Tip:
Highlight text to annotate it
X
سیذارتا توسط هرمان هسه فصل 2.
مبتلا به SAMANAS
در شب این روز که با مرتاضان، Samanas لاغر گرفتار و
ارائه آنها و همدم خود - اطاعت.
آنها پذیرفته شده است.
سیذارتا به لباس خود را به برهمن فقیر در خیابان.
او میپوشید چیزی بیش از لنگ و زمین رنگ، عبا unsown.
او تنها یک بار در روز می خوردند، و چیزی هرگز پخته شده است.
او به مدت پانزده روز روزه گرفتند. او به مدت بیست و هشت روز روزه گرفتند.
گوشت سست تر از ران ها و گونه های خود را.
رویا در حال تب flickered از چشم های بزرگ خود، ناخن های بلند به آرامی خشک خود را بزرگ
انگشتان دست و ریشی پرپشت و خشک، رشد در چانه اش.
نگاه او تبدیل به یخ او مواجه می شوند زنان، دهان خود را منقبض با
تحقیر، وقتی که او از طریق یک شهر از مردم سادگی لباس پوشیدن و راه می رفت.
تجارت بازرگانان او را دیدم، شکار شاهزادگان، عزاداران ندبه برای مردگان خود را، فاحشه
ارائه خود، پزشکان در تلاش برای کمک به بیمار، کشیش تعیین ترین
روز مناسب برای بذر، عاشق دوست داشتن،
مادران فرزندان خود را - و همه این بود از خود را به ارزش یک نگاه
چشم، از آن همه دروغ، آن همه سد، آن همه سد از دروغ، آن همه وانمود می شود
معنی دار و لذت بخش و زیبا، و آن را فقط پنهان شده بود تعفن.
جهان طعم تلخ است. زندگی شکنجه بود.
ایستاده بود هدف قبل از سیذارتا، یک هدف: برای تبدیل شدن به خالی، خالی از تشنگی،
خالی از آرزو، خالی از رویا، خالی از شادی و غم و اندوه است.
مردگان خود را، و نه خود را هر بیشتر برای پیدا کردن آرامش با تخلیه شنیده شده،
به معجزه باز در افکار خود خواهی، که هدف او بود.
زمانی که همه از خود من و بر آن فائق شد و مرده بود، یک بار در هر میل و هر اضطرار بود
سکوت در قلب، پس از آن بخش نهایی من تا به حال بیدار درونی من
باشند، که دیگر خود من، راز بزرگ است.
در سکوت، سیذارتا خود را در معرض سوختن اشعه خورشید به طور مستقیم در بالا،
درخشان همراه با درد، درخشان با تشنگی، و در آنجا ایستاده بود، تا زمانی که نه احساس درد
نه تشنگی هر بیشتر.
در سکوت، او در آنجا ایستاده بود در فصل بارانی از موهای او آب بود
چکیدن بر شانه های انجماد، بالای لگن و پاها انجماد، و توبه کار
ایستاده بود، تا زمانی که او می تواند احساس نمی
سرد در شانه ها و پاها هر، تا زمانی که آنها ساکت و آروم، تا زمانی که
آرام است.
در سکوت، او را در بوته های خاردار cowered، خون چکیده از پوست در حال سوختن، از
چرکین زخم چکیده چرک و سیذارتا ماند اتصال دهنده را با حالت انقباض به شکلی، در آنجا ماند
حرکت، تا زمانی که خون هر جریان،
تا هیچ چیز را نیش زده هر، تا زمانی که چیزی سوخته بیشتر است.
سیذارتا راست نشسته و آموخته به نفس نکنید، آموخته همراه
تنها با چند تنفس، یاد گرفتم برای جلوگیری از تنفس است.
او آموخته شده، با شروع با نفس، ضربان قلب خود را برای آرام کردن، تکیه به
کاهش ضربان قلب خود را، تا زمانی که تنها یک و چند تقریبا هیچ است.
آموزش توسط قدیمی ترین اگر Samanas سیذارتا با تجربه انکار نفس، تمرین
مراقبه، با توجه به قوانین Samana جدید.
حواصیل پرواز بر فراز جنگل بامبو - و سیذارتا حواصیل را به خود پذیرفته
روح، پرواز بر فراز جنگل ها و کوه ها، حواصیل، خوردن ماهی، چنگال یک احساس
گرسنگی حواصیل، صدای کلاغ سخن گفت هران، درگذشت مرگ حواصیل است.
