Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 5 راکت قابل توجه
پسر پادشاه که قرار بود به ازدواج می شود ، بنابراین rejoicings عمومی وجود دارد.
او یک سال تمام برای عروس او صبر کردم شده بود ، و در آخر به او وارد شده بود.
او یک شاهزاده خانم روسی بود ، و تمام راه را از فنلاند در یک کالسکه سفر کردن کشیده رانده بودند
شش گوزن شمالی.
با کالسکه سفر کردن مثل قو طلایی بزرگ شکل گرفت ، و بین بال قو دراز
کمی شاهزاده خودش.
قاقم بلند او پنهان سازی رسیده حق را به پا خود را روی سر خود یک کلاه کوچک بود
بافت نقره ، و او به عنوان کم رنگ به عنوان کاخ برف که در آن او همیشه زندگی میکرد.
بنابراین کم رنگ بود به او میگفتند که او را از طریق خیابان راند همه مردم تعجب است.
"او مثل یک گل رز سفید است!" آنها گریه ، و آنها را به زمین انداخت و گل ها روی او را از
بالکن.
در دروازه قلعه شاهزاده منتظر بود تا او را دریافت.
او چشم رویایی ، بنفش و موهای او مثل طلا خوب بود.
وقتی او را دیدم او را بر یک زانو غرق و دست او را بوسید.
"تصویر شما زیبا ،" او زمزمه ، اما شما نسبت به خود را زیبا تر
تصویر "و شاهزاده خانم کوچک سردرپیش.
"او مانند یک رز سفید قبل از کرد ، گفت :" صفحه جوان را به همسایه خود را ، "اما او
مانند گل سرخ "و کل دادگاه خوشحال بود.
برای سه روز آینده همه رفت و گفت ، "رز سفید ، گل سرخ ، قرمز
رز ، رز سفید "و پادشاه دستور داد که حقوق و دستمزد صفحه به دو برابر است.
همانطور که او هیچ حقوق و دستمزد در این همه استفاده از حد به او نشده بود ، اما از آن بود
افتخار بزرگ ، در نظر گرفته و بموقع در دادگاه روزنامه منتشر شد.
هنگامی که سه روز بیش از ازدواج جشن گرفته می شود.
این مراسم با شکوه بود ، و عروس و داماد دست در دست راه می رفت
در زیر یک سایبان از مخمل بنفش که با مروارید کمی دوزی.
سپس یک ضیافت امور خارجه ، که برای مدت پنج ساعت به طول انجامید وجود دارد.
شاهزاده و شاهزاده خانم نشسته بود ، بالای سالن بزرگ و خارج از یک فنجان نوشیدند
شفاف و واضح.
فقط دوستداران واقعی می تواند نوشیدن از این جام ، برای آن بزرگ شد اگر لب های کاذب آن لمس ،
خاکستری و ابری و کسل کننده است.
"این کاملا روشن است که آنها دوست دارند که هر یک از دیگر است ، گفت :" صفحه کمی ، "را به عنوان روشن
کریستال! "و پادشاه دو برابر حقوق و دستمزد خود را برای بار دوم.
"چه افتخار!" گریه همه درباریان.
پس از ضیافت بود که به یک توپ وجود دارد. عروس و داماد را به رقص در
رز ، رقص با هم ، و پادشاه بازی فلوت قول داده بود.
او بازی بسیار بد ، اما هیچ کس جرات تا به حال به او بگویید ، چرا که او بود
پادشاه است.
در واقع ، او می دانست تنها دو AIRS ، و کاملا خاصی بود که یکی از او هرگز
بازی ، اما مهم نیست ، برای ، هر آنچه که او از آن ساخته شده ، همه گریه
"جذاب! جذاب! "
آخرین آیتمی در این برنامه ، یک صفحه نمایش بزرگ از وسایل آتش بازی بود ، اجازه خاموش دقیقا
در نیمه شب.
شاهزاده خانم کوچک آتش بازی در زندگی خود دیده می شود ، بنابراین شاه داده شده بود
دستور که Pyrotechnist سلطنتی باید در این اجلاس حضور در روز او
ازدواج.
چه هستند آتش بازی است؟ "او شاهزاده ، یک روز صبح خواسته بود ، به عنوان او راه رفتن
بر روی تراس.
