Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 2 -- قسمت 1 جایی که من زندگی می کردند ، و چه برای زندگی
در فصل معینی از زندگی ما ، ما عادت کرده اند به در نظر گرفتن هر نقطه به عنوان
سایت ممکن است از یک خانه. من در نتیجه این کشور در هر بررسی
طرف در عرض ده مایل از جایی که من زندگی می کنند.
در داشتن تخیل من خریداری تمام مزارع به طور متوالی ، برای همه خریداری شدند ،
و من می دانستم که قیمت آنها.
من بیش از محل هر کشاورز راه می رفت ، طعم سیب وحشی خود ، discoursed در
دامداران با او ، مزرعه خود را در قیمت خود را در زمان ، در هر قیمت ، رهن آن را به او
در ذهن من ، حتی به قیمت بالاتر بر روی آن قرار دهید --
زمان همه چیز را ، اما سند آن -- واژه ی او برای کردار خود را گرفت ، برای من صمیم قلب دوست دارم
صحبت کنید -- کشت آن ، و او را نیز تا حدی ، من به اعتماد ، و عقب نشینی هنگامی که من تا به حال
لذت می برد آن را به اندازه کافی طولانی ، می روم او را به آن حمل.
مستحق این تجربه من به عنوان مرتب کردن بر اساس کارگزار واقعی املاک و توسط من در نظر گرفته
دوستان.
هر کجا نشستم ، در آنجا من ممکن است زندگی می کنند ، و چشم انداز تابش از من درآمده است.
چه خانه است ، اما sedes ، صندلی -- بهتر است اگر یک کرسی کشور است.
من بسیاری از سایت برای خانه نیست به احتمال زیاد به زودی بهبود را کشف کرد ، که برخی از
ممکن است بیش از حد دور از روستا ، اما به چشم من فکر روستا بود
دور از آن.
خب ، در آنجا من ممکن است زندگی می کنند ، من گفتم و من زندگی می کنند ، برای یک ساعت ، تابستان و
زمستان زندگی ، دیدم چگونه من می توانم سال ها را خاموش ، بوفه زمستان را از طریق ، و ببینید
بهار آمده شوید.
ساکنان این منطقه در آینده ، در هر کجا که ممکن است خانه خود را محل ،
مطمئن باشید که آنها کرده اند پیش بینی شده است است.
بعد از ظهر بسنده به وضع زمین را به باغ ، چوب زیاد و مرتع ، و
تصمیم بگیرند چه چیزی درخت بلوط یا سنبه خوب باید از چپ به قبل از درب بایستند ، و از چه رو
هر درخت لعنتی می تواند به بهترین دیده می شود
مزیت و سپس اجازه دهید آن را دروغ ، آیش ، شاید ، برای یک مرد سرشار از نسبت
به تعدادی از چیزهایی که او می تواند تا چه رسد به استطاعت است.
تخیل من انجام شده تا کنون است که من حتی تا به حال امتناع از مزارع مختلف --
امتناع همه من می خواستم داشت -- ولی من انگشت من سوخته توسط در اختیار داشتن واقعی رو هرگز.
نزدیکترین که من تا در اختیار داشتن واقعی در آمد بود که من خریداری Hollowell
مکان ، و به مرتب کردن دانه های من شروع شده بود ، و جمع آوری مواد که با آن به را
چرخ خاک کشی به حمل آن را یا با اما
قبل از مالک سند از آن را به من داد ، همسر او -- هر مرد است از جمله همسر -- تغییر
ذهن او و آرزو آن را نگه دارید ، و او به من پیشنهاد ده دلار او را آزاد.
در حال حاضر ، صحبت از حقیقت ، من تا به حال اما ده سنت در جهان پیشی گرفته ، و آن من
ریاضی گفت ، اگر من آن مردی که تا به حال ده سنت ، که یک مزرعه یا ده بود
دلار ، و یا همه با هم.
