Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل نهم.
کنتس Olenska بود "پس از پنج گفت:" و در نیم پس از ساعت Newland آرچر
زنگ خانه لایه برداری گچ با غول wisteria throttling ضعیف خود را به رنگ
چدن بالکن، که او استخدام شده بود، به دور
پایین غرب خیابان بیست و سوم، از خانه بدوش Medora.
بود قطعا چهارم عجیب و غریب به حل و فصل شوید.
کوچک لباس، سازندگان، پرنده stuffers ها و افرادی که نوشت: "نزدیکترین او بودند
همسایه ها، و بیشتر پایین خیابان آرچر پریشان به رسمیت شناخته شده
خانه ویران، چوبی در پایان
مسیر سنگفرش شده، که در آن یک نویسنده و روزنامه نگار به نام Winsett، که او با استفاده از به
در سراسر اکنون و پس از آن، ذکر شده بود که او زندگی می کردند.
Winsett آیا مردم را به خانه خود دعوت نمی کند، اما او یک بار اشاره شده بود آن را به آرچر
البته قدم زدن شبانه، و دومی خود را، خواسته با کمی بود
از سرما لرزیدن، اگر علوم انسانی بنابراین از روی پستی در پایتخت های دیگر اسکان داده شدند.
خانه خود خانم Olenska از ظاهر مشابه تنها با کمی بخشوده
رنگ بیشتر در مورد قاب پنجره و به عنوان کماندار همگی جلو نسبتا کم خود را به او گفت:
خود را که تعداد لهستانی باید
او از ثروت خود و همچنین از توهمات او را دزدیدند.
مرد جوان روز نامطلوب به سر برده بود.
او با Wellands ها راه اندازی کرده بود، امیدوار است پس از آن برای حمل ماه مه برای یک پیاده روی در
پارک.
او می خواست تا او را به خود، به او بگویم چقدر دلربا او نگاه شب
قبل از آن و افتخار از او بود، و او ازدواج خود را به همان شتاب را فشار دهید.
اما خانم Welland بصورتی پایدار و محکم به او یادآوری کرده بود که دور از بازدیدکننده داشته است خانواده بود
1/2 بیش از زمانی که او در پیشبرد تاریخ عروسی اشاره کرد، تا به حال مطرح شده
طعنه امیز چشم و ابرو و آهی کشید:
"دوازده دوجین از هر چیز و همه چیز - دست دوزی -"
بسته بندی شده را در کالسکه کروکی خانواده آنها از یک آستان قبیله ای خود را به دیگری نورد و
آرچر، دور بعد از ظهر بود، از نامزد خود جدا
این احساس که او نشان داده شده است مثل یک حیوان وحشی cunningly به دام افتاده بود.
او قرار است که خوانش خود را در انسان شناسی ایجاد می شود او را به چنین
نمای درشت از آنچه پس از یک تظاهرات ساده و طبیعی خانواده
احساس اما زمانی که او به یاد
Wellands انتظار هم نداشتند که عروسی را تا پاییز بعد، و
تصویر زندگی خود را که تا آن زمان، رطوبت بر روح او افتادند.
گفت: "فردا،" Welland خانم به نام بعد از او، "ما شما Chiverses و Dallases انجام"؛
و درک او که او را از طریق این دو خانواده را بر اساس حروف الفبا، و
آنها تنها در سه ماهه اول از حروف الفبا بود.
فرمان او، و نه - او را به بگویید ماه مه درخواست Olenska کنتس بنا شده بود -
که او باید بر روی او که بعد از ظهر تماس بگیرید، اما در لحظات کوتاهی بودند
تنها او بود تا به حال کارهای بیشتری را با فشار دادن برای گفتن.
علاوه بر این، او را به عنوان کمی مضحک به اشاره به این موضوع زده شده است.
او می دانست که به ویژه ممکن است می خواستم او را به نوع به پسر عموی خود، آن را نمی
که مایل که از اعلام تعهد خود را شتاب بود؟
به او یک احساس عجیب و غریب برای منعکس کردن آن، اما برای ورود به کنتس، او
ممکن است، اگر هنوز هم یک مرد آزاد، حداقل یک مرد کمتر جبران ناشدنی متعهد است.
