Tip:
Highlight text to annotate it
X
- فصل 18
شش ماه پس از آن دوست من (او بدبین ، بیشتر از متوسط سال لیسانس بود ،
با رتبه های اعتبار متعلق برای خروج از مرکز ، و متعلق به برنج آسیاب) به من نوشت ، و
قضاوت ، از گرمای من
توصیه ، که من می خواهم برای شنیدن ، کمی پس از کمالات جیم بزرگ است.
این ظاهرا از نوعی آرام و موثر بودند.
"داشتن نتوانسته تا کنون در قلب من برای پیدا کردن بیشتر از تحمل استعفا بوده است
هر فرد از نوع من ، من تا کنون به تنهایی در یک خانه زندگی می کردند که حتی در این
بخار آب و هوا می تواند به عنوان بیش از حد بزرگ برای یک مرد در نظر گرفته شده است.
من به حال او را به با من برای برخی از زمان گذشته زندگی می کنند.
به نظر می رسد من اشتباه ساخته شده است. "
به نظر من این بر خواندن این نامه که دوست من در قلب خود پیدا کرده بود بیش از به نظر می رسید
تحمل برای جیم -- که آغاز شهوت و میل فعال وجود دارد.
البته وی دلایل خود را در راه مشخصه اظهار داشت.
برای یک چیز ، جیم طراوت خود را در آب و هوا نگه داشته.
اگر او یک دختر -- دوست من نوشت -- یک نفر می تواند گفت که او گل -- گل
فروتنی -- مانند بنفش ، مانند برخی از این گل های گرمسیری آشکار نیست.
او در خانه به مدت شش هفته است و به حال هنوز رتبهدهی نشده است اقدام به او را در سیلی
، و یا او را آدرس به عنوان "پسر قدیمی" را امتحان کنید یا به فسیلی superannuated احساس او.
او هیچ چیزی از پچ پچ مرد جوان طاقت فرسا است.
او خوش اخلاق بود ، به حال بسیار نیست که می گویند برای خودش ، به هر وسیله باهوش بود ،
خوبی تشکر -- دوست من نوشت.
با این حال ، به نظر می رسید ، که جیم به اندازه کافی باهوش به بی سر و صدا سپاسگزار او بود
شوخ طبعی ، در حالی که ، از سوی دیگر ، او توسط naiveness خود سرگرم است.
شبنم هنوز بر او ، و از آنجایی که من تا به حال ایده درخشان را به او یک اتاق در
خانه و او را در وعده های غذایی من احساس می کنم کمتر پژمرده خودم.
روز دیگر او آن را به سر خود را در زمان عبور از اتاق با منظور دیگری ندارد ، اما به
باز کردن درب برای من و من بیشتر در ارتباط با انسان احساس از من شده بود
سال است.
مسخره است ، نه؟
البته من حدس می زنم چیزی است که وجود دارد -- برخی از افتضاح خراش کوچک -- که همه شما می دانید
درباره من -- اما اگر من مطمئن هستم که آن را وحشتناکی شنیع ، من علاقه داشتن به یک نفر می تواند به مدیریت
ببخش آن.
من به سهم خود ، من اعلام می کنم من قادر به تصور او را از هر چیز خیلی بدتر گناه
از سرقت باغ. آیا آن را بسیار بدتر است؟
شاید شما باید به من گفت ، اما از آن است که چنین مدت طولانی از آنجایی که ما هر دو تبدیل
قدیس که ممکن است شما ما فراموش شده ، بیش از حد ، در زمان ما گناه کرده بود؟
ممکن است که برخی از روز من باید به شما بپرسید ، و پس از آن من باید انتظار گفته شود.
من اهمیتی نمی دهند او را به خودم سوال تا من به برخی از ایده آنچه در آن است.
علاوه بر این ، آن را خیلی زود هنوز.
درب باز او را چند برابر بیشتر برای من...."
بنابراین دوست من.
بطور سه برابر خوشحال بودم -- جیم شکل گیری تا به خوبی ، در لحن نامه ، در خود من
هوش و ذکاوت است. بدیهی است آنچه که من انجام شده بود شناخته شده بود.
من کاراکتر را خوانده بود بدرستی و به همین ترتیب.
و اگر چیزی غیر منتظره و شگفت انگیز از آن آمده بودند؟
آن شب ، در عرشه - صندلی در زیر سایه ای از پناه گاه مدفوع خود من (reposing
در بندر هنگ کنگ) ، من از طرف جیم گذاشته سنگ برای اولین بار از قلعه در
اسپانیا.
"من یک سفر به شمال ، و وقتی که من بازگشتم در بر داشت یکی دیگر از نامه ای از من
دوست انتظار برای من. این اولین پاکت من پاره باز شد.
"هیچ قاشق از دست رفته وجود دارد ، تا آنجا که من می دانم" ، خط اول را زد : «من نشده است
علاقه مند به اندازه کافی برای پرس و جو.
او رفته است ، می روم بر روی میز صبحانه ، توجه داشته باشید کمی رسمی معذرت خواهی ، که
یا احمقانه یا بی عاطفه. احتمالا هر دو -- و آن همه را یک به من.
اجازه دهید بگویم ، مبادا شما باید برخی از مردان جوان بیشتر مرموز در رزرو ، که
من بسته تا فروشگاه ، قطعا و برای همیشه است.
این خروج از مرکز تاریخ و زمان آخرین من باید جرم است.
