Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 8
چند دانه فلفل
خیاط زنانه عروسک رفت به محل کسب و کار از Pubsey و شرکت در خیابان
مری تبر، پس از شانس به او افشا شده بود (او تصور) سخت و
شخصیت ریاکارانه آقای Riah.
او اغلب کار خود را در کلاهبرداری و رفتار آن ارجمند موعظه
تقلب، اما خرید کمی خود را در جاهای دیگر، و زندگی منزوی زندگی می کردند.
پس از مشورت با خودش، او تصمیم گرفت به قرار دادن لیز Hexam در او
محافظت در برابر پیر مرد، با این استدلال که ناامیدی از پیدا کردن او را از
آمد بر او خیلی زود به اندازه کافی.
بنابراین، در ارتباطات خود را با دوستان خود را توسط نامه، او در این مورد ساکت بود
تم، و عمدتا در backslidings فرزند بد او گشاد، که هر
روز افزایش یافت بدتر و بدتر است.
آیا پسر بدجنس قدیمی، خانم رن به او می گویند، با انگشت شهادت شوم، نظر شما
من مجبور به فرار از شما، بعد از همه، به شما خواهد شد و سپس شما را به بیت تکان،
خواهید بود و هیچ کس انتخاب کنید تا به قطعه وجود دارد!
در این foreshadowing از مرگ متروک، پسر قدیمی ستمکار ناله و
شیون و جیغ و داد کردن و می نشست و تکان دادن خود را به پایین ترین ارواح پایین، تا زمان از جمله
او می تواند خود را از خانه تکان دهنده
و تکان دادن یکی دیگر از threepennyworth به خود است.
اما مرده یا مرده مست و هوشیار (او به مانند یک گشت و گذار کوتاه نیستی که او دست کم زنده در آمده بود
حالت دوم)، آن را همواره در وجدان مترسک فلج بود که
او پدر و مادر تیز خود را برای شصت خیانت بود
threepennyworths رم، که همه رفته بودند، و هشیاری خود را
infallibly خود را پس از آن را انجام داده، دیر یا زود تشخیص دهد.
همه چیز در نظر گرفته شده، بنابراین، علاوه بر ساخته شده از وضعیت بدن خود را به
دولت از ذهن خود، بستر که در آن عروسک آقای reposed به معنی بستری از گلهای رز بود که از آن
گل ها و برگ ها به طور کامل پژمرده بود،
ترک او را به بر خار و ساقه دراز می کشید.
در یک روز خاص خانم رن به تنهایی در محل کار خود بود، با مجموعه ای خانه باز برای
خنکی، و چرخش کوچک در صدای شیرین آهنگ غمگین کننده کوچک است که ممکن است
شده اند آهنگ عروسک بود
پانسمان، bemoaning شکنندگی و meltability از موم، هنگامی که آنها باید به او
فاش کردن بر روی پیاده رو ایستاده نگاه به او، اما آقای Fledgeby.
"من فکر می کردم آن را به شما؟ گفت: Fledgeby، در آینده در دو مرحله.
شما؟ خانم رن retorted.
و من فکر کردم آن را به شما بود، مرد جوان.
کاملا تصادفی است. شما اشتباه ندارد، و من اشتباه نکنم.
چگونه باهوش ما هستند! '' خوب، و حال شما چطور است؟ گفت: Fledgeby.
من تقریبا به طور معمول، آقا، خانم رن در جواب.
"پدر و مادر بسیار تاسف باری از زندگی من و حواس کودک بسیار بد نگران شده است. '
چشمان کوچک Fledgeby باز چنان پهن است که آنها ممکن است برای عادی به اندازه تصویب
چشم ها، به عنوان او در مورد او را برای شخص بسیار جوان خیره شد که او تصور می شود
سوال.
اما شما پدر و مادر نیست، گفت: "خانم رن، و در نتیجه آن بدون استفاده از صحبت با
شما بر موضوع خانواده - برای چه من به نسبت و شرافت و اسم و به نفع؟
آقای Fledgeby پاسخ داد: "به مایل به آشنایی خود را،.
خانم رن، متوقف کردن موضوع خود را به نیش می زنند، بسیار آگاهانه به او نگاه کردند.
هرگز یکدیگر را ملاقات کنیم در حال حاضر، گفت: Fledgeby؛ ما؟
نه، گفت: "خانم رن، سفت کردن کلمه.
