Tip:
Highlight text to annotate it
X
پایان Howards EM فورستر فصل 34
این کاملا غیر منتظره نیست. سلامت خاله Juley بد بوده است
زمستان است.
او تا به حال یک سری از سرماخوردگی و سرفه، و بیش از حد شلوغ شده بود برای خلاص شدن از شر
آنها.
او به ندرت به خواهرزاده اش قول داده بود واقعا خسته کننده قفسه سینه من در دست،
هنگامی که او گرفتار سرما و توسعه پنومونی حاد.
مارگارت و Tibby به Swanage رفت.
هلن، تلگرافی، و آن حزب در بهار است که بعد از همه در آن جمع
خانه مهمان نواز بود ترحم از خاطرات عادلانه.
در یک روز کامل، زمانی که آسمان چینی آبی به نظر می رسید، و امواج از احتیاط
کوچک خلیج gentlest خالکوبی بر شن و ماسه مورد ضرب و شتم، مارگارت هول هولکی
rhododendrons، دوباره توسط senselessness مرگ روبرو است.
یکی از مرگ ممکن است خود را توضیح دهد اما هیچ نور پس از دیگری می اندازد: پرس و جو groping
دوباره باید آغاز خواهد شد.
واعظان و دانشمندان ممکن است تعمیم است، اما ما می دانیم که هیچ کلی امکان پذیر است
در مورد کسانی که ما آنها را دوست دارم، یکی از بهشت در انتظار آنها، حتی یک فراموشی است.
خاله Juley، ناتوان از فاجعه، از زندگی با خنده های عجیب و غریب کمی خورد و
پوزش از آن را متوقف کرد تا زمانی.
او بسیار ضعیف بود و او نمی تواند به مناسبت افزایش یابد، و یا پی بردن به رمز و راز بزرگ
که همه اتفاق نظر دارند که باید او منتظر است و تنها به او به نظر می رسید که او کاملا انجام شد -
بیشتر از هر زمان دیگری قبل از انجام می شود که او را دیدم
و شنیده و کمتر احساس هر لحظه و که، مگر اینکه چیزی تغییر کند، او را
به زودی هیچ چیز را حس کند.
قدرت یدکی او اختصاص داده شده به طرح: مارگارت برخی از کشتی های بخار
اعزامی؟ ماهی خال مخالی پخته شد به عنوان Tibby آنها را دوست داشت؟
او خودش را در مورد عدم حضور هلن نگران و همچنین که او می تواند به علت
بازگشت هلن.
پرستاران منافع چنین کاملا طبیعی به نظر می رسید فکر می کنم، و شاید لیزا بود
رویکرد به طور متوسط به دروازه بزرگ.
اما مارگارت شاهد مرگ قالب بندی نشده این مطلب هستید هیچ عشق دروغین؛ هر ایده از مرگ
ممکن است شامل این روند می تواند بی اهمیت و شنیع است.
"مهم - مارگارت عزیز Lulworth را که هلن می آید."
"هلن قادر به متوقف کردن، Juley خاله. او تلگرافی است که او تنها می تواند
دور فقط به شما می بینید.
او باید به عقب برویم به آلمان به محض این که شما به خوبی. "
"چگونه از هلن بسیار عجیب و غریب! آقای فروردین - "
"بله، عزیزم؟"
"آیا می توانید او یدکی؟" هنری خواست او را به می آیند، و بسیار شده بود
نوع. بار دیگر مارگارت گفت.
خانم Munt مردن.
کاملا خارج از او، قدرت بیشتری با وقار در زمان نگه داشتن او و بررسی خود را در
شیب رو به پایین. او، بدون احساسات بازگشت، به عنوان بی قرار
مثل همیشه.
در روز چهارم او را از خطر بود. "مارگارت به - مهم است، آن را در ادامه:" من
باید می خواهم به شما برخی از همراه را به پیاده روی با.
سعی دوشیزه Conder. "
من یک کمی پیاده روی با خانم Conder.
"اما او واقعا جالب است. اگر شما فقط به هلن بود. "
"من Tibby، Juley خاله."
"نه، اما او را به انجام چینی خود است. برخی از همدم واقعی همان چیزی است که شما نیاز دارید می باشد.
در واقع، هلن فرد است. "" هلن عجیب و غریب است، بسیار، موافقت کرد: "مارگارت.
