Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 24
در چهره همه معلولیت خود ، Jurgis را به قیمت محل سکونت موظف شد ،
و از یک نوشیدنی در هر ساعت یا دو ، تحت مجازات از انجماد به مرگ است.
روز بعد از روزی که او در هوای سرد قطب شمال فرمانروایی کردند ، روح خود را پر پر از تلخی
و ناامیدی.
او را دیدم جهان از تمدن پس از آن بیشتر سادگی تر از همیشه او آن را دیده بود.
جهانی که در آن هیچ شمردند ، اما ممکن است وحشیانه ، ابداع شده توسط کسانی که
آن را برای انقیاد از کسانی که دارای.
او یکی از دومی بود و همه در خارج از منزل ، در تمام عمر ، به او یک زندان عظیم ،
که او مانند ببر مقید گام ، تلاش یک نوار پس از دیگری ، و پیدا کردن همه آنها را
فراتر از قدرت خود است.
او در نبرد شدید از حرص و طمع از دست داده بود و به همین ترتیب نابود محکوم شد ؛
از همه ، جامعه به او حکم فرار مشغول ساختم شد.
همه جا که او تبدیل میله های زندان ، و چشم دشمن پس از او ، به خوبی
تغذیه ، پلیس ، براق از که نگاههای او کاهش و که به نظر می رسید به چنگال باشگاه خود
سفت و سخت تر زمانی که او را دیدم ؛ سالن ،
محافظان ، که متوقف شده هرگز به او تماشا در حالی که او در مکان خود را بود ، که شد
حسادت در هر لحظه او lingered پس از او پول خود را پرداخت کرده بود ، جمعیت کثیری hurrying
بر خیابانها ، که به او ناشنوا بودند
entreaties ، بی اعتنا از او وجود -- و وحشیانه و تحقیر هنگامی که
او خود را بر آنها مجبور. آنها تا به حال امور خود ، و در آنجا بود
هیچ جایی برای او در میان آنها است.
هیچ جایی برای او در هر جایی وجود دارد -- هر جهت او را تبدیل زل زل نگاه کردن خود ، این واقعیت بود
اجباری بر او : خوابگاه : همه چیز به او تا آن را بیان ساخته شد
دیوارهای سنگین خود و درب پیچ و
پنجره های زیرزمین ، ممنوع شده با آهن ، انبار بزرگ پر از محصولات
از تمام جهان ، و توسط کرکره های آهن و دروازه های سنگین محافظت ، بانک با
میلیاردها غیر قابل تصور خود را از ثروت ، همه در سفس و vaults فولاد به خاک سپرده شده است.
و بعد یک روز فرود آمد Jurgis ماجراجویی وجود دارد یکی از زندگی اش را.
بود در اواخر شب ، و او را به قیمت محل سکونت شکست خورده بود.
برف در حال سقوط بود ، و او شده بود و تا زمانی که او با آن پوشیده شده بود ، و
به استخوان سرد.
او در میان جمعیت های تئاتر مشغول به کار بود ، flitting اینجا و آنجا ، به دست گرفتن بزرگ
شانس با پلیس ، در نیمی یاس و نومیدی خود را امید کرده است بازداشت شود.
هنگامی که او را دیدم یک کت آبی شروع به سمت او ، با این حال ، قلب او او شکست خورد ، و او
نقش برآب پایین سمت خیابان و فرار زن و شوهر از بلوک است.
وقتی که او دوباره متوقف شد او با مردی را دیدم که که به سمت او می آیند ، و خود را در مسیر خود قرار داده است.
"لطفا ، آقا ،" او در فرمول معمول آغاز شد : "شما را به قیمت یک را به من بدهید
محل سکونت؟
من یک بازوی شکسته ، و من نمی توانند کار کنند ، و من در جیب من یک سنت نیست.
من صادقانه کار مرد ، آقا ، و من هرگز قبل از التماس!
تقصیر من ، سر نه -- "
Jurgis معمولا تا زمانی که قطع شد رفت ، اما این مرد نداشت
وقفه ، و غیره در گذشته او را به توقف نفس آمد.
دیگر ، متوقف کرده و Jurgis ناگهان متوجه شد که او ایستاده بود کمی unsteadily.
"Whuzzat به شما می گویند؟" او ای query به طور ناگهانی در یک صدای ضخیم.
Jurgis شروع دوباره ، صحبت آهسته تر و به طور مشخصی قبل از او نیمی از از طریق
از سوی دیگر دست خود را و آن را بر شانه خود استراحت.
"ضعیف chappie اوله!" او گفت.
شده -- HIC -- تا -- در برابر آن ، سلام "سپس او به سمت Jurgis lurched ، و دست
بر شانه اش شد بازوی در مورد گردن او.
"و در مقابل آن را خودم ، ورزش اوله ،" او گفت.
"She'sa سخت جهان اوله." آنها نزدیک به lamppost و Jurgis
نگاهی اجمالی دیگر. نه بسیار بیش از -- او یک شخص جوان بود
هجده ، با چهره جوان خوش تیپ.
او عینک کلاه ابریشمی و پالتو نرم ثروتمند با یقه خز و او را در Jurgis لبخند زد
با همدردی خوش خیم است. "من به سختی بالا ، بیش از حد ، fren' ماده چسبنده و لزج من ، "او گفت.
