Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 14
هدف از قوی
خادم وظیفه ستون از زمین بالاتر از جان هارمون تمام شب طولانی، منجر به
خواب به نظر برسد، اما Rokesmith تا به حال برخی از بقیه صبح روز شکسته، افزایش یافت و تقویت خود را در
هدف.
این بیش از همه در حال حاضر است.
بی صدا و نامرئی، ارواح، هیچ روح و آقای صلح خانم Boffin را مشکل
باید کمی در حالی که دیگر در حالت وجود که از آن را به حال
رفتگان، و پس از آن باید برای همیشه متوقف امد و شد زیاد صحنه های که در آن هیچ جایی.
او بیش از آن رفت دوباره.
او را به وضعیتی که در آن او خود را، به عنوان یک مرد ساقط بسیاری را به منقضی
بسیاری از شرایط، بدون درک قدرت تجمع جداگانه خود را
شرایط.
هنگامی که در بی اعتمادی دوران کودکی رنجور و عمل بد تولید شده
هرگز هنوز به خوبی در درون دانش خود را پس از آن - از پدرش و ثروت پدرش
در همه در درون نفوذ خود، او تصور
این ایده از فریب اول او، آن را بی ضرر به معنای آن بود که طول بکشد، اما
چند ساعت یا چند روز، آن را در آن شامل تنها دختر به طوری capriciously بر مجبور
او و بر آنها او بنابراین capriciously بود
اجباری، و صادقانه به خوبی نسبت به او به معنای.
، اگر او ناراضی خود را در چشم انداز که ازدواج کرده بود (از طریق او
قلب میل به مرد دیگری و یا به هر علت دیگر)، او به طور جدی می گفت:
این یکی دیگر از استفاده از حق منحرف قدیمی پول بدبختی گیری است.
من به شما اجازه آن را به من و حفظ تنها خواهر من و دوستان.
هنگامی که دایره زنگی که به او افتاد پیشی گرفته قصد خود را که او
متوجه شد خود را توسط مقامات پلیس بر دیوارهای لندن مرده placarded
او confusedly را قبول کمک های که سقوط کرد
بر او، بدون در نظر گرفتن بصورتی پایدار و محکم آن را باید به نظر می رسد برای رفع Boffins خود را در
الحاق به ثروت.
وقتی که او آنها را دیدم، و آنها را می دانستند و حتی از او بهتری زمینه بازرسی می تواند
پیدا کردن بدون نقص در آنها، خود را خواسته، و باید به زندگی خلع ید
مردم از این قبیل؟
خوب را در مقابل قرار دادن آنها را به آن اثبات سخت وجود دارد.
او از لب خود بلا را شنیده بود و زمانی که او در دم در بهره برداری در آن شب ایستادند
خود را مصرف مسافرخانه، که از ازدواج می توانست بر روی بخش مورد نظر خود را به طور کامل
مزدور.
او از آن زمان به بعد سعی کرده بود او، خود را در شخص ناشناخته و ایستگاه قرار است، و او نمی
تنها پیشرفت های او را رد اما تنفر آنها.
برای او شرم از خرید او را، و یا به سفلگی از مجازات او بود؟
با این حال، با آمدن به زندگی و پذیرش شرایط ارث، او باید انجام دهید
سابق، و او با آمدن به زندگی و رد آن، باید دومی را انجام دهد.
پیامد دیگر این است که او تا به حال پیش بینی هرگز، مفهوم بود
مرد بی گناه خود را در قتل قرار.
او انقباض کامل از متهم به دست آورد، و تعیین حق اشتباه، اما
به وضوح اشتباه می توانست هرگز انجام شده است اگر او یک فریب برنامه ریزی شده است.
سپس، هر ناراحتی یا پریشانی از ذهن فریب او را هزینه، آن دلیر بود
repentantly به پذیرش را از جمله عواقب آن، و هیچ شکایت.
بنابراین Rokesmith جان در صبح، و آن را به خاک سپرده شد جان هارمون fathoms هنوز بسیاری از
عمیق تر از او در شب به خاک سپرده شده بود.
بیرون رفتن زودتر از او به عادت شد، او کروب در خانه مواجه می شوند.
راه کروب برای یک فضای به خصوص راه او بود، و آنها با هم راه می رفت.
غیر ممکن است متوجه تغییر در ظاهر کروب.
کروب احساس بسیار آگاهانه از آن، و با فروتنی اظهار داشت:
"در حال حاضر از دختر بلا، آقای Rokesmith.
کلمات به وزیر امور خارجه از لذت سکته مغزی، برای او به یاد پنجاه
پوند، و او هنوز هم عاشق دختر.
بدون شک آن را بسیار ضعیف بود - همیشه بسیار ضعیف است، برخی از مقامات نگه - اما او
دوست داشتم دختر.
"من نمی دانم که آیا شما اتفاق می افتد به خواندن کتاب های بسیاری از سفر آفریقایی، آقای
Rokesmith گفت: RW من چند خوانده شده است.
خوب، می دانید، معمولا وجود دارد جورج کینگ، و یا یک پسر پادشاه، یا سامبو شاه، و یا
بیل شاه، گاو، و یا رم و یا ناخواسته، یا هر اسم ملوانان ممکن است رخ داده است
به او می دهد.
"کجا؟" خواسته Rokesmith. "در هر جایی آزاد باشید.
هر نقطه در آفریقا، منظورم این است.
خوبی در همه جا، من ممکن است بگویند، برای پادشاهان سیاه و سفید ارزان هستند - و من think' - گفت
RW، با هوا عذرخواهانه، «تند و زننده. "من خیلی از نظر شما، آقای Wilfer.
شما قرار بود به می گویند -
من که قرار بود برای گفتن، شاه به طور کلی در لباس پوشیدن و کلاه لندن تنها، و یا
جفت منچستر از پرانتز، یا 1 افسری، و یا کت یکنواخت با پاهای خود را
در آستین، و یا چیزی از این نوع.
این رو، گفت: وزیر امور خارجه.
مشاهده کروب شاد: '،' در اعتماد به نفس، من به شما اطمینان دهم، آقای Rokesmith
که زمانی که بیشتر از خانواده ام در خانه بودند و برای ارائه به یادآوری، من استفاده از
خودم فوق العاده را از آن شاه است.
شما هیچ نظری ندارم، به عنوان یک مرد مجرد، مشکل من در پوشیدن بیش از حال
یک مقاله خوب در یک زمان '' من به راحتی می توانید آن، باور آقای Wilfer.
من فقط آن را ذکر RW در گرمای قلب او گفت: "به عنوان یک اثبات
محبت مهربان، ظریف، و با ملاحظه دختر بلا.
اگر او کمی خراب شده بود، من نمی فکر کردم تا از آن بسیار زیاد، تحت
شرایط. اما نه، کمی نیست.
و او خیلی زیبا است!
من امیدوارم که شما با من در پیدا کردن او بسیار زیبا، آقای Rokesmith موافق هستید؟
"مطمئنا من. هر یک باید است.
"من امیدوارم که چنین است، گفت:" کروب.
"در واقع، من بدون شک از آن است. این یک پیشرفت بزرگ برای او در
زندگی، آقای Rokesmith. افتتاح بزرگ از چشم انداز خود را؟
دوشیزه Wilfer می تواند هیچ دوستی بهتر از آقا و خانم Boffin.
این غیر ممکن است! گفت: کروب احساس خشنودی کند. واقعا من شروع به فکر می کنم همه چیز خیلی
همچنین آنها.
اگر آقای جان هارمون زندگی می کرده اند - 'او بهتر است مرده است، گفت: وزیر امور خارجه است.
کروب، remonstrant کوچک می خواست: نه، من نمی خواهد تا آنجا که می گویند که،
در مقابل بسیار قاطع و تن unpitying، اما او ممکن است مناسب نیست بلا،
و یا بلا ممکن است او مناسب، و یا 50
چیزها، در حالی که در حال حاضر من امیدوارم که او می تواند برای خود را انتخاب کنید.
او - که شما با قرار دادن اعتماد به نفس در من از صحبت کردن در مورد این موضوع، شما بهانه
درخواست من - او - شاید - انتخاب، شک و تردید عمل وزیر امور خارجه است.
اوه عزیز! بازگشت RW
"خانم های جوان گاهی اوقات، Rokesmith اشاره کرد، بدون اشاره به انتخاب خود به را انتخاب کنید
پدران خود را در این مورد، آقای Rokesmith.
بین دختر بلا و من یک لیگ منظم و پیمان اعتماد به نفس وجود دارد.
این تنها روز دیگر به تصویب رسید.
، 'گفت: تصویب پیش باز می گردد - این بچه قشنگ، دادن کشش کمی در
lappels از کت خود و جیب شلوار خود را.
اوه نه، او را انتخاب کرده است.
برای اینکه مطمئن شوید، جوان جورج قم، در روزهایی که آقای جان هارمون -
که ای کاش نشده بود به دنیا آمد! گفت: وزیر امور خارجه، با پیشانی تیره.
RW در او را با تعجب نگاه کرد، به عنوان فکر او غیر قابل توصیف قرارداد بود
با وجود در برابر مرحوم فقیر، و ادامه داد: در روز، هنگامی که آقای جان هارمون
بود که به دنبال جوان، جورج قم
مطمئنا معلق در هوا در مورد بلا بود، بلا و اجازه او را شناور.
اما هرگز به طور جدی از فکر، و هنوز هم کمتر از همیشه به فکر
در حال حاضر.
برای بلا بلند پروازانه است آقای Rokesmith، و من فکر می کنم ممکن است پیش بینی بخت ازدواج خواهد شد.
این زمان، شما می بینید، او را شخص و اموال پیش از او
با هم، و قادر به انتخاب خود را با چشمان خود را باز خواهد بود.
این راه من است.
بسیار متاسفم به شرکت بخشی خیلی زود است. صبح به خیر، آقا!
وزیر امور خارجه به دنبال راه خود، و روحیه بسیار بالا این
گفتگو، و، رسیدن در عمارت Boffin در، بتی Higden انتظار
او.
من باید به شما مهربانی تشکر، آقا، گفت: "بتی، 'اگر من ممکن است با حروف درشت به عنوان یک
دو کلمه WI 'شما خواهد شد.
باید او را به عنوان بسیاری از کلمات که او دوست داشت، او به او گفت و او را به اتاق خود در زمان،
ساخته شده و به او بنشینید. '' تیس در مورد درهم و برهم، آقا، گفت: "بتی.
"و این که چگونه من خودم به اینجا می آیند.
مایل نیست او را به آنچه من برای گفتن به شما، من از آغاز از او در اوایل
و رفت. شما دارای انرژی فوق العاده، 'بازگشت
Rokesmith.
'شما به عنوان جوان هستم. بتی Higden به شدت سرش را تکان داد.
من قوی هستم برای من از زندگی، آقا، اما جوان نیست، تشکر می کنم به پروردگار!
"آیا شما خدا را شکر نمی جوان؟
"بله، آقا. اگر من جوان بودم، تمام آن را داشته باشند
رفته از طریق دوباره، و پایان راه خسته خاموش خواهد بود، آیا شما نمی بینید؟
اما من هرگز به ذهن؛ تیس در مورد درهم و برهم.
و آنچه در مورد او، بتی؟'' 'تیس فقط این آقا است.
می توان آن را از سر خود را توسط هر قدرت من استدلال اما آنچه که او می تواند انجام دهد
حق توسط خانم مهربان و نجیب زاده و کار خود را برای من، هر دو با هم.
در حال حاضر او نمی تواند.
خود را به بودن در راه را از arning یک زندگی خوب و گرفتن، او را
باید به من می دهد. خب، او نمی شود '.
Rokesmith او احترام می گذارم برای آن، گفت:.
آیا شما، آقا؟ من نمی دانم اما من خودم.
هنوز حق راه خود را داشته باشند به او اجازه نمیدهیم.
پس او را به من نمی دهد، من به او بدهد.
چگونه، بتی؟ '' من رفتن به دور از او.
با نگاه شگفت زده شده در صورت سرکش قدیمی و چشمان روشن، وزیر امور خارجه
تکرار، اجرای دور از او "بله، آقا، گفت:" بتی با یک اشاره.
و در اشاره و در مجموعه شرکت از دهان او بود، قدرت از هدف وجود دارد به
توان شک. بیا، بیا! "گفت: وزیر امور خارجه است.
"ما باید در این مورد صحبت کنید.
اجازه دهید زمان ما بیش از آن را در نظر بگیرید، و سعی کنید به معنای واقعی مورد و
البته، درست درجه می باشد. '
در حال حاضر، lookee اینجا، عزیز، 'بازگشت ساله بتی - خواست بهانه ای خود را برای
آشنا، اما از زمان از a'most عمر مادربزرگ خود را به دو.
در حال حاضر، lookee، در اینجا.
تیس 'زندگی فقیر و سخت است به خارج شدن از این کار که من انجام این کار در حال حاضر کردم،
و اما برای درهم و برهم من نمی دانم که من باید این همه مدت به آن برگزار شد.
اما فقط به ما در حفظ، این دو با هم.
حالا که من تنها هستم - حتی با جانی رفته - من دور می خواهم هر چه زودتر بر پای من باشد و خسته کننده
از خودم، از تاشو نشسته و تاشو آتش.
و من دلیلش را به تو بگویم.
deadness There'sa دزد بر من در آن زمان، که نوع زندگی آن را به نفع و من نمی
دوست دارم.
در حال حاضر، به نظر می رسد که جانی را در آغوش من - در حال حاضر، مادر خود را - در حال حاضر، مادر مادرش - در حال حاضر،
به نظر می رسد به فرزند خودم، دروغ گفتن یک بار دیگر در آغوش مادر خود من - من
numbed، تفکر و احساس، تا شروع کنم
از جای من، afeerd که من در حال رشد مانند مردم فقیر که آنها آجر
در اتحادیه های کارگری، که شما گاهی اوقات ممکن است هنگامی که به آنها اجازه دهید 'EM خارج از چهار دیوار به
در آفتاب گرم، خزنده کاملا در مورد خیابان ها می ترسم.
من یک دختر زیرک بود و همواره در بدن فعال شده است، همانطور که گفتم خانم شما، برای اولین بار
زمان همیشه چهره خوب خود را می بینم.
من هنوز هم می تواند 20 مایل را اگر من را به آن راه برود.
من دور خواهم به بهتر راه رفتن از numbed و دلتنگ کننده است.
خوب من منصفانه بافنده، و باعث می شود که بسیاری از چیزهای کوچک به فروش می رسانند.
وام از خانم و آقا را از بیست شیلینگ مناسب به سبد خرید
ثروت برای من خواهد بود.
Trudging به دور کشور و خسته از خودم، من باید deadness را خاموش نگه دارید،
و نان خود من کار خود من است. و آنچه بیشتر می تواند به من می خواهم؟
و این برنامه، گفت: وزیر امور خارجه، برای فرار؟
"من بهتر نمایش! deary من، من را بهتر نشان می دهد!
چرا، من می دانم که خیلی خوب، گفت: قدیمی بتی Higden، و شما به خوبی می دانیم که شما
خانم و آقا به من را مثل یک ملکه برای بقیه زندگی من، اگر چنین باشد
که ما می توانیم آن را به حق در میان ما به آن را داشته باشد.
ولی ما نمی توانیم آن را به حق در میان ما به آن را داشته باشد.
من خیریه زمان هرگز نشده است، و نه هر یکی متعلق به من است.
و دل کندن از خودم در واقع، و دل کندن از کودکان مرده من و رفته،
و دل کندن از کودکان مرده و رفته، به راه اندازی یک تناقض در حال حاضر در
تاریخ و زمان آخرین.