بنابراین من تا به حال ذهن، به دنبال Fledgeby، می آیند و از بحث با شما در مورد
dodging دوست، فرزند اسرائیل پس او به شما آدرس من کرد؟ "پرسید:
خانم رن.
من آن را از او، گفت: Fledgeby، با لکنت.
شما به نظر می رسد به یک معامله خوب از او، اظهار داشت: "خانم رن، با بی اعتمادی زیرک.
یک معامله خوب است او را به شما به نظر می رسد، با توجه به.
Fledgeby "گفت: بله، من،. "با توجه به.
شما نمی پرسید خیاط زنانه، خم شدن بیش از عروسک که هنر او بود
اعمال انجام interceding با او رتبهدهی نشده است؟ "
نه، گفت: Fledgeby، تکان دادن سر خود.
"لا! با او interceding این همه زمان، و چسبیده به او همچنان گفت: "دوشیزه
رن، با کار خود مشغول است. چسبیده به او کلمه ای است، گفت:
Fledgeby.
خانم رن شغل خود را را با هوا متمرکز پیگیری می کند، و، پس از خواسته
فاصله صنعت خاموش: "آیا شما در ارتش؟
دقیقا همان نیست، گفت: Fledgeby، به جای این سوال flattered.
"نیروی دریایی؟ خواسته دوشیزه رن. 'N - نه، گفت: Fledgeby.
او این دو منفی، واجد شرایط به عنوان اگر او در هر دو سرویس کاملا نیست، اما
تقریبا در هر دو بود. بعد از آن شما؟ خواهان خانم رن.
من آقا هستم، هستم، گفت: Fledgeby.
اوه! موافقت جنی، screwing تا دهان خود را با ظاهر بودن محکومیت آن شخص است.
بله، تا مطمئن شوید! که حساب داشتن وقت زیادی
برای دادن به interceding.
اما تنها به فکر می کنم چقدر مهربان و دوستانه آقا شما باید باشد!
آقای Fledgeby یافت که او و اسکیت به دور هیئت مدیره مشخص شده خطرناک، و بهتر
برش دادن یک مسیر تازه است.
'اجازه به عقب بر گردیم به dodgerest داجرز، گفت: "او.
او تا در مورد دوست خود را به دختر خوش تیپ؟
او باید جسم داشته باشد.
جسم خود را؟ 'متعهد می گویند، آقا، من مطمئن هستم!
بازگشت خانم رن، composedly.
او نمی خواهد اذعان کرد که در آن او رفته است، گفت: Fledgeby. و فانتزی که من
باید می خواهم یکی دیگر از نگاه به او داشته باشند. حالا من می دانم که او می داند که در آن او از دست رفته است.
"نمی توانم متعهد به گفتن نیست، آقا، من مطمئن هستم!
خانم رن دوباره بازگشت. و شما می دانید که او رفته است، hazarded
Fledgeby. نمی توانم متعهد به گفتن نیست، آقا، واقعا،
پاسخ خانم رن.
چانه کمی عجیب و جالب نگاه آقای Fledgeby را با چنین دردسر baffling ملاقات کرد، که
آقا حاضر برای برخی از زمان در از دست دادن این بود که چگونه برای از سرگیری بخشی شگفت انگیز خود را در
گفت و گو.
در طول گفت: «خانم جنی - که نام و نام خانوادگی خود را، اگر من این کار را نکنید!
اشتباه؟ '
احتمالا شما اشتباه نیست، آقا، "پاسخ سرد بود خانم رن؛ دلیل این که شما تا به حال آن را در
بهترین اقتدار. معدن، شما می دانید.
'خانم جنی!
به جای از بالا آمدن و بودن مرده، اجازه دهید بیرون می آیند و زنده نگاه کنید.
آن را بهتر خواهیم پرداخت، من به شما اطمینان دهم، گفت: Fledgeby، اهدای چشمک زدن inveigling
یا دو بر خیاط زنانه است.
شما بهتر آن به کار پرداخت.
