Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای تام سایر از مارک تواین
فصل یازدهم
نزدیک بر ساعت از ظهر کل
روستا به طور ناگهانی با برق بود
اخبار رنگ پریده.
بدون نیاز به عنوان رتبهدهی نشده است ، از undreamed
تلگراف ؛ داستان پرواز از مرد به مرد ،
از گروه به گروه ، از خانه به خانه ،
با کمی کمتر از سرعت تلگرافی.
البته مدرسه داد تعطیلات
برای که بعد از ظهر ؛ شهر می توانست
فکر عجیبی از او اگر او نداشته است.
چاقو لخته شده بر داشت شده بود نزدیک به
قتل مرد ، و آن را به رسمیت شناخته شده بود
توسط کسی به عنوان هری پاتر متعلق به خیط و پیت کردن --
بنابراین داستان زد.
و این که یک شهروند از موقع گذشته به حال گفته شد
آمده بر پاتر شستن خود را در
"شاخه" در مورد یک یا دو o'clock در
صبح ، و این که هری پاتر به حال در یک بار
مخفیانه خاموش -- شرایط مشکوک ،
به خصوص شستن بود که نمی
با عادت پاتر.
همچنین گفته شد که این شهر به حال شده است
غارت برای این "قاتل" (عمومی
در ماده از الک نمی کند
شواهد و پس از رسیدن حکم) ، اما
که او نمی تواند در بر داشت.
اسب سوار به حال ترک کردن تمام جاده ها
در هر جهت ، و کلانتر "بود
اعتماد به نفس "است که او خواهد بود اسیر
قبل از شب.
تمام شهر به سمت دست خوش پیشامد میشه بود
قبرستان.
دل شکستگی تام از میان رفت و او پیوست
در صفوف منظم ، نه چون او را نمی
هزار بار نه به هر جای دیگر ،
اما به دلیل افتضاح است ، غیر قابل توصیف
شیفتگی او را جلب کنید.
وارد محل بسیار ناراحت کننده ، او wormed
جسم کوچک خود را از طریق جمعیت و دیدم
عینک ملال انگیز.
آن را به او به نظر می رسید سن از او وجود دارد
قبل از.
کسی pinched بازوی او.
او تبدیل شده ، و چشم خود را فین را داشتند.
سپس هر دو نگاه در جای دیگر در یک بار ، و
تعجب اگر کسی چیزی متوجه بود
در نگاه متقابل آنها.
اما هر کسی بود صحبت کردن ، و قصد بر
عینک وحشتناک پیش از آنان.
"رفیق بد!"
"رفیق پور جوان!"
"این باید به یک درس به گور
سارق مسلح! "
"خیط و پیت کردن Potter'll برای چسبیدن به این صورتی که
گرفتن او! "
این راندگی از سخن گفتن بود و
وزیر گفت : "این قضاوت بود ؛ او
دست آمده است. "
در حال حاضر تام shivered از سر تا پاشنه پا ، برای
چشم او افتاد بر چهره بی عاطفه از ***
جو.
در این لحظه جمعیت شروع به نوسان و
مبارزه ، و صدای فریاد زد : "او این است!
آن او است!
او خودش میاد! "
"کی بود؟
چه کسی؟ "
از بیست میگیره.
"هری پاتر خیط و پیت کردن!"
"هی ، او را متوقف -- نگاه کردن ، او
عطف!
اجازه ندهید که او دور نیست! "
افرادی که در شاخه های درختان سر به
سر تام گفت که او در تلاش بود به دریافت
دور -- او فقط نگاه شک و
بهت زده.
"گستاخی شیطان صفت!"
گفت اطرافیان ؛ "می خواست که بیام و در را
آرام نگاه در محل کار خود ، من روی چیزی حساب کردن -- didn't
انتظار می رود این شرکت هیچ گونه ".
جمعیت از هم جدا افتاد ، در حال حاضر ، و کلانتر
آمد از طریق ، ostentatiously پیشرو
پاتر توسط بازو.
چهره شخص فقیر بود نحیف ، و
چشمان اش نشان داد که ترس بود که بر
او.
