Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما توسط چارلز دیکنز فصل 5
در مورد عروس درویش
دل تنگی قابل توجه است که با خانم Wilfer شوهرش در بازگشت خود را از
عروسی، خیلی سخت در درب وجدان cherubic زد، و نیز
اختلال در ثبات و استحکام از پاها cherubic
که وضعیت tottering مقصر از ذهن و بدن ممکن است در ظن roused اند
در افراد کمتر اشغال شده است که بانوی ظالمانه قهرمانانه، دوشیزه Lavinia، و
دوست محترم خانواده، آقای جورج قم.
اما، توجه هر سه به طور کامل توسط این واقعیت اصلی ازدواج برخوردار
آنها تا به حال خوشبختانه هیچ یک به سبب دسیسه گناه است؛ که خوش شانس
شرایط به او بدهکار فرار که او به هیچ عنوان به خود را مدیون بود.
'شما نمی RW خانم Wilfer را از گوشه شکوه او گفت، "برای پرس و جو
دختر بلا.
"به طور قطع، عزیز من، او، بازگشت و با فرض آشکار ترین
بیهوشی من حذف آن. - یا شاید من ترجیح می باید که در آن می گویند -
است بلا؟
اینجا که نه، خانم Wilfer، با آغوش خورده اعلام کرد.
کروب کمرنگ گفتم چیزی به اثر نافرجام "آه، در واقع،
عزیز! '
اینجا که نه، "تکرار خانم Wilfer، با صدای بلند استرن.
در یک کلام، RW، شما هیچ دختر بلا.
'هیچ بلا دختر، عزیز من؟'
'تعداد دختر بلا، خانم Wilfer گفت: با هوا بلند داشتن هرگز
ردای روحانی در آن بانوی جوان که او در حال حاضر اشاره ای طعنه امیز به عنوان ساخته شده است
مقاله لوکس است که شوهر خود را تنظیم کرده بود
به طور کامل بر روی حساب خود، و در مخالفت مستقیم به توصیه او: - شما
دختر بلا تا به خودش بر سائل عطا شده است. "
خوب مهربان، عزیز من!
نشان دادن پدر خود را به نامه خود را دختر بلا، Lavinia خانم Wilfer گفت: در او
قانون یکنواخت از لحن پارلمان، و تکان دادن دست خود را.
"من فکر می کنم پدر شما آن را به اثبات مستند از آنچه به او بگویم اعتراف.
من اعتقاد دارم که پدر خود را با نوشتن خود را دختر بلا آشنا.
اما من نمی دانم.
او ممکن است شما به او بگویید. هیچ چیز به من متعجب
'در گرینویچ، و امروز صبح مورخ، گفت: "غیر قابل جلوگیری، flouncing
پدرش در توزیع او شواهد و مدارک است.
"امیدوار است که ما عصبانی نخواهد بود، اما خوشبختانه به جان Rokesmith آقای متاهل و نمی
ذکر آن را از قبل برای جلوگیری از کلمات، و لطفا بگو عزیزم شما، و عشق به من،
و من باید می خواهم بدانم چه چیزی شما می خواهم که
گفت که اگر هر عضو مجرد دیگر از خانواده آن را انجام داده بود!
او با خواندن نامه، و کمرنگ عزیز من! بانگ زد:
شما ممکن است به خوبی عزیز من می گویند! دوباره خانم Wilfer، در یک لحن عمیق.
که بر اساس آن تشویق او گفت: دوباره، هر چند به ندرت با موفقیت بود.
انتظار می رود، برای بانوی تکبر، با تلخی شدید اظهار کرد: 'شما
گفت که قبل از.
این بسیار شگفت انگیز است. اما گمان می کنم، عزیز من، اشاره کروب.
او نامه را پس از یک سکوت نگرانکننده تاشو، که ما باید
بهترین راه حل از آن؟
آیا شما اعتراض به اشاره من، عزیز من، که آقای جان Rokesmith (و نه تا کنون
من با او آشنا شده است)، صرفا حرف زدن، گدا.
"واقعا؟ بازگشت خانم Wilfer، با هوای افتضاح از ادب است.
واقعا پس؟ من آگاه بود که آقای جان Rokesmith
آقا از اموال فرود آمد.
اما من بسیار رها به آن را بشنود. "من شک دارم شما آن را شنیده ام، عزیز من،"
کروب را مشاهده کنید با تردید. خانم Wilfer گفت: '،' با تشکر از شما.
نادرست به نظر می رسد؟
پس از آن باشد. اگر دختر من مگس در مقابل من، قطعا من
شوهر ممکن است. یک چیزی که بیشتر غیر طبیعی از
از سوی دیگر.
تناسب اندام در ترتیب به نظر می رسد وجود دارد. به تمام معنی!
با فرض اینکه، با لرز از استعفا، شادی کشنده است.
اما، در اینجا غیر قابل جلوگیری به جنگ skirmished، از کشیدن شکل تمایلی
آقای قم پس از او.
کارشناسی ارشد،، 'interposed بانوی جوان، باید بگویم من فکر می کنم این امر می تواند بسیار بهتر است اگر شما
را نگه دارید تا نقطه، و نگه دارید که در مورد مردم پرواز را به چهره مردم،
که چیزی بیشتر و نه کمتر از مزخرف غیر ممکن است.
چگونه! بانگ زد: خانم Wilfer، بافندگی ابرو تاریک او.
IM-ممکن مزخرف، کارشناسی ارشد، 'بازگشت Lavvy، و جورج قم می داند از آن است، به عنوان
که من انجام دهد.
خانم Wilfer ناگهان تبدیل شدن به سنگ، چشم های خشمگین خود را بر رنجور ثابت
جرج: چه کسی، تقسیم بین به دلیل حمایت از او به عشق خود، و پشتیبانی
به دلیل از او به ماما عشق خود را، حمایت هیچ کس، حتی خود را.
دنبال Lavinia: "درست است،، که بلا در unsisterly ترین راه رفتار
به من، و ممکن است به شدت با جورج و با خانواده جورج به خطر بیافتد، توسط
خاموش ساختن و به دست آوردن این بسیار ازدواج
شیوه ای کم و بد نام - با برخی از پیو را باز و یا دیگر، گمان می کنم، برای
ساقدوش عروس - هنگامی که او باید در جلب اعتماد انجام شده، و باید گفت، "اگر Lavvy،
شما آن را در نظر بگیرید با توجه به تعامل خود را با
جورج، که شما باید از این مراسم با حضور قیافه، سپس Lavvy،
خواهش شما وجود داشته باشد، از نگه داشتن راز من از کارشناسی ارشد و Pa.
البته من باید انجام می شود. "
همانطور که البته شما را انجام داده اند؟ حق ناشناس! بانگ زد: خانم Wilfer.
