Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل X DICKON
خورشید را برای نزدیک به یک هفته در باغ مخفی تاباند.
باغ مخفی بود چه ماری آن را به نام او به آن فکر می کرد.
او دوست نام ، و او دوست داشت هنوز هم بیشتر احساس که وقتی زیبا آن
دیواره های قدیمی ، او را در هیچ کس می دانست که در آن او بسته شود.
تقریبا شبیه از جهان را در برخی از مکان پری بسته به نظر می رسید.
چند کتاب او را خوانده بود و دوست پری ، داستان کتاب شده بود ، و او را خوانده بود
باغ مخفی در برخی از این داستان ها.
گاهی اوقات مردم رفت و در خواب آنها را برای صد سال ، که او تا به حال فکر باید
نه احمق.
او تا به حال به هیچ وجه قصد رفتن به خواب ، و ، در واقع ، او تبدیل شدن گسترده تر بیدار
هر روز که در Misselthwaite گذشت.
او شروع به به درب و او دیگر متنفر باد ، اما
لذت می برد آن را. او می تواند سریعتر و طولانی تر ، اجرا و او
می تواند جست و خیز بیش از صد.
لامپ در باغ مخفی باید بسیار شگفت زده شده است.
چنین مکان خوبی روشن در دور آنها ساخته شده بودند که آنها تا به حال تمام فضای تنفس آنها
می خواستند ، و واقعا اگر معشوقه مری آن شناخته شده بود ، آنها شروع به تحت اخمهات را باز کن
زمین تاریک و کار فوق العاده.
خورشید می توانست آنها را دریافت کنید و آنها را گرم ، و زمانی که باران آمد پایین آن می تواند برسد
آنها را در یک بار ، به طوری که آنها شروع به احساس بسیار زنده است.
مری شخص کمی عجیب و غریب ، مصمم بود ، و در حال حاضر او به حال چیز جالبی می شود
تعیین مورد ، او را بسیار جذب شده ، در واقع.
او کار می کرد و حفر و کشیده علف های هرز به طور پیوسته ، تنها تر شدن صفحه
کار او در هر ساعت به جای خسته کننده از آن است.
به او مانند مرتب کردن بر اساس جذاب بازی به نظر می رسید.
او در بر داشت بسیاری از نقاط جوانه رنگ سبز روشن از او تا به حال همیشه به امید
پیدا کنید.
آنها به نظر می رسید به شروع در همه جا و هر روز او مطمئن بود که او در بر داشت کوچک
های جدید ، برخی آنقدر کوچک است که آنها به سختی بالای زمین peeped.
بسیاری که او به یاد آنچه مارتا به حال در مورد snowdrops "گفت وجود دارد
هزاران "و در مورد لامپ های گسترش و ساخت های جدید.
این را به خود چپ به مدت ده سال و شاید آنها ، مانند پخش شده بودند
snowdrops ، به هزاران. او تعجب چه مدت آن را قبل از می شود
آنها نشان داد که آنها گل شد.
گاهی اوقات او را متوقف حفر در باغ نگاه کنید و سعی کنید تصور آنچه آن را
مثل زمانی که آن را با هزاران نفر از چیزهای دوست داشتنی در شکوفه پوشیده شده بود.
در طی این هفته از آفتاب ، او با بن Weatherstaff صمیمی تر شد.
او شگفت زده او را چندین بار با ظاهری را برای شروع کردن در کنار او به عنوان اگر او بر خاست
از زمین است.
حقیقت این بود که او نگران بود که او را انتخاب کنید تا ابزار خود را و برود اگر او
دید او آینده ، بنابراین او همیشه به سوی او را به سکوت ، که ممکن است ، راه می رفت.
اما ، در واقع ، او به او اعتراض نه به عنوان به شدت او در ابتدا بود.
شاید او بوده است مخفیانه و نه با تمایل آشکار او را برای شرکت سالمندان خود flattered.
سپس ، نیز ، او بود مدنی نسبت به او شده بود.
او نمی دانست که زمانی که وی برای اولین بار او را دیدم او را به او صحبت کرد او می توانست صحبت
به یک بومی ، و به حال شناخته شده نیست که یک صلیب مرد ، محکم یورکشایر نبود
عادت به سلام به استادان خود ، و صرفا توسط آنها را امر به انجام کارهایی است.