"با مراجعه به خارج محتوای آن ندارد، چرا از او می خواهم برای رفتن به عقب در یک بار وجود دارد؟"
"بدون شک، او خواهد شد ذهن او هنگامی که او ما را می بیند را تغییر دهید.
او دارای حداقل تعادل نیست. "
این نقد سهام در مورد هلن بود، اما صدای مارگارت لرزید او به عنوان ساخته شده است
آن است. در حال حاضر او به عمیقا pained بود در او
رفتار خواهر.
ممکن است نامتعادل برای پرواز از انگلستان است، اما برای جلوگیری از هشت ماه استدلال می کند که
قلب کج و همچنین سر.
یک بستر بیماری می تواند هلن، یاد، اما تماس های انسانی بیشتری به او ناشنوا پس از یک نگاه اجمالی
در عمه اش، او را به زندگی تیره او پشت برخی restante تاگیرنده بازنشسته.
او به ندرت وجود داشته است، نامه او را مبهم و نادر تبدیل شده بود، نداشت
می خواهد و هیچ کنجکاوی. و این همه فقیر هنری قرار داده
حساب!
هنری، طولانی عفو همسرش بود، هنوز هم بیش از حد بدنام شده توسط خود را به استقبال خواهر
در قانون است.
این مرضی بود، و به زنگ او، مارگارت خیالی که او می تواند رشد ردیابی
عوارض پشت در زندگی هلن را برای نزدیک به چهار سال است.
این پرواز از Oniton، نامتعادل حمایت از Basts را به انفجار
غم و اندوه بر فراز - همه با پل، پسر ناچیز است که لب به حال متصل
لیزا برای کسری از زمان را بوسید.
مارگارت و خانم فروردین است که آنها ممکن است دوباره بوسه ترس بود.
ابلهانه: خطر واقعی واکنش بود. واکنش در برابر Wilcoxes خورده بود
به زندگی خود را تا زمانی که او به ندرت سالم بود.
او در بیست و پنج بود fixe idee. چه امید وجود دارد خود را به عنوان قدیمی بود
زن؟ مارگارت بیشتر به فکر در مورد آن بیشتر
نگران او شد.
او برای چندین ماه این موضوع قرار داده بود دور، اما بیش از حد بزرگ می شود slighted
در حال حاضر. تقریبا لکه دار کردن جنون است.
شد و تمام اقدامات هلن یک اشتباه کوچک اداره می شود، مانند ممکن است به هر گونه اتفاق می افتد
مرد جوان یا زن؟ طبیعت انسان در خطوط ساخته
ناچیز؟
برخورد کمی سرگردان در پایان Howards حیاتی بود.
خود را تبلیغ که در آن قلمزن مقاربت دراز بی ثمر، آن را قوی تر
از صمیمیت خواهرانه، قوی تر از عقل و کتاب.
در یکی از حالات او هلن که او هنوز هم "لذت می برد" اعتراف کرده بود آن را در برخی از
حس. پل، پژمرده بود، اما سحر و جادو از نوازش خود را
تحمل.
و در جایی که لذت بردن از گذشته وجود دارد نیز ممکن است وجود داشته باشد عکس العمل - انتشار در
هر دو به پایان می رسد.
خوب، عجیب و غریب و غم انگیز است که ذهن ما باید مانند دانه، تخت، و ما بدون
قدرت انتخاب بذر است.
اما انسان موجودی عجیب و غریب، غمگین هنوز، قصد pilfering زمین، و غافل است
رشد را در درون خود. او می تواند در باره روانشناسی نمی شود خسته شدم.
او آن را برگ به متخصص است، که اگر او باید شام خود را به خورده ترک
موتور بخار. او را نمی توان زحمت برای هضم خود
روح.
مارگارت و هلن بیشتر بیمار شده اند، و آن را که مارگارت است
موفق - تا کنون موفقیت این است که هنوز امکان پذیر است.
او درک خودش، او برخی از کنترل های ابتدایی در طول رشد خود را دارد.
چه هلن موفق شده است نمی توان گفت. روز که خانم Munt در بسیج را هلن
نامه رسید.
او در مونیخ بود، و در لندن خود را در روز بعد خواهد بود.
این نامه دلهرهآور و نگران کنندهای بود، هر چند که باز مهربان و عاقل بود.
