Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXXI. بشقاب نقره ای.
این سفر به تصویب رساند خوبی است. Athos و پسرش فرانسه در طی
نرخ پانزده فرسنگ در هر روز و گاهی بیشتر ، گاهی کمتر ، با توجه به
شدت غم و اندوه رائول.
این آنها دو هفته زمان برای رسیدن به Toulon ، و آنها تمام آثار D' Artagnan را از دست دادند
Antibes.
آنها مجبور شدند به این باور است که کاپیتان تفنگدار آرزومند بود
حفظ مجهولالهویه در مسیر خود را برای Athos مشتق شده از سوالات خود
اطمینان که چنین معتاد به اسب دوانی به عنوان او
توصیف اسب خود را برای حمل بسته به خوبی در ترک آوینیون رد و بدل کرده بود.
رائول از حد در عدم ملاقات با D' Artagnan بود متاثر می شود.
قلب مهربان او مدت زمان طولانی تر را وداع و دلداری از آن دریافت کرد
قلب از فولاد.
Athos دانست از تجربه است که D' Artagnan غیر قابل نفوذ تبدیل شد زمانی که درگیر در هر
جدی امر ، چه در حساب خود و یا در خدمت پادشاه است.
او حتی می ترسید برای اذیت کردن دوست خود ، یا خنثی کردن او را بیش از حد فشار دادن سوالات.
و در عین حال هنگامی که رائول ، کار خود را از classing ناوگان آغاز ، و با هم
chalands و فندک به ارسال آنها را به Toulon ، یکی از ماهیگیران کنت گفت :
که قایق او گذاشته شده بود تا دوباره اماده کار کردن
از آنجایی که یک سفر او در حساب نجیب زاده بود که با عجله بزرگ به سوار شو ساخته شده بود.
Athos ، و اعتقاد داشتند که این مرد به گفتن یک دروغ را به منظور به آزادی ناگزیر است رها شود
به ماهی ، و به همین ترتیب به دست آوردن پول بیشتری که همه همراهانش رفته بودند ، اصرار بر
داشتن جزئیات.
ماهیگیران به وی اطلاع داده است که شش روز پیش از یک مرد بود که در شب می آیند
استخدام قایق خود ، به منظور بازدید از جزیره سنت Honnorat است.
قیمت بر موافقت شد ، اما آقایی با عظیم وارد شده بود
مورد حمل ، که او پس از آغاز اصرار داشت ، به رغم از بسیاری از
مشکلاتی که مخالف این عملیات است ،
ماهیگیران آرزو به عقب. او حتی تهدید کرده بود ، اما تهدیدات خود را به حال
تهیه او چیزی جز یک دوش از ضربات عصا نجیب زاده ، که بردیم
شانه خود را تیز و بلند.
ادای سوگند و گله مند ، او تا به حال مراجعه به کلانتر یا شهردار برادری خود را در Antibes ،
که اجرای عدالت میان خود و حمایت از یکدیگر ، اما نجیب زاده بود
یک مقاله خاص را به نمایش گذاشته ، در نگاه
که کلانتر یا شهردار ، به رکوع را به زمین بسیار ، اطاعت از سفارش
ماهیگیران ، و او را برای داشتن نسوز مورد آزار قرار گرفته است.
سپس آنها را با حمل و نقل ترک.
"اما این همه به ما می گویند ، گفت :" Athos ، "چگونه شما را مجروح قایق خود را."
"این راه است.
من به سمت خیابان Honnorat فرمان به عنوان نجیب زاده مورد نظر ، اما او تغییر خود
ذهن ، و وانمود که من نمی توانستم عبور به جنوب ابی است. "
و چرا که نه؟ "
"از آنجا که ، مسیو است ، در مقابل برج مربع Benedictines وجود دارد ،
به سمت نقطه جنوبی ، بانک Moines. "
"سنگ پرسید :" Athos.
صعود به سطح با آب ، اما در زیر آب ، یک پاساژ خطرناک ، با این حال من پاک کرده اند
هزار بار ، نجیب زاده مورد نیاز من او را از فرانسوی Saint - مارگریت زمین ".
"خب؟"
"خب ، آقا!" گریه ماهیگیران ، با لهجه ثابت شده خود ، "یک مرد یک ملوان است ،
یا او نمی باشد ، او می داند البته خود او و یا او چیزی جز یک ادم بی دست و پا آب شیرین است.