شغال مرده در ساحل شنی دراز کشیده بود، و روح سیذارتا را در داخل تضعیف
بدن، شغال مرده بود، غیر روحانی در بانک ها، کردم نفخ، استخر، فرسایش،
تجزیه توسط hyaenas، پوست بود
کرکسهای، تبدیل به یک اسکلت تبدیل به گرد و غبار، در سراسر زمینه دمیده شد.
و روح سیذارتا بازگشت، مرده بود، فاسد بود، گرد و غبار پراکنده شده بود،
طعم مسمومیت غم انگیز از چرخه، در تشنگی جدید مانند شکارچی منتظر
در فاصله، جایی که او می تواند فرار از
چرخه، که در آن از علل، جایی که ابدیت بدون درد و رنج آغاز شد.
او کشته شدن حواس خود را، او حافظه خود را به قتل رسانده، او از خود او را به هزار تضعیف
اشکال دیگر، یک حیوان مردار بود، سنگ بود، چوب بود، آب بود، و از خواب بیدار شد
هر زمان برای پیدا کردن خود قدیمی خود را دوباره، آفتاب
میدرخشید و یا ماه، خود او بود دوباره، تبدیل دور در چرخه، احساس تشنگی، غلبه
تشنگی، احساس تشنگی.
سیذارتا چیزهای بسیاری آموخته وقتی او با Samanas بود، از بسیاری جهات منجر به دور از
خود به او آموخته است.
او راه خود انکار با استفاده از درد، از طریق داوطلبانه رنج رفت و
غلبه بر درد، گرسنگی، تشنگی، خستگی.
او راه خود را انکار با استفاده از مراقبه رفت، از طریق تصور ذهن به
شود از درجه اعتبار ساقط از همه تصورات.
این و دیگر راه های او را آموخته، هزار بار نفس »او را ترک کرد، برای ساعت
و روز او را در غیر خود مختار باقی ماند.
اما اگر راه دور از خود به رهبری، خود با این حال همیشه بازگشت به منجر
خود.
اگرچه سیذارتا فرار از خود هزار بار، در پوچی blow me away] فوت کن منو به کنار ماند،
باقی ماند حیوانی، در سنگ، بازگشت بود اجتناب ناپذیر، غیر قابل اجتناب بود
ساعت، هنگامی که او خودش را پشت در
نور خورشید و یا در زیر نور مهتاب، در سایه و یا در باران شد و یک بار دیگر خود او
و سیذارتا، و دوباره احساس عذاب از چرخه است که بر او مجبور شده بود.
در کنار او زندگی می کردند گوویندا، سایه اش را، همان مسیر راه می رفت، همان عهده گرفت
تلاش ها دارد. آنها به ندرت و به کس دیگری صحبت می کرد، از
خدمات و تمرین های مورد نیاز است.
گاهی دو نفر از آنها از طریق روستاها رفت، به التماس برای غذا
خود و معلمان است.
"چگونه می توانم به شما فکر می کنم، گوویندا،" سیذارتا صحبت کرد یک روز در حالی که التماس به این ترتیب، "چگونه
آیا شما فکر می کنم آیا ما پیشرفت؟ آیا اهداف ما برسد؟ "
گوویندا پاسخ داد: "ما آموخته اند، و ما ادامه خواهد داد.
شما Samana بزرگ، سیذارتا. به سرعت، شما آموخته ام هر ورزش،
اغلب Samanas قدیمی شما را تحسین کرده اند.
یک روز، شما یک مرد مقدس، آه سیذارتا. "
Quoth سیذارتا: "من نمی تواند کمک کند، اما احساس می کنم که آن را مانند این است که، دوست من.
آنچه من آموخته، بودن میان Samanas، تا این روز، این، آه گوویندا، من می توانم
آموخته اند به سرعت و با استفاده ساده تر است.
در هر میخانه که بخشی از یک شهر جایی که whorehouses هستند، دوست من، در میان
carters و از قماربازان من می تواند آن را آموخته است. "
Quoth گوویندا: "سیذارتا من قرار دادن.