اما می خواست چنین است، و او خود را به نحوی برطرف احساس بیشتر
مسئولیت - و در نتیجه در آزادی، اگر او بخواهد، به دعوت پسر عموی خود را بدون
گفتن او است.
همانطور که او در ایستاده بود کنجکاوی آستانه مادام Olenska احساس بالاتر از او بود.
او با لحن است که در آن او را احضار کرده بود متعجب و متحیر شد، او به این نتیجه رسیدند که او
کمتر ساده از او به نظر می رسید.
درب خارجی به دنبال دوشیزه یا زن جوان سبزه رو، با سینه برجسته تحت افتتاح شد
دستمال گردن همجنسگرا، چه کسی او مبهم خیالی به سیسیل.
او با تمام دندان های سفید او استقبال، و پاسخ دادن به سوالات خود را با تکان سر
عدم درک او از طریق سالن باریک به firelit کم طراحی منجر شد
اتاق.
اتاق خالی بود، و او را به سمت چپ، برای یک زمان قابل ملاحظه ای، به جای تعجب که آیا او
برای پیدا کردن معشوقه اش رفته بود، یا اینکه آیا او را درک نکرده بود
و فکر کردم ممکن است آن را به باد
ساعت - که او درک شده است که تنها نمونه قابل مشاهده متوقف شده بود.
او می دانست که مسابقه جنوبی با یکدیگر در ارتباط برقرار کردن
زبان پانتومیم، و برای پیدا کردن shrugs خود میگردند و بنابراین می خندد
ناخوانا.
در طول او با یک لامپ و آرچر، که در عین حال با هم قرار
عبارت از دانته و Petrarch، برانگیخته پاسخ: "لا خانم الکترونیک fuori کارشناسی ارشد verra
subito "که او در زمان به معنی:" او - اما شما به زودی خواهید دید ".
آنچه در او دیدم، در عین حال، با کمک از لامپ، جذابیت پنهان که از پژمرده بود
اتاق را بر خلاف هر اتاق او شناخته شده بود.
او می دانست که Olenska کنتس برخی از اموال خود را با او آورده بود -
بیت از خرابه، او آنها را به نام - و این، او قرار است، ارائه شد.
برخی از جداول باریک کوچکی از چوب تیره،
برنز یونانی کمی ظریف در تکه دودکش، و کشش قرمز گلدار
میخ در زمینه تغییر رنگ پشت یک زن و شوهر از ایتالیایی به دنبال تصویر در قدیمی
فریم.
Newland کمانداران خود را بر دانش خود را از هنر ایتالیایی prided.
بچگی او با راسکین بود اشباع شده و آخرین کتاب او را خوانده بود: جان
Addington Symonds، ورنون لی "Euphorion،" مقالات PG Hamerton،،
و حجم فوق العاده جدید به نام "رنسانس" والتر پدر.
او به راحتی از Botticelli صحبت کردیم، و از FRA Angelico با مدارا ضعف صحبت کرد.
اما این تصاویر او را سر در گم شده است، برای آنها مثل چیزی بود که او به عادت شد
نگاه (و در نتیجه قادر به دیدن) هنگامی که او در ایتالیا سفر کرد و شاید نیز، خود را
قدرت مشاهده مختل شد
طاقی از پیدا کردن خود را در این خانه عجیب و غریب خالی، که ظاهرا هیچ کس
از او انتظار داشتند.
او متاسفم که او Welland می از درخواست کنتس Olenska در گفت و
کمی تفکر که نامزد خود را ممکن است در می آیند به دیدن پسر عموی خود را آشفته شده است.
خواهد به او فکر می کنم اگر او او نشسته با هوای صمیمیت
های ضمنی توسط منتظر تنها در هنگام غروب در پای بخاری خانم؟
اما از آنجا که او به معنای به صبر آمده بود و او را به یک صندلی غرق و پای او کشیده
به سیاهههای مربوط است.
این بود عجیب و غریب در راه است که او را احضار و پس از آن او را فراموش کرده اید، اما آرچر
بیشتر کنجکاو از میگردند به احساس.
فضای اتاق خیلی متفاوت از هر او نفس بود که خود
آگاهی از بین رفت در حس ماجراجویی.
