Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل بیست و یکم طلایه دار AIR FOR ZODANGA
همانطور که من در سفر من به سمت Zodanga بسیاری از مناظر عجیب و غریب و جالب ادامه
دستگیر توجه ، و در خانه مزرعه چند که در آن من را متوقف یاد گرفتم
تعدادی از چیزهای جدید و آموزنده
در مورد روش ها و منش های Barsoom.
آب که تامین مزارع از مریخ است در زیرزمینی بسیار زیاد جمع آوری شده
مخازن در هر دو قطب را از ذوب یخ ، و پمپ از طریق لوله های طولانی
مراکز جمعیت های مختلف.
در طول هر دو طرف از این لوله ها ، و گسترش تمام طول خود ، دروغ
کشت ولسوالی است.
اینها را به دستگاه در حدود همان اندازه تقسیم ، هر یک از دستگاه تحت
نظارت یک یا چند از افسران دولت.
و به جای جاری شدن سیل از سطح مزارع ، و در نتیجه به هدر رفتن مقادیر بسیار زیاد
از آب با تبخیر این مایع گرانبها زیرزمینی از طریق انجام
شبکه گسترده ای از لوله های کوچک به طور مستقیم به ریشه پوشش گیاهی.
محصولات بر مریخ همیشه یکنواخت ، برای هیچ خشکسالی ، بدون باران ، بدون بالا وجود دارد
باد ، و هیچ حشرات ، و یا از بین بردن پرندگان.
در این سفر من طعم گوشت من از زمین ترک خورده بود -- بزرگ و آبدار
استیک لازم داریم و لغو احکام صادره ی از حیوانات تغذیه خوبی برخوردار داخلی مزارع.
همچنین میوه ها و سبزیجات لذیذ لذت بردم ، اما نه یک ماده واحده
مواد غذایی است که دقیقا شبیه به هر چیزی بر روی زمین.
در هر بوته و گل و گیاهی و حیوانی شده است تا سنین تصفیه شده
مراقب باشید ، کشت علمی و پرورش است که مانند آنها را بر روی زمین
به کمرنگ ، خاکستری ، نیستی characterless مقایسه کاهش یافته است.
در توقف دوم من با برخی از افراد بسیار کشت از طبقه نجیب و
در حالی که در مکالمه به ما chanced هلیم صحبت می کنند.
یکی از مردان مسن تر وجود دارد را در یک ماموریت دیپلماتیک شده بود و چندین سال قبل و
با تأسف از شرایط که تا کنون به مقصد به نظر می رسید صحبت کرد برای حفظ این دو
کشورهای در حال جنگ.
هلیم ، "او گفت ،" به درستی می بالد زیباترین زنان Barsoom ، و از همه خود را
نفیس ترین گنجینه های دختر عجیب وشگفت انگیز از Mors Kajak ، Dejah Thoris ،
گل.
"چرا ،" او اضافه کرد : «مردم واقعا زمین که راه می رود بر پرستش و از او
از دست دادن در آن سفر بد بخت تمام هلیم شده است در عزاداری بخور.
"این حاکم ما باید حمله ناوگان معلول آن را به عنوان بازگشت به
هلیم ساخته شده است اما یکی دیگر از اشتباهات افتضاح خود را که من از ترس خواهد شد دیر یا زود
وادار Zodanga یک مرد عاقل تر به بالابردن به جای او. "
"حتی در حال حاضر ، هر چند ارتش پیروز ما اطراف آن هلیم ، مردم Zodanga
ابراز نارضایتی خود را برای جنگ یکی از محبوب است ، چرا که نه مبتنی بر
در سمت راست و یا عدالت.
نیروهای ما استفاده از عدم وجود ناوگان اصلی هلیم خود را در زمان
جستجو برای شاهزاده خانم ، و بنابراین ما توانسته اند به راحتی به کاهش این شهر به
وضع اسفناک متاسفم.
گفته شده است او را در عرض چند راه بعدی از ماه را بیشتر سقوط است. "
و آنچه شما فکر می کنید ، ممکن است سرنوشت پرنسس ، Dejah Thoris؟ "
پرسیدم معمولی که ممکن است.
"او مرده است ،" او جواب داد. "تا این حد از یک جنگجوی سبز آموخته شد
به تازگی توسط نیروهای ما در جنوب کشور دستگیر شده است.
او از انبوهی از Thark با یک مخلوق عجیب و غریب دیگر جهان فرار ، تنها به
سقوط به دست Warhoons.
thoats آنها سرگردان بر انتهای دریا و شواهد خونین مورد یافت شد :
درگیری در نزدیکی کشف شد. "
در حالی که این اطلاعات به هیچ وجه اطمینان بخش بود ، نه آن را در تمام
اثبات آن قطعی از مرگ Dejah Thoris ، و بنابراین من مصمم به ساخت هر
تلاش برای رسیدن به هلیم به سرعت
من می توانم و به Mors Tardos حمل خبر چنین ممکن است نوه اش
محل نگهداری به قدرت را در دست من نهاده شده است. ده روز پس از خروج سه Ptor
برادران من در Zodanga وارد شدند.
از لحظه ای که من تا به حال در تماس با ساکنان قرمز مریخ من تا به حال آمده
متوجه شده باشید که Woola مقدار زیادی از توجه ناخواسته به من جلب کرد ، از بزرگ
حیوان متعلق به یک گونه است که توسط مردان قرمز اهلی هرگز.
شده بودند ، به قدم زدن در برادوی با شیر Numidian در پاشنه او اثر
تا حدودی شبیه به آنچه من تولید باید وارد Zodanga به حال با
Woola.
بسیار از فراق با عضو وفادار فکر باعث تاسف آنقدر بزرگ را به من
و غم واقعی که من از سر باز کردن تا درست قبل از ما در دروازه شهر وارد شدند ؛
اما پس از آن ، در نهایت شد ضروری است که ما از هم جدا.
چیزی بیشتر نسبت به ایمنی خود و یا لذت بردن من در خطر است هیچ استدلال می تواند
غالب بر من به نوبه خود دور موجود بر Barsoom که تا به حال شکست خورده هرگز
در یک تظاهرات از محبت و
وفاداری ، اما به عنوان میل و علاقه من که زندگی من در خدمت او در ارائه
جستجوی آنها بود را به چالش خطرات ناشناخته از این ، برای من ، مرموز
شهرستان ، من می توانم حتی زندگی Woola اجازه نمی
را تهدید موفقیت سرمایه گذاری من ، بسیار کمتر شادی لحظه ای خود را ، برای من شک
او به زودی مرا فراموش.
و به این ترتیب من bade وحش فقیر وداع با محبت ، وعده او ،
با این حال ، که اگر من را از طریق ماجراجویی من در ایمنی آمد که در برخی از راه
باید وسیله ای برای او جستجو پیدا کنید.
