Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 18. DR. خاطرات سوارد "
30 سپتامبر.-- من خانه در پنج ساعت کردم ، و متوجه شد که Godalming و Morris نداشته
تنها وارد است ، اما در حال حاضر مطالعه متن از خاطرات مختلف و
نامه که Harker هنوز رتبهدهی نشده است بازگشت
از سفر خود به مردان حامل ، از آنها دکتر Hennessey به من نوشته بود.
خانم Harker به ما یک فنجان چای ، و من صادقانه می توان گفت که ، برای اولین بار از سال
من در آن زندگی می کردند ، این خانه قدیمی به نظر می رسید مانند خانه است.
خانم Harker گفت : هنگامی که ما تا به حال به پایان رسید ،
"دکتر سوارد ، ممکن است به نفع من بپرسید؟ من می خواهم به دیدن بیمار خود ، آقای Renfield.
اجازه ندهید که او را ببیند کنم. آنچه شما از او را در دفتر خاطرات روزانه خود را گفت :
منافع من بسیار است! "
او در نگاه بسیار جذاب و زیبا که من می توانم او را رد نمی ، و هیچ
ممکن است دلیل اینکه چرا من باید ، بنابراین من او را با من صورت گرفت.
وقتی که من به اتاق رفتم ، مرد گفت که یک خانم می خواهم او را ببیند ، که
او به سادگی جواب داد ، "چرا؟" "او رفتن را از طریق خانه ، و می خواهد
برای دیدن هر یک در آن ، "من پاسخ داده شد.
"اوه ، خیلی خوب ،" او گفت : "اجازه دهید او در آمده ، همه به معنی ، اما فقط یک دقیقه صبر کنید تا من
مرتب کردن محل. "
روش او از tidying عجیب و غریب بود ، او به سادگی بلعیده همه مگس ها و عنکبوت
در جعبه قبل از من می تواند او را متوقف. این کاملا آشکار بود که او می ترسید ، یا
حسادت ، مقداری تداخل.
هنگامی که او از طریق کار نفرت انگیز خود را رو کرده بود ، او گفت : خوش ، "اجازه خانم
در آمده است ، "و در پایین لبه تخت خود را با سر خود را پایین نشسته ، اما با او
پلک مطرح شده به طوری که او می تواند او را به عنوان او وارد است.
برای یک لحظه با خودم فکر کردم که او ممکن است برخی از قصد قتل داشته است.
من به یاد چه آرام او شده بود ، درست قبل از او به من در مطالعه خود من حمله کردند ، و
من در زمان مراقبت برای ایستادن جایی که من می توانم او را در یک بار تصاحب اگر او اقدام به ساخت
بهار در او.
او را به اتاق با زیبایی آسان آمد که در دستور یکبار
احترام از هر دیوانه ، برای سهولت کار ، یکی از کیفیت های مردم دیوانه ترین است
احترام بگذارند.
او رفت به او ، خندان خوش ، و دست خود را برگزار.
"عصر بخیر ، آقای Renfield ، گفت :" او. "ببینید ، من از شما می دانید ، برای دکتر سوارد
من از شما به خبرنگاران گفت :. "
او پاسخ فوری ، اما او را بیش از بدقت با اخم مجموعه خود را در چشم
مواجه خواهند شد.
این نگاه داد راه را برای یکی از تعجب ، که شک با هم ادغام شدند ، و سپس به شدت من
حیرت به او گفت : "شما دختر دکتر می خواستم به ازدواج نیستند ، شما؟
شما نمی توانید در آن باشد ، شما می دانید ، او مرده است. "
خانم Harker لبخند زد خوش او در پاسخ ، "اوه نه!
من شوهر خود من ، که من قبل از من همیشه دیدم دکتر سوارد ازدواج کرده بود ، و یا او
من.
من خانم Harker. "" و سپس آنچه شما انجام می دهند؟ "
"من و شوهرم اقامت در دیدار با دکتر سوارد است."
بعد به کار نمی ماند. "
"اما چرا که نه؟"
من فکر کردم که این سبک گفتگو خوشایند نیست ممکن است به خانم Harker ، هر
از آن به من بود ، بنابراین من در پیوست ، "چگونه می دانید من می خواستم به ازدواج
هر کسی؟ "
پاسخ او به سادگی تحقیر بود ، با توجه به در مکث که او در آن تبدیل شده است چشم خود را از
Harker خانم به من ، فورا آنها را تبدیل دوباره "چه سوال ابله!"
"من که نمی بینم در همه ، آقای Renfield ، گفت :" خانم Harker ، در یک بار از من دفاع.
او به او را با حسن نیت ارائه میدهد به همان اندازه و احترام در پاسخ او به عنوان اهانت به من نشان داده بود ،
"شما ، البته ، درک ، خانم Harker ، که وقتی انسان آنقدر دوست داشت و
افتخار به عنوان میزبان ما شده است ، همه چیز
در مورد او مورد علاقه در جامعه کوچک ما است.
دکتر سوارد است نه تنها با خانواده او و دوستان او را دوست داشتم ، اما حتی توسط خود
بیماران ، که ، که برخی از آنها به سختی در حالت تعادل روانی ، APT به تحریف
علل و اثرات.
از آنجا که من خودم یک زندانی از پناهندگی دیوانه شده اند ، من می توانم ، اما توجه داشته باشید که
تمایلات sophistic برخی از زندانیان خود را در قبال خطاهای غیر لاغر
causa و ignoratio elenche. "
من مثبت چشم من در این تحول جدید ، افتتاح شد.
در اینجا بود خود من دیوانه حیوان خانگی ، تلفظ ترین از نوع خود است که من تا کنون ملاقات کرده بود
با صحبت کردن در فلسفه عنصری ، و با شیوه ای نجیب زاده جلا.
من تعجب می کنم که اگر حضور خانم Harker که برخی از وتر در حافظه خود را لمس کرده بود.
اگر این فاز جدید خود به خود بود ، و یا به هیچ وجه به دلیل نفوذ ناخودآگاه خود ،
او باید برخی از هدیه کمیاب یا قدرت را داشته باشد.
ادامه داد : ما برای برخی از زمان صحبت و دیدن که او به ظاهر کاملا
معقول ، او با جرأت ، به من نگاه questioningly به عنوان او آغاز شد ، به او منجر به
موضوع مورد علاقه خود را.
من دوباره شگفت زده شده بود ، برای او خود را خطاب به این سوال با
بیطرفی سلامت عقل completest. او حتی خود را به عنوان مثال در زمان هنگامی که او
ذکر شده کارهای معینی را.
"چرا ، من خودم یک نمونه از یک مرد که یک باور عجیب و غریب هستم.