ادم خائن و بدنهاد! '' من می گویم!
شما می دانید چیه خانوم.
شرف من شما باید، نه آقای قم remonstrated، تکان دادن سر خود را به طور جدی،
با بالاترین احترام را برای شما، خانم، بر زندگی من شما نباید.
نه واقعا، شما می دانید.
هنگامی که یک مرد با احساس آقا خودش را میبیند به یک خانم جوان مشغول، و
که می آید (حتی در بخشی از یک عضو خانواده) را به Vipers می، شما می دانید - من
صرفا آن را به شما احساس خوب خود قرار می دهید،
می دانید، گفت: "آقای قم، در نتیجه به جای لنگ.
عنوان خیره عقاید های خانم Wilfer در نجیب زاده جوان در اعتراف اجباری خود را
دخالت از چنین طبیعت که خانم Lavinia پشت سر هم به اشک، و او را گرفتار
دور گردن برای حفاظت از خود است.
"مادر خود من غیر طبیعی، داد زدم که بانوی جوان، می خواهد برای نابودی جورج!
اما شما باید نابود، جورج. من بمیرم برای اولین بار!
آقای قم، در آغوش معشوقه اش، هنوز هم تلاش می کرد به تکان سر خود را در خانم
Wilfer، و به سخن گفتن: "با هر احساس احترام را برای شما، شما می دانید،
چیه خانوم - Vipers می واقعا شما اعتباری نیست '.
شما نباید نابود، جورج! 'گریه خانم Lavinia.
ما باید نابود کردن من اول، و سپس رضایت او می شود.
آه، آه، آه! آیا من اغوا جرج از خانه خوشحال خود را به
افشای او به این!
جورج عزیزم، آزاد باشد! من را ترک، همیشه عزیزترین جورج، کارشناسی ارشد و
سرنوشت من است.
به عشق و علاقه من به عمه خود، جورج عزیز، و درخواست از او و نه لعنت افعی است که
مسیر شما عبور و وجود خود را رنگ باخته است.
آه، آه، آه!
دختر جوان که hysterically صحبت کردن، فقط سن می آیند، و تا به حال هرگز
رفته خاموش نشده است، در اینجا به یک بحران بسیار معتبر است، که به عنوان در نظر گرفته سقوط کرد
عملکرد اول، بسیار موفق بود، آقای
قم، خم شدن در سراسر بدن در عین حال، در حالت انحراف، که باعث
او را به در خانم Wilfer سخنرانی در عبارات متناقض: "شیطان - با
بالاترین احترام را برای شما - ببین کار شما!
کروب ها درمانده در ایستاده بود و مالش چانه اش و به دنبال، اما به طور کلی بود
تمایل به استقبال این انحراف به عنوان یکی که در آن، به دلیل جاذب
خواص از حمله و تشنج، سوال قبلی جذب می شود.
و به این ترتیب، در واقع، آن را برای غیر قابل جلوگیری به تدریج به خودش ثابت کرد؛
و درخواست با احساسات وحشی، جورج عزیز، شما بی خطر است؟ "و علاوه بر این، جرج عشق،
آنچه اتفاق افتاده است؟
است که در آن ما؟ آقای قم، با کلمات به راحتی مطرح
فرم سجده او، و او را به دست خانم Wilfer اگر به عنوان بانوی جوان چیزی بود
در طبیعت از تنقلات است.
خانم Wilfer با تدابیری شأن و منزلت تنقلات، بوسیدن او یک بار در
پیشانی (در صورت پذیرش صدف)، دوشیزه Lavvy، tottering، بازگشت به
حفاظت از آقای قم، به چه کسی او گفت،
جورج عزیز، من می ترسم من بوده است احمقانه، اما من هنوز هم کمی ضعیف و
مبتلا به دوار سر، اجازه ندهید که دست به من، جورج!
و چه کسی او را پس از آن تا حد زیادی در فواصل زمانی، آشفته با دادن سخن گفتن، وقتی که حداقل
انتظار می رود، به صدا در میان هق هق و یک بطری نوشابه از آب، که به نظر می رسید به پاره کردن
سینه از رهبانیت او.
از جمله آثار قابل توجه ترین این بحران ممکن است به ذکر خود را با، زمانی که
صلح، بازسازی شد و نفوذ غیر قابل توضیح، اخلاقی از نوع بالا بردن، در خانم
Lavinia، Wilfer خانم و آقای جورج قم،
که از آن RW روی هم رفته، از مطالعه حذف شدند به عنوان یک خارجی و غیر هوادار.
خانم Lavinia هوا متوسط پس از خودش متمایز خانم Wilfer، بی سر و صدا را به عهده گرفت
هوا از بخشش و استعفای آقای قم، هوا است بهبود یافته و
chastened.
نفوذ نفوذ روح که در آن به سوال قبلی بازگشت.
جورج عزیز، گفت: Lavvy، با لبخند سودا، پس آنچه را تصویب کرده است، من
مطمئن هستم ما خواهد پا را که او ممکن است بلا ما همه به او را خوشحال خواهد بود و به
شوهرش.
آقای قم گفت که او مطمئن بود از آن بیش از حد زمزمه برجسته او احترام خانم
Wilfer، و همیشه باید، و هرگز. هرگز بیشتر برجسته، وی افزود: از بعد از
آنچه گذشته بود.
دور باشد از من خانم Wilfer گفت:، اعلام عمیق از گوشه ای،
برای اجرا مقابله با احساسات یک کودک من، و از جوانان، آقای قم به سختی
به نظر می رسید به آن کلمه را می خواهم، هدف از ازدواج از اولویت های او است که.
من ممکن است احساس کنند - نه، می دانم - که من آن را فریب خورده و فریب.
من ممکن است احساس کنند - نه، می دانم - که من آن را کنار گذاشته و گذشت.
من ممکن است احساس کنند - نه، می دانم - که پس از داشتن تا کنون غلبه بر مخالفت من نسبت به آقای
خانم Boffin آنها را دریافت خواهید کرد در زیر این سقف، و رضایت به دختر خود
در بلا، در اینجا به شوهرش تبدیل،
ساکن تحت خودمانی بود و اگر دختر بلا، دوباره به او عطف
شوهر، در یک نقطه دنیوی از نظر اتصال به ناخوش آیند سود، بنابراین
بد نام است.
من ممکن است احساس کنند - نه، می دانم - که در اتحاد خودش را به آقای Rokesmith او متحد کرده است
خودش است، به رغم سفسطه کم عمق، گدا.
و من ممکن است احساس خوبی مطمئن باشید که دختر بلا، دوباره به او عطف
شوهر، خانواده اش را از طریق تبدیل شدن به عروس درویش بلند کردن نیست.
اما من سرکوب آنچه احساس می کنم، و می گویند هیچ چیز از آن است.