او به نظر می رسید به من درک به طور کامل ، و زمانی که من در جهت Thark اشاره کرد او
تبدیل sorrowfully دور ، و نه می تواند من هم به تماشای او بروم ، اما مصمم تنظیم صورت من
به سمت Zodanga و با لمس
heartsickness نزدیک frowning او دیوار.
نامه من از آنها را با مته سوراخ به دست آورد ورودی فوری به قریب به اتفاق ، دیواره
شهرستان.
هنوز خیلی زود در صبح و خیابان عملا ترک شدند.
اقامتگاه های بالا را بر ستون های فلزی خود را بزرگ ، شبیه rookeries بزرگ ،
در حالی که uprights خود را ارائه ظاهر از تنه درخت فولاد است.
مغازه ها از زمین به عنوان یک قاعده بزرگ شده بودند و نه شدند و درهای خود را پیچ یا
منع شده است ، از دزدی بر Barsoom عملا ناشناخته است.
ترور ، ترس همیشه حاضر از Barsoomians تمام ، و به همین دلیل به تنهایی
خانه های خود را بالاتر از زمین در شب ، و یا در زمان خطر مطرح شده است.
برادران Ptor من جهات صریح و روشن برای رسیدن به نقطه داده بود
شهرستان جایی که من می تواند تسهیلات زندگی و پیدا کردن نزدیک دفتر
ماموران دولت به آنها به من داده بود نامه.
راه من منجر به میدان مرکزی و یا پلازا ، که مشخصه از همه مریخ
شهرستانها.
میدان از Zodanga یک مایل مربع را پوشش می دهد و قصر از محدود
jeddak ، jeds ، و دیگر از اعضای خانواده سلطنتی و اشراف از Zodanga ، و همچنین
ساختمان اصلی عمومی ، کافه ها ، و مغازه ها.
همانطور که من بود عبور مربع بزرگ در حیرت و تحسین از شکوه از دست رفته
معماری و پوشش گیاهی زرق و برق دار قرمز مایل به زرد که فرش چمن گسترده
کشف مریخ قرمز پیاده روی سریع به سمت من از یکی از راههای است.
او پرداخت می شود به من کمترین توجه را به خود جلب نمی کند ، اما او آمد پهلو به پهلو من او را به رسمیت شناخته شده ،
و عطف من دست من بر شانه او قرار داده ، خواستار از :
"Kaor ، Kantos کان!"
او مانند رعد و برق چرخ و قبل از من خیلی می تواند به عنوان پایین دست من نقطه
بلند ، شمشیر خود را در سینه ام بود.
"شما کی هستید؟" او growled ، و پس از آن به عنوان یک گام رو به عقب به من انجام پنجاه متر از
شمشیر خود ، او نقطه کاهش یافته است به زمین و بانگ زد ، خنده ،
"من یک پاسخ بهتر را نیاز ندارد ، است ، اما یک مرد از همه Barsoom که می تواند گزاف گویی
در مورد مثل یک توپ لاستیکی می باشد.
توسط مادر از ماه بیشتر ، جان کارتر ، چگونه شما به اینجا آمدند ، و شما
تبدیل شدن به یک Darseen که شما می توانید رنگ خود را در اختیار خواهند؟ "
"شما به من داد یک دقیقه نیمه بد دوست من ،" او ادامه داد : پس از من به طور خلاصه مشخص شده بود
ماجراهای من از فراق او را در عرصه در Warhoon.
"نام و شهر من شناخته شده به Zodangans من در مدت کوتاهی که نشسته بر روی
سواحل دریا Korus از دست داده با اجداد من احترام و ترک.
من در اینجا در منافع Mors Tardos ، Jeddak هلیم ، برای کشف
محل نگه داری Dejah Thoris ، شاهزاده خانم ما.
سب از شاهزاده Zodanga ، پنهان کرده است خود را در این شهر است و دیوانه وار عاشق شدن
با او.
پدر او ، از Kosis ، Jeddak از Zodanga ، ازدواج داوطلبانه خود را به پسر او ساخته شده
قیمت صلح بین کشورهای ما ، اما Mors Tardos را نمی خواهد تن دادن به
فرستاده است مطالبات و کلمه است که او و
مردم ترجیح می دهند که بر چهره مرده را از شاهزاده خانم خود را نسبت به ببینید که او را به هر پنج شنبه نگاه
نسبت به انتخاب خود او ، و شخصا او ترجیح می دهند که در خاکستر فرو رفته
از دست رفته و سوزاندن هلیوم به پیوستن به این فلز را از خانه اش که از Kosis.
پاسخ وی این مرگبارترین بی حرمتی از Kosis او می توانست بر قرار و بود
Zodangans ، اما مردم خود او را دوست دارم بیشتر برای آن و قدرت خود را در هلیم است
بیشتر امروز از هر زمان دیگری است.
من سه روز شده اند ، "ادامه داد Kantos کان ،" اما من هنوز یافت نمی شود که در آن
Dejah Thoris زندانی است.
امروز نیروی دریایی از Zodangan پیوستن من به عنوان طلایه دار هوا و من در این راه امید به پیروزی در
اعتماد به نفس نسبت به شاهزاده ، فرمانده این بخش از نیروی دریایی است که از ساب و
در نتیجه محل نگهداری Dejah Thoris یاد بگیرند.
من خوشحالم که شما اینجا هستید جان کارتر ، برای من می دانم که وفاداری خود را به شاهزاده خانم من و
دو نفر از ما همکاری با یکدیگر باید قادر به انجام خیلی. "
میدان در حال حاضر شروع شد تا با مردم رفتن و آمدن بر این روزنامه را پر کنید
این از وظایف آنها فعالیت دارد. مغازه ها باز بودند و کافه ها
پر کردن با کاربران و مشتریان صبح زود است.
Kantos کان من منجر به یکی از این زرق و برق دار مکان غذا خوردن که در آن ما به طور کامل در خدمت شدند
توسط دستگاه مکانیکی است.
بدون دست لمس غذا را از آن زمان که وارد ساختمان در حالت خام خود را تا
آن را گرم و خوشمزه بر اساس جداول قبل از مهمانان پدید آمده ، در پاسخ به
لمس کردن از دکمه های کوچک برای نشان دادن تمایلات خود.
بعد از غذا ما ، Kantos کان من با او به مقر دیده بانی هوا در زمان
اسکادران و معرفی من به برتری او پرسید : که من به عنوان یک عضو ثبت نام
سپاه.
در مطابق با سفارشی معاینه لازم بود ، اما Kantos کان به من گفته بودند
بدون ترس در مورد این نمره به عنوان او را به آن بخش از موضوع شرکت است.