در واقع ، جای تعجب است که دوستان من بودند احساس خطر بود ، و اصرار من که قرار داده
تحت کنترل است.
من استفاده می شود برای علاقه داشتن که زندگی یک نهاد مثبت و دائمی بود ، و این که با مصرف
بسیاری از چیزهای زندگی می کنند ، بدون توجه به چگونگی کم در مقیاس خلقت ، یکی ممکن است
به طور نامحدود زندگی را طولانی کند.
در زمان من اعتقاد به شدت که من در واقع سعی کنند تا جان انسان برگزار شد.
پزشک در اینجا به من داشت که در یک مناسبت من سعی کردم به او را برای کشتن
هدف از تقویت قدرت حیاتی من توسط جذب با بدن خود من او
زندگی را از طریق رسانه خون خود ،
تکیه البته ، پس از عبارت کتاب مقدس ، برای خون زندگی است.
گرچه ، در واقع ، فروشنده از دارویی که علاج هر درد باشد خاص چیزی که پر واضح به vulgarized
بسیار نقطه از تحقیر.
این درست است ، دکتر؟ "
من راننده سرشونو تکون دادن موافقت ، برای من آنقدر شگفت زده که من به سختی می دانست که چه به چه فکر می کنم و یا می گویند ، آن را
سخت بود تصور کنید که من او را خوردن عنکبوت او را دیده بود و مگس ها پنج دقیقه
قبل از.
سازمان دیده بان من ، من تو را دیدم که من باید به ایستگاه برای دیدار با ون Helsing ، بنابراین من
به خانم Harker گفت که وقت آن را ترک کنند.
او در یک بار آمدند ، پس از گفت : خوش به آقای Renfield ، "بدرود ، و من امیدوارم که من ممکن است
می بینید که اغلب ، تحت pleasanter نظارت به خودتان است. "
به که ، به حیرت من ، او پاسخ داد : "خداحافظی ، عزیزم.
دعا می کنم خدا من ممکن است به صورت شیرین خود را هرگز دوباره.
مه او برکت و نگه دارید! "
وقتی به ایستگاه رفت و به دیدار با ون Helsing من پسر پشت سر من.
هنر ضعیف به نظر می رسید شاد تر از او شده است از لوسی اولین بار در زمان بیماری ، و Quincey
بیشتر شبیه خود خود خود را روشن تر از او برای بسیاری از یک روز طولانی بوده است.
Helsing ون از حمل را با چابکی و مشتاق یک پسر بچه پا.
او به من دیدم در یک بار و با عجله به من ، گفت : "آه ، دوست جان ، چگونه می رود تمام؟
خب؟
بنابراین! من شده اند مشغول است ، برای من به اینجا می آیند را به ماندن و اگر لازم باشد.
همه امور با من حل و فصل شده است ، و من بسیار برای گفتن.
مینا خانم با شما اومد؟
بله. او تا خوب شوهر؟
و آرتور و Quincey دوست من ، آنها با شما هستند ، بیش از حد؟
خوب! "
همانطور که من به خانه سوار من او را از آنچه بود گذشت به خبرنگاران گفت : ، و از اینکه چگونه خود دفتر خاطرات من
آمدن به برخی استفاده می شود از طریق پیشنهاد خانم Harker ، که در آن استاد
قطع کرد به من.
"آه ، که مینا خانم فوق العاده! او تا به مغز انسان ، مغز که یک مرد
باید او بسیار با استعداد است ، و قلب یک زن است.
خدا خوب او را برای یک هدف از مد افتاده ، به باور من ، زمانی که او خیلی خوب ساخته شده است که
ترکیبی.
دوست جان ، تا در حال حاضر ثروت ساخته شده است که زن از کمک به ما ، پس از امشب او
باید با این امر به طوری وحشتناک.
این خوب نیست که او یک خطر آنقدر بزرگ اجرا است.
ما مردان تعیین می کند ، نه ، ما متعهد به نابودی این هیولا؟
اما هیچ بخشی برای یک زن است.
حتی اگر او آسیب نمیبیند ، قلب او ممکن است او را در آنقدر شکست و وحشت بسیاری از و
آخرت او ممکن است رنج می برند ، هر دو در بیداری ، از اعصاب او ، و در خواب ، از او
می پروراند.
و علاوه بر این ، او زن جوان و نه چندان طولانی ازدواج ، ممکن است چیزهای دیگر را به
فکر می کنم برخی از زمان ، اگر نه در حال حاضر.
شما به من بگویید او نوشت تا همه ، پس او باید با ما مشورت ، اما فردا او می گویند
خداحافظی به این کار است ، و ما به تنهایی. "
من از صمیم قلب خواهان با او موافقت کرد ، و سپس من به او گفتم چیزی است که ما در غیاب او پیدا کرده بود ، که
خانه که دراکولا خریده بود ، بعد به خود من شد.
او شگفت زده شد و نگرانی های بزرگ به نظر می رسید به او آمده است.
"آه که ما آن را شناخته شده بود قبل از!" او گفت ، "پس ما ممکن است او را در زمان رسیده
برای نجات فقرا لوسی.
با این حال ، "شیر که ریخته گریه می کند نه از پس از آن ، به شما می گویند.
ما نباید از آن فکر می کنم ، اما در راه ما به پایان است. "
سپس او را به سکوت است که به طول انجامید تا ما وارد دروازه خود من سقوط کرد.
قبل از اینکه ما رفت و خود را برای شام آماده او به خانم Harker گفت ، "به من گفته ، خانم
مینا ، توسط جان دوست من است که شما و همسر شما در نظم دقیق قرار دادن تمام
چیزهایی که بوده است ، تا این لحظه. "
"نیست تا این لحظه ، پروفسور ،" او گفت : impulsively "، اما تا امروز صبح."
"اما چرا که نه تا به حال؟ ما را دیده اند ، تا کنون چقدر خوب نور تمام
چیز کمی که ساخته شده است.
ما اسرار ما را گفته اند ، و در عین حال هیچ کس که گفته است برای آن بدتر است. "
خانم Harker شروع به سرخ شدن ، و مصرف کاغذ از جیب او ، او گفت ، "دکتر ون
Helsing ، این شما را بخواند ، و به من بگویید اگر آن را باید بروید شوید.
رکورد من از امروز می باشد.
من هم را دیده اند ، نیاز به قرار دادن در حال حاضر همه چیز ، با این حال و بی اهمیت است ، اما
کمی در این وجود دارد به جز آنچه شخصی است.
