Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل چهارم ماجرای نامزد رادیکال
شما ممکن است تصویر من رانندگی که 40 اسب بخار خودرو برای همه او بیش از ارزش زمین بایر ترد شد
جاده ها در آن صبح ماه مه درخشان، زود گذر است در ابتدا بر شانه ام، و به دنبال
نگرانی نسبت به عطف بعدی و پس از آن رانندگی
با چشم مبهم، فقط به اندازه کافی گسترده بیدار می شوم تا در بزرگراه ها نگه دارید.
برای من فکر کردم به شدت از آنچه که من در کتاب های جیبی Scudder پیدا کرده است.
مرد کمی به من گفته بود و یک بسته از دروغ است.
تمام نخ خود را در مورد بالکان و یهودی، آنارشیست ها و وزارت امور خارجه
کنفرانس تظاهر بود، و به همین ترتیب بود Karolides.
و در عین حال نه کاملا به عنوان شما باید بشنود.
من همه چیز را در باور من در داستان خود بنا کرده بود و شده بود، اجازه می کردن، در اینجا بود خود را
کتاب به من گفتن یک داستان متفاوت است، و به جای یک بار گاز گرفته شده دو بار در خجالتی بودن، من
معتقد بودند آن را مطلقا.
چرا، من نمی دانم. این رنگ به شدت صادق است، و اولین
نخ، اگر تو به من، در راه عجیب و غریب بوده است درست نیز در روح.
روز پانزدهم ماه ژوئن خواهد بود روز سرنوشت، سرنوشت بزرگتر از
کشته شدن حتما منظورش demo.
آنقدر بزرگ بود که من Scudder برای نگه داشتن من از بازی و مایل را سرزنش نیست
بازی دست تنهاست. که بود، من بسیار روشن، خود را
قصد باشد.
او به من گفت تا به حال چیزی است که صدا به اندازه کافی بزرگ است، اما چیزی واقعی بود
immortally بزرگ که او، مردی که آن را پیدا کرده، آن را برای خود می خواستم.
من او را سرزنش نمی کنم.
بعد از همه این که او عمدتا حریص در مورد این خطرات بود.
کل داستان در یادداشت ها - با توجه به شکاف، شما را در درک، که او می توانست
از حافظه اش پر شده است.
او گیر کردن مقامات خود، بیش از حد و ترفند عجیب و غریب به آنها عددی
ارزش و سپس ایجاد یک تعادل، ایستاده است که برای اطمینان از هر مرحله در
نخ.
چهار نام او چاپ شده مقامات بودند، و مرد، Ducrosne وجود دارد،
که پنج نفر از 5 ممکن است، و همکار دیگر، Ammersfoort، که 3.
این، و یکی از عجیب و غریب - استخوان برهنه از داستان که در کتاب بود
عبارت که نیم دوجین بار در داخل براکت رخ داده است.
(سی و نه گام) عبارت بود و در زمان استفاده از آن فرار - (سی.
نه گام، من آنها را شمارش - بالا جزر و مد 10،17).
من چیزی می تواند از آن را.
اولین چیزی که یاد گرفتم این بود که هیچ سوال برای جلوگیری از جنگ بود.
که بود، به عنوان مطمئن شوید که به عنوان کریسمس ترتیب داده شده بود، گفت: Scudder، از زمان
فوریه سال 1912.
Karolides به مناسبت خواهد بود. او همه حق رزرو شد و به دست
چک خود را در ژوئن 14th، دو هفته و چهار روز از ماه مه که آن روز صبح.
من از یادداشت Scudder جمع شده بودند که هیچ چیز بر روی زمین است که جلوگیری از.
بحث او از نگهبانان Epirote که که پوست مادربزرگها خود را خود را و تمام بیلی بود.
نکته دوم این بود که این جنگ که قرار بود برای آمدن به عنوان یک شگفتی عظیم به
بریتانیا می باشد.
مرگ Karolides بالکان توسط گوش تعیین می کنند، و سپس وین در تراشه
با اتمام حجت است. روسیه که دوست ندارم، و وجود دارد که
حرفهای بالا.