آقای قم زمزمه که این نوع از چیزی که شما ممکن است از یک بود که انتظار می رود
تا به حال در خانواده خود او بوده است برای مثال است و هرگز خشم.
و همیشه بیشتر از آن (آقای قم، با درجاتی از تیرگی افزوده) و بیشتر هرگز
بنابراین، از در و از طریق آنچه گذشته بود.
او باید آزادی اضافه کردن، که آنچه را که از مادر واقعی بود واقعی بود
جوانترین دختر، و او می تواند احساس لمس کردن را هرگز فراموش نمی
انجام هر دو در او بیدار شده بود.
در نتیجه، او امیدواریم که که نبود با یک قلب تپنده بود که در انسان وجود دارد
قادر به چیزی که باقی مانده undescribed، در نتیجه خانم
Lavinia او توقف او در سخنان خود به reeled.
بنابراین، RW، خانم Wilfer گفت، از سرگیری گفتمان خود و روی آوردن به او
فرشته دوباره تو دختر بلا آمد که او را، و او دریافت می شود.
بنابراین، پس از یک مکث کوتاه، و هوا از داشتن دارو در آن گرفته شده، پس او را
شوهر 'و من خواهش کردن، PA، گفت: Lavinia،' است که شما
خواهد شد بلا بگو نه آن چیزی که تحت.
این می تواند خوب انجام دهد و ممکن است باعث شود او را به خودش را سرزنش.
من عزیزترین دختر آقای قم، خواست او باید آن را می دانم.
نه، جورج، گفت: Lavinia، در لحن مصمم انکار خود است.
نه، عزیزترین جورج، اجازه دهید آن را در فراموشی به خاک سپرده شد.
آقای قم در نظر گرفته که بیش از حد نجیب.
هیچ چیز بیش از حد نجیب است، عزیزترین جورج، 'بازگشت Lavinia.
و بهبهان، من امیدوارم که شما مراقب باشید قبل از بلا به مراجعه کنید، اگر شما می توانید آن را کمک کند، به
اشتغال من به جورج.
این ممکن است به یاد او را از او پس از بازیگران خود را دور به نظر می رسد.
و امیدوارم، PA، که شما فکر می کنم که به همان اندازه درست برای جلوگیری از اشاره به جورج
چشم انداز رو به افزایش، هنگامی که بلا وجود دارد.
ممکن است مانند متلک او را با او ثروت خود را فقیر به نظر می رسد.
من همیشه به یاد داشته باشید که من خواهر کوچکترش، و همیشه دریغ دردناک او را
تضاد، که می تواند نیست، بلکه او را به شدت زخم است. '
آقای قم ابراز عقیده خود را که چنین رفتار فرشتگان بود.
خانم Lavvy پاسخ با هیبت، نه، عزیزترین جورج، من اما بیش از حد به خوبی آگاه
که من تنها انسان است.
خانم Wilfer، به نوبه خود، هنوز هم بیشتر به این مناسبت با او نشسته بهبود یافته
چشم شوهرش، بسته مثل دو نت سیاه و سفید بازجویی
به شدت پرسوجو، آیا شما را به پستان خود را به دنبال؟
آیا شما سزاوار نعمت خود را؟
دست خود را بر قلب خود را نثارت می کنم و می گویند که شما شایسته بنابراین هیستریک
دختر؟
من از شما درخواست اگر شما به چنین زن شایسته - منو از این سوال - اما
شما به اندازه کافی آگاه، و خدا را شکر، عظمت اخلاقی ثاقب.
عینک خانواده که در آن شما می شوند نگران؟
این سوالات ثابت بسیار اذیت و آزار به RW که علاوه بر اینکه کمی نگران
شراب، در رعب و وحشت دائمی از ارتکاب خود را به سخن گفتن از کلمات ولگرد
که گناه اطلاع قبلی خود خیانت.
با این حال، صحنه، و - همه چیز در نظر گرفته - به خوبی بر این، او به دنبال
پناه چرت که به جرم خانم بسیار زیاد خود را.
آیا می توانید خود را دختر بلا فکر می کنم، و خواب؟ او disdainfully نپرسید.
که او خفیف جواب داد: "بله، من فکر می کنم من می توانم، عزیز من.
سپس گفت: "خانم Wilfer، با خشم جدی، من شما، توصیه می شود اگر شما
یک احساس انسانی، به بازنشسته به رختخواب 'با تشکر از شما، عزیز من، او پاسخ داد؛ من فکر می کنم
بهترین مکان برای من است.
و با این کلمات unsympathetic را با خوشحالی می پذیریم کناره گیری کرد.
در عرض چند هفته پس از آن، عروس درویش (بازو در بازو با
سائل) آمد به چای، در تحقق تعامل از طریق پدرش ساخته شده است.
و راه که در آن عروس درویش در موقعیت بی تردید نقش برآب کرد
مالحظه به توسط خانم Lavy برگزار می شود و پراکنده در تمام آثار در همه
جهات در یک لحظه، پیروز شد.
: عزیزترینم کارشناسی ارشد، 'گریه بلا، در حال اجرا را به اتاق با چهره درخشنده، "چگونه می توانم شما را انجام دهد،
عزیزترین ما؟ "و سپس او را در آغوش گرفت، شادمانی است.
و Lavvy عزیزم، چگونه می توانم شما را انجام دهد، و چگونه جورج قم، و چگونه او را گرفتن
، و هنگامی که شما به ازدواج می شود، و چه ثروتمند می خواهید به رشد می کنند؟
شما باید به من همه چیز در مورد آن بگویید، Lavvy عزیز، بلافاصله.
جان، عشق، بوسه ما و Lavvy، و پس از آن که همه ما باید در خانه و راحت باشد.
خانم Wilfer خیره شد، اما درمانده بود.
خانم Lavinia خیره شد، اما درمانده بود. ظاهرا با هیچ پشیمانی، و
مطمئنا با هیچ مراسم، بلا پرتاب کلاه سر گذاشتن او را از شما دور، و نشست را به
چای.
"عزیزترینم ارشد و Lavvy، شما هر دو را شکر، من می دانم.
و پا (شما خوب است کمی پا)، شما شیر را ندارد.
جان می کند.
من قبل از من ازدواج نکرده بود، اما من در حال حاضر، چون جان می کند.
جان عزیز، کارشناسی ارشد و Lavvy می بوسی؟ آه، شما!
کاملا درست است، جان عزیز، اما من آن را انجام دهد، بنابراین از او خواستم.
برش برخی از نان و کره، جان، عشق that'sa.
ما را دوست دارد آن دو برابر شده است.
و در حال حاضر شما باید به من، به عزیزترین ارشد و Lavvy، بر واژه ها و افتخارات خود را!