باید آن را در رفتن؟ "
استاد آن را بخوانید بر عمیقا ، و دست آن را به عقب و گفت : "به آن نیاز دارید در
اگر شما مایل نیستید ، اما من که آن را ممکن است دعا.
اما باعث می شود که شوهر خود را دوست دارم ، و همه ما ، دوستان شما ، افتخار بیشتر
شما ، و همچنین عزت نفس بیشتر و عشق است. "او آن را در زمان به عقب با یکی دیگر از سرخ شدن و
لبخند درخشان.
و بنابراین اکنون ، تا همین ساعت ، تمام مدارک ما باید کامل و به منظور.
استاد دور یک کپی در زمان به بعد از شام مطالعه ، و قبل از نشست ما ، که
به مدت نه ساعت ثابت شده است.
بقیه ما در حال حاضر همه چیز ، به عنوان خوانده شده بنابراین زمانی که ما در مطالعه دیدار ما
باید همه به حقایق مطلع است و می تواند طرح ما را از نبرد با این ترتیب
وحشتناک و مرموز دشمن.
مجله مینا HARKER 30 سپتامبر.-- هنگامی که ما در دکتر را سوارد ملاقات کرد
مطالعه دو ساعت بعد از شام ، که در شش ساعت ، ما ناخودآگاه شده است
تشکیل یک نوع از هیئت مدیره یا کمیته.
پروفسور وان Helsing در زمان سر از میز ، که دکتر سوارد motioned او را به عنوان
او را به اتاق آمد. او به من نشسته در کنار او در حق خود ،
و از من خواست به عنوان وزیر امور عمل می کنند.
جاناتان شنبه در کنار من. روبروی ما بودند لرد Godalming ، دکتر
سوارد ، و آقای موریس ، لرد Godalming بعدی استاد ، و دکتر سوارد در
مرکز.
استاد گفت : "من ممکن است ، گمان می کنم ، آن را که همه ما با آشنا
حقایقی را که در این مقالات هستند. "
همه ما ابراز موافقت ، و او در رفت ، سپس آن بودند ، من فکر می کنم ، خوب است که می گویم
شما چیزی از نوع دشمن که ما باید برای برخورد.
سپس باید به شما چیزی از سابقه این مرد است که شناخته شده
مسلم و قطعی نیست برای من. بنابراین ما پس از آن میتوانید به بحث در مورد چگونه باید عمل کنیم ،
و می تواند اندازه گیری ما بر اساس گرفتن.
موجوداتی مانند خون آشام وجود دارد ، برخی از ما که شواهدی وجود دارد که آنها وجود دارند.
حتی ما را به حال اثبات نه از تجربه خود ناراضی ما ، تعالیم و
سوابق گذشته به اثبات به اندازه کافی برای مردم عاقل.
اعتراف میکنم که در اولین من مشکوک بود.
که از طریق سال های طولانی من خودم برای نگه داشتن یک ذهن باز آموزش دیده نیست ، من
می تواند تا زمان مانند رعد و برق این واقعیت است که در گوش من تصور می شود.
'را مشاهده کنید! را مشاهده کنید! من ثابت کند ، من اثبات کند. '
افسوس! من در ابتدا چه در حال حاضر من می دانم که بود شناخته می شود ، نه ،
به حال من حتی به او حدس می زنم ، یکی از ارزشمند زندگی بسیاری از ما که شده بود بخشوده
عشق او.
اما که از بین رفته است ، و ما باید در آن کار ، که دیگر روح ضعیف هلاک ، در حالی که ما می توانیم
را نجات دهد. nosferatu مانند زنبور می میرند
او نیش یک بار.
او فقط قوی تر ، و قوی تر داشته باشد ، قدرت هنوز به کار بد است.
این خون آشام است که در میان ما است از خود آنقدر قوی در فرد از بیست مرد ،
او بیشتر حیله گری از فانی است ، برای حیله گری خود را رشد از سن ، او
هنوز هم ایدز از غیبگویی است که ، به عنوان
ریشهشناسی او این مفهوم را میرسانند ، فال مرده ، و مرده است که او می تواند آمد
نزدیک شدن به او را فرمان او حیوان است و بیش از حیوان است ، او شیطان در
بی عاطفه ، و قلب او نمی باشد ، او
می تواند در محدوده خود ، مستقیم عناصر ، طوفان ، مه ، رعد ، او می تواند
فرمان همه چیز meaner ، موش ، و جغد و خفاش ، بید ، و
روباه و گرگ ، او می تواند به رشد و تبدیل به
کوچک ، و او می تواند در زمان ناپدید و ناشناخته آمده است.
پس چگونه ما شروع به اعتصاب ما او را نابود؟
چگونه باید پیدا کنیم که در آن خود ، و داشتن آن در بر داشت ، چگونه می تواند ما را نابود؟
دوستان من ، این بسیار ، آن را یک کار وحشتناک است که ما انجام است ، و ممکن است
در نتیجه به شجاع خود میلرزد.
اگر ما در این مبارزه ما شکست او قطعا باید ، پیروزی و پس از آن که در آن ما پایان؟
در زندگی nothings ، او را به من توجه نمی. اما به شکست در اینجا ، عمر صرف یا نه
مرگ است.
این است که ما به عنوان او تبدیل شده است ، که ما از این ببعد تبدیل شدن به چیزهای ناپاک.
شب او را مانند ، بدون قلبی یا وجدان ، preying در بدن و
روح کسانی که ما را دوست بهترین.
به ما برای همیشه لطفا برای درهای بسته آسمان ، که باید آنها را به ما باز دوباره؟
ما برای همه زمان abhorred توسط همه ، یک لکه بر روی صورت از آفتاب خدا ،
فلش در سمت او که برای انسان درگذشت.
ولی ما چهره به چهره با وظیفه ، و در چنین صورتی باید کوچک کنیم؟
برای من ، من می گویم نه ، اما پس از آن من قدیمی هستم و زندگی ، با آفتاب خود را ، مکان های عادلانه خود ،
آهنگ خود را از پرندگان ، موسیقی او و عشق او ، دروغ بسیار عقب.
شما دیگر جوان هستند.
برخی را دیده اند ، غم و اندوه ، اما در روز منصفانه وجود دارد هنوز در فروشگاه است.
شما چه می گویند؟ "هرچند که او صحبت کردن ، جاناتان به حال گرفته
دست من است.
من می ترسید ، OH بسیار ، که ماهیت هولناک خطر ما را به غلبه بر
وقتی که من دیدم کشش دست خود را ، اما زندگی به من به احساس لمس آن ، چنان قوی است ، بنابراین
خود متکی است ، بنابراین مصمم است.