عزیزترینم مگ
عشق هلن به خاله Juley است. بهش بگو که من دوست دارم، و دوست داشتم، او را
از زمانی که من می توانم به یاد داشته باشید. من باید در لندن پنج شنبه باشد.
آدرس من خواهد بود مراقبت از بانکدارها.
من در هتل هنوز حل و فصل، و یا نوشتن سیم به من و به من دقیق
اخبار.
اگر عمه Juley خیلی بهتر است، و یا اگر برای یک دلیل وحشتناک است، این امر می تواند خوب من
پایین آمدن به Swanage، شما نباید فکر می کنم این فرد اگر من نمی آیند.
من همه نوع برنامه ای در سر من است.
من با زندگی در خارج از کشور در حال حاضر، و می خواهم در اسرع وقت به عقب بر گردیم.
آیا شما لطفا به من بگویید که در آن مبلمان ما است.
من باید می خواهم به یک یا دو کتاب و بقیه را برای شما هستند.
مرا ببخش، عزیزترین مگ.
این موضوع باید به جای حرف خسته کننده به عنوان خوانده شده، اما همه حرف خود را از
دوست داشتنی هلن
این نامه ای خسته کننده بود، برای آن وسوسه مارگارت به دروغ بگویید.
اگر او نوشت که عمه Juley هنوز هم در معرض خطر بود خواهرش خواهد آمد.
Unhealthiness مسری است.
ما نمی توانیم بدون خود را در تماس با کسانی که در یک حالت مرضی
رو به وخامت است.
ممکن است انجام هلن خوب "برای بهترین عمل می کنند"، اما خودش آسیب می رسانند، و در معرض خطر
فاجعه، او نگه داشته رنگ او پرواز کمی طولانی تر است.
او پاسخ داد که عمه خود را بسیار بهتر است، و در انتظار تحولات بود.
Tibby تصویب پاسخ خود او را. Mellowing به سرعت او را به pleasanter بود
همدم تر از قبل.
آکسفورد برای او انجام شده بود. او peevishness خود را از دست داده بود، و می تواند پنهان
بی تفاوتی خود را به مردم و علاقه خود را در مواد غذایی.
اما او رشد انسانی بیشتری است.
سال بین 18 و بیست و دو، جادویی برای بسیاری، او را برجسته
به آرامی از بچگی تا میانسالی.
او جوان بود، مردانگی، که با کیفیت است که گرم قلب تا مرگ شناخته می شود،
می دهد و آقای فروردین افسون فاسد نشدنی. او بسیار سرد بود، از طریق هیچ تقصیر خود،
و بدون ظلم و ستم.
او فکر کرد که هلن اشتباه است و حق مارگارت، اما مشکل خانواده بود برای او چه
صحنه پشت ردیف چراغ های جلو صحنه نمایش ومانند ان برای اکثر مردم است. او فقط یک پیشنهاد را، و
که مشخصه.
"چرا شما به آقای فروردین؟" "درباره هلن؟
"شاید او در سراسر این نوع از چیزی آمده است."
"او می توانست، انجام دهید، اما -
"اوه، شما می دانید بهترین. اما او عملی است. "
این باور کارشناسان دانش آموز بود. مارگارت demurred به مدت یک یا دو دلیل است.
در حال حاضر پاسخ هلن آمد.
او تلگراف را ارسال درخواست آدرس از مبلمان، او در حال حاضر بر نخواهند گشت
در یک بار. مارگارت پاسخ داد: "قطعا نه من ملاقات
در بانکداران در چهار. "
او و Tibby به لندن رفت تا. هلن در بانکداران نیست، و آنها
خودداری آدرس خود را. هلن را به هرج و مرج را گذرانده بودند.
مارگارت دست خود را دور برادر خود قرار داده است.
او که او چپ بود، و هرگز او بیشتر واهی به نظر می رسید.
Tibby عشق، آینده چه "او جواب داد:" این فوق العاده است. "
"عزیز، قضاوت خود را اغلب واضح تر از من است.
آیا هر مفهوم چه چیزی در پشت؟ "" هیچ، مگر اینکه چیزی از آن روان است. "
"آه - که گفت:" مارگارت.
"کاملا غیر ممکن است." اما این پیشنهاد شده است ادا شده بود، و در
چند دقیقه او آن را در زمان خودش. هیچ چیز دیگه ای توضیح داد.