اما برلین مصلح، بازی و ریختن روغن روی آب، تا ناگهان او
علت خوبی برای نزاع پیدا کنید، انتخاب آن، و در پنج ساعت پرواز در.
این ایده بود و یکی از خیلی خوب بیش از حد.
سخنرانی ها، عسل و منصفانه و سپس سکته مغزی در تاریکی.
در حالی که ما در مورد حسن نیت و نیت خوب آلمان در سواحل ما صحبت می کردند
می شود در سکوت، معادن، و زیردریایی احاطه خواهد شد منتظر برای هر
جنگی.
اما این همه چیز سوم، که قرار بود در 15th ژوئن اتفاق می افتد وابسته است.
من هرگز درک این اگر من تا به حال یک بار اتفاق نمی افتاد، برای دیدار با یک هیات فرانسوی
افسر، از غرب آفریقا، که به من گفته بود و بسیاری از مسائل را.
یکی بود که در علیرغم همه مهمل صحبت در مجلس، واقعی وجود دارد
پیمان کاری بین فرانسه و بریتانیا، و دو پرسنل عمومی
در هر حال حاضر و پس از آن ملاقات، و برنامه ای برای اقدام مشترک در مورد جنگ ساخته شده است.
خب، در ماه ژوئن یک تورم بسیار بزرگ بود از پاریس، و او که قرار بود برای به دست آوردن
چیزی کمتر از یک بیانیه از وضع ناوگان صفحه اصلی بریتانیا در
بسیج.
حداقل من چیزی شبیه به آن را به جمع آوری آن بود، به هر حال، این چیزی بود غیر
مهم است.
اما در روز 15th از ماه ژوئن به دیگران را در لندن - دیگران، در آنها
تنها می توانست حدس بزنید. Scudder محتوای آنها بود
در مجموع "سنگ سیاه".
آنها نماینده متحدان ما نیست، اما دشمنان مرگبار ما و اطلاعات، به مقصد
برای فرانسه، می شود به جیب خود منحرف شد.
و آن را مورد استفاده قرار گیرد، به یاد داشته باشید - استفاده می شود یک یا دو هفته بعد، با اسلحه های بزرگ و
اژدر سریع، به طور ناگهانی در تاریکی شب تابستان.
این داستان من شده است افشای سر در اتاق پشت کاروانسرا کشور بود،
مشرف به باغ کلم.
این داستان که hummed در مغز من که من در تور بزرگ اتومبیل از گلن چرخش بود
به گلن.
ضربه اول من را به نوشتن نامه ای به نخست وزیر شده بود، ولی یک کم
انعکاس من متقاعد شده است که خواهد بود که بی فایده است.
چه کسی داستان من را باور کند؟
من باید نشانه ای، برخی از نشانه در اثبات، و آسمان می دانستند آنچه را که می تواند نشان می دهد.
مهمتر از همه، من باید ادامه خودم، آمادگی خود را برای عمل می کنند وقتی همه چیز رو riper، و بود که
رفتن به هیچ کار نور با پلیس از جزایر بریتانیا در گریه کامل بعد از من و
ناظران از سنگ سیاه در حال اجرا در سکوت و به سرعت در دنباله من.
من هدف بسیار روشن را در سفر من بود، اما من شرق به خورشید هدایت، برای من
به یاد از نقشه است که اگر من رفتم شمال من را به منطقه می آیند
coalpits و شهرک های صنعتی است.
در حال حاضر من از moorlands بود و تراورس هاف گسترده ای از رودخانه.
مایل من در کنار دیوار پارک زد، و در قطع درختان بزرگ من تو را دیدم
قلعه.
من را از طریق کمی از روستاهای قدیمی thatched چرخش، و بیش از صلح آمیز دشت
رودخانه ها و باغ ها گذشته دنباله دار با زالزالک و laburnum زرد.
زمین های عمیق در صلح است که من به ندرت می تواند بر این باورند که در جایی پشت سر من بود
کسانی که به دنبال زندگی من بود. برای همیشه، و در زمان یک ماه است، مگر اینکه من تا به حال
almightiest شانس، این کشور گرد
چهره های باریکش و خیره خواهد بود، و مردان می شود دروغ گفتن مرده در زمینه های انگلیسی.