دست یک مرد شجاع می تواند برای خود صحبت می کنند ، حتی لازم نیست عشق یک زن برای شنیدن
موسیقی آن است.
هنگامی که استاد انجام داده صحبت بود شوهرم نگاه در چشم من ، و من در او ،
بدون نیاز به صحبت کردن در بین ما وجود دارد. "من برای منا پاسخ و خودم را ،" او گفت.
تعداد من ، استاد گفت : "آقای Quincey موریس ، laconically طبق معمول.
"من با شما هستم ، خداوند Godalming گفت :" به خاطر لوسی است ، اگر بدون هیچ دلیل دیگر. "
دکتر سوارد به سادگی راننده سرشونو تکون دادن.
استاد ایستاد و پس از تخمگذاری بر صلیب طلایی خود را بر روی میز برگزار شد ، از
دست خود را بر هر دو طرف.
من در زمان دست راست خود را ، و پروردگار Godalming چپ او ، جاناتان حق با او برگزار شد
و در سراسر آقای Morris در سمت چپ کشیده شده است. بنابراین همانطور که همه ما در زمان دست جمع و جور موقر ما
ساخته شده است.
من احساس سرد قلب یخی من ، اما این کار را کرد به من حتی رخ می دهد به عقب کشیدن.
مکان ما ، ما از سر گرفت و دکتر ون Helsing با نوعی از طرب که رفت
نشان داد که کار جدی آغاز شده بود.
این عنوان به شدت صورت گرفته است ، و در راه به عنوان کار عملی ، به عنوان هر نوع دیگر
معامله ای از زندگی.
"خب ، شما می دانید چیزی است که ما باید ادعا در مقابل ، اما ما بیش از حد ، بدون
قدرت است.
ما بر قدرت جانبی ما را از ترکیب داشته باشد ، قدرت را تکذیب کرد به نوع خون آشام ، ما باید
منابع علم ، ما آزاد هستند به عمل می کنند و فکر می کنم ، و ساعت از روز و
شب ماست به همان اندازه است.
در واقع ، تا کنون به عنوان قدرت ما را گسترش ، آنها دستکاری نشده ، و ما به رایگان استفاده کنید
آنها. ما ارادت خود در علت و پایان
برای رسیدن به است که یکی از عشقی خودخواهانه نیست.
این چیزها بسیار است. "حالا اجازه دهید ما را ببینید که تا چه حد به طور کلی قدرت
arrayed در برابر ما محدود و فرد نمی تواند.
خوب ، اجازه دهید محدودیت از خون آشام به طور کلی در نظر بگیریم ، و این یکی در
خاص است. "همه ما باید به رفتن بر این سنت ها و
خرافات.
این اولین نظر می رسد بسیار نیست ، هنگامی که موضوع یکی از مرگ و زندگی ، و نه از
بیش از دو زندگی یا مرگ.
با این حال باید ما را راضی را در وهله اول به دلیل ما باید ، به هیچ وجه دیگری
در کنترل ما است ، و در مرحله دوم ، به دلیل ، بعد از همه این چیزها ، سنت و
خرافات ، همه چیز.
آیا در بقیه خون آشام ها اعتقاد برای دیگران ، اما نه ، افسوس! برای ما ، آنها را؟
یک سال پیش که از ما دریافت کرده اند چنین امکان ، در میان ما
علمی ، شکاک ، ماده از واقع قرن نوزدهم؟
ما حتی scouted اعتقاد به این که ما تحت چشمان ما توجیه دیدم.
آن را ، پس از آن ، که خون آشام ، و اعتقاد به محدودیت های خود و درمان خود ،
بقیه برای لحظه ای بر روی همین پایه است.
، اجازه دهید به شما بگویم ، او همه جا شناخته شده است که مردان شده اند.
در یونان قدیم ، در قدیمی رم ، او در آلمان بیش از همه شکوفا ، در فرانسه ، در هند ، حتی
در Chermosese ، و در چین ، تا کنون از ما در تمام جهات ، حتی وجود دارد او ، و
مردم برای او در این روز است.
او پس از Icelander دیوانه ، هون شیطان ، مولود ، دنبال
از نژاد اسلاو ، ساکسون ، اهل مجارستان است.
"تا کنون ، پس از آن ، ما باید همه ما ممکن است بر اساس عمل می کنند ، و اجازه دهید من که بسیار از حد بگویید
اعتقادات با آنچه که ما در تجربه بنابراین ناراضی خود ما دیده می شود توجیه می شود.
خون آشام زندگی می کنند ، و نه می تواند مرگ را با پاس صرف زمان ، او می تواند شکوفا زمانی که
که او می تواند در خون زندگی فربه کردن.
و حتی بیشتر ، ما باید در میان ما دیده می شود که او حتی می تواند رشد جوان ، که حیاتی اش
دانشکده شدید رشد می کنند ، و به نظر می رسد به عنوان اینکه آنها خود را تازه کردن خود
pabulum ویژه زیادی است.
"اما او نمی تواند شکوفا بدون این رژیم غذایی ، او به عنوان دیگران غذا خوردن نیست.
حتی دوست جاناتان ، که برای هفته ها با او زندگی می کردند ، اما هرگز او را خوردن ، هرگز!
او بدون سایه می اندازد ، او در آینه را هیچ منعکس کننده ، به عنوان دوباره جاناتان مشاهده است.
او دارای قدرت بسیاری از دست خود ، شاهد دوباره جاناتان هنگامی که او خاموش
درب در مقابل گرگ ، و هنگامی که به او کمک کند او را از سعی و کوشش بیش از حد.
او می تواند خود را به گرگ تبدیل ، به عنوان ما از ورود کشتی در Whitby جمع شده ،
زمانی که او پاره باز کردن سگ ، او می تواند به عنوان خفاش می شود ، به عنوان منا خانم او را در پنجره دیدم
Whitby ، و به عنوان دوست جان را دیدم او را از پرواز
این خانه تا نزدیک است ، و به عنوان دوست من Quincey او را در پنجره خانم لوسی دیدم.
"او می تواند در غبار که او ایجاد می آیند ، که کاپیتان کشتی نجیب او را از این ثابت ،
اما ، از آنچه ما می دانیم ، از راه دور او می تواند این غبار محدود است ، و آن را تنها می تواند
شود دور خود.
"او در مورد اشعه مهتاب به عنوان عنصری گرد و غبار می آیند ، به عنوان دوباره جاناتان دیدم کسانی که خواهر
در قلعه دراکولا.
او آنقدر کوچک می شوند ، ما خودمان دیدم خانم لوسی ، قبل از اینکه او در صلح بود ، از طریق لغزش
فضای فاصله خیلی کم در درب آرامگاه.