چگونه می تواند به شما آموخته اند که مراقبه، نگه داشتن نفس، کوردلی خود را در برابر
گرسنگی و درد در میان این مردم بد بخت وجود دارد؟ "
سیذارتا گفت: بی سر و صدا، به عنوان اگر او خود را به صحبت: "چه مراقبه؟
چه در حال ترک بدن؟ روزه دار چیست؟
چه برگزاری نفس؟
در حال فرار از خود، آن است که فرار کوتاه از عذاب بودن خود، آن است که
کوتاه بیحس کننده حواس در برابر درد و دلزدگی از زندگی است.
فرار همان، همان کوتاه بیحس کننده آن چیزی است که راننده را از سبد خرید گاو می یابد در
مسافرخانه، نوشیدن چند کاسه برنج شراب و یا تخمیر نارگیل و شیر.
سپس او را به خود او احساس نمی شود، و سپس او را درد احساس نمی شود،
سپس او را پیدا می کند بیحس کننده حواس است.
وقتی که او خواب بیش از کاسه خود را از شراب برنج، او همان سیذارتا
و به گوویندا زمانی که بدن آنها فرار را از طریق تمرین های طولانی پیدا کردن، اقامت در
غیر خود مختار
این است که چگونه از آن است، آه گوویندا "Quoth گوویندا:" شما می گویید، آه دوست و
در عین حال شما می دانید که سیذارتا است راننده سبد گاو و Samana هیچ میخواره است.
درست است که یک آبخوری numbs حواس خود را، درست است که او به طور خلاصه فرار و
استوار است، اما او از توهم را برگرداند، می یابد همه چیز می شود بدون تغییر است، نه
تبدیل شدن به عاقلانه تر است، جمع آوری ندارد
روشنگری - چند مرحله افزایش یافته نیست ".
و سیذارتا با لبخند سخن گفت: "من نمی دانم، من هرگز میخواره.
اما که من، سیذارتا، تنها یک بیحس کننده کوتاه از حواس در ورزش به من و
مراقبه و من به همان اندازه دور از خرد، از نجات، به عنوان یک
کودک در رحم مادر، این من می دانم، گوویندا آه، من می دانم. "
و یک بار دیگر، بار دیگر، زمانی که سیذارتا جنگل را ترک کرد همراه با
گوویندا، به التماس برای برخی از مواد غذایی در این روستا برای برادران و معلمان خود،
سیذارتا شروع به حرف زدن و گفت: "چه
در حال حاضر، آه گوویندا، ممکن است ما در راه راست باشد؟
ممکن است ما به روشنفکری نزدیکتر شوم؟ ممکن است ما به رستگاری نزدیک تر؟
یا شاید در یک دایره زندگی - ما که گمان کردند ما فرار چرخه "
Quoth گوویندا: "ما آموخته ایم که بسیاری، سیذارتا، هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد.
ما قصد نداریم در محافل، ما در حال حرکت، دایره، مارپیچ، ما باید
در حال حاضر بسیاری از صعود سطح است. "
سیذارتا پاسخ داد: "در چند ساله، به شما فکر می کنید، قدیمی ترین Samana ما، ارجمند ما
معلم "Quoth گوویندا:" قدیمی ترین ما یکی ممکن است
حدود شصت سال سن داشتند. "
و سیذارتا: "او به مدت شصت سال زندگی کرده است و به نیروانا رسیده است.
او به هفتاد و 80، به نوبه خود و من و تو، ما به همان اندازه رشد خواهد کرد و انجام خواهد داد
ورزش ما، و سریع خواهد شد، خواهد شد و تعمق است.
اما ما به نیروانا برسند، او نمی خواهد و نمی خواهد.
آه، گوویندا، به اعتقاد من از همه Samanas خارج وجود دارد، شاید حتی یک
یک، یک، نیروانا برسد.
ما پیدا کردن آرامش، پیدا کنیم و بی حسی، شاهکارهای، به فریب دیگران را یاد بگیریم.
اما مهم ترین چیز، در مسیر راه، ما نمی خواهد پیدا کنید. "
"اگر فقط" را مطرح کردند. گوویندا، "کلمات چنین وحشتناک از صحبت نمی کنم، سیذارتا
چگونه می تواند از آن بود که در میان بسیاری از مردان را آموخته، در میان بسیاری از Brahmans بنابراین، در میان بسیاری از
سخت و ارجمند Samanas، در میان بسیاری که در جستجوی آن هستند، به طوری که بسیاری از افراد
مشتاقانه در تلاش است، بسیاری از مردان مقدس، هیچ یک از مسیر راه؟ "
اما سیذارتا در صدایی که غم همان اندازه مسخره گفت:
با آرام، کمی غمگین، صدای کمی تمسخرشان: "به زودی، گوویندا، دوست شما
خواهد مسیر Samanas را ترک کند، او در کنار خود را برای مدتی چنین طولانی راه می رفت.
