخدام بسیاری از چیزهای احمقانه آندر تیکر برای من تسلی
کودک فقیر، و ظاهری به عنوان اگر من در تلاش بود برای قاچاق اونا از این دنیا با او،
البته من باید شکستن در تلاش، و آن را EM همه دوباره.
از آن است، خواهید بود چیزی را به جز من، و این کاملا سازگار باشد، برای من
نخواهد آورده پشت، روزی! '
پس از آن حمل قبلی او را در خیابان ها، همکار قدیمی رنجور به نظر می رسید به
دو برابر به خاک سپرده شده است.
او بر دوش نیم دوجین مردان، شکوفه رو که میدیدند با گرفته شد
او را به کلیسا، و کسی که با مرد دیگری شکوفه رو قبل از،
مؤثر بر یک ساقه با شکوه، اگر او به عنوان یک
پولیس از بخش D (eath)، و ceremoniously وانمود نمی دانم او
آشنایان صمیمی، او به رهبری مراسم مجلل.
با این حال، عینک تنها یک hobbling عزا داری کمی پس از آن، باعث بسیاری از مردم
به نوبه خود سر خود را با نگاه منافع است.
در گذشته مرحوم مزاحم به داخل زمین رو شد، به خاک سپرده شود نه بیشتر، و
STALKER با شکوه قبل از خیاط زنانه انفرادی stalked، اگر او محدود شد
در افتخار این را دارد به هیچ مفهوم راه بازگشت به خانه است.
کسانی که Furies ها، conventionalities، که در نتیجه appeased، او را ترک کرد.
"من باید گریه بسیار کوتاه، نام گذار بچه، باید قبل از من برای همیشه تشویق کردن، گفت:
موجودی کوچک، آینده اید. 'از آنجا که پس از یک کودک یک کودک است، شما
می دانم.
گریه طولانی تر ممکن است انتظار می رود.
هر چند، آن را به خود پوشیده در گوشه ای پنهان است، و پس از آن خیاط زنانه آمدند.
و شسته صورتش و چای ساخته شده است.
شما می توانید برش مهم نیست از چیزی است که در حالی که ما در چای هستند، به شما خواهد گفت؟ "پرسید:
دوست وی، یهودیان با هوا coaxing. سیندرلا، فرزند عزیز، مرد
expostulated، به شما آرامش هرگز؟
اوه! خانم جنی، با شلوغ او گفت: این کار نمی کند، برش الگو،
قیچی کوچک که در حال حاضر در برخی از کاغذ برش.
حقیقت این است که مادر تعمیدی، من می خواهم به آن را تعمیر کنند در حالی که من آن را در ذهن من درست است.
آیا شما آن را به روز پس از آن دیده می شود؟ خواسته Riah. بله، مادر خوانده روحانی.
آن را دیدند که فقط در حال حاضر است.
It'sa ردای کتانی سفید و گشاد کشیشان، که آنچه در آن است. روحانیون چیزی که ما می پوشند، می دانید،
توضیح داد: خانم جنی، با در نظر گرفتن خود را professing دیگری ایمان.
و آنچه شما برای انجام این کار با آن، جنی؟
چرا، نام گذار بچه، 'پاسخ خیاط زنانه، شما باید بدانید که ما استادان که زندگی می کنند
بر طعم و اختراع ما، موظف به چشمان ما همیشه باز نگه دارید.
و شما می دانید در حال حاضر که بسیاری از هزینه های اضافی برای دیدار با من.
بنابراین، آن را به سر من آمد در حالی که من در قبر پسر فقیر من گریه می کردم، که
چیزی در راه من با یک روحانی ممکن است انجام می شود.
"چه می تواند انجام شود؟" پیر مرد پرسید.
"یک مراسم تشییع جنازه، هرگز ترس و وحشت! بازگشت خانم جنی، پیش بینی اعتراض خود را با
سرتکان دادن. مردم دوست ندارند به
سودا، من می دانم که خیلی خوب است.