آیا تصور کنید برای یک لحظه که من مراقبت آویزان نیست ، اما او بسیار پشیمان
تنیس ، احزاب ، و به خاطر خودم به دروغ محتمل در باشگاه گفت : من...."
من این نامه را پرت کردم کنار گذاشته و شروع به دنبال از طریق دسته ای روی میز من ، تا
من از دست خط جیم آمد. آیا فکر می کنید؟
یکی از شانس در صد!
اما همیشه که شانس صدم! که مهندس دوم کمی از Patna
در یک کشور بیشتر یا کمتر بی بضاعت ساخته بود ، و یک کار موقت نگاه
بعد از ماشین آلات کارخانه.
جیم از بندر نوشت : "من می توانم آشنایی وحش کوچک ایستاده"
هفت صد مایلی جنوب از محل جایی که او باید در شبدر شده است.
"من در حال حاضر برای زمان خود را با Egstrom و بلیک ، کشتی chandlers ، به عنوان خود را -- و --
دونده ، به چیزی با نام حق خود تماس بگیرید.
به عنوان مرجع به آنها نام خود را ، که البته می دانیم ، و اگر شما می تواند نوشتن
یک کلمه به نفع من ، این امر می تواند استخدام دائم است. "
من کاملا در زیر خرابه های قلعه من درهم شکسته شد ، اما البته من به عنوان مورد نظر نوشت.
قبل از پایان سال منشور جدید من انجام گرفت که راه را به من ، و من تا به حال فرصت
از دیدن او.
او هنوز با Egstrom و بلیک بود ، و ما در آنچه آنها به نام "سالن ما" ملاقات کرد
باز از فروشگاه است.
آن لحظه در او از سوار شدن به کشتی می آیند ، و مواجه به من سر پایین و آماده
برای تقلا کردن. "چه شما به خودتان می گویید؟"
من به محض این که ما دست زده شده بود آغاز شد.
"آنچه که من به شما نوشت -- چیزی بیشتر ،" او گفت سرسختانه.
"آیا همکار فضول -- یا آنچه من پرسید :".
او به من با لبخند آشفته نگاه.
"اوه ، نه! او نیست.
او آن نوع از کسب و کار محرمانه بین ما.
او خیلی مرموز هر زمان که من به آسیاب آمد ، او را در من چشمک
به شیوه ای محترمانه -- به همان اندازه به عنوان می گویند : "ما می دانیم که آنچه ما می دانیم."
دم لابه Infernally و آشنا -- و آن نوع چیزی که... "
او خود را به یک صندلی انداخت و خیره به پایین پاهایش.
"یک روز اتفاقی به تنهایی و همکار تا به حال گونه می گویند :« خوب ، آقای
James' -- من آقای جیمز نامیده می شد وجود دارد که اگر من پسر شده بود -- 'hereما با هم
یک بار دیگر.
این بهتر است از کشتی های قدیمی -- ain't آن؟'... آن را نمی هولناک ، EH؟
من در او را نگاه ، و او را در هوا دانستن قرار داده است.
"آیا می شود ناراحت ، سر ،' او می گوید.
"من می دانم که آقایی که من می بینم ، و من می دانم که چگونه یک نجیب زاده احساس می کند.
من امیدوارم که ، هر چند ، شما به من نگه داشتن بر روی این کار است.
من تا به حال هم به سختی از آن بیش از حد ، همراه آن راکت فاسد Patna قدیمی است. '
ستاره مشتری! افتضاح بود.
من نمی دانم چه باید گفت یا انجام شود اگر من تا به حال فقط پس از آن شنیده نمی آقای
دنور در گذرگاه مرا فرا می خواند.
ناهار خوردن وقت بود ، و ما با هم در سراسر حیاط و از طریق باغ راه می رفت
خانههای ییلاقی. او به کاه من در راه با مهربانی او آغاز شد...
معتقدم که او مرا دوست داشت... "
"جیم برای مدتی سکوت بود. "من می دانم که او مرا دوست داشت.
این چیزی است که ساخته شده آن را چنان سخت است. چنین مردی پر زرق و برق!...
که آن روز صبح ، او دست خود را زیر بازوی من تضعیف.... او ، بیش از حد ، با من آشنا بود. "
او را به یک خنده کوتاه پشت سر هم ، و چانه خود را بر روی سینه او کاهش یافته است.
"PAH!
وقتی که من به یاد چگونه است که به معنی جانور کمی صحبت شده بود به من ، "او شروع به
ناگهان در صدا ارتعاش ، "من نمی توانستم تحمل به خودم فکر می کنم... من به شما فرض کنید
می دانم... "
من...." بیشتر شبیه یک پدر راننده سرشونو تکون دادن ، "او گریه ، صدای او را غرق.
من می خواهم که به حال به او بگویید. من نمی توانستم اجازه دهید آن را در رفتن -- می تواند من "؟
"خب؟"
من ، پس از انتظار در حالی که زمزمه. : : "من ترجیح ،" او گفت : به آرامی ؛ "این
چیز باید به خاک سپرده شده است. "ما می تواند در مغازه upbraiding بلیک شنیدن
Egstrom در صدای تیره و توهین آمیز ،.
آنها را برای سالهای زیادی شده بود همراه است ، و هر روز از لحظه ای درها
شد به در آخرین لحظه قبل از بسته شدن ، بلیک ، مرد کوچک با براق باز است ،
مو اسکله و ناراضی ، چشم های دانه دار ، می تواند
شنیده شود پارو زدن شریک زندگی خود را متصلا با نوعی خشم داغدار و محزون.