با این حال ، من اجازه ده دلار و مزرعه او را بیش از حد ، برای من آن را انجام داده بود دور
به اندازه کافی ، یا نه ، می شود سخاوتمندانه ، من به فروش می رسد او مزرعه را برای آنچه که من برای آن داد ،
و او به عنوان یک مرد ثروتمند ، او را
در حال حاضر از ده دلار ، و هنوز هم تا به حال من ده سنت ، و دانه ها ، و مواد برای
چرخ خاک کشی ترک. که من پیدا کردم به این ترتیب که من یک مرد ثروتمند شده بود
بدون هر گونه صدمه به فقر من است.
اما من حفظ منظره ، و من از آن زمان هر ساله انجام آنچه در آن به همراه داشت
بدون یک چرخ دستی. با توجه به مناظر ،
گفت : "من پادشاه تمام نظرسنجی I ، سمت راست من وجود دارد هیچ یک به اختلافات است."
من بارها شاهد یک شاعر را قطع کند ، با ارزش ترین بخش برخوردار بوده
مزرعه ، در حالی که کشاورز ترد اتفاق که او چند سیب وحشی کردم فقط.
چرا ، صاحب آن را برای سالهای زیادی نمی دانم زمانی که یک شاعر تا به مزرعه اش در قرار
قافیه ، قابل تحسین ترین نوع از حصار نامرئی است ، منصفانه آن را توقیف ، دوشیده آن ،
خامه گرفته از آن ، و همه از کرم ، و چپ کشاورز تنها شیر خامه گرفته است.
جاذبه های واقعی از مزرعه Hollowell ، به من ، عبارت بودند از : بازنشستگی کامل خود را ،
بودن ، در حدود دو کیلومتر از روستا ، نیم مایل از نزدیک ترین همسایه ، و
از بزرگراه های گسترده ای از هم جدا
زمینه آن محدوده را در رودخانه ، که صاحب آن توسط fogs خود گفت : از محافظت
frosts در بهار ، هر چند که چیزی به من بود ؛ خاکستری رنگ و خانمان برانداز
دولت از خانه و انبار ، و
نرده های ویران ، که با قرار دادن چنین فاصله بین من و سرنشینان تاریخ و زمان آخرین ؛
توخالی و لیکن با پوشش درختان سیب ، gnawed خرگوش ، نشان نوع
همسایگان من باید داشته باشند ، اما بالاتر از همه ،
خاطره من از آن از اولین سفرهای من تا رودخانه بود ، هنگامی که خانه بود
پنهان در پشت بیشه maples قرمز متراکم ، که از طریق آن شنیده ام خانه سگ
پوست درخت.
من در عجله آن را خریداری بود ، قبل از مالک به پایان رسید گرفتن از برخی از سنگ ،
قطع درختان سیب توخالی ، و grubbing برخی از birches جوان که تا به حال
در مرتع فنر می شود ، یا به طور خلاصه ، هر گونه بهبود او ساخته شده بود.
برای لذت بردن از این مزایا من آماده شد آن را حمل ، مانند اطلس ، جهان را به
بر روی شانه های من -- من شنیده ام هرگز چه غرامت او را برای آن دریافت کرد -- و
همه آن چیزهایی که تا به حال هیچ انگیزه های دیگر
یا بهانه ای که من ممکن است برای آن پرداخت و unmolested در اختیار داشتن من از آن ، برای من
می دانستم همه در حالی که که آن را محصول فراوان ترین نوع من می خواستم عملکرد ، اگر
من فقط می تواند آن را چه رسد به استطاعت.
اما معلوم شد که من گفته اند. که من می توانم می گویند ، پس از آن ، با توجه به
کشاورزی در مقیاس بزرگ -- من همواره کشت باغ -- بود ، که من تا به حال به حال من
دانه های آماده.
بسیاری فکر می کنم که دانه با بالا رفتن سن را بهبود بخشد. من هیچ تردیدی نداشته باشید که هم تبعیض قائل
بین خوب و بد ، و هنگامی که در تاریخ و زمان آخرین من خواهد کاشت ، کمتر احتمال دارد که من باید
نا امید کرد.
اما من به همنوعان من می گویند ، یک بار برای همه ، تا زمانی که امکان آزاد زندگی کنند و
غیر متعهد نشده است. آن را می سازد اما تفاوت کمی که آیا شما
به مزرعه و یا زندان شهرستان متعهد است.