"من کردم پدر و مادر بی رحمانه ، و یا من می خواهم به شما راه اندازی.
Whuzzamatter whizyer؟ "" من در بیمارستان بوده است. "
"بیمارستان" بانگ زد! هموطنان جوان ، هنوز هم به خوش خندان "thass خیلی بد!
HIC -- -- همین من عمه پولی من عمه پولی در بیمارستان ، بیش از حد -- اوله auntie شده است.
havin "دوقلوها! Whuzzamatter غژغژ کردن شما؟ "
"من یک بازوی شکسته --" Jurgis آغاز شد.
"بنابراین ، گفت :« از سوی دیگر ، غمخوارانه. "است که چندان بد نیست -- شما بیش از آن است.
من آرزو می کنم somebody'd شکستن بازوی من ، chappie اوله -- damfidon't!
سپس آنها می خواهم به من درمان بهتر -- HIC -- سوراخ من ، ورزش اوله!
Whuzzit شما wamme کاری انجام دهید؟ "" من گرسنه ام ، آقا ، گفت : "Jurgis.
"گرسنه!
چرا نمی کنید شام hassome؟ "" من هیچ پول ، آقا. "
"هیچ پولی! هو ، هو -- کمتر chums ، اوله پسر -- جس مانند
من!
هیچ پول ، یا -- a'most busted! چرا شما به خانه ، پس از آن ، همان به من؟ "
من هیچ خانه ای نیست ، گفت : "Jurgis. "هیچ خانه!
غریبه در شهر ، سلام؟
خدا گو '، thass بد! ویز بهتر می آیند خانه من -- بله ، توسط هری ،
thass ترفند ، شما آمد خانه شام hassome -- HIC -- ویز من!
افتضاح تنها و بیکس -- خانه هیچ کس!
Guv'ner رفته در خارج از کشور -- ماه عسل Bubby در -- دوقلوها پولی havin '-- هر روح لعنتی رفته
دور! Nuff -- HIC -- nuff به درایو فلر برای نوشیدن ،
من می گویم!
فقط ژامبون اوله standin توسط passin 'بشقاب -- damfican خوردن مانند آن ، نه آقا!
باشگاه برای من در هر زمان ، پسر من ، من می گویند.
اما سپس آنها را خواب lemme وجود ندارد -- سفارشات guv'ner ، توسط هری -- صفحه اصلی هر
شب ، آقا! همیشه anythin می خواهم که بشنود؟
هر mornin 'کاری انجام دهید؟"
من او را پرسید. نه ، آقا ، هر شب ، و یا هیچ کمک هزینه در
همه ، آقا 'Thass guv'ner من --'nice به عنوان ناخن توسط Harry!
اوله هام Tole به من دیده بان ، بیش از حد -- بندگان spyin بر من -- whuzyer فکر می کنم که ، fren من "؟
خوب ، آرام -- HIC -- goodhearted فلر جوان مثل من ، بابا او نمی تواند به
اروپا -- hup -- او را ترک در صلح و صفا!
که نه شرم آور است ، آقا؟ 'من gotter به خانه هر evenin" از دست "
همه سرگرم کننده ، توسط هری! Thass whuzzamatter در حال حاضر -- thass چرا اینجا هستم!
Hadda آمده دور یک ترک بچه گربه -- cryin HIC -- چپ خود ، بیش از حد -- whujja که فکر می کنم ، اوله
ورزش؟ 'Lemme برو ، بچه گربه ها ، می گوید : I --'come اولیه
"اغلب -- بروم که در آن وظیفه -- HIC -- من می نامد.
وداع ، وداع ، عشق حقیقی من -- وداع ، farewehell ، من -- خود واقعی -- عشق '"
این آخرین آهنگ بود ، و صدای نجیب زاده جوان گل رز غمگین و
ندبه ، در حالی که او بر گردن Jurgis چرخش است.
دومی نظر اجمالی در مورد عصبی بود ، تا مبادا برخی از کس نباید رویکرد است.
آنها هنوز به تنهایی ، با این حال.
"اما من آمد همه حق است ، همه حق است ، ادامه داد :" نوجوان ، به شدت ، "من
-- HIC -- من می توانم راه خود من وقتی که من آن را می خواهم ، توسط هری -- فردی جونز مردی سخت
که مسئولیت رسیدگی به زمانی که او می شود goin '!
نه ، آقا ، می گوید که من ، با رعد و برق ، و من goin هر کسی نیاز ندارد 'صفحه اصلی با من ، یا --
whujja را من برای ، سلام؟ فکر می کنم من مست dontcha ، سلام -- من می دانید!
اما من هیچ مست تر از شما هستند ، بچه گربه ها ، می گوید : من به او.
و سپس می گوید او ، 'Thass درست باشد ، فردی عزیز (she'sa هوشمند یک بچه گربه) ، اما
من stayin در تخت ، یک شما goin 'به سرد ، شب سرد!"
می گوید : اول : آن را در بچه گربه های شفت دار ، هسته دار و دوست داشتنی '
بدون jokin '، فردی ، پسر من ، به او می گوید. 'Lemme تماس کابین در حال حاضر ، مانند dear' خوب --
اما من می توانم کابین خود من تماس بگیرید ، dontcha خودتان احمق -- و من می دانم من doin '، شما
شرط می بندم!