او این کار را با در نظر گرفتن سفارش من برای معاینه به مامور بررسی انجام شده و
به نمایندگی از خود به عنوان جان کارتر.
"این خدعه خواهد شد به کشف بعد ،" او خوش توضیح داد : "زمانی که آنها چک کردن
وزن من ، اندازه گیری ، و سایر اطلاعات شناسایی شخصی ، اما آن را
چند ماه پیش از این انجام شده است و
ماموریت ما باید صورت گیرد و یا نتوانسته اند مدت ها قبل از آن زمان است. "
چند روز آینده توسط Kantos کان در آموزش من پیچیدگیهای از پرواز به سر برد
و تعمیر contrivances کمی گوشت یا خوراک لذیذ که مریخی ها برای استفاده
این هدف.
بدن از هنر و صنعت هوا یک مرد است به طول حدود شانزده فوت ، دو فوت عرض و سه
اینچ ضخامت دارد ، کاهش تدریجی به یک نقطه در هر انتها.
راننده نشسته در بالای این هواپیما پس از یک صندلی ساخته شده بیش از کوچک ، بی صدا
موتور رادیوم که آن را می راند.
متوسط از خاصیت شناوری است که در داخل دیوار فلزی نازک بدن و موجود
شامل اشعه هشتم Barsoomian ، یا اشعه نیروی محرکه ، آن را به عنوان نامیده می شوند ممکن است در
نمایی از خواص آن.
این اشعه مانند اشعه نهم ، ناشناخته بر روی زمین ، اما مریخی ها را کشف کرده اند
که این ویژگی ذاتی همه نور است مهم نیست از چه منبع
سرچشمه میگیرد.
آنها آموخته اند آن است که اشعه خورشیدی هشتم که راند و نور
خورشید را سیاره های مختلف ، و آن را اشعه هشتم فردی هر یک از سیاره است
که منعکس کننده "، و یا نور راند و در نتیجه به فضای بار بیشتری به دست آمده است.
اشعه خورشیدی هشتم می شود توسط سطح Barsoom جذب شده است ، اما Barsoomian
اشعه هشتم ، که تمایل دارد به حرکت نور از مریخ به فضا ، به طور مداوم
جریان خارج از کره زمین را تشکیل می
نیروی دافعه گرانش که محدود است قادر به بلند کردن وزنه های عظیم
از سطح زمین است.
این اشعه می باشد که آنها را به حمل و نقل هوایی بسیار کاملی می باشد که کشتی نبرد دور فعال
outweighing هر چیزی بر بادبان زمین به عنوان آرامی و به آرامی از طریق نازک شناخته شده
هوا از Barsoom به عنوان بادکنک اسباب بازی در فضای سنگین زمین.
در طول سال های اولیه کشف این اشعه بسیاری از حوادث عجیب و غریب رخ داده است
قبل از مریخ یاد گرفتم برای اندازه گیری و کنترل قدرت فوق العاده بود در بر داشت.
در یک مورد ، برخی از نه صد سال قبل از آن ، اولین کشتی نبرد بزرگ شود
ساخته شده با مخازن اشعه هشتم با بیش از حد بزرگ است مقدار اشعه و ذخیره می شود
او از هلیم با پانصد افسر و مردان سمت بود ، هرگز بازگشت.
قدرت او در دافعه برای سیاره آنقدر بزرگ بود که آن را او انجام داده بود مراتب را به
فضا ، جایی که او می تواند دیده می شود امروز ، با کمک تلسکوپ های قوی ، برخورد
از طریق آسمان ده هزار مایل از
مریخ ، ماهواره ای کوچک که در نتیجه محاصره Barsoom به پایان زمان.
روز چهارم پس از ورود من در Zodanga من ساخته شده اولین پرواز من ، و به عنوان نتیجه
آن من موفق به کسب ترفیع که شامل چهارم در قصر بیش از Kosis.
همانطور که من در بالای شهر گل رز من دور چندین بار ، به عنوان Kantos کان انجام دیده بود ، و
پس از آن پرتاب موتور من را به سرعت بالا در سرعت فوق العاده به سمت شتافت
جنوب ، به دنبال یکی از آبراه های بزرگ که از آن جهت وارد Zodanga.
من شاید طی کرده بود که دو صد مایل در کمی کمتر از یک ساعت وقتی که من
descried بسیار پایین تر از من حزب از سه رزمندگان سبز مسابقه دیوانه وار به سمت کوچک
رقم با پای پیاده که به نظر می رسید به تلاش برای
رسیدن به یکی از زمینه های دیواره سلول های.
انداختن ماشین من به سرعت به سمت آنها ، و سر گشت می زد به عقب و نام آوران ،
من به زودی شاهد که هدف از پیگیری خود را قرمز مریخ پوشیدن فلزی
اسکادران دیده بانی که من متصل شده بود.
در یک مسیر کوتاه وضع حال پرواز ریز خود ، احاطه شده توسط ابزار که با آن او
بدیهی است در ترمیم برخی آسیب های اشغال شده توسط سبز شگفت زده
Warriors است.
آنها در حال حاضر تقریبا بر او ، پرواز خود را مانت شارژ بر روی نسبتا ضعیف خیلی
رقم در سرعت فوق العاده ، در حالی که رزمندگان کم به سمت راست ، با تکیه
نیزه های فلزی باپای بزرگ خود را.
هر یک به نظر می رسید تلاش برای اولین Zodangan فقیر به سپوختن و در یکی دیگر از
لحظه سرنوشت او می شده اند مهر و موم شده بود آن را برای ورود به موقع من نشده است.
رانندگی ، صنایع هوا ناوگان من با سرعت بالا به طور مستقیم در پشت جنگجو من به زودی
سبقت آنها و بدون کاهش سرعت من من rammed عرشه کشتی از حال پرواز کمی من
بین شانه ها از نزدیکترین است.
تاثیر کافی را از طریق اینچ از جنس فولاد سخت پاره ، پرتاب همکار
بدن بدون سر به هوا بر سر رئیس thoat خود را ، که در آن سقوط آلاینده بر
خزه.
مانت از دو نفر دیگر از رزمندگان تبدیل squealing در ترور ، و در مقابل پیچ
جهت.
کاهش سرعت من من دور و در فوت شگفت زده شده بودم به زمین آمد
Zodangan.
او در لطف خود را برای کمک به موقع من گرم بود و قول داد که کار روز من می آورد
پاداش آن merited ، برای آن هیچ یک دیگر از پسر عموی jeddak بود
Zodanga که زندگی من تا به حال نجات داد.
ما هیچ زمانی را در بحث تلف ما می دانستیم که رزمندگان قطعا بازگشت به محض
آنها کنترل مانت خود را به دست آورده بود.
