Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب ONE آمدن فصل مریخی چهار سیلندر باز می شود
وقتی که من به مشترک بازگشت خورشید تنظیم است.
گروه های پراکنده عجله از جهت Woking به شد، و یک یا دو نفر
در حال بازگشت بودند.
جمعیت مورد گودال، افزایش یافته بود و ایستاده بود سیاه و سفید در برابر زرد لیمو
آسمان - چند صد نفر، شاید.
صدای مطرح شده وجود داشت، و نوعی از مبارزه به نظر می رسد در مورد
گودال. تصورات عجیب و غریب از ذهن من گذشت.
همانطور که من به خود جلب کرد نزدیک من شنیده ام صدای استنت:
"نگه دارید! نگه! "
یک پسر در حال اجرا به سمت من آمد. "این یک خوانده '،" او به من به عنوان او گفت:
گذشت؛ "screwin و screwin، خارج است.
من آن را دوست ندارم. OME میشه "من، من هستم."
رفتم به جمعیت.
واقعا وجود دارد، من فکر می کنم باید در، دو یا و سیصد نفر elbowing و jostling
یک دیگر، یک یا دو خانمها وجود دارد که به هیچ عنوان به این معنی است که کمترین فعال است.
"او در گودال افتاده!" گریه یکی.
"نگه دارید!"، گفت: چندین. جمعیت تحت تأثیر کمی است، و من elbowed من
راه را از طریق. هر یک به نظر می رسید به شدت هیجان زده است.
من شنیده ام صدای همهمه عجیب و غریب از گودال است.
"من می گویم" Ogilvy گفت: "کمک به حفظ این احمقها.
ما نمی دانیم که چه چیزی در چیزی که سر در گم، شما بدانید!
یک مرد جوان، یک دستیار فروشگاه در Woking من اعتقاد دارم که او را دیدم، ایستاده در تاریخ
سیلندر و تلاش برای تقلا از سوراخ است.
جمعیت او را رانده بودند شوید.
انتهای سیلندر بود که از درون پیچ.
نزدیک به دو متر از درخشان پیچ بینی.
یکی blundered علیه من، و من به دقت از دست رفته بر روی بالا سخت تن به تن
از پیچ است.
من تبدیل شده است، و من پیچ باید بیرون می آیند، درپوش سیلندر
سقوط بر شن با صدمه و تکان مغز که منجر به بیهوشی میشود زنگ.
من آرنج من را به نفر پشت سر من گیر کرده، و سر من نسبت به چیزی تبدیل شده مجددا.
برای یک لحظه است که حفره دایره ای به نظر می رسید کاملا سیاه و سفید است.
من تا به حال غروب در چشمان من است.
من فکر می کنم همه انتظار می رود برای دیدن یک مرد ظهور - احتمالا چیزی کمی بر خلاف
ما زمینی مردان است، اما در تمام ملزومات یک مرد است.
من می دانم من.
اما، به دنبال، من در حال حاضر چیزی را دیدم، تکان دهنده به درون سایه: مایل به خاکستری باد کرده
جنبش، یکی بالاتر از دیگری، و پس از آن دو دیسک های درخشان - مانند چشم.
سپس چیزی شبیه یک مار خاکستری کوچک، در حدود ضخامت پیاده روی
چوب، از وسط نوشتن مارپیچ، و در هوا نسبت به wriggled من
و سپس یکی دیگر.
لرز ناگهانی آمد. با صدای بلند جیغ یک زن وجود دارد
پشت سر گذاشت.
من 1/2 تبدیل شده است، نگه داشتن چشم من بر استوانه ثابت هنوز هم، که دیگر
این ریشه حساس در حال حاضر طرح ریزی شد، و شروع به هل دادن راه من از لبه
گودال.
من تو را دیدم حیرت دادن جای خود را به وحشت در چهره مردم در مورد من.
شنیدم exclamations غیر ملفوظ در همه طرف.
یک جنبش عمومی وجود دارد به عقب.
من تو را دیدم فروشنده مبارزه هنوز هم در لبه گودال.
من خودم به تنهایی، و مردم در طرف دیگر از گودال در حال اجرا کردن را دیدم.
استنت در میان آنها است.
من دوباره در سیلندر نگاه کرد، و ترور غیر قابل کنترل به من گریبانگیر.
من تبدیل به سنگ شده ایستاده بود و خیره.