"شاید، خانم جنی گفت، برگزاری عروسک خود را در طول بازو، و تفکر انتقادی
فکر اثر هنری خود را با قیچی های خود را بر روی لب های او و سر او
پرتاب به عقب، تا اگر علاقه او غیر روحانی وجود دارد،
و نه در گفتگو. "شاید شما معنای خود، مرد جوانی را توضیح دهد،
است که در یونانی به من - شما باید یکی دیگر از لمس رنگ آبی در پیرایش خود را داشته باشند،
هموطنان عزیز باشد. '
پس از سخن گفتن آخر به مشتری عادلانه خود را خطاب به خانم رن اقدام به قطع در
برخی از تکه های آبی که قبل از ذخیره کردن او، در میان قطعاتی از همه رنگ، و
بروید سوزن از کلاف ابریشم آبی.
نگاه در اینجا، گفت: "Fledgeby - آیا شما حضور؟
من حضور، آقا، خانم رن در جواب، بدون کوچکترین ظاهر بنابراین
انجام می دهند.
"یکی دیگر از لمس رنگ آبی در پیرایش خود را، عزیز من. '
Fledgeby، و نه با شرایط زیر دلسرد خوب، در اینجا نگاه کنید، گفت:
که او خود به دنبال گفتگو.
اگر شما حضور -
(آبی روشن، شیرین من بانوی جوان، اظهار داشت خانم رن، در تن با نشاط،
'به بهترین وجه روشن و فر کتانی مناسب است.)
من می گویم، اگر شما شرکت، اقدام Fledgeby، آن خواهیم پرداخت بهتر در این راه.
خواهم در یک شیوه ای میدان منجر به آسیب خرید و زباله های خود را از Pubsey و شرکت
در یک قیمت اسمی و یا حتی آن را برای هیچ چیز.
'AHA! فکر خیاط زنانه است.
اما تو میدان، چشم کوچک نیست، که من پاسخ شما را متوجه نشدم
Pubsey و شرکت بعد از همه! چشمان کوچک، چشم کوچک شما بیش از حد
حیله گری توسط نصف.
دنبال Fledgeby: "و من آن را اعطا، '،' است که برای دریافت بیشتر از شما
مواد برای هیچ چیز ارزش در حالی که شما، خانم جنی؟
شما می توانید آن را در اختیار داریم، خیاط زنانه با گره دانستن بسیاری از بازگشت، که
آن را همیشه به خوبی به ارزش در حالی که من به پول.
در حال حاضر، گفت: Fledgeby تایید، شما در حال پاسخ دادن به یک هدف معقول است.
در حال حاضر، شما بیرون می آید و به دنبال زنده!
پس من را خیلی آزاد، خانم جنی، به ارائه سخن گفتن، که شما و یهودا بودند بیش از حد
ضخامت با هم به طول انجامد.
شما نمی توانید به صمیمی با چنین فایل عمیق به عنوان یهودا بدون شروع به دیدن آمده است
کمی راه را به او، شما می دانید، Fledgeby با چشمک گفت.
"من باید خود، 'می کنند! این خیاط زنانه باز گشتند، با چشمان خود را بر کار او، که ما
دوستان خوب در حال حاضر است. "من می دانم شما دوستان خوب
حال حاضر، گفت: Fledgeby.
"من همه چیز در مورد آن می دانیم. من باید می خواهم به پرداخت یهودا، نه
اجازه او را به راه های عمیق خود را در همه چیز.
در بسیاری از چیزها او به آن توسط قلاب و یا توسط کلاه بردار است، اما - همه چسبیدن به آن - don't به او اجازه دهید
راه های عمیق خود را در همه چیز. که بیش از حد است.
آقای Fledgeby این با برخی از صفحه نمایش گرما خشمگین گفت، اگر او به عنوان مشاور در
علت فضیلت. چگونه می توانم جلوگیری از راه خود او داشتن؟
خیاط زنانه آغاز کرد.
Fledgeby به راه های عمیق، من به آن نامیده می شود، گفت:. - خود را عمیق راه او، در هر چیزی؟ '
Fledgeby: "من به شما بگویم، گفت:. "من دوست دارم به شنیدن آن را از شما بخواهند، زیرا این
به دنبال زنده است.
این چیزی است که من باید انتظار داشت که برای پیدا کردن در یکی از درک دانا است.
در حال حاضر، رک و راست. ''؟ 'گریه خانم جنی.
من گفتم، در حال حاضر با صراحت، آقای Fledgeby توضیح داد، کمی را.
اوه-H 'من باید خوشحالم که با دسیسه متقابل خنثی کردن او،
احترام به دختر خوش تیپ، دوست شما است.