درباره اواسط روز من وارد یک روستای عقب افتاده طولانی، و ذهن برای متوقف کردن و خوردن بود.
نیمه راه را به اداره پست بود و ایستاده بود در مراحل آن در postmistress و
یک پلیس سخت در محل کار تلگراف conning.
هنگامی که آنها من را دید آنها wakened، و پلیس با دست بزرگ پیشرفته، و
گریه بر من متوقف شود. من تقریبا به اندازه کافی احمق به اطاعت بود.
سپس آن را بر من دیدم که سیم تا به حال با من انجام دهد؛ که دوستان من در مسافرخانه
تا به حال درک می آیند، و در تمایل به بیشتر از من متحد شدند، و
که را آسان می کند به اندازه کافی برای آنها بوده است به
سیم به من و ماشین تا سی روستاها که از طریق آن می گذراند.
ترمزها تنها در زمان منتشر شد.
آن گونه که بود، پلیس پنجه در هود، و تنها کاهش یافته است وقتی او از آنجا
سمت چپ در چشم او. من تو را دیدم که جاده های اصلی دیگر جایی برای من بود،
و تبدیل به byways ها.
بدون نقشه کار آسانی نیست، برای خطر گرفتن بر روی یک مزرعه بود
جاده ها و پایان دادن به یک اردک برکه یا پایدار حیاط، و من می تواند این نوع از استطاعت نیست
به تاخیر بیاندازد.
من شروع به دیدن یک الاغ به سرقت خودرو بوده است.
حیوان بزرگ سبز خواهد بود امن ترین نوع از سرنخ به من وسعت
اسکاتلند.
اگر من آن را ترک کرد و در زمان به پای من، آن را می شود در یک ساعت یا دو کشف شده و من
هیچ شروع می شود در مسابقه. چیزی فوری به انجام این کار بود، برای رسیدن به
غریب جاده ها.
این من به زودی در بر داشت وقتی که من زده یک شاخه از رودخانه بزرگ، و به
گلن با تپه شیب دار در مورد من، و جاده ها در بطری بازکن در پایان صعود
بیش از یک پاس است.
در اینجا آشنا شدم هیچ کس، اما آن را به من مصرف بیش از حد شمال، بنابراین من slewed شرق در امتداد یک بد
ردیابی و در نهایت دو خط راه آهن بزرگ زده است.
در زیر من دور من تو را دیدم یک دره broadish دیگر، و آن را به من رخ داده است که اگر من
عبور از آن ممکن است برخی از راه دور کاروانسرا شب به تصویب است.
در حال حاضر شب رسم، و من با عصبانیت گرسنه بود، برای من هیچ چیزی را خورده است
پس از صبحانه به جز زن و شوهر از نان از سبد نان خریده بود.
پس از آن من سر و صدا در آسمان شنیده می شود، و حقیقت، و ببین که دوزخی بود
هواپیما، پرواز کم، در حدود دوازده مایل به سمت جنوب و به سرعت در حال آمدن به سمت من.
من تا به حال به معنای به یاد داشته باشید که در زمین بایر برهنه در رحمت هواپیما بود، و
که تنها شانس من بود برای رسیدن به پوشش برگ از دره.
پایین تپه مانند رعد و برق آبی رفت، از از screwing دور سر من، هر زمان که من جرات کرده ام،
که به تماشای پرواز ماشین سر در گم. به زودی من در جاده ای بین هجز بود، و
فرو بردن به گلن عمیق برش جریان است.
سپس کمی از چوب ضخیم جایی که من slackened سرعت.
ناگهان در سمت چپ من شنیدم فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره از ماشین دیگری، و به وحشت من متوجه شدم که
من تقریبا در یک زن و شوهر از دروازه ها که از طریق آن یک جاده خصوصی debouched در
بزرگراه.
من شاخ به غرش رنجدیده، اما خیلی دیر شده بود.
