Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 2 -- قسمت 1 جایی که من زندگی می کردند ، و چه برای زندگی
در فصل معینی از زندگی ما ، ما عادت کرده اند به در نظر گرفتن هر نقطه به عنوان
سایت ممکن است از یک خانه. من در نتیجه این کشور در هر بررسی
طرف در عرض ده مایل از جایی که من زندگی می کنند.
در داشتن تخیل من خریداری تمام مزارع به طور متوالی ، برای همه خریداری شدند ،
و من می دانستم که قیمت آنها.
من بیش از محل هر کشاورز راه می رفت ، طعم سیب وحشی خود ، discoursed در
دامداران با او ، مزرعه خود را در قیمت خود را در زمان ، در هر قیمت ، رهن آن را به او
در ذهن من ، حتی به قیمت بالاتر بر روی آن قرار دهید --
زمان همه چیز را ، اما سند آن -- واژه ی او برای کردار خود را گرفت ، برای من صمیم قلب دوست دارم
صحبت کنید -- کشت آن ، و او را نیز تا حدی ، من به اعتماد ، و عقب نشینی هنگامی که من تا به حال
لذت می برد آن را به اندازه کافی طولانی ، می روم او را به آن حمل.
مستحق این تجربه من به عنوان مرتب کردن بر اساس کارگزار واقعی املاک و توسط من در نظر گرفته
دوستان.
هر کجا نشستم ، در آنجا من ممکن است زندگی می کنند ، و چشم انداز تابش از من درآمده است.
چه خانه است ، اما sedes ، صندلی -- بهتر است اگر یک کرسی کشور است.
من بسیاری از سایت برای خانه نیست به احتمال زیاد به زودی بهبود را کشف کرد ، که برخی از
ممکن است بیش از حد دور از روستا ، اما به چشم من فکر روستا بود
دور از آن.
خب ، در آنجا من ممکن است زندگی می کنند ، من گفتم و من زندگی می کنند ، برای یک ساعت ، تابستان و
زمستان زندگی ، دیدم چگونه من می توانم سال ها را خاموش ، بوفه زمستان را از طریق ، و ببینید
بهار آمده شوید.
ساکنان این منطقه در آینده ، در هر کجا که ممکن است خانه خود را محل ،
مطمئن باشید که آنها کرده اند پیش بینی شده است است.
بعد از ظهر بسنده به وضع زمین را به باغ ، چوب زیاد و مرتع ، و
تصمیم بگیرند چه چیزی درخت بلوط یا سنبه خوب باید از چپ به قبل از درب بایستند ، و از چه رو
هر درخت لعنتی می تواند به بهترین دیده می شود
مزیت و سپس اجازه دهید آن را دروغ ، آیش ، شاید ، برای یک مرد سرشار از نسبت
به تعدادی از چیزهایی که او می تواند تا چه رسد به استطاعت است.
تخیل من انجام شده تا کنون است که من حتی تا به حال امتناع از مزارع مختلف --
امتناع همه من می خواستم داشت -- ولی من انگشت من سوخته توسط در اختیار داشتن واقعی رو هرگز.
نزدیکترین که من تا در اختیار داشتن واقعی در آمد بود که من خریداری Hollowell
مکان ، و به مرتب کردن دانه های من شروع شده بود ، و جمع آوری مواد که با آن به را
چرخ خاک کشی به حمل آن را یا با اما
قبل از مالک سند از آن را به من داد ، همسر او -- هر انسان تا به چنین همسر -- تغییر
ذهن او و آرزو آن را نگه دارید ، و او به من پیشنهاد ده دلار او را آزاد.
در حال حاضر ، صحبت از حقیقت ، من تا به حال اما ده سنت در جهان پیشی گرفته ، و آن من
ریاضی گفت ، اگر من آن مردی که تا به حال ده سنت ، که یک مزرعه یا ده بود
دلار ، و یا همه با هم.
با این حال ، من اجازه ده دلار و مزرعه او را بیش از حد ، برای من آن را انجام داده بود دور
به اندازه کافی ، یا نه ، می شود سخاوتمندانه ، من به فروش می رسد او مزرعه را برای آنچه که من برای آن داد ،
و او به عنوان یک مرد ثروتمند ، او را
در حال حاضر از ده دلار ، و هنوز هم تا به حال من ده سنت ، و دانه ها ، و مواد برای
چرخ خاک کشی ترک. که من پیدا کردم به این ترتیب که من یک مرد ثروتمند شده بود
بدون هر گونه صدمه به فقر من است.
اما من حفظ منظره ، و من از آن زمان هر ساله انجام آنچه در آن به همراه داشت
بدون یک چرخ دستی. با توجه به مناظر ،
گفت : "من پادشاه تمام نظرسنجی I ، سمت راست من وجود دارد هیچ یک به اختلافات است."
من بارها شاهد یک شاعر را قطع کند ، با ارزش ترین بخش برخوردار بوده
مزرعه ، در حالی که کشاورز ترد اتفاق که او چند سیب وحشی کردم فقط.
چرا ، صاحب آن را برای سالهای زیادی نمی دانم زمانی که یک شاعر تا به مزرعه اش در قرار
قافیه ، قابل تحسین ترین نوع از حصار نامرئی است ، منصفانه آن را توقیف ، دوشیده آن ،
خامه گرفته از آن ، و همه از کرم ، و چپ کشاورز تنها شیر خامه گرفته است.
جاذبه های واقعی از مزرعه Hollowell ، به من ، عبارت بودند از : بازنشستگی کامل خود را ،
بودن ، در حدود دو کیلومتر از روستا ، نیم مایل از نزدیک ترین همسایه ، و
از بزرگراه های گسترده ای از هم جدا
زمینه آن محدوده را در رودخانه ، که صاحب آن توسط fogs خود گفت : از محافظت
frosts در بهار ، هر چند که هیچ چیز برای من بود ، خاکستری رنگ و خانمان برانداز
دولت از خانه و انبار ، و
نرده های ویران ، که با قرار دادن چنین فاصله بین من و سرنشینان تاریخ و زمان آخرین ؛
توخالی و لیکن با پوشش درختان سیب ، gnawed خرگوش ، نشان نوع
همسایگان من باید داشته باشند ، اما بالاتر از همه ،
خاطره من از آن از اولین سفرهای من تا رودخانه بود ، هنگامی که خانه بود
پنهان در پشت بیشه maples قرمز متراکم ، که از طریق آن شنیده ام خانه سگ
پوست درخت.
من در عجله آن را خریداری بود ، قبل از مالک به پایان رسید گرفتن از برخی از سنگ ،
قطع درختان سیب توخالی ، و grubbing برخی از birches جوان که تا به حال
در مرتع فنر می شود ، یا به طور خلاصه ، هر گونه بهبود او ساخته شده بود.
برای لذت بردن از این مزایای من آماده شد آن را حمل ، مانند اطلس ، جهان را به
بر روی شانه های من -- من شنیده ام هرگز چه غرامت او را برای آن دریافت کرد -- و
همه آن چیزهایی که تا به حال هیچ انگیزه های دیگر
یا بهانه ای که من ممکن است برای آن پرداخت و unmolested در اختیار داشتن من از آن ، برای من
می دانستم همه در حالی که که آن را محصول فراوان ترین نوع من می خواستم عملکرد ، اگر
من فقط می تواند آن را چه رسد به استطاعت.
اما معلوم شد که من گفته اند. که من می توانم می گویند ، پس از آن ، با توجه به
کشاورزی در مقیاس بزرگ -- من همواره کشت باغ -- بود ، که من تا به حال به حال من
دانه های آماده.
بسیاری فکر می کنم که دانه با بالا رفتن سن را بهبود بخشد. من هیچ تردیدی نداشته باشید که هم تبعیض قائل
بین خوب و بد ، و هنگامی که در تاریخ و زمان آخرین من خواهد کاشت ، کمتر احتمال دارد که من باید
نا امید کرد.
اما من به همنوعان من می گویند ، یک بار برای همه ، تا زمانی که امکان آزاد زندگی کنند و
غیر متعهد نشده است. آن را می سازد اما تفاوت کمی که آیا شما
به مزرعه و یا زندان شهرستان متعهد است.
قدیمی کاتو ، که "د پاسخ Rustica" من "ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی ، می گوید :" -- و تنها
ترجمه من را دیده اند باعث مزخرف محض از عبور -- "وقتی که شما فکر می کنم
یک مزرعه آن به نوبه خود در نتیجه در ذهن خود مرور کنید ،
خرید greedily و نه یدکی درد خود را به نگاه آن ، و فکر نمی کنم که به اندازه کافی
برای رفتن به یک بار دور آن. oftener شما به آنجا تر خواهد بود
لطفا شما ، اگر از آن خوب است. "
من فکر می کنم من نباید خرید greedily ، اما گرد و دور آن را تا زمانی که من زندگی می کنند ، و
توان در آن به خاک سپرده برای اولین بار ، که ممکن است به من لطفا در گذشته است.
حال حاضر آزمایش های بعدی من از این نوع ، که من هدف برای توصیف بیشتر در
طول ، برای راحتی قرار دادن تجربه دو سال به یک است.
همانطور که گفته اند ، من پیشنهاد نمی نوای دلمردگی به نوشتن ، اما به رجز خوانی به عنوان lustily
به عنوان خروسک در صبح ، ایستاده بر جای شب بسر بردن او ، اگر تنها برای بیدار کردن همسایه من است.
وقتی برای اولین بار من در زمان اقامت من در جنگل است که شروع به صرف شب من به عنوان
به عنوان روز وجود دارد ، که به طور تصادفی ، در روز استقلال ، و یا چهارم ژوئیه ،
1845 ، خانه من برای زمستان نشده بود به پایان رسید ،
اما صرفا دفاع در برابر باران ، بدون دودکش یا گچ کاری ، دیوار
که از تخته های خشن ، آب و هوا آغشته با chinks گسترده ای که ساخته شده آن سرد در
شب.
ناودانی سفید راست قطع کننده و تازه برنامه ریزی درب و پنجره روده داد
نگاه پاک و روح ، به خصوص در صبح ، هنگامی که چوب آن اشباع
با شبنم ، به طوری که من خیالی است که توسط ظهر برخی از آدامس های شیرین را از آنها بیرون آمدن.
به تخیل من آن را در طول روز بیشتر یا کمتر از این شفق های قطبی را حفظ
شخصیت ، یادآوری از یک خانه خاص بر روی کوهی که من یک سال به ملاقاتش رفته بودند
قبل از.
این یک کابین روح و unplastered بود ، جا خدا سفر به سرگرم ، و جایی که
الهه ممکن است لباس خود را دنباله.
باد که گذشت بیش از خانه من مانند رفت و برگشت بیش از پشته
کوه ها ، بلبرینگ سویه های شکسته ، یا بخش آسمانی تنها ، موسیقی زمینی.
ضربات برای همیشه لطفا برای صبح روز باد ، شعری از خلقت بی وقفه است ، اما تعداد کمی از آنها
گوش که آن را بشنود. کوه المپ در مقدونیه است اما در خارج از زمین
در همه جا.
تنها خانه من صاحب قبل شده بود ، اگر من به جز یک قایق ، یک چادر ،
که من استفاده می شود گاهی اوقات در هنگام ساخت سفرهای تفریحی در تابستان ، و این است که هنوز
در اطاق زیر شیروانی من نورد ، اما قایق ، پس از
عبور از دست به دست رفته است ، جریان از زمان است.
با استفاده از این سرپناه قابل توجهی در مورد من ، من برخی از پیشرفت به سوی ساخته شده بود
اقامت در جهان است.
این قاب است ، بنابراین کمی ملبس ، نوعی از تبلور در اطراف من بود ، و واکنش نشان داد
سازنده. تا حدودی مطرح شد به عنوان یک عکس در
تشریح.
من لازم نیست برای رفتن به هوا را در فضای آزاد ، فضای درون به حال از دست رفته
هیچ یک از تازگی آن.
این بود در داخل درهای بسیار نه به عنوان پشت دری که در آن نشستم ، حتی در rainiest
آب و هوا. Harivansa می گوید : "اقامت بدون پرندگان
مانند گوشت بدون ادویه. "
اقامت من نیست ، برای من پیدا کردم خودم را ناگهان همسایه را به پرندگان و نه با
داشتن زندانی یکی ، اما با خودم در نزدیکی آنها در قفس است.
من نه تنها نزدیکتر به برخی از کسانی که معمولا مکرر باغ و
باغ ، اما برای کسانی که songsters کوچکتر و هیجان انگیز تر از جنگل است که
هرگز یا به ندرت ، قطعه موسیقی عاشقانه یک روستایی --
برفک چوب ، veery ، tanager قرمز مایل به زرد ، گنجشک زمینه ، شلاق فقیر
خواهد شد ، و بسیاری دیگر.
من ساحل حوضچه کوچک ، نشسته در حدود یک مایل و جنوب نیمی از
روستای کنکورد و تا حدودی بالاتر از آن ، در میان چوب گسترده
بین این شهر و لینکلن ، و در حدود
دو مایل در جنوب این میدان تنها ما شناخته شده به شهرت ، کنکورد زمین نبرد ، اما من
در جنگل بسیار کم بود که ساحل مخالف ، نیمی خاموش مایل ، مانند بقیه ،
پوشیده از چوب بود ، دور ترین افق من است.
برای هفته اول ، هر زمان که من در برکه نگاه آن را به من مانند یک دریاچه عمیق و کوچک کوهستانی را تحت تاثیر قرار
در ارتفاع بالا در کنار یک کوه ، پایین آن به مراتب بالاتر از سطح دیگر
دریاچه ها ، و ، به عنوان خورشید به وجود آمد ، من آن را دیدم
پرتاب کردن لباس های شبانه خود را از غبار ، و اینجا و آنجا ، درجه ، نرم آن
موجدار و یا صاف و منعکس کننده سطح آن ، نازل شده است در حالی که از مه ، مثل ارواح ،
نگاتیف در هر خروج
جهت به جنگل ، که در شکستن برخی از غیر قانونی شبانه.
شبنم بسیار به نظر می رسید بر درختان آویزان بعد به روز تر از معمول ، و در
کناره های کوه.
این دریاچه کوچک ترین ارزش را به عنوان یک همسایه در فواصل ملایم بود باران
طوفان در ماه اوت ، زمانی که ، هر دو آب و هوا کاملا هنوز ، اما آسمان
پوشیده از ابر ، اواسط بعد از ظهر بود همه
آرامش شب ، و برفک چوب اطراف خواند ، و از ساحل به شنیده
ساحل.
دریاچه مثل این است از چنین نرم و صاف نبوده است ، و بخش روشنی از
هوای بالای آن را که توسط ابرها ، آب کم عمق و تیره ، پر از نور و
بازتاب ، آسمان پایین تر خود بسیار مهم تر می شود.
