Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هجدهم
دوازده سال ، ادامه داد : خانم دین ، به دنبال آن دوره ملال انگیز بود
شادترین زندگی من : بزرگترین مشکلات من در عبور آنها از کوچک ما افزایش یافت
بانوی بیماری های بی ارزش ، که او تا به حال به
تجربه مشترکی با همه کودکان ، فقیر و غنی.
برای بقیه ، پس از شش ماه اول ، او مانند کاج اروپایی بزرگ شده ، و می تواند راه برود و
صحبت بیش از حد ، در راه و روش خود خود ، قبل از هیث شکوفا بار دوم بیش از خانم لینتون
گرد و غبار.
او برنده ترین چیز است که تا کنون نور خورشید را به خانه متروک آورده بود :
زیبایی واقعی در چهره ، با Earnshaws چشم های بسیار زیبا و تاریک ، اما Lintons 'منصفانه
پوست و ویژگی های کوچک و زرد مو پیچش یا حلقه زنی.
روح او در بالا بود ، هر چند خشن نیست ، و واجد شرایط توسط قلب حساس و پر جنب و جوش
به مازاد در عواطف خود.
که ظرفیت از پیوست های شدید به من مادر او یادآور شد : هنوز هم او
شبیه نیست او را برای او می تواند نرم و معتدل به عنوان یک کبوتر ، و او تا به حال یک صدای مهربان
و محزون بیان : خشم او را هرگز
خشمگین ، به عشق او شدید هرگز آن را عمیق و حساس به لمس بود.
با این حال ، باید اذعان کرد ، او گسل به فویل هدیه خود را داشتند.
میل به پر رو بود و منحرف خواهد شد ، که زیاده روی کودکان
همواره ، به دست آوردن چه خوب خو یا بین.
اگر بنده chanced او را خشمگین کردن ، همیشه -- 'Iپاپا را بگوید باید!
و اگر او به او reproved ، حتی با یک نگاه ، شما که فکر شکستن یک قلب
کسب و کار : من اعتقاد ندارم که او تا کنون یک کلمه خشن صحبت می کنند به او.
او در زمان تحصیلات خود را به طور کامل بر روی خود ، و تفریحی.
خوشبختانه ، کنجکاوی و عقل سریع ساخته شده خود را محقق APT : او
یاد گرفته به سرعت و با اشتیاق و افتخار به تدریس خود را.
تا او به سن سیزده رسید او تا به حال فراتر از طیف وسیعی از یک بار نشده است
پارک توسط خودش.
آقای لینتون که او را با او یک مایل یا بیشتر در خارج ، در موارد نادر ، اما او
اعتماد او را به هیچ کس دیگر.
کلیسای کوچک ، ساختمان تنها او بود ؛ Gimmerton نام واهی در گوش او بود
نزدیک شدن و یا وارد شده ، به جز خانه خود را.
بلندی های بادگیر و آقای Heathcliff برای او وجود ندارد : او بی نقص بود
دور افتاده ، و ، ظاهرا ، کاملا رضایت.
گاهی اوقات ، در واقع ، در حالی که نقشه برداری کشور از پنجره مهد کودک او ، او را
رعایت -- الن ، چه مدت طول خواهد آن را قبل از من می توانم
راه رفتن به بالای آن تپه؟
من تعجب می کنم که چه چیزی نهفته است در طرف دیگر -- دریا؟
نه ، خانم کتی ، 'من پاسخ ، از آن است که تمام تپه های دیگر ، درست مثل این است.'
و سنگ های طلایی مانند وقتی که شما در زیر آنها ایستاده چه کسانی هستند؟ "او یک بار پرسید.
نزول ناگهانی Crags Penistone به خصوص جذب متوجه او ؛
به ویژه هنگامی که تنظیم خورشید تاباند بر روی آن و بالاترین ارتفاع ، و کل
وسعت چشم انداز علاوه بر این در سایه دراز.
من توضیح داد که آنها توده های برهنه از سنگ بودند ، با زمین به سختی به اندازه کافی خود را در
شکاف به تغذیه درخت نیافتگی. و چرا آنها روشن تا زمانی پس از آن
شب اینجا؟ "او دنبال کرد.