ترمزهای من کف زدند، اما انگیزه من بود بیش از حد بزرگ است، و قبل از من یک ماشین وجود دارد
کشویی از طرفی بطرف دیگر البته من.
در یک ثانیه هم وجود دارد شیطان خراب است.
من تنها چیزی که ممکن است، و سیلی به پرچین در سمت راست زد، اعتماد به
پیدا کردن چیزی نرم فراتر.
اما من وجود دارد اشتباه است. ماشین من slithered از طریق پرچین مانند
کره، و سپس به شیرجه رفتن را بیمار به جلو است.
من تو را دیدم چه بود، روی صندلی افتاده و می پرید بیرون.
اما شاخه ای از درخت کویچ در قفسه سینه، بلندم می کردی و من برگزار شد، در حالی که
دو تن از فلز گران قیمت در زیر من، تضعیف bucked و سخت تن به تن، و پس از آن کاهش یافته است
با سر و صدا قادر متعال 50 پا به بستر جریان است.
به آرامی که خار به من اجازه رفتن. من برای اولین بار در پرچین فروکش کرد، و پس از آن
بسیار به آرامی در باغ nettles.
همانطور که من به پای من درهم دست من شده توسط بازو انجام گرفت، و دلسوز و به شدت می ترسم
صدای من پرسید اگر من صدمه دیده است.
که من پیدا کردم خودم را در یک مرد جوان قد بلند عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود و اولستر چرم، که نگه داشته به دنبال
به برکت روح او و whinnying عذر خواهی.
برای خودم، من باد من، من نه خوشحال از در غیر این صورت بود.
این یکی از راه های خلاص شدن از ماشین بود. سرزنش من، آقا، من به او پاسخ داد.
این شانس که من قتل را به حماقت من اضافه نمی کند.
که در پایان من اسکاچ موتور تور است، اما ممکن است در پایان زندگی من است.
او کندن از یک ساعت و آن را مورد مطالعه قرار گرفت.
او گفت: "تو مرتب کردن بر اساس حق شخص،. "من می تواند یک چهارم از یک ساعت، فراغت و
خانه دو دقیقه خاموش. من به شما لباس و تغذیه و گرم و نرم در
تخت.
از کجا کیت شما، توسط راه است؟ آیا در سوختگی همراه با ماشین؟
من گفتم: آن را در جیب من است، مسواک brandishing.
من استعماری و نور سفر می کند. '
"استعمار، او گریه می کرد. توسط گاد، تو مرد من
دعا برای. آیا شما هر فرصتی مبارک رایگان
معامله گران؟ '
"من هستم، گفت:" من، بدون foggiest مفهوم از آنچه منظور او.
او بصورت تماسهای مکرر شانه ام و به ماشین خود را به من هول هولکی.
سه دقیقه بعد از ما تا قبل از تیراندازی جعبه راحت به دنبال مجموعه ای در میان کشید
کاج، درختان، و او به من طلیعه در داخل خانه است.
او مرا به اتاق خواب پرت و نیم یک دوجین از لباس های خود را قبل از من، برای من
خود را به خوبی کاهش می یابد به ژنده پوش شده بود.
انتخاب سرژ گشاد آبی، که آشکارا از سابق من متفاوت
پوشاک، و قرض گرفته یقه پارچه کتانی.
سپس او مرا به اتاق ناهار خوری، که در آن باقی مانده از یک وعده غذایی بر روی میز ایستاده بود haled
و اعلام کرد که من تا به حال تنها پنج دقیقه برای تغذیه.
شما می توانید یک میان وعده در جیب شما، گرفتن و ما هم در شام هنگامی که ما به عقب بر گردیم.
من در سالن ماسونی در هشت ساعت، یا عامل من شانه موی من است.
من تا به حال یک فنجان قهوه و برخی از ژامبون سرد، در حالی که او دور در کوره کشتی، فرش yarned.
"من به شما در پیدا کردن شیطان از این آشوب، آقای - توسط-توسط شما، به من گفت که نام خود را.