شاه ، که همواره به پرسش ها پاسخ گفت : "آنها مانند شمالی شفق قطبی هستند ،
که به افراد دیگر خطاب شد ، "تنها بسیار طبیعی تر است.
من آنها را ترجیح می دهم به ستاره خودم ، شما همیشه می دانیم هنگامی که آنها به نظر می رسد ،
و آنها را به عنوان لذت به عنوان بازی خود من فلوت.
شما قطعا باید آنها را را ببینید. "
بنابراین در پایان مجموعه باغ شاه بزرگ ایستاده شده بود ، و به محض آن که
رویال Pyrotechnist همه چیز را در جای صحیح خود قرار داده بود ، آتش بازی شروع به
صحبت کردن با یکدیگر.
جهان است که قطعا بسیار زیبا ، فشفشه کمی گریه.
گفت : "درست در آن لاله زرد نگاه کنید. چرا! در صورتی که کراکر واقعی آنها می توانند
نمی شود lovelier.
من بسیار خوشحال هستم من سفر است. مسافرت را بهبود می بخشد ، ذهن زیبا ، و
کار را با تعصبات همه کس. "
شمع بزرگ روم ، گفت : ":" باغ شاه جهان نیست ، شما کنایه زدن احمقانه ؛
"جهان عظیم است ، و آن را به شما سه روز را به آن را ببینید
کاملا.
: "هر جا که شما عشق است که جهان را به شما" ، و بانگ زد چرخ محزون کاترین که
در اوایل زندگی به جعبه معامله قدیمی متصل شده بود ، و خودش در او prided
قلب شکسته "اما عشق مد روز است هیچ ، شاعران آن را کشته است.
آنها آنقدر در مورد آن است که هیچ کس به آنها اعتقاد داشتند ، نوشت و من متعجب نمی کند.
عشق واقعی رنج می برد ، و سکوت است.
من خودم یک بار به یاد داشته باشید -- اما این مهم نیست که اکنون است.
رمانتیک است که چیزی از گذشته است. "" مزخرف! "گفت : شمع رومی ،" عاشقانه
هرگز نمیمیرد.
مانند ماه است ، و برای همیشه زندگی می کند. عروس و داماد ، برای مثال ،
عشق به یکدیگر بسیار صمیم قلب.
من در مورد آنها شنیده ام امروز صبح از یک کارتریج ، قهوه ای کاغذ که رخ داده به
اقامت در کشو همان خودم ، و آخرین اخبار در دادگاه را می دانست. "
اما چرخ کاترین سرش را تکان داد.
رمانتیک است که مرده ، رمانتیک مرده است ، رمانتیک مرده است ، "او زمزمه.
او یکی از آن دسته از افرادی که فکر می کنم که بود ، اگر شما می گویند همین بیش و بیش از یک
بزرگ چند بار ، در پایان آن را می شود درست است.
ناگهان ، سرفه خشک و تیز ، شنیده شد و همه آنها نگاه گرد.
آن را از قد بلند ، خود خواهی ، به دنبال موشک که به پایان طولانی گره خورده بود آمد
می چسبد.
او همیشه سرفه قبل از او ساخته هر مشاهده ، بنابراین به عنوان جلب توجه.
"Ahem! ahem! "او گفت ، و همه گوش به جز چرخ کاترین فقیر ،
که هنوز تکان دادن سرش ، و زمزمه عاشقانه مرده است. "
"نظم! سفارش! "گریه خشک است.
او چیزی از یک سیاستمدار بود ، و همیشه یک بخش برجسته در محلی گرفته شده
انتخابات ، بنابراین او می دانست از عبارات مناسب مجلس برای استفاده.
"کاملا مرده است ،" زمزمه چرخ کاترین ، و او به خواب رفت.
همانطور که به زودی به عنوان سکوت کامل وجود دارد موشک سرفه بار سوم و آغاز شد.
او با صدای بسیار آهسته و مجزا صحبت کرد ، تا اگر او تحمیل خاطرات خود ، و
همیشه نگاه بر شانه شخص را بخواهد صحبت.
در واقع ، او تا به حال به صورت برجسته ترین است.
وی بیان کرد : "چگونه خوش شانس آن را برای پسر پادشاه است ،" ، "است که او در ازدواج
همان روز که من به توان اجازه خاموش.