بگو : fren من '، whatcha می گویند -- willye به خانه' من را ببینید ، 'شام hassome؟
بیا بلند مانند فلر خوب -- don't باشد متکبر!
شما در مقابل آن ، مشابه من ، که 'شما می توانید unerstan فلر ، قلب خود را در
محل ، راست شده توسط هری -- آمده طولانی ، chappie اوله ، 'خواهیم نور از خانه ،'
برخی از صدای فش فش ، 'بالا بردن جهنم خواهیم ، ما -- فریاد لا!
در S'long من داخل خانه من می تواند انجام دهد هستم که من لطفا -- سفارشات بسیار خود guv'ner ،
b'God!
هیپ! باسن! "آغاز شده بود خیابان ، بازو در
بازو ، مرد جوان با هل دادن Jurgis همراه ، نیمی از خیره شدن است.
Jurgis در تلاش بود تا فکر می کنم چه باید بکنید -- او می دانست که او می تواند هر مکان شلوغ عبور نمی
با آشنایی های جدید خود را بدون جلب توجه و متوقف شدن.
این تنها به دلیل بارش برف که مردم که گذشت در اینجا متوجه شد
هر چیزی اشتباه است. ناگهان ، بنابراین ، Jurgis متوقف شد.
"آیا خیلی دور؟" او نپرسید.
"نه بسیار ، گفت :" از سوی دیگر ، "خسته شده اند ، شما ، هر چند؟
خب ، خواهیم سوار -- whatcha می گویند؟ خوب!
کابین تماس بگیرید! "
و سپس ، آوردن Jurgis تنگ با یک دست ، عضو جوان شروع به جستجو او
جیب با دیگری. "با شما تماس ، ورزش اوله ، یک" من پرداخت ، "او
پیشنهاد شده است.
"چگونه است که ، سلام؟" و او از جای رول بزرگ کشیده
اسکناس.
این پول بیشتر از Jurgis تا کنون در زندگی خود را پیش از به حال دیده بود ، و او را به آن خیره شد
با چشمان شگفت زده است. "به نظر می رسد مانند بسیاری ، سلام؟ گفت :" استاد
فردی ، بی مهارت با آن است.
"شما احمق ، هر چند ، اوله chappie -- سازند همه آنهایی که کمی!
کلمه افتخار -- من در یک هفته ، چیزی که مطمئن busted.
'صد بیشتر تا اول -- HIC -- سفارشات guv'ner -- HIC -- نه صد ،
هری! Nuff به مجموعه فلر دیوانه ، آن را.
من فرستاده او یک کابل ، این af'noon -- thass یکی از دلایل بیشتر به همین دلیل من goin 'صفحه اصلی.
'Hangin در آستانه گرسنگی ،' من می گوید -- و 'forافتخار خانواده -- HIC --
سن من و برخی از نان است.
گرسنگی وادار خواهد کرد که من به شما عضویت -- فردی '
Thass آنچه که من او را سیمی ، توسط هری ، "من به معنی -- I'll فرار از مدرسه ، b'God ،
اگر او به سن 'به من."
پس از این مد نجیب زاده جوان ادامه داد : به حرف مفت زدن در -- و ضمن
Jurgis لرزش با هیجان بود.
او ممکن است که نمد صورتحساب و با شتاب و خارج از دید در تاریکی قبل از دیگر
می تواند عقل خود را جمع آوری کند. او این کار را انجام دهید؟
چه بهتر بود او را به امید ، اگر او منتظر دیگر؟
اما Jurgis به حال یک جرم و جنایت در زندگی اش را مرتکب شده هرگز ، و در حال حاضر او تردید نیم
دوم بیش از حد طولانی است.
"فردی" یک بیل شل ، و پس از آن پر شده را تا بازگشت به شلوار خود را '
جیب. "در اینجا ، مرد اوله ،" او گفت ، "شما آن را."
او از آن برگزار شد از تکان و لرزش بال است.
آنها در جلوی سالن بودند ؛ و توسط نور از پنجره Jurgis دیدم که بود
لایحه صد دلاری! "آن را به شما ، از سوی دیگر تکرار است.
"پرداخت cabbie تغییر حفظ -- I've کردم -- HIC -- بدون سر برای کسب و کار!
Guv'ner می گوید تا hisself ، guv'ner می داند -- guv'ner یک سر برای
کسب و کار ، شما شرط می بندم!
کلیه حقوق ، guv'ner ، 'من به او گفتم ، شما را نشان می دهد ، و من بلیط!"
بنابراین او عمه پولی به من دیده بان -- HIC -- 'خاموش در حال حاضر پولی در بیمارستان havin'
دوقلوها ، 'من خارج کشمش قابیل!
میهمان گرامی ، وجود دارد! هی!
! او را "یک تاکسی به رانندگی توسط و Jurgis شکلی ناگهانی ظهور و
نامیده می شود ، و آن را به محدود کردن چرخش دور.
استاد فردی با برخی از مشکل clambered و Jurgis آغاز شده بود.
دنبال کند ، زمانی که راننده فریاد زد : "سلام ، وجود دارد!