صدای که چوبکاری ابدی بخشی از جایی مانند سایر وسایل بود ؛
حتی غریبه ها خیلی زود آمدن به آن بی اعتنایی به طور کامل مگر اینکه از آن می شود
شاید به غرغر کردن "مزاحمت" ، و یا به بلند شدن
به طور ناگهانی و در را بست "اطاق پذیرایی."
Egstrom خود ، خام - *** ، اسکاندیناوی ، سنگین با شیوه ای شلوغ و
عظیم سبیل ورزش ها ، رفت و در هدایت مردم خود را ، چک کردن بسته ، ساخت خارج
صورتحساب ها و یا نامه نوشتن در یک میز ایستاده
در مغازه ، و خود را در آن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب comported دقیقا همانطور که اگرچه او شده بود ،
سنگ ناشنوا.
و اکنون دوباره او را به زحمت بی مبالات "Sssh ،" که نه تولید منتشر
و نه به تولید کوچکترین اثر انتظار می رفت.
آنها بسیار مناسب و معقول به من گفت : "جیم.
"CAD کمی Blake'sa ، اما Egstrom است همه حق است."
او ایستاد به سرعت ، و راه رفتن با گام های اندازه گیری شده به یک تلسکوپ سه پایه
در پنجره ایستاده و اشاره ی دست کشتیگاه ، او چشم خود را به آن اعمال می شود.
"که کشتی شده است که خارج از تمام صبح becalmed کردم نسیم
در حال حاضر و در حال آمدن است در "وی بیان کرد صبر" من باید بروید و هیئت مدیره ".
ما دست در سکوت را تکان داد ، و او تبدیل به.
"جیم" من گریه.
او دور با دست خود را بر قفل نگاه.
"شما -- شما را به پایین پرتاب دور چیزی شبیه به ثروت است."
او آمد به من تمام راه از درب.
"چنین پر زرق و برق قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ،" او گفت.
"چگونه می تواند؟ چگونه می تواند؟ "
لب هایش را منقبض. "در اینجا اهمیتی ندارد."
"آه! شما -- شما -- "من آغاز شد ، و به حال برای کاربر به سایر نظرسنجی در مورد یک کلمه مناسب است ، اما قبل از من
آگاه باشید که هیچ نام وجود دارد که فقط انجام دهید شد ، او رفته است.
من در خارج Egstrom صدای عمیق ملایم گفت cheerily شنیده می شود ، که W. سارا
گرنجر ، جیمی.
شما باید مدیریت به اولین سوار "می شود و به طور مستقیم بلیک را لرزاند ، فریاد پس از
شیوه ای از طوطی کاکل سفید خشمگین ، "کاپیتان بگویید ما باید برخی از پست الکترونیکی خود
اینجا کلیک کنید.
است که شما او را واکشی. D' نامه شنوید ، آقا What's نام شما؟ "
و جیم وجود دارد پاسخ به Egstrom با چیزی در تن او جوان است.
"کلیه حقوق.
من یک نژاد آن را "او به نظر می رسید به آن پناه می قایق
قایقرانی بخشی از آن کسب و کار با عرض پوزش.
"من او را نمی بینم دوباره آن سفر ، اما در بعدی من (من تا به حال شش ماه منشور)
به فروشگاه بالا رفت.
ده متری دورتر از درب چوبکاری بلیک را ملاقات کرد گوش من ، و زمانی که من در او شد
به من یک نگاه از wretchedness مطلق ؛ Egstrom ، همه لبخند ، پیشرفته ، گسترش
بزرگ دست استخوانی.
"خوشحالم که می بینید ، کاپیتان.... Sssh.... شده فکر کردن شما علت عقب.
چه به شما می گویند ، آقا؟... Sssh.... آه! او! او به ما چپ است.
بیا به اطاق پذیرایی."... بعد از اسلم درب صدا تیره بلیک شد
ضعف ، به عنوان صدای سرزنش به شدت در بیابان...." ما را به
ناراحتی بزرگ ، بیش از حد.
مورد استفاده ما به شدت -- باید بگویم... "" از کجا او را به رفته؟
آیا می دانید؟ "پرسیدم.
"نه.
، گفت : "هیچ درخواست یا استفاده Egstrom ، ایستاده bewhiskered و ملزم قبل از من
با اسلحه خود را حلق آویز کردن طرف خود را ناشیانه ، و نقره ای نازکی زنجیره های مراقبت
بسیار کم بر روی نیم تنه یا ژیلت سرژ آبی rucked تا لوپ.
"یک مرد می خواهم که به جایی نمی خاص است."
من خیلی در اخبار مربوط برای توضیح آن اظهار ، بپرسید ، و
او در ادامه.
"را ترک کرد -- بیایید ببینیم -- روز بخار پز با بازگشت زائران را از دریای سرخ
رفته دو پره از پروانه خود را در اینجا قرار داده.
سه هفته قبل در حال حاضر است. "
"وجود ندارد چیزی در مورد پرونده Patna گفت؟"
پرسیدم ، از ترس بدترین. او شروع ، و نگاه من به عنوان اگر من
جادو شده بود.
"چرا ، بله! چگونه می دانید؟
برخی از آنها صحبت کردن در مورد آن بودند.
یک کاپیتان یا دو ، مدیر فروشگاه مهندسی Vanlo در بندر وجود دارد ،
دو یا سه نفر دیگر و خود من.