این ممکن است آمده باشد قابل توجیه و غیر قابل اجتناب در گذشته، وزیر امور خارجه به آرامی
، با فشار اندک بر روی کلمه اشاره کرد. من امیدوارم که آن را هرگز!
است که منظور من را به جرم بودن هر افتخار نیست، گفت: "موجودی های قدیمی
ساده، اما من می خواهم به یک قطعه مانند و مفید از خودم از طریق
مرگ من.
و تا مطمئن شوید، وزیر امور خارجه، به عنوان راحتی برای او، درهم و برهم مشتاقانه خواهد بود
مشتاقانه منتظر است تا فرصت خود را که به شما چیزی است که شما به او بوده است.
اعتماد او را که آقا! گفت: "بتی خوش.
فارسی اگرچه او تا به حال چیزی در مورد آن سریع باشد، برای من قدیمی
است.
اما من قوی بیش از حد، و سفر و آب و هوا به من صدمه هرگز!
در حال حاضر، خیلی مهربان برای من صحبت می کنند را به خانم و آقا خود را، و به اونا چه من بپرسید
دوستی خوب خود را برای من انجام دهید، و به همین دلیل آن را بپرسم.
وزیر احساس بود که هیچ gainsaying وجود دارد این شجاع خواست شده بود
قهرمان، و او در حال حاضر به خانم Boffin تعمیر و توصیه می شود او را به اجازه بتی
Higden دارند راه خود را، در تمام حوادث آن زمان است.
این امر می تواند بسیار رضایت بخش به قلب مهربانت را از من می دانم، او گفت: به منظور ارائه
برای او، اما ممکن است موظف به احترام به این روح مستقل است.
خانم Boffin بود اثبات در برابر مجموعه ای در نظر گرفتن قبل از او نیست.
او و شوهرش بیش از حد کار کرده بود، و ایمان ساده و افتخار خود را پاک آورده بود
خارج از dustheaps.
اگر آنها یک وظیفه به بتی Higden، بدهکار ضامن که وظیفه باید انجام شود.
اما، بتی، گفت: خانم Boffin، هنگامی که او به همراه جان Rokesmith پشت خود را به
اتاق، و بر او با نور چهره درخشنده اش میدرخشید، اعطا همه چیز،
فکر می کنم من نمی فرار.
'' Twould آمده آسان تر به درهم و برهم، خانم Higden گفت: تکان دادن سر خود را.
'' Twould آمده آسان تر برای من بیش از حد. اما تیس که شما لطفا. '
"هنگامی که شما بروید؟
در حال حاضر، پاسخ روشن و آماده بود. به روز، deary من، به فردا.
نگهدار شما، من به آن استفاده می شود. من می دانم بسیاری از نقاط کشور.
وقتی هیچ چیز دیگری بود که باید انجام شود، من در بسیاری از جلو باغ بازار کار
و در بسیاری از هاپ باغ بیش از حد. 'اگر رضایت من را به رفتن تو، بتی
که آقای Rokesmith فکر می کند من باید برای انجام این کار -
بتی او را با احترام سپاسگزار تشکر کرد. '- ما باید نزد شما از دست دادن نیست.
ما نمی باید به شما اجازه عبور از دانش ما.
ما باید همه چیز در مورد شما. می دانم
بله، deary من، اما نه از طریق نامه نگاری، به خاطر نامه نگاری - در واقع،
نوشتن ترین نوع بود بسیار نمی آمد تا چون من وقتی جوان بودم.
اما من خواهد بود پس وپیش.
بدون ترس از دست رفته فرصت دادن به خودم از نظر چهره شما در احیای.
علاوه بر این، گفت: با ایمان خوب منطقی، بتی، "من باید بدهی به پرداخت کردن، توسط
littles، و به طور طبیعی که مرا در آورد، اگر هیچ چیز دیگری خواهد بود.
باید آن را انجام داد؟ از و خانم Boffin، هنوز هم تمایلی وزیر خواست.
"من فکر می کنم باید آن را.
پس از بحث بیشتر به آن است که باید انجام شود مورد موافقت قرار گرفت، و خانم Boffin احضار
بلا به یادداشت خرید کمی وجود دارد که لازم به تنظیم بتی در
تجارت است.
گفت: "آیا شما برای من ترسو باشد، عزیز من، قلب دو اتشه، ناظر
صورت بلا: زمانی که صندلی من را با کار من، تمیز و شلوغ و تازه در
بازار کشور جای خود، من باید به نوبه خود
شش پنسی به عنوان مطمئن شوید که تا کنون به عنوان همسر یک کشاورز وجود دارد.
سوال عملی آقای وزیر این است که فرصت از دست زدن به زمان
توانایی های درهم و برهم است.
او را ساخته اند فوق العاده کابینه ساز، خانم Higden گفت، اگر شده بود، وجود دارد
پول به او را به آن است.
دیده بود او ابزار است که او را به ترمیم له کردن قرض گرفته بود، اداره کند به او، و یا به بد گویی کردن از
قطعه شکسته مبلمان با هم، به شیوه ای تعجب آور است.
همانطور که به ساخت اسباب بازی برای مراقبین، از هیچ چیز، او که در روز انجام داده بود.
و یک بار به عنوان بسیاری از دوازده نفر با هم در خط به neatness
او که با آن نصب شده قطعات شکسته ساز یک میمون خارجی است.
وزیر امور خارجه گفت: '،' که به خوبی.
این تجارت برای او پیدا.
جان هارمون که در زیر کوه به خاک سپرده شد در حال حاضر، وزیر امور خارجه، که همان مجموعه روز
خود را به پایان برساند امور خود را کرده اند و با او انجام می شود.
او کشید تا بیانیه های فراوان، به Riderhood سرکش امضا (دانستن او می تواند
گرفتن امضای خود به آن، و او دیگر و تماس بسیار کوتاه شب)، و
پس از آن در نظر گرفته به چه کسی باید سند را خواهد داد؟
به پسر Hexam است یا دختر؟ به سرعت حل و فصل، به دختر.
اما این امر می تواند امن تر برای جلوگیری از دیدن دختر به دلیل پسر ژولیوس دیده بود
Handford، و - او نمی تواند بیش از حد دقیق--وجود دارد که احتمالا ممکن است برخی از مقایسه
یادداشت ها بین پسر و دختر، که
بیدار slumbering سوء ظن، و منجر به عواقب.
"من حتی ممکن است او منعکس شده است، به عنوان من نگران توقیف
قتل خود!
بنابراین، بهترین را به ارسال آن به دختر تحت پوشش پست.
Riderhood دلپذیر برای پیدا کردن جایی که او زندگی انجام شده بود، و آن نبود
لازم است که آن را باید با حضور توسط یک کلمه توضیح.
تا کنون، راست.
اما، آنچه که او از دختر می دانست که از حسابهای خانم Boffin از چه مشتق شده
او از آقای نوعی درخت اقاقیا، که به نظر می رسید به شهرت، شیوه ای خود را شنیدم
در رابطه با یک داستان، و این داستان کاملا خود ساخته اند.
که به او علاقه مند، و او می خواهم به وسیله ای برای شناخت بیشتر - به عنوان،
به عنوان مثال، او موفق به دریافت کاغذ تبرئه، و که آن را به او راضی - توسط
باز کردن برخی از کانال های در دسترس نباشد مستقل
نوعی درخت اقاقیا: که به نیز ژولیوس Handford، بود که علنا برای آگهی دیده بود
ژولیوس Handford، و آنها از تمام مردان او، وزیر امور خارجه، بیشتر اجتناب شود.
اما با آنها دوره مشترک از چیزهایی که ممکن است من در حال حاضر چهره به چهره به ارمغان بیاورد.
هر روز در هفته و یا هر ساعت در روز.
در حال حاضر، در مورد برخی از ابزار به احتمال زیاد از باز کردن چنین یک کانال به بازیگران.
پسر، Hexam، آموزش و مدرسه بود.
وزیر امور خارجه آن را می دانستند، زیرا به نظر می رسد سهم خواهر خود را که در اختیار او باشد
بهترین قسمت از حساب نوعی درخت اقاقیا از خانواده.
این همکار جوان، درهم و برهم، ایستاده بود نیاز به بعضی از دستورالعمل ها است.
اگر او، وزیر امور خارجه، مشغول است که مدرسه به آن انتقال به او،
کانال ممکن است باز شود.
نکته بعدی این بود، خانم Boffin دانستن نام مدرسه؟
نه، اما او می دانست که در آن مدرسه بود. کاملا به اندازه کافی.
بی درنگ وزیر امور خارجه در نامه ای به استاد آن مدرسه، و شب
برادلی سنگ مزار پاسخ داد: در فرد است.
وزیر امور خارجه اظهار داشت به مدرسه که چگونه جسم بود، به ارسال به او
آموزش گاه به گاه غروب، برخی از جوانان آنها آقا و خانم Boffin خواست برای کمک به
به کوشا و مفید در زندگی است.
مدرسه مایل به انجام به اتهام چنین دانش آموزی بود.
وزیر پرسید: در چه شرایط؟ مدرسه اظهار داشت: در شرایطی که.
موافقت کرد و دفع از.
ممکن است سوال من، آقا، گفت: "برادلی، سنگ مزار، تا که به نظر خوب است و من مدیون
توصیه هایی که به شما؟ '،' شما باید بدانید که من نه
اصلی در اینجا.
من وزیر آقای Boffin. آقای Boffin آقایی که به ارث برده است
اموال آن شما ممکن است شنیده ام برخی از اشاره های عمومی، اموال هارمون است.
آقای هارمون، گفت: "برادلی: یک معامله بزرگ که بیشتر در از دست دادن از او بوده است
بود، اگر او به آنها لب به سخن گشود شناخته شده بود: "به قتل رسید و در رودخانه است.
و به قتل رسید و در رودخانه است. "
این نبود - ''، 'interposed وزیر امور خارجه، لبخند،
"هم او بود که به شما توصیه می شود. آقای Boffin از شما را از طریق آقای خاص شنیده
نوعی درخت اقاقیا.
من فکر می کنم شما می دانید آقای نوعی درخت اقاقیا و یا او را می دانید؟
"من می دانم که به همان اندازه او را به عنوان من آرزو می کنم را می دانید، آقا.
من هیچ آشنایی با آقای نوعی درخت اقاقیا، و هیچ خواسته ی من بودی.
من هیچ اعتراضی به آقای نوعی درخت اقاقیا، اما من اعتراض خاص به برخی از آقای
دوستان نوعی درخت اقاقیا - در کوتاه مدت، به یکی از دوستان آقای نوعی درخت اقاقیا.
دوست بزرگ او. '
او به سختی می تواند کلمات را، حتی پس از آن و در آنجا، آنقدر شدید بود که او رشد
(هر چند نگه داشتن خود را با درد بی نهایت سرکوب)، وقتی بی دقت و
تحمل تحقیر از یوجین Wrayburn قبل از ذهن او افزایش یافت.
وزیر را دیدم احساس قوی بود در اینجا وجود دارد در برخی از نقطه درد، و او
که انحراف از آن، اما برای برگزاری برادلی به آن خود را در ساخته شده
دست و پا گیر راه است.
او گفت: "من هیچ اعتراضی به ذکر دوست بر اساس نام، '، سرسختانه.
"شخص من به اعتراض، آقای یوجین Wrayburn است.
وزیر امور خارجه به او یاد می شود.
در خاطره آشفته خود را از آن شب هنگامی که او در برابر دارو تلاش شد
نوشیدنی، بود، اما یک تصویر کم شخص یوجین وجود دارد، اما او به یاد او
نام و نحوه سخن گفتن، و چگونه
او با آنها رفته بود به بدن، و جایی که او ایستاده بود، و آنچه او گفته بود.
"دعا کنید، آقای سنگ مزار، چه نام است، از او پرسید، باز هم تلاش برای ایجاد انحراف،
از خواهر جوان Hexam را؟
نام او است لیز، گفت: مدرسه، با انقباض قوی
چهره ی همه اش. "او یک زن جوان قابل توجه است
شخصیت او نمی باشد؟
او به اندازه کافی قابل توجه به نسبت به آقای یوجین Wrayburn - هر چند
فرد عادی ممکن است که گفت: "مدرسه" و من امیدوارم که به شما خواهد شد.
فکر می کنم بی ربط به من، آقا، می پرسند که چرا شما را دو نام با هم؟
تصادف صرف، وزیر امور خارجه بازگشت.
'مشاهده آقای Wrayburn موضوع ناخوشایندی با شما بود، من سعی کردم به
از آن دور: اما نه بسیار موفقیت آمیز، به نظر می رسد.
آیا آقای Wrayburn، آقا را می شناسید؟
'تعداد' پس شاید نام را نمی توان به قرار دادن
با هم در اقتدار هر نمایندگی خود را؟
قطعا نه.
گفت: برادلی که "من در زمان آزادی به درخواست، پس از ریخته گری چشم خود را بر روی زمین،
چرا که او قادر است از هر گونه نمایندگی در سبک سری متکبر
غرور خود را.
- من امیدوارم که شما من دچار سوء تفاهم نیست، آقا.
- من بسیار علاقه مند به این خواهر و برادر، و این موضوع بسیار قوی بیدار
احساسات در درون من.
بسیار، بسیار، احساسات قوی و با دست تکان دادن، برادلی انجام شد او
دستمال پاک کرد و پیشانی خود را.
وزیر فکر کردم، او در صورت مدرسه نگاه، که او گشوده بود و
کانال در اینجا در واقع، و آن را به طور غیر منتظره عمیق و تاریک و طوفانی بود.
و دشوار به نظر برسد.
همه در یک بار، در میان احساسات آشفته خود، برادلی متوقف شد و به نظر می رسید
چالش نگاه او. آنجا که او به طور ناگهانی از او پرسید، "چه
آیا شما من رو ببینی؟
"برادر، Hexam جوان، توصیه واقعی خود را در اینجا بود، گفت:" وزیر امور خارجه،
بی سر و صدا رفتن به نقطه و آقای و خانم Boffin اتفاق می افتد به دانستن، از طریق آقای
نوعی درخت اقاقیا، که او شاگرد شما بود.
هر چیزی که من از احترام برادر و خواهر، و یا هر کدام از آنها، من بپرسید
خودم از علاقه خود من در این موضوع، و نه در شخصیت رسمی من،
و یا در طرف آقای Boffin.
چگونه باور کنم که علاقه مند باشد، من نیازی به توضیح نیست.
شما می دانید اتصال پدر با کشف جسد آقای هارمون.
آقا، 'پاسخ برادلی، بسیار جمع و جور کردن در واقع، من می دانم که تمام شرایط
این مورد است. 'دعا کنید به من بگویید، آقای سنگ مزار، گفت:
وزیر.
آیا خواهر تحت هر کلاله به دلیل اتهام غیر ممکن رنج می برند -
اساس یک کلمه بهتر خواهد بود - که در برابر پدر ساخته شده بود، و اساسا
برداشت؟ "
نه، آقا، 'بازگشت برادلی، با یک نوع از خشم.
"من بسیار خوشحالم که آن را بشنود.
خواهر، گفت: "برادلی، جدا کردن کلمات خود را بر دقت، و صحبت کردن به عنوان اگر او
آنان را به تکرار از کتاب، تحت هیچ سرزنش که ژئودزیک ها را می راند، انسان را از رنج می برد
شخصیت های غیر قابل سرزنش که برای ساخته شده بود
خود را در هر مرحله از راه خود را در زندگی، از قرار دادن او را در ایستگاه خود را.