خارج -- شما "!
Jurgis تردید ، و نیمی از اطاعت ، اما همراه خود را شکست : "Whuzzat؟
ویز Whuzzamatter طرح ، سلام؟ "و cabbie فروکش کرد ، و Jurgis صعود
وارد
سپس فردی به یک شماره بر روی درایو ساحل دریاچه ، و کالسکه دور آغاز شده است.
جوانی تکیه به عقب و به Jurgis snuggled تا ، contentedly زمزمه ، در نیمی از
دقیقه صدای خواب بود ، Jurgis شنبه لرز ، بینی که آیا او
ممکن است هنوز هم قادر به نگه رول صورتحساب.
او هراس سعی کنید از طریق جیب همراه خود بود ، با این حال ، و علاوه بر
cabbie ممکن است در دیده بان باشد.
او امن صد ، و او را از محتوا با آن می شود.
در پایان از نیم ساعت یا تا کابین متوقف شد.
آنها را در اسکله بودند ، و از شرق به گیل انجماد بود منفجر کردن
دریاچه یخ. ، به نام : "در اینجا ما" cabbie ، و
Jurgis بیدار همدم او.
استاد فردی با شروع نشسته است. "سلام!" او گفت.
"ما کجا هستند؟ Whuzzis؟
شما کی هستید ، سلام؟
اوه ، بله ، مطمئن nuff! MOS 'شما را فراموش کرده -- HIC -- chappie اوله!
صفحه اصلی ، آیا ما؟ اجاره نشین!
BR - RR -- آن سرد است!
بله -- آمد بلند -- خانه we're -- آن را تا کنون به طوری -- HIC -- فروتن "!
قبل از آنها loomed توده عظیم گرانیت ، مجموعه ای از خیابان وجود دارد ،
و اشغال یک بلوک کامل است.
نور لامپ پارکینگش Jurgis را می دید که آن را به حال برج و بزرگ
gables ، مانند یک قلعه قرون وسطایی.
او تصور می کردند که بچه های جوان باید اشتباه را ساخته اند -- آن را غیر قابل تصور بود به او
که هر کسی می تواند یک خانه همانند یک هتل یا سالن شهر را داشته باشد.
اما او در سکوت به دنبال ، و آنها بالا رفت پرواز طولانی از مراحل ، بازو در بازو.
"را فشار دهید There'sa ، ورزش اوله ، گفت :" استاد فردی.
"سوراخ بازوی من در حالی که من او را پیدا کنید!
ثابت ، در حال حاضر -- آه ، بله ، در اینجا او! نجات داد! "
زنگ زنگ زد ، و در چند ثانیه درب باز شد.
مردی در جامه آبی نگه داشتن آن ، و زل زده قبل از او ، سکوت به عنوان یک مجسمه ایستاده بود.
آنها برای لحظه ای پلک زدن در نور ایستاد.
سپس Jurgis احساس همراه خود را کشیدن ، و او در پا ، و ماشین خودکار آبی
بسته درب.
قلب Jurgis ضرب و شتم ها شدید ، آن چیز جسورانه برای او به انجام بود -- به چه عجیب
عجیب و غریب او جسارت او تا به حال هیچ ایده قرار دهید.
علاءالدین ورود به غار خود را نمی توانست بیشتر هیجان زده بوده است.
جایی که او ایستاده dimly روشن بود ، اما او می تواند یک سالن وسیع ، با ستون
محو شدن را به تاریکی بالا ، و باز کردن راه پله بزرگ در انتهای آن.
طبقه از سنگ مرمر tesselated بود ، صاف به عنوان شیشه ای ، و از اشکال دیواره های عجیب و غریب
loomed ، بافته شده را به portieres عظیم در رنگ های هماهنگ و غنی ، ، یا gleaming از
نقاشی های فوق العاده ، و مرموز ، به دنبال
در نیمه سبک ، بنفش و قرمز و طلایی ، مانند glimmers غروب آفتاب در سایه
جنگل.
مرد در رد و بدل سکوت به سمت آنها نقل مکان کرده بود ، استاد فردی در زمان کلاه خود و
دست آن را به او ، و پس از آن ، رها بازوی Jurgis '، سعی کردم به او
پالتو.
بعد از دو یا سه تلاش او انجام این کار ، با کمک نوکر ، و ضمن
مرد دوم ، با نزدیک شدن به شخصیت بلند و چاق و چله ، موقر به عنوان جلاد.
او راست پایین بر Jurgis ، که کاهش دور به حالتی عصبی با مته سوراخ و او را تصرف کردند
بازو بدون یک کلمه ، و به سمت درب با او آغاز شده است.
سپس ناگهان آمد صدای استاد فردی ، "همیلتون!
fren من "ویز من باقی خواهد ماند." مرد متوقف شد و نیم بعد آزاد Jurgis.
"بیا" chappie طولانی اوله ، گفت : «از سوی دیگر ، و Jurgis نسبت به او آغاز شده است.
"استاد فردریک!" گفت مرد.
: "ببینید که cabbie -- HIC -- پرداخت شده است ، پاسخ دیگر بود ، و او مرتبط بازویش
در 'Jurgis. Jurgis بود برای گفتن ، "من پول
برای او ، اما او خود را مهار.