جیم بود در اینجا بیش از حد ، داشتن یک ساندویچ و یک لیوان آبجو ، هنگامی که ما مشغول هستند -- که می بینید ،
کاپیتان -- هیچ زمانی برای یک ناهار مختصر مناسب وجود دارد.
او توسط این جدول خوردن ساندویچ ایستاده بود ، و بقیه از ما دور شد
تلسکوپ تماشای آن بخار پز در آمده و توسط و توسط مدیر Vanlo شروع به
بحث در مورد رئیس Patna ، او تا به حال
انجام برخی از تعمیرات برای او یک بار ، و از آن او در ادامه به ما بگویید چه خرابه های قدیمی
او بود ، و پول ساخته شده است که از او بود.
او آمد تا ذکر تاریخ و زمان آخرین سفر او ، و پس از آن که همه ما زده شوید.
بعضی می گفتند یک چیز و برخی دیگر -- نه زیاد -- آنچه شما و یا هر مرد دیگر ممکن است بگویند ؛
و برخی از خندیدن وجود دارد.
اوبراین کاپیتان سارا W. گرنجر ، بزرگ ، پر سر و صدا مرد با چوب -- او
نشسته گوش دادن به ما در این بازو ، صندلی -- او اجازه درایو به طور ناگهانی با چوب خود را
در کف و roars ، 'Skunks!'... ما تمام پرش.
مدیر Vanlo چرت پس از ما و می پرسد ، 'ماده ، کاپیتان اوبراین چه خبر؟
"ماده! ! ماده "پیر مرد شروع به فریاد ، چه چیزی می Injuns خنده در؟
این بدون توجه به خنده. اتمام حجت رسوایی به natur' انسان -- که
آنچه در آن است.
من حقیر شمردن که در همان اتاق با یکی از آن مردان دیده می شود.
بله ، آقا! او به نظر می رسید به گرفتن چشم من مانند ، و من تا به حال
صحبت خارج از تمدن است.
'Skunks!' می گوید که من ، البته ، کاپیتان اوبراین ، و من نمی مراقبت از آنها را داشته
اینجا خودم ، بنابراین شما کاملا امن در این اتاق ، کاپیتان اوبراین.
آیا چیزی کمی سرد برای نوشیدن.
سد 'نوشیدنی خود ، Egstrom ، می گوید : او ، با چشمک زدن در چشم او ؛" زمانی که من می خواهم یک نوشیدنی
خواهد شد و فریاد برای ایجاد آن بنویسید. من می خواهم سیگار را ترک کنند.
نامطلوبمان در اینجا در حال حاضر.
در این همه دیگران پشت سر هم از خنده ، و از آنها بعد از پیر مرد.
و سپس ، آقا ، که لعنتی جیم او قرار می دهد پایین ساندویچ او تا به حال در دست خود و
پیاده روی دور میز به من ؛ شیشه ای خود را از آبجو بود ریخت کاملا کامل است.
من خاموش ، او می گوید : -- درست مثل این است.
'نیم گذشته نشده است ، می گوید که من ، شما ممکن است دود برای اولین بار قاپ زنی.
من فکر کردم منظور او وقت آن است که به کار خود او را به پایین رفتن بود.
هنگامی که من را درک آنچه که او بود ، بازوها من سقوط کرد -- به طوری!
آیا می توانم یک مرد می خواهم که هر روز ، شما می دانید ، آقا ، شیطان به طور منظم برای قایقرانی
قایق ، آماده به بیرون رفتن مایل به دریا برای دیدار با کشتی در هر نوع آب و هوا.
بیش از یک بار یک کاپیتان را در اینجا کامل از آن آمده ، و اولین چیزی که او را
گفت خواهد بود ، 'مرتب سازی بر That'sa بی پروا از دیوانه اید برای آب کارمند کردم ،
Egstrom.
من احساس راه من در نور روز تحت بوم کوتاه وقتی به آنجا می آید پرواز از
حق غبار تحت نیمی قایق من دست چارپایان زیر آب ، اسپری رفتن بیش از
دکل سر ، دو وحشت زده ***
تابلوهای پایین ، شیطان فریاد در پنجه.
هی! سلام! کشتی آمدید! لفظ!
کاپیتان!
هی! سلام! مرد Egstrom و بلیک برای اولین بار به صحبت می کنند
شما! هی! سلام!
Egstrom و بلیک!
اهای! سلام! فریاد! پا زدن -- صخره -- *** فریاد زدن به در
آن زمان -- شاخه های پیش رو سیاه و فریاد من را بادبان و او را به من بدهد
سرب -- بیشتر شبیه یک دیو از یک مرد.
دیدم هرگز یک قایق مانند است که در تمام زندگی ام انجام می شود.
نمی توانست مست شده است -- او؟ چنین آرام ، نرم و ملایم اختتامیه جشنواره صنعت چاپ بیش از حد -- سرخ
دختر وقتی که او در هیئت مدیره آمد....'
من به شما بگویم ، کاپیتان Marlow ، هیچ کس شانسی در مقابل ما با یک کشتی عجیب و غریب بود که
جیم بود. کشتی دیگر chandlers تنها نگه داشته خود را
مشتریان قدیمی و... "
'Egstrom به نظر می رسد بر آنها غلبه با احساسات. "چرا ، سر -- به نظر می رسید آن را به عنوان اینکه او
ذهن رفتن صد مایل به دریا در یک کفش کهنه به قاپیدن یک کشتی برای شرکت است.
اگر کسب و کار خود شده بود و همه را به رتبهدهی نشده است ، او می تواند بیشتر در انجام داده است
در آن راه. و حالا همه در یک بار... مثل این!