واقعا ، اگر آن را از قبل چیده شده بود ، می توانست نه معلوم شد بهتر برای
او ، اما ، شاهزادگان همیشه خوش شانس ".
"عزیز من!" گفت : فشفشه ای کمی ، "من فکر کردم آن را کاملا راه دیگری بود ، و
که ما به اجازه به افتخار پرنس است. "
"بنابراین ممکن است با شما ،" او پاسخ داد : "در واقع ، من هیچ تردیدی نداشته باشید که آن را ، اما
با من متفاوت است. من یک موشک بسیار قابل توجه است ، و آمد از
پدر و مادر قابل توجه.
مادر من را جشن گرفتند ترین چرخ کاترین روز او بود ، و برای او مشهور
رقص مطبوع.
وقتی که او ساخته شده ظاهر عمومی بزرگ او ، او بار گرد نوزده قبل از او چرخید
رفت ، و هر زمان که او ، او را به ستاره صورتی هفت هوا انداخت.
او سه فوت و نیم قطر بود ، و ساخته شده از بهترین باروت.
پدر من یک موشک مانند خودم ، و استخراج فرانسه بود.
او پرواز کرد به حدی زیاد است که مردم می ترسیدند که او هرگز پایین آمدن دوباره.
هر چند ، او انجام داد ، برای او از وضع مهربانی بود ، و او درخشان ترین ساخته شده
تبار در دوش باران طلایی.
این روزنامه نوشت : در مورد عملکرد خود را در شرایط بسیار چاپلوس.
در واقع ، روزنامه دادگاه او را به نام پیروزی از هنر Pylotechnic است. "
، گفت : "اتش بازی ، اتش بازی ، منظور شما" نور بنگال ، "من می دانم آن است اتش بازی ،
من تو را دیدم آن را بر روی قوطی خود من نوشته شده است. "
"خب ، من گفت Pylotechnic ،" پاسخ این راکت ، به در لحن شدید صدا ، و
بنگال نور احساس تا خرد که او در یک بار شروع به قلدر squibs کمی در
به منظور نشان بدهند که او هنوز یک فرد برخی از اهمیت.
"من بود گفت ، ادامه داد :" این راکت ، "من بود گفت : -- چیزی که من گفتن بود؟"
شمع روم "شما در مورد خود صحبت می کردند ، پاسخ داد :".
"البته ، من می دانستم که من با صحبت در مورد برخی از موضوع جالب و جذاب وقتی که من تا rudely
قطع شد.
من نفرت خشونت در رفتار و منش بد از هر نوع ، برای من بسیار حساس است.
هیچ کس در تمام جهان بسیار حساس است و به عنوان من ، من کاملا مطمئن هستم که. "
"یک فرد حساس چیست؟" گفت : خشک به شمع روم.
شخصی که ، چرا که او تا به میخچه خود ، همیشه در treads افراد دیگر
دست و پا ، "پاسخ شمع رومی در یک زمزمه پایین ؛ و خشک تقریبا منفجر شد
با خنده.
"دعا کنید ، چه چیزی شما را در خندیدن" نپرسید راکت ؛ "من خنده نیست."
خشک پاسخ : "من خنده چون من خوشحال هستم".
"است که یک دلیل بسیار خودخواه است ، گفت :" این راکت عصبانیت.
"چه حق دارند به شما خوشحال می شود؟ شما باید فکر کردن در باره دیگران.
در واقع ، شما باید فکر کردن در مورد من.
من همیشه در مورد خودم فکر ، و من انتظار دارم هر کسی دیگری را برای انجام همان.
این است که آنچه به نام همدردی. این یک فضیلت زیبایی است ، و من آن را دارای
در درجه بالایی است.
فرض کنید ، برای مثال ، هر چیزی که اتفاق افتاد به شب به من ، چه بدبختی که
برای هر یک!
شاهزاده و شاهزاده خوشحال هرگز دوباره ، تمام زندگی خود را ازدواج
خراب می شود و به عنوان پادشاه ، من می دانم که او نمی توانست بیش از آن.
در واقع زمانی که من شروع به منعکس کننده اهمیت سمت من ، من تقریبا
نقل مکان کرد به اشک. "
"اگر شما می خواهید برای دادن لذت به دیگران ،" گریه شمع رومی ، "شما بهتر است
نگه داشتن خود را خشک. "
بدیهی است ، گفت بنگال نور ، که در حال حاضر روحیه بهتر بود ؛ "است که
تنها عقل سلیم. "
"حس مشترک ، در واقع" گفت که این راکت indignantly "را فراموش کرده اید که من بسیار
نادر است ، و بسیار قابل توجه است. چرا هر کسی می تواند حس مشترک داشته باشند ،
به شرطی که آنها بدون تخیل است.