"Tha'rt مانند رابین TH' ، "او را به صبح یکی از خود گفت : زمانی که او بلند سر خود را و دیدم او
توسط او ایستاده است.
"من هرگز نمی داند زمانی که من باید به تو و یا ببینید که tha'll طرف از."
او دوستان با من در حال حاضر ، گفت : "ماری. که مانند او ، جامعی : "بن
Weatherstaff.
"Makin' TH 'عامیانه زنان تنها برای غرور از تلون مزاج'.
چیزی در او نمی توانست انجام TH خاطر درجه showin 'خاموش' flirtin خود وجود دارد دم
پر.
او به عنوان "افتخار به عنوان یک تخم مرغ کامل کامل O' O گوشت است. "
او بسیار به ندرت صحبت بسیار است و گاهی اوقات حتی نمی پاسخ به سوالات مریم به جز
خر خر کردن ، اما امروز صبح به او گفت : بیش از حد معمول است.
او ایستاد و یک بوت hobnailed در بالای بیل زدن او استراحت در حالی که او نگاه او
بیش از. چه مدت است 'THA شده اینجا؟" او ***
خارج.
"من فکر می کنم آن را حدود یک ماه است ،" او جواب داد. "beginnin THA به انجام Misselthwaite
اعتباری ، "او گفت. "کمی Tha'sa fatter از THA THA" بود
نه کاملا تا yeller.
THA 'شبیه یک کلاغ جوان plucked THA" برای اولین بار به این باغ آمده است.
فکر می کند من به خودم من چشم در زشت هرگز ، sourer به سازمان ملل متحد با آن روبرو جوان '."
مری بیهوده بود و او تا به حال بسیاری از هرگز فکر نمی کردم او به نظر می رسد او
تا حد زیادی مختل شده است. او گفت : "من می دانم من fatter ،.
"جوراب ساق بلند من در حال گرفتن سخت تر است.
آنها استفاده می شود را به چین و چروک است. رابین ، بن Weatherstaff وجود دارد. "
در واقع وجود دارد ، رابین ، و او فکر او نگاه بهتر از همیشه است.
نیم تنه یا ژیلت قرمز او به عنوان به عنوان ساتن براق بود و او با flirted بالها و دم خود را و
کج سر خود و hopped با همه انواع زینت های پر جنب و جوش.
او مصمم به بن Weatherstaff او را تحسین به نظر می رسید.
اما بن تبادل نظر شد. "رای مثبت ، هنر THA' وجود دارد! "او گفت.
"THA' می تواند قرار داده تا با من برای کمی گاهی اوقات هنگامی که THA کردم هیچ کس بهتر.
THA را reddenin 'تا نیم تنه یا ژیلت تو شده پر تو polishin" در این دو هفته.
من می دانم چه THA تا.
THA را courtin برخی از خانم جوان با حروف درشت در جایی tellin 'تو نهفته است به او در مورد
بهترین bein 'امین' خروس رابین در Missel مور 'آماده برای مبارزه با تمام امین' استراحت 'EM است."
"آه! به دنبال او بانگ زد : "ماری.
رابین آشکارا در خلق و خوی جذاب ، جسورانه بود.
او hopped نزدیک و نزدیکتر و نگاه بن Weatherstaff بیشتر و بیشتر engagingly.
او را به نزدیکترین بوش کشمش بیدانه پرواز کرد و سر خود را کج و یک آهنگ کوچک را خواند
حق در او.
"THA ، فکر می کند tha'll doin' است که بیش از من ، گفت : "بن ، چین و چروک چهره اش در
چنین است که مری احساس او در تلاش بود به نگاه خوشحال.
"THA فکر می کند هیچ کس می تواند ایستادگی کردن در برابر تو -- که از آنچه در THA" فکر می کند. "
رابین بالهای خود -- مری به ندرت می تواند باور چشم او.
او پرواز تا دسته بیل زدن بن Weatherstaff و در alighted
بالای آن است. سپس چهره پیر مرد خود را چین و چروک
به آرامی به بیان جدید.
او ایستاده هنوز به عنوان اگر او ترس تنفس -- اگر او نمی توانست هم زده
برای جهان ، مبادا رابین خود را دور باید شروع می شود.
او کاملا آهسته صحبت کرد.