فکر می کند من به خودم : Oho! افزایش پیچ -- مشکل -- است؟
'تمام راست ، می گوید : من ، هیچ نیازی نیست از آن همه سر و صدا با من ، جیمی.
فقط شکل خود را ذکر کنید.
هر چیزی در عقل او به من به نظر می رسد که اگر او می خواست به بلع
چیزی که در گلوی او گیر کرده است. "من متوقف نمی تواند با شما است.'
چه که شوخی شکوفه دهی؟ "
من می پرسد. او تکان سر خود را ، و من می تواند خود را در را ببینید
چشم او به خوبی از بین رفته اند در حال حاضر بود ، آقا. بنابراین من به او تبدیل شده و slanged او را تا تمام
بود آبی است.
چه شما آن را به دور از در حال اجرا؟ "من می پرسد.
'چه کسی در شما شده است؟ آنچه شما را می ترسم؟
شما باید حس به اندازه یک موش ، آنها را روشن نیست از یک کشتی خوب است.
کجا شما انتظار اسکله بهتری برای -- شما و شما که.
من او را نگاه بیمار ، من می توانم به شما بگویم.
این کسب و کار است که قصد ندارم به غرق ، می گوید : 'I.
او یک جهش بزرگ است. خداحافظی ، 'او می گوید ، من مانند یک nodding
پروردگار شما می باشد نیم بد نیست اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، Egstrom.
من به شما سخن من است که اگر شما می دانستید دلایل من شما نمی مراقبت به من نگه می دهد. '
که بزرگترین دروغ شما همیشه در زندگی خود به خبرنگاران گفت : است ، می گوید که من ، "من می دانم که ذهن خود من است.
او من دیوانه که من تا به حال به خنده ساخته شده است.
'می تواند به شما نه واقعا به اندازه کافی طولانی متوقف کردن این شیشه از آبجو برای نوشیدن در اینجا ، شما گدا خنده دار ،
شما؟
من نمی دانم که آنچه بیش از او آمدند ، او به نظر نمی رسد قادر به پیدا کردن درب ، چیزی
خنده دار ، من می تواند شما را به کاپیتان. نوشیدم آبجو خودم.
می گوید که من : خوب ، اگر شما در چنین عجله هستید ، در اینجا به موفقیت در نوشیدنی خود را به شما ، '؛
فقط ، شما علامت گذاری کلمات من ، اگر شما این بازی را نگه دارید تا خیلی از شما می خواهیم به زودی پیدا که
زمین به اندازه کافی بزرگ است را نگه داشته اید -- که همه '.
او به من داد یک نگاه سیاه و سفید ، و از او با مناسب صورت عجله به ترساندن کمی
بچه ها. "
'Egstrom snorted به تلخی ، و یکی از قهوهای مایل به قرمز شارب را با انگشتان دست گره دار خار.
"نشده اند قادر به گرفتن یک مرد آن است که هر خوبی بود چرا.
اما نگرانی ، نگرانی ، نگرانی در کسب و کار است.
و از کجا ممکن است شما را در سراسر او می آیند ، کاپیتان ، اگر آن را عادلانه به درخواست؟
"او همسر Patna که سفر بود ،" به من گفت ، این حس که من owed برخی
توضیح.
برای یک زمان Egstrom باقی مانده بسیار هنوز هم ، با انگشتان دست خود را در مو در سقوط
طرف صورتش ، و پس از آن منفجر شد. و که شیطان مراقبت در مورد آن؟ "
"من هیچ کس جرات گفتن ،" من آغاز شد...
و شیطان او -- به هر حال -- مثل این؟ "
او به طور ناگهانی پر شارب چپ خود را به دهان او ایستاده بود و شگفت زده.
"Jee!" او گفت : "من به او گفت زمین به اندازه کافی بزرگ به جست و خیز خود را در آغوش نخواهد بود." "
فصل 19
"من به شما گفته اند از این دو قسمت در طول برای نشان دادن شیوه ای خود را از برخورد با
خود را تحت شرایط جدید زندگی خود را.
بسیاری دیگر از مرتب کردن بر اساس وجود دارد ، بیش از من می تواند بر روی انگشتان دست دو من شمارش
دست.
همه آنها به همان اندازه آغشته توسط پوچی فکر بالا قصد ساخته شده است که
بیهودگی خود را عمیق و لمس کردن.
برای پرت کردن و دور نان روزانه خود را ، تا که به دست های خود را رایگان برای با شبح دست و پنجه نرم
ممکن است یک عمل قهرمانی نثری.
مردان آن را انجام داده بود قبل از (هر چند ما که زندگی کرده اند می دانیم به خوبی آن است که نه
روح خالی از سکنه ، اما بدن گرسنه است که باعث می رانده است) ، و مردان که خورده بود و
به معنای خوردن هر روز حماقت های معتبر مورد تحسین بود.
او در واقع مایه تاسف بود ، برای همه recklessness او می تواند او را حمل نیست از
زیر سایه.
همیشه شک وجود دارد از شجاعت خود را. حقیقت به نظر می رسد که این غیر ممکن است
به وضع شبح یک واقعیت است.
شما می توانید آن را و یا صورت شانه خالی کردن از آن -- ، و من در سراسر یک مرد و یا دو نفر که می تواند در آن چشمک می آیند
سایه آشنا خود.