من معاند بود ، و آرزو را امتحان کنید کانال.
آقایی به من یقه گرفت و به من گفت بی سر و صدا او را من خفه.
همسر من ، خود را با تبر مسلح ، و به همین ترتیب I.
ما تا به حال بی حرمتی از شب قبل به او پرداخت.
اما آقایی شمشیر خود را بوجود می آوردند ، و آن را در چنین شیوه ای طرز حیرت انگیزی سریع استفاده ،
که ما هیچ یک از ما می تواند در نزدیکی او را دریافت کنید.
من برای پرتاب تبر من در سر خود را ، و من تا به حال حق را به انجام این کار بود ، من نمی
آقا؟ برای یک ملوان سوار کارشناسی ارشد ، به عنوان یک شهروند در اتاق خود است ، من که قرار بود ،
پس از آن ، در دفاع از خود ، برای کاهش آقایی
در دو ، زمانی که همه در یک بار -- به من ایمان آورده و یا مسیو ، نه -- در مورد حمل بزرگ
باز به خودی خود ، من نمی دانم چگونه ، و از آن وجود دارد نوع فانتوم آمد ،
سر خود را با کلاه سیاه و سفید و پوشیده
ماسک سیاه و سفید ، چیزی وحشتناک به دنبال بر ، که به سمت من آمدند تهدید
با مشت خود را "" که بود -- گفت : "Athos.
"این شیطان ، ارباب بود ، برای نجیب زاده ، با خوشحالی زیادی ، گریه ، در
دیدن او : "آه! تشکر از شما ، monseigneur! '" "عجیب ترین داستان" زمزمه کنت ،
به دنبال رائول.
و آنچه شما انجام دهد؟ "دومی پرسید : از ماهیگیران.
"شما باید بدانید ، مسیو ، که دو مرد فقیر ، از جمله ما ، می تواند هیچ بازی برای
دو آقایان ، اما هنگامی که یکی از آنها تبدیل به شیطان ، ما تا به حال هیچ زمینی
شانس!
همدم من و متوقف نمی شود به مشورت یکدیگر ، ما ساخته شده اما یک پرش را به
دریا ، برای ما در درون هفت یا هشت صد فوت از ساحل بودند. "
"خوب ، و پس از آن؟"
"چرا ، و پس از آن ، monseigneur ، به عنوان باد کمی از جنوب غربی ، قایق وجود دارد
زیرفشار به ماسه فرانسوی Saint - مارگریت. "
"آه -- اما مسافران؟
"والا مقام! شما نیاز دارید در مورد آنها ناراحت نیست!
بسیار ساده بود که یکی از شیطان بود ، محافظت و از سوی دیگر ، برای زمانی که ما
بهبود قایق ، پس از او شناور دیگر ، به جای پیدا کردن این دو
موجودات مجروح شده توسط شوک ، ما در بر داشت
هیچ چیز ، نه حتی حمل و یا مورد است. "
"بسیار عجیب و غریب! بسیار عجیب و غریب! را تکرار کرد : "کنت.
"اما پس از آن ، چه کار ، دوست من؟"
"من شکایت من به فرماندار فرانسوی Saint - مارگریت ، که انگشت من را به ارمغان آورد
در زیر بینی من به من گفتن اگر من او را با داستان های احمقانه او گرفتار
من ضربه شلاق خورد. "
"چه! فرماندار خود چنین گفت؟ "
"بله ، آقا ، و در عین حال قایق من مجروح شد و به شدت مجروح شدند ، برای عرشه کشتی
سمت چپ بر نقطه فرانسوی Saint - مارگریت ، و نجار می پرسد صد و بیست
livres به آن را تعمیر است. "
"بسیار خوب" پاسخ رائول "شما از خدمت معاف خواهد شد.
برو. "
"ما به فرانسوی Saint - مارگریت ، حق ما گفت :« کنت به Bragelonne ، به عنوان
مرد راه می رفت دور.
"بله ، آقا ، برای وجود دارد ، چیزی می شود پاک است ؛ که انسان می کند به من به نظر نمی رسد
گفته اند حقیقت است. "" و نه به من چه ، رائول.