اما من تخیل ، برای من از چیزهایی که واقعا فکر می کنم هرگز ؛ من همیشه
فکر می کنم از آنها به عنوان کاملا متفاوت است.
همانطور که برای خشک نگه داشتن خودم است ، بدیهی است هیچ کس اینجا که می تواند در تمام
درک ماهیت عاطفی. خوشبختانه برای خودم ، من اهمیتی نمی دهند.
تنها چیزی که حفظ یکی از طریق زندگی ، آگاهی بسیار زیاد است.
حقارت از هر کسی دیگری را ، و این احساس که من آن را همیشه کشت است.
اما هیچ یک از شما هر قلب است.
در اینجا شما می خندیدند و ساخت و پیشواز سال به همان اندازه اگر شاهزاده و پرنسس به حال نه تنها
شده است ازدواج کرد. "" خب ، واقعا ، "بانگ زد آتش کوچک
بالون ، "چرا که نه؟
بیشتر مناسبت با نشاط است ، و زمانی که من به هوا بلند پروازی کردن تا من قصد دارم که به
ستاره ها همه چیز در مورد. شما آنها را به چشمک زدن زمانی که من به بحث
آنها را در مورد عروس زیبا. "
"آه! چه بی اهمیت از نظر زندگی "گفت : موشک" اما آن است که تنها آنچه که من انتظار داشتم.
هیچ چیزی در شما وجود دارد ، شما تو خالی و خالی.
چرا ، شاید شاهزاده و پرنسس ممکن است در یک کشور زندگی می کنند که در آن عمیق وجود دارد
رودخانه و شاید آنها ممکن است یک پسر تنها ، کمی عادلانه پسر با موهای بنفش
چشم مانند خود شاهزاده ، و شاید
روزی که او ممکن است به بیرون رفتن به پیاده روی با پرستار خود را ، و شاید پرستار ممکن است به
خواب زیر درخت بزرگ بزرگان ، و شاید پسر کوچک ممکن است به داخل رودخانه عمیق سقوط
و غرق شود.
چه وحشتناک بدبختی! مردم فقیر ، به از دست دادن تنها پسر آنها!
واقعا بیش از حد وحشتناک است! من هرگز بیش از آن. "
"اما آنها تنها پسر خود را از دست داده ، گفت :" شمع روم ؛ "هیچ بدبختی است
در همه آنها اتفاق افتاده است. "" به من گفت که آنها تا به حال ، پاسخ داد :
موشک "من گفت که آنها ممکن است.
اگر آنها تنها پسر خود را از دست داده بود استفاده می شود وجود ندارد در گفتن هر چیزی بیشتر در مورد
ماده. من نفرت مردم که بر سر شیر ریخته گریه.
اما زمانی که من فکر می کنم که آنها ممکن است تنها پسر خود را از دست بدهند ، من مطمئنا بسیار
متاثر می شود. "" شما مطمئنا هستند! "گریه بنگال
نور است.
"در واقع ، شما شخص آسیب دیده ترین من تا کنون با یکدیگر ملاقات کردند."
شما rudest فرد همیشه من را ملاقات کرد ، گفت : "موشک" و شما نمی توانند درک کنند
دوستی من برای شاهزاده است. "
شمع روم growled : "چرا شما حتی نمی دانیم او را".
من گفتم هرگز من از او می دانستند ، پاسخ داد : "این راکت.
"من به جرات گفت که اگر من او را می دانستند من نمی باید دوست خود را در همه.
این ، چیز بسیار خطرناک می دانم که دوستان در یک است. "
شما تا به حال واقعا بهتر خشک نگه داشتن خودتان ، گفت : "آتش سوزی بالون.
"این نکته مهم است."