او می تواند ، هنگامی که یک بار راه خود او ، بیرون آمدن از هر چیزی و یا به هر چیزی ، بدون توجه به
چگونه نزدیک محدود می شود و یا حتی با آتش ، لحیم شما آن را می نامند ذوب شده است.
او می تواند در تاریکی ، هیچ قدرت کوچک این ، در جهان است که یکی از نیمی بسته
از نور است. آه ، اما من بشنوند از طریق.
"او می تواند تمام این چیزها ، هنوز او آزاد نیست.
نه ، او زندانی و حتی بیشتر از برده کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی است ، نسبت به مرد دیوانه خود را در
سلول.
او نمی تواند به جایی که او لیست ، او که از طبیعت نیست هنوز به اطاعت برخی از طبیعت
قوانین ، به همین دلیل ما نمی دانند.
او ممکن است وارد هر نقطه در اول ، مگر می شود یک خانوار وجود دارد
که او را پیشنهاد می آیند ، هر چند پس از آن او می تواند آمد او لطفا.
قدرت خود را متوقف ، عنوان می کند که از همه چیز بد ، در آمدن روز است.
"فقط در زمان های خاصی می تواند آزادی محدود او.
اگر او در کجا جای او موظف است ، او فقط می تواند خود را در ظهر را تغییر دهید
یا در طلوع آفتاب یا غروب دقیق. این چیزها به ما گفته شده ، و در این
سابقه ای از ماست ما اثبات از طریق استنباط است.
بنابراین ، در حالی که او می تواند او را در حد خود انجام دهید ، زمانی که او خانه خود را زمین ، خود را
تابوت خانه ، خانه او دوزخ ، محل نامقدس ، همانطور که ما دیدم هنگامی که او را به رفت و
قبر خودکشی در Whitby ، هنوز در
زمان دیگر او فقط می تواند هنگامی که زمان آمده را تغییر دهید.
گفته شده است ، بیش از حد ، که او تنها می تواند تصویب در حال اجرا آب در کساد و یا سیل
جزر و مد.
سپس چیزهایی هستند که ، پس او را پریشان که او هیچ قدرتی وجود دارد ، به عنوان سیر است که ما
می دانم ، و به عنوان چیز مقدس ، که این نماد ، بر صلیب من ، که در میان ما بود
حتی در حال حاضر زمانی که ما حل و فصل ، او به آنها
هیچ چیز ، اما در حضور خود او جای خود را دور است و با احترام سکوت را.
دیگران وجود دارد ، بیش از حد ، که من باید شما بگویید ، تا مبادا در به دنبال ما ، ما ممکن است لازم باشد
آنها.
"شاخه ای از وحشی Rose در تاریخ تابوت او را نگه داشتن او است که او از آن حرکت نمی کند ، مقدس
گلوله از کار اخراج شده را به کشتن او تابوت به طوری که او درست باشد مرده است ، و به عنوان سهام
از طریق او ، ما می دانیم در حال حاضر صلح خود ، و یا برش سر خاموش که giveth بقیه.
ما آن را با چشم ما دیده می شود.
بنابراین هنگامی که ما پیدا سکونت این مرد که بود ، ما می توانیم او را به خود محدود
تابوت و نابود کردن او ، اگر ما اطاعت از آنچه ما می دانیم.
اما او باهوش است.
از من خواسته من دوست Arminius ، از بودا Pesth دانشگاه ، به رکورد او را ، و
از همه بدان معنی است که ، به من می گوید از آنچه که او شده است.
در واقع ، او باید شده اند که Voivode دراکولا که نام خود را در برابر ترک ، برنده ،
در طول رودخانه بزرگ در مرز خیلی از Turkeyland است.
اگر آن را ، سپس او هیچ انسان معمولی ، در آن زمان ، و برای قرن ها پس از آن ، او
به عنوان باهوش ترین و حیله گری ، و همچنین به عنوان دلیرترین پسران صحبت می شد
از زمین "فراتر از جنگل.
که مغز توانا و آن قطعنامه آهن رفت و با او به قبر او هستند ، و حتی
در حال حاضر علیه ما arrayed.
Draculas بودند ، می گوید Arminius ، یک مسابقه بزرگ و نجیب ، هر چند در حال حاضر و دوباره
scions که توسط coevals آنها برگزار شد که تا به حال معامله با شیطان.
آنها اسرار خود را در Scholomance آموخته ، در میان کوه ها بیش از
دریاچه Hermanstadt ، که در آن شیطان را ادعا می کند محقق دهم به عنوان دلیل خود را.
در پرونده کلمات مانند جادوگر 'stregoica' ، 'ordog' و 'pokol"
شیطان و جهنم ، و در یک نسخه خطی های دلتنگی بسیار است به عنوان سخن گفته 'wampyr ،'
که همه ما درک خیلی خوبی است.
از loins از این مردان یکی از بزرگ و زن خوب وجود داشته اند ، و
گورهای را مقدس زمین که در آن به تنهایی این foulness می تواند ساکن.
برای آن است که دست کم از وحشت آن نیست که این چیز بد است عمیق در تمام خوبی دارد ،
در خاک خشک و بی ثمر از خاطرات مقدس آن را نمی تواند استراحت است. "
در حالیکه آنها صحبت آقای Morris در به دنبال در پنجره به طور پیوسته ، و او در حال حاضر
بلند بی سر و صدا ، و از اتاق رفت. یک مکث کمی وجود دارد ، و پس از آن
استاد رفت و در.
و در حال حاضر ما باید حل و فصل آنچه که ما انجام می دهند. ما را در اینجا داده های زیاد است ، و ما باید ادامه
به غیر روحانی از کمپین ما.
ما از پرس و جو از جاناتان می دانم که از قلعه به Whitby در آمد پنجاه جعبه
زمین ، که همه آنها در Carfax تحویل داده شد ، ما همچنین می دانیم که حداقل در برخی از
این جعبه برداشته شده است.
به نظر من ، که قدم اول ما باید معلوم شود که آیا بقیه باقی می ماند
در خانه فراتر از آن دیوار که در آن ما نگاه امروز ، و یا این که آیا هیچ شده اند
برداشته می شود.
اگر دومی ، ما باید ردیابی... "در اینجا ما در خیلی قطع شد
تکان دهنده راه.
در خارج از خانه آمد صدا به ضرب گلوله تپانچه ، شیشه پنجره بود
از هم پاشیده با گلوله ، که از بالای سوراخ برج یا سنگر ricochetting ، را لرزاند
دیوار دور از اتاق.
من می ترسم من در قلب ترسو هستم ، برای من shrieked.