از تپه بالا نزدیک ، که در آن چوب به تازگی شده بود قطع ، خشنود وجود دارد
ویندوز ویستا در سراسر برکه جنوب ، از طریق یک دندانه گسترده ای در تپه که شکل
ساحل وجود دارد ، که در آن طرف مقابل خود را
شیب نسبت به یکدیگر پیشنهاد یک جریان جریان در این جهت
از طریق دره های پوشیده شده از درخت است ، اما جریان شد هیچ کدام وجود دارد.
که راه من میان و بیش از تپه های سبز نزدیک به برخی از آنهایی که دور و بالاتر نگاه
در افق ، آغشته با رنگ آبی.
در واقع ، با ایستادن روی نوک پا راه رفتن می تواند گوشه ای از برخی از قله ها که هنوز هم گرفتن
bluer و بیشتر دور رشته کوه در شمال غربی ، کسانی که سکه های آبی درست از
نعناع خود آسمان است ، و همچنین برخی از بخشی از روستا است.
اما در جهات دیگر ، حتی از این نقطه ، من می توانم ببینم و یا فراتر از
جنگل که به من احاطه شده است.
آن را به خوبی به برخی از آب در محله خود ، به دادن خاصیت شناوری و شناور
زمین است.
یکی از ارزش حتی از کوچکترین چاه است ، که هنگامی که شما به آن نگاه کنید می بینید که
زمین قاره اما منزوی نیست. این مهم است که عنوان آن را نگه می دارد
کره سرد.
زمانی که من در سراسر تالاب را از این قله به سمت مرغزار سادبری نگاه ، که در
زمان سیل من تشکر شده است شاید با یک سراب در seething خود را بالا
دره ، مثل یک سکه در یک حوضه ، تمام
زمین فراتر از برکه به ظاهر مانند یک پوسته نازک عایق و حتی این شناور
برگه های کوچکی از interverting آب است ، و من تذکر داده شد که این بود که در آن من ساکن
اما زمین خشک.
گرچه این دیدگاه از درب من هنوز هم بیشتر قرارداد بود ، من به هیچ وجه احساس نمی شلوغ یا
محدود در حداقل است. چراگاه به اندازه کافی برای من وجود دارد
تخیل.
کم درختچه فلات بلوط که ساحل مقابل را به سمت کشیده به وجود آمد.
دشتهای غرب و استپ از Tartary ، affording اتاق کافی برای همه
غربت خانواده از مردان.
"هیچ در جهان خوشحال است ، اما انسان که آزادانه لذت بردن از یک افق وسیع وجود دارد" --
Damodara گفت ، هنگامی که گله خود نیاز به مراتع جدید و بزرگتر است.
هر دو مکان و زمان تغییر شد و من ساکن را نزدیکتر به آن قسمت از جهان
و به آن دوره در تاریخ که اکثر جذب به حال من.
که من زندگی می کردند دور به عنوان بسیاری منطقه ای شبانه توسط ستاره شناسان مشاهده شده است.
ما تصور مکان های نادر و لذیذ در برخی از راه دور و آسمانی تر خو
گوشه ای از این سیستم ، در پشت صورت فلکی صندلی Cassiopeia ، به دور
از سر و صدا و اختلال است.
من کشف کردند که خانه من در واقع سایت خود را در چنین برداشت کرده بود ، اما برای همیشه لطفا برای جدید
و unprofaned ، بخشی از جهان است.
اگر آن را به ارزش در حالی که در آن قسمت حل و فصل نزدیک به خوشه پروین یا
Hyades ، به Aldebaran یا Altair کار ، پس من واقعا وجود دارد ، و یا در دوری برابر
از زندگی که من پشت ترک کرده بود ،
کاهش یافته و نسبتا درخشان با عنوان جریمه به اشعه به نزدیکترین همسایه من ، و به دیده می شود تنها
در شب moonless توسط او. به طوری که بخشی از خلقت بود که من تا به حال
چمباتمه زده اند.
"چوپان بود که آیا زندگی می کنند وجود دارد ، و افکار خود را به عنوان بالا برگزار شد به عنوان شدند
مانت گله های خود را روی چه ساعتی غذا او را. "
چه باید ما از زندگی چوپان فکر می کنم اگر گله های خود را همیشه به بالاتر سرگردان
مراتع نسبت به افکار او؟
هر روز صبح به دعوت شاد به زندگی را من از سادگی برابر بود ، و من
می گویند بی گناهی ، با طبیعت خودش. من به عنوان صادق عابد بوده است
آرورا به عنوان یونانیان.
من زود از خواب بلند شده و غرق شده در حوضچه که یک ورزش مذهبی ، و یکی از
بهترین کارهایی که من.
آنها می گویند که شخصیت در وان حمام کردن شاه engraven شد Tchingthang به این
اثر : "خودتو تمدید به طور کامل هر روز ، آن را دوباره و دوباره و برای همیشه لطفا برای دوباره."
من می توانم این را درک کنید.
صبح به ارمغان می آورد پشت سنین قهرمانانه.
من به همان اندازه همهمه ضعف یک پشه نامرئی آن و تحت تاثیر قرار بود
تور غیر قابل تصور از طریق آپارتمان من در اولین سپیده دم ، هنگامی که من با درب نشسته بود
و پنجره های باز شده ، به عنوان من می تواند توسط هر ترومپت است که تا کنون شهرت خواند.
مرثیه هومر بود. خود ایلیاد و اودیسه در هوا ، آواز خشم خود را
و wanderings.
چیزی cosmical در مورد آن وجود دارد تبلیغات ایستاده ، تا ممنوع ،
قدرت ابدی و باروری از جهان است.
صبح ، که فصل به یاد ماندنی ترین روز ، ساعت بیداری است.
سپس دست کم خواب آلودگی در ما وجود دارد و به مدت یک ساعت ، حداقل ، بخشی از ما
awakes slumbers که تمام بقیه روز و شب.
کمی در آن روز انتظار می رود ، اگر می توان آن را در روز نامیده می شود ، که ما نه
بیدار نبوغ ما ، اما توسط nudgings مکانیکی برخی از زیر دست ،
توسط خود ما به تازگی خریداری نمی بیدار
زور و آرمان از درون ، همراه با undulations آسمانی
موسیقی ، به جای زنگ های کارخانه ، و عطر پر کردن هوا -- به زندگی بالاتر
از ما خوابش برد از ؛ و به این ترتیب
تاریکی میوه آن ، و ثابت خود را به خوب است ، کمتر از نور است.
آن مرد که بر این باور نیست که هر روز حاوی پیشتر گفته شد ، مقدس ، و
ساعت شفق های قطبی از او هنوز profaned ، از زندگی ناامید شده است ، و به دنبال
نزولی و تیره راه است.
پس از یک توقف بخشی از زندگی خود را مبنی بر لذات جسمانی ، روح انسان ، و یا اندام های آن
بلکه تقویت هر روز ، و نبوغ او تلاش می کند دوباره در زندگی آن بزرگوار را می توانید
را.
همه حوادث به یاد ماندنی ، باید بگویم ، در زمان صبح و در یک صبح بخار پس دادن
جو است. وداها می گویند ، "همه بیدار هوش
با صبح. "
شعر و هنر ، و منصفانه ترین و به یاد ماندنی ترین اقدامات از مردان ، از تاریخ
چنین یک ساعت.
همه شاعران و قهرمانان ، مانند Memnon ، کودکان از شفق قطبی ، و موسیقی خود را منتشر می کنند در
طلوع آفتاب.
او که فکر الاستیک و شدید نگه می دارد همگام با خورشید ، روز
دائمی صبح است. این مهم چیزی است که ساعتهای می گویند نیست و یا
نگرش و کارگر از مردان است.
صبح وقتی که من بیدار است و طلوع در من وجود دارد.
اصلاحات اخلاقی تلاش برای پرتاب کردن به خواب است.
چرا از آن است که مردان بدهند تا فقیر حساب از روز خود را در صورت آنها نشده اند
slumbering؟ آنها مانند ماشین حساب فقیر نیست.
اگر آنها تا به حال با خواب آلودگی غلبه بر نمی شده است ، آنها را انجام
چیزی.
میلیون ها بیدار به اندازه کافی برای کار فیزیکی هستند ، اما تنها یک در یک میلیون بیدار است
به اندازه کافی برای اعمال موثر فکری ، فقط یک در صد میلیون ها به شاعرانه
یا زندگی الهی است.
برای اینکه بیدار ، زنده است. من هنوز هرگز با یک مرد که کاملا
بیدار. چگونه می تواند او را در مواجهه با نگاه؟
ما باید یاد بگیرند که reawaken و خودمان را بیدار ، توسط ایدز مکانیکی نیست ،
اما انتظار بی نهایت از سپیده دم ، که ما در soundest ما رها نمی
خواب.
من هیچ حقیقت بیشتر تشویق نسبت به توانایی محقق از انسان را به بالا می دانم
زندگی خود را با یک تلاش آگاهانه.
این چیزی است که قادر به نقاشی یک تصویر خاص و یا به حک کردن مجسمه ،
و بنابراین ، به ساختن اشیاء زیبا چند ، اما آن را به مراتب با شکوه تر به حک کردن و رنگ
اتمسفر و متوسط که از طریق آن ما نگاه ، که از نظر اخلاقی ما می تواند انجام دهد.
برای بر کیفیت روز ، که بالاترین هنر است.
هر انسان وظیفه را به زندگی خود ، حتی در جزئیات آن ، در خور تأمل
او ساعت مرتفع ترین و حیاتی است.
اگر ما رد شود ، یا به جای استفاده می شود ، چنین اطلاعاتی لاشی همانطور که ما وحی
و مجزا که ما چگونه این ممکن است انجام شود مطلع.
>
فصل 2 -- قسمت 2 جایی که من زندگی می کردند ، و چه برای زندگی
من به جنگل رفتم چون من آرزو برای زندگی به عمد ، به جلو تنها
حقایق اساسی زندگی ، و ببینید اگر من نمی توانستم آنچه در آن بود به تدریس ، و نه ،
وقتی که من از آن پرتو ها آمدند به مرگ ، کشف کنند که من تا به حال
زندگی می کردند. من نمیخواستند به زندگی نبود ،
زنده است عزیز نه من مایل به تمرین استعفا ، مگر اینکه آن را کاملا
ضروری است.
من می خواستم به زندگی عمیق و مکیدن از تمام مغز استخوان از زندگی ، به زندگی تا sturdily و
اسپارتان ، به عنوان بی نظمی و اغتشاش قرار دادن تمام بود که زندگی نیست ، برش نوار گسترده و ریش مرا بتراشید
نزدیک ، به درایو زندگی را به یک گوشه ، و
کاهش آن را به پایین ترین شرایط خود ، و ، اگر آن را ثابت کرد به متوسط ، پس چرا برای بدست آوردن
خبی کامل و واقعی از آن ، و انتشار خسیسی خود را به دنیا ، یا اگر آن را
والا بودند ، آن را تجربه می دانیم ، و
قادر به دادن یک حساب واقعی از آن را در گشت های بعدی من است.
برای بسیاری از مردان ، آن را به من به نظر می رسد ، در عدم قطعیت عجیب و غریب در مورد آن هستند ، اعم از آن است
شیطان یا خدا ، و تا حدی عجولانه نتیجه گیری آن است که در پایان رئیس
مرد به «جلال خدا ، و لذت بردن از او را برای همیشه لطفا برای اینجا."
هنوز هم زندگی می کنیم از روی پستی ، مانند مورچه ها ، هر چند قصه به ما می گوید که ما از مدتها پیش
تغییر به مردان ، مانند pygmies ما مبارزه با جرثقیل از آن است که خطا بر خطا و
نفوذ بر نفوذ و بهترین ما موجب شده است
مناسبت آن اضافی و wretchedness evitable.
زندگی ما این است که دور جزئیات frittered شده است.
یک مرد شریف و به ندرت نیاز به تعداد بیش از ده انگشت خود ، و یا در موارد شدید
او ممکن است خود را ده دست و پا ، و توده بقیه را اضافه کنید. سادگی ، سادگی ، سادگی!
من می گویم ، اجازه دهید امور خود را به عنوان دو یا سه و صد یا چند هزار نفر ، به جای
تعداد نیم میلیون از ده ، و نگه داشتن حساب های خود را بر روی خود را شست ، ناخن.
در میان این دریا سفت زندگی متمدن ، ابرها و
طوفان و quicksands و هزار و یک آیتم برای اجازه داده شده است ، که یک مرد به
زندگی می کنند ، اگر او را بنیانگذار و رفتن به
پایین و نه پورت خود را در همه ، توسط مطمئنی ، و او باید بزرگ
ماشین حساب در واقع که موفق است. ساده ، ساده.
به جای سه وعده غذا در روز ، اگر آن را می خورند لازم اما یکی به جای صد
ظروف ، پنج و کاهش چیزهای دیگر در تناسب است.
زندگی ما این است که شبیه به یک کنفدراسیون آلمان ، ایالات خرده ساخته شده ، با مرز آن
برای همیشه لطفا برای نوسان است ، به طوری که حتی یک آلمانی نمی تواند به شما بگوید که چگونه از آن است که در هر محدود
لحظه ای.
ملت خود ، با تمام آن به اصطلاح پیشرفت های داخلی ، که ، توسط روش
همه خارجی و سطحی است چنین سنگین و بیش از حد رشد
استقرار ، به هم ریخته با مبلمان و
توسط تله های خود را خراب توسط لوکس و هزینه بی پروا tripped ، می خواهم از
محاسبه و هدف ، ارزش میلیون خانوار در زمین و
تنها درمان قطعی برای آن ، به عنوان برای آنها ، در
اقتصاد سفت و سخت ، استرن و بیش از سادگی اسپارتان زندگی و ارتفاع
هدف. این زندگی بیش از حد سریع است.
مردان فکر می کنم که آن را ضروری است که ملت ، تجارت ، و یخ صادرات ، و
صحبت را از طریق تلگراف ، و سی مایل در ساعت سوار ، بدون شک ، چه
انجام می دهند یا نه ، اما آیا ما باید زندگی
مانند baboons یا مردان مانند ، کمی نامشخص است.
اگر ما از خواب ، و جعل ریل ، و اختصاص به روز و شب به
کار می کنند ، اما رفتن به سرهم بند بر زندگی ما در جهت بهبود آنها ، که خواهد شد به ساخت خطوط راه آهن؟
اگر خطوط راه آهن ساخته نشده اند ، چگونه باید ما به آسمان در فصل؟
اما اگر ما در خانه بمانند و کسب و کار ما ذهن ، که خطوط راه آهن می خواهید؟
ما را در راه آهن سوار نیست ، آن را بر ما سوار.
آیا تا به حال فکر می کنم کسانی که خواب هستند که زمینه ساز راه آهن؟
هر یک ، یک مرد ، یک ایرلندی ، و یا یک مرد یانکی است.
ریل بر روی آنها گذاشته شد و آنها با شن و ماسه پوشانده شده ، و اتومبیل های اجرا
هموار بیش از آنها.