تسریع به ماشین آسیب دیده خود را ما در حال خم شدن هر تلاش را به پایان برساند مورد نیاز
تعمیرات و تقریبا به اتمام بود آنها را هنگامی که ما شاهد دو هیولا سبز بازگشت در
سرعت بالای از طرف مقابل از ما است.
هنگامی که آنها در درون صد متری نزدیک بود thoats خود را دوباره تبدیل شد
unmanageable و مطلقا خودداری برای پیشبرد بیشتر به سمت هنر و صنعت هوا که
آنها را وحشت زده بود.
پیشروی رزمندگان در نهایت پیاده و hobbling حیوانات خود را به سمت ما
با پای پیاده با کشیده بلند شمشیر.
من پیشرفته برای دیدار با بزرگتر ، از گفتن Zodangan به او می تواند با
دیگر.
اختتامیه مرد من با تقریبا از هیچ تلاشی ، در حال حاضر از عمل بسیار تبدیل شدن همیشگی
با من ، من عجله به بازگشت به آشنایی جدید من که من در واقع در
تنگه ناامید.
او و پایین با پای عظیمی از آنتاگونیست خود را بر گلو و زخمی شد
بزرگ بلند شمشیر مطرح برای معامله محوری نهایی.
با محدود به پاکسازی پنجاه فوت فاصله ما ، و با
نقطه دراز راند شمشیر من به طور کامل از طریق بدن از سبز
جنگجو.
شمشیر خود سقوط کرد ، بی ضرر ، به زمین و او limply بر فرم سجده از غرق
Zodangan.
یک بررسی سریع از دومی به صدمات مرگبار را نشان نداد و پس از
استراحت کوتاه او تأکید کرد که او احساس مناسب تلاش شود تا از سفر بازگشت.
او به خلبان هنر و صنعت خود را ، با این حال ، به عنوان این رگ های ضعیف نیست
در نظر گرفته شده برای انتقال اما یک فرد مجرد.
به سرعت از اتمام تعمیرات ، ما با هم را به مریخ هنوز هم ، بی ابر افزایش یافت
آسمان ، و در سرعت های بزرگ و بدون نتیجه وقایع ناگوار بیشتر بازگشت به Zodanga است.
همانطور که ما نزدیک شدن شهر ما کشف محل تلاقی چند خیابان یا جاده توانا از افراد ملکی و نیروهای
مونتاژ بر دشت قبل از شهر.
آسمان سیاه و سفید با کشتی های نیروی دریایی و خصوصی و عمومی ، صنایع لذت بود ، پرواز
streamers طولانی همجنسگرا ابریشم ، رنگ ها و آگهی ها و پرچم عجیب و منظره
طراحی کنند.
همدم من ، حاکی است که من آرام میگیرد ، و در حال اجرا نزدیک ماشین خود را در کنار معدن
پیشنهادی که ما رویکرد و تماشای این مراسم ، که به گفته او ، برای
هدف از افتخارات اعطا در فرد
افسران و مردان برای شجاعت و خدمت برجسته دیگر.
او سپس مستقر پرچمدار کوچک است که نشان داده می شود که هنر و صنعت خود را با مته سوراخ عضو
خانواده سلطنتی Zodanga ، و با هم راه ما را از طریق پیچ و خم از کم ارتفاع ساخته شده
رگ های هوا تا زمانی که ما به طور مستقیم بیش از jeddak Zodanga و کارکنان خود را آویزان.
بر thoats گاو نر کوچک داخلی مریخی ها سرخ نصب شده بودند ، و خود را
مظاهر و نیز تزئینات و با مته سوراخ کردن چنین حجمی از پرهای gorgeously رنگی
که من می توانم اما نه با زده
شباهت شگفت انگیز محل تلاقی چند خیابان یا جاده با مته سوراخ به یک گروه از سرخپوستان قرمز از زمین خود من.
یکی از کارکنان ، به نام توجه بیش از Kosis به حضور همدم من
بالای آنها و حاکم motioned برای او به فرود.
از آنجا که منتظر برای سربازان را در موقعیت حرکت مواجه jeddak این دو صحبت
صادقانه با هم ، jeddak و کارکنان او گاهی نظر اجمالی در من است.
می تواند مکالمه خود را نمی شنوند و در حال حاضر آن را متوقف و همه پیاده ، به عنوان
آخرین بدن از نیروهای نظامی به موقعیت قبل از امپراتور خود را چرخ بود.
عضو از کارکنان پیشرفته نسبت به سربازان ، و خواستار نام سرباز
فرمان او را برای پیشبرد.
افسر سپس خوانده ماهیت عمل قهرمانانه که تصویب برنده بود
jeddak ، و دومی پیشرفته و تزئین فلزی را بر بازوی چپ قرار می گیرد
مرد خوش شانس است.
ده مرد تزئین شده بود ، زمانی که دستیار به نام ،
"جان کارتر ، دیده بانی هوا!"
هرگز در زندگی ام شده بود را بسیار شگفتزده کرد ، اما عادت به نظم و انضباط نظامی است
قوی در درون من ، و من کاهش یافته دستگاه کوچک من به آرامی به زمین و پیشرفته
پا به عنوان من تا به حال دیده می شود دیگران را انجام دهد.
همانطور که من قبل از افسر متوقف ، او به من در صدای قابل شنیدن به خطاب
مجموعه تمام سربازان و تماشاگران.
"در شناخت ، جان کارتر ،" او گفت ، "شجاعت قابل توجه شما و مهارت در
دفاع از شخص پسر عموی jeddak نسبت به Kosis و singlehanded ،
محو شدن سه رزمندگان سبز ، آن است که
لذت بردن از jeddak ما به مشورت بر شما خوانده شده را علامت عزت او. "
از Kosis سپس به سمت من پیشرفته و قرار دادن زینت بر من ، گفت :
"پسر عموی من تا به روایت جزئیات دستاورد فوق العاده خود را ، که به نظر می رسد کمی
کوتاه از معجزه آسا ، و اگر شما را به خوبی می تواند دفاع از پسر عموی jeddak چقدر
بهتر می تواند کسی را از خود jeddak شما دفاع.
لذا شما padwar از سپاه پاسداران را منصوب خواهد شد و در قصر من quartered
آخرت خوشبخت سازید.
من از او تشکر شده ، و در جهت او به عضویت اعضای کارکنان خود است.
بعد از مراسم من دستگاه من به محله های خود را بر روی پشت بام سربازخانه بازگشت
اسکادران هوا طلایه دار ، و با منظم از قصر به من راهنمای من گزارش شده به
افسر مسئول قصر.