آیا برای یک لحظه - یک لحظه - فکر می کنم من بدبخت کمی ناراحت کننده بود وقتی که من
نوشت: به من دور اجرا می بود؟
قبل از اینکه خانم Wilfer می تواند دستکش های اش، موج عروس درویش در merriest او
شیوه ای مهربان رفت.
"من فکر می کنم باید از آن ساخته شده اند شما به جای عبور، عزیز ما و Lavvy، و من می دانم
سزاوار است که شما باید متقابل است.
اما شما می بینید من، موجودی غافل و بی عاطفه بوده است، و شما منجر شده است تا به
انتظار می رود که من باید برای پول ازدواج، و غیره اطمینان حاصل کنید که من ناتوان از
ازدواج برای عشق، که من فکر کردم شما می توانید به من اعتقاد ندارند.
از آنجا که، می بینید، نمی دانستند که چقدر خوب، خوب، خوب، من از آموخته بود
جان.
خب!
بنابراین من در مورد آن حیله گر است، و از آنچه شما تصور می باشم شرمنده، و ترس بود که ما
ما می توانیم یکدیگر را درک نمی کنند و ممکن است به واژه ها، که همه ما با عرض پوزش باید
پس از آن، و من به جان گفت که
اگر او دوست داشت من بدون هیچ گونه سر و صدا، او ممکن است.
و او به عنوان دوست، او را من اجازه دادم.
و ما در کلیسا گرینویچ در حضور هیچ کس ازدواج - به جز ناشناخته
فردی که کاهش یافته است، چشمانش برق زد بیشتر روشن، و نیم
بازنشسته.
و در حال حاضر، آن را نه خوب، عزیزترین ارشد و Lavvy، که هیچ واژه ای گفته شده
که هر یک از ما می تواند متاسفم برای و که ما همه از بهترین دوستان
pleasantest از چای!
پس از رو به بالا و بوسید آنها را دوباره، او خورد به صندلی خود را (پس از یک حلقه در
جاده به فشار شوهرش دور گردن) و دوباره رفت.
و در حال حاضر شما به طور طبیعی می خواهد بداند که می خواهید، عزیزترین کارشناسی ارشد و Lavvy که ما چگونه زندگی می کنند، و چه
ما باید برای زندگی بر. خب!
و به این ترتیب ما در Blackheath زندگی می کنند، در مصرف افسون خانه عروسک، د - lightfully
مبله، و ما بنده کمی باهوش د که - cidedly زیبا، و ما
مقرون به صرفه و منظم، و انجام
همه چیز توسط چرخ های ساعت، و ما باید از صد و پنجاه پوند در سال، و ما
همه ما می خواهید، و بیشتر.
و در آخر، اگر شما می خواهم که در اعتماد به نفس، به عنوان شاید شما ممکن است، من چیست
نظر شوهرم، به نظر من - که من تقریبا او را دوست می دارم!
و اگر می خواهید در اعتماد به نفس، به عنوان شاید شما ممکن است، گفت: او
شوهر، لبخند زدن، او را در کنار او ایستاده بود، بدون داشتن شناسایی روش خود خود را،
به نظر من همسر من، نظر من است -
اما بلا آغاز شده، و دست خود را بر لب های او قرار داده است.
'توقف، آقا! نه، جان عزیزم! به طور جدی!
لطفا در حالی که هنوز رتبهدهی نشده است!
من می خواهم به چیزی بسیار worthier از عروسک در خانه عروسک است.
محبوب من، شما که نه؟ "1/2 نیست، سه ماهه، بسیار worthier
من امیدوارم که شما ممکن است روزی به من!
سعی کنید از طریق برخی معکوس، جان - سعی کنید از طریق برخی از آنان دادگاهی - و به آنها پس از
که آنچه شما را از من فکر می کنم. 'من، زندگی من، گفت: "جان.
"من آن را قول می دهم.
"که عزیز جان من است. و شما یک کلمه صحبت می کنند نه در حال حاضر به شما »؟
و من نمی خواهد، گفت: جان، با نگاه تحسین بسیار رسا در اطراف او،
یک کلمه صحبت می کنند!
او خنده اش گونه را بر سینه خود گذاشته به او تشکر کرد و گفت، نگاه کردن به بقیه
از آنها را یک وری از چشمان روشن او: "من بیشتر، PA و ارشد و Lavvy.
جان را مشکوک نیست - او هیچ تصوری از آن را دارد - اما من کاملا او را دوست می دارم
حتی خانم Wilfer آرام تحت تاثیر دختر متاهل خود، و به نظر می رسید در یک
شکوه شیوه ای به این مفهوم را میرسانند از راه دور که اگر RW جسم شایسته تر بوده است، او
بیش از حد ممکن است condescended از پایه خود را برای beguilement خود را به پایین آمدن است.
دوشیزه Lavinia، از سوی دیگر، تا به حال شک و تردید قوی از سیاست دوره
درمان و اینکه آیا ممکن است آقای قم فاسد نشده، اگر در مورد تجربه
که نجیب زاده جوان است.
RW خود را به نوبه خود متقاعد شده است که او را به پدر یکی از مهمترین بود
جذاب دختران، و Rokesmith مورد علاقه ترین مردان بود، که به نظر، اگر
مطرح شده به او، Rokesmith احتمالا نه رقابت.
زوج تازه ازدواج کرده به سمت چپ در اوایل، به طوری که آنها ممکن است در اوقات فراغت خود را به راه رفتن
شروع از لندن، برای گرینویچ.
در ابتدا آنها خیلی شاد و خیلی صحبت کردیم، اما پس از مدتی، بلا خیالی که
شوهرش تبدیل تا حدودی متفکر.
بنابراین او از او پرسید:
جان عزیز، چه شده؟ 'ماده، عشق من؟
'گفت:' آیا شما به من بگو، بلا، نگاه به صورت او، آنچه شما فکر می؟
بسیار در اندیشه وجود ندارد، روح من است.
من فکر کردم که آیا شما می خواهم که مرا به غنی باشد؟
شما را ثروتمند، جان؟ 'مکرر بلا، کاهش کمی.
منظور من، واقعا غنی است.
بگو، به عنوان غنی به عنوان آقای Boffin. شما که؟ دوست
من باید تقریبا ترس را امتحان کنید، جان عزیز.
او بسیار بهتر برای ثروت خود بود؟
بود بسیار بهتر برای بخش کوچک من یک بار آن را به حال؟
اما همه مردم برای ثروت بدتر نیست، خود من است.
اکثر مردم '
بلا musingly با ابروهای خود را بالا نشان می دهد.
و نه حتی اکثر مردم، آن را ممکن است امیدوار بود.