قدیمی کاتو ، که "د پاسخ Rustica" من "ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی ، می گوید :" -- و تنها
ترجمه من را دیده اند باعث مزخرف محض از عبور -- "وقتی که شما فکر می کنم
یک مزرعه آن به نوبه خود در نتیجه در ذهن خود مرور کنید ،
خرید greedily و نه یدکی درد خود را به نگاه آن ، و فکر نمی کنم که به اندازه کافی
برای رفتن به یک بار دور آن. oftener شما به آنجا تر خواهد بود
لطفا شما ، اگر از آن خوب است. "
من فکر می کنم من نباید خرید greedily ، اما گرد و دور آن را تا زمانی که من زندگی می کنند ، و
توان در آن به خاک سپرده برای اولین بار ، که ممکن است به من لطفا در گذشته است.
حال حاضر آزمایش های بعدی من از این نوع ، که من هدف برای توصیف بیشتر در
طول ، برای راحتی قرار دادن تجربه دو سال به یک است.
همانطور که گفته اند ، من پیشنهاد نمی نوای دلمردگی به نوشتن ، اما به رجز خوانی به عنوان lustily
به عنوان خروسک در صبح ، ایستاده بر جای شب بسر بردن او ، اگر تنها برای بیدار کردن همسایه من است.
وقتی برای اولین بار من در زمان اقامت من در جنگل است که شروع به صرف شب من به عنوان
به عنوان روز وجود دارد ، که به طور تصادفی ، در روز استقلال ، و یا چهارم ژوئیه ،
1845 ، خانه من برای زمستان نشده بود به پایان رسید ،
اما صرفا دفاع در برابر باران ، بدون دودکش یا گچ کاری ، دیوار
که از تخته های خشن ، آب و هوا آغشته با chinks گسترده ای که ساخته شده آن سرد در
شب.
ناودانی سفید راست قطع کننده و تازه برنامه ریزی درب و پنجره روده داد
نگاه پاک و روح ، به خصوص در صبح ، هنگامی که چوب آن اشباع
با شبنم ، به طوری که من خیالی است که توسط ظهر برخی از آدامس های شیرین را از آنها بیرون آمدن.
به تخیل من آن را در طول روز بیشتر یا کمتر از این شفق های قطبی را حفظ
شخصیت ، یادآوری از یک خانه خاص بر روی کوهی که من یک سال به ملاقاتش رفته بودند
قبل از.
این یک کابین روح و unplastered بود ، جا خدا سفر به سرگرم ، و جایی که
الهه ممکن است لباس خود را دنباله.
باد که گذشت بیش از خانه من مانند رفت و برگشت بیش از پشته
کوه ها ، بلبرینگ سویه های شکسته ، یا بخش آسمانی تنها ، موسیقی زمینی.
صبح ضربات برای همیشه لطفا برای باد ، شعری از خلقت بی وقفه است ، اما تعداد کمی از آنها
گوش که آن را بشنود. کوه المپ در مقدونیه است اما در خارج از زمین
در همه جا.
تنها خانه من صاحب قبل شده بود ، اگر من به جز یک قایق ، یک چادر ،
که من استفاده می شود گاهی اوقات در هنگام ساخت سفرهای تفریحی در تابستان ، و این است که هنوز
در اطاق زیر شیروانی من نورد ، اما قایق ، پس از
عبور از دست به دست رفته است ، جریان از زمان است.
با استفاده از این سرپناه قابل توجهی در مورد من ، من برخی از پیشرفت به سوی ساخته شده بود
اقامت در جهان است.
این قاب است ، بنابراین کمی ملبس ، نوعی از تبلور در اطراف من بود ، و واکنش نشان داد
سازنده. تا حدودی مطرح شد به عنوان یک عکس در
تشریح.
من لازم نیست برای رفتن به هوا را در فضای آزاد ، فضای درون به حال از دست رفته
هیچ یک از تازگی آن.
این بود در داخل درهای بسیار نه به عنوان پشت دری که در آن نشستم ، حتی در rainiest
آب و هوا. Harivansa می گوید : "اقامت بدون پرندگان
مانند گوشت بدون ادویه. "
اقامت من نیست ، برای من پیدا کردم خودم را ناگهان همسایه را به پرندگان و نه با
داشتن زندانی یکی ، اما با خودم در نزدیکی آنها در قفس است.