من نمی خواهد، بالا بردن او را به ایستگاه خود را، من می گویم، قرار دادن او در آن است.
خواهر کارگر تحت هیچ سرزنش، مگر اینکه او متاسفانه باید آن را برای
خودش.
هنگامی که چنین مردی را از در مورد خود را به عنوان برابر خود منصرف نمی کند، و هنگامی که او
متقاعد شده خود را که هیچ لکه دار کردن در او وجود دارد، من فکر می کنم این واقعیت گرفته شده است باید به
کاملا رسا است.
و چنین مردی وجود دارد؟ "گفت: وزیر امور خارجه است.
برادلی سنگ مزار ابرو منگوله دار خود را، و مربع بزرگ فک پایین خود را، و ثابت خود را
چشم بر روی زمین با هوا از عزم که غیر ضروری به نظر می رسید
به مناسبت، او را به عنوان پاسخ داد: "و چنین مردی وجود دارد.
وزیر امور خارجه به حال بدون هیچ دلیل و یا بهانه ای برای طولانی کردن گفتگو، و آن به پایان رسید
اینجا.
در عرض سه ساعت یک بار دیگر ظهور الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری سر را به ترک شیرجه
فروشگاه و recantation Riderhood سرکش آن شب دراز در اداره پست
تحت پوشش در آدرس راست او به لیز Hexam خطاب شده است.
همه این رسیدگی جان Rokesmith را اشغال زیاد است، آن بود که تا زمانی که
روز بعد که او را دیدم بلا دوباره.
به نظر می رسید و سپس به تلویحا بین آنها قابل درک است که آنها به عنوان
به دورتر آسان آنها می تواند، بدون جلب توجه از آقا و خانم
Boffin به هر گونه تغییر مشخص شده به روش خود.
از اتصالات در از بتی Higden قدیمی به این مطلوب بود، به عنوان حفظ بلا
علاقه مند و مشغول، و به عنوان اشغال توجه عمومی است.
من فکر می کنم، گفت: Rokesmith، هنگامی که همه آنها در مورد او ایستاده بود، در حالی که او مرتب خود را بسته بندی شده
سبد خرید - به جز بلا، که مصروف کمک در زانو خود را در صندلی، که در آن
آن ایستاده بود؛ که حداقل شما ممکن است نگه دارید
نامه ای در جیب شما، خانم Higden، که من برای شما و تاریخ از اینجا بنویسید.
صرفا بیان، در نام آقا و خانم Boffin، که آنها دوستان شما هستند؛ -
مراجعان می گویند، چرا که آنها آن را دوست ندارم.
نه، نه، نه، آقای Boffin گفت؛ بدون سایه.
بیایید از آن، هر آنچه که ما به می آیند.
'بیش از اندازه کافی از آن است که حدود وجود دارد، بدون ما؟ وجود دارد نیست، ساده دل گفت: "خانم
Boffin.
من معتقدم تو، بانوی پیر! بازگشت رفتگر طلایی.
زیاده از حد در واقع!
اما گاهی اوقات مردم می خواهم به patronized آنها نیست، آقا، خواست بلا،
دنبال کردن. "من نمی.
و اگر این کار را، عزیز من، آنها باید برای یادگیری بهتر، آقای Boffin گفت.
مراجعان "و Patronesses و معاون مراجعان و معاون Patronesses، و مرحوم مراجعان
و مرحوم Patronesses، معاون سابق مراجعان و سابق معاون-Patronesses های، چه
تمام آن را در کتاب از سازمان های خیریه به معنای
که می آیند ریختن در بر Rokesmith و او از جمله "اونا نشسته خوبی به گردن او!
اگر آقای تام Noakes می دهد شیلینگ 5 او است او را حامی نیست، و اگر خانم جک سبک
می دهد شیلینگ 5 خود را به او است نه حامی مونی؟
چه شیطان تمام آن در حدود؟
اگر آن را صریح خیره گستاخی نیست، چه آن را به شما تماس بگیرید؟
آیا گرم باشد، ساده لوح، خانم Boffin خواست. 'گرم' گریه آقای Boffin.
این به اندازه کافی به سیگار کشیدن مرد گرم.
من نمی توانم در هر نقطه بدون بودن Patronized.
من نمی خواهم به Patronized.
اگر یک بلیط خریداری کنم برای نمایش گل، یا یک نمایش موسیقی، و یا هر نوع نمایش، و پرداخت
برای آن بسیار سنگین است، به همین دلیل من می شود و اگر مشتریان Patroned Patronessed
و Patronesses من درمان می شود؟
اگر چیز خوبی there'sa که باید انجام شود، می توانید آن را نمی توان بر روی محاسن خود را انجام می شود؟
اگر there'sa چیز بدی که باید انجام شود، می توانید آن را همیشه Patroned شود و Patronessed حق؟
اما وقتی که یک نهاد جدید ساخته شود، آن را به من به نظر می رسد که آجر و
ملات از نیمی از نتیجه بسیار به عنوان مراجعان و Patronesses ها ساخته نشده است.
نه، نه اشیاء.
ای کاش کسی به من که آیا کشورهای دیگر به هر چیزی مانند Patronized بگویید
تا چه حد از این!
و به عنوان مشتریان ها و Patronesses خود، من تعجب می کنم آنها شرمنده نیست
خود را دارند.
آنها قرص نیست و یا مو شستشو، یا نیرو اسانس های عصبی است، به puffed
در این راه!
پس از خود را از این سخنان تحویل، آقای Boffin زمان صدای یورتمه رفتن اسب، با توجه به خود
رسم معمول، و مماشات به نقطه که از آن او آغاز شده بود.
همانطور که به نامه، Rokesmith، گفت: آقای Boffin، شما به عنوان مناسب به عنوان یک سه پایه است.
او نامه ای، این نامه را به او، آن را در جیب خود را با خشونت.
او بیمار ممکن است سقوط.
شما می دانید شما ممکن است سقوط بیمار، گفت: آقای Boffin.
آیا آن را انکار نمی کنم، خانم Higden در لجاجت خود را شما می دانید که شما ممکن است.
قدیمی بتی خندید، و گفت که او که حرف و باشد خدا را شکر.
"درست است! آقای Boffin گفت. بیا!
به همین معنی است.
و آیا خدا را شکر به ما (ما از آن هرگز فکر نمی کردم)، اما آقای Rokesmith.
در این نامه نوشته شده بود و خوانده شده به او، و به او داده شده است.
در حال حاضر، چگونه می توانم شما احساس می کنید؟ آقای Boffin گفت.
آیا شما آن را دوست دارید؟ 'در این نامه، آقا؟ گفت: "بتی.
آی، it'sa نامه زیبا 'نه، نه، نه، نه نامه، گفت: آقای
Boffin؛ این ایده است.
آیا شما مطمئن هستید که به اندازه کافی قوی برای انجام این ایده هستید؟
"من باید قوی تر، و حفظ deadness کردن بهتر است، به این ترتیب، نسبت به هیچ وجه سمت چپ
باز به من، آقا.
"نگو از هر راه باز گذاشته شده، می دانید،" خواست آقای Boffin؛ چون وجود دارد
راه بی پایان. خانه دار خواهد بود قابل قبول بر
ان در باوئر، به عنوان مثال.
آیا شما مایل به دیدن باوئر، و می دانم مرد ادبی بازنشسته به نام،
Wegg زندگی می کند که وجود دارد - با یک پای چوبی؟
قدیمی بتی اثبات حتی در مقابل این وسوسه بود، و برای تنظیم سیاه و سفید او سقوط کرد
کلاه سر گذاشتن و شال.
"من اجازه نخواهد داد که شما بروید، در حال حاضر آن را به این می آید، بعد از همه، آقای Boffin گفت،" اگر من
امیدواریم که که ممکن است یک مرد و یک کارگر درهم و برهم، در کوتاه ترین زمان را به عنوان
تا کنون یک مرد و کارگر هنوز ساخته شده است.
چرا، چه شما رو وجود دارد، بتی؟ عروسک؟ '
این مرد در سپاه پاسداران بود که وظیفه بر تخت جانی بوده است.
زن قدیمی انفرادی نشان داد چه بود، و قرار دادن آن را بی سر و صدا در لباس خود.
سپس، او سپاسگزاری زمان اذن خانم Boffin، و از آقای Boffin، و Rokesmith
و سپس، سلاح پژمرده قدیمی خود را به دور گردن جوان و گل بلا را قرار دهید، و گفت،
کلمات تکراری جانی: "بوسه بانوی boofer. '
وزیر امور خارجه از درگاه در بانوی boofer نگاه در نتیجه محاصره، و هنوز هم
در نگاه بانوی boofer ایستاده به تنهایی وجود دارد، که به شکل مشخص قدیمی با
چشم روشن و ثابت خود را به trudging از طریق
خیابان ها، دور از فلج شدن و pauperism.
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 15
CASE کل خیلی دور
برادلی سنگ مزار روزه برگزار شد که مصاحبه های دیگر او به با لیز Hexam داشته است.
در stipulating برای آن، او با احساس کمی کوتاه از نا امیدی شده بود impelled،
و احساس abided او.
خیلی زود پس از مصاحبه خود را با وزیر امور خارجه بود، که او و چارلی Hexam
مجموعه ای از سربی رنگ شب، توسط خانم Peecher مورد توجه قرار گیرند ولی نه، این از جان گذشته
مصاحبه انجام شده است.
خیاط زنانه 'که عروسکهای'، 'گفت: برادلی، مطلوب است نه به من نه به شما،
Hexam. پرت دخترک کمی کج، آقای سنگ مزار!
من می دانستم که او خودش را در راه قرار داده است، اگر او می خواهد بود و مطمئن شوید که برای اعتصاب در
با چیزی بی ربط.
آن را که حساب این بود که من پیشنهاد ما رفتن به شهر به شب و ملاقات با من
خواهر 'پس من قرار است، گفت: "برادلی، گرفتن او
دستکش در دست عصبی خود را به عنوان او راه می رفت.
پس من قرار است. '"هیچ کس اما خواهر من، به دنبال چارلی،
"را پیدا کرده اند مانند همدم فوق العاده ای است.
او آن را در فانتزی مضحک از دادن خودش را به دیگری انجام می شود.
او به من گفت، آن شب هنگامی که ما به آنجا رفت.
"چرا باید خودش را به او داد تا به خیاط زنانه؟ پرسید:" برادلی است.
اوه! گفت: "پسر، رنگ آمیزی. یکی از ایده های عاشقانه خود را!
من سعی کردم او را متقاعد کند، اما موفق نشدم.
با این حال، آنچه ما باید انجام دهیم این است، موفق به شب، آقای سنگ مزار، و پس از آن
بقیه شرح زیر است.
شما هنوز خوش مشرب، Hexam "مطمئنا من، آقا.
چرا ما باید همه چیز را در کنار ما است. "به جز خواهر تو، شاید، فکر
برادلی است.
اما او فقط gloomily فکر آن، و چیزی گفت.
تکرار پسر جوان با اعتماد به نفس: 'همه چیز را در کنار ما،'.
"احترام، ارتباط عالی برای من، عقل سلیم، همه چیز! '
گفت: برادلی: برای اطمینان، خواهر خود را همواره نشان داده شده است خودش یک خواهر فداکار، '،
مایل به خودش حتی کم که زمین از امید حفظ.
به طور طبیعی، آقای سنگ مزار من با او یک معامله خوب نفوذ.
و در حال حاضر که من با اعتماد به نفس خود را مفتخر و صحبت به من، من می گویم
دوباره، ما باید همه چیز را در کنار ما است.
و برادلی دوباره فکر کردم، به جز خواهر شما، شاید.
شب خاک آلود خاکستری پژمرده شهر در لندن جنبه امیدوار است.
انبارها و دفاتر بسته هوا از مرگ در مورد آنها، و ملی
ترس از رنگ هوا از عزاداری است.
برج و steeples های بسیاری از خانه شامل کلیساها، تاریک و تیره رنگ به عنوان
آسمان که به نظر می رسد نزولی بر روی آنها، کمک به تاریکی عمومی خورشید شماره گیری در تاریخ
کلیسا و دیوار دارد نگاه کنید، در غیر قابل استفاده خود را
سایه سیاه و سفید داشتن در سازمانی کسب و کار خود را شکست خورده و متوقف پرداخت
همیشه. سودا waifs و strays خانهدار و دربان رفت و برگشت سودا
waifs و strays از مقالات و سوزن را به
آشیانه ها، و سایر waifs سودا و strays آنها را کشف، جستجو
و دولا شدن و مجبور برای هر چیزی به فروش می رسانند.
مجموعه ای از انسانیت به بیرون از شهر به عنوان مجموعه ای از زندانیان خروج از
زندان، و Newgate ملال انگیز به نظر می رسد کاملا مناسب به عنوان دژ محکم برای شهردار توانا و خداوند را به عنوان
دولت خانه خود.
در چنین شب، زمانی که شن شهر را به مو و چشم و پوست می شود، و هنگامی که
برگ های افتاده از درختان چند شهرستان ناراضی سخت کار کردن را در گوشه و کنار به زیر چرخ های
باد، مدرسه و دانش آموز
ظهور بر خیابان منطقه Leadenhall، به اتهام جاسوسی به سمت شرق برای لیز.
چیز را بیش از حد به زودی در ورود آنها بودن، آنها را در گوشه ای باقی مانده بودند، در انتظار او به
ظاهر می شود.
که در آن بهترین در میان ما نیست خیلی، در گوشه ای کمین، و برادلی
از این نقطه ضعف بسیار ضعیف در واقع.
'در اینجا او دارد می آید، آقای سنگ مزار!
اجازه رفتن به جلو و دیدار با او است. از آنجا که پیشرفته، او را دیدم و
به نظر می رسید و نه مشکل.
اما او برادر خود را با گرمای معمول استقبال و دست دادن از لمس
برادلی است. "چرا که در آن شما، چارلی، عزیزم؟
او از او پرسید.
"هیچ کجا. ما در هدف از ملاقات شما آمد.
به من ملاقات، چارلی؟ "بله. ما می رویم به راه رفتن با شما.
اما اجازه ندهید که در خیابان های بزرگ پیشرو که در آن هر پیاده روی به ما، و ما می توانیم
گوش خودمان صحبت می کنند. بگذارید ما backways آرام.
Here'sa دادگاه هموار بزرگ این کلیسا، و آرام، بیش از حد.
اجازه دهید ما در اینجا. اما آن را در راه نیست، چارلی.
بله، گفت: "پسر، petulantly.
آن را در راه من و راه من مال تو. او دست خود را آزاد، و، هنوز
نگه داشتن آن، او را با یک نوع تجدید نظر نگاه کرد.
او از چشمان او پرهیز، تحت بهانه و گفت: جلو بیا، آقای سنگ مزار.
برادلی در کنار او راه رفت - نه مخصوص اوست - و برادر و خواهر رفتیم، دست در
دست.
دادگاه آنها را به یک کلیسا دادگاه هموار مربع، با یک بانک بزرگ از
زمین در مورد پستان در وسط، بالا، احاطه شده توسط ریل آهن.
در اینجا، به راحتی و سالم بالاتر از سطح زندگی بالا،
مرده و سنگ قبر و دومی droopingly از تمایل
عمود بر، اگر آنها شرمنده از دروغ گفتند.
آنها گام کل از این مکان یک بار به شیوه ای محدود و ناراحت،
که پسر ایستاد و گفت:
لیز، سنگ مزار آقای چیزی برای گفتن به شما دارد.
مایل قطع می شود یا به او یا به شما، و بنابراین من و گرفتن
کمی قدم زدن و گشت.