Twisdon؟
ارتباط تامی Twisdon شصتمین؟
نه؟ خب، می بینید من نامزد لیبرال برای این بخش از جهان، و من تا به حال جلسه
امشب در Brattleburn - که شهر رئیس من، و دژ محکم شیطان صفت حزب محافظه کار است.
به من کرده بودند شخص، مستعمرات سابق برتر Crumpleton، در آینده برای من صحبت امشب،
بود و چیز فوق العاده صورتحساب و محل کل زمین baited شده است.
این بعد از ظهر من یک سیم را از گردن کلفت به حال به گفته او آنفلوانزا رو بود در
بلکپول، و در اینجا من از چپ به کار همه چیز به خودم.
به صحبت می کنند و به مدت ده دقیقه با هم باشیم و باید در حال حاضر در چهل و، هر چند من
racking مغز به مدت سه ساعت به چیزی فکر می کنم، من به سادگی می تواند طول بکشد
درس می کند.
در حال حاضر شما به خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ و به من کمک کن.
تو یک تاجر رایگان است و می تواند مردم ما حفاظت از شستشو در
مستعمرات.
همه همراهان شما باید هدیه ای از دروغ گفتن - من به بهشت آرزو می کنم که آن را به حال.
من برای همیشه در بدهی های خود را داشته باشد.
من تا به حال مفهوم بسیار کمی در مورد تجارت آزاد یکی از راه های دیگر، اما من تو را دیدم هیچ شانسی دیگر
برای دریافت آنچه من می خواستم.
نجیب زاده جوان من بیش از حد در مشکلات خود را جذب می شود فکر می کنم که چگونه فرد آن را
به درخواست یک غریبه بود که مرگ ACE از دست رفته و 1000 گینه را از دست داده بود
ماشین برای رسیدگی به یک جلسه او را در خار از لحظه ای است.
اما ضرورت من اجازه نمی دهد به تامل oddnesses های انتخاب و انتخاب
حمایت های من.
کلیه حقوق این، من گفتم. "من به عنوان سخنران خیلی خوب نیست، اما من
کمی در مورد استرالیا آنها را بگویید.
در کلمات من مراقبت از سنین خورد از شانه های او را، و او دارای شور و شعف در
به لطف او.
او به من قرض یک کت رانندگی بزرگ - و هرگز دچار مشکل می پرسند که چرا من در آغاز شده بود
تور موتور بدون در اختیار داشتن اولستر - و، همانطور که ما تضعیف کوچه های خاکی،
ریخت و به گوش من ساده حقایق تاریخ خود است.
او یک یتیم شد و عمویش او را آورده بود تا - I've فراموش شده به نام دایی
اما او در کابینه بود، و شما می توانید سخنرانی خود را در روزنامه ها خوانده شده است.
او به دور دنیا پس از خروج از کمبریج رفته، و پس از آن، که کمتر از یک شغل،
عمویش سیاست توصیه کرده بود. من جمع شده بودند که او تا به حال هیچ اولویت در
احزاب است.
شلوار بی خشتک گاوداران خوب در هر دو، او گفت: خوش، و مقدار زیادی blighters، بیش از حد.
من لیبرال هستم، چرا که خانواده ام همواره حزب ویگ.
اما اگر او بود ولرم سیاسی او قوی بر روی چیزهای دیگر.
او متوجه من می دانستم که کمی در مورد اسب، و جاوید را در مورد نوشته های مسابقه اسب دوانی، و او
پر از برنامه ریزی برای بهبود تیراندازی او بود.
در مجموع، بسیار تمیز، مناسب و معقول، مرغزار مرد جوان است.
همانطور که ما از طریق یک شهر کوچک منتقل دو پلیس، حاکی از ما برای متوقف کردن و دیدم
فانوس خود را بر ما.
"فرمودید، سر هری گفت:" یکی. ما دستورالعمل ها را به نگاه کردن به
ماشین و توضیحات ندارد بر خلاف شماست.
راست O، گفت: میزبان من، در حالی که مشیت را برای راه های غیر مستقیم من شده بود، آغاز شده
به ایمنی آورده است.
پس از آن او صحبت کرد نه بیشتر، ذهن خود را به کار به شدت با او آینده آغاز شد
سخنرانی.