من نه تنها نزدیکتر به برخی از کسانی که معمولا مکرر باغ و
باغ ، اما برای کسانی که songsters کوچکتر و هیجان انگیز تر از جنگل است که
هرگز یا به ندرت ، قطعه موسیقی عاشقانه یک روستایی --
برفک چوب ، veery ، tanager قرمز مایل به زرد ، گنجشک زمینه ، شلاق فقیر
خواهد شد ، و بسیاری دیگر.
من توسط ساحل حوضچه کوچک ، نشسته در حدود یک مایل و جنوب نیمی از
روستای کنکورد و تا حدودی بالاتر از آن ، در میان چوب گسترده
بین این شهر و لینکلن ، و در حدود
دو مایل در جنوب این میدان تنها ما شناخته شده به شهرت ، کنکورد زمین نبرد ، اما من
در جنگل بسیار کم بود که ساحل مخالف ، نیمی خاموش مایل ، مانند بقیه ،
پوشیده از چوب بود ، دور ترین افق من است.
برای هفته اول ، هر زمان که من در برکه نگاه آن را به من مانند یک دریاچه عمیق و کوچک کوهستانی را تحت تاثیر قرار
در ارتفاع بالا در کنار یک کوه ، پایین آن به مراتب بالاتر از سطح دیگر
دریاچه ها ، و ، به عنوان خورشید به وجود آمد ، من آن را دیدم
پرتاب کردن لباس های شبانه خود را از غبار ، و اینجا و آنجا ، درجه ، نرم آن
موجدار و یا صاف و منعکس کننده سطح آن ، نازل شده است در حالی که از مه ، مثل ارواح ،
نگاتیف در هر خروج
جهت به جنگل ، که در شکستن برخی از غیر قانونی شبانه.
شبنم بسیار به نظر می رسید بر درختان آویزان بعد به روز تر از معمول ، و در
کناره های کوه.
این دریاچه کوچک ترین ارزش را به عنوان یک همسایه در فواصل ملایم بود باران
طوفان در ماه اوت ، زمانی که ، هر دو آب و هوا کاملا هنوز ، اما آسمان
پوشیده از ابر ، اواسط بعد از ظهر بود همه
آرامش شب ، و برفک چوب سنگ در اطراف ، و از ساحل به شنیده
ساحل.
دریاچه مثل این است از چنین نرم و صاف نبوده است ، و بخش روشنی از
هوای بالای آن را که توسط ابرها ، آب کم عمق و تیره ، پر از نور و
بازتاب ، آسمان پایین تر خود بسیار مهم تر می شود.
از تپه بالا نزدیک ، که در آن چوب به تازگی شده بود قطع ، خشنود وجود دارد
ویندوز ویستا در سراسر برکه جنوب ، از طریق یک دندانه گسترده ای در تپه که شکل
ساحل وجود دارد ، که در آن طرف مقابل خود را
شیب نسبت به یکدیگر پیشنهاد یک جریان جریان در این جهت
از طریق دره پوشیده شده از درخت است ، اما جریان شد هیچ کدام وجود دارد.
که راه من میان و بیش از تپه های سبز نزدیک به برخی از آنهایی که دور و بالاتر نگاه
در افق ، آغشته با رنگ آبی.
در واقع ، با ایستادن روی نوک پا راه رفتن می تواند گوشه ای از برخی از قله ها که هنوز هم گرفتن
bluer و بیشتر دور رشته کوه در شمال غربی ، کسانی که سکه های آبی درست از
نعناع خود آسمان است ، و همچنین برخی از بخشی از روستا است.
اما در جهات دیگر ، حتی از این نقطه ، من می توانم ببینم و یا فراتر از
جنگل که به من احاطه شده است.
این خوب است به برخی از آب در محله خود ، به دادن خاصیت شناوری و شناور
زمین است.
یکی از ارزش حتی از کوچکترین چاه است ، که هنگامی که شما به آن نگاه کنید می بینید که
زمین قاره اما منزوی نیست. این مهم است که عنوان آن را نگه می دارد
کره سرد.