اگر شما ثروتمند بودند، به عنوان مثال، شما می توانید یک قدرت بزرگ انجام خوبی برای
به دیگران است. "
"بله، آقا، به عنوان مثال، بلا شوخی دوباره؛ اما نباید قدرت این ورزش،
به عنوان مثال؟
و دوباره، آقا، به عنوان مثال، باید در همان زمان، قدرت های بزرگ انجام
آسیب رساندن به خودم؟
خندان و با فشار دادن بازوی او، او retorted: «اما هنوز هم، دوباره به عنوان مثال، به شما خواهد
اعمال قدرت است؟ '' من نمی دانم، گفت: بلا، روی ملاحظه
تکان دادن سرش.
"من امیدوارم که نه. من فکر می کنم نیست.
اما این خیلی آسان است به امید است و نه فکر نمی کنم، بدون ثروت.
چرا شما نه می گویند، عزیزم - به جای آن عبارت - فقیر بودن، از او پرسید، به دنبال
صادقانه در او. چرا من می گویند، که فقیر!
از آنجا که من فقیر نیست.
عزیز جان، این امکان پذیر نیست که شما فرض کنید من فکر می کنم ما فقیر هستند؟
من، عشق من. 'اوه جان!'
"شناخت، یار.
من می دانم که من سرشار فراتر از همه ثروت در داشتن تو، اما تو فکر می کنم، و فکر می کنم
برای تو.
در چنین که شما با پوشیدن یک لباس، برای بار اول شما من مفتون، و در هیچ لباس می تواند به شما
همیشه به فکر من نگاه کنید، برازنده تر یا زیبا تر است.
اما شما را تحسین کرده اند بسیاری از لباس های ظریف در این روز و این طبیعی نیست که من
کاش می توانستم آنها را به شما بدهد؟ "این بسیار خوب است که شما باید آن را آرزو،
جان.
به ارمغان می آورد این اشک لذت سپاسگزار به چشمان من را می شنوید می گویند با چنین
لطافت است. اما من آنها را نمی خواهیم.
دوباره او را دنبال، ما در حال حاضر از طریق خیابان های گل آلود راه رفتن.
من عاشق آن پاهای زیبا از صمیم قلب، که احساس می کنم که اگر من می تواند خاک را تحمل نمی
خاک تنها کفش شما.
آیا این طبیعی است که من آرزو می کنم شما می توانید در یک کالسکه سوار است؟
این بسیار خوب است، گفت: بلا، زود گذر به سمت پایین در پا در سوال، "دانستن
که شما آنها را تحسین بسیار، جان عزیز، از شما انجام دهد، من متاسفم که این
کفش ها در اندازه کامل بیش از حد بزرگ است.
اما من یک کالسکه می خواهم نیست، باور کن. "شما خواهد بود اگر شما می توانید از یکی،
بلا؟ "من باید آن را به خاطر خود آن، نیمی را دوست ندارم
تا به خوبی به عنوان یک آرزو برای ایجاد آن بنویسید.
عزیز جان، خواسته های خود را به عنوان واقعی برای من به عنوان خواسته در داستان پری بود
همه برآورده به زودی به عنوان سخن گفته است.
ای کاش همه چیز که شما می توانید برای زن شما از صمیم قلب دوست دارم آرزو را به من، و من به عنوان دارند
خوب آن را به عنوان جان. من بهتر از آن را کردم، جان!
آنها کمتر خوشحال بحث چنین نیست، و خانه بود برای آمدن به خانه، نه کمتر
پس از آن. بلا به سرعت در حال توسعه یک نابغه کامل
برای خانه.
همه را دوست دارد و زینت به نظر می رسید (فکر شوهرش) گرفته اند داخلی
خدمات با او، و برای کمک به او را به خانه درگیر است.
زندگی زناشویی او glided خوشبختانه.
او به تنهایی در تمام طول روز، پس از صبحانه در اوایل شوهرش تعمیر هر
صبح به شهر، و تا ساعت شام در اواخر خود را بر نمی گرداند.
او در خانه چین، او را به بلا توضیح داد: که به نظر او کاملا رضایت بخش،
بدون دنبال خانه چین به جزئیات minuter از یک چشم انداز عمده فروشی
چای، برنج، ابریشم، عجیب و غریب بو حک شده
جعبه، و تنگ چشم مردم در بیش از دو soled کفش، با pigtails خود را
با کشیدن سر خود را خارج از مو، نقاشی چینی شفاف است.
او همیشه با شوهرش راه می رفت به راه آهن، و همیشه وجود دارد دوباره به
دیدار با او راه عشوه گر قدیمی خود را کمی sobered (ولی نه خیلی زیاد)، و لباس او
ظریفانه مدیریت به عنوان اگر او موفق هیچ چیز دیگری.
اما جان به کسب و کار رفته و بلا به خانه بازگشت، لباس را گذاشته
به کنار، تر و تمیز لفافه های کوچک و پیش بند خواهد بود جایگزین شده است، و بلا، قرار دادن
موهایش را عقب گرفت با هر دو دست، اگر او به عنوان
بودند بیشتر کسب و کار مانند ترتیبات برای رفتن به طور چشمگیری
پریشان، در امور خانواده روز را وارد کنید.
چنین توزین و مخلوط کردن و سفت و تیز و دلخراش، از جمله گرد و پس از شستشو و
پرداخت، برش و وجین و trowelling و دیگر باغبانی کوچک، از جمله
ساخت و مرمت و تاشو و پخش
از جمله توافقات متنوع و مهمتر از همه مطالعه چنین شدید!
برای خانم JR، که شده بود، هرگز خو را به انجام بیش از حد در خانه به عنوان دوشیزه BW،
تحت ضرورت ثابت مراجعه برای مشاوره و حمایت به حجم حکیم
تحت عنوان خانواده کامل بریتانیایی
خانه دار، که او را مشاوره، نشستن با آرنج خود را روی میز و او را
معابد در دست او، مانند برخی از enchantress پدیده هنگامی آشکار شد بهت زده بیش از هنر سیاه.
این، عمدتا به دلیل زن خانه دار کامل بریتانیا، با این حال انگلیسی صدا
در قلب، به هیچ وجه انگلیسی متخصص در بیان خودش را با وضوح در
زبان بریتانیا، و گاهی اوقات ممکن است
صادر شده جهت خود را به هدف برابر در زبان Kamskatchan.
در هر بحران از این طبیعت، بلا به طور ناگهانی از روی تعجب فریاد زدن با صدای بلند، آه تو مسخره
قدیمی چیز، چه چیزی شما را که به معنای؟
شما باید نوشیدن! و با این یادداشت حاشیه ای، می
دوباره سعی کنید خانه دار، با تمام فرورفتگی پیچ به بیان
تحقیق عمیق.
نیز وجود دارد خنکی در بخشی از خانه دار بریتانیایی، که خانم جان
Rokesmith در بر داشت بسیار طاقت فرسا است.