"خوب ، من danged!" او گفت : به عنوان آرام اگر او بودند گفت چیزی کاملا متفاوت است.
"THA" نمی داند چگونه در اختتامیه جشنواره صنعت چاپ -- THA 'می کند!
عادلانه عجیب و غریب THA ، THA را تا knowin.
و او بدون تکان دهنده ایستاد -- تقریبا بدون رسم نفس خود -- تا رابین
داد یکی دیگر از لاس زدن به بال خود پرواز کرد و دور.
سپس او ایستاده نگاه دسته بیل زدن که اگر ممکن است وجود داشته سحر و جادو در آن است ، و
سپس او شروع به حفاری دوباره و هیچ چیز را برای چند دقیقه گفت :.
اما از آنجا که او شکستن را به پوزخند آرام نگه داشته در حال حاضر و پس از آن ، مری ترس به
صحبت به او. "شما باغ را آن گونه که مایلید تغییر دهید؟" او پرسید.
"نه. من bachelder 'تسلیم با مارتین در دروازه TH'. "
: "اگر شما بود ، گفت :" مریم "چه می خواهید کاشت؟"
Cabbages 'taters' 'پیاز است."
"اما اگر شما می خواهید را به باغ گل" ، پافشاری مری ، "چه می خواهید
؟ کارخانه "لامپ چیز شیرین smellin' -- اما
بیشتر گل رز است. "
چهره مریم روشن. "آیا شما دوست گل سرخ؟" او گفت.
بن Weatherstaff ریشه علف هرز و انداخت آن را کنار قبل از او پاسخ داد.
"خب ، بله ، من.
من که توسط یک بانوی جوان من باغبان به آموخته شده است.
او بسیاری را در یک محل او علاقه مند بود ، "او را دوست' EM مانند آنها کودکان بود --
یا robins.
من خم او را بر سر 'بوسه' EM دیده می شود. "او کشیده میشوند یکی دیگر از علف هرز و scowled در
آن. بودند که به اندازه ده ساله پیش. "
«او کجاست؟ پرسید :" ماری ، بسیار علاقه مند است.
"بهشت" او جواب داد ، و سوار با بیل برگرداندن او به عمق خاک ، "cording به آنچه که
کشیش بخش می گوید. "
: «چه اتفاقی افتاد به گل سرخ؟ مری پرسید : دوباره ، بیشتر علاقه مند نسبت به
تا کنون. "آنها به حال خودشان رها شده است."
ماری بود بسیار هیجان زده شدن.
"آیا آنها کاملا می میرند؟ آیا گل رز کاملا زمانی که آنها را به سمت چپ می میرند
خود را؟ "او جرأت.
"خب ، من می خواهم به مانند' EM -- "من او را دوست -- که او دوست داشت" EM ، "بن Weatherstaff
بستری اکراه.
"یک یا دو بار در سال ، من می خواهم یک کار در' EM بیت -- آلو "EM حفاری در مورد هفتم
ریشه. آنها را اجرا وحشی ، اما آنها در خاک غنی بود ،
بنابراین برخی از 'EM زندگی می کردند."
"هنگامی که آنها هیچ برگ و نگاه خاکستری و قهوه ای و خشک ، چگونه می تواند به شما بگوید که آیا
آنها زنده یا مرده؟ "نپرسید مری.
"صبر کن تا هفتم' بهار می شود 'EM -- صبر کنید تا یکشنبه درخشد TH' TH 'باران و Th'
باران می افتد بر روی 'آفتاب' پنجمین سپس tha'll پیدا کردن. "
"چگونه -- چگونه" گریه مری ، فراموش کردن مراقب باشید.
"نگاه در امتداد" ترکه "پنجمین شاخه' اگر THA دیدن کمی از یک توده قهوه ای تورم
در اینجا "وجود دارد ، آن را تماشا پس از باران گرم TH' 'را ببینید چه اتفاقی می افتد."
او به طور ناگهانی متوقف و جالب را در صورت مشتاق او نگاه کرد.
"چرا" مراقبت های بسیار در مورد رز 'THA این ترتیب ، همه ناگهانی؟" او خواستار است.
معشوقه مری احساس رشد صورت خود را قرمز.
او تقریبا ترسند به آنها پاسخ دهید. "من -- من می خواهم به بازی که -- که من آن را
باغ خود من ، "او stammered. "من -- هیچ چیز برای من برای انجام وجود دارد.