، پاسخ داد : "برای شما بسیار مهم است ، من هیچ تردیدی نداشته باشید" راکت "، اما من باید گریه اگر من
انتخاب کنید "؛ و او در واقع به اشک واقعی ، که سرازیر چوب او مانند پشت سر هم
قطره باران ، و نزدیک به غرق دو کمی
سوسک ، که فقط فکر می شد از راه اندازی خانه با هم ، و به دنبال یک
خوب نقطه خشک زندگی می کنید
"او باید ماهیت واقعا رمانتیک ، گفت :" چرخ کاترین ، "برای او weeps
زمانی که چیزی در همه به گریه در مورد "وجود دارد ، و او heaved آه عمیق ، و
فکر در مورد جعبه معامله.
اما شمع رومی و نور بنگال بسیار خشمگین بودند ، نگه داشته و گفت ،
"فریب دادن! بامبول زدن! "در بالا از صدای آنها.
آنها بسیار عملی ، و هر زمان که آنها به هر چیزی اعتراض آنها به نام
بامبول زدن.
سپس ماه گل رز مانند یک سپر نقره ای فوق العاده ؛ و ستاره شروع به درخشش و
صدای موسیقی از قصر آمد. شاهزاده و پرنسس به رهبری
می رقصند.
آنها رقصیدند تا به زیبایی که نیلوفرهای سفید بلند در پنجره peeped و
به تماشای آنها ، و خشخاش بزرگ قرمز راننده سرشونو تکون دادن سر خود را و هم ضرب و شتم.
سپس ده ساعت رخ داد ، و پس از آن یازده ، و پس از آن دوازده ، و در مرحله ی آخر
نیمه شب هر یک بر روی تراس آمد و پادشاه سلطنتی فرستاد
Pyrotechnist.
"آتش بازی آغاز خواهد شد ، گفت : پادشاه ، و Pyrotechnist سلطنتی ساخته شده تعظیم پایین ،
و راهپیمایی را به پایان باغ.
او تا به حال شش ملازمان با او ، که هر یک از آنها یک مشعل روشن را در پایان به اجرا درآمد
قطب طولانی. این قطعا یک صفحه نمایش با شکوه است.
Whizz!
Whizz! چرخ کاترین رفت ، به عنوان گرد و گرد او چرخید.
غرش! غرش! شمع روم رفت.
سپس Squibs رقصید همه جا ، و چراغ بنگال ساخته شده نگاه همه چیز
قرمز مایل به زرد است. "خداحافظی" گریه آتش ، بالون ، به عنوان او
دور افزایش یافت ، حذف جرقه های کوچک آبی.
بنگ! بنگ! پاسخ کراکر ، که بودند
لذت بردن از خود فوق العاده است. هر یکی یک موفقیت بزرگ به جز
راکت قابل توجه.
او خیلی مرطوب با گریه که او نمی تواند در همه.
بهترین چیز در او باروت بود ، و بود که به طوری خیس با اشک بود که
هیچ استفاده کنید.
تمام روابط فقیر بود ، چه کسی به او هرگز صحبت می کنند ، به جز با استهزاء ، به ضرب گلوله
به آسمان ، مانند گل طلایی فوق العاده با شکوفه های آتش.
Huzza!
Huzza! گریه دادگاه و شاهزاده خانم کوچک با لذت خندید.
"گمان می کنم آنها به من رزرو برای برخی از مناسبت بزرگ ، گفت :" راکت "بدون شک
این همان چیزی است که که به این معنی ، "و او بیشتر از هر زمان دیگری خودخواهانهای نگاه است.
روز بعد کارگران آمد برای قرار دادن همه چیز مرتب است.
"این بدیهی است هیئت نمایندگی ، گفت :" راکت "من آنها را با تبدیل شدن به دریافت خواهید کرد
کرامت "بنابراین او بینی خود را در هوا قرار دهید ، و شروع به اخم های شدید که اگر او بودند
فکر کردن در مورد برخی از موضوع بسیار مهم است.
اما آنها بدون اطلاع قبلی از او در همه زمان تا آنها فقط قصد دور بودند.
سپس یکی از آنها از او گرفتار دید. "هالو"! او گریه ، "چه بد موشک!" و
او در طول دیوار را به خندق انداخت.
"راکت بد؟ BAD موشک؟ "او گفت ، او را از طریق چرخید
هوا ، "غیر ممکن است! GRAND موشک است که آنچه را که مرد گفت.
صدای بد و بزرگ بسیار مشابه ، در واقع آنها اغلب همان "؛ و او
سقوط به گل.