مرد تنومند در لباس و نشانه های دیگر ، که در ادامه به کابین ، در حالی که او
به دنبال Jurgis و استاد جوان او. آنها رفت سالن بزرگ ، و پس از آن
تبدیل شده است.
قبل از آنها بودند ، دو درب بزرگ شده است. "همیلتون" ، استاد فردی گفت.
"خب ، آقا؟" گفت. "Whuzzamatter wizze درب اتاق dinin'؟"
"هیچ چیز مهم است ، آقا."
"پس چرا dontcha openum" مرد آنها را لوله شده پشت ، یکی دیگر از ویندوز ویستا
خود را در تاریکی از دست داد.
"چراغ فرمان استاد فردی و باتلر فشار یک دکمه ، و سیل
افروختگی درخشان جریان از بالا ، نیمه کور کننده Jurgis.
او خیره شد و کم کم او به آپارتمان بزرگ با سقف گنبدی
که از آن نور ریخت ، و دیوار که یک نقاشی عظیم بودند -- پوره و
dryads رقص در یک فضای میان جنگل گل اطراف پراکنده --
دیانا با hounds او و اسب ها ، بی باک بی پروا را از طریق یک نهر کوچک کوه --
گروهی از maidens حمام کردن در استخر جنگل -- به اندازه تمام عمر ، و آنقدر واقعی که Jurgis
تصور می کردند که آن را برخی از کارهای سحر ، که او را در قصر رویای بود.
سپس چشم خود را به جدول طولانی در مرکز سالن ها گذشت و یک میز سیاه را به عنوان
آبنوس ، و gleaming ، با نقره و طلا به شکل دراورده است.
در مرکز آن یک کاسه carven بزرگ ، با سوسو زدن و درخشان از سرخس ها و
قرمز و بنفش از مناسبتهای فرهنگی نادر ، درخشان از نور در جایی خود را در پنهان
میان.
مشاهده شده : "این اتاق dinin" ، "استاد فردی.
"چگونه شما را دوست دارم ، هی ، ورزش اوله؟"
او همیشه در پاسخ به اظهارات او اصرار داشت ، تکیه بیش از Jurgis و
لبخند زدن به چهره اش. Jurgis آن را دوست داشتم.
"محل رامی اوله برای تغذیه در تمام منفرد' ، هر چند "نظر فردی بود --" رامی.
جهنم! Whuzya فکر می کنم ، سلام؟ "
سپس یکی دیگر از ایده رخ داده است به او و او در رفت ، بدون انتظار : "شاید شما هرگز
HIC -- -- مثل این جلو 'anythin دیدم؟ با سلام ، chappie اوله؟ "
"نه ، گفت :" Jurgis.
"بیا از کشور ، شاید -- هی" "بله ، گفت :" Jurgis.
"AHA! من thosso! مردمی Lossa از کشور چنین دید هرگز
محل.
Guv'ner به ارمغان می آورد 'EM -- رایگان نشان می دهد -- HIC -- reg'lar سیرک!
برو به خانه بگوید مردمی در مورد آن است. محل اوله مرد جونز -- جونز عدل بند --
گوشت گاو ، اعتماد مرد.
ساخته شده آن را از خوک خود محافظت ، بیش از حد ، ادم پست اوله لعنتی.
در حال حاضر ما را ببینید که در آن سکه ما رفتن -- تخفیف ، 'خطوط ماشین شخصی -- HIC -- هری!
محل قلدر ، هر چند -- ارزش seein '!
همیشه شنیدن جونز بستهبند ، سلام ، chappie اوله؟ "
Jurgis غیر ارادی آغاز شده بود ، دیگر ، که چشم های تیز از دست رفته هیچ چیز ،
خواهان : "Whuzzamatter ، سلام؟
شنید از او "و Jurgis موفق به لکنت از :" من
او را در حیاط مشغول به کار شد. "" چه! "گریه استاد فردی ، با فریاد زدن.
"شما! در حیاط؟
هو ، هو! چرا ، می گویند ، خوب thass!
لرزش دست ها بر روی آن ، مرد اوله -- هری! Guv'ner باید در اینجا -- خوشحالم که می بینید.
بزرگ fren با مردان ، guv'ner -- کار سرمایه ، commun'ty int'rests F '
همه که -- HIC! کارهای خنده دار اتفاق می افتد در این جهان ، کار را انجام ندهید
آنها مرد اوله؟
همیلتون ، lemme interduce شما -- fren خانواده -- اوله fren guv'ner's -- آثار در
حیاط. بیا ویز شب من ، همیلتون به صرف --
زمان گرم داشته باشند.
fren 'آقای -- نام whuzya ، chappie اوله؟ نام خود را به ما بگویید. "
"Rudkus -- Jurgis Rudkus." "fren من' ، آقای Rednose ، همیلتون -- لرزش
هان است. "
باشکوه باتلر متمایل شدن سر خود را ، اما نه صدا و ناگهان استاد فردی
انگشت مشتاق در او اشاره کرد. "من می دانم ویز whuzzamatter شما ، همیلتون -- ذخیره کردن
شما یک دلار من می دانم!
شما فکر می کنم -- HIC -- شما فکر می کنید من هستم مست! با سلام ، در حال حاضر؟ "
و باتلر مجددا متمایل شدن سر خود را.