او قبل از در طراحی اتاق آویزان با گلدار قرمز بود، با ورود "
ایتالیایی مدرسه "، آنچه او را زده راه کهنه Medora منسون است که در آن استخدام شده بود
خانه، با سابقه بد خود را از
چمن دشت و مجسمه راجرز، به نوبه خود دست داشت، و استفاده از مهارت
چند خواص، به چیزی صمیمی تبدیل شده است، "خارجی"، ماهرانه
مطرح از صحنه های عاشقانه و احساسات قدیمی است.
او تلاش کرد تا تجزیه و تحلیل این ترفند برای پیدا کردن یک سرنخ به آن را در راه صندلی و میز
در واقع گروه بندی می شدند که تنها دو گل رز Jacqueminot (که هیچ کس تا کنون
کمتر از خریداری یک دوجین) قرار داده شده بود
در گلدان بلند و باریک در آرنج خود را، و در گیر عطر مبهم که نبود
آنچه که بر روی دستمال قرار دهید، اما نه مثل بوی برخی از بازار دور،
بو کردن قهوه ترک و عنبر سائل و گل رز خشک شده ساخته شده است.
ذهن او سرگردان دور به این سوال می رسم اتاق نگاه می خواهم.
او می دانست که آقای Welland، بود که رفتار "بسیار سخاوتمندانه" در حال حاضر به حال چشم خود را بر روی
خانه تازه ساخته شده در شرق خیابان سی و نهم.
محله از راه دور تصور می شد، و خانه سبز رنگ پریده ساخته شد
سنگ زرد است که معماران جوان تر بود شروع به استخدام به عنوان اعتراض
علیه brownstone از که یونیفورم
رنگ نیویورک مانند سس شکلات سرد پوشش داده شده، اما لوله کشی کامل بود.
آرچر دوست می کرده اند به سفر، برای قرار دادن سوال مسکن، اما، هر چند
Wellands مصوب ماه عسل توسعه یافته اروپا (شاید حتی زمستان در مصر)،
شرکت به عنوان نیاز به یک خانه برای چند بازگشت بودند.
مرد جوان احساس که سرنوشت خود را مهر و موم شده بود: او را برای بقیه عمر خود را
هر شب بین نرده های چدنی که به رنگ زرد مایل به سبز آستان،
و با تصویب از طریق یک هشتی شهر پمپی به
سالن با wainscoting از چوب زرد varnished.
اما فراتر از آنچه که تصور او نمی تواند سفر.
او می دانست که طراحی اتاق یک پنجره خلیج بود، اما او نمی تواند تصور چگونه مه
مقابله با.
او را مشاهده کنید خوش به ساتن بنفش و از زرد tuftings Welland
طراحی اتاق، به آن شم Buhl جداول و vitrines طلایی Saxe مدرن.
او هیچ دلیلی برای فرض کنید که او را به چیزی متفاوت در خانه خودش را می خواهم؛
و آسایش او بود که منعکس کننده است که او احتمالا به او اجازه ترتیب خود را
کتابخانه به عنوان او خوشحال - که خواهد بود،
البته، با "صادقانه" مبلمان Eastlake، و کتابخانه های ساده بدون شیشه
درب.
دوشیزه یا زن جوان دور نهفته در آمد، پرده را کشید عقب وارد شوید، و گفت:
consolingly: "Verra - verra" وقتی که او رفته بود آرچر ایستاد و شروع به
تا سرگردان.
باید از او بیش از این صبر؟ موضع خود را در تبدیل شدن به نه احمقانه بود.
شاید او مادام Olenska را اشتباه گرفته بود - شاید او دعوت نشده
بعد از همه.
پایین سنگفرشهای خیابان آرام بود حلقه hoofs پله
متوقف قبل از خانه، و او را گرفتار باز کردن درب نورد.
فراق پرده او را در اوایل غروب نگاه کرد.
خیابان، چراغ او را مواجه است، و در پرتو آن، او را دیدم انگلیسی ژولیوس بیوفورت جمع و جور
کالسکه کشیده شده توسط یک قزل بزرگ و بانکدار نزولی از آن، و کمک به
مادام Olenska.
بیوفورت ایستاده بود، کلاه در دست، گفت: چیزی که به نظر می رسید همراه خود را به
منفی سپس آنها دست تکان داد، و او را در کالسکه او شروع به پریدن کرد در حالی که او سوار شده
مرحله انجام شد.
هنگامی که او وارد اتاق او هیچ جای تعجب دیدن آرچر وجود دارد نشان داد، تعجب
احساس به نظر می رسید که او دست کم به مواد مخدر معتاد است.