مردان همه به پای خود شروع به پریدن کرد ، پروردگار Godalming پرواز بر فراز را به پنجره و می سوزاندند
تا ارسی.
او شنیدیم صدای آقای Morris در "بدون" با عرض پوزش!
من از ترس من به شما احساس خطر. من خواهند آمد و به شما بگویم در مورد آن. "
یک دقیقه بعد ، او در آمد و گفت : "این چیز ساده لوحانه از من به انجام بود ، و من می پرسند
عفو شما ، خانم Harker ، احترام ، من از ترس من به شما باید وحشت وحشتناکی است.
اما حقیقت این است که در حالی که استاد دانشگاه بود صحبت کردن در آمد خفاش بزرگ وجود دارد و نشست
آستان پنجره.
من چنین وحشت brutes لعنت را از حوادث اخیر که من نمی تواند
ایستادگی آنها را ، و من رفتم به آن ضربه ، به عنوان من از اواخر از شب انجام می داده اند ،
هر زمان که من را دیده اند.
شما به من خنده برای آن و سپس ، هنر است. "" آیا به شما رسید؟ پرسید : "دکتر ون Helsing.
"من نمی دانم ، من فانتزی ، نه برای آن دور را به چوب پرواز."
بدون گفتن هر بیشتر او صندلی خود را گرفت ، و استاد شروع به رزومه کاری خود را
بیانیه.
"ما باید هر یک از این جعبه ها ، ردیابی و زمانی که ما آماده هستیم ، ما یا باید ضبط
و یا کشتن این هیولا در لانه خرگوش و غیره خود را ، و یا ما باید ، پس به صحبت می کنند ، استریل کردن زمین ، بنابراین
که هیچ بیشتر او می تواند ایمنی در آن به دنبال.
بنابراین در پایان ممکن است ما او را در فرم خود را از مرد بین ساعت از ظهر و
غروب ، و بنابراین با او درگیر زمانی که او در او بیشتر ضعیف است.
و در حال حاضر برای شما ، خانم مینا ، این شب پایان است تا زمانی که همه به خوبی.
شما خیلی با ارزش به ما در معرض خطر از جمله است.
هنگامی که ما بخشی امشب ، نه بیشتر از شما سئوال باید مطرح شود.
ما باید از همه شما را بگویید در زمان مناسب.
ما مرد هستند و قادر به تحمل هستند ، اما شما باید ستاره ما و امید ما ، و ما باید
عمل بیشتر رایگان است که شما را در خطر نیستند ، مانند ما هستند. "
همه مردان ، حتی جاناتان ، رها به نظر می رسید ، اما آن را به من به نظر می رسد خوب نیست
که آنها باید خطر و شجاع ، شاید کاهش ایمنی آنها ، قدرت که
بهترین ایمنی ، از طریق مراقبت از من ، اما خود را
ذهن ساخته شد ، و هر چند این قرص تلخ را برای من به بلع بود ، من می توانم بگویم
هیچ چیز ، صرفه جویی در مراقبت بلند همت خود را از من قبول.
آقای Morris در بحث را از سر گرفت ، "هیچ زمانی برای از دست دادن وجود دارد ، من رای ما
نگاهی به خانه اش در حال حاضر.
زمان همه چیز را با او است ، و اقدام سریع در بخشی از ما را ممکن است یکی دیگر از نجات
قربانی. "
من خود را که قلب من شروع به شکست من هنگامی که زمان برای عمل آمد تا این حد نزدیک است ، اما من
چیزی که بگویم ، برای من تا به حال ترس بیشتر است که اگر من به عنوان یک کشیدن و یا ظاهر
مانعی به کار خود ، آنها حتی ممکن است من را رها از خود مشاوره در دسترس نباشد.
آنها در حال حاضر به Carfax رفته ، با وسیله ای برای به خانه است.
مردوار ، آنها به من گفته بودند برای رفتن به رختخواب و خواب ، تا اگر یک زن می تواند خواب زمانی که از این
او دوست دارد در معرض خطر هستند!
من باید دراز بکشید ، و تظاهر به خواب ، مبادا جاناتان ارسال اضطراب در مورد من
هنگامی که برمی گردد.
DR. خاطرات سوارد "
1 اکتبر ، 4 AM -- همانطور که ما در مورد خانه را ترک کرده ، پیام فوری
از Renfield به من آورده تا بدانید که اگر من او را در یک بار ، او تا به حال چیزی
می گویند به من ، از بیشترین اهمیت برخوردار است.
من رسول می گویند که من به خواسته های خود را در صبح شرکت ، گفت : من
فقط در حال حاضر مشغول. همراه افزود : "او به نظر می رسد بسیار
سمج ، آقا.
من را دیده اند ، هرگز او را تا مشتاق. من نمی دانم اما آنچه ، اگر شما او را نمی بینم
به زودی ، او را یکی از متناسب با خشونت خود داشته باشد. "
من می دانستم که مرد این کار را بدون علت نمی گفت ، بنابراین من گفت : "همه حق ،
من در حال حاضر می خواهیم ، "و من خواسته دیگران را به چند دقیقه صبر کنید برای من ، که من تا به حال برای رفتن
و ببینید که بیمار من.
استاد گفت : "مرا با شما ، دوست جان".
"پرونده او در دفتر خاطرات خود را علاقه من زیاد است ، و آن را به حال یاتاقان ، بیش از حد ، در حال حاضر و دوباره در
مورد ما.
من خیلی باید او را ببیند ، و خاص زمانی که ذهن او مختل می شود. "
"من همچنین می آیند؟" از خداوند Godalming خواست. "من بیش از حد؟" Quincey Morris در گفت.
"من می آید؟ گفت :" Harker.
من راننده سرشونو تکون دادن ، و همه ما رفت پاساژ با هم.
ما او را در حالت هیجان قابل ملاحظه ای یافت ، اما به مراتب بیشتر عقلانی خود را در
گفتار و شیوه ای از من تا کنون دیده بود او را.
درک غیر معمول از خود بود که بر خلاف هر چیزی من تا به حال وجود دارد
تا به حال با دیوانه ملاقات نمود ، و او آن را برای مسلم است که دلایل خود را غالب زمان
با دیگران به طور کامل دارای عقل سلیم است.
همه ما پنج به اتاق رفت ، اما هیچ یک از دیگران در ابتدا گفت : هر چیزی.
درخواست او این بود که من در یک بار او را آزاد از پناهندگی و ارسال او
صفحه نخست.
او با استدلال در مورد بهبودی کامل خود را مورد حمایت ، و خود را adduced
موجود در سلامت عقل.