"بله ، آقا ،" او گفت ، که در آن استاد فردی محکم بر گردن Jurgis آویزان و
رفت و به تناسب از خنده.
"هامیلتون ، شما لعنتی اوله رذل" او roared ، "من" شما را برای گستاخی scharge ،
F می بینید 'من را ندارند! هو ، هو ، هو!
من مست!
هو ، هو! "دو منتظر تا زمانی که مناسب خود را صرف
به خودی خود ، برای دیدن آنچه که هوی و هوس جدید او را تصاحب.
"Whatcha wanta انجام دهید؟" او ای query به طور ناگهانی.
"Wanta نگاه کنید به محل ، chappie اوله؟ Wamme بازی guv'ner -- roun 'نشان می دهد؟
سرو خارجه -- Looee قوطی -- Looee Sez -- صندلی هزینه سه هزار هر کدام.
چای Maryanntnet اتاق -- تصویر رقص چوپان -- Ruysdael -- بیست و سه thousan '!
سالن رقص -- ستون balc'ny -- کشتی HIC -- وارداتی -- ویژه -- شصت و هشت thousan '!
'Ceilin در رم نقاشی -- نام فلر whuzzat ، همیلتون -- Mattatoni؟
پاستا؟ سپس این مکان -- کاسه نقره -- Benvenuto
Cellini -- رامی حتما منظورش demo اوله!
یک ارگان -- سی thousan 'دلار ، سر -- بالاتر استارتر ، همیلتون ، اجازه دهید آقای Rednose
شنیدن آن. -- ذهن هرگز -- تمیز را فراموش کرده -- می گوید او
گرسنه ، همیلتون -- کمتر برخی از شام.
فقط -- HIC -- don't کمتر آن را در اینجا -- آمد تا به جای من ، ورزش اوله -- خوب دنج '.
به این ترتیب -- ثابت در حال حاضر روی زمین لغزش نیست.
همیلتون ، خواهیم گسترش کول ، 'برخی از صدای فش فش -- don't ترک از صدای فش فش ، توسط
هری. خواهیم برخی از 1830
مادیرا.
را میشنوند ، آقا؟ "" بله ، آقا ، گفت : "باتلر ،" اما ، کارشناسی ارشد
فردریک ، پدر شما را ترک سفارشات -- "و استاد فردریک خود جلب کرد تا یک
ارتفاع شکوه.
"دستورات پدر من به من واگذار شد -- کتیبه -- به شما را ندارد ،" او گفت.
سپس ، clasping Jurgis محکم گردن ، او از اتاق مبهوت ، در راه
ایده دیگر رخ داده است به او ، و از او خواست : "هر -- HIC -- پیام کابل برای من ، همیلتون"
"نه ، آقا ، گفت :" باتلر.
"Guv'ner باید travelin'. 'چگونه دوقلوها ، همیلتون؟"
آنها انجام می دهند خوب ، آقا. "
"خوب" استاد فردی گفت و افزود : شور و شوق : "خدا بیامرزد' EM ، کمی
بره! "
آنها بالا رفت و راه پله بزرگ ، یک گام در یک زمان و در بالای آن وجود دارد gleamed
در آنها از سایه شکل پوره خیزان توسط یک فواره ، یک رقم
ravishingly زیبا ، گوشت گرم و درخشان با رنگ زندگی.
بالا بود دادگاه بزرگ ، با سقف گنبدی ، آپارتمان های مختلف باز کردن به آن.
زیر باتلر متوقف بود ، اما چند دقیقه برای دادن سفارشات ، و سپس به دنبال
آنها در حال حاضر او فشار یک دکمه ، و تبحر سالن با نور است.
او درب را قبل از آنها باز شود ، و سپس فشار دیگری را فشار دهید ، چرا که آنها مبهوت
به آپارتمان است. این به عنوان یک مطالعه نصب شده بود.
در مرکز میز چوب ماهون ، تحت پوشش با استفاده از کتاب ، و پیاده سازی سیگاری ها ؛
دیوارها را با غنائم کالج و رنگ تزئین شده بودند -- پرچم ها ، پوسترها ، عکس ها و
knickknacks -- مثل راکت تنیس ، قایق رانی تعطیل ، گلف ، چوب چوگان و.
سر گوزن عظیم ، با شاخ شش پا سراسر ، سر بوفالو در مواجه
دیوار مخالف ، در حالی که پوست خرس و ببر را پوشش کف جلا.
صندلی lounging و سفس ، صندلی پنجره تحت پوشش با بالشتک نرم وجود دارد
طرح های فوق العاده ، یک گوشه در مد فارسی نصب شده بود وجود دارد ، با یک بزرگ
سایبان و لامپ نگین دار زیر.
فراتر از آن ، درب باز پس از یک اتاق خواب ، و فراتر از آن بود استخر.
ناب ترین مرمر ، که حدود چهل هزار دلار هزینه کرده بود.
استاد فردی برای یک لحظه یا دو ایستادند ، نگاه می کنیم در مورد او و پس از آن از اتاق بعدی
یک سگ ظهور هیولا ، بول داگ ، شنیع ترین شی که Jurgis بود تا کنون
چشم گذاشته بر.