داستان مرد نقاب دار و کالسکه داشتن ناپدید شده ، ممکن است به گفته
مخفی کردن برخی از خشونت این همنوعان را بر مسافران خود را در فضای باز به متعهد
دریا ، به او مجازات برای تداوم خود را در آغاز به کار می رود. "
"من تشکیل همان سوء ظن و کالسکه بود به احتمال زیاد شامل اموال بیش از یک
مرد است.
"ما باید به آن نگاه می کنید ، رائول. نجیب زاده بسیار شبیه
D' Artagnan ؛ روش خود را از اقدام من تشخیص می دهم.
افسوس! ما دیگر invincibles جوان روز سابق است.
چه کسی می داند که آیا تبر یا نوار آهن از این ذخیره بدبختی است
موفق به انجام آن است که بهترین تیغه های اروپا ، توپ و گلوله
قادر به در چهل سال انجام نشده است؟ "
همان روز آنها را برای فرانسوی Saint - مارگریت ، در هیئت مدیره chasse گلی ماری می آیند
از Toulon به دستور. تصور آنها بر روی فرود را تجربه
singularly خشنود بود.
این جزیره با گل ها و میوه های لود شده به نظر می رسید.
در بخش کشت آن ، آن را به عنوان یک باغ برای فرماندار خدمت کرده است.
درختان پرتقال ، انار ، و انجیر خم زیر وزن طلایی خود و یا
بنفش میوه.
در تمام طول این باغ ، در قسمت uncultivated partridges قرمز زد در مورد انتقال
در میان خاردار و تافتز از junipers ، و در هر مرحله از کنت و رائول
خرگوش وحشت زده quitted آویشن و سلامت خود را به عقب نشینی دور به نقب زدن است.
در واقع ، این جزیره خوشبخت غیر مسکونی بود.
تخت ، ارائه چیزی جز یک خلیج کوچک برای راحتی سوار و تحت
حفاظت از فرماندار ، که سهام با آنها رفت ، قاچاقچیان ساخته شده با استفاده از آن
به عنوان انبار موقت در هزینه
بازی کشتن یا ویرانگر باغ.
با استفاده از این مصالحه ، فرماندار بود در یک موقعیت با پادگان راضی می شود
هشت مرد برای محافظت از قلعه خود را ، که در آن دوازده توپ کتهای از را جمع
سبز کپک زده.
فرماندار نوعی از کشاورز خوشحال ، شراب برداشت ، انجیر ، نفت ، و پرتقال بود ،
حفظ citrons و cedrates خود را در خورشید casemates او.
قلعه ، توسط یک خندق عمیق محاصره کردند ، سرپرست آن ، به وجود آمد مانند سه سر
بر برج متصل با یکدیگر از طریق تراس با خزه پوشانده است.
Athos و رائول سرگردان برای دور هم برخی از نرده باغ بدون
پیدا کردن هر یک به معرفی آنها به فرماندار.
آنها با ساخت راه خود را به باغ به پایان رسید.
در داغترین زمان روز شد. هر چیز در زندگی به دنبال سرپناه خود را تحت
چمن و یا سنگ.
آسمان گسترش حجاب آتشین خود را به عنوان اگر برای خفه کردن همه صداهای ، به پاکت تمام
موجودیت ها ، خرگوش تحت جارو پرواز در زیر برگ ، خواب به عنوان موج
در زیر آسمان.
Athos شاهد زندگی چیزی جز یک سرباز ، پس از تراس زیر دوم و
سوم دادگاه بود که روی سر خود حمل سبد مقررات.
این مرد تقریبا بلافاصله بدون سبد خود بازگشت ، و به ناگهان ناپدید شد
سایه ای از او نگهبانی جعبه.
Athos مثلا قرار بود او باید حمل شام به برخی از یکی ، و ، پس از انجام
بنابراین ، بازگشت خود را شام خوردن.
همه در یک بار آنها شنیده ام برخی از تماس فرد ، و بالا بردن سر خود را ، که در می
قاب میله از چیزی پنجره رنگ سفید ، مانند یک دست که بود
دست تکان دادند عقب و جلو -- چیزی
درخشان ، مانند یک سلاح صیقل اصابت اشعه های خورشید است.
و قبل از آنها قادر به معلوم آنچه در آن بود ، یک قطار نورانی ، همراه با
صدا صدای خش خش در هوا ، به نام توجه خود را از سیاه چال به زمین است.