من چیزی ندارم -- و هیچ کس "
"خب ، بن Weatherstaff گفت : به آرامی ، به عنوان او را تماشا" که درست است.
THA است. "
او آن را در چنین راه عجیب و غریب که مری تعجب گفت : اگر او در واقع یک عرض پوزش کوچک
برای او.
او هرگز احساس متاسفم برای خودش ، او فقط احساس خسته و متقابل بود ، چرا که او
دوست نداشتند مردم و چیزهای بسیار. اما در حال حاضر جهان به نظر می رسید در حال تغییر و
گرفتن بهتر است.
اگر هیچ کس در مورد باغ مخفی یافت ، او باید خودش را همیشه لذت ببرید.
او با او برای ده یا پانزده دقیقه بیشتر آن جا ماند و او را به عنوان بسیاری از خواسته
او جرأت.
او هر یک از آنها را در عجیب و غریب خود را راه grunting پاسخ داد و او واقعا به نظر نمی رسد
عبور و انتخاب نشده تا با بیل برگرداندن او و او را ترک.
او گفت چیزی در مورد گل سرخ فقط به عنوان او که قرار بود دور و آن او را از یادآوری
او تا به حال یکی گفت که او علاقه مند شده بود. "آیا شما بروید و ببینید که آن گل سرخ دیگر در حال حاضر؟"
او پرسید :
"این سال است. rheumatics من من بیش از حد در هفتم سفت ساخته شده است '
مفاصل می شود. "
او آن را در صدای گله مند خود را گفت ، و کاملا به طور ناگهانی پس از آن او به نظر می رسید با عصبانی
او ، هر چند او به همین دلیل او باید نمی بینم. "حالا در اینجا نگاه کنید!" او گفت : به شدت.
"آیا" THA پرسش های بسیاری نیست.
'بدترین دختر بازی کردن برای askin Tha'rt TH سوالات من همیشه می آیند متقابل است.
تو رفته تو بازی. من حرف برای امروز انجام می شود. "
و او گفت : crossly که او می دانست حداقل استفاده برای دور ماندن وجود ندارد
یکی دیگر از دقیقه.
او رفت پرش به آرامی پایین پیاده روی خارج ، فکر به او و گفت : به
خودش را که ، عجیب و غریب آن را به عنوان بود ، در اینجا شخص دیگری آنها او به رغم دوست
crossness او.
او دوست قدیمی بن Weatherstaff. بله ، او مانند او انجام داد.
او همیشه می خواست سعی کنید او را به او صحبت.
همچنین او شروع به این باور است که او می دانست همه چیز را در جهان در مورد گل.
پیاده روی لورل - hedged که منحنی دور باغ مخفی و به پایان رسید در یک دروازه وجود دارد
که باز به یک چوب در پارک.
او فکر او دور می لغزش این راه برود و نگاه به چوب و ببینید که اگر وجود دارد
هر خرگوش رقص در مورد بودند.
پرش او لذت می برد بسیار زیاد و هنگامی که او به دروازه کوچک رسید او آن را باز کرد
و از طریق رفت چرا که او شنیده پایین ، صدای سوت عجیب و غریب و می خواستم برای پیدا کردن
از آنچه در آن بود.
این یک نکته بسیار عجیب بود در واقع. او کاملا گرفتار نفس خود را به عنوان او را متوقف
در نگاه به آن.
پسری زیر یک درخت نشسته بود ، با پشت خود را در برابر آن ، بازی در چوبی خشن
لوله. او پسر خنده دار به دنبال حدود دوازده بود.
او نگاه بسیار تمیز و بینی خود تبدیل شده و گونه خود را به عنوان قرمز به عنوان خشخاش بودند و
هرگز معشوقه مری دور چنین و چنین چشم آبی در صورت هر گونه پسر را دیده است.
و بر روی تنه درخت او مخالف تکیه ، یک سنجاب قهوه ای چسبیده بود و
تماشای رشد او ، و از پشت بوش در این نزدیکی هست قرقاول خروس ظرافت کشش بود
گردن خود را به جوانه زدن ، و کاملا در نزدیکی او
شدند دو خرگوش نشسته و خرناس با بینی لرزش -- و در واقع آن
به نظر می رسد که اگر همه آنها نقاشی نزدیک او را تماشا و گوش دادن به کم عجیب و غریب بودند
کمی لوله خود به نظر می رسید ، به ایجاد تماس بگیرید.