من از تشنگی رنج می برد، آه گوویندا، و در این مسیر طولانی Samana، تشنگی من
مثل همیشه قوی باقی مانده است.
من همیشه برای دانش تشنه، من همیشه پر از سوالات بوده است.
از من خواسته Brahmans، سال پس از سال، و من خواسته اند که وداها مقدس، سال پس از
سال، و من خواسته اند اختصاص Samanas، سال پس از سال.
شاید آه گوویندا، آن را به همان اندازه خوب بوده است، به همان اندازه باهوش و فقط به عنوان بوده است
سودآور، اگر من hornbill پرنده یا شامپانزه خواسته بود.
آن زمان من یک مدت زمان طولانی و من تمام نشده یادگیری این حال، آه گوویندا: وجود دارد که
هیچ چیز که می توان گرفت این است! در واقع چنین چیزی وجود ندارد، بنابراین من
باور دارند، به عنوان آنچه که ما به عنوان `یادگیری مراجعه کنید.
وجود دارد، آه دوست من، فقط یک دانش، این است که در همه جا، این است Atman، این است که
در درون من و در درون شما و در درون هر موجود است.
و به این ترتیب من به این باور است که این دانش، هیچ دشمن worser از
تمایل به آن را می دانیم، از یادگیری است. "
گوویندا در این، متوقف بر روی راه، دست خود را افزایش یافت و سخن گفت: "اگر شما، سیذارتا،
تنها دوست خود را با این نوع بحث را خسته نکنید!
به راستی، شما کلمات هم بزنید تا ترس در قلب من است.
و تنها به آنچه که حرمت نماز شود، آنچه که از
احترام از طبقه Brahmans، چه از تقدس Samanas، اگر آن را
شما به عنوان می گویند، در صورت عدم یادگیری وجود دارد؟
چه آه سیذارتا، چه پس از آن از همه از این تبدیل به فرموده است، چه
گرانبها، چه بر روی زمین مقدس است؟ "و گوویندا زیر لب آیه به خود،
آیه از اپانیشاد:
که ponderingly، از روح خالص، خود را از دست می دهد در مدیتیشن از Atman،
unexpressable با کلمات سعادت خود را از قلب او است.
اما سیذارتا ساکت باقی ماند.
او در مورد کلماتی که گوویندا به او گفته بود فکر و فکر کلمات
برای پایان دادن به خود است.
بله، او فکر کردم، ایستاده با کم سر خود را، چه از همه که باقی می ماند
که به نظر می رسید برای ما مقدس باشد؟ چه ماند؟
چه کاری می تواند آزمون ایستاده؟
و او سرش را تکان داد.
در یک زمان، هنگامی که دو مرد جوان در میان Samanas برای حدود سه زندگی
سال و تمرینات خود را، برخی از اخبار، شایعه، یک اسطوره به آنها رسیده است پس از به اشتراک گذاشته شده بود
در حال روایت مجدد چند بار: مرد
به نظر می رسد، Gotama بر اساس نام، یکی از با شکوه، بودا، او را به درد و رنج غلبه بر بود
جهان را در خود و چرخه از rebirths را متوقف کرده بود.
او گفت: از طریق زمین، آموزش، احاطه شده توسط شاگردان، سرگردان بدون
در اختیار داشتن، بدون خانه، بدون همسر، در ردای زرد زاهدانه، اما با
ابرو شاد، انسان را از سعادت و
Brahmans و شاهزادگان را تعظیم کن قبل از او و تبدیل شدن به دانش آموزان خود را.
این اسطوره، این شایعه، این افسانه resounded، fragrants خود را افزایش، در اینجا و
وجود دارد، در شهرها، Brahmans از آن سخن گفت و در جنگل، Samanas، دوباره
و دوباره، نام Gotama، از بودا
گوش مردان جوان رسید، با خوب و با بحث بد، با تحسین و
با افترا.