سر و صدا کسل کننده دوم از خندق شنیده بود ، و رائول زد به بلند کردن نقره
ورق نورد در امتداد ماسه خشک بود.
دست که این بشقاب انداخته شده بود ، نشانه را به دو آقایان ، و پس از آن
ناپدید شد.
Athos و رائول ، نزدیک شدن به یکدیگر ، شروع معاینه متوجه از
بشقاب گرد و خاکی ، و آنها کشف کردند ، در شخصیت بر پایین آن ترسیم
با نقطه از چاقو ، این کتیبه :
"من برادر پادشاه فرانسه -- یکی از زندانیان به روز -- یک مرد دیوانه به فردا.
آقایان فرانسه و مسیحیان ، به خدا و روح او را به دلیل پسر دعا
از حاکمان قدیمی خود را. "
سقوط بشقاب از دست در حالی که رائول Athos بود سعی را
معنای این کلمات ملال انگیز. در همان لحظه آنها شنیده فریاد از
بالای سیاه چال.
به عنوان رائول رعد و برق سریع خم کردن سر خود را ، و به اجبار پدرش
به همین ترتیب. شاهین کوچک نر بشکه ساطع شده از تاج
دیوار.
دود سفید مانند یک آبفشان از دهان تفنگ فتیلهای مطرح شد ، و توپ بود
مسطح در برابر سنگ در ظرف شش اینچ از دو آقایان است.
"Cordieu!" گریه Athos.
"چه ، مردم به قتل رسید؟ پایین آمدن ، بزدل که شما هستند! "
: : "بله ، پایین آمدن!" گریه رائول ، خشمگینانه تکان دادن مشت خود را در قلعه.
یکی از مهاجمین -- او بود که مورد آتش -- به این فریاد ها پاسخ
تعجب از تعجب و به عنوان همدم خود را ، که خواستار ادامه
حمله بود ، دوباره تصرف تفنگ فتیلهای لود ، او
که گریه سلاح را بالا آوردم ، و توپ را به هوا پرواز کرد.
Athos و رائول ، دیدن آنها را از پلت فرم ناپدید می شوند ، انتظار می رود آنها را پایین آمده
به آنها ، و منتظر با رفتار شرکت است.
پنج دقیقه سپری شده نیست ، هنگامی که یک سکته مغزی پس از درام (drum) به نام هشت نفر از سربازان
پادگان به تسلیحات ، و آنها خود را در طرف دیگر خندق نشان داد
با muskets خود را در دست است.
در سر این مرد یک افسر ، آنها Athos و رائول به عنوان یکی از به رسمیت شناخته شد
که اولین تفنگ فتیلهای را از کار اخراج کرده بود. مرد دستور داد سربازان برای "ایجاد
آماده شده است. "
"ما در حال رفتن به ضرب گلوله" گریه رائول "، اما شمشیر در دست ، حداقل ، اجازه دهید ما کبیسه
خندق! ما باید حداقل دو تا از این کشتن
الواط ، زمانی که muskets خود را خالی می باشد. "
و پارچه لباسی اقدام به کلمه ، رائول بود springing رو به جلو ، به دنبال Athos ،
زمانی که صدای شناخته شده در پشت آنها resounded ، Athos
"D' Artagnan!" پاسخ داد : دو آقایان. "بازیابی اسلحه!
Mordioux! "فریاد کاپیتان به سربازان است.
"من من می تواند اشتباه بود!"
پرسید : "معنای این چیست؟" Athos. "چه! شد و ما بدون هشدار به ضرب گلوله کشته است؟ "
"من آن بود که قرار بود به شما شلیک ، و در صورتی که فرماندار به شما از دست رفته ، من نباید
شما از دست رفته اند ، دوستان عزیزم.
چگونه خوش شانس آن این است که من عادت به یک هدف طولانی ، به جای شلیک در
فوری سلاح من بالا بردن! من فکر کردم من به شما به رسمیت شناخته شده است.
آه! دوستان عزیزم ، چگونه خوش شانس! "
D' Artagnan پیشانی خود را پاک ، برای او سریع اجرا کرده بود ، و احساسات با او نبود
جعلی است. "چگونه!" گفت : Athos.