او می گویند، 'نگاهی به سمندر، اگر به طور کلی باید خصوصی به گرفتن یک دستور
تارتار.
از چیزی - یا، او معمولی است که نظام، در تعداد انگشت شماری پرتاب صدور
کاملا دست نیافتنی است.
در این، آشکار ترین لحظات های بی منطقی زن خانه دار، بلا به او بسته
بالا و به او بد گویی کردن از روی میز apostrophising او را با تعریف، 'O
شما الاغ قدیمی احمق!
کجا هستم من به آن را دریافت کند، آیا شما فکر می کنید؟ "یکی دیگر از شاخه ای از مطالعه ادعا
توجه خانم جان Rokesmith برای یک دوره به طور منظم هر روز.
این تسلط از روزنامه بود، به طوری که او ممکن است نزدیک باشد تا با جان
موضوعات به طور کلی هنگامی که جان به خانه آمد.
در تمایل خود را به همراه خود در همه چیز، او را خودش تنظیم با
شوق با تساوی شرایط، به جبر استاد، یا اقلیدس، اگر او روح خود را بین او و تقسیم کرده بود
باشد.
شگفت انگیز است که در آن او را به ذخیره کردن اطلاعات شهر بود، و
beamingly آن را بر جان در این دوره از شب ریختن، اتفاقا ذکر
کالا مورد نظر در
بازارها، و چقدر طلا به بانک شده بود صورت گرفته است، و به دنبال عاقلانه و
جدی بیش از آن تا زمانی که او را در خودش بخندی به ترین charmingly و می گویند،
بوسیدن او: "این همه عشق و علاقه من، جان عزیز می آید.
انسان شهر، جان قطعا انجام به نظر می رسد به عنوان کوچک مراقبت ممکن است برای
دنبال کردن یا نگاه کردن از چیزهایی، و همچنین برای طلا که به برده
بانک.
اما او فراتر از همه بیان مراقبت، برای همسرش، به عنوان با ارزش ترین و شیرین
کالا که همیشه دنبال شد، که هرگز به ارزش کمتر از طلا بود
در جهان است.
و او، محبت او الهام گرفته و با شوخ طبعی سریع و خوب آماده
غریزه در بازده داخلی خود، پیشرفت های شگفت انگیز ساخته شده، هر چند، به عنوان یک
موجودی عاطفی، او هیچ پیشرفتی در همه.
این حکم شوهرش بود، و او آن را با گفتن این جمله او را که او توجیه
زندگی زناشویی خود را به عنوان موجودی عاطفی است که احتمالا می تواند آغاز شده است.
و شما باید چنین روح شاد! "او گفت، از روی علاقه.
تو مثل نور در خانه 'من واقعا، جان؟
"آیا شما واقعا؟
بله، در واقع. فقط خیلی بیشتر، و بسیار بهتر است.
گفت: "آیا شما می دانید، جان عزیز، بلا، او را به دکمه کت خود را، که من
گاهی اوقات، در لحظه های عجیب و غریب - خنده don't، جان، لطفا.
هیچ چیز را باید وادار به جان برای این کار، هنگامی که او خواست تا آن را انجام دهد.
- که من گاهی اوقات فکر می کنم، جان، من احساس می کنم کمی جدی است.
آیا شما بیش از حد به تنهایی، عزیزم؟
ای عزیز، نه، جان! زمان به قدری کوتاه است که من آن را نمی
لحظه ای بیش از حد در هفته است. جدی چرا، زندگی من، و سپس؟
وقتی که جدی؟
وقتی که من بخندی من فکر می کنم، گفت: بلا، با خنده به او به عنوان سر خود را بر او گذاشته شد
شانه می باشد. شما نمی باور، سر، که احساس می کنم
جدی؟
اما من و او خندید دوباره، و چیزی
glistened در چشم او. آیا می خواهید غنی، حیوان خانگی به او پرسید:
او coaxingly.
"ریچ، جان! سوالات غاز چگونه می توانم از شما بپرسم؟
آیا هر چیزی که پشیمان، عشق من '' هر چیزی پشیمانی؟
نه! '
بلا با اطمینان جواب داد. اما پس از آن، به طور ناگهانی در حال تغییر، او گفت،
بین خندیدن و درخشان: "آه، بله، من هر چند.
متأسفم خانم Boffin.
"من بیش از حد، پشیمان که جدایی بسیار است. اما شاید آن را هم که موقت است.
شاید چیزهای ممکن است از سقوط، که شما گاهی اوقات ممکن است دوباره او را - که ممکن است ما
گاهی اوقات او را دوباره ببینم.
بلا ممکن است در مورد این موضوع بسیار مضطرب است، اما او به ندرت در حال حاضر به نظر می رسید.
با استفاده از هوا وجود ندارد، او در بررسی که دکمه در کت شوهرش، هنگامی که پا
به صرف شب آمد.
پا به حال صندلی های خاص خود و گوشه خاص خود او را در همه موارد،
و - بدون بی احترامی از شادی ها داخلی خود را - به مراتب شادتر وجود دارد، بیش از هر جای.
این بود که همیشه خوش به PA و بلا با هم مزاح است، اما در این حال
شب شوهرش فکر او را بیش از معمولا فوق العاده با او.
شما یک پسر بسیار خوب و کوچک، گفت: بلا، برای آمدن به طور غیر منتظره، به محض
شما می توانید از مدرسه. و چگونه آنها شما را در مدرسه به مورد استفاده قرار
روز، عزیزم؟
خوب، حیوان خانگی، 'پاسخ کروب، لبخند زدن و مالش دست خود را به عنوان او نشست
در صندلی خود، حضور در دو مدرسه است. ایجاد لین نازدار وجود دارد، و
آکادمی مادر شما وجود دارد.
که ممکن است منظور شما، عزیز من؟ 'هر دو، گفت: بلا.
"هر دو؟
چرا، می گویند که حقیقت، هر دو گرفته اند از کمی از من به روز، عزیز من، اما
انتظار می رود. هیچ جاده سلطنتی برای یادگیری وجود دارد و آنچه
اما یادگیری زندگی!
و چه چیزی شما را با خودتان انجام هنگامی که شما به یادگیری خود را با قلب کردم، شما احمقانه
کودک؟ پس چرا، عزیز من، گفت: کروب، پس از
در نظر گرفتن کمی، گمان می کنم من می میرند.
retorted بلا: شما یک پسر بسیار بد، '،' به صحبت در مورد چیزهایی ملال انگیز می شود و از
بلا من روح '،' دوباره به پدر او، من نیستم
خارج از ارواح.
من به عنوان همجنس گرا به عنوان یک از روی مانع با پرش اسب جهیدن. که چهره اش را تایید کرد.