زمانی که من در سراسر تالاب را از این قله به سمت مرغزار سادبری نگاه ، که در
زمان سیل من تشکر شده است شاید با یک سراب در seething خود را بالا
دره ، مثل یک سکه در یک حوضه ، تمام
زمین فراتر از برکه به ظاهر مانند یک پوسته نازک عایق و حتی این شناور
برگه های کوچکی از interverting آب است ، و من تذکر داده شد که این بود که در آن من ساکن
اما زمین خشک.
گرچه این دیدگاه از درب من هنوز هم بیشتر قرارداد بود ، من به هیچ وجه احساس نمی شلوغ یا
محدود در حداقل است. چراگاه به اندازه کافی برای من وجود دارد
تخیل.
کم درختچه فلات بلوط که ساحل مقابل را به سمت کشیده به وجود آمد.
دشتهای غرب و استپ از Tartary ، affording اتاق کافی برای همه
غربت خانواده از مردان.
"هیچ در جهان خوشحال است ، اما انسان که آزادانه لذت بردن از یک افق وسیع وجود دارد" --
Damodara گفت ، هنگامی که گله خود نیاز به مراتع جدید و بزرگتر است.
هر دو مکان و زمان تغییر شد و من ساکن را نزدیکتر به آن قسمت از جهان
و به آن دوره در تاریخ که اکثر جذب به حال من.
که من زندگی می کردند دور به عنوان بسیاری منطقه ای شبانه توسط ستاره شناسان مشاهده شده است.
ما تصور مکان های نادر و لذیذ در برخی از راه دور و آسمانی تر خو
گوشه ای از این سیستم ، در پشت صورت فلکی صندلی Cassiopeia ، به دور
از سر و صدا و اختلال است.
من کشف کردند که خانه من در واقع سایت خود را در چنین خارج بود ، اما برای همیشه لطفا برای جدید
و unprofaned ، بخشی از جهان است.
اگر آن را به ارزش در حالی که در آن قسمت حل و فصل نزدیک به خوشه پروین یا
Hyades ، به Aldebaran یا Altair کار ، پس من واقعا وجود دارد ، و یا در دوری برابر
از زندگی که من پشت ترک کرده بود ،
کاهش یافته و نسبتا درخشان با عنوان جریمه به اشعه به نزدیکترین همسایه من ، و به دیده می شود تنها
در شب moonless توسط او. به طوری که بخشی از خلقت بود که من تا به حال
چمباتمه زده اند.
"چوپان بود که آیا زندگی می کنند وجود دارد ، و افکار خود را به عنوان بالا برگزار شد به عنوان شدند
مانت گله های خود را روی چه ساعتی غذا او را. "
چه باید ما از زندگی چوپان فکر می کنم اگر گله های خود را همیشه به بالاتر سرگردان
مراتع نسبت به افکار او؟
هر روز صبح به دعوت شاد به زندگی را من از سادگی برابر بود ، و من
می گویند بی گناهی ، با طبیعت خودش. من به عنوان صادق عابد بوده است
آرورا به عنوان یونانیان.
من زود از خواب بلند شده و غرق شده در حوضچه که یک ورزش مذهبی ، و یکی از
بهترین کارهایی که من.
آنها می گویند که شخصیت در وان حمام کردن شاه engraven شد Tchingthang به این
اثر : "خودتو تمدید به طور کامل هر روز ، آن را دوباره و دوباره و برای همیشه لطفا برای دوباره."
من می توانم این را درک کنید.
صبح به ارمغان می آورد پشت سنین قهرمانانه.
من به همان اندازه همهمه ضعف یک پشه نامرئی آن و تحت تاثیر قرار بود
تور غیر قابل تصور از طریق آپارتمان من در اولین سپیده دم ، هنگامی که من با درب نشسته بود
و پنجره های باز شده ، به عنوان من می تواند توسط هر ترومپت است که تا کنون شهرت خواند.
مرثیه هومر بود. خود ایلیاد و اودیسه در هوا ، آواز خشم خود را
و wanderings.
چیزی cosmical در مورد آن وجود دارد تبلیغات ایستاده ، تا ممنوع ،
قدرت ابدی و باروری از جهان است.