من به ندرت بر خواسته است برای قرار دادن دوستان جوان من به عزاداری، نه واقعی را به
عزاداری است که عزاداری این دادگاه هستند و نه افتخار.
اما یک روحانی عروسک، عزیز من، - فر براق سیاه و سفید و سبیل - اتحاد دو نفر از من
دوستان جوان در ازدواج، گفت: "خانم جنی، تکان دادن انگشت خود را کاملا
یکی دیگر از امور.
اگر شما آن سه محراب در باند خیابان نمی بینم، در یک لحظه، نام من جک
رابینسون! '
با او راه متخصص کمی در عمل تیز، او یک عروسک را به سفید پوست
سفارشات کاغذ قهوه ای، قبل از غذا بود، و آن را نمایش
عبرت از ذهن یهودی، زمانی که در زدن در خیابان، درب شنیده شد.
Riah رفت تا آن را باز کنید، و در حال حاضر آمد، طلوع، با قبر و
هوا مودب است که تا به خوبی بر او نشسته، آقا.
آقا غریبه ای به خیاط زنانه بود، اما حتی در لحظه خود را
ریخته گری چشم خود را بر او، چیزی در رفتار او که موجب به وجود داشت
او یاد آقای یوجین Wrayburn.
ببخشید، 'گفت: نجیب. 'شما' خیاط زنانه عروسک؟
من عروسک خیاط زنانه، آقا. "دوست لیز Hexam؟
"بله، آقا، خانم جنی، بلافاصله در موضع دفاعی پاسخ.
و دوست لیز Hexam. '
'در اینجا توجه داشته باشید از او است، entreating شما را به تن دادن به درخواست آقای مورتیمر
نوعی درخت اقاقیا، حامل. آقای شانس Riah بدانید که من هستم آقای
مورتیمر نوعی درخت اقاقیا، و شما را بگویید.
Riah سر خود را در اثبات خم. توجه داشته باشید به شما مطالعه می کنید؟
بسیار کوتاه است، گفت: "جنی، با نگاهی پر از شگفتی، هنگامی که او آن را خوانده بود.
بود هیچ وقت به آن دیگر وجود دارد.
زمان بود بسیار با ارزش است. دوست عزیز من آقای یوجین Wrayburn
در حال مرگ است. خیاط زنانه دست او را در آغوش گرفت، و
ادا گریه کمی رقت بار است.
'در حال مردن است، تکرار نوعی درخت اقاقیا، با احساسات، در برخی از راه دور از اینجا.
او در حال غرق شدن در زیر صدمات در دست تبه کار که به او حمله در
تاریکی.
مستقیم میرم سر از بالین او. او تقریبا همیشه بی حس است.
در فاصله کوتاه بیقرار حساسیت یا حساسیت نسبی، من
که او برای شما خواسته می شود را به توسط او بنشیند.
به سختی و با تکیه بر تفسیر خود من از صداهای نا معلوم او ساخته شده، چون من موجب
لیز به آنها را بشنود. ما هر دو در است که او از شما خواسته است.
خیاط زنانه، با دست او را در آغوش گرفت، affrightedly از یک نگاه
دیگر از او دو اصحاب.
intrusted - اگر شما به تاخیر می اندازد، او ممکن است با خود ungratified درخواست، با آرزوی خود می میرند
به من - ما مدت طولانی است که بسیار بیشتر از برادران - برآورده نشده است.
من باید خراب شود، اگر من سعی می کنم به گفتن نیست.
در چند لحظه پشت پرده سیاه و سفید و چوب زیر بغل چوب در وظیفه بودند، یهودی خوب بود
در سمت چپ در اختیار داشتن خانه، و عروسک های خیاط زنانه، در کنار یکدیگر در کالسکهپست
با مورتیمر نوعی درخت اقاقیا، ارسال به خارج از شهر.
>