و لندن با Tibby موافقت کردند.
ماسک سقوط این شهر، و او آن را برای آنچه که واقعا هست را دیدم - کاریکاتوری از
بی نهایت.
آشنا موانع، خیابان ها که در طول آن او نقل مکان کرد، خانه های بین آن
او سفرهای کوچک خود را برای سالیان متمادی، ناگهان ناچیز شد ساخته شده بود.
هلن یکی با درختان سیاه و ترافیک و تخته به آرامی جریان به نظر می رسید
گل و لای. او یک عمل شنیع انجام شده بود
چشم پوشی و بازگشت به یک است.
اعتقادات خود را مارگارت برگزار شد شرکت. او می دانست که روح انسان در هم ادغام خواهد شد، اگر
آن را در هم ادغام شدند، با ستاره ها و دریا.
با این حال او احساس کردند که خواهرش شده بود کثیف برای چندین سال.
نمادین این فاجعه در حال حاضر باید آمد، در یک بعد از ظهر در لندن بود، در حالی که بارش باران کاهش یافت
آرام است.
هنری تنها امید بود. هنری بود قطعی است.
او ممکن است برخی از مسیرهای در هرج و مرج است که از آنها پنهان کرده بودند، و او
مصمم به گرفتن مشاوره Tibby و ذخیره کردن کل ماده در دست است.
آنها باید در دفتر خود تماس بگیرید.
او به خوبی می تواند آن را بدتر نمی کند. او برای چند لحظه به سنت پل رفت،
که گنبد می ایستد از درهم و برهمی تا شجاعانه، به عنوان اگر موعظه انجیل
تشکیل می دهد.
اما در سنت پل به عنوان محیط اطراف خود را - پژواک و زمزمه،
آهنگ های نامفهوم، موزاییک نامرئی، footmarks های مرطوب عبور و recrossing
طبقه.
سی monumentum requiris، circumspice: ما به لندن.
هیچ امیدی هلن در اینجا وجود دارد. هنری رضایتبخش بود در ابتدا.
که او انتظار داشتند.
او به پشت او را از Swanage بسیار خوشحال شد، و در نتیجه کاهش رشد اعتراف
مشکل جدید.
هنگامی که آنها او را از جستجوی خود را گفت، او تنها chaffed Tibby و Schlegels ها به طور کلی،
و اعلام کرد که آن را "درست مثل هلن" منجر به بستگان خود را در رقص بود.
مارگارت "،" پاسخ: آنچه که همه ما می گویند.
اما چرا باید آن را درست مثل هلن باشد؟ چرا باید به او اجازه داده شود به طوری عجیب و غریب،
و به رشد عجیبتر؟
"آیا از من می پرسند. من مرد ساده کسب و کار.
من زندگی می کنند و بگذار زندگی کنند. توصیه من به شما هر دو است، نگران نباشید.
مارگارت، شما نمرات سیاه زیر چشم خود را.
شما می دانید که به شدت ممنوع شده است. اول عمه خود را - پس از آن خواهر خود را.
نه، ما می رویم به آن را دارند.
ما Theobald "او زنگ زد زنگ.
"من به شما برخی از چای بدهد، و سپس شما را مستقیما به خیابان Ducie.
من نمی توانم دخترم به دنبال به عنوان به عنوان شوهر او است. "
"همه، شما باید کاملا دیده نمی نقطه نظر ما، گفت:« Tibby.
آقای فروردین که در روحیه خوبی داشته، retorted، "من را فرض کنید که من همیشه باید."
او به عقب خم شدن در خانواده با استعداد اما مضحک، خنده، در حالی که آتش flickered
در بالای نقشه آفریقا.
مارگارت motioned به برادر خود به به. و نه محجوب، او را اطاعت.
نقطه مارگارت این است، "او گفت. "خواهر ما ممکن است از جا در رفته."
چارلز، شاغل در اتاق درونی، نگاه دور.
مارگارت با مهربانی گفت: "بیا، چارلز" است. msgstr "نمیتوان در همه ما به شما کمک کند؟
ما دوباره در مشکل است. "
"من می ترسم من می توانم. حقایق چه هستند؟
ما همه دیوانه بیشتر یا کمتر، می دانید، در این روز هستند. "
حقایق به شرح زیر است، پاسخ داد: "Tibby، که در زمان یک دوره سلامتی و هوشیاری ملانقطی.