"چگونه می توانم خانه خنده دار من را دوست دارید؟" پرسید.
"به نظر من آن را مانند بهشت است."
همانطور که او صحبت کرد او پذیری کلاه سر گذاشتن کمی مخملی او و tossing آن بلند دور
عبا ایستاده بود نگاه کردن به او را با چشم مراقبه.
"شما آن را مرتب و لذتبخش،" او دوباره زنده صافی
واژه ها، اما در معمولی تمایل مصرف خود را به ساده زندانی و
قابل توجه است.
"اوه، it'sa جای فقیر کمی. روابط من آن را خوار شمردن.
اما در هر حال آن را کمتر از ون der Luydens "، غم انگیز است."
کلمات به او شوک الکتریکی، برای چند ارواح سرکش که می خواهند
جرات نداشت که به تماس خانه با شکوه از ون گردد، تیره Luydens.
کسانی که ممتاز به آن را وارد کنید لرزیدند وجود دارد، و از آن به عنوان سخن گفت: "خوش تیپ.
اما ناگهان او خوشحال بود که صدای او را به لرز عمومی داده بودند.
این خوشمزه است - آنچه شما انجام داده ام، "او تکرار شده است.
او پذیرفته: "من دوست دارم خانه کوچک"، "اما من گمان می کنم آنچه من دوست دارم
متبرک از بودن در اینجا، در کشور خود و شهر خود من، و پس از آن، از بودن
تنها در آن است. "
کم است که او به سختی شنیده عبارت او صحبت کرد، اما در تداخل خود او در زمان
آن را. "شما دوست دارم که تنها باشم؟"
"بله، تا زمانی که دوستان من مرا از احساس تنهایی می کنی"
او پایین در نزدیکی آتش نشسته بود، گفت: "Nastasia چای را در حال حاضر،
و او را به بازگشت به صندلی راحتی خود را امضا کرد، افزود: "من شما در حال حاضر
انتخاب گوشه خود را. "
تکیه به عقب، او اسلحه خود را پشت سر او خورده و نگاه آتش تحت
افتادگی پلک. "این ساعت من می خواهم بهترین - don't شما؟
حس مناسب شأن او ناشی از او برای پاسخ به: "من می ترسم شما می خواهم فراموش
ساعت می باشد. بیوفورت باید بسیار جاذب است. "
او خوشحال به نظر می رسید.
"چرا - شما صبر کردم بلند؟ آقای بیوفورت مرا به دیدن تعدادی از
خانه - از آن به نظر می رسد. من مجاز به اقامت در این نیست "
او به نظر می رسد اخراج هر دو بیوفورت و خود را از ذهن او، و در ادامه: "من
هرگز در یک شهر است که به نظر می رسد چنین احساس در برابر زندگی در پردازنده وجود دارد
quartiers excentriques.
چه که در آن یک زندگی مهم است؟ به من گفته این خیابان محترم است. "
"این مد روز نیست." "مد!
آیا همه شما فکر می کنم که تا این حد؟
چرا مد خود را ندارد؟ اما گمان می کنم بیش از حد به طور مستقل زندگی من؛
در هر حال، من می خواهم به همه شما - من می خواهم به احساس مراقبت و امن "است.
او تحت تاثیر قرار گرفت و او شب قبل از زمانی که او نیاز خود را از صحبت شده بود
هدایت. "این چه شما می خواهید شما را به احساس.
نیویورک بدجور امن، او با یک فلش از طعنه اضافه شده است.
"بله، اینطور نیست؟ از دست رفته یکی احساس می کند که، "او گریه کردم،
مسخره است.
"اینجا بودن مثل این است که - مانند - که در تعطیلات، زمانی که یکی یک کمی خوب بوده است
دختر و مقایسه انجام شده درس همه کس. "بود، اما نمی
در مجموع او را لطفا.
او مهم نیست که سبک مورد نیویورک، اما برای شنیدن هر یک دیگری را دوست نداشت
را به همان لحن.
او تعجب اگر او شروع به یک موتور قدرتمند آن بود، و چگونه
نزدیک به آن او را خرد کرده بود.