بدیهی است که جیم از مرتب کردن بر اساس winking نشده بود ، اما آنچه که من هرگز به ذهن من می تواند در را تشکیل می دهند
در مورد این بود که آیا خط خود را از انجام بالغ به shirking شبح خود و یا به روبرو
او را.
"من تیره بینایی ذهنی من تنها به کشف کنند که ، به عنوان با رنگ
کلیه اقدامات ما ، سایه ای از تفاوت تا ظریف بود که آن را غیر ممکن بود
می گویند.
ممکن است پرواز و ممکن است یک حالت از مبارزه با.
به ذهن مشترک او به عنوان یک سنگ نورد معروف شد ، به دلیل این بود
جالب ترین قسمت : او پس از زمان تبدیل شده کاملا شناخته شده بود ، و حتی بدنام ، در درون
دایره wanderings خود را (که تا به حال
قطر ، می گویند ، با سه هزار مایل) را در همان راه به عنوان یک شخصیت خارج از مرکز
شناخته شده به تمام روستاها.
به عنوان مثال ، در Bankok ، جایی که او اشتغال با برادران Yucker ، charterers
و تجار چوب ساج ، آن را تقریبا احساساتی بود برای دیدن او را در مورد در آفتاب بغل کردن و یا خود را
مخفی ، که به سیاهههای مربوط بسیار بالاتر کشور بر روی رودخانه شناخته شده بود.
Schomberg ، حافظ از هتل که در آن او سوار ، پرمو اهل آلزاس را از مردانه
باربری و خرده فروش غیر قابل جلوگیری از شایعات افتضاح امیز از محل ،
، با هر دو آرنج روی میز ،
انتقال نسخه آراسته داستان به هر مهمان که مراقبت برای جذب کردن دانش
همراه با liquors پر هزینه تر است.
و ، ذهن شما ، بهترین همکار شما می توانید از دیدار با "خواهد بود نتیجه گیری سخاوتمندانه خود را ؛
"کاملا برتر است."
این گزارش می گوید بسیاری برای جمعیت گاه به گاه که روزانه تعداد استقرار Schomberg که
جیم موفق به اویختن در Bankok برای شش ماه تمام است.
من اظهار داشت که مردم ، غریبه کامل ، صورت گرفت تا او را به عنوان یکی از یک کودک خوب طول می کشد.
شیوه او محفوظ بود ، اما مثل آن بود که هر چند به ظاهر شخصی خود ، موهای خود ،
چشمان او ، لبخند او ، ساخته شده دوستان برای او هر جا که رفت.
و البته ، او احمق بود.
من شنیده ام Siegmund Yucker (بومی سوئیس) ، مخلوق ملایم ویران شده توسط
سوء هاضمه بی رحمانه ، و به همین ترتیب frightfully لنگ که سر خود را از طریق یک چهارم از یک چرخش
دایره در هر مرحله او انجام گرفت ، اعلام
appreciatively که خیلی جوان بود از gabasidy بزرگ "را به عنوان هر چند آن را به حال شده است
فقط یک سوال از مطالب مکعب است. "چرا او را ارسال کنید تا کشور؟"
من پیشنهاد نگرانی.
(Yucker برادران امتیازات و جنگل درخت ساج در داخل کشور بود.)
"اگر او ظرفیت ، که به شما می گویند ، او به زودی از کار نگه.
و جسمی او بسیار متناسب است.
سلامت خود را همیشه عالی است. "" ACH
اتمام حجت بزرگ تینگ در DIS goundry vree vrom tispep ، شیعه ، آهی کشید : "فقرا Yucker
enviously ، ریخته گری یک نگاه دزدکی در گودال از معده خود را خراب است.
من او را ضربت زنی pensively روی میز او و من من ، "ES IST عین' Idee.
ES IST عین Idee. "متاسفانه ، که بسیار شب
امر ناخوشایند را در هتل انجام گرفت.
"من نمی دانم که من را سرزنش جیم بسیار است ، اما آن حادثه واقعا تاسف بار بود.
این گونه از آنجا نوار اتاق scuffles متعلق و طرف دیگر به
آن مرد دانمارکی لوچ از انواع که بازدید از کارت خوانده بود ، در زیر خود
ناحق نام : ستوان یکم در نیروی دریایی سلطنتی سیامی.
هموطنان ، البته ، کاملا نا امید کننده در بیلیارد است ، اما نمی شود
مورد ضرب و شتم ، گمان می کنم.
او به اندازه کافی به نوشیدن پس از بازی ششم تند و زننده به نوبه خود ، و ایجاد برخی از
اظهار scornful با هزینه جیم.
بسیاری از مردم وجود دارد را نمی شنوند آنچه گفته شد ، و کسانی که شنیده بود به نظر می رسید
تمام خاطره دقیق از آنها را با ماهیت هولناک از ترس داشته اند
عواقب که بلافاصله گرفت.
این برای مرد دانمارکی که او می تواند شنا بسیار خوش شانس بود ، چون اتاق بر روی یک افتتاح شد
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان و Menam سرازیر زیر بسیار گسترده و سیاه و سفید است.
یک قایق بار Chinamen ، محدود ، به احتمال زیاد به عنوان نه در اکسپدیشن thieving برخی از صید
خارج افسر از پادشاه سیام ، و جیم در حدود نیمه شب در هیئت مدیره من تبدیل
کشتی بدون کلاه.
"به نظر می رسد همه در اتاق به دانستن" ، او گفت ، هنوز نفس نفس زدن از مسابقه ، به عنوان آن
شد.