پس اگر شما مطمئن نیستید و برخی آن را به شما نیست، گمان می کنم باید آن را من، گفت: بلا؛
بنابراین من انجام خواهد داد بنابراین هر.
جان عزیز، ما باید به این شخص کمی شام خود را می دانید.
البته ما باید، عزیزم.
او شده است grubbing و grubbing در مدرسه، گفت: بلا، به دنبال در او
دست پدر و به آرامی از آن زمان که قطراتش، تا او را مناسب دیده می شود.
ای چه فرزند کثیف!
در واقع، عزیز من، گفت: "پدر، من که قرار بود به درخواست اجازه داده شود به شستن من
دست ها، فقط به من پیدا کردن خیلی زود است.
"بیا این جا، آقا!" گریه بلا، او را جلوی کت او، به اینجا می آیند می شود و
شسته شده به طور مستقیم. شما با عضویت در این سایت به این کار را برای قابل اعتماد
خودتان.
بیا اینجا، آقا!
کروب، تفریحی خوش مشرب خود، بر این اساس به کمی شستشو و انجام
اتاق، که در آن بلا soaped چهره اش و صورتش را در اثر مالش، و soaped دست خود را و
در اثر مالش دست او، و آب و تاب منعکس او و
او را شستشو داده و towelled او، تا زمانی که ریشه چغندر قرمز بود، حتی به گوش او را:
حالا شما باید به خار و خار، آقا، گفت: بلا، میرسند، با گرفتاری تمام مشغول است.
'نور، جان را نگه دارید.
چشمان خود را، آقا، و اجازه برگزاری چانه خود را همراه خودم ببرم.
خوب باشد به طور مستقیم، و آیا به شما گفته!
پدر او بیش از تمایل به اطاعت، او موهای خود را در او بیشتر استادانه درست لباس پوشیدن
روش، مسواک زدن آن را از راست، از فراق آن، سیم پیچ آن را بیش از انگشتان دست خود را، چسبیده
آن را در پایان، و دائما در حال سقوط به عقب
جان به نگاه خوب در اثر آن است.
که همیشه او را در دست رها خود را دریافت کرده اید، و او را بازداشت کردند، در حالی که بیمار
کروب ایستاده در حال انتظار به پایان است.
! وجود دارد گفت: بلا، زمانی که او در تکمیل لمس نهایی بود.
در حال حاضر، شما چیزی شبیه به یک پسر نجیب! قرار دادن ژاکت خود را، و می آیند و شما
شام. '
کروب سرمایه گذاری خود را با کت خود را دوباره به گوشه خود را رهبری می شد - که در آن، اما برای
هیچ خودپسندی در طبیعت دلپذیر خود، او را به خوبی به اندازه کافی برای آن پاسخ داده شده
تابشی هر چند خودکفا پسر، جک
هورنر - بلا با دست های خود را یک پارچه را برای او گذاشته شد، و او را به شام خود را به ارمغان آورد
در یک سینی است.
توقف لحظه ای، گفت که او، ما باید لباس کمی خود را تمیز نگه دارید. و گره خورده است
دستمال سفره زیر چانه اش، در شیوه ای بسیار روشمند است.
در حالی که او در زمان شام او، بلا به او نشسته، گاهی اوقات او را به چنگال خود نگه admonishing
دسته، مانند یک کودک مودب، و در زمان های دیگر برای او کنده کاری، و یا ریختن
نوشیدنی خود را.
عکس آن را به عنوان همه بود، و عادت کرده اند به عنوان او را به بازیچه بوده است
پدر خوب خود، همیشه خوشحال است که او باید او را به آن حساب قرار داده است، هنوز هم وجود دارد
چیزی گاه به گاه در قسمت بلا که جدید بود.
می توان گفت که او اهل تفریح و بازی کمتر، غریب، و یا طبیعی، از او
همیشه بوده است، اما به نظر می رسید، شوهر او فکر کردم، اگر نه وجود دارد
قلمزن دلیل از او برای چه قرار بود
او طوری به تازگی گفته بود، و به عنوان اگر در تمام این، یک نگاه اجمالی، از
جدیت زمینه ای.
این شرایط در حمایت از این دیدگاه مورد بود که زمانی که او روشن بود
لوله پدرش، و مخلوط او شیشه ای خود را از دسته ای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند، او در مدفوع بین نشسته
پدر او و شوهر او، با تکیه به بازوی خود را بر دومی، و بسیار آرام است.
خیلی آرام، که زمانی که پدرش گل رز به مرخصی اش، او دور با یک آغاز نگاه کرد،
اگر او تا به حال فراموش شده خود را که وجود دارد.
کمی راه رفتن با پا، جان؟ "بله عزیزم.
آیا شما؟
"من نوشته شده در به لیز Hexam نمی نوشتم و به او گفت که من واقعا به حال
عاشق - 1 یک کل است.
من اغلب فکر من می خواهم به او بگویم که چگونه حق او بود که او را به وانمود
خواندن در زغال سنگ زندگی می کنند که من از طریق آتش و آب برای او.
در شوخ طبعی به او بگوید تا به شب، جان، و من در خانه بمانند و کار را انجام دهید.
شما خسته می شوند. "در همه خسته، جان عزیز است، اما در
شوخ طبعی برای نوشتن به لیز.
شب خوب، شب Pa. عزیز خوب، شما عزیز، خوب، آرام پا! '
از چپ به خودش او نشستم به نوشتن، و نوشت: لیز نامه ای طولانی است.
او داشت، اما به اتمام آن و خواندن آن، هنگامی که شوهرش آمد.
شما تنها در زمان، آقا، گفت: "بلا؛ من می خواهم برای شما پرده اول شما
سخنرانی.
خواهد بود سخنرانی سالن و پرده.
شما باید این صندلی من وقتی که من تا خورده نامه من و من را
مدفوع (شما باید به آن را، من می تواند به شما می گویم آقا، اگر آن را از مدفوع
توبه)، و شما به زودی خواهید خودتان را به کار گرفته شده کاملا پیدا کنید.
نامه اش خورده، مهر و موم شده، و به کارگردانی و قلم خود را پاک، و انگشت وسط خود را
محو، و میزش جاگذاشته اید قرار داده و دور، و این معاملات را انجام
هوا از sedateness شدید کسب و کار، که
خانه دار کامل بریتانیا ممکن است به عهده گرفت، و قطعا نمی خواهد که
گرد کردن و در پایین با خنده موسیقی شکسته، به عنوان بلا را انجام داد: او قرار داد خود را
شوهر در صندلی خود را، و خود را بر مدفوع خود قرار داده است.
در حال حاضر، آقا! برای شروع در ابتدا.
نام شما چیست؟
سوال قطعا از عجله در راز او را از او نگهداری می شد، نمی توانست
از شگفت زده به او. اما او سیما او را نگه داشته و راز خود را،
و جواب داد: 'جان Rokesmith، عزیز من.