این بود که اگر طاعون در یک کشور شکسته شده بود و اخبار پخش شده بود در اطراف
که در یک یا جای دیگر، یک مرد، یک مرد دانا، آگاه، که وجود داشت
کلمه و نفس بود به اندازه کافی برای همه زخم التیام یابد
مبتلا به طاعون شده بود آلوده و عنوان چنین اخباری را از طریق زمین
و هر کس در مورد آن صحبت کنید، بسیاری بر این باورند، بسیاری از تردید است، اما بسیاری از
در راه خود را در اسرع وقت،
به دنبال مرد دانا، یاور، درست مثل این افسانه را از طریق زمین زد، که
افسانه معطر را از Gotama، بودا، عاقلانه مرد خانواده از Sakya در را.
او صاحب، تا مؤمنان را گفت، بیشترین روشنگری، او به یاد او
زندگی قبلی، او را به نیروانا رسیده بود و هرگز به چرخه بازگردانده بود،
در رودخانه تیره از اشکال فیزیکی دیگر هرگز به زیر آب فرو رفته است.
بسیاری از چیزهای شگفت انگیز و باور نکردنی از او گزارش شده است، او معجزه انجام داده بودند،
بود غلبه بر شیطان است، به خدایان سخن گفته بود.
اما کافران و دشمنان او، گفت: این Gotama گمراه کننده بیهوده بود، او را صرف
روز خود را در لوکس، مورد تمسخر قرار گرفته ارائه شده، بدون یادگیری بود و می دانست نه
تمرینات و نه تادیب نفس است.
اسطوره بودا صدا شیرین. بوی سحر و جادو از این جریان
گزارش.
پس از همه، جهان بیمار بود، زندگی سخت بود تحمل - و ببینند، در اینجا منبع
به نظر می رسید تا بهار چهارم، در اینجا پیامبر به نظر می رسید به تماس، آرامش بخش، ملایم، پر
وعده های نجیب.
همه جا که در آن شایعه بودا شنید، همه جا را گرفته بود در سرزمین هند،
مرد جوان گوش، احساس اشتیاق، احساس امید، و در میان پسران Brahmans
شهرها و روستاها و هر زائر
غریبه خوش آمدید بود، زمانی که او به ارمغان آورد خبری از او، یکی از بلند مرتبه، Sakyamuni.
اسطوره نیز رسیده بود Samanas در جنگل، و همچنین سیذارتا، و همچنین
گوویندا، به آرامی، قطره قطره، هر قطره پر از امید، پر از هر قطره
شک ندارم.
آنها به ندرت در مورد آن صحبت کردیم، چرا که قدیمی ترین یکی از Samanas ها مثل این
افسانه است.
او که این بودا به اتهام استفاده می شود زاهدانه قبل شنیده بود و در زندگی
جنگل، به حال و سپس به تجمل و رفاه و لذت های دنیوی تبدیل شده است، و او تا به حال هیچ
نظر بالا این Gotama.
"آه، سیذارتا، گویندا صحبت کرد یک روز را برای دوست خود.
"امروز، من در این روستا بود، و برهمن مرا به خانه اش دعوت کرد، و خود را در
خانه، پسر برهمن از Magadha، که بودا را با او دیده می شود وجود دارد
چشم خود و شنیده اینو یاد گرفت.
همانا، این درد در قفسه سینه من وقتی که من تنفس، و به خودم فکر کردم: اگر من تنها
که بیش از حد، در صورتی که فقط ما هر دو بیش از حد خواهد بود، و من سیذارتا، زندگی می کنند برای دیدن ساعت
هنگامی که ما آموزه از دهان این مرد کامل را بشنود!
صحبت کنید، دوست، ما نمی خواهم برای رفتن وجود دارد و از گوش دادن به تعالیم
دهان بودا؟ "
Quoth سیذارتا: "همیشه، آه گوویندا، من تا به حال فکر، گوویندا با اقامت
Samanas، همیشه هدف خود را برای زندگی به 60 و هفتاد سال بر این باور بود
سن و به ادامه تمرین و تمرین آن شاهکارهای، که در حال تبدیل شدن به Samana.
اما ببین، من تا به حال به خوبی شناخته شده گوویندا به اندازه کافی نیست، من می دانستم که کمی از قلب خود را.