لب هایش را نگه داشته من من، چشم او را سرگردان، و من شروع کردم به خودم را برای یک ثانیه آماده
فاجعه است. من سعی کردم به چیزی برای گفتن فکر می کنم
خودم، اما ذهن من به عنوان یک سنگ خشک بود.
چیزی که بعد از من می دانستم که ما در خارج از خانه در یک خیابان کشیده شده بود، و بودن شد
استقبال از سوی برخی از آقایان پر سر و صدا با گل است.
حدود پانصد نفر در آن سالن بود، بیشتر زنان، تعداد زیادی از سر طاس، و
دوازده یا دو مرد جوان شده است.
رئيس،، وزیر weaselly با بینی مایل به قرمز، افسوس می خورد که در Crumpleton
فقدان، soliloquized شده در آنفولانزای خود را، و به من داد یک گواهینامه به عنوان یک رهبر قابل اعتماد
از استرالیا فکر.
دو پلیس در خانه وجود دارد، و امیدوار است آنها توجه داشته باشید که گواهی نامه را به عهده گرفت.
سپس سر هری آغاز شده است. من هر چیزی مانند آن هرگز نشنیده.
او آغاز نشده می دانم که چگونه به صحبت.
او در مورد بوشل از یادداشت ها که از آن او به عنوان خوانده شده بود، و هنگامی که او از آنها اجازه رفتن به او سقوط کرد
به یک لکنت طولانی مدت است.
در هر حال حاضر و پس از آن، او به خاطر یک عبارت که توسط قلب را آموخته بود، صاف خود
و داد مانند هنری ایروینگ، و لحظه ای بعد او و دو خم
crooning بیش از مقالات او.
این وحشتناک ترین پوسیدگی بود، بیش از حد.
او در مورد "تهدید آلمان صحبت کرد، و گفت: این همه اختراع حزب محافظه کار به تقلب بود
فقرا از حقوق خود و حفظ سیل زیادی از اصلاحات اجتماعی، اما
«سازماندهی کار، متوجه این موضوع و محافظه کاران با خنده به استهزاء کردن.
او برای کاهش نیروی دریایی خود را به عنوان اثبات حسن نیت ما بود، و سپس فرستادن آلمان
اتمام حجت گفتن او را به همین کار را بکنند و یا ما او را به یک کلاه cocked بد گویی کردن از.
او گفت که برای محافظه کاران، آلمان و بریتانیا خواهد بود هموطنان کارگران در
صلح و اصلاحات است. من کتاب کوچک سیاه و سفید من در فکر
جیب!
دوستان زیادی مبتلا به دوار سر Scudder مراقبت برای صلح و اصلاح است.
با این حال در یک راه عجیب و غریب دوست داشتم سخنرانی.
شما می توانید از niceness از اختتامیه جشنواره صنعت چاپ درخشان از پشت پهن کردن که با او
قاشق و تغذیه بوده است. همچنین آن را در زمان یک بار خاموش ذهن من است.
ممکن است بسیاری از سخنران، اما من هزار در صد بهتر از سر هری بود.
من نه آنقدر که آن را به نوبت من بود.
من به سادگی به آنها گفت من می توانم درباره استرالیا به یاد داشته باشید، دعا باید وجود داشته باشد
استرالیا وجود دارد - همه چیز در مورد حزب کار و مهاجرت و سرویس جهانی آن است.
من شک ندارم اگر به خاطر من به ذکر است تجارت آزاد، اما من گفتم هیچ محافظه کاران وجود دارد که در
استرالیا، تنها کار و لیبرال است.
که ذهن تشویق، و من آنها را از خواب بیدار بیتی زمانی که شروع کردم به آنها بگویم نوع
کسب و کار با شکوه من فکر کردم می تواند خارج از امپراتوری ساخته شده اگر ما واقعا قرار دهید ما
پشت به آن.
در مجموع من تفننی بود و نه یک موفقیت است.