صدای خواب هستند ، من به شما اطمینان می دهم. و هر چند سال بسیاری گذاشته است
و اجرا ، به طوری که ، اگر برخی از آنها لذت از سواری را بر روی یک ریل ، دیگران
بدبختی بر سواری.
و در زمانی که آنها بیش از یک مرد است که راه رفتن در خواب خود ، بیش از اندازه عادی اجرا کنید
دارای جای خواب در موقعیت اشتباه و بیداری او ، آنها به طور ناگهانی اتومبیل ها ، متوقف کردن و ایجاد یک
داد و فریاد وقیل وقال در مورد آن ، در صورتی که این یک استثنا بود.
من خوشحالم که می دانم که آن را می گیرد گروهی از مردان را برای هر پنج مایل به نگه داشتن
خواب پایین و سطح در تخت خود را به عنوان آن است ، برای این نشانه این است که آنها ممکن است
مدتی دوباره.
چرا ما باید با عجله و اتلاف عمر زندگی می کنند؟
ما مصمم هستیم که به گرسنگی قبل از ما گرسنه هستند.
مردان می گویند که کوک در زمان صرفه جویی نه ، و به همین ترتیب یک هزار بخیه آنها را امروز
برای نجات نه فردا. همانطور که برای کار ، ما باید هر یک از هر
نتیجه.
ما رقص سنت ویتوس "، و می تواند احتمالا نمی نگه داشتن سر ما هنوز هم.
اگر من تنها باید به چند در بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا زنگ ، طناب ، به عنوان آتش ، که کشد ،
بدون تنظیم زنگ ، به سختی وجود دارد یک مرد در مزرعه اش در حومه
کنکورد ، علیرغم که مطبوعات از
درگیری های که بهانه ای خود را تا چند بار این صبح ، و نه پسر ، نه زن ،
من تقریبا ممکن است ، می گویند ، اما همه را پشت سرگذاشتن و به دنبال آن صدا ، به طور عمده برای نجات
ملک از شعله های آتش ، اما ، اگر ما را خواهد
اعتراف حقیقت ، خیلی بیشتر برای دیدن می سوزاند ، از رایت آن باید ، و ما ، می شود آن را
شناخته می شود ، آن را به آتش کشیدند -- و یا به آن قرار داده از ، و دست در آن ، در صورتی است که
انجام شده به عنوان سخاوتمندانه ؛ بله ، حتی اگر آن بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا کلیسا خود شدند.
سختی یک مرد چرت نیم ساعت طول می کشد بعد از شام ، اما وقتی که او بیدار نگه می دارد تا خود را
سر و می پرسد : "چه خبر؟" اگر بقیه انسان sentinels خود را به حال ایستاده بود.
برخی را جهت به هر نیم ساعت waked ، بدون شک منظور دیگری ندارد ؛
و پس از آن ، به پرداخت هزینه برای آن کرد ، آنها می گویند آنچه آنها خواب.
پس از خواب شب ، خبر به عنوان به عنوان صبحانه ضروری است.
"دعا کنید هر چیزی جدید است که در هر نقطه بر روی این جهان به یک مرد اتفاق افتاده است را به من بگویند :" --
و او آن را بار خوانده شده بیش از قهوه و رول خود را ، که انسان تا به حال چشم خود را gouged این
صبح روز بر روی رودخانه Wachito ؛ هرگز
خواب در حالی که او در تاریکی غار ماموت unfathomed در این جهان زندگی می کند ،
است و اما مقدمات یک چشم خود را. من به سهم خود ، من به راحتی می تواند بدون انجام
بعد از دفتر.
من فکر می کنم که تعداد کمی از ارتباطات مهم ساخته شده از طریق آن وجود دارد.
برای صحبت می کنند انتقادی ، من در زندگی ام بیش از یک یا دو حرف هرگز -- من نوشت :
این سال برخی از قبل -- که ارزش هزینه پستی بودند.
پنی ، پست است ، معمولا ، یک نهاد که از طریق آن شما به طور جدی پیشنهاد یک مرد
که پنی برای افکار خود را که اغلب با خیال راحت در بذله گویی ارائه شده است.
و من مطمئن هستم که من هرگز از خواندن هر خبر به یاد ماندنی در یک روزنامه است.
اگر ما را از یک مرد که دزدیدند ، یا به قتل می خواندن و یا کشته شده توسط حادثه ، یا یک خانه به آتش کشیده ،
یا یکی کشتی شکسته تشبیه ، و یا یکی کشتی بخار منفجر ، و یا یکی گاو در اجرا
راه آهن غرب ، و یا یک سگ دیوانه کشته شدن یک تن و یا
بسیاری از ملخ ها در زمستان -- می خوانیم دیگر هرگز نیاز است.
یکی کافی است.
اگر شما با این اصل آشنا شده است ، چه چیزی شما را برای موارد بی شمار مراقبت و
برنامه های کاربردی؟
یک فیلسوف همه اخبار ، به عنوان آن نامیده می شود ، شایعات بی اساس است ، و آنها که به ویرایش و خواندن آن
زنان بیش از چای را. هنوز چند حریص پس از این شایعات بی اساس هستند.
چنین عجله ای بود ، که می شنوم ، روز دیگر در یکی از دفاتر به یادگیری
اخبار خارجی از ورود و زمان آخرین ، که چند مربع بزرگ از شیشه بشقاب
متعلق به استقرار وی نیز شکسته بود
توسط فشار -- اخبار که من به طور جدی فکر می کنم شوخ طبعی آماده ممکن است از نوشتن دوازده
ماه ، دوازده سال ، از قبل با دقت کافی.
در اسپانیا ، به عنوان مثال ، شما اگر بدانید چگونه در دون کارلوس و Infanta پرتاب ، و
دون پدرو و سویل و گرانادا ، در نسبت های مناسب از زمان به زمان -- آنها
ممکن است تغییر نام کمی از آنجایی که من
شاهد مقالات -- و در خدمت جنگ گاو نر هنگام تفریحات دیگر شکست ، آن خواهد شد
واقعی به این نامه ، و به ما به خوبی به ایده دولت دقیق و یا خراب کردن از چیزهایی
در اسپانیا به عنوان موجز ترین و شفاف
گزارش تحت این سر در روزنامه ها : و برای انگلستان ، تقریبا آخرین
ضایعات قابل توجهی از اخبار را از آن چهارم انقلاب از 1649 بود و در صورتی که دارای
سابقه محصولات خود آموخته
سال به طور متوسط ، شما نیاز دارید هرگز به چیزی که حضور دوباره ، مگر آنکه گمانه زنی شما
یک شخصیت صرفا نقدی است.
اگر کسی ممکن است قاضی که به ندرت به روزنامه ها به نظر می رسد ، چیز جدیدی می کند که تا کنون در اتفاق می افتد
قطعات خارجی ، انقلاب فرانسه به استثنای نیست.
چه خبر! چقدر از اهمیت بیشتری برخوردار می دانم آنچه که بود که قدیمی هرگز!
"Kieou - HE - یو (خواجه بزرگ دولتی از وی) ارسال یک مرد به Khoung - tseu به دانستن
اخبار خود را.
Khoung tseu باعث مسنجر به نزدیکی او نشسته ، و مورد پرسش او را در
این اصطلاحات : کارشناسی ارشد خود را انجام می دهند؟
پیامبر با احترام پاسخ : استاد من این خواسته ها به کاهش تعداد
ی اشتباهاتش ، اما او نمی تواند در پایان از آنها.
رسول رفته ، فیلسوف اظهار داشت : چه رسول شایسته!
رسول شایسته! "
واعظ ، به جای از دشوارترین گوش کشاورزان کسل کننده در روز استراحت خود را در
پایان هفته -- برای یکشنبه نتیجه گیری متناسب از یک هفته بد سپری شده است ، و نه
شروع تازه و شجاع جدید
با این یکی دیگر در گل ولای کشیدن دم از خطبه ، باید با صدای غرش فریاد ،
"مکث! آنتی ویروس avast!
چرا این قدر ظاهری سریع است ، اما مرگبار کند؟ "
شمس و توهم هستند برای soundest حقایق محترم ، در حالی که واقعیت این است افسانه است.
اگر مردان به طور پیوسته که واقعیت تنها مشاهده ، و اجازه نمی دهد خود را به
فریب خورده ، زندگی ، به مقایسه آن با مسائلی چون ما می دانیم ، می خواهم پری
داستان و سرگرمی شبهای عربی.
اگر ما احترام فقط از آنچه اجتناب ناپذیر است و به حق ، موسیقی و شعر
طنین در امتداد خیابان ها.
هنگامی که ما بی عجله و خردمندانه ، ما درک که نه تنها بزرگ و ارزشمند از چیزهایی که هر یک
وجود دائم و مطلق ، که ترس و لذت خرده خرده ، اما
سایه ای از واقعیت.
این است که همیشه هیجان انگیز و والای است.
با بستن چشم و slumbering و رضایت نشان می دهد ، مردان را فریب می شود
ایجاد و تایید زندگی روزانه خود را از روال و عادت در همه جا ، که هنوز هم
بر پایه کاملا گمراه کننده ساخته شده است.
کودکان ، که بازی زندگی ، تشخیص قانون درست و روابط آن با وضوح بیشتری نسبت به مردان ،
که قادر به زندگی شایسته و در خور آن است ، اما فکر می کنم که آنها عاقل تر از طریق تجربه ، که ،
شکست.
من در یک کتاب Hindoo خوانده بود ، که "پسر پادشاه ، که در اخراج وجود دارد
از مراحل ابتدایی شهر مادری خود ، توسط جانور جنگلی آورده شد ، و در حال رشد تا
بلوغ در آن ایالت ، خود را تصور
متعلق به نژاد وحشیانه که با او زندگی می کردند.
یکی از وزرای پدر او داشتن او کشف شده ، نشان داد به او آنچه را که او
بود ، و تصور غلط از شخصیت او برداشته شد ، و او می دانست که خود را به یک
شاهزاده.
بنابراین روح ، "فیلسوف Hindoo ادامه ،" از شرایط است که در آن
قرار داده شده ، اشتباهات شخصیت خود را ، تا زمانی که حقیقت این است که از سوی برخی از مقدس به آن نشان داد
معلم ، و سپس آن را به خودی خود می داند می شود Brahme. "
من درک است که ما از نیوانگلند ساکنان این زندگی معنی است که ما زندگی می کنند
چون دید ما سطح چیزها نفوذ کند.
ما فکر می کنیم که این است که به نظر می رسد.
اگر یک مرد باید از طریق این شهر راه بروید و ببینید که فقط واقعیت ، که در آن ، به شما فکر می کنید ،
"میل سد" برو به؟
اگر او باید ما را به حساب واقعیت های او مشهود وجود دارد به من بدهید ، ما نباید
تشخیص محل در شرح و توصیف او.
نگاهی به جلسه خانه ، خانه و یا یک دادگاه و یا زندان ، یا مغازه و یا یک خانه مسکونی ،
و می گویند که چیزی که واقعا قبل از زل زل نگاه کردن درست است ، و همه آنها را به قطعات برو
در حساب خود را از آنها است.
مردان حقیقت عزت نفس ، از راه دور در حومه سیستم ، در پشت دورترین ستاره ،
قبل از آدم و بعد از آخرین مرد. در ابدیت است در واقع چیزی واقعی وجود دارد
و والا.
اما همه این زمان ها و مکان ها و مناسبت های ، در حال حاضر و در اینجا است.
خود خدا در لحظه حاضر نقطه اوج ، و هرگز الهی در
گذشت از تمام سنین.
و ما را فعال کنید در تمام آنچه که متعالی و نجیب فقط توسط همیشگی دستگیر
القا و خیس خوری از این واقعیت است که ما را احاطه کرده است.
جهان را دائما و اطاعت پاسخ به تصورات ما ؛ که آیا ما
سفر سریع یا آهسته ، آهنگ برای ما گذاشته شده است.
اجازه دهید ما به زندگی ما صرف در باروری پس از آن.
شاعر و یا هنرمند رتبهدهی نشده است هرگز عادلانه و نجیب طراحی اما برخی از او
آیندگان حداقل می تواند از آن انجام.
اجازه دهید ما صرف یک روز به عنوان عمدا به عنوان طبیعت ، و نمی شود پرتاب کردن آهنگ
هر طور خلاصه و بال پشه است که بر روی ریل می افتد.
بیایید افزایش زود هنگام و سریع ، و یا افطار ، به آرامی و بدون اغتشاش ؛ اجازه
شرکت آمده و اجازه شرکت بروید ، اجازه دهید حلقه زنگ و فریاد کودکان -- تعیین
را به روز آن.
چرا ما باید زیر دست کشیدن و رفتن با جریان؟
اجازه دهید ما نمی شود و در آن وحشتناک سریع و گرداب ناراحت و غرق به نام
شام ، در shallows نصف النهار واقع شده است.
آب و هوا این خطر و بی خطر هستند ، برای بقیه راه را پایین تپه.
با اعصاب unrelaxed ، با قدرت صبح ، با آن دریانوردی ، به دنبال راهی دیگر ، گره خورده است به
دکل مانند اولیس.
اگر سوت موتور ، اجازه دهید آن را سوت تا آن خشن است برای درد خود را.
اگر حلقه بل ، چرا ما باید فرار کنیم؟ ما به چه نوع موسیقی آنها در نظر بگیرند
می مانند.
اجازه دهید خودمان حل و فصل ما و کار و گوه پاهای ما رو به پایین از طریق گل و چلپ و چلوپ شستن
نظر ، و تعصب ، و سنت ، و توهم ، و ظاهر ، که ته نشینی
که جهان را پوشش می دهد ، از طریق پاریس و
لندن ، از طریق نیویورک و بوستون و کنکورد ، از طریق کلیسا و دولت ، از طریق
شعر و فلسفه و مذهب ، تا ما به پایین سخت و سنگ در محل می آیند ،
که ما می توانیم واقعیت ، تماس گرفته و می گویند ، این
است ، و هیچ اشتباه و سپس شروع ، داشتن نقطه D' appui ، در زیر سیلاب و یخ زدگی
و آتش ، که در آن شما ممکن است دیوار و یا یک دولت در بر داشت ، و یا مجموعه لامپ و پست با خیال راحت ،
یا شاید سنج ، Nilometer نیست ، بلکه یک
Realometer ، که سن در آینده ممکن است بدانید که تا چه عمقی شرشر از شمس و ظاهر
جمع آوری شده از زمان به زمان.
اگر شما ایستاده fronting و چهره به چهره به واقع ، شما خورشید را ببینید
با روشنایی ضعیف تابیدن بر روی هر دو سطح آن ، تا اگر آن cimeter بودند ، و احساس لبه های شیرین خود را در تقسیم
شما را از طریق قلب و مغز ، و غیره
شما با خوشحالی حرفه ای فانی خود را نتیجه گیری.
زندگی یا مرگ ، ما طلب تنها واقعیت است.