او نه متاسفم ، بر اصول کلی ، برای آنچه اتفاق افتاده ، هر چند در این مورد
او گفت ، وجود داشته است : "هیچ گزینه ای است."
اما آنچه نگران شده او را برای پیدا کردن ماهیت بار خود را نیز شناخته شده بود
هر کس به عنوان اینکه او در مورد تمام آن زمان حمل آن را بر روی شانه های او رفته بود.
به طور طبیعی پس از این او نمی تواند در محل باقی بمانند.
او جهان را برای خشونت های بی رحمانه محکوم شده بود ، بنابراین نا زیبا انسان در او
موقعیت ظریف و برخی از حفظ او disgracefully مست در آن زمان شده بود ؛
دیگران مورد انتقاد قرار می خواهید خود را از درایت.
حتی Schomberg خیلی اذیت شد. "او یک مرد جوان بسیار خوب ،" او گفت :
argumentatively به من گفت "اما ستوان یک شخص درجه اول است بیش از حد.
او هر شب در جدول من D' hote dines ، شما می دانید.
و there'sa بیلیارد نشانه شکسته. من می توانم که اجازه نمی دهد.
اولین چیزی که امروز صبح من با عذر خواهی من را به ستوان رفت ، و من فکر می کنم
من آن همه حق را برای خودم ساخته شده ، اما فقط فکر می کنم ، کاپیتان ، اگر همه چنین آغاز شده
بازی!
همین دلیل ، انسان غرق شده است! و در اینجا من می تواند اجرا شود به آینده
خیابانی و خرید یک نشانه جدید است. من برای نوشتن به اروپا برای آنها.
نه ، نه!
خلق و خوی شبیه به آن انجام خواهد داد!"... او در مورد این موضوع بسیار درد بود.
'این بدترین حادثه از همه در او - - خود عقب نشینی شد.
هیچ کس می تواند آن را بیشتر از خودم شکایت ، برای اگر ، به عنوان کسی گفت : او را شنیدن
ذکر شد ، "اوه بله! من می دانم.
او در مورد یک معامله خوب اینجا زدم ، "با این حال او به نحوی اجتناب کرده بود که کتک
و در این فرآیند رنده.
این امر گذشته ، با این حال ، من به طور جدی ناراحت ، چرا که اگر نفیس خود را
احساسات برای رفتن طول مربوط به او را در گلدان ، خانه shindies ، او
نام خود را از بی ازار ، اگر از دست دادن
تشدید ، احمق ، و به دست آوردن یک ادم عاطل و باطل مشترک.
برای تمام اعتماد من در او نمی تواند کمک کند که منعکس کننده که در چنین مواردی از
نام را به خود چیزی است ، اما یک گام.
گمان می کنم شما متوجه خواهد شد که تا آن زمان نمی توانستم فکر می کنم از شستن دستان من
از او. من او را گرفت دور از Bankok در کشتی من ، و
ما تا به حال تصویب متمایل به درازی است.
رقت انگیز به او درون خود را کاهش است.
سیمن ، حتی اگر یک مسافر صرف علاقه به کشتی طول می کشد ، و به نظر می رسد در
دریا ، زندگی در اطراف او را با لذت حیاتی یک نقاش ، برای مثال ،
به دنبال در محل کار یک مرد دیگر است.
در هر حس بیان او "بر روی عرشه" ، اما من جیم ، در اکثر موارد ،
skulked زیر را به عنوان اینکه او را به مسافر قاچاق شده بود.
او به من آلوده به طوری که من در مورد مسائل حرفه ای صحبت کردن اجتناب کرد ، از جمله می
پیشنهاد خود را به طور طبیعی به دو ملوانان در طول گذشت.
برای روز تمام ما یک کلمه مبادله نیست ؛ من احساس بسیار تمایلی به دادن سفارش
به ماموران من در حضور او.
اغلب ، هنگامی که به تنهایی با او در عرشه و یا در داخل کابین ، ما نمی دانستند چه چیزی را باید با انجام
چشمان ما.
"من او را با د Jongh قرار داد ، همانطور که می دانید ، خوشحالم به اندازه کافی از او دور در هر راه ،
هنوز متقاعد است که موقعیت خود را در حال حاضر در حال رشد بود غیر قابل تحمل است.
او برخی از آن قابلیت ارتجاعی که او را به دوباره بجای اول برگشتن به عقب را به خود فعال شده بود از دست داده بود
موضع سازش ناپذیر پس از هر سرنگونی.
یک روز ، به ساحل آمدن ، من تو را دیدم او را در اسکله ایستاده ، آب لنگر گاه طبیعی و
دریا در اینده نزدیک یک هواپیما صعودی صاف ، و کشتی های خارجی ترین در
لنگر به نظر می رسید سوار حرکت در آسمان است.
او برای قایق خود را ، که در پاهای ما بود لود شده با بسته انتظار بود
فروشگاه های کوچک برای برخی از رگ آماده به ترک.
پس از تبادل سلام ، ما ساکت باقی ماند -- در کنار هم.
"ژوپیتر"! او گفت : به طور ناگهانی ، "این قتل کار است."
او نگاهی به من لبخند زد ، من باید بگویم که او به طور کلی می تواند لبخند را مدیریت.
من ساخته شده هیچ پاسخ.
من می دانستم که خیلی خوب بود به وظایف خود اشاره نیست ، او هم آسان از آن را با دور
Jongh.
با این حال ، همانطور که به زودی به عنوان او سخن گفته بود من کاملا متقاعد شد که کار
بود به قتل است. من او را حتی نگاه.