شام لاول Mingotts '، که در اخرین مرحله از همه نوع از شانس های اجتماعی وصله
و به پایان می رسد، باید به تدریس او را ضیق از فرار او، اما یا او
همراه داشتن بی اطلاع بوده است
نزد skirted فاجعه، و یا دیگری او را از دست داده بود از آن را در پیروزی گردد ون
شب Luyden.
آرچر به تئوری سابق تمایل او خیالی است که در نیویورک او را هنوز
کاملا نامشخص است، و حدس او را nettled.
"شب گذشته،" او گفت: "نیویورک خود را گذاشته برای شما.
کاری انجام ندادن Luydens گردد وان توسط نیمه "": چه نوع هستند.
این چنین یک حزب خوب بود.
به نظر می رسد هر یک را به چنین اعتماد به نفس برای آنها. "
شرایط سختی مناسب بود، او ممکن است در راه است که از حزب چای در صحبت
عزیز Lannings خانم پیر.
"ون Luydens گردد، گفت:« آرچر، احساس خود را پرشکوه او سخن گفت، "ترین ها هستند
نفوذ قدرتمند در جامعه نیویورک. متاسفانه - با توجه به سلامت خود - آنها
دریافت خیلی به ندرت.
او دست هایش را از پشت سرش unclasped و نگاه او meditatively.
است که شاید به این دلیل نیست؟ "" دلیل -
"برای نفوذ بزرگ خود را، که آنها را خود آنچنان نادر است."
او رنگی کوچک، خیره شد در او - و ناگهان احساس نفوذ
سخن گفتن.
در سکته مغزی او ون Luydens های گردد آغشته به کرده بود و آنها را فرو ریخت.
او خندید، و قربانی آنها شده است.
Nastasia آورده چای، با از فنجان handleless ژاپنی و کوچک تحت پوشش ظروف،
قرار دادن سینی را روی یک میز پایین.
"اما شما این چیزها را به من توضیح دهد - شما می توانید تمام چیزهایی که باید بدانند، بگویند:" مادام
Olenska ادامه داد: خم شدن به جلو برای او خود را در جام دست.
"آن از شما که به من گفتن و باز کردن چشم من به چیز من نگاه کرد تا زمانی که
من متوقف به آنها مراجعه کنید. "
او طلا سیگار مورد کوچک از یک دستبند او جدا شده، برگزار شد آن را به
او را، و در زمان سیگار خودش. در دودکش ریخته طولانی برای
نور آنها است.
"آه، پس ما می تواند هر دو به یکدیگر کمک کنیم. اما من می خواهم خیلی بیشتر کمک کند.
شما باید به من چه کاری انجام دهید بگویید. "
آن را بر روی نوک زبان خود را به پاسخ: "آیا می شود، نه دیده میشوند و رانندگی در مورد خیابان ها
با بیوفورت - "اما او بود که بیش از حد عمیقا به فضای کشیده شده
اتاق، که اتمسفر او بود، و به ارائه
مشاوره از آن نوع را مانند گفتن کسی که چانه زنی بود
عطار از گل رز در سمرقند است که همیشه باید با arctics جدید
زمستان نیویورک.
نیویورک به نظر می رسید بسیار دورتر خارج از سمرقند، و اگر آنها در واقع برای کمک به
هر یک از او ارائه چه ممکن است برای اولین بار از خدمات متقابل آنها ثابت
او را در شهر مادری خود نگاه عینی.
بازدید این ترتیب، از طریق پایان غلط از یک تلسکوپ، نگاه disconcertingly کوچک
و دور، اما پس از آن از سمرقند.
شعله darted را از سیاهههای مربوط و او را بر آتش خم، کشش دست های نازک او
نزدیک به آن است که هاله کم نور در مورد ناخن بیضی میدرخشید.
نور را لمس زبر حلقه مو تیره فرار از نوارهای او، و
ساخته شده paler چهره رنگ پریده او.
"مقدار زیادی از مردم که به شما بگوید که چه کاری انجام دهید وجود دارد،" آرچر دوباره، مبهم
حسادت آنها. "اوه - همه خاله ها و عمه من؟
قدیمی بیبی عزیزم؟ "
او در نظر گرفته این ایده بی طرفانه. "آنها کمی با من برای احسان
برای خود من - فقیر بیبی به خصوص به.
او می خواست به من با او نگه دارید، اما من تا به حال آزاد باشد - "او تحت تأثیر قرار گرفته بود.