این واقعیت هستند که او در انگلستان به مدت سه روز بوده است و به ما مراجعه کنید.
او تا به حرام بانکداران ما آدرس خود را به من بدهید.
او امتناع پاسخ به سوالات. مارگارت نامه خود را بی رنگ می یابد.
واقعیت دیگر وجود دارد، اما اینها بیشتر قابل توجه است. "
"او مثل این هرگز قبل از رفتار، و سپس؟" پرسید: هنری.
"البته!" گفت که همسرش، با اخم.
"خب، عزیز من، من را بدانی؟" اسپاسم بی معنی از ناراحتی آمد
او.
بسیار خوب است که هلن در برابر محبت گناهان هرگز او گفت: "شما می دانید.
"باید که بسیار در او متوجه شده، قطعا.
"آه، بله، او و من همواره آن را خاموش برخورد با هم."
"نه، هنری - نمی توانند شما را ببینید؟ - من به این معنی نیست که ".
او خودش را بهبود است، اما نه قبل از چارلز او را مشاهده کرده بودند نمودند.
احمق و توجه، او را به تماشای صحنه بود.
"من این معنی که هنگامی که او غیر عادی در گذشته بود، یک نفر می تواند آن را به عقب ردیابی به
قلبی در دراز مدت. او رفتار عجیب چرا که او مراقبت
کسی، و یا می خواستند به آنها کمک کند.
هیچ بهانه ای برای او وجود دارد. او به ما عزادار عمیقا و به همین دلیل است
من مطمئن هستم که او به خوبی نمی باشد. "دیوانه است یک کلمه بیش از حد وحشتناک است، اما او
خوبی نمی باشد.
من باید آن را باور نکرده است. من باید خواهر من با شما صحبت اگر من
فکر او بود - مشکل شما در مورد او، به معنای ".
هنری آغاز شد به رشد جدی است.
بیماری به او چیزی کاملا مشخص بود.
به طور کلی به خوبی خودش، او نمی توانست درک کنند که ما به آن کند غرق
بدست بیاورید.
بیمار تا به حال هیچ حقوق آنها در خارج از رنگ پریده بود و یک نفر می تواند به آنها دروغ
بهانه.
هنگامی که همسر اول خود را کشف و ضبط شده بود، او قول داده بود او را به
هرتفوردشایر، اما در عین حال با یک خانه سالمندان به جای مرتب شده است.
هلن، بیش از حد، مریض بود.
طرحی که او برای دستگیری او ترسیم، باهوش و خوش نیت آن گونه که بود،
اخلاق خود را از گرگ بسته را به خود جلب کرد. "شما می خواهید نگه دارید از او؟" او گفت.
"این مشکل است، اینطور نیست؟
او به یک دکتر مراجعه کنید. "" برای همه من می دانم که او دارای یک دیده می شود در حال حاضر.
"بله، بله. را قطع نکنید او را به پای او افزایش یافت و مشتاقانه فکر.
میزبان آزمایشی و خوش مشرب، ناپدید شد، و آنها دیدند که به جای مرد که بود حک شده
پول از یونان و آفریقا و جنگل های خریداری شده از بومی ها چند بطری
جین.
"من در آن کردم،" او در آخرین گفت. "این کاملا آسان است.
ترک آن را به من. خواهیم او را به پایان Howards. "
"چگونه می خواهد که شما کاری انجام دهید؟
"بعد از آثار او است. بهش بگو که او باید آنها را به خودش را باز کردن.
سپس شما می توانید او را در آنجا ملاقات کند. "" اما، هنری، که فقط به آنچه او اجازه نخواهد داد
من ندارد.
این بخشی از او را - هر چه در آن است - و هرگز من را ببینید ".
"البته شما او را بگویم که شما قصد. هنگامی که وجود دارد، به دنبال در از موارد،
شما فقط می خواهید شوید. قدم زدن
اگر چیزی اشتباه است با او، بسیار بهتر است.
اما خواهید بود دور موتور وجود دارد این گوشه میمیره، و ما می توانیم او را تا اجرا را به یک متخصص در هیچ
باشد. "
مارگارت سرش را تکان داد. "این کاملا غیر ممکن است."