وی بیان کرد : "این راحت نیست اینجا ،" اما بدون شک از آن است که برخی از مد روز
محل چشمه اب معدنی ، و آنها مرا فرستاده دور برای جذب سلامت من است.
اعصاب من قطعا خیلی از هم پاشیده ، و من نیاز به استراحت دارم. "
سپس یک قورباغه ، کمی با چشم های روشن نگین دار ، و کت سبز خال دار ، شنا کرد تا به
او را.
"ورود جدید ، می بینم!" گفت قورباغه. "خب ، بعد از همه ، هیچ چیز مانند گل وجود دارد.
آب و هوای بارانی و خندق را به من بدهد ، و من بسیار خوشحال هستم.
آیا شما فکر می کنید آن خواهد شد یک بعد از ظهر مرطوب؟
من مطمئن هستم من امیدوارم ، ولی آسمان کاملا آبی و بی ابر است.
چه حیف! "Ahem! ahem! گفت : "این راکت ، و او شروع
به سرفه.
چه لذت بخش صدای شما! "گریه قورباغه.
"واقعا آن را کاملا شبیه صدای کلاغ است ، و croaking است البته موسیقی
صدا در جهان.
شما - باشگاه اواز و سرود ما در این شب ، می شنوید. ما در نزدیک برکه اردک قدیمی توسط بنشینم
خانه کشاورز ، و به زودی به عنوان ماه افزایش می یابد شروع می کنیم.
است تا entrancing که همه بیدار نهفته است برای گوش دادن به ما.
در واقع ، آن تنها دیروز بود که من شنیده ام همسر کشاورز می گویند به مادرش که
او می تواند یک چشمک از خواب در شب دریافت کنید نه بر روی حساب ما.
لذت بخش ترین برای پیدا کردن خود چنان محبوب است. "
"Ahem! ahem! "گفت که این راکت عصبانیت. او خیلی اذیت شد که او نمی توانست
یک کلمه.
"یک صدای لذت بخش ، قطعا" ادامه داد قورباغه "من امیدوارم که به شما خواهد آمد.
اردک برکه. من برای دختران من نگاه کنید.
من شش دختران زیبا ، و من ترس پایک ممکن است آنها را برآورده است.
او یک هیولا کامل است ، و بدون درنگ در breakfasting کردن آنها را داشته باشند.
خوب ، خداحافظی : من برخوردار بوده اند گفتگو ما بسیار ، من به شما اطمینان دهم ".
«گفتگو ، در واقع!" گفت که این راکت. "شما باید تمام مدت صحبت خودتان است.
این گفتگو نیست. "
"کسی باید گوش" پاسخ قورباغه ، "و من دوست دارم به انجام همه صحبت خودم
این موجب صرفه جویی در وقت و جلوگیری از استدلال است. "" اما من می خواهم استدلال ، گفت : "این راکت.
"امیدوارم که نه ، گفت :" قورباغه complacently.
"برهان بسیار مبتذل ، برای همه در جامعه خوب نگه می دارد دقیقا
نظرات همان.
خداحافظی بار دوم می بینم دختران من در دور و قورباغه کمی شنا کرد
دور. "شما یک شخص بسیار تحریک کننده است ، گفت :
موشک "و بسیار بد تربیت شده.
من نفرت مردم که در مورد خود صحبت ، به عنوان کار را بکنید ، زمانی که یکی می خواهد به بحث در مورد
خود ، به عنوان من.
این است آنچه که من اسمش خودخواهی است و خودخواهی نفرت انگیز ترین چیز است ،
به خصوص به هر یک از خلق و خوی من ، برای من و برای دلسوز من شناخته شده
طبیعت.
در واقع ، شما باید به عنوان مثال با من ؛ شما احتمالا نمی توانست یک مدل بهتر.
حالا که شما شانس شما بهتر فایده به حال خودتان را از آن ، برای من که
به دادگاه تقریبا بلافاصله.
من علاقه زیادی در دادگاه ؛ در واقع ، شاهزاده و شاهزاده خانم ازدواج کرده بودند
امروز به افتخار من. البته شما می دانید چیزی از این
مهم است ، برای شما استانی است. "
اژدها مگس ، که در بالای نشسته بود ، گفت : ":" هیچ صحبت خوبی برای او وجود دارد
بزرگ قهوه ای نی ، "هیچ خوب در تمام ، برای ، او رفته است فاصله دارد."