'از آنجا که آنها یک معامله بزرگ بالاتر از ما هستند ، پاسخ من ، شما می توانید از
صعود آنها ، آنها بیش از حد بالا و شیب دار است.
در زمستان فراست همیشه وجود دارد قبل از آن را به ما می آید و عمیق به تابستان من
برف موجود در زیر که توخالی سیاه و سفید در سمت شمال شرقی! '
'اوه ، شما باید بر روی آنها بوده است!' او گریه gleefully.
سپس من می توانید بروید ، بیش از حد ، زمانی که من یک زن هستم. پاپا شده است ، الن؟
: 'پاپا می خواهید ، بگویید دوشیزه ،' من در پاسخ ، عجله ، 'است که آنها ارزش
از بازدید از مشکل.
moors ، جایی که شما با او سخن بی ربط ، بسیار بهتر است ؛ و Thrushcross پارک
بهترین مکان در جهان است. '' اما من می دانم که این پارک ، و من نمی دانم
آن ، او به خودش زمزمه.
و من باید لذت به دنبال گرد مرا از پیشانی که بلندترین نقطه : کوچک من
تسویه حساب Minny باید به من کمی طول می کشد. "
یکی از خدمتکاران ذکر غار پری ، کاملا سر خود را با تمایل به تبدیل
تحقق این پروژه : او بدست می آیند آقای لینتون در مورد آن ، و او قول داد او باید
سفر هنگامی که او کردم مسن تر.
اما خانم کاترین سن او را توسط ماه اندازه گیری ، و ، در حال حاضر ، من به اندازه کافی برای رفتن به
Crags Penistone؟ سوال دائمی در دهان او بود.
به انطرف جاده نزدیک ارتفاعات نظرات زخم وجود دارد.
ادگار تا به حال قلب آن عبور کند و بنابراین او به عنوان دائما در پاسخ ، 'نشده
رتبهدهی نشده است ، عشق : هنوز رتبهدهی نشده است.
من گفتم خانم Heathcliff بالاتر از دوازده سال پس از ترک شوهرش زندگی می کردند.
خانواده او از قانون اساسی ظریف بودند : او و ادگار هر دو فاقد سلامت گلچهره
که شما به طور کلی این نقاط را ملاقات کند.
بیماری تاریخ و زمان آخرین او چه بود ، من مطمئن هستم : من حدس آنها در از درگذشت
همین ، نوع تب ، در جشن فارغ التحصیلی خود کند ، اما علاج ناپذیر ، و به سرعت در حال
زندگی مصرف به سمت نزدیک.
او نوشت : به اطلاع برادر خود را از نتیجه احتمالی از چهار ماه ،
سقم که تحت آن او متحمل شده و entreated او را به او می آیند ، اگر
ممکن است ؛ برای او به حال بسیار به حل و فصل و
او می خواست به او خداحافظی کردن و ارائه لینتون با خیال راحت به دست او است.
او امید این بود که لینتون ممکن است با او باقی مانده ، خودش هم با او شده بود : پدرش ،
او نا چار بود خودش را متقاعد کند ، تا به حال هیچ تمایلی برای بر عهده گرفتن بار او
نگهداری یا آموزش و پرورش.
استاد من در مطابق با درخواست او یک لحظه تردید : تمایلی به عنوان او
به ترک خانه در تماس های عادی ، او پرواز کرد برای پاسخ به این ، فرمانده کاترین
به هوشیاری من ، عجیب و غریب در غیاب او ،
با دستور تصریح کرد که او نباید سرگردان خارج از پارک ، حتی تحت من
اسکورت او در رفتن او بدون همراه محاسبه نیست.
او دور سه هفته.
روز اول و یا دو اتهام من نشسته در گوشه ای از کتابخانه ، بیش از حد غم انگیز برای هر دو
خواندن یا بازی : در این حالت آرام او باعث دردسر کمی ، اما از آن بود
موفق توسط یک فاصله بی تاب ،
اخمو خستگی ، و بیش از حد شلوغ است ، و خیلی قدیمی است و سپس به اجرا و پایین سرگرم کننده
او ، من در یک روش که او ممکن است خودش را سرگرم ضربه.