او به معنای چیزی وجود دارد. یهودا به معنی شما ممکن است بر آن بستگی دارد،
چیزی وجود دارد. او دارای انگیزه و البته انگیزه خود را
انگیزه تاریک است.
در حال حاضر، هر چه انگیزه خود را، این لازم برای motive' خود - سازنده آقای Fledgeby
قدرت بودند برابر با اجتناب از برخی از حشو قبیح - که باید آن را
نگهداری از من، آنچه که او با او انجام می شود.
بنابراین من آن را به شما، که می دانند: چه شده است که با او انجام می شود؟
سوال من ندارد. و این است که درخواست زیاد است، زمانی که شما
درک است که آن را خواهد پرداخت؟ "
خانم جنی رن، که چشم خود را بر مسند ریخته بود و دوباره پس از گذشته او
وقفه، نشسته در نظر گرفتن آن، سوزن در دست، اما کار نمی کند، برای برخی از لحظات.
او سپس سریع از سر گرفت کار خود را، و گفت: با نگاه یک وری از چشم و چانه خود را
در آقای Fledgeby: D'شما کجا زندگی می کنند؟
آلبانی، Piccadilly، 'پاسخ Fledgeby.
وقتی شما در خانه است؟ "هنگامی که شما را دوست دارم.
زمان صبحانه؟ گفت: جنی، در خود را به شیوه ای abruptest و کوتاه ترین است.
بهتر زمان در روز است، گفت: Fledgeby.
من در بر تو به فردا مرد جوان نگاه کنید.
آن دو خانم، با اشاره به عروسک، 'یک انتصاب در باند خیابان ده
دقیقا.
وقتی که من کاهش یافته است 'EM وجود دارد، من رانندگی به دور است.
با خنده کمی عجیب و غریب، خانم جنی به چوب زیر بغل، چوب خود را به عنوان او اشاره کرد
equipage.
این است که به دنبال زنده در واقع! 'گریه Fledgeby، افزایش است.
شما علامت گذاری به عنوان
گفت: من به شما قول می دهم هیچ چیز، 'عروسک' خیاط زنانه است، dabbing دو تن دافغانستان برشنا او را با
سوزن خود را، تا اگر او را از هر دو چشم خود را.
"نه نه.
من درک می کنم، 'به بازگشت Fledgeby. آسیب و ضایعات سوال خواهد بود
حل و فصل 1. آن را باید به پرداخت نمی کنید باشد
ترسم.
روز خوب، خانم جنی "روز خوب، مرد جوان است. '
از prepossessing آقای Fledgeby فرم خود خارج کرد و خیاط زنانه کوچک، قطع
و برش و دوخت، و دوخت و برش و قطع، کاهش به کار
نرخ بزرگ، غرق در افکار و غرغر تمام وقت.
مه آلود، مبهم، مبهم. آیا می توانید آن را نشده است.
چشم های کوچک و گرگ در یک توطئه؟
و یا کمی چشم و گرگ در برابر یکدیگر
آیا می توانید آن را نشده است. فقیر لیز من، آنها هر دو طرح داشته باشند
بر علیه شما، یا راه؟
آیا می توانید آن را نشده است. کوچک Pubsey چشم ها، و شرکت گرگ است؟
آیا می توانید آن را نشده است. به شرکت و همکاری Pubsey Pubsey واقعی؟
Pubsey کاذب به شرکت و همکاری Pubsey؟
آیا می توانید آن را نشده است. چشم کوچک چه گفت؟
"در حال حاضر، صراحت" آه!
با این حال جهش گربه، او دروغگو است.
که باعث می شود که در حال حاضر است، اما شما ممکن است به رختخواب در آلبانی،
Piccadilly، که با بالش خود، مرد جوان!
لذا دوباره خیاط زنانه کوچک dabbed چشم خود را به طور جداگانه، و ساخت
یک حلقه در هوا نخ او را و ماهرانه آن ابتلا به یک گره با سوزن خود را،
به چله او را مقرون به صرفه به نظر می رسید.
برای ترور قرار گرفته توسط عروسک آقای آن شب هنگامی که پدر و مادر کمی نشسته
عمیقا مراقبه بر کار او، و وقتی که او تصور خود را یافت، به عنوان
او اغلب به عنوان تغییر نگرش او، و یا
چشم خود را نسبت به او تبدیل شده است، هیچ نام کافی وجود دارد.