راه نور صحبت از کاترین نیرومند، و فکر چه نقل مکان کرد
باید با توجه به مادام Olenska این تشنگی حتی غریب نوع آزادی است.
اما ایده بیوفورت او را جویده. "من فکر می کنم من درک می کنم حسی که می خواهید داشته باشید،" او
است.
"با این حال، خانواده خود را می تواند به شما توصیه و توضیح تفاوت، راه را به شما نشان می دهد"
ابروهای سیاه و سفید نازک خود او برداشته. "نیویورک چنین دخمه پرپیچ و خم است؟
من فکر کردم آن را به طوری راست بالا و پایین - مثل خیابان پنجم.
و با تمام خیابانها و کوچه های متقابل شماره!
او به نظر می رسید به حدس زدن مخالفت ضعف خود را از این و با لبخند نادر
که مسحور صورت کامل کرد: "اگر شما می دانستید چگونه من آن را دوست دارم که فقط - مستقیم
و downness و برچسب صادق بزرگ بر روی همه چیز! "
او شانس خود را. برچسب "همه چیز ممکن است - اما همه
است. "
"شاید. من بیش از حد ممکن است ساده - اما شما به من هشدار می دهند
اگر من انجام دهد. "او از آتش تبدیل خواهد شد در او نگاه کنید.
"تنها دو نفر که احساس می کنم که اگر آنها را درک آنچه که من و
میشد همه چیز را توضیح دهم: شما و آقای بیوفورت "
آرچر winced در پیوستن از نام، و پس از آن، با تنظیم مجدد سریع،
درک، همدردی و pitied شده است.
پس نزدیک به قدرت شر او باید زندگی کرده اند که او هنوز نفس بیشتر
آزادانه در هوا خود را.
اما از آنجا که او احساس کردند که او را درک نیز، کسب و کار خود خواهد بود تا او را
بیوفورت که او واقعا بود، با او نماینده - و منزجر شدن از آن.
او به آرامی جواب داد: "من درک می کنم.
اما فقط در ابتدا اجازه نمی دهد از دست دوستان قدیمی خود: منظورم این است که زنان مسن تر،
بیبی Mingott، خانم Welland، خانم های van der Luyden.
آنها دوست دارند و تحسین شما - آنها می خواهند به شما کمک کند. "
او سرش را تکان داد و آهی کشید. "آه، من می دانم - من می دانم!
اما به شرط که آنها هیچ چیز را ناخوشایند را نمی شنوند.
خاله Welland آن را در این واژه ها بسیار قرار داده است که من سعی کردم ....
آیا هیچ کس می خواهم به حقیقت را می دانم، آقای آرچر؟
تنهایی واقعی زندگی در میان تمام این مردم مهربان که فقط بخواهید یکی
تظاهر!
او برداشته دست خود را به چهره او، و او را دیدم شانه های نازک خود را با هق هق متزلزل است.
"مادام Olenska - اوه، الن، نه،" او گریه، راه اندازی و خم شدن بیش از او.
او به خود جلب کرد، یکی از دست هایش clasping و سایش آن را مانند یک کودک در حالی که او زمزمه
اطمینان کلمات، اما در یک لحظه خودش را آزاد، و او را با مرطوب نگاه
ضربه شلاق است.
"آیا هیچ کس گریه، چه؟ گمان می کنم هیچ نیازی نیست، در آسمان،
او گفت: از نوارهای سست خود را با خنده، صاف و خم شدن بیش از چای
کتری است.
آن را به آگاهی او سوخته بود که او "الن" نامیده می شود - به نام او را
دو بار، و او آن را متوجه نشده است.
دور پایین تلسکوپ معکوس او را دیدم به شکل سفید کم نور ماه مه Welland - در
نیویورک. به ناگهان Nastasia سر او را به گفتن نیست
چیزی ایتالیایی غنی خود را.
خانم Olenska، دوباره با دست در موهایش را، ادا تعجب موافقت -
چشمک زن "GIA - GIA" - و سنت Austrey دوک وارد شده، خلبانی فوق العاده ای
بانوی blackwigged و قرمز plumed در پوست سرشار.
"کنتس عزیز من، من به ارمغان آورده دوست قدیمی من به شما - خانم. Struthers.