من استفاده می شود او را در سفر هایش به دور زمینه -- در حال حاضر بر روی پا ، و در حال حاضر در یک تسویه حساب ؛
غرقه شدن او را با مخاطبان بیمار او ماجراهای واقعی و خیالی
او بازگشت.
تابستان تاباند نخست به طور کامل ، و او در زمان چنین طعم و مزه برای این انفرادی
درهم و برهم است که او اغلب ساختگی به باقی مانده از صبحانه تا چای ، و پس از آن
شب در بازگویی داستان های خیالی او سپری شد.
من شکستن او مرزهای ترس ، چون دروازه به طور کلی قفل شده بودند ، و من
فکر کردم او به ندرت به سرمایه گذاری جلو به تنهایی ، در صورتی که تا به حال ایستاده بود را کاملا باز است.
Unluckily ، اعتماد به نفس من ثابت نابجا.
کاترین به من آمد ، یک روز صبح ، در هشت ساعت ، و گفت که او آن روز بود
تاجر عرب ، رفتن به عبور از صحرا با کاروان او و من باید به او
مقدار زیادی از بینی برای خود و جانوران :
اسب ، و سه شتر را توسط یک سگ تازی بزرگ و یک زن و شوهر از اشاره گر ، جازده.
من با هم فروشگاه خوبی از dainties ، و آنها را در یک سبد بر روی یک طرف پرتاب شده
زین ، و او را به عنوان همجنس گرا به عنوان پری شکلی ناگهانی ظهور ، پناه توسط کلاه های لبه پهن بپوشانید اش
و حجاب گاز از خورشید ژوئیه ، و
با خنده و پیشواز سال مماشات ، به استهزا گرفتن وکیل محتاط من برای جلوگیری از galloping ، و
دوباره اوایل. چیزی که شیطان ظاهر او ساخته شده هرگز
در چای.
یک مسافر ، سگ تازی ، سگ های قدیمی و علاقه سهولت آن ، بازگشت ، اما نه
کتی ، نه تسویه حساب ، و نه دو اشاره گر در هر جهت قابل رویت بود : من despatched
فرستادگان پایین این راه و این مسیر ،
و در تاریخ و زمان آخرین رفت و سرگردان در جستجوی از خودم او.
کارگر شاغل در حصار دور مزرعه ، در مرزهای وجود دارد
زمینه.
من از او نپرسید اگر او بانوی جوان ما را دیده بود.
من او را در سحرگاه را دیدم ، او پاسخ داد : "او به من به او سائل سوئیچ قطع ، و سپس
او افتاده اسب مخصوص چهار نعل خود را بیش از انطرف پرچین ، که در آن کمترین و galloped
خارج از دید.
شما نمی توانید حدس بزنید که چگونه من در شنیدن این خبر احساس.
برای من رخ داد به طور مستقیم او باید برای Crags Penistone آغاز شده است.
چه خواهد شد از او تبدیل شده؟ '
من انزال ، هل دادن از طریق یک شکاف که مرد به تعمیر و ساخت مستقیم
به جاده بالا است.
من راه می رفت که اگر برای شرط بندی کننده ، مایل بعد از مایلی ، تا نوبت به من از نظر به ارمغان آورد
ارتفاعات ، اما هیچ کاترین می تواند شناسایی ، دور یا نزدیک.
Crags در حدود یک مایل و نیم فراتر از محل آقای Heathcliff دروغ ، و آن
چهار نفر از گرانج ، بنابراین من به شب ترس آغاز شد که قبل از اینکه من می توانم به آنها برسد سقوط.
و اگر او را باید در clambering در میان آنها تضعیف ، 'من منعکس شده است ، و
کشته شده و یا شکسته برخی از استخوانهای او را؟ "
در حال تعلیق واقعا دردناک بود و در ابتدا ، آن را به من کمک لذت بخش را به
مشاهده در hurrying توسط خانه رعیتی ، چارلی ، شدیدترین اشاره گر ،
دروغ گفتن در زیر پنجره ، با سر دارای عقاید و خونریزی گوش.
چوگان باز کردم و زد به درب ، ضربه زدن به تندی برای پذیرش.