فصل XXII یافتن DEJAH
به بزرگ domo که من گزارش داده شده بود ، دستورالعمل ها را به ایستگاه من را در نزدیکی
شخص jeddak ، که در زمان جنگ ، همیشه در معرض خطر بزرگ از ترور ،
به عنوان حاکمیت که همه در جنگ عادلانه به نظر می رسد
را تشکیل کل اخلاق درگیری مریخ است.
به همین خاطر از من همراهی می کردند بلافاصله به آپارتمان است که در آن نسبت به Kosis پس از آن بود.
حاکم بود در گفتگو با پسر خود ، ساب از درباریان چند تن از درگیر
خانواده اش ، و ورود من را درک نمی.
دیوارهای آپارتمان به طور کامل با پرده های پر زرق و برق پنهان می کردند که هر آویزان
پنجره ها و یا درهای که ممکن است آنها را سوراخ کرده است.
اتاق توسط اشعه زندانی از نور آفتاب بین سقف مناسب برگزار شد روشن شد
و آنچه به نظر می رسد که چند اینچ در زیر زمین شیشه ای سقف کاذب.
راهنمای من کشید کنار یکی از پرده ، آشکار سازی یک پاساژ که محاصره
اتاق ، بین اعدام ها و دیواره های محفظه.
در داخل این قسمت من بود باقی می ماند ، او گفت ، تا زمانی که از Kosis در
آپارتمان. وقتی را ترک کرد من را دنبال کنید.
وظیفه من تنها این بود برای محافظت از حاکم و دور از چشم تا آنجا که ممکن است.
من پس از یک دوره چهار ساعت خواهد بود ، رها شوند.
عمده - domo و سپس به من چپ.
پرده بافی عجیب و غریب که به ظاهر استحکام سنگین بودند
از یک طرف ، اما از محل مخفی من من می توانم همه که صورت گرفت در درون درک
اتاق را به آسانی به عنوان اینکه شده بود ، وجود ندارد پرده دخالت.
به ندرت به حال من پست من از پرده نقش دار را در قطب مخالف اتاق به دست آورد
جدا شده و چهار سرباز از گارد وارد شد ، و اطراف آن به شکل زن است.
همانطور که آنها از Kosis با نزدیک شدن سربازان افتاد به دو طرف و ایستاده
قبل از jeddak و ده پا از من ، چهره زیبا او را درخشنده با لبخند ،
Dejah Thoris.
ساب از شاهزاده از Zodanga ، پیشرفته او را ملاقات ، و دست در دست به آنها نزدیک
نزدیک به jeddak. از Kosis با تعجب نگاه کرد ، و
افزایش ، به او ادای احترام کردند.
"برای چه دمدمی مزاجی عجیب و غریب را مدیون این دیدار از شاهزاده هلیم ، که دو روز
پیش ، با در نظر گرفتن نادر برای غرور من ، به من اطمینان که او Hajus تال را ترجیح می دهند ،
Thark سبز ، به پسر من؟ "
Dejah Thoris فقط لبخند زد و با فرورفتگی رندانه بازی در گوشه و کنار
از دهان خود او ساخته شده است پاسخ :
"از آغاز زمان بر Barsoom حق زن برای تغییر آن شده است
ذهن خود را به عنوان او ذکر شده و به خشکه مقدس در امور مربوط به قلب او.
که شما را ببخشد ، از Kosis ، به عنوان پسر شما است.
دو روز پیش من از عشق او برای من مطمئن نیستم ، اما در حال حاضر من ، و من آمده ام به التماس از
شما را به فراموش کلمات راش و قبول اطمینان از پرنسس هلیم
که هنگامی که زمان می آید او را سب سه شنبه از شاهزاده Zodanga است. "
پاسخ داد : "من خوشحالم که شما تصمیم گرفته است ، از Kosis.
"دور از تمایل جنگ به فشار بیشتر علیه مردم هلیم ، و
وعده خود را باید ثبت و اعلام به مردم صادر کرد
فورا. "
"بهتر بودند ، از Kosis ، دچار وقفه Dejah Thoris" که اعلام صبر کنید
پایان دادن به این جنگ است.
این نگاه عجیب و غریب در واقع به مردم من و شما شاهزاده خانم هلیم
خودش را به دشمن کشور خود در میان جنگ است. "
"آیا می توانم از جنگ نمی توان در یک بار به پایان رسید؟ صحبت کرد :" سب بود.
"از آن نیاز به کلمه بیش از Kosis به برقراری صلح است.
بگو از آن ، پدر من ، می گویند کلمه ای که شادی من را تسریع ، و پایان دادن به این نامحبوب
نزاع را ببینیم. "خواهیم دید" ، پاسخ از Kosis ، "چگونه
مردم هلیم را به صلح است.
من حداقل باید آن را ارائه می دهند به آنها است. "Dejah Thoris ، پس از چند کلمه ، تبدیل و
سمت چپ آپارتمان ، هنوز هم توسط ماموران او را به دنبال.
به این ترتیب بود که عمارت رویای کوتاه من از شادی نقش برآب ، شکسته ، به زمین
واقعیت است.
زن برای آنها زندگی من پیشنهاد کرده بود ، و از که لب های من به تازگی شنیده بود
بیانیه صادره از عشق برای من ، به آرامی فراموش کرده بودم و از وجود من و smilingly
خودش را به پسر مردم را دشمن ترین منفور داده می شود.
اگر چه من آن را با گوش خودم شنیده بود من می توانم آن را باور نکن.
من باید جستجو از آپارتمان او و زور به او حقیقت را بی رحمانه به تکرار به من به تنهایی
قبل از من است قانع شده باشند ، و بنابراین من ترک پست و عجله از طریق
عبور در پشت پرده به سمت درب که او اتاق را ترک کرده بودند.
لیز بی سر و صدا از طریق این باز من کشف پیچ و خم دالان پیچ در پیچ ،
انشعاب و چرخش در هر جهت.
در حال اجرا به سرعت پایین یکی از اولین و پس از آن یکی دیگر از آنها به زودی به طرز ناامید کننده ای تبدیل شد
از دست داد و ایستاده در برابر دیوار سمت فرآیند له له زدن زمانی که من شنیده ام صدای در نزدیکی من است.
ظاهرا آنها از طرف مقابل از پارتیشن در برابر شدند
که من تکیه داد و در حال حاضر من ساخته شده تن Dejah Thoris.
من می توانم کلمات را نمی شنوند ، اما من می دانستم که من احتمالا نمی توانست در اشتباه
صدا. حرکت در چند مرحله کشف یکی دیگر از
گذرگاه در پایان است که قدرت ، درب.
پیاده روی شجاعانه رو به جلو من را به اتاق تحت فشار قرار دادند ، تنها به خودم کوچک
اطاقی که در آن چهار نگهبان که او همراه بود.
یکی از آنها فورا به وجود آمد و مواجه من ، درخواست از ماهیت کسب و کار من است.