هنگامی که او را دیدم ماری به او برگزار شد تا دست خود را و او را در یک صدای تقریبا به عنوان به عنوان کم صحبت کرد
و نه مانند لوله کشی خود را. "آیا حرکت THA" ، "او گفت.
"می خواهم EM پرواز'. "
مری باقی مانده حرکت است. او بازی لوله خود را متوقف و شروع به
برخاستن از زمین.
او نقل مکان کرد تا به آرامی است که از آن تقریبا غیرممکن به نظر می رسید هر چند او به عنوان حرکت در همه ، اما در
تاریخ و زمان آخرین او بر پاهای خود ایستادند و پس از آن سنجاب را به بالا و به scampered
شاخه های درخت خود را ، قرقاول به عقب بازگرداند
سر و خرگوش بر روی چهار دست و پا کاهش یافته و شروع به هاپ دور ، هر چند نه در
همه آنها وحشت زده است. پسر گفت : "من Dickon ،.
"من می دانم tha'rt خانم مری است."
سپس مری متوجه شد که به نحوی او در ابتدا شناخته شده بود که او Dickon بود.
چه کس دیگری می توانست جذاب خرگوش و قرقاول بومی به عنوان مارهای افسون ، شده است
در هند؟
او گسترده ای ، قرمز ، انحنا دهان و لبخند خود را گسترش بیش از همه چهره اش.
بلند شدم آهسته ، "او توضیح داد :" چرا که اگر THA 'باعث می شود یک حرکت سریع آن را startles' EM.
بدن به عنوان به حرکت ملایم صحبت کم وقتی همه چیز وحشی است. "
او به او صحبت نمی کنم که اگر آنها به حال یکدیگر دیده می شود پیش از این هرگز ، اما اگر او به عنوان
می دانست او را به خوبی.
مری می دانستم هیچ چیزی در مورد پسران و او را به او صحبت کرد stiffly کمی به دلیل او احساس
خجالتی و نه. "آیا شما نامه مارتا؟" او پرسید.
او راننده سرشونو تکون دادن فرفری او ، سر به رنگ زنگ.
"به همین دلیل من می آیند." او stooped انتخاب کنید تا به چیزی که تا به حال
دروغ گفتن بر روی زمین در کنار او در زمانی که او لوله کشی است.
من امین 'ابزار باغبانی.
There'sa بیل زدن کمی با چنگک جمع کردن چنگال کج بیل زدن '.
EH! آنها خوب UNS است. ماله There'sa ، بیش از حد.
'امین' زن در مغازه TH 'انداخت در بسته O' کشت خشخاش سفید "یک O' آبی گل زبان درقفا
زمانی که خریدم دانه های دیگر TH '." "دانه را به شما نشان دهد به من؟"
مری گفت.
او خواست او می تواند صحبت او. سخنرانی او بسیار سریع و آسان است.
این صدا به عنوان اگر او را دوست شد و کم ترس او را او را دوست ندارد ،
هر چند او تنها یک پسر اهل شمال افریقا مشترک ، در لباس های وصله و با چهره خنده دار و
خشن ، سر زنگ زده قرمز.
همانطور که آمد او را به او نزدیکتر به او متوجه شده است که عطر و بوی تازه پاک خلنگ زار وجود دارد
و علف و برگ در مورد او ، تقریبا به عنوان اگر او از آنها ساخته شد.
او آن را دوست بسیار است و هنگامی که او را به صورت خنده دار خود را با قرمز شدن گونه ها نگاه کرد و
دور چشم های آبی او فراموش کرده که او تا به حال احساس خجالتی.
او گفت : "اجازه بدهید ما نشستن بر روی این وارد شوید و نگاهی به آنها ،".
آنها نشست و او در زمان دست و پا چلفتی کمی قهوه ای بسته بندی کاغذ از جیب کتش.
او پذیری رشته و در داخل شد که تا کنون بسیاری از neater و بسته های کوچکتر وجود دارد
با یک عکس از یک گل در هر یک از. "خشخاش" اسپرک "O There'sa زیادی ،
او گفت.