اگر ما واقعا در حال مرگ ، تلق تلق کردن را بشنود ما را در گلو های ما و احساس سرما در
اندام ، اگر ما زنده هستند ، اجازه دهید ما را در مورد کسب و کار ما.
زمان اما جریان بروم ماهیگیری.
من به آن می نوشند ، اما در حالی که من پایین شنی می نوشند و تشخیص چقدر کم عمق آن است.
فعلی اسلاید نازک آن دور است ، اما تا ابد باقی می ماند.
من می نوشند عمیق تر ، ماهی در آسمان ، که پایین زبر با ستاره.
من می توانم یکی از به حساب نمی آید. من می دانم که حرف اول
حروف الفبا.
من همواره پشیمان بود که من به عنوان عاقلانه به عنوان روز من در آن متولد شد.
عقل شکافنده است ؛ یکسویه امروزین و بروز شکاف در راه خود را در راز از چیزهایی است.
من نمی خواهید به هر شلوغ با دست من از لازم است.
سر من دست و پا است. من احساس می کنم همه بهترین دانشکده های من متمرکز
در آن است.
غریزه من به من می گوید که سر من اندام برای نقب میزد ، به عنوان برخی از موجودات استفاده
پوزه خود و پنجه جلو ، و با آن من معدن و نقب زدن از طریق این راه من
تپه.
من فکر می کنم که ثروتمندترین ورید جایی hereabouts ؛ را با عصای نازک و میله
افزایش بخارات من قاضی ؛ و در اینجا من به معدن آغاز خواهد شد.
>
فصل 3 خواندن
با شور و مشورت کمی بیشتر در انتخاب از تحصیل خود ، همه مردان
شاید تبدیل به اصل دانش آموزان و ناظران ، قطعا ماهیت آنها و
سرنوشت جالب هستند به همه به طور یکسان.
در انباشت دارایی برای خود و آیندگان ما ، در تأسیس یک خانواده یا
ایالتی ، و یا کسب شهرت حتی ، ما فانی هستند ، اما در برخورد با حقیقت ما
جاویدان ، و نیاز به ترس از هیچ تغییر و نه تصادف.
قدیمی ترین فیلسوف مصری یا Hindoo گوشه ای از حجاب را از مجسمه بزرگ
الوهیت ، و هنوز هم ردا لرزش همچنان مطرح شده است ، و من بر به عنوان زل زل نگاه کردن
تازه شکوه او ، از آنجا که من در
او که شد و سپس آنقدر با حروف درشت ، و آن را او در من است که در حال حاضر به بررسی چشم انداز.
بدون گرد و غبار در آن لباس بلند و گشاد حل و فصل شده و هیچ زمان سپری شده از زمان بود که الوهیت
نشان داد.
آن زمان که ما واقعا بهبود ، و یا است که بهبود ، نه گذشته ، حال ،
و نه آینده.
اقامت من مطلوب تر بود ، نه تنها به فکر ، اما به خواندن جدی ، از یک
دانشگاه و هر چند که من فراتر از طیف وسیعی از کتابخانه های معمولی در گردش بود ،
من تا به حال بیش از هر زمان در درون می آیند
که از آن دسته از کتابهایی که به گردش دور دنیا ، که حکم ابتدا را تحت تأثیر قرار داده
نوشته شده بر روی پوست ، و در حال حاضر تنها بر روی کاغذ کتانی از زمان به زمان آن برداشتهاید.
دکل الدین میر Camar ، شاعر می گوید : "در حال نشسته ، به اجرا از طریق منطقه
جهان معنوی ، من این مزیت در کتاب بود.
مست شده توسط تنها یک لیوان شراب را تجربه کرده ام این لذت وقتی که
من مست مشروب از آموزه های باطنی است. "
من ایلیاد هومر را روی میز من را از طریق تابستان نگه داشتند ، هر چند من در صفحه خود نگاه
تنها در حال حاضر و پس از آن.
کار پی در پی با دستان من ، در ابتدا ، برای من تا به حال خانه من را به پایان برساند و لوبیا من
کج بیل زدن در همان زمان ، بیشتر مطالعه غیر ممکن است.
با این حال من خودم را با چشم انداز از خواندن چنین در آینده ادامه پیدا کند.
من یک یا دو کتاب کم عمق سفر در فاصله کار من را بخواند ، تا آن
اشتغال به من از خودم شرمنده و از او پرسیدم که در آن زمان بود که من زندگی می کردند.
دانش آموز ممکن است Aeschylus یا هومر در یونانی و بدون خطر تلفات به عنوان خوانده شده و یا
luxuriousness ، برای آن حاکی از آن است که او در بعضی از اندازه گیری شبیه سازی قهرمانان خود ، و
تقدیس ساعت صبح به صفحات خود.
کتاب های قهرمانانه ، حتی اگر در شخصیت از زبان مادری ما چاپ شده ، همیشه
در یک زبان مرده به انحطاط بار است و ما laboriously باید به دنبال معنی
هر کلمه و خط conjecturing بزرگتر
احساس نسبت به استفاده از معمول اجازه می دهد از چه عقل و دانش و شجاعت و سخاوت ما است.
مطبوعات مدرن ارزان و بارور ، با ترجمه آن است ، کمی به انجام
آورد ما به نویسندگان قهرمانانه از دوران باستان نزدیکتر.
آنها به نظر می رسد به عنوان انفرادی ، و نامه ای که در آن آنها به صورت نادر و کنجکاو چاپ
مثل همیشه.
این است که ارزش هزینه از روزهای جوانی و ساعت های پر هزینه ، اگر شما یاد می گیرند تنها در بعضی از
کلمات از زبان های باستانی ، که از trivialness از بزرگ
خیابانی ، پیشنهادات و تحریکات دائمی.
آن را در بیهوده است که کشاورز به خاطر نمی باشد و تکرار چند کلمه ای لاتین است که او
شنیده است.
مردان گاهی اوقات در صورتی که مطالعه کلاسیک را در طول راه برای بیشتر صحبت می کنند
مطالعات مدرن و عملی ، اما دانش آموز پرماجرا همیشه خواهد مطالعه
کلاسیک ، در هر زبان ممکن است آنها نوشته شود و با این حال باستان آنها ممکن است.
کلاسیک اما noblest افکار ضبط شده انسان برای چه؟
آنها تنها وحی که فاسد نیست ، و به پاسخ چنین وجود دارد
پرس و جو مدرن ترین آنها را به عنوان دلفی و Dodona داد هرگز.
ما نیز ممکن است حذف به مطالعه طبیعت چرا که او قدیمی است.
دفعات بازدید : خوب است که برای خواندن کتاب های واقعی در روح حقیقی ، ورزش نجیب و
که کار خواننده را بیش از هر ورزش دیگری که آداب و رسوم روز
عزت نفس.
از آن نیاز به آموزش مانند ورزشکاران قرار گرفتند ، قصد مداوم تقریبا از
تمام عمر به این شی است. کتاب باید خوانده شود به عمد و
reservedly به عنوان آنها نوشته شده بودند.
کافی است حتی قادر به صحبت به زبان آن ملت که آنها
نوشته شده است ، برای یک بازه ی به یاد ماندنی بین سخن گفته و نوشته شده است وجود دارد
زبان ، زبان را شنیده و زبان به نشانه خوانده شدن است.
معمولا زودگذر است ، یک صدا ، یک زبان ، گویش صرفا ، تقریبا بی شعور ،
و ما آن را یادگیری ناخودآگاه ، مانند brutes ، مادران ما.
دیگر این است که بلوغ و تجربه که ، در صورتی که زبان مادری ما ، این است که
زبان پدر ما ، بیان محفوظ است و انتخاب ، بیش از حد قابل توجهی می شود توسط شنیده
گوش ، که ما باید دوباره متولد شود و به صحبت می کنند.
جمعیت مردان که صرفا به زبان یونانی و لاتین در قرون وسطی صحبت کرد
حادثه تولد نمی شد حق را به خواندن آثار نبوغ نوشته شده در
آن زبان ، برای این نوشته شده بود
که یونانی یا لاتین است که آنها می دانستند ، اما در زبان ادبیات را انتخاب کنید.
آنها تا به حال لهجه nobler یونان و رم را آموخته است ، اما در خیلی از مواد در
که آنها نوشته شده بود از کاغذهای باطله به آنها ، و آنها به جای باارزش ارزان
ادبیات معاصر.
اما زمانی که چندین کشور اروپا مجزا به دست آورده بود هر چند نوشته شده است بی ادب
زبان خود را به اندازه کافی برای اهداف از ادبیات رو به افزایش خود را ، سپس
یادگیری اولین احیا و طلاب بود
را فعال کنید تا تشخیص را از آن دور بودن گنجینه های از دوران باستان است.
چه بسیاری رومی و یونانی را نمی تواند بشنود ، پس از گذشت چند سن
محققان به عنوان خوانده شده ، و تعدادی از پژوهشگران تنها هنوز هم آن را خواندن.
با این حال ممکن است ما جهش گاه گاه سخنران از فصاحت ، noblest تحسین
نوشته شده کلمات معمولا تا آنجا در پشت یا بالاتر از زبان محاوره زودگذر به عنوان
آسمان با ستاره های خود را در پشت ابرها است.
ستاره وجود دارد ، و آنها هستند که می توانند آنها را بخوانند.
ستاره شناسان برای همیشه لطفا برای نظر و مشاهده آنها.
آنها exhalations مانند colloquies روزانه ما و نفس های بی اساس نیست.
آنچه که به نام فصاحت در انجمن یافت می شود لفاظی در مطالعه است.
سخنران بازده الهام از مناسبت گذرا صحبت می کند ، و به اراذل و اوباش
قبل از او ، به کسانی که می توانند او را بشنود ، اما نویسنده ، که بیشتر زندگی ثابت او
مناسبت ، و چه کسی خواهد بود پریشان
رویداد و جمعیت است که سخنور الهام بخش ، به عقل و سلامت صحبت می کند
انسان ، به همه در هر سنی که می تواند او را درک است.
تعجبی ندارد که الکساندر ایلیاد با او در اکسپدیشن های خود را در قیمتی به اجرا درآمد
تابوت. کلمه نوشته شده choicest از آثار است.
این چیزی در یک بار بیشتر صمیمی با ما و جهانی بیشتر از هر کار دیگر است
هنر. این کار هنر نزدیکترین به زندگی است
به خودی خود.
ممکن است به هر زبان ترجمه شده ، و نه تنها قابل خواندن است اما در واقع تنفس
از همه لب بشر -- روی بوم و یا فقط در سنگ مرمر نمی شود نشان داده ، اما می شود تراشیده شده از
از نفس خود زندگی.
نمادی از تفکر انسان های باستانی است ، سخنرانی یک انسان مدرن می شود.
دو تابستان هزار imparted به بناهای تاریخی ادبیات یونانی ، را به او
ماربلز ، تنها maturer رنگ طلایی و پاییزی ، برای آنها انجام خود را
فضای آرام و آسمانی را در تمام
زمین های آنها را محافظت در برابر خوردگی از زمان.
کتاب ثروت ارزشمند از جهان و ارث متناسب با نسل و
ملت ها باشد.
کتابها ، قدیمی ترین و بهترین است ، به طور طبیعی و حق ایستادگی در قفسه
هر کلبه.
آنها بدون علت از خود کار را بکند ، اما در حالی که آنها روشن و حفظ
خواننده عقل سلیم خود آنها را رد نمی.
نویسندگان آنها اشراف طبیعی و غیر قابل مقاومت در هر جامعه ،
و بیش از پادشاهان و امپراطوران ، اعمال نفوذ بر انسان.
هنگامی که معامله گر بی سواد و شاید scornful توسط سازمانی به دست آورده و
آرزو صنعت اوقات فراغت و استقلال خود را ، و به بستری
محافل ثروت و مد روز ، او تبدیل می شود
به ناچار در گذشته به کسانی که محافل هنوز هم بالاتر اما هنوز دور از دسترس عقل
و نبوغ و تنها نقص از فرهنگ خود را معقول است و غرور
و بی کفایتی از تمام ثروت خود را ، و
بیشتر ثابت می کند حس خوب خود را با درد که او را به امن برای کودکان خود
که فرهنگ روشنفکری که می خواهم او کاملا احساس می کند و در نتیجه آن است که او
بنیانگذار یک خانواده می شود.
کسانی که آموخته به خواندن کلاسیک باستان در زبان است که در آن
نوشته شده بودند باید دانش بسیار ناقص از تاریخ
نژاد انسان ، برای آن قابل توجه است که هیچ
متن از آنها تا به حال به هر زبان مدرن ساخته شده است ، مگر اینکه تمدن ما
به خودی خود ممکن است به مانند متن در نظر گرفته شده است.
هومر تا هنوز هرگز به زبان انگلیسی چاپ شده ، و نه Aeschylus ، و نه ویرژیل حتی --
آثار به عنوان تصفیه شده ، به عنوان استوار انجام شده ، و تقریبا به عنوان صبح خود را به عنوان زیبا ؛
نویسندگان بعد ، می گویند آنچه که ما خود را
نبوغ ، به ندرت ، اگر نگوییم هرگز ، مساوی زیبایی استادانه درست شده و به اتمام برساند و
ادبی مادام العمر و قهرمانانه کارگر باستان.
آنها فقط از فراموش کردن آنها که آنها را هرگز نمی دانستند صحبت کنید.
به زودی خواهد شد به اندازه کافی به آنها را فراموش که ما باید یادگیری و نبوغ که
را قادر خواهد ساخت که ما به حضور و درک آنها.
که سن غنی واقع خواهد شد که آن دسته از آثار که ما تماس بگیرید کلاسیک ، و
کتاب مقدس هنوز بزرگتر و بیش از کلاسیک است اما حتی کمتر شناخته شده از سازمان ملل ، حق
هنوز بیشتر انباشته شده ، هنگامی که
Vaticans باید با وداها Zendavestas و Bibles ، پر با Homers و
Dantes و Shakespeares ، و تمام قرون متوالی باید
غنائم خود را در فروم جهان سپرده خواهد شد.
چنین توده ای ممکن است ما امیدوارم به مقیاس آسمان در گذشته است.
هنوز آثار شاعران بزرگ هرگز به انسان ، خواندن برای شاعران فقط بزرگ
می تواند آنها را بخوانند.
آنها فقط به عنوان کثرت خوانده شده ستاره ، در اکثر astrologically ، نه
نجوم.
اکثر مردان آموخته اند به خواندن به راحتی لاشی به خدمت ، به عنوان آنها را آموخته
رمزنگاری به منظور نگه داشتن حساب و در تجارت نمی شود فریب خورده ، اما از خواندن به عنوان نجیب
ورزش فکری می دانند که کم و یا
هیچ چیز ، اما این تنها خواندن ، در یک مفهوم بالا ، که نه که به ما lulls به عنوان
تجمل و رفاه و رنج می برد دانشکده nobler به خواب رفتن در حالی که ، اما آنچه که ما باید برای ایستادن
در نوک انگشتان پا را به خواندن و اختصاص ساعت هشدار و بیدار ما به.