پسر خوب! چه کسی به شما این نام؟
با سوء ظن بازگشت که چیزی ممکن است او را به او خیانت کرده، او
پاسخ داده شده است، interrogatively، 'فروشگاه من و godmothers من را، عشق عزیز؟
خیلی خوب گفت: "بلا.
'goodest خوب نیست، زیرا شما در مورد آن تردید است.
با این حال، همانطور که می دانید تعلیم و دستور مذهبی خود را نسبتا، تا کنون، من شما را اجازه دهید بقیه.
در حال حاضر، من می خواهم به شما مورد بررسی قرار از سر خود من.
جان عزیز، چرا شما رفت پشت، این شب، به این سوال شما یک بار از من پرسید
قبل از - من می خواهم ثروتمند باشد؟
باز هم، راز خود را! او به او نگاه او به عنوان نگاه کردن
او، با دست او را روی زانوی خود را خورده، و آن را به عنوان تقریبا گفته شد، مثل همیشه مخفی بود.
داشتن هیچ پاسخ آماده است، می تواند او را بهتر از او را در آغوش.
به طور خلاصه، جان عزیز، گفت: بلا، این است که موضوع سخنرانی من: من می خواهم چیزی در
زمین، و من می خواهم تو آن را باور.
در صورتی که همه چیز، سخنرانی ممکن است در نظر گرفته شود، برای من. '
"این همه، عزیز جان، بلا مکث کرد. این فقط در مرحله اول است.
وحشتناک There'sa ثانیا، و مخوف سوم می آیند - که من به خودم گفتم
در خطبه زمانی که من گناهکار بسیار کوچک در کلیسا بود.
'اجازه آنها آمده، جانم.
'آیا شما مطمئن هستید که، عزیز جان، شما کاملا خاصی در قلب درونی خود را
قلب - است که در نگهداری من نیست، او دوباره.
: نه، جان، اما مهم این است که - آیا شما کاملا خاص است که مرگ در پایین
که قلب قلب، که شما به من داده که من از مال من به شما داده،
یاد بود که من یک بار بسیار مزدور وجود دارد؟
"چرا، اگر هیچ یاد به من می صحبت از وجود دارد، او به نرمی از او خواست
با لب خود را به لیزا، می تواند شما را دوست دارم کاملا و همچنین من می توانم در
تقویم زندگی من درخشان از آن
روز می تواند هر زمان که من در چهره ی عزیز شما نگاه کنید، و یا به صدای عزیز، دیدن و شنیدن
قهرمان نجیب من؟ این می تواند هرگز شده است که که شما ساخته شده
جدی، عزیزم؟ '
بدون جان، آن نبود، و هنوز هم کمتر بود، خانم Boffin، هر چند که من او را دوست دارم.
یک لحظه صبر کنید، و من با سخنرانی.
لحظه ای به من بده، چون من دوست دارم برای شادی گریه.
این خیلی خوشمزه است، جان عزیز، برای شادی گریه.
او در گردن او، و، هنوز هم چسبیده وجود دارد، کمی خندید وقتی که او گفت، "من
فکر می کنم من آماده هستم در حال حاضر سوم، جان. من آماده ام برای سوم، گفت: "جان،
"هر آنچه در آن است.
دنبال بلا: به اعتقاد من، جان، '،' است که فکر می کنید که به اعتقاد من -
فرزند عزیزم، گریه شوهرش پر زرق و برق، چه مقدار از باور!
است وجود ندارد؟ "گفت: بلا، با یکی دیگر از خنده.
"من چنین یک کمیت هرگز نمی دانستند! آن را مانند فعل در ورزش است.
اما من نمی تونم با کمتر باور.
من دوباره امتحان کنید. به اعتقاد من، عزیز جان، که شما بر این باورند که
من معتقدم که ما باید پول به همان اندازه که نیاز داریم، و این که ما برای هیچ چیز می خواهم.
این کاملا درست است، بلا.
اما اگر پول ما باید به هر وسیله داده شود خیلی نمی - اگر ما تا به حال به روی لئامت دادن
خودمان یک کمی خرید که ما می توانیم به استطاعت را در حال حاضر - شما هنوز هم
اعتماد به نفس در من که کاملا راضی، جان؟ '
"دقیقا همان اعتماد به نفس، روح من است. '' با تشکر از شما، عزیز جان، هزاران نفر بر
هزاران بار.
و من ممکن است آن را داده، بدون شک، با کمی متزلزل است که به شما خواهد بود
کاملا رضایت خود را جان؟ اما، بله، من می دانم که ممکن است.
برای دانستن اینکه من باید چنین است، چگونه همانا من می دانم که شما خواهد بود؛
که بسیار قوی تر و محکم تر و معقول تر و سخاوتمندانه تر از من
هستم.
صدا در نیاوردن! گفت: شوهر او، "من نباید از شنیدن این که.
شما همه کار غلط است، هر چند در غیر این صورت به عنوان حق می تواند.
و حالا من به یک قطعه کوچک از اخبار به ارمغان آورد، جانم، که من ممکن است گفت:
در شب قبل از آن.
من دلیل قوی برای اطمینان باور که ما باید در
دریافت درآمد کمتری از درآمد فعلی ما.
او ممکن است نشان داده شده است خودش بیشتر علاقه مند به هوش است، اما او تا به حال
بازگشت به تحقیق و تفحص از دکمه کت که توجه خود را چند درگیر کرده بود
ساعت قبل از آن و به ندرت به نظر می رسید توجه او گفت.
و در حال حاضر ما در گذشته به پایین از آن کردم، گریه شوهرش او را به سرعت بیرون رفتند،
و این چیزی است که شما جدی است؟
نه عزیز، گفت: بلا، پیچش را فشار دهید و تکان دادن سرش، آن بود نیست.
پس چرا، خداوند برکت این زن کمی از من، there'sa چهارم! بانگ زد: "جان.
گفت: بلا: این نگران من، و من هم در مرحله دوم، با اشغال
را فشار دهید، اما آن را کاملا از نوع دیگری از جدی بود - یک نوع بسیار عمیق تر و ساکت تر
جدی - که من جان عزیز صحبت کرد.
همانطور که او چهره خود را به لیزا خم شده، او لیزا مطرح شده به آن، و کم کم به او گذاشته
دست بر چشمان او، و نگهداری آن وجود دارد.
آیا شما به یاد داشته باشید، جان، در روزی که ما ازدواج کرده بودند، صحبت کردن پا از کشتی هایی که
ممکن است به سوی ما سفر از دریاهای ناشناخته؟
کاملا، عزیزم!
"من فکر می کنم ... در میان آنها یک کشتی بر اقیانوس ... آوردن وجود دارد ... به شما و
من ... کوچک عزیزم، جان.