زنی که من می دانستند ، و کسانی که قبلا در Gimmerton زندگی ، پاسخ داد : او تا به حال شده است
بنده وجود دارد از زمان مرگ آقای Earnshaw.
'اوه ،" گفت که او ، 'شما آمده دنبال معشوقه کوچک خود را!
وحشت زده نمی شود. او در اینجا امن است : اما من خوشحالم که آن را نه
استاد. '
او در خانه نیست و سپس ، او؟ "من panted ، کاملا نفس با سریع
پیاده روی و زنگ.
نه ، نه ، "او پاسخ داد :" هر دو او و جوزف هستند ، و من فکر می کنم آنها را بر نمی گرداند
ساعت یا بیشتر. گام و شما کمی استراحت کنید. '
من وارد شد ، و مشهود بره ولگرد من نشسته در کوره فولاد سازی دهان ، تکان دادن خودش را در کمی
صندلی که مادرش شده بود ، هنگامی که یک کودک است.
کلاه او در برابر دیوار آویزان بود ، و او کاملا در خانه به نظر می رسید ، خنده و
قروچه ، در بهترین ارواح قابل تصور ، به Hareton -- در حال حاضر بزرگ ، قوی LAD
هجده -- که خیره در او را به
قابل توجه کنجکاوی و حیرت : درک کمی ارزشمند روان
جانشینی سخنان و پرسش که زبان خود را متوقف نکرده ریختن چهارم.
"بسیار خوب ، خانم!'
من بانگ زد ، کتمان ، شادی من تحت قیافه عصبانی است.
'این سوار آخرین شما ، تا پاپا می آید.
من شما را بیش از آستانه اعتماد دوباره ، شما شیطان ، دختر شیطان! '
AHA ، الن! 'او گریه ، پر زرق و برق ، پریدن و در حال اجرا را به سمت من.
"من باید یک داستان زیبا که به به شب را داشته باشند ، و به همین ترتیب شما من در بر داشت.
آیا شما تا به حال در زندگی شما بوده است؟ "
قرار دادن که کلاه ، و خانه در یک بار ، گفت : 'I.
"من در شما dreadfully غصه دار ، کتی خانم : شما به شدت اشتباه انجام داده ام!
بدون استفاده pouting و گریه : که مشکل داشته ام بازپرداخت ، پشم شویی
کشور پس از شما. به فکر می کنم که چگونه آقای لینتون متهم مرا به نگه داشتن
شما در ، و شما را سرقت کردن تا!
این نشان می دهد شما یک روباه حیله گری کمی ، و هیچ کس ایمان را در شما قرار داده خواهد شد هیچ است.
من چه کرده ام؟ 'او sobbed ، فورا بررسی است.
پاپا متهم به من چیزی : او به من ادم بد دهان ، الن -- او هرگز به صلیب ، مثل شما! '
"بیا ، بیا!' من تکرار.
'من نوار کراوات.
در حال حاضر ، اجازه دهید ما که هیچ بد اخلاقی. آه ، شرم آور!
سیزده سال سن ، و مانند یک نوزاد!
این علامت تعجب را با هل دادن او کلاه از سر او ، و عقب نشینی به ایجاد شد
دودکش خارج از دسترس من است. نه ، گفت : بنده ، "آیا می شود سخت در
دختر جذاب ، خانم رئیس.
توقف او : او نا چار می خواهم که به جلو زده ، afeard شما باید ناراحت.
Hareton ارائه شده با او برود ، و من فکر کردم او باید : اتمام حجت جاده وحشی بیش از
تپه.
Hareton ، در طول این بحث ، با دست خود در جیب او ایستاده بود ، بیش از حد بی دست و پا به
صحبت می کنند ، هر چند او بودند که اگر او نفوذ من رغبت نمی.
چه مدت من صبر کنم؟ "
من ادامه داد : بی توجهی به دخالت زن.
این ده دقیقه تاریک خواهد شد. کجاست تسویه حساب ، خانم کتی؟
و در جایی که ققنوس؟
من باید به شما ، ترک مگر اینکه شما سریع ، بنابراین خودتان لطفا ".
او پاسخ : تسویه حساب در حیاط ، '،' و محفل ققنوس در آنجا بسته است.