او yawned ، باز کردن دهان مانند است اژدها ، و او را به سمت مرد جوان آمد ، wagging
دم خود را. "سلام ، دیویی!" گریه استاد خود است.
"بوده havin' چرت زدن ، پسر اوله؟
خب ، -- سلام ، whuzzamatter وجود دارد "(سگ snarling در Jurgis بود.)
"چرا ، دیویی -- این" fren من ، آقای Rednose -- اوله fren guv'ner!
آقای Rednose ، دریاسالار دیویی ؛ لرزش han's -- HIC.
آیا او یک گل مروارید ، هر چند -- روبان آبی در جدید نشان می دهد نیویورک -- هشتاد و پنج صد در
کلیپ!
چگونه است که ، سلام؟ "سخنران غرق به یکی از بزرگ
صندلی ، و دریاسالار دیویی دولا در زیر آن ، او دوباره دندان قروچه کردن نیست ، اما او
خاموش Jurgis چشمان او هرگز در زمان.
او کاملا هوشیار بود ، دریاسالار شد. باتلر درب بسته شده بود ، و او
ایستاده بود توسط آن ، به تماشای Jurgis هر ثانیه است.
در حال حاضر آمد صدای پای وجود دارد در خارج ، و او در را باز کرد یک مرد در رد و بدل وارد
حمل یک میز تاشو ، و پشت سر او ، دو مرد با سینی های تحت پوشش.
آنها مانند مجسمه ایستاده بود در حالی که اولین جدول پخش شده و مجموعه ای از مطالب
از سینی بر آن است.
pates سرد ، و برش های نازک از گوشت ، نان کوچک و ساندویچ کره با وجود دارد
پوسته قطع ، یک کاسه هلو قطعه قطعه شده و کرم (در ماه ژانویه) ، کمی از کیک های فانتزی ،
صورتی و سبز و زرد و سفید و نیمی از یک دوجین یخ سرد بطری شراب.
"Thass مسائل را برای شما!" گریه استاد فردی ، exultantly ، او آنها را جاسوسی.
"بیا طولانی ، chappie اوله ، حرکت رو به بالا."
و او خود را در جدول نشسته و خدمتکار کشیده چوب پنبه ، و او در زمان
بطر و سه لیوان محتویات آن را در جانشینی پایین گلو خود می ریختند.
سپس او به یک آه بلند کشیده ، گریه و دوباره به Jurgis به صندلی خود را.
باتلر برگزار صندلی در طرف مقابل از جدول و Jurgis آن فکر
او را نگه دارید از آن بود ، اما در نهایت او درک کند که آن دیگری
قصد آن ، آنرا به او و تا او نشست ، با احتیاط و mistrustingly.
استاد فردی متوجه شد که ملازمان او را خجالت زده ، و او اظهار
با سر اشاره کردن به آنها ، "شما نمی توانید بروید."
همه آنها رفت ، صرفه جویی در باتلر. او گفت : "شما نیز ممکن است ، همیلتون".
"استاد فردریک --" مرد آغاز شد. "برو!" گریه نوجوان ، عصبانیت است.
"لعنت به شما ، آیا شما نمی مرا بشنود؟"
مرد رفت و درب را بسته ؛ Jurgis ، بود که به عنوان نوک تیز به او به عنوان مشاهده
که او در زمان خارج کلید قفل ، به منظور است که او ممکن است از طریق همکار
میکروسکوپی (keyhole surgery).
استاد فردریک تبدیل به جدول دوباره. "در حال حاضر ،" او گفت ، "به دنبال آن."
Jurgis gazed در او doubtingly. "بخورید!" گریه.
"شمع در ، chappie اوله!"
"آیا شما می خواهید هر چیزی نیست؟" Jurgis پرسید.
"بود" گرسنه نیست ، پاسخ -- فقط تشنه.
زن سبک و جلف و من تا به حال بعضی از آب نبات -- شما برو ".
بنابراین Jurgis ، بدون مذاکره درباره صلح موقت بیشتر آغاز شد.
او به عنوان با دو بیل ، چنگال خود را در یک دست و چاقو خود را در دیگری می خوردند ، وقتی که او
یک بار او گرگ با گرسنگی بهتر از او را آغاز کردم ، و او را متوقف نمی
نفس تا او را به هر بشقاب پاک کرده بود.
"صدای تیز و تند هی گفت :" دیگر ، که مشغول تماشا بود او را در جای تعجب.
سپس او برگزار شد Jurgis بطری.
"اجاره نشین شما در حال حاضر نوشیدن ، او گفت : و Jurgis در زمان بطری و تبدیل آن به او
دهان ، و وجد زیبا و عجیب و غریب مایع ریخت پایین گلو او ، ترفندستان | Tarfandestan Forums
هر عصب از او ، هیجان او را با شادی.
او آخرین قطره از آن را نوشید ، و سپس او به دریچه دراز کشیده "آه!
"خوب ، سلام گفت :« فردی ، غمخوارانه او پشت در تکیه
صندلی های بزرگ ، از قرار دادن بازوی خود را پشت سر خود را و زل زده در Jurgis.
و Jurgis پشت در او را gazed.