وزیر من را دوست ندارد، هر چند، و هنگامی که او پیشنهاد یک رای از لطف، سخن از
سخنرانی سر هری به عنوان "سیاستمدارانه" و معدن به عنوان داشتن "سخنوری
عامل مهاجرت.
هنگامی که ما در ماشین بودند دوباره میزبان من در روح وحشی در داشتن رو شغل خود را بیش از این بود.
سخنرانی صوتی Twisdon، او گفت. در حال حاضر، شما در حال آمدن به خانه با من است.
من تمام تنهایی هستم و اگر شما یک یا دو روز توقف من به شما بسیار مناسب و معقول نشان می دهد
ماهیگیری. '
ما شام گرم بود - و من آن را می خواستم بدی - و پس از آن دسته ای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند در دلگشا بزرگ می نوشید
سیگار کشیدن اتاق با یک آمیزش چوب آتش. من فکر کردم آن زمان برای قرار دادن برای من آمده بود
کارت من روی میز.
من با چشم این مرد را دیدم که او از نوع شما می توانید اعتماد بود.
من گفتم: "گوش کن، سر هری،. من چیزی بسیار مهم می گویند
شما خواهد شد.
تو یک شخص خوب است، و من قصد دارم به Frank.
از کجا بر روی زمین است که زباله های سمی صحبت امشب می شوید؟
صورت او افتاد.
آن را به عنوان بد که بود؟ او پرسید: ruefully. اما نه نازک به نظر برسد.
من بیشتر از آن را از مجله مترقی و جزوات که عامل اختتامیه جشنواره صنعت چاپ
مال من نگه می دارد ارسال من.
اما شما قطعا فکر می کنم آلمان هرگز به جنگ با ما؟
"بپرسید که سوال در شش هفته و آن را جواب لازم نیست، من گفتم.
اگر شما به من توجه شما را به مدت نیم ساعت من می خواهم برای شما داستانی بگویم.
من می تواند در عین حال که اتاق روشن با سر ملت mellat "و چاپ در
دیوارها، سر هری ایستاده جمع و جور در محدود کردن سنگ از کوره کشتی، و من دروغ
در یک صندلی راحتی، صحبت کردن.
من به نظر می رسید به یک شخص دیگر، ایستاده کنار گذاشته و گوش دادن به صدای خود من است، و
قضاوت با دقت به قابلیت اطمینان از داستان من.
این اولین بار است که من همیشه گفته بود هر کسی دقیق حقیقت بود، تا آنجا که من
درک آن، آن را انجام داد و به من هیچ پایانی خوب، برای صاف کردن چیزی که در
ذهن خود من.
من چشم هیچ جزئیات. او همه چیز در مورد Scudder شنیده می شود، و
مرد شیر فروش، و یادداشت کتاب و doings های من در اسب مخصوص چهار نعل.
در حال حاضر او بسیار هیجان زده و راه می رفت بالا و پایین کف منقل، فرش.
"بنابراین می بینید، من به این نتیجه رسیدند، شما را در اینجا در خانه خود مرد است که می خواستم کردم
برای قتل پورتلند محل.
وظیفه شما این است که برای ارسال ماشین خود را برای پلیس و بده به من بده.
من فکر نمی کنم من به جایی نمیبرید.
خواهید بود یک حادثه، و من چاقو در دنده یک ساعت یا بیشتر پس از
بازداشت می شوند. با این حال، وظیفه خود را به عنوان یک قانون است،
شهروند مطیع.
شاید در یک ماه شما متاسفم خواهید بود، اما شما بدون هیچ دلیل که فکر می کنم.
او به من با چشم های روشن و ثابت است.
از او پرسید: چه شغل خود را در رودزیا، آقای Hannay بود؟
مهندس معدن، من گفتم. "من شمع من پاک کرده ایم و من تا به حال
زمان خوبی در ساخت آن است.
یک حرفه ای است که اعصاب را تضعیف می کند، در آن است؟
من خندیدند. اوه، که، اعصاب من خوب هستند
کافی است.
من در زمان شکار، چاقو را از ایستادن بر روی دیوار و ترفند Mashona قدیمی
میاندازید از آن و ابتلا به آن را در لب من. است که می خواهد یک قلب کاملا ثابت است.