"چرا؟" "این کار به نظر می رسد ممکن نیست، به من گفت:
Tibby. "آن است که قطعا طرح بسیار tippy است."
"این غیر ممکن است، چرا که -" متاسفانه او در شوهرش نگاه کرد.
"این زبان خاص که هلن و صحبت می کنم اگر می بینید معنای من نیست.
این پر زرق و برق توانست کار را برای افراد دیگر، که من را سرزنش نکنید. "
اما هلن حرف نمی زند، گفت: "Tibby. "این مشکل ما است.
او به زبان خاص خود صحبت کنید، و در آن حساب شما فکر می کنم او بد است. "
"نه، هنری، آن را شیرین، اما من می توانم."
"من می بینم، او گفت:" شما باید scruples.
"گمان می کنم." "و زودتر از بر علیه آنها را به شما خواهد بود
خواهر خود را رنج می برند. شما می توانید او را به پایین Swanage
کلمه، اما شما تا به حال scruples.
و scruples با همه به خوبی. من به عنوان ناشی از وسواس یا دقت زیاد به عنوان هر انسان زنده،
امیدوار باشیم، اما زمانی که آن را یک مورد مانند این، زمانی که از جنون وجود دارد - "
من جنون را انکار آن. "
"شما فقط در حال حاضر -" "این جنون وقتی که من به آن می گویند، اما زمانی که
شما آن را می گویند. "هنری شانه خود را.
"مارگارت!
مارگارت! "موضوعات آغاز شده است. هیچ آموزش و پرورش می تواند منطق زن را آموزش دهد.
در حال حاضر، عزیز من، زمان من ارزشمند است. آیا شما می خواهید من به شما کمک کند یا نه؟ "
در اینگونه نبوده است. "
msgstr "" "جواب سوال من است. پرسش ساده، جواب ساده.
- "چارلز آنها را قطع شگفت زده کرد.
"پدر، ما نیز ممکن است حفظ Howards پایان دادن به خارج از آن،" او گفت.
"چرا، چارلز؟"
چارلز می تواند بدون هیچ دلیلی، اما مارگارت احساس، بیش از فاصله فوق العاده ای،
سلام بین آنها منتقل شده بود. "تمام خونه در sixes و نفره،
او گفت crossly.
"ما ظرف غذا را هر بیشتر می خواهم." "چه کسی ما؟" از پدرش پرسید.
"پسر من، دعا، که ما؟" "، گفت:" من مطمئن هستم که چی فرمودید؟
چارلز.
"من به نظر می رسد همیشه به زور وارد شود." در حال حاضر مارگارت آرزو او تا به حال هرگز
ذکر مشکل خود را به شوهرش. انزوای افراد غیر ممکن بود.
او به فشار این موضوع به یک نتیجه رضایت بخش بود، و هلن پژمرده به عنوان
او صحبت کرد.
عادلانه او، پرواز مو و چشم های مشتاق برای هیچ چیز شمرده شده است، برای او بیمار بود.
بدون حقوق، و هر یک از دوستان او ممکن است او را شکار.
ابتلا به بیماری در قلب، مارگارت پیوست در تعقیب است.
او خواهرش را نوشت نامه دروغ گفتن، دیکته شوهرش او گفت: مبلمان
تمام شد در پایان Howards، اما می تواند در روز دوشنبه بعد در 3 بعد از ظهر دیده می شود، که مستخدمه
در این اجلاس حضور خواهد بود.
این نامه ای سرد بود، و قابل قبول برای آن چیزی است که به نظر می رسد.
هلن که فکر می کنم جرم بود.
و در روز دوشنبه آینده او و هنری بودند به صرف ناهار با دالی، و پس از آن کمین
خود را در باغ.
پس از آنها رفته بود، آقای فروردین به پسرش گفت: "من نمی توانم این نوع رفتار را نداشته باشند،
پسرم. مارگارت بیش از حد شیرین مزاج به ذهن است، اما من
ذهن او. "
چارلز ساخته شده جوابی داده نشد. "آیا هر چیزی با شما، اشتباه چارلز، این
بعد از ظهر ":" نه، پدر؟ اما شما ممکن است در یک
بزرگتر کسب و کار از شما روی چیزی حساب کردن. "
"چگونه؟" "آیا از من می پرسند نیست."