صبح ، که فصل به یاد ماندنی ترین روز ، ساعت بیداری است.
سپس دست کم خواب آلودگی در ما وجود دارد و به مدت یک ساعت ، حداقل ، بخشی از ما
awakes slumbers که تمام بقیه روز و شب.
کمی در آن روز انتظار می رود ، اگر می توان آن را در روز نامیده می شود ، که ما نه
بیدار نبوغ ما ، اما توسط nudgings مکانیکی برخی از زیر دست ،
که توسط خود ما به تازگی خریداری نه بیدار
زور و آرمان از درون ، همراه با undulations آسمانی
موسیقی ، به جای زنگ های کارخانه ، و عطر پر کردن هوا -- به زندگی بالاتر
از ما خوابش برد از ؛ و به این ترتیب
تاریکی میوه آن ، و ثابت خود را به خوب است ، کمتر از نور است.
آن مرد که بر این باور نیست که هر روز حاوی پیشتر گفته شد ، مقدس ، و
ساعت شفق های قطبی از او هنوز profaned ، از زندگی ناامید شده است ، و به دنبال
نزولی و تیره راه است.
پس از یک توقف بخشی از زندگی خود را مبنی بر لذات جسمانی ، روح انسان ، و یا اندام های آن
بلکه تقویت هر روز ، و نبوغ او تلاش می کند دوباره در زندگی آن بزرگوار را می توانید
را.
همه حوادث به یاد ماندنی ، باید بگویم ، در زمان صبح و در یک صبح بخار پس دادن
جو است. وداها می گویند ، "همه بیدار هوش
با صبح. "
شعر و هنر ، و منصفانه ترین و به یاد ماندنی ترین اقدامات از مردان ، از تاریخ
چنین یک ساعت.
همه شاعران و قهرمانان ، مانند Memnon ، کودکان از شفق قطبی ، و موسیقی خود را منتشر می کنند در
طلوع آفتاب.
او که فکر الاستیک و شدید نگه می دارد همگام با خورشید ، روز
دائمی صبح است. این مهم چیزی است که ساعتهای می گویند نیست و یا
نگرش و کارگر از مردان است.
صبح وقتی که من بیدار است و طلوع در من وجود دارد.
اصلاحات اخلاقی تلاش برای پرتاب کردن به خواب است.
چرا از آن است که مردان بدهند تا فقیر حساب از روز خود را در صورت آنها نشده اند
slumbering؟ آنها مانند ماشین حساب فقیر نیست.
اگر آنها تا به حال با خواب آلودگی غلبه بر نمی شده است ، آنها را انجام
چیزی.
میلیون ها بیدار به اندازه کافی برای کار فیزیکی هستند ، اما تنها یک در یک میلیون بیدار است
به اندازه کافی برای اعمال موثر فکری ، فقط یک در صد میلیون ها به شاعرانه
یا زندگی الهی است.
برای اینکه بیدار ، زنده است. من هنوز هرگز با یک مرد که کاملا
بیدار. چگونه می تواند او را در مواجهه با نگاه؟
ما باید یاد بگیرند که reawaken و خودمان را بیدار ، توسط ایدز مکانیکی نیست ،
اما انتظار بی نهایت از سپیده دم ، که ما در soundest ما رها نمی
خواب.
من هیچ حقیقت بیشتر تشویق نسبت به توانایی محقق از انسان را به بالا می دانم
زندگی خود را با یک تلاش آگاهانه.
این چیزی است که قادر به نقاشی یک تصویر خاص و یا به حک کردن مجسمه ،
و بنابراین ، به ساختن اشیاء زیبا چند ، اما آن را به مراتب با شکوه تر به حک کردن و رنگ
اتمسفر و متوسط که از طریق آن ما نگاه ، که از نظر اخلاقی ما می تواند انجام دهد.
برای بر کیفیت روز ، که بالاترین هنر است.
هر انسان وظیفه را به زندگی خود ، حتی در جزئیات آن ، در خور تأمل
او ساعت مرتفع ترین و حیاتی است.
اگر ما رد شود ، یا به جای استفاده می شود ، چنین اطلاعاتی لاشی همانطور که ما وحی
و مجزا که ما چگونه این ممکن است انجام شود مطلع.