و آقایی که از کار اخراج شده ما فرماندار قلعه است؟ "
"در فرد است." "و چرا او در ما آتش؟
چه ما به او انجام می شود؟ "
"Pardieu! شما را دریافت چه زندانی انداخت
شما؟ "" درست است. "
"این بشقاب -- زندانی تا به چیزی بر روی آن نوشته شده است ، او نه؟"
"بله" "خوب آسمان!
من نگران او بود. "
D' Artagnan ، با تمام نشانه های اضطراب مرگبار به تصرف بشقاب ،
کتیبه را بخوانید. هنگامی که او آن را خوانده بود ، رنگ پریدگی ترس
در سراسر لقاء او.
"آه! خوب آسمان! "تکرار کرد. "سکوت -- فرماندار است."
و چه خواهد شد او را به ما انجام می دهید؟ آیا این تقصیر ما؟ "
"درست است ، و سپس؟" گفت : Athos ، در صدای تسخیر کرده است.
"این درست است؟" "سکوت!
به شما بگویم من -- سکوت!
اگر او فقط بر این باور شما قادر به خواندن و اگر او فقط شک داشت که شما باید درک ، من عاشق
شما دوستان عزیز من ، من به میل و علاقه برای شما کشته شوند ، اما --
"اما --" گفت : Athos و رائول.
"اما من می توانم شما را از زندان ابدی نجات نیست اگر من شما را از مرگ نجات داد.
سکوت ، پس از آن! سکوت دوباره! "
فرماندار آمد ، داشتن خندق بر تخته پل عبور است.
"خب!" گفت که او به D' Artagnan ، "آنچه که ما را متوقف می شود؟"
شما اسپانیایی -- شما می توانم در یک کلمه از فرانسه را درک نمی کنند ، گفت : "کاپیتان ، مشتاقانه ،
دوستان خود را در یک صدای کم.
"خوب" در پاسخ او ، خطاب به فرماندار ، "من درست بود ، این آقایان هستند
دو کاپیتان اسپانیایی که من در Ypres در آشنا شد ، در سال گذشته ؛ آنها نمی
دانستن یک کلمه فرانسوی است. "
"آه! گفت :« فرماندار ، به شدت. "و در عین حال آنها در تلاش بودند به خواندن
کتیبه بر روی بشقاب است. "
D' Artagnan آن را در زمان از دست او ، effacing شخصیت با نقطه
شمشیر خود. "چگونه" گریه فرماندار ، "چه می کنی
انجام می دهد؟
من می توانم آنها را نمی خواند! "
پاسخ D' : "این یک راز دولتی" Artagnan ، صراحت "و همانطور که می دانید که بر اساس
به دستور پادشاه ، آن را تحت مجازات مرگ است که هر کس باید نفوذ
آن ، من خواهد شد ، اگر دوست دارید ، به شما اجازه می دهد برای خواندن
آن ، و به شما اصابت گلوله بلافاصله پس از آن. "
در طول این علامت که در موارد زیر بکار میرود -- جدی نیم ، نیم طعنه امیز -- Athos و رائول را حفظ
جالبترین ، بی عرقه ترین سکوت.
"اما ، ممکن است ، گفت :" فرماندار ، "که این آقایان درک نمی
برخی از کلمات؟ "فرض کنید آنها انجام می دهند!
اگر آنها را درک گفتاری چند کلمه ، آن را پیروی نمی کنند که آنها باید
درک آنچه نوشته شده است. آنها حتی نمی توانند به عنوان خوانده شده اسپانیایی.
نجیب اسپانیایی ، به یاد داشته باشید ، باید بدانید که چگونه به خواندن هرگز. "
فرماندار با این توضیحات راضی موظف بود ، اما او هنوز هم
سر سخت است.
: : "دعوت از این آقایان برای آمدن به قلعه ،" گفت که او.
"که من به میل و علاقه انجام خواهد داد. من آن را به شما پیشنهاد. "
حقیقت این است که کاپیتان بود کاملا ایده دیگر ، و آرزوی دوستان خود
صد لیگ های خاموش. اما او را به بهترین از آن موظف بود.
او دو آقایان در زبان اسپانیایی خطاب به آنها دعوت مودبانه ، که آنها
پذیرفته شده است.
همه آنها به سمت ورودی قلعه تبدیل شده است ، و این حادثه که در پایان ،
هشت سرباز بازگشت به اوقات فراغت لذت خود را ، برای لحظه ای آشفته
این ماجراجویی غیر منتظره است.