"شیرین ترین smellin هفتم اسپرک چیزی به عنوان رشد می کند ، آن را خواهید رشد هر کجا که شما به سایر نظرسنجی
آن ، همان خشخاش خواهد شد. آنها as'll آمده تا شکوفه اگر شما فقط
سوت به بهترین از همه 'EM ، آنها را هفتم را."
او را متوقف و سر خود را به سرعت تبدیل ، خشخاش cheeked چهره اش نور است.
"از کجا که رابین به عنوان" callin ما؟ "او گفت.
زق زق کردن آمد از ضخامت هالی بوش ، با توت های قرمز مایل به زرد روشن ، و مری
او می دانست که بود. "آیا واقعا ما تماس؟" او پرسید.
"رای مثبت ، گفت :" Dickon ، اگر آن را به عنوان طبیعی ترین چیز در جهان بود ، "او" callin
برخی از یکی از همین سال او با. این همان sayin '' من اینجا هستم.
به من نگاه کن.
من می خواهد کمی از چت گفت که "او در دولت بوش وجود دارد.
کسی است؟ "" بن Weatherstaff ، اما من به او فکر می کنم
می داند من کمی ، پاسخ داد : "ماری.
"رای مثبت ، او را به تو می داند ،" Dickon در صدای پایین خود گفت دوباره.
"او تو را دوست دارد. او تو را در زمان در.
او به من همه چیز در مورد تو در یک دقیقه را بگویید. "
او منتقل شد کاملا نزدیک به بوش با جنبش آهسته مری قبل از متوجه بود ، و
سپس او صدای تقریبا شبیه توییتر خود رابین است.
رابین چند ثانیه گوش ، بدقت و پس از آن پاسخ کاملا به عنوان اگر او بودند
پاسخ به یک سوال است. "رای مثبت ، شما he'sa دوست O' ، "chuckled
Dickon.
"آیا شما فکر می کنم او؟" گریه مری مشتاقانه. او به دانستن می خواهم.
"آیا شما فکر می کنید او واقعا مرا دوست دارد؟" "او خواهد آمد نزدیک تو اگر او نبود ،
پاسخ Dickon.
"پرندگان choosers نادر' رابین می تواند بدن بدتر از یک مرد استهزاء کردن است.
ببینید ، او ساخت تا هم اکنون به تو. 'می تواند THA نه دیدن یک اختتامیه جشنواره صنعت چاپ؟ او sayin'. "
و واقعا به نظر می رسید که اگر آن را باید درست باشد.
او تا اریب و twittered و کج او بر روی بوش خود را hopped.
"آیا شما را در درک پرندگان همه چیز را می گویند؟ گفت :" ماری.
پوزخند Dickon گسترش تا زمانی که همه گسترده ، دهان قرمز ، انحنا به نظر می رسید ، و او در اثر مالش او
سر خشن. "من فکر می کنم من ، و فکر می کنند من انجام می دهم ،" او
"من اهل شمال افریقا در TH' با 'EM تا زمانی زندگی می کردند. من تماشا 'EM شکستن پوسته بیرون می آیند
'واقعی' یادگیری برای پرواز 'شروع به آواز خواندن ، تا من فکر می کنم من یکی از' EM.
گاهی اوقات من فکر می کنم پرنده p'raps هستم ، یا روباه ، خرگوش ، سنجاب ، و یا حتی یک
سوسک ، و "من آن را نمی دانم." خندید و آمد به ورود به سیستم
شروع به صحبت در مورد دانه های گل دوباره.
او را گفت آنچه آنها دوست دارند از آنها گل شد نگاه او به او گفت که چگونه به بوته
آنها ، و تماشای آنها را ، و غذا و آب آنها را.
"اینجا را ببینید ، او گفت : به طور ناگهانی ، چرخش دور به او نگاه کنید.
"من آنها را برای خودم از تو کاشت. باغ THA '؟"
دست های نازک مری چنگ هر یک از آنها روی پای خود دراز.
او نمی دانست که چه می گویند ، بنابراین برای کل یک دقیقه به او گفت : هیچ چیز.
او از این هرگز تا به حال فکر است.
او احساس بدبختی می کنم. و او احساس کردند که اگر او قرمز و سپس رفت
کمرنگ می باشند. "است THA O بیت' باغ ، تا به تن نیست؟ "
Dickon گفت.
این درست است که او قرمز و سپس کم رنگ کرده بود.