"آیا می خواهید گفت :" من "را به ترک این بخش از جهان در دسترس نباشد ، سعی کنید
کالیفرنیا یا سواحل غربی؟ من چه می توانم انجام دهم... "
او قطع کرد من کمی scornfully.
چه تفاوت که آن را؟"... احساس کردم در یک بار متقاعد شده است که او حق داشت.
این تفاوت را تسکین او می خواست ، من به نظر می رسید به درک
dimly که آنچه او می خواست ، آنچه که او بود ، به عنوان آن بود ، در انتظار بود ، چیزی نیست
آسان به تعریف -- چیزی در ماهیت فرصت.
من به او داده است فرصت های بسیاری ، اما آنها صرفا شده بود و فرصت برای به دست آوردن
نان خود را.
با این وجود آنچه در ادامه می تواند هر مردی؟ موقعیت زده من به عنوان نا امید کننده است ، و
فقیر Brierly گفت : عود به من ، به او اجازه دهید خزش بیست فوت زیرزمینی و اقامت
. "وجود دارد
بهتر است که ، من ، از این در انتظار بالا زمین برای غیر ممکن تصور می شد.
با این وجود یکی از نمی تواند حتی از آن مطمئن.
وجود دارد و پس از آن ، قبل از قایق خود در طول سه oars دور از اسکله ، من تا به حال
ساخته شده تا ذهن من را به رفتن و مشورت استین در شب.
'این استین تاجر ثروتمند و مورد احترام بود.
"خانه" او (به دلیل آن خانه ، استین و شرکت بود ، و نوعی شریک زندگی وجود دارد
که ، به عنوان استین گفت : "نگاه پس از Moluccas") بزرگ بین جزیره
کسب و کار ، با تعداد زیادی از پست های تجاری
تاسیس شده در خارج از راه مکان برای جمع آوری تولید.
ثروت او و احترام او بود دقیقا همان دلایلی که چرا من مشتاق بود
به دنبال توصیه های او.
مورد نظر را به اعتماد داشتن به مشکل من به او چرا که او یکی از قابل اعتماد ترین بود
مردان من تا کنون شناخته شده بود.
نور ملایم از ساده ، با نشاط ، به عنوان آن بودند ، و با هوش خوب در برابر طبیعت
illumined صورت بی مو بلند او.
اما در هر حال چین های عمیق رو به پایین ، و کم رنگ و به عنوان یک مرد که همیشه منجر شده است و کم تحرک بود
زندگی -- که در واقع بسیار از این پرونده.
موهای او بود نازک ، و از پیشانی عظیم و رفیع خار.
یکی از خیالی که در بیست او باید نگاه بسیار شبیه به آنچه که او در حال حاضر در
سه ضرب در بیست.
این صورت یک دانش آموز بود ، فقط ابرو تقریبا تمام سفید ، ضخیم و پر پشت ، با هم
با نگاه جستجوی مصمم است که از زیر آنها آمده ، در بر نمی شد
با او ، ممکن است بگویند ، آموخته ظاهر.
او بلند و گشاد دارای مفصل کاذب ، خم شدن اندک خود را ، همراه با یک لبخند بی گناه ،
او به نظر می رسد benevolently آماده به شما گوش خود را به من قرض بدهید ؛ سلاح های بلند خود را با رنگ پریده بزرگ
دست تا به حال حرکات نادر عمدی از اشاره ، نشان دادن نوع.
من از او در طول صحبت می کنند ، چون در زیر این قسمت بیرونی ، و در رابطه با
ایستاده و طبیعت را نابود کرد ، این مرد دارای جسارت از روح و
شجاعت فیزیکی است که می توانست
به نام بی پروا آن را مانند یک عملکرد طبیعی بدن نشده است -- می گویند خوب
هضم ، به عنوان مثال -- کاملا ناخودآگاه خود.
گاهی اوقات از یک مرد که او را حمل به عمر خود را در دست خود را گفت.
چنین یک ضرب المثل شده اند ناکافی اگر به او استفاده شود ، در بخش اولیه
وجود خود را در شرق او بازی شده بود توپ را با آن است.
این همه در گذشته بود ، اما من می دانستم که داستان زندگی خود و منشاء او
Fortune بوده است.
او همچنین طبیعت برخی از تمایز ، یا شاید من باید گفت
آموخته کلکتور. حشره شناسی مطالعه خاص خود بود.
مجموعه خود را از Buprestidae و Longicorns -- همه سوسک -- مینیاتور وحشتناک
هیولا ، به دنبال بدخواه در مرگ و عدم تحرک ، و کابینه خود را از پروانه ها ،
زیبا و معلق در هوا تحت شیشه ای
موارد در بال مرده ، شهرت او به مراتب بیش از زمین پخش شده بودند.
نام این بازرگان ، ماجراجو ، مدتی مشاور سلطان مالایا (به چه کسی
او اشاره هرگز در غیر این صورت از عنوان "من فقیر محمد Bonso") ، بود ، در حساب از چند
بوشل حشرات مرده و تبدیل شدن به شناخته شده
افراد آموخته شده در اروپا ، که می توانست تا به حال هیچ مفهوم ، و قطعا نمی
مراقبت به دانستن هر چیزی ، از زندگی یا شخصیت او.
من ، که می دانستند ، او به عنوان فردی برجسته که فرد مناسب برای دریافت اطمینان من
در مورد مشکلات جیم و همچنین خود من است. '