علاوه بر آن هر زمان که او عادت خود را به تکان سر خود را که در آن پسر رنجور قدیمی بود
لحظه چشم خود را به عنوان لرزیدند و به او را تکان داد.
چه چیزی محبوب به نام 'لرزد در نیروی کامل بر او آن شب،
و نیز آنچه که محبوب به نام "وحشت، او را به حال هم بسیار بد از آن؛
که ساخته شده بود و بهتر است توسط خود را تا
اندوهناک به عنوان غالبا به زاری شصت threepennorths.
این جمله ناقص در همه قابل فهم به عنوان یک اعتراف نیست، بلکه صدایی
مانند نظم عظیم الجثه برای درم، او را به مشکلات جدید با occasioning به ارمغان آورد
پدر و مادر خود را به او حمله با چنگال در در بیش از
معمولا به شیوه ای خشمگین، و او را پایمال کردن با سرزنش تلخ.
چه زمان بد برای آقای عروسک بود، نمی تواند به شکست یک زمان بد برای عروسک '
خیاط زنانه.
با این حال، او هشدار در صبح روز بعد بود، و به باند خیابان سوار و پیاده کردن
دو خانم در نهایت ادب، و سپس کارگردانی equipage خود را به انجام او را به آلبانی.
وارد راهرو خانه که در آن اتاق آقای Fledgeby را، او
بانوی ایستاده در لباس سفر، نگه داشتن در دست او است - همه چیز یافت
در جهان است - کلاه آقا.
"شما می خواهید؟ گفت:" خانم به شیوه ای استرن.
من می خواهم تا از پله ها به آقای Fledgeby. 'شما می توانید که در این لحظه انجام دهد.
یک نجیب زاده با او وجود دارد.
من منتظر آقا. کسب و کار او با آقای Fledgeby
به زودی معامله می شود، و سپس شما می تواند بالا برود. تا نجیب پایین می آید، شما باید
صبر در اینجا.
در حالی که صحبت کردن، و پس از آن، خانم watchfully بین او و نگهداری
راه پله، تا در صورت آماده به مخالفت با او رفتن، با زور.
بانوی قد او را با دست متوقف، و به دنبال mightily
تعیین می کند، خیاط زنانه ایستاده بود هنوز. خوب؟
چرا گوش می کنید؟ پرسید: خانم.
من گوش دادن نیست، گفت: خیاط زنانه. چه را می شنوید؟ "پرسید: خانم،
تغییر عبارت او.
آیا این یک نوع spluttering در جایی گفت: "خیاط زنانه، با پژوهنده
نگاه کنید. Fledgeby آقای خود را در دوش حمام، شاید، '
اظهار داشت خانم، لبخند است.
و کسی ضرب و شتم یک فرش، من فکر می کنم؟ "فرش" آقای Fledgeby، من به جرات گفت، 'پاسخ
بانوی خندان.
خانم رن تا به حال چشم خوب برای لبخند، به خوبی به آنها عادت کرده اند در
بخشی از دوستان جوان خود را، اگر لبخند خود را عمدتا فرار کوچکتر از در طبیعت است.
اما او به حال مفرد لبخند که بر چهره این بانوی ندیده است.
این منقبض سوراخ های بینی او باز به شیوه ای قابل توجه، و لب های او قرارداد
و ابرو است.
این لبخند از لذت بود، هر چند از نوع شدید که خانم رن فکر
او ترجیح می دهند که نه خودش لذت بردن از آن در آن راه.
خوب! گفت: "خانم، تماشای او.
حالا چه؟ '' من امیدوارم که هیچ چیز این موضوع وجود دارد! گفت:
خیاط زنانه. "کجا؟" بانوی پرسید.
من نمی دانم از کجا، گفت: "خانم رن، خیره در مورد او.
اما من صداهای عجیب و غریب شنیده ام هرگز. آیا شما فکر می کنید من بهتر تماس بگیرید بود
کسی؟ '
"من فکر می کنم شما تا به حال بهتر است، بازگشت بانوی با یک اخم معنی دار، و طراحی
نزدیک تر است.
در این تذکر، خیاط زنانه واگذار ایده، و ایستاده بود نگاه کردن به خانم به عنوان
سخت خانم به او نگاه کرد.