او گاز گرفته است -- و به همین ترتیب چارلی.
من که قرار بود به همه شما در مورد آن بگویید ، اما شما را در خلق و خوی بد ، و مستحق
بشنوند. '
من کلاه خود را برداشت و با نزدیک شدن به آن را بازگرداند ، اما درک است که
مردم از خانه بخشی خود را در زمان ، او شروع به capering دور اتاق ، و در
دادن به تعقیب و گریز من ، فرار مانند یک ماوس بر سر و
در زیر و پشت مبلمان ، ارائه آن را مسخره برای من به دنبال.
Hareton و زن خندید و او به آنان پیوستند ، و بیشتر بی ربط waxed
هنوز هم ، تا من ، در تحریک بزرگ ، فریاد می -- خب ، کتی خانم ، اگر شما آگاه بودند که
خانه این است که شما خوشحال می شود به اندازه کافی برای خارج شدن.
این پدر شما است ، آن را نمی؟ "گفت که او تبدیل به Hareton.
نه ، او در پاسخ ، به دنبال کردن و سرخ شدن bashfully.
او می تواند یک زل زل نگاه کردن از چشم او ثابت خواهد ماند ، هر چند که آنها فقط خود بودند.
'سپس کسی -- کارشناسی ارشد خود او پرسید.
او رنگ های عمیق تر ، با احساس متفاوت ، muttered سوگند ، و به دور تبدیل شده است.
که کارشناسی ارشد خود را؟ "ادامه داد : دختر خسته کننده ، جذاب به من.
وی در مورد صحبت کرد "خانه ما" و "قوم ما است."
من فکر کردم او پسر مالک شده است. او دوشیزه هرگز گفت : او باید
انجام شده ، باید او نیست ، اگر بنده he'sa؟
Hareton سیاه را به عنوان یک رعد و برق ابر در این گفتار کودکانه بزرگ شد.
من در سکوت پرسشنامه من را تکان داد ، و در گذشته در تجهیز او را برای خروج موفق شده است.
پرداختن به خودی ناشناخته خود را به عنوان او را یکی از در حال حاضر ، اسب من ، او گفت :
پایدار پسران در گرانج. و شما ممکن است با من می آیند.
من می خواهم به دیدن که در آن جن و شکارچی در مرداب افزایش می یابد ، و برای شنیدن در مورد
fairishes ، شما به آنها میگویم : اما عجله!
ماده؟
اسب من ، من می گویم من تو را سر در گم قبل از من تو
بنده! 'growled LAD. شما من را ببینید! 'کاترین پرسید : در
تعجب.
بدا -- ساحره پر رو تو او پاسخ. '، کتی خانم گرامی! می بینید که شما باید
به شرکت زیبا ، 'من interposed. 'کلمات نیس به یک بانوی جوان استفاده می شود!
دعا کنید کار آغاز نشد که با او اختلاف.
، اجازه دهید ما برای Minny خودمان به دنبال ، و خارج شو. '
اما الن ، او گریه ، خیره در حیرت ثابت ، 'چگونه جرات او صحبت می کنند تا به من؟
باید او نمی شود که من از او بخواهید؟
شما موجودی ستمکار ، من باید پاپا آنچه شما.-- در حال حاضر ، پس از آن! '
Hareton ظاهر این تهدید را به احساس ، بنابراین شکلی ناگهانی ظهور اشک را به چشم او با
خشم.
او گفت : 'شما را تسویه حساب ، تبدیل به زن ، و اجازه دهید سگ من آزاد
این لحظه '' نرمی ، دوشیزه ، 'پاسخ او خطاب ؛
'شما هیچ چیز با حال مدنی را از دست بدهند.
با وجود اینکه آقای Hareton ، وجود دارد ، پسر استاد ، او پسر عموی خود را : و من بود
استخدام هرگز به شما خدمت می کنند. '' او پسر عموی من است! 'گریه کتی ، با
خنده scornful.
"بله ، در واقع ،' پاسخ reprover او. 'اوه ، الن! اجازه ندهید که آنها می گویند چنین نیست
چیز ، او در مشکل بزرگ را دنبال. "پاپا رفته است به واکشی پسر عموی من از
لندن : پسر عموی من است پسر نجیب زاده.