او به این حزب از او خواسته نشود شب گذشته، و او می خواهد تا با هم آشنا شویم. "
دوک در گروه مخابره شده است، و مادام Olenska پیشرفته با زمزمه خوش آمدید
نسبت به زن و شوهر عجیب و غریب.
او به نظر می رسید به هیچ ایده عجیب همسان شده بودند، و نه آزادی
دوک در آوردن به همراه خود گرفته بود - و او را به عدالت انجام دهد، همانطور که آرچر درک،
دوک غافل از آن خود به نظر می رسید.
"البته من می خواهم به شما می دانید، عزیز من،" خانم Struthers در نورد گرد گریه
صدایی که همسان پرهای ضخیم و کلاه گیس خود را بی شرم خود را.
"من می خواهم بدانند که هر کسی که جوان و جالب و جذاب است.
و دوک به من می گوید دوست دارید موسیقی - شما نمی دوک؟
تو یک پیانیست به خودتان، به اعتقاد من؟
خب، آیا شما می خواهید به شنیدن Sarasate بازی فردا شب در خانه من؟
شما می دانید چیزی که در هر یکشنبه عصر من - این روز زمانی که در نیویورک
نمی داند چه چیزی را با خود انجام دهد، و بنابراین من به آن می گویند: "بیا و خوشحال می شود.
و دوک فکر کردم شما می شود توسط Sarasate وسوسه کرد.
شما تعدادی از دوستان خود را پیدا کنید. "صورت مادام Olenska را رشد درخشان
لذت.
"چگونه نوع! چقدر خوب از دوک فکر می کنم از من! "
او تحت فشار قرار دادند تا یک صندلی به میز چای و خانم Struthers غرق به آن delectably.
"البته من باید بیش از حد خوشحال آمده است."
"این همه حق است، عزیز من است. و نجیب زاده جوان خود را با شما به ارمغان بیاورد. "
خانم Struthers تمدید یک دست نزدیک به آرچر.
"من می توانم یک نام را برای شما قرار داده است - اما من مطمئن هستم که من تورو ملاقات کردم - I've ملاقات: همه، در اینجا، و یا
در پاریس یا لندن. آیا در دیپلماسی شما؟
اما همه diplomatists به من می آیند.
دوست دارید موسیقی بیش از حد؟ دوک، شما باید مطمئن شوید که او را. "
دوک "به جای" از عمق ریش خود را گفت، و آرچر خارج با
stiffly دایره کمان ساخته شده است که او احساس پر از ستون فقرات به عنوان یک مدرسه خود آگاه
پسر در میان بزرگان بی دقتی و unnoticing.
او در شرایطی به هیچ وجه از سفر خود را با عرض پوزش: او فقط می خواست زودتر آمده بود،
و چشم پوشی او زباله های مشخصی از احساسات است.
همانطور که او را به شب زمستانی رفت، دوباره نیویورک گسترده و قریب الوقوع شد، و
می Welland زیباترین زن در آن.
او را به گل فروشی خود را به این تبدیل شده به او جعبه روزانه نیلوفرهای از دره
که به سردرگمی خود، متوجه شد که آن روز صبح را فراموش کرده بود.
همانطور که وی در نوشتن یک کلمه بر روی کارت خود و انتظار برای یک پاکت نامه وی در مورد نگاه
فروشگاه embowered، و چشم خود را بر روی یک خوشه از گلهای رز زرد روشن بود.
او به عنوان خورشید طلایی دیده می شود پیش از این هرگز، و ضربه اول خود را به آنها ارسال
به جای آن از نیلوفرهای.
اما آنها شبیه او نیست - چیزی بیش از حد غنی است، بیش از حد قوی بود، خود را در
زیبایی آتشین.
در یک تغییر ناگهانی ناگهانی خلق و خوی، و تقریبا بدون دانستن آنچه که او انجام داد، او را به امضا
گلفروش به وضع گل رز در یکی دیگر از جعبه طولانی، و کارت خود را به تضعیف
پاکت دوم، که در آن نام او نوشت:
از کنتس Olenska و پس از آن، فقط به او به عنوان چرخش به دور بود، او را به خود جلب کرد کارت خارج
دوباره، و پاکت خالی بر روی جعبه را ترک کرد.
"آنها در یک بار؟" او پرسید، با اشاره به گل سرخ.
گلفروش او را مطمئن باشید که آنها خواهد بود.