من جواب دادم : "من از بود Kosis هستم ،" ، "و مایل به صحبت با Dejah Thoris ،
پرنسس هلیوم می شود. "
و سفارش خود را؟ "از هموطنان خواست.
من نمی دانستم منظور او ، اما پاسخ داد که من عضو سپاه پاسداران بود ، و
بدون انتظار برای پاسخ را از او من به سمت درب مخالف strode
سرسرا ، که پشت من می توانم Thoris Dejah و گو بشنوند.
اما ورودی من بود که به راحتی انجام نمی.
نگهبان پا قبل از من ، گفت ،
"هیچ کس می آید از از Kosis بدون حمل سفارش و یا کلمه عبور است.
شما باید به من یکی یا دیگری را قبل از اینکه شما ممکن است منتقل می شود. "
"منظور تنها نیاز من ، دوست من ، را وارد کنید که در آن من خواهد شد ، آویزان در کنار من ،" من
پاسخ داده شده ، بهره برداری طولانی شمشیر من "به شما اجازه بدهید من در صلح یا بدون عبور؟"
پاسخ او شلاق از شمشیر خود را با تماس به دیگران تا به او ملحق ، و به این ترتیب
چهار نفر ، با استفاده از سلاح کشیده ایستاده بود ، محرومیت از پیشرفت بیشتر من.
"شما در اینجا با سفارش بیش از Kosis نیست ، گریه که اولین بار
خطاب من ، "و نه تنها به شما آپارتمان شاهزاده خانم باید وارد کنید
هلیم ، اما شما باید بروید از Kosis
تحت محافظ برای توضیح این جسارت بی جا است.
پرتاب کردن شمشیر خود ، شما نمی توانید امید به غلبه بر چهار نفر از ما ، "او با ترسناک ارسال
لبخند بزنید.
پاسخ من به کار گیری نیرویی سریع که به من چپ اما سه آنتاگونیست بود و من می توانم به شما اطمینان دهم
که آنها از فلز من ارزشمند بود. آنها مرا در برابر دیوار ، در هیچ حمایت
زمان ، از مبارزه برای زندگی من است.
به آرامی کار می کرد من راه من به گوشه ای از اتاق که در آن من می توانم آنها را وادار به من آمده
تنها در یک زمان ، و به این ترتیب ما می جنگیدند به سمت بالا از بیست دقیقه ، clanging
فولاد در فولاد تولید تیمارستان واقعی در اتاق کوچک.
سر و صدا Dejah Thoris به درب آپارتمان خود آورده بود ، و او همانجا ایستاد
در طول جنگ با Sola در خود را به بیش از شانه اش مشابه.
صورت خود و مجموعه ای عاری از احساسات و من می دانستم که او مرا به رسمیت نمی شناسد ، و نه انجام
Sola.
در نهایت برش خوش شانس به ارمغان آورد پایین نگهبان دوم و پس از آن ، با تنها دو مخالف
من ، تغییر تاکتیک و با عجله آنها را پس از مد روز مبارزه با من که
من برنده شده بود بسیاری از پیروزی است.
سوم ظرف مدت ده ثانیه پس از دوم سقوط کرد ، و تاریخ و زمان آخرین مرده بر دراز
طبقه خونین چند لحظه بعد.
آنها مردان شجاع و مبارزان شریف بودند ، و آن را به من غصه دار که من مجبور
کشتن آنها است ، اما من می خواهم که به میل و علاقه depopulated تمام Barsoom می تواند به من بدهید؟
طرف از Thoris Dejah من در هیچ راه دیگری رسیده است.
پوشش تیغه خونین من را به سمت من شاهزاده خانم مریخ ، که هنوز ایستاده بود mutely پیشرفته
زل زده به من بدون نشانه ای از به رسمیت شناختن است.
"شما چه کسانی هستند ، Zodangan؟" او زمزمه. "یکی دیگر از دشمن به من آزار و اذیت در بدبختی من؟"
من پاسخ دادم : "من دوست هستم ،" ، "دوست گرامی یک بار."
"هیچ دوست پرنسس هلیم که فلز ، او پاسخ داد :" و در عین حال صدا را می پوشد!
من آن را شنیده قبل از آن نمی باشد -- نمی تواند -- نه ، برای او مرده است ".
"این است که ، هر چند ، شاهزاده من ، هیچ یک دیگر از جان کارتر" ، من گفتم.
"آیا شما به رسمیت نمی شناسد ، حتی از طریق رنگ و فلز عجیب و غریب ، قلب خود را از
سالار؟ "
من آمد به او نزدیک او به سمت من با دست های دراز اثر گذار است ، اما به عنوان رسیدم
را به او را در آغوش من او با میلرزد کشید و کمی زاری از بدبختی است.
"خیلی دیر ، خیلی دیر ،" او غصه دار است.
"O سالار من بود که و که من فکر مرده ، به حال شما ، اما بازگشت یکی
کمی ساعت قبل -- اما در حال حاضر آن را خیلی دیر شده ، خیلی دیر است ".
"نظر شما معنی ، Dejah Thoris؟"
من گریه کرد. "شما که می توانست به خودتان وعده داده
شاهزاده Zodangan شما شناخته شده بود که من زندگی می کردند؟ "
"فکر می کنید ، جان کارتر ، که من قلب من به شما بدهد دیروز و امروز
دیگر؟
من فکر کردم که غیر روحانی با خاکستر خود را در گودال های Warhoon به خاک سپرده شده است ، و امروز
من بدن من خود را به دیگری قول داده برای نجات قوم من از لعنت پیروز
Zodangan ارتش. "
"اما من مرده نیست ، شاهزاده خانم من. من آمده ام به شما ادعا می کنند ، و همه Zodanga
می تواند به جلوگیری از آن نیست. "" این خیلی دیر است ، جان کارتر ، وعده من است
داده می شود ، و Barsoom که نهایی شده است.
مراسم که به دنبال بعد اما تشریفات بی معنی است.
این واقعیت از ازدواج مطمئن تر نسبت به جمعیت تشییع جنازه از آنها را
jeddak دوباره مهر و موم از مرگ بر او قرار دهید.
من به خوبی به عنوان ازدواج ، جان کارتر است.
دیگر ممکن است شما به من با شاهزاده خانم خود تماس بگیرید. دیگر شما رئیس قبیله من است. "
"من می دانم اما کمی از آداب و رسوم خود را در اینجا بر Barsoom ، Dejah Thoris ، اما من نمی دانم
که من شما را دوست دارم ، و اگر شما به معنای آخرین کلمات شما برای من صحبت کرد و آن روز را به عنوان
انبوهی از Warhoon شارژ پایین بر
ما ، هیچ مرد دیگر تا کنون باید شما را به عنوان عروس خود را ادعا می کنند.