در عین حال خیاط زنانه با تعجب گوش به صداهای عجیب و غریب که هنوز
ادامه داد، و خانم گوش بیش از حد، اما با خنکی است که در آن هیچ اثری وجود ندارد
شگفتی.
بلافاصله پس از آن، آمد کوبیدن و کوبیدن درب، و پس از آن آمد در حال اجرا
پایین پله ها، آقا با سبیل، و از نفس، که به نظر می رسید به قرمز گرم.
آیا کسب و کار خود را انجام داده، آلفرد؟ پرسید: خانم.
کاملا انجام شده، 'پاسخ: آقا، که او کلاه خود را از او گرفت.
شما می توانید در اسرع وقت شما می خواهم به آقای Fledgeby می کنند! این بانوی گفت:، haughtily حرکت
دور.
اوه! و شما می توانید این سه قطعه چوب با شما را، نجیب زاده
مودبانه، و می گویند، اگر لطف کنید، که آنها را از آقای آلفرد Lammle می آیند، خود را با
تعارف در ترک انگلستان.
آقای آلفرد Lammle. خیلی خوب به عنوان به را فراموش کرده ام نام.
سه قطعه از چوب سه تکه های شکسته و چیز ساییده شده از نیشکر لاغر اندام تنومند بود.
خانم جنی آنها را مصرف wonderingly و آقا تکرار با پوزخند، آقای آلفرد
Lammle، اگر شما خیلی خوب است.
تعارف در ترک انگلستان، خانم و آقا که رفتی کاملا
به عمد، و خانم جنی و چوب او را با چوب زیر بغل راه رفتن، بالا رفت از پله ها.
Lammle، Lammle، Lammle؟ '
خانم جنی مکرر او به عنوان از پله به پله panted: "جایی که من شنیده ام که
نام و نام خانوادگی؟ Lammle، Lammle؟
من می دانم!
سنت مری تبر با سوسو زدن هوش جدید در خود
چهره های تیز، خیاط زنانه عروسک کشیده در زنگ Fledgeby را به دست.
هیچ کس جواب داد، اما از درون مجلس، اقدام مستمر وجود دارد
spluttering صدای طبیعت بسیار منحصر به فرد و ناخوانا.
خوب مهربان!
چشم کوچک خفگی؟ گریه خانم جنی. کشیدن دوباره زنگ و گرفتن بدون
پاسخ، او درب بیرونی را تحت فشار قرار دادند، و آن ایستاده نیمه بسته نگهداشته شده است.
هیچ کس قابل مشاهده بودن در او آن را باز گسترده تر و مستمر spluttering، او
در زمان آزادی از باز کردن درب داخلی، و پس از آن مشهود منظره فوق العاده
آقای Fledgeby در یک پیراهن، یک جفت
ترکی شلوار، و کلاه ترکی، نورد و بیش از بیش بر روی فرش خود را،
و spluttering زیبا. اوه خدای من! gasped آقای Fledgeby.
اوه من چشم!
توقف دزد! من خفه.
آتش! آه چشم من!
یک لیوان آب.
یک لیوان آب به من بده. در را بست.
قتل! اوه خدای من! '
و سپس نورد و spluttered بیش از هر زمان دیگری است.
با عجله به اتاق دیگری، خانم جنی، یک لیوان آب، آورده و آن را برای
امداد Fledgeby: چه کسی، gasping، spluttering، و تند در گلو او را به
betweenwhiles، نوشید آب گذاشته و سر او را کمرنگ بر روی بازوی او.
اوه من چشم! 'گریه Fledgeby، دوباره تلاش.
'این نمک و انفیه است.
این بینی من، و گلو پایین من، و من در باد لوله.
Ugh! OW! OW! OW! آه - H - H - ساعت '
و در اینجا، crowing ترس، با چشمان خود را شروع را از سر خود، به نظر می رسد
رقیب با هر بیماری مهلک اتفاقی به مرغ.
و اوه عزیز من، چشم، من خیلی درد! به گریه Fledgeby، شروع، بر روی پشت او، در
راه اسپاسمودیک که باعث خیاط زنانه به عقب نشینی به دیوار.
اوه من هوشمند به طوری!
آیا قرار دادن چیزی برای من و بازوها، و ساق پاها و شانه ها است.
Ugh! گلو پایین من دوباره و نه می تواند
است.