من فکر می کنم که داشتن آموخته نامه ما ، ما باید بهترین است که در ادبیات به عنوان خوانده شده ،
و نمی شود برای همیشه لطفا برای تکرار AB - ABS ، و کلمات از یک هجا ، در چهارم یا
کلاس پنجم نشسته ، در پایین ترین و مهمترین شکل تمام زندگی ما است.
اکثر مردان راضی اگر آنها خواندن و یا شنیدن خوانده ، و شاید محکوم شده اند
حکمت از یک کتاب خوب ، کتاب مقدس ، و برای بقیه زندگی خود را مثل گیاه زندگی کردن و
پاشیدن دانشکده خود را در آنچه که خواندن آسان نامیده می شود.
کار در چندین جلد کتاب در کتابخانه گردشی ما تحت عنوان "کوچک وجود دارد
خواندن ، "که من فکر کردم مراجعه کننده به یک شهر از آن نام که من تا به حال نشده است.
کسانی هستند که ، مانند cormorants و شترمرغ ، می تواند تمام انواع این هضم وجود دارد ،
حتی پس از کامل شام گوشت و سبزیجات ، برای آنها رنج می برند چیزی می شود
هدر می رود.
اگر دیگران هستند و ماشین برای ارائه این علوفه ، دستگاه به خواندن آنها
آن.
داستان نه هزارم در مورد Zebulon و Sophronia آنها خوانده شده ، و چگونه آنها را دوست
به هیچ کدام همیشه قبل از دوست داشتنی ، و نه البته از اجرا عشق واقعی خود را
صاف -- در هر صورت ، چگونه آن را و اجرا بود
تلو تلو خوردن و بلند شدن دوباره و به حال خود رها! چگونه برخی از فقیر تأسف را به یک
برج کلیسا ، که بهتر است هرگز بالا رفته تا آنجا که به برج ناقوس کلیسا ، و پس از آن ، داشتن
بدون آنکه نیاز باشد که او وجود دارد ، خوشحال
حلقه رمان نویس بل برای همه جهان به گرد هم می آیند و بشنوید ، ای عزیز! که او چگونه
آیا دریافت کردن دوباره!
من به سهم خود ، من فکر می کنم که آنها بهتر تغییر شکل دادن تا به حال تمام قهرمانان چنین مشتاق
جهانی noveldom به مرد آب و هوا ، را *** ، چرا که آنها استفاده می شود به قرار دادن قهرمانان در میان
صورت های فلکی ، و اجازه دهید آنها را نوسان دور
تا آنها وجود دارد فرسوده ، و آمد در همه به زحمت مردان صادقانه خود را با
شوخی.
رمان نویس حلقه های زنگ دفعه بعد من نمی خواهد به هم بزنید هر چند جلسه خانه سوزاندن
پایین.
"پرش از نوک پا هاپ ، عاشقانه از قرون وسطی توسط نویسنده را جشن گرفتند
از سخن TOL ، قهوهای مایل به زرد ، 'در بخش های ماهانه ظاهر می شود ؛ عجله بزرگ ؛ نه همه می آیند
با هم.
این همه آنها با چشم نعلبکی و کنجکاوی سیخ شده و بدوی را بخواند ، و با
gizzard ، که موج حتی هنوز نیاز به هیچ شفاف ، تنها به عنوان برخی از کمی از پای درنیامده
قاضی چهار ساله طلایی دو صد او
نسخه تحت پوشش سیندرلا -- بدون هیچ گونه بهبود است که من می توانید ببینید ، در
تلفظ ، لهجه ، یا تاکید ، و یا هر مهارت در استخراج و یا قرار دادن
اخلاقی.
نتیجه dulness از چشم ، رکود از گردش های حیاتی ، و
deliquium به طور کلی و sloughing همه دانشکده فکری.
این نوع از شیرینی زنجفیلی روزانه و sedulously تر از گندم خالص یا چاودار پخته و
هند تقریبا در هر فر ، و می یابد بازار surer.
بهترین کتاب ها حتی توسط کسانی که خوانندگان خوب نامیده می شوند خوانده می شود.
چه مقدار فرهنگ کنکورد ما به؟
در این شهر وجود دارد ، با استثنائات بسیار کمی ، هیچ طعم و مزه برای بهترین و یا برای
کتاب بسیار خوب حتی در ادبیات انگلیسی ، که کلمات قادر به خواندن و هجی.
حتی در دانشکده های تربیت و به اصطلاح آزادانه تحصیل مردان اینجا و جاهای دیگر
آشنایی واقعا کم یا بدون با کلاسیک انگلیسی ، و همانطور که برای
عقل ثبت شده بشر ، باستان
کلاسیک و Bibles ، که در دسترس هستند به همه کسانی که آنها را می دانیم ، وجود دارد
feeblest تلاش در هر نقطه ساخته شده برای تبدیل شدن به آشنایی با آنها شده است.
من می دانم که یک هیزم شکن ، از میانسالی ، می کشد که یک مقاله به زبان فرانسه ، نه برای خبر را به عنوان او
می گوید ، برای او بالاتر از آن ، بلکه به "خود را در عمل ،" او یک کانادایی
تولد و هنگامی که او را از من بپرسید آنچه که او
نظر بهترین کاری که او می تواند در این جهان انجام دهید ، او می گوید ، در کنار این ، برای حفظ و
اضافه کردن به او به زبانهای انگلیسی.
این به عنوان به عنوان در دانشکده های تربیت شده به طور کلی انجام و یا اشتیاق به انجام است ، و آنها را
مقاله انگلیسی به منظور.
که به تازگی از خواندن شاید یکی از بهترین کتابهای انگلیسی می آیند را پیدا خواهد کرد که چگونه
بسیاری با آنها که او می تواند در مورد آن صحبت؟
یا فرض کنید او را از خواندن کلاسیک یونانی و یا لاتین در اصل می آید که
ستایش حتی به بی سواد به اصطلاح آشنا هستند ، او هیچ کس را در همه به
صحبت می کنند ، اما باید سکوت در مورد آن را داشته باشد.
در واقع ، استاد کالج های ما به سختی وجود دارد ، که اگر او تا به تسلط
مشکلات از زبان است ، نسبت به تسلط مشکلات
بذله گویی و شعر از یک شاعر یونانی است و
هر گونه همدردی به خواننده هشدار و قهرمانانه بهره مند و به عنوان مقدس
کتاب مقدس ، یا Bibles بشر ، که در این شهر می تواند حتی عنوان آنها را به من بگویید؟
اکثر مردان نمی دانند که هر کشور ، اما عبرانیان تا به حال کتاب مقدس.
مرد ، هر انسان ، بطور قابل توجهی به بیرون رفتن از راه خود را انتخاب کنید تا به یک دلار نقره ای ، اما
در اینجا عبارت طلایی ، که خردمندترین مردان از دوران باستان به زبان آمده ، که به ارزش
عاقلانه هر سن موفقیت
اطمینان ما را -- و در عین حال ما یاد بگیرند که تا آنجا که خواندن آسان ، آغازگر فقط خواندن
و طبقه ، کتاب ، و زمانی که ما مدرسه را ترک کرده ، "حد کمی این زبان را می فهمم" ، و داستان کتاب ،
که برای پسران و مبتدیان و ما
خواندن ، گفتگو و تفکر ما هستند ، همه در یک سطح بسیار پایین ، ارزش تنها
pygmies و manikins.
من آرزو با مردان عاقل تر از این خاک کنکورد تولید کرده است آشنا می شود ،
اسامی که به سختی شناخته شده است. و یا باید به نام افلاطون می شنوم و هرگز
خواندن کتاب خود؟
همانطور که اگر افلاطون اهل شهر من بودند و من او را دیدم هرگز -- همسایه بعدی من و من هرگز نشنیدم
او صحبت می کنند و یا به حکمت از کلمات خود را با حضور.
اما چگونه در واقع به آن است؟
دیالوگهای او ، که شامل آنچه در او جاودانه شد ، بر روی قفسه بعدی دروغ و
در عین حال من هرگز آنها را بخوانند.
ما از نژاد غیر اصیل و کم عمر و بی سواد هستند و در این رابطه من اقرار میکنم
انجام هر گونه تمایز بسیار گسترده ای بین illiterateness اهل شهر من را ندارد
که نه قادر به خواندن در تمام و
illiterateness از او آموخته است که به خواندن تنها چیزی است که برای کودکان و ناتوان
عقول.
ما باید به خوبی به عنوان worthies از دوران باستان است ، اما تا حدودی برای اولین بار دانستن
خوب بودند.
ما یک مسابقه از نوک پستان مردان ، و افزایش یابد اما کمی بالاتر در پرواز های فکری ما
از ستون روزنامه است. همه ی کتاب هایی که به عنوان کسل کننده نمی باشد.
خوانندگان آنها.
احتمالا کلمات وجود دارد خطاب به وضعیت ما دقیقا ، که اگر ما می تواند
واقعا بشنود و درک ، سودمند تر خواهد بود از صبح روز یا بهار
زندگی ما ، و احتمالا از جنبه های جدید در مواجهه با چیزهایی برای ما قرار داده است.
چند مرد یک دوره جدید در زندگی خود را از خواندن یک کتاب به تاریخ!
این کتاب برای ما وجود دارد ، شاید ، که معجزه ما توضیح دهید که آشکار جدید
آنهایی که. در چیزهای غیر قابل توصیف حال حاضر ما ممکن است
پیدا کردن جایی زبان آمده است.
این پرسش ها همان است که مزاحم و پازل و گیج کردن ما و به نوبه خود آنها
رخ داده به همه مردان خردمند ، یکی نمی حذف شده است و هر کدام آنها را پاسخ داده ،
با توجه به توانایی های خود ، با کلمات خود و زندگی خود را.
علاوه بر این ، با خرد ما باید سخاوت یاد بگیرند.
مرد انفرادی استخدام در مزرعه ای در حومه کنکورد ، که تا به حال او
تولد دوم و تجربه دینی عجیب و غریب ، و رانده شده است به اعتقاد او
به جاذبه ساکت و انحصار
توسط Faith او ، ممکن است فکر می کنم این درست نیست ، اما زرتشت ، هزاران سال قبل ،
سفر جاده ای مشابه و به حال چنین تجربه ای ، اما او ، عاقل بودن ، آن را می دانستند
جهانی ، و همسایه هایش تحت درمان
بر این اساس ، و حتی گفت که اختراع کرده اند و تاسیس عبادت در میان مردان است.
اجازه دهید او متواضعانه با زرتشت کمون پس از آن ، و از طریق تاثیر آزاد سازی
همه worthies ، با عیسی مسیح خود ، و اجازه دهید "کلیسا ما" توسط
هیئت مدیره.
ما به رخ کشیدن که ما به قرن نوزدهم تعلق دارند و به صورت ساخت سریع ترین
گام از هر ملت. اما به نظر کمی این روستا می کند
فرهنگ خاص خود را دارد.
قصدم این نیست townsmen من به تملق گفتن ، و نه به آنها flattered ، که نه
پیشرفت یا از ما. ما باید برانگیخت -- goaded مانند گاو ،
ما ، به صدای یورتمه رفتن اسب.
ما دارای یک سیستم نسبتا مناسب و معقول از مدارس عمومی ، مدارس تنها برای نوزادان ؛
اما استثناء سالن سخنرانی عمومی نیمه گرسنگی در زمستان ، و latterly آغاز ضعیف خیلی
از یک کتابخانه پیشنهادی توسط دولت ، هیچ مدرسه ای برای خودمان.
ما را صرف بر روی تقریبا هر نوع ماده غذا بدن یا بیماری نسبت به ما
رزق ذهنی.
این زمان است که ما تا به حال مدارس غیر معمول ، که ما را ترک نکردند کردن آموزش و پرورش ما
هنگامی که ما شروع به مردان و زنان است.
این زمان که روستاهای دانشگاه ها بودند ، و از بزرگان خود را ساکنان همراهان
دانشگاه ها ، با اوقات فراغت -- اگر که آنها هم ، در واقع ، بنابراین خاموش -- به دنبال لیبرال
مطالعات بقیه زندگی خود را.
باید جهان را به یکی پاریس و یا یک آکسفورد برای همیشه لطفا برای محدود؟
می تواند دانشجویان را سوار اینجا نیست و در آموزش علوم انسانی ، زیر آسمان
کنکورد؟
آیا می توانیم استخدام نمی کنند برخی از Abelard برای سخنرانی به ما؟
افسوس! چه با foddering گاو و رسیدگی فروشگاه ، ما از مدرسه نگهداری می شوند
بیش از حد طولانی ، و آموزش و پرورش ما این است که متاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است.
در این کشور ، روستا باید در برخی موارد را از اشراف زاده
اروپا است. باید حامی هنر های زیبا است.
این به اندازه کافی غنی است.
آن را می خواهد تنها بزرگواری و پالایش است.
این می تواند پول به اندازه کافی بر روی چیزهایی مانند کشاورزان و ارزش معامله گران صرف کنند ، بلکه آن است که
آرمانی فکر به پیشنهاد پول هزینه برای چیزهایی که مردان بیشتر هوشمند می دانند
می شود بسیار بیشتر ارزش است.
این شهر دارای هفده هزار دلار را در یک شهر خانه به سر برد ، تشکر ثروت یا
سیاست ، اما احتمالا آن را نمی خواهد خرج بسیار بذله گویی زندگی ، گوشت واقعی برای قرار دادن
به آن پوسته ، در صد سال.
یک صد و بیست و پنج دلار در سال برای سالن سخنرانی عمومی در مشترک
در زمستان بهتر است از هر مبلغی برابر مطرح شده در این شهر به سر برد.
اگر ما در قرن نوزدهم زندگی می کنند ، چرا ما باید مزیت برخوردار نیستند
قرن نوزدهم ارائه می دهد؟ چرا باید زندگی ما را در هر رابطه
استانی؟
اگر ما خواهد شد روزنامه ها را بخوانید ، به همین دلیل شایعات از بوستون جست و خیز نیست و گرفتن بهترین
روزنامه ای در جهان را در یک بار -- و نه از مکیدن پاپ اسمیر "خانواده خنثی" مقالات ،
و یا در حال مرور شاخه های زیتون "در اینجا در انگلستان.
در گزارش از تمام جوامع آموخته می آیند به ما ، و ما خواهیم دید که خواهد شد
می دانند که هر چیزی.
چرا باید آن را ترک ما به هارپر و برادران و ردینگ و شرکت خواندن ما را انتخاب کنید؟
به عنوان اشراف زاده از طعم کشت خود را احاطه کرده با هر conduces به
فرهنگ خود -- نابغه -- یادگیری -- شوخ طبعی -- کتاب -- نقاشی -- مجسمه سازی -- موسیقی -- فلسفی
ابزار ، و مانند آن ؛ پس بیایید
روستا انجام -- متوقف نمی کوتاهی در اموزگار علم فروش ، کشیش بخش ، گورکن ، یک کتابخانه بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ، و
سه selectmen ، زیرا نیاکان زائر ما رو از طریق یک زمستان سرد یک بار
بر روی صخره ای تاریک و دلگیر ، با این است.