او گفت : "من را به دوستان خود درخواست تجدید نظر" ، "شاید آنها خواهد شد ، مهم نیست نشستن در
قضاوت در مورد من. به هر حال ، شما به من معرفی شده نیست. "
من بسیار شگفت زده شد ، که طاقی از معرفی یک مرد دیوانه در پناهندگی
اعتصاب نه من در حال حاضر ، و علاوه بر این ، شأن و منزلت خاصی در انسان وجود دارد
روش ، بنابراین بسیاری از عادت برابری ،
که من در یک بار ساخته شده مقدمه ، "پروردگار Godalming Helsing ، آقای پروفسور ون
موریس ، Quincey تگزاس ، آقای جاناتان Harker ، آقای Renfield. "
او دست در دست هر یک از آنها را تکان داد ، گفت : به نوبه خود ، "لرد Godalming ، من تا به حال افتخار
تائید پدر خود را در Windham ، I اندوهگین می دانیم ، خود را نگه داشتن عنوان ،
که او بیشتر است.
او یک مرد را دوست داشت و افتخار همه کسانی که او را می دانستند بود ، و در دوران جوانی او بود ، من
شنیده می شود ، مخترع پانچ رم سوخته ، در شب دربی patronized.
آقای Morris در ، شما باید افتخار دولت بزرگ شما.
پذیرش خود را به اتحادیه سابقه بود که ممکن است گسترده
اثرات آخرت ، هنگامی که قطب و مناطق گرمسیری ممکن است اتحاد به ستاره ها نگه دارید و
راه راه.
قدرت از پیمان هنوز ممکن است یک موتور قریب به اتفاق از بزرگ شدن ، اثبات مونرو
دکترین طول می کشد جایگاه واقعی خود را به عنوان یک قصه سیاسی است.
آنچه باید هر مرد از لذت او در ملاقات با ون Helsing می گویند؟
آقا ، من را هیچ عذرخواهی برای حذف همه اشکال پیشوند معمولی.
هنگامی که یک فرد تا به مصرف داروهای خاص با این کشف خود را از انقلابی
سیر تکاملی پیوسته ای از ماده مغزی ، اشکال متعارف نا مربوط ، از سال
آنها به نظر می رسد او را محدود به یکی از یک کلاس.
شما ، آقایان ، چه کسی بر اساس ملیت ، وراثت ، و یا با در اختیار داشتن طبیعی
هدایا ، مجهز به برگزاری مکان های مربوطه خود را در جهان در حال حرکت ، من را به
شهادت میدهم که من به عنوان سالم به عنوان حداقل
اکثر مردانی که در اختیار داشتن کامل از آزادی های خود را.
و من مطمئن هستم که شما ، دکتر سوارد ، بشردوستانه و پزشکی حقوقدان و همچنین
دانشمند ، خیال آن را یک وظیفه اخلاقی برای مقابله با من به عنوان یکی در نظر گرفته شود به عنوان
در شرایط استثنایی. "
او این درخواست تجدید نظر گذشته با هوا با وقار از اعتقاد که بدون به خودی خود نشده بود ساخته شده
افسون. من فکر می کنم همه ما مبهوت شدند.
به نوبه خود من ، من تحت این اعتقاد راسخ بود ، با وجود دانسته های من از
شخصیت انسان و تاریخ ، که دلیل خود را دوباره بازسازی شده بود ، و من تحت احساس
ضربه قوی به او بگویید که من بود
راضی به سلامت عقل او ، و در مورد تشریفات لازم برای خود را ببینید
انتشار در صبح.
من فکر کردم بهتر به صبر ، با این حال ، قبل از ساخت تا قبر بیانیه ، برای از
قدیمی من می دانستم که تغییرات ناگهانی که این بیمار خاص بود مسئول است.
بنابراین من خودم را با ساخت یک بیانیه عمومی رضایت داد که او به بهبود است
بسیار سریع ، که من یک چت دیگر با او را در صبح ، و
پس آنچه که من می تواند در جهت برآوردن خواسته های خود را انجام دهید را ببینید.
این در همه او را برآورده سازد ، برای او به سرعت گفت : "اما من از ترس ، دکتر سوارد ، که
شما به سختی به آرزوی من دستگیر است.
مورد نظر من در یک بار بروید ، در اینجا ، در حال حاضر ، این ساعت ، این لحظه ، اگر من ممکن است.
پرس زمان ، و در توافق ضمنی با scytheman قدیمی آن را از ذات است
قرارداد.
من مطمئن آن تنها لازم است قبل از قابل تحسین پزشک را به عنوان دکتر
سوارد بسیار ساده و در عین حال تا خطیر آرزوی ، برای اطمینان از تحقق آن است. "
او نگاهی به من انداخت کاملا ، و شاهد منفی در صورت من ، تبدیل به دیگران ،
و آنها را از نزدیک مورد بررسی قرار.
ملاقات نشده هر پاسخ کافی است ، او در ادامه ، "آیا این امکان وجود دارد که من اشتباه کرده اند
در تصور من؟ "" شما داشته باشد ، "من گفت : صادقانه بگویم ، اما در همان
زمان ، من احساس کردم که وحشیانه است.
مکث قابل توجهی وجود دارد ، و سپس او به آرامی گفت : "گمان می کنم من باید تنها
از کلید های SHIFT زمین من از درخواست. اجازه بدهید از من بپرسید برای این امتیازی ، بخشش ،
امتیاز ، آنچه شما خواهد شد.
من محتوا به التماس کردن در چنین حالتی ، نه در زمینه های شخصی ، اما به خاطر
دیگران است.
من در آزادی به شما تمام دلایل من هستم ، اما شما ممکن است ، من به شما اطمینان می دهم ،
آن را از من که هستند آنهایی که خوب ، صدا و بدون خود خواهی ، و بهار از
بالاترین احساس وظیفه.
"آیا می توانید نگاه کنید ، آقا ، به قلب من ، شما را به کامل احساسات تایید
که من تحریک و تشجیع کردن. نه ، بیشتر ، شما می توانید من را در میان تعداد دفعات مشاهده
بهترین و truest از دوستان خود را. "
باز هم او به ما نگاه همه کاملا.
من تا به حال این اعتقاد فزاینده که این تغییر ناگهانی از تمام روش فکری خود را
بود ، اما فاز دیگری از جنون خود ، و غیره مصمم به او اجازه دهید کمی
دیگر ، دانستن اینکه از تجربه است که او
، مثل همه lunatics ، خود را در پایان دور.
ون Helsing زل زده به او با نگاه از شدت نهایت ، ابروهای پر پشت او
تقریبا ملاقات با غلظت ثابت از نگاه او است.