من در راه کلی آقای سنگ مزار در نظر دارد برای گفتن و من بسیار بسیار تایید
از آن، من امیدوارم که - و در واقع من شک نیست - به شما خواهد شد.
من باید بگویم که شما، لیز، که من تحت الزامات بزرگ به آقای سنگ مزار، و
من بسیار مشتاق برای آقای سنگ مزار به موفقیت در او متعهد است.
همانطور که من امیدوارم که - و به عنوان، در واقع، من تردید نیست - شما باید باشد '.
"چارلی، بازگشت خواهر او، بازداشت دست خود را به عنوان او به آن انصراف، 'من فکر می کنم شما
بهتر است باقی بماند.
من فکر می کنم آقای سنگ مزار بود بهتر بگویم آنچه که او گفت فکر می کند.
چرا، چگونه شما می دانید آنچه در آن است؟ "بازگشت پسر.
"شاید من، نه، اما -
شاید شما نیست؟ نه، لیز، من فکر می کنم باید.
اگر شما می دانستید چه بود، شما به من پاسخ بسیار متفاوت است.
اجازه رفتن؛ وجود داشته باشد معقول است.
من تعجب می کنم شما به یاد داشته باشید که آقای سنگ مزار است که به دنبال.
او اجازه داد او را به خود را از او جدا، و او، پس از گفت: حالا لیز،
دختر منطقی و یک خواهر خوب، که رفتی.
ایستاده به تنهایی و با برادلی سنگ مزار او باقی ماند، و آن بود تا او را مطرح
چشمان او، که او صحبت کرد.
"من گفت،" او آغاز شد، زمانی که دیدم شما گذشته است، که چیزی غیر قابل توضیح است، که وجود دارد
شاید ممکن است شما را تحت تاثیر قرار. من آمده ام در این شب به آن را توضیح دهید.
من امیدوارم که شما قضاوت خواهد کرد از من که من شیوه ای مردد وقتی که من به شما صحبت می کنند.
من شما را در بزرگترین نقطه ضعف من.
این برای من بسیار مایه تاسف است که من آرزو می کنم به شما در بهترین، و من می دانم
شما به من در بدترین حالت من است. او به آرامی در زمانی که او متوقف نقل مکان کرد، و او
منتقل شد به آرامی در کنار او.
به نظر می رسد خودخواه گفت: آنقدر در مورد خودم آغاز خواهد شد، او از سر گرفت، اما
هر آنچه من به شما می گویم به نظر می رسد، حتی در گوش خود من، کمتر از آن چه من می خواهم بگویم، و
متفاوت از آنچه که من می خواهم بگویم.
من می توانم آن را کمک نمی کند. پس از آن است.
شما در حال نابودی من.
او در صدای پرشور از کلمات تاریخ و زمان آخرین، و در عمل پرشور آغاز شده
دست خود را، که با آنها همراه است.
: بله! شما خرابی - خرابی - خرابی از من.
من هیچ منابع در خودم، من هیچ اعتماد به نفس در خودم، من هیچ دولت
از خودم زمانی که شما در نزدیکی یا در افکار من هستند.
و تو همیشه در افکار من در حال حاضر است.
من از شما هرگز ترک شده است از آنجایی که من برای اولین بار تو را دیدم.
آه، که رنجور برای روز من بود! که روز رنجور، بدبخت بود! '
تماس ترحم برای او آمیخته با دوست نداشتن خود را از او، و او گفت: "آقای
سنگ مزار، من غصه دار انجام داده اند به شما هیچ آسیبی، اما من آن را به معنای هرگز.
! وجود دارد او گریه کردم، despairingly.
در حال حاضر، به نظر می رسد شما را سرزنش کرده اند، به جای آشکار را به شما دولت من
خود ذهن! خرس با من است.
من همواره اشتباه هنگامی که شما در سوال هستند.
این عذاب من است.
مبارزه با خود را، و بار نگاه پنجره خالی از سکنه
خانه به عنوان اگر می تواند وجود داشته باشد هر نوشته شده در شیشه های کثیف خود را که به
کمک به او، او ء پیاده رو تمام در کنار او، قبل از دوباره لب به سخن گشود.
"من باید سعی کنید را به بیان آنچه در ذهن من است، آن را باید و باید به صحبت.
هر چند شما مرا سر در گم - هر چند شما مرا درماندگی - من تو را به این باور
که بسیاری از مردم هستند که فکر می کنم از من وجود دارد که برخی از کسانی که وجود دارد
به شدت اعتماد به نفس من، که من آن را در راه به دست آورد
یک ایستگاه است که ارزش برنده شدن در نظر گرفته شده است.
مطمئنا، آقای سنگ مزار، من آن را باور. مطمئنا من همیشه شناخته شده را از
چارلی. '
"من از کسی می پرسید به این باور است که اگر من خانه ام را ارائه می دهند مانند آن است، ایستگاه من
مانند آن است که عواطف من از جمله آنها هستند، به هر یک از بهترین در نظر گرفته، و
بهترین واجد شرایط، و برجسته ترین،
در میان زنان جوان درگیر در تماس من، آنها احتمالا پذیرفته شود.
حتی به راحتی پذیرفته می شود. "من شک دارم، گفت: لیز، با او
چشم بر زمین.
"من گاهی آن را در افکار من تا به حال به آن ارائه و به حل و فصل کردن از
مردان از کلاس من را انجام دهید: من در سمت یکی از مدرسه، همسر من در طرف دیگر، هر دوی ما
علاقه مند به کار.
"چرا شما انجام نداده است؟ از لیز Hexam خواست.
چرا شما نه چندان 'به مراتب بهتر است که من هرگز!
تنها یک دانه از راحتی من این هفته ها داشته اند، گفت، همیشه صحبت کردن
شور و حرارت، و زمانی که بیشتر تاکید شده، تکرار آن اقدام سابق دست خود را،
بود که مانند پرتاب خون قلب خود را
قبل از خود را در قطره بر پیاده رو سنگ فقط یک دانه از راحتی
این هفته ها داشته است، که من هرگز.
اگر من تا به حال، و در صورتی که طلسم شده بود بر من برای نابودی من، من می دانم که من باید
شکسته که کراوات جدا که اگر آن موضوع بوده است.
او در او با یک نگاه از ترس، و کاهش حرکت انداخت.
او جواب داد: اگر او سخن گفته بود.
"نه! این امر بخشی از من داوطلبانه بوده است، بیشتر از آن است که داوطلبانه در من
در حال حاضر اینجا. شما از من رسم به تو.
اگر من در زندان قوی بسته شدند، شما از من می رسم.
من باید از طریق شکستن دیوار را برای آمدن به شما.
اگر من روی تخت بیمار دراز کشیده بودند، شما می توانید من را تا جلب - به تلو تلو خوردن به پا و
سقوط وجود دارد. انرژی وحشی مرد، در حال حاضر کاملا اجازه
سست، کاملا وحشتناک بود.
او ایستاد و دست خود را بر یک تکه از مقابله با دفن زمین گذاشته شد
محوطه، به عنوان اگر او می توانست جدا شدن سنگ است.
هیچ مردی می داند تا آن زمان می آید، چه عمق درون او هستند.
برای برخی از مردان هرگز نمی آید، به آنها اجازه استراحت باشد و خدا را شکر!
به نظر من، شما آن را آورده، به من، شما را مجبور کرد و ته این دریا قهریه،
قابل توجه خود را بر پستان، شده است heaved از زمان است. "
آقای سنگ مزار، من شنیده ام به اندازه کافی.
به شما اجازه توقف من در اینجا. این برای شما بهتر خواهد بود و بهتر برای
من برادر من.
"هنوز رتبهدهی نشده است.
این باید و باید به صحبت. من در رنج و عذاب از زمانی که من بوده است
کوتاه از آن را قبل از متوقف شده است. شما احساس خطر می شود.
این یکی دیگر از بدبختی من این است که من نمی توانم با شما صحبت می کنند و یا از شما صحبت می کنند بدون
تلو تلو خوردن در هر هجا، مگر اینکه من اجازه دادم و چک در مجموع و اجرا از جا در رفته.
در اینجا این است که یک مرد نور لامپ است.
او خواهد رفت به طور مستقیم. من ببخش، چیزی از شما به ما اجازه راه رفتن دور این
قرار دادن دوباره. شما هیچ دلیلی وجود ندارد که به دنبال هشداری است؛ من می توانم
جلوگیری از خودم، و خواهم بود.
او به التماس تسلیم - چگونه می تواند او را انجام دهد در غیر این صورت - و آنها ء سنگ در
سکوت.
یکی، چراغ همگانی روندی ساخت برج کلیسا خاکستری سرد از راه دور و
آنها تنها بودند.
او گفت نه تا زمانی که نقطه را به دست آورد که در آن او شکسته بود، وجود دارد، او
دوباره ایستاده بود هنوز هم، و دوباره سنگ درک.
در گفت آنچه او گفت، او به او نگاه کردم هرگز، اما نگاه و
wrenched در آن است. شما می دانید آنچه که من می خواهم برای گفتن.
من تو را دوست دارم.
چه مردان دیگر ممکن است منظور از آن استفاده میکنند بیان، من نمی تواند بگوید، آنچه منظور من است،
که من تحت تاثیر برخی از جاذبه های فوق العاده ای که من مقاومت هستم
بیهوده، که مرا overmasters.
شما می توانید مرا به آتش قرعه کشی، شما می توانید در قرعه کشی به آب، شما می توانید در قرعه کشی مرا به
چوبه دار، شما می توانید به هر مرگ جلب، شما می توانید به هر چیزی که من بیشتر جلب
اجتناب شود، شما می توانید به هر گونه در معرض این بیماری قرار گرفتن رخ می دهند و رسوایی رسم.
این و سردرگمی افکار من، به طوری که من مناسب برای هیچ چیز، همان چیزی است که منظور من
شما در حال نابودی از من است.
اما اگر شما می توانید پاسخ مطلوب به پیشنهاد من از خودم در ازدواج، شما
می تواند مرا به خوب جلب - هر - با نیروی برابر است.
شرایط من بسیار آسان می کند، و شما که برای هیچ چیز می خواهم.
شهرت من می ایستد بسیار بالا، و سپر برای شما خواهد بود.
اگر شما به من در کار من دیدم، قادر به آن را انجام دهد به خوبی و احترام در آن، شما حتی ممکن است
آمده را نوعی غرور در من - من سخت تلاش خواهد کرد که شما باید.
هر چه ملاحظات ممکن است من در برابر این پیشنهاد، فتح من،
و من آن را با تمام قلب من.
برادر شما به من نفع به حد اعلی، و این احتمال وجود دارد که ما ممکن است زندگی و کار
با هم به هر حال، مسلم است که او بهترین نفوذ و حمایت است.
من نمی دانم آنچه من می توانم بگویم اگر من سعی کردم.
من فقط ممکن است بیمار به اندازه کافی گفت: آن را تضعیف میکند.
من فقط اضافه کنم که اگر از آن است که هر ادعای شما را به صورت جدی، من با جدیت کامل،
جدی بسیار ناراحت کننده است.
ملات پودر از تحت سنگی که در آن او wrenched، به rattled در پیاده رو
برای تایید سخنان خود. آقای سنگ مزار - '
'ایست!
من به درخواست شما، قبل از اینکه شما به من پاسخ دهید، به راه رفتن دور این مکان یک بار دیگر.
آن را به شما زمان یک دقیقه برای فکر کردن به من بدهید، من و تو زمان یک دقیقه را به گرفتن برخی از
شکیبایی با هم. '
باز هم او را به التماس به دست آمد، و دوباره برگشت به همان محل آمدند، و
دوباره او را در سنگ کار می کرد. آیا این، او با توجه خود را گفت:
ظاهرا از آن مجذوب، آری یا نه؟ "
آقای سنگ مزار، من از شما سپاسگزارم با احترام، من از شما سپاسگزارم سپاسگزاری، و امیدواریم که شما ممکن است دریابید
یک همسر شایسته قبل از اینکه طولانی و بسیار خوشحال است.
اما آن است.
هیچ زمانی کوتاه لازم برای انعکاس؟ هفته یا چند روز او را در همان خواست
نیمه خفه راه است. هر چه هیچ کدام.
'شما کاملا تصمیم گرفت، و هیچ شانسی برای هر گونه تغییر به نفع من وجود دارد؟
من کاملا تصمیم گرفت، آقای سنگ مزار، و من ملزم به پاسخ من مطمئن هستم وجود دارد
هیچ. '
سپس گفت: "او، به طور ناگهانی تغییر لحن خود و روی آوردن به او، و آوردن او
گره دست بر سنگ با نیروی که پنجه خام گذاشته و
خونریزی؛ من امیدوارم که من ممکن است او را بکشند!
نگاه تیره و تار نفرت و انتقام است که با کلمات از لب های کبود او را شکست،
و با که او ایستاده بود نگه داشتن دست آغشته خود را به عنوان اگر آن برگزار شد، برخی از سلاح و
می شد که تنها یک ضربه مهلک زده، او را از او می ترسم که او تبدیل به فرار.
اما او را از بازو گرفتار. آقای سنگ مزار، بگذار بروم.
آقای سنگ مزار، من باید برای کمک تماس بگیرید!
من که باید برای کمک تماس بگیرید، او گفت: "شما نمی دانید که در عین حال تا چه حد مورد نیاز
آن است.
صورت خود را به عنوان او را از آن کاهش، زود گذر دور برای برادرش و
نامشخص چه برای انجام این کار، ممکن است اخاذی فریاد از او در یکی دیگر از طریق مسنجر، اما همه در
یک بار او sternly آن را متوقف کرد و ثابت آن را، تا اگر مرگ خود را انجام داده بود.
وجود دارد! همانطور که می بینید من خودم را بازیافت.
بهم گوش.
با بسیاری از شأن و منزلت شجاعت، او به عنوان به یاد می آورد زندگی متکی به خود او و او را
حق به رایگان از پاسخگویی به این مرد، او بازوی خود را از او منتشر شد
درک و ایستاده بود به دنبال او کامل است.
او شده بود، هرگز خیلی خوش تیپ، در چشمان او است.
سایه بر آنها آمد، در حالی که او به او نگاه کرد، تا اگر او جلب کرد نور
از آنها را به خودش است.
در این زمان، حداقل، من هیچ چیز ناگفته را ترک او رفت، خم کردن دست خود را
قبل از او، به وضوح برای جلوگیری از خود را که به هر حرکت تند و شدید خیانت؛ این
آخرین باری که حداقل من با افکار یک فرصت از دست رفته نمی شود شکنجه.
آقای یوجین Wrayburn. 'آن را از او شد و خود را در صحبت کرد
خشم لجام گسیخته و خشونت؟ '
لیز Hexam خواست با روح. او لب خود را کمی و به او نگاه کرد و گفت:
هرگز یک کلمه. 'آقای Wrayburn که شما را تهدید؟
او لب خود را کمی دیگر، و به او نگاه کرد و گفت: هرگز یک کلمه.
"شما از من خواست به سوال خود را می شنوید، و شما صحبت خواهد کرد.
برادر من به من اجازه بدهید.
"بمانید! من هیچ کس را تهدید.
او به دنبال یک لحظه به دست خونریزی خود کاهش یافته است.
او آن را به دهان خود را برداشته، آن را در آستین خود را پاک کرد، و دوباره آن را بیش از دیگر خورده است.
"آقای یوجین Wrayburn، تکرار کرد. چرا که نام شما را ذکر دوباره و
دوباره، سنگ مزار آقای؟
به دلیل آن است که متن کمی من را ترک کرده اند به گفتن نیست.