برای عمل جمعی است با توجه به روح نهادهای ما و من
اعتماد به نفس است که به عنوان شرایط شکوفایی بیشتر ، به معنای ما بیشتر
از اشراف زاده است.
نیوانگلند می تواند تمام مردان دانا در جهان به می آیند و تدریس او را استخدام ، و هیئت مدیره
در حالی که آنها را دور ، و نمی شود در تمام استانی.
که مدرسه غیر معمول ما می خواهیم این است.
به جای اشراف ، اجازه دهید ما روستاهای نجیب از مردان دارند.
اگر لازم است ، حذف یک پل بر رودخانه ، به دور کمی وجود دارد ، و
پرتاب یک قوس حداقل بیش از خلیج تیره تر از جهل که ما را احاطه کرده است.
>
فصل 4 به نظر می رسد
اما در حالی که ما محدود به کتاب ها ، هر چند تنها ترین را انتخاب کنید و کلاسیک ، و خواندن
خاص زبان های نوشته شده ، که خود ، اما لهجه و استانی ، ما
در معرض خطر فراموش کردن زبان
که همه اشیاء و وقایع را بدون استعاره ، که به تنهایی است فراوان صحبت می کنند و
استاندارد است. بیشتر منتشر شده است ، اما کمی چاپ شده است.
اشعه که جریان از طریق شاتر خواهد شد دیگر به یاد زمانی که
شاتر به طور کامل برداشته می شود. هیچ روش و نه نظم و انضباط می تواند جایگزین
ضرورت بودن برای همیشه لطفا برای هشدار.
یک دوره از تاریخ یا فلسفه ، یا شعر ، مهم نیست که چگونه به خوبی انتخاب شده ، و یا
بهترین جامعه ، و یا قابل تحسین ترین روال زندگی ، در مقایسه با
نظم و انضباط به دنبال همیشه به آنچه دیده می شود؟
آیا شما می شود یک خواننده ، یک دانش آموز صرفا ، یا پیغمبر؟
دفعات بازدید : سرنوشت خود را ، ببینیم که چه چیزی قبل از شما ، و راه رفتن روی به اخرت.
من کتاب ها را بخوانید اولین تابستان من hoed لوبیا.
نه ، من اغلب بهتر از این.
وقتی که من نمی تواند استطاعت شکوفه لحظه ای حاضر به قربانی وجود دارد
به هر کار ، چه از سر یا دست. من عاشق یک حاشیه گسترده ای به زندگی من است.
گاهی اوقات ، در یک صبح تابستان ، پس از گرفته حمام عادت کرده اند من ، من در آفتابی من نشسته
راهرو را از طلوع آفتاب تا ظهر ، ربودهشده در revery در میان سنبه و hickories و
sumachs ، در تنهایی دست نخورده و
سکون ، در حالی که آواز خواندن پرندگان را در اطراف و یا بی صدا از طریق خانه flitted ، تا زمانی
خورشید در حال سقوط در پنجره غرب من ، یا سر و صدا از واگن برخی از مسافرتی در
بزرگراه دور ، من به مرور زمان یاد آوری شد.
من در آن فصل مانند ذرت در شب رشد ، و آنها به مراتب بهتر از هر
کار از دست می شده اند.
آنها هم کم از زندگی من نیست ، اما آنقدر و بالاتر از معمول من
کمک هزینه. متوجه شدم آنچه شرقی معنی
تفکر و دل کندن از آثار است.
در اکثر موارد ، من فکر که چگونه ساعات رفت.
روز پیشرفته که اگر به نور برخی از کارهای من ، آن روز صبح بود ، و حقیقت ، در حال حاضر آن است
شب ، و هیچ چیز به یاد ماندنی است انجام می شود.
به جای آواز خواندن مثل پرندگان ، سکوت ، در خوب پی در پی من لبخند زد
Fortune بوده است.
همانطور که اسپارو به حال حرف عله آن ، نشستن بر روی درخت گردوی امریکایی قبل از درب من ، تا به حال من
بادهان بسته خندیدن یا سرکوب چهچه زدن که او ممکن است بشنوید از لانه من.
روز من روز از هفته ، بلبرینگ مهر از هر خدای بت پرست ، و نه بودند
آنها را به ساعت را خرد کرده و مضطرب تیک تاک ساعت ، برای من مانند زندگی می کردند
Puri سرخپوستان ، از آنان گفت که : "برای
دیروز ، امروز ، و فردا آنها تنها یک کلمه ، و آنها را بیان های مختلف
این معنی با اشاره به عقب به جلو برای دیروز برای فردا ، و
سربار برای روز عبور. "
این بطالت محض به من همکار ، townsmen ، بدون شک بود ، اما اگر پرندگان و
گل من استاندارد خود را محاکمه کرده بود ، من باید نمی یافت شده است که مایل است.
یک مرد باید موارد خود را در خود پیدا کنید ، آن درست است.
روز طبیعی است بسیار آرام و راحت طلبی خود را به سختی ملامت کردن.
من تا به حال این مزیت ، حداقل ، در حالت من از زندگی ، بیش از آن که مجبور بودند از
نگاه کنید در خارج از کشور برای تفریح ، به جامعه و تئاتر ، که زندگی من به خودی خود تبدیل شده بود
تفریحی و هرگز متوقف به رمان است.
این درام از صحنه های بسیاری بود و بدون پایان.
اگر ما ، همیشه ، در واقع ، زندگی ما ، و تنظیم زندگی ما بر اساس
آخرین و بهترین حالت ما تا به حال آموخته شده ، ما باید با دل تنگی هرگز مشکل است.
دنبال نبوغ شما را از نزدیک به اندازه کافی ، و آن را با شکست مواجه خواهد شد با چشم انداز های تازه ای را به شما نشان می دهد
در هر ساعت. کارهای خانه تفریح و سرگرمی لذت بخش بود.
هنگامی که کف من کثیف بود ، من گل رز در اوایل ، و ، تنظیم تمام مبلمان درب در
آب را روی زمین چمن ، تخت خواب و تختخواب ساخت اما یک بودجه ، نقش برآب ، و
شن و ماسه سفید از تالاب را بر روی آن پاشیده ،
و سپس با جارو پاک آن را پاک و سفید و هم روستاییان
شکسته روزه خورشید صبح خانه من خشک به حال به قدر کافی به من اجازه می دهد به حرکت
دوباره ، و تاملات من تقریبا uninterupted شد.
دلپذیر برای دیدن اثرات کل خانواده من در چمن ، و کمی
شمع مانند بسته کولی ، و جدول من سه پا ، که از آن من را حذف کنید
کتاب و قلم و جوهر ، در میان سنبه و hickories ایستاده است.
آنها به نظر می رسید خوشحالم که خارج خود را دریافت کنید ، و اگر تمایلی به آورده شوید.
من گاهی اوقات وسوسه به کشش پناه گاه بیش از آنها و گرفتن صندلی من وجود دارد.
ارزش آن را دارد در حالی که برای دیدن درخشش آفتاب بر روی این چیزها و شنیدن باد آزاد
ضربه بر روی آنها ، بسیار جالب تر آشنا ترین اشیاء نگاه از درهای نسبت به
خانه.
پرنده نشسته بر روی تنه درخت بعدی ، زندگی ابدی در زیر جدول رشد می کند ، و
تاکها توت سیاه اجرا دور پاهای خود را ، مخروط کاج ، burs شاه بلوط ، و برگ های توت فرنگی
در مورد اطراف پراکنده است.
این نگاه که در صورتی که این راه این فرم ها به دست می آمد به ما منتقل شده بود
مبلمان ، جداول ، صندلی ، و bedsteads -- چرا که آنها یک بار در حقشان ایستادگی کردند
میان.
خانه من بود در کنار یک تپه ، بلافاصله بر روی لبه چوب بزرگتر ،
در میان یک جنگل جوان سنبه زمین و hickories ، و میله نیم دوجین
از برکه ، که پیاده رو باریک منجر پایین تپه.
در محوطه جلوی من رشد توت فرنگی ، شاه توت ، و زندگی ابدی ، johnswort
و goldenrod ، درختچه بلوط و گیلاس شن و ماسه ، زغال اخته و بادام زمینی.
نزدیک پایان ماه مه ، شن و ماسه گیلاس (Cerasus pumila) آراسته طرف
مسیر با گل های ظریف خود را مرتب در تعداد چتر cylindrically در مورد ساقه کوتاه آن ،
که گذشته ، در پاییز ، وزن پایین با
خوب به اندازه و گیلاس خوش تیپ ، در تاج های گل اهدا مانند اشعه در هر طرف افتاد.
من به آنها طعم از تعریف به طبیعت ، هر چند که آنها به ندرت خوشایند بودند.
سماق (Rhus glabra) luxuriantly در مورد خانه بزرگ شد ، هل دادن از طریق
خاکریزی که من ساخته شده بود و در حال رشد پنج یا شش فوت اولین فصل.
گسترده ای شکل پر برگ آن گرمسیری دلپذیر هر چند عجیب و غریب به نگاه است.
جوانه های بزرگ ، به طور ناگهانی از هل دادن در اواخر بهار از چوب خشک که تا به حال
است مرده به نظر می رسید ، خود را به عنوان سحر و جادو را به رنگ سبز برازنده و مناقصه توسعه
boughs ، یک اینچ در قطر و در برخی موارد ،
همانطور که در پنجره من نشسته ، بنابراین heedlessly آنها رشد بود و مالیاتی مفاصل ضعیف خود را ، من
شنیده ام یک تنه درخت تازه و مناقصه ناگهان مانند یک فن به زمین سقوط ، هنگامی که وجود دارد
نفس تکان دهنده هوا ، وزن خود را شکسته نیست.
در ماه اوت ، جرم زیادی از انواع توت ها ، که وقتی در گل ، بسیاری از جذب به حال
زنبور وحشی ، به تدریج به عهده گرفت روشن مخملی قرمز رنگ خود را ، و وزن آنها
دوباره خم شد و شکست اندام مناقصه.
همانطور که من در پنجره ام نشسته این بعد از ظهر تابستان ، هاکس سر گشت می زد در مورد من
پاکسازی ، چهار نعل کبوتر وحشی ، پرواز توسط دو و threes از طرفی بطرف دیگر به نظر من ،
یا perching بیقرار در کاج سفید
boughs پشت خانه من می دهد ، صدا را به هوا ؛ شاهین ماهی شیشه ای فرورفتگی
سطح حوضچه و به ارمغان می آورد ماهی ، سمور یا راسو دزد از مرداب قبل از درب من
و یک قورباغه می رفت را توقیف نمود ساحل ، جگن
خم شدن تحت وزن نی پرندگان flitting اینطرفی و انطرف و
تاریخ و زمان آخرین نیم ساعته من شنیده ام تلق تلق کردن اتومبیل های راه آهن ، در حال حاضر در حال مرگ دور و پس از آن
احیای مانند ضرب و شتم یک کبک ،
انتقال مسافران از بوستون به کشور است.
برای من زندگی نمی کنم خارج از جهان به عنوان آن پسر که می شنوم ، به قرار گرفت
کشاورز در بخش شرقی شهر ، اما قبل از اینکه مدت ها به فرار و به خانه آمد دوباره ،
کاملا پایین در پاشنه پا و دلتنگ.
او چنین مبهم و خارج از راه دیده می شود هرگز مردمی همه رفته بودند ؛
چرا ، شما حتی نمی توانست شنیدن سوت! من شک دارم چنین در وجود دارد
ماساچوست حال حاضر : : --
"در حقیقت ، روستای ما تا تبدیل شدن به یک لب به لب برای یکی از کسانی که شفت ناوگان راه آهن و
بر فراز دشت صلح آمیز ما صدا تسکین دهنده آن است -- کنکورد ".
راه آهن Fitchburg لمس تالاب حدود یک صد میله های جنوب جایی که من
ساکن.
من معمولا به روستا در امتداد جاده آن ، و هستم ، به عنوان آن ، مربوط به
جامعه توسط این پیوند.
مردان در قطارهای باری ، که بیش از تمام طول جاده ، تعظیم به من به عنوان
به آشنایی قدیمی ، آنها به من منتقل بنابراین اغلب ، و ظاهرا من آنها را برای
کارمند و تا من هستم.
من هم نا چار به یک مسیر ترمیم جایی در مدار زمین می شود.
سوت لوکوموتیو نفوذ من وودز تابستان و زمستان ، صدایی مانند
جیغ قایقرانی شاهین بیش از حیاط برخی از کشاورز ، اطلاع رسانی به من که بسیاری از بی قراری شهرستان
بازرگانان می رسند در درون دایره
شهر ، و یا معامله گران کشور پرماجرا از طرف دیگر است.
از آنجا که زیر یک افق می آیند ، آنها فریاد هشدار خود را برای دریافت آهنگ
دیگر ، گاهی اوقات از طریق محافل دو شهر شنیده.
جیره غذایی خود ، هموطنان ، در اینجا خواربار ، کشور شما آمده!
و نه هر مرد مستقل در مزرعه اش که او می تواند آنها را نه می گویند وجود دارد.
و در اینجا پرداخت خود را برای آنها! جیغ سوت هم میهن ، الوار مانند بلند
ضرب و جرح ، قوچ رفتن بیست مایل در ساعت در برابر دیوارهای شهر ، و صندلی به اندازه کافی
به صندلی خسته و مملو از سنگین است که در درون آنها ساکن است.
با چنین تمدن بزرگ و lumbering کشور دست یک صندلی به شهر است.
همه تپه هاکلبری هند قالب بندی نشده این مطلب هستید ، تمام علفزارها قره قاط
raked را به این شهر.
بازگشت به پنبه را می آید ، پایین می رود پارچه بافته شده ، بالا می آید ابریشم ، پایین می رود
پشمی ، کتاب ، آمد اما در پایین می رود شوخ طبعی است که آنها را می نویسد.
من موتور را زمانی که ملاقات با قطار خود را از اتومبیل در حال حرکت با حرکت سیاره ای -- یا
بلکه مانند یک ستاره دنباله دار ، برای بیننده بستگی می داند که اگر نه با آن سرعت و با
که جهت آن را هرگز دوباره
سیستم ، از مدار خود را مانند یک منحنی بازگشت به نظر نمی آید -- ابر بخار در آن
مثل یک پرچم در تاج های گل اهدا های طلایی و نقره ای ، مانند بسیاری از ابر کرک دار ، جریان پشت سر می
که من را دیده اند ، در آسمان بالا
آشکار توده ها خود را به نور -- که اگر این نیمه خدا سفر ، این ابر
compeller ، که قبل از اینکه مدت ها از آسمان غروب آفتاب برای رد و بدل قطار خود را به دست آورید. وقتی که من
شنیدن اسب آهن تپه اکو
با خرناس کشیدن او مانند رعد و برق ، تکان دادن زمین با پاهای خود و تنفس آتش و
دود از سوراخ های بینی خود را (چه نوع اسب بالدار یا اژدهای آتشین آنها را قرار داده
را به اساطیر جدید من نمی دانم) ، آن را
به نظر می رسد که اگر زمین مسابقه در حال حاضر ارزش به آن ساکن است.