مایل به خاکستری بزرگ گرد فله، اندازه، شاید، یک خرس، به آرامی رو به افزایش بود و
دردناکی از سیلندر. همانطور که تا bulged و گرفتار نور،
glistened مثل چرم مرطوب.
دو چشم بزرگ سیاه رنگ بودند من در مورد صبورانه.
توده ای که آنها را قاب، سر از چیزی،، گرد بود و ممکن است بگویند،
صورت می شود.
دهان زیر چشم وجود دارد، لبه که lipless quivered و panted است،
و کاهش بزاق است. موجودی کل heaved و pulsated
convulsively.
نحیف زائده شاخک حساس گریبانگیر لبه سیلندر، دیگر تحت تأثیر در
هوا می باشد.
کسانی که که در مریخ زندگی می کنند دیده می شود هرگز به ندرت می تواند ترسناک عجیب و غریب از تصور
ظاهر آن است.
عجیب و غریب V-شکل دهان با لب تیز خود را بالا، عدم وجود ابرو
پشته ها، فقدان چانه در زیر لب تحتانی wedgelike، پی در پی
لرزش این دهان، گروه زن زشت سیما
از این ریشه حساس، تنفس پر سر و صدا را از ریه ها در یک فضای عجیب و غریب،
سنگینی آشکار و painfulness جنبش با توجه به جاذبه بیشتر
انرژی زمین - مهمتر از همه،
شدت فوق العاده ای از چشم های بسیار زیاد - در یک بار حیاتی، شدید، غیر انسانی،
فلج و هیولا.
چیزی قارچی در پوست روغنی قهوه ای، چیزی در دست و پا چلفتی
شور از جنبش های خسته کننده unspeakably تند و زننده.
حتی در این اولین برخورد، این نگاه اجمالی اول، با غلبه بر نفرت شد و
ترس. ناگهان هیولا از میان رفت.
بیش از لبه سیلندر سرنگون شده بود و به داخل گودال افتاده، با
صدای خفه و آهسته ایجاد کردن مانند سقوط از یک توده بزرگ از چرم است.
من شنیده ام گریه ضخامت عجیب و غریب آن را، و فورا یکی دیگر از این موجودات
بطور تاریکی در سایه عمیق از دیافراگم ظاهر شد.
من هم تبدیل شده و دیوانه وار در حال اجرا، برای گروه اول از درختان ساخته شده، شاید یک صد
کارگاههای دور، اما من به فرار slantingly و سکندری، من می توانم چهره من جلوگیری نمی
از این چیزها.
وجود دارد، در میان برخی از درختان کاج و بوته جوان اولکس فرنگی، متوقف شد، فرآیند له له زدن، و
منتظر پیشرفت های بیشتر است.
گرد چاله های شن و ماسه با مردم خال خال شده بود، ایستاده مثل خودم در
نیمه مجذوب ترور، خیره در این موجودات، و یا نه در شن انباشته
در لبه گودال است که در آن خوابانده اند.
و سپس، با وحشت تازه، من تو را دیدم از دور، جسم سیاه bobbing بالا و پایین در
لبه گودال.
این سر از فروشنده که در آن سقوط کرده اند، اما نشان دادن به عنوان سیاه و سفید کوچک
جسم در برابر آفتاب داغ غرب.
حالا او شانه و زانو خود را، و دوباره او به نظر می رسید تا تنها او را به لغزش
سر قابل مشاهده است. او ناگهان ناپدید شد و من می توانستم
خیالی جیغ غش به من رسیده بود.
من تا به حال ضربه لحظهای به عقب برگردید و کمک به او می دهند که ترس من overruled.
همه چیز پس از آن کاملا مخفی بود، پنهان شده توسط گودال عمیق و پشته شن و ماسه است که
سقوط سیلندر ساخته شده بود.
هر کسی که در امتداد جاده از Chobham یا Woking شگفت زده شده اند
دید - رو به کاهش بسیاری از شاید از مردم صد جایگاه بیشتری در بزرگ
دایره، نامنظم در خندق، پشت
بوته، پس از گیتس و هجز، گفت: کمی و به کس دیگری که در کوتاه مدت،
فریاد هیجان زده و خیره، خیره در چند انبوه از شن و ماسه سخت است.
بارو ایستاده بود از آبجو زنجبیل، متروک عجیب و غریب، سیاه و سفید در برابر آسمان سوزش،
و در چاله های شن و ماسه بود، یک ردیف از وسایل نقلیه خالی از سکنه را با اسب های خود تغذیه از
nosebags یا زمین pawing.