که من -- "او متوقف شد ، و گریستم آشکار و ناراحت در مفهوم لخت رابطه
با چنین یک دلقک است. صدا در نیاوردن ، صدا در نیاوردن! '
من زمزمه ، مردم می توانند عموزاده بسیاری داشته و از همه انواع ، کتی خانم ، بدون اینکه
هیچ بدتر برای آن ، فقط آنها باید حفظ شرکت خود را ، در صورتی که نامطبوعی
و بد است.
او نیست -- او پسر عموی من ، الن او رفت و در جمع آوری غم و اندوه تازه از
انعکاس ، و خودش را به آغوش من پناه از ایده flinging.
من بسیار در او و بنده برای افشاگری متقابل آنها بود vexed داشتن بدون شک
ورود نزدیک لینتون ، ابلاغ شده توسط سابق ، گزارش
به آقای Heathcliff و احساس اعتماد به نفس
که اولین فکری که کاترین در بازگشت پدرش خواهد بود به دنبال
توضیح ادعای دومی مربوط به او را بی ادب و تربیت خویش و قوم.
Hareton ، دوره نقاهت بعد از یک انزجار خود را در که برای بنده گرفته شده ، به نظر می رسید منتقل شده توسط
پریشانی او و داشتن ذهن دور تسویه حساب درب ، او در زمان ، به خشم کسی را فرونشاندن
او ، خوب سگ کوچک و پا کج بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
از لانه سگ زیستن ، و قرار دادن آن را به دست او ، پیشنهاد بی صدا او را! برای او به معنای بی ارزش است.
Pausing در مراثی او ، او را با یک نگاه از ترس و وحشت بررسی ، و سپس
پشت سر هم جلو نو.
من به ندرت می تواند از لبخند زدن در این نفرت و بیزاری به هموطنان فقیر خودداری کنند ، که قرار بود
جوانان به خوبی ساخته شده است ، ورزشی ، خوب ، به دنبال در ویژگی ، و تنومند و سالم است ، اما
attired در لباس در خور روزانه خود را
مشاغل از کار در مزرعه و lounging در میان moors پس از خرگوش
بازی ها.
با این حال ، من فکر کردم من می توانم در فراست او کشف ذهن داشتن کیفیت بهتر
از پدرش تا کنون هستند.
چیزهای خوب از دست رفته در میان بیابان از علف های هرز ها ، تا مطمئن شوید ، که rankness به مراتب بیش از
شواهد در عین حال ، صرف نظر از ثروتمند ؛ صدر غفلت خود را رشد
خاک ، که ممکن است محصولات انبوه را تحت شرایط دیگر و مطلوب عملکرد.
آقای Heathcliff به باور من ، به حال او را از لحاظ جسمی بیمار درمان نشود. به لطف بی باک خود
در طبیعت ، که ارائه هیچ وسوسه که البته از ظلم و ستم : از او به حال هیچ یک از
حساسیت ترسو که داده اند
خوش مزه کردن به بدرفتاری ، در قضاوت Heathcliff.
او به نظر میرسد که بدسگالی او بر و او را حیوان خم : او هرگز تدریس
خواندن و نوشتن برای هر عادت بد که حافظ او را آزار نمی سرزنش هرگز ، هرگز
رهبری یک قدم به سمت فضیلت ، و یا نگهبانی شده توسط قاعده تنها در برابر معاون.
و از آنچه من شنیده ام ، جوزف کمک زیادی به زوال خود ، توسط - باریک
علاقه شدید به چیزی فکر که او را وادار به تملق گفتن و حیوان خانگی او ، به عنوان یک پسر ، چرا که او
سر از خانواده های قدیمی بود.
و او به عنوان عادت متهم کاترین Earnshaw و Heathcliff شده بود ، هنگامی که
کودکان ، از قرار دادن استاد گذشته صبر خود و فوتی و فوری او را به دنبال آرامش
در نوشیدنی او جزو خود را offald
راه ، بنابراین در حال حاضر او تمام بار از گسل Hareton بر دوش گذاشته شد
از غاصب از اموال خود را. اگر LAD قسم می خورد ، او را به او وارد شده صحیح نیست :
نه با این حال culpably او رفتار.