مشاهده! هیچ تهدید در آن وجود دارد.
اگر تهدید محض، متوقف کردن، و محکم آن را بر من.
آقای یوجین Wrayburn. '
تهدیدی بدتر از در شیوه ای خود را از uttering نام منتقل شد، به سختی می تواند
او را به فرار. او به شما ثابت شده است.
قبول می کنید به نفع از او است.
شما در حال حاضر به اندازه کافی برای گوش دادن به او. من آن را می دانم، و همچنین به عنوان او می کند.
آقای Wrayburn است ملاحظه بوده است و خوب است به من، آقا، گفت: لیز، با افتخار، در
ارتباط با مرگ و با حافظه پدر فقیر من.
"بدون شک.
او البته خیلی محتاط و یک مرد بسیار خوب است، آقای یوجین Wrayburn است.
او هیچ چیز به شما، من فکر می کنم، گفت: لیز، با خشم به او نمی توانست
سرکوب.
اوه بله، او است. شما اشتباه وجود دارد.
او بسیار به من. 'چه کاری می تواند او را به شما می باشد؟
برادلی "او می تواند یک رقیب برای من در میان چیزهای دیگر، گفت:.
آقای سنگ مزار، 'به لیز بازگشت، با چهره در حال سوختن، آن را در شما ضعیف النفس است
صحبت من در این راه.
اما من قادر می سازد که به شما بگوید که من شما را دوست ندارد، و من هرگز دوست
شما از همان ابتدا، و هیچ موجود زنده دیگر است هر چیزی برای انجام با
اثر شما که بر من برای خودتان تولید می شود. "
برای یک لحظه سر خود را خم، به عنوان اگر تحت وزن، و او پس از آن نگاه دوباره،
مرطوب ساختن لب او.
"من که قرار بود با کمی برای گفتن باقی مانده بود.
من این همه در مورد آقای یوجین Wrayburn می دانستند، در حالی که شما رسم من به تو.
من در برابر دانش کوشید، اما کاملا بیهوده است.
این تفاوت در من. با آقای یوجین Wrayburn در ذهن من، من رفتم
در.
با آقای یوجین Wrayburn در ذهن من، من به شما فقط در حال حاضر صحبت می کرد.
آقای یوجین Wrayburn در ذهن من، من شده اند را کنار بگذارند و من اخراج شده اند. "
اگر شما به آن نام را برای تشکر از شما برای پیشنهاد خود را و کاهش آن است، آن را
تقصیر من، سنگ مزار آقای؟ "گفت: لیز، compassionating مبارزه تلخ او
نمی تواند پنهان، تقریبا به اندازه او و از آن احساس خطر دفع شد.
"من گله ای ندارم، او بازگشت، من تنها حاوی پرونده است.
من تا به حال با اعتماد به نفس دست به گریبان من را مشاهده کنید با وجود به شما کشیده می شود
آقای Wrayburn. شما ممکن است تصور کنید که چگونه اندک من عزت نفس
نهفته است.
او و مغموم بود و عصبانی، اما خودش در نظر گرفتن درد و رنج خود را سرکوب،
و دوستش برادرش.
و آن را زیر پای او قرار دارد، گفت: "برادلی، آشکار دست خود را در وجود خود،
و به شدت با آنها حرکتی هر دو نسبت به سنگ پیاده رو.
"به یاد داشته باشید که!
آن را زیر پا که شخص نهفته است، و او بر آن و exults بالای آن آج.
او نمی کند! گفت: "لیز. او می کند گفت: "برادلی است.
من ایستاده بود قبل از او چهره به چهره، و او به من خرد را در خاک خود
تحقیر، و رفت. چرا؟ از آنجا که او با پیروزی می دانستند چه بود
در فروشگاه را برای من به شب.
O، آقای سنگ مزار، شما صحبت می کنید کاملا به طور افراطی. "کاملا collectedly.
من می دانم آنچه من می گویم خیلی خوب است. در حال حاضر من همواره گفته ام.
من هیچ تهدیدی استفاده کرده اند، به یاد داشته باشید، من انجام داده اند بیش از شما نشان دهد که چگونه در مورد
غرفه -. مورد می ایستد، تا کنون در این لحظه برادر او sauntered
نمایش نزدیک.
او به به او darted، و او را به دست گرفتار شده است.
برادلی دنبال کردند، و دست های سنگین خود را بر روی شانه مخالف پسر گذاشته شد.
چارلی Hexam، دارم میرم خونه.
من باید با خودم به خانه راه رفتن به شب، و در اتاق من بدون اینکه صحبت بسته
به
شروع نیم ساعت را به من بده و بگذار آن باشم، تا به من در کار من در
صبح است. من باید در محل کار من فقط در صبح
به طور معمول.
Clasping دست او، او ادا کوتاه عجیب و غریب فریاد شکسته و راه خود را رفت.
خواهر و برادر، نگاه کردن به یکدیگر نزدیک لامپ در انفرادی باقی ماندند
کلیسا و صورت پسر را تیره و تاریک، تا او را در یک لحن خشن گفت: "چه
معنای این چیست؟
شما را به بهترین دوست من انجام می شود؟ با حقیقت!
"چارلی گفت:" خواهر او. صحبت می کنند کمی بیشتر با مالحظه!
من در را برای رسیدگی به طنز نیستم، یا مزخرف از هر نوع، پاسخ
پسر. "چه شما انجام شده است؟
چرا آقای سنگ مزار از ما در آن راه رفته است؟ "
او از من پرسید - شما می دانم که او از من پرسید - به همسر خود، چارلی.
پسر گفت: خوب؟، بی صبرانه.
و من به او بگویید که من نمی تواند همسر خود را موظف شد. '
شما مجبور بودند به او بگویید، تکرار پسر با عصبانیت، بین دندان های خود، و
rudely هل دادن او به دور است.
'شما مجبور بودند به او بگویید! آیا می دانید که او به ارزش پنجاه شما؟
آن را به آسانی ممکن است طوری باشد، چارلی، اما من می توانم با او ازدواج کنم.
'شما معنی است که شما آگاه است که شما می توانید او را درک نیست، و سزاوار نیست
او گمان می کنم؟ "منظورم این است که من او را دوست ندارم، چارلی،
و من با او ازدواج نکرده است.
پس از روح من، بانگ زد: "پسر، 'شما یک تصویر زیبا از خواهر!
پس از روح من، شما یک قطعه زیبا از disinterestedness!
و بنابراین تمام کوشش من برای صرفنظر کردن از گذشته و به خودم جمع آوری در جهان، و
بالا بردن شما با من، به امیال کم خود را مورد ضرب و شتم قرار گرفته، هستند "؟
"من شما را سرزنش نیست، چارلی.
گوش او بانگ زد: پسر، به دنبال دور در تاریکی.
"او به من سرزنش نیست! او خود را به نابود کردن بخت و اقبال من
و او خود را، و او به من سرزنش نیست!
چرا، شما به من، به آینده، که شما آقای سنگ مزار برای بیرون آمدن از سرزنش
حوزه به که او را به زینت است، و قرار دادن خود را در پای خود را، به
رد شده توسط شما!
نه، چارلی، من فقط به شما می گویم که من خود را گفت، که او را برای انجام این کار تشکر می کنم
به طوری که من متاسفم او، و من امیدوارم که او انجام خواهد داد خیلی بهتر، و خوشحال باشید.
برخی از لمس از رحم smote قلب سخت شدن پسر او بر او، نگاه او
بیمار پرستار کوچک در دوران کودکی، دوست بیمار خود، مشاور، و ریکلایمر در
بچگی، خواهر خود را فراموش کرده که همه چیز را برای او انجام داده بود.
لحن او دست کشید، و او را به بازوی او را از طریق او را به خود جلب کرد.
در حال حاضر، آمده است، لیز، اجازه ندهید که ما نزاع: اجازه دهید ما معقول و در موردش بحث کنیم مثل
خواهر و برادر. آیا شما به من گوش بده؟
'اوه، چارلی، او خود را از طریق اشک های شروع پاسخ داد؛ می توانم به شما گوش نکرده است.
و شنیدن چیزهای زیادی سخت. "پس من متاسفم.
وجود دارد، لیز!
متاسفم هستم unfeignedly. تو فقط من را.
حالا ببینید. آقای سنگ مزار است که کاملا به شما اختصاص داده شده است.
او به من گفت که در قوی ترین وجه او بوده است هرگز خود را برای یک
دقیقه مجرد از آنجایی که من برای اولین بار او را می بینید.
خانم Peecher، خانم رئیس ما - زیبا و جوان و همه - شناخته شده است به
بسیار به او متصل است، و او تا آنجا که به او نگاه نکنند یا از او بشنوم.
در حال حاضر، سرسپردگی خود را به شما باید یکی از بی طرف باید آن را نه؟
اگر او ازدواج دوشیزه Peecher، او را یک معامله بزرگ در تمام دنیوی
موارد، نسبت به ازدواج با شما.
خب پس، او هیچ به از آن است، او است؟
هیچ چیز، آسمان می داند "خیلی خوب است، گفت:" پسر، که
چیزی را به نفع خود، و یک چیز بزرگ.
سپس من بیاید آقای سنگ مزار تا همیشه به من، و او
یک معامله خوب است در قدرت او است، و البته اگر او برادرم در قانون بود او نمی خواهد
من کمتر خواهد کرد، اما در بیشتر.
آقای سنگ مزار می آید و confides در من، در روشی بسیار ظریف است، و می گوید: "من امیدوارم که من
ازدواج با خواهر شما خواهد بود حاضر به شما، Hexam، و برای شما مفید است؟ "
من می گویم: "هیچ چیز در جهان، آقای سنگ مزار وجود دارد، که می تواند بهتر از خوشحال
است. "
آقای سنگ مزار می گوید: "سپس من ممکن است بر دانش صمیمی خود را از من برای خوب شما تکیه می کنند
کلمه، خواهر Hexam خود را؟ "
و من می گویم: "بدیهی است، آقای سنگ مزار، و طبیعتا من یک معامله خوب از نفوذ
با او "بنابراین من، من، لیز '؟
بله، چارلی.
خوب گفت! در حال حاضر، می بینید، ما شروع به در،
لحظه ای که شروع به واقعا صحبت کردن در آن، مانند خواهر و برادر.
خیلی خوب است.
سپس شما وارد میدان می شوید
به عنوان همسر آقای سنگ مزار شما خواهد بود اشغال محترم ترین ایستگاه و
برگزاری یک مکان به مراتب بهتر در جامعه نسبت به تو را در حال حاضر شما خواهد بود، و شما را در
طول گرفتن از رودخانه در سمت و ترک
disagreeables قدیمی متعلق به آن، و به شما خواهد بود برای همیشه از dressmakers عروسک شر
و مستی پدران آنها، و مانند آن.
نه این که من می خواهم برای بی اعتبار کردن خانم جنی رن: جرات می توانم بگویم او همه به خوبی در
راه خود را، اما راه او راه خود را به عنوان همسر آقای سنگ مزار نمی باشد.
در حال حاضر، شما می بینید، لیز، در هر سه حساب - آقای سنگ مزار، در معدن، در شماست -
هیچ کس نمی تواند بهتر یا مطلوب تر است.
آنها در راه رفتن به آرامی به عنوان پسر سخن گفت، و در اینجا او هنوز ایستاده بود، برای دیدن چه تأثیری
او تا به حال ساخته شده است.
چشم خواهر او را بر او ثابت شد، اما به هیچ بازده نشان دادند، و او به عنوان
سکوت، او را کنار هم راه میرفتیم. برخی از ناراحتی در لحن خود را به عنوان
او از سر گرفت، هر چند که سعی در پنهان کردن آن است.
داشتن نفوذ بسیار با شما، لیز، به عنوان من، شاید من باید بهتر انجام داد.
که به حال چت با شما در وهله اول، قبل از آقای سنگ مزار سخن گفت
برای خودش.
اما واقعا این همه به نفع خود به نظر می رسید خیلی ساده و غیر قابل انکار است، و من تو رو به
همواره منطقی و معقول، که من آن را به ارزش در نظر نمی
در حالی که.
به احتمال زیاد اشتباه از من بود. با این حال، آن را به زودی حق مجموعه ای است.
است که نیاز به آن را درست انجام می شود، این است که برای شما به من بگویید در یک بار که من ممکن است به
خانه و ارسال آقای سنگ مزار که آنچه رخ داده است، نهایی نشده است، و آن را
همه دور آمده و نوشته شده توسط.
او دوباره متوقف شد. چهره رنگ پریده به نظر می رسید هیجان و نگرانی و عاشقانه
او، اما او سرش را تکان داد. آیا می توانید با آن صحبت کنم؟ "گفت: پسر به شدت.
"من چندان تمایلی به صحبت می کنند، چارلی هستم.
اگر من باید، باید. من می توانم به شما اجازه نیست که می گویند که هیچ مانند
چیزی که برای سنگ مزار آقای: من نمی توانم به شما اجازه می دهد هر چیزی برای گفتن به آقای سنگ مزار.
هیچ چیز باقی می ماند باید به او را از من گفت، پس از آنچه من برای خوب و همه گفت،
به شب.
و این دختر، گریه پسر، تحقیر او پرتاب کردن دوباره،
به خودش یک خواهر چارلی، عزیز است که بار دوم
است که شما تقریبا به من زده.
آیا کلمات من صدمه وارد نشود. من معنی نیست - بهشت ناکرده - که شما
در نظر گرفته شده، اما شما به سختی می دانیم چه ناگهانی نوسان شما خودتان را حذف
من.
"با این حال! گفت:" پسر، مصرف بدون توجه از نکوهش و به دنبال خود
ناامیدی میگردند، من می دانم که این بدان معنی است، و شما باید رسوایی من.
این بدان معنی است آنچه که من به شما گفته اند، چارلی، و نه چیزی بیشتر.
این درست نیست، گفت: "این پسر در لحن خشن، و می دانم که نیست.
این بدان معنی است آقای Wrayburn پرارزشتان را که معنی آن چه بود.
"چارلی! اگر شما به یاد داشته باشید هر روز از خودمان
با هم، خودداری کردن از! '
اما شما باید رسوایی من، سرسختانه دنبال پسر.
"من مصمم هستم که بعد از من از در منجلاب فرو بردن صعود، شما باید منو نمی
پایین.
شما می توانید رسوایی من اگر هیچ کاری با شما، و من هیچ ربطی به
با شما برای چارلی آینده است. '!
بسیاری از شب مانند این، و بسیاری از شب بدتر، من بر روی سنگ نشست
خیابان، hushing شما را در آغوش من است.
انکار کردن این کلمات را بدون حتی گفت شما پوزش می طلبیم برای آنها، و بازو های من باز هستند
شما هنوز هم، و بنابراین قلب من است. "من آنها را انکار کردن نیست.
من آنها را دوباره می گویند.
شما یک دختر inveterately بد و یک خواهر کاذب، و من با شما انجام می شود.
برای همیشه، من با شما انجام می شود! '
او ناسپاس و خارج از نزاکت خود را دست بالا آوردم که اگر آن را راه اندازی یک مانع بین
آنها، و خود را بر پاشنه خود را پرت و او را ترک کرد.
او پوست کلفت در همان نقطه ای، ساکت و بی حرکت باقی ماند، تا زمانی قابل توجه
ساعت کلیسا به او roused، و او را تبدیل به دور است.
اما پس از آن، با شکستن تحرک خود را شکستن. آمد
آب که قلب سرد پسر خودخواه یخ زده بود.