او به Renfield در تن است که من در آن زمان شگفت زده نمی گفت ، اما تنها وقتی که من
فکر از آن را پس از آن ، برای آن به عنوان یکی از پرداختن به یک کشور برابر ، "آیا می توانم به شما بگویم نه
رک و پوست کنده دلیل واقعی خود را برای مایل به امشب وقت شما آزاد؟
من که اگر شما حتی خواهد ارضا من ، یک غریبه ، بدون تعصب انجام ، و
با عادت نگهداری از یک ذهن باز ، دکتر سوارد به شما ، در معرض خطر خود را و
در مسئولیت خود را ، امتیاز شما به دنبال. "
او سرش را تکان داد متاسفانه ، و با یک نگاه تند و تلخ پشیمانی در چهره اش.
استاد رفت ، "بیا ، آقا ، خودتان را بخود آمدن.
امتیاز از عقل در بالاترین درجه به ادعای شما ، از شما به دنبال تحت تاثیر قرار دادن
ما را با معقول بودن کامل خود را.
شما این که سلامت عقل داریم دلیلی برای شک ، از شما از هنوز رتبهدهی نشده است
درمان پزشکی برای این نقص بسیار.
اگر شما ما را در تلاش های ما کمک کند را انتخاب کنید خردمندترین البته ، چگونه می توانیم
انجام وظیفه است که شما خودتان را بر ما؟
بود عاقل ، و به ما کمک کند ، و اگر ما می توانیم ، ما باید به کمک شما می خواهید خود را برای رسیدن است. "
او هنوز سر خود را تکان داد او گفت ، "دکتر ون Helsing ، من هیچ حرفی برای گفتن.
استدلال شما کامل است ، و اگر آزاد بودند به صحبت می کنند من باید یک دریغ نکنید
لحظه ای ، اما من استاد خود من در این موضوع نیست.
من فقط می تواند به شما به من اعتماد بپرسید.
اگر من رد شود ، مسئولیت با من استراحت نیست. "
من فکر کردم آن بود در حال حاضر زمان برای پایان دادن به صحنه ، که تبدیل شدن به بیش از حد comically قبر ، بنابراین
من به سمت درب رفت ، و به سادگی گفت : "بیا ، دوستان من ، ما باید کار را به انجام است.
خیر. "
ع ، با این حال ، من در نزدیکی درب ، یک تغییر جدید بر سر بیمار آمد.
او به سمت من نقل مکان کرد تا به سرعت است که برای لحظه ای به من می ترسیدند که او را به
یک حمله دیگر وابسته به ادمکشی.
ترس من ، با این حال بودند ، بی پایه و اساس ، برای او دو دست خود را برگزار imploringly و ساخته شده
دادخواست خود را به شیوه ای در حال حرکت است.
همانطور که او را دیدم که خیلی احساسات خود را بیش از حد مانع در برابر او بود ،
بازگرداندن ما به روابط قدیمی ما ، او هنوز هم بیشتر نمایشی است.
من در Helsing ون نگاه ، شاهد اعتقاد من منعکس شده در چشم او ، بنابراین من
کمی بیشتر ثابت در شیوه ای من ، اگر نه استرن ، شد و motioned به او که
تلاش های او بودند unavailing.
من قبلا چیزی از هیجان همان دائما در حال رشد در او دیده می شود
او تا به حال به برخی از درخواست که در آن زمان او خیلی فکر کرده بود ، از جمله برای
عنوان مثال ، زمانی که او می خواست گربه ، و من
آماده به فروپاشی را به همان رضایت عبوس به این مناسبت بود.
انتظار من بود متوجه نیست ، برای وقتی که او متوجه شد که درخواست تجدید نظر او نخواهد بود
موفق ، او را کاملا شرایط کوره در رفته است.
او خود را بر روی زانو خود را انداخت ، و برگزار شد تا دست خود را ، wringing آنها را در محزون
تضرع ، و ریخت چهارم تورنت از التماس ، با اشک آلیاژها پایین او
گونه ها ، و تمام صورت و فرم بیانی از عمیق ترین احساسات خود را.
"اجازه بدهید به شما درخواست کردن التماس کردن من ، دکتر سوارد ، آه ، به من اجازه دهید التماس کردن به شما ، به من اجازه دهید از این خانه در
یک بار.
ارسال من دور چگونه شما خواهد شد و که در آن شما خواهد شد ، ارسال نگهبانان با من با شلاق و
زنجیره ها ، اجازه بدهید من آنها را در نیم تنه یا ژیلت تنگه ، manacled و ساق پا ، اتو ، حتی به
محبس ، اما به من اجازه بیرون رفتن از این.
شما نمی دانید که آنچه شما باید انجام دهید را با نگه داشتن من در اینجا.
من از اعماق قلب من سخن می گفت ، از روح من است.
شما نمی دانید که آنها شما غلط است ، و یا چگونه است ، و من ممکن است بگوید.
وای بر من است! من نمی ممکن است بگویید.
همه شما نگه مقدس ، همه شما عزیز داشتن ، عشق خود را که ، از دست رفته توسط شما
امید که زندگی ، برای به خاطر خداوند متعال ، من را از این و صرفه جویی در من
روح از شواهد!
آیا می توانم شما را میشنوند ، مرد؟ آیا می توانید درک؟
آیا شما یاد بگیرند هرگز؟
آیا شما می دانید که من عاقل و با جدیت تمام در حال حاضر ، که من دیوانه در مناسب دیوانه است ، اما
یک مرد عاقل مبارزه برای روح او؟ اوه ، من بشنوند!
را میشنوند!
بگذار بروم ، بگذار بروم ، بگذار بروم! "من فکر کردم که دیگر رفت و در
وایلدر او را بگیرید ، و به همین ترتیب مناسب به ارمغان بیاورد ، بنابراین من او را به دست گرفت و بزرگ
او تا.
"،" گفت : sternly ، بیشتر از این ، ما کاملا به اندازه کافی در حال حاضر.
رفتن به رختخواب شما و سعی کنید به رفتار بیشتر discreetly است. "
او ناگهان ایستاد و نگاه من بدقت برای لحظاتی چند.
سپس ، بدون یک کلمه ، او بلند شد و حرکت بر این ، در کنار تخت نشسته است.
سقوط ، به عنوان در موارد پیشین آمده بود ، درست مثل من تا به حال انتظار می رود.
وقتی که من در ترک اتاق ، حزب ما ، او به من آرام ، به خوبی تربیت گفت :
صدا ، "شما ، اعتماد ، دکتر سوارد ، من عدالت را به یاد داشته باشید ، بعد در
که من آنچه من می توانم شما را متقاعد کند امشب. "