"خوب ، است که از دست دادن او ، معدن ،" پاسخ راکت.
گفت : "من قصد ندارم برای جلوگیری از صحبت کردن به او صرفا به خاطر او می پردازد بدون توجه است.
من دوست دارم شنیدن خودم صحبت.
این یکی از بزرگترین لذت من است. من اغلب گفتگو های طولانی تمام شده توسط
خودم ، و من آنقدر باهوش است که گاهی اوقات من یک کلمه از آنچه من را درک نمی
گفت :. "
"سپس شما قطعا باید در فلسفه سخنرانی ،" گفت : پرواز اژدها ، و او
گسترش یک جفت بال توری ریزبافت دوست داشتنی و به آسمان دور افزایش یافت.
"چگونه خیلی احمقانه از او باقی نمی ماند!" گفت که این راکت.
"من مطمئن هستم که او اغلب نمی کردم چنین احتمال بهبود ذهن او است.
با این حال ، من کمی اهمیتی نمی دهند.
نابغه مثل من مطمئن است روزی "باید قدردانی و او غرق کمی عمیق تر
به گل. بعد از مدتی یک اردک سفید بزرگ شنا کردن
به او.
او تا به حال پاها زرد ، و پاها وب گردنی ، و زیبایی در حساب در نظر گرفته شد
او راه رفتن اردک وار. "قات قات قات قات قات قات ،" او گفت.
"کنجکاو شکل شما!
می توانم بپرسم شما می خواهم که متولد شدند ، و یا در نتیجه یک تصادف است؟ "
این کاملا آشکار است که شما باید همیشه در این کشور زندگی می کردند ، پاسخ داد : "این راکت ،
"در غیر این صورت شما را می دانم که من.
با این حال ، من بهانه جهل شما است. این امر می تواند ناعادلانه را به انتظار افراد دیگر
به عنوان قابل توجه به عنوان شخص.
شما بدون تعجب برای شنیدن که من می توانم پرواز به آسمان شک ، و پایین آمدن در
دوش باران طلایی است. "
"من فکر نمی کنم بسیاری از آن ، گفت :" اردک "که من نمی توانید ببینید چه استفاده از آن را به است
هیچ کس.
در حال حاضر ، اگر شما می توانید از زمینه های مانند گاو نر ، شخم و یا قرعه کشی سبد خرید مانند اسب ، و یا
مراقبت از گوسفندان مانند سگ سگ گله اسکاتلندی که چیزی. "
"مخلوق خوب من ، این راکت در لحن بسیار مغرور از صدای گریه ،" من می بینم که شما
متعلق به سفارشات کمتر. فرد از سمت من هرگز مفید است.
ما دستاوردهای خاص ، و است که بیش از کافی است.
من خودم هیچ همدردی با صنعت از هر نوع ، با تمام صنایع از جمله
که شما به نظر می رسد برای توصیه.
در واقع ، من همیشه عقیده بوده است که کار سخت است که به سادگی از مردم پناه
که چیزی هر به انجام. "
"خوب ، خوب ،" گفت اردک ، بود که از منش صلح دوست بسیار ، و هرگز
اختلاف با هر یک ، "همه سلیقه های مختلف.
من امیدوارم که در هر میزان که می خواهید را به محل اقامت خود را در اینجا. "
"آه! نه عزیز ، "گریه راکت. "من فقط یک بازدید کننده ، نیست.
بازدید کننده.
واقعیت این است که من پیدا کردن این مکان و نه خسته کننده است.
است نه جامعه ، نه تنهایی وجود دارد.
در واقع ، آن است که اساسا حومه.
من احتمالا باید به دادگاه بروید ، برای من می دانم که من به مقصد به را احساس
در جهان است. "
"من تا به حال افکار وارد زندگی اجتماعی را یک بار خودم" اظهار اردک "وجود دارد
بسیاری از چیزهایی که نیاز به اصلاح.
در واقع ، من در زمان صندلی در دیدار چند وقت پیش ، و ما تصویب قطعنامه
محکوم کردن همه چیز است که ما را دوست نداشت. با این حال ، آنها به هیچ وجه به نظر می رسد نه به مقدار
اثر.
حالا من در زندگانی خانگی و مراقبت از خانواده ام. "
"من برای زندگی عمومی ساخته شده ، گفت :" موشک "و به همین ترتیب تمام روابط من ، حتی
فرودست آنها.