و ای که من دروغ می گفتند اینجا با مرده! 'و' O چارلی، چارلی، که این
باید پایان از تصاویر ما در آتش! تمام کلمات او گفت، او به عنوان
چهره خود را در دست های خود را بر روی سنگ مقابله گذاشته شد.
شکل گذشت و گذشت، اما متوقف شد و دور به او نگاه کرد.
این رقم از یک پیر مرد با سر متمایل بود، پوشیدن brimmed بزرگ کم
تاج کلاه و یک کت بلند skirted.
پس از کمی مردد، این رقم به پشت، و پیشرفت با هوای
لطافت و رحم و شفقت، گفت:
ببخشید، زن جوان، برای صحبت کردن با شما، اما شما در زیر برخی از پریشانی
ذهن داشته باشند.
من نمی توانم عبور بر راه من و ترک شما اشک به تنهایی، اگر چیزی وجود دارد
در محل. آیا می توانم به شما کمک کنم؟
می توانید هر چیزی را به شما آرامش بدهد؟
او سر خود را در صدا به نوع این کلمات مطرح شده است، و جواب داد با خوشحالی می پذیریم، O، آقای
Riah، آن را به شما "دخترم، گفت: پیر مرد ایستاده ام
شگفت زده!
من به عنوان یک غریبه صحبت کرد. نگاهی به بازوی من، بازوی من.
آنچه شما ناراحت؟ چه کسی انجام داده است؟
دختر بیچاره، دختر فقیر! '
sobbed لیز: برادرم با من کج خلقی، '،' و انکار من.
او یک سگ است بیهوده است، گفت: "یهودی، با عصبانیت.
بگذار او برود.
گرد و غبار را از پا تو را تکان دهید و به او اجازه دهید برود.
بیا، دختر!
بیا با من به خانه - اما در سراسر جاده ها است - و وقت کمی برای بهبود
صلح و چشم خود را شایسته، و پس من به شما شرکت از طریق تحمل
خیابان.
از آن گذشته زمان معمول خود است، و به زودی در اواخر، و راه طولانی است، و
شرکت خیلی از درها به شب وجود دارد.
او پذیرفت پشتیبانی از او را ارائه و آنها را به آرامی از گذشت
کلیسا.
آنها در عمل در حال ظهور را به شاهراه اصلی بود، که یکی دیگر از شکل
loitering discontentedly توسط، و به دنبال بالا خیابان و پایین آن، و همه چیز در مورد،
آغاز شد و بانگ زد: "لیز! چرا، کجا بودی؟
چرا، چه ماده؟ همانطور که یوجین Wrayburn در نتیجه او را خطاب، او
جلب کرد به یهودی، نزدیک تر است و سرش را خم.
یهودی که در کل یوجین در یک نگاه تیز گرفته، چشم خود را بر بازیگران
زمین، و بی صدا ایستاده بود. لیز، مهم نیست که چه شده است؟
آقای Wrayburn، من می توانم به شما بگویم در حال حاضر است.
من می توانم به شما بگویم به شب، اگر من همیشه می تواند به شما بگوید.
دعا کنید من رو ترک کنی 'اما، لیز، آمدم به صراحت به شما بپیوندد.
آمدم خانه به راه رفتن با شما، که در یک قهوه خانه در این محله dined و
دانستن ساعت شما.
شده اند و من طولانی مورد، افزود: یوجین، مانند ضابط، یا، با یک نگاه
در Riah clothesman قدیمی است. یهودی برداشته تا چشم او، و در زمان
یوجین یک بار دیگر، در یکی دیگر از نگاه.
آقای Wrayburn، دعا، نماز، مرا با این محافظ.
و یک چیز بیشتر. دعا کنید، دعا کنید از خودتان مراقب باشید.
اسرار Udolpho! گفت: "یوجین، با نگاهی پر از شگفتی است.
ممکن است من برای درخواست، معافیت در حضور نجیب زاده مسن، که این
نوع محافظ؟
"یک دوست قابل اعتماد است، گفت:" لیز. "من به او اعتماد خود را کاهش دهد، 'بازگشت
یوجین. اما شما باید به من، به لیز است
مهم است؟
برادر او است که ماده، گفت: پیر مرد، بلند کردن دوباره چشمان او.
برادر ما مهم است؟ به یوجین بازگشت، با تحقیر روح.
برادر ما است ارزش یک اندیشه نیست، به مراتب کمتر یک قطره اشک.
چه برادر ما انجام می شود؟ '
پیر مرد برداشته تا چشمان خود را دوباره، با یک قبر نگاه در Wrayburn، و یک قبر
نگاه در لیز، ایستاده نگاه کردن.
هر دو پر از معنی است که حتی یوجین در زندگی حرفه ای نور خود را چک می شد، و
فروکش را به متفکر: پیف!
با هوا صبر کامل، پیر مرد، باقی مانده قطع و نگه داشتن چشمان او
بازیگران کردن، ایستاده بود، حفظ بازوی لیز، به عنوان اینکه در عادت خود را از منفعل
استقامت، این امر می تواند همه را یک به او اگر او وجود دارد بی حرکت ایستاده بود تمام شب.
اگر آقای آرون، گفت: "یوجین، که به زودی این خسته، 'به اندازه کافی خوب خواهد بود
واگذاری اتهام خود را به من، او را کاملا رایگان برای هر تعامل او ممکن است مجبور
در کنیسه.
آقای هارون، محبت را به شما داشته باشد؟ اما پیر مرد ایستاده بود سهام هنوز.
عصر بخیر، آقای هارون، گفت: "یوجین، مودبانه؛ ما نیاز داریم که بازداشت شما نیست.
سپس عطف به لیز، دوست ما آقای هارون کمی کر است؟
شنوایی من بسیار خوب است، آقا مسیحی، جواب پیر مرد به آرامی؛
اما من فقط یک صدای به شب، شنیدن تمایل به ترک این دوشیزه قبل از من
او را منتقل به خانه اش.
اگر او درخواست، من آن را انجام دهد. من آن را برای هیچ کس دیگری را انجام دهد.
ممکن است بپرسم چرا، آقای هارون؟ یوجین، کاملا دست نخورده در سهولت او گفت.
"ببخشید.
اگر او به من می پرسد، من به او بگویم، 'پاسخ پیر مرد.
گفت: "من به هیچ کس دیگر. بگویم" من از شما درخواست نمی کنم، لیز، و التماس می کنم
تو به من را به خانه.
آقای Wrayburn، من تا به حال یک محاکمه تلخ به شب، و من امیدوارم که شما من فکر نمی کنم
ناسپاس است، و یا مرموز، یا تغییر است. من نه، من بد بخت.
دعا کنید به یاد داشته باشید آنچه که من به شما گفت.
دعا کنید، دعا، مراقبت است. "عزیزم لیز، او، بازگشت و در پایین
صدا، خم شدن بیش از او در طرف دیگر، از چه؟
از چه کسی؟
هر یک از شما به تازگی دیده می شود و ساخته شده خشمگین است. "
او جامعی انگشتان خود و خندید.
بیا، گفت: "او، از آنجایی که هیچ بهتر ممکن است، آقای هارون و من این اعتماد، تقسیم و
دیدن خانه شما با هم. آقای هارون در آن سمت، من در این.
اگر کاملا سازگار به آقای هارون، اسکورت در حال حاضر خواهد شد. ادامه
او قدرت خود را بر او می دانستند. او می دانست که او نمی خواهد بر او اصرار
ترک کردن او را.
او می دانست که، ترس او را برای او در حال تحریک، او خواهد بود مضطرب اگر او بودند
از دید او.
برای همه سبک سری ظاهری و بیتوجهی، او می دانست آنچه را به انتخاب
می دانم که از افکار قلب او.
و در کنار او، تا پر زرق و برق، بدون در نظر گرفتن همه که خواسته شده بود
در برابر او، پس در sallies و متانت خود را نسبت به محدودیت های تاریک از
خواستگار او و بد اخلاقی خودخواهانه از او
برادر آنقدر به او وفادار، به نظر می آمد، زمانی که سهام خود را بی وفا بود؛
مزیت بسیار زیاد، نفوذ مسحور کننده او بود آن شب!
اضافه کردن به استراحت، دختری فقیر، که او را به خاطر او را تخطئه می شنیده بود، و
او برای او متحمل شده بود، و جای تعجب است که زنگ های گاه به گاه خود را از جدی
علاقه (بیتوجهی، به عنوان
اگر آن را به آرامش) خود را در نظر گرفته شد، که سبکترین لمس او، سبک خود را نگاه کنید، او را
حضور در کنار او در خیابان تاریک مشترک، مثل یک نگاه اجمالی، مسحور
جهان، که طبیعی بود برای حسادت
و کینه توزی و تمام خسیسی قادر به تحمل روشنایی، و به نیرومند کردن در عنوان
ارواح بد ممکن است.
چیزی بیشتر از تعمیر در Riah گفت، آنها را لیز رفت مستقیم
محل سکونت. کوتاه کمی از درب خانه او جدا
از آنها رفت و به تنهایی.
آقای هارون گفت: "یوجین، زمانی که آنها با هم در خیابان مانده بودند، با بسیاری از
با تشکر از شرکت شما، آن را برای من باقی مانده ناخواسته به خداحافظی.
آقا، بازگشت از سوی دیگر، "من به شما شب خوب، و من آرزو می کنم که شما
فکر.
آقای هارون، 'بازگشت یوجین، من به شما شب خوب، و من آرزو می کنم (برای شما
کمی کسل کننده) است که شما خیلی متفکر نیست.
اما در حال حاضر، که به نوبه خود برای شب پخش شد، و زمانی که در چرخش پشت خود
بر یهودی او آمدند از صحنه، اندیشمندانه خود بود.
چگونه تعلیم و دستور مذهبی نوعی درخت اقاقیا اجرا شود؟ او زمزمه، که او به نور سیگار برگ خود را متوقف است.
'چه چیزی در این است که از آن آمده است؟ چه کار می کنید؟
از کجا می خواهید؟
ما به زودی باید هم اکنون می دانیم. آه! با آه سنگین.
آه سنگین به عنوان اگر اکو مکرر، یک ساعت پس از آن، هنگامی که Riah، که
شده بود در برخی از مراحل را در یک گوشه تاریک نشسته بر در مقابل خانه، به وجود آمد و
راه و روش بیمار خود را سرقت از طریق
خیابان ها در لباس های باستانی خود را، مانند شبح از زمان خروج است.
>
دوست مشترک ما توسط چارلز دیکنز فصل 16
به مناسبت سالگرد
Twemlow براورد کردن، پانسمان و خود را در مسافرخانه خود را بیش از پایدار حیاط در دوک
خیابان سنت جیمز، و با شنیدن اسب در زیر توالت خود را می یابد،
خود را در کل به ضرر
موقعیت در مقایسه با حیوانات نجیب در رد و بدل.
در حالی که، از یک سو، او هیچ همراه او را با کف دست زدن soundingly و
نیاز به او را در لهجه های ناهنجار به بالا و بیا، هنوز، از سوی دیگر، او است
بدون سرپرست در همه، و ملایم
نجیب زاده در انگشت مفاصل و مفاصل دیگر همکاری rustily در صبح، او می تواند
پنداشتن آن حتی حاضر می شود تا توسط سیما در اتاق خود را درب گره خورده، پس از او بود
ماهرانه در اثر مالش و slushed و
sluiced و جلا داد و لباس، در حالی که خود را صرفا گرفتن بخش غیر فعال در
این تلاش معاملات.
چگونه جذاب Tippins ها می شود در زمانی که خودش arraying برای سردرگمی
حواس انسان، تنها به زینت و خدمتکار او شناخته شده، اما شاید حتی این که
تعامل با مخلوق، و نه کاهش می یابد
خود وابستگی از Twemlow به می تواند با یک معامله خوب از مشکل توزیع
همراه در بازسازی روزانه فریبندگی خود را دیدن که به صورت و گردن خود را
این الوهیت شایان ستایش است، به عنوان آن بود،
گونه های روزانه خرچنگ دریایی - پرتاب کردن پوسته هر چاشتگاه، و نیاز به حفظ
در یک نقطه بازنشسته تا پوسته جدید سخت.
باوجود این، Twemlow جزء در طول خود را سرمایه گذاری با یقه و کراوات و
مچ بند به بند انگشتان خود را، جز در ضلال و چهارم به صبحانه.
و صبحانه را با آنها است اما برای همسایه نزدیک خود، Lammles از Sackville
خیابان، که به او افاضه شده است که او را خویشاوند خود را از راه دور، آقای Fledgely دیدار خواهد کرد.
افتضاح Snigsworth تابو قدرت و Fledgely را ممنوع کرده است، اما صلح دوست
دلایل Twemlow، اگر او خویشاوند من من او را نمی کنم، و برای دیدار با یک مرد است
نه او را می دانم.
اولین سالگرد ازدواج شاد خانم و آقای Lammle است، و
جشن صبحانه است، چرا که شام در مقیاس مورد نظر sumptuosity
می تواند در عرض کمتر محدودیت از نمی شود به دست آورد
کسانی که از اقامت غیر موجود و مجلل است که بسیاری از مردم دیوانه وار
حسود.
بنابراین، سفرهای Twemlow با سختی نیست کمی در سراسر Piccadilly، معقول
پس از یک بار درست در شکل و کمتر در معرض خطر توسط زدم
وسایل نقلیه سریع.
مطمئن باشید که در روز بود که هنگامی که او برای مرخصی از Snigsworth ترس امیدوار
برای انجام کاری و یا چیزی بود، در زندگی، و قبل از آن تاتار شکوه صادر کرد
فرمان امپراتور که قوت قانو، همانطور که او هرگز تشخیص
خود او باید نجیب زاده فقیر مستمری بگیر از من، و به او اجازه دهید بدینوسیله
در نظر خود pensioned "آه! Twemlow من!
بگو، خاکستری شخصیت کمی ضعیف، افکار در سینه ات به روز هستند، از
علاقه داشتن به - هنوز به او تماس بگیرید که کبود قلب تو هنگامی که آن را سبز و تو سر قهوه ای
و اینکه آیا آن را خوب یا بد، بیشتر
دردناک و یا کمتر، در باور خیال در این ساعت، نسبت به او را می دانم برای حریص
تمساح روکش زره، با ظرفیت بیشتر از تصور ظریف و
نقطه حساس و حساس به لمس در پشت تو
جلیقه، نسبت مستقیم با از بافندگی-سوزن.
بگو: به همین ترتیب، Twemlow من، چه از آن بود که تعداد زیادی شادتر ارتباط ضعیف باشد
بزرگ، یا برای ایستادن در با دوغاب پر زمستانی دادن اسب های هک به نوشید
وان کم عمق در مربی ایستاده، تا که به تو نزدیک به پا نامشخص تو.
Twemlow چیزی می گوید، می رود و در.
او نزدیک می درب Lammles، درایوهای تا کمی یک اسب حمل و نقل، شامل
Tippins الهی است.
Tippins، اجازه دادن به پنجره، به شوخی extols هوشیاری اسب سوار خود را در
که در انتظار وجود دارد به دست او.
Twemlow او دست به دست با جاذبه بسیار مودب که اگر او خود را با هر چیزی واقعی بودند، و
آنها در ادامه بالا.
Tippins همه در خارج از کشور در مورد پاها، و به دنبال بیان که کسانی که ناپایدار
مقالات تنها در رانش بومی خود را نادیده میگیرند.