اگر همه به نظر می رسد ، و مردان ساخته شده از عناصر ، بندگان خود را به پایان می رسد نجیب!
اگر ابر است که بیش از موتور آویزان است ، عرق از اعمال قهرمانانه ، و یا
به عنوان رحمان است که که شناور بیش از زمینه های کشاورزی ، پس از آن عناصر و
طبیعت خودش خوش مردان در errands خود همراه و اسکورت آنها.
من تماشا عبور اتومبیل های صبح با احساس همان است که من در حال افزایش
از خورشید ، که به سختی منظم تر است.
قطار آنها از ابرها کشش بسیار عقب و افزایش بالاتر و بالاتر ، رفتن به
آسمان در حالی که اتومبیل در حال رفتن به بوستون ، خورشید پنهان برای یک دقیقه و کست من
میدان دور به سایه آسمانی
قطار که در کنار خرده قطار از اتومبیل که آغوش زمین است ، اما خاردار از
نیزه.
اصطبل اسب آهن بود در اوایل این صبح زمستان شده توسط نور از
ستاره در میان کوه ها ، به علوفه و مهار اسب او.
آتش ، بیش از حد ، در نتیجه زود است برای قرار دادن گرما حیاتی در او و او را خاموش بیدار شده بود.
اگر سازمانی به عنوان بی گناه آن را به عنوان زود است!
اگر برف عمیق ، آنها در snowshoes او بند ، و با گاوآهن غول نهفته است ، شخم زدن
شیار از کوه ها به کرانه دریا ، که در آن اتومبیل ، مانند یک مته
بارو ، ترشح همه مردان بی قرار و
شناور کالا در کشور را برای دانه.
همه روز آتش اسب مگس در سراسر کشور ، متوقف کردن تنها که کارشناسی ارشد خود ممکن است
استراحت ، و من خرناس کشیدن با پا لگد کردن و جسورانه خود را در نیمه شب بیدار ، هنگامی که در برخی از
گلن از راه دور در جنگل او جبهه
عناصر incased در یخ و برف ، و او را از غرفه خود را تنها با صبح برسد
ستاره ، برای شروع یک بار دیگر در طول سفرهای خود را بدون استراحت و یا چرت زدن.
یا شاید ، در شب ، او را می شنوم در ثبات خود را منفجر کردن انرژی اضافی
از روز است که او ممکن است اعصاب خود را و آرامش سرد کبد و مغز خود را برای چند ساعت از
چرت زدن آهن.
اگر سازمانی به صورت قهرمانان و فرماندهی و به عنوان آن طولانی است و
از پای درنیامده!
دور از طریق جنگل دور افتاده در محدوده شهرها ، جایی که فقط یک بار
شکارچی نفوذ روز ، در تیره ترین شب DART این سالن روشن و بدون
دانش ساکنان آنها ، این لحظه
توقف در خانه برخی از درخشان ایستگاه در شهر و یا شهرستان ، جایی که جمعیت اجتماعی
جمع آوری شده بعدی در باتلاق دلتنگ کننده ، موجب ترس جغد و روباه.
startings و تازه واردان از اتومبیل در حال حاضر دوره در روز روستا است.
آنها میروند و با نظم و دقت و سوت آنها شنیده می شود
تا کنون ، که کشاورزان ساعتهای خود را توسط آنها تعیین می کنند ، و به این ترتیب به خوبی انجام
موسسه تنظیم کل کشور است.
مردان دارای حدودی بهبود در دقت از راه آهن بود
اختراع؟ آیا آنها از صحبت و فکر می کنم سریعتر در
انبار از آنها در مرحله دفتر؟
چیزی است که باعث تولید الکتریسیته در جو از محل سابق وجود دارد.
من در معجزات آن را تا به شکل دراورده شده حیرت زده شده اند که برخی از همسایگان من ،
که من باید پیشگویی ، یک بار برای همه ، هرگز به بوستون توسط بنابراین اعلان
انتقال ، در دست زمانی که حلقه بل.
برای انجام چیزهایی "مد راه آهن" در حال حاضر ضرب المثل ، و آن را به ارزش در حالی که به
بنابراین اغلب و تا صادقانه توسط هر قدرت پیاده مسیر آن هشدار داد.
وجود ندارد توقف به خواندن عمل ضد شورش ، هیچ شلیک بیش از سران اوباش ، در
این مورد. ما ساخته سرنوشت ، Atropos ،
که باعث چرخش هرگز به کنار.
(اجازه دهید که نام موتور خود را.)
مردان آگهی است که در یک ساعت خاص و دقیقه این پیچ و مهره خواهد بود نسبت به ضرب گلوله
نقاط خاص از قطب نما ، اما آن را با کسب و کار هیچ مردی تداخل و
کودکان به مدرسه در مسیر دیگر.
زندگی می کنیم برای آن استوارتر است. ما همه تحصیل کرده در نتیجه به پسران
بگویید. هوا پر از پیچ و مهره نامرئی.
هر راه اما را آن گونه که مایلید تغییر دهید به مسیر سرنوشت است.
در مسیر خود را نگه دارید ، سپس. توصیه تجارت به من آن است
سازمانی و شجاعت است.
این کار دست خود قلاب کنید و دعا به مشتری.
من می بینم این مردان هر روز در مورد کسب و کار خود را با شجاعت بیشتر و یا کمتر و
محتوا ، انجام حتی نسبت به آنها شک و شاید بهتر از آنها به کار
می توانست آگاهانه ابداع شده است.
من کمتر با قهرمانی خود را که به مدت نیم ساعت در خط مقدم ایستاده بود تحت تاثیر قرار می گیرند
در Buena ویستا ، از شجاعت پایدار و شاد از مردان که ساکن
برف روب برای قشلاق خود ؛
نه تنها سه o' شبانه روزی در صبح شجاعت ، که بناپارت فکر
کمیاب ترین ، اما که به شجاعت نیست که بقیه این قدر زود ، که به خواب تنها بود
زمانی که طوفان می خوابد و یا sinews از اسب آهن خود را منجمد است.
در این روز از برف بزرگ ، شاید ، که هنوز هم مواج و
سرد خون مردان ، من خرس لحن خفه بل موتور خود را از خارج مه
بانک نفس سرد خود را ، که
اعلام کرد که اتومبیل های آینده ، بدون تاخیر طولانی ، صرف نظر از حق وتو از
جدید انگلستان شمال شرقی ، طوفان ، برف و من ناگهان plowmen پوشیده شده با برف و
قافیه دار کردن ، سر خود را مشابه ، در بالای قالب
هیئت مدیره است که عطف کردن به غیر از daisies و لانه موش زمینه ، مانند
bowlders سیرا نوادا ، که اشغال یک مکان خارج در جهان.
تجارت غیر منتظره اعتماد به نفس و بی سر و صدا ، هشدار ، پرماجرا و با نشاط است.
این بسیار طبیعی در روش های خود را با آن ، به مراتب بیشتر از بسیاری از شرکت های فوق العاده
و آزمایش های احساساتی ، و از این رو موفقیت منحصر به فرد آن.
من تجدید و گسترش زمانی که قطار باری جغجغه گذشته من ، و من بوی
فروشگاه ها که به انصراف بوی آنها تمام راه را از اسکله ی طولانی به دریاچه
چاپلین ، یادآوری من از قسمت های خارجی ،
صخره های مرجانی ، و اقیانوس هند و climes گرمسیری ، و وسعت
جهان.
من بیشتر شبیه به یک شهروند از جهان و در نزد کف برگ که پوشش احساس
بسیاری از کتانی نیوانگلند رئیس تابستان آینده ، کنف مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین و نارگیل
پوسته ، آشغال های قدیمی ، کیسه گونی ، آهن قراضه ، و ناخن های فرسوده است.
این یک بار کامیون بادبان پاره خوانا تر و جالب تر است در حال حاضر از آنها باید
به شکل دراورده شده را به کاغذ و چاپ کتاب.
که می توانید بنویسید گرافیکی سابقه از طوفان آنها هوازده به عنوان این
اجاره انجام داده اند؟ آنها اثبات ورق که نیاز ندارد
اصلاح.
در اینجا می رود چوب از جنگل مین ، که نمی تواند به دریا در آخرین
شرشر ، چهار دلار در هزار به خاطر چه بیرون رفتن یا خرد شده در افزایش یافته است ؛
کاج ، صنوبر ، سرو -- اول ، دوم ، سوم ،
و کیفیت چهارم ، به همین دلیل به تازگی از یکی از با کیفیت همه ، به موج بیش از خرس و گوزن ،
و گوزن.
رول بعدی Thomaston آهک ، زیادی ، نخست ، که به مراتب در میان تپه ها قبل از
از آن میشود slacked.
این ژنده پوش در عدل ، همه رنگ ها و کیفیت ، پایین ترین شرط که
پنبه و کتانی فرود ، نتیجه نهایی لباس -- الگوهای که در حال حاضر هیچ
دیگر گریه ، مگر آن را در میلواکی ،
به عنوان آن دسته از مقالات پر زرق و برق ، انگلیسی ، فرانسوی ، و یا چاپ آمریکا ، ginghams ،
muslins ، و غیره ، که از همه چهارم در هر دو مد و فقر جمع شده بودند ، رفتن به
تبدیل به کاغذ از یک رنگ یا چند فام
تنها ، که در آن ، الحق ، نوشته شود داستان از زندگی واقعی ، بالا و پایین ، و
در واقع تاسیس شده!
این ماشین بسته بوی ماهی نمک ، قوی جدید انگلستان و بوی تجاری ،
یادآوری من از بانک های بزرگ و شیلات.
که تا به ماهی نمک ، که کاملا برای این جهان درمان دیده می شود نمی است ، به طوری که هیچ چیز می تواند
از بین بردن آن ، و قرار دادن پشتکار از مقدسان به سرخ شدن؟ که با آن شما ممکن است
این سو بان سو حرکت دادن و یا هموار کردن خیابان ها ، و تقسیم شما
kindlings ، و سرپناه کامیون ران خود و محموله خود را در مقابل آفتاب ، باد ، و باران
پشت آن -- و معامله گر ، به عنوان یک تاجر کنکورد یک بار ، آن را قطع درب خود را برای
نشانه وقتی که او commences کسب و کار ، تا در
آخرین قدیمی ترین مشتری او قطعا نمی تواند بگوید که آیا آن حیوانی ، گیاهی ، و یا
معدنی ، و در عین حال باید به عنوان به عنوان یک برف ریزه خالص ، و اگر آن را به یک گلدان قرار داده و
جوشانده شده ، خواهد آمد عالی سمند ماهی برای شام روز شنبه.
بعد پنهان ، اسپانیایی با دم هنوز حفظ پیچ و زاویه خود را
ارتفاع آنها تا به حال زمانی که گاو است که آنها را به تن careering بیش از دشت علفزار امریکای جنوبی
اسپانیایی صفحه اصلی -- یک نوع از همه لجاجت و
evincing تقریبا نا امید کننده و غیر قابل درمان هر گناهی خالی قانون اساسی هستند.
من اعتراف ، که در واقع ، زمانی که من آموخته اند منش واقعی انسان است ، من
هیچ امید تغییر دادن آن برای بهتر یا بدتر در این حالت وجود.
شرقی ها می گویند ، "دم فعلی ممکن است گرم و فشرده ، و محدود دور با
لیگاچورهای ، و بعد از کار دوازده سال اعطا پس از آن ، هنوز آن اراده خود را حفظ
به صورت طبیعی. "
تنها درمان مؤثر برای inveteracies مانند این نمایشگاه دم به
ساختن چسب از آنها ، که به اعتقاد من آن چیزی است که معمولا با آنها انجام می شود ، و سپس آنها
خواهد ماند قرار داده و چوب.
در اینجا hogshead از ملاس یا از براندی به کارگردانی جان اسمیت ، Cuttingsville ،
ورمونت ، برخی از معامله گران در میان کوه های سبز ، که برای کشاورزان در نزدیکی واردات
پاکسازی او ، و در حال حاضر شاید مخفف بیش از
تاق نما او فکر می کند و از آخرین ورود در ساحل ، چگونه ممکن است آنها تاثیر می گذارد
قیمت برای او ، گفتن به مشتریان خود این لحظه ، به عنوان او به آنها گفت بیست
زمان پیش از این صبح ، که او انتظار دارد که به قطار بعدی با کیفیت نخست.
در بار Cuttingsville آگهی.
در حالی که این چیزها تا چیزهای دیگر می آیند.
هشدار داده شده توسط صدای صیقل با برس گردان ، من نگاه کردن از کتاب من و برخی از کاج بلند ، قطع کننده را ببینید
بر روی تپه های دور در شمال ، که راه خود را در بیش از کوه های سبز بالدار و
کانکتیکات ، مثل یک فلش از طریق اصابت گلوله
شهرستان ظرف مدت ده دقیقه و کمیاب دیگر چشم تو ، رفتن
"به دکل از برخی ammiral بزرگ است."
تعلیم از راه گوش! در اینجا می آید گاو ، قطار تحمل گله از هزار تپه ،
sheepcots ها ، اصطبل ها ، و یارد گاو در هوا ، drovers با چوب خود ، و
پسر چوپان در میان گله های خود را ،
همه آنها به جز مراتع کوه ، همراه مانند برگ های دمیده از کوه ها چرخید
توسط gales سپتامبر.
هوا با bleating گوساله و گوسفند پر شده است ، و hustling از گاو ،
که اگر دره آرامش قرار بود توسط.
هنگامی که زنگ wether در سر جغجغه بل خود را ، کوه ها واقع
جست و خیز مانند قوچ ها و تپه های کوچک مانند بره.
یک بار کامیون drovers ها ، بیش از حد ، در میان ، در یک سطح با droves خود را در حال حاضر ، خود را
حرفه رفته ، اما هنوز هم چسبیده به میله های بی فایده خود را به عنوان نشان خود را از دفتر.
اما سگ خود را ، که در آن هستند؟
این فرار کردن به آنها است و آنها کاملا از پرتاب ، آنها عطر و بوی خود را از دست داده است.
گویا می شنوم آنها را در پشت تپه Peterboro پارس ، و یا فرآیند له له زدن غرب
شیب کوه های سبز.
آنها نمی خواهند در مرگ است. حرفه خود ، بیش از حد ، از بین رفته است.
راحت و کاربر پسند و هوشمندی آنها زیر PAR در حال حاضر است.
آنها گام های دزدکی به آشیانه خود را در رسوایی ، و یا شاید اجرا وحشی و اعتصاب
یک لیگ را با گرگ و روباه. بنابراین زندگی آرامش خود را چرخید گذشته و
دور.