OW! OW! OW! آه - H - H - H! آه من هوشمند به طوری! '
آقای Fledgeby محدود، و محدود کردن، رفت و نورد بارها و بارها.
خیاط زنانه عروسک نگاه تا زمانی که خود را به گوشه ای خود را با نورد
دمپایی ترکیه بالاترین، و پس از آن، حل و فصل در وهله اول به مقابله با او
خدمت به نمک و انفیه، آب بیشتری را به او داد و پشت او را سیلی زد.
اما برنامه دوم به هیچ وجه یک موفقیت بود، باعث آقای Fledgeby فریاد،
و به گریه، آه من چشم! من با کف دست زدن نیست!
من با weales و هوشمند به طوری پوشیده شده!
با این حال، او به تدریج متوقف شد به انسداد و کلاغ، صرفه جویی در فواصل زمانی، و خانم جنی
او را به صندلی آسان است: که در آن، با چشم او، قرمز و آبکی با ویژگی های خود را
متورم، و با برخی از دوازده نیمه کبود
میله های زندان در سراسر چهره اش، او را ارائه منظره ترین سوگوار است.
چه تا کنون در اختیار شما را به نمک و انفیه، انسان جوان؟ پرسید: خانم جنی.
من آن را ندارد، جوانان ملال انگیز پاسخ.
آن را به دهان من کهنه شد. '،' چه کسی آن را کهنه؟ خانم جنی خواسته است.
Fledgeby به پاسخ داد: "او.
'قاتل. Lammle.
او آن را به دهان من و کردن بینی و گلو پایین مالش - OW! OW! OW! آه - ساعت - ساعت -
ساعت!
Ugh - برای جلوگیری از گریه من، و پس از آن ظالمانه به من حمله '.
با استفاده از این؟ خواسته دوشیزه جنی، نشان دادن قطعات از نیشکر است.
این سلاح است، گفت: Fledgeby، به eyeing آن را با هوای آشنایی.
او آن را بیش از من شکست. آه من هوشمند به طوری!
چگونه شما را از آن آمده است؟
وقتی که او فرار کردن پله ها و پیوست خانم او در سالن با او باقی مانده hat'
خانم جنی، آغاز شد. اوه! موضوعات آغاز آقای Fledgeby، نوشتن،
شد نگه داشتن کلاه خود بود، او؟
من ممکن است شناخته شده او در آن بود. "
وقتی که او آمد پایین پله ها و پیوست خانم که اجازه نخواهد داد به من آمد تا او
من قطعه را برای شما، و من برای گفتن "با تعریف آقای آلفرد Lammle خود را در
ترک انگلستان است. "
خانم جنی آن را با رضایت کینه توز گفت، و تکان دادن چانه اش
و چشم ها ممکن است به بدبختی آقای Fledgeby را اضافه، اگر او می تواند
متوجه باشد، در درد خود بدن با دست خود را به سر او.
باید من پلیس؟ پرسید: خانم جنی، با شروع چالاک به سمت
درب.
'ایست! نه، اینکار را نکنید! 'گریه Fledgeby.
آیا، لطفا. ما بهتر است آن را آرام نگه دارید.
آیا شما خوب به عنوان بست؟
آه من به اون هوشمند به طوری! در شهادت تا چه حد که او
smarted، آقای Fledgeby آمد کم لطفی از صندلی آسان، و در زمان دیگری رول بر
فرش.
در حال حاضر درب بسته، گفت: آقای Fledgeby، نشسته در غم و اندوه، با کلاه ترکی
نیمه خاموش و نیم، و میله بر روی صورت خود گرفتن میشن، من محبت را به
نگاهی به پشت و شانه های من.
آنها باید در یک دولت افتضاح است، من تا به حال من پانسمان، لباس شب، نه زمانی که
بی رحم آمد عجله وارد برش پیراهن من دور از یقه وجود دارد
یک جفت قیچی در آن جدول.
! موضوعات آغاز آقای Fledgeby، با دست خود به سرش دوباره.
چگونه می توانم انجام هوشمند، مطمئنا "وجود دارد؟ پرسید:" خانم جنی، ضمن اشاره به
پشت و شانه ها است.
آه مسیح، بله! داد بزنم Fledgeby، تکان دادن خود است.
و بیش از همه! در همه جا!