و عزیز خانم Lammle و جناب آقای Lammle، چگونه می توانم شما انجام دهید، و زمانی که شما رفتن به پایین
what's آن نام مکان - گای، ارل وارویک، شما می دانید - آنچه در آن است - گاو نمیخوام - به
دنده خوک نمک زده و خشک کرده بیکن ادعا؟
و مورتیمر، که نام آنها برای همیشه از لیست من از دوستداران آ،
دلیل برای اولین بار از fickleness و پس از ترک پایه، چگونه شما، بدبخت؟
و آقای Wrayburn، شما در اینجا!
چه کاری می تواند به شما می آیند، چرا که همه ما بسیار مطمئن شوید که قبل از دست شما
رفتن به صحبت!
Veneering، MP، چه چیزهایی در پایین در خانه، و هنگامی که شما را
از کسانی که مردم وحشتناک برای ما؟
و Veneering خانم، عزیز من، می توانید آن را مثبت و واقعی که شما را به آن
تنگ شب پس از شب، به شنیدن آن نثر مردان؟
صحبت کردن در که، Veneering، چرا شما نمی نثر، برای شما باز لبهایت را
با این حال، وجود دارد و ما در حال مرگ هستند به شنیدن آنچه شما برای گفتن به ما!
خانم Podsnap، مفتون تو رو ببینم.
بهبهان، در اینجا؟ نه!
ما، نه؟ آه!
چکمه آقای!
لذت می برند. آقای آبجو!
این تجمع قبیله است.
بنابراین Tippins، Fledgeby و نظرسنجی ها و غیر خودی را از طریق شیشه های طلایی، زمزمه
که بر می گردد و در مورد، در راه بی بی گناه او، هر کس دیگری من می دانم؟
نه، من فکر می کنم نیست.
هیچ کس وجود دارد. هیچ کس وجود دارد.
هیچ کس در هر نقطه!
آقای Lammle، همه زرق و برق، تولید Fledgeby دوست خود، به عنوان مرگ برای افتخار
ارائه به Tippins بانوی.
Fledgeby ارائه شده است، هوا از رفتن چیزی برای گفتن، هوا از رفتن به می گویند
هیچ چیز، هوا ابتدا از مراقبه، استعفا، و
ویرانی، پشت در آبجو، باعث تور
چکمه، و محو در پس زمینه شدید، احساس شارب خود را، تا اگر
ممکن است تبدیل شده تا او در آنجا پنج دقیقه پیش.
اما Lammle او است قبل از او بسیار به طور کامل محقق
bareness از زمین. او به نظر می رسد در راه بد، Fledgeby باشد؛
برای Lammle نشان دهنده او را به عنوان مرگ دوباره است.
او در حال مرگ است، می خواهم ارائه به Twemlow،.
Twemlow دست خود را ارائه می دهد. خوشحالم که او را ببیند.
مادر شما، آقا، ارتباط من بود.
بنابراین من معتقدم که می گوید: Fledgeby، اما مادر من و خانواده او را دو بودند.
آیا شما در شهر اقامت می پرسد Twemlow.
Fledgeby می گوید: "من همیشه هستم. Twemlow می گوید: "مانند شهر،.
اما قطع تخت Fledgeby مصرف آن را کاملا بد و پاسخ، نه، او را دوست
شهر.
Lammle تلاش برای شکستن نیروی سقوط، توسط اظهار که برخی از مردم نمی
مانند شهر است.
Fledgeby retorting است که او از هر چنین شنیده ام هرگز اما خود است، Twemlow او می رود
دوباره به شدت.
هیچ چیز جدید در این صبح وجود دارد، گمان می کنم می گوید: Twemlow، بازگشت به
علامت با روح بزرگ. Fledgeby از هر چیزی شنیده می شود.
Lammle: نه، یک کلمه از اخبار وجود ندارد، می گوید:.
می افزاید: «یک ذره، چکمه. یک اتم، سازیاموسیقی زنگی در آبجو.
به هر طریقی از اجرای این قطعه کوچک هماهنگ به نظر می رسد به منظور بالا بردن
ارواح به طور کلی به عنوان با احساس وظیفه انجام می شود، و مجموعه های شرکت رفتن.
همه برابر تر از قبل به نظر می رسد، به فاجعه بودن در جامعه
بقیه.
حتی یوجین در یک پنجره ایستاده، moodily نوسانی منگوله کور، آن را می دهد
دقیق حرکت تند و سریع در حال حاضر، به عنوان اگر او خود را در مورد بهتر است.
صبحانه اعلام کرد.
همه چیز روی میز زرق و برق دار و پر زرق و برق است، اما با خود assertingly موقت و
هوا عشایری در دکوراسیون، به عنوان مباهات خواهد بود که آنها بسیار بیشتر زرق و برق دار و پر زرق و برق
در اقامتگاه مجلل است.
خود آقای Lammle بنده خاص در پشت صندلی خود را، تحلیلی پشت
صندلی Veneering موارد در نقطه است که بندگان را به دو دسته قرار می گیرند: یکی
mistrusting آشنایان کارشناسی ارشد، و دیگر mistrusting استاد.
بنده آقای Lammle، طبقه دوم.
ظاهر می شود در تعجب و روح کم از دست خواهد رفت، چرا پلیس تا زمانی در
آمدن به کارشناسی ارشد خود را در برخی از اتهام از قدر اول است.
Veneering، MP، در سمت راست خانم Lammle Twemlow در سمت چپ او Veneering خانم،
WMP (همسر عضو پارلمان)، و بانوی
Tippins در حق آقای Lammle و چپ.
ولی مطمئن باشید که به خوبی در درون شیفتگی چشم آقای Lammle و لبخند
نشسته کمی Georgiana.
و مطمئن باشید که نزدیک به کمی Georgiana، تحت بازرسی توسط همان gingerous در
آقا نشسته، Fledgeby به.
Oftener از دو یا سه بار در حالی که صبحانه در حال انجام است، آقای Twemlow می دهد
چرخش ناگهانی به سمت خانم Lammle، و سپس می گوید به او، عفو خود را تمنا می کنم، التماس می کنم! '
این عدم راه معمول Twemlow است، چرا که راه خود را به روز است؟
چرا که حقیقت این است، Twemlow بارها و بارها تحت تاثیر کارگر که خانم
Lammle به صحبت می کنند به او می رود و تبدیل می یابد که این طوری نیست، و اغلب
که او چشم خود را بر Veneering.
عجیب است که این احساس را تابع توسط Twemlow اصلاح شده پس از، با این حال پس از آن
است.
Tippins بانوی با تدابیری plentifully از میوه ها را از زمین (از جمله انگور، آب
در رده) زنده می شود، و شامل خودش را به بیرون کشیدن جرقه از
مورتیمر نوعی درخت اقاقیا.
این است که همیشه در میان شروع به درک، که عاشق بی وفا باید
توان در جدول مقابل به بانوی Tippins، که پس از آن ضربه بزنند کاشته
آتش مکالمه خارج از خودش.
در یک وقفه از عمل بلع و مضغ، Tippins بانوی تأمل مورتیمر،
به یاد می آورد که آن را در Veneerings عزیز ما، و در حضور یک حزب که بود
قطعا همه در اینجا، که او به آنها گفت
داستان آن مرد را از جایی که پس از آن به طرز وحشیانه ای جالب شد
و vulgarly محبوب. : بله، بانوی Tippins، 'موافقت مورتیمر؛ به عنوان
آنها بر روی صحنه گفت، "با این حال!
پس ما به شما انتظار می رود، retorts دلربا، برای حفظ شهرت خود را، و به ما بگویید
چیز دیگری. '
'Tippins خانم، من خودم را برای زندگی خسته آن روز، و چیزی بیشتر می شود وجود دارد
را از من گرفتی.
مورتیمر parries به این ترتیب، با احساس بر او که در جای دیگر آن است که یوجین و نه او
شوخ است، و در این محافل که در آن یوجین همچنان ادامه دارد در حال
لال، او، مورتیمر، است، اما دو
از دوست که او خود را تاسیس کرده است.
اما، quoth Tippins های جالب، من در گرفتن چیزی بیشتر از حل و فصل
شما خواهد شد.
خائن! این چیزی است که من در مورد یکی دیگر از ناپدید شدن می شنوند؟
"همانطور که شما که آن را شنیده ام، برمی گرداند نوعی درخت اقاقیا، شاید شما به ما بگویید.
"هیولا، دور! retorts بانوی Tippins.
خود طلایی خاکروبه بر شما من به شما مراجعه کرده است.
آقای Lammle، قابل توجه در اینجا، با صدای بلند اعلام کرد که عاقبت به داستان وجود دارد
انسان را از جایی.
سکوت تحقیق و بحث پس از اعلام است. من به شما اطمینان می گوید: نوعی درخت اقاقیا، زود گذر
دور میز، من چیزی برای گفتن دارند.
اما یوجین اضافه کردن در صدای کم، وجود دارد، به آن، به آن! "او خود را تصحیح با
علاوه بر این، هیچ چیز به ذکر است. '
چکمه و آبجو بلافاصله درک آن است که فوق العاده به ذکر است، و
مودبانه پر سر و صدا شده است. Veneering نیز با درک بازدید
به همان اثر است.
اما این قابل درک است که توجه خود را در حال حاضر به جای استفاده می شود، و مشکل برای نگه داشتن،
که لحن مجلس عوام است.
می گوید: مورتیمر: دعا کنید مشکل از آهنگسازی خود را به گوش نمی شود،
نوعی درخت اقاقیا، چون من مدت ها باید به به پایان رسید قبل از اینکه شما را به افتاده
نگرش راحت.
مثل - مانند، بی صبرانه وقفه یوجین،
"روایت کودکان
"من به شما داستان جک Manory را بگویید، و در حال حاضر داستان من شروع شده؛
من شما را یکی دیگر از جک و برادرش بگوید، و در حال حاضر داستان من است
انجام شد "-.، و تمامش کنید!
یوجین می گوید این کار را با یک صدای ازار در صدای او، تکیه به عقب و در صندلی خود و
به دنبال balefully در خانم Tippins، که او را به عنوان خرس عزیز خود را گره، و شوخی
insinuates که او (یک گزاره بدیهی) زیبایی و او جانور است.
مرجع، ادامه مورتیمر، که گمان می کنم به محترم من و ساخته شود
مخالف enslaver منصفانه است، به شرایط زیر است.
به تازگی، از زن جوان، Hexam لیز دختر مرحوم جسی Hexam، در غیر این صورت
آقا، یاد خواهد شد که به بدن انسان را از جایی بر داشت،
مرموزی دریافت کرده اید، از او می دانستند نه
آنها، عقبنشینی آشکار از اتهامات عنوان شده علیه پدرش، با یکی دیگر از آب
شخصیت طرف نام از Riderhood را.
هیچ کس به آنها معتقد بودند، زیرا Riderhood شیطون کوچولو - من به قول وسوسه
به یاد گرگ جذاب که جامعه ارائه کرده اند یک سرویس بزرگ اگر او
Riderhood آقای پدر و بلعیدم بود
مادر در مراحل ابتدایی خود را - که قبلا بازی کرده بود سریع و شل گفت:
اتهام، و، در واقع، آنها را رها.
با این حال، عقب رفتن من ذکر کرده اند، راه خود را به دست لیز Hexam را در بر داشت.
با عطر و طعم بر روی آن شده است برخی از پیامبر ناشناس در یک مورد علاقه
پنهان سازی های تاریک کلاه slouched و، و توسط او بود
، فرستاده شده در اثبات بیگناهی پدرش، آقای Boffin، مشتری من است.
شما عبارت از فروشگاه، بهانه، اما به عنوان یک سرویس گیرنده دیگر به حال هرگز،
و در همه احتمال باید هرگز، من و نه افتخار او را به عنوان طبیعی
کنجکاوی احتمالا منحصر به فرد است. '
اگر چه به آسانی به عنوان معمول در سطح، نوعی درخت اقاقیا است که کاملا به طور معمول آسان نیست
زیر آن.
با یک هوا از minding یوجین در همه، او احساس می کند که این موضوع است در دسترس نباشد
یکی از امن که در آن ارتباط است.
کنجکاوی طبیعی است که تنها زینت موزه های حرفه ای من را تشکیل می دهند، او
رزومه، پس از این بخواهد وزیر امور خارجه خود را - فردی منزوی خرچنگ یا صدف
گونه، که نام او به من فکر می کنم،
Chokesmith - اما در حداقل ماده نیست - می گویند کنگر فرنگی - به خود را در
ارتباط با لیز Hexam. کنگر فرنگی ادعا آمادگی خود را پس برای انجام این کار،
تلاش برای انجام این کار، اما با شکست مواجه می شود.
"چرا با شکست مواجه است؟" چکمه می پرسد. چگونه با شکست مواجه است؟، آبجو می پرسد.
ببخشید من باز می گرداند نوعی درخت اقاقیا، من باید پاسخ برای یک لحظه به تعویق بیندازند، و یا ما
باید اوج ضد داشته باشد.
کنگر فرنگی شکست اشکارا، مشتری من وظیفه اشاره به من: هدف خود را به
پیشبرد منافع هدف جستجوی خود است.
من ادامه خودم در ارتباط با او قرار داده، اتفاق می افتد حتی در اختیار برخی از
وسیله خاص، با یک نگاه در یوجین، از قرار دادن خودم در ارتباط با
او، اما من نمی توانم بیش از حد، چرا که او از بین رفته است.
"از بین رفته! اکو عمومی است. 'ناپدید شده است، می گوید: مورتیمر.
هیچ کس نمی داند چگونه، هیچ کس نمی داند که در زمانی که هیچ کس نمی داند که در آن است.
و به این ترتیب داستان به پایان می رسد که شرافتمندانه و عادلانه مخالف enslaver من
نامیده می شود. "
Tippins، با جیغ کمی bewitching،، opines که ما باید هر یک از ما باشد
به قتل رساندند در بستر ما. چشم اوژن او را به عنوان اگر برخی از ما خواهد بود
به اندازه کافی برای او.
اظهارات خانم Veneering، WMP، که این اسرار اجتماعی 1 ترس از ترک
عزیزم.
Veneering، MP، آرزوهای خود را به (اطلاع با چیزی از هوا دست دوم
دیدن آقایان محترم در سمت راست سر گروه اصلی خود را در
محل) که آیا آن را در نظر گرفته شده است.
منتقل شده است که فرد از بین رفته ارواح و یا در غیر این صورت صدمه زده است؟
به جای پاسخ دادن به نوعی درخت اقاقیا، پاسخ یوجین و پاسخ عجله و vexedly:
نه، نه، نه، او معنی این نیست، او به طور داوطلبانه از بین رفته - اما کاملا -
به طور کامل.
با این حال، موضوع بزرگ شادی آقا و خانم Lammle می شود مجاز نیست
ناپدید با vanishments های دیگر - با انقراض قاتل، انقراض
ژولیوس Handford، انقراض لیز
Hexam، - و در نتیجه Veneering باید گوسفند حال حاضر به قلم به یاد می آورند که از آن
آنها گمراه شده است.
که به گفتمان شادی آقا و خانم Lammle مناسب، آنها در حال عزیزترین
و قدیمی ترین دوستان او در جهان است، و یا آنچه مخاطبان برای او به را مناسب
اعتماد به نفس خود را که به عنوان مخاطب، اسم
بسیاری یا دلالت بسیاری، که همه دوستان قدیمی ترین و عزیزترین او در
جهان؟
به پس Veneering، بدون تشریفات افزایش، راه اندازی به سخن آشنا
به تدریج پررنگ به آواز خواندن پارلمانی آهنگ، که در آن او که در هیئت مدیره می بیند
Twemlow دوست عزیز خود را که در آن روز
twelvemonth عطا دوست عزیز خود Lammle از طرف عادلانه از دوستان عزیز خود را
Sophronia، و در آن او نیز که در آن هیئت مدیره دوستان خود چکمه می بیند و
آبجو که دور محوری او در یک دوره
دوست عزیز بانوی Tippins خود را نیز دور او را - AY بسیج، و در درجه نخست
رتبه - او هرگز نمی تواند فراموش کرده ام در حالی که حافظه دارای صندلی اش.