داد رضایت جوزف ، ظاهرا ، به تماشای بدترین طول او : او اجازه داد
که LAD مخروبه بود : که روح خود را به تباهی رها شد ، اما بعد از آن او
منعکس شده که Heathcliff باید برای آن پاسخ است.
خون Hareton در این خواهد بود در دست خود را موظف و ذخیره کردن دلداری بسیار زیاد وجود دارد در
که فکر.
جوزف را در او القا کرده بود غرور نام ، و اصل و نسب او ، او را به حال او
جرات ، پرورش بین او و مالک حاضر از ارتفاعات نفرت : اما او
بیم از که صاحب به مبلغ
خرافات و او احساسات خود را در مورد او به muttered innuendoes و محدود
comminations خصوصی.
من وانمود نمی شود تنگاتنگی با حالت عرفی زندگی در آن آشنا
روز در ارتفاعات در نظرات : من فقط از شنیدهها صحبت می کنند ، برای من تو را دیدم کمی.
روستاییان تأیید آقای Heathcliff نزدیک ، و صاحبخانه های بی رحمانه سخت به او
مستاجران ، اما خانه ، در داخل ، جنبه باستانی آن راحتی به دست آورد به حال
تحت مدیریت زنان ، و صحنه های
مشترک ضد شورش در زمان Hindley درون دیواره های خود را در حال حاضر به تصویب رساند.
استاد بیش از حد تیره به دنبال مصاحبت با مردم ، خوب یا بد بود ؛
و او هنوز.
این ، با این حال ، پیشرفت با داستان من نیست.
خانم کتی صلح ارائه فهرست ما یملک را رد کرد و خواستار سگ خود او ،
چارلی و محفل ققنوس.
آن ها آمدند شلی و سر خود را حلق آویز ؛ و ما را برای خانه ، متاسفانه از
انواع ، هر یک از ما.
من نمی توانستم به زور گرفتن از بانوی کوچک من چگونه او روز به سر برده بود ، به جز اینکه ، به عنوان من
قرار است ، هدف از زیارت او Crags Penistone بود و او بدون وارد
ماجراجویی را به دروازه خانه از مزرعه ،
Hareton اتفاق افتاد به صدور چهارم ، با حضور برخی از پیروان وابسته به خانواده سگ ، که
حمله قطار او.
آنها تا به حال یک نبرد هوشمند ، قبل از صاحبان آنها می تواند آنها را از هم جدا : تشکیل
مقدمه
کاترین گفت : Hareton که او بود ، و جایی که او قرار بود ، و از او خواست برای نشان دادن
او راه : در آخر ، beguiling او را به او را همراهی نکرده است.
او باز اسرار غار پری ، و بیست و مکان های عجیب و غریب دیگر.
اما در ننگ ، من با شرح جالب نبود مورد علاقه
اشیاء او خود شاهد بود.
من می تواند جمع آوری ، با این حال که راهنمای مورد علاقه او شده بود تا احساسات خود را به او صدمه دیده است
با پرداختن به او را به عنوان یک کارمند و خانه دار Heathcliff است... او صدمه دیده است
تماس او را پسر عموی او.
سپس زبان او خود را در قلب او rankled برگزار شده بود ، او بود که همیشه
'عشق ،' و "عزیزم ،' و 'ملکه' ، و 'فرشته ، با همه در گرانج ،
به گونهای تکان دهنده و توسط یک غریبه توهین!
او آن را درک و کار من تا به حال برای به دست آوردن وعده که او نمی
ذخیره کردن شکایت قبل از پدرش.
به من توضیح داد که چگونه او به تمام خانواده در ارتفاعات اعتراض ، و چگونه با عرض پوزش او
خواهد بود برای پیدا کردن او وجود دارد شده بود ، اما من اصرار کردم بیشتر در این واقعیت ، که اگر او
نشان داد غفلت من از دستورات او ، او
که شاید اینقدر عصبانی است که من باید مجبور به ترک می شود و کتی که خرس نیست
چشم انداز : او متعهد کلمه خود را ، و آن را به خاطر من نگه داشته.
پس از همه ، او یک دختر کمی شیرین بود.