هرگاه ما به نظر می رسد توجه زیادی را تحریک کنیم.
من در واقع خودم به نظر می رسد ، اما زمانی که من این کار را از آن خواهد شد با شکوه
دید.
همانطور که برای اهلی ، این سن یکی از به سرعت و ذهن یکی از distracts از بالاتر
چیزها می شود. "
"آه! چیزهای بالاتری از زندگی ، چقدر خوب آنها گفت : "اردک" و این که به یاد
گرسنه چگونه احساس می کنم ": و او دور پایین جریان شنا کرد ، گفت :" قات قات قات قات کردن ،
قات قات کردن.
"دوباره! دوباره فریاد زد : "راکت" من یک مقدار زیادی برای گفتن به
شما "اما اردک بدون توجه به او پرداخت می شود.
"من خوشحالم که او رفته است ، او به خود گفت ،" او قطعا از طبقه متوسط
ذهن "؛ و او غرق کمی عمیق تر هنوز به گل ، و شروع به فکر می کنم
تنهایی از نبوغ ، که ناگهان دو
پسر کمی در smocks سفید آمد در حال اجرا کردن بانک ، با یک کتری و برخی از
***.
: "این موضوع باید در هیئت نمایندگی ، گفت :" این راکت ، و سعی کرد به نگاه بسیار
وقار. "یاالله"! گریه یکی از پسران "، نگاهی به
این چوب های قدیمی!
من تعجب می کنم که چگونه آن را به اینجا آمدند و او از راکت از خندق را برداشت.
"چوب قدیمی!" گفت : موشک "غیر ممکن است! GOLD استیک ، که همان چیزی است که او گفت.
استیک طلا بسیار تعریف است.
در واقع ، او به من اشتباه برای یکی از مقامات دادگاه! "
"اجازه دهید آن را قرار داده ما را به آتش گفت :" پسر دیگر ، "کمک خواهد کرد که آن را به جوش
کتری است. "
از همین رو آنها انباشت اشیاء بدست آمده *** با هم ، و راکت در بالا قرار داده ، و آتش را روشن.
"این است با شکوه ،" گریه راکت ، "آنها به من اجازه دهید در گسترده روز
نور ، به طوری که هر کس می تواند به من را ببینید. "
"ما هم اکنون به خواب خواهد رفت ،" آنها گفتند ، "و هنگامی که ما از خواب بیدار خواهد شد کتری آب پز" ؛
و آنها را بر روی چمن دراز ، و چشمان خود را بسته است.
راکت بسیار مرطوب بود ، بنابراین او در زمان یک زمان طولانی به منظور سوزاندن.
در گذشته ، با این حال ، آتش او را گرفتار. "حالا من می خواهم خاموش!" او گریه ، و او ساخته شده
خود را بسیار سفت و راست.
"من می دانم که من باید خیلی بالاتر از ستاره ها ، بسیار بیشتر از ماه است ، بسیار
بالاتر از خورشید است. در واقع ، من باید به حدی زیاد است که -- "
صدای فش فش!
صدای فش فش! صدای فش فش! و او مستقیم به هوا رفت.
"لذت بخش!" او ، فریاد : "من باید این کار را برای همیشه بر.
موفقیت من! "
اما هیچ کس او را دیدم. سپس او شروع به احساس سوزن سوزن شدن کنجکاو
احساس بیش از او را. "من می خواهم برای منفجر ،" او گریه کرد.
"من باید تمام جهان را به آتش تعیین می کنند ، و چنین سر و صدا است که هیچ کس |
در مورد هر چیز دیگری را برای یک سال کامل است. "و او قطعا منفجر.
بنگ!
بنگ! بنگ! رفت و باروت.
بدون شک در مورد آن وجود دارد. اما هیچ کس او را شنیده ، و نه حتی دو
پسر کوچک ، برای آنها صدا در خواب بودند.
سپس تمام که از او باقی نمانده بود چوب بود ، و این را در پشت افتاد
غاز بود که که پیاده روی را به طرف خندق.
"آسمانها خوب!" گریه غاز.
"رفتن به باران چوب" ؛ و او را به آب عجله.
gasped : "من می دانستم که من باید حس بزرگ ایجاد ،" راکت ، و رفت.