Dickon دیدم آن را انجام او را ، و او هنوز هم گفت : هیچ چیز ، او شروع به متعجب و متحیر می شود.
"آیا آنها نمی تو کمی به من بدهید؟" او پرسید.
"" THA کردم هر رتبهدهی نشده است؟ "او برگزار شد دست او را تنگ تر و تبدیل او
چشم ها به سمت او. "من هر چیزی در مورد پسران نمی دانم ،« او
گفت : به آرامی.
آیا می توانید نگه داشتن یک راز ، اگر من به شما گفته یکی؟
اتمام حجت راز بزرگ. من نمی دانم آنچه که من باید انجام دهید اگر به هر کدام
در بر داشت آن را.
من معتقدم که باید مرد! "او گفت که این آخرین جمله کاملا سرسخت.
Dickon نگاه متعجب و متحیر تر از همیشه و حتی دست خود را بر سر خشن خود مالیده
دوباره ، اما او پاسخ داد : بسیار خوب humoredly.
او گفت : "من اسرار همه پنجمین keepin زمان".
"اگر من می توانم اسرار را از' بیابان دیگر ، اسرار در مورد روباه 'TH توله ،' پرندگان 'نگه نمی
لانه ها ، سوراخ "چیزهای وحشی' ، می خواهم وجود دارد بی ارزش امن در اهل شمال افریقا TH '.
اری ، من می توانم نگه داشتن اسرار است. "
معشوقه مری معنی نیست برای قرار دادن دست خود را و کلاچ آستین خود را اما او این کار را کرد.
"من به سرقت رفته یک باغ او گفت :" بسیار سریع است. "این مال من است.
کسی نیست.
هیچ کس آن را می خواهد ، هیچ کس مراقبت آن ، هیچ کس تا کنون به آن می رود.
شاید همه چیز مرده است در آن در حال حاضر است. من نمی دانم. "
او شروع به احساس گرم و به خلاف او تا به حال در زندگی خود را به حال احساس.
من اهمیتی نمی دهند ، من اهمیتی نمی دهند! هیچ کس حق آن را از من
زمانی که من در مورد آن مراقبت و این کار را نکنند.
آنها اجازه آن مرد ، همه بسته به خودی خود ، "او به پایان رسید شور و حرارت ، و او
سلاح خود را بر چهره اش انداخت و پشت سر هم کمی گریه فقیر معشوقه مری.
چشمان آبی کنجکاو Dickon رشد گرد و گرد است.
EH - hh را قرار بده! "او گفت ، رسم تعجب خود را به آرامی ، و راه او آن را به معنای
هر دو تعجب و همدردی.
مری گفت : "من هیچ ربطی به". "هیچ چیز به من تعلق دارد.
که من پیدا کردم خودم و من به خودم کردم. من فقط درست مثل رابین بود ، و آنها
آن را از رابین را ندارد. "
"از کجا است؟" Dickon در صدا کاهش یافته پرسید.
معشوقه مری از ورود به سیستم در یک بار. او می دانست او بر خلاف احساس دوباره است ، و
معاند ، و او مراقبت نه در همه.
او متکبر و هند ، و در عین حال گرم و پر غصه است.
او گفت : "با من بیایید و من شما را نشان می دهد ،". او به رهبری مسیر لورل دور او و
پیاده روی که در آن پیچک رشد نسبتا ضخیم است.
Dickon او را با عجیب و غریب ، تقریبا دلسوزی نسبت ، نگاه در چهره اش دنبال می شود.
او احساس که اگر او منجر شد در لانه برخی از پرندگان عجیب و غریب نگاه کنید و باید حرکت
ملایم.
هنگامی که او به دیوار پا و بلند پیچک حلق آویز او آغاز شده است.
یک درب وجود دارد و مری آن را به آرامی باز تحت فشار قرار دادند و آنها را در با هم به تصویب رساند ، و پس از آن
مری ایستاده بود و دور دست خود را ئی دست تکان دادند.
او گفت : "این".
اتمام حجت راز باغ ، و من تنها در جهان است که می خواهد آن را به زنده است. "
Dickon نگاه گرد و گرد در مورد آن ، و گرد و گرد دوباره.
"EH" او تقریبا به زمزمه ، "آن ، محل زیبا و عجیب و غریب!
مثل این که اگر بدن در خواب است. "