هنگامی که او قبل از مرد به قتل رسیده ، او ایستاده
به عنوان با فلج را تکان داد ، و او را چهره اش
در دست خود را پشت سر هم و به اشک می ریخت.
"من آن را انجام ندهید ، دوستان ،" او sobbed ؛
"pon' کلمه من و افتخار من هرگز آن را انجام داده. "
"چه کسی به شما متهم؟"
صدای فریاد زد.
این شات به نظر می رسید به خانه حمل.
پاتر چهره اش برداشته و به اطراف نگاه
او را با ناامیدی احساساتی خود را در
چشم.
او را دیدم *** جو ، و بانگ زد :
"اوه ، *** جو ، تو به من وعده داده شده شما می خواهم
هرگز -- "
"این است که چاقو خودتان هستید؟"
و آن را محوری پیش از او توسط بود
کلانتر.
پاتر می افتاده اند اگر آنها به حال نیست
گرفتار او و eased او را به زمین.
سپس گفت :
"چیزی به من گفت : تی' اگر من نیامدم
پشت و گرفتن -- "او shuddered و سپس دست تکان دادند
دست بی غیرت خود را با مغلوب
ژست و گفت : "بگو اونا ، جو ، بگو
دریافت -- است و هر گونه استفاده هر بیشتر نیست ".
سپس فین و تام ایستاده بود و گنگ
خیره ، و شنیده دروغگو بی رحم
حلقه کردن بیانیه خود را بی سر و صدا ، آنها
انتظار هر لحظه ای که آسمان روشن
می lightnings خدا را بر خود ارائه
سر ، و حیرت برای دیدن چه مدت
سکته مغزی به تعویق افتاد.
و هنگامی که او به پایان رسید و حال هنوز ایستاده بود
زنده و کامل ، خود را به سستی انگیزه دادن به
شکستن سوگند خود و ذخیره فقیر
زندگی خیانت زندانی است و پژمرده
از میان رفت دور ، برای سادگی این بی وجدان
خود را به شیطان فروخته بود و این امر می تواند
مهلک به فضولی با مالکیت از جمله
به عنوان یک قدرت که.
"چرا شما می رود؟
چه شما می خواهید به اینجا می آیند برای؟ "
کسی گفت.
"من نمی تواند کمک کند آن -- من می تواند از آن کمک نمی کند ،"
پاتر داد بزنم.
"من می خواستم فرار کنم ، اما من نمی توانستم به نظر می رسد
به هر کجا می آیند اما در اینجا ".
و او دوباره افتاد به sobbing.
*** جو تکرار بیانیه خود ، فقط به عنوان
با آرامش ، چند دقیقه پس از آن در
استنطاق ، تحت سوگند ، و پسران ، با دیدن
که هنوز نکردن lightnings شد ،
شد در باور خود را که جو تایید کرد
خود را به شیطان فروخته بود.
او اکنون تبدیل شده ، به آنها ، اکثر
balefully شی جالب آنها تا کنون
نگریست ، و آنها نمی توانند خود را
شیفته چشم از چهره اش.
آنها inwardly حل و فصل به او را تماشا
شب ، زمانی که فرصت باید ارائه می دهیم ، در
به امید گرفتن یک نگاه اجمالی از بیم او
کارشناسی ارشد.
*** جو کمک کرد به منظور بالا بردن بدن از
قتل مرد قرار داده و آن را در یک واگن برای
حذف و آن را از طریق زمزمه بود
مرتعش جمعیت که زخم خون دادند
کمی!
پسر تصور می کردند که از این وضع خوشحال
شرایط خواهد سوء ظن در نوبت
مسیر درست ، اما آنها
، نا امید برای بیش از یک روستایی
اظهار کرد :
"این در عرض سه فوت ناشی از هری پاتر بود
وقتی که آن را انجام داده. "
راز ترس تام و gnawing
وجدان خود را برای خواب به همان اندازه ناراحت
به عنوان یک هفته پس از این ، و در یک صبحانه
صبح سید گفت :
"تام ، شما گام به اطراف بیاندازید و بحث خود را در
خواب به حدی بود که من شما را بیدار نیم
آن زمان بود. "
تام blanched کاهش یافته است و چشمان او.
"نشانه It'sa بد ، گفت :" عمه پولی ،
شدت.