اما او آزاد است به اعتراف است که او از آن هیئت مدیره نتواند عزیز دوست قدیمی خود
Podsnap، هر چند او به خوبی توسط دوست عزیز خود را جوان Georgiana نشان داده است.
و او بیشتر در آن هیئت مدیره (این او با شکوه اعلام کرد، می بیند به عنوان اگر exulting در
قدرت یک تلسکوپ فوق العاده) دوستش آقای Fledgeby، اگر او می خواهد به او اجازه
به او تماس بگیرید.
برای تمام این دلایل، و بسیاری دیگر که او به خوبی می داند خواهد شد که
رخ داده است به افراد از ذکاوت استثنایی خود، او است که در اینجا به شما که
زمان فرا رسیده است که با قلب ما
در لیوان ما، با اشک در چشمان ما، با برکت بر لب ما، و در
به طور کلی راه را با بخشش از ران نمک زده و دود زده خوک و اسفناج در larders عاطفی ما، ما باید
و همه نوشیدنی به دوستان عزیز ما
Lammles، مایل به آنها چندین سال به عنوان شاد به عنوان آخرین و بسیاری از بسیاری از دوستان به عنوان
congenially به عنوان خود متحد می شود.
و این او اضافه خواهد شد. که Veneering Anastatia (که فورا شنیده به گریه)
بر روی همان مدل قدیمی انتخاب و خود را دوست Sophronia Lammle شکل گرفته، در رابطه با
که او به مردی که wooed اختصاص داده شده
و او را برنده شد، و ترشحات خوب وظایف زن.
دیدن هیچ راهی بهتر از آن، در اینجا Veneering وابسته به سخنرانی اسب بالدار او را می کشد
بسیار کوتاه، و plumps پایین، سر خود را تمیز کردن، با: "Lammle، خدا بیامرزد
شما!
سپس Lammle.
بیش از حد او را در هر راه، بینی pervadingly بیش از حد شکل درشت اشتباه را، و
بینی در ذهن خود و رفتار خود را بیش از حد لبخند واقعی، بیش از حد وفت می شود
کاذب؛ بیش از حد بسیاری زیادی دندان در یک لحظه بدون نشان نیش قابل دیدن خواهد بود.
او شما را با تشکر از دوستان عزیز، برای مهربانی تبریک و امیدوار است به شما دریافت خواهید کرد -
ممکن است در آینده از این موارد لذت بخش خواهد بود - در محل اقامت مناسب
ادعاهای خود را در مراسم از مهمان نوازی.
او هرگز فراموش نخواهم کرد که در Veneering را او برای اولین بار شاهد Sophronia.
Sophronia از هرگز فراموش نخواهم کرد که در Veneering که او برای اولین بار او را دیدم.
آنها از آن سخن گفت به زودی پس از آنها ازدواج کرده بود، و موافقت کردند که آنها را هرگز
آن را فراموش کرده ام. در واقع، به Veneering آنها مدیون اتحادیه خود را.
آنها امیدوارند که برای نشان دادن احساس خود را از این روز برخی از (: 'نه، نه، از Veneering) - آه، بله، بله،
و اجازه دهید او بر آن تکیه می کنند، آنها را در صورتی که می توانید!
ازدواج او با Sophronia ازدواج علاقه دو طرف بود: او
ثروت کم کم به او بود، او ثروت کوچک او: ثروت کمی خود را پیوست:
این ازدواج تمایل خالص و مناسب بود.
تشکر از شما!
Sophronia و او از جامعه از جوانان دوست دارند، اما او مطمئن نیست که خود را
خانه یک خانه خوب برای افراد جوان پیشنهاد باقی می ماند تنها، از
تفکر سعادت داخلی خود می تواند آنها را وادار به تغییر عقیده ندارند.
او به هر حاضر یکی صدق نمی کند، قطعا نه به عزیز خود را کمی
Georgiana.
باز هم از شما سپاسگزارم! نه، توسط، توسط، آن را به او درخواست خود را به
Fledgeby دوست.
او در تشکر Veneering برای شیوه احساس که او در آن دوست مشترک آنها اشاره
Fledgeby، او معتقد است که: نجیب زاده در بالاترین برآورد.
متشکرم.
در واقع (بازگشت طور غیر منتظره به Fledgeby)، بهتر است شما او را می شناسند،
بیشتر شما را در او پیدا کنید که شما تمایل به دانستن.
باز هم از شما سپاسگزارم!
در نام او را عزیز Sophronia و در خود، از شما سپاسگزارم!
خانم Lammle نشسته است هنوز هم کاملا، با چشمان خود را روی میز لباس بازیگران.
به عنوان آدرس به پایان می رسد آقای Lammle Twemlow نوبت بار دیگر به او ناخواسته، درمان نیست
هنوز که تاثیر اغلب در محدوده زمانی معین است که او در حال رفتن به صحبت به او.
این زمان او واقعا در حال رفتن به سخن گفتن به او.
Veneering در حال صحبت کردن با همسایه دیگر در کنار خود، و او در صدای پایین صحبت می کند.
"آقای Twemlow.
او پاسخ، "من فرمودید؟ بله؟ هنوز کمی تردید، چرا که او نیست
به دنبال او. "شما باید روح آقا و من
می دونی که من ممکن است به شما اعتماد کرد.
آیا شما به من فرصت گفتن چند کلمه را به شما می دهد هنگامی که شما به
پله ها 'قطعا.
افتخار من خواهد شد.
آیا به نظر نمی رسد برای این کار، اگر شما، و آن را متناقض فکر نمی کنم اگر شیوه ای من
باید از کلمات من بی دقت تر. من ممکن است به تماشا.
Twemlow قرار می دهد به شدت شگفت زده شده، دست خود را به پیشانی اش، و غرق در خود
مراقبه صندلی. خانم Lammle افزایش می یابد.
همه ظهور.
خانمها تا پله. آقایان به زودی پس از پرسه زدن.
Fledgeby فاصله گرفتن مشاهده سبیل چکمه را اختصاص داده شده،
سبیل آبجو و سبیل Lammle، و با توجه به الگوی شارب او
ترجیح می دهند از خود تولید
اصطکاک ها، اگر جن از گونه تنها به مالش خود پاسخ.
در طراحی اتاق ها، گروه ها به طور معمول را تشکیل می دهند.
نوعی درخت اقاقیا، چکمه، و آبجو، بال بال زدن مثل پروانه ها که در اطراف شمع موم زرد -
guttering، و با برخی از اشاره از یک سیم پیچ برگ در آن - Tippins بانوی.
بیگانگان پرورش Veneering، M P.، و خانم Veneering، WMP
Lammle با آغوش خورده، Mephistophelean در گوشه ایستاده، با Georgiana
و Fledgeby.
خانم Lammle، روی یک مبل یک میز، دعوت توجه آقای Twemlow را به یک کتاب
پرتره در دست او.
آقای Twemlow طول می کشد به ایستگاه خود را بر روی نیمکت قبل از او، و خانم Lammle را نشان می دهد او را می
پرتره. او می گوید: "شما باید دلیلی برای شگفت زده می شود،
آرام، اما ای کاش شما به نظر می رسد.
به پریشان Twemlow، تلاش نگاه نکنند، به نظر می رسد خیلی بیشتر از آن است.
من فکر می کنم، آقای Twemlow، شما قبل از به روز است که ارتباط از راه دور از تو هرگز نمی دیدم؟
نه، هرگز.
حالا که شما برای دیدن او، شما آنچه که او است.
شما به او افتخار نیست؟ "گفتن حقیقت، خانم Lammle.
اگر شما بیشتر از او می دانستند، کمتر تمایل به اذعان او به شما خواهد بود.
در اینجا یکی دیگر از پرتره است. چه شما به آن فکر می کنم؟
Twemlow حضور ذهن به اندازه کافی می گویند با صدای بلند: "بسیار شبیه!
غیر! دوست شما متوجه شده اند، شاید، که او به نفع
با توجه خود را؟
شما متوجه جایی که او در حال حاضر، و چگونه درگیر؟
: بله. اما آقای Lammle - او دارت نگاهی به او که او نمی تواند
درک، و او را به یکی دیگر از پرتره نشان می دهد.
خیلی خوب است آن را "جذاب" می گوید: Twemlow.
«پس چون به نزدیک به یک کاریکاتور - آقای Twemlow، آن است که غیر ممکن است به شما چه بگویم
مبارزه در ذهن من بوده است، قبل از اینکه من می توانم خودم را به صحبت می کنید که من
آن است که تنها در اعتقاد که من ممکن است شما را هرگز به من خیانت اعتماد، که من می توانم
را ادامه دهید.
با احترام من به شما اعتماد به نفس من است که هرگز خیانت قول - که شما احترام
آن، حتی اگر شما دیگر ممکن است به من احترام بگذارند، - و من باید به عنوان راضی اگر شما
آن سوگند یاد کرده بود. "
خانم، افتخار یک نجیب زاده فقیر - '
"با تشکر از شما. من می توانم بیشتر مورد نظر است.
آقای Twemlow، من درخواست شما را به آن کودک را نجات دهد!
آن کودک؟ 'Georgiana.
او باید قربانی شود.
او خواهد شد و به این ارتباط از شما inveigled ازدواج کرده است.
این امر مشارکت، پول، حدس و گمان است.
او دارای قدرت اراده و یا شخصیت به خودش کمک کند و او را در آستانه
که به نفرت تمام برادر برای زندگی است. 'شگفت انگیز به فروش می رسد!
اما آنچه می توانم انجام دهم برای جلوگیری از آن؟ خواستار Twemlow، و به آخرین شوکه سر در گم
مدرک دانشگاهی است. 'در اینجا یکی دیگر از پرتره است.
و چه خوب که نیست، هست؟
مبهوت در صورت نور از خود پرتاب سرش به آن نگاه انتقادی،
Twemlow هنوز dimly درک مجمع تشخیص مصلحت نظام از پرتاب سر خود را،
و این کار را.
اگر چه او می بیند پرتره از اگر آن را در چین بود.
"قطعا خوب نیست، می گوید: خانم Lammle. سفت و اغراق آمیز!
و EX - اما Twemlow، خود را در حالت تخریب، می تواند کلمه فرمان نیست، مسیرهای پیاده روی و
خاموش به '- actly بنابراین آقای Twemlow، کلمه خود را وزن داشته باشد
با پرشکوه خود، خود را کور پدر.
شما می دانید که چقدر او از خانواده خود می سازد. از دست دادن هیچ زمان.
هشدار او را اما او را علیه آنان هشدار می دهند؟
در مقابل من است.
توسط Twemlow بزرگ، فرصت خوبی دریافت یک محرک در این لحظه بحرانی است.
محرک صدای Lammle است. : 'Sophronia، عزیز من، چه پرتره شما
نشان Twemlow؟
شخصیت های عمومی، آلفرد 'نمایش او از من است.
بله، آلفرد.
او این کتاب قرار می دهد پایین، طول می کشد کتاب دیگری، تبدیل برگ، و ارائه
عمودی به Twemlow. "این آقای Lammle است.
آیا شما فکر می کنید خوب است - هشدار پدر او در مقابل من است.
من آن را سزاوار، چون من در این طرح از اول بوده است.
این طرح شوهرم، ارتباط خود را، و معدن است.
من به شما بگویم این، فقط برای شما ضرورت احمقانه فقیر کمی نشان می دهد
موجودی مهربان است که دوست و نجات است.
شما از این به پدرش را تکرار.
شما به من تا کنون یدکی، و قطعات یدکی شوهرم.
، هر چند که این جشن به روز تمام مسخره است، او همسر من است، و ما
باید زندگی کنند - آیا شما فکر می کنید آن را دوست دارم؟
Twemlow، در حالت بهت زده، feigns به مقایسه تصویر در دست خود را با
اصلی به دنبال به سمت او از گوشه Mephistophelean خود.
خوب در واقع در طول کلماتی که با دشواری بزرگ Twemlow
عصاره از خود. "من خوشحالم که شما فکر می کنم تا.
در کل، من خودم آن را به بهترین.
دیگران خیلی تاریک است. حالا در اینجا به عنوان مثال، یکی دیگر از آقای
Lammle - '
اما من متوجه نمی شوید من راه من نمی بینم، stammers Twemlow، که او بیش از falters
کتاب با شیشه های خود را در چشم او. چگونه هشدار پدر او، و به او؟
به او بگو تا چه حد؟
به او بگو چقدر؟ من - من - گم کردن "است.
به او بگو من یک بازی ساز، به او بگویید من یک زن حیله گر و طراحی، او را به شما بگویم
مطمئن دخترش بهتر است از در خونه من و شرکت من.
او هیچ چیز از من بگو، همه آنها درست باشد.
شما می دانید آنچه انسان puffed او است، و چگونه به راحتی شما می توانید باعث غرور خود را
زنگ.
به او بگو تا آنجا که او را زنگ بدهد و او را از او دقیق و قطعات یدکی به من
بقیه.
آقای Twemlow، احساس می کنم تخریب ناگهانی من در چشمان تو آشنا که من با من
تخریب در چشم خود من، من کاملا احساس تغییر است که باید بر من در می آیند
شما در این چند لحظه آخر است.
اما من به حسن نیت خود را با اعتماد به عنوان به طور ضمنی به عنوان زمانی که من شروع کردم.
اگر شما می دانستید که چگونه اغلب من سعی کردم به صحبت می کنند به شما به روز، شما تقریبا به من ترحم.
من می خواهم هیچ وعده های جدید از شما در حساب خود من، من راضی، و من همیشه
خواهد شد، راضی با وعده به من داده اند.
من می توانم مبادرت به گفتن نه، برای من که دیده می شوم.
اگر می خواهید ذهن من در حالت استراحت با اطمینان تعیین می کنند که شما با در میان امدن
پدر و نجات این دختر بی خطر، نزدیک است که کتاب قبل از شما آن را به من بازگردان، و من
بدانند که منظور شما چیست، و عمیقا تشکر
شما در قلب من - آلفرد، Twemlow آقای فکر می کند، یکی از بهترین و کاملا موافق است
با من و تو. پیشرفت های آلفرد.
گروه شکستن.
خانم Tippins افزایش می یابد، و Veneering خانم رهبر خود را به شرح زیر است.
برای لحظه ای، خانم Lammle را به آنها نیست، اما هنوز به دنبال در Twemlow
به دنبال در پرتره آلفرد را از طریق عینک خود را.
گذشته لحظه، Twemlow قطره عینک خود را در طول نوار آن، افزایش می یابد، و بسته
این کتاب با تاکید است که باعث می شود که بچهای که مورد مواظبت قرار میگیرد شکننده از جن، Tippins،
شروع می شود.
سپس خداحافظی و خداحافظی و مناسبت جذاب ارزشمند از عصر طلایی، و بیشتر
دنده خوک نمک زده و خشک کرده بیکن، و مانند آن، و Twemlow می رود متناوب در سراسر
در Piccadilly با دست خود را به پیشانی اش،
و تقریبا پایین lettercart سرخ اجرا شود، و در قطره آخرین امن خود را در
آسان صندلی آقا خوب، بی گناه، با دست خود را به پیشانی او هنوز هم، و
سر در غلغله.
>