خیاط زنانه کمی شلوغ به سرعت snipped پیراهن را از شما دور، و گذاشته برهنه نتایج
از خرمن کوبی به عنوان خشمگین شد و حتی به عنوان آقای Fledgeby merited.
شما نمی توانید به خوبی هوشمند، مرد جوان! بانگ زد: خانم جنی.
stealthily شده دست های کوچک خود را پشت سر او در اثر مالش، و برخوردی خشن روبرو شاد چند pokes شد
با او دو forefingers بر تاج سر خود را.
چه شما را از سرکه و کاغذ قهوه ای فکر می کنید؟ 'نپرسید Fledgeby رنج می برند،
هنوز تاب و ناله. آیا این نگاه که اگر سرکه و کاغذ قهوه ای
مرتب کردن بر اساس برنامه بود؟
: بله، گفت: "خانم جنی، با خنده سکوت.
به نظر می رسد که اگر آن را باید بود ترشی. آقای Fledgeby سقوط در زیر کلمه
ترشی، و موضوعات آغاز دوباره.
آشپزخانه من این است در این طبقه، او گفت: "شما کاغذ قهوه ای در کمد
کشو وجود دارد، و یک بطری سرکه را در یک قفسه.
محبت شما را به چند گچ و قرار دادن اونا؟
این را نمی توان بیش از حد آرام نگه داشته "، دو - همهمه - پنج، شش.
شما می خواهید شش، گفت: لباس ساز.
به اندازه کافی هوشمند وجود دارد، "whimpered آقای Fledgeby، ناله و نوشتن دوباره، برای
شصت. '
خانم جنی به آشپزخانه تعمیر، قیچی در دست، کاغذ قهوه ای و
سرکه، و ماهرانه قطع و ارگنکن شش پلاستر بزرگ.
زمانی که همه آنها دروغ گفتن در کمد آماده شد، یک ایده رخ داده است خود را به عنوان او
در مورد آنها را جمع آوری کردن. من فکر می کنم، خانم جنی با ساکت و آروم گفت:
بخندید، او باید به فلفل کمی
فقط چند دانه؟ من فکر می کنم که حقه ها و منش های مرد جوان
چنین اقدامی را بر دوستان او برای یک فلفل کوچک؟
ستاره بد آقای Fledgeby نشان او جعبه فلفل بر روی نمای بخاری، او صعود
بر صندلی، و آن را کردم به پایین، و تمام گچ با عاقلانه پاشیده
دست.
سپس او رفت و برگشت آقای Fledgeby، و همه آنها را به او گیر: آقای Fledgeby uttering
فریاد زدن شدید به عنوان هر یک در جای خود قرار گرفت. '، مرد جوان وجود دارد!' گفت: عروسک
خیاط زنانه.
حالا من امیدوارم که شما احساس می کنید خیلی راحت؟ "ظاهرا، آقای Fledgeby برای او، نه
گریه راه پاسخ، اوه - ساعت: چگونه می توانم هوشمند! '
خانم جنی گان فارسی خود را بر او خاموش چشم را crookedly خود را با
کلاه فارسی، و کمک کرد که او را به تخت خود که بر اساس آن صعود او به ناله.
"کسب و کار بین من و تو از به روز سوال مرد جوان، و زمان
گرانبها بودن، خانم جنی گفت: پس از آن، من خودم را کمیاب است.
آیا شما راحت در حال حاضر؟
اوه من چشم! 'گریه آقای Fledgeby. نه، من نمی باشد.
آه - H - H! چگونه می توانم هوشمند!
خانم جنی آخرین چیزی که دیدم، او به عنوان قبل از بسته شدن درب اتاق نگاه کردم،
آقای Fledgeby در عمل غوطه وری و gambolling در سراسر تخت او بود، مثل
بالن یا نهنگ دندان دار یا دلفین در عنصر بومی خود.
او سپس درب اتاق را بسته و تمام درهای دیگر، و پایین رفتن از پله ها و
در حال ظهور از آلبانی را به خیابان های شلوغ اتوبوس برای حضرت مریم مقدس تبر، در زمان:
فشار دادن بر روی جاده ها همه پر زرق و برق لباس پوشیدن
خانمها که او می تواند از پنجره ببینید، و آنها ناخودآگاه آماده ارقام
عروسک، در حالی که او ذهنی آنها را برش دادن و آنها را basted.