او به من با لبخند تماشا.
من اثبات می خواهم. من ممکن است یک الاغ بر روی پلت فرم است، اما من می توانم
اندازه یک مرد. تو قاتل و تو که احمق نیستی، و
من اعتقاد دارم که شما از صحبت کردن حقیقت.
من قصد دارم تا شما را به بالا. در حال حاضر، چه می توانم بکنم؟
اول، من می خواهم شما را به نوشتن نامه ای به عموی خود را.
من در تماس با افراد دولت مدتی قبل از 15
ماه ژوئن است. او کشیده سبیل خود را.
"که شما را کمک نمی کند.
این کسب و کار وزارت امور خارجه است و عموی من که چیزی برای انجام با آن داشته باشند.
علاوه بر این، شما می خواهم او را متقاعد نکرده است. نه، من بهتر است.
من به وزیر امور خارجه دائم در وزارت امور خارجه بنویسید.
او پدرخوانده من، و یکی از بهترین رفتن است.
آیا شما می خواهید؟
او در یک میز نشسته و به دیکته من نوشت.
جان کلام از آن بود که اگر مردی به نام Twisdon (من فکر کردم که بهتر است به چوب
که نام) تبدیل شده تا او قبل از 15th ژوئن بود که او را ببخش، چیزی است با مهربانی.
او گفت: Twisdon fides واجد خود را با عبور کلمه "سنگ سیاه" ثابت و
سوت زدن "لوری آنی". خوب، سر هری گفت.
'این سبک مناسب است.
نام خود را سر والتر Bullivant - - به هر حال، شما پدرخوانده من پیدا کردن خود
کلبه کشور برای سهروز اول ایام عید گلریزان. این نزدیک در کنر Artinswell.
که انجام می شود.
در حال حاضر، چیزی که بعد چه؟ شما در مورد قد من هستیم.
قدیمی ترین کت و شلوار پارچه پشم ونخ راه راه مردانه شما رو به من قرض بده.
هر چیزی را انجام خواهد داد، تا زمانی که رنگ مخالف از لباس من نابود
این بعد از ظهر. سپس به من نشان می دهد نقشه محله و
توضیح به من دروغ از زمین است.
در نهایت، اگر پلیس می آیند دنبال من، فقط آنها را نشان می دهد خودرو را در گلن.
اگر تعداد زیادی دیگر به نوبه خود، به آنها بگو من جنوب اکسپرس پس از خود را گرفتار
نشست. '
او، یا وعده داده شده را انجام دهد، تمام این چیزها.
تراشیده کردن بقایای سبیل من است، و در داخل یک دست کت و شلوار باستانی از آنچه من
باور مخلوط هدر نامیده می شود.
نقشه برخی از مفهوم محل اختفای من را به من داد، و دو چیز به من گفت من
می خواستند بدانند او - که در آن راه آهن اصلی به سمت جنوب می تواند ملحق شد و چه بود
وحشی ترین مناطق در نزدیکی در دست.
ساعت در دو او مرا از خواب های من در صندلی راحتی اتاق سیگار wakened، و
موجب شد که من به شب تاریک درخشان پلک زدن است. دوچرخه های قدیمی در آلونکها یک ابزار شد و
به من تحویل داده است.
'برای اولین بار به سمت راست توسط چوب صنوبر طولانی تبدیل، امر به معروف است.
با سپیده دم شما به خوبی به تپه ها می شود. سپس من باید ماشین را به یک باطلاق، قیر
و را به مورها روی پا.
شما می توانید در یک هفته در میان چوپانان قرار داده، و به عنوان امن به عنوان اگر شما در
گینه. '
پشتکار تا جاده های شیب دار از شن تپه pedaled تا آسمان با رنگ روشن و رشد
صبح است.
با مه پاک قبل از غروب آفتاب، من خودم را در جهان گسترده ای سبز با در بر داشت
glens سقوط در هر طرف و در یک افق دور دست آبی.
در اینجا، در هر حال، من می توانم اخبار اولیه از دشمنان من است.