او در لباس شب بی عیب ملبس بود ، فردی ، و نگاه بسیار خوش تیپ است -- او بود
پسر ، زیبا با موهای طلایی و رئیس Antinous نور.
او در Jurgis confidingly لبخند زد ، و پس از آن شروع به صحبت دوباره ، با سعادتمند خود
بی قیدی.
این بار او را به مدت ده دقیقه در یک کشش صحبت کردیم ، و در این دوره از سخنرانی او
گفت Jurgis همه از سابقه خانوادگی او.
برادر بزرگ او چارلی در عشق با قبل از ازدواج بی تزویر که ایفا کرد بخشی از
"کوچولو روشن چشم" در Kaliph از Kamskatka. "
او در آستانه ازدواج با او را یک بار شده بود ، تنها "guv'ner" قسم خورده بود
از اری محروم کردن او ، و او را با مبلغ که تخیل را تلو تلو خوردن ارائه کرده بود ،
و موجب مبهوت کرده بود "کوچولو روشن چشم."
حالا چارلی به حال ترک از دانشگاه ، و دور در خودرو خود را در آینده رفته بود
بهترین چیز برای ماه عسل.
"guv'ner« تهدید به عاق کردن یکی دیگر از فرزندان او نیز ساخته شده بود ،
خواهر Gwendolen ، که مارکی ایتالیایی با یک رشته از عنوان ازدواج کرده بود و
یک رکورد دوئل.
آنها در قلعه او زندگی می کردند ، و یا نه به حال ، تا زمانی که به شلیک صبحانه گرفته بود
ظروف در خود و سپس او برای کمک کابلی بود ، و آقایی قدیمی بیش از رفته بود
پیدا کردن شرایط گریس خود را چه شد.
از همین رو آنها فردی را ترک کرده بودند همه به تنهایی ، و او با کمتر از دو هزار دلار خود را در
جیب.
فردی تا در آغوش بود و به معنای کسب و کار جدی ، به عنوان آنها را در پایان پیدا -- اگر
هیچ راه دیگری برای آوردن آنها به شرایط او خود را "بچه گربه" سیمی که وجود دارد
او در مورد او ازدواج می کنند ، و آنچه در آن موقع رخ داد.
بنابراین جوانی شاد rattled ، تا زمانی که خسته شده بود.
او با لبخند شیرین ترین لبخند خود را در Jurgis ، و سپس او بسته چشم خود ، sleepily.
سپس او آنها را دوباره گشوده شده ، و بار دیگر لبخند زد ، و در نهایت آنها را بسته و فراموش کرده
باز کردن آنها.
برای چند دقیقه Jurgis شنبه کاملا بیحرکت است ، تماشای رشد او ، و reveling در
احساس عجیب شامپاین.
هنگامی که او بر انگیخت ، و سگ growled و پس از آن ، او شنبه تقریبا نگه داشتن نفس خود را --
تا پس از یک در حالی که درب اتاق باز آرام و باتلر آمد شوید.
او بر نوک پا راه رفتن به سمت Jurgis راه می رفت ، scowling او و Jurgis افزایش یافت تا و
عقب نشینی scowling به عقب.
بنابراین تا زمانی که در برابر دیوار بود ، و سپس باتلر آمد نزدیک ، و با اشاره به سمت
درب. "گم شو از اینجا!" او زمزمه.
Jurgis تردید ، دادن یک نگاه در فردی بود که خروپف ملایم است.
"اگر این کار را بکنید ، شما را از یک پسر --" hissed باتلر ، "من خمیر را در صورت خود را برای شما
قبل از اینکه شما از اینجا! "
و Jurgis wavered اما یک لحظه بیشتر. او را دیدم "دریاسالار دیویی" در پشت
مرد و growling ملایم ، تهدیدات خود را به عقب.
سپس به او تسلیم شد و به سمت درب شروع شده است.
آنها بدون صدا رفت ، و به پایین راه پله بزرگ طنین بخشیدن به ، و از طریق
سالن تاریک.
در درب جلو او متوقف شد ، و باتلر strode نزدیک به او است.
"نگه دارید تا دستان خود را ،" او snarled. Jurgis قدم به عقب در زمان ، عقد یکی از خود
خوب مشت.
"چه" او گریه و سپس با علم به این که هموطنان به پیشنهاد
جستجو او را ، او پاسخ داد : "من شما را در جهنم را ببینید برای اولین بار است."
"آیا شما می خواهید برای رفتن به زندان است؟" خواستار باتلر ، menacingly.
"من پلیس --"! "داشتن" EM "roared Jurgis ، با شدید
اشتیاق.
"اما شما دستان خود را در من قرار نیست تا شما!
من هیچ چیز در خانه لعنت خود را لمس نیست ، و من نمی خواهم مرا لمس کن! "
بنابراین باتلر ، که مبادا ارباب جوان خود باید از آن بیدار شدن وحشت زده شده بود ، پا به طور ناگهانی
به درب ، و آن را باز کرد.
"از اینجا" او گفت ، و پس از آن به عنوان Jurgis از طریق باز و بسته شدن به تصویب رساند ، او به
به او ضربه سبع است که او را به پایین پله های سنگی بزرگ در اجرا فرستاده می شود ، و او را به زمین نشست
وسیع در برف در پایین.