بنابراین در حال حاضر به شما، دوست وفادار من، می خواهم یک راه جدید را و به آنجا بروید، که در آن
بودا گسترش تعالیم خود را "Quoth گوویندا:" شما من رو مسخره.
مسخره من اگر دوست دارید، سیذارتا!
اما آیا شما نیز تمایل، اشتیاق به شنیدن این تعالیم؟
و باید به شما در یک زمان به من گفت، شما می توانید مسیر Samanas به راه رفتن نیست
به مدت بسیار طولانی تری؟ "
در این سیذارتا خندیدند، خود را در شیوه ای بسیار خود را، که در آن صدای خود را به یک صفحه لمسی را به عهده گرفت
از غم و لمس مسخره، و گفت: "خوب، گوویندا، شما در صحبت خوب،
شما به درستی به یاد.
که اگر شما فقط به خاطر چیز دیگری نیز هست، شما از من شنیده، که من
بدگمان و خسته در مقابل تعالیم و آموزش رشد کرده است، و ایمان من
در واژه ها، که توسط معلمان به ما به ارمغان آورد، کوچک است.
اما اجازه دهید آن را انجام، عزیز من، من مایل به گوش دادن به این آموزه - هر چند در
قلب من باور دارم که ما در حال حاضر طعم بهترین میوه از این آموزه ها است. "
Quoth گوویندا: "تمایل شما دلخوشیها قلب من.
اما به من بگویید، چگونه باید این ممکن است؟
چگونه باید تعالیم Gotama، حتی قبل از اینکه ما آنها را شنیده، در حال حاضر
میوه خود را به ما نشان داد؟ "Quoth سیذارتا:" اجازه دهید این میوه بخورید با ما
و برای بقیه، آه گوویندا صبر کنید!
اما این میوه، که ما در حال حاضر در حال حاضر به لطف Gotama، شامل
او ما را صدا می زنی دور از Samanas!
آیا او نیز چیزهای دیگر و بهتر به ما بدهند، آه دوست، اجازه دهید ما را با انتظار
قلب آرام است.
در همان روز، سیذارتا از قدیمیترین از Samanas خود را به اطلاع
تصمیم گیری، که او می خواست او را ترک.
او قدیمی ترین با تمام حسن نیت ارائه میدهد عفت و تبدیل شدن به جوان را مطلع
یک و یک دانش آموز.
اما Samana عصبانی شد، چرا که این دو مرد جوان می خواست او را ترک و
صحبت با صدای بلند و swearwords خام استفاده می شود. گوویندا و مبهوت شد
خجالت کشیدم.
اما سیذارتا دهان قرار داده و او را از نزدیک به گوش گوویندا و او را وسوسه کرد: "در حال حاضر،
من می خواهم برای نشان دادن پیر مرد که من چیزی را از او آموخته است. "
موقعیت خود را از نزدیک در مقابل Samana، با روح متمرکز شده، او
نگاه پیر مرد با نگاه خود را اسیر شده است، او را از قدرت خود محروم ساخته شده،
او را لال، در زمان دور اراده آزاد خود را، رام
او را تحت اراده خود، او را فرمان به سکوت، هر آنچه که او را خواستار
انجام دهد.
پیر مرد لال شد، و چشم خود را حرکت شد، اراده اش فلج شده بود، خود را
بازوها حلق آویز کردن، او بدون قدرت، قربانی طلسم سیذارتا افتاده بود.
اما افکار سیذارتا Samana تحت کنترل خود به ارمغان آورد، او به حمل
خارج، چه به آنها دستور داد.
و به این ترتیب، پیر مرد bows چند، انجام حرکات از لطف و رحمت، سخن گفت
stammeringly آرزوی خدایی برای یک سفر خوب است.
و مردان جوان کمان با تشکر از بازگشت، آرزوی بازگشت، خود را در رفت
راه با درود.
در راه، گوویندا گفت: "آه، سیذارتا، شما بیشتر از Samanas ها از آموخته
من می دانستم. این سخت است، آن را بسیار سخت به بازیگران طلسم
در پیر Samana.
به راستی، اگر شما در آنجا نگه داشته شده بود، شما به زودی یاد گرفته اند به راه رفتن بر روی آب است. "
من به دنبال به راه رفتن بر روی آب، گفت: "سیذارتا.
"بگذار Samanas قدیمی مطالب با شاهکارهای!"