"چه شما در ذهن خود ، تام کردم؟"
"هیچ چیز.
هیچ چیز من می دانم. "
اما دست پسر را تکان داد به طوری که او
او قهوه ریخت.
"و تو بحث چیز از جمله ،" سید گفت.
"شب گذشته به شما گفت : این خون است ، آن را
خون ، که آنچه در آن است! 'شما گفت که
بارها و بارها.
و تو گفتی ، 'آیا عذاب من نه چندان -- I'll
بگو! 'بگویم چه؟
آنچه در آن است شما بگویید؟ "
همه چیز قبل از شنا تام بود.
وجود ندارد گفتن چه ممکن است
رخ داده است ، در حال حاضر ، اما خوشبختانه نگرانی
از چهره عمه پولی گذشت و او
به کمک تام بدون دانستن آن آمد.
او گفت :
"شو!
این قتل که بسیار ناراحت کننده است.
من در مورد آن بیشتر هر شب به خودم می بینم.
گاهی اوقات من رویای آن را به من است که آن را انجام داده. "
مریم گفت که او تحت تاثیر قرار شده بود بسیار
همان راه.
سید راضی به نظر می رسید.
تام از حضور به عنوان سریع کردم که او
plausibly می تواند ، و پس از آن او
از دندان درد به مدت یک هفته شکایت ، و
گره خورده است تا فک او هر شب.
او می دانست که هرگز غیر روحانی سید شبانه
تماشای ، و غالبا تضعیف
نوار زخم بندی آزاد و سپس بر روی آرنج خود را خم
گوش دادن در حالی که خوب در یک زمان ، و
بعد از آن تضعیف پانسمان به آن
محل دوباره.
زجر تام از ذهن به تدریج خاموش عینک
و دندان درد بزرگ و کسل کننده بود
دور ریخته میشود.
اگر سید واقعا موفق به ساخت هر چیزی از
از mutterings بی ربط تام ، او آن را نگه داشته
به خود را دارد.
آن را به تام به نظر می رسید که او هم کلاسی ها
که هرگز در انجام برگزاری inquests
گربه ها مرده است ، و در نتیجه نگه داشتن مشکل خود را
حاضر به ذهن خود.
سید متوجه شده است که تام بود هرگز در پزشکی قانونی
یکی از این سوالات ، هر چند آن را به حال شده است
عادت خود را برای سرب در همه جدید
شرکت ، او متوجه شده ، بیش از حد ، که تام
به عنوان شاهد عمل هرگز -- و این بود
عجیب و سید آیا این واقعیت چشم پوشی نیست
حتی نشان داد که تام گریزی مشخص شده به
این inquests ، و همیشه آنها اجتناب شود
وقتی که او می تواند.
سید marveled ، اما گفت هیچ چیز.
با این حال ، حتی inquests از رواج رفت
در گذشته ، متوقف شد و به شکنجه تام
وجدان.
هر روز یا دو ، در طول این زمان
غم و اندوه ، تام تماشا فرصت خود و
رفت و به زندان کمی رنده - پنجره و
وسایل رفاهی مانند کوچک از طریق قاچاق
"قاتل" را به عنوان او می تواند تصرف.
زندان بی ارزش دن آجر کم بود
که در مرداب در لبه ایستاده بود
روستا ، و هیچ نگهبانان برای فراهم شد
آن ؛ در واقع ، به ندرت از آن بود را اشغال کردند.
این عرضه تا حد زیادی کمک کرد تا به سهولت
وجدان تام است.
روستاییان به حال میل قوی به تار -
و پر - *** جو و سوار شدن او را در
راه آهن ، برای بدن را ربودند ، اما تا
دشوار بود شخصیت او که هیچ کس
یافت بود که مایل به گرفتن
سرب در ماده ، پس از آن بود کاهش یافته است.
او مراقب باشید که هر دو از آغاز شده بود خود را
استنطاق - اظهارات با مبارزه ، بدون
اعتراف قبر - سرقت که پیش
آن ، بنابراین آن را خردمندترین مصلحت نبود به
سعی کنید پرونده در دادگاه در حال حاضر.
سی سی نثر ccprose audiobook ادبیات کتاب های صوتی کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم همزمان متن