شما آنها را به معنای پس از آن ، شاهزاده خانم من و شما آنها را هنوز هم!
می گویند که آن درست است. "
"من آنها را به معنای ، جان کارتر ،" او زمزمه. "من می توانم آنها را تکرار نمی اکنون برای من داده اند
خودم را به دیگری.
آه ، اگر شما فقط شناخته شده بود و راه ما ، دوست من ، "او ادامه داد : نیمی از خودش ،
"وعده مال شما ماه مدتها پیش ، و شما می توانید به من ادعا کرد
قبل از همه دیگران.
این ممکن است به معنای از سقوط هلیم است ، اما من می خواهم که امپراتوری من برای من داده می شود
رئیس Tharkian "سپس با صدای بلند او گفت :" آیا شما به یاد داشته باشید
شب هنگامی که شما به من جرم؟
شما به نام شاهزاده خانم خود را به من بدون اینکه دست من از من خواسته ، و سپس شما افتخار
که تو برای من جنگیده بودند. شما نمی دانید ، و من نمی باید
جرم شده است ، من می بینم که در حال حاضر است.
اما هیچ کس وجود دارد که به شما بگوید آنچه من می توانم ، نه که بر Barsoom دو وجود دارد
انواع زنان در شهر مردان قرمز.
یکی از آنها مبارزه است که آنها ممکن است آنها را در ازدواج بپرسید ؛ نوع دیگر آنها مبارزه با
همچنین ، اما دست خود را بپرسید.
هنگامی که یک مرد یک زن را جلب کرده است ، او ممکن است او را به عنوان شاهزاده خانم او ، و یا در هر یک از آدرس
چند اصطلاح که دلالت داشتن.
شما برای من جنگیده بود ، اما تا به حال مرا در ازدواج خواسته هرگز ، و به همین ترتیب هنگامی که شما مرا به نام
من شاهزاده خانم خود را می بینید ، "او به خطر افتاد ،" من صدمه دیده است ، اما حتی پس از آن ، جان کارتر
دفع نه شما ، که من باید انجام شود ،
تا زمانی که شما آن را مضاعف توسط taunting من بدتر با داشتن من از طریق مبارزه با برنده ساخته شده است. "
"من لازم نیست که طلب بخشش شما در حال حاضر ، Dejah Thoris ،" من گریه کرد.
"شما باید بدانند که تقصیر من بود جهل از آداب و رسوم Barsoomian خود را.
چیزی که من موفق به انجام ، از طریق باور ضمنی که درخواست من خواهد بود
ناخوشایند و مغرور ، من در حال حاضر ، Dejah Thoris ، من از شما درخواست برای همسرم ، و با تمام
مبارزه ویرجینین خون که در رگ من جریان خواهد بود. "
او گریه : "نه ، جان کارتر ، آن را بی فایده است" ، ناامید کننده ای ، "من هرگز ممکن است مال شما
در حالی که سب از زندگی. "
"شما مهر و موم شده اند حکم مرگ او ، شاهزاده خانم من -- ساب از می میرد"
"و نه است که هر دو ،" او عجله که توضیح می دهند. "من ممکن است مردی که slays من موقوف به
شوهر ، حتی در دفاع از خود است.
این سفارشی است. ما توسط سفارشی بر Barsoom اداره می شود.
بی فایده است ، دوست من است. شما باید غم و اندوه را با من داشت.
آن است که حداقل ، ما ممکن است مشترک به اشتراک گذاری.
و این ، و حافظه کوتاه در میان روز Tharks.
شما در حال حاضر باید برود ، و نه همیشه من را دوباره تماشا کنم. خداحافظی ، سالار من که بود. "
Disheartened و نژند ، من از اتاق به عقب بازگرداند ، اما من به طور کامل نمی
دلسرد شده است ، و نه اعتراف میکنم که Dejah Thoris شد تا این مراسم به من دست داده
به حال در واقع انجام شده است.
همانطور که من در طول راهروها سرگردان ، من به عنوان کاملا در mazes از سیم پیچ از دست داده بود
معابر به عنوان من قبل از من کشف آپارتمان Dejah Thoris شده بود.
من می دانستم که تنها امید من در فرار از شهر Zodanga دراز ، ماده
چهار گارد مرده را دارند باید توضیح داده شود ، و به من می تواند برسد هرگز
پست اولیه بدون یک راهنما ، سوء ظن
مطمئنا به من استراحت محض این که من کشف شد سرگردان aimlessly از طریق
کاخ.
در حال حاضر من بر باند مارپیچی که منجر به طبقه پایین تر می آمد ، و این من
به سمت پایین برای داستان های چند تا رسیدم راهرو از یک آپارتمان بزرگ به دنبال
که در آن تعدادی از گارد شد.
دیوارهای این اتاق با پرده های شفاف آویزان بودند که پشت من
خودم بدون که توقیف ترشح می شود.
مکالمه از گارد به طور کلی ، و هیچ علاقه ای در من بیدار
تا زمانی افسر وارد اتاق شد و دستور داد چهار نفر از مردان که به منظور تخفیف
جزئیات بودند که حفاظت از شاهزاده هلیم.
در حال حاضر ، من می دانستم که مشکلات من با جدیت تمام آغاز و در واقع آنها بر من شد تمام
خیلی زود ، برای آن به نظر می رسید که تیم ملی به حال به ندرت اطاق کشیک قبل از یکی از سمت چپ
تعداد آنها پشت سر هم در دوباره نفس نفس ،
گریه که آنها به حال یافت چهار رفقای خود butchered در سرسرا.
در یک لحظه کل کاخ با مردم زنده بود.
گارد ، افسران ، درباریان ، بندگان و بردگان ، هرج و مرج از طریق زد
راهروها و آپارتمان حمل پیام ها و سفارشات ، و جستجو برای نشانه هایی از
قاتل.
این فرصت من و باریک به نظر می رسید من آن را چنگ زده ، به عنوان تعدادی از
سربازان آمد hurrying گذشته محل مخفی من من در پشت سر آنها سقوط کرد و به دنبال آن از طریق
mazes از کاخ تا در عبور از
از طریق یک سالن بزرگ ، من دیدم نور مبارک روز در آمدن از طریق یک سری از
بزرگتر پنجره.
در اینجا من راهنماهای من ، و لغزش به نزدیکترین پنجره به خیابان ، به دنبال
فرار کنند.
پنجره های باز بر بالکن بزرگ که نادیده گرفته می شود یکی از راه های گسترده ای
از Zodanga.
حدود سی فوت زیر زمین بود ، و در فاصله مانند از ساختمان بود
به طور کامل بیست فوت ارتفاع دیوار ، از شیشه جلا در مورد پا در ضخامت ساخته شده است.