اما حلقه بل ، و من باید کردن آهنگ و اجازه دهید اتومبیل بروید شده توسط --
راه آهن به من چه؟ بروم هرگز
که در می یابد.
این چند پر از چالهها ، و باعث می شود بانک ها برای پرستوها ،
این مجموعه شن و ماسه وزد ، و تمشک در حال رشد ،
اما من از آن عبور مانند سبد خرید راه در جنگل.
من نمی خواهد که چشم من قرار داده و گوش من را با دود و بخار و صدای خش خش آن خراب است.
حالا که اتومبیل ها و همه دنیا بی قراری با آنها رفته ، و ماهی در
حوضچه دیگر احساس خود را rumbling ، من تنها تر از همیشه.
برای استراحت از بعد از ظهر طولانی ، شاید ، تاملات من هستند قطع
تنها با تلق تلق کردن ضعف از کالسکه و یا تیم در امتداد بزرگراه دور.
گاهی اوقات ، در یکشنبه ها ، زنگ ها ، لینکلن ، اکتون ، بدفورد ، یا کنکورد من شنیده ام
بل ، وقتی باد مساعد بود ، ملودی ضعف ، شیرین ، و آن را به عنوان طبیعی ،
ارزش واردات را به بیابان.
در فاصله کافی بیش از جنگل این صدا بدست می آورد ارتعاشی خاص
وزوز کردن ، تا اگر سوزن کاج در افق رشته ها از چنگ آن جاروب بودند.
همه صدای شنیده شده در بیشترین فاصله ممکن را تولید و همان اثر ،
ارتعاش از چنگ جهانی ، تنها به عنوان مداخله جو دور می سازد
خط الراس از زمین جالب به چشم ما رنگ لاجورد آن را به آن گویا است.
به من در این مورد وجود دارد یک ملودی که هوا تیره و تار شده بود آمد و که تا به حال
conversed با هر برگ و سوزن از چوب ، که بخشی از صدا را که
عناصر بالا گرفته بود و مدوله شده و تکرار از واله به واله.
اکو است ، تا حدی ، صدای اصلی و در آن سحر و جادو است و افسون
از آن است.
این صرفا تکرار آنچه ارزش تکرار در زنگ شد ، اما تا حدودی
صدای چوب ؛ همان کلمات پیش پا افتاده و یادداشت های خوانده شده توسط چوب و پوره.
در شب ، درهنگام دور در افق فراتر از جنگل برخی از گاو صدا
شیرین و آهنگین است ، و در ابتدا من آن را برای صدای برخی از اشتباه
وسرور توسط آنها بود گاهی اوقات
serenaded ، که ممکن است بیش از تپه و دیل ضلالت ؛ اما به زودی من بود unpleasantly
نا امید زمانی که آن را به موسیقی ارزان و طبیعی از گاو طولانی شد.
من معنی نیست که به طنز ، اما برای ابراز قدردانی من از کسانی که جوانان ،
آواز خواندن ، وقتی که من دولتی که من به وضوح درک است که آن را شبیه به موسیقی بود
گاو ، و آنها در طول یک بیان طبیعت است.
به طور منظم در نیمه گذشته هفت ، در یک بخشی از تابستان ، بعد از قطار شب بود
رفته ، شلاق فقرا بخواهد نماز مغرب خود را به مدت نیم ساعت شعار می دادند ، نشسته بر روی
بیخ و بن درب من ، و یا بر لبه قطب از خانه.
آنها شروع به آواز خواندن تقریبا با دقت به همان اندازه به عنوان یک ساعت ، ظرف پنج
دقیقه از یک زمان خاص ، با اشاره به تنظیم خورشید ، هر شب.
من تا به حال یک فرصت نادر به آشنا شدن با عادات خود است.
گاهی چهار یا پنج بار در نقاط مختلف از چوب شنیده می شود ، توسط حادثه
یک نوار در پشت دیگری و به همین ترتیب نزدیک به من که من تشکر شده است نه تنها ادم احمق و رذل
بعد از هر توجه داشته باشید ، اما اغلب مفرد
صدای وز وز مانند یک مگس در وب عنکبوت ، فقط نسبت بلندتر.
گاهی اوقات یکی از دایره دور و دور در جنگل چند پا از راه دور که اگر
افسار توسط یک رشته ، زمانی که احتمالا من در نزدیکی تخم آن بود.
آنها در فواصل زمانی در طول شب خواندم ، و دوباره به عنوان موسیقی به عنوان افراد
درست قبل از و در مورد طلوع خورشید.
هنگامی که پرندگان دیگر هنوز ، جغدها صدای گوشخراش را به استرین ، مانند عزاداری
زنان باستانی خود را U - لو - لو. جیغ ملال انگیز آنها واقعا بن Jonsonian.
عاقلانه hags نیمه شب!
صادقانه و صریح هیچ صدایی شبیه صدای جغد TU - که از شاعران ، اما ، بدون jesting ،
تصنیف کوچک گورستان موقر ، consolations متقابل از دوستداران خودکشی به خاطر سپردن
چنگال ها و دلخوشیها عشق آسمانی در باغ های دوزخی.
این حال دوست دارم به شنیدن ندبه آنها ، پاسخ مغموم خود ، trilled همراه
woodside یادآوری من گاهی اوقات از موسیقی و آواز پرندگان و به عنوان اگر آن تاریکی
و سمت گریان از موسیقی ، تاسف و آه که بخشنودی خوانده می شود.
آنها ارواح ، ارواح کم و forebodings مالیخولیا ، از نفس افتاده
که یک بار در شکل انسان شب راه می رفت زمین و اعمال از تاریکی ، در حال حاضر
expiating گناهان خود را با ندبه خود را
سرودهای یا threnodies در مناظر تجاوزات خود.
آنها به من حس تازه ای از تنوع و ظرفیت آن طبیعت است که مشترک ما
خانه.
OH - oooo که من هرگز شده است bor - RRR - n! آه یکی در این سمت از حوضچه ، و
محافل با بی قراری ناامیدی به برخی از ماهی لوتی جدید در بلوط خاکستری.
سپس -- که من هرگز شده است bor - rrrn! دیگر در سمت دورتر با پژواک
لرزش صداقت ، و -- bor - rrrn! می آید کمرنگ از دور در لینکلن
جنگل.
من هم توسط جغد hooting serenaded بود.
نزدیکی در دست شما می تواند از آن سودا ترین صدا در طبیعت فانتزی ، تا اگر او به معنای
این کلیشه و در گروه کر خود را دائم در حال مرگ ناله از یک انسان
برخی از عتیقه ضعیف فقیر از مرگ و میر است که
چپ امیدواریم که پشت و howls مثل یک حیوان و در عین حال با sobs بشر ، در ورود به تاریکی
دره ، افتضاح تر توسط موزون gurgling خاص ساخته شده است -- من خودم را پیدا
شروع با حروف GL حتی وقتی که من سعی می کنم
تقلید آن -- بیانی از ذهن است که ژلاتینی ، mildewy در مرحله رسیده
خجلت از همه فکر سالم و شجاع است.
این برای من ghouls و تازه ها و howlings مجنون یاد آوری کرد.
اما در حال حاضر ، یک پاسخ ها را از جنگل های دور در یک سویه واقعا دلپذیر ساخته شده از راه دور --
Hoo hoo hoo ، hoorer hoo ، و در واقع بخش اعظم آن را پیشنهاد تنها خشنود
انجمن ها ، چه در روز یا شب ، تابستان یا زمستان شنیده می شود.
من خوشحال که جغدها وجود دارد. اجازه دهید ساده لوحانه و قاتلی دیوانه را انجام آنها
hooting برای مردان است.
این صدا ستودنی به مرداب و جنگل گرگ و میش مناسب است که هیچ روز
نشان می دهد ، پیشنهاد یک ماهیت وسیع و توسعه نیافته که مرد ها ندارند
شناخته شده است.
آنها نشان دهنده گرگ و میش استارک و افکار ناراضی که همه.
همه روز خورشید بر روی سطح برخی از باتلاق وحشیانه تاباند ، که در آن تنها صنوبر
غرفه با usnea گل سنگ های آویزان و بازهای کوچک گردش در بالا ، و chickadee
Lisp های میان و همیشه سبز ، و
دزدکی حرکت کردن کبک و خرگوش زیر ، اما در حال حاضر یک روز ملال انگیز تر و اتصالات dawns ، و
نژاد های مختلف از موجودات awakes به بیان معنای طبیعت وجود دارد.
در اواخر شب من شنیده ام rumbling دور از واگن در طول پل -- صدا
دورتر از تقریبا هر نوع دیگر در شب -- baying از سگ ، و گاهی اوقات شنیده
دوباره درهنگام برخی از گاو پریشان در دور حیاط انبار -.
در متوسط در حالی که تمام ساحل زنگ زد با صدای شیپور bullfrogs ، ارواح محکم
از شراب کهن - bibbers و wassailers ، هنوز هم مصر ، در تلاش برای آواز خواندن گرفتن
در دریاچه تاریک خود را -- اگر پوره والدن
مقایسه ، عفو برای هر چند تقریبا هیچ علف های هرز وجود دارد ، قورباغه وجود دارد
که نا چار حفظ کردن قوانین خنده دار از جداول قدیمی وابسته به عید آنها ، هر چند -- وجود دارد
صدای آنها خشن و قاطعانه waxed
فاحش ، تمسخر در عیش ، و شراب تا عطر و طعم خود را از دست داده و تبدیل به تنها مشروب به
متورم شدن paunches خود را ، و مسمومیت های شیرین می آید هرگز غرق
حافظه اشباع گذشته است ، اما صرف و waterloggedness و اتساع.
aldermanic ترین ، با چانه خود را بر قلب برگ ، که برای یک دستمال سفره به خدمت
شلوار بی خشتک گاوداران ، سرازیر شدن آب دهان خود را تحت این ساحل شمالی quaffs عمیق پیش نویس یک بار
آب تکبر ، و عبور دور فنجان
با انزال ، TR - RR - oonk TR - RR -- oonk ، TR - RR - oonk و سر راست می آید
بر سر آب از برخی از یارو دور از کلمه عبور یکسان تکرار ، که در آن آینده در
ارشد و دور gulped را به خود
علامت گذاری به عنوان و زمانی که این رعایت مدار ساخته شده است از سواحل ، و سپس انزال
استاد با رضایت ، مراسم ، TR - RR - oonk! هر یک در نوبت تکرار خود را
همان پایین به حداقل متسع ،
leakiest و flabbiest paunched ، که هیچ اشتباهی وجود دارد و سپس فریاد زدن می رود
دور دوباره و دوباره ، تا زمانی که خورشید پراکنده غبار صبح ، و تنها
بزرگ خاندان زیر برکه نیست ، اما بطور بیهوده
bellowing troonk از زمان به زمان ، و برای پاسخ pausing.
من مطمئن هستم که من همیشه شنیده ام صدای شاد crowing از پاکسازی من نیست و من
فکر کردم که ممکن است ارزش در حالی که نگه داشتن جوجه خروس برای موسیقی خود را صرفا ، به عنوان
آواز خواندن پرندگان است.
توجه داشته باشید از این قرقاول بار وحشی هندی است که قطعا قابل توجهی از هر
پرنده ، و اگر آنها می تواند تابعیت بدون اهلی شدن ، به زودی
تبدیل به معروف ترین صدا در جنگل ما ،
پیشی گرفته طنین ناقوس ها از غاز و hooting از جغد ؛ و سپس تصور کنید که
cackling از مرغ ها برای پر کردن مکث زمانی که clarions اربابان خود استراحت!
تعجبی ندارد که مرد افزودن این پرنده به سهام اهلی خود را -- می گویند هیچ چیزی از تخم مرغ و
drumsticks.
راه رفتن در یک صبح زمستان در چوب که در آن این پرنده ها زیاد بود ، جنگل مادری خود ،
و شنیدن کلاغ وحشی cockerels بر روی درختان ، روشن و تیز مایل بیش از
زمین پر طنین ، غرق یادداشت feebler از پرندگان دیگر -- از آن فکر می کنم!
این کشور در آماده باش قرار داده است.
چه کسی نمی خواهد در مراحل اولیه باشد و به افزایش ، و ظهور زودتر و قبل از آن هر روز متوالی
عمر خود را ، تا او unspeakably سالم ، ثروتمند و عاقل شد؟
توجه داشته باشید این پرنده خارجی توسط شاعران همه کشورها همراه با جشن گرفته می
نکاتی از songsters مادری خود. آب و هوای با خروس شجاع به توافق برسند.
او حتی نسبت به بومی بومی تر است.
سلامت خود را به حال خوب است ، ریه های خود صدا ، روح خود را پرچم هرگز.
حتی ملوان بر روی اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام است با صدای او بیدار ، اما جیغ کشیدن آن
صدا از slumbers من من هرگز roused.
برای خودم نگه داشتم ، نه سگ ، گربه ، گاو ، خوک ، و نه مرغ ، به طوری که شما گفته اند وجود دارد
کمبود صداهای داخلی ، نه بوسیله اسباب گردنده جلو رفتن ، و نه چرخ نخ ریسی ، و نه حتی
خواندن کتری ، نه صدای خش خش
URN ، و نه کودکان گریه ، به راحتی.
پیر مرد از مد افتاده که حواس خود را از دست داده و یا از دل تنگی پیش از این درگذشت.
حتی در موش های دیوار ، برای آنها از گرسنگی بود ، یا به جای شد baited هرگز
در -- سنجاب تنها بر روی سقف و زیر زمین ، یک شلاق فقیر ، بر روی خط الراس
قطب ، جی آبی فریاد زیر
پنجره ، یک خرگوش یا موش خرمای کوهی امریکا در زیر خانه ، جغد فریاد شبیه جیغ یا جغد گربه پشت
آن ، گله از غاز وحشی و یا یک پسر بچه خنده در استخر ، و یک روباه به پارس در
حتی شوخی کردن یا مرغ انجیر خوار ، آن دسته از پرندگان مزرعه خفیف ، تا کنون بازدید پاکسازی.
بدون cockerels به کلاغ نه مرغ به هرزه درایی در حیاط.
حیاط! اما طبیعت unfenced بالا و به سمت بسیار آستانه.
یک جنگل جوان در حال رشد تحت علفزار های خود را ، و sumachs وحشی و توت سیاه
تاکها شکستن از طریق به انبار خود ، سنبه زمین محکم می مالید و creaking
علیه زونا می خواهید از اتاق ، ریشه های آن کاملا تحت رسیدن به خانه.
در عوض از عقب نشینی و یا یک کور در گیل دمیده -- درخت کاج جامعی خاموش و یا
توسط ریشه در پشت خانه خود را برای سوخت پاره.
در عوض از هیچ راه به دروازه مقابل حیاط در برف بزرگ -- هیچ دروازه -- هیچ جلو حیاط --
و راهی به جهان متمدن.
>