برای فرار قرمز مریخ شده توسط این مسیر را ظاهر غیر ممکن است ، اما به من ، با
قدرت دنیوی و چابکی من ، آن را در حال حاضر انجام شده به نظر می رسید.
تنها ترس من این بود در حال شناسایی قبل از تاریکی سقوط کرد ، برای من می توانم را ندارد
کبیسه در روز روشن در حالی که دادگاه زیر و فراتر از آن خیابان شلوغ
با Zodangans.
بر این اساس من به مکان مخفی و بالاخره یک حادثه ، در داخل
بزرگ حلق آویز زینت که وضع روانیش را از سقف سالن و حدود ده فوت
از زمین است.
به گلدان گنجا کاسه مانند من با سهولت بر خاست ، و به ندرت من را حل و فصل بود
را در درون آن از من شنیده تعداد زیادی از مردم وارد آپارتمان.
این گروه متوقف زیر محل مخفی من و من به سادگی می تواند بشنود هر خود
کلمه است. "گفت : این کار Heliumites ، یکی از
مردان.
"بله ، Jeddak O ، اما چگونه بود آنها دسترسی به قصر؟
من توانستم باور است که حتی با مراقبت کوشا از گارد خود را یک دشمن واحد ممکن است
رسیدن به اتاق های داخلی است ، اما چگونه یک نیروی از مردان جنگ شش یا هشت می توانست
انجام داده است تا unobserved است که فراتر از من است.
ما به زودی باید می دانیم ، با این حال ، برای اینجا می آید روانشناس سلطنتی است. "
در حال حاضر یک مرد دیگر به این گروه پیوست و پس از سلام و احوالپرسی های رسمی خود به خود
حاکم ، گفت :
"O Jeddak توانا و آن را یک داستان عجیب است که من در ذهن مرده وفادار خود را به عنوان خوانده شده
گارد. آنها نه توسط تعدادی از felled شد
مبارزه با مردان است ، ولی تنها توسط یک حریف است. "
او متوقف شد تا اجازه وزن کامل از این اعلام تحت تاثیر قرار دادن hearers خود ، و
اظهارات خود به ندرت اعتبار شد علامت تعجب بی تاب از گواه بود
شکاکی که فرار لبان از Kosis.
"چه شیوه های داستان عجیب و غریب من آوردن ، Notan؟" او گریه.
روانشناس پاسخ : : : "این حقیقت ، Jeddak من ،" است.
"در واقع برداشت به شدت بر روی مغز هر یک از چهار علامت گذاری شده اند
گارد.
آنتاگونیست آنها یک مرد بسیار قد بلند بود ، پوشیدن این فلز یکی از را آن گونه که مایلید تغییر دهید
گارد ، و توانایی مبارزه با او بود کمی کوتاه از شگفت انگیزی برای او جنگیدند
عادلانه در برابر چهار تمام و مغلوب
آنها را با مهارت خود پیشی گرفته و قدرت فوق العاده زیاد و استقامت.
اگرچه او به تن فلز Zodanga ، Jeddak من ، از جمله یک مرد دیده می شد پیش از این هرگز در
این یا هر کشور دیگر بر Barsoom.
"ذهن خالی به پرنسس هلیم که من به بررسی و مورد سوال بود
من ، او کنترل کامل دارد ، و من می توانم یک ذره از آن را نمی خواند.
او گفت که او شاهد بخشی از روبرو می شوند و زمانی که وی به نگاه
بود ، اما یک مرد با گارد درگیر وجود دارد ؛ یک مرد با او به رسمیت نمی شناسد
مثل همیشه دیده می شود. "
«ناجی سابق من کجاست؟ صحبت کرد یکی دیگر از این حزب ، و من به رسمیت شناخت
صدای پسر عموی از Kosis ، که من از رزمندگان سبز نجات است.
"با فلز جد من ،" او در ادامه ، "اما توضیحات او را متناسب با
کمال ، به خصوص به عنوان توانایی مبارزه با خود است. "
"از کجا این مرد است؟" گریه از Kosis.
"او را در یک بار به من آورده است. آنچه شما می دانید از او ، پسر عموی؟
این عجیب به نظر می رسید به من در حال حاضر که من بر آن فکر می کنم که باید وجود داشته اند چنین
مبارزه انسان در Zodanga ، که نام ، حتی ، ما قبل از امروز نادان بودند.
و نام او بیش از حد ، جان کارتر ، که تا کنون چنین نام بر Barsoom شنیده! "
ورد به زودی به ارمغان آورد این بود که من جایی برای یافت می شود ، یا در قصر و یا در من
چهارم سابق در بازداشتگاه اسکادران هوا طلایه دار.
Kantos کان ، آنها و در بر داشت کرده بود ، اما او می دانست چیزی از محل نگهداری من ، و
به گذشته ام ، او از آنها گفته بود او می دانست که با مقدار بسیار ناچیزی ، از او بود اما اخیرا به من ملاقات کرد
در دوران اسارت ما در میان Warhoons.
"نگه داشتن چشم خود را بر روی این یکی دیگر ،" فرمان از Kosis.
"او همچنین یک غریبه و به احتمال زیاد به عنوان آنها نه هر دو ، تگرگ از هلیم است ، و جایی که یکی از
ما دیر یا زود باید یافتن دیگر.
چهار برابر گشت هوایی ، و اجازه دهید هر مردی که شهر توسط هوا یا زمین را ترک می شود
قرار به نزدیکترین بررسی دقیق است. "یکی دیگر از رسول در حال حاضر با کلمه وارد شده
که من هنوز در داخل دیوارهای کاخ بود.
"شباهت از هر فردی که وارد و یا سمت چپ محوطه کاخ امروز
دقت فراوان شده است ، به این نتیجه رسیدند : "هموطنان" ، و نه یکی رویکردهای
شباهت از این padwar جدید سپاه پاسداران ،
غیر از آن بود که از او در آن زمان او وارد ثبت شده است.
"سپس ما او را در مدت کوتاهی داشته باشند ،" اظهار نظر نسبت به Kosis contentedly ، "و در
در عین حال ما به آپارتمان پرنسس هلیم تعمیر و سوال خود را
در توجه به امر.
او ممکن است بدانید که بیش از او مراقبت به فاش شدن به شما ، Notan.
راه است. "
آنها سالن را ترک و به عنوان تاریکی بدون کاهش یافته بود ، من به آرامی از من تضعیف
پنهان کردن محل و عجله به بالکن.
تعداد کمی در بینایی ، و انتخاب لحظه ای که هیچ یک به نظر می رسید در نزدیکی من پیمود ، به سرعت به
بالای دیوار شیشه ای و از آنجا